گلشن ابرار جلد ۲

گلشن ابرار0%

گلشن ابرار نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شخصیت های اسلامی

گلشن ابرار

نویسنده: جمعى از پژوهشگران حوزه علميه قم
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 43078
دانلود: 4655

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 58 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 43078 / دانلود: 4655
اندازه اندازه اندازه
گلشن ابرار

گلشن ابرار جلد 2

نویسنده:
فارسی

مجموعه گلشن ابرار که خلاصه ای از زندگی و شرح حال علمای اسلام است اثری است که در چندین جلد توسط جمعی از پژوهشگرن حوزۀ علمیۀ قم زیرنظر پژوهشکدۀ باقرالعلوم (علیه السّلام) تألیف شده است.
در این بین علمایی هستند که غیر از زندگی علمی خود، زندگی سیاسی پرباری داشته اند و در صحنه های گوناگون سیاسی شرکت داشته اند و برخی دیگر فقط زندگی علمی و زاهدانه ای داشته اند و در سیاست و اوضاع سیاسی دوران خویش هیچ دخالتی نداشته اند که هر کدام در جای خود به آن پرداخته شده است.
برخی از علما شرح کوتاهی دارند و برخی بسیار مفصل است که این امر یا به دلیل محدودیت اطلاعات راجع به عالم موردنظر است یا به جهت اهمیتی که آن عالم در بین مردم دوران خویش داشته، کمیت اطلاعات راجع به آن عالم تغییر کرده است. ساختار نوشتاری کتاب های این مجوعه در تمام مجدات آن به این ترتیب است:
1) تولد، خانواده و حسب و نسب
2) دوران کودکی
3) دوران تحصیل و تهذیب و مقام علمی
4) زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی
5) سفرها
6) شاگردان
7) آثار و تألیفات
8) تاریخ و چگونگی وفات یا شهادت


علامه امينى

متوفاى ۱۳۴۹ ش.

مصلح نستوه

سيد على رضا سيد كبارى


ميلاد نور

زمين و آسمان تبريز نورباران بود. بوى گل محمدى در فضاى شهر پيچيده بود. بوى بهار مى آمد. تبريز در شبى رؤ يايى به سر مى برد. صداى حمد و تهليل و تكبير از همه جا بلند بود. علىعليه‌السلام آن شاهكار آفرينش از خداى كعبه مولودى خواسته بود، خجسته، تا ياد حماسه بزرگ غدير را زنده كند.

باغبان آفرينش، نداى علىعليه‌السلام را چگونه بى پاسخ مى گذاشت؟

علىعليه‌السلام نور خدا، اميد امت، فيض حق بود. دعايش مستجاب مى گرديد. خطه شيران، تبريز به اميد طلوع بامدادى بود كه ناگه بانگ تكبير مؤ ذن، شب را شكست و از نور خبر داد.

هزار و سيصد و بيست سال از هجرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله، از مكه به مدينه مى گذشت كه «آقا ميرزا احمد» صاحب پسر شد. سر به خاك سائيد و طلوع آفتاب زندگى در خانه اش را سپاس نهاد. در كنار بستر كودك جاى گرفت، بغل كرد، بوسيد و بوئيدش. اشك شوق از ديدگانش ‍ بسان مرواريدى بر گونه كودك غلطيد. سيماى طفل با جذبه و نورى كه در آن بود. پدر را از خود برده بود. چشم از رخ فرزند برنمى داشت. پدر نام فرزندش را «عبدالحسين» ناميد تا در سير امامت و شهادت و حماسه و ايثار گام نهد و بدين صورت عشق وافر خود به پيشواى سوم شيعيان را از خود متبلور ساخت.


سوره تربيت

روزها گذشت. فرزند به دوره اى از زندگى رسيد كه مى توانست تعاليم پدر را به جان بپذيرد. او ديگر به بازى كه توجه شده بود و در عالم خيال سير مى كرد. مى خواست بداند بياموزد و در هستى انديشه كند. نخست آموزه هاى مادر را فراگرفت. آيات قرآنى و سوره هاى كوتاهى كه با اوزان مخصوص جان او را صيقلى مى داد. تا نوبت به تعاليم پدر شد. آقا ميرزا احمد از دانشمندان نامى تبريز كه در سال ۱۲۸۷ هجرى قمرى در قريه «سردها» از نواحى تبريز متولد شده بود. از سال ۱۳۰۴ براى ادامه تحصيل به شهر آمده و بعد از فراگيرى مقدمات، در محضر درس علامه بزرگوار مرحوم حاج ميرزااسدالله حضور يافت. و به مرتبه اى از دانش ‍ پژوهشى رسيد كه صلاحيت علمى آن بزرگ از طرف زعيم بزرگوار حضرت آية الله ميرزا على آقاى شيرازى و فقيه برجسته حاج ميرزا على ايروانى مورد تاءييد واقع شد.

علم و عمل از وى شخصيتى برجسته ساخته بود. حسن سيرت، آراستگى طبيعت و پرهيزكارى وى زبانزد خاص و عام بود.(۶۰۸)

وى اكنون تربيت فرزند خويش را بر عهده مى گرفت تا به نيكى به بار آيد و با دين محمدى و آئين علوى آشنا گردد. عبدالحسين به چنين پدرى افتخار مى كرد و خداى را سپاس مى گفت كه در خانه علم و تقوا تولد يافته و تربيت مى شود.

آموزش علوم توسط پدر شروع شد و در طى سالها آموزش ادبيات فارسى و عربى، منطق، فقه و اصول انجام گرفت. عبدالحسين همانگونه كه دروس ‍ متداول حوزه هاى علميه را فرامى گرفت و به حفظ اشعارى چون «الفيه ابن مالك» در علم نحو مى پرداخت، در ساله هدايت پدر، اشعارى هم از بزرگان دين حفظ كرد.

از اولين شعرهايى كه پدر، فرزند و شاگردش را به آموختن و حفظ آن تشويق كرد، شعرى از حضرت علىعليه‌السلام بود.(۶۰۹)

او مى دانست همانگونه كه براى علم نحو ابياتى قرار داده شده است تا با حفظ آنها اصول آن علم به آسانى در دست باشد، بايد اصول اعتقادات را هم از اين طريق به شاگردان مكتب توحيد آموخت.

عبدالحسين كتابهاى مختلفى در حديث و اعتقادات را نزد پدر خواند و از آنها بهره برد. و مسايل مشكل را با استاد در ميان نهاد و به حال آنها پرداخت. اهتمام به قرآن و حديث، به خصوص به نهج البلاغه، وى را عاشق امام علىعليه‌السلام كرد. چه نيك به يادداشت آن سخن گرانمايه را كه: «هيچ آيه اى در قرآن كريم نيست كه اول آن «يا ايها الذين آمنوا» باشد، مگر آنكه على ابن ابيطالبعليه‌السلام سردار مخاطبان آن آية و امير و شريف و اول ايشان است».(۶۱۰)

قرآن و نهج البلاغه دو كتاب گرانقدر براى اين محصل جوان بود. وى اين دو كتاب را بارها مطالعه كرده و در معانى آن دقيق شده بود. گاهى در مطالعه اين دو كتاب مى گريست و نم نم اشك برگونه اش جارى مى شد و چون درى گرانمايه در سينه وى نهان مى گرديد.

جد وى «مولى نجفعلى» مشهور به «امين الشرع» از اهالى آذربايجان بود كه سال ۱۲۷۵ هجرى قمرى متولد شده و خويشتن را به علم و ادب و پاك و پرهيزكارى آراسته بود. آن بزرگ شيفته جمع آثار ائمه اطهارعليه‌السلام بود. از آنجا كه از ادب فارسى و تركى بهره وافر برده بود، قصايدى چند به اين دو زبان داشت. خانواده عبدالحسين به مناسبت شهرت جدش به «امينى» معروف شده بود.(۶۱۱)

عبدالحسين هم راهى را در پيش گرفته بود كه امين شرع و مدافع اسلام ناب محمدى و علوى باشد.


قيام سرو

عبدالحسين چهارده ساله بود كه شيخ محمد خيابانى بر ضد استعمار شوم انگليستان قيام نمود. پيش از نهضت خيابانى، انقلاب مشروطيت روى داده بود، انقلابى كه مردم تبريز در آن نقش مهمى بر عهده داشت. اينك خيابانى به پاس حرمت خون شهيدان، با قيامى ديگر مى خواست با كج روى ها مقابله نمايد. لذا شانزدهم رجب ۱۳۳۸ هجرى قمرى برابر هفدهم فروردين ۱۲۹۹ هجرى شمسى بر ضد دولت ارتجاعى وثوق الدوله و امپرياليستهاى انگليسى قيام كرد. اين قيام به شهرهاى ديگر آذربايجان هم سرايت نمود و ادارات دولتى يكى پس از ديگرى به تصرف انقلابيون در آمد. شش ماه اداره شهر بر عهده كميته ملى به رهبرى خيابانى بود. مبارزى كه با انگليس، روس، آلمان عثمانى مقابله كرده و از استقلال موضع برخوردار بود.

با سقوط وثوق الدوله، مشيرالدوله پيرنيا به نخست وزيرى رسيد و حاجى مخبرالسلطنه هدايت را به تبريز فرستاد تا آن مجاهد خستگى ناپذير را دفع نمايد. عصر بيست و هشتم ذيحجة الحرام مركز انقلابيون از بين رفت و بعد از سه روز وى را در خانه شيخ حسن ميانجى به شهادت رساندند.

عبدالحسين كه با سخنان شيخ و انديشه و افكار متعالى وى آشنايى داشت، چون ديگر دوستدارانش عزا گرفت و از پدر آموخت كه بايد پس از قيام و شهادت با مكتب دعاء فرهنگ سياسى اجتماعى اسلام را در جامعه نشر داد.


هجرت عشق

سال ۱۳۴۲ هجرى بود. عبدالحسين بيست و دو سال در كنار پدر با نشست و برخاست او و درسهاى علمى و عملى اش، با اسلام و قرآن آشنا شده بود و از محضر بزرگان ديگرى چون جناب حاج سيد محمد مؤ لف «مصباح الساكين» مشهور ره «مولانا» و جناب حاج سيد مرتضى خسروشاهى صاحب «اهداء الحقير در معنى حديث غدير» و جناب شيخ حسين مؤ لف «هدية الانام» بهره هاى علمى برده بود.

عشق به امام علىعليه‌السلام و علاقه به تحصيلات عالى وى را به كوى عشق هدايت كرد. «نجف اشرف» شهرى كه سابقه تاريخى آن بر همگان روشن است. حوزه علميه نجف از دير باز جايگاهى براى رشد و تعالى دانشجويان علوم اسلامى بود و اينك مسافر عاشق مى خواست به شهر علم وارد شد.

عبدالحسين داستان هجرت با پدر در ميان نهاد. پدر بر قامت برومند نظرى انداخت و با ديدگانى اشكبار بر هجرت فرزند پاسخ مثبت داد. پدر از نداى امام آگاه بود و از جاذبه علىعليه‌السلام حكايات فراوانى به خاطر داشت. چگونه مى توانست عاشق را از معشوق دور نگاه دارد؟كه او بى عشق افسرده مى شد و اين بر پدر سخت گران بود. پدر لذت ديدار و همنوايى با فرزند را از دامن شست و وى را به امام علىعليه‌السلام بخشيد و فرزندش ‍ امام حسينعليه‌السلام همانگونه كه فرزند از لذات مادى به حيات جاويد رو آورده بود.

امينى هواخواه علىعليه‌السلام بود و خود مى دانست كه علىعليه‌السلام او را به شهر خويش فرا خوانده است از اينرو ملامت سرزنشگران و كوردلان را به هيچ انگاشت و زير لب زمزمه مى نمود:

ملك درسجده آدم زمين بوس تو نيت كرد

كه در حصن تو لطيفى ديد بيش ازحد انسانى

شهر نجف با سابقه ديرينه از عصر شيخ طوسى مهد علم و تقوى و فضيلت بود و بزرگ دانشگاه عالم تشيع محسوب مى گشت و با آشفته بازارى كه در ايران - در - آغاز كودتا و سپس سلطنت رضاخان - به وجود آمده، محل مناسبى براى تحصيل به شمار مى رفت.

و امينى در صدد بود با تحصيل در عتبات به جهاد علمى پردازد، عالمى فريادگر شود و مسير حق را تداوم بخشد. وى با هجرت به نجف در صدر تكميل معارف الهى بود. از اينرو در مكتب درس حضرات آيات سيد محمد فيروز آبادى - متوفى ۱۳۴۵ هجرى قمرى - و سيد ابوتراب خوانسارى - متوفى ۱۳۴۶ هجرى قمرى - حاضر شد:


سپاه شقايق

شيخ مصلح سرزمين عشق، امينى در روزگارى به شهر على ابن ابيطالبعليه‌السلام وارد شده بود كه با از هم پاشيدن امپراطورى عثمانى، عراق به دست انگليسهاى ناپاك افتاده بود.

وى هنوز شهداى انقلاب مشروطيت را به خاطر داشت كه با مظلوميتى ديگر مواجه شد و در صدد برآمد تا ياد شهيدان راه فضيلت، امت متفرق اسلامى را به وحدت و اخوت اسلامى دعوت نمايد. چرا كه خون شهيدان رايج ترين سكه تاريخ بشريت در راه آزادى و استقلال و امت اسلامى است. و اين سكه طلايى نه در ضرابخانه هاى آزاديخواهان، بلكه در ضرابخانه هاى مستبدان به نفع امت اسلام زده شده است.

علامه امينى زندگى شهداى راه حق و فضيلت را اولين تاءليف خويش قرار داد تا با جمع آورى گلهاى بوستان فضيلت امت اسلامى را به بزرگ آرمان الهى سوق دهد. آرمان والايى كه براى تحقق آن رادمردان بسيارى وضوى خون ساخته بودند و در محراب عشق به نماز ايستادند.

علامه امينى در اولين تاءليف خويش ابداع و ابتكارى به كار برد كه پيش از آن كسى به انجامش موفق نشده بود. با تاءليف گرانبهاى «شهداء الفيضيه» گوى سبقت را از همگان ربوده و بر گذشتگان و معاصران خويش برترى يافت. از كتابهاى قديمى كه در معرض نابودى و فراموشى بود گزارشاتى درباره علماى گذشته و قريب العهد فراهم آورده و به جاودانگى رساند.

بدين منظور بار سفر بسته و كشورها پيموده تا با رنج بسيار، كه براى هر كس ‍ تحمل پذير نيست، اين مجموعه از شرح حال را گرد آورد. كتابخانه هاى ايران و عراق را زير پا گذاشته و در كتابهاى خطى كمياب به دنبال مردانى گشته كه به راه حق شهيد گشته اند، وى پس از صرف سالها و ماهها اين مهم را به انجام رساند(۶۱۲) و پس از اين تاءليف به عنوان مجاهدى نستوه زبانزد خاص و عام شد.

برخى از دانشمندان اسلامى كه با تقريظهاى خود اين اثر جاودانه را ستودند عبات اند از:

۱ - بزرگ مرجع شيعه آية الله سيد ابوالحسن اصفهانى

۲ - آية الله العظمى حاج آقا حسين طباطبايى قمى.

۳ - آية الله شيخ محمد حسين غروى اصفهانى.

۴ - علامه محقق شيخ آقا بزرگ تهرانى.

به اين ترتيب علامه امينى، با «شهداء الفضيله» مواضع صد و سى تن از علماى دين و پيروان علىعليه‌السلام و آل علىعليه‌السلام را از قرن چهارم تا چهاردهم به رشته تحرير در آورد. تا امت اسلامى همچنان سرفراز و استوار در مقابل فتنه هاى دشمنان ايستادگى نمايند.

زمانى كه استعمارگران با ترتيب دادن جنگهاى جهانى در صدد برآمدند تا ملل اسلامى را مورد تجاوز قرار داده و جزو مستعمرات خويش در آورند. امينى با تاءليف كتاب شريف شهداءالفضيلة بزرگ اسوه هاى شجاعت و ايثار را در مقابل مردم غيور مسلمان سامان داد و آنان را به پايدارى و استقامت فرا خواند.

در اين دوره است كه مجتهد مجاهد تبريز، آقا ميرزا صادق تبريزى (۱۲۷۴ - ۱۳۵۱) عليه فساد و استبداد رضاخانى نهضت را شكل مى دهد و آية الله العظمى حاج آقا حسين قمى (۱۲۸۲ - ۱۳۶۶) نهضت خراسان را رهبرى مى نمايد(۶۱۳) و آية الله كاشانى كه تازه از عراق و جبهه جنگ عليه انگليس ‍ به ايران آمده است، حركت سياسى خود را در مقابل استبداد رضا خانى آغاز نموده است.


غواص بحر معانى

علامه امينى به عنوان محدث، مفسر، فيلسوف و متكلم و فقيه دست به تحقيقات دامنه دارى مى زند. شيخ بزرگوار در صدد است فلسفه سياسى اسلام را در هر صورت ممكن براى مردم كوچه و بازار هم قابل فهم نمايد. هر چه كه بعضى از بزرگان علم هم از آن غافل مانده اند.

با تحقيق و تعليق بر كتاب «كامل الزيارات» ابن قولويه قمى كه از مشايخ شيعه محسوب مى گردد، معتبرترين متون زيارات را در اختيار امت اسلامى قرار مى دهد و با تاءليف «ادب الزائر لمن يمم الحائر» كه شرح آداب زيارت حضرت امام حسينعليه‌السلام است، فلسفه زيارت را بيان مى دارد.

در اين باره شيخ مصلح، عبدالحسين امينى سالهاست كه در پاى مكتب درس اساتيد بزرگى نشسته و فقه و اصول و فلسفه و كلام اسلامى را فراگرفته است. از اين رو «ثمرات الاسفار» را در دو جلد فراهم مى آورد و بر «رسائل» و «مكاسب» شيخ اعظم انصارى حاشيه مى نويسد.

همچنين رساله اى درباره «نيت» مى نگارد و رساله اى در بيان «حقيقت زيارت»، تا به علماى پاكستان پاسخ داده باشد و «رساله اى در علم دراية الحديث».

علامه امينى با تاءليفات گرانقدر خويش بنيه علمى و نهاد وقاد خود را در معرض معاصران قرار مى دهد و از حضرت آية الله العظمى سيد ابوالحسن اصفهانى و حضرت آية الله علامه حاج ميرزا محمد حسين نائينى و حضرت آية الله العظمى شيخ عبدالكريم حائرى و حضرت آية الله شيخ محمد حسين كمپانى اصفهانى، اجازه اجتهاد دريافت مى دارد. و به زادگاه خويش تبريز باز مى گردد تا امين الشرع ديار خويش باشد. اما دل او ديگربار آهنگ نجف مى كند.

اينك او رو به قرآن كريم آورده است تا برنامه زندگى بشر و سعادت و خوشبختى و كام روائى وى را از كتاب الهى استخراج نمايد. شاگرد مكتب وحى آياتى از كتاب مبين را بر مى گزيند و به تفسير آن مى نشيند.

- سوره اعراف، آية ۱۷۲، «ميثاق الاول»

- سوره اعراف، آية ۱۸۰

- سوره واقعه، آية ۷

- سوره مؤمن، آية ۱۱

آنگاه  «العترة الطاهرة فى الكتاب العزيز» را مى نگارد و حق اولويت و مولويت خاندان رسالت را تبيين مى نمايد.


شهر آرمانى غدير

تاءليف رسالات گوناگون، جان شيفته وى را خوشنود نساخت. لذا بر آن شد، مدينه فاضله اسلامى را به صورت منقحى امت اسلامى عرضه دارد و داستان سال دهم هجرت را در خاطره ها زنده كند و آن زمانى است كه استعمارگران با حيله هاى خاص خود امپراطورى عثمانى را از بين برده اند و در عرصه عقيدتى دولت سنى مذهبى را كه به عنوان حكومت اسلامى بر سرزمين پهناورى حكومت مى كرد، از صحنه خارج ساخته اند. علامه امينى به عنوان آسيب شناس اجتماعى، اينگونه تشخيص داد كه با زوال دولت عثمانى نبايد به دولتهاى استعمارگر اجازه داد، تا جايگزين دولت ولو ظاهر اسلامى شوند.

از ديدگاه او، امت اسلام كه با زوال دولت ۶۲۳ ساله عثمانى روبرو گشته است، و تلخى هاى بسيار چشيده، بهتر است، نظام مدينه فاضله اسلامى را كه در آن اصل بنيادى غدير مطرح است، تجربه نمايد. نظامى كه پيامبر جز به آن سفارش نفرموده است.

علامه امينى با تاءليف «الغدير» خاطرات عصر نبوى را تجديد مى كند، عصرى كه سرورى از آن امت قرآنى است و رسول اكرم صلى الله عليه و آله رهبرى آن را بر عهده دارد و بعد از خود، ولايت على بن ابى طالبعليه‌السلام را معرفى كرده است.

امينى، احياگر سنت نبوى، با «الغدير» جلوه هاى شوكت و عظمت امت اسلامى را در خاطره ها زنده مى دارد و اصل اصيل و محور حكومت قرآنى، جريان غدير خم را يادآور مى شود.

امينى در عصرى زندگى مى كند كه شكست دولت عثمانى روى داده است. شكستى كه اگر «اصل غدير» و رهبرى امت آنگونه كه پيامبر اسلام و قرآن كريم فرموده، اجرا مى گرديد، روى نمى داد و انگليس را جراءت آن نبود كه عراق را جزء مستعمرات خويش درآورد.

امينى احياگر مدينه فاضله قرآنى، با قرآن و حديث و شعر و حماسه، مبانى فلسفه سياسى اسلام را به جهانيان ابلاغ نمود. وى علاوه بر اينكه با رجوع به قرآن و سنت و رعايت موازين «سند شناسى» و «نقد حديث» حقائق غير قابل انكارى را پيش چشم امت اسلامى نهاد و مساءله اختلاف اهل يك كتاب و قبله را از ميان برداشت. جهانيان را به اين مساءله واقف ساخت كه فلسفه امامت و رهبرى از اصول شناخته شده تشيع، از مبانى اصيل اسلامى است كه با رعايت آن حكومت اسلامى برقرار مى گردد، آنگونه كه در صدر اسلام رسول اعظم الهى و امير مؤمنان با تكيه به اين اصل، حكومت اسلامى را بنياد نهاده و حيات سياسى اسلام را استمرار بخشيدند.

علامه مصلح با نقد آثار و تاءليفات كسانى چون «ابن تيميه»، «آلوسى»، «قصيمى» و «رشيد رضا» در صدد برآمد وحدت و اخوت اسلامى را در جهان اسلام بگستراند و تخمهاى نفاق و تفرقه را بخشكاند. وى در پى اسناد حديث غدير، بيست و چهار كتاب تاريخى، بيست و هفت محدث و چهارده مفسر قرآن و هفت متكلم اسلامى را مى يابد كه به نقد حديث غدير پرداخته اند. آنگاه راويان حديث غدير از صحابه پيامبر صلى الله عليه و آله را به ترتيب حروف الفبا ذكر مى كند.

وى يكصد و ده تن از اصحاب را نام مى برد كه حديث غدير را روايت كرده اند و به نام هشتاد و چهار تابعى اشاره مى نمايد. سپس طبقات راويان حديث غدير از علما را بر مى شمارد از علماى قرن دوم هجرى تا قرن چهاردهم سيصد و شصت تن را ذكر مى كند كه به نقل از حديث شريف غدير موفق شده اند و علامه مجاهد براى يافتن مدارك معتبر بارها به اقصى نقاط جهان مسافرت مى نمايد تا آنچه را كه از دين الهى در مورد خلافت كبرى فرود آمده، به امت اسلام برساند. وى نخست در كتاب گرانقدر الغدير به آياتى كه در خصوص اميرمؤمنان علىعليه‌السلام فرود آمده، مى پردازد، برخى از اين آيات نورانى عبارتند از:

آية تبليغ،(۶۱۴) آية اكمال دين(۶۱۵) آيات سوره معارج(۶۱۶) آية ولايت(۶۱۷) سوره هل اتى. همچنين احاديث نبوى و سخنان پيامبر صلى الله عليه و آله را با آميختگى شگرفى در آغاز و انجام سخن و يا در مقام استدلال و تاءييد و تضمين يادآور مى شود كه بعضى از اين احاديث به قرار زير مى باشند:

حديث غدير و ولايت، حديث اخاء، حديث منزلت، حديث ثقلين، حديث على مع الحق و الحق مع على، حديث تبليغ، حديث انذار العشيرة، حديث ان عليا اول من اسلم و آمن و صلى، حديث ردالشمس، حديث سد الابواب، و صدها حديث ديگر كه در فضل و بزرگى وصى بر حق حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله، بر زبان پيامبر اسلام جارى گشته است.

دكتر سيد جعفر شهيدى كه خود در نجف و تهران از ياران آن فرزانه بود، نقل مى كند كه روزى علامه امينى به من گفت:

«براى تاءليف «الغدير» ده هزار جلد كتاب خوانده ام».

وى در ادامه سخن مى گويد:

«او مردى گزافه گو نبود. وقتى مى گفت كتابى را خوانده ام، بدرستى خوانده و در ذهن سپرده و از آن يادداشت برداشته بود».(۶۱۸)

علامه نستوه پس از بررسى اسناد حديث غدير و اثبات واقعه مهم عصر نبوى، شاعران چهارده قرن را كه از سفره قرآن توشه برداشته بودند، به شهادت آورد. تا هم يادى از نام آوران و مبارزان مكتب ارجمند علوى كرده باشد و هم فضايل امام علىعليه‌السلام ، وصى حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله را به اثبات رساند. وى ادب متعهد شيعى را يكى ديگر از حجتهاى واقعه غدير دانست و براى فراهم آوردن شعر بزرگ مردان فضيلت سالها تلاش پيگير نمود. تا علاوه بر گردآورى شعر حماسه سرايان غدير، اشتباهات عمدى محققين مغرض را بر ملا سازد.

سال ۱۳۶۴ / ۱۳۲۴ چاپ اول كتاب الغدير در نجف آغاز مى شود و تا نه جلد آن به طبع رسيده و در سراسر ممالك اسلامى و غير آن منتشر مى گردد. با انتشار كتاب گرانمايه «الغدير» سيل نامه ها و ستايشها به دانشمند فرزانه و علامه خبير ارسال مى شود. اين تقريظها گاه از دانشمندان بزرگ شيعه و اهل سنت است و گاه از پادشاهان كشورهاى اسلامى.

نكته واحدى كه در تمام ستايشها به چشم مى خورد. پذيرش غدير است به عنوان محور حركت اسلامى و بنيان حكومت دينى و مذهبى اسلام. پادشاهى فرصت طلب درصدد هستند تا اين جنبش دينى را به نفع خود به پايان رسانند ولى دانشمندان از جايگاهى بى غرضانه به مساءله مى انديشند و در حقيقت زنجير متصل به وحى را بعد از قرنها به راهنمايى مصلح بزرگ حضرت علامه امينى مى يابند.

شيخ محمد سعيد دحدوح از دانشمندان متتبع و امام جمعه و جماعت «اريحا» از نواحى حلب نامه اى اديبانه به مؤ لف «الغدير» نگاشته و در آن اينگونه مى گويد:

«آقاى من، كتاب، «الغدير» را دريافت كردم و آنرا مورد مطالعه قرار دادم... قبل از آنكه در امواج انبوه معانى آن وارد شوم نيروى فكر و انديشه ام در آن شناور گشت و شمه اى از آن را با ذائقه روحى خويش چشيدم. احساس نمودم كه اين همان يگانه سرچشمه و منبع آب گوارائى است كه هرگز دگرگون نشود. اين منبع جوشان معانى از آب باران صاف تر و گواراتر و از مشك خوشبوتر است... ».(۶۱۹)


بوستان هدايت

صاحب الغدير سال ۱۳۷۳ هجرى قمرى، هشت سال پس از انتشار نخستين جلد «الغدير» به تاءسيس كتابخانه اى اقدام نمود كه نام آن را «مكتبة الامام اميرالمؤمنينعليه‌السلام » نهاد و در روز عيد غدير افتتاح كرد.

آغاز فعاليت اين كتابخانه يا ۴۲۰۰۰ جلد كتاب خطى و چاپى بود. در تاءسيس اين كتابخانه نسخه هاى خطى از كتابخانه هاى معتبرى تهيه شد كه شمارى از آنها به قرار زير مى باشند.

كتابخانه ناصريه، ۰۰۰/۳۰ جلد كتاب، لكنهو

كتابخانه مدرسة الواعظين، ۰۰۰/۲۰ جلد كتاب، لكنهو

كتابخانه سلطان المدارس، ۰۰۰/۵ جلد كتاب، لكنهو

كتابخانه معتازالعلماء، ۰۰۰/۱۸ جلد كتاب، لكنهو

كتابخانه فرنگى محل، ۰۰۰/۹ جلد كتاب، لكنهو

كتابخانه ندوة العلماء، ۰۰۰/۶۰ جلد كتاب، لكنهو

كتابخانه اميرالدولة، ۰۰۰/۱۱۰ جلد كتاب، لكنهو

كتابخانه دانشگاه اسلامى عليگره، ۰۰۰/۵۰۰ جلد كتاب، عليگره

كتابخانه عمومى رظلا، رامپو

كتابخانه خدابخش، ۰۰۰/۵۰ جلد كتاب، پتنه

كتابخانه عمومى دانشگاه عثمانى، ۰۰۰/۱۱۱ جلد كتاب، حيدرآباد

كتابخانه عمومى آصفيه، ۰۰۰/۱۲۵ جلد كتاب، حيدرآباد

كتابخانه سالار جنگ، ۰۰۰/۵۲ جلد كتاب، حيدرآباد

و اين غير از آن كتابخانه هاى خصوصى و عمومى است كه در ايران و عراق ديده و استفاده شده بود.


بايست هاى جهان تشيع

علامه مصلح در طى سالهاى متمادى با جهان تشيع و تاريخ پرفراز و نشيب آن آشنائى كامل داشت. او به مقدار هر حرفى از كتاب الغدير تجربه اندوخته بود و نانوشته هايى داشت كه بايد در جامعه پياده مى شد، تا نظام اجتماعى، نظام الهى گردد.

زمانى كه علامه امينى را - دارالتبليغ قم - ديدن كرد و برنامه هاى آن مؤ سسه در اختيار ايشان قرار گرفت، فرمودند:

بايد درسى تحت عنوان «ولايت» غير از آنچه كه در تدريس علم كلام و اعتقادات مطرح مى شود، به طلاب آموزش داده شود».(۶۲۰)

اين جز از ژرف نگرى مصلح اجتماعى چيز ديگرى نيست. علامه امينى براى احياى بنيان فلسفه سياسى اسلام تدريس مبحث ولايت را امرى ضرورى تشخيص داده بود و آموزش آن در محدوده كتب كلامى و اعتقادى را كافى و وافى نمى دانست.

وى با مشكلات تاءليف و نشر كتاب آشنا بود و در اين انديشه بود تا با تاءسيس «دارالتاءليف» - خانه نويسندگان - رفاه مورد نياز محققين را در اين مكان فراهم آورده و نويسندگان بدون هيچ آشفتگى خيال به تحقيق و تاءليف مشغول شوند و اگر تاءليف مناسب حوزه كارگردانندگان آن بود، خود به چاپ و نشر آن اقدام نمايند.

از طرفى ديگر در طى تاءليف الغدير به نشريات بسيارى در اقصى نقاط جهان برخورد نموده بود كه درباره اسلام سخنى داشتند. علاوه در صدد بود مجمعى تاءسيس نمايد تا اين نشريات گردآورى شده و مورد ارزيابى قرار گيرد. مباحثى كه درباره اسلام، فرق اسلام، تاريخ، جغرافيا، فلسفه، كلام ادبيات، اخلاق، حقوق، اقتصاد، تفسير قرآن كريم، سياست و حكومت و ديگر علوم و صنايع اسلامى و... مى شود به دقت مورد مطالعه قرار گيرد و سره از ناسره شناخته گردد.

حضرت علامه امينى با مطرح نمودن ولايت و امامت و بحثهاى عميق علمى و كاوشگرانه پيرامون آن از نخستين متفكران اسلامى بود كه به «ولايت فقيه» در عصر غيبت رسيد و بحث و درس اختصاصى پيرامون آن را امرى لازم و ضرورى دانست. حكومت را از آن ولى فقيه به حساب آورد و گفت:

«ديگران غاصبند و اين مقام، حق مسلم آن فريادگر است. »(۶۲۱)

و در جاى ديگر به صراحت هر چه تمام تر ندا برداشت:

«الامام الخمينى ذخيره الله للشيعة».

«امام خمينى ذخيره خدا براى جهان تشيع است. »

چه او از طلوع فجر صادق خبر داشت و رسالتى كه بر دوش مجدد قرن نهاده شده بود. از اين رو شاگردى تربيت كرد چونان حضرت نواب صفوى تا حكومت علومى را فرياد زند وبا ياران خويش پايه هاى حكومت غاصبان را به لرزه افكند.


نماز آخر

تلاش بى پايان، معمار مدينه غدير را دچار فتور جسمى كرد و بيمار شد. بيمارى اندك اندك رو به فزونى گرفت. وى از كار باز ماند. كتاب از جلو ديدگانش دور شد و قلم از حركت ايستاد. بيمارى و بسترى شدن علامه حدود دو سال به طول انجاميد و معالجات خارج از كشور هم مفيد واقع نشد تا اينكه آيتى از آيات الهى و عاشقى از عاشقان ولايت و مجاهدى نستوه روز جمعه ۱۲ تيرماه ۱۳۴۹ برابر ۲۸ ربيع الثانى ۱۳۹۰ هجرى قمرى نزديك ظهر بدرود جهان گفت. وى كه همواره در نماز بود و جز به عبادت خداى كعبه و خدمت به مولود آن كارى ديگر نداشت، در شصت و هشت سالگى از دنيا رفت و جهانى را در غم ارتحال خويش فرو برد.

الغدير وى چراغ خانه دلهاى باصفا شد و مشعل هدايت امت اسلامى.