گلشن ابرار جلد ۲

گلشن ابرار0%

گلشن ابرار نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شخصیت های اسلامی

گلشن ابرار

نویسنده: جمعى از پژوهشگران حوزه علميه قم
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 43056
دانلود: 4655

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 58 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 43056 / دانلود: 4655
اندازه اندازه اندازه
گلشن ابرار

گلشن ابرار جلد 2

نویسنده:
فارسی

مجموعه گلشن ابرار که خلاصه ای از زندگی و شرح حال علمای اسلام است اثری است که در چندین جلد توسط جمعی از پژوهشگرن حوزۀ علمیۀ قم زیرنظر پژوهشکدۀ باقرالعلوم (علیه السّلام) تألیف شده است.
در این بین علمایی هستند که غیر از زندگی علمی خود، زندگی سیاسی پرباری داشته اند و در صحنه های گوناگون سیاسی شرکت داشته اند و برخی دیگر فقط زندگی علمی و زاهدانه ای داشته اند و در سیاست و اوضاع سیاسی دوران خویش هیچ دخالتی نداشته اند که هر کدام در جای خود به آن پرداخته شده است.
برخی از علما شرح کوتاهی دارند و برخی بسیار مفصل است که این امر یا به دلیل محدودیت اطلاعات راجع به عالم موردنظر است یا به جهت اهمیتی که آن عالم در بین مردم دوران خویش داشته، کمیت اطلاعات راجع به آن عالم تغییر کرده است. ساختار نوشتاری کتاب های این مجوعه در تمام مجدات آن به این ترتیب است:
1) تولد، خانواده و حسب و نسب
2) دوران کودکی
3) دوران تحصیل و تهذیب و مقام علمی
4) زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی
5) سفرها
6) شاگردان
7) آثار و تألیفات
8) تاریخ و چگونگی وفات یا شهادت


هبة الدين شهرستان

متوفاى ۱۳۴۵ ش.

سيد حسين عابد از تبار آسمانيان بود. نياكانش از محسن صراف تازيد، فرزند گرانقدر امام على بن الحسينعليه‌السلام همه در شمار نيكان جاى داشتند.(۴۳۲) او با اين پيشينه سپيد دل به مهر خاندانى بست كه از پشتوانه هاى افسانه اى بهره مى بردند.

دودمان شهرستانى در مناطق كربلا، نجف، كاظمين، كرمانشاه بر، همدان و اصفهان پراكنده بودند(۴۳۳) و از پارسايان نيك اختر به شمار مى آمدند. ستارگان فروزان اين خاندان، كه ريشه در آسمان عصمت اهل بيتعليه‌السلام داشتند، يكى پس از ديگرى جهان را از پرتو اكسيرى دانش ‍ و ايمان سرشار ساخته بودند. اينك مريم(۴۳۴) دختر دانشور و نيك نهاد دودمان مقدس شهرستانى به همسرى سيد حسين بن سيد محسن صراف در مى آمد تا مقدمات ميلاد يكى از بزرگترين بيدارگران خاور زخم خورده فراهم آيد.


روياى صادق

اندك اندك رجب ۱۳۰۱ ق. فرا رسيد در بامداد سه شنبه بيست و چهارم اين ماه ميرزا على شهرستانى، دانشور ارجمند سامرا، به خانه سيد حسين عابد شتافته، وى را از رازى سترگ آگاه ساخت. سخن ميرزا على كوتاه و روشن بود:

ديشب طنين مهرآميز آوايى، سكوت سنگين رويايم را شكست و گفت: فردا نوزاد مريم پاى به گيتى مى دهد او را محمد على بخوانيد و هبة الدين لقب نهيد.(۴۳۵)

نيمروز فرزند مريم چشم به جهان گشود(۴۳۶) و بر درستى روياى دوشين ميرزاعلى گواهى داد.


