گلشن ابرار جلد ۲

گلشن ابرار0%

گلشن ابرار نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شخصیت های اسلامی

گلشن ابرار

نویسنده: جمعى از پژوهشگران حوزه علميه قم
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 43075
دانلود: 4655

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 58 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 43075 / دانلود: 4655
اندازه اندازه اندازه
گلشن ابرار

گلشن ابرار جلد 2

نویسنده:
فارسی

مجموعه گلشن ابرار که خلاصه ای از زندگی و شرح حال علمای اسلام است اثری است که در چندین جلد توسط جمعی از پژوهشگرن حوزۀ علمیۀ قم زیرنظر پژوهشکدۀ باقرالعلوم (علیه السّلام) تألیف شده است.
در این بین علمایی هستند که غیر از زندگی علمی خود، زندگی سیاسی پرباری داشته اند و در صحنه های گوناگون سیاسی شرکت داشته اند و برخی دیگر فقط زندگی علمی و زاهدانه ای داشته اند و در سیاست و اوضاع سیاسی دوران خویش هیچ دخالتی نداشته اند که هر کدام در جای خود به آن پرداخته شده است.
برخی از علما شرح کوتاهی دارند و برخی بسیار مفصل است که این امر یا به دلیل محدودیت اطلاعات راجع به عالم موردنظر است یا به جهت اهمیتی که آن عالم در بین مردم دوران خویش داشته، کمیت اطلاعات راجع به آن عالم تغییر کرده است. ساختار نوشتاری کتاب های این مجوعه در تمام مجدات آن به این ترتیب است:
1) تولد، خانواده و حسب و نسب
2) دوران کودکی
3) دوران تحصیل و تهذیب و مقام علمی
4) زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی
5) سفرها
6) شاگردان
7) آثار و تألیفات
8) تاریخ و چگونگی وفات یا شهادت


سيد محسن امين

متوفاى ۱۳۳۱ ش.

آل امين در گذشته هاى دور قبيله «قشاقش» يا «قشاقيش» شهرت داشت و در حله روزگار مى گذراند. دست سرنوشت اين مردم سخت كوش ‍ را به «حبل عامل» كوچاند مدتى پس از مهاجرت، ستاره اى به نام سيد محمد امين در آسمان رياست قبيله درخشيد و بدين ترتيب «امين» زيور جاودان اين خاندان شد. خاندانى كه از وابستگان اهل بيت پيامبرعليها‌السلام به شمار مى آمد و نسب به امام على بن الحسين مى رساند.

عبدالكريم فرزند رئيس سيد على و نوه سيد محمد امين بود. از پيوند اين نيك مرد عابد با دختر شيخ محمد حسين فلحه - دانشور پاك نهاد جبل عامل - گوهرى پديد آمد كه سيد محسن نام گرفت، روستاى «شقرا» را شهرتى جاودان بخشيد و سال ۱۲۸۴ ق. را به عنوان سال ميلاد خويش، تاريخى به ياد ماندنى ساخت.

سيد محسن قرآن، نوشتن، شنا و اسب دوانى را به يارى پدر، مادر و خويشاوندان آموخت. چون به ۶ سالگى گام نهاد، به نحو و خوشنويسى روى آورد و از محضر دانشوران قبيله كامياب شد. در ۱۲۹۷ ق. به روستاى «عيثاالزط» شتافت و از سيد جواد مرتضى دانشمند آن سامان بهره گرفت.

توقف در «عيثاالزط» تا حدود ۱۳۰۰ ق. به دراز كشيد و با هجرت سيد جواد به عراق پايان پذيرفت. سيد محسن در اين روستا با پرهيزگارى به نام شيخ محمد دبوق آشنا شد. مردمى هوشمند، پارسا، شيفته دانش و اديب كه سيد محسن آشنايى با او را نعمتى الهى مى دانست. شرح قطر، صرف، شرح ابن ناظم بر الفيه، شرح جاربردى بر كافيه و مغنى از اندوخته هاى فرزند عبدالكريم در «عيثاالزط» بود.

