گلشن ابرار جلد ۲

گلشن ابرار0%

گلشن ابرار نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شخصیت های اسلامی

گلشن ابرار

نویسنده: جمعى از پژوهشگران حوزه علميه قم
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 43079
دانلود: 4655

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 58 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 43079 / دانلود: 4655
اندازه اندازه اندازه
گلشن ابرار

گلشن ابرار جلد 2

نویسنده:
فارسی

مجموعه گلشن ابرار که خلاصه ای از زندگی و شرح حال علمای اسلام است اثری است که در چندین جلد توسط جمعی از پژوهشگرن حوزۀ علمیۀ قم زیرنظر پژوهشکدۀ باقرالعلوم (علیه السّلام) تألیف شده است.
در این بین علمایی هستند که غیر از زندگی علمی خود، زندگی سیاسی پرباری داشته اند و در صحنه های گوناگون سیاسی شرکت داشته اند و برخی دیگر فقط زندگی علمی و زاهدانه ای داشته اند و در سیاست و اوضاع سیاسی دوران خویش هیچ دخالتی نداشته اند که هر کدام در جای خود به آن پرداخته شده است.
برخی از علما شرح کوتاهی دارند و برخی بسیار مفصل است که این امر یا به دلیل محدودیت اطلاعات راجع به عالم موردنظر است یا به جهت اهمیتی که آن عالم در بین مردم دوران خویش داشته، کمیت اطلاعات راجع به آن عالم تغییر کرده است. ساختار نوشتاری کتاب های این مجوعه در تمام مجدات آن به این ترتیب است:
1) تولد، خانواده و حسب و نسب
2) دوران کودکی
3) دوران تحصیل و تهذیب و مقام علمی
4) زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی
5) سفرها
6) شاگردان
7) آثار و تألیفات
8) تاریخ و چگونگی وفات یا شهادت


شيخ آقا بزرگ تهرانى

متوفاى ۱۳۴۸ ش.

اقيانوس پژوهش


ميلاد سبز

سال ۱۲۹۳ قمرى، ماه ربيع الاول و شب پنجشنبه بود. درست يازده روز ماه ميلاد و ربيع المولود مى گذشت و تنها يك هفته به سال گشت ميلاد بزرگترين مولود آفرينش حضرت محمد مصطفى صلى الله عليه و آله مانده بود كه از لطف خدا، حاج ملا على تهرانى، صاحب پسرى سالم و كامل شد.

حاج ملا على از پيش بر آن بود كه نام جدش حاج محسن را بر فرزند نهد تا ياد او بماند اما تقارن اين تولد با ماه ميلاد پيامبر چنان خرسندش ساخت كه اسم فرزند دلبندش را محمد محسن ناميد.(۵۱۱)

مادر محمد محسن زنى باورمند و نيكو كردار بود كه از سادات علوى محسوب مى گشت. و با نام بيگم خوانده مى شد و دختر حاج سيد عطار تهرانى بود.(۵۱۲)

پس از دهها سال زمانى كه هر كس براى گرفتن شناسنامه نام خانوادگى خاصى بر مى گزيد او شهرت «منزوى» را برگزيد و به اين ترتيب مولود ماه ميلاد در شناسنامه «محمد محسن منزوى» خوانده شد اما هيچ وقت به اين اسم و رسم ناميده نگشت و مشهور نشد.(۵۱۳)

اما از آنجا كه در ميان تهرانيها از دير باز عادت چنين بود كه پسرى را به نام جد بزرگ خانواده و به اسم «آقا بزرگ» صدا كنند، محمد محسن آقا بزرگ خوانده شد. با اين تفاوت كه آقا بزرگ خاندان محسنى براستى «آقايى بزرگ» شد و با همين نام شهره آفاق گشت.(۵۱۴)


در گلشن قرآن

مولود پامنار از همان روزهاى نخستين حياتش با سرچشمه زلال نور و زندگى آشنا شد. وى در حالى كه تنها چهار يا پنج بهار از آغاز سبز زندگى را پشت سر مى گذاشت دل پاك و جان تشنه اش را هر روز با قرآن و آوازهاى آهنگين و روح نواز آن جلا مى داد. او از نخستين آموزگار خويش چنين ياد كرده است:

«قبل از رفتن به مكتب خانه، در توى خانه، پيش عمال عمو، «زهرا سلطان خانم» از اول حروف ابجد و بعضى سوره هاى كوتاه قرآن را خوانده بودم... »(۵۱۵)

پس از آن كه به ۷ سالگى رسيد (۱۳۰۰ ق) در محله اش پامنار به مكتب خانه آقا سيد ضياء رفت و پيش او قرآن و نصاب الصبيان را در لغت عربى و فارسى و... خواند.(۵۱۶)


روحانى ده ساله

فرزند حاج ملا على ابتدا علاقه چندانى به درس و مشق نداشت و بيشتر دوست داشت به پيشه اجدادى خويش تجارت و بازرگانى بپردازد. او خود در اين باره مى نويسد:

