موعظه پانزدهم: مذموم بودن خلق بد
پوشيده نيست كه خلق بد، تندخويى، كجرفتارى، ترش رويى و امثال آنها از صفات رذيله و مهلكه است و بر انسان لازم است علاج آن را بنمايد؛ زيرا اين صفات شوم و پليد چون آتشى است در درون آدمى، چنانچه روشن شود ديگران را نيز خواهد سوزاند.
مويد اين گفتار حديثى است كه از امام باقرعليهالسلام
نقل شده كه فرمود: «صفت غضب اخگرى است از شيطان كه در دل فرند آدم افروخته مى شود، لهذا در آن وقت چشمها سرخ و رگها گردن پرباد و شيطان در قالب وى داخل مى گردد، وقتى كسى از شما از اين حالت بترسد، بايد به زمين بنشيند؛ زيرا پليدى شيطان از او مى رود و انسان آسوده مى گردد
».
از پيغمبر اكرمصلىاللهعليهوآله
نقل شده: «خشم و غضب ايمان را فاسد مى كند همچنانكه سركه عسل را فاسد مى نمايد
».
از امام صادقعليهالسلام
نقل شده كه: «غضب، كليد هر شرى است
».
در كافى از پيغمبر اكرمصلىاللهعليهوآله
روايت شده: «اگر تندخويى آفريده مى شد به گونه اى زشت بود كه خداوند مخلوقى زشت تر از آن نيافريده است
».
باز از رسول گرامى اسلامصلىاللهعليهوآله
روايت شده: «بد خلق توفيق توبه پيدا نمى كند». گفتند: چرا اى رسول خداصلىاللهعليهوآله
؟ فرمود: «زيرا وقتى از گناهى توبه كند، در گناهى بزرگتر از آن مى افتد».
جدا كه انسان بدخلق چنين است ؛ زيرا اين بيچاره دايم در نزاع و كشمكش بى فايده مى باشد و هر آن و ساعت خود را ناراحت مى كند و ديگران را نيز از خود مى رنجاند؛ گاهى با زبان و گاهى با كردارش موجب اذيت ديگران مى شود؛ گويا در تمام شب و روز جز اذيت و آزار و شكنجه ديگران كار و وظيفه اى ندارد!
نكته ها
۱ - از امام صادقعليهالسلام
روايت شده: «از نشانه هاى شركت شيطان در نطفه كه در آن ترديدى نيست آن است كه انسان بسيار ناسزا بگويد و از شنيدن و گفتن دشنام باك نداشته باشد
».
از پيغمبر اكرمصلىاللهعليهوآله
روايت شده: «همانا خداوند تعالى حرام كرده بهشت را بر هر بسيار فحش دهنده بى آبرويى كه باك نداشته باشد از آنچه مى گويد و مى شنود، پس اگر تو حال او را زير و رو كنى و تفتيش و بررسى نمايى، خواهى دانست يا حرام زاده است و يا شيطان در نطفه او شريك بوده».
گفتند: يا رسول الله شيطان هم شريك خواهد شد؟ فرمود: «مگر كلام پروردگار را نخوانده اى به شيطان امر مى كند كه در مالها و بچه هاى آنها شريك شو
».
آورده اند كه مردى، از فقيهى پرسيد: در ميان مردم كسى پيدا خواهد شد كه از گفتار مردم پروا نداشته باشد؟ فقيه فرمود: آنكه متعرض ديگران خواهد شد، خودش مى داند در مقابل آن خواهد شنيد.
در روايت آمده: «كسى كه به برادر مسلمانش ناسزا گويد، خداوند بركت روزى را از او گرفته و او را به خودش واگذار مى كند و امر معيشت او را بر او تباه و فاسد مى گرداند
».
۲ - از امام صادقعليهالسلام
روايت شده: «در بنى اسرائيل مردى از درگاه خداوند مسئلت نمود كه خداوند او را پسرى روزى كند. سه سال دعا نمود، نهال سوالش ميوه اجابت نياورد، عرضه داشت: پروردگارا! من از تو دورم دعاى مرا نمى شنوى يا نزديكى و اجابت نمى نمايى؟
در عالم خواب شخصى به او گفت: تو دعا مى كنى و فرزند مى خواهى با زبانى بد و هرزه و دلى سركش و خالى از تقوا و اخلاص، خود را عوض كن بعد دعا نما. آن مرد به اين نصيحتها عمل نمود، خداوند به او پسرى مرحمت فرمود
».
و نيز از پيغمبر اكرمصلىاللهعليهوآله
منقول است كه: «بدترين بندگان خدا كسى است كه به جهت فحش او، از همنشينى با او كراهت دارى
».
از «سماعه» منقول است كه به خدمت حضرت صادقعليهالسلام
رفتم، آن جناب ابتدا به سخن گفتن نمود و فرمود: «سماعه! ميان تو و ساربان تو چه بود؛ يعنى از بدگويى و نزاع حذر كن. گفتم: چنين است، ليكن او بر من ستم نموده است.
