گلشن ابرار جلد ۲

گلشن ابرار0%

گلشن ابرار نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شخصیت های اسلامی

گلشن ابرار

نویسنده: جمعى از پژوهشگران حوزه علميه قم
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 43058
دانلود: 4655

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 58 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 43058 / دانلود: 4655
اندازه اندازه اندازه
گلشن ابرار

گلشن ابرار جلد 2

نویسنده:
فارسی

مجموعه گلشن ابرار که خلاصه ای از زندگی و شرح حال علمای اسلام است اثری است که در چندین جلد توسط جمعی از پژوهشگرن حوزۀ علمیۀ قم زیرنظر پژوهشکدۀ باقرالعلوم (علیه السّلام) تألیف شده است.
در این بین علمایی هستند که غیر از زندگی علمی خود، زندگی سیاسی پرباری داشته اند و در صحنه های گوناگون سیاسی شرکت داشته اند و برخی دیگر فقط زندگی علمی و زاهدانه ای داشته اند و در سیاست و اوضاع سیاسی دوران خویش هیچ دخالتی نداشته اند که هر کدام در جای خود به آن پرداخته شده است.
برخی از علما شرح کوتاهی دارند و برخی بسیار مفصل است که این امر یا به دلیل محدودیت اطلاعات راجع به عالم موردنظر است یا به جهت اهمیتی که آن عالم در بین مردم دوران خویش داشته، کمیت اطلاعات راجع به آن عالم تغییر کرده است. ساختار نوشتاری کتاب های این مجوعه در تمام مجدات آن به این ترتیب است:
1) تولد، خانواده و حسب و نسب
2) دوران کودکی
3) دوران تحصیل و تهذیب و مقام علمی
4) زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی
5) سفرها
6) شاگردان
7) آثار و تألیفات
8) تاریخ و چگونگی وفات یا شهادت


آية الله العظمى حاج آقا حسين قمى

متوفاى ۱۳۲۵ ش.

قامت قيام

محمد باقر پور امينى

شخصيت والا مقام حضرت آية الله العظمى حاج آقا حسين طباطبايى قمى - قدس سره - از مراجع وارسته اى است كه در مقاطع مختلف - بخصوص ‍ در دوران خفقان رضاخانى - بپاخاست و شجاعانه به ستيز با دشمن پرداخت و دخالت عملى در سياست را با حضور در صحنه هاى مختلف سياسى بخوبى نشان داد بحق او را مى توان «قامت قيام» ناميد. اين نوشتار به اختصار به بررسى دوره هاى مختلف زندگى و ابعاد اخلاقى، سياسى، مبارزاتى و علمى آن مرجع و فقيه بزرگوار مى پردازد. باشد كه مطالعه اين اثر مشعلى فرا راه آيندگان و پويندگان قرار دهد.


ستاره اى از قم

او در ۲۸ رجب ۱۲۸۲ ه‍ق ديده به جهان گشود و پدر او را «حسين» ناميد. خاندان «سيد حسين» از بزرگان دين و از شخصيتهاى برجسته ايمانى بودند كه نسل پاك آنان با ۲۸ واسطه به امام حسن مجتبىعليه‌السلام مى رسد.(۲۰۱)


تحصيل

آقا حسين تحصيلات ابتدايى خود را در يكى از مكتب خانه هاى قم شروع كرد و پس از آن درسهاى مقدماتى اين رشته، از قبيل صرف و نحو و منطق را در محضر استادان اين فن فراگرفت و تا اوان بلوغ در قم به تحصيل مبادرت ورزيد و سپس در پى تكميل تحصيلات راهى تهران شد. درسهاى دوره سطح را - كه در بردارنده كتابهايى چون معالم، قوانين، شرح لمعه، و رسائل و مكاسب است - نزد اساتيد آن حوزه خواند و سپس در ۲۲ سالگى عزم سفر كرده، به منظور انجام مراسم حج، راهى مكه و مدينه شد.

حاج آقا حسين در بازگشت از سرزمين وحى، وارد نجف اشرف گرديد و پس از زيارت راهى سامرا شد و در جلسه درس آية الله ميرزا محمد حسن شيرازى شركت كرد و پس از دو سال اقامت در سال ۱۳۰۶ ق. بار ديگر به تهران بازگشت.(۲۰۲)

او در حوزه علميه تهران از محضر فرزانگانى چون: آقا على مدرس (متوفى ۱۳۱۰ ق. )، ميرزا ابوالحسن جلوه (متوفى ۱۳۱۴ ق. )، ميرزا على اكبر حكمى يزدى (متوفى ۱۳۲۲ ق. )، ميرزا هاشم رشتى (متوفى ۱۳۳۲ ق. )، شيخ على نورى (متوفى ۱۳۳۵ ق. )، ميرزا ابوالحسن كرمانشاهى (متوفى ۱۳۳۶ ق. ) ميرزا محمود قمى، شيخ عبدالمحسن مدرس رياضى، شيخ فضل الله نورى (متوفى ۱۳۲۷ ق. ) و ميرزا محمد حسن آشتيانى (متوفى ۱۳۱۹ ق. ) كسب فيض كرد(۲۰۳) و پس از پنج سال تحصيل جدى و حضور مستمر در جلسات اساتيد فوق، تهران را به قصد آستان مقدس امامانعليهم‌السلام (در عراق) ترك نمود.

