جلسه دوازدهم
بسم الله الرحمن الرحيم
آثار حسن خلق در ماه رمضان
ايها الناس من حسن منكم فى هذا الشهر خلقه كان له جوازا على الصراط يوم تزل فيه الاقدام
اى گروه مردم! هر كس در اين ماه، خلق خود را نيكو كند، در آن روزى كه گام ها بر پل صراط لغزان است او به آسانى از آن عبور مى كند.
عزيزان! چگونه خود را به عادات حسنه عادت دهيم، ماه رمضان، ماه خودسازى و تمرين بر كارهاى نيك و حسنه است. بياييد در اين ماه، خود را به صفات نيكو عادت دهيم ؛ به قرائت قرآن، نماز، نافله، رسيدگى به فقرا و مستمندان كم غذا خوردن، ترك شهوات و محرمات حسن خلق و تواضع و... بسيار مناسب و به جا خواهد بود و بدانيم كه با اين تمرين خواه ناخواه آمادگى پيدا مى كنيم كه براى هميشه و در تمام ماه هاى سال اين چنين باشيم.
يكى از موضوعاتى كه در روايات و گفتار بزرگان، بر آن بسيار تاءكيد شده و همه جا به مناسبت هاى گوناگون سفارش اكيد به آن شده است. حسن خلق است. در بعضى روايات فرموده اند كه كامل ترين مؤمنين از نظر ايمان، كسى است كه اخلاقش از همه نيكوتر باشد. محمدبن مسلم از ابى جعفرعليهالسلام
چنين نقل مى كند:
قال ان اكمل المؤمنين ايمانا احسنهم خلقا؛
.
مؤمن ترين انسان ها، خوش اخلاق ترين آنها است.
در بعضى روايات فرموده اند:
از ابى عبداللهعليهالسلام
قال:قال رسول الله
صلىاللهعليهوآله
: ان صاحب الخلق الحسن له مثل اجر الصائم القائم
؛
.
صاحب خلق نيكو، اجر روزه دار، نمازگزار را دارد.
و در بعضى ديگر فرموده اند، كه حسن خلق گناهان را از بين مى برد، همانگونه كه خورشيد يخ را آب مى كند؛ عن ابى عبداللهعليهالسلام
قال:
ان الخلق الحسن يميث الخيطئة كما تميت الشمص الجليد# الميث و الموث: الاذابة، و الجليد هوالماء الجامد من البرد
.
و در بعضى روايات سنگين ترين چيز در ميزان، اعمال را حسن خلق مى داند؛ الرضاعليهالسلام
قال: قال رسول اللهصلىاللهعليهوآله
ما من شى فى الميزان، احسن من حسن الخلق
.
و در بحارالانوار از قرب الاسناد از جعفر بن محمد از پدرانش چنين آمده است:
قال قال رسول الله: ان احبكم الى و اقربكم منى يوم القيامة مجلسا احسنكم خلقا و اشدكم تواضعا و ان ابعدكم منى يوم القيامة الثرثارون و هم المستكبرون و قال رسول الله
صلىاللهعليهوآله
: اول ما يوضع فى ميزان العبد يوم القيمة حسن خلقه
.
يعنى رسول خداصلىاللهعليهوآله
فرمود: نزديكترين شما به من محبوبترين شما در نزد من روز قيامت، خوش اخلاق ترين و متواضع ترين شما است. و دورترين شما به من روز قيامت، مستكبران، هستند بعد حضرت فرمود: اول چيزى كه در روز قيامت در ميزان اعمال بنده مى گذارد، حسن خلق اوست.
و در بحارالانوار، از معانى الاخبار چنين نقل شده:
عن عبن محبوب عن بعض اصحابنا قال: قلت لابى عبدالله
عليهالسلام
: ما حد حسن الخلق؟ قال: تلين جابنك(جانب: الاجنبى) و تطيب كلامك و تلقى اخاك ببشر حسن
.
راوى سوال مى كند از امام صادقعليهالسلام
كه حسن خلق را تعريف بفرماييد حضرت فرمود: آن است كه با غريب با ملايمت و نرم خويى رفتار كنى و گفتارت پاكيزه و مردم پسند باشد، و نيز برخوردت با برادر مؤمنت با گشاده رويى باشد.
وقتى انسان به رفتار و اخلاق رسول اكرمصلىاللهعليهوآله
و ائمه اطهارعليهمالسلام
مراجعه ميكند از برخوردشان با دوست و دشمن، تواضع و فروتنى آنان، رسيدگى به مشكلات مردم، حلم و بردبارى شان، خوش رويى و گشاده رويى شان، گذشت و عذرپذيرى، ايشان و... مطالبى مى بيند كه مات و مبهوت مى ماند. كه خدايا از خدايا اينان هم بشرند؟ يا فرشته اند و آيا ممكن است كه ما هم كه افتخار پيروى آنان را داريم يك صدم يك هزارم، اين گونه اخلاق حسنه را داشته باشيم؟
حسن خلق اكتسابى است
نكته: البته بايد توجه داشت كه خوش اخلاقى مانند بسيارى ديگر از صفات نيكو، اكتسابى است و مى شود آن را به دست آورد. پس خيال نكنيد كه حسن خلق در ذات هر فردى بايد باشد و اگر انسان طبيعتا بااخلاق بود (و خدا او را اين چنين خلق كرده بود) كه هست، و گرنه نمى شود كه انسان بد اخلاق خود را خوش اخلاق كند
موضوع ديگرى كه بايد به آن توجه داشت، اين است كه حسن خلق، فقط همان خنده رويى تنها نيست ؛ بلكه همان طور كه در روايت گذشت همه صفات حسنه است از جمله تواضع و گذشت و اغماض، و رسيدگى به مشكلات ديگران... پس فكر كنيد هر كس خنده رو و مزاح شد و مردم را خندانيد، او حسن خلق دارد يا آنكه خداى ناكرده كسى شوخى و مزاح كند به وسيله رنجانيدن و مسخره كرده ديگران (به قول بچه دست انداختن) كه اين بدترين صفت است و گاهى مى شود در مجلس كسانى يك نفر را مورد تمسخر قرار مى دهند، دلش شكسته و منفعل مى شود و ديگران بخندند اين چنين كارى مبغوض خدا و رسول خدا است. بله، شوخى نمودن مباح بدون آن كه كسى برنجد، خيلى خوب و بلكه مستحب است و در احوالات رسول اكرمصلىاللهعليهوآله
و اميرالمؤمنينعليهالسلام
و ائمه اطهار چنين مزاح هايى نقل شده است (بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۹۴)
خوش خلقى صفت بارز رسول اكرمصلىاللهعليهوآله
در كتاب وقايع الايام، آمده است: شخصى از اميرالمؤمنينعليهالسلام
درخواست كرد، مكارم اخلاقى رسول خدا را براى او برشمارد. آنحضرت فرمود: تو ابتدا نعمت هاى دنيا را براى من بشمار تا من نيز اخلاق محسنه آن حضرت براى تو بشمارم. او عرض كرد: چگونه ممكن است نعمت هاى دنيا را شمرد؟ زيرا خداوند فرموده است (و ان تعدوا نعمة الله لاتحصوها)
اگر نعمت هاى الهى را بخواهيد بشماريد نمى توانيد آنها را به پايان برسانيد.
حضرت در پاسخ فرمود: خداوند تمام نعمتهاى دنيا را قليل و كم دانسته و مى فرمايد:
(قل متاع الدنيا قليل)
بگو اى رسول گرامى متاع دنيا اندك است ولى درباره اخلاق رسول اكرمصلىاللهعليهوآله
فرموده: (و انك لعلى خلق عظيم) ؛ به درستى كه تو داراى خلق بسيار نيكويى هستى. اينك نعمات و متاع دنيا را تو مى توانى بشمارى و از من مى خواهى چيزى كه عظيم و مهم است برشمارم.
وليكن همين قدر بدان كه اخلاق تمام پيامبران به وسيله رسول اكرمصلىاللهعليهوآله
به اتمام رسيده است. هر يك از آن ها مظهر يك اخلاق پسنديده بوده اند، و چون نوبت به آن جناب رسيد، تمام صفات اخلاقى پسنديده را جمع كرد. بنابر آن حضرت فرمود: انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق ؛ من برانگيخته شدم، تا اخلاق نيكو را كامل كنم
.
در بحارالانوار از كافى از بحرالسقاء چنين نقل مى كند:
قال لى ابوعبدالله
عليهالسلام
يا بحر حسن الخلق يسر ثم قال الا اخبرك بحديث ماهو فى يدى احد من اهل المدينة قلت بلى قال بينما رسول الله
صلىاللهعليهوآله
ذات يوم جالس فى المسجد اذ جاءت جارية لبعض الانصار و هو قائم فاخذت بطرف ثوبة فقام لها النبى
صلىاللهعليهوآله
فلم تقل شيئا و لم يقل لها النبى
صلىاللهعليهوآله
شيئا حتى فعلت ذلك ثلاث مرات فقام لها النبى فى الرابعة و هى خلفه فاخذت هدبة من ثوبه ثم رجعت فقال لها الناس فعل الله بك و فعل حبست رسول الله
صلىاللهعليهوآله
ثلاث مرات لاتقولين له شيئا و لاهو يقول لك شيئا ما كانت حاجتك اليه قالت ان لنا مريضا فارسلنى اهلى لاخذ هدبة من ثوبه ليستشفى بهالفما اردت اخذها رآنى فقام فاستحييت منه ان آخذها و هو يرانى و اكره ان استاءمره فى اخذها فاءخذتها
.
امام صادقعليهالسلام
فرمود: اى بحر! حسن خلق، موجب آسانى كارها و با خوشحالى مى شود بعد فرمود: آيا براى تو حديثى نقل كنم كه نزد هيچ يك از اهل مدينه نيست؟ گفتم: بلى فرمود: يك روز رسول خداصلىاللهعليهوآله
در مسجد نشسته بود دختر بچه اى از انصار (كه خودش حاضر بود) آمد واز پشت سر، لباس حضرت را گرفت و كشيد. رسول خداصلىاللهعليهوآله
به تصور اينكه كارى دارد، از جا بلند شد ولى دختر بچه چيزى نگفت. پيغمبر هم چيزى به او نفرمود بعد بار دوم و سوم به همين كار ادامه داد و پيغمبر برمى خواست و مى نشست تا در مرتبه چهارم كه پيغمبرصلىاللهعليهوآله
برخاست دختر بچه از پشت سر او، قطعه اى از لباس حضرت را پاره كرد و برد. مردم او را سرزنش كردند و گفتند: خدا با تو چنين چنان كند، سه مرتبه رسول خدا را از جا بلند كردى و تو هيچ نگفتى، منظورت چه بود؟ گفت: ما در خانه مريضى داريم، كسانم مرا فرستادند، تا قطعه اى از لباس رسول خدا را بگيرم تا همراه او باشد و شفا يابد. من خواستم مخفيانه و آهسته از پشت سر اين كار را بكنم ولى خجالت مى كشيدم كه شايد حضرت مرا ببيند. ولى حضرت متوجه شدند، و من نخواستم كه به حضرت بگويم و بگيرم و اين كار را كردم.
قرآن مى فرمايد (و لكم فى رسول الله اسوة حسنه
)
رفتار حضرت، براى شما و الگو و سرمشق است ما بين خود و خدا ببينيم اگر كسى اين رفتار را ما با داشته باشد، عكس العمل ما چه خواهد بود آيا همان مرتبه اول با او دعوا نمى كنيم؟ و داد سر او نمى كشيد كه بچه آرام باش اين چه كارى بود كردى، دفعه دوم و سوم حتما دنبال او دويده و كتك خواهيم زد؟ چه خوب است كه رفتار آن حضرت را در زندگى الگوى خود قرار دهيم.
در حديث ديگرى چنين آمده است:
و عن انس بن مالك قال: خدمت النبى
صلىاللهعليهوآله
تسع سنين، فما اعلمه قال لى قط هلا فعلت كذا و كذا، ولاعاب على شيئا قط
.
يعنى: انس بن مالك - خادم حضرت - مى گويد: نه سال تمام، خدمتگزار رسول خدا بودم و به خاطر ندارم كه او هيچ وقت فرموده باشد چرا فلان كار را انجام دادى و يا چرا فلان كار را انجام ندادى! و در هيچ موردى بر من ايراد نگرفت.
در جاى ديگر او مى گويد:
رسول خداصلىاللهعليهوآله
هميشه به عيادت مريض مى رفت و تشييع جنازه مى كرد، اگر عبدى هم از حضرت دعوتى مى كرد مى پذيرفت و سوار الاغ ميشد در جنگ خيبر و قريضه و نضير سوار الاغى شده بود كه افسارش از ليف خرما بود
.
در حديث ديگرى انس بن مالك مى گويد:
قال: كانت الرسول الله
صلىاللهعليهوآله
شربة يفطر عليها و شربة للسحر و ربما كانت و احدة و ربما كانت لبنا و ربما كانت الشربة خبزا يماث فهياتها له ذات ليلة فاحتبس النبى
صلىاللهعليهوآله
فظننت ان بعض اصحابه دعاه فشربتها حين احتبس فجاءص بعد العشاء بساعة فساءلت بعض من كان معه هل كان النبى
صلىاللهعليهوآله
افطر فى مكان او دعاه احد فقال لافبت بليلة لايعلمها الا الله من غم ان يطلبها منى النبى
صلىاللهعليهوآله
و لايجدها فيبيت جائعا صبح صائما و ما ساءلنى عنها و لاذكرها حتى الساعة
.
انس بن مالك مى گويد: برنامه رسول اكرمصلىاللهعليهوآله
اين بود كه شب ها با نوشيدنى مثل شير افطار مى كرد و همچنين سحرها. گاهى هم، همراه آن نان مى خورد، يك شب، افطارى حضرت را آماده كردم ولى بعد از نماز مغرب حضرت دير كرد. من فكر كردم كه بعضى از ياران و اصحاب او را براى افطار دعوت كرده اند، بنابراين من آن نوشيدنى را خودم خوردم ؛ ولى بعد از گذشت يك ساعت حضرت آمدند. من از بعضى كسانى كه همراه حضرت بودند سؤال كردم: آيا رسول خدا در جايى افطار خورده يا كسى او را دعوت نموده؟ گفتند: نه، پس آن شب بر من خيلى سخت گذشت كه جز خدا كسى نمى داند - و از اين بيم داشتم كه اگر حضرت افطار را بخواهد، چه بگويم. ولى بالاخره حضرت آن شب را گرسنه به سر برده و روز هم روزه گرفتند و هيچ از من نپرسيدند، و اصلا صحبتى نكردند و تا كنون هم نفرموده اند.
گوشه اى از دعاى شريف مكارم الاخلاق
انصافا همان فرمايش حضرت كاملا درست است ادبنى ربى فاحسن تاءديبى
خدايم مرا تربيت كرد و خوب هم تربيت نموده است اگر راجع به مكارم اخلاقى رسول خداصلىاللهعليهوآله
و ائمه اطهارعليهمالسلام
و اصحاب ائمه بخواهيم صحبت كنيم، از خلق خوش آنان، از عفو و اغماض آنان از تواضع آنان، از برخورد ايشان، با دوست و دشمن مثنوى هفتاد من كاغذ شود، فقط همين را عرض كنم چه خوب است گاهگاهى دعاى شريف مكارم الاخلاق امام زين العابدينعليهالسلام
را كه مرحوم حاج شيخ عباس در آخر مفاتيح آورده است. بخوانيم و كمى به خود بياييم و ببينيم كه از مكارم الاخلاق اسلامى چه داريم و چه نداريم. ائمهعليهمالسلام
جمله جمله اين دعا را خودشان عمل مى كرده اند و بس و بدون تعارف بايد گفت و من و تو دوريم و خيلى هم دور مى گوييد نه چند جمله را گوش كنيد تا با من هم عقيده شويد.
در قسمتى از اين دعا چنين آمده است:
و لاتفتنى بالنظر و اعزنى ولاتبتلينى بالكبر، و عبدنى لك و لاتفسد عبادتى بالعجب و اجر للناس على يدى الخير و لاتمحقه بالمن، وهب لى معالى الاخلاق و اعصمنى من الخفر، اللهم صل على محمد و آله ترفعنى فى الناس درجة الا حططتنى عند نفسى مثلها و لاتحدث لى عزا ظاهرا الا احدثت لى ذلة باطنة عند نفسى بقدرها
خدايا! مرا مورد امتحان خود بزرگ بينى قرار ده، خدايا! مرا عزت بده اما بدون آنكه مبتلا به تكبر شوم. خدايا! به من توفيق عبادت خالص و بدون ريا بده، اما عبادتم را با عجب و خودخواهى فاسد نكنم خدايا! دست مرا براى مردم گره گشا فرما؛ اما نكند با منت نهادن بر سر آنها آن را نابود كنم. خدايا! مكارم اخلاق اسلامى به من لطف بفرما، اما از افتخار كردن به ديگران مرا حفظ كن.
خدايا! بر محمد و آلش درود فرست و مقام و شخصيت مرا در نزد مردم، حتى يك درجه بالا نبر، مگر آن كه خودم را به همان اندازه پايين بياورم و خود را كوچك بشمارم. خدايا! اگر عزت ظاهرى به من مرحمت مى كنى، در نزد خودم به من ذلت درونى به همان مقدار بده.
عزيزان، اين بود و آيات و آثار و فوايد حسن خلق و مكارم اخلاق اسلامى، يك روايت هم از كيفر و بدى سوء خلق بگويم.
كيفر بد اخلاقى
سعدبن معاذ، يكى از اصحاب خوب رسول اكرمصلىاللهعليهوآله
بوده است. و رواياتى در تعريف و تمجيد از او ذكر شده
از جمله روايتى است كه در كتاب جهاد شرح لمعه بيان شده است. درباره جنگ باطايفه بنى قريظه كه از يهود بودند و حاضر به ترك قتال شدند و به هر حكمى كه سعد بن معاذه درباره آنها مى داد، راضى شدند.
رسول خدا هم قبول كرد، بعد سعد حكم كرد كه تمام مردان آن ها كشته و زن و بچه ها اسير شوند و اموالشان مصادره شود. پس حضرت به او فرمود: لقد حكمت بما حكم الله به من فوق سبعة ارقعه ؛ حكمى كردى كه خدا متعال از بالاى هفت آسمان حكم كرد.
در حالات سعد بن معاذ، بحارالانوار از علل الشرايع و امالى صدوق، از ابن سنان چنين نقل مى كند: عن ابى عبداللهعليهالسلام
قال اتى رسول اللهصلىاللهعليهوآله
فقيل له سعد بن معاذ قد مات فقام رسول اللهصلىاللهعليهوآله
وقام اصحابه معه فامر بغسل سعد و هو قائم على عضادة الباب فلما حنط و كفن وحمل على سريرة تبعه رسول اللهصلىاللهعليهوآله
بلا حذاء ولارداء ثم كان ياءخذ يمنة السرير مرة و يسرة السرير مرة حتى انتهى به الى القبر فنزل رسول الله حتى لحده و سوى اللبن عليه و جعل يقول ناولونى حجرا نولونى ترابا يسد به ما بين اللبن فلما ان فرغ و حثا عليه التراب سوى قبره قال رسول اللهصلىاللهعليهوآله
انى لاعلم انه سبيلى و يصل البلاء اليه و لكن الله عزوجل يحب عبدا اذا عمل عملا احكمه فلما ان سوى التربة عليه قالت ام سعد يا سعد نيئا لك الجنة فقال رسول اللهصلىاللهعليهوآله
يا ام سعد مه لاتجزمى، على ربك فان سعدا قد اصابته ضمة قال فرجع رسول الله و رجع الناس فقالوا يا رسول الله لقد راءيناك صنعت على سعد مالم تصنعه على احد انك تبعت جنازته بلاحذاء و لارداء فقالصلىاللهعليهوآله
ان الملائكة كانت بلا رداء و لاحذاء فتاءسيت بها قالوا و كنت تاءخذ يمنة السرير و يسرته قال كانت يدى فى يد جبرائيلعليهالسلام
اخذ حيث ياءخذ قالوا امرت بغسله و صيلت على جنازته و لحدته فى قبره ث قلت ان سعدا قد اصابته صمة قال فقالصلىاللهعليهوآله
نعم انه كان فى خلقه مع اهله سوء
.
امام صادقعليهالسلام
فرمود: شخصى آمد خدمت رسول اكرمصلىاللهعليهوآله
و خبر داد كه سعد بن معاذ مرده ؛ پس رسول خدا با اصحاب حركت كردند و امر فرمود تا او را غسل دهند و خود كنار در ايستاده بود. پس وقتى حنوط و كفن تمام شد و او را ميان تابوت گذاشتند. رسول خداصلىاللهعليهوآله
به دنبال جنازه حركت كرد؛ در حالى كه عبا وكفش نداشت گاهى طرف راست و گاهى طرف چپ تابوت را مى گرفت تا به محل دفن رسيدند. رسول خداصلىاللهعليهوآله
وارد قبر شده و سعد را در لحد خوابانيد و خشت ها را چيد. گاهى مى فرمود: سنگ بدهيد، گاهى گل، كه ميان خشت ها را پر كند؛ تا اينكه دفن تمام شد و خاك ها را ريختند. سپس فرمود: من مى دانم كه به زودى قبر خراب مى شود ولى خدا از بنده اى خوشش مى آيد كه وقتى كارى انجام مى دهد درست و مرتب و محكم انجام دهد.
در اين هنگام مادر سعد گفت: خوشا به حالت اى سعد! گوارا باد بر تو بهشت! پس رسول خدا فرمود: اى ام سعد! آهسته! اين چنين قاطع سخن نگو! زيرا سعد اينك در فشار قبر قرار گرفت. امام صادقعليهالسلام
فرمود: پس رسول خدا با اصحاب برگشتند. اصحاب عرض كردند: يا رسول الله! با سعد رفتارى كرديد كه با هيچ احدى انجام نداديد؛ بدون كفش و عبا تشييع كرديد گاهى طرف راست جنازه و گاهى چپ را گرفتيد. دستور داديد او را غسل دادند و خودتان بر او نماز خوانديد و در قبر گذاشتيد و با اين همه فرموديد كه سعد در فشار قبر قرار گرفت.
حضرت فرمود: ملايكه در تشييع او شركت داشتند بدون عبا و كفش بودند و من با آنها همكارى كردم، چنين دستم در دست جبرئيل بود، او گاهى طرف راست بود و گاهى طرف چپ با همه اين امور، سبب فشار قبرش اين بود كه سعد در خانواده و با زن و فرزندش بد اخلاق بود.
آرى پدرى كه وارد خانه مى شود بداخلاق و عبوسا قمطريرا باشد، بچه ها همه از ترس ساكت و آرام مى شوند ولى مى گويند كى بشود بابا از خانه بيرون برود كه ما نفس راحتى بكشيم.
ذكر توسل به على اكبر
امروز كه اخلاق شريف پيامبر را گفتيم متوسل به شبه پيامبر حضرت على اكبر مى شويم.السلام عليك يا اباعبدالله و على الارواح التى حلت بفنائك عليكم منى سلام الله ابدا ما بقيت وبقى الليل والنهار و لاجعله الله آخر العهد من ء لزيارتكم السلام على الحسين و على على بن الحسين و على اولاد الحسين و على اصحاب الحسين
على اكبر اجازه ميدان رفتن گرفت و به طرف ميدان حركت كرد. سيدالشهداء نيز زير آسمان آمد و محاسن مبارك را به دست گرفت ؛
اللهم اشهد على هولاء القوم فقد برز اليهم غلام اشبه الناس خلقا و خلقا و منطقا برسولك، و كنا اذا اشتقنا الى رسول الله الحسين
خدايا! شاهد و گواه باش جوانى به سوى اين اشقيا مى رود كه شبيه ترين فرد است به رسول خدا و ما هر وقت مشتاق رسول خدا مى شديم، به صورت او نگاه مى كرديم.
على وارد ميدان شد. سيدالشهداء بر در خيمه ايستاده، ناگاه صدايى به گوشش رسيد يا ابه عليك منى السلام خود را به سر وقت جوانش رسانيد، نشست سرش را به دامن گرفت و جعل يمسح الدم عن ثناياه، شايد خاك و خون از دهن على پاك كرد كه اگر وصيتى، حرفى دارد بگويد.
گلزار نبى گشته تهى از همه گلها
|
|
افغان زدل زينب خونين جگر آمد
|
ليلا شده در دشت بلا يك سره مجنون
|
|
وقتى كه به او مردن اكبر خبر آمد
|
يعقوب فراموش نمود از غم يوسف
|
|
آن دم كه حسين بر سر نعش پسر آمد
|
بگرفت تن يوسف خود تنگ در آغوش
|
|
يعقوب صفت ناله اش از سينه برآمد
|
كه اى تازه جوان من كه نديدم ز تو كامى
|
|
عمر پدر از بعد تو ديگر به سر آمد
|
لاحول ولاقوة الا بالله العلى العظيم