گلشن ابرار جلد ۲

گلشن ابرار0%

گلشن ابرار نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شخصیت های اسلامی

گلشن ابرار

نویسنده: جمعى از پژوهشگران حوزه علميه قم
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 40946
دانلود: 4442

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 58 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 40946 / دانلود: 4442
اندازه اندازه اندازه
گلشن ابرار

گلشن ابرار جلد 2

نویسنده:
فارسی

مجموعه گلشن ابرار که خلاصه ای از زندگی و شرح حال علمای اسلام است اثری است که در چندین جلد توسط جمعی از پژوهشگرن حوزۀ علمیۀ قم زیرنظر پژوهشکدۀ باقرالعلوم (علیه السّلام) تألیف شده است.
در این بین علمایی هستند که غیر از زندگی علمی خود، زندگی سیاسی پرباری داشته اند و در صحنه های گوناگون سیاسی شرکت داشته اند و برخی دیگر فقط زندگی علمی و زاهدانه ای داشته اند و در سیاست و اوضاع سیاسی دوران خویش هیچ دخالتی نداشته اند که هر کدام در جای خود به آن پرداخته شده است.
برخی از علما شرح کوتاهی دارند و برخی بسیار مفصل است که این امر یا به دلیل محدودیت اطلاعات راجع به عالم موردنظر است یا به جهت اهمیتی که آن عالم در بین مردم دوران خویش داشته، کمیت اطلاعات راجع به آن عالم تغییر کرده است. ساختار نوشتاری کتاب های این مجوعه در تمام مجدات آن به این ترتیب است:
1) تولد، خانواده و حسب و نسب
2) دوران کودکی
3) دوران تحصیل و تهذیب و مقام علمی
4) زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی
5) سفرها
6) شاگردان
7) آثار و تألیفات
8) تاریخ و چگونگی وفات یا شهادت


آية الله كاشانى

متوفاى ۱۳۴۰ ش.

رايت استقلال

على محمدى


سپيده صبح

در سحرگاهى مبارك از سال ۱۲۶۴ ش. در تهران، سپيده اى نمايان گشت كه او را «ابوالقاسم» ناميدند.

پدرش، آية الله حاج سيد مصطفى كاشانى، از علما و مراجع بزرگ شيعه در عصر خويش بود كه در سال ۱۲۸۰ ش. از ايران به نجف اشراف هجرى كرد و به تحقيق و تدريس پرداخت.

سيد ابوالقاسم كه در اين هنگام، جوانى شانزده ساله بود - همراه پدر عازم نجف اشرف گرديد و در آنجا علاوه بر استفاده از حلقه درس پدر و ديگر اساتيد، دوره سطح را به پايان برد و سپس در درس آية الله ميرزا محمد تقى شيرازى و آية الله آخوند خراسانى شركت جست.

او از همان آغاز جوانى به نكته سنجى و دقت نظر مشهور شده و در دانش ‍ سر آمد بود؛ بطورى كه در ۲۵ سالگى به درجه اجتهاد دست يافت و بزرگانى مانند آية الله شيخ الشريعه اصفهانى، آية الله آقا ضياء الدين عراقى و آية الله صدر در نوشته هاى خود، مقام علمى اش را با القابى نظير «شكافنده درياى علم»، «كليد در گنجهاى دقيق» و... ستودند و آية الله ميرزا محمد تقى شيرازى، تقليد از وى را تاءييد مى نمود.(۳۸۴)

او از جوانى داراى افكار آزاديخواهانه و ستم ستيز بود و از اين رو در منطقه اى به وسعت جهان اسلام با استعمار و استبداد وارد مبارزه شد.

آية الله كاشانى در نهضت مشروطه، مشاور شخصيتى چون آية الله آخوند خراسانى (از رهبران اصلى نهضت) بود و او را در تصميم گيرى ها و تنظيم اعلاميه ها يارى مى داد.

در جنگ جهانى اول - كه نيروهاى انگليسى بعضى از شهرهاى عراق از جمله «فاو» و «بصيره» را اشغال كرده بودند، آية الله كاشانى به دليل جوان بودن و پرشورتر بودن، در صف اول نبرد علماى شيعه با متجاوزين قرار داشت، آنان با جنگهاى چريكى و پى در پى، نيروى هاى دشمن را در منطقه «كوت العماره» زمين گير كردند و سرانجام پس از هيجده ماه جنگ و مقاومت، به كمك دولت عثمانى، نيروهاى انگليسى را وادار به تسليم نمودند.