او در شهر مقدس نجف اشرف در محفل درس اساتيد ذيل حضور يافت.

حضرات آيات عظام ميرزا حبيب الله رشتى (متوفى ۱۳۱۲ ق. )، حاج آقا رضا همدانى (متوفى ۱۳۲۲ ق. )، آخوند ملا على نهاوندى (متوفى ۱۳۲۲ ق. )، آخوند محمد كاظم خراسانى (متوفى ۱۳۲۹ ق. )، سيد محمد كاظم يزدى (متوفى ۱۳۳۷ ق. ) و سيد احمد كربلايى.(۲۰۴)

حاج آقا حسين در سال ۱۳۲۱ ق. وارد سامرا گرديد و به طور جدى و مستمر در درسهاى آية الله ميرزا محمد تقى شيرازى شركت جست و مراتب عالى علمى را يكى پس از ديگرى پشت سر نهاد. استاد بزرگوارش نيز عنايت خاصى به وى داشت و مقلدان خود را در مسائل احتياطى به ايشان ارجاع مى داد و اين امر، آينده درخشانى را براى وى ترسيم مى نمود. زيرا ارجاع مسائل احتياطى در واقع به اين معنى است كه وى پس از ميرزا، اعلم مجتهدان آن زمان مى باشد.(۲۰۵)

با توجه به درخواست اهالى مشهد از محضر آية الله ميرزا محمد تقى شيرازى، در فرستادن عالمى با تقوا و مجتهدى دانا و توانا به آن سامان، ايشان «حاج آقا حسين قمى» را در پذيرش اين امر خطير مناسب دانسته و سفر به مشهد و اقامت در آنجا را به وى پيشنهاد كرد. او نيز اين دعوت را پذيرفت و پس از ده سال سكونت در سامراك به سوى آستان قدس امام هشتمعليه‌السلام عزم سفر كرد.(۲۰۶) وى با عزيمت به مشهد مقدس، به دوران چهل ساله تحصيل خود خاتمه داد و با پشتوانه علمى گرانقدر براى رهبرى و زعامت مردم، راهى آن ديار مقدس شد شايان ذكر است كه حاج آقا حسين از تمام اساتيد خود در نجف و سامرا اجازه اجتهاد داشت و از مرحوم سيد مرتضى كشميرى نيز اجازه نقل روايت اخذ كرده بود.(۲۰۷)


مرجعيت

الف - زعامت حوزه علميه خراسان

آية الله حاج آقا حسين قمى در نخستين روزهاى ورود به مشهد، با برپايى نماز جماعت، ارتباط خود را با مردم برقرار كرد و به نشر احكام دين و پاسخگويى به سؤ الات مردم و رسيدگى به وضعيت محرومان و مستضعفان پرداخت و زعامت و سرپرستى حوزه علميه را به عهده گرفت و علاوه بر رسيدگى به امور محصلان علوم دينى، دانش فقه و اصول را براى طالبان علم، در منزل خود تدريس مى كرد.

برخى از شاگردان مكتب او در خراسان از اين قرارند: ميرزا حسن بجنوردى، حاج آخوند ملا عباس تربتى، شيخ محمد على كاظمى خراسانى، شيخ فاضل قفقازى، سيد صدرالدين جزايرى، حاج آقا بزرگ اشرفى شاهرودى، ميرزا مهدى حكيم، سيد محمد موسوى لنكرانى، سيد حسين موسوى نسل، شيخ حسينعلى راشد تربتى، شيخ مجتبى قزوينى، شيخ هاشم قزوينى، ميرزا احمد مدرس يزدى، سيد حسن طباطبايى قمى، سيد مهدى طباطبايى قمى، شيخ كاظم دامغانى، شيخ غلامحسن محامى بادكوبه اى، شيخ يوسف بيارجمندى شاهرودى، شيخ على توحيدى بسطامى و شيخ عباس على اسلامى(۲۰۸)

حاج آقا حسين قمى اگر چه در طول مدت اقامت خود، به سؤ الات شرعى و استفتاات رسيده پاسخ مى داد ليكن از مطرح شدن نام خود و قبول مسئووليت مرجعيت و انشار رساله عمليه اجتناب مى ورزيد، تا آنكه با اصرار و مراجعه فراوان جمع زيادى از متدينين، رساله احكام فارسى ايشان در سال ۱۳۵۱ به نام «مجمع المسائل» به چاپ رسيد و مرجعيت ايشان از آن تاريخ آغاز گرديد.(۲۰۹)

واكنش شجاعانه «آية الله قمى» نسبت به اقدامات ضد مذهبى رضاخان و حركت اعتراض آميز ايشان به تهران، و پس از آن قيام خونين مسجد گوهرشاد، باعث شد كه رژيم ستم شاهى پهلوى، مدتى ايشان را در تهران توقيف و در نهايت، در سال ۱۳۵۴ ق. به عراق تبعيد كند. از آن پس مركز مرجعيت ايشان به كربلا منتقل گرديد.(۲۱۰)

