جلوه عشق، قصه های زندگی امام حسین علیه السلام

جلوه عشق، قصه های زندگی امام حسین علیه السلام0%

جلوه عشق، قصه های زندگی امام حسین علیه السلام نویسنده:
گروه: امام حسین علیه السلام

  • شروع
  • قبلی
  • 32 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 5383 / دانلود: 1792
اندازه اندازه اندازه
جلوه عشق، قصه های زندگی امام حسین علیه السلام

جلوه عشق، قصه های زندگی امام حسین علیه السلام

نویسنده:
فارسی

یکی از وظایف پیروان راستین مکتب اهل بیت علیهم السلام، کسب شناختی صحیح و کامل از شخصیت، زندگانی و خط مشی فکری و عملی ایشان است.

در همین راستا، مجموعه ی شبکة الامامین الحسنین علیهما السلام کتابی را به صورت الکترونیکی آماده ی نشر نموده است که علاقمندان حوزه ی مطالعات اهل بیت علیهم السلام می توانند از آن بهره برند.

امیدواریم تلاش این مجموعه مورد توجه مخاطبین عزیز قرار گیرد. ما را با نظرات و پیشنهادات خویش، در راستای بهبود سطح کیفی مطالب وب سایت کمک نمائید.

11. اولين پيروزى

در جنگ صفين ابو ايوب اعور، يكى از فرماندهان لشكر معاويه، آب را به روى لشكر علىعليه‌السلام بست؛ از اينرو حضرت علىعليه‌السلام عده اى از سواره نظام را براى گشودن راه آب فرستاد و ليكن همه ايشان با نااميدى و شكست برگشتند؛ در این حال امام حسينعليه‌السلام با كسب اجازه از امير المؤمنين، علىعليه‌السلام ، با چند سوار به سوى ميدان رفت و ابو ايوب و يارانش را شكست داد و خيمه اى آنجا زد و نزد پدر بزرگوارش، امام علىعليه‌السلام ، آمد و خبر پيروزى را به اطلاع حضرت رساند؛ در این حال حضرت علىعليه‌السلام گريه كرد و فرمود:

اين اولين فتح و پيروزى به بركت حسين نصيب ما شد.

و اظهار داشت:

كشته شدن او را در كربلا با لب تشنه به ياد آوردم؛ بگونه اى كه اسب او گريزان و شيهه زنان مى گويد:

امان و امان! از دست امتى كه فرزند دختر پيامبر خود را كشتند.(36)

ان لقتل الحسين حرارة فى قلوب المؤمنين لاتبرد اءبدا.(37)

بى گمان براى شهادت حسينعليه‌السلام سوز دلى جاودانه در دل مؤمنين وجود دارد.

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

12. خاطره اى يكتا

روزى امام حسينعليه‌السلام نزد امام حسن مجتبىعليه‌السلام آمد و وقتى نگاهش به حضرت افتاد، گريه كرد و امام حسنعليه‌السلام پرسيد:

اى ابا عبدالله! براى چه گريه مى كنى؟

امام حسينعليه‌السلام فرمود:

گريه ام بخاطر آن چيزى است كه بر سر تو مى آيد.

امام حسنعليه‌السلام فرمود:

آنچه من گرفتارش خواهم شد، زهرى است كه با نيرنگ به من مى خورانند و با آن كشته مى شوم و ليكن هيچ روزى چون روز (شهادت) تو نيست اى ابا عبدالله!؛ سى هزار نفر كه خود را از امت جدمان، محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، دانسته و خود را مسلمان مى نامند، بر تو هجوم آورده و به كشتن و ريختن خون و هتك حرمت و اسيرى خاندان و غارت خيمه هاى تو اقدام مى كنند و آن هنگام نفرين و لعنت (خدا و فرشتگان) بر بنى اميه فرود آيد و از آسمان خاكستر و خون ببارد و هر چيزى حتى حيوانات وحشى در بيابانها و ماهيان درياها براى تو بگريند.(38)

من اءحبنا لم يحبنا لقرابة بيننا و بينه و لا لمعروف اسديناه اليه؛ انما احبنا لله و رسوله، جاء معنا يوم القيامة كهاتين.(39)

كسى كه ما را نه به جهت خويشاوندى و نيكى و احسان ما به او بلكه فقط براى خدا و رسول خدا دوست بدارد، روز قيامت چون اين دو (دو انگشت سبابه در كنار هم) با ما خواهد بود.