انقلاب ۱۹۲۰ عراق

او در اين انقلاب نقشى يگانه داشت، آية الله كاشانى به منظور آماده كردن، مردم و سران عشاير براى مبارزه با سلطه استعمار، از نجف به كاظمين رفت و آنجا را براى شروع يك حركت انقلاب برگزيد.

با آغاز فعاليتهاى ضد استعماريش، علماى بزرگى چون آية الله ميرزا محمد تقى شيرازى و شيخ الشريعه اصفهانى با نوشتن نامه هايى به يارى وى برخاستند و به دنبال آن، عمده اى از سران عشاير نيز به تاءييد حركت او پرداختند.

پس از آن كه راههاى مسالمت آميز براى استقلال عراق به نتيجه نرسيد، آية الله كاشانى عده اى را در پانزدهم شعبان ۱۳۳۸ ق. به منزل خود در كربلا فرا خواند. و مساءله قيام مسلحانه بر ضد استعمار انگليس را به بحث گذاشت. در آن جلسه مخفيانه تصميم بر آن شد كه پنج نفر از شركت كنندگان، مساءله را با آية الله شيرازى در ميان بگذارند و آنان نيز پس از صحبت با آن مرجع بزرگ، از او اجازه قيام مسلحانه گرفتند.

با شروع نبرد بين انقلابيون و نيروهاى انگليسى، آقاى كاشانى از آية الله شيرازى فتواى جهاد گرفت و به اين ترتيب قيام در سرتاسر مناطق اشغالى فراگير شد و بعضى از شهرها و مناطق بدست مسلمانان آزاد گرديد.(۳۸۵)

پس از شكست انقلاب عراق، او به تقاضاى عده اى از مردم عراق و سران عشاير براى در امان ماندن از كينه استعمار انگليس، عازم ايران گرديد و بعد از چند روز توقف در شهر قم، در سى ام بهمن ۱۲۹۹ وارد تهران شد.


انتقام جوئى استعمار

با شروع جنگ جهانى دوم و اشغال ايران توسط نيروهاى متفقين، استعمار انگليس كه از مبارزات آية الله كاشانى در عراق ضربات سختى خورده بود با شايع كردن همكارى او با آلمانيها، تصميم به دستگيرى اش گرفت تا بدون مزاحمت وى بتواند در انتخابات دوره چهاردهم مجلس دخالت كند. به همين منظور در خرداد ۱۳۲۲ چند افسر انگليسى براى دستگيرى آن روحانى مجاهد به منزلش هجوم بردند. اما بر اثر هوشيارى و فداكارى يارانش تا كام ماندند آية الله كاشانى به ناچار مخفى گردد.

كاشانى مدت يك سال، مخفيانه به مبارزه اش ادامه داد تا اين كه انگليسيها در هنگام انتخابات مجلس از محل اقامتش در تهران (امامزاده قاسم شميران) با خبر شده و او را دستگير كردند. با وجود اينكه وى از سوى مردم تهران به عنوان نماينده انتخاب گرديده بود، به دستور فرستاد ارتش ‍ متفقين، از ليست اسامى نمايندگان حذف شد و به زندان روسها در رشت فرستاده شد. او پس از چندى به زندان انگليسيها در اراك و سپس به زندانى در كرمانشاه منتقل گرديد.

سرانجام پس از تحمل يك سال و چهار ماه زندان در سخت ترين شرايط، در ۲۴ مرداد ۱۳۲۴ آزاد گشت و روز جمعه، سى و يكم شهريور، ميان انبوه استقبال كنندگان وارد تهران شد.(۳۸۶)


مخالفت با دولت قوام

در انتخابات دوره پانزدهم مجلس، نخست وزير (قوام السلطنه) در صدد بود تا آن را بصورت فرمايشى برگزار كند. مجاهد نستوه كه چندين ماه از آزادى اش نگذشته بود، براى افشا كردن ماهيت قوام بپاخاست و پس از سخنرانى در تهران، عازم مشهد شد و در شهرهاى مسيرش، مردم را از وابسته بودن قوام به انگليس و دخالت او در انتخابات آگاه مى كرد. قوام از اين اقدام به وحشت افتاد و او را در تيرماه ۱۳۲۵ در بين راه شاهرود - مشهد دستگير كه و به بهجت آباد قزوين تبعيد نمود.