با مهاجرت سيد جواد نوجوان «شقرا» در پى استادى ديگر برآمد، سرانجام در ۱۳۰۱ ق. به بنت جبيل رفت و همواره شيخ محد دبوق از محضر سيد نجيب فضل الله حسنى عينائى و شيخ موسى شراره بهره برد. در اين سالها دوست صميمى اش شيخ محد دبوق به خدمت نظام فرا خوانده شد و سيد محسن ديگر بار تنها ماند. حضور در بنت جبيل تا ۱۳۰۴ ادامه يافت. در اين سال شيخ موسى شراره ديده از جهان فرو بست و فرزند عبدالكريم كه تا بحث استصحاب معالم پيش رفته بود. ناگزير در جستجوى استادى ديگر برآمد استادى كه هرگز نيافت و چون توان مالى نداشت، هواى جنوب از سر برون كرده به گوشه نشينى، تدريس و مطالعه روى آورد. ولى دريغ كه سرنوشت آسودگى بروى نمى پسنديد. ستاره «شقرا» به خدمت نظام فرا خوانده شد و براى گريز از اين امر سفرى دراز آغاز كرد. او پس از مدتى به وطن بازگشت تا رنج سفر ناخواسته از پيكر برون سازد، ولى با بيمارى مرگ مادر روبرو شد.


سالهاى تاريك

بى ترديد مرگ مادر براى دانشجوى جوان «شقرا» بسيار دشوار بود ولى هنوز اميد به آموختن و پيشرفت در وجودش شعله مى كشيد. اميدى كه با درد ديدگان پدر و نابينايى وى به نوميدى گراييد. سرپرستى دو خواهر و پدر پير، تنگدستى و نادارى، جوان «شقرا» را به كارهاى مادى، كه هيچ تجربه اى در آن نداشت، كشيد. البته در كنار همه اين نامراديها فراخوانى دوباره به خدمت نظام نيز بر فشار روانى فرزند عبدالكريم مى افزود. مشكلى كه سرانجام به يارى شيخ ابوالخير خطيب دمشقى، قاضى صور، از ميان برداشته شد. او مدرسه حيدريه «عيثاالزط» را به صورت مدرسه اى معتبر و رسمى درآورد و دانشجويان شركت كننده در آزمون سالانه را از گواهى تحصيلى برخوردار ساخت.

از رنجهاى سرپرستى خانواده و دورى از استادان دانشور كه بگذريم در اين روزگار خبرى دانشجوى جوان جبل عامل را شادمان ساخت. سرانجام تلاشهاى بزرگان بنت جبيل به بار نشست و سيد مهدى حكيم از نجف بدان سامان گام نهاد. شاگردان شيخ موسى شراره ديگر بار به مدرسه آن مرحوم بازگشتند تا از محضر دانشور تازه وارد بهره برند. سيد محسن نيز همراه همسرش به بنت جبيل روى آورد، ولى دريغ كه روش استاد فرزانه جديد با شيخ موسى تفاوت داشت. او همه توانش را در ارشاد مردم به كار مى گرفت و اندك اندك سيد محسن دريافت كه هر چند بنت جبيل فقيهى شايسته يافته، ولى روزگار طلايى درس ديگر تكرار نخواهد شد؛ پس به «شقرا» بازگشت.

در اين هنگام گروهى از دانش آموزان جبل عامل و حمص، كه آوازه شهرت گوهر «شقرا» بدانها رسيده بود، به آستان وى روى آوردند تا از خرمن اندوخته هايش بهره گيرند. سيد محسن در كنار تدريس از مطالعه و پژوهش ‍ غافل نبود و در اين سالها شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد را، كه ارمغان يكى از سفرهاى پدرش به شمار مى آمد، مورد بررسى و مطالعه عميق قرار داد. او بدين شيوه از زندگى خو گرفته بود كه ديدار يك دوست همه چيز را دگرگون ساخت.


ديدار سبز

در يكى از روزهاى سال ۱۲۰۸ ق. شيخ حسين مغنيه به ديدار سيد محسن شتافته، تصميم گروهى از دانشجويان جبل عامل را با وى ميان نهاد. او گفت: ما برآنيم كه سمت عراق رويم، تو نيز بيا!

سيد محسن كه سالها در انتظار چنين فرصتى بود، نوميدانه پاسخ داد: بدين سفر شوقى شگفت دارم، ولى حال پدرم را مشاهده مى كنى، با او در اين باره گفتگو كن!

