جلسه بيست و دوم
بسم الله الرحمن الرحيم
اميرالمومنينعليهالسلام
از شهادت خود خبر داشت
قال اميرالمؤمنين
عليهالسلام
فقلت يا رسول الله و ذلك فى سلامة من دينى قال
صلىاللهعليهوآله
فى سلامة من دينك ثم قال يا على! من قتلك فقد قتلنى و من ابغضك فقد ابغضنى
؛
پس از آن كه رسول خداصلىاللهعليهوآله
گريه كرد و خبر شهادت اميرالمؤمنين را در ماه رمضان داد، اميرالمؤمنين مى فرمايد:
پرسيدم: يا رسول اللهعليهالسلام
! آيا هنگامى كه به شهادت مى رسم، دينم سالم است؟ پيامبر فرمود: آرى، دينت سالم است يا على! قاتل تو مثل اين كه مرا كشته و هر كس نسبت به تو كينه اى در دل داشته باشد، در حقيقت بغض و كينه من را دارد.
برادران در اينجا، دو موضوع قابل بررسى است: كه امروز درباره آنها عرايضى تقديم مى كنم.
موضوع اول آن كه پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآله
با صراحت خبر از شهادت اميرالمؤمنينعليهالسلام
در ماه رمضان داد و اميرالمؤمنينعليهالسلام
درباره اين موضوع هيچ نپرسيد. پس سؤال مى كنيم: آيا اميرالمؤمنين از شهادت خود خبر داشته؟ و آيا قاتل و وقت شهادت و مكان شهادت را مى شناخته؟
موضوع دوم اين كه، چرا اميرالمؤمنين،عليهالسلام
پرسيد: آيا وقت شهادت دينم سالم است؟ آيا اين سوال مهمتر از هر موضوع ديگر است؟
خبر داشتن ائمه از شهادت خود
اما بحث در موضوع اول، سروران ارجمند! به نظر اين حقير، اگر كسى به روايات مربوط به احوال ائمه اطهارعليهمالسلام
در كتب مختلف مراجعه كند؛ مثل امالى شيخين و محاسن برقى و بصائر الدرجات و عيون شيخ صدوق و كتاب كافى و كشف الغمه و غيبت نعمانى و مخصوصا بحارالانوار كتاب الامامه، هيچ شك و ترديدى براى او باقى نمى ماند كه ائمهعليهمالسلام
به همه چيز از گذشته و آينده، تا روز قيامت عالم بوده اند و از شهادت خود و كيفيت شهادت و زمان و مكان آن، خبر داشته اند.
مرحوم مجلسى در بحارالانوار بابى منعقد فرموده به اين صورت كه:
انهم لايحجب عنهم علم السماء و الارض و الجنة و النار انه عرض عليهم ملكوت السماوات و الارض و يعلمون علم ما كان و ما يكون الى يوم القيامة
؛
.
هيچ علمى از ائمهعليهمالسلام
پوشيده نيست، ؛ از آن چه كه مربوط به آسمان و زمين و بهشت و جهنم باشد و تمام اسرار آسمانها و زمين برايشان عرضه شده است و آنان از آنچه اتفاق افتاده و يا در آينده اتفاق خواهد افتاد تا روز قيامت خبر دارند.
همچنين در جلد بيست و هفت بابى منعقد نموده كه:
انهم يعلمون متى يموتون و انه لايقع ذلك الاباختيار هم
ائمهعليهمالسلام
مى دانستند چه وقت مى ميرند و مرگ آنان به اختيار خودشان بوده است ؛
و در جلد چهل و دوم كه در تاريخ اميرالمؤمنينعليهالسلام
است بابى منعقد نموده تحت اين عنوان كه اخبار الرسولصلىاللهعليهوآله
بشهادته و اخباره صلوات الله عليه بشهادة نفسه
باب خبر دادن رسول خداصلىاللهعليهوآله
از شهادت اميرالمؤمنينعليهالسلام
و خبر دادن خود آن حضرت از شهادت خودش.