آية الله كاشانى يك سال در تبعيد بسر برد تا اين كه بر اثر فشارهاى سياسى از سوى علما و مردم، در ۲۱ خرداد ۱۳۲۶ آزاد گرديد و دوباره به تهران برگشت.

شاه ايران پس از اقوام، عبدالحسين هژير، يكى ديگر از نوكران استعمار، را به عنوان نخست وزير به مجلس معرفى كرد.

كاشانى كه از وابستگى هژير اطلاع داشت، به مخالفت برخاست و در ۲۷ خرداد ۱۳۲۷ يعنى روزى كه قرار بود، هژير براى گرفتن راءى اعتماد به مجلس برود، مردم را به راهپيمايى در جلوى مجلس فرا خواند. مردم در آن روز تظاهرات پرشورى به راه انداختند به گونه اى عده اى در درگيرى با مزدوران رژيم به شهادت رسيدند.


تبعيد به لبنان

مخالفتهاى آية الله كاشانى سبب گشت تا در آستانه تشكيل مجلس مؤ سسان براى تغيير قانون اساسى، او را از ايران دور گردانند. از اين رو پس از واقعه ساختگى ترور ناموفق شاه بدست فخرايى در پانزدهم بهمن ۱۳۲۷، به دستور هژير آية الله كاشانى را به بهانه دست داشتن در ترور دستگير و به لبنان تبعيد كردند.

او در تبعيدگاه بيروت نيز از آنچه كه در ايران مى گذشت، غافل نبود و در اعلاميه هايش خطاب به ملت ايران و نمايندگان مجلس، آنان را به وظائفشان توجه مى داد.(۳۸۷)

سرانجام اعلاميه ها مؤ ثر افتاد و آية الله كاشانى و تعدادى ديگر از افراد مبارز در انتخابات دوره شانزدهم راءى لازم را به دست آورند. ولى رژيم براى جلوگيرى از ورود نمايندگان واقعى ملت به مجلس، در تعداد آراء تقلب كرد.

مردم از اين كار رژيم خشمگين گشتند و سيد حسين امامى كه از طرفداران كاشانى و شاهد تعويض آراء بود، به دستور فدائيان اسلام، هژير (كارگردان تقلب در آراء) را ترور كرد وبه هيات ننگين او خاتمه داد.

از اين رو پس از تشكيل مجلس شانزدهم، منصور الملك، نخست وزير وقت ايران با فرستادن تلگراف، از آية الله كاشانى عذر خواهى كرد و خواستار بازگشت وى به ايران شد و او در روز بيستم خرداد ۱۳۲۹ به وطنش برگشت.


مبارزه با رزم آرا

سپهبد رزم آرا به منظور تمديد و توسعه امتياز نفت جنوب (قرار داد گس - گلشائيان) در پنچم تير ۱۳۲۹ به مقام نخست وزيرى رسيد.

روحانى مجاهد كه هدف روى كار آمدن رزم آرا را دريافته بود، با نخست وزير به مخالفت برخاست و مردم و نمايندگان را از نقشه شوم دشمن آگاه كرد.

به دنبال مخالفت وى با رزم آرا، بازار تهران به حال تعطيل در آمد و هزاران نفر در ميدان بهارستان اجتماع كرده تا از ورود او به مجلس جلوگير كنند.

آية الله كاشانى براى جلوگيرى از تصويب قرار داد نفت در مجلس، اعلاميه اى خطاب به ملت ايران، درباره ملى كردن صنعت نفت صادر كرد.(۳۸۸)

اما رزم آرا با گستاخى تمام و بى اعتنا به نظر علما و نمايندگان مجلس و مردم، همچنان بر تصويب قرار دادالحاقى نفت جنوب پافشارى مى كرد و با بى شرمى، در حضور نمايندگان ملت به لياقت مردم ايران در اداره صنعت نفت، اهانت نمود.

سر انجام رزم آرا در شانزدهم اسفند ۱۳۳۹ با گلوله آتشين خليل طهماسبى (از اعضاء فدائيان اسلام) از پاى در آمد و پرونده خيانتش بسته شد.

او در برداشتن آخرين گامها براى ملى كردن صنعت نفت، همزمان با دفن جنازه رزم آرا، دستور برپايى تظاهرات همگانى را صادر كرد.