«تا شش سال از عمر گذشت در خانه بازى مى كردم. به ياد دارم كه دكانى درست كرده اجناس بقالى و عطارى و ترازو با ساير لوازم دكان تهيه مى كردم... شوق زيادى به درس خواندن نداشتم. مى خواستم كاسب شوم ولى مرحوم پدرم كسب را نمى خواست چون خودش درس عربى نخوانده بود مى خواست من طلبه علم شوم. مرا چندى براى امتحان به دكان بزازى برادرم مرحوم آقاى محمدابراهيم در سر سه راه بازار پامنار فرستاد. با محبتهاى برادرانه بلكه پدرانه او از زحمت رفتن به دكان عاجز شدم و پس از مدتى استعفا دادم و به شوق درس افتادم. »(۵۱۷)

«پس از آنكه پدر شوق و ذوق فرزندش را در تحصيل علم و كمال افزونتر از پيش ديد و استعداد او را در اين راه شكوفا يافت به اين فكر افتاد كه براى تشويق و ترغيب او مجلسى را ترتيب دهد و پسرش را ملبس به لباس دانش ‍ و دين سازد.

«و چون ۱۰ ساله شد (۱۳۰۳ ق) پدرش مجلسى ترتيب داد، با حضور جمعى از روحانيون آن روزگار تهران، و در اين محفل معنوى، وى لباس ‍ روحانيت پوشيد و عمامه بر سر گذارد. حاضران به او تبريك گفتند و خواستند تا خواندن «جامع المقدمات» را بياغازد. پس از پوشيدن لباس روحانى وى را با افزودن كلمه شيخ (كلمه اى كه براى روحانيون، هم عنوان است و هم احترام) بر سر نامش، در شيخ آقا بزرگ خواندند. »(۵۱۸)

شيخ آقا بزرگ در زندگينامه خود مى نويسد:

«مرحوم آقا سيد جمال افجه اى عمامه بر سر من گذاشت. »(۵۱۹)


دوازده سال در حوزه تهران

شيخ آقا بزرگ تهرانى از سال ۱۳۰۳ ق كه معمم شد، تا سال ۱۳۱۵ ق در تهران سكونت داشت. نخست مراحل مقدماتى را در مدرسه دانگى آغاز كرد و در مدرسه پامنار و سپس در مدرسه فخريه (مروى) آن را پى گرفت. او در عرض اين دوازده سال توانست علوم و فنون مختلفى چون ادبيات، منطق، تجويد قرآن، فقه، اصول، خط نسخ و نستعليق را ياد گيرد. او در اين مدت بجز تحصيل و تكميل معلومات، كارها و اقدامهاى جالبى هم داشته است كه از آن ميان استنساخ چندين نسخه از كتابهاى معتبر و حايز اهميت است. برخى از آن كتابها كه امروزه زينت بخش بعضى كتابخانه ها و گنجينه هاست هر يك حاكى از سليقه و خط زيباى او، و مهم تر از همه بيانگر تلاش و تكاپوى او احياى متون و ميراث علمى و فرهنگى شيعه است.(۵۲۰)

زمانى كه در مدرسه دانگى مشغول تحصيل بود، در غياب پسر خاله اش ‍ حاج سيد محمد تقى، پسر حاج سيد عزيزالله كه كتابدار كتابخانه آن مدرسه بود، كتابدارى مى كرد! خود در اين باره مى نويسد:

«... من نايب كتابدار بودم كه كتابها را به طلاب مى دادم و قبوضات مى گرفتم و هرسه ماه تجديد نظر مى كردم. »(۵۲۱)


حديث هجرى

شيخ آقا بزرگ تهرانى تا سال ۱۳۱۵ ق در تهران بود و در آن مدت تنها براى چند سفر زيارتى و تفريحى از تهران خارج شد. يكى از آن سفرها، سفر به مشهد مقدس بود كه او و پدرش در حالى كه در رفت و برگشت همراه و هم قافله با شيخ فضل الله نورى بودند در سال ۱۳۱۱ ق انجام دادند و ديگرى سفر به ايلكا (از روستاهاى نور در مازندران) بود كه به دعوت شيخ جواد ايلكانى و به صلاحديد پدر صورت گرفت و سومى سفر به كشور عراق، براى زيارت عتبات بود كه همراه برادرش كربلايى محمد ابراهيم و در سال ۱۳۱۳ ق آغاز شد. شيخ آقا بزرگ به هيچ وجه نمى خواست از اين سفر برگردد و مصمم بود كه براى تحصيل علم در حوزه علميه نجف اشرف، در آن شهر بماند اما اصرار بيش از حد برادر و همراهان او را وادار به بازگشت ساخت ؛ تا اينكه در سال ۱۳۱۵ ق براى هميشه ايران را ترك كرد و راه نجف را در پيش گرفت.

آن سال در حالى كه تنها بيست و دو بهار از عمرش مى گذشت وارد عراق شد.

