گلشن ابرار جلد ۲

گلشن ابرار0%

گلشن ابرار نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شخصیت های اسلامی

گلشن ابرار

نویسنده: جمعى از پژوهشگران حوزه علميه قم
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 43082
دانلود: 4655

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 58 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 43082 / دانلود: 4655
اندازه اندازه اندازه
گلشن ابرار

گلشن ابرار جلد 2

نویسنده:
فارسی

مجموعه گلشن ابرار که خلاصه ای از زندگی و شرح حال علمای اسلام است اثری است که در چندین جلد توسط جمعی از پژوهشگرن حوزۀ علمیۀ قم زیرنظر پژوهشکدۀ باقرالعلوم (علیه السّلام) تألیف شده است.
در این بین علمایی هستند که غیر از زندگی علمی خود، زندگی سیاسی پرباری داشته اند و در صحنه های گوناگون سیاسی شرکت داشته اند و برخی دیگر فقط زندگی علمی و زاهدانه ای داشته اند و در سیاست و اوضاع سیاسی دوران خویش هیچ دخالتی نداشته اند که هر کدام در جای خود به آن پرداخته شده است.
برخی از علما شرح کوتاهی دارند و برخی بسیار مفصل است که این امر یا به دلیل محدودیت اطلاعات راجع به عالم موردنظر است یا به جهت اهمیتی که آن عالم در بین مردم دوران خویش داشته، کمیت اطلاعات راجع به آن عالم تغییر کرده است. ساختار نوشتاری کتاب های این مجوعه در تمام مجدات آن به این ترتیب است:
1) تولد، خانواده و حسب و نسب
2) دوران کودکی
3) دوران تحصیل و تهذیب و مقام علمی
4) زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی
5) سفرها
6) شاگردان
7) آثار و تألیفات
8) تاریخ و چگونگی وفات یا شهادت


شهيد آية الله قاضى طباطبايى

شهادت: ۱۱/۸/۱۳۵۸ ش.

قله شجاعت و ايثار

محمد ابراهيم نژاد


آل امير عبدالوهاب

از بزرگترين و قديمى ترين طايفه از سادات علوى كه به سرزمين ما مهاجرت نمودند خاندان امير عبدالوهاب است كه با سادات «عبدالوهابيه» مشهورند.

«اين خاندان از ذريه حضرت امام حسن مجتبىعليه‌السلام از نسل حسن مثنى، از اولاد ابراهيم طباطبا هستند و در ابتدا جد بزرگوار آنها در زمان استيلاى خلفاى بنى عباس از خطه عربستان، مدينه منوره به ايران هجرت نمودند و در اصفهان سكونت اختيار كردند ناگفته نماند كه اولاد امام حسن مجتبىعليه‌السلام از صدر اول تا امروز، مردانى بزرگ و اشخاصى معروف و اغلب از علماء و بزرگان دين و دنيا بوده اند... مانند آية الله بحرالعلوم و آية الله شهيد سيد رضى الدين على بن طاووس حسنى...

اول كسى كه مؤ سس اين خاندان بزرگ در آذربايجان گرديده و ريشه اين تبار برومند را در آن سامان كاشته عالم ربانى و فقيه متبحر شيخ الاسلام امير عبدالغفار طباطبائى مى باشد...(۸۲۱)

خاندان عبدالوهاب چه در زبانها و چه در كتابهايى كه در شرح حال آنان نگارش يافته است به دو نام «قاضى طباطبايى» و «شيخ الاسلامى»(۸۲۲) مشهور و معروف بوده اند دليلش اين است كه اكثر مردان اين دودمان باعظمت از عالمان و بزرگان دين و سياست بودند و ساليان درازى به امر قضاومت و حل و فصل امور اجتماعى و مردم اشتغال داشتند.


طلوعى ديگر

چند ساعتى از طلوع آفتاب يكشنبه ششم جمادى الاولى سال ۱۳۳۱ ق. نگذشته بود كه خورشيدى ديگر از افق تبريز طلوع كرد. پسرى كه با تولد خويش صفاى خانه را دو چندان ساخت و با گشودن چشمان كوچك و معصوم خود، سرور و شادى را به ارمغان آورد.

بعد از گذشت چند روز، پدر و مادر با ايمان نوزاد نام نيكو و زيباى «محمد على»(۸۲۳) را براى تازه تولد يافته انتخاب نمودند.

پدر بزرگوار سيد محمد على، حاج سيد باقر(۸۲۴) مشهور به «ميرزا باقر»يكى از ستارگان درخشان و عالمان بزرگ، از سادات اصيل و مشهور به علم و تقوا و جهاد خطه عالم پرور آذربايجان بود.