آرى، اين روايات، تواتر معنوى دارد كه ائمهعليهمالسلام
و از جمله اميرالمؤمنينعليهالسلام
از شهادت خود و از زمان و مكان و قاتل خود خبر داشته اند.
در روايت آمده است كه: اميرالمؤمنينعليهالسلام
- همان اولين مرتبه كه ابن ملجم لعين را ديدد - كه همراه ده نفر از يمن آمده بودند) حضرت نگاه تندى به او نمود و پرسيد: اسمت چيست؟ گفت: عبدالرحمن. فرمود: پسر كى؟ گفت: ابن ملجم مرادى. فرمود: تو مرادى هستى؟ گفت: بله يا اميرالمومنين! حضرت فرمود:انا لله و انا اليه راجعون و لاحول ولاقوة الابالله العلى العظيم
و مكرر دست هاى مبارك را به هم مى زد و مى فرمود: انا لله و اتنا اليه راجعون.
و در آخرين شبى كه بر فرق مباركش ضربه زدند، تمام شب بيدار بود و از اطاق بيرون مى رفت به آسمان نگاه مى كرد و مى فرمود:
به خدا قسم! نه دروغ گفته ام و نه به من دروغ گفته شده امشب، شبى است كه به من وعده داده اند و هنگام طلوع صبح هم وقت بيرون آمدند از خانه كمربندش را بست و فرمود:
اشدد حياز يمك للموت فان الموت لاقيك
ولا تجزع من الموت اذا حل بواديك
يعنى كمربند را براى مرگ محكم ببند به راستى كه مرگ به ديدار تو آمده است و بايد از مردن باك نداشته باشى ؛ هنگامى كه بر تو وارده شده باشد.
و هنگامى كه در صحن خانه، مرغابى ها جلوى حضرت را گرفته بودند و سر و صدا مى كردند فرمود: صوائج تتبعها النوائج صيحه هايى است كه بعدش نوحه و عزادارى در اين خانه هست.
آيا علىعليهالسلام
با علم به شهادت به مسجد رفت؟
در اينجا، يك سوال ديگر پيش مى آيد كه اگر اميرالمومنينعليهالسلام
مى دانسته در آن روز كه به مسجد مى رود، شهيد مى شود، آيا رفتن او انداختن نفس در نابودى و تهلكه و اقدام به خودكشى نيست؟
پاسخ: خير، چون مصالح الهيه مهمتر و بيشترى بر اين شهادت مترتب مى شود هرجا مصالح الهيه و دين اقتضا مى كند؛ خودكشى به حساب نمى آيد. كسى كه به جهاد فى سبيل الله مى رود، اگر صد در صد بداند كه كشته مى شود، آيا اين خود كشى است؟ و القاء نفس در تهلكه و در نابودى است؟ خير بلكه چون در راه خدا است و مصلحت دين است نهايت رضايت خدا در آن است.
عمروبن جموح مى دانست كه در جنگ احد شهيد مى شود و شركت كرد و رسول اكرمصلىاللهعليهوآله
از او جلوگيرى نكرد؛ بلكه به كسانى كه مانع او بودند (چون پايش لنگ بود و چهار پسر از او چون شيرى شجاع در جنگ بودند) پيامبر فرمود: كارش نداشته باشيد او آرزوى شهادت دارد؛
. عمار ياسر مى دانست در جنگ صفين شهيد مى شود؛ چون پيغمبر به او خبر داده بود؛ ولى او شركت كرد؛
و چه جملات تكان دهنده اى گفته است همچنين شهدايى كه در جنگ تحميلى عراق عليه ايران اسلامى، شرك كردند؛ خيلى از آنها با علم به شهادت دست به اقداماتى زدند؛ روى مين رفتند شهيد حسين فهميده با علم به شهادت، نارنجك به كمر خود بست و زير تانك دشمن خوابيد و آن را منهدم نموده و خود را شهيد كرد، ولى كسى نگفت خودكشى كرده، بلكه همه تحسين كردند و برايمان و عزم او آفرين ها گفته و مى گويند. مرحوم امام قدس سره كمال تحليل را از او نمود كه فرمود: رهبر ما آن طفل سيزده ساله اى است كه نارنجك به كمر مى بندد و به زيرتانك مى رود
پس اميرالمؤمنينعليهالسلام
مى داند چه وقت شهيد مى شود، و در كجا، و قاتلش كيست اما براى مصالح عاليه اسلام و الهى اقدام مى كند و زير بار قضا و قدر مى رود، و قصاص قبل از جنايت هم از ابن ملجم شقى نمى كند تا عدل و احكام قرآن پابرجا بماند از طرفى اگر امام از شهادت خود جلوگيرى كند، بايد براى هميشه و الى الابد زنده بماند، زيرا او مى داند چه غذايى براى او ضرر دارد و نمى خورد، چه هوايى، چه كارى، چگونگى برخورد انواع مرضى ها، و امثال اينها براى او ضرر دارد و موجب مرگ او خواهد شد و از آنها هم بايد خوددارى كند كه خودكشى و القاى نفس در تهلكه نشود، و تا ابد در جهان زنده بماند.
و شايد رمز طول عمر امام زمان - ارواحنا فداه - همين باشد؛ چون در بين مردم ظاهر نيست كه او را شهيد كنند و اگر بود، تا حالا هزار مرتبه شهيدش كرده بودند. در حديث وارد شده كه بعد از ظهور، او را نيز شهيد مى كنند. آن حضرت از هر غذا و كارى كه برايش ضرر دارد، اجتناب مى كند؛ از اين رو به قدرت خدا هميشه جوان و زنده است.
لازم است ذكر كنيم كه هيچ يك از ائمه و چهارده معصومعليهمالسلام
به مرگ طبيعى از دنيا نرفته اند، حتى در حديث دارد كه پيغمبر را هم مسموم كرده اند و در روايت وارد شده ما منا الامسموم او مقتول هيچ كدام از ما نيست جز آنكه يا مسموم شده و يا كشته شده است.
در صلواتى كه در هر روز ماه مبارك رمضان وارد شده است بعد از درود و صلوات برهر يك از ائمهعليهمالسلام
مى خوانيم:،و وال من والاه و عاد من عاداه و ضاعف العذاب على من شرك فى دمه
خدايا! دوست بدار دوست او را و دشمن بدار دشمن او را و عذاب كسى را كه شريك در خونش بوده چند برابر كن.
بله نسبت به بعضى از آنها به جاى جمله من شرك فى دمه در نسخه بدل دارد: من ظلمه يعنى كسى كه بر او ظلم نموده است.
ائمه از زمان شهادت خود خبر دارند
درباره خبر داشتن ائمهعليهمالسلام
از شهادت خودشان، در بين علماى شيعه دو نظر است:
بعضى عقيده دارند كه امام از شهادت خود، به طور اجمال خبر داشته است تا آن حد كه فقط مى داند سرانجام شهيد مى شود. اما از زمان شهادت و مكان و قاتل و غيره خبر ندارند.
بعضى بر اين باورند كه از تمام خصوصيات خبردار بوده است ؛ ولى براى مصالح الهيه تن به قضا و قدر داده و اقدام فرموده است كه شايد اين دومى مشهورتر باشد همان گونه كه عرض كردم به نظر اين ناچيز از روايات بيشتر اين معنا استفاده مى شود و من فقط يك روايت از اصول كافى از باب نمونه عرض مى كنم.
الحسن بن الجهم قال قلت للرضا
عليهالسلام
ان اميرالمؤمنين
عليهالسلام
قد عرف قاتله و الليلة التى يقتل فيها و الموضع الذى يقتل فيه و قوله لما سمع صياح الاوز فى الدار صوائج تتبعها نوائج و قول ام اكثلوم لو صليت الليلة داخل الدار و امرت غيرك يصلى بالناس فابى عليها و كثر دخوله و خروجه تلك الليلة بلا سلاح و قد عرف
عليهالسلام
ان ابن ملجم لعنه الله قاتله بالسيف كان هذا مما لم يجز تعرضه فقال ذلك كان و لكنه خير فى تلك الليلة لتمضى مقادير الله عزوجل
؛
حسن بن جهم مى گويد: خدمت امام رضاعليهالسلام
عرض كردم: راستى اميرالمؤمنينعليهالسلام
قاتل خود را مى شناخت و مى دانست چه شبى كشته مى شود و در كجا كشته مى شود و وقتى كه مرغابى ها در خانه سر و صدا كردند فرمودند: صداهايى است كه نوحه ها و عزادارى دنبال دارد، و وقتى ام كلثوم گفت: بهتر است امشب به مسجد نرويد و در خانه نماز بخوانيد و ديگرى را براى نماز بفرستيد، حضرت از او نپذيرفت و اين كه در آن شب زياد بيرون مى رفت و برميگشت، بدون اسلحه در حالى كه او مى دانست ابن ملجم با شمشير، قاتل او خواهد بود، جا داشت اين امور صورت نمى گرفت (يعنى يابن رسول الله چه طور مى شود اين مطالب را باور كرد)
حضرت فرمود: همه اين ها كه گفتى، درست بود؛ ولى اميرالمؤمنينعليهالسلام
خود آن شب را اختيار كرد (و تن به شهادت داد) تا تقديرات الهى صورت پذيرد.
مرحوم مجلسى بعد از نقل اين روايت مى فرمايد: خير يعنى مخير بود بين ماندن و به لقاى پروردگار رفتن و حضرت لقا را اختيار نمود.
در بعضى از نسخ مثل كتاب كافى، با ح است ؛ يعنى متحير شد و فراموش نمود وقت را به نظر بنده، اين احتمال با جمله كان ذلكم سازش ندارد؛ يعنى امام رضاعليهالسلام
گفتار حسن بن جهنم را پذيرفت كه همه اينهايى كه گفتى اتفاق افتاده است و اميرالمؤمنين اين كلمات را فرموده و اين رفتار را داشته است پس ديگر چطور به فرمايد حير بنابراين اين احتمال خلاف ظاهر حديث است دقت كنيد، مرحوم مجلسى در بحارالانوار، پس از بيان اخبار شهادت اميرالمؤ مينعليهالسلام
و وصاياى آن حضرت به عنوان تذنيب، مطلبى از شيخ مفيد نقل مى كند
كه بنده ترجمه آن را مى آورم.
در مسائل عبكريه(اسم جايى است) از شيخ مفيد سوال شد كه ما شيعه ها اجماع داريم كه امام همه چيز را مى داند؛ پس اميرالمؤمنينعليهالسلام
به مسجد رفت در حالى كه مى دانست كشته مى شود، و قاتل خود را نيز مى شناخت و از زمان و مكان قتل خبر داشت؟! و چرا امام حسينعليهالسلام
به كوفه سفر كرد، در حالى كه مى دانست او را رها مى كنند و يارى اش نمى كنند و در آن سفر كشته مى شود؟ و همچنين، هنگامى كه آن حضرت محاصره شده بود واز آب جلوگيرى كردند او مى دانست اگر چند ذرع زمين را گود كند به آب ميرسد، ولى با جان خود بازى كرد و لب تشنه شهيد شد؟ و همچنين امام حسينعليهالسلام
با معاويه كنار آمد و آتش بس را پذيرفت، در حالى كه مى دانست او پيمان مى شكند و به شرايطش عمل نمى كند و شيعيان پدرش را مى كشند؟
شيخ مفيد، پاسخ مى دهد: اما اين كه گفتى، شيعه اجماع دارد كه امام همه چيز را مى داند؛ نه چنين اجماعى به اين وسعت نداريم، بله اجماع شيعه ثابت است كه امام همه چيز را مى داند، ولى اجمالا نه به طور مفصل و با تمام