پس از آن كه چند صباحى را در شهر كربلا، با زيارت و عبادت گذراند، روز چهارشنبه ۱۷ شعبان همان سال وارد نجف گشت تا در سايه سار آستان قدس علوى، از چشمه هاى جارى علم و حكمت سيراب گردد.(۵۲۲)


زير پاى آبشاران

شيخ آقا بزرگ استادان زيادى داشته است. حال با عنايت به نوشته هاى شيخ، ياد كردى از آن نيك مردان و دانشوران را كه همگى از اساتيد او در دوره مقدمات و سطوح شمرده مى شود و شيخ پيش از هجرت به نجف، در تهران پيش آنان درس خوانده بود - لازم ديده، به ترتيب نام مى بريم:

شيخ محمد حسين خراسانى (متوفى ۱۳۴۷ ق. )، شيخ محمد باقر تهرانى معروف به معزالدوله، شيخ زين العابدين محلاتى، (شيخ در مدرسه صدر صدرنشين نويسى را از دو طرف فراگرفت)، ميرزا ابراهيم زنجانى (م ۱۳۵۱ ق)، شيخ محمد رضا قارى، ميرزا محمود قمى، حاج شيخ ملا محمد على نورى ايلكانى، شيخ على نورى ايلكانى (بايد همان نورى حكمى و غير از آن نورى ايلكانى باشد كه پيش از اين نام برده شد)، سيد عبد الكريم مدرسى لاهيجى، ميرزا محمد تقى گرگانى (م ۱۳۳۶ ق)، سيد محمد تقى تنكابنى (م ۱۳۲۷ ق)، شيخ محمد تقى نهاوندى، سيد حسن استر آبادى، شيخ عباس نهاوندى، شيخ عبدالله اصفهانى، سيد محمد تقى قزوينى، حاج ميرزا سيد حسن تهرانى، آقا شيخ مهدى مازندرانى، آقا شيخ محمد شاه عبدالعظيمى، آقا شيخ عبدالحسين شيرازى، آقا ميرزا كوچك ساوجى، حاج محمد على عراقى، آقا ميرزا شهاب الدين شيرازى، آقا شيخ عبدالخالق يزدى.


در ساحل درياها

اما اساتيد بزرگ شيخ در سطوح عالى حوزه علميه نجف اشراف عبارتند از:

۱. محدث نورى (۱۲۵۴ - ۱۳۲۰ ق)

۲. شريعت اصفهانى، معروف به شيخ الشريعه (۱۲۶۶ - ۱۳۳۹ ق)

۳. آية الله سيد محمد كاظم يزدى

۴. آية الله شيخ محمد طه نجف (۱۲۴۱ - ۱۳۲۳ ق)

۵. سيد مرتضى كشميرى (۱۲۶۸ - ۱۳۲۳ ق)

۶. حاج ميرزا حسين خليلى (۱۲۳۰ - ۱۳۲۶ ق)

۷. آخوند خراسانى (۱۲۵۵ - ۱۳۲۹ ق)

۸. آية الله محمد تقى شيرازى (متوفى ۱۳۳۸ ق)

۹. سيد احمد تهرانى كربلايى (متوفى ۱۳۳۲ ق)

۱۰. سيد احمد تهرانى كربلايى (متوفى ۱۳۳۲ ق)

۱۱. شيخ محمد على چهاردهى رشتى (۱۲۵۲ - ۱۳۳۱ ق)(۵۲۳)

۱۲. شيخ احمد شيرازى، معروف به «شانه ساز»

۱۳. شيخ حسن تويسركانى

۱۴. سيد آقا قزوينى

۱۵. شيخ عبدالله اصفهانى(۵۲۴) ۱۶. آية الله حاج آقا رضا همدانى(۵۲۵)


زير رواق روايت

علامه تهرانى اهميت بسيارى به روايت و نقل حديث مى داد و در كسب اجازه براى نقل احاديث مى كوشيد. علماء و فقهاى بسيارى براى او اجازه نامه روايتى نوشته يا از او اجازه گرفته اند تا آنجا كه او پس از محدث نورى، سرشناس ترين شيخ روايت ياد مى شود. در اينجا ما نخست از كسانى نام مى بريم كه پير پژوهشگران از آنان گواهى نقل روايت داشته است.


الف - از علماى شيعه

محدث نورى

وى نخستين كسى است كه براى شيخ آقا بزرگ در حالى كه او هنوز در دوران جوانى بود، اجازه نقل حديث داده است.

آية الله سيد حسن صدر كاظمى (م ۱۳۵۴ ق)

شيخ محمد صالح آل طعان بحرانى (۱۲۸۴ - ۱۳۳۳ ق)

شيخ على خاقانى (م ۱۳۳۴ ق)

سيد محمد على شاه عبدالعظيم (۱۲۵۸ - ۱۳۳۴ ق)

شيخ موسى بن جعفر كرمانشاهى

سيد ابوتراب خوانسارى (۱۲۷۱ - ۱۳۴۶ ق)

شيخ على كاشف الغطاء (م ۱۳۵۰ ق)

ملا على نهاوندى

شيخ محمد طه نجف

سيد مرتضى كشميرى

حاج ميرزا حسين خليلى تهرانى

آخوند محمد كاظم خراسانى

سيد احمد تهرانى كربلايى

ميرزا محمد على مدرسى رشتى

شيخ الشريعه اصفهانى

سيد ناصر حسين لكهنوى (فرزند علامه مجاهد مير حامد حسين هندى).

آخوند محمد تقى نهاوندى

علامه سيد عبدالحسين شرف الدين عاملى.

آقا سيد على شوشترى

حاج شيخ عباس قمى

سيد محمد على هبة الدين شهرستانى.

آقا ميرزا هادى خراسانى حائرى.