پدر كه بيش از هر چيز به نيكبختى فرزند مى انديشيد، پسر را به استخاره فرا خواند. استخاره سفر را نيك نماياند و بدين ترتيب سيد محسن در واپسين روزهاى رمضان ۱۳۰۸، بى هيچ درهمى، رهسپار عراق شد.


به سوى دريا

كاروان عامليان پس از چند ماه به نجف رسيد. سيد محسن در نخستين فرصت خانه اى در محل «خويش» اجاره كرد و در درس بزرگان حوزه حضور يافت. سيد على بن سيد محمود عاملى، سيد احمد كربلايى، شيخ محمد باقر نجم آبادى، شيخ ‌الشريعه اصفهانى گروهى از استادان نجف شمرده مى شدند كه ستاره «شقرا» را در آموختن كتابهاى شرح لمعه، قوانين و رسائل يارى دادند. سيد محسن سپس در درس خارج اصول شيخ محمد كاظم خراسانى شركت جسته، يك دوره اصول فقه از آن بزرگمرد بهره برد و در كنار آن از درس فقه حاج آقا رضا همدانى و شيخ محمد طه نجف نيز كامياب شد.

هر چند ستاره جبل عامل دانشجويى تهيدست بود و حتى نان خويش را از نيك مردى به نام حاج احمد نسيه مى خريد ولى پاكدلى و اخلاص در دانش اندوزى را با هيچ ثروتى عوض نمى كرد. بنابراين هنگامى كه برخى از آشنايان از وى خواستند تا در درس استادى كه توانايى مادرى بسيار داشت حضور يابد، بى درنگ گفت هر چند ان استاد دانشورى گرانقدر است ولى نمى توانم خود را راضى كرده، در درسى حاضر شوم كه بهره مندى از ثورت استاد مى تواند يكى از انگيزه هاى آن شمرده شود.


روزهاى دشوار

سالهاى زندگى سيد محسن در نجف، سالهايى دشوار بود. تنگدستى جانگزا، درگيرى دو قبيله مهم شهر با يكديگر و از همه مهم تر انتشار بيمارى واگير و در پى آن خشكسالى هر يك به گونه اى خاص، دانش پژوهان را آزرده ساخته، آنها را از دانش اندوزى باز مى داشت. بيمارى واگير كه با تب شديد همراه بود، بسيارى از ساكنان شهر را گرفتار ساخت. در اين شرايط سيد محسن، شيخ موسى قبلان را به يارى خواند و رسيدگى به اوضاع دانشجويان بيمار جبل عامل را وظيفه خود قرار داد. اين كار بسيار دشوار و توانفرسا بود. ستاره جبل عامل براى آنكه شيخ موسى خسته نگردد و در نتيجه از ادامه اين امر مهم چشم نپوشد. كارهاى دشوارى چون شستن ظرفها، پاكيزه ساختن اتاق بيمار، آماده سازى و خوراندن دارو را خود به عهده مى گرفت و مردگان را به يارى شيخ موسى به گروستان رساخره، دفن مى كرد. در اين گردباد مرگ بسيارى از ساكنان حريم آسمانى امير مؤمنان به ديار جاودانگى شتافتند سيد جواد عاملى، از نوادگان صاحب مفتاح الكرامه و خويشاوندان نزديك سيد محسن، نيز در شمار آنها جاى داشت. فرزند «شقرا» در سوگ سيد جواد بسيار اندوهگين شده، مرثيه اى غمبار سرود.

چون تب بيمارى واگير فرو نشست، رنجورى همسر، دانش پژوه خسته جبل عامل را در نگرانى فرو برد. او اينك علاوه بر كارهاى روزانه خويش ‍ بايد به تيمار نوزاد و همسر بيمارش نيز مى پرداخت. هر چند سرانجام توفان دردها و ناتوانيها فرو نشست، ولى نگرانى و اندوه دانشور «شقرا» پايان نيافت. نامه عبدالكريم كهنسال كه در آن سيد محسن را به گزينش يكى از دو كار زندگى در «شقرا» و يا انتقال پدر به نجف ناگزير ساخته بود، پژوهشگر تهيدست جبل عامل را در غمى جانگاه فرو برد.