ب: احياى حوزه علميه كربلا

حوزه علميه كربلا با رحلت مرحوم آية الله ميرزا محمد تقى شيرازى رو به ضعف نهاده بود و ايشان پس از استقرار در كربلا جمعى از فضلا و مدرسان خبره حوزه علميه نجف چون حضرات آيات ميلانى، خويى، سيد على بهبهانى، ميرزا مهدى شيرازى و سيد صدرالدين جزايرى را براى تدريس و كمك به پيشرفت علمى حوزه علميه كربلا دعوت به همكارى كرد و خون تلاش را در آن مركز علمى جارى ساخت. با اقدامات و فعاليتهاى آية الله حاج آقا حسين قمى، وضع عمومى حوزه تغيير يافت و جلسات درس و بحث رونق ديگرى گرفت. ايشان در كنار اداره حوزه و زعامت دينى مردم و انجام رسالت عظيم مرجعيت، از تدريس و تربيت شيفتگان علم دريغ ننمود و دروس خارج فقه و اصول را براى جويندگان آن بيان مى كرد.(۲۱۱)

برخى از شاگردان مكتب او در كربلا از اين قرارند: شيخ محمد على سرايى، سيد زين العابدين كاشانى حائرى، شيح هادى حائرى شيرازى (پور امينى)، شيخ محمد حسين صدقى مازندرانى و شيخ محد رضا جرقويه اى اصفهانى.(۲۱۲)

آية الله قمى پس از درگذشت آية الله سيد ابوالحسن اصفهانى، به اقامت يازده ساله و سراسر بركت خود در كربلا خاتمه داد و راهى نجف اشرف شد.

ج: مرجعيت عامه

علما و مجتهدان نجف اشرف با از دست دادن آية الله اصفهانى در پى مرزبانى ديگر، براى سپردن مرجعيت عامه و سرپرستى حوزه كهن نجف اشرف به او بودند و تنها شخصيت ارزنده و والامقام حضرت آية الله قمى را لايق اين مسؤ وليت مى دانستند. پس از اصرار فراوان و بيان اينكه قبول اين مسؤ وليت برايشان واجب است آن پير وارسته را به پذيرفتن اين امر وامى دارند و از نيز چاره اى جز قبول نمى بيند و راهى شهر مقدس نجف مى شود.(۲۱۳)

توجه عمومى علما و مردم نه تنها ايشان را خرسند نساخت بلكه به ناراحتيهاى وى افزود، تا آن حد كه احساس مى كرد اين مسؤ وليت ممكن است براى دين و تقواى ايشان خطر ايجاد كند. از اين رو از خداوند متعال درخواست مى كند كه اگر مردن براى دين و آخرتش بهتر باشد، او را پيش ‍ خود بخواند و مرگ وى را برساند.(۲۱۴) روزى جمعى از مؤمنين به ايشان عرض مى كنند كه بعضى از اهل علم نجف اشرف بنا دارند از حضرت آية الله بروجردى دعوت كنند تا به نجف بيايد و زعامت را عهده دار شود. ايشان با خوشحالى فرمودند: «اى كاش مى آمد و اين مسووليت را به عهده مى گرفت، تا من راحت شده، به كربلا برمى گشتم و به كارهاى خود مشغول مى شدم. »(۲۱۵)


تاءليفات

آية الله حاج آقا حسين قمى آثار ارزنده اى در ابواب مختلف فقه از خود به يادگار گذاشته است كه به اسامى آنها اشاره مى كنيم:

حاشيه بر عروة الوثقى (از اول مسائل تقليد تا بخشى از احكام نماز)، حاشيه بر رساله ارث و نفقات، حاشيه بر رساله ربائيه رضاعيه، حاشيه بر صحة المعاملات، حاشيه بر مجمع المسائل، الذخيرة الباقية فى العبادات والمعاملات، مختصر الاحكام، طريق النجاة، منتخب الاحكام، مناسك حج، ذخيرة العباد، هداية الانام فى المسائل الحلال والحرام و «رساله احكام».(۲۱۶)


ريشه ها و زمينه هاى قيام

دوران ديكتاتورى رضاخان و عملكرد ضد مذهبى او، از مقاطع حساسى است كه آية الله قمى در آن مقطع به مبارزه برخاست و توده هاى دين باور را بر ضد نظام ستم شاهى شوراند. به منظور روشن شدن عظمت اين خيزش ‍ دينى (قيام گوهرشاد) ذكر بخشهاى مهم تاريخى و رويدادهاى تلخ و ناگوار آن دوران، لازم و مناسب است؟!