آغاز راه

سيد حسين، كه عابد شهرت داشت، دانشورى پارسا و پژوهشگرى توانا بود. پژوهشگرى كه بيشتر وقتش را در تحقيق مسايل معنوى مى گذراند. كتابهايى مانند الفتوحات الغيبية فى الختوم و الاحراز و الادعيه و دموع الشمعة فى ادعية ليلة الجمعه،  كه از آن بزرگمرد بر جاى مانده، نشانگر دانش، بينش و كردار عارف بيداردل سامراست.(۴۳۷)

همسرش مريم نيز در گروه دانشوران جاى داشت و در رياضيات، تاريخ ادبيات و شعر سرآمد بانوان روزگار بود.(۴۳۸)

بى ترديد تعيين نخستين روزهاى آموزش براى فرزندى، كه از چنين پدر و مادرى بهره مى برد دشوار است. ولى مى توان گفت كه آموزش رسمى هبة الدين از ده سالگى آغاز شد. فرزند پير پارساى سامرا در مدتى كوتاه، صرف، نحو، معانى، بيان، بديع، حديث، درايه، رجال، فقه و اصول سطح متوسط، تاريخ، هيئت، حساب و هندسه را در كربلا به پايان رسانده،(۴۳۹) مى رفت تا در سايه عنايتهاى پروردگار بر قله هاى بلند دانش و معنويت فراز آيد كه نيمه ذى قعده ۱۳۱۹ ق. فرارسيد و عارف روشن بين سامرا در ۷۳ سالگى چشم از جهان فرو بست.(۴۴۰)


آية روشن

اندكى پس از تدفين پيكر سيد حسين در حريم امام كاظمعليه‌السلام (۴۴۱) دانشمند برجسته نجف، سيد مرتضى كشميرى، كه با عارف از دست رفته آشنايى ديرين داشت، در كربلا به ديدار سيد محمد على شتافته، ضمن تسليت مرگ پدر، از وى خواست براى ادامه تحصيل رهسپار حريم امير مؤمنانعليه‌السلام شود. ولى فرزند مريم نمى توانست بدنى پيشنهاد پاسخ مثبت دهد. مخارج فراوان كوچيدن، شيوه نامعلوم زندگى در آن ديار و از سوى ديگر هواى بهره گيرى از محضر بزرگان آن سامان وى را در ترديد افكنده بود. سيد كشميرى با مشاهده دودى فرزند سيد حسين گفت: شايسته است به كتاب خداوند روى آوريم. آنگاه قرآن گرفته، با آفريدگار به رايزنى پرداخت. كلام الهى چنين آشكار بود كه نه تنها هبة الدين بلكه ميهمانش را نيز در شگفتى فرو برد:

 «و جعلنا ابن مريم و امه آية و آوينا هما الى ربوة ذات قرار و معين»(۴۴۲)

پسر مريم و مادرش را دو نشانه خويش گردانيديم و آنها را در فرازى داراى آرامش و آب گوارا پناه داديم.

فرزند بانوى پاك نهاد شهرستانى با شنيدن پيام روشن پروردگار، همه ترديدها را كنار نهاده، در ۲۱ شعبان ۱۳۲۰ ق. رهسپار نجف شد.(۴۴۳)


سفر سبز

هبة الدين در حريم پاك امير مؤمنانعليه‌السلام از فقيهان نامور شيعه شيخ محمد كاظم خرسانى، سيد كاظم يزدى و شريعت اصفهانى فيض برد(۴۴۴) ودر شمار مجتهدان شيعه جاى گرفت. او كه بيش از هر چيز به بيدارى مسلمانان مى انديشيد با شيخ محمد عبده، مفتى مصر، سيد محمد را دانشور شهره جهان اسلام و صاحب مجله «النهار» و گردانندگان مجلات «المقتطف» و «الهلال» ارتباط بر قرار ساخته،(۴۴۵) ميان مراكز فرهنگى شيعه و سنى در عراق، مصر و سوريه پيوندى ناگسستنى پديد آورد و با انتشار مقاله ها، شعرها و گزارشهاى روشنگر در مجلات جهان عرب هدف بلند بيدارى و آحاد مسلمانان را دنبال كرد. در اين روزگار فرياد مشروطه خواهى در ايران بالا گرفت. فقيه بيدار سامرا به حمايت از اين جنبش برخاسته، با شركت در محافل آزاديخواهان، آنها را در گزينش ‍ شيوه هاى درست مبارزه يارى داد.(۴۴۶)