او نه ياراى دل بريدن از نجف داشت و نه توان مالى انتقال پدر، ناگزير به حرم اميرمؤمنان علىعليه‌السلام پناه برد، امام را به يارى فرا خواند. اين توسل سرانجام مؤ ثر افتاد، نامه ديگرى از «شقرا» رسيد و عبدالكريم، فرزند را به تلاش در دانش اندوزى و فراموش كردن دشواريهاى زندگى پدر فرا خواند. البته كرامت علوى بدين نامه محدود نبود چند سال بعد سيد عبدالكريم بى آنكه هزينه اى بر فرزند تحميل كند، همراه گروهى از نيكان سمت نجف رهسپار شد. مسافران جبل عامل چنان عبدالكريم كهنسال را از احترام و خدمت برخوردار ساختند كه او بعدها به فرزندش گفت: اگر گروهى از فرزندان همراهم بودند، هرگز اينگونه به من خدمت نمى كردند و اسباب آسايشم را فراهم نمى آوردند.

سرنوشت چنان تدبير كرده بود كه روشندل سالخورده جبل عامل به اميد زندگى بهتر به عراق گام نهد و در روزهاى پايان عمر به تجربه دشوار خشكسالى عراق نشيند. خشكسالى شگفتى كه به فروش كتابهاى سيد محسن و زيور اندك همسرش انجاميد. همزمان با پايان آن سالهاى سخت سيد عبدالكريم زندگى را وداع گفت و به سفارش خود در صحن حضرت اميرمؤمنانعليه‌السلام به خاك سپرده شد.

البته ستاره جبل عامل در كنار همه مشكلات نجف لحظه هاى زيبايى نيز داشت. لحظه هايى كه پياده تا كربلا راه سپردن، سفرهاى زيارتى به جايگاههاى مقدس و نشست با دوستان صميمى را بايد در شمار آنها جاى داد.


هجرت به كوير

نامه هاى فراوانى كه شيعيان دمشق سمت نجف فرستادند، سرانجام سودمند واقع شد و دانشور بزرگ خاندان امين را به خدمت در آن سامان مشتاق ساخت. بنابراين در واپسين روزهاى جمادى الثانى سال ۱۳۱۹ ق. نجف را - پس از دو سال و نيم اقامت - ترك گفته، رهسپار دمشق شد و در روزهاى پايانى شعبان بدان شهر رسيد.

آفتاب «شقرا» كه به چيزى جز نيكبختى مسلمانان نمى انديشيد با همه توان براى از ميان برداشتن سه عامل تيره روزى مؤمنان ناآگاهى، تفرقه و كژروى ها به نورافشانى پرداخت ايجاد مدرسه هايى براى آموزش و پرورش ‍ دختران و پسران، وقف زمين و ساختمانهايى براى پيشبرد اهداف آموزشى و چاپ و انتشار كتاب هاى ويژه اين آموزشگاهها بخشى از تلاشهاى دانشور بيدار جبل عامل در زدودن زنگار ناآگاهى و جهل از جامعه اسلامى به شمار مى آيد.

نگارش كتاب «لواعج الاشجان» درباره شهادت امام حسينعليه‌السلام و نيز مجموعه پرارزش «المجالس السنيه» در مناقب و مصايب معصومان پاكعليهم‌السلام ) گوشه اى از كوششهاى وى در از ميان برداشتن كژروى هاى موجود در برگزارى عزاى پيشوايان پاك بويژه حضرت امام حسينعليه‌السلام شمرده مى شود. البته آن بزرگوار بدين بسنده نكرده، با نوشتن رساله «التنزيه» ضربه اى اساسى بر پيكر كژانديشان ناآگاه وارد ساخت. در پى انتشار اين اثر، كه با هدف پاكسازى گردهمايى مذهبى را از بدعتها و گمراهيها انجام شد، مردم ناآگاه چنان در برابرش موضع گرفتند، كه برخى از دوستانش خطر «انقلاب عوام» را به وى گوشزد كردند. آفتاب درخشان دمشق خود در اين باره مى گويد:

در برابر اين رساله برخى از مردم برخاسته، هياهو برپا ساختند و ناآگاهان را به هيجان آوردند... آنها در ميان بخش گسترده ناآگاه جامعه چنين پخش ‍ كردند كه فلانى (سيد محسن امين) بر پا داشتن عزاى امام حسينعليه‌السلام را حرام كرده و علاوه بر اين مرا به خروج از دين متهم ساختند.