در آن ايام اسلام زدايى و محو تدريجى مذهب و منزوى كردن علما از مهم ترين و اساسى ترين استراتژى سياستمداران وقت انگلستان در برخورد با كشور ايران قرار گرفت و آنان در اين زمينه از دو عنصر سياسى و نظامى چون سيد ضياءالدين و رضاخان استفاده نموده، در سال ۱۲۹۹ ش. كودتاى سياه را بر پا كردند. رضاخان در سوم آبان ۱۳۰۲ ش. به نخست وزيرى منصوب شد و احمد شاه نيز با سفر به اروپا، در عمل كشور را به رئيس الوزرا سپرد. پس از تشكيل مجلس پنجم كه عمده نمايندگانش ‍ طرفداران ديكتاتور بودند رضاخان در روز نهم آبان ۱۳۰۴ ش. به پادشاهى منصوب گرديد. او در تمام دوران تصدى وزارت جنگ، نخست وزيرى و پادشاهى، سياست واحدى را نسبت به مذهب دنبال نكرد. هنگامى كه پله هاى ترقى (؟) را مى پيمود خود را مسلمان متعصب معرفى مى كرد. چون مى دانست كه در ايران ريشه عميق مذهبى وجود دارد و پيمودن مسير خلاف آن، موفقيت ندارد. او با اتخاذ اين شيوه منافقانه و فريبكارانه، حمايت بسيارى از اقشار اجتماع را جلب كرد اما به هنگام دستيابى به قدرت و رسيدن به سلطنت، بتدريج سياست مذهبى گذشته خود را كنار گذاشت و به منظور ريشه كن كردن آيين مقدس اسلام از جامعه ايران، به سركوبى و تضعيف علما و روحانيت پرداخت و به صراحت مذهب را منافى تمدن و تجدد معرفى كرد.(۲۱۷)

اين در حالى رخ مى داد كه كوشش مرموزانه و مستمر فراماسونرى و ماسونها در ايران براى ناتوان ساختن روحانيان نيز به يارى اش ‍ شتافت.(۲۱۸)

رضاخان در مدت دوران سلطنت خود اقدامات به اصطلاح تجدد طلبانه اى را در جهت حذف تدريجى مذهب اسلام و روحانيان انجام داد كه در ذيل به گوشه اى از آن عملكردها اشاره مى كنيم:

۱. نظام وظيفه اجبارى براى روحانيون(۲۱۹)

۲. حذف تاريخ قمرى و جايگزينى تاريخ شمسى - كه نشانه تهاجم وسيع و همه جانبه بر فرهنگ اسلامى بود - به بهانه «عربى زدايى» در ايران(۲۲۰)

۳. اختلاط دختر و پسر در مدارس(۲۲۱)

۴. جايگزينى محضرهاى رسمى به جاى محضرهاى شرعى براى منزوى ساختن و طرد روحانيون(۲۲۲)

۵. بستن مساجد و جلوگيرى از برپايى مرسام عزادارى

رضاخان با عملى ساختن اين توطئه(۲۲۳) تا آن حد پيش رفت كه در ايران عاشورايى گذشت ليكن يك مجلس عزادارى بر پا نشد تنها افراد اندكى، نيمه هاى شب در زيرزمينهاى خانه خود به صورت مخفى مجلس ‍ سوگوارى و عزادارى بپا مى كردند يا به بيابان و باغى رفته، به روضه خوانى مى پرداختند. در اين ميان بسيارى از مجالس مخفى نيز كشف مى شد و با بانيان و شركت كنندگان آن محفل با خشونت برخورد مى شد. يكى از مورخان تاريخ معاصر ايران چنين مى نويسد:

«به جاى عزادارى، كاروان شادى (كارناوال) در ايام عاشورا به راه انداختند و صنوف را مجبور كردند كه در برپايى كارناوال پيشقدم شده، هر صنفى رسته خود را شركت دهد. خوب به خاطر دارم در اواخر سلطنت پهلوى حركت كارناوال (كاروان شادى) مصادف بود با شب عاشورا، و در كاميونها دسته جات رقاصه با ساز و آواز و پايكوبى و رقص، در شهر به گردش درآمده بودند. در عوض اگر احيانا افرادى از ذاكرى با عبا و عمامه ديده شدند، تحت تعقيب قرار مى گرفتند. »(۲۲۴)

۶. لباس متحدالشكل(۲۲۵)

يكى از اهداف رضاخان براى مبارزه با روحانيت اصيل از طريق محو تدريج لباس خاص اهل علم بود. با اجراى اين طرح، نسبت به كسانى كه عمامه داشتند سخنگيريهاى بسيار مى شد. روحانيان نمى توانستند در معابر عمومى ظاهر شوند و ناچار بودند در خانه يا در مدرسه علميه باقى بمانند، در غير اين صورت گرفتار پليس مى شدند.

۷. از كلاه پهلوى تا كلاه لگنى

از تاريخ ۱۳۰۷ ش كلاه يك لبه ۰پهلوى) با اعمال فشار دولت متداول گرديد، اما در خرداد ۱۳۱۴ ش كلاه يك لبه ناگهان به كلاه تمام لبه (شاپو) تبديل گرديد! مى گويند اين تبديل كلاه از سوغاتهايى بود كه رضاشاه از مسافرت به تركيه آورده بود، زيرا تركها هم پس از تغيير رژيم «كلاه فنه» را تبديل به شاپو كرده بودند.(۲۲۶)

اين اقدامات در پى توطئه «اسلام زدايى» از طريق اشاعه فرهنگ غرب و مقابله با هويت فرهنگى كه با اصول اسلامى درآميخته بود، صورت مى پذيرفت.