جلوه هاى زيبا

دوران كودكى سيد محمد على در دامن پر مهر و محبت پدر و مادرى سپرى مى شد كه خود از تربيت يافتگان سعادتمند مكتب اسلام بودند.

چيزى كه در آن روزگار، فكر پدر سيد محمد على را به خود مشغول كرده بود مسئله بس مهم و خطير تعليم و تربيت فرزندان در خارج از منزل بود.

لذا بعد از مدتها و تفكر و برسى و مشورتهاى لازم به اين نتيجه رسيد كه تعليم و تربيت سيد محمد على را به ميرزا محمد حسين و برادر ارجمند خود حاج ميرزااسدالله قاضى كه هر دو از عالمان وارسته و مربيان دلسوز و آگاه و نمونه هاى چشمگير اخلاق اسلامى بودند بسپارد. به دنبال اين تضمين سيد محمد على با شوق و اشتياق وصف ناپذير، در جلسه درس ‍ اين بزرگواران حاضر شد و از شمع وجودشان استفاده ها برد.


نخستين گام

بعد از تسلط رضاخان بر مقدرات كشور ايران و گستردن بساط ظلم و ستم و اسلام ستيزى كه مى رفت تمام مقدسات را از بين ببرد، بار ديگر حماسه سازان هميشه بيدار به رهبرى روحانيت آگاه، در سراسر مملكت علم مخالفت برافراشتند و در مقابل اعمال خلاف شرع و ضد انسانى حكومت شوريدند.

اين بار هم مثل گذشته تبريز قهرمان پرچم نهضت اسلامى را بر دوش گرفت و هماهنگ با ساير شهرها خروشيد و موج اعتراض به راه انداخت.

در آن هنگام كه سيد محمد على نوجوانى ۱۶ ساله بود با چشمان تيزبين خود برخوردهاى سياسى و شيوه هاى هدايت مردم را از جانب پدر كه دوشادوش بزرگ عالمان شهر به عهده داشتند دنبال مى كرد و راه و رسم مبارزه مى آموخت.

در سال ۱۳۴۷ ق. به دنبال قيام مردم تبريز به دستور حكومت دست نشانده و تحميلى رضاخان پهلوى شيد محمد على به همراه پدرگراميش راهى تبعيدگاه شد و به مدت دو ماه ناگزير به اقامت اجبارى در تهران گرديد و از آن جا بار ديگر به مشهد مقدس تبعيد شد و يكسال در آن ديار پاك، دوران تبعيد خود را گذراند. دژخيمان پهلوى به اين مقدار هم رضايت ندادند و در غياب آقا ميرزا محمد باقر دستور دادند كه خانه اش را در تبريز خراب نموده و جزو خيابان سازند بدون اينكه ضرر و زيان وى را جبران نمايند.(۸۲۵)

و اين اولين تجربه مبارزاتى سيد محمد على بود كه در آن براى نخستين بار سوزش زخم بيداد حكومت پهلوى را بر قلب خود احساس كرد.


پيوند با آفتاب

در جام دلت باده ناب است نهان

آميزه اى از آتش و آب است نهان

انديشه تصوير تو در ماه خطاست

چون در تو هزاران آفتاب است نهان

سيد محمد على قاضى از همان دوران جوانى، به ماهيت ضدمذهبى رژيم جبار و خونخوار پهلوى پى برد. او كه خود در ۱۶ سالگى طعم تلخ تير زهرآلود نظام ستم شاهى را چشيده بود، از ديدن آن همه ظلم و ستم كه همچون صاعقه بر سر مردم فرود مى آمد، رنج فراوان مى كشيد و در تب و تاب شديدى مى سوخت و مى ساخت. اين بود كه تصميم قاطع بر مبارزه عليه استبداد گرفت و در اين راه كمر همت بربست.

در آن روزگاران اختناق كه تاريكى ظلم و ستم سراسر ايران زمين را فراگرفته بود، تنها خورشيد حوزه علميه قم بود كه با تابش نور اميد، دلهاى پرسوز سلحشوران را به روز روشن نويد مى داد و آنان را در برافروختن مشعل آزادى و برافراشتن پرچم اسلام ناب محمدى صلى الله عليه و آله هدايت مى كرد.

طلبه جوان، سيد محمد على قاضى در پى همچون خورشيدى مى گشت تا در روشنايى آن با گام هاى پرصلابت به جهاد خود سرعت بيشترى بخشد.

ديرى نپاييد كه آرزوى وى جامه عمل پوشيد و چشم پرانتظارش به جمال عالمتاب، ابرمرد تاريخ، حضرت امام خمينى (ره) روشن گشت.