تبليغات فراگير درباره انديشمند مصلح دمشق چنان مؤ ثر افتاد كه حتى گروهى از گويندگان مذهبى در مسجدها به بيان گمراهيهايش پرداختند و برخى از مردم با گرو نهادن خانه خود و به دست آوردن اندكى پول، در جهاد نامقدس ضد سيد محسن شركت جستند.


تها در توفان

۱۳۲۱ ق. براى دانشور پاك نهاد جبل عامل سال برآورده شدن آرزوهاى ديرين بود. او در اين سال به زيارت بيت الله الحرام، مدينة النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله و بيت المقدس توفيق يافت و با كوله بارى از خاطره، تجربه و آرزوى تكرار زيارت به «شقرا» بازگشت. اندك اندك ۱۳۲۲ ق. فرا رسيد و آتش جنگ نخست جهانى شعله ور شد. سرور فقيهان جبل عامل كه در چنان شرايطى هرگز دورى از دمشق را پسنديده نمى ديد، فرآورده هاى كشاورزى اش را به بهايى اندك فروخته، رهسپار دمشق شد ولى بزودى دريافت كه زندگى در روستاى «شقرا» آرام تر و بهتر است، بنابراين ديگر بار به زادگاهش روى آورد و با كار كردن در زمينهايى كه از پدر به ارث برده بود، زندگى ساده اى را آغاز كرد. هر چند به سبب جنگ وضعيت اقتصادى روز به روز دشوارتر مى شد و عرصه بر تنگدستانى چون وى تنگ تر مى گشت، ولى مصيبتى سخت تر از قحطى همه منطقه را فراگرفت. اين مصيبت چيزى جز بيمارى همه گير «وبا» نبود. بيمارى وحشتناكى كه هواى زرد ناميده مى شد و در يك روز - تنها در «شقرا» - دوازده قربانى بر جاى نهاد. مردم نگران از سرايت بيمارى مردگان را رها كرده، از شستن، حمل و تدفين آنها خوددارى مى كردند. دانشمند بزرگ جبل عامل اين بار نيز مانند سالهاى بيمارى واگير نجف، خدمت به انسانهاى دردمند را وظيفه خويش قرارداد و همراه «على زين» و «عشما بنت الذيب»، كه به سبب تنگدستى به شستشوى مردگان تن داده بودند، به كار دشوار حمل و نقل و تدفين مردگان پرداخته، از كوچيدن به آباديهاى سالم خوددارى كرد. او پس از سالها آن روزهاى تلخ را چنين به خاطر آورده است:

هنگامى كه كسى مى مرد، «على زين» با «عمشا» - يكى از اين دو تن - او را مى شست. سپس من به خانه هاى مردم رفته، به آنان مى گفتم: خارج شويد. آنها برون آمده، جنازه را حمل مى كردند من نيز پشت سر آنها مى رفتم، بر جنازه نماز مى گزارديم و آن را به خاك سپرده، راه آبادى پيش ‍ مى گرفتيم ؛ ولى هنوز به خانه نرسيده، خبر جنازه ديگر مى رسيد. ما ديگر بار به نماز و تدفين مى پرداختيم و بدين ترتيب همه روز ما در اين كار مى گذشت. روزى زنى تهيدست درگذشت، هيچ كس حاضر نشد كه زن در خانه اش شستشو داده شود. خرابه اى در آن نزديكى بود، گفتم او را در خرابه شستشو دهيد، ولى همسايگان جلوگيرى كردند. سرانجام گفتم وى را درون ظرف بزرگى كه شيره انگور مى فشارند غسل دهند. اندكى بعد شستشو انجام يافت، ولى كسى نبود كه جسد را به گورستان حمل كند. در اين لحظه چند مرد و زن ديدم و آنها را به برداشتن پيكر واداشتم، سه سوى تابوت را به آنها سپردم و خود سمت چهارم را گرفتم. در راه به مردى برخورديم كه به جاى من زير تابوت قرار گرفت. پس از اندكى راه پيمايى حمل كنندگان جسد، از غفلت من سود جسته، تابوت را در گوشه اى بر زمين نهادند...

