گلشن ابرار جلد ۱

گلشن ابرار0%

گلشن ابرار نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شخصیت های اسلامی

گلشن ابرار

نویسنده: جمعى از پژوهشگران حوزه علميه قم
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 48847
دانلود: 12933

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 63 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 48847 / دانلود: 12933
اندازه اندازه اندازه
گلشن ابرار

گلشن ابرار جلد 1

نویسنده:
فارسی

مجموعه گلشن ابرار که خلاصه ای از زندگی و شرح حال علمای اسلام است اثری است که در چندین جلد توسط جمعی از پژوهشگرن حوزۀ علمیۀ قم زیرنظر پژوهشکدۀ باقرالعلوم (علیه السّلام) تألیف شده است.
در این بین علمایی هستند که غیر از زندگی علمی خود، زندگی سیاسی پرباری داشته اند و در صحنه های گوناگون سیاسی شرکت داشته اند و برخی دیگر فقط زندگی علمی و زاهدانه ای داشته اند و در سیاست و اوضاع سیاسی دوران خویش هیچ دخالتی نداشته اند که هر کدام در جای خود به آن پرداخته شده است.
برخی از علما شرح کوتاهی دارند و برخی بسیار مفصل است که این امر یا به دلیل محدودیت اطلاعات راجع به عالم موردنظر است یا به جهت اهمیتی که آن عالم در بین مردم دوران خویش داشته، کمیت اطلاعات راجع به آن عالم تغییر کرده است. ساختار نوشتاری کتاب های این مجوعه در تمام مجدات آن به این ترتیب است:
1) تولد، خانواده و حسب و نسب
2) دوران کودکی
3) دوران تحصیل و تهذیب و مقام علمی
4) زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی
5) سفرها
6) شاگردان
7) آثار و تألیفات
8) تاریخ و چگونگی وفات یا شهادت


سيد مرتضى پرچمدار علم و سياست

متوفاى ۴۳۶ ق.

محمود شريفى


مقدمه

«سيد مرتضى» يكى از چهره هاى اميد آفرين و هدف بخش و سازنده جهان تشيع و بلكه افتخار اسلام به شمار آمده، آثار علمى و زندگى اجتماعى و شخصيت معنوى او براى همه نسلها آموزنده و الهام بخش ‍ است.

گرچه بيش از هزار سال از روزگار او مى گذرد، شايستگى و برجستگى هاى وى سد زمان را شكسته و تا امروز امتداد يافته است و شناخت او در همه زمانها به زانوان انسانها توان بيشتر در پيمودن راه انسانيت مى بخشيد.


ولادت

سيد مرتضى در ماه رجب سال ۳۵۵ هجرى قمرى در شهر بغداد ديده به جهان گشود نامش على فرزند «ابو احمد حسين» فرزند موسى بن محمد بن موسى بن ابراهيم فرزند امام موسى بن جعفرعليه‌السلام است كه نسب او با پنج واسطه به امام هفتمعليه‌السلام مى رسد. كنيه اش ابوالقاسم است و پدر و مادرش نيز از افراد لايق آن روزگار بودند. پدرش حسين موسوى به «طاهر اوحد ذوالمناقب» معروف بود كه منصب نقابت و رسيدگى به كار و زندگى سادات دودمان ابوطالب و مسؤ وليت نظارت بر ديوان مظالم و سرپرستى زائران خانه خدا را كه از منصبهاى مهم آن روز بود به عهده داشت(۱۱۱) مادرش نيز بانويى بزرگوار و دانشمند بود كه شيخ مفيد پيشواى شيعيان كتاب «احكام النسأ» را به خاطر او تأليف و تدوين كرده است.(۱۱۲)


آغاز تحصيل

پيشواى شيعه « شيخ مفيد» شبى در خواب ديد حضرت فاطمه زهرا دخت گرامى پيامبر گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله دست دو فرزندش ‍ امام حسن و امام حسينعليه‌السلام را گرفته، آنها را به نزد او آورد و پس از سلام گفت: «جناب استاد! اين دو پسران من هستند، به آنها علم فقه و احكام دين بياموز! استاد از خواب برخاست و پس از انجام كارهاى لازم و با انديشه هاى مختلفى كه گريبانگير او بود به محفل درس خود كه مسجد براثا واقع در محله شيعه نشين بغداد بود، آمد و پس از لحظاتى درس را شروع كرد. در كلاس درس مسأله خاصى پيش نيامد و موضوع خواب روشن نشد ولى چند لحظه پس از پايان درس ديد زنى باوقار خاصى در حالى كه دست دو فرزندش را گرفته و پيرامونش را زنانى كه گويا از كنيزان او هستند همراهى مى كنند وارد مسجد شدند و پس از سلام نشستند. وقتى استاد فهميد كه او فاطمه دختر ناصر كبير است به احترام او از جا برخاست.

مادر دو فرزند ( على و محمد) خطاب به استاد گفت: جناب شيخ! اين دو پسر بچه، پسران من هستند آنان را خدمت شما آوردم تا علم فقه بياموزند! مرجع بزرگ شيعه فورى به ياد خواب شب گذشته افتاد و شروع به گريستن نمود. همه حاضران مبهوت شدند و سبب گريه او را سؤ ال كردند. استاد لب به سخن گشود و خواب شب گذشته خود را كه تعبير شده بود براى آنان نقل كرد، سپس با كمال اشتياق تعليم و تربيت آن دو برادر را به عهده گرفت و در پيشبرد آنان به درجات علمى و عملى همت گماشت و آنچنان درهاى علوم و معارف اسلامى را به روى آنان گشود كه هر دو از نوابغ روزگار و عالمان نامدار به شمار آمدند(۱۱۳)


استادان

سيد مرتضى (على) تا آن زمان كه خود بر فراز كرسى استادى تكيه زد در نزد شمارى از پاكان عصر خويش براى فراگيرى علوم آسمانى به ادب زانو زد و بهره ها برد. در ذيل يادى از آن خدا ترسان عرصه علم خواهيم كرد.

۱ - شيخ مفيد (متوفى ۴۱۳ ق.): شخصيت ممتازى كه به قول نجاشى فضل و برترى او در فقه، كلام، روايت، علم و وثاقت مشهورتر از آن است كه توصيف و تعريف شود(۱۱۴) او توانست شاگردانى بلند آوازه و نابغه و پركار همانند شيخ طوسى و سيد مرتضى را تقديم جامعه اسلامى بدارد.

۲ - ابومحمد هارون فرزند موسى تلعكبرى (متوفى ۳۸۰ ق.): او دانشمند و فقيهى برجسته و كم نظير بود و از جمله راويان مشهورى است كه از مرحوم كلينى روايت نقل مى كند.(۱۱۵)

۳ - شيخ محمد صدوق (متوفى ۳۸۱ ق.): او از بزرگان و پيشتازان حديث است كه به قول شيخ طوسى وى دانشمندى بزرگ، پاسدار احاديث، آگاه به رجال و نقاد اخبار بود كه در ميان قمى ها كسى در پاسدارى از اعم حديث و دانش زياد همانند او ديده نشده است و حدود ۳۰۰ كتاب تأليف كرده است.(۱۱۶)

۴ - حسين بن على بابويه برادر شيخ صدوق: او فقيهى بزرگوار و محدثى شناخته شده است كه از پدر و برادرش حديث نقل كرده است.

در رديف استادان سيد مرتضى رحمه الله نام بزرگان ديگر هم به چشم مى خورد كه ما به موجب اختصار فقط به ذكر نام آنان كه در كتاب ارزشمند الغدير آمده اكتفا مى كنيم: ۱ - احمد بن على بن سعيدكوفى ۲ - محمد بن عمران كاتب مرزبانى ۳ - ابويحيى ابن نباته ۴ - ابوالحسن على بن محمد كاتب ۵ - ابوالقاسم عبدالله بن عثمان بن يحيى ۶ - احمد بن سهل ديباجى.(۱۱۷)


شاگردان

۱ - شيخ طوسى: وى پنج سال پس از ورود به بغداد (كه مركز گسترش علوم اسلامى و حوزه علميه شيعه به شمار مى رفت) و استفاده از محضر استادان گرانقدر بويژه مفيد - با كمال تواضع در مجلس درس سيد مرتضى حاضر شد و بيست و سه سال تمام از محضر اين استاد وارسته علم و ادب آموخت و به مقام والايى رسيد و شاگردان بسيارى تربيت كرد كه گفته شده شاگردان مجتهد او از عالمان شيعه بيش از سيصد نفر بود و شاگردانش از علماى اهل تسنن بيش از آن بود كه بتوان آن را شمرد.(۱۱۸)

۲ - ابويعلى سلار ديلمى: او از فقهاى بزرگ شيعه و از شاگردان سيد مرتضى و شيخ مفيد بود و اصلش از ديلم (رشت امروز يا نواحى آن منطقه) است. از آنجا به بغداد هجرت كرد و از محضر آن دو استاد بزرگ دانش و معرفت را فراگرفت و توانست فوق العاده مورد توجه استادش سيد قرار گرفته، جانشين او در منصب قضا در شهرهاى حلب گردد.(۱۱۹)

۳ - ابوالصلاح حلبى: او از عالمان و فقهاى مشهور است. اين شهر آشوب درباره او مى گويد: ابوالصلاح حلبى از شاگردان سيد مرتضى رحمه الله است و كتابى دارد به نام «بدايه» در فقه و شرحى دارد بر كتاب ذخيره سيد مرتضى.(۱۲۰)

۴ - قاضى ابن براج طرابلسى: او از فقها و دانشمندان و شاگردان مشهور سيد مرتضى رحمه الله است كه گفته شده سيد مرتضى ماهانه هشت دينار - كه در آن زمان مبلغ بالايى بوده است - به او شهريه مى داد و مدت بيست و سه سال تمام در طرابلس قضاوت مى كرد. از اين رو به او قاضى طرابلسى گفته اند.

نام شمار ديگرى از شاگردان سيد كه در كتب معتبر آمده از اين قرار است: شريف ابويعلى محمد بن حسن بن حمزه جعفرى، ابو الصمصام مروزى، سيد نجيب الدين كراجكى، شيخ ابوالحسن سليمان صهرشى، جعفر بن محمد دوريستى، ثابت بن عبدالله نباتى، شيخ احمد خزاعى، شيخ مفيد ثانى، شيخ ابوالمعالى احمد بن قدامه، شيخ ابوعبدالله محمد فرزند على صلواتى و ابوزيد فرزند كيابكى حسينى و...(۱۲۱)


حوزه درس سيد

حوزه درس او ويژگيهايى داشت كه به سختى مى توان نمونه آن را در درس ‍ ديگر عالمان يافت. از ويژگى مجلس درس او اين بود كه همه گونه افراد با هر عقيده اى مى توانستند در محضر او حضور يابند و از علوم مختلفى كه وى تدريس مى كرد استفاده نمايند. نقل شده زمانى مردى يهودى كه از قحطى و تنگدستى رنج مى برد به حضور استاد رسيد و از وى تقاضاى يادگيرى علم نجوم كرد. سيد مرتضى با گشاده رويى تقاضاى او را پذيرفت و دستور داد هر روز مبلغى به او بپردازند. آن مرد يهودى مدتى در درس ‍ استاد شركت كرد و زندگى خود را از طريق همان مبلغ گذراند و پس از گذشت مدتى نه چندان زياد، تحت تأثير عظمت و برخوردهاى مكتبى شريف مرتضى قرار گرفت و مسلمان شد.(۱۲۲)

مرحوم محدث نورى مى نويسد: «سيد مرتضى - قدس سره - علوم زيادى را تدريس مى كرد»(۱۲۳) خصوصيت ديگر حوزه درس او اين بود كه به هر شاگردى به فراخور حالش شهريه مى پرداخت. نقل شده كه اين استاد بزرگوار به شاگرد ممتازش شيخ طوسى ماهانه دوازده دينار مى پرداخت.

ويژگى ديگر درس او اين بود كه بزرگان بسيارى در آن شركت مى كردند، حتى گاهى استاد عالى قدرش شيخ مفيد رحمه الله نيز در درس او حضور مى يافت. در اين باره چنين گفته شده است:

«تمام فاضلها و دانشمندان عرب و عجم از جملات او متحير، توگويى سيبويه همه زمانهاست و سبحان(۱۲۴) قرن چهارم، توأم با حكمت لقمان و زهد سلمان. وقتى در درس خواجه نصير نام او برده شد مؤ دبانه گفت: صلوات الله عليه! چون سيد مرتضى به درس مفيد حاضر گشتى، مفيد به احترام او از جا برمى خاستى و گاه كرسى درس خود به او دادى و از بيان و تقرير او نشاط كردى و در جلو او بر روى مباركش لبخند شادى زدى ؛ كه گويى سيماى معصومين بينى و گاه كه به ياد خواب زهراعليها‌السلام مى افتادى اشك شوق و محبت به گونه جارى ساختى. »(۱۲۵)


دارالعلم و كتابخانه سيد

در زمان سيد مرتضى رحمه الله شهر بغداد در مدتى كوتاه شاه گسترش علم و ادب بود. در آن روزگار شيفتگان دانش و معرفت از دورترين نقاط جهان به آنجا مى آمدند تا از محضر استادانى چون سيد مرتضى توشه اى گرفته، به ديار خود بازگردند و اقوام خود را ارشاد نمايند. در ظاهر هيچ مشكلى براى تحصيل علوم و معارف انسانى و اسلامى فرا روى آنان ديده نمى شد جز فقر و تنگدستى افراد - بويژه در سالهايى كه قحطى شديد در شهر رخ نمود و مردم از جمله دانش پژوهان را در تنگنا و سختى قرار داد. در آن سالها طلاب بيش از ديگران براى تأمين زندگى و نيازمنديهاى تحصيلى خود در زحمت بودند و كتابخانه اى نيز در آن زمان در شهر وجود نداشت. از اين رو سيد مرتضى بر آن شد تا بخشى از خانه خود را به اهل علم اختصاص دهد تا شاگردان و دانش پژوهان با استفاده از آن و كتابخانه اش، به تحقيق و مطالعه و مذاكرات علمى و تأليف بپردازند؛ كه آن مركز بعدها «دارالعلم» ناميده شد. مرحوم علامه امينى مى نويسد: «ابن طى» گفته: او اولين كسى است كه خانه اش را دارالعلم قرار داد و براى مباحثه و مناظره آماده كرد.(۱۲۶)

ابولقاسم تنوخى، قاضى مدائن و شاگرد سيد مى گويد: «كتابخانه وى (سيد مرتضى) داراى هشتاد هزار جلد كتاب بود كه او آنها را خوانده يا تأليف كرده بود يا مطالب آنها را به خاطر داشت.(۱۲۷)

كار ارزشمند ديگرى كه سيد مرتضى در اين زمينه انجام داد اين بود كه يكى از روستاهاى متعلق به خود را براى تأمين كاغذ دانشمندان و فقها وقف نمود و مخارج زندگى شاگردان را نيز از درآمد املاكش مى پرداخت.(۱۲۸)

البته معلوم نيست املاكى كه سيد در اختيار داشته از ملك شخصى خود وى بوده بلكه به احتمال زياد اين اموال متعلق به بيت المال بوده و سيد مرتضى آنها را در جاهاى مناسب از جمله در راه پيشبرد اهداف اسلام و تربيت شاگردان و رسيدگى به نيازمندان جامعه هزينه مى نموده است.


تأليفات سيد مرتضى

خداوند متعال به سيد مرتضى ذوق و استعدادى سرشار داده بود و او نيز از اين نعمت بزرگ الهى به خوبى بهره بردارى كرد و در نتيجه تلاش و كوشش ‍ در مدتى نه چندان طولانى هنرمندى صاحب قلم، شاعرى متعهد مجتهدى عارف، محققى توانا، اسلام شناسى ورزيده و آگاه و خدمتگزارى لايق و دلسوز براى اسلام و مسلمانان گرديد. او علاوه بر داشتن مسؤ وليتهاى مهم اجتماعى و تربيت شاگردان تأليفات مهمى در زمينه فقه و اصول، تفسير، علوم قرآن، كلام، حديث و ادبيات به جامعه عرضه كرد كه تعدادى از آنها در ايران و كشورهاى عربى چاپ و منتشر شده است و دانشمندان و ادبا از آنها استفاده مى كنند.

مرحوم علامه امينى در الغدير نام ۸۶ اثر او را بيان كرده(۱۲۹) و مرحوم سيد محسن امين نيز نام ۸۹ كتاب وى را برشمرده و آنها را ستوده است.

يكى از كتابهاى وى ديوان معروف او با بيست هزار بيت است. او علاوه بر مقام علمى و اجتهاد داراى ذوق شعر و ادب بود و در زمان ايشان غير از برادرش سيد رضى شاعرى همانندش نبود. كتاب ديگر او «امالى» است كه در موضوع فقه و تفسير و حديث و شعر و فنون ادب است.

نكته مهمى كه در تأليفات وى وجود دارد اين است كه در هر زمينه كه وارد تحقيق شد سنگ تمام را گذاشته و آنچه در آن قابل بحث و تحقيق بوده بيان كرده است. از اين رو بنيانگذار جمهورى اسلامى ايران حضرت امام خمينى در مورد كتاب «شافى» كه در بحث امامت نگاشته شده، چنين فرموده است:

«كتاب شافى سيد مرتضى علم الهدى (متوفى در سال ۴۳۶) كه بهترين كتابها و مشهورترين مصنفات در اين باب است در دسترس همه است ؛ كه هر چه متأخرين درباره امامت نوشتند، كمتر از آن است كه در شافى سيد مرتضى تحقيق كرده است.(۱۳۰)

نكته ديگر اينكه تعداد زيادى از كتابهاى او درباره مسائل آن روز جامعه و بعضى از آنها در پاسخ به سؤ الات افراد در شهرهاى مختلف آن ايام بوده است ؛ همانند كتاب مسائل ناصريه، مسائل طرابلسيه، مسائل موصليه، و... كه نشان دهنده اين است كه آن بزرگوار با همه اشتغالات علمى و تربيت شاگردان، با مردم جامعه خود نيز ارتباط تنگاتنگ داشته و عالمى مردمى بوده است كه به مسائل و مشكلات فكرى و اعتقادى آنان اهميت مى داد و به آنها رسيدگى مى كرده است.


سيد مرتضى احياگر قرن چهارم

در ميان مسلمانان معروف است كه خداى بزرگ در آغاز هر صد سال (يك قرن) كسى را بر مى انگيزد تا دين را رونقى بخشد و در نشر احكام و نگهداشت آن بكوشد. استاد محمد رضا حكيمى در اين مورد مى گويد: شايد مدرك اين عقيده حديثى باشد كه ابوداود... از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نقل كرده است كه فرمود: «خداوند بزرگ براى اين امت در سر هر صد سال، كسى را بر مى انگيزد تا دين او را تازگى بخشد و رواج دهد. »(۱۳۱) اين حديث در كتابهاى مختلف با عبارات گوناگون نقل شده و بعضى از نويسندگان نام احياگر هر قرن را هم مشخص كرده اند.(۱۳۲)

نويسنده كتاب «علماى بزرگ شيعه از كلينى تا خمينى» مى نويسد:

شيعه مى گويد: «مجدد مكتب در قرن اول باقرالعلومعليه‌السلام و فرزندش امام صادقعليه‌السلام بودند. در قرن دوم حضرت ثامن الحج على بن موسىعليه‌السلام در قرن سوم محمد بن يعقوب كلينى و در قرن چهارم سيد مرتضى اعلى الله مقامه. »(۱۳۳)

و در اين زمان هم بايد گفت: احياگر اسلام در آغاز قرن پانزدهم بنيانگذار جمهورى اسلامى ايران حضرت آيت الله العظمى امام خمينى - رضوان الله تعالى عليه - است كه اسلام را زنده و مسلمانان را سر بلند كرد.


داناى هنرور در سخن دانشمندان

علامه حلى مى گويد: « علم الهدى در علوم بسيارى يگانه بود. دانشمندان ما بر وفور فضل و دانش او اتفاق نظر دارند. در دانشهايى مانند علم كلام و فقه و ادب از قبيل شعر و لغت و جز اينها بر همگان مقدم بود... شيعه از زمان وى تا عصر ما كه در سال ۶۹۳ هجرى است از كتابهاى او استفاده كرده اند. او ركن طائفه (شيعه) و معلم آنهاست.(۱۳۴) »

علامه بحر العلوم كه خود سرآمد فقهاى شيعه بود، مى نويسد: «على بن حسين... ابوالقاسم مرتضى علم الهدى، ذوالمجدين و صاحب الفخرين و الرياستين، مروج دين جدش، سرور ثقلين در قرن چهارم، به روش پيشوايان برگزيده، او سرور علماى اسلام و پس از ائمه اطهارعليه‌السلام از همه كس ‍ برتر است. او دانشهايى گرد آورد كه نصيب هيچ كس نشد و از فضايلى برخوردار گرديد، كه او را از همه كس ممتاز گردانيد، دانشمندان مخالف و موافق درباره فزونى فضلش اتفاق نظر دارند و به تقدمش بر تمامى دانشمندان پيشين و پسين معترف مى باشند.(۱۳۵)

ابوالعلا معرى در پاسخ افرادى كه از او درباره سيد پرسيدند، در ضمن دو بيت شعر عربى چنين گفت:

«اى كسى كه آمده اى تا درباره سيد مرتضى از من بپرسى، بدان كه او از هر نقص و عيبى پيراسته است. اگر او را ببينى، خواهى فهميد كه وجود همه مردم در مردى جمع، و روزگار در يك ساعت متمركز گشته و جهان در يك خانه قرار گرفته است»(۱۳۶)


سيد مرتضى و مسئوليتهاى اجتماعى

سيد مرتضى علاوه بر فعاليتهاى علمى و فرهنگى و مسئوليتهاى اجتماعى و رهبرى جامعه اسلامى، پس از وفات برادرش سيد رضى در سال ۴۰۶ ق. مسئوليت نقابت و امارت حج و نظارت بر ديوان مظالم را به عهده گرفت.

از زمان خلفاى بنى اميه تا زمان معتضد عباسى، فرزندان على بن ابيطالبعليه‌السلام هميشه تحت تعقيب و مراقبت خلفا و مأموران بودند. چون با حكام ستمگر مبارزه مى كردند. از اين رو آنان اغلب در شهرهاى مختلف متوارى بودند و معمولا در جنگ و گريزها به شهادت مى رسيدند. وجود امامزادگان متعدد در نقاط مختلف و دور افتاده حاكى از همين مبارزات است. هنگامى كه حكومت و خلافت در سال ۲۷۹ ق. به معتضد عباسى واگذار شد موضوع احترام به علويان و تعيين سرپرست مطرح شد و در هر شهرى يكى از بزرگان سادات يا علماى علوى نقابت يعنى سرپرستى سادات آن شهر يا منطقه را به عهده گرفت.

او علاوه بر نظارت بر نسب و دفاع از حقوق و حفظ شرافت آنان موظف بود در ميان آنان قضاوت كند، سرپرستى اموال و دارايى يتيمان را بر عهده گيرد، احكام الهى را در صورت ارتكاب گناه درباره آنان جارى كند، دختران و زنان بى سرپرست را شوهر دهد و از بى سرپرستان مراقبت كند. كسى كه اين مسئوليت ها را به عهده مى گرفت بايستى دانشمند و مجتهد باشد تا قضاوت او معتبر و نافذ باشد.(۱۳۷)

امارت حج هم مسئوليت بزرگى بود كه رياست و رهبرى زائران خانه خدا را به عهده داشت و معمولا شخص خليفه آن را به عهده داشت. ولى گاهى خليفه اين مسئوليت بسيار مهم را به شخصى كه شايستگى داشت واگذار مى كرد.

نظارت بر ديوان - كه در آن به اعمال ظالمانه حكام و امرا و رجال بزرگ دولت زير نظر شخص خليفه رسيدگى مى شد. نيز يكى از مسئوليتهاى خطير اجتماعى بود.

اين سه مسئوليت مهم در سال ۴۰۶ ق. (پس از وفات سيد رضى كه بيش از بيست سال آنها را به عهده داشت) به برادرش سيد مرتضى واگذار شد و تا آخر عمر آنها را به عهده داشت و به خوبى از انجام امور مربوط به آنها برآمد.

شايسته ذكر است كه موقعيت اجتماعى و مسائل سياسى، فرمانروايان ستمگر را وادار مى كرد تا آن مسئوليت هاى مهم و برادرش نيز به منظور خدمت به اسلام و مسلمانان آن مسئوليت ها را پذيرفتند تا در سايه آن بتوانند خدمات ارزنده براى جامعه انجام دهند وگرنه اين مسئوليت ها چيزى نبود كه بر عظمت و شخصيت آنان بيفزايد و به آنها افتخار كنند. از اين رو است كه مى بينيم او به پيروى از جد بزرگوارش به وضع بيچارگان و محرومان جامعه خود رسيدگى مى كرد؛ تا جائى كه سيد شريف تاج الدين حسينى حلبى مى نويسد:

«او پيوسته مراقب حال مستمندان و مواظب بسيارى از خانواده هاى نيازمند بود و براى افراد بى بضاعت ماهانه مقرر داشته بود كه خود آنان از منبع آن خبر نداشتند و پس از رحلت سيد كه ماهانه قطع گرديد متوجه شدند. »(۱۳۸)


وصيت تكان دهنده و عشق به نماز

سيد مرتضى در وصيت خود چنين آورده است: «تمام نمازهاى واجب مرا كه در طول عمرم خوانده ام به نيابت از من دوباره بخوانيد»

وقتى اين سخنان از ايشان نقل شد نزديكان و اطرافيان شگفت زده شدند و پرسيدند چرا؟! شما كه فردى وارسته بوديد و اهميت فوق العاده اى به نماز مى داديد، علاقه مند و عاشق نماز بوديد و هميشه قبل از فرارسيدن وقت نماز وضو گرفته، آماده مى شديد تا وقت نماز فرا رسد، حال چه شد كه اين گونه وصيت مى كنيد؟!

سيد در پاسخ فرمود: آرى من علاقه مند به نماز بلكه عاشق نماز و راز و نياز با خالق خود بودم و از راز و نياز هم لذت فراوان مى بردم، از اين رو هميشه قبل از فرا رسيدن وقت نماز لحظه شمارى مى كردم تا وقت نماز برسد و اين تكليف الهى را انجام دهم و به دليل همين علاقه شديد و لذت از نماز، وصيت مى كنم كه تمام نمازهاى مرا دوباره بخوانيد زيرا تصور من اين است كه شايد نمازهاى من صد در صد خالص براى خدا انجام نگرفته باشد بلكه درصدى از آنها به خاطر لذت روحى و معنوى خودم به انجام رسيده باشد! پس همه را قضا كنيد چون اگر يك درصد از نماز هم براى غير خدا انجام گرفته باشد شايسته درگاه الهى نيست و مى ترسم به همين سبب اعمال و راز و نيازهاى من مورد پذيرش خداى منان قرار نگيرد!

آرى! اشتغالات علمى و اجتماعى و سياسى او نه تنها جلو جلوه هاى عبادى و معنوى او را نتوانست بگيرد، بلكه او در ميدان هم گوى سبقت را از ديگران ربود و الگو قرار گرفت.

اينجاست كه بايد گفت: او به راستى - «مرتضى» و بحق «شريف» بود كه با گذشت زمان و ارائه كوششهاى افزون و حوادثى كه در زندگى او پيش ‍ آمد و سبب شد كه به نامها و القابى همانند: شريف مرتضى، علم الهدى، ذوالمجدين و ابوالثمانين(۱۳۹) مشهور گردد.(۱۴۰)


وداع با سيد

سيد مرتضى سرانجام پس از عمرى پربار و انجام كارهايى بزرگ و ارزنده در حدود هشتاد سالگى در روز يكشنبه ۲۵ ربيع الاول ۴۳۶ ق. در شهر بغداد به جوار حق شتافت(۱۴۱) و به دست «ابوالحسين نجاشى» و با كمك «محمد بن حسين جعفرى» و «سلار بن عبدالعزيز» و ديگر شاگردانش ‍ غسل داده شد و سپس فرزندش سيد محمد بر او نماز خواند و در خانه اش ‍ واقع در محله كرخ به خاك سپرده شد و با مرگ او يكى از چهره هاى درخشان قرن چهارم و با مرگ او يكى از چهره هاى درخشان قرن چهارم در بغداد افول كرد. پس از مدتى پيكر مطهر او به كربلا منتقل شد و جوار جد بزرگوارش حضرت سيد الشهداعليه‌السلام در كنار قبر برادرش سيد رضى در مقبره ابراهيم حجاب (نياى بزرگشان) دفن گرديد.

در كتاب «رجال بحرالعلوم» آمده است: به من خبر رسيد كه بعضى از فرمانروايان روم - فكر مى كنم سال ۹۴۲ - قبر مرحوم سيد مرتضى را كندند و ديدند كه بدن او هنوز (بعد از پانصد سال و اندى) تازه است و زمين و خاك، آن را تغيير نداده و نقل شده كه آثار حنا نيز هنوز در دستها و موهاى صورتش وجود داشته است.(۱۴۲)