گلشن ابرار جلد ۲

گلشن ابرار0%

گلشن ابرار نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شخصیت های اسلامی

گلشن ابرار

نویسنده: جمعى از پژوهشگران حوزه علميه قم
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 43063
دانلود: 4655

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 58 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 43063 / دانلود: 4655
اندازه اندازه اندازه
گلشن ابرار

گلشن ابرار جلد 2

نویسنده:
فارسی

مجموعه گلشن ابرار که خلاصه ای از زندگی و شرح حال علمای اسلام است اثری است که در چندین جلد توسط جمعی از پژوهشگرن حوزۀ علمیۀ قم زیرنظر پژوهشکدۀ باقرالعلوم (علیه السّلام) تألیف شده است.
در این بین علمایی هستند که غیر از زندگی علمی خود، زندگی سیاسی پرباری داشته اند و در صحنه های گوناگون سیاسی شرکت داشته اند و برخی دیگر فقط زندگی علمی و زاهدانه ای داشته اند و در سیاست و اوضاع سیاسی دوران خویش هیچ دخالتی نداشته اند که هر کدام در جای خود به آن پرداخته شده است.
برخی از علما شرح کوتاهی دارند و برخی بسیار مفصل است که این امر یا به دلیل محدودیت اطلاعات راجع به عالم موردنظر است یا به جهت اهمیتی که آن عالم در بین مردم دوران خویش داشته، کمیت اطلاعات راجع به آن عالم تغییر کرده است. ساختار نوشتاری کتاب های این مجوعه در تمام مجدات آن به این ترتیب است:
1) تولد، خانواده و حسب و نسب
2) دوران کودکی
3) دوران تحصیل و تهذیب و مقام علمی
4) زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی
5) سفرها
6) شاگردان
7) آثار و تألیفات
8) تاریخ و چگونگی وفات یا شهادت


آية الله العظمى سيد محمد تقى خوانسارى

متوفاى ۱۳۳۱

بر چشمه سازان حضور

حسن ايدرم


از ولادت تا هجرت

در يكى از روزهاى ارديبهشت سال ۱۲۶۷ ق. كه بهار با ماه رمضان تواءمان گشته بود و غنچه هاى ياد در آن مى شكفتند، در خوانسار شهرى كه جاى جايش چشمه اى سر به بيرون آورده و چون نگينى سبز و بلند با دستهايى گشوده سخاوت را به تمام معنا به رخ مى كشد، در خانه سيد اسدالله، عالم بزرگ شهر، نورسيده اى پاى در حيات نهاد كه نام او را محمد تقى گزاردند.

سيد محمد تقى جوانه اى بود روييده بر شاخه سار تبارى كه در عرصه علم و زندگى درخت تناورى را شكل داده بودند و اين طليعه نيكويى براى او به شمار مى آمد. سلسله نسب او چنين بود سيد محمد تقى خوانسارى فرزند علامه سيد اسدالله و او فرزند دانشمند محقق سيد حسين و او فرزند عالم بزرگوار سيد ابوالقاسم، فرزند دانشمند گرانمايه علامه سيد حسين و او فرزند عالم فرزانه حاج ميرزاابوالقاسم، فرزند دانشمند گرانمايه علامه سيد حسين و او فرزند عالم فرزانه حاج ميرزاابوالقاسم...

و در پايان سلسله نيز سرچشمه دانش و عصمت امام موسى بن جعفرعليه‌السلام قرار داشت.

ايام مكتب آمد، سيد محمد تقى در تيزهوشى گوى سبقت از همگنان ربود. او در اين سنين كم هم جذبه هاى معنوى را در خود احساس مى كرد. او كه در مكتب خط را بخوبى آموخت و قرآنى را به خط خود نشوت و آن را وقف مسجد كرد.

حوزه خوانسار كه در آن زمان به بركت پدران سيد محمد تقى و ديگر فرزانه هاى علمى اش رونقى داشت، دومين جايى بود كه سيد محمد تقى در دامنش استوارى يافت و قامت راست كرد. سرعت فراگيرى سيد محمد تقى چنان بود كه به هفده سالگى نرسيده، ادبيات عرب و ديگر پايه هاى مقدماتى علوم اسلامى را فراگرفت. او در همين مدت قسمتهايى هم از فقه و اصول دوره سطح را خواند.(۲۶۲)


پاى درس بزرگان

خوانسارى جوان پس از مشورتهايى كه با پدر كرد براى تكميل اندوخته ها رهسپار حوزه ديرپاى نجف شد. هجرت به نجف بر شتاب حركت او افزود. او در نجف پس از تكميل درسهاى ناتمام، در درس محققان بزرگ اين رشته ها حاضر شد تا جوانه هاى اجتهاد كه از توانايى در تحقيق ريشه مى گيرد در او برويند. خوانسارى جوان چهار سال در درس فقه و محقق بزرگ اصولى آية الله آخوند خراسانى شركت كرد. در كنار اين آدرس به درس ‍ فقيه برجسته آية الله سيد محمد كاظم طباطبايى يزدى هم حاضر گشت. بعد از ارتحال اين دو او از درسهاى اصول آية الله نائينى، آية اللله آقا ضياء عراقى و از درس فقه آية الله در گرفتن اجتهادنامه خود از اساتيدش كوشش ‍ نكرد. اما آقا ضياء عراقى - كه بارها مقام اين شاگردش را ارج نهاده و گفته بود «و حفظ مقام و نگهدارى شؤ ونات آقاى خوانسارى را مانند علماى متاءخر بر خود فرض مى دانم» هنگامى كه او بعدها به ايران بازگشته بود، اجتهادنامه وى را از نجف برايش فرستاد. افزون بر اين آقاى خوانسارى از اين استاد خود اجازه روايى نيز يافته بود.(۲۶۳)


بر بلنداى حماسه

با شروع جنگ جهانى اول كه حكومت عثمانى به نفع آلمان درگير اين جنگ شد و در صف متحدين قرار گرفت، قمرو عثمانيها در حيطه جنگ واقع گرديد. در ۲۸ آبان ۱۲۹۳ ق. بصره و حوالى آن به تصرف قواى انگليس ‍ درآمد. موقعيتى حساس بود، دولت عثمانى از روحانيون كمك طلبيد علماى شيعه با آنكه استبداد گسترده از طرف آن دولت بر جامعه اكثريت شيعى عراق روبرو بودند، نتوانستند در چنين هنگامه اى ناظر پايمال شدن سرزمين مقدس عراق شوند. اين بود كه جمع بسيارى از مراجع فتواى جهاد دادند و چون خود در سنين پيرى بودند فرزندانشان را به نيابت خويش ‍ رهسپار نبرد كردند و گروه ديگرى از مجتهدان نيز خود راهى صحنه جهاد گشتند. در ايام محرم فتواهاى شورانگيز جهاد شراره حماسه را بويژه در جان طلايه داران دانش برانگيخت و در اين ميان آقاى خوانسارى نيز كرسى درس و تحقيق را رها كرد و در صف رهسپاران جهاد قرار گرفت. او به گروه مجاهدانى كه به همراه آية الله سيد مصطفى كاشانى عازم نبرد بودند، پيوست. اين گروه سوار بر كشتى در رود دجله و فرات پيش تاختند و خود را به صفوف مقدم جبهه در حوالى بصره رسانيدند.

آقاى خوانسارى در سنگرهاى جلو جبهه همراه با همدرسان خود آقاى سيد ابوالقاسم كاشانى و آقاى بختيارى زاده مستقر گشت. او در نبرد با هزار تيرى كه داشت و با مهارتى كه در تيراندازى يافته بود سينه سپاهيان دشمن را آماج خشم ساخت و آنگاه كه دشمن براى درهم شكستن مقاومت جنوب هجومى سخت را آغاز كرد او پر نشاط برود و خنده هاى بلندش ‍ تعجب دوستان را برمى انگيخت و وقتى هم كه سايه رخوت بر گروهى از جنگاوران افتاد باز فرياد او كه حرام بودن عقب نشينى در برابر دشمن را اعلام مى كرد، پرطنين بود، و شگفت تر زمانى بود كه با تنگ تر شدن حلقه محاصره دشمن مجاهدان مهياى مرگ مى شدند و او شور نماز داشت و همگان را به آن مى خواند. گويى نماز عاشورايى حسينعليه‌السلام در ذهنش زندگى يافته بود.

قواى دشمن پيروزيهاى شايانى در جبهه فرات به دست آورد. ولى شكست در كوت العماره پاى رفتن را از آنان گرفت و به ناچار جبهه جنگ از جنوب به شرق تغيير يافت.

با اشغال بغداد كه مقارن با پيروزيهاى ديگر متفقين بود، پايان جهاد فرارسيد. از آن سو اشغالگران در تعقيب نيروهاى مقاومت برآمدند. دستگيريهاى وسيعى آغاز گشت و سرانجام خوانسارى جوان هم كه در نبرد از قسمت پا مجروح شده بود، دستگير شد. مجاهدان عرب تنها با سپردن تعهدى آزاد گشتند اما برخورد با مجاهدان ديگر متفاوت بود. انگليسى ها از آزادى آنان اجتناب ورزيدند. در اين ميان وساطتهايى نيز براى آزادى آقاى خوانسارى صورت گرفت ولى بى ثمر بود. اشغالگران اسراى جنگى را در بندر بصره جمع نموده، آنجا يا كشتى هايى به اسرارتگاههاى خود در مستعمراتشان فرستادند و آقاى خوانسارى و قريب چهارصد تن ديگر از اسراء به جزيره سنگاپور برده شدند. چهار ماه طول كشيد تا كشتى آنان در آن سرزمين پهلو گرفت. در سنگاپور، اسرا در زندانى صحرايى قرار داده شدند. در اين زندان گروهى از مردمان وحشى جزيره نيز به نام كوكا به چشم مى خوردند. آنها به آدمخوارى معروف بودند از آن رو هر روز صبح كه شيفت زندانبان عوض مى شد اسرا سرشمارى مى شدند. در آن محيط خش ‍ آقاى خوانسارى به تلاش علمى روى آورد. او علاوه بر تدريس منطق و حكمت، خود نيز به آموختن پرداخت و توانست زبان انگليسى را از يك راجه هندى بياموزد. رئيس زندان كه متوجه مقام علمى او شده بود با توجه به آشنايى او به زبان انگليسى از او خواست كتابى گمراه ساز را ترجمه كند. او با آنكه روزهاى سختى را پيش روى خود داشت با اين درخواست مخالفت نمود. و شايد هم براى انتقام از اين سرسختى بود كه زندانبانان قصد جان او را كردند. او خود در اين باره گفته است:

«روزى همه به بيرون رفته بودند و من تنها بودم. زندانبانان حيوانى وحشى را از آن دم در بر درون زندان ول كردند. حيوان جستى زد و بسرعت به طرف من آمد. خيلى نزديك شد اما كارى به من نداشت. به دم در رفت و دو مرتبه برگشت. چند دفعه اين كار را انجام داد ولى كارى با من نكرد. »

بعدها كه راجه هندى آزاد شد در آزادى آقاى خوانسارى كوشيد. در نتيجه آقاى خوانسارى نيز پس از گذشت چهار سال تحمل رنج اسارت، آزاد گشت.(۲۶۴)


مرجعيت

آية الله خوانسارى بعد از رهايى از اسارت به زادگاهش خوانسار بازگشت. پس از آن، آوازه حوزه نوبنياد سلطان آباد اراك، در او شيفتگى نخستين را زنده ساخت و از همين رو در حوزه سلطان آباد به احترام آية الله حائرى در درسشان شركت جست و خود نيز جداگانه به تدريس فقه، اصول و حكمت پرداخت. ديرى نگذشت كه او توجه آية الله حائرى را به خود برانگيخت. آقاى خوانسارى در سلك ياران نزديك و مشاوران برجسته (هياءت استفتايى) آية الله حائرى قرار گرفت. وى در پى اين نزديكيها نقش ‍ برجسته اى در شكل گيرى حوزه علميه قم ايفا كرد و مشوقى در هجرت آية الله حائرى به قم بود. در سال ۱۳۱۵ ش. حوزه قم در ماتم از دست دادن بنيانگذارش به سوگ نشست. در آن موقعيت خطير آية الله صدر و آية الله حجت و همچنين آية الله خوانسارى كه سه تن از شاگردان و ياران برجسته آية الله حائرى بودند، براى تصدى مسؤ وليت حوزه و عهده دارى رهبرى دينى مردم مورد توجه قرار گرفتند. در اين ميان آية الله خوانسارى با شايستگى هاى فراوان اخلاقى و علمى كه داشت پيشگام نگشت، اما شيخ محمد صدوقى و شيخ مجتبى عراقى و تنى چند از دوستانشان در پاگيرى مرجعيت ايشان تلاش ورزيدند. درس خارج براى ايشان تدارك گرديد و قرار شد ادامه درس استادش حائرى را بگويد. رفته رفته اين شخصيت برجسته مورد اقبال جامعه ايرانى قرار گرفت و با طرح جواز رجوع در مسائل احتياطى به ايشان از طرف آية الله سيد ابوالحسن اصفهانى دامنه مرجعيت او گسترش يافت. اما با اين همه او آية الله صدر و آية الله حجت براى حاكم نمودن وحدت رهبرى دينى مردم و زدودن شائبه هاى تفرقه، آية الله بروجردى را به قم خواندند و با اصرار زياد او را بر اين سمند نشاندند.

سالهاى طولانى تدريس آية الله خانسارى كه از حوزه نجف آغاز گشت، جمع زيادى از آموختگان فضل او را همراه داشت. در سالهاى آخر تدريس ‍ هم درس خارج او چنان با عمق و دقت طرح مى شد كه تنها شايستگانى چند ياراى حضور در آن را يافتند. آثار علمى ايشان غير از آن رساله هاى فتوايى كه نظريات فقهى ايشان را در بر داشت، تقريرات درسهاى خارجى بود كه شاگردانش جمع آورى كرده بودند. از آن جمله درس طهارت ايشان بود كه به همت شاگرد برجسته اش آية الله محمد على اراكى و درس صلوة كه از سوى شاگرد فرزانه ديگرشان آقا مجتبى عراقى نگارش يافت.(۲۶۵)


نماز

نماز آية الله خوانسارى حديث شگفتى داشت. در او چنان باور خدا تجلى كرده بود كه در نماز حجاب برمى كشيد و روحش به بهشت ياد درمى آمد. او خود در اين باره چنين گفته بود: در نماز كه مى ايستم مثل اين كه است كه با خدا شفاهى صحبت مى كنم و انگار رخ به رخ هستم. در پى نماياندن اين چهره معنوى او بود كه با درخواست جمعى از دل باوران، آية الله سيد احمد خوانسارى، برقرارى نماز جماعت فيضيه را به او واگذاشت. در اين نماز پرشكوه حتى مقدسانى كه ترديدشان در عدالت امامان جماعت بسيار بود و به هر كس اقتدا نمى كردند، بى هيچ واهمه اى با او به نماز مى ايستادند. بعضى از شبها هم كه آقاى خوانسارى نمى آمد آية الله (امام) خمينى كه از اساتيد بنام حوزه بود اقامه نماز مى كرد. از آن رو كه نماز جمعه در نظرگاه فقهى آية الله خوانسارى واجب احتياطى بود در حوالى سال ۱۳۲۰ بعد از ساليان سال اين نماز متروك و مهجور مانده بود، از سوى آن فقيه بزرگ در مدرسه فيضيه بپا شد. بعدها فيضيه هم گنجايش خيل آن همه مشتاقان نداشت. براى همين، مكان نماز به مسجد امام حسن عسكرىعليه‌السلام انتقال يافت. برگزارى اين نماز چنان پرتاءثير شد كه به دنبال آن در بيشتر شهرها نماز جمعه جانى تازه گرفت.(۲۶۶)


نماز باران

يكى از حوادث مهم كه از آثار شهودى آقاى خوانسارى از نگاه دينى، نماز بارانى است كه او آن را اقامه نمود تا تجلى دعا و نماز را در زندگى به گونه اى ملموس آشكار كند. در شهريور ۱۳۲۰ كه متفقين در ايران به طور انبوه حضور يافتند. در آن موقع موجى از قحطى و نابسامانى در كشور به راه افتاد. قسمتى از سپاه متفقين در منطقه خاكفرج قم استقرار يافت و بعد از مدتى كنترل شهر در دست آنان قرار گرفت. اشغال هنوز ادامه داشت كه زمينهاى مساعد و وسيع شهر قم - كه به صورت ديم كشت مى شد - با گذشت دو ماه بهارى از سال ۱۳۲۳ هنوز تشنه بودند. با بروز اين خشكسالى موقعيت غذايى مردم بحرانى شد. اهالى قم، چاره در خواندن نماز باران ديدند. آنان به جستجوى امامى برآمدند تا آنها را به ساحل اجابت رساند و با خلوص و صفايش خواستن را معنى بخشيد. مردم راهى خانه هاى آقايان صدر، حجت و خوانسارى شدند. آقايان صدر و حجت در پاسخ مردم گفتند اگر شما وظيفه هاى شرعى خود را بجا آوريد، آسمان و زمين دستهايشان بر شما گشوده خواهد بود. اما آقاى خوانسارى نتوانست جواب نه بگويد و مردم هم گمان بردند او موافق با خواندن نماز باران است. به همين علت اطلاعيه هايى در سطح شهر نصب گرديد كه آقاى خوانسارى در روز جمعه نماز استسقا خواهد خواند. گروهى ايشان را از پايان بد كار بيم دادند اما او گفت حالا كه چنين شده، خواندن اين نماز بر من تكليفى است و هر چه صلاح باشد همان واقع خواهد شد. با نزديك شدن لحظه موعود بهائيان شهر، متفقين را به انگيزه هاى اين حركت بدبين نمودند تا جايى كه اين نيروها در پوششى دفاعى رفتند. در روز موعود، جمعيت از گوشه و كنار شهر روانه شدند تا به صحراى خاكفرج كه در نيم كيلومترى شهر قرار داشت و مصلاى آن محسوب مى شد بروند. آية الله خوانسارى هم با طماءنينه و آرامش مخصوص و در حالى كه پاها را برهنه كرده و تحت الحنك انداخته بود با عده اى از همراهان به سمت آن نقطه حركت نمودند. جمعيت افزون بر بيست هزار نفر بود و ۳/۲ ساكنان شهر را در بر مى گرفت. با عبور آرام مردم از كنار پادگان، شائبه هاى ترديد زدوده شد و توطئه بهائيان بى اثر ماند. آن روز نماز خوانده شد اما اثرى از اجابت ديده نشد. آية الله خوانسارى كه بارها عطوفت و مهربانى پايان ناپذير خدا را با همه وجود خود درك كرده بود، بخوبى مى دانست كه خواستن را با اصرار معنا بخشد. چه آنكه اگر خواهش باشد اجابت حتمى است. او بعد از پايان درس و بحث از شاگردانش خواست كه تا همپاى او باز به كوى خواهش روند و نماز بارانى ديگر بخوانند. اين بار نماز در باغهاى پشت قبرستان نوبپاگشت. غروب يكشنبه فرا رسيد و آسمان بى تكه ابرى سرخ ‌گونگى خورشيد را به نظاره نشست. گزارش هواشناسان غربى كه در پادگان خاكفرج بودند گوياى اين بود كه بارشى روى نخواهد داد.

دين ناباوران زبان تمسخر گشودند. استاد رسولى در خاطره خود مى گويد: «آن روز گذشت و ما مطابق معمول به نماز جماعت آية الله خوانسارى در مدرسه فيضيه رفتيم. اكنون يادم نيست كه به چه مناسبتى شبها در مدرسه فيضيه بعد از نماز جلسه روضه خوانى و سخنرانى بود. مرحوم حاج محمد تقى اشرافى به منبر رفت و هنوز اوايل سخنرانى ايشان بود كه باران شروع شد... آن شب باران مفصلى آمد. »

اين باران چنان گسترده و بى امان بود كه تا آن وقت چنين بارشى را كسى سراغ نداشت. بى سيم هاى پادگان خاكفرج به كار افتاد و خبر اين حادثه شگفت به جهان مخابره شد و در مدتى كوتاه پس از تاءييد آن از طرف مقامهاى رسمى لندن و آمريكا، از طريق راديو انعكاس جهانى يافت.(۲۶۷)


حج نمونه

تا شهريور ۱۳۲۸ ش هفت سال مى گذشت كه ايران از حج محروم بود. در آن سال حضور روحانيان كه تشنه تر از همه مى نمودند در اين حج، حضورى پرجلوه بود. حضورى آنچنان كه حج آن سال را حجة العلما ناميدند. روحانيان بزرگى چون آية الله ميرزا محمد فيض و تنى چند از علماى برجسته در اين حركت به چشم مى خوردند. آية الله خوانسارى هم به دعوت يكى از بازاريان تهران به اين كاروان پيوست. در همان روزهاى نخست ورود ايشان به مكه او وحدت آفرين گشت و با اعلام ثبوت رؤ يت ماه از طرف ايشان اختلاف رخت بربست و وقتى هم كه جمعى از شيعيان از او تقاضاى برپايى جماعت نمودند، او بى اعتنا به درخواست ايشان، به نمازجماعت برادران اهل سنت رفت. چه آنكه اين حج براى همبستگى بود و دلبستگى و دميدن روح برادرى، تا در سايه وحدتى ظاهرى روحها به وحدت رسند در مدينه نحل اقامت آية الله خوانسارى جاى آمد و شد هياءت ها و كاروانهاى مذاهب مختلف بود. از جمله آنها هياءت علماى مصر به سرپرستى شيخ حسن البناء، مرشد عام جمعيت اخوان المسلمين بود. گفتگوهاى دوستانه اش آغاز گشت و تلاش آية الله خوانسارى در نزديكى و ايجاد تفاهم هر چه بيشتر بود. در پاسخ به اين خبر اخوان وحدت، خطباى مصرى هم با او، همصدا گرديدند.(۲۶۸)


فتواهاى شورآفرين

آية الله خوانسارى همگام با آية الله حاج آقا حسين قمى، پيشگام مبارزه عليه كشف حجاب، در اين مبارزه شركت نمود. او در آن جو پراختناق در فتواى روشنگرانه بر زرورى بودن حجاب پاى فشرد.(۲۶۹)

با شروع شكل گيرى توطئه اشغال فلسطين، آية الله خوانسارى با فرياد آية الله كاشانى همنوا بود. او در فتوايى فداكارى و كمك مسلمانان را در قضيه فلسطين و جنگ صهيونيسم واجب شمرد سرانجام فريادها كارساز شد و هزاران فدايى اسلام آماده عزيمت به فلسطين گرديدند اما با سنگ اندازى هاى دولت وقت اين اعزام چشمگير انجام نپذيرفت.(۲۷۰)

همگامى آية الله خوانسارى با آية الله كاشانى مرزهاى فراترى پيموده است. او با فتوايى سرنوشت ساز ملى شدن نفت را اعلام كرد و قطع دست غارتگران را از اين سرمايه خداداد خواهان گرديد. در هنگام برگزارى انتخابات مجلس هفدهم كه پس از پيروزى نهضت ملى انجام گرفت، ايشان بار ديگر به يارى رهبرى نهضت آية الله كاشانى شتافت و در فتوايى مهم شركت در انتخابات را اداى وظيفه شرعى دانست و سستى در اين راه را عملى مسؤ وليت آفرين در پيشگاه خدا قلمداد نمود. انتشار اين فتوا، تاءثير بسزايى در انتخابات مزبور گذاشت. و در تهران تاءثير آن شگفت آورتر بود.(۲۷۱)


پاييز حزن

سال ۱۳۳۱ ش علما و مردم شهر همدان كه از حال نامساعد آية الله خوانسارى با خبر بودند، از او خواستند تابستان را در هواى ييلاقى همدان سپرى كند. با قبول اين درخواست، آية الله خوانسارى با همراهانش آية الله اراكى، آية الله آخوند ملاعلى همدانى، آية الله خمينى و فرزند بزرگشان سيد محمد باقر، مؤ لف محترم آقاى مجتبى عراقى راهى آنجا گرديد.

آية الله خوانسارى در استقبالى پرشور وارد شهر شد. در پى اغتنام از انفاس ‍ قدسى او مردم شهر از وى تقاضاى اقامه جماعت در مسجد جامع كردند. در يكى از آن روزها كه او براى برپايى نماز به مسجد مى رفت، در بين راه دچار حمله قلبى گشت و سرانجام نزديكيهاى ظهر هفتم ذيحجه ۱۳۷۱ ق به احرام جانان در آمد و لبيك گويان به سراى او شتافت كه حج چهره اى از زندگى هر روز است. و چنين شد كه رؤ ياى آية الله بروجردى نيز تعبير گشت. او در رؤ ياى در همان شبهاى قبل از وفات آن فقيه نامدار ديده بود كه سيد مرتضى رحلت كرده و او را به شهر قم مى آوردند. قبر او اينك در مسجد بالاسر حرم مطهر حضرت معصومهعليها‌السلام هم آغوش استادش ‍ آية الله حائرى قرار دارد.(۲۷۲)


علامه سردار كابلى

متوفاى ۱۳۳۱ ش.

ستاره خاور

خرم گلى كه بشكفد از شاخسار علم

خوش سبزه اى كه سرزند از جويبار علم

علامه حيدرقلى فرزند سردار نور محمد خان در هيججدهم محرم ۱۲۹۳ ق. در محله شيعه نشين قزلباشهاى «چنداول» كابل(۲۷۳) ، طلوع نمود. اويكى از پرغروغ ترين اختران حوزه تشيع بود كه شصت سال و اندى از عمر پربرت خويش را در عالم هجرت براى كسب دانش و نشر فرهنگ اهل بيتعليهم‌السلام به سر برد و حدود نيم قرن قبل (۱۳۷۲ ق) در باختر مشرق اسلامى يعنى ديار «باختران» اين ستاره گمنام از آسمان علم و حكمت غروب نمود.

اينك به مناسبت فرارسيدن چهل و سومين سال عروج اين حكيم نامور و فقيه فرزانه گوشه هايى از زندگى را مرور مى كنيم:


خاطرات

حيدرقلى كودك چهار ساله بود كه استعار پير انگليس سايه سياه خود را بر اكثر كشورهاى شرقى و غربى گسترده بود. در هيمن امر دولتمردان انگليس ‍ يكى از مهره هاى خطرناك و وابسته به استكبار جهانى را در افغانستان به قدرت رساندند. با روى كار آمدن «امير عبدالرحمن خان» شاه جنايت پيشه و مزدور دست به طرحى استعمارى زد كه عبارت بود از مخالفت با رهبران مذهبى، سياسى و سركوب مليتهاى مظلوم و محكوم ديار تشيع. او در مخالفت و نابودى مذهب جعفرى از هيچ تلاشى دريغ نورزيد؛ از كشتار دسته جمعى شيعيان گرفته تا تبعيد و به سياهچال انداختن جمعى از رجال شيعى. نور محمد خان كه از سرداران عالى رتبه ارتش محسوب مى شد همراه با خانواده اش به يكى از ايالات مستعمره بريتانيا (هند شهر تاريخى لاهور) تبعيد شد. خانواده سردار مدت هفت سال (۱۲۹۷ - ۱۳۰۴ ق) در لاهور مهاجر بودند. در اين ايام حيدرقلى فرزند ارشد سردار راهى مكتب خانه و مدارس دولتى گرديد. وى در مدت هفت سال تمام پايه هاى علوم جديد را در لاهور فراگرفت و در مكتب خانه، علوم دينى و قرآن را آموخت. در حالى كه هنوز دوازده بهار از سن حيدرقلى سپرى نشده بود از جمله دانشمندان جوان و رياضيدان هوشمند لاهور به حساب مى آمد. او در عنفوان جوانى در بيشتر علوم و فنون روز صاحب نظر و راءى بود و در ميان دانش آموزان شهر لاهور رتبه اول را از آن خود نموده بود، به طورى كه معلمان و اساتيد كلاس حيدرقلى از فضل و آن دانش آموز مهاجر بهره مى بردند و نسبت به وى احترام خاصى به جا مى آوردند. چندى نگذشت كه آوازده علمى حيدرقلى شهره شهر گشت. دولت مستعمره هند هر چند گاهى اسباب اذيت و آزار خانواده سردار را فراهم مى ساخت و با بهانه گيريهاى واهى روزگار را بر آنان تنگ مى ساخت و توسط عوامل دولت دست نشانده كابل چنگ و دندانى عليه سردار مهاجر نشان داده مى شد.

نور محمد خان مجبور شد شهر لاهور را به قصد عراق، «ديار ابرار و احرار» روزگار ترك نمايد. بر اين اساس (سال ۱۳۰۴ ق) از مسير اقيانوس ‍ هند دل به دريا زده، وارد بندر ساحلى بصره گرديد. او و خانواده وى كه سالها در فراق چنين لحظه اى دقيقه شمارى مى كردند هم اكنون از تمناى ديدار و عطر گلگون گلهاى محمدى اشك شوق روان مى سازند.

سردار نور محمد خان توانست براى هميشه خود و فرزندان دلبندش را از توفان حوادث نجات بخشيده، بر ساحل بيكران كشتى نوح اهل بيت خود را بيمه نمايد.


در محضر خورشيد

حيدر قلى هم اكنون مهمان خورشيد و در محضر امامان معصومعليهم‌السلام قرار گرفته است. او آمده است تا از سرچشمه زلال «قرآن» و كوثر كلام «اهل بيتعليهم‌السلام » جرعه اى بنوشد.

ما بدين درنه پى حشمت و جاه آمده ايم

از بد حادثه اينجا به پناه آمده ايم

رهرو منزل عشقيم ز سر حد عدم

تا به اقليم وجود اين همه راه آمده ايم

حيدرقلى پس از زيارت مزار پيشوايان اسلام و آشنايى با اختران حوزه نجف اشرف نزد اساتيد زبده و وارسته نجف چون شيخ على اصغر تبريزى، تحصيل علوم حوزوى را آغاز كرد. وى پس از شش سال تلاش بى وقفه توانست بر قله رفيع اجتهاد و استنباط علوم اسلامى قرار گيرد. وى در ميان طلاب معاصر خود در فضل و دانش نمونه بود و همه او را به حكيم، دانشمند و مجتهد بزرگ مى شناختند.


مشايخ اجازه

حكيم وارسته علامه سردار كابلى پس از كسب مدارج علمى و رسيدن به درجه اجتهاد و فتوا موفق شد از رجال نامى و استوانه هاى بزرگ حوزه همچون:

۱- آية الله سيد حسن صدر (ره)

۲- آية الله ميرزا محمد على دشتى (ره)

۳- آية الله حاج سيد عباس لارى (ره)

۴- آية الله حاج شيخ عباس قمى (ره)

۵- آية الله سيد يحيى خراسانى (ره)

۶- آية الله شيخ آقا بزرگ تهرانى (ره)

مفتخر به دريافت «اجازه» و نقل روايات گردد.


آشنايى با زبانهاى خارجى

سردار همراه با فراگيرى علوم معقول (فلسفه، حكمت و هيئت) و منقول (فقه و اصول) به زبانهاى زنده جهانى (عربى، انگليسى، عبرى و اردو) آشنايى كامل پيدا كرد و با لهجه مخصوص هر زبان قادر به تكلم و محاوره بود و برخى از تاءليفات خود را به نگارش درآورد و بعضى از كتب خارجى را ترجمه نمود. وى تحقيقاتى درباره زبان عبرى به عمل آورد و برخى از نظرات دانشمند مسيحى عراق (اب انستاس... ) درباره «فقه اللغة» را رد كرد. و نيز كتاب «انجيل برنابا» را از عربى به فارسى دراورده، و با نسخه انگليسى آن تطبيق داد. وى سروده هايى نيز به زبان اردو و انگليسى دارد.(۲۷۴)


هجرت از حوزه

حكيم گمنام علامه سردار كابلى در اوج شكوفايى علمى و در بحبوحه جوانى و رسيدن به قله بلند اجتهاد آهنگ هجرت از حوزه را به صدا درآورد و در تاريخ ۱۳۱۰ ق همراه خانواده به قصد تبليغ اسلام و انجام رسالت براى تنوير و ارشاد جامعه اسلامى، با حوزه وداع گفت. با اينكه همه نوع امكانات براى او فراهم بود و هيچ گونه مشكل سياسى و مالى او را تهديد نمى كرد، با كوله بارى از علم و حكمت، حوزه را رها نموده، وارد سرزمين باختران گرديد. آن روز شهر باختران از محروم ترين مناطق غرب ايران به حساب مى آمد. با رسيدن كاروان زائر كربلا شهر غرق در شادى و شعف گرديد. مردم آن ديار به گرمى از سردار كابلى استقبال نمودند و او را همچون نگينى در بر جان گرفتند از آن روز به بعد شهر باختران منزلگاه ستارگان علم و حكمت گرديد و هر چند مدت كاروانى از عالمان و شاگردان مكتب اهل بيتعليه‌السلام و پيروان ساير مذاهب براى ديدار او كسب فيض از خرمن علوم سردار وارد اين ديار مى شدند و در طول سال مهمانخانه سردار آكنده از دانشمندان و دانش پژوهان علوم اسلامى و زائران حرم امام حسينعليه‌السلام بود كه برخى از آنان آشنا به «علوم غريبه» بودند. از آن ميان شيخ عبدالرحمن مكى بود كه از وى فن كيمياگرى را آموخت.

هجرت ناباورانه علامه بزرگوار، فقيه روزگار، حوزه هاى علميه را تكان داد. البته بايد يادآور شد كه سردار تنها مهاجر حوزه نبود بلكه بزرگان ديگرى هم قبل از ايشان پس از اتمام يك دوره از دروس حوزه و رسيدن به اعلام مراتب معرفت و صعود بر سكوى وعظ و خطابه حوزه را ترك گفته، به شهرهايى چون بلخ و بخارا و...

هجرت نموده اند و امروز حضور چشمگير پيروان تشيع در هند و چين و كشمير مرهون زحمات همين ستارگان تابناك حوزه هاست. چه بسزاست سيره سلف احيا گردد و تنى چند از امروزيان نيز همانند سردار كابلى و فاضل هندى حوزه را براى سامان بخشيدن اوضاع دينى ديار خود ترك گويند و بدان سرزمينها رو كنند.


ميراث فرهنگى

تمركز فكرى سردار بسيار عالى بود. با اينكه در ميان مردم و همواره ماءنوس ‍ با آنان بود از فعاليتهاى علمى و كنكاش در علوم تجربى و فكرى غافل نشد. چه بسا در تحقيقات و تاءليفات خود بيشتر از حوزه درس و بحث موفق بوده و شبانه روز بهترين لحظات زندگى خود را صرف مطالعه و تحقيق و فراگيرى علوم و فنون مى كرد در پى همين پشتكارى كه داشت فن «كيميا»گرى را در باختران از دانشمندانى كه با وى ديدار داشتند آموخت و به نتايجى بسيار ارزنده و دست يافت.

وى تا آخرين دقايق عمرش از كتاب، قلم و دوات فاصله نگرفت. هميشه مى نوشت و تفكر مى كرد. هم اكنون آثار ارزشمندى در زمينه هاى مختلف از وى به يادگار مانده است كه بيشتر آنها به صورت پراكنده در كتابخانه هاى عمومى و شخصى در ايران وجود دارد از مجموع ۳۲ جلد تاءليفات وى به تعدادى اشاره مى گردد:

۱- كتاب اربعين (اين كتاب حاوى چهل حديث در فضايل امام علىعليه‌السلام از طرق اهل سنت مى باشد. )

۲- نظم باب حادى عشر

۳- شرح دعاى صباح

۴- درالنثير

۵- رساله در معرفت (جو)(۲۷۵)

۶- غية التعديل (قبله شناسى)

۷- ترجمه انجيل برنابا و...


قبله شناس

علامه مجلسى (ره) محدث بزرگ شيعه معتقد بود كه محراب قبله مسجد مدينه از سوى سلاطين جور از جايگاه اصلى خود منحرف گرديده است. با اينكه سردار كابلى اكثر محرابهاى موجود زمان خود را منحرف از قبله مى دانست و خود با اندك انحراف از محراب مساجد نماز مى گزارد، با نبوغى كه در هيئت و حكمت داشت توانست با فرمولهاى پيچيده رياضى مساءله «انحراف قبله مسجد مدينه» را رد و حكيمانه مدعاى خويش را اثبات نمايد. وى معتقد است كه محراب مسجد مدينه صد در صد درست و طبق موازين رياضى و هيئت است و حتى انحراف نداشتن قبله مسجد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله را از معجزات بارز مكتب اسلام دانسته و دلايلى در اين باره اقامه نموده است.(۲۷۶)


انس با كتاب

سردار بيشتر اوقاتش را صرف مطالعه يا نوشتن كتاب مى كرد، از كتبى كه هميشه در كنار خود مى گذاشت و دم به دم به آنها مراجعه مى كرد «تاج العروس(۲۷۷) » و «دائرة المعارف بريتانيا»؟ بود و كمتر شب و روزى بر او مى گذشت كه رياضيات مطالعه نكند. اكثر كتب كتابخانه اش را خوانده بود و هر كتابى را كه مى خريد ضمن مطالعه، اغلاط آن را تصحيح مى كرد و براى بيشتر كتابهاى مهم خود كه چاپ قديم و فاقد فهرست بودند، فهرست تهيه مى كرد و حاشيه مى زد.


خط سردار

او علاوه بر فضايل و مناقبى كه وى داشت هنرمند خوبى بود و در نستعليق و شكسته قلمى توانا و نقش آفرين داشت. نمونه اين دو خط را مى توان از حواشى سردار بر كتاب «شهاب» تاءليف قاضى ابوعبدالله خضاعى و در «غية التعديل» مشاهده نمود كه هر دو كتاب به طريق افست چاپ گرديده است.


آيينه اخلاق

سردار كابلى نه فريفته دنيا شد و نه مغرور دانش خود او از آغاز تا آخر عمر، طلبه به معناى واقعى كلمه بود و نه به فكر جاه و مقام افتاد و نه به ياد لشكر و حشم. از تمام وجود او عزت و شرف مى باريد.

به غناى عجيبى دست يافته بود. در چهره اش آثار كبر و نخوت ديده نمى شد انسانى بود قانع، صبور، خوشرو و خوش لهجه. وقتى راه مى رفت زمين را مى نگريست و وقتى مى نشست در حال فكر كردن بود. وقتى به كسى مى رسيد با تبسم احوالپرسى مى كرد و اگر سخن از علم و فضل او به ميان مى آمد مى گفت: «من ذره اى بيش نيستم. » و...

او ظاهرى ساده و بى آلايش داشت. لباس ساده مى پوشيد، ساده سخن مى گفت و غذاى ساده مى خورد مهربان بود و با مردم صميمانه مى نشست و صادقانه برخورد مى ركد. از تمام وجودش اخلاص و صفا نمايان بود.

ادب و تواضع آن مرد كريم، دوستان و آشنايانش را به شگفتى وا مى داشت. بزرگانى كه به كرمانشاه وارد مى شدند و اشتياق به ملاقات با او را داشتند، او از باب احترام و ادب ابتدا به ديدن آنها مى رفت تا آمدن آنها به منزل او جنبه بازديد داشته باشد. وى اين احترام را نسبت به هر شخصى مراعات مى كرد بدون آنكه ملاحظه اى به مقام و مرام و مسلك طرف داشته باشد.


غروب ستاره خاور

سرانجام حكيم فرزانه دانشمند برجسته، ستاره خاور، مهاجر گمنام علامه حيدرقلى، در عالم هجرت و غربت پس از نيم قرن و اندى تلاش، برسى و نشر معارف اسلامى، در سحرگاه جمادى الاول ۱۳۷۲ ق در حال راز و نياز با ذات بى نياز در سر سجاده نماز در ۷۹ سالگى يا قلب آرام و ضمير اميدوار از آسمان باختران غروب كرد و حوزه هاى علميه و سرداران علم و معرفت را از رحلت خود عزادار و سياهپوش ساخت.

پس از مراسم تشييع و عزادارى در باختران تابوت سردار را طبق وصيت خودش به نجف اشرف انتقال دادند. پيكر مطهر او در چهارم جمادى الاول ۱۳۷۲ ق در ميان اشك و آه طلاب و رجال بزرگ حوزه نجف تشييع و در قبرستان وادى السلام در جوار مرقد مطهر «بوتراب» امام علىعليه‌السلام به خاك سپرده شد.


در فراق ستاره

نزديك به نيم قرن از غروب دانشور بزرگ فيلسوف گمنام آية الله سردار كابلى (ره ) مى گذرد. هنوز هم ارباب خرد و دانش در فراق سردار مى سوزند و تنها از نظرات وى در محافل و سمينارهاى علمى بهره مى جويند. يكى از آن سرداران نام آور معاصر، حكيم بزرگوار علامه آية الله حسن زاده آملى - دام عزه - است كه بارها در دروس هيئت و حكمت خود از عظمت علمى سردار كابلى با اين جملات قدردانى نموده است:

«ايشان ملاى عجيبى بود. ملاى مجهول القدرى بود. در زمان ما جايشان خيلى خيلى در حوزه خالى است. رضوان الله تعالى عليه... »(۲۷۸)

چون كه گل رفت و گلستان شد خراب

بوى گل را از كه جوييم، از گلاب