اين روزگار دشوار تا پايان جنگ جهانى ادامه يافت. سيد محسن در يادآورى روزهاى ناگوار قحطى، بيمارى و گرسنگى اين شعر را زمزمه مى كرد:

ثم انقضت تلك السنون واهلها

فكانها و كانهم احلام


مشكل عثمانيان

در اين سالها دو تن از ساكنان «هرمل» به «شقرا» آمده، از دانشور بزرگ جبل عامل خواستند براى پايان دادن به درگيرى دو گروه از ساكنان آن ديار به «هرمل» سفر كند. هر چند با توجه به شرايط موجود سفر بدان آبادى كار آسانى نمى نمود ولى آفتاب «شقرا»، كه از ميان برداشتن درگيريهاى مؤمنان را وظيفه الهى خويش مى دانست، دشواريها را به جان خريده روانه «هرمل» شد.

مساءله اى شگفت پيش آمده بود. يكى از سرمايه داران با بانويى ازدواج كرده، پيش از تولد فرزندش زندگى را وداع گفته بود. پس از مرگ وى همسرش پسرى به دنيا آورد. بستگان حاج محمد على ادعا مى كردند كه نوزاد بدون آثار حيات تولد يافته است ولى همسر بر اين باور بود كه فرزندش زنده پاى به گيتى نهاده و پس از لحظه اى درگذشته است.

يكى از مسؤ ولان بلند پايه «هرمل» با ورود ستاره تابناك جبل جبل عامل به وى گفت: از دو جهت در تنگنا واقع شده ايم يكى تنگناى اختلاف نژادها و مذهبها و ديگرى تنگناى دين كه دست ما را بسته است.

سيد محسن پاسخ داد اختلاف نژادها و مذهبها موجب دشوارى و تنگناست، اين را مى پذيرم ولى تنگناى دين قابل پذيرش نيست. مشكل حكومت عثمانى از ترك دين سرچشمه گرفته است. اگر شما به فرمانهاى پروردگار عمل مى كرديد هرگز در سراشيبى سقوط و انهدام قرار نمى گرفتيد.

آنگاه محفل دادرسى تشكيل داد و پس از تحقيق حق را با زن يافت. ولى از آنجا كه هيچ كس حتى ماماى دهكده حاضر به گواهى حيات نوزاد در لحظه تولد نبود، ناگزير از دو طرف خواست به صلح روى آورند. سپس در نشستى كه با نمايندگان دو طرف داشت ميان آنها صلح برقرار كرد و مساءله اى كه مى رفت، به رويارويى دو قبيله انجامد، فرجامى نيك يافت.


باز در قدس

با پايان جنگ جهانى امير فيض بن الحسين فرمانرواى دمشق شد. سرور دانشوران جبل عامل، كه در پى اصلاح امور مسلمانان بود، چنان مى پنداشت كه مردى چون فيصل - با توجه به شيعه بودنش - مى تواند وى را در اين امر مهم يارى دهد بنابراين همراه گروهى از دانشمندان جبل عامل به ديدارش شتافت و توانست از قدرت مالى وى براى پيشبرد امور فرهنگى، آموزشى مؤمنان بهره گيرد.

در پى اين سفر جاذبه فلسطين يك بار ديگر آفتاب «شقرا» را سمت خويش كشاند. آنچه در اين سفر بسيار قابل توجه مى نمايد. توجه آن بزرگ مرد به وحدت صفوف دين باوران است. چون هنگام نماز عصر فرا رسيد، خدمتكار مسجد صخره، كه بزرگى و دانش سيد را دريافته بود، آنها را به گوشه اى مسجد برد تا با خاطرى آسوده به عبادت پردازند. آفتاب شقرا پرسيد: چرا ما را بدين جاى آورده اى مى خواهيم در نماز جماعت شركت كنيم.

خادم گفت: آقاى من! شما با ما نماز مى گزاريد؟

مرجع شيعيان جنوب لبنان و دمشق پاسخ داد: چرا با شما نماز نگزاريم؟ آيا ما و شما هر دو مسلمان نيستيم؟

آنگاه همگى برخاسته، همراه امام مسجد نماز جماعت به جاى آوردند.