۸. كشف حجاب

رضاخان در اجراى اهداف استعمارگران، اشاعه فرهنگ غرب را يكى از راههاى مبارزه با اسلام و تضعيف آن در ميان مردم مى دانست. او پس از مسافرت به تركيه به كشف حجاب شدت بيشترى داد و كليه اقشار جامعه را به شركت در مجالس جشن و سخنرانى مجبور كرد و آنها را مؤ ظف ساخت كه به اتفاق همسرانشان شركت كنند.(۲۲۷)

امام خمينى (ره) در اين زمينه مى فرمايد: «بهانه دومى كه باز به تقليد از آتاتورك بى صلاحيت، آتاتورك مسلح! غيرصالح، باز انجام داد، قضيه كشف حجاب با آن فضاحت بوده. خدا مى داند كه به اين ملت چه گذشت در اين كشف حجاب. حجاب انسانيت را پاره كردند اينها. خدا مى داند كه چه مخدراتى را اينها هتك كردند و چه اشخاصى را هتك كردند... در بعضى از جشنها (به اصطلاح خودشان) آنقدر گريه كردند مردم، كه اينها از آن جشن شايد اگر حيايى داشتند، پشيمان مى شدند، يك رشته... »(۲۲۸)

رژيم رضاخانى رد اجراى اين توطئه، به چند شهر بزرگ و مذهبى از جمله شهر مقدس مشهد و قم حساسيت بيشترى از خود نشان مى داد زيرا در صورت موفق بودن اجراى اين امر و وادار كردن زنان اين دو شهر در پذيرش ‍ كشف حجاب، عملى شدن آن در ساير شهرها حتمى بود. بر اين اساس ‍ بيشترين فشار را بر شهرهاى مذهبى وارد كردند. در نوروز سال ۱۳۰۶ ه‍ش ‍ همزمان با ماه مبارك رمضان، اعضاى خانواده رضاشاه به طرز بسيار نامناسب و زشت وارد غرفه بالاى ايوان آيينه حرم حضرت معصومهعليها‌السلام در قم شدند كه با برخورد آية الله شيخ محمد تقى بافقى مواجه گرديد.(۲۲۹) كشف حجاب در شهر مقدس مشهد نيز به سختى عملى مى شد. آنان در اين هتك حرمت كار را به جايى رساندند كه زمينه تحولات بعد و قيام گوهرشاد گرديد. استاندار خراسان در بخشى از گزارش عملكرد خود به دولت وقت چنين مى نويسد: «... در نظر است پس از خاتمه جشنها، ورود صحن و حرم مطهر و بيوتات شريفه براى زنهاى با چادر قدغن شود. البته زوار خارجه كه تذكره ارائه بدهند، مستثنى خواهند بود. فعلا دستور داده شد زنهاى با چادر را در ادارات دولتى و محاضر رسمى نپذيرند. اميدوارم بزودى موضوع تجرد نسوان در مشهد بكلى عملى شود. »(۲۳۰)


قيام گوهرشاد

علما و مجتهدان مشهد همچون حاج آقا حسسين قمى، سيد يونس اردبيلى و ميرزا محمد آقازاده جلسات متعددى برگزار كردند و توطئه حجاب زدايى و موضوع اجبارى شدن كلاه بين المللى و برپايى جشنها و مجالسى همچون جشن مدرسه شاپور شيراز را - كه گروهى از دختران جوان با گيسوان نمايان به رقص و پايكوبى پرداخته بودند(۲۳۱) - مورد بحث و نقد قرار دادند. در يكى از نشنستها كه در منزل حاج آقا حسين قمى برگزار گرديد ايشان از اوضاع جارى مملكت و فشارى كه بر اسلام وارد شده بشدت متاءثر و گريان مى شوند و سپس مى فرمايند: «امروز اسلام فدايى مى خواهد. بر مردم است كه قيام كنند.»

در نهايت علما تصميم مى گيرند كه حاج آقا حسين قمى در اعتراض به اقدامات رضاخان به تهران رفته، با او صحبت كند. ايشان به قرآن تفاءل كرده، پس از خوب دانستن اين اقدام، براى سفر مصمم مى شود و اعلام مى كند كه اگر رضاخان از اعمال غير شرعى خود دست بر ندارد تا پاى جان در انجام اين مبارزه خواهد ايستاد. آية الله قمى، در آخرين جلسه درس خود مى فرمايد: «به عقيده من اگر پيشرفت اين جلوگيرى از خلاف مذهب، منوط به كشته شدن ده هزار نفر، كه راءس آنها حاج آقا حسين قمى است باشد، ارزش دارد. »(۲۳۲) ايشان پيش از حركت، تلگرامى به رضاخان مى فرستد وسبب حركت خود را اعلام مى دارد. قبل از حركت، گروهى از مؤمنين مشهد از وى مى پرسند كه در ملاقات با شاه چه خواهيد كرد؟ معظم له مى فرمايد: «اول از او درخواست مى كنم كه از برنامه هاى غيراسلامى دست بردارد و اگر موافقت نكرد خفه اش مى كنم. »(۲۳۳)