در ۱۳۲۸ ق. تلاشهاى خستگى ناپذير دانشور مصلح جهان اسلام به بار نشست و نخستين شماره ماهنامه دينى، فلسفى و علمى «العلم» انتشار يافت.(۴۴۷) اين ماهنامه دو سال منتشر شد(۴۴۸) ولى خبر پيوستن گروهى از مسلمانان بحرين به آيين ترسايان هبة الدين را اندوهگين ساخته، سمت بحرين روانه كرد.(۴۴۹) بدين ترتيب دفتر مجله العلم براى هميشه بسته شد.(۴۵۰) فقيه دردمند سامرا با افتتاح دو مدرسه اسلامى به نامهاى «اصلاح» و «اسلام»، يك ساختمان ويژه براى ارشاد ناآگاهان و سخنرانيها و نشستهاى علمى فراوان سرانجام جمع ترسايان بحرين را پراكنده ساخته، مومنان آن سامان را قدرتى تازه بخشيد.(۴۵۱)

آنگاه راه هندوستان پيش گرفت تا پس از گفتگوهاى سازنده با دين باوران هند و تشكيل انجمنهاى مذهبى، رهسپار ژاپن شود؛ ولى ديدار با سيد جلال الدين مويدالاسلام حسينى كاشانى، نويسنده روزنامه حبل المتين، در كلكته مسيرش را دگرگون ساخت.(۴۵۲)

مويدالاسلام در آن سالهاى بحرانى، كه شمارش معكوس جنگ نخست جهانى آغاز شده بود، سفر به ژاپن را سودمند نمى دانست. بنابراين هبة الدين راه يمن پيش گرفته، از آنجا به حجاز شتافت و سرانجام پس از اصلاحات در آن سرزمين ها به نجف بازگشت.(۴۵۳) او بر آن بود در هر شهر و ديار انجمن مذهبى سازمان داده، آنها را با انجمن مركزى نجف به يكديگر پيوند دهد تا به هنگام نياز نيروهاى پاكدل شتابان وارد عمل شده از مرزهاى اعتقادى دين پاسدارى كنند. ولى دريغ كه آتش نبرد جهانى همه كشته هايش را خاكستر ساخت. (۴۵۴)


سالهاى جهاد

در سال ۱۳۳۲ ق. جنگ نخست جهانى آغاز شد و غرش توپها آينده را در ابهام فرو برد. شيخ الاسلام استانبول، به عنوان رهبر معنوى مسلمانان و برترين مقام دينى دولت عثمانى ضمن صدور اطلاعيه اى مردم را به جهاد و مقاومت در برابر فرانسه، بريتانيا و روسيه فراخواند.(۴۵۵)

هر چند اين فتوا در بيست و سوم محرم ۱۳۳۳ ق. در همه مساجد بغداد خوانده شد ولى دانشمندان دينى دست پرورده عثمانيان نه تنها آن را تاييد نكردند، بلكه با ارسال پيامهاى محرمانه دولت بريتانيا را مورد حمايت و تشويق قرار دادند. دولت عثمانى در تنگنايى تاريك گرفتار آمده بود. كسانى كه در سايه سلطان استانبول باغها، ثروتها و عنوانهاى مذهبى گرد آورده بودند، يكباره پدر خوانده ترك خويش از ياد برده، پيك دوستى سمت بريتانيا گسيل مى كردند. البته مقامهاى رسمى مذهبى در اين موضع گيرى تنها نبودند، بلكه نمايندگان عراق در پارلمان عثمانى و عراقيان پرورش ‍ يافته در مدرسه هاى نظامى استانبول نيز از سلطان عثمانى روى گردانده، براى خدمت به ملكه بريتانيا به رقابت پرداختند.(۴۵۶)

در چنين شرايطى شيعيان، كه همواره شهروندانى درجه دوم و سزاوار اهانت به شماره مى آمدند، به پيروى از فقيهان نجف احساس مسؤ وليت كرده، سرنوشت خويش را با سرنوشت دولت سست بنياد عثمانى پيوند زدند.(۴۵۷) سيد هبة الدين همراه روحانيان بزرگ چون شيخ الشريعه اصفهانى ميرزا مهدى بن ملاكاظم خراسانى و سيد مصطفى كاشانى رايت مقدس بارگاه علىعليه‌السلام برداشته، در ميان شعارهاى پيوسته مردم سمت جبهه روان شد. آنها شب را در كوفه به سر برده، بامداد همراه سيد محمد فرزند حضرت سيد كاظم يزدى و سوارانى كه بدانان پيوسته بودند، ادامه مسير دادند.(۴۵۸)