حضرت امام خمينى (ره) در آن موقع از برجسته ترين اساتيد حوزه علميه قم بود و در رشته فلسفه دو كتاب مهم «شرح منظومه» و «اسفار» را تدريس مى كرد. تبحر علمى و روش جالب تدريس و همچنين خصوصيات ارزشمند اخلاقى و منش هاى والاى روحى امام، باعث شده بود كه حوزه تدريس ايشان پرجمعيت ترين درس حوزه باشد.

سيد محمد على طباطبائى با شور و شوق وصف ناپذيرى در اين دو درس ‍ امام شركت جست و از همان زمان رابطه نزديك و پيوند عميقى بين او و رهبر كبير انقلاب بر قرار شد. وى ضمن استفاده هاى علمى، با بهره جويى از افكار بلند استادش به تلاش و كوشش جهت دست يابى به آرمانهاى مقدس ‍ انقلاب اسلامى پرداخت. اقامت ايشان در شهر مقدس قم كه از سال ۱۳۵۹ ق. شروع شده بود به مدت ده سال به طول انجاميد وى در اين مدت علاوه از درسهاى حضرت امام از محضر آيات عظام: سيد محمد حجت كوه كمرى، سيد صدرالدين صدر، سيد محمد رضا گلپايگانى و ديگر اساتيد زبردست بهره هاى شايانى برد.


مريد و مراد

چو خوش جانان و جان باهم نشينند

سر مويى ميانشان در نگنجد

 (عطار نيشابورى)

سيد محمد على قاضى در سال ۱۳۶۹ ق. تصميم بر هجرتى ديگر گرفت و اين بار راه نجف را در پيش گرفت. وى قبل از عزيمت به عراق، از وضع درس حوزه هاى علميه آن سامان اطلاعات كافى بدست آورد و برنامه دقيق و منظمى جهت هر چه بيشتر استفاده نمودن از فرصتهاى گرانبها تنظيم نمود. به همين خاطر يكى دو روز از ورودش به سرزمين ولايت و امامت نگذشته بود كه با جديت تمام در حوزه هاى درسى بزرگ مردان علم و فقاهت همچون آية الله العظمى سيد محسن حكيم (ره) و آية الله العظمى سيد ابوالقاسم خويى (ره) و آية الله العظمى حاج شيخ عبدالحسين رشتى و آية الله العظمى شيخ محمد حسين كاشف الغطا و... شركت جست و مشغول كسب علم و دانش و تحصيل در فنون مختلف فقه و اصول و فلسفه شد.

شهيد قاضى در ميان اساتيد نجف براى آية الله العظمى حاج شيخ محمد حسين كاشف الغطاء احترام فوق العاده اى قايل بود و بيشتر با آن مجاهد نستوه انس و الفت داشت و در واقع شيفته و مريد اخلاق والا و تبحر عميق علمى و افكار بلند سياسى، اجتماعى كاشف الغطاء گشته بود.


غم فراق

در فرقت تو چاره اى از اشك و آه نيست

جزاشك وآه برغم هجران گواه نيست

رفتى و در فراق تو دل بى پناه شد

اينك به غير ياد تو دل را پناه نيست

 (مصطفى قليزاده)

اقامت در نجف و استفاده هاى علمى و معنوى از حوزه علميه را مى توان از بهترين و شاداب ترين روزگاران عمر آية الله قاضى طباطبائى بحاسب آورد. چرا كه در آن ايام بهاران، با شور و شوق به تحكيم مبانى فكرى خود پرداخت و به درجات عالى فقاهت و اجتهاد رسيد و از مراجع بزرگى مثل آية الله العظمى حكيم و آية الله العظمى كاشف الغطاء و ديگران به اخذ اجازه اجتهاد نايل آمد.(۸۲۶)

ولى افسوس كه آن ايام خوش خرم ديرپا نبود و زود به پايان آمد. ايشان بعد از سه سال رحل اقامت در نجف، اواخر سال ۱۳۷۲ ق. (۱۳۳۱ ش. ) بنا به علل ناگوارى ناگزير شد حرم جد بزرگوارش را ترك نموده به تبريز مراجعت نمايد. به همين خاطر غم فراق حرم مولى و فضاى روح بخش حوزه نجف به دلش چنگ انداخت.

آية الله سيد محمد على قاضى طباطبائى در سن ۴۲ سالگى با كوله بارى از علم و دانش و معرفت، حوزه نجف را پشت سر گذاشت و به سوى زادگاه خود شهر مجاهد پرور تبريز رهسپار شد تا به وظايف بس سنگين خود، در جهت اشاعه فرهنگى غنى و پوياى آيين حيات بخش اسلام بپردازد. همان خدمات ارزنده اى بخش اسلام بپردازد. همان خدمات ارزنده اى كه نتايج سودمندش در انقلاب شكوهمند اسلامى نمايان گشت، آنطور كه استاد بزرگوارش مجاهد نستوه آية الله العظمى كاشف الغطاء پيش بينى كرده بود. ايشان در يكى از نامه هاى خود، خطاب به آية الله قاضى چنين مى نويسد:

«اى سيد بزرگوار و اى دانشمند والامقام... ما از حالا مى بينيم كه مردم آذربايجان عموما و اهالى تبريز خصوصا از راهنمائيها و ارشادات شما بهره مند مى شوند و چه زود است تاءثير خدمات ارزنده شما در نصرت حق و از بين بردن باطل محسوس و ملموس باشد و در يارى و كمك از حق چه بهتر و مقدم تر از شما است؟

پدر روحى شما - محمد حسين(۸۲۷)

سال ۱۳۴۲ شمسى در تاريخ ايران زمين سالى است به ياد ماندنى و خاطره انگيز، سالى كه بزرگ رهبر مستضعفان جهان با خروش بى امان خود چنان موج بنيان كنى به راه انداخت كه مى رفت براى هميشه نظام ستم شاهى را به زباله دان تاريخ بسپارد. اين بار امام بزرگوار عروسك هاى خيمه شب بازى و همچنين كاسه ليسان حكومت پهلوى را به هيچ انگاشته همچون عقاب تيزپرواز، ام الفساد جهانى را در نوك حمله خود قرار داد و با هجوم برق آسا، پنجه هاى پولادين و دشمن شكار خويش را بر سر امريكا فرود آورد. و به دنبال آن ياران با وفاى آن امام آزادگان، به تبعيت از وى در سراسر كشور قد علم كردند و پرچم جهاد و مبارزه برافراشتند. در اين مبارزه بى امان، مجاهد نستوه آية الله قاضى طباطبائى سهم بسزائى در برانگيختن احساسات پاك مردم داشتند. وى با سخنرانى هاى آتشين و پخش ‍ اعلاميه هاى ضد رژيم، مردم قهرمان تبريز را به صحنه پيكار آورد و با اين عمل شجاعانه خود، شعله بر خرمن دشمن انداخت و حال زارشان را پريشان تر ساخت. چراكه طاغوتيان به خوبى مى دانستند، قيام آذربايجان يعنى به حركت در آمدن كل ايران، و اين همان كابوسى بود كه دژخيمان همواره از آن وحشت داشتند.

در پى جوش و خروش امت مسلمان، مركزنشينان سازمان ضد امنيت با هماهنگى «على دهقان » استاندار وقت آذربايجان، و «حسن مهرداد» رئيس ساواك تبريز، علامه سيد محمد على قاضى را دستگير و به پادگان زرهى تهران بردند و بعد از آن به سياهچال مخوف قزل قلعه تحويل دادند كه دو ماه و نيم ماندگار شدند و بعد از آزادى از زندان هم كسى حق رفت و آمد و تماس با ايشان را نداشت و همواره زير نظر و مراقبت شديد ماءموران ساواك بود. و در تهران به عنوان تبعيدى زندگى مى كرد.


بافت كرمان

آية الله قاضى به خاطر مبارزات بى امانش، سالهائى از عمر پر بركت خود را در زندانها و تبعيدگاهها سپرى كرد كه يكى از محلهاى تبعيد وى بافت كرمان بود.

روز سى ام آذر ماه ۱۳۴۷ ش. مصادف بود با يوم الله عيد سعيد فطر در شهر تبريز نما پرصلابت عيد فطر در جو معنوى به امامت عالم ربانى حضرت آية الله سيد محمد على قاضى طباطبائى برگزار شد. ايشان كه هيچ فرصى را از دست نمى داد، از اين اجتماع باشكوه نهايت استفاده را كرد و بر عليه سردمداران رژيم سخنرانى كردند و ضمن گفتار آتشين نقاب از چهره كريه رژيم پهلوى برگرفت و روابط خفت بار دولت با رژيم عاصب و نامشروع صهيونيستى را محكوم كرد، غروب همان روز براى اداء نماز مغرب و عشاء به مسجد شعبان تشريف آوردند و بعد از نماز و پاسخ به ابراز احساسات مردم از مسجد خارج شد.

هنوز چند قدمى از در مسجد دور نشده بود كه مزدوران وطن فروش وى را احاطه كردند و با اجبار سوار ماشين كردند. و سپس او را به بافت كرمان تبعيد نمودند.(۸۲۸)

بعد از اسكان در بافت كرمان، هر روز يك مامور ساواك جهت حضور و غياب تبعيدى به محل سكونت او سر مى كشيد. اتاقى كه آية الله قاضى در آن، روزهاى تنهايى مى گذراند، يك اتاق كوچك و محقرى بود كه از سطح حياط دو پله پايين تر بود. ماءمور ساواك طبق تعليماتى كه از طرف سازمان به او داده شده بود، با گستاخى و تبختر رفتار مى كرد و براى اينكه زور و حاكميت دستگاه را به رخ تبعيدى كشيده باشد، بجاى وارد شدن از در اتاق، با كفش از پنجره مى پريد وسط اتاق، و با حالت غرور و خودخواهى و صداى خشن و ناهنجار دستور مى داد: زود باش امضاء كن...

چند روز بدين منوال گذشت و آية الله قاضى چندبار به ايشان تذكر داد كه ادب را رعايت كند ولى آن بى ادب گوشش بدهكار نبود و دست از كار بى شرمانه خود برنمى داشت.

روزى هنگامى كه مزدور خودفروخته با همان رفتار پست هميشگى به وسط اتاق پريد، سيد دلاور بلافاصله كتاب سنگين و ضخيم «المنجد» را برداشت و محكم بر پس گردن ماءمور كوبيد و فرياد زد:

بى ادب! مگر نگفتم مودب باش...

ماءمور مغرور و خودباخته، با زبونى و ترس از اتاق بيرون رفت و آية الله قاضى با اين عمل شجاعانه خود بار ديگر ثابت كرد كه سرنيزه در مقابل نيروى پرتوان ايمان و استقامت محكوم به شكست است.

بعد از بافت كرمان ايشان را به زنجان تبعيد كردند و بعد از اتمام آن در تاريخ ۶/۹/۱۳۴۸ به تبريز مراجعت كرد.(۸۲۹)


قيام خونين

در پى مبارزات ستم شاهى مردم و رهبرى پيامبر گونه امام خمينى (ره)، سراسر ايران به انبار باروت مبدل شده بود كه هر لحظه انتظار جرقه اى كه انتظارش مى رفت در سال ۱۳۵۶ شمسى از نوك قلم مزدورى جهيدن گرفت و آتش افروخت و بغض و نفرت درونى مسلمانان غيرتمند را شعله ور ساخت.

مقاله توهين آميزى كه در روزنامه رسمى و كثيرالانتشار اطلاعات به چاپ رسيد و در آن نسبت به ساحت زعيم بزرگ و پيشواى عاليقدر جهان اسلام حضرت امام خمينى (ره) هتاكى شده بود، چهره شهر مقدس قم را دگرگون ساخت...

مردم ديندار و متدين قم، دست به تظاهرات زدند و سيل خشم و نفرت بر عليه حكومت به راه انداختند...

حركت انقلابى و ضد سلطنتى مردم قم با گلوله هاى سرخ و آتشين مزدوران رژيم به خاك و خون كشيده شد و به دنبال آن سياستگزاران جنايت پيشه دست به تدابير شديد امنيتى زدند و به تمام نيروى خود را در سراسر ايران به حالت آماده باش در آوردند، روزها به سختى مى گذشت و با حركت سنگين خود، روح مردم را مى آزرد دوباره دستگيرى ها شروع شد، عده اى از مجاهدان به زندان و گروهى ديگر روانه تبعيد شدند و...

با نزديك شدن چهلم شهداى قم، روحانيت آگاه و در راءس آنها مراجع بزرگوار و امام امت با وجود سانسور شديد مطبوعات، از طريق اعلاميه ها و سخنرانى هاى پرخاشگرانه، جنايات بى شمار دستگاه حاكمه را بر شمردند و مردم را به برگزارى هر چه باشكوه تر مراسم يادبود به خون خفتگان ۱۹ دى فراخواندند.

در استان آذربايجان، حضرت آية الله قاضى با همكارى و همفكرى علماى بزرگ از جمله مجاهد نستوه آية الله سيد حسن انگجى (ره) با انتشار بيانيه اى مردم هميشه در صحنه آذربايجان را به شركت در مراسم يادبود شهداى قم دعوت كردند.

سه شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۵۶ شهر تبريز حال و هواى ديگرى داشت، مجلس با شكوهى در مسجد حاج ميرزا يوسف بر پا بود و مردم دسته دسته براى عزادارى مى آمدند. مزدورى به ساحت مقدس مسجد اهانت كرد و... زمان انفجار فرا رسيده بود. جوانى از غيرتمندان تبريز كه از پاره كردن اعلاميه و سخنان توهين آميز آن دژخيم به هيجان آمده بود با وى گلاويز شد، و او با استفاده از كلت جوان مجاهد را هدف تير قرار داد و به شهادت رساند. در اين لحظه مردم خشمگين جنازه خون آلود جوان قهرمان را برداشته همچون سيل خروشان به طرف خيابانها راه افتادند و سينماها و مشروب فروشيها و مراكز فرقه ضاله بهايى و طاغوتيان و ساختمان حزب منفور رستاخيز و تعدادى از بانكها و ساختمانهاى دولتى را به آتش كشيدند.

دلاور مردان تبريز با اين حماسه سرنوشت ساز خود چنان ضربه اى بر پيكر دشمنان اسلام و قرآن آوردند كه تا به امروز نظيرش را نديده بودند. بدين ترتيب بذر نهفته در پانزده خرداد ۴۲، در ۱۹ دى ماه ۵۶ جوانه زد و در ۲۹ بهمن ماه شكوفا گرديد و ۲۲ بهمن ۵۷ به بار نشست.


در راه اتحاد

آية الله قاضى يكى از عالمان روشن بين و ژرف نگرى بود كه هميشه بر وحدت اسلامى تاءكيد داشت و در فرصت هاى مناسب با رفتار مدبرانه در جهت تحقق بخشيدن هر چه بيشتر وحدت بين مسلمانان جهان مى كوشيد.

او مى گويد: «ياد دارم در زمانى كه از سوريه برگشته وارد عراق شدم و غروب نزديك بود توقف كرديم كه نماز مغرب ادا كنيم و حركت نماييم، وضو گرفته در صحن خانه وسيعى حصير انداخته خواستم مشغول نماز باشم ديدم عده اى از جوانان اهل تسنن آمدند و در چند قدمى ايستادند، فهميدم كه مى خواهند بدانند كه چطور سجده خواهم كرد! من هم در موقع سجده پيشانى را بر بالاى حصير گذاشتم و ساير رفقا نيز اغلب از من تبعيت كردند، بعد از فراغت از نماز چند نفر از آنها جلو آمده از حقيقت سجده بر تربت كربلا كه بعضى از همراهان نماز گذاشته بودند، سئوال كردند، واقع امر را به آنها بيان كردم، بسيار قانع شده و امتنان بجا آوردند و اظهار نمودند كه به ما جور ديگر تلقين كرده اند.(۸۳۰)


زمزمه هاى تنهايى

شعر، سيل خروشانى است كه از درياى پرمايه ذوق سرچشمه مى گيرد و موجى از احساسات و دريافت ها و باورهاى درونى را بر ساحل نشينان هنر دوست به ارمغان مى آورد.

آية الله سيد محمد على قاضى طباطبائى سخنورى چيره دستى و شاعرى سخن شناس بود. او با طمع لطيفش چشمه ساران زيبايى جارى مى ساخت و تشنگان معرفت را سيراب مى كرد.

گاهى سرود خشم مى سرود و حماسه مى آفريد و گاهى شجاعتى مى ستود و مدح و ثنا مى گستراند و زمانى ديگر نغمه دلنشين توحيد و عرفان را به گوش روزگار زمزمه مى كرد. از اشعار نغز اوست:

چهل سال بيش با خرد و هوش زيستم

آخر نيافتم به حقيقت كه چيستم

عاقل ز هست گويد و عارف ز نيستى

من در ميان آب و گل هست و نيستم

من صدربزم انس ومجلس نشين قدس

ليكن تو چون به بزم نشينى بايستم

زان خنده آمدم به كمالات ديگران

كاندر كمال خويش چو ديدم گريستم(۸۳۱)


در سنگر جمعه و جماعت

يكى از دستاوردهاى مهم انقلاب اسلامى احياى سنت آيين عبادى، سياسى نماز جمعه و اقامه آن مى باشد بعد از پيروزى انقلاب به دستور حضرت امام (ره) در تهران و چند شهر بزرگ مراسم پربار نماز جمعه برپا گرديد در مرداد ماه ۵۸ طى حكمى از سوى رهبر كبير انقلاب، حضرت آية الله قاضى به عنوان نماينده تام الاختيار و امام جمعه تبريز منصوب گرديد و همه هفته با حضور در مراسم با شكوه نماز جمعه با ايراد خطبه و ارشاد و راهنمائى مردم پرداخت.


اولين شهيد محراب

در مسلخ عشق جز نكو را نكشند

روبه صفتان زشتخو را نكشند

گر عاشق صادقى ز كشتن مهراس

مردار بود هر آنكه او را نكشند

هنوز شش ماه از طليعه انقلاب شكوهمند اسلامى نگذشته بود كه ستاره درخشانى از آسمان پرفروغ علم و فقاهت غروب كرد. اين بار دست پليد استكبار جهانى از آستين كثيف، گروهك منحرف فرقان بيرون زد و ناجوانمردانه استاد بزرگ حوزه و دانشگاه آية الله مطهرى را به شهادت رساند...

وقتى خبر شهادت مظلومانه استاد مطهرى، به گوش آية الله قاضى رسيد بسيار متاءثر شد و همواره به اطرافيان خود مى گفت: كاش بنده هم مثل استاد مطهرى، روزى به شهادت برسم.(۸۳۲) چند روز بعد دعايش مستجاب شد!

سرانجام بعد از عمرى مجاهدت و تعليم و تربيت و نويسندگى، به تاريخ ۱۱ آبانماه ۱۳۵۸ در حالى كه روز عيد قربان(۸۳۳) نماز عيد خوانده بود بهنگام شب بعد از نماز مغرب و عشاء در مسجد شعبان خود قربانى دين خدا گشت بار ديگر گروه فرقان با اين جنايت هولناك دل امت و امام را جريحه دار ساخت.

در نمازم خم ابروى تو با ياد آمد

حالتى رفت كه محراب به فرياد آمد

 (حافظ شيرازى)


دلدارى خورشيد

بعد از شهادت مظلومانه اولين شهيد محراب نظام مقدس و خونبار جمهورى اسلامى، در حالى كه تمام مجامع بين المللى لب فرو بسته بودند و دم نمى زدند و سازمان دروغين حمايت از حقوق بشر با سكوت مرگبارش ‍ زخم جانكاهى بر دل زجركشيدگان و محرومان مى گذاشت بار ديگر خورشيد انقلاب در آسمان غمبار و تاريك ايران درخشيدن گرفت و زلال روح بخش و اميدآفرينى بر دل هاى پرالتهاب و داغدار مردم انقلابى جارى ساخت:

بسم الله الرحمن الرحيم

 انا لله و انا اليه راجعون

با كمال تاءسف ضايعه ناگوار شهادت عالم مجاهد حجة السلام والمسلمين آقا حاج سيد محمد على قاضى طباطبائى رحمة الله عليه بر عموم مسلمانان متعهد و علماء اعلام مجاهد و مردم غيور و مجاهد آذربايجان و به خصوص بازماندگان اين شهيد سعيد تسليت عرض، و از خداوند متعال صبر انقلابى براى مجاهدين در راه حق و اسلام خواستارم ملت عزيز و برومند ايران، و آذربايجانيان غيرتمند عزيز، بايد در اين مصيبت هاى بزرگ كه نشانه شكست حتمى دشمنان اسلام و كشور و عجز و ناتوانى و خودباختگى آنان است هر چه بيشتر مصمم و در راه هدف و اعلاى اسلام و قرآن مجيد بر مجاهدات خود افزوده و از پاى ننشينند تا احقاق حق مستضعفين از جباران زمان بنمايد.

عزيزان من در انقلابى كه ابرقدرتها را به عقب رانده و راه چپاولگرى آنان را از كشور بزرگ بسته است اين ضايعات و ضايعات بالاتر اجتناب ناپذير است ما بايد از كنار اين وقايع با عزم و خونسردى بگذريم و به راه خود كه راه جهاد فى سبيل الله است ادامه دهيم.

شهادت در راه خداوند، زندگى افتخارآميز ابدى و چراغ هدايت براى ملت هاست، ملتهاى مسلمان از فداكارى مجاهدين ما در راه استقلال و آزادى و اهداف توسعه اسلام بزرگ الگو بگيرد و با پيوستن بهم سد استعمار و استثمار را بشكنند، به پيش به سوى آزادى و زندگى انسانى بروند. از خداوند متعال عظمت اسلام و مسلمين و رحمت و مغفرت براى شهداى راه حق و شهيد سعيد طباطبائى خواستارم.

۱۱ ذى الحجة الحرام ۱۳۹۹ روح الله الموسوى الخمينى

فرداى آن روز مردم مصيبت زده آذربايجان در حالى كه سيل اشكشان جارى بود و قلب شان را غم و اندوه فراگرفته بود، پيكر پاك آن شهيد را تشييع كردند و در آرامگاه خانوادگى واقع در مسجد مقبره به خاك سپردند.