روايت از اين پنج بزرگوار همچون روايت از شيخ محمد صالح طعان بحرانى به صورت مدبجه مى باشد(۵۲۶) يعنى اجازه اى كه دو نفر به يكديگر اعطا كرده باشند.


ب - از علماى عامه

۱- شيخ محمد على ازهرى مكى، از علماى مالكى مذهب و رئيس ‍ مدرسان مسجد الحرام.

۲- شيخ عبدالوهاب شافعى، امام جماعت مسجدالحرام.

۳- شيخ ابراهيم بن احمد حمدى، از علمان شهر مدينه.

۴- شيخ عبدالقادر خطيب طرابلسى، مدرس حرف شريف.

۵- شيخ عبدالرحمن عليش حنفى، از مدرسان دانشگاه الازهر و امام جماعت در مسجد «راس الحسينعليه‌السلام » واقع در قاهره مصر.(۵۲۷)


طبقه پس از شيخ

كسانى كه از شيخ آقا بزرگ تهرانى اجازه روايتى گرفته اند «طبقه پس از شيخ خوانده مى شوند و در ميان آنان، نام بسيارى از فقها و مراجع تقليد، محدثان و مورخان نامدار معاصر، روايتگران و مصلحان بيدار به چشم مى خورد و شمارش اسم آنان افزون بر آن است كه در اين مجال بگنجد. تا آنجا كه گفته مى شود: «او استاد مطلق محدثان شيعه بود و بيش از دو هزار اجازه در روايت حديث از او صادر شد... »(۵۲۸)

حال به عنوان نمونه تنها برخى از آن بزرگان را نام مى بريم.

آية الله حاج آقا حسين طباطبايى بروجردى.

علامه شيخ عبدالحسين امينى تبريزى «مسند الامين» ناميده مى شود.

سيد عبدالحسين شرف الدين عاملى

آية الله سيد عبدالهادى شيرازى

علامه سيد هبة الدين شهرستانى

شيخ محمد مهدى شرف الدين شوشترى

شيخ نجم الدين عسكرى

سيد مصطفى صفايى خوانسارى

شيخ محمد حسن مظفر

سيد محمد على روضاتى اصفهانى

آية الله سيد محمد هادى ميلانى

ميرزا حيدر قلى سردار كابلى

آية الله شيخ مرتضى حائرى يزدى

ميرزا محمد على اردوبارى

ميرزا محمد على مدرس خيابانى

شيخ جعفر محبوبه نجفى

سيد محمد مفتى الشعيه اردبيلى

شيخ حسين مقدس مشهدى

سيد محمد صادق بحرالعلوم

سيد احمد حسينى اشكورى

سيد رضا هندى

شيخ جمال الدين نائينى

سيد جلال الدين محدث ارموى

سيد عبدالرزاق مقرم

شيخ ذبيح الله محلاتى عسكرى

شيخ محمد شريف رازى

شيخ محمد باقر ساعدى خراسانى

عبدالرحيم محمد على نجفى

محمد رضا حكيمى

شيخ محمد سماوى تنكابنى

علامه سيد عبدالعزيز طباطبايى يزدى

شيخ غلامرضا عرفانيان يزدى

علامه سيد محمد حسين طباطبايى

آية الله شيخ لطف الله صافى گلپايگانى

سيد هادى خسروشاهى تبريزى

سيد مرتضى نجومى حسينى

سيد هاشم رسولى محلاتى

آية الله سيد شهاب الدين مرعشى نجفى

شيخ كاظم مدير شانه چى

حسين عمادزاده اصفهانى

سيد مصلح الدين مهدوى

شيخ احمد سبط الشيخ

علامه شيخ محمد تقى شوشترى

سيد موسى شبيرى زنجانى

شيخ عبدالجبار اعظمى

محمد واعظ زاده خراسانى

آية الله علامه فانى اصفهانى

سيد محمد مشكاه بيرجندى

سيد محمد على موحد ابطحى

شيخ احمد انصارى قمى(۵۲۹)


دو دوره دائرة المعارف

آثار قلمى و كتابهاى شيخ آقا بزرگ را تا هشتاد جلد مى توان شمرد. اما در ميان آن همه آثار، دو اثر از همه پر بارتر و جامع ترند:

۱. الذريعه الى تصانيف الشعيه، در ۲۹ جلد: بيانگر آثار قلمى، هنرى شيعه در طول تاريخ.

۲. طبقات اعلام الشيعه، در حدود ۲۰ جلد، دائرة المعارف بزرگى است كه زندگينامه و جايگاه دانشمندان شيعه را در هزار و صد سال گذشته به دست مى دهد.

اكنون نخست به سراغ «الذريعه» مى رويم تا حاشيه هاى تماشايى آن شاهراه بزرگ را نظاره گر باشيم.


غريو غيرت و نور

پيشترها حاجى خليفه دائرة المعارفى را در كتابشناسى مسلمانان ترتيب داده و آن را با نام «كشف الظنون» منتشر ساخته بود. وى از سر تعصب مذهبى، بسيارى از آثار شيعه را ناديده گرفته و هيچ نامى از آنها به ميان نياورده بود و گاه گاهى هم اگر از كتابهاى شيعه ياد مى كرد بسيار گذرا و همراه با تحقير و تحريف بود. به همين علت يكى ديگر از مخالفان شيعه، از سر غرض ورزى و عناد نوشته بود:

«شيعه را آثار يا كتابهايى نيست تا آيندگان آنها بتوانند در علوم مختلف از آنها سود برند و آنها به ناچار طفيلى ديگران بوده و بر سر سفره ديگران مى نشينند و... »(۵۳۰)

جرجى زيدان (م ۱۹۱۴ م) نويسنده معروف مسيحى، جسارت و جفا را در اين اجحاف و حق كشى از حد گذراند. وى پا را از همه فراتر نهاد و با غرض ‍ ورزى، در كتاب خود «تاريخ آداب اللغه» چنين نوشت:

«شيعه طايفه اى بود كوچك و آثار قابل اعتنايى نداشت و اكنون شيعه اى در دنيا وجود ندارد»!!(۵۳۱)

اينجا بود كه غيور مردان بزرگى از دانشمندان معاصر شيعى قيام كردند تا جواب دندان شكنى به آن ياوه سراييها دهند آنان با غيرت دينى، دست به خلق آثارى زدند كه هريك چون آذرخشى در آسمان فرهنگ و ادب غريدند و درخشيدند و آتش به خرمن خرافه بافان زدند.

«اين شد كه شيخ آقا بزرگ و دو همرديف و دوست علمى اش، سيد حسن صدر (م ۱۳۵۴ ق ) و شيخ محمد حسين كاشف الغطاء (م ۱۳۷۳ ق) هم پيمان شدند تا هر يك در باب معرفى شيعه و فرهنگ غنى تشيع، كارى را به عهده گيرند و سخن اين نويسنده... مغرض را به دهنش باز پس بكوبند. قرار شد علامه سيد حسن صدر درباره حركات علمى شيعه و نشان دادن سهم آنان در تاءسيس و تكميل علوم اسلامى تحقيق كند. ثمره كار او كتاب «تاءسيس الشيعه لعلوم الاسلام» شد. اين كتاب به سال ۱۳۷۰ ق، در ۴۴۵ صفحه چاپ شد. شيخ آقا بزرگ در چاپ آن نيز دخالت داشت. اما علامه شيخ محمد حسين كاشف الغطاء قرار شد وى كتاب «تاريخ آداب اللغه» جرجى زيدان را نقد كند و اشتباهات وى را باز گويد. وى اين كار را كرد و نقدى جامع و علمى بر هر چهار جلد كتاب زيدان نوشت... اما شيخ آقا بزرگ - از ميان اين سه يار علمى - متعهد شد فهرستى براى تاءليفات شيعه بنويسد. »(۵۳۲)

و چنين بود كه كار بزرگ و جامعى با نام «الذريعه» در فرهنگ شيعه آغاز شد. ناگفته نماند كه الذريعه در ۲۹ جلد انتشار يافت. به اين ترتيب كه نخست در ۲۵ جلد بود و سپس جلد ۲۶ (مستدركات الذريعه) پس از چاپ الذريعه تهيه شد. با توجه به اينكه جلد ۹ خود در ۴ مجلد چاپ شده و حاوى فهرست ديوانهاى شاعران شيعه است. شمار جلدهاى الذريعه به ۲۹ جلد مى رسد. اين دائره المعارف بزرگ، با ۱۱۵۵۴ صفحه ۵۵۰۹۵ كتاب و رساله را شناسايى كرده است و اگر كتابهايى را هم كه در ضمن شناسايى آثار ديگر نام برده شده اند بر اين رقم بيفزاييم به رقمى در حدود ۵۵۵۰۰ كتاب خواهيم رسيد.(۵۳۳)


طبقات اعلام الشيعه

اين اثر بى نظير حاصل هشتاد سال پژوهش علامه تهرانى و بزرگترين كارى است كه تا كنون در علم تراجم و زندگينامه بزرگان شيعه صورت گرفته است. پيشترها يكى از نويسندگان معاصر در مورد وسعت اين دائرة المعارف نوشته بود:

«اين كتاب نيز در حدود ۳۰ تا ۳۲ جلد است. »(۵۳۴)

اين دائرة المعارف را مى توان به آسمانى پر از آينه تشبيه كرد كه مراتب علم و فرهنگ شيعه را در طول هزار و صد سال بخوبى مى نماياند.

محقق تهرانى در اين اثر پربار و ماندگار زندگانى علماى شيعه را از قرن چهارم تا قرن چهاردهم به رشته تحرير كشيده است. او گذشته از عنوان كلى طبقات اعلام الشيعه، براى هر قرن عنوان و نام ويژه اى برگزيده كه به ترتيب زير است:

۱. نوابغ الروات فى رابعة المات،

(روايان نابغه در سده چهارم)

۲. النابس فى القرن الخامس،

(متكلمان و مدرسان در سده پنجم)

۳. الثقات العيون فى سادس القرون

(ديده روان و مرزبانان موثق در سده ششم)

۴. الانوار الساطعه فى المائة السابعه

(نورهاى فروزان در قرن هفتم)

۵. الحقايق الراهنة فى المائة الثامنه

(حقايق ثابت و محكم در قرن هشتم)

۶. الضياء اللامع فى القرن التاسع

(آفتاب درخشان در سده نهم)

۷. احياء الداثر من القرن العاشر

(احياى فضيلتهاى فراموش شده از قرن دهم)

۸. الروضة النضرة فى علماء الماة الحادية عشرة

(گلستان سر سبز و خرم در زندگانى دانشمندان سده يازدهم)

۹. الكواكب المنتشرة فى القرن الثانى بعد العشرة

(ستارگان پراكنده در قرن دوازدهم)(۵۳۵)

۱۰. الكرام البرره فى القرن الثالث بعد العشره

(نيكمردان با كرامت در سده سيزدهم)

اين قرن تا حرف عين تا كنون تنها دو جلد از آن، همراه با تعليقات مرحوم استاد علامه سيد عبدالعزيز طباطبايى يزدى چاپ شده است و بقيه (دو جلد ديگر) به صورت خطى است.

۱۱. نقباءالبشر فى قرن الرابع عشر

(بزرگان بشر در قرن چهاردهم)

از اين قرن هم به اهتمام استاد طباطبايى يزدى، تنها چهار جلد انتشار يافته و سه جلد ديگر هم به صورت خطى مانده است.

اين دائرة المعارف زندگانى ۱۱۳۰۰ دانشمند شيعى را به دست مى دهد. البته با محاسبه جلدهاى منتشر نشده از رقم ۱۵۰۰۰ نيز فراتر خواهد رفت.


آسمانى از آثار ديگر

تا اينجا ۴۹ جلد از آثار شيخ آقا بزرگ را (۲۹ جلد الذريعه و ۲۰ جلد طبقات) نام برديم. اما آثار محقق تهرانى منحصر به اين دو دوره دائره المعارف نبوده بلكه دهها كتاب ديگر هم از خود به يادگار گذاشته است كه شمار آنها به پنجاه جلد ديگر بالغ مى شود. با تاءسف هنوز انبوهى از آنها چاپ نشده است.


شاگردان پير پژوهش

استاد علامه سيد عبدالعزيز طباطبايى يزدى (قدس سره)، استاد سيد احمد حسينى اشكورى، استاد سيد مرتضى نجومى، سيد محمد حسن طالقانى، سيد محمد صادق بحرالعلوم، مولانا رضا حسين خان رشيدى ترابى، مولانا سيد صفدر حسين نقوى، مولانا شيخ محمد حسين پاكستانى، مولانا سيد محمد محسن نقوى، شهيد محراب سيد محمد على قاضى طباطبايى و...


تنديس تلاش و تحقيق

شيخ آقا بزرگ به حقيقت مردى خستگى ناپذير و نستوه بود. هميشه در تلاش و تكاپو و شيفته كار و تحقيق بود. اگر مجموعه آثار ماندگارش يكجا گردآورى و تحقيق شد سر به صد جلد خواهد زد. او از همان نخستين روزهاى ايام جوانى دست به استنساخ دهها نسخه كمياب و كتاب معتبر زد و تا آخر عمرش كه قامتش از خميدگى حالت ركوع دايم يافته بود باز سر در كتاب و دست در قلم داشت.

با اين همه كار و كوشش، خانه اى بى آلايش و بسيار ساده داشت و هميشه دور و برش آكنده از اوراق و اسناد و دفاتر بود و كتابها چون ستارگان بى شمارى او را كه براستى ماه تابان در آسمان تحقيق و تاءليف بود هميشه در حصار تماشايى خويش داشتند. خانه ساده او پناهگاه پژوهشگران و مرجع محققان بود. در خانه و كتابخانه او پيوسته به روى محققان باز بود. چيزى كه شيخ به آن نمى انديشيد راحتى و رفاه بود. محقق تهرانى حتى فرصت شام خوردن را در شبها نداشت و مى گفت: « چهل سال است كه شام نمى خورم. »(۵۳۶)

از سيد محسن امير عاملى، نويسنده «اعيان الشيعه» نقل مى كنند كه گفت:

«براى تهيه اسناد اعيان الشيعه كه به شهرها سفر مى كردم، در كربلا به كتابخانه شيخ العراقين وارد شدم و از متصدى آن خواستم كه يك هفته كتابخانه را در اختيار من بگذارد. پذيرفت مشروط بر اينكه در اين هفته ميهمان او باشم. شبى به من اطلاع داد امشب ميهمان ديگرى هم داريم و آن شيخ آقا بزرگ بود كه اسمش را شنيده بودم. هنگامى كه او را زيارت كردم و بحثى ميان ما در گرفت فهميدم كه او تنها يك فهرست نگار نيست بلكه اطلاعات فقهى و اصولى و فلسفى وسيعى نيز دارد. از اين رو مسرور شدم. ساعت چهار و نيم شب بود كه خستگى بر من غالب شد و خوابيدم. از خواب كه برخاستم ديدم شيخ آقا بزرگ نخوابيده و همچنان مشغول يادداشت بردارى است. از او پرسيدم نمى خوابيد؟ فرمود: من هنوز نشاط دارم و نخوابيد. ما هفت روز و شب در آنجا بوديم. ايشان استراحت منظمى نداشت و مى فرمود ما براى استراحت اينجا نيامده ايم و من با وجود اينكه پر كار بودم به ايشان غبطه مى خوردم. »(۵۳۷)


در معراج روح و جان

محقق تهرانى با وجود آن همه كار طاقت فرسا، هيچ وقت از محراب مسجد و سنگر سجاده غافل نبود. تا زمانى كه پا به آستانه هشتاد سالگى نگذاشته بود و خارهاى پيرى هنوز در كوير كهنسالى پاهاى خسته اش را به سختى نمى آزرد سير و سلوك هفتگى خود را كه سالها بود در چهارشنبه شبها ادامه داشت ترك نگفت. او هر شب چهارشنبه از نجف تا «مسجد سهله» را پياده مى پيمود تا در آن مسجد مقدس (واقع در ۱۰ كيلومترى نجف) آينه جان را با گلاب ديدگان صيقل دهد. گذشته از اينكه او با نماز و دعا در مسجد سهله انس و الفتى ديرينه و دل انگيز داشت، روزى سه بار جماعتى از خداخواهان و دلدادگان را در معراج نماز رهبرى مى كرد و در آن پروازهاى عاشقانه، پيشنماز پرستوهاى عشق و عرفان بود. تا سال ۱۳۷۶ ق، در مسجد طوسى نجف، نماز جماعت را بپا مى داشت تا آنكه در آن سال در راه زيارت كربلا دچار تصادف شد و آسيب ديد. از آن پس به علت دورى مسجد طوسى ديگر نتوانست امامت آن مسجد را ادامه دهد. بناچار «مسجد آل طريحى» را كه به خانه اش نزديك بود، برگزيد و تا نزديكى هاى وفاتش امامت آن مسجد را به عهده داشت.(۵۳۸)


در ميان خانواده

محقق تهرانى دوبار ازدواج كرد، نخستين شريك زندگانى او زنى بود به نام «منصوره خانم» دختر دانشور متقى شيخ على قزوينى (۱۳۳۳ ق) كه از خاندانى با فضيلت و اهل علم شمرده مى شد. پس از آنكه محقق به نجف اشرف هجرى كرد، ۲۴ سال از عمر را سپرى كرده بود كه با او زندگانى جديدى را آغاز كرد.(۵۳۹) شيخ آقا بزرگ چند جا از او ياد كرده(۵۴۰) و او رااوصافى چون، نيكوكار، بزرگوار، با شرافت، با وفا، خير خواه و وارسته ستوده است.(۵۴۱) اين بانوى با وفا در سال ۱۳۳۶ ق در گذشت. تنها پسر شيخ از اين زن هم كه جوانى به نام «محمد باقر» بود، در ۱۳۴۳ ق، در حالى كه هنوز تنها ۲۰ بهار از عمرش مى گذشت وفات يافت. شيخ آقا بزرگ، در فراق اين فرزندش اشعارى سرود كه دو بيت از آنها چنين است:

باقرا باغ جنان تو و داغ جگر من

توام آمد به جهان واى به روز دگر من

چون ز باب الفرجت كردند اهاتف عيب

بسته شد باب فرج بردركاش واگر من(۵۴۲)

علاوه بر اين پسر كه بزودى به مادرش پيوست دو دختر نيز به نامهاى مريم خانم و مرضيه خانم، از زن اول شيخ به يادگار مانده بود و شيخ براى تكفل آن دو دختر ناچار به ازدواج دوم تن داد.(۵۴۳)

دومين شريك زندگانى شيخ آقا بزرگ، زنى به نام «مريم خانم» دختر دانشور دينى سيد احمد زوارى دماوندى (۱۲۷۳ - ۱۳۳۸ ق) بود. اين بانو كه خود از خاندان سيادت و علم بود، در تاريخ ۱۳۳۶ ق زندگانى تازه اى را با علامه تهرانى در شهر كاظمين آغاز كرد.(۵۴۴) او براى محقق تهرانى چهارپسر به نامهاى: آقاى على نقى منزوى (متولد ۱۳۰۲ ش)، آقاى احمد منزوى (متولد سامرا ۱۳۰۴ ش)، آقاى محمد رضا منزوى (۱۳۰۸ ش - ۱۳۷۴ ق) و آقاى محمد تقى منزوى (متولد ۱۳۱۵ ش) و دو دختر به نامهاى خانم فاطمه منزوى و خانم بتول منزوى به دنيا آورد.


در آينه اخلاق

نستوه و پرتلاش كار مى كرد. هميشه به ياد خدا بود. در وفا به عهد حساس ‍ بود. تكريم ميهمان و احترام به سادات از صفات بارز او بود. از جاه و مقام و رياست دنيا گريزان بود، چنانكه از انتخابات شهرت «منزوى» نشان داد. نسبت به اهل بيتعليه‌السلام ارادت ويژه اى داشت. در ضمن آن تقريظ كه بر كتاب گرانسنگ الغدير نوشت آن را چنين ستود:

«من قاصرم از توصيف اين كتاب گرانبها و ستايش آن. الغدير بالاتر و بزرگتر از آن است كه آن را توصيف كنند و ثنا گويند. من تنها كارى كه مى توانم كرد اين است كه دعا كنم تا خداوند عمر مؤ لف كتاب را طولانى كند. به او فرجام نيك بخشد. اين است كه با خلوص دل از درگاه خداى متعال مساءلت مى كنم كه بقيه عمر مرا، بر عمر شريف او بيفزايد تا او بتواند به همه آرمان خويش دست يابد... »(۵۴۵)


انتقادپذيرى و سعه صدر

يكى ديگر از صفات بارز او بود تا آنجا كه در برابر انتقاد علامه كاشف الغطاء از انتشار كتابش «النقداللطيف» و ترجمه آن چشم پوشى كرد و هيچ اندوهگين نشد از استبداد راى وى خود محورى اجتناب مى كرد. از اخبار روزگارش آگاه بود و خطوط سياسى عصرش را مى شناخت و در نهضت مشروطه در صف مشروطه خواهان و از طرفداران آخوند خراسانى بود و در قيام ميرزا محمد تقى شيرازى كه به استقلال عراق انجاميد شركت داشت. زمانى كه مدارس به سبك جديد، يكى پس از ديگرى در شهرهاى مسلمان نشين تاءسيس مى شد خرسندى خويش را اعلام داشت و مردم را به شركت در اين كار خير و عمومى فراخواند.(۵۴۶)


خاموشى خورشيد

دوازدهم اسفند ۱۳۴۸ ش. بود و طرفى ديگر تقويم تاريخ روز جمعه ۱۳ ذيحجه ۱۳۹۸ ق. را نشان مى داد كه ساعت يك بعد از ظهر، قلب خورشيد پژوهش از تپش افتاد. سيد جليلى از ارادتمندان شيخ و از علماى پارساى نجف - كه بعدها به نام شهيد محراب، آية الله مدنى شهره آفاق شد - براى غسل و كفن پيكر پير پژوهشگران قيام كرد.(۵۴۷) عصر همان روز، ساعت ۶ بعد از ظهر، پيكر پاك شيخ را براى طواف بر مرقد سالار شهيدان امام حسينعليه‌السلام و برادرش حضرت ابوالفضل العباس به كربلا انتقال دادند.

پس از تشييع با ازدحام و احترام مردم كربلا پيكر پير پژوهش به نجف اشرف برگردانده شد و آن شب را در دانشگاه بزرگ نجف، همچون نگينى در حلقه دانشوران و دانشجويان دينى كه گرداگرد تابوت او را گفته بود، سحر كرد. فرداى آن روز پيكر شيخ در ميان سيل خروشان مردم، روى دستها بلند شد و در حالى كه همه دروس حوزه تعطيل شده و علما و فوج طلاب و دانشجويان در پيشاپيش مردم حركت مى كردند از جامعة النجف به سوى حرم مولاى متقيان امام علىعليه‌السلام تشييع شد و پس از آنكه در صحن شريف علوى، نماز ميت به امامت آية الله سيد ابوالقاسم خويى خوانده شد، شاگردان شيخ، پيكر استاد را به دور ضريح امام علىعليه‌السلام طواف دادند. سپس بنا به وصيت شيخ، به جايگاهى كه نخست قسمتى از خانه مسكونى خودش بود و بعدها قسمتى از كتابخانه موقوفه او شده بود حمل گرديد تا در آستانه كتابخانه عمومى خود دفن شود.

و چنين بود كه دانشورى نستوه از دانشوران بزرگ شيعى، پس از ۹۶ سال عمر با عزت و بركت كه بيشتر آن در كتابخانه ها و با كتاب و قلم گذشت بود، در نهايت نيز در ميان كتابها در كتابخانه عمومى خود به خاك سپرده شد. آن روز غمبار، در مدارس رسمى نجف هم براى نخستين بار، به خاطر تكريم مردى از مردان بزرگ دين و دانش، تعطيل شد و شاعران و سخنوران در مجالس بسيارى كه تا چهلم درگذشت او در شهرهاى مختلف عراق و... برگزار شد داد سخن دادند.(۵۴۸)

حال از ميان صدها سخن و چكامه اى كه در تجليل از اقيانوس پژوهش، شيخ آقا بزرگ تهرانى گفته يا سروده شده است به سخن دو دانشمند بزرگ، يكى از دانشمندان شيعى و ديگر از انديشمندان مسيحى و شرق شناس، بسنده مى كنيم.

استاد بزگوار علامه سيد عبدالعزيز طباطبايى يزدى (قدس سره) مى نويسد:

«شيخ مشايخ معاصر، بزرگ پژوهشگران و فهرست نگاران، حجت و دليل تاريخ، احياگر آثار گذشتگان، نمونه ناب تقوا و صلاح، شيخ آقا بزرگ تهرانى رحمة الله است. »(۵۴۹)

«شيخ بزرگ ما مرحوم محقق تهرانى روح بزرگى داشت. ۲۵ سال با او بودم اما براى يك بار هم نديدم پشت سر كسى بدگويى يا غيبت كند... »(۵۵۰)

استاد يوسف اسعد داغر، دانشمند و محقق مسيحى و مورخ پركار و صاحب آثار فراوان از جمله «مصادرالدراسه الادبيه» مى نويسد:

«به خدا سوگند اگر براى شيعه، در قرن چهاردهم هجرى نمى بود جز امينى بزرگ و الغديرش، و مرحوم سيد محسن امين و اعيان الشيعه اش، و علامه كبير شيخ آقا بزرگ و الذريعه اش، در نظر خردمندان، همين مردان دين براى خدمت به علم و اجتماع و هدايت افكار كافى بود... »(۵۵۱)