حضرت فرمود: اگر او به تو ظلم نمود، تو هم در ظلم، به او زيادتى كردى. همانا چنين عملى از اعمال ما نيست و هيچ يك از شيعيان خود را نيز به آن اجازه نمى دهم، از خداى بزرگ طلب آمرزش كن و ديگر مرتكب چنين عملى مشو. گفتم: استغفار مى كنم و مرتكب چنان عملى نخواهم شد
».
اما درباره اذيت كردن مسلمانان به واسطه كت زدن، به نقل يك روايت از پيغمبر اكرمصلىاللهعليهوآله
بسنده مى كنيم كه فرمود: «مسلمان كسى است كه مسلمانها از دست و زبان او سالم باشند
».
انسان پس از شنيدن احكام و دستورات خداوند از زبان پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآله
و ائمه معصومينعليهمالسلام
بايد تاءمل كند كه بر او چه لازم است انجام دهد و چه چيز را بايد ترك كند، به عبارت ديگر خداوند بشر را برادر يكديگر آفريده و آنها را اعضاى هم قرار داده، پس اعضا نبايد از هم جدا گردند و به طور خلاصه وسيله آزار همديگر را فراهم آورند. فحش و بدگويى و كتك زدن و يا كشتن - نعوذبالله - همه و همه موجب جدايى اعضا از يكديگر مى شود و اجتناب از آن طبق دستور اسلام واجب است.
غضب، منشاء شر و پليدى
درباره «غضب» روايات زيادى نقل شده، از جمله اين روايت كه طى آن پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآله
مى فرمايد: «زورآزمايى و پهلوانى آن نيست كه شخصى، ديگرى را زمين زند، همانا پهلوان كسى است كه خود را در وقت غضب نگهدارد و نفس را مغلوب و مقهور خود سازد
».
و امام صادقعليهالسلام
مى فرمايد: غضب گشاينده در شر و منشاء پليدى است
.
مردى گمان مبر كه به زور است و پردلى
|
|
با نفس اگر جهاد كنى مرد كاملى
|
روايت شده كه روزى پيغمبر اكرمصلىاللهعليهوآله
بر عده اى عبور كرد، در ميان آنها مردى بود كه سنگ بزرگى را برمى داشت و مردم از آن تعجب مى كردند، و آن سنگ را حجرالاشداء مى گفتند، يعنى سنگ پهلوانان.
حضرت پرسيد: اين چيست؟ آيا شما را به سخت تر از آن خبر ندهم؟ گفتند: بفرما يا رسول الله! فرمود: «قهرمان تر از آن، مردى است كه او را مرد ديگر دشنام دهد، ولى او در مقابل حلم ورزد و از او بگذرد؛ چنين كسى بر نفس و شيطان آنكه دشنام داده غالب آمده است
».
۳ - براى آنكه معناى «غضب» كاملا روشن شود و نتيجه «اخلاق بد» واضح گردد، نظر خوانندگان را به داستان زير كه پايان بخش اين بحث است، جلب مى كنيم:
چنانكه روايت شده وقتى خبر وفات «سعد بن معاذ» كه يكى از صلحاى امت و اجلاى اصحاب حضرت رسالت پناهصلىاللهعليهوآله
بود به آن جناب رسيد، فورا با اصحاب خود عازم تشييع گرديدند، تشريف آوردند، دستور غسل و كفن دادند و خود بدون نعلين و ردا او را تشييع فرمودند، گاه جانب راست تابوت و گاه طرف چپ آن را مى گرفتند تا آن را به قبرش رساندند، سپس حضرت خود به درون قبر فرود آمدند و او را در قبر خواباندند، خشت بر آن چيده، گل طلبيدند، ما بين خشتها را با آن مسدود نمودند، چون از دفن فارغ شدند و خاك ريختند، وجه استحكام قبر را چنين بيان فرمودند: «به درستى كه من هر آينه مى دانم اين قبر به زودى كهنه خواهد شد و از هم فرو خواهد ريخت، ليكن خداوند بزرگ دوست دارد وقتى بنده اى كارى مى كند، آن را محكم كند».
بعد از امام و پايان يافتن مراسم تدفين، مادر سعد لب به سخن گشود و گفت: سعد! گوارا باد بر تو بهشت! پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآله
فرمود: «مادر سعد! اين سخن را مگو، صبر كن چيزى را بر خداوند جزم و قطعى مكن، همانا رسيد بر سعد فشارى».
سپس آن حضرت مراجعت فرمودند و مردم نيز برگشتند، مردم گفتند: يا رسول الله! با سعد عملى انجام دادى كه با احدى نكردى ؛ تشييع كرديد بى ردا و بدون نعلين!
فرمود: «فرشتگان همراه جنازه او بى ردا و نعلين بودند من هم به آنها تاسى نمودم».