ره آورد فكرى

شهيد محراب آية الله قاضى از جمله قم بدستان پركارى بود كه در طول عمرشان با تلاش گسترده و نيتى خالصانه توانست تحقيقات ارزنده اى را با بيانى رسا و قلمى شيوا و نثرى استوار به جهان وسيع فرهنگ اسلامى عرضه بدارد.

كار تحقيقاتى و نويسندگى آن بزرگوار از دو جهت حائز اهميت است، يكى نوشتن كتابهاى مستقل در رشته هاى مختلف كه مورد نياز بود و تاءليفى صورت نگرفته بود و ديگرى با تعليقه و تصحيح و مقدمه نويسى بر آثار گرانقدر ديگر دانشمندان و چاپ مجدد آنها، افكار بلند و ارزشمند آنان را احيا كرد.

ره آورد فكرى شهيد قاضى كه به صورت نوشته به يادگار مانده است عبارتند از:

۱. الاجتهاد و التقليد (عربى - خطى)

۲. الفوائد (فقهى - تاريخى)

۳. خاندان عبدالوهاب (فارسى - خطى)

۴. كتاب فى علم الكلام (عربى - خطى)

۵. فصل الخطاب فى تحقيق اهل الكتاب (عربى - خطى)

۶. السعادة فى الاهتمام على الزياره (عربى - خطى)

۷. اجوبة الشبهات الواهيه (فارسى - خطى)

۸. رسالة فى اثبات وجود الامامعليه‌السلام فى كل زمان (عربى - خطى)

۹. سفرنامه بافت (بافت كرمان)، (فارسى، خطى)

۱۰. المباحث الاصوليه (عربى - خطى)

۱۱. حاشيه بر كتاب رسائل شيخ انصارى (ره)

۱۲. حاشيه بر كتاب مكاسب شيخ انصارى (ره)

۱۳. حاشيه بر كفاية الاصول آخوند خراسانى (ره)

۱۴. تقريرات اصول آية الله حجت كوه كمرى

۱۵. تاريخ قضا در اسلام

۱۶. صدقات اميرالمؤمنين و صديقه طاهرهعليه‌السلام

۱۷. حديقة الصالحين

۱۸. رساله در دلالت آية تطهير بر اهل بيتعليه‌السلام

۱۹. رساله در اوقات نماز

۲۰. رساله در مباهله

۲۱. رسالة فى مسالة الترتب

۲۲. رساله در نماز جمعه

۲۳ تعليقات بر كتاب الفردوس الاعلى تاءليف علامه شيخ محمد حسين كاشف الغطاء (عربى چاپى)

۲۴. تحقيق درباره روز اربعين حضرت سيد الشهداعليه‌السلام (فارسى - چاپى)

۲۵. تعليقات بر كتاب انوار نعمانيه (عربى - چاپى)

۲۶. مقدمه و تعليقه بر تفسير جوامع الجامع طبرسى (عربى - چاپى)

۲۷. تعليقات بر كتاب اسلام صراط مستقيم (فارسى - چاپى)

۲۸. تعليقات بر كتاب كنزالعرفان (عربى - خطى)

۲۹. مقدمه بر كتاب صحائف الابرار كاشف الغطاء (عربى - چاپى)

۳۰. آثار تاريخى آية الله العظمى حكيم (فارسى - چاپى)

۳۱. مقدمه بر تنقيح الاصول آقا رضا متوفى ۱۳۳۷ شمسى

۳۲. مقدمه بر كتاب مرآت الصلوة

۳۳. پيشگفتار بر علم امام علامه طباطبائى

۳۴. مقدمه بر كتاب معجزه و شرايط آن

۳۵. مقدمه بر كتاب جنة الماوى (عربى - چاپى)

۳۶. پاورقى بر تعليقات بر كتاب اللوامع الالهيه فى المباحث الكلاميه (عربى - چاپى)

۳۷. مقدمه بر انيس الموحدين نراقى (فارسى - چاپى)

۳۸. تحقيق در ارث زن از دارائى شوهر (فارسى - چاپى)

۳۹. علم امامعليه‌السلام (فارسى - چاپى)

۴۰. مقدمه برالعقائد الوثنيه فى الديانة النصرانيه (عربى - چاپى)

۴۱. ترجمه مسائل قندهاريه (از عربى به فارسى)

۴۲. مقدمه بر تاريخ ابن ابى الثلج بلخى (عربى - چاپى)

۴۳. مقالات متعدد چاپ شده در مجلات عربى چاپ صيدا (لبنان)(۸۳۴)

ايشان علاوه بر آثار فكرى، آثار اجتماعى و عمرانى بسيارى هم از خود به يادگار گذاشته اند.

روحش شاد و راهش پر رهرو باد.