انبوه مجاهدان در ۲۱ محرم ۱۳۳۴ به بغداد رسيدند. بغداد در آن سال نقطه اوج همايشهاى وحدت بود. عصر جمعه، بيست و پنجم محرم، حضرت آية الله العظمى شيخ الشريعه اصفهانى همراه سيد هبه الدين و ديگر دانشوران عازم جبهه به ديدار انديشمندان اهل سنت در اعظميه شتافتند و در محفلى سراسر يگانگى، روشنى و دوستى شركت جستند. هبة الدين كه نمى توانست بدين مقدار، در وحدت شيعه و سنى، بسنده كند، در راستاى نزديكى فزونتر نيروهاى فرهنگى مسلمان، دو روز بعد در يكشنبه بيست و هفتم محرم از دفتر نشريه صدى الاسلام باز ديد كرد و تلاش دست اندركاران آن نشريه را ستود.(۴۵۹)

سپاه ارادتمندان اهل بيتعليه‌السلام سرانجام به جبهه رسيد و در نبرد با نيروهاى بريتانيا دلاورانه شركت جست. توجه به يكى از تلگرافهاى فقيه سامرا از جبهه كوت مى تواند نشانه روشن شجاعت و تلاش آن بزرگمرد در تقويت روحيه مردم و رزمندگان باشد:

 ففى ثالث شباط بالعلم الحيدرى الشريف مع الوفد العلمى النجفى زرنا معسكر الاسلام المحيط بالكوت فشكر نا من صميم القلب شجاعة عسكرنا الابطال و مفاداتهم فى استرجاع اراضينا المغصوبة و بهم قائدهم الغيور المبطل الجسور نادرة الايام حضرة خليل بك القائد العام فى العراق بهذا الانتظام و الترتيب مستخضرة للقوى التمنعية حسب القانون الالهى و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة فالمنتظر سرعة محو الاعداء بعون الله تعالى. »(۴۶۰)

در سوم شباط با پرچم شريف علىعليه‌السلام ، همراه گروهى از دانشوران نجف لشگرگاه سپاه اسلام در جبهه كوت را زيارت كرديم. از صميم قلب شجاعت سپاهيان دلير و فداكاريهاى آنان را در بازپس گيرى سرزمينهاى غصب شده، سپاس گفتم، در حالى كه فرمانده دلاور و بى باكشان، مرد كمياب روزگار، فرمانده كل حضرت خليل بك نيز در ميان آنها بود. ما همه بر اين باوريم كه سپاه ما تا كنون هرگز در عراق چنين نظم و ترتيب نداشته، اين گونه به حكم قانون الهى «و اعدوا لهم ما استطعيتم من قوه»  آماده دفاع نبوده است. انتظار مى رود دشمنان، به يارى پروردگار بسرعت نابود شوند.


ارمغان اشغالگران

تلاشهاى خستگى ناپذير فقيهان نجف سرانجام در اثر بى كفايتى افسران و سربازان عثمانى و عدم تجربه و تجهيزات كافى مؤمنان رزمنده به ضعف گراييد و در ۱۳۳۶ ه‍ ق عراق زير چكمه ارتشيان بريتانيا قرار گرفت. برق سرنيزه هاى انگليسى زندگى را در كام فقيه آزاده سامرا ناگوار ساخته، وى را به بازنگرى در استراتژى مبارزه فراخواند. بدين ترتيب مجتهد دلاور شهرستانى يكباره در نيام خاموشى فرو رفت و سكوت را پوشش تلاشهاى فراوان خويش ساخت.(۴۶۱) كارگزاران لندن كه خاموشى هبة الدين را دليل چشم پوشى وى از مبارزه مى پنداشتند، بر آن شدند تا با كشاندن او به صفوف انگليسيان جاى پاى بريتانيا در عراق را استحكام بخشند. در اين راستا محمد سرور خان نيابت فرماندار سياسى كربلا در ۱۳۳۷ ق. از هبة الدين خواست تا با اختيارات كامل و بى هيچ شرطى مقام قضاوت را بر عهده گيرد. فقيه بيدار سامرا كه با روشن بينى الهى خويش نقشه دشمنان را خوانده بود، از پذيرش اين مقام سرباز زد.(۴۶۲)