وقتى اين خبر به گوش نوكران استعمار رسيد، آنان سر درگم شدند و كفيل نخست وزيرى با عجله هياءت وزيران را به جلسه اى اضطرارى فرا خواند. در اين جلسه تصميم گرفته شد تا با كاشانى مذاكره كنند و او را از اين اقدام منصرف نمايند و يا تظاهرات را به تاءخير بيندازد. اما آن رهبر آگاه، فرصت را از دست نداد و گفت: من آرامش تظاهرات را تا آخرين دقيقه تضمين مى كنم به شرط اين كه شما نظم ما را بر هم نزنيد.

از اين رو تظاهرات بزرگ صد هزار نفرى در تهران با شعارهايى در حمايت از اسلام و مخالفت با دخالت انگليس در امور ايران به راه افتاد.


ملى شدن صنعت نفت

پس از ترور رزم آرا هيچكس جراءت مقاومت در برابر طرح ملى شدن صنعت نفت را نداشت. از اين رو با تلاش تعداد كمى از نمايندگان مجلس، در ۲۴ اسفند ۱۳۳۹، طرح ملى شدن صنعت نفت در مجلس شوراى ملى به تصويب رسيد و در ۲۹ اسفند همان سال از تصويب مجلس سنا نيز گذشت و به اين ترتيب در اثر تلاش و فداكارى مردم به رهبرى آية الله كاشانى يكى از آرزوهاى ملت ستمديده ايران، به ثمره نشست.

حسين علاء كه پس از رزم آرا به نخست وزيرى رسيده بود، بيش از دو ماه دوام نياورد. بعد از استعفاى علاء، دكتر مصدق در هفتم ارديبهشت ۱۳۳۰ به نخست وزيرى رسيد و آية الله كاشانى در حمايت از او اعلام داشت كه دست وى را در انتخاب وزيران باز خواهد گذاشت و هيچ گونه دخالتى در اين باره نخواهد كرد.

او براى پشتيبانى از دولت دكتر مصدق در برابر كار شكنى ها و تهديدهاى انگلستان، مردم را به اجتماع در ميدان بهارستان فراخواند و طى پيامى كه براى اجتماع كنندگان فرستاد، آنان را نسبت به كارشكنيهاى انگليس و همدستى آمريكا با وى، آگاه كرد.(۳۸۹)

همچنين هنگامى كه دولت مصدق براى تامين كمبود بودجه دولت، اقدام به پخش اوراق قرضه كرد، آية الله كاشانى مردم را به يارى دولت فراخواند و خريد اوراق قرضه را بر همه افراد واجب نمود.(۳۹۰)

پس از تهديد دولت مصدق از سوى استعمار مبنى بر دخالت نظامى و گسيل داشتن چهار هزار چترباز و حركت ناوهاى جنگى به طرف سواحل ايران، مجاهد سخن به ميان آورد و گفت: اگر انگليسيها به خاك ايران تجاوز كنند، خوزستان را براى آنها به جهنم تبديل مى كند.(۳۹۱)

در نتيجه انگليس موقعيت را براى دخالت نظامى مناسب نديد و با همكارى آمريكا به محاصره اقتصادى ايران دست زد.


توجه به جهان اسلام

آية الله كاشانى هيچگاه از مسائل جهان اسلام غافل نبود؛ از اين رو سال ۱۳۲۶ ش. كه تاءسيس دولت غاصب اسرائيل اعلام گرديد، اعلاميه اى خطاب به مسلمانان جهان صادر كرد و در آن، ضمن بر شمردن اهداف تشكيل سازمان ملل و شعارهاى دروغين آن، به موضع گيرى ظالمانه سازمان ملل درباره اندونزى، مصر و فلسطين اشاره كرد و راءى اين سازمان در تقسيم سرزمين فلسطين بين صهيونيستهاى مهاجر و مردم عرب و مسلمان آن را زير سؤ ال برد. او مسلمانان را نسبت به فسادى كه دولت غاصب اسرائيل در آينده ايجاد خواهد كرد، هشدار داد و از آنان خواست تا تمام كوشش خود را براى ريشه كن كردن اين غده سرطانى بكار گيرند.(۳۹۲)

او مردم ايران را به تظاهرات بر ضد اسرائيل غاصب دعوت كرد كه در روز بيستم ديماه ۱۳۲۶، بيش از سى هزار نفر در تهران به اين دعوت لبيك گفتند.

