۱۰. ذكر پذيرى
يكى از مباحثى كه قرآن به آن عنايتى خاص دارد، مسئله ذكرپذيرى است از اين جهت در آيات زيادى از اين خاصيت نام برده و گروههايى را كه به آنها اشاره خواهيم كرد به عنوان پذيرندگان ذكر معرفى كرده است.
۱ للعالمين
اولئك الذين هدى الله فبهديهم اقتده قل لا اسئلكم عليه اجرا ان هو الا ذكرى للعالمين.
«آن ها (پيغمبران) كسانى بودند كه خدا خود، آنان را هدايت نمود، تو نيز از راه آن ها پيروى نما و امت را بگو كه من مزد رسالت از شما نمى خواهم جز آن كه مى خواهم اهل عالم به ياد (خدا) متذكر شوند. »
۲ للبشر
و ما جعلنا اصحاب النار الا ملائكه و ما جعلنا عدتهم الا فتنه للذين كفروا ليستيقن الذين اوتوالكتاب و يزداد الذين آمنوا ايمانا و لا يرتاب الذين اوتوا الكتاب و المومنون و ليقول الذين فى قلوبهم مرض و الكافرون ماذا اراد الله بهذا مثلا كذلك يضل الله من يشاء و يهدى من يشاء و ما يعلم جنود ربك الا هو و ماهى الا ذكرى للبشر.
«ما دوزخ سازان را از فرشتگان ساختيم و اين شماره نوزده (عليها تسعه عشر) را نكرديم مگر براى شوراندن و آزمايش كافران تا آن ها را كه تورات دادند تعيين كنند و مومنان هم برايمان خود بيفزايند، تا آن ها را كه تورات دادند و مومنان شك و گمان نكنند و تا منافقان و بيمار دلان و كافران بگويند: خداوند را از اين عدد نوزده چه اراده كرده است؟ آرى، اين چنين خداوند هر كه را كه بخواهد گم راه مى كند و هر كه را كه بخواهد راه مى نماياند، و شمار سپاه خداوند را جز او كسى نداند و اين دوزخ و اين سخن نيست جز ياد آورى و پند براى مردمان. »
۳ لمن كان له قلب
و كم اهلكنا قبلهم من قرن هد اشد منهم بطشا فنقبوا فى البلاد هل من محيص. ان فى ذلك لذكرى لمن كان له قلب او القى السمع و هو شهيد.
«و چقدر طوايفى را پس از اينان ما هلاك كرديم كه با قهر و قوت تر از اينان بودند و در هر ديار راه جستند، آيا با همه نيرومنديشان هيچ راه نجاتى يافتند؟ در اين هلاك پيشينيان، پند و تذكر است آن را كه قلب هوشيارى باشد يا گوش دل به كلام حق فرا دهد و به حقايقش توجه كامل كند. »
۴ للعابدين
و ايوب اذنادى ربه انى مسنى الضر و انت ارحم الراحمين. فاستجبنا له فكشفنا ما به من ضر و آتيناه اهله و مثلهم معهم رحمه من عندنا و ذكرى للعابدين.
«و ياد كن اى رسول حال ايوب را وقتى كه دعا كرد كه اى پروردگار، مرا بيمارى و رنج سخت رسيده و تو از همه مهربانان عالم مهربان ترى. پس ما دعاى او را مستجاب كرديم و درد و رنجش را برطرف ساختيم و به لطف و رحمت خود اهل و فرزندانش را با عده ديگر به مثل آنها، باز به او اعطا كرديم تا اهل عبادت متذكر لطف و احسان ما شوند. »
۵ للمومنين
المص. كتاب انزل اليك فلا يكن فى صدرك حرج منه لتنذربه و ذكرى للمومنين.
«اين كتابى است نازل شده به سوى تو، مبادا در دل تو نگرانى و گمانى از آن باشد، (اين كتاب فرستاده شده) تا با آن بيم دهى و آگاه نمايى و يادى براى مومنان باشد. »
و كلا نقص عليك من انباء الرسل ما نثبت به فؤ ادك و جائك فى هذه الحق و موعظه و ذكرى للمومنين.
«و ما همه اين حكايات و اخبار انبياء را بر تو بيان مى كنيم تا قلب تو را به آن قوى و استوار گردانيم و در اين حال (شرح الحال رسولان) طريق حق و راه صواب بر تو روشن شود و اهل ايمان را پند و عبرت و تذكر باشد. »
۶ لقوم يومنون
اولم يكفهم انا انزلنا عليك الكتاب يتلى عليهم ان فى ذلك لرحمه و ذكرى لقوم يؤ منون.
«آيا ايشان را بسنده نيست كه ما قرآن را بر تو فرستاديم كه بر آنها خوانده مى شود؟ و به راستى در اين كتاب رحمت و يادگار براى گروهى است كه ايمان آورده اند. »
۷ لكل عبد منيب
افلم ينظروا الى السماء فوقهم كيف بنيناها و زيناها و مالها من فروج. و الارض مددنا و القينا فيها رواسى و انبتنا فيها من كل زوج بهيج. تبصره و ذكرى لكل عبد منيب.
«آيا منكران حق آسمان را فراز خود نمى نگرند كه ما چگونه بناى محكم اساس نهاده ايم و آن را به زيور ستارگان درخشان آراسته ايم و هيچ شكافى و خللى در آن راه ندارد و زمين را نمى نگرند كه آن را بگسترديم و در آن كوه هاى استوار بيفكنديم و هر نوع گياه با حسن و طراوت از آن برويانيديم. اين دلايل قدرت در آسمان و زمين موجب بصيرت و تذكر براى هر بنده اى است كه به توبه از گناه و غفلت رو به درگاه خدا آرد. »
هوالذى يريكم آياته و ينزل لكم من السماء و رزقا و ما يتذكر الا من ينيب.
«و او خدايى است كه نشانه هاى خود را به شما مى نماياند و از آسمان روزى شما را فرو مى فرستد، و پندپذير نشود و ياد نياورد مگر كسى كه دل به من دارد و به من بازگشت كند. »
۸ لاولى الالباب
واذكر عبدنا ايوب اذنادى ربه انى مسنى الشيطان بنصب و عذاب. اركض برجلك هذا مغتسل بارد و شراب. و وهبنا له اهله و مثلهم معهم رحمه منا و ذكرى لاولى الالباب.
«اى محمد ياد كن داستان بنده ما ايوب را هنگامى كه به آواز، خداى خويش را خواند و گفت: كه ديو به من رنجورى و عذاب رسانيده، (جبرئيل او را گفت) پاى بر زمين زن، اين يك آب خويشتن شوى توست هم سرد و هم آشامه توست (آشاميدنى)، و كسان او را به او بخشيديم و هم چندان با ايشان از فرزندان و بردگان داديم، بخشايشى از ما و يادگارى براى زيركان و خردمندان امت. »
و لقد آتينا موسى الهدى و اورثنا بنى اسرائيل الكتاب. هدى و ذكرى لاولى الالباب.
«و ما به موسى نامه راه شناسى داديم و فرزندان يعقوب را وارث تورات ساختيم، كتابى كه رهنمون و يادگارى براى خردمندان باشد. »
الم تر ان الله انزل من السماء ماء، فسلكه ينابيع فى الارض ثم يخرج به زرعا مختلفا الوانه ثم يهيج فتريه مصفرا ثم يجعله حطاما ان فى ذلك لذكرى لاولى الالباب.
«آيا نبينى كه خداوند آب از آسمان فرو فرستاد و آن را چشمه در زمين روان كرد و به آن آب كشت ها بيرون آورد به رنگ هاى گوناگون، پس از آن خشك شود و شما آن را زرد بينى، پس از آن خرد كنند و ريزه ريزه شوند، در همه آن ها ياد كردى (و عبرتى) براى زيركان و خردمندان است. »
علاوه بر آيات فوق بحث ذكرپذيرى اولوالالباب را مى توان در آيات: بقره، ۲۶۹. آل عمران، ۷. ابراهيم، ۵۲. رعد، ۱۹. زمر، ۹. و سوره ص، ۲۹ نيز مورد بررسى و مطالعه قرار داد.
۹ للذاكرين
و اقم الصلوه طرفى النهار و زلفا من الليل ان الحسنات يذهبن السيئات ذلك ذكرى للذاكرين.
«و نماز را بر دو طرف روز بر پا دار و نماز شام و خفتن، كه نيكى ها بدى ها را مى برد و اين دستور يادگارى براى يادداران است. »
چنان كه خواننده گرامى توجه دارد و ما بارها در خلال فصول اين اثر اشارت داده ايم، ذكر قرآنى منحصر و در قيد دسته و گروه و يا شخص خاصى نبوده و نيست و همواره به اين مطلب نيز اشاره كرديم كه ذاكران، هر يك نزد خداوند مقام و موقعيتى مخصوص به خود دارند، در اين بخش از كتاب كه موضوع ذكرپذيرى را بيان داشتيم، قرآن به انواع و اقسام ذكر ياد مى كند و همگان را در اين بين مورد توجه و عنايت قرار مى دهد، آن جا كه ذكر را به عموم تخصيص مى دهد و جهانيان را ذكرپذير مى داند بيان گر اين است كه ذرات عالم خالى از ذكر نيستند و اين نوع ذكر، ذكر مشترك تمامى موجودات جهان است.
هود گرد مومنان خطى كشيد
|
|
نرم مى شد باد كانجا مى رسيد
|
هر كه بيرون بود زان خط جمله را
|
|
پاره پاره مى گسست اندر هوا
|
همچنين شيبان راعى مى كشيد
|
|
گرد بر گرد رمه خطى پديد
|
چون به جمعه مى شد او وقت نماز
|
|
تا نيارد گرگ آن جا ترك تاز
|
هيچ گرگى در نرفتى اندر آن
|
|
گوسفندى هم نگشتى زان نشان
|
باد حرص گرگ و حرص گوسفند
|
|
دايره مرد خدا را بود بند
|
همچنين باد اجل با عارفان
|
|
نرم و خوش همچون نسيم يوسفان
|
آتش ابراهيم را دندان نزد
|
|
چون گزيده حق بود چونش گزد
|
ز آتش شهوت نسوزد اهل دين
|
|
باقيان را برده تا قعر زمين
|
موج دريا چون به امر حق بتاخت
|
|
اهل موسى را ز قبطى واشناخت
|
خاك قارون را چو فرمان در رسيد
|
|
با زر و تختش به قعر خود كشيد
|
آب و گل چون از دم عيسى چريد
|
|
بال و پر بگشاد مرغى شد پريد
|
هست تسبيحت بخار آب و گل
|
|
مرغ جنت شد ز نفخ صدق دل
|
كوه طور از نور موسى شد به رقص
|
|
صوفى كامل شد و رست او زنقص
|
چه عجب گر كوه صوفى شد عزيز
|
|
جسم موسى از كلوخى بود نيز
|
پس از آن قرآن به ذكر پذيرى بشر اشاره مى كند و از آن جا كه بشر عموميت انسان را شامل مى شود ظاهرا سطحى بالاتر از ذكر قلبى را دارا مى باشد، چرا كه ذاكر در اين مقام بشر است كه اخص از عالمين مى باشد، پيرو آن، بحث و حالت ذكر پذيرى، دايره اى تنگ تر و موقعيتى بالاتر را شامل مى گردد و از ذكر پذيرى صاحبان قلب ياد مى كند، قلبى كه مركز ادراك حقايق است بعد از آن اشاره به مقامى بالاتر مى شود و آن ذكر پذيرى عابدان است، كسانى كه از معبود خود فاصله نمى گيرند و تداوم در عبادت دارند و خويش را از بندگى خدا خارج نمى كنند. سپس اشاره به ذكر پذيرى مومنين مى كند و دايره اى تنگ تر و در عين حال عميق تر و بزرگ تر از دايره عابدين را ياد مى كند، سپس از بين مومنين حلقه اى مخصوص را معين مى نمايد و از قوم مومنون مثال مى آورد، و اينان كسانى هستند كه نسبت به ديگران ايمانى فزون تر دارند. آن گاه از بين اين بندگان مومن اشاره به بندگانى مى كند كه احيانا دچار خطا و گناهى شده اند ولى اين را مانع براى اتصال با مركز حقيقت نمى بيند و سريعا با اتصال به حق خلاء ايجاد شده را تامين شده مى يابد. اينان كسانى هستند كه خداوند مى فرمايد عبد منيب، از پس اين خداوند بزرگ به دو گروه ديگر اشاره مى كند، يكى ذكر پذيرى «اولى الالباب» يعنى كسانى كه تا مغز حقيقت فرو رفته اند و نيز از ذكر پذيرى ذاكران، آن كسانى كه ديگر نسيان و فراموشى آنان را فرا نمى گيرد، و مدام اشتغال به ذكر حق دارند. اين شمارش ها گويا حلقه بزرگى را به دست مى دهد كه با هر بيانى باريك تر و تنگ تر مى شود ولى در عين حال ظريف تر و ارزشمندتر و ظاهرا بزرگ ترين حلقه ذكر مربوط به عالمين و ظريف ترين و عالى ترين آن مربوط به ذاكرين مى باشد، كه يكى عام عام و ديگرى خاص خاص است.