امام حسينعليه‌السلام

13. همنشين بهاران

بعد از شهادت امام حسن مجتبىعليه‌السلام ، عده اى نزد امام حسينعليه‌السلام آمده و اظهار داشتند:

اى فرزند رسول خدا! چند نفر از ياران ما به معاويه پيوسته و ليكن ما نزد شما آمديم.

امام حسينعليه‌السلام فرمود:

در اينصورت من به شما بيش از بخشش معاويه به آنها، هديه مى دهم.

ايشان گفتند:

جانمان فداى شما؛ ما براى دين خود اينجا آمديم.

امام حسينعليه‌السلام پس از سكوتى پر معنا، فرمود:

آنچه مى گويم، قطره اى از درياست؛ كسى كه ما را نه به جهت خويشاوندى و نيكى و احسان ما به او بلكه فقط براى خدا و رسول خدا دوست بدارد، روز قيامت چون اين دو حضرت دو انگشت سبابه را كنار هم قرار داد. با ما خواهد بود.(40)

ان الحسين باب من اءبواب الجنة.(41)

بى گمان حسين درى از درهاى بهشت است.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

14. احسان و بخشش

روزى باديه نشينى نزد امام حسينعليه‌السلام آمد و گفت:

روزى از جدت، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيدم كه فرمود: حاجات خود را يا از عرب شريف و يا مولاى كريم و يا حامل قرآن و يا شخص گشاده رو بخواهيد. و شما عرب بوده و كرامت سيرت شما و قرآن بين شما نازل شده است و پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود كه هرگاه بخواهيم به او نظر كنيم، به حسن و حسين بنگريم.

در این حال وقتى امام حسينعليه‌السلام از حاجت و مشكلش پرسيد، او نيازش را روى زمين نوشت و حضرت فرمود:

از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيدم كه فرمود: نيكى و بخشش به افراد، به قدر معرفت و شناخت ايشان است.(42) و پدرم فرمود: ارزش هر شخصى احسان و نيكوكارى اوست.(43) از اينرو از تو سه سئوال مى پرسم؛ اگر پاسخ دهى، سه هميان و اگر دو سئوال را پاسخ دهى، دو هميان و اگر يكى را جواب دهى، يك هميان نقره و زر به تو مى دهم.

آن مرد قبول كرد و حضرت پرسيد:

بهترين عمل كدام است؟

او جواب داد:

ايمان به خدا.

حضرت پرسيد:

نجات از هلاكت به چه چيز است؟

او پاسخ داد:

اطمينان به خدا.

امام حسينعليه‌السلام پرسيد:

زينت عبد و بنده خدا به چيست؟

او اظهار داشت:

علم و دانشى كه توأم با حلم و بردبارى باشد.

حضرت پرسيد:

اگر آن را نداشت.

او پاسخ داد:

فقر توأم با صبر و شكيبايى.

حضرت پرسيد:

اگر آن را نداشت.

آن مرد گفت:

صاعقه اى از آسمان فرود آيد و او را نابود كند.

در این حال امام حسينعليه‌السلام خنديد و سه هميان نقره و زر به او عطا فرمود.(44)

من طلب رضى الناس بسخط الله و كله الله الى الناس.(45)

كسى كه خشنودى مردم را با خشم و غضب الهى فراهم آورد، خداوند او را به مردم وا گذارد.

امام حسينعليه‌السلام

15. وقتى پيروان معاويه كشته شوند

بعد از اينكه معاويه حجر بن عدى را كه از شيعيان ناب امام علىعليه‌السلام بود، به شهادت رساند، به مكه رفت و امام حسينعليه‌السلام را آنجا ديد و گفت:

اى ابا عبدالله! آيا از آنچه بر سر حجر بن عدى و ياران و پيروانش و شيعيان پدرت آورديم، با خبر شدى؟

امام حسينعليه‌السلام وقتى از وقايع اتفاق افتاده پرسيد، معاويه گفت:

ايشان را كشته و كفن كرده و نمازشان خوانديم.

سيدالشهداءعليه‌السلام خنده اى نمود و فرمود:

ايشان دشمن تواند اى معاويه! اگر ما پيروان تو را بكشيم، بدون كفن و دفن و نماز، رهايشان مى كنيم؛ خبر بدگويى تو درباره علىعليه‌السلام و تلاش تو در كينه توزى ما و عيبجويى تو از بنى هاشم، به من رسيد. از اينرو در خود فرو رو و از خويش حق را، گرچه به زيانت باشد، جويا شو؛ بنابراين اگر نفس خويش را معيوبترين نفس ها نيافتى پس عيوب تو چه ناچيز و بى مقدار خواهد بود! و ما به تو ستم كرده ايم!

