پندهاى شيرين

پندهاى شيرين0%

پندهاى شيرين نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: اخلاق اسلامی

پندهاى شيرين

نویسنده: سيد حسين شيخ الاسلامى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 19286
دانلود: 5275

توضیحات:

پندهاى شيرين
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 21 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 19286 / دانلود: 5275
اندازه اندازه اندازه
پندهاى شيرين

پندهاى شيرين

نویسنده:
فارسی


موعظه سوم: حرص مذموم

موعظه سوم در «مذمت حرص بر تحصيل سيم و زر» و اندوختن ملك و مال دنياى دنى و جهان فانى است.

بشر عاقل و انسان كامل اگر از روى انصاف و با ديده بصيرت بنگرد، مى بيند كه هر كس در اين دار فانى حرص ورزد و جمع ملك و مال كند، گرفتاريش در دار باقى و جهان جاودانى بيشتر است و علاوه بر آن خود را اسير هوا و هوس و حمال زن و فرزند كرده و ديگران نتيجه زحمات او را مى برند.

پس اى حريص مال دنيا! و اى اسير سلسله اين موج بحر فنا! كمى به حل خود آى و مقدارى تاءمل در عاقبت امر خود نما و ببين چقدر براى اين سيم و زر دنيا خاطر خود را خسته و در جستجوى آن تنت را ناتوان ساخته و در رنج طلب آن رنگ خود را زرد نموده و چه اندازه از غصه ملك و مال، قارون صفت به خاك كدورت فرو رفته و گاهى در تحصيل در و صدف گرداب وار در درياى تفكر فرو رفته اى.


حرص از ديدگاه آيات و روايات

 ياءيها الذين ءامنوا لا تلهكم اءموالكم و لا اءولدكم عن ذكر الله و من يفعل ذالك فاءولئك هم الخسرون (۹۸) .

حاصل كلام خالق نظام اين است كه: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! مشغول نسازد شما را مالهاى شما و فرزندان شما از ياد خدا؛ يعنى به سبب اشتغال به مال و تلذذ از آن و كثرت تعلق به اولاد از ياد الهى غافل نشويد و براى اين دو امر بى اعتبار خود را در وطه مخالفت و نافرمانى حضرت آفريدگار ميندازيد، و هركس اين كار را كند؛ پس ايشانند زيانكاران كه متاع سعادت باقى را به آتش شهوات نفسانى سوزانده اند».

و نيز فرمود:انما اءموالكم و اءولدكم فتنه والله عنده اءجر عظيم ؛ (۹۹) «اين است و جز اين نيست كه مالهاى شما و فرزندان امتحان و آزمايشى است»؛ يعنى به واسطه آن دو معلوم مى شود كه كدام يك از شما محبت و اطاعت خدا را بر آنها اختيار مى كند و كدام يك دل بر مال و فرزند بسته و از بندگى حق باز مى ماند. بعد مى فرمايد: «نزد خداست اجر و مزد بزرگ براى آن كسانى كه از مال و اولاد روگردانده و دل بر محبت خداى يگانه بسته اند».

و فرمود:... ان الانسن ليطغى اءن رء اه استغنى ؛ (۱۰۰) «به درستى كه انسان سركش مى شود و از حد خود تجاوز مى كند وقتى خود را بى نياز ببيند».

و از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ روايت شده است كه:حب المال و الشرف ينبتان النفاق كما ينبت الماء البقل ؛ (۱۰۱) دوستى مال و شرف، نفاق را در قلب مى روياند همچنانكه آب سبزه را مى روياند.

مراد اين است كه در اثر ظلمت خواهش مال و شرف، نور تقوا در دل خاموش مى شود و از آتش محبت اين دو امر باطل، آب و رنگ ايمان از گوهر دل زايل مى گردد، در اين وقت دوست آن دو منافق مى گردد.

باز رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ فرمود:الدينار والدرهم اهلكا من كان قبلكم وهما مهلكاكم ؛ (۱۰۲) دينار و درهم هلاك ساختند پيشينيان شما را، (دين و ايمان ايشان را تباه نمودند) و شما را نيز هلاك مى سازند.


نكته ها

 ۱ - گويند: روز اول كه درهم و دينار وجود پيدا كرد، شيطان لعين و راهزن طريق دين، آن را گرفته و بوسيد و بر چشم ماليد و گفت: «بسى مردم فريفته اين شده به فرمانم در آيند».(۱۰۳) و بسا كسان به اين مشغول گشته از بندگى حق باز مانند و به سبب اين، قسمهاى دروغ در ميان خلايق شايع شود و از جهت اين، ريختن خونهاى ناحق در عالم انتشار يابد و از اين قبيل مطالب كه علتش درهم و دينار است.

از پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ ماءثور است كه:اخوف ما اخاف على امتى ان يكثر لهم المال فيتحاسدون و يقتتلون ؛ (۱۰۴) امرى كه از فساد آن بر امتم مى ترسم بيش از همه چيز آن است كه مالهاى ايشان بسيار شود و به سبب آن بر همديگر حسد برند و با تيشه عداوت، نخل حيات يكديگر را از پاى در آوردند.

واقعا اگر كسى تدبر كند در فرمايش آن حضرت، مى بيند محتاج به شرح نيست و پرواضح است كه در ميان دو كس آتش جدايى مشتعل نگرديده مگر اينكه مال دنيا باعث گرديده و زن و فرزند، گاهى بر سر دو وجب زمين دو يار خيلى خوب را به خون هم تشنه ساخته، از اين جهت است كه صاحبان خرد اين دنياى دنى را تشبيه به «جيفه» و مردار كرده اند و طالبان آن را به سگانى تشبيه كرده است كه همواره در طلبش كمر عداوت بر ضد همديگر مى بندند(۱۰۵) .

۲ - در مجموعه ورام حكايتى نقل نموده كه حاصل آن اين است كه شخصى با حضرت عيسى - على نبينا و عليه السلام - همسفر بود و طريق ملازمت آن حضرت را به قدم شوق مى پيمود تا به كنار جويى رسيدند و جهت چاشت خوردن، زمانى در آن مكان آرميدند. از جنس ماءكولات سه گرده نان با خود داشتند، از آن جمله دو گرده نان را تناول نموده يكى را گذاشتند.

حضرت عيسىعليه‌السلام به جهت آشاميدن آب بر سر آن جوى رفته، چون مراجعت كرد آن گرده را در آنجا نديد، از آن شخص سوال نمود كه اين گرده را چه كسى برداشت؟ گفت: خبر ندارم.

پس هر دو از آنجا كوچ كردند، قضا را آهويى با دو آهو بره اى به نظر حضرت عيسىعليه‌السلام در آمدند، آن حضرت يكى از آن دو آهو بره را طلبيد به فرمان حق تعالى آهو بره اجابت نموده به خدمت حضرت آمد، آن را ذبح كرده، قطعه اى از گوشت آن را بريان نموده و به اتفاق رفيق تناول نمود و بعد از آن، خطاب به آن آهو بره كشته فرمود: «قم باذن الله ؛ برخيز! به اذن خدا» آهو بره به بركت نفس حضرت عيسىعليه‌السلام زنده گشته به راه خود رفت.

بعد از وقوع آيتى چنين، حضرت به رفيق خود فرمود: از تو سوال مى كنم به حق آن خداوندى كه اين آيت را به تو نمود، آن گرده را چه كسى برداشت؟ ديگر باره آن شخص انكار نمود و گفت: نمى دانم.

چون از آن مقام در گذشتند آن حضرت فرمود از تو سوال مى كنم به آن خدايى كه اين معجره را به تو نمود كه آن گرده را چه كسى برداشت؟ باز آن شخص گفت: خبر ندارم.

از آنجا نيز جلوتر رفتند، در بيابانى نشسته حضرت عيسىعليه‌السلام پاره اى خاك و ريگ فراهم آورد و فرمود: «كن ذهبا باذن الله»، آن خاك و ريگ به فرمان الهى طلا گرديدند، آن طلا را سه حصه آن از من و حصه اى از تو و حصه ديگر از آن كسى است كه آن گرده را برداشته.

آن ابتر سياه دل و آن تيره بخت بى خاصل ديده حرص بر آن حصه ديگر نمود و گفت: آن گرده نان را من برداشته بودم.

حضرت چون قلب او را به سبب طمع، سياه ديد، تمام آن طلا را به او واگذاشته دامن الفت و رفاقت او در كشيد، آن مرد با آن مال زياد در بيابان تنها مانده بود كه دوشخص ديگر به او رسيدند و به طمع آن مال عازم كشتن او گرديدند، ناچار زبان ملايمت گشود و گفت: اين مال را سه حصه مى كنيم و هر كدام داراى يك حصه بشويم، چون قرار بر اين گذاشتند، يكى از آنها به طلب طعام به حوالى آنجا رفت و با خود انديشه نمود كه خوب است اين طعام به زهر آلوده كنم و آنها به سبب آن هلاك شوند، تمام اموال، مال خودم شود، طعام را به زهرآلوده نمود و روان گرديد.

از قضا آن دو رفيق ديگر با هم قرار گذاشتند كه چون آن رفيق باز آيد، او را كشته حصه او را نيز متصرف شوند، چون آن رفيق آمد او را كشته و آن دو نيز طعام را تناول نموده هر دو هلاك گرديدند، آن سه حصه با آن سه جنازه در بيابان ماند تا بار ديگر حضرت عيسىعليه‌السلام با اصحاب خود در آنجا گذر افتاد و حكايت آنان را براى آنها نقل كرد و فرمودند:هذه الدنيا فاحذروها؛ اين است عاقبت كار دنيا و معامله آن مكاره بى وفا، پس دورى كنيد از آن.(۱۰۶)

اين حكايت را بر وجهى ديگر نيز ذكر كرده اند و حاصلش اين است كه: حضرت روح اللهعليه‌السلام در سفرى سه قرص به رفيق خود سپرد و او يكى از آن قرص را خورد، در وقت باز خواست گفت زياده از اين دو قرص نبوده است.

حضرت با دعا كورى را شفا داد و گاو مرده اى را زنده كرد و فرمود: به حق آن خدايى كه چنين آيتى كرد، راست بگو آن قرص ديگر چه شد؟ گفت: خبر ندارم.

پس به خرابه اى رسيدند، سه خشت طلا آنجا ديدند، حضرت فرمود: از اين سه خشت يكى از آن تو و يكى از آن من و ديگرى براى آنكه نان را خورده. رفيق گفت: من آن را خورده ام.

حضرت آن سه خشت طلا را به وى داد و از او جدا شد.

از قضا چهار نفر به وى رسيدند، به طمع آن خشتهاى طلا او راكشتند و دو نفر از ايشان از پى طعامى رفته آن طعام را به زهر آغشته و چون بازگشتند، آن دو نفر ديگر براى آن خشتهاى طلا برخاسته و آن دو را به قتل رسانيدند و خودشان نيز از طعام زهر آلوده خوردند و هلاك گرديدند.

با ديگر حضرت روح اللهعليه‌السلام به آن مكان رسيدند از كشته شدن آن پنج كس متعجب گرديد، وحى آمد كه بر سر اين سه خشت طلا هزار و ششصد كس كشته شده اند و اين خشتها از موضع خود نجنبيده اند؛فاعتبروا يا اولى الابصار (۱۰۷) .

مخفى نماند كه وقتى آدمى مراجعه مى كند به كتب تواريخ و آثار، براى او روشن مى گردد كه جميع چشم مردم دشمن جانى صاحب مال و ثروتند. حتى فرزندان و وارثان كه روز و شب چشم انتظار در راه اجل خواجه دارند، و اگر خواجه بخواهد عمل خيرى را انجام دهد يا راه خيرى را برود، حج كند يا به زيارت ائمهعليهم‌السلام رود، او را جلوگيرى كرده و گويند حج و زيارت در خانه خودت است، او را مهار كرده بازش مى دارند، و اگر هم بتواند از حرفهاى شيطانى آنها فرار كند، در باطن دندان بر روى جگر گذاشته و دائم مرغ روحشان براى اجل خواجه در پريدن است.

۳ - مشهور است كه از پسرى پرسيدند كه ميل دارى پدرت بميرد؟ گفت: آرى، وليكن به اين طريق كه او را به قتل رسانند تا علاوه بر ارث اموالش، خون بهاى او را نيز بستانم.

اى كسى كه براى معاش اولاد و اقارب، چشم ورع از ملاحظه حلال و حرام مى بندى و براى زندگى و عيش آنها دين را به دنيا مى فروشى و آبروى خود مى برى تا مقصود ايشان حاصل گردد و آخرت خود را براى آبادى دنياى آنها خراب نموده اى، نظرى فرما، و چشم ذره بينيت را بگشا، ببين از آنها چه كمك عايد تو مى گردد. بس است، و ساعتى هم به فكر آخرت و دم مرگت باش كه چه بر سرت مى آيد:

فلولا ذا بلغت الحلقوم واءنتم حينذ تنظرون و نحن اقرب اليه منكم ولكن لاتبصرون فلو لا ان كنتم غير مدينين ترجعونها ان كنتم صدقين (۱۰۸) «پس چگونه خواهد بود هنگامى كه جانشان به گلوگاه رسد (توانايى بازگرداندن آن را ندارند) و شما وقت مرگ بر بالين آن مرده حاضريد و مى نگريد و ما به او از شما نزديكتريم، ليكن شما معرفت و بصيرت ندايد. (كار به دست شما و طبيب است و شما را آفريده اى نيست) در برابر اعمالتان جزا داده نمى شويد؛ پس روح را دوباره به بدن مرده بازگردانيد اگر راست مى گوييد».

۴ - از سرور دنيا و دين، اميرالمومنين علىعليه‌السلام عبارتى است به اين مضمون كه چون آدمى را مرگ پيش آيد و آثار نمايان گردد... اذا بلغت التراقى وقيل: راق وظن انه الفراق والتفت السق بالساق (۱۰۹) پاى گريزان از آن ورطه وحشت خيز را به زنجير عجز و ناتوانى فرو بندد و طومار اجل به دست اجل دريده و رنگ ارغوانى به عرق مرگ بريده گردد و مال و اولاد و عملش را به نظرش در آورند؛ پس التفات به مال كرده، گويد:والله انى كنت عليك لحريصا شحيحا فمالى عندك ؛ قسم به خدا! به درستى كه من بر جمع كردن تو حريص بودم و در صرف كردن تو بخيل، اكنون از تو به من چه فايده اى مى رسد؟».

مال گويد: كفن خود را بگير؛ يعنى كمك من همين است كه به تو مى رسد.

پس رو به جانب اولاد خود كرده، گويد:و الله انى كنت لكم لمحبا و انى كنت عليكم لمحاميا فماذا لى عندكم ؛ به خدا قسم من شما را دوست مى داشتم و نگهبان شما بودم در شدايد و سختيهاى روزگار، اكنون چه كمكى به من مى كنيد.

ايشان گويند: يارى و كمك ما اين است كه تا لب گور آييم و تو را به خاك سپاريم.

پس التفات به سوى عمل صالح خود كند گويد:والله انى كنت فيك لزاهدا و انك كنت على لثقيلا فماذا عندك ؛ (۱۱۰) به خدا قسم به درستى كه تو بر من هر آينه گران بودى و من در (انجام) تو بى رغبت بودم، اكنون امداد تو چيست؟.

عمل صالح گويد: «من قرين و مونس تو هستم در قبر، و رفيق تو خواهم بود در روز حشر تا وقتى كه ما را بر پروردگار عرضه نمايند(۱۱۱) ».

چون مرگ كشد گردن كردان دربند

نتوان به ستيزه جست از آن خم كمند

آن لحظه كه دست اجل از پا فكند

نه مال به فرياد رسد نه فرزند

۵ - يكى از اكابر گفته كه آدمى مال را براى سه كس جمع مى كند كه همه با او دشمن هستند: اول: شوهر زن خود؛ دوم: زن پسر خود؛ سوم: شوهر دختر خود.(۱۱۲)

مالى كه به هزار خون دل جمع نموده و خرمن قيمتى عمر را در راه تحصيل آن صرف كرده، نصيب اين سه كس مى شود. پس اگر با خود دشمن نيستى و ميل دارى كه سالم از دست دشمنان به مقصد آخرت راه بپيمايى، مال را توشه راه گردان و تازنده اى، صرف خيرات از قبيل مسجد و مدرسه دينيه و فقراى مؤ من بنما و مقدارى براى خود ذخيره آخرت كن ؛ زيرا هيچ كدام از آن كس به فرياد تو نمى رسند، بلكه از فراق تو خوشحال مى شوند و اگر ديده شود ضجه و ناله اى، براى بى كسى خودشان است.

۶ - مشهور است كه شخصى عمرش به سر آمده و در حال احتضار افتاده بود، تمام زن و فرزند و خويشان به ناله و افغان مى خروشيدند، صداى ناله آنها به گوشش رسيد، چشم باز نموده به فرزندان گفت: براى چه اين قدر بى تابى و گريه مى كنيد؟

گفتند: چگونه ناله نكنيم و حال اينكه مانند تو پدر بزرگوارى از ميان ما مى رود، ندانيم بعد از تو چه كسى غمخوارى ما مى كند و براى ما چه كسى دلسوزى خواهد نمود.

متوجه همسرش شد و گفت تو چرا آه و افغان مى كنى؟ گفت: چگونه مويه كنان نباشم و حال اينكه چون تو مونسى از من جدا خواهم شد، ندانم كه عاقبت كار من چون خواهد شد و چه كسى به من عجوزه پير رسيدگى خواهد نمود.

متوجه ساير نزديكان شد كه شما براى چه گريه مى كنيد؟ هر كدام درد دلى را گفتند و هر يك از پريشان حالى خودشان گفتگو كردند.

آن مرد آگاه گفت: پس شما همه براى بيچارگى خودتان ناله مى كنيد، هيچ كدام دلتان براى من نسوخته و اين ماتم براى من نيست(۱۱۳) .

بر هر كس كه فى الجمله شعورى داشته باشد، ظاهر و روشن است كه طالبان مال پيوسته در طلب خلاف مقصود خود هستند، و به جاى راحتى همواره براى خود مشكل مى آفرينند و حال اينكه هر كس در اين دنيا درويش تو تهيدست باشد، شايد مشكلاتش كمتر باشد، اما آنكه در طلب دولت و مال است، چه زحماتى كه نمى كشيد، چه مصيبتهايى كه بر او وارد نمى گردد، چه سرما و گرماها را كه تحمل نمى كند، چه خون دلها كه نمى خورد، چه شب بيدار خوابيها كه از ترس و بيم دزد نمى كشد، چه غم و غصه ها كه در وقت زوال آن نمى خورد، در چه درياهاى فكر براى زيان معامله كه غوطه ور نمى شود، آخرالامر پير گشته و اين دنياى دنى را بدرود مى گويد تازه اول زحمت است، از كجا آوردى، به كجا صرف نمودى، بر سر چه افرادى كلاه گذاشتى و...؟

۷ - از پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ منقول است كه:الناس فى الدنيا ضيف و ما فى ايديهم عاريه و ان الضيف راحل و ان العاريه مردود؛ (۱۱۴) مردم در دار دنيا مهمانند و آنچه در دست ايشان است، امانت و عاريتى است و به درستى كه مهمان خواهد رفت و آن مال و اسباب عاريتى به صاحبش خواهد برگشت.

و نيز فرمود:لوكان لابن ادم و اديان من ذهب لابتغى وراء هما ثالثا و لا يملا جوف ابن ادم الا التراب ؛ (۱۱۵) اگر براى فرزند آدم دو وادى از طلا باشد، هر آينه درخواست مى كند غير از اين دو وادى، وادى سومى را، و شكم و درون بنى آدم را پر نمى كند مگر خاك. كنايه از اين است كه چيزى غير از مرگ، علاقه او را از مال دنيا قطع نمى كند.

صائب مى گويد:

حريص را نكند نعمت دو عالم سير

هميشه آتش سوزنده اشتها دارد

پروردگار عالم در مذمت كفار مى فرمايد:فلا تعجبك امولهم و لا اولدهم انما يريد الله ليعذبهم بها فى الحيوه الدنيا و تزهق انفسهم و هم كفرون (۱۱۶)

گرچه خطاب به پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ است، اما مراد امت اند كه: «شما را به شگفت درنياورد مالها و اولادهاى كفار، جز اين نيست كه خداوند اراده دارد عذاب كند ايشان را به واطه آنها در زندگانى دنيا و بيرون رود جانهاى ايشان و حال اينكه ايشان كافر باشند».

بر طبق همين معنا روايت شده كه:ان الزاهد فى الدنيا يريح و يريح قلبه و بدنه فى الدنيا و الاخره و الراغب فيها يتعب قلبه و بدنه فى الدنيا و الاخره ؛ (۱۱۷) كسى كه دست حرص از دامن خواهش ملك و مال دنيا كشيده، روح و جسمش از مشقات دنياا آسوده است، و آنكه همواره به ملك و مال دنيا چنگ مى زند روح و تنش در دنيا و آخرت در رنج و زحمت است.

زر طلبان را نبود غير رنج

خاك خورد مال به بالاى گنج

طالب زر دان زدرون بى قرار

در شكم مار بود پاى مار

از حضرت موسى بن جعفرعليه‌السلام ماءثور است كه همچنانكه در طلب عقبى رنج و مشقت است در طلب دنيا نيز هست، عاقل بايد رنج از براى چيزى بر كه چون به دست آيد، براى او بماند و از آن لذت برد، نه آنكه رنج فراوان كشد تا به دست آرد و چون وقت تمتع شود، به ديگران واگذارد.

۸ - از سيد كايناتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ حديثى نقل شده است كه حاصل مضمونش اين است: هيچ خانه اى نيست مگر آنكه «ملك الموت» هر روز پنج نوبت مى آيد و چون ديد كه اجل كسى منقضى گرديده و روزى او به نهايت رسيده، مرگ را به او القا مى كند، پس شدايد مرگ او را احاطه كند، بعضى از اهل خانه موگشايند (موهاى خود را پريشان مى كنند) و بر روى خود مى زنند و از اندوه و ملال بگريند، ملك الموت به ايشان گويد: ويلكم! اين جزع و بى تابى شما براى چيست؟ به خدا قسم كه من رزق هيچ يك از شما را قطع نكردم و اجل او را نزديك نساختم و تا ماءمور نشدم، نيامدم و قبض روح او نكردم و من به سوى شما بر مى گردم تا از شما يك نفر نگذارم.

پس حضرت رسالت پناهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ فرمودند: قسم به آن كسى كه جان من در دست قدرت اوست اگر مكان «ملك الموت» را ببينند و كلام او را بشنوند، هر آينه از ميت خود غافل شوند و بر خود گريند، و چون آن ميت را بر تابوت نهاده، بردارند، روح او بر بالاى تابوت چون مرغى كه بال بر هم زند و خواند كه بر جايى نشيند، حركت كند و فرياد برآورد كه:يا اهلى! و يا ولدى! لا تلعبن بكم الدنيا كما لعبث بى مال جمعته من حله و من غير حله و خلفته لكم و التبعه على فاحذروا مثل ما قد نزل بى ؛ (۱۱۸) اى اهل و اولاد من! بازى ندهد شما را دنيا همچنانكه مرا بازى داد و جمع كردم مال دنيا را از راه حلال و غير حلال و براى شما گذاشتم ؛ پس خوشى آن را شما بريد و رنج و مشقت آن را من بردم و راحتى آن را براى شما و تعب اخروى بر من ؛ پس حذر كنيد از مثل آنچه بر من وارد گرديد.

انصافا مال دنيا اثرى جز ندامت و حسرت ندارد، و پر كردن صندوقها و خانه ها را از آن، غير از تهيدستى روز آخرت ثمرى نيست:

ندارد مال دنيا حاصلى غير از پيمانى

صدف دست تاسف زد به هم تاپر زگوهر شد

و خداوند تبارك و تعالى فرمود:ويل لكل همزه لمزه الذى جمع مالا وعدده يحسب ان ماله اخلده ؛ (۱۱۹) «واى بر هر عيبجوى مسخره كننده اى! و واى بر كسى كه جمع كرد مال را و شماره او را نگاه داشت (بى آنكه مشروع آن را حساب كند) و مى پندارد اينكه مالش او را جاودانه مى سازد!».

۹ - از سيد عالمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ منقول است كه:يدخل الفقراء الجنه قبل الاغنياء بنصف يوم و مقداره خمسماه عام، (۱۲۰) فقرا داخل بهشت مى شوند پيش از اغنيا به نصف روزى و مقدار آن پانصد سال است.

از حضرت صادقعليه‌السلام حديثى روايت شده كه حاصل مضمونش اين است كه: چون روز قيامت شود، و بنده مؤ من را كه هر دو از اهل بهشت باشند، از براى حساب نگهدارند؛ يكى فقير و ديگرى غنى. پس آن بنده فقير گويد: اى پروردگار من! بر چه چيز از من حساب مى گيرند، قسم به عزت تو كه هر آينه تو عالمى كه من متولى حكومتى نشدم كه در آن عدل يا جور كرده باشم، و به من مالى نداده بودى كه حق آن، يعنى زكات و امثال آن را داده يا نداده باشم و روزى من به قدر كفاف به من رسيد.

خداى تبارك و تعالى مى فرمايد: راست گفت بنده من، او را داخل بهشت كنيد، و آنكه در دنيا غنى و مالدار بوده در موقف حساب خواهد ماند تا چندان كه عرق از او سيلان كند كه اگر چهل شتر نوشد، سيراب شود و بعد از فراغ داخل بهشت گردد.

آن بنده فقير از رفيق غنى خود سوال كند كه چه چيز باعث دير آمدن تو شد؟ گويد: طول حساب خداى تعالى، حساب اموال مرا يك يك مى گرفت و مى آمرزيد، پس از آن حساب چيز ديگر مى گرفت تا آنكه رحمت وى شامل حال من گرديد، تو كيستى؟ گويد من آن رفيق تو بودم كه در موقف حساب با تو ايستاده بودم، غنى گويد: نعيم بهشت تو را تغيير داده من تو را نشناختم ؛ زيرا ناز و نعمت بهشت تو را متغير ساخته است(۱۲۱) .

از امام به حق ناطق حضرت صادقعليه‌السلام حديث ديگرى به اين مضمون نقل شده كه: چون روز قيامت شود، گروهى از مردم برخيزند تا به در بهشت آيند، پس در بهشت را بكوبند، به ايشان گويند: شما كيستيد؟ گويند: ما فقراييم. گويند: پيش از حساب مى خواهيد داخل بهشت شويد؟ گويند: به ما چيزى نداده بوديد كه حساب آن را از ما خواهيد. پس خداى عزوجل مى فرمايد كه: راست گفتند، ايشان را داخل بهشت سازيد(۱۲۲) .

از حضرت صادقعليه‌السلام حديثى است كه مضمون آن اين است: هر آينه خداى تعالى از بندگان فقير خود به خاطر اينكه در دنيا محتاج بوده عذرخواهى مى كند همچنانكه برادر از برادر عذرخواهى كند، پس فرمايد: قسم به عزت و جلال خودم كه تو را در دنيا براى آن محتاج نكردم كه نزد من خوار و بى قدر بودى، اين پرده را بردار و نظر كن به آنچه در عوض دنيا براى تو آماده كرده ام.

پس آن بنده فقير پرده را برداشته گويد:ما ضرنى ما منعتنى مع ما عوضتنى ؛ (۱۲۳) زيانى به من نرسانيده اى بخاطر آنچه كه از من منع كردى با اين عوضى (بهشتى) كه به من دادى.

از پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ ماثور است كه:اطلعت فى الجنه فوجدت اكثر اهلها الفقراء والمساكين و اذا ليس فيها احد اقل من الاغنياء والنساء؛ (۱۲۴) به مشاهده بهشت رفتم و بيشتر اهل را فقرا و مساكين يافتم و هيچ طايفه اى در آن كمتر از اغنيا و زنان نبودند.

معلوم است كه غالبا طايفه اى كه بندگى خدا را كرده و مى كنند، فقرايند و فقرا پاى حكم شريعت بوده اند چه در بناى مساجد، چه در امور خيريه، چه در تشييع جنازه، چه در اصلاح جاده ها، چه در آمدن به مسجد و استماع مواعظ و افرادى كه غالبا سركش بوده و با قرآن ضديت كرده و تيشه بر ريشه دين مقدس اسلام زده اند، صاحبان مكنت و ثروت بوده اند، پس مژده باد فقرا را به مقام رفيع و ارجمندى كه در پيشگاه خداوند دارند.