نماز باران

دانشور بزرگ جنوب لبنان علاوه بر دانش و روشن بينى از عرفان، يقين و معنويت فراوان بهره مى برد، پس از بازگشت به وطن مشاهده بى آبى زمين و بى ابرى پيوسته آسمان وى را در اندوه فرو برد. او، كه همه چيز را از خداوند مى دانست، مردم را به تلاش در جلب عنايتهاى ويژه پروردگار فرا خوانده، به روزه در روزهاى چهارشنبه، پنج شنبه و جمعه دعوت كرد و روز سوم فرمان داد در حالى كه دامن جامه را فرو چيده اند، برهنه پاى و شكسته دل سوى دشت حركت كنند. در دشت سيد نيايشى سراسر فروتنى و پاكدلى به جاى آورد و در پى آن نماز باران گزارده، تا شامگاه هبه ندبه و نيايش ادامه داد. همزمان با اذان مغرب همه افطار كرده، نماز شامگاهى به جاى آوردند و سمت خانه هاشان روان شدند. هنوز به خانه نرسيده بودند كه باران رحمت الهى فرو باريد و سراسر شب زمينهاى تشنه را كامياب ساخت. البته اين تنها نماز باران سيد نبود و چند سال بعد نيز تكرار شد.


مرجع وحدت و استقلال

با فروكش كردن شعله هاى نبرد جهانى و اشغال سرزمينهاى اسلامى از سوى فرانسه و انگليس، آفتاب «شقرا» به عنوان مرجع مؤمنان منطقه به تاءييد، تقويت و هدايت نروهاى استقلال طلب پرداخت. فرانسويان در نخستين اقدام پاشيدم بذرهاى تفرقه را تنها راه مقابله با مسلمانان يافتند. البته اين امر با مهارتى ويژه انجام مى شد. براى مثال قانون ضد اسلامى وضع مى كردند و چون با مخالفت دانشمندان دينى و مردم روبرو مى شدند اهل سنت را از اجراى آن معاف مى ساختند. بدين ترتيب را دو گروه مسلمان از يكديگر جدا مى شد. سيد محسن در برابر اين نقشه پليد ايستادگى كرده، با اقدامهاى خويش آن را بى اثر ساخت. او براى اينكه نشان دهد ميان شيعه هو سنى فاصله اى نيست در مدرسه علويه، كه خود بنياد نهاده بود، از استادان شيعه و سنى يكسان بهره مى برد. وحدت در اين مدرسه چنان بود كه على قضمانى - دانش آموز اهل سنت - به عنوان مؤ ذن انتخاب شده، هر روز به روش برادران اهل سنت در مدرسه اذان مى گفت. مرجع كهنسال شيعه خود را پدرى مهربان براى همه مسلمانان و بلكه همه انسانها به شمار مى آورد و درگيرى و نبرد ميان آنان را شايسته مقام انسانيت نمى دانست روزى يكى از برادران اهل سنت نزدش شتافته، گفت: مى خواهم شيعه شوم.

سيد فرمود: فرقى ميان شيعه و سنى نيست. هر وقت خواستى مى توانى به نظارت مجتهدان شيعه عمل كنى.

مرد كه هرگز گمان نمى كرد بدين سادگى در جمع شيعيان جاى گيرد، همچنان از سيد مى خواست او را شيعه كند. مرجع مسلمانان نگاهى مهرآميز به وى افكنده، فرمود:

بگو لا اله الا الله، محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله رسول الله.

چون اين مرد اين كلمات را بر زبان راند، سيد فرمود: اينك شيعه جعفرى شدى.

مرد شگفت زده و ناباورانه مجلس را ترك گفت.

كردار و گفتار مرجع بزرگ مسلمانان جبل عامل سبب شد كه استعمار هرگز نتواند نقشه اختلاف ميان برادران مسلمان را پياده كند.

البته آن مردالهى تنها بدين مقدار بسنده نكرده، با سخنان روشنگرانه خويش مردم را به سوى استقلال و رهايى از بند بيگانگان فرا مى خواند. كارگزاران فرانسوى كه وجود دانشمند پرنفوذى چون سيد محسن را در صفوف مردم به سود خويش نمى ديد بر آن شدند تا با سپردن مقام «رئيس علماى شيعه در سوريه و لبنان» بدان بزرگوار، وى را به خويش ‍ نزديك ساخته، فعاليتهايش را تحت كنترل قرار دهند. آفتاب «شقرا» از پذيرش پيشنهاد افسر فرانسوى سرباز زده، فرمود

من از سوى خداوند وظيفه اى كه يادآورى كرديد، به عهده دارم و كسى كه از سوى پروردگار وظيفه اى را به عهده گرفته، ممكن نيست از سوى فرمانده شما نيز بدان گمارده شود. پس به خاطر اعتمادى كه فرمانده به من نشان داد، تشكرم را به وى ابلاغ كن و بگو خداوند به يارى قناعت مرا از خانه خوب، اتومبيل ويژه، مقام والا و همه آنچه پيشنهاد كرديد، بى نياز ساخته است.

البته مرجع بزرگ مسلمانان و سوريه هرگز به نجات كشور و مردمى خاص ‍ نمى انديشيد. در نگاه آسمانى وى همه كشورهاى اسلامى وطن شمرده مى شدند و همه ساكنان آن برادران يكديگر به شمار مى آمدند. بنابراين هنگامى كه فلسطين به وسيله بريتانيا اشغال شد و مردمش تحت فشار قرار گرفتند، قدرتمندانه به ميدان مبارزه گام نهاد و مردم را به دفاع از آن فراخواند.

ناگفته پيداست كه تلاشهاى خستگى ناپذير آفتاب «شقرا» در از ميان برداشتن اختلافها و پيشگيرى از تفرقه مسلمانان به زمانى خاص محدود نبود. آن بزرگوار پس از استقلال نيز بر وحدت ارج بسيار مى نهاد و هيچ چيز را با اين گوهر رهايى بخش معاوضه نمى كرد. براى مثال هنگامى كه دولت سوريه قانون انتخابات را تصويب كرد، در اطلاعيه اى اعلام داشت كه تعدادى از كرسيهاى مجلس را در اختيار اهل سنت و بقيه را در اختيار اقليتهاى مذهبى قرار داده است. مرجع بزرگ شيعه در برابر اين قانون كه آشكارا شيعه را از برادران اهل سنت جدا ساخته، در گروه اقليتها قرار مى داد، ايستادگى كرد و در نامه اى به سران دمشق ياآور شد كه شيعه مسلمانان را يك گروه مى داند و هرگز خود را از برادران اهل سنت جدا نمى شمارد.

بدين ترتيب حكومت قانون را اصلاح كرد و شيعه و سنى را در يك گروه جاى داد. مجموعه تلاشهاى آن فقيه وارسته در قبل و بعد از استقلال سوريه دولت را بر آن داشت كه نام محله زندگى آن آفتاب بى غروب را به محله امين تغيير دهد.

آن بزرگوار در ۱۳۵۲ ق. فرصت يافت تا ديگر بار به عراق شتابد و از زيارت پاكان آن ديار بهره مند شود. سيد پارسايان لبنان و سوريه پس از توقفى اندك در عراق راه ايران پيش گرفت. او در بهار ۱۳۵۲ ق. بدان سرزمين گام نهاد و ضمن زيارت امام هشتم، على بن موسى الرضا بخشهايى از تاب نفيس ‍ اعيان الشيعه را نيز به پايان رساند.


فصل مرثيه

سرانجام رجب ۱۳۷۱ ق. فرا رسيد و سرور دانشوران لبنان پس از مدتى بيمارى، سرانجام براى هميشه ديده از جهان فروبست.

مؤمنان پيكر پاكش را تا زينبيه دمشق همراهى كردند و چنانكه سفارش كرده بود، همراه ادوات، عينك و قلمهايش به خاك سپردند.

از آن بزرگ مرد علاوه بر شاگردان فرزانه، حدود ۱۰۰ جلد كتاب و رساله بر جاى مانده است. كتابهاى گرانقدرى كه بايد اعيان الشيعه، تاريخ جبل عامل، البحر الزخار فى شرح احاديث الائمة الاطهار، حذف القتول عن علم الاصول، حاشيه بر عروة الوثقى، المجالس السنيه فى مناقب و مصائب العترة النبويه و لواعج الاشجان را از مهم ترين آنها به شمار آورد.


منابع

۱. اعيان الشيعه، سيد محسن امين، ج ۱۰.

۲. الامام السيد محسن الامين.

۳. دائردالمعارف الاسلامية الشيعيه، حسن امين، ج ۳.

۴. معجم المؤ لفين، تراجم مصنفى الكتب العربية، عمر رضا كحالة، ج ۴.