اى معاويه! جز در كمان خويش زه مبند و جز به هدف هود تير ميانداز و سوى ما از نزديك تير ميفكن؛ به خدا قسم بطور يقين تو درباره ما از كسى پيروى مى كنى كه در اسلام سابقه اى نداشته و نفاقش تازه نبوده و به فكر تو نيست؛ پس به خود فكر كن يا ما را رها نما.(46)

ان اجود الناس من اعطى من لا يرجوه.(47)

بى گمان بخشنده ترين مردم، كسى است كه به افرادى عطا كند كه اميد پاداش و تلافى از آنها ندارد.

امام حسينعليه‌السلام

16. شفاى مريض

حبابه از شيعيان سيدالشهداءعليه‌السلام بود مى گويد:

روزى نزد امام حسينعليه‌السلام رفته و بعد از سلام و احوالپرسى به من فرمود: اى حبابه! چرا به ديدن ما نمى آيى؟

گفتم:

به خاطر ناراحتى و مرضى است كه مبتلا شده ام.

وقتى حضرت از مريضى اش پرسيد، حبابه صورتش را كه به مرض برص مبتلا بود، نشان داد و در این حال امام حسينعليه‌السلام اندكى از آب مبارك كامش را روى آن نهاد و دعايى فرمود و هماندم كه آثار برص از چهره او محو شد و حضرت فرمود:

اى حبابه! شكر خداى را به جاى آر؛ خداوند آن را از تو دور كرد.

حبابه به سجده شكر رفت و پس از برداشتن سر از سجده، امام حسينعليه‌السلام فرمود:

اى حبابه! ما و شيعيانمان بر فطرت الهى هستيم و ديگران از آن بدورند.(48)

ايها الناس! من جاد ساد و من بخل رذل.(49)

اى مردم! سيادت و بزرگى از آن اهل جود و بخشش و رذالت و پستى براى بخيلان است.

امام حسينعليه‌السلام

17. دو دعوت

روزى امام حسينعليه‌السلام از كنار فقراء و مساكين كه در حال خوردن خوراك فقيرانه خود بودند، عبور كرد كه ايشان حضرت را به سفره غذاى دعوت كردند و امام حسينعليه‌السلام نشست و با ايشان هم غذا شد و آيه شريفه( إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرِينَ ) (50) را تلاوت فرمود و سپس به ايشان فرمود:

من دعوت شما را پذيرفتم؛ پس شما نيز دعوت مرا بپذيريد.

در این حال فقرا، همگى، به منزل حضرت رفته و امامعليه‌السلام از آنها پذيرايى به عمل آورد.(51)

حوايج الناس اليكم من نعم الله عليكم فلا تملوا النعم فتحور نقما.(52)

نيازهاى مردم به شما از نعمت هاى الهى بر شماست؛ پس اين نعمت را از دست ندهيد وگرنه موجب نقمت و بدبختى مى شوند.

امام حسينعليه‌السلام

18. وصيت مرده

روزى جوانى گريه كنان نزد امام حسينعليه‌السلام آمد و گفت:

مادرم بدون وصيت از دنيا رفت و با اينكه اموالى دارد، مرا دستور داد كه قبل از اطلاع شما دست به آن نزنيم.

در این حال حضرت بپا خاست و با جوان نزد مادرش رفت و دعايى نمود تا خداوند متعال او را جهت تعيين وصيتش زنده كند؛ ناگهان مادر آن جوان نشست و شهادت خود را به زبان آورد و به امام حسينعليه‌السلام نگاه كرد و گفت:

اى مولاى من! داخل شو و مرا به آنچه مربوط به خودت مى باشد، دستور ده.

امام حسينعليه‌السلام وارد شد و از او خواست تا وصيتش را بيان كند و او گفت:

يا بن رسول الله! يك سوم اموالم را (اموالش را يك به يك شمرد.) به تو مى دهم تا هر جا بخواهى به مصرف رسانى و اگر مى دانى كه فرزندانم از دوستان تو مى باشند، دو سوم بقيه را به ايشان مى دهم و اگر مخالف شما باشند، همه اموالم را بردار؛ زيرا حقى براى مخالفين شما در اموال مؤمنين نيست.

سپس حضرت خواست تا كفن و دفن و نمازش را به عهده گيرد و بعد مرد.(53)

لو راءيتم المعروف رجلا، راءيتموه حسنا جميلا تسر الناظرين.(54)

اگر خوبى و نيكى مجسم مى شد، به صورت شخصى زيبا كه بيننده را شادمان و مبهوت خود مى ساخت، آشكار مى شد.

امام حسينعليه‌السلام

19. مناقب امام على عليه‌السلام از زبان امام حسينعليه‌السلام

معاويه در صدد بود كه وليعهدى يزيد را بين مردم استحكام بخشد؛ از اينرو از هر فرصتى جهت گرفتن بيعت براى يزيد استفاده مى كرد.

وقتى امام حسينعليه‌السلام به مكه رفت، مردان و زنان بنى هاشم و انصار و حتى با فرستادن نمايندگى، تمام افراد حاضر از صحابه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در مكه گرد آورد تا مسائل سياسى جامعه اسلامى را به مسلمانان گوشزد نمايد؛ از اينرو حضرت به پا خاست و فرمود:

آنچه را اين سركش عصيانگر نسبت به ما و شيعيانمان انجام داده، مى دانيد؛ از شما مى خواهم كه اگر گرفتارم راست باشد، تصديق و گرنه، تكذيبم كنيد؛ از شما مى خواهم كه بخاطر خداى متعال و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و قرابت من با پيامبرتان، سخنان مرا گوش داده و نوشته و در ديار خود به مسلمانان و افراد مورد وثوق ابلاغ كنيد.

ايشان را به حق ما كه مى دانيد دعوت كنيد؛ به يقين من از نابودى و اضمحلال اين امر خلافت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و حق الهى ترسانم؛ خداوند تمام كننده نور خود است؛ گر چه كفار را ناپسند آيد.

شما را به خدا، آيا مى دانيد كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بين خود و على بن ابيطالب پيوند برادرى بست و فرمود: تو برادر من و من برادر تو در دنيا و آخرت هستيم.

همگى تاءييد كردند و امام حسينعليه‌السلام ادامه داد:

شما را به خدا، آيا مى دانيد رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم زمينى را خريد و مسجد و ده منزل در آن بنا فرمود كه خانه علىعليه‌السلام را بين آنها قرار داد و تمام درهاى ورودى به مسجد، غير از در خانه على را بست و فرمود: من به اختيار خود اين كار را نكردم بلكه خداوند متعال مرا دستور داد كه درهاى منازل را بسته و در خانه على به مسجد گشوده باشد. و همچنين جز على همه مسلمانان را از خوابيدن در مسجد باز داشت و در مسجد فرزندانى براى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و علىعليه‌السلام متولد شدند؟

همه پذيرفته و امام حسينعليه‌السلام فرمود:

شما را به خدا، آيا مى دانيد كه عمر بن خطاب رخنه اى در ديوار خانه اش كه رو به مسجد بود، ايجاد كرد و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او را منع فرمود و سپس در خطبه ايى اظهار داشت: خداوند مرا دستور داد تا مسجد پاكى كه غير از خود و برادرم و فرزندانش، كسى آنجا مسكن نگزيند، بنا كنم.؟

همگى قبول نموده و حضرت سيدالشهداءعليه‌السلام فرمود:

شما را به خدا، آيا مى دانيد كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روز غدير خم ولايت على بن ابيطالب را به آواى بلند ابلاغ فرمود و از مردم خواست كه حاضران به غايبان اطلاع دهند؟

همگى تاءييد نموده و امام حسينعليه‌السلام فرمود:

شما را به خدا، آيا مى دانيد كه پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در جنگ تبوك فرمود: تو على براى من به منزله هارون براى موسى مى باشى و تو ولى هر مؤمنى بعد از من هستى؟

همگى قبول كرده و حضرت سيدالشهداءعليه‌السلام فرمود:

شما را به خدا، آيا مى دانيد كه پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مباهله جز على و فاطمه و دو فرزندشان، كسى را نياورد؟

همگى اعتراف كرده و امام حسينعليه‌السلام فرمود:

شما را به خدا، آيا مى دانيد كه رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پرچم را روز خيبر به على داد و فرمود: پرچم مسلمانان را به شخصى كه محبوب خدا و رسول خدا بوده و او نيز خدا و رسولش را دوست مى دارد و از ميدان نبرد فرار نمى كند و خداوند به دست او فتح و پيروزى را نصيب ما مى كند، مى دهم.؟