وى در سى ام ارديبهشت ۱۳۲۷ بار ديگر مردم را به تظاهرات بر ضد اسرائيل فراخواند و خود در اجتماع پر شور تظاهر كنندگان سخنرانى نمود و وضع نابسامان مسلمانان را نتيجه دخالت استعمارگران در امور آنها و از بين رفتن روح اتحاد و دورى از احكام اسلام دانست.(۳۹۳)

آية الله كاشانى مسلمانان مصر را نيز در مبارزات استقلال طلبانه آنان، مورد حمايت قرار و در بحران كانال سوئز، پيام تاءييدى خطاب به جمال عبدالناصر (رئيس جمهور مصر) فرستاد و در مسجد ارك تهران مراسمى براى گرامى داشت ياد شهداى مصر و ارج نهادن به فداكاريهايشان برپا كرد.

او در جريان مبارزه مردم مسلمان تونس براى رهايى از سلطه استعمار فرانسه، بيانيه اى صادر كرد و تنفر شديد خود را نسبت به بر قرارى جو ترور و وحشت توسط فرانسه در خاك تونس، بيان داشت. وى در اين باره از آقاى مصدق خواست تا به نماينده ايران در سازمان ملل دستور دهد كه تلاش ‍ كند قضيه تونس در دستور كار شوراى امنيت قرار گيرد و هر چه زودتر به تونس استقلال كامل داده شود.(۳۹۴)

آية الله كاشانى در سال ۱۳۳۱ ش. پس از بازگشت از مراسم حج، نامه اى به تمام كشورهاى اسلامى فرستاد و از آنها خواست براى شركت در كنگره اسلامى و تبادل نظر درباره اتحاد جهان اسلام، نمايندگانى به ايران بفرستند.(۳۹۵)

اين فكر با استقبال شايانى در ميان كشورهاى اسلامى روبرو گشت و نظرهاى موافق پى در پى به ايران مى رسيد؛ اما استعمارگران كه از انديشه اتحاد جهان اسلام وحشت داشتند، به كمك جيره خواران داخلى خود تصميم گرفتند، شخصيت آية الله كاشانى را ترور نمايند. از اين رو زمزمه هاى مخالفت با تشكيل كنگره، از حلقومهاى مختلف بلند شد و از تحقق اين فكر جلوگيرى كردند.


نخست وزيرى چهار روزه

دكتر مصدق در ۲۵/۴/۱۳۳۱ نسبت به در اختيار گرفتن وزارت جنگ (كه به دست شاه بود) با شاه اختلاف پيدا كرد و به دنبال آن بدون اين كه مجلس يا كسى ديگر را در جريان قرار دهد، استعفا داد.

شاه نيز با اشاره انگليس، احمد قوام را به عنوان نخست وزير معرفى كرد. قوام براى كنترل اوضاع، به فريب و تهديد مردم دست زد تا استعمار را در برگرداندن منافع از دست رفته اش يارى دهد.

در فضايى كه كسى جراءت اعتراض نداشت و همه مهر خاموشى بر لب زده بودند، آية الله كاشانى خروشى ديگر آغاز كرد و با ناديده گرفتن ياوه هاى قوام، يك بار ديگر ملت ايران را براى به نمايش گذاردن قدرت خويش به قيام دعوت و ضمن اعلاميه اى اظهار داشت:

«... احمد قوام بايد بداند كه در سرزمينى كه مردم رنجديده آن پس از سالهاى رنج و تعب، شانه از زير بار ديكتاتورى بيرون كشيده اند، نبايد رسما اختناق افكار عقايد را اعلام و مردم را به اعدام جمعى تهديد نمايد. من صريحا مى گويم كه بر عموم برادران مسلمان لازم است در اين راه جهاد اكبر، كمر همت بر بسته و براى آخرين مرتبه به صاحبان سياست استعمار ثابت كنند كه تلاش آنها در بدست آوردن قدرت و سيطره گذشته محال است... »(۳۹۶)

به دنبال انتشار اين اعلاميه، مردم براى مبارزه به صحنه آمدند و تلاش شاه و قوام براى به سازش كشاندن كاشانى مؤ ثر نيفتاد، از اين رو قوام در شب ۲۹ تيره ماه ۱۳۳۱ حكم دستگيرى آن مجاهد نستوه را صادر كرد.

فرداى آن شب كه ماءموران امنيتى براى دستگيرى او رفتند، بسيار دير بود. زيرا مردم منزل رهبر خويش را تا محدوده صد مترى همچون نگينى در ميان گرفته بودند.