حاج آقا حسين پس از ورود به تهران (۲۹ ربيع الاول ۱۳۵۴) با قيد استخاره اى راهى شهر رى شده، در باغ «سراج الملك» منزل كردند. مردم مؤمن و دين باور با حركت خود به حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام و ديدار با مرجع خود، آمادگى خويشتن را براى هر گونه جانفشانى و فداكارى اعلام نمودند. حضور گسترده ديداركنندگان موجب وحشت و هراس ‍ دولت رضاخانى گرديد و در نتيجه ظهر روز دوم ربيع الثانى ملاقات با آية الله قمى ممنوع اعلام شد و محل اقامت ايشان به محاصره كامل درآمد. پس از گذشت چند روز از محاصره محل، فرستادگان رضاخان به ديدار حاج آقا حسين قمى آمدند و با لحن بى ادبانه اظهار كردند كه: عرايض شما به سمع ملوكانه رسيده است. ايشان با بى اعتنايى به آنها فرمودندگ «من بايد با شخص شاه ملاقات كنم. » اين در حالى بود كه رضاخان به شدت از انجام اين ملاقات واهمه داشت و از تحقق آن دورى مى جست. خبر بازداشت حاج آقا حسين قمى به مشهد رسيد و حال و هواى شهر را دگرگون ساخت. بسيارى از مردم مشهد در مسجد گوهرشاد اجتماع كردند و به سخنان وعاظ و خطبا چون شيخ محمد تقى بهلول، شيخ محمد واعظ خراسانى، شيخ عباسعلى محقق،، شيخ على اكبر مدقق، شيخ محمد قوچانى كه در مذمت اقدامات رضاخان از جمله اجبارى نمودن كلاه بين المللى و تبليغ كشف حجاب، به ايراد سخن پرداخته بودند، گوش فرادادند.(۲۳۴)

روز چهاردهم ربيع الثانى ۱۳۵۴ گروههاى مختلف مردم مشهد و روستاهاى اطراف، به سوى مسجد گوهرشاد حركت كردند تا به جمع مردم و روحانيون متحصن در مسجد بپيوندند، ليكن قزاقان رضاخان، با نواختن شيپور جنگ بى محابا به روى مردم آتش گشودند و حدود يكصد نفر را شهيد و مجروح كردند. اما مردم مقاوم و صبور، با داس و چهارشاخ و بيل به مقابله برخاسته، به حركت خود ادامه دادند و پس از عقب راندن قزاقها، به طرف مسجد سرازير شدند. حضور زنان مسلمان در اين قيام بسيار چشمگير است. با درخواست آنان چادرى در مسجد پيرزن كه در وسط صحن مسجد گوهرشاد واقع بود، زده شد و آنان در آنجا مجتمع گشتند. نيمه هاى شب يكشنبه نيروهاى قزاق پس از دستور رضاخان به فرماندهى سرهنگ ايرج مطبوعى در نقاط حساس مسجد گوهرشاد و اطراف آن مستقر شدند. مسلسلهاى سنگين را بر بامهاى مشرف به حياط مسجد قرار داده، سپس حمله را آغاز كردند و هنگامى كه سپيده صبح زد بيش از دو هزار (تا پنج هزار) شهيد در مسجد گوهرشاد و در صحن و دالانهاى مسجد در خون غلتان بودند. كاميونهاى نظامى براى حمل جنازه ها آماده مى شدند. به گفته يك شاهد عينى، پنجاه و شش كاميون جنازه از مسجد بيرون بردند و حتى زخميان را نيز همراه كشته شدگان در گودال دفن كردند. پس از اين حادثه خونبار، رضاخان زمينه اخراج حاج آقا حسين قمى را فراهم كرد و ايشان را به عتبات مقدس تبعيد كرد.(۲۳۵)


مقابله با اشغالگران

با شروع جنگ جهانى دوم در سال ۱۳۶۰ ه‍ق نيروهاى مهاجم انگليسى به كشور عراق حمله كردند، ليكن با مقابله مردم مواجه شدند و نبردهاى شديدى بين آنان صورت گرفت. به گواهى تاريخ، علماى آن عصر نقش ‍ سرنوشت سازى را در تهييج مردم مقابله با آنان نيروهاى انگليسى داشتند. آية الله قمى با صدور فتوايى مردم را به مقابله با نيروهاى مهاجم فرا خوانده و دفاع از كيان اسلام را جزو بهترين عبادتها شمرد. ايشان همچنين ضمن دعوت مردم و نيروهاى دفاعى به هماهنگى و وحدت نسبت به تلاش براى اختلاف اندازى و تفرقه ميان نيروهاى مسلمان هشدار داده بود.(۲۳۶)