همگى اقرار نموده و حضرتعليه‌السلام ادامه يابد:

شما را به خدا، آيا مى دانيد با هر سختى كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مواجه مى شد، به جهت اطمينانى كه به على داشت، او را براى حل مشكل روانه مى ساخت و هيچ وقت على را به نام صدا نزد؛ بلكه با عنوان برادر خطاب مى نمود؟

همگى پذيرفته و امام حسينعليه‌السلام ادامه داد:

آيا مى دانيد كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم على را براى ابلاغ سوره برائت اعزام فرمود و گفت: دين مرا جز خودم و يا شخصى كه از من باشد، تبليغ نمى كند.؟

همگى قبول كرده و حضرت ادامه داد:

آيا مى دانيد كه بين على و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هر روز و شبى ديدار خصوصى برقرار بود و پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مطالبى را به او بيان مى فرمود؟

همگى پذيرفته و امام حسينعليه‌السلام فرمود:

آيا مى دانيد كه وقتى پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به فاطمهعليها‌السلام فرمود: تو را به همسرى بهترين اهل بيتم، پيشترين ايشان در اسلام و حليم ترين و عالم ترين ايشان در آوردم، على را به جعفر و حمزه برترى داد؟

همگى اقرار كرده و حضرت سيدالشهداءعليه‌السلام فرمود:

آيا مى دانيد كه رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: من برترين فرزند آدم و على، برادرم، سرور عرب و فاطمه، سرور بانوان بهشتى و حسن و حسين، دو فرزند من، دو آقاى جوانان اهل بهشتند؟

همگى اعتراف كرده و امامعليه‌السلام ادامه داد:

آيا مى دانيد كه پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم على را دستور داد تا او را غسل دهد و فرمود كه جبرئيل او را در اين كار يارى مى كند؟

همگى تاءييد كرده و امام حسينعليه‌السلام اظهار داشت:

آيا رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در آخرين خطبه خود نفرمود: بطور يقين بين شما دو چيز گرانبها، كتاب خدا و اهل بيتم، را قرار دادم؛ پس به اين دو تمسك كنيد تا هرگز گمراه نشويد؟

همگى تاءييد كرده و حضرت سيدالشهداءعليه‌السلام فرمود:

شما را به خدا، مگر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نفرمود: اظهار دوستى با من بدون حب على در دل دروغ است؛ كسى كه على را دشمن دارد، دوست من نيست. شخصى پرسيد: چطور مى شود اى رسول خدا حضرت فرمود: زيرا على از من است و من از اويم؛ هر كه او را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هر كه مرا دوست بدارد، خدا را دوست دارد. كسى كه با على دشمنى كند، مرا دشمن داشته و هر كه مرا دشمن دارد، با خدا دشمن است.؟

همه قبول كرده و گفتند:

آرى؛ به خدا، تمام اينها را از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيديم.

و سپس آرام آرام پراكنده شدند.(55)

على الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد.(56)

نابودى اسلام وقتى است كه امت اسلام به فرمانروايى چون يزيد گرفتار شود.

امام حسينعليه‌السلام

20. جنگ سرد

بعد از به هلاكت رسيدن معاويه، ضحاك بن قيس كفن او را برداشت و بر منبر او خواند و دفنش كرد و پيام تسليتى به يزيد كه در حوران خوشگذرانى مى كرد، فرستاد و از او خواست تا هر چه سريع تر به شام آيد و از مردم بيعت دوباره گيرد.

يزيد با دريافت نامه، به راه افتاد و بعد از سه روز از دفن معاويه به دمشق رسيد و ضحاك بن قيس به استقبالش رفت و با هم بر سر قبر معاويه رفته و نمازى آنجا خواند و سپس يزيد با ايراد خطبه اى به مردم گفت:

ما ياران حق و دين هستيم؛ بر شما مژده باد اى اهل شام! هميشه خير و صلاح در بين شما بود. بزودى بين من و اهل عراق جنگ بزرگى رخ خواهد داد؛ زيرا سه شب قبل خوابى ديدم كه بين من و اهل عراق نهر خونى به تندى جارى است و هر چه خواستم از آن عبور كرد.(57)

مردم شام ندا سر دادند:

ما را هر جا خواستى ببر؛ شمشيرهايمان كه اهل عراق آنها را در صفين ديدند، با تست.