اشغالگران برخلاف شعارهاى روزهاى آغازين جنگ، كه خود را ناجى اعراب مى خواندند، از هيچ ستمى بر مردم نگون بخت عراق فروگذار نمى كردند. خاطره اى كه عبدالعزيز قصاب، يكى از شهروندان آن روزگار عراق، به رشته نگارش كشيده، مى تواند تصوير روشنى از شيوه برخورد آنان با مردم ترسيم كند:

آنها هركس را كه با نظام عبور و مرور در خيابانها و بويژه پل مخالفت مى كرد با بى رحمى تمام آماج ضربات خويش قرار مى دادند. روزى كاروانى از زايران ايرانى از پل مى گذشت... همه كاروانيان چنانكه نيروهاى انگليسى تصويب كرده بودند، از اسبها به زير آمده، در حالى كه چارپايان را يدك مى كشيدند، پياده از پل مى گذشتند. تنها يكى از مسافران به دليل معلوليت همچنان سواره راه مى پيمود. سرباز بريتانيايى با مشاهده وى، خشمگينانه يورش برده، او را آماج ضربه هاى شديد عصاى زمخت خود قرار داد. مسافران بدان اميد كه سرباز از كردار ناپسندش دست بردارد، فرياد زدند: بيمار است، عاجز است. ولى سرباز آنقدر به زدن ادامه داد، كه زاير معلول از استر به زير افتاد. همراهانش ناگزير وى را بر كتف نهاده، از پل عبور دادند.(۴۶۳)

خشونت بسيار سربازان اشغالگر و بى احترامى آنها به مقدسات مذهبى مردم(۴۶۴) روز به روز فزونى مى يافت و فضاى جامعه را براى شورشى فراگيرآماده مى ساخت. لندن با درك شرايط در ۱۳۳۶ ق. به سياسى نوين روى آورد. سياستى كه حضورشان را مشروع جلوه دهد و منافع دراز مدتشان را تاءمين سازد. بنابراين مساءله همه پرسى درباره آينده عراق را مطرح كردند.(۴۶۵) سيد هبة الدين كه از نقشه هاى استعمارگران آگاه بود. با همكارى شيخ محمد رضا شيرازى - فرزند ميرزا محمد تقى شيرازى مرجع عصر - و گروهى از مؤمنان انجمن سرى «الجمعية الوطنية الاسلامية» را بنياد نهاد.(۴۶۶) هدف اين گروه استقلال كامل عراق بود. هدفى كه با فتواى مشهور مرجع بزرگ روزگار ميرزا محمد تقى شيرازى مبنى بر اينكه هيچ مسلمانى حق ندارد غير مسلمان را براى حكومت بر مسلمانان انتخاب كند، فراگير شد(۴۶۷) و نقشه همه پرسى اشغالگران را با ناكامى روبرو ساخت.


در جبهه استقلال

تلاشهاى بسيار «الجمعية الوطنية الاسلامية» سرانجام گردهمايى استقلال جويانه در بغداد و كاظمين را پى افكند. پيام مرجع بزرگ شيعه حضرت آية الله العظمى شيرازى، درباره لزوم شركت فراگير مردم در تظاهرات و همايشهاى صلح آميز استقلال، آتش استقلال خواهى را در همه عراق شعله ور ساخت. در پى اين پيام شوراى سرى رهبرى انقلاب كه هبة الدين نيز در شمار اعضاى آن جاى داشت، زير نظر آية الله العظمى شيرازى تشكيل شد، تا خيزش مردمى را هدايت كند.(۴۶۸)

از سوى ديگر انگليس، كه هرگز نمى توانست منافع سرشار عراق را ناديده بگيرد، در برابر تظاهرات مسالمت آميز مؤمنان به خشونت فزونتر روى آورد، خشونتى كه به يورش عشاير منطقه « رميشه» به اشغالگران انجاميد. اين يورش هر چند آغازى پيروزمند داشت ولى اندك اندك به ضعف گراييد و آمار شهيدان و مجروحان فزونى يافت.(۴۶۹)

مرجع بيدار شيعه، كه از خونريزى و ناهماهنگى نيروها در رويارويى با اشغالگران بيمناك بود، سيد هبة الدين و ميرزا احمد خراسانى را به بغداد فرستاد تا ضمن تهديد انگليستان به جهاد فراگير مردمى، آنها را از خونريزى بيشتر باز دارند. ولى ويلسون، نماينده بريتانيا در عراق، از پذيرش پيشنهاد آتش بس خوددارى كرد.(۴۷۰) بدين ترتيب همه چيز براى انقلاب آماده شد و فتواى مشهور مرجع بزرگ ميرزا محمد تقى شيرازى زنگهاى جهاد را به صدا در آورد.(۴۷۱)

هبة الدين در اين خيزش همگانى نقشى ارزنده داشت. او از سوى مرجعيت شيعه به سران قبيله ها پيام مى فرستاد، از آنان درباره كردارشان توضيح مى خواست و آنها را در برآوردن نيازهايشان يارى مى داد. نقش آن بزرگمرد چنان بود كه فرماندهان وى را «هيبت الدين» مى خواندند. ترجمه يكى از نامه هاى باقى مانده از آن روزگار سراسر آتش و خون مى تواند گوياى اين حقيقت باشد:

به حضرت هبة الدين سيد محمد على شهرستانى دام ظله العالى

سلام رحمت خداوند و بركاتش بر شما باد! به عرض مى رساند سيد عباس ‍ و سيد علوان را به سوى شما فرستاديم... اميد به احسان، يارى و همت شما بسته ايم. باشد كه تلاشها را ملاحظه كنيد و كمكهايى براى مصرف مجاهدان گسيل داريد؛ يا اجازه دهيد به وطن بازگرديم. اكنون هشت ماه است كه به نبرد مشغوليم. اندوخته هامان پايان يافته است. اگر بخواهيم از مردم وام گيريم، نمى دهند. بى آنكه چيزى را براى مصرف داشته باشيم، باقى مانده ايم. اين مطلب بر شما پوشيده نيست و آشكار نيز مى گردد.

شعلان الجبر، رئيس قبيله آل ابراهيمعليه‌السلام .

در كشاكش اين نبرد نابرابر مردم كربلا به ارگانهاى دولتى يورش برده، كنترل شهر را در دست گرفتند و براى اداره شهر دو مجلس علمى و ملى تشكيل دادند. هبة الدين، سيد ابوالقاسم كاشانى، سيد حسين قزوينى و گروهى ديگر از روحانيان در شمار اعضاى مجلس علمى جاى داشتند وظيفه اين مجلس گسترش انگيزه اى دينى انقلاب و رسيدگى به اختلافهاى مردم بود.(۴۷۲)

آتش انقلاب روز به روز شعله ورتر مى شد و همه چيز براى پديد آمدن پيروزى همه جانبه مسلمانان آماده بود ولى دريغ كه حادثه اى نگران كننده آينده را در ابهام فرو برد. چهار ماه از صدور فتواى جهاد مرجع كربلا به سراى جاودانگى شتافت.(۴۷۳) وظيفه سيد هبة الدين به عنوان ركن اساسى شوراى رهبرى انقلاب بسيار سنگين شده بود. پيشگيرى از تضعيف روحيه رزمندگان و تلاش در استمرار قدرتمندانه جهاد بخشى از اين وظيفه الهى بود. پيام تسليت آن بزرگمرد به فرماندهان نيروهاى مردمى مى تواند نشانگر گوشه اى تلاشهاى وى در اين باره باشد:

در گذشت حجة الاسلام و رئيس علماى اعلام، ركن نهضت عربى و روح خيزش اسلامى شيخ ميرزا محمد تقى شيرازى قدس الله روحه و نور ضريحه را به شما و همه جهان اسلام تسليت مى گوييم. خورشيد زندگى قدسى او هنگام غروب خورشيد سه شنبه، سوم ذى حجة ۱۳۳۸ (شنبه سوم از ذى حجة) پس از آنكه سى درجه از فلك عمر شريفش در زنده كردن علم و نابودى كافران سپرى شد، غروب كرد. اما آنچه دلهاى سوگوارانش را تسلى مى دهد، توانمندى اهداف بلندش و پايدارى مردم در راه اوست.

بى شك اسلام به وسيله سربازان و يارانش كه پس از وى باقى مانده، راهش ‍ را مى پيمايند، زنده است پيوسته منتظر اخبار ارزشمندتان بوده و هستيم.

سوم ذى حجة ۱۳۳۸ خدمتگزار دين و دانش محمد على شهرستانى(۴۷۴)

هر چند سيد هبة الدين در شعله ور نگهداشتن آتش نبرد تلاش فراوان كرد، ولى اختلاف عشاير، توطئه هاى عوامل دشمن، طولانى شدن نبرد و بهره گيرى بريتانيا از سلاحهاى پيشرفته و تجربه هاى ديرين، سرانجام رزمندگان مؤمن را به ناتوانى كشاند. در اين شرايط ورود نماينده جديد لندن به صحنه سياست عراق و تبليغات فراوان او در پذيرش خواستهاى انقلابيان از سوى انگليس، بر ترديد رزمندگان افزود و اندك اندك معادله نبرد را به سود اشغالگران دگرگون ساخت.(۴۷۵) گروهى از كربلاييان شوريده، بر شوراى رهبرى انقلاب چيرگى يافتند و نمايندگانى را براى صلح به بغداد فرستادند. نمايندگان انگليس با پنج شرط، پيشنهاد صلح را پذيرفتند؛ شرطهايى كه نخستين آنها تسليم هفده نفر به نيروهاى بريتانى، در مدت ۲۴ ساعت، بود. هبة الدين در شمار اين هفده نفر جاى داشت.(۴۷۶)

بدين ترتيب فقيه نستوه سامرا به زندان افكنده شد و اندكى بعد از سوى دادگاه ويژه نظامى به اعدام محكوم گرديد.(۴۷۷)

او در ۱۳۳۹ پس از نه ماه مورد عفو عمومى پادشاه قرار گرفت(۴۷۸) و ديگر بار به عرصه مسؤ وليتهاى خطير گام نهاد.


فهرست طلايى

در سال ۱۳۳۹ ق. سرانجام سياستهاى نوين بريتانيا به بازنشست و نيروهاى اشغالگر هراسان از نفرت فزاينده مردم به حاشيه ناپيداى صحنه پناه برده، فرمانروايى متن را به ملك فيصل سپردند.(۴۷۹) فيصل كه براى به دست آوردن اعتماد مردم چاره اى جز گماردم برخى از خوشنامان در دستگاه اداره كشور نمى ديد، پست وزارت معارف را به فقيه بيدار سامرا پيشنهاد كرد.

هر چند سيد هبة الدين پذيرش اين پيشنهاد را نمى پسنديد و آن را فرصتى براى بهره گيرى راز نام نيك مبارزان راه آزادى مى دانست ولى پافشارى فراوان آشنايان در استفاده از فرصتى، كه شايد ديگر هرگز تكرار نمى شد، وى به پذيرش واداشت.(۴۸۰) او در اين مقام نخست مستشاران بريتانيايى واستادان خارجى را از كار بركنار كرد، مدرسه هاى ابتدايى و متوسطه بنياد نهاد، عشاير را از مدارس سيار برخوردار ساخت، مدرسه صنايع بغداد را از انگليسيان باز پس گرفت و براى نخستين بار در تاريخ آموزش و پرورش نوين كشورهاى اسلامى مساءله تربيت دينى دانش آموزان را استادان را موارد تاءكيد قرار داد.(۴۸۱)

پيروزيهاى فقيه سامرا در اصلاح نظام آموزشى عراق استعمارگران را در نگرانى فرو برد. بنابراين چنان عرصه را بر وى تنگ ساختند كه ناگزير در بيستم ذى حجة ۱۳۴۰ ق. استعفا داد.(۴۸۲)

مدتى بعد ديوان عالى تمييز احكام بر اساس مذهب جعفرى شكل گرفت و مسووليت آن به سيد هبة الدين سپرده شد. هر چند دانشور بزرگ سامرا پس ‍ از تجربه وزارت معارف، شركت در كارهاى اجرايى را شايسته نمى دانست، ولى ديگر بار به اصرار برخى از فقيهان شيعه مسووليت پذيرفت.(۴۸۳) تلاش در سازماندهى دادگاههاى شرعى و پيوند آنها با ديوان عالى، گزينش ‍ داوران شايسته، تبيين احكام و تنظيم قوانين لازم در شيوه دادرسى بخشى از اقدامات فقيه بيدار سامرا در اين مقام به شمار مى رود.(۴۸۴)


سالهاى بيمارى

در ۱۳۴۲ همزمان پذيرش مسؤ وليت ديوان عالى تمييز، بيمارى چشم هبة الدين را در رنج فرو برد. بيمارى دشوارى كه با جراحى سال ۱۳۴۵ اندكى بهبود يافت(۴۸۵) ولى هرگز ريشه كن نشد؛ حتى سفر ۱۳۴۹ به سوريه وبهره گيرى از تخصص پزشكان آن سامان نيز دستاوردى جز رنج فزونتر در پى نداشت.(۴۸۶) البته بيمارى هرگز به معناى پايان كوششهاى معمول وگوشه گيرى فقيه بيدار عراق نبود. آن بزرگمرد در سال ۱۳۵۳ براى شركت در انتخابات مجلس شوراى ملى از ديوان عالى تمييز احكام جعفرى كناره گرفت و به عنوان نماينده استان بغداد رهسپار مجلس شد. مجلسى كه بيش ‍ از چند ماه دوام نياورد و سرانجام در ذى حجه همان سال منحل شد.(۴۸۷)

انحلال مجلس براى سيد هبة الدين فرصتى طلايى بود. او هر چند از درد چشم و كاهش شديد بينايى رنج مى برد، ولى مى توانست ديگر بار به پژوهشهاى ژرف خويش پردازد. بنابراين در صحن شريف امام كاظمعليه‌السلام كتابخانه اى با عنوان « مكتبة الجوادين العامه» بنياد نهاد، جايگاهى براى پذيرش ميهمانان در آن پديد آورد تا ضمن ديدار با مردم و انديشمندان، آنها را با دردهاى جامعه آشنا سازد. البته آن فقيه بيدار بدين مقدار بسنده نكرده، همه روزه به انبوه نامه هاى رسيده، پاسخ مى گفت و مخاطبانش را با مسؤ وليتهايشان آشنا مى ساخت.(۴۸۸)

سرانجام تيرگى بر ديدگان مصلح بزرگ جهان اسلام سايه افكند و آن دانشور فرازانه را در نابينايى فرو برد. البته از دست دادن بينايى هرگز وى را از تحقيق و نگارش باز نداشت. هر روز كتابهاى مورد نياز را برايش مى خواندند و آن بزرگمرد به عادت معمول مقاله يا كتاب مى نوشت.(۴۸۹) او همواره مى گفت: پروردگار لطف كرده هر روز مى توانم به اعانت دست چهل صفحه بنويسم.(۴۹۰)


شوال سوگناك

اندك اندك بيمارى بر پيك مصلح كهنسال سامرا پنجه افكند و انديشه والايش در ناتوانى فرو رفت، به گونه اى كه ديگر حتى دوستانش را نيز به خاطر نمى آورد. اين امر بر آشنايان نزديكش گران آمد، بنابراين زيارتش را محدود ساختند،(۴۹۱) براى نخستين بار پس از ۸۵ سال هبة الدين با خاموشى پيوند خورد. سكوتى كه چيزى جز آرامش پيش از توفان نبود. سرانجام گردباد مرگ وزيدن گرفت و در شب دوشنبه بيست و ششم شوال ۱۳۸۶ ق.(۴۹۲) ريشه هاى يكى از كهنسال ترين درختان حوزه هاى علميه را از خاكهاى ماديت برون آورده، به جهان ناپيداى جاودانگى برد.

از آن بزرگمرد، كه در حريم پاك امام كاظمعليه‌السلام به خاك سپرده شد،(۴۹۳) بيش از ۱۰۹ كتاب و رساله به يادگار مانده است.

المحيط فى تفسير القرآن، فيض البارى يا اصلاح منظومه سبزوارى، الهيئة و الاسلام، الشريعة و الطبيعة، الدلائل و المسائل، التوت و الملكوت و نور الناظر فى علم الرايا و المناظر بخشى كوچك از گنجينه بزرگ آثار آن دانشور سخت كوش شمرده مى شود.