تهديد به اعلام جنگ

پس از تبعيد خفت بار رضاخان در شهريور ۱۳۲۰ ش. ايران شاهد گسستن رشته هاى پوسيده اختناق گرديد. آية الله حاج آقا حسين قمى از اين فرصت پيش آمده استفاده كرد و به قصد زيارت مرقد مطهر امام رضاعليه‌السلام و به منظور پيگيرى اقدامات گذشته خود آماده سفر به ايران شد و به ايران بازگشت. ايشان در شهر مشهد تلگرامى به دولت مخابره كرد و پيشنهادهاى ذيل را مطرح نمود: لغو كشف حجاب، انحلال مدارس مختلط، برپايى نماز جماعت و تعليم قرآن و درس دينى در مدارس، آزادى حوزه هاى علميه، كاهش فشار اقتصادى از دوش طبقه ضعيف، تلاش براى تعمير قبور ائمه بقيععليهم‌السلام .(۲۳۷)

بعد از گذشت چند روزى از ارسال تلگرام، حاج آقا حسين قمى به تهران آمده، متوجه مى شود كه دولت تصميم ندارد به خواسته هاى ايشان ترتيب اثر دهد. بر اين اساس، به طور علنى با دولت اعلام جنگ مى كند. طبقات مختلف مردم و علما به حمايت از درخواستهاى مرجع بزرگوار خود برمى خيزند. دولت با ملاحظه اين خيزش عمومى و از سويى ايستادگى آن مرد الهى، سرانجام مجبور به عقب نشينى مى شود و در تاريخ دوازدهم شهريور ۱۳۲۲ ش. پيشنهادهاى ايشان را مى پذيرد.(۲۳۸)

پس از آن آية الله حاج آقا حسين قمى كه ثمره تلاشهاى ده ساله خويش را نظاره مى كند راهى كربلا مى شود.


سزاى مرتد

پس از انتشار و پخش كتابهاى كسروى - كه در برگيرنده افكار منحط و ضد دينى بود - عكس العملهاى متفاوتى از سوى مرزبانان مكتب تشيع و مردم معتقد به مقدسات دينى صورت پذيرفت و با آمدن كتابهاى كسروى در حوزه علميه نجف اشرف و كربلا، سيد مجتبى نواب صفوى نزد مراجع و اساتيد عاليمقامى همچون آية الله العظمى حاج آقا حسين قمى و علامه امينى رفته، كتابهاى منحط مزبور را با اظهار ناراحتى و تاءسف، به آنان نشان مى دهد و منتظر تصميم و اقدام آن حافظان حريم دين مى گردد. حاج آقا حسين قمى پس از مطالعه كتابها احمد كسروى را مرتد دانسته، حكم ارتداد وى را صادر مى كند.(۲۳۹)

نواب صفوى به حكم وظيفه دينى خويش، با تصميمى قاطع درس و مدرسه را رها ساخته، به سرعت به وطن باز مى گردد تا آن نابخرد را به سزايش برساند. او در روز ۲۴ ارديبهشت ۱۳۲۴ ش به قصد كشتن كسروى به همراه اسلحه كمرى عازم آن خانه نابخرد مى شود. پس از برخورد با وى او نشانه مى گيرد ولى اسلحه گير مى كند. وى صحنه را رها نساخته، به جانب او حمله ور مى شود و سر آن مزدور را گرفته، با اسلحه به سر و صورتش ‍ مى كوبد. اين حركت شجاعانه، ناكام مى ماند و كسروى جان سالم بدر مى برد. پس از وقوع اين حادثه نواب دستگير مى شود.(۲۴۰) اما با فشار طبقات مردم - بخصوص روحانيون - آن مجاهد خستگى ناپذير آزاد مى شود و پس از آزادى، زمينه قتل كسروى را طرح ريزى مى كند. در نهايت، روز ۲۰ اسفند ۱۳۲۴ سيد حسين امامى به همراه برادر خود سيد على محمد، بنا به توصيه نواب، پيشتاز شده، كسروى را به درك واصل مى كند.(۲۴۱)


در آيينه اخلاق

در پايان نمونه هايى از جلوه هاى رفتارى و اخلاقى آية الله قمى را كه هر كدام ستاره اى فروزان براى رهروان فضيلت و چراغ هدايتى براى شيفتگان رسيدن به كمال خواهد بود، بيان مى كنيم.


پرهيز از خلف وعده

او بارها براى تربيت ديگران مى فرمود: «در نظر ندارم در تمام عمر و ايام حياتم حتى يك مرتبه خلف وعده اى نموده باشم. »(۲۴۲)


برپايى درس و بحث در شبهاى احيا

درس و بحثهاى علمى آن بزرگوار حتى در شبهاى احياى ماه مبارك رمضان داير بود. در حالى كه مردم در كنار مرقد پاك سيدالشهداءعليه‌السلام سخت مشغول خواندن قرآن، زيارت و انجام اعمال شب قدر بودند، ايشان به درس و بحث مشغول مى گشت و مى فرمود: «فراگيرى علم، از حرم رفتن و قرآن خواندن برتر و افضل است. »(۲۴۳)


شيوه انتخاب همسفر

او هرگاه قصد مسافرت به جايى را داشت با كسانى كه در بحث خصوصى او حاضر مى شدند همسفر مى شد تا درس سفر مشغول مباحثه شوند.(۲۴۴)


به خاطر رفاقت وارد جهنم نمى شوم

حاج آقا حسين قمى در دوستى، بر رفاقت صحيح، فوق العاده پاى بند بود و رفيق را تا جايى دوست داشت كه حدود اسلامى اجازه مى داد و هرگز حاضر نبود به خاطر دوستى، ضوابط شرعى را به هيچ مقدار و تحت هيچ عنوانى زير پا بگذارد. بارها مى فرمود: «من تا در جهنم با رفيق هستم ولى به خاطر رفاقت داخل جهنم نمى شوم.(۲۴۵) »!