يزيد به كارگزاران خود در مناطق مختلف، طى نامه اى خبر مرگ معاويه را اعلام كرد و به وليد بن عتيبه، والى مدينه، نوشت:

معاويه طى عهد و پيمانى با من، مرا از خاندان ابو تراب برحذر نمود؛ خداوند ياور عثمان مظلوم از خاندان ابوسفيان كه همه از ياران حق و خواهان عدل مى باشند، است. وقتى نامه اى به دستت رسيد، از اهل مدينه بيعت بگير.

سپس در كاغذ كوچكى نوشت:

از حسين، عبدالله بن عمر، عبدالرحمن بن ابى بكر و عبدالله بن زبير بيعت محكمى بگير و هر كسى از ايشان خوددارى كرد، سرش را بزن و به من بفرست.(58)

پس از رسيدن نامه، وليد با مروان مشورت كرد و عبدالله بن عمرو را سوى امام حسينعليه‌السلام و آن سه فرستاد تا به دارالاماره آيند.

بعد از اينكه فرستاده وليد رفت و پيام را ابلاغ كرد، عبدالله بن زبير به امام حسينعليه‌السلام گفت:

اكنون وقت ديدار با وليد نيست، با اين وصف، خير و صلاحى در اين كار نمى بينم؛ شما فكر مى كنيد در اين ساعت براى چه ما را خواسته است؟

امام حسينعليه‌السلام فرمود:

از آنجا كه ديشب در عالم رؤ يا، آتش سوزى در خانه معاويه و منبرش را واژگون ديدم، معاويه مرده است؛ از اينرو قبل از پخش خبر بين مردم، ما را جهت بيعت با يزيد احضار كرده اند.

سپس حضرت به منزل رفت و بعد از دو ركعت نماز و دعا و نيايش به درگاه الهى، عده اى از ياران جوان خود را گرد آورد و فرمود:

وليد مرا خواسته و مى خواهد تكليفى بر گردنم نهد كه اجابتش نمى كنم؛ با من آمده و پشت در بايستيد؛ اگر صدايم را بلند كرده و شما را خواستم، شمشيركشان داخل شده و شتاب مكنيد؛ هر كسى را كه ديديد مى خواهد مرا بكشد، به قتل رسانيد.

امام حسينعليه‌السلام با يارانش به راه افتاد و خود داخل دارالاماره شد و بعد از مشاهده مروان در كنار وليد، فرمود:

صله ارحام بهتر از قطع رابطه است؛ خداوند بين شما دو نفر را اصلاح كند. آيا از معاويه خبرى رسيده است؛ او مريض بود؛ حالش چطور است؟

وليد آهى كشيد و خبر مرگ معاويه را داد و گفت:

ترا جهت بيعت با يزيد اينجا خواندم؛ مردم با او بيعت كرده اند.

امام حسينعليه‌السلام فرمود:

بطور يقين بيعت شخصى چون من نبايد در خفا و پنهانى انجام گيرد؛ گمان نمى كنم شما به بيعت نهانى من اكتفا كنيد؛ فردا ما را در كنار مردم به بيعت فرا خوان.(59)

در این حال مروان گفت:

قسم به خدا، در اين لحظه اگر حسين بيعت نكرده از اينجا برود، ديگر توان دسترسى به او را نخواهى داشت و بينمان كشتار رخ خواهد داد؛ او را به زندان افكن تا بيعت كند و يا سر از تنش جدا كن. امام حسينعليه‌السلام برآشفت و فرمود:

اى پسر زرقاء! تو مرا مى كشى يا او؟! اگر كسى بخواهد چنين كارى كند، زمين را با خونش آبيارى مى كنم؛ مى خواهى، آزمايش كن.

سپس حضرتعليه‌السلام رو به وليد فرمود:

اى امير! ما خاندان نبوت، معدن رسالت، محل رفت و آمد فرشتگان و رحمت الهى هستيم؛ خداوند رحمتش را به واسطه ما آغاز و پايان مى دهد. يزيد مردى فاسق، شرابخوار، قاتل افراد بى گناه و زير پا نهنده دستورات الهى است؛ از اين رو شخصى چون من با او بيعت نمى كند؛ منتظر مى شويم تا ببينيم كدام يك از ما سزاوار خلافت در بيعت است. به يقين از جدم، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، شنيدم كه مى فرمود:

خلافت بر فرزندان ابوسفيان حرام است. پس چگونه با خاندانى كه پيغمبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر ايشان اينگونه فرمود، بيعت كنم؟(60) در این حال كه صداى حضرت بلند شده بود، جوانان همراه امامعليه‌السلام خواستند با شمشيرهاى آخته داخل شوند كه ناگهان حضرت از مجلس خارج شد و همگى به منازل خود رفته(61) و مروان به وليد گفت: حرف مرا گوش نكردى؛ ديگر چنين فرصتى به تو دست نخواهد داد.

وليد گفت:: واى بر تو! از من مى خواهى از كشتن او دين و دنيايم را از دست بدهم؛ قسم بخدا، دوست ندارم دنيا را صاحب شوم و حسين بن على را بكشم؛ به خدا سوگند، گمان نمى كنم كسى با كشتن حسين جز به خفت و سبكى ميزان اعمالش خدا را ديدار كند؛ خداوند به او نظر رحمت ننموده و او را از پليدى پاك نكرده و براى او عذاب دردناكى خواهد بود.

مروان گفت:

اگر عقيده ات اين است، پس درست عمل كردى.(62)

شب همانروز امام حسينعليه‌السلام بر مزار رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رفت و نورى از قبر درخشيد و حضرت سيدالشهداء فرمود:

سلام بر تو اى رسول خدا! من حسين، فرزند فاطمه، در دانه تو و فرزند عزيزت، نوه تو كه مرا بين امتت جانشين قرار دادى؛ گواه باش اى پيامبر خدا! بطور يقين ايشان مرا خوار نمودند؛ اين شكوه من به شماست تا به ديدارتان نائل شوم.(63) امام حسينعليه‌السلام فرداى روزى كه به دار الاماره وليد رفت، جهت شنيدن اخبار از منزل بيرون آمده بود كه مروان حضرت را ديد و گفت:

نصيحتى مى كنمت، گوش ده تا به صلاح آيى. با امير المؤمنين، يزيد، بيعت كن؛ بطور يقين آن براى دين و دنياى تو بهتر است.

امام حسينعليه‌السلام فرمود:

انا لله و انا اليه راجعون و على الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد.

به يقين ما از آن خدائيم و به سوى او مى رويم، اگر امت مبتلا به اميرى چون يزيد گردد، اسلام نابود مى شود.

و سپس حضرتعليه‌السلام ادامه داد:

واى بر تو! آيا مرا به بيعت با مردى فاسق چون يزيد دستور مى دهى؛ سخنى بيهوده گفتى اى گمراه بزرگ! تو را سرزنش نمى كنم؛ زيرا تو ملعونى هستى كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در صلب پدرت، حكم بن ابى العاص، تو را لعن و نفرين نمود. به يقين نفرين شده رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نمى تواند جز به بيعت با يزيد دعوت كند. اى دشمن خدا! از من دور شو؛ بطور يقين ما اهل بيت روسل خداييمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ؛ حق در خاندان ماست و زبان ما جز به حق سخن نگويد؛ از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيدم كه مى فرمود: خلافت بر آل سفيان و بر كسانى كه به اكراه اسلام آورده و فرزندانشان، حرام است؛ هر گاه معاويه را بر منبرم ديديد، دلش را بشكافيد. قسم بخدا، اهل مدينه او را بر منبر جدم ديدند و دستور را به انجام نرساندند و اكنون خداوند ايشان را به فرزندش، يزيد، كه خداوند در آتش جهنم عذابش را زياد كند، مبتلا نمود؛ اى مروان! واى بر تو! از من دور شو؛ به يقين تو رجس و پليدى و ما خاندان پاكى و طهارتيم كه خداوند متعال آيه( إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّـهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا ) را در رابطه با ما به پيغمبرش نازل فرمود: اى پسر زرقاء! تو را به آنچه روز قيامت جدم، درباره حق من و يزيد از تو مى پرسد، مژده مى دهم.(64)

ان الله فى الجنة درجات لن تنالها الا بالشهادة.(65)

بطور يقين در بهشت براى تو (امام حسينعليه‌السلام ) درجاتى است كه جز به شهادت به آن نائل نمى شوى.

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

21. بر مزار رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

وليد عصر فرداى آن واقعه در دارالاماره، عده اى را سوى امام حسينعليه‌السلام جهت بيعت فرستاد و حضرت فرمود:

تا فردا صبر كنيد تا ببينم چه مى شود. شب شد و امام حسينعليه‌السلام بر مزار رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رفت و پس از دو ركعت نماز با خداى خويش راز و نياز كرد و فرمود:

بارالها! اين قبر پيغمبرت، محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، است و من فرزند دختر محمدمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و تو آنچه را بر من پيش آمده مى دانى؛ خدايا! به يقين من امور نيك و پسنديده را دوست داشته و امور ناپسند و زشت را ناروا مى شمارم؛ اى صاحب جلال و كرامت! به حق اين مزار و آنكس كه در آنست، آنچه را براى من برگزينى، خشنودم.

سپس حضرت شروع به گريه كرد و نزديكى صبح لحظه اى به خواب رفت و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در ميان فرشتگان ديد كه او را به سينه مباركش چسباند و بين دو چشمش را بوسيد و فرمود:

فرزندم! اى حسين! بزودى تو را در كربلا كشته و سر بريده با لب تشنه خواهم ديد؛ خداوند شفاعت مرا شامل ايشان نكرده و راه گريزى از دست پروردگار متعال نخواهند داشت؛ اى محبوب من! اى حسين! پدر و مادرت و برادرت نزد من آمده و اكنون مشتاق ديدار تواند؛ بطور يقين در بهشت درجاتى براى تو است كه جز با شهادت به آن نائل نمى شوى.(66)

ايها الناس نافسوا فى المكارم و سارعوا فى المغانم.(67)

اى مردم! در فراگيرى صفات نيكو و پسنديده و ثمرات با ارزش معنوى و الهى از يكديگر پيشى گيريد. امام حسينعليه‌السلام

22. آخرين گفتگو

وقتى عدم سازش امام حسينعليه‌السلام با يزيد قطعى شد، محمد حنفيه خدمت حضرت رسيد و گفت:

برادرم! تو محبوب ترين و عزيزترين مردم نزد من هستى و اطاعت از تو بر من واجب است؛ زيرا خداوند تو را بر من برترى داد. و از بزرگان بهشت گرداند. به خدا سوگند آنچه را خير و صلاح كسى تشخيص دهم، نهان نمى كنم؛ از آنجا كه تو آميخته اصل و نفس و روح و هستى من مى باشى، تو را سزاوارتر از همه در اين راستا مى دانم. از اينرو تا آنجا كه ممكن است در شهرى اقامت مكن و با فرستادن نمايندگانى به سوى مردم، آنان را به بيعت با خود دعوت نما؛ اگر با تو بيعت كنند، خدا را سپاس نموده و گرنه، باز به تو آسيبى نمى رسد. با ورود به شهرى مى ترسم بين مردم اختلاف افتاده و گروهى از تو پشتيبانى كرده و گروه ديگر عليه تو بپا خيزند و كار به خونريزى كشيده و هدف تير و بلا قرار گيرى و خون بهترين فرد اين امت ضايع و خانواده اش ذليل شود.

امام حسينعليه‌السلام پرسيد:

به عقيده تو به كجا روم؟

محمد حنفيه گفت:

فكر مى كنم بهتر است كه وارد شهر مكه شوى و اگر آنجا نيز براى شما امنيت نبود، به بيابان و كوهها و از ديارى به ديار ديگر روى تا ببينيم كار مردم به كجا مى انجامد؛ اميدوارم با درك صحيح و اراده آهنين خود، مشكلات پيش روى را با موفقيت تمام، يكى پس از ديگرى، برطرف كنى.(68)

امام حسينعليه‌السلام فرمود: برادرم! اگر در دنيا هيچ ماءوى و پناهى نباشد، با يزيد بيعت نخواهم كرد؛ بخدا سوگند، اگر در صخره هاى كوهستان و يا لانه حيوانات بيابان روم، مرا يافته و خواهند كشند. (گريه محمد حنفيه ) خداوند تو را پاداش خير دهد كه خير خواهى نمودى و ليكن من تصميم گرفته ام كه برادران و فرزندان ايشان و شيعيانم كه بينش و منش شان با من يكى است، به سوى مكه حركت كنم و اما تو در مدينه بمان و اوضاع و احوال اينجا را دقيق زير نظر بگير و به من گزارش كن.(69) مرحبا بالقتل فى سبيل الله و لكنكم لا تقدرون على هدم مجدى و محو عزتى و شرفى فاذا لا ابالى من القتل.(70)

چه زيباست كشته شدن در راه خدا و ليكن شما مجد و عظمت و عزت و شرف مرا نمى توانيد نابود كنيد؛ در اينصورت من از مرگ واهمه اى ندارم.

امام حسينعليه‌السلام