گلشن ابرار جلد ۲

گلشن ابرار0%

گلشن ابرار نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شخصیت های اسلامی

گلشن ابرار

نویسنده: جمعى از پژوهشگران حوزه علميه قم
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 43082
دانلود: 4655

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 58 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 43082 / دانلود: 4655
اندازه اندازه اندازه
گلشن ابرار

گلشن ابرار جلد 2

نویسنده:
فارسی

مجموعه گلشن ابرار که خلاصه ای از زندگی و شرح حال علمای اسلام است اثری است که در چندین جلد توسط جمعی از پژوهشگرن حوزۀ علمیۀ قم زیرنظر پژوهشکدۀ باقرالعلوم (علیه السّلام) تألیف شده است.
در این بین علمایی هستند که غیر از زندگی علمی خود، زندگی سیاسی پرباری داشته اند و در صحنه های گوناگون سیاسی شرکت داشته اند و برخی دیگر فقط زندگی علمی و زاهدانه ای داشته اند و در سیاست و اوضاع سیاسی دوران خویش هیچ دخالتی نداشته اند که هر کدام در جای خود به آن پرداخته شده است.
برخی از علما شرح کوتاهی دارند و برخی بسیار مفصل است که این امر یا به دلیل محدودیت اطلاعات راجع به عالم موردنظر است یا به جهت اهمیتی که آن عالم در بین مردم دوران خویش داشته، کمیت اطلاعات راجع به آن عالم تغییر کرده است. ساختار نوشتاری کتاب های این مجوعه در تمام مجدات آن به این ترتیب است:
1) تولد، خانواده و حسب و نسب
2) دوران کودکی
3) دوران تحصیل و تهذیب و مقام علمی
4) زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی
5) سفرها
6) شاگردان
7) آثار و تألیفات
8) تاریخ و چگونگی وفات یا شهادت


علامه طباطبايى

متوفاى: ۲۴/۸/۱۳۶۰ ش.

ميزبان معرفت

احمد لقمانى


سپيده سيادت

روزهاى ماه «ذيحجه» ۱۳۲۱ق. يكى از پس از ديگرى مى گذشت و دلهاى شيفتگان بيت الله در هواى حرم الهى «لبيك شوق» سر مى داد. ياد عرفات و نام مشعر عطش ديدار به جانها داده بود.

ناگاه «كعبه كرامت الهى» زيبا چهره اى نورانى را در آغوش پدر و مادرى مهربان نهاد. گويى بار ديگر «زمزم» لطف خداوندى رخ نشان داده است.

آرى طفلى ديده به جهان گشود كه نور سيادت بر سيماى بلورينش آينده اى روشن را خبر مى داد. نام او را «محمد حسين» نهادند و آن را به تبرك نام «جد و فرزند» مايه بركت شمردند. زيرا خاندان محمد حسين، خانواده اى اصيل بود كه هماره بيرق بزرگى در دست داشته و شهر تبريز لبريز از نام آنان بوده است.

«سراج الدين عبدالوهاب» جد معروف اوست كه با وساطت وى، نبرد خونين دولت ايران عثمانى، در سال ۹۲۰ قمرى پايان يافت و «مرحوم ميرزا محمد تقى قاضى طباطبايى » شخصيت ديگرى است كه از قرنها پيش تا كنون شرافت و بزرگوارى را از آن خاندان بزرگ قاضى طباطبايى تبريز كرده است.


طفوليت و توفان حوادث

دوران كودكى «محمد حسين» با توفان حوادث و بلا همراه بود. بيش از پنج بهار از عمر عزيزش نگذشته بود كه ما درس مهربان و با فضيلت را از دست داد. بغض غم و اندوه بى مادرى او را رها نكرده بود كه گرد يتيمى بر وجودش سنگينى كرد و از ديدن روى پدر محروم شد. همراه با بردار كوچكتر خود تنها ماند اما هماره دست لطف خداوندى سايه بان مرحمتى بر سر او بود. مدت زيادى از تحصيل او نمى گذشت كه علاوه بر قرآن مجيد، كتابهاى گلستان، بوستان، اخلاق مصور، تاريخ معجم، ارشادالحساب، نصاب الصبيان و ديگر كتابهاى متداول در مدارس آن روز را فراگرفت.

صوف و نحو و معانى و بيان را نزد استاد خويش مرحوم شيخ محمد على سرابى آموخت و پس از آن با گامى بلند و همتى فراتر، سطوح عالى در فقه، اصول، فلسفه و كلام را در زادگاه خود نزد اساتيد آن خطه تحصيل كرد. روح لطيف او، ذوقى هنرى به وى بخشيده بود دستمايه اى كه با كمك آن توانست خوشنويسى را در اوان عمر خود از آقا ميرزا على نقى بياموزد.

با سپرى شدن ايام تلخ و ناكامى طفوليت، شكوفه هاى رشد و تكامل بر شاخسار وجود سيد محمد حسين نمايان شد. وى از سال ۱۲۹۷ ش. تا ۱۳۰۴ علوم بسيارى آموخت. در اين مدت، تمامى درسهاى مربوط به سطح را فراگرفت و با شور و شوق بسيارى كتابهاى مربوط به ادبيات، فقه، اصول، كلام و معارف اسلامى را آموخت.

او خود از روزگار تحصيل خود چنين بازگو مى كند:

«در اوايل تحصيل كه به نحو و صرف اشتغال داشتم علاقه زيادى به ادامه تحصيل نداشتم و از اين روى هر چه مى خواندم نمى فهميدم... پس از آن يك بار عنايت خدايى دامنگيرم شده، عوضم كرد. در خود يك نوع شيفتگى و بى تابى نسبت به تحصيل كمال حس نمودم ؛ به طورى كه از همان روز تا پايان تحصيل كه تقريبا هيجده سال كشيد هرگز نسبت به تعليم و تفكر، احساس خستگى و دلسردى نكردم و زشت و زيباى جهان را فراموش كردم... در خورد و خواب و لوازم ديگر زندگى، به حداقل ضرورى قناعت نموده، باقى را به مطالعه مى پرداختم بسيار مى شد - بويژه در بهار و تابستان - كه شب را تا طلوع آفتاب با مطالعه مى گذراندم... »(۹۰۶)

عشق و شور به تحصيل و تكامل استاد را بر آن داشت كه از شهر خويش رو به سوى، سيناى اسرار «نجف اشرف» هجرت كند. تا از شراب عشق علىعليه‌السلام جامى نوشيده و طريق معرفت و راه رستگارى را بهتر و بيشتر بپيمايد.

با اولين نگاه به قبه و بارگاه اميرالمؤمنين آخرين كلام خويش را زده و مى فرمايد:

«يا على! من براى ادامه تحصيل به محضر شما شرفياب شده ام ولى نمى دانم چه روشى پيش گيرم.. از شما مى خواهم كه در آنچه صلاح است، مرا راهنمايى كنيد».

چند روزى نمى گذرد كه نصرالله و يارى الهى به دست مولاى متقيان به سوى استاد مى آيد. شخصيت وارسته اى چون حاج ميرزا على آقا قاضى «قدس سره» به سراغ وى آمده و خطاب به او اينگونه مى گويد:

«كسى كه به قصد تحصيل به نجف مى آيد؛ خوب است علاوه بر تحصيل، از فكر تهذيب خود غافل نماند. »

كيمياى وجود مرحوم قاضى، روح و روان استاد را دگرگون كرده و برنامه اى روشن و نورانى براى آينده او ترسيم مى كند. از آن روز كتابى ديگر از زندگى استاد فرزانه باز مى شود كه صفحه آغازين آن با اين جمله شروع مى گردد:

علم نبود غير «علم عاشقى»

مابقى تلبيس ابليس شقى(۹۰۷)


طلوع عشق و انديشه

مفسر فرزانه مدت يازده سال در كنار مرقد نورآفرين اميرالمؤمنينعليه‌السلام كسب علم كرده وى خوشه چين زبر دست بود كه بيشترين استفاده را از فرصت فراهم آمده نمود. فقه، اصل، فلسفه، رياضيات، رجال را از محضر اساتيدى والامقام فراگرفت. بزرگانى چون: آية الله نائينى، سيد ابوالحسن اصفهانى، سيد حسين بادكوبه اى، سيد ابوالقاسم خوانسارى، حجت، حاج ميرزا على ايروانى و ميرزا على اصغر ملكى.

سر سلسله اساتيد ايشان مرحوم قاضى است. شخصيتى كه « سيد محمد حسين» را «علامه» كرد. جام وجود اين انسان پاك را جرعه هاى حيات ابدى و معنويت جاودانه بخشيد. مرحوم علامه پيرامون استاد خود مرحوم قاضى چنين مى فرمايد:

«ما هر چه داريم... از مرحوم قاضى داريم. چه آنچه را كه در حال حياتش ‍ از او تعليم گرفتيم و از محضرش استفاده كرديم و چه طريقى كه خودمان داريم و از مرحوم قاضى گرفته ايم».


بازگشت به تبريز

دست تقدير، رجعت فرزانه انديشمند را رقم زد. پس از سالها اندوختن معارف ناب، در سال ۱۳۱۴ ش. مجبور به بازگشت به زادگاه خويش گرديد. دوران تلخ ‌كامى و غربت از مهد علم و دانش از اين زمان شروع شد اما مدتى نگذشت كه لطف خفى الهى خود را از سراپرده حكمت خداوندى نشان داد. كار تدريس و تحقيق شروع شد و اولين غنچه هاى «الميزان» با نمودى در «بحارالانوار» بر شاخسار علامه روييد.


هجرت به قم

دوران ده ساله اقامت علامه در تبريز همراه با تدريس و تاءليف سپرى شد و فصلى جديد از حيات وى را فراهم كرد. تا اينكه «فيض روح القدس» بار ديگر مدد فرمود و با آمدن چنين آيه اى در استخاره، علامه راهى قم گرديد:

 «هنالك الولايه لله الحق هو خير ثوابا و خير عقبا».  (۹۰۸)

(در آنجا، يارى به خداى حق تعلق دارد. اوست بهترين پاداش و بهترين فرجام)

و آن روز حوزه علميه قم از ضربات سهمگين رضاخان رهايى يافته بود و با حضور آيات و مراجع بزرگوار چون آية الله بروجردى انسجام بيشترى پيدا كرده بود، فرصتى طلايى فراهم آمده بود تا علامه طباطبايى، نيازهاى جامعه را سنجيده و بر طبق آنها، برنامه اى منظم و كارآمد تنظيم كند. تفسير و فلسفه درسهايى بود كه - بر اساس احساس وظيفه علامه - شروع شد و تعجب بسيارى را برانگيخت چراكه تدريس تفسير دانشى به دور از تحقيق تلقى مى شد اما پشتكار و اخلاص علامه كار را بدانجا رساند كه «الميزان» حاصل سالهاى تلاش و تدريس گرديد.

درس فلسفه نيز در آن عصر خوشنام نبود. از اينرو تلاشهاى بسيارى در تعطيل اين درس انجام مى شد اما رفتار مؤ دبانه استاد و برخورد مهربانانه آية الله العظمى بروجردى ابرهاى تيره سوء تفاهم ها را كنار زد و سعايتها را بى اثر نمود.(۹۰۹)

به هر روى تشكيل جلسات عمومى و خصوصى اين عالم فرهيخته و حضور شاگردان انديشمندى چون آية الله مطهرى باعث نقد و بررسى فلسفه هاى غربى - خصوصا ماترياليسم ديالكتيك - گرديد و آثار و بركات جاودانه اى در تدوين كتب فلسفى به همراه خود آورد.

... هر روز كه سپرى مى شد ابعاد علمى و چهره چشمگير علامه بيشتر از گذشته نمايان مى شد. شعاع شخصيت اين استاد فرزانه به داخل كشور محدود نگرديد، بلكه انديشمندان بسيارى را به سوى خويش كشاند و در تمام ابعاد اسلام به بحث و گفتگو با آنان منجر شد. اين عظمت بدانجا انجاميد كه دولت آمريكا توسط شاه ايران از علامه دعوت رسمى كرد تا در دانشگاههاى آن كشور «فلسفه شرق» را تدريس نمايد! روح بلند و بينش كم نظير علامه دست رد به آنهمه اصرار زد. او زندگى محقرانه در قم و جلسات درس با طلاب و تربيت شاگردانى فاضل را بر تمامى ظواهر فريبا ترجيح مى داد.(۹۱۰)


يادگارهاى ماندگار

«انبوه دانش» و «كيمياى ايمان» علامه آثارى گرانبها و جاودانه بسان مشعلى فروزان فرا راه دانش پژهان آفريد كتابهايى چون:

۱. تفسيرالميزان

دائرة المعارفى از معارف و در بردارنده بحثهاى اعتقادى، تاريخى، فلسفى، اجتماعى و... با تكيه بر قرآن كريم. اثرى سترگ كه استاد شهيد مطهرى ۶۰ سال يا۱۰۰ سال ديگر زمان درك عمق و ارزش اين كتاب مى داند.(۹۱۱) اين كتاب ثمرهاى كم نظير از بيست سال تلاش شبانه روزى علامه است. نقطه آغازين اين تاءليف به بركت غور و ژرف نگرى در روايات بحارالانوار بود علامه سبك اين تفسير را از مرحوم قاضى آموخت و در قم عملى ساخت.

۲. بداية الحكمة

كتابى كه يك دوره تدريس فشرده براى دوستداران علوم عقلى در قم و سپس دانشگاههاى كشور گرديد.

۳. نهاية الحكمة

اين اثر براى تدريس فلسفه با توضيحى بيشتر، عمقى افزونتر و سطحى عالى تر تدوين شده است.

۴. اصول فلسفه و روش رئاليسم

بينش علامه پيرامون نظرات ماديون و ماترياليستها باعث فراهم آوردن اين اثر گرديد بركت اين كتاب موجب هدايت بسيارى از جوانان مسلمان و نجات آنان از هلاكت كفر و الحاد شد. اثرى كه پاورقيهاى استاد مطهرى عنايتى افزون بدان بخشيده است.

۵. حاشيه بر كفايه

كتابى اصولى پيرامون قوانين استنباط است كه بتازگى چاپ شده است.

۶. شيعه در اسلام

دوره اى كامل از اعتقادات و معارف شيعه در اين اثر نفيس به چشم مى خورد.

۷. مجموعه مذاكرات با پروفسور هانرى كربن

او كه محققى فرانسوى است پيرامون چگونگى شيعه و مباحث اعتقادى و... مذاكراتى با علامه داشته كه در اين كتاب وجود دارد.

۸. خلاصه تعاليم اسلام

خلاصه آنچه هر مسلمان متعهد بايد از آن آگاهى داشته و خود را بدان زينت دهد، در اين اثر بيان شده است.

۹. روابط اجتماعى در اسلام

انسان و اجتماعى و رشد اجتماعى او، پايه زندگى اجتماعى، آزادى در اسلام و... مباحثى است كه در اين كتاب بدانها پرداخته شده است.

۱۰. بررسيهاى اسلامى

مجموعه اى است زرين از مقالات استاد كه بسان دائره المعارفى از معارف ناب اسلامى جمع آورى شده است.

۱۱. آموزش دين

كتابى در قلم روان و مطالبى لازم و ضرورى است كه براى دانش آموزان نوشته شده است.

۱۲ و ۱۳ و ۱۴- رساله انسان قلب از دنيا، در دنيا و بعد از دنيا

اين كتاب كه اكنون با نام «انسان از آغاز تا انجام» ترجمه شده است مباحثى مفيد از عوالم سه گانه ماده، مثال و عقل مطرح كرده و پيرامون شبهات و دغدغه خاطر جوانان مطالبى بسيار مفيد و لازم ارائه كرده است.

۱۵ تا ۴۱

رساله هايى گوناگون درباره قوم و فعل، صفات، افعال الله، وسائط، نجو، صرف، اين مجموعه ۲۶ رساله است كه بنا به ضرورت و نياز جامعه توسط علامه نگاشته شده است.

۴۲. ديوان شعر فارسى

مجموعه اى از اشعار چشمگير و عميق علامه كه طى ساليان متمادى سروده شده است.

۴۳. سنن النبى

سيره و روش رسول الله صلى الله عليه و آله در بين مردم و همراه خانواده در اين اثر به چشم مى خورد.

۴۴. لب اللباب

مجموعه درسهاى اخلاق استاد كه از سالهاى ۱۳۶۸ تا ۱۳۶۹ قمرى براى برخى از فضلاى حوزه قم بيان فرموده اند.

۴۶. حاشيه بر اسفار

نظرات استاد فرزانه علامه طباطبايى بر اسفار در اين كتاب جمع آورى شده است.(۹۱۲)


شاگردان

«هماى همت» علامه، باعث تربيت «مه گونه هايى» شده تا آنگاه كه خورشيد وجودش رخ در نقاب خاك مى كشد، اينان چون ماهتاب هدايت نورافشانى كنند.

شاگردان علامه، دهها نفر از بزرگان و فرهيختگان كنونى در حوزه هاى علميه مى باشند كه به تنى چند از آنان اشاره مى شود. حضرات آيات و حجج اسلام:

۱. شهيد مرتضى مطهرى، ۲. شهيد سيد محمد حسينى بهشتى ۳. امام موسى صدر ۴. ناصر مكارم شيرازى ۵. شهيد محمد مفتح ۶. شيخ عباس ‍ ايزدى ۷. سيد عبدالكريم موسوى اردبيلى ۸. عزالدين زنجانى ۹. محمد تقى مصباح يزدى ۱۰. ابراهيم امينى ۱۱. يحيى انصارى ۱۲. سيد جلال الدين آشتيانى ۱۳. سيد محمد باقر ابطحى ۱۴. سيد محمد على ابطحى ۱۵. سيد محمد حسين كاله زارى ۱۶. حسين نورى همدانى ۱۷. حسن حسن زاده آملى ۱۸. سيد مهدى روحانى ۱۹. على احمدى ميانجى ۲۰. عبدالله جوادى آملى و...


جلوه هاى جاودانه

(داستانهايى از زندگانى علامه)

علامه طباطبايى اين عالم سترگ و تابناك، چهره اى الهى بود كه با دو بال قرآن و عترت پرواز كرد. به بلنداى جاودانگى و ابديت رسيد و براى هميشه اسطوره اى شكوهمند گرديد. در اين فرصت برآنيم تا گوشته هايى از زندگى سراسر روشن او را يادآور شويم:


الف) ارادت به اهلبيتعليه‌السلام

استاد هفته اى يك بار - حداقل - به حرم حضرت معصومهعليه‌السلام مشرف مى شد. پياده مى رفت و در بين راه اگر پوسته پرتقال يا خيار و يا موز مى ديد با ته عصا آن را از مسير مردم كنار مى زد. در ايام تابستان غالبا به مشهد مقدس مشرف مى شد. شبها به حرم امام رضاعليه‌السلام رفته، در بالاى سر مى نشست و با حال خضوع و خشوع به دعا و زيارت مى پرداخت. به پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمهعليه‌السلام علاقه بسيارى داشت و با كمال ادب و احترام از آنها نام مى برد، در مجالس روضه خوانى شركت مى كرد و براى مصايب اهل بيت شديدا اشك مى ريخت».(۹۱۳)

«علامه در ماه رمضان روزه خود را با بوسه بر ضريح مقدس حضرت معصومهعليه‌السلام افطار مى كرد. ابتدا پياده به حرم مطهر مشرف مى شد، ضريح مقدس را مى بوسيد سپس به خانه مى رفت اين ويژگى اوست كه مرا بشدت شيفته ايشان نموده است »(۹۱۴)

«فعاليتهاى شبانه روزى علمى، او را از توسل در عرض ادب به پيشگاه مقام رسالت و ولايت باز نمى داشت. ايشان موفقيت خويش را مرهون همين توسلات مى دانست. و آنچنان به سخنان معصومين احترام مى گذاشت كه حتى در برابر روايات مرسل و ضعيف السند هم به احتمال اين كه از بيت عصمت صادر شده است. رفتار احتياطآميزى داشت. و بر عكس كوچكترين سوء ادب و كژانديشى را نسبت به اين دودمان پاك و مكتب پرافتخار تشيع قابل چشم پوشى نمى دانست... »(۹۱۵)

«آن گاه كه نام يكى از معصومينعليه‌السلام برده مى شد اظهار تواضع و ادب در سيماى ايشان مشهود مى شد و نسبت به امام زمانعليه‌السلام تجليل خاصى داشته مقام و منزلت آنها و حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و حضرت صديقه كبرىعليه‌السلام را فوق تصور مى دانستند. يك نحو خضوع و خشوع واقعى نسبت به آنها داشته و مقام و منزلت آنان را ملكوتى مى دانستند».(۹۱۶)


ب) شرح صدر علامه

يكى از شاگردان ايشان كه مدت سى سال با استاد ماءنوس بوده، پيرامون خصوصيات اخلاقى آن عالم فرزانه چنين نوشته است:

«علامه انسانى وارسته، مهذب، خوش اخلاق، مهربان، عفيف، متواضع، مخلص، بى هوا و هوس، صبور، بردبار، شيرين و خوش مجلس بود. من در حدود سى سال با استاد حشر و نشر داشتم... به ياد ندارم كه در طول اين مدت حتى يك بار عصبانى شده باشد و بر سر شاگردان داد بزند يا كوچكترين سخن تندى يا توهين آميزى را بر زبان جارى سازد. خيلى آرام و متين درس مى گفت و هيچ گاه داد و فرياد نمى كرد، خيلى زود با افراد انس ‍ مى گرفت و صميمى مى شد. با هر كس حتى كوچكترين فرد طلاب چنان انس مى گرفت كه گويا از دوستان صميمى اوست... گاهى كه به عنوان استاد مورد خطاب قرار مى گرفت مى فرمود: «اين تعبير را دوست ندارم ما اينجا گرد آمده ايم تا با تعاون و همفكرى، حقايق و معارف اسلامى را دريابيم» استاد بزرگوار بسيار مؤ دب بود به سخنان ديگران خوب گوش مى داد، سخن كسى را قطع نمى كرد و اگر سخن حقى را مى شنيد تصديق مى كرد، از مباحثات جدلى گريزان بود ولى به سؤ الها، بدون خودنمايى پاسخ مى داد».(۹۱۷)

يكى از شخصيتهاى ماركسيست با علامه به بحث و گفتگو نشسته بود و سرانجام موحد و مسلمان گرديد هنگامى كه يكى از دوستان او پيرامون مناظره و گفتگوى دوست خود با علامه پرسش كرد، وى شخصيت علامه را اينگونه بازگو مى كند:

«آقاى طباطبايى مرا موحد كرد. هشت ساعت ما با هم بحث كرديم. يك كمونيست را الهى و يك ماركسيست را موحد كرد او حرف توهين آميز هر كافرى را مى شنيد و نمى رنجيد و پرخاش نمى كرد. »(۹۱۸)


ج) آينه اخلاص

استاد جعفر سبحانى روحيات علامه را چنين توصيف مى كند:

«ما با اين كه با ايشان انس بيشترى داشتيم يك بار هم به خاطر نداريم كه مطلبى را به عنوان تظاهر به علم يادآور شود يا سخن را سؤ ال نشده از پيش ‍ خود مطرح كند. »(۹۱۹)

هنگامى كه يكى از علماى حوزه علميه قم از تفسير عظيم الميزان در حضور ايشان تعريف مى كند، علامه بانيم نگاهى به او مى فرمايد:

«تعريف نكن كه خوشم مى آيد و ممكن است خلوص و قصد قربتم از بين برود»(۹۲۰)

و آنگاه كه يكى از اساتيد انديشمند حوزه رساله امامت خود را براى نظريابى خدمت علامه مى دهد، ايشان پس از مطالعه مى فرمايد:

«چرا دعاى شخصى كرديد؟ (بارالها توفيق فهم آيات الهى را به اينجانب مرحمت بفرما) چرا در كنار سفره الهى ديگران را شركت ندادى... تا آنجايى كه خودم را شناختم، دعاى شخصى در حق خودم نكردم. »(۹۲۱)


د) تعبد و بندگى

استاد فرزانه، مرحوم علامه از مرز مراعات واجبات و مستحبات پا فراتر گذارده و خود را مقيد به ترك اولى كرده بود و هميشه ذكر الهى بر لب داشت و هيچگاه از توجه به پروردگار غافل نمى شد.

«اخلاق ايشان اخلاقى قرآنى بود، گويا اخلاقش «قرآن» بود. هر آيه اى كه خداوند در قرآن نصب العين انسان كامل مى داند ما در حد انسانى كه بتواند مبين و مفسر قرآن باشد در اين مرد بزرگ مى يافتيم. مجلس ايشان، مجلس ادب اسلام و خلق الهى بود و ترك اولى در ايشان كمتر اتفاق مى افتاد. نام كسى را به بدى نمى برد. بد كسى را نمى خواست وسعى مى كرد خير و سعادت همگان را مسئلت كند».(۹۲۲)

طهارت باطن استاد زبانزد خاص و عام بود. بسيارى از شبها را تا صبح به عبادت و بيتوته مى پرداخت. در ماه مبارك رمضان فاصله بين غروب آفتاب تا سحر را به تهجد ذكر مشغول بود.


ه‍) اخلاق علامه در منزل

دختر استاد چگونه برخورد پدر خود را با اطرافيان اينگونه بيان مى كند:

«اخلاق و رفتار ايشان در منزل «محمدى» بود. هرگز عصبانى نمى شدند و هيچ وقت صداى بند ايشان را در حرف زدن نشنيديم. در عين ملايمت، بسيار قاطع و استوار بودند و مقيد به نماز اول وقت، بيدارى شبهاى ماه رمضان، قرائت قرآن با صداى بلند و نظم در كارها بودند. دست رد به سينه كسى نمى زدند و اين به سبب عاطفه شديد و رقت قلب بسيار ايشان بود.

... بسيار كم حرف بودند، پرحرفى را موجب كمى حافظه مى دانستند. بسيار ساده صحبت مى كردند به طورى كه گاهى آدم گمان مى كرد اين يك فردى عادى و عامى است... مى گفتند شخصيت را بايد خدا بدهد و با چيزهاى دنيوى هرگز انسان شخصيت كسب نمى كند... آرام و صبور با مسائل برخورد مى كردند. با اين كه وقت زيادى نداشتند ولى طورى برنامه ريزى مى كردند كه روزى يك ساعت بعد از ظهرها در كنار اعضاى خانواده باشند... رفتارشان با مادرم بسيار احترام آميز و دوستانه بود هميشه طورى رفتار مى كردند كه گويى مشتاق ديدار مادرم هستند. ما هرگز بگومگو و اختلافى بين آن دو نديديم... آن دو واقعا مانند دو دوست باهم بودند. در خانه اصلا مايل نبودند كارهاى شخصى شان را كس ديگرى انجام دهد... ايشان براى بچه ها مخصوصا دخترها ارزش بسيار قائل بودند. دخترها را نعمت خدا و تحفه هاى ارزنده اى مى دانستند. هميشه بچه ها را به راستگويى و آرامش دعوت مى كردند. دوست داشتند آواى صوت قرآن در گوش بچه ها باشد. براى همين منظور قرآن را بلند مى خواندند و به مؤ دب بودن بچه اهميت مى دادند و رفتار پدر و مادر را به بچه ها مؤ ثر مى دانستند. درباره مادرم مى فرمود: اين زن بود كه مرا به اينجا رساند. او شريك من بوده است و هر چه كتاب نوشته ام نصفش مال اين خانم است. »(۹۲۳)


و) شناخت مقتضيات زمان و مكان

«توجه به جهان اطراف» و بررسى «وضعيت حال و آينده» از نشانه هاى بارز استاد والامقام، مرحوم علامه طباطبايى است ايشان در سالهاى دهه ۲۰ و ۳۰ نقش حساس در هدايت جامعه داشت. با هجوم شبهات دشمنان، سلاح قلم بدست گرفته و كارى كارستان مى كرد. فلسفه مادى و افكار غربى را پوچ و بى مقدار جلوه داد و حساسيتهاى زمان را به كار گرفت. هدايت فوج و فوج جوانان كار كم نظيرى بود كه «علامه» ياراى آن را داشت و به خوبى از عهده آن بر آمد. پس از رحلت آية الله العظمى بروجردى (ره) «حكومت اسلامى» موضوع درس وى گرديد و مقالاتى در اين زمينه نگاشت و در آنها توانايى حكومت اسلامى را در اداره جامعه و قدرت ولايت فقيه را اثبات كرد.(۹۲۴)


ز) همراه با امام (ره)، همگام با انقلاب

از دير زمان ارادت و علاقه وافرى بين علامه و حضرت امام خمينى (رضوان الله عليهما) به چشم مى خورده است. چون هر دو از هوا و هوس ‍ به دور بودند نسبت به يكديگر احترام مى گذاشتند(۹۲۵) «رابطه دوستانه آن دو بزرگوار از قديم برقرار و علامه نسبت به حضرت امام احترام قائل بود. نسبت به انقلاب نظر مساعد داشت و از مسائل سياسى بااطلاع بود. وى نسبت به اوضاع جامعه بسيار ناراضى و از شاه و رژيم او منزجر بود.

يك بار به ايشان گفته شد كه شاه تصميم گرفته است دكتراى فلسفه به شما بدهند. ايشان خيلى ناراحت شدند و اعلام كردند به هيچ وجه تن به قبول چنين چيزى نخواهند داد... و در پايان از اصرار زياد - رئيس دانشكده الهيات آن زمان - گفتند: «من از شاه هيچ ترسى ندارم و حاضر به قبول دكترى نيستم»(۹۲۶)


ح) جلوه هاى هنرى و ادبى علامه

خط نستعليق و شكسته علامه از بهترين و شيواترين انواع خط بود. گاهى استاد از روزهايى كه با برادرش در تبريز در دامنه كوههاى اطراف از صبح تا به غروب به نوشتن خط مشغول بودند، ياد مى كرد. خط هايى كه تعجب ايشان را بر مى انگيخت و يا سخن از زمانى مى كردند كه علاقه بسيارى به نقاشى داشتند و تمام پول و وقت خود را صرف خريد كاغذ و نقاشى بر آنها مى نمودند.

از جمله جلوه هاى ديگر استاد؛ تجلى ايشان در آينه شعر است. اشعار بسيار ارزشمند و چشمگيرى كه توسط علامه سروده شده و سرآمد گرديده است. «مرا تنها برد» و «پيام نسيم» و «هنر عشق» از جمله اشعار گرانسنگى است كه از علامه باقى مانده است.


ارجعى الى ربك

... سرانجام پس از ۸۱ سال و ۱۸ روز بابركت و زندگى پرتلاش، روح پاك و الهى آن حكيم عارف و مفسر وارسته به ديار قدسى و ملكوت رهسپار شد.

آرى در ۱۸ محرم ۱۴۰۲ قمرى (۲۴ آبان ۱۳۶۰ شمسى) غبار غم و بيرق ماتم در سراسر ميهن اسلامى بر پا شد و دلهاى پاك انديشمندان و بزرگان عرصه علم و دانش غرق اندوه گرديد. حضرت امام خمينى قدس سره ضمن اظهار هم دردى، با برپايى مجلس ختم براى مرحوم علامه اين ضايعه اسفناك را تسليت گفتند. و در پى آن ديگر مراجع و شخصيتهاى علمى، مذهبى و اجتماعى چون آية الله العظمى گلپايگانى قدس سره، آية الله خامنه اى و جامعه مدرسين حوزه علميه قم در اين ماتم جانكاه به سوگ نشسته و مراسم بسيارى بر پا كردند. شاگردان و ديگر ارادتمندان چشمه فياض الهى با سرودن اشعارى پربها، غم اندوه خود را بيان نمودند. و ديگر اقشار مردم ياد و خاطره آن اسوه جاودانه و مردالهى را گرامى داشتند.(۹۲۷)

رحمت الهى و درجات خداوندى نصيب هميشه او باد.