وقف بالاسر حضرتعليه‌السلام

روزى آية الله قمى در حالى كه در حرم مطهر حضرت ابى عبدالله الحسينعليه‌السلام مشغول نماز جماعت بود، نماز خود را قطع كرد و اقتدا كنندگان نيز با تعجب نماز را ناتمام رها كرده، نزد آقا آمدند تا از علت اين كار اطلاع پيدا كنند.

حاج آقا حسين فرمود:

در هنگام خواندن نماز، متوجه شدم كه كنار فرشى كه روى آن ايستاده ام نوشته است «وقف بالاسر حضرتعليه‌السلام !» سريعا فرش را برداريد و سر جاى خود پهن كنيد تا دوباره نماز را شروع كنم.(۲۴۶)


فراسوى فروتنى

روزى گروهى از برادران عرب زبان كه به حرم امام حسينعليه‌السلام آمده بودند در نماز جماعت حاج آقا حسين قمى شركت كردند. بعد از اتمام نماز به حضور آقا رسيدند و گفتند: ما به شما اقتدا كرديم در حالى كه اطمينان به صحت قرائت شما نداشتيم، چون اصل زبان شما ايرانى است! حاج آقا حسين در پاسخ به آنان با تواضع و فروتنى فرمود: «من هم اينك نزد شما مى نشينم و حمد و سوره را قرائت مى كنم تا مطمئن شويد.(۲۴۷) »


رحلت

پس از رحلت آية الله العظمى سيدابوالحسن اصفهانى، كه مرجعيت عامه شيعه به آية الله العظمى حاج آقا حسين قمى سپرده شد، ايشان از پذيرش و قبول اين مسؤ وليت سنگين بسيار ناراحت و غمگين گرديد. لذا با خواندن نمازهاى حاجت و نماز جعفر طيار از خداوند متعال درخواست مى كرد كه مرگش زود فرا رسد.(۲۴۸) آية الله سيد محمد هادى ميلانى (ره) كه ارتباط نزديكى با آن فقيه زاهد داشت در اين باره مى گويد:

«به حرم سيدالشهداءعليه‌السلام مشرف شدم، آقا بالاى سر مطهر نشسته بودند؛ به من اشاره نموده، نزد ايشان رفتم و آقا اظهار داشتند: رياست به من روى آورده و من مى ترسم به دينم لطمه بخورد! من دعا مى كنم شما آمين بگوييد (يا بالعكس) (سپس فرمودند:) خدايا! اگر اين رياست به دين من مضر است، جان مرا بگير! و آن قدر گريه كردند كه زمين از آب ديده ايشان تر شد.(۲۴۹) »

پس از آن، بيمارى سختى بر آقا عارض شد و ايشان احساس كرد كه خداوند دعايش را اجابت كرده و لحظه ترك اين دنياى فانى فرا رسيده است. سرانجام ايشان دقايقى پس از طلوع آفتاب روز پنجشنبه ۱۴ ربيع الاول ۱۳۶۶ ق. در ۸۴ سالگى به ديار باقى شتافت و جهان اسلام را كه چند ماهى به غم از دست دادن آية الله العظمى سيد ابوالحسن اصفهانى عزادار شده بود به فوت فرزانه اى ديگر داغدار ساخت.

جنازه مطهر مرحوم آية الله العظمى قمى ابتدا در شهر بغداد با حضور مسلمانان و مؤمنان آن شهر تشييع و سپس آن را به شهر كربلا روانه ساختند. مردم كربلا با حضور وسيع و كم نظير خود در تشييع جنازه وى ارادت و اخلاص گذشته خويش را بار ديگر به اثبات رساندند و پس از طواف آن پيكر پاك در حرم مطهر حضرت ابى عبدالله الحسينعليه‌السلام و اقامه نماز ميت، با جنازه مطهر وى وداع كردند. با انتقال جنازه ايشان به نجف، مردم با شور و حماسه وصف ناشدنى، آن را بر دوش خود حمل كرده، راهى حرم مطهر حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام شدند پس از طواف، در مقبره شيخ ‌الشريعه اصفهانى (واقع در صحن مطهر) به خاك سپردند.

از مرحوم حاج آقا حسن قمى فرزندان دانشمند و نوادگان فرهيخته اى به يادگار مانده است. آية الله آقا موسى صدر نوه دخترى ايشان مى باشد.(۲۵۰)