20. جنگ سرد
بعد از به هلاكت رسيدن معاويه، ضحاك بن قيس كفن او را برداشت و بر منبر او خواند و دفنش كرد و پيام تسليتى به يزيد كه در حوران خوشگذرانى مى كرد، فرستاد و از او خواست تا هر چه سريع تر به شام آيد و از مردم بيعت دوباره گيرد.
يزيد با دريافت نامه، به راه افتاد و بعد از سه روز از دفن معاويه به دمشق رسيد و ضحاك بن قيس به استقبالش رفت و با هم بر سر قبر معاويه رفته و نمازى آنجا خواند و سپس يزيد با ايراد خطبه اى به مردم گفت:
ما ياران حق و دين هستيم؛ بر شما مژده باد اى اهل شام! هميشه خير و صلاح در بين شما بود. بزودى بين من و اهل عراق جنگ بزرگى رخ خواهد داد؛ زيرا سه شب قبل خوابى ديدم كه بين من و اهل عراق نهر خونى به تندى جارى است و هر چه خواستم از آن عبور كرد.
مردم شام ندا سر دادند:
ما را هر جا خواستى ببر؛ شمشيرهايمان كه اهل عراق آنها را در صفين ديدند، با تست.
يزيد به كارگزاران خود در مناطق مختلف، طى نامه اى خبر مرگ معاويه را اعلام كرد و به وليد بن عتيبه، والى مدينه، نوشت:
معاويه طى عهد و پيمانى با من، مرا از خاندان ابو تراب برحذر نمود؛ خداوند ياور عثمان مظلوم از خاندان ابوسفيان كه همه از ياران حق و خواهان عدل مى باشند، است. وقتى نامه اى به دستت رسيد، از اهل مدينه بيعت بگير.
سپس در كاغذ كوچكى نوشت:
از حسين، عبدالله بن عمر، عبدالرحمن بن ابى بكر و عبدالله بن زبير بيعت محكمى بگير و هر كسى از ايشان خوددارى كرد، سرش را بزن و به من بفرست.
پس از رسيدن نامه، وليد با مروان مشورت كرد و عبدالله بن عمرو را سوى امام حسينعليهالسلام
و آن سه فرستاد تا به دارالاماره آيند.
بعد از اينكه فرستاده وليد رفت و پيام را ابلاغ كرد، عبدالله بن زبير به امام حسينعليهالسلام
گفت:
اكنون وقت ديدار با وليد نيست، با اين وصف، خير و صلاحى در اين كار نمى بينم؛ شما فكر مى كنيد در اين ساعت براى چه ما را خواسته است؟
امام حسينعليهالسلام
فرمود:
از آنجا كه ديشب در عالم رؤ يا، آتش سوزى در خانه معاويه و منبرش را واژگون ديدم، معاويه مرده است؛ از اينرو قبل از پخش خبر بين مردم، ما را جهت بيعت با يزيد احضار كرده اند.
سپس حضرت به منزل رفت و بعد از دو ركعت نماز و دعا و نيايش به درگاه الهى، عده اى از ياران جوان خود را گرد آورد و فرمود:
وليد مرا خواسته و مى خواهد تكليفى بر گردنم نهد كه اجابتش نمى كنم؛ با من آمده و پشت در بايستيد؛ اگر صدايم را بلند كرده و شما را خواستم، شمشيركشان داخل شده و شتاب مكنيد؛ هر كسى را كه ديديد مى خواهد مرا بكشد، به قتل رسانيد.
امام حسينعليهالسلام
با يارانش به راه افتاد و خود داخل دارالاماره شد و بعد از مشاهده مروان در كنار وليد، فرمود:
صله ارحام بهتر از قطع رابطه است؛ خداوند بين شما دو نفر را اصلاح كند. آيا از معاويه خبرى رسيده است؛ او مريض بود؛ حالش چطور است؟
وليد آهى كشيد و خبر مرگ معاويه را داد و گفت:
ترا جهت بيعت با يزيد اينجا خواندم؛ مردم با او بيعت كرده اند.
امام حسينعليهالسلام
فرمود:
بطور يقين بيعت شخصى چون من نبايد در خفا و پنهانى انجام گيرد؛ گمان نمى كنم شما به بيعت نهانى من اكتفا كنيد؛ فردا ما را در كنار مردم به بيعت فرا خوان.
در این حال مروان گفت:
قسم به خدا، در اين لحظه اگر حسين بيعت نكرده از اينجا برود، ديگر توان دسترسى به او را نخواهى داشت و بينمان كشتار رخ خواهد داد؛ او را به زندان افكن تا بيعت كند و يا سر از تنش جدا كن. امام حسينعليهالسلام
برآشفت و فرمود:
اى پسر زرقاء! تو مرا مى كشى يا او؟! اگر كسى بخواهد چنين كارى كند، زمين را با خونش آبيارى مى كنم؛ مى خواهى، آزمايش كن.