گفتند: يك بار جانب راست تابوت را مى گرفتيد، مرتبه ديگر طرف چپ را؟ فرمود: «دست من در دست جبرئيل بود، هر كجا را كه او مى گرفت من هم مى گرفتم». گفتند: امر به غسل او كرديد، بر جنازه او نماز خوانديد، او را در قبر خوابانيديد، سپس فرموديد به سعد فشارى رسيد.
حضرت فرمود: «آرى، سعد با اهل خود بدخلق بود
».
بنا به روايت ديگر پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآله
در حالى در تشييع جنازه سعد بن معاذ حضور يافت كه هفتاد هزار فرشته او را تشييع مى كردند، آن جناب سر راه به سوى آسمان بلند كرد و فرمود: «مثل سعد هم فشار قبر مى كشد».
راوى مى گويد: گفتم: شنيده ام كه سعد از ترشح بول دورى نمى كرده؟
حضرت فرمود: «معاذ الله! فشار او از جهت بدخلقى او بود كه با اهلش داشته
».
انسان بايد در اين گونه روايات با تدبر هر چه بيشتر بنگرد و نفس پليد و چموش خود را رام كند و مطيع سازد تا از نتايج سركشى ها و عواقب گناهانى كه مرتكب مى شود در امان باشد.
مثنوى:
آن يكى از خشم مادر را بكشت
|
|
هم به زخم خنجر و هم ضرب مشت
|
آن يكى گفتش كه از بدگوهرى
|
|
ياد چ تو حق مادرى
|
هى تو مادر را چرا كشتى بگو
|
|
او چه كرد آخر به تو اى زشت خو
|
گفت كارى كرد كان عار وى است
|
|
كشتمش كان خاك ستار وى است
|
گفت آن كس را بكش اى محتشم
|
|
گفت پس هر روز مردى را كشم
|
كشتم او را رستم از خونهاى خلق
|
|
ناى او برم به است از ناى خلق
|
نفس تست آن مادر بد خاصيت
|
|
كه فساد اوست در هر ناحيت
|
پس بكش او را كه بهر آن دنى
|
|
هر دمى قصد عزيزى مى كنى
|
از وى اين دنياى خوش بر تست تنگ
|
|
از پى او با حق و با خلق جنگ
|
نفس كشتى باز رستى ز اعتذار
|
|
كس تو را دشمن نماند در ديار
|
۴ - «قطع رحم» از انواع و اقسام بداخلاقى است، اخبار در مذمت آن بسيار است از جمله از اميرالمومنينعليهالسلام
روايت شده كه: «من به خدا پناه مى برم از گناهانى كه مرگ را زود مى آورد».
شخصى به نام عبدالله برخاست و عرضه داشت: آيا چنين گناهانى هم وجود دارد؟ حضرت فرمود: «آرى، قطع رحم كردن، همانا خاندانى كه اجتماع دارند و با هم مى جوشند و رفت آمد دارند با آنكه فاسق و فاجرند، خداوند آنها را روزى مى دهد و خاندانى كه تفرقه در ميان آنها وجود دارد و قطع رابطه مى كنند با آنكه با تقوا و صالحند خداوند آنها را محروم مى سازد
».
همين طور از امام صادقعليهالسلام
روايت شده كه از «حالقه» پرهيز نماييد؛ زيرا عمر را كم مى كند.
راوى مى گويد گفتم: حالقه چيست؟ فرمود: «قطع رحم كردن
».
۵ - منقول است كه شخصى خدمت امام صادقعليهالسلام
آمد و عرضه داشت: برادران و پسرعموهايم به من ظلم كردند و خانه را بر من تنگ نموده اند؛ همه را تصرف كرده جز يك خانه براى من نگذاشته اند، اگر بخواهم با آنها گفتگو كنم، مى توانم حق خود را بگيرم.
امامعليهالسلام
فرمود: صبر كن، نزديك است خداوند در كار تو فرجى كند.
آن شخص مى گويد: من برگشتم، در سال ۱۳۱ وبايى آمد و همه را نابود كرد و داشتم: به خدا قسم همه مردند و از آنها يك نفر - باقى نماند. حضرت فرمود: «به شومى آنچه با تو كردند و بر تو عاق شدند و قطع رحم نمودند، چنين مستاءصل شدند.
آيا دوست دارى زنده باشند و بر تو تنگ گيرند»، گفتم: آرى به خدا
.
همچنين از آن بزرگوار منقول است كه فرمودند: «من چيزى را سراغ ندارم كه عمر را زياد گرداند مگر صله رحم، تا آنجا كه از عمر كسى سه سال باقى مانده باشد، ولى به سبب صله رحم ۳۳ سال گردد و گاه باشد عمر كسى ۳۳ سال باشد و قطع رحم كند، خداى تعالى سى سال آن را كم كند و عمر او سه سال گردد
»
روايات در اين باره بسيار است، ذكر همه آنها با اختصار منافات دارد، خوانندگان و اهل تحقيق به «كافى» مراجعه نمايند
، ولى براى نتيجه گرفتن كافى است روايات مذكور به دقت مورد مطالعه قرار گيرد و مطابق آن عمل شود.