دراين هنگام، آية الله كاشانى در مصاحبه با خبرنگاران داخلى و خارجى آخرين ضربه را بر پيكر نيمه جان دولت قوام نواخت و اعلام داشت كه: روى كار آمدن قوام، زير نظر انگليسيها بود و ما تا آخرين قطره خون ايستادگى خواهيم كرد و اگر اقوام تا ۴۸ ساعت ديگر، استعفا ندهد، خود كفن مى پوشم و پيشاپيش صفوف مردم مسلمان حكومت او را سرنگون خواهم كرد.(۳۹۷)

پس از اين مصاحبه، مردم با هجوم يكپارچه و جانفشانى بسيار، در كمتر از بيست ساعت دولت قوام را ساقط كردند و نخست وزيرى اش چهار روز بيشتر طول نكشيد.

به اين تربيت دكتر مصدق بعد از پنج روز خانه نشينى و انزوا، دوباره به نخست وزيرى رسيد.


منزوى كردن آية الله كاشانى

در اين هنگام استعمار انگليس براى ضربه زدن به جبهه انقلابيون، نقشه ترور شخصيت كاشانى را اجرا كرد و از رو تبليغات وسيعى عليه او به راه انداخت و دشمنان آگاه و دوستان نادان دست به دست هم داده تا به آرزوى ناميمون استعمار جامه عمل بپوشانند و ضمن ايجاد شكاف بين مصدق و آن عالم بيدار عده اى به طرفدارى از مصدق، خانه آية الله كاشانى را با مواد آتش زا، چوب و سنگ مورد حمله قرار دادند.(۳۹۸)

با اين حال، وقتى اين روحانى دلسوز نسبت به دولت مصدق احساس خطر كرد در روز ۲۷ مرداد ۱۳۳۲ نامه اى به مصدق نوشت و او را از وقوع يك كودتا به دست زاهدى آگاه كرد.(۳۹۹)

ولى با تاءسف در اثر بى توجهى، سهل انگارى و همكارى مصدق با عوامل كودتا(۴۰۰) ، در روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ سرلشكر زاهدى به كمك آمريكا كودتا كرد و مصدق بدون هيچگونه مقاومت شايسته اى كشور را به دشمن سپرد و نتايج سالها تلاش و فداكارى ملت بر باد رفت.


خروشى ديگر

زاهدى پس از به قدرت رسيدن، امينى را به منظور امضاى قراردادى با كنسرسيوم نفتى متشكل از كمپانيهاى نفتى انگليس، آمريكا، هلند و فرانسه تعيين نمود.

در اين هنگام آية الله كاشانى با فريادى حسينى، سكوت مرگبار حاكم بر جامعه را شكست و با صدور اعلاميه اى، مردم را از خيانتهاى زاهدى و هجوم دوباره استعمارگران به كشور، آگاه كرد(۴۰۱) درباره رابطه با انگلستان اعلام كرد: روزى كه دولت تجديد رابطه را اعلام بكند، روز عزاى ملى است و مردم بايد نوار سياه به سينه خو نصب كنند.(۴۰۲)

او در جريان انتخابات دوره هيجدهم مجلس، شبنامه اى عليه انتخابات نمايشى و فرمايشى زاهدى پخش كرد و با فرستادن نامه اى به دبير كل وقت سازمان ملل وضع اسفبار ايران، جو ترور و وحشت و نيز برگزارى انتخابات در محيطى ناسالم و بسيارى مسائل ديگر را بيان كرد تا همگان را از اوضاع ايران آگاه سازد.(۴۰۳)


تا مرز شهادت

در سال ۱۳۳۴ ش. شاه براى اينكه در پيوستن به پيمان «سنتو» مشكلى از جانب كاشانى نداشته باشد، ترتيبى داد تا در ديماه او را به بهانه شركت در ترور رزم آرا دستگير و روانه زندان كنند.

آنگاه وى را پس از شكنجه هاى بسيار به پاى ميز محاكمه كشيدند و تا آستانه اعدام پيش بردند. ولى به موجب اعتراض يكپارچه روحانيت، بويژه آية الله بروجردى، به ناچار از اعدامش دست كشيده و پس از مدتى آزادش ‍ كردند.

سرانجام روحانى مجاهد با دلى پرخون از شكست نهضت و برقرارى دوباره حكومت فساد، در ۲۳ اسفند ۱۳۴۰ چشم از جهان فرو بست و پيكرش در ميان انبوه مشتاقان تا حرم حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام تشييع گرديد و بين مزار آن حضرت و امامزاده حمزه به خاك سپرده شد.