سپس حضرتعليهالسلام
رو به وليد فرمود:
اى امير! ما خاندان نبوت، معدن رسالت، محل رفت و آمد فرشتگان و رحمت الهى هستيم؛ خداوند رحمتش را به واسطه ما آغاز و پايان مى دهد. يزيد مردى فاسق، شرابخوار، قاتل افراد بى گناه و زير پا نهنده دستورات الهى است؛ از اين رو شخصى چون من با او بيعت نمى كند؛ منتظر مى شويم تا ببينيم كدام يك از ما سزاوار خلافت در بيعت است. به يقين از جدم، رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
، شنيدم كه مى فرمود:
خلافت بر فرزندان ابوسفيان حرام است. پس چگونه با خاندانى كه پيغمبر خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
بر ايشان اينگونه فرمود، بيعت كنم؟
در این حال كه صداى حضرت بلند شده بود، جوانان همراه امامعليهالسلام
خواستند با شمشيرهاى آخته داخل شوند كه ناگهان حضرت از مجلس خارج شد و همگى به منازل خود رفته
و مروان به وليد گفت: حرف مرا گوش نكردى؛ ديگر چنين فرصتى به تو دست نخواهد داد.
وليد گفت:: واى بر تو! از من مى خواهى از كشتن او دين و دنيايم را از دست بدهم؛ قسم بخدا، دوست ندارم دنيا را صاحب شوم و حسين بن على را بكشم؛ به خدا سوگند، گمان نمى كنم كسى با كشتن حسين جز به خفت و سبكى ميزان اعمالش خدا را ديدار كند؛ خداوند به او نظر رحمت ننموده و او را از پليدى پاك نكرده و براى او عذاب دردناكى خواهد بود.
مروان گفت:
اگر عقيده ات اين است، پس درست عمل كردى.
شب همانروز امام حسينعليهالسلام
بر مزار رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
رفت و نورى از قبر درخشيد و حضرت سيدالشهداء فرمود:
سلام بر تو اى رسول خدا! من حسين، فرزند فاطمه، در دانه تو و فرزند عزيزت، نوه تو كه مرا بين امتت جانشين قرار دادى؛ گواه باش اى پيامبر خدا! بطور يقين ايشان مرا خوار نمودند؛ اين شكوه من به شماست تا به ديدارتان نائل شوم.
امام حسينعليهالسلام
فرداى روزى كه به دار الاماره وليد رفت، جهت شنيدن اخبار از منزل بيرون آمده بود كه مروان حضرت را ديد و گفت:
نصيحتى مى كنمت، گوش ده تا به صلاح آيى. با امير المؤمنين، يزيد، بيعت كن؛ بطور يقين آن براى دين و دنياى تو بهتر است.
امام حسينعليهالسلام
فرمود:
انا لله و انا اليه راجعون و على الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد.
به يقين ما از آن خدائيم و به سوى او مى رويم، اگر امت مبتلا به اميرى چون يزيد گردد، اسلام نابود مى شود.
و سپس حضرتعليهالسلام
ادامه داد:
واى بر تو! آيا مرا به بيعت با مردى فاسق چون يزيد دستور مى دهى؛ سخنى بيهوده گفتى اى گمراه بزرگ! تو را سرزنش نمى كنم؛ زيرا تو ملعونى هستى كه رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
در صلب پدرت، حكم بن ابى العاص، تو را لعن و نفرين نمود. به يقين نفرين شده رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
نمى تواند جز به بيعت با يزيد دعوت كند. اى دشمن خدا! از من دور شو؛ بطور يقين ما اهل بيت روسل خداييمصلىاللهعليهوآلهوسلم
؛ حق در خاندان ماست و زبان ما جز به حق سخن نگويد؛ از رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
شنيدم كه مى فرمود: خلافت بر آل سفيان و بر كسانى كه به اكراه اسلام آورده و فرزندانشان، حرام است؛ هر گاه معاويه را بر منبرم ديديد، دلش را بشكافيد. قسم بخدا، اهل مدينه او را بر منبر جدم ديدند و دستور را به انجام نرساندند و اكنون خداوند ايشان را به فرزندش، يزيد، كه خداوند در آتش جهنم عذابش را زياد كند، مبتلا نمود؛ اى مروان! واى بر تو! از من دور شو؛ به يقين تو رجس و پليدى و ما خاندان پاكى و طهارتيم كه خداوند متعال آيه(
إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّـهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا
)
را در رابطه با ما به پيغمبرش نازل فرمود: اى پسر زرقاء! تو را به آنچه روز قيامت جدم، درباره حق من و يزيد از تو مى پرسد، مژده مى دهم.
ان الله فى الجنة درجات لن تنالها الا بالشهادة.
بطور يقين در بهشت براى تو (امام حسينعليهالسلام
) درجاتى است كه جز به شهادت به آن نائل نمى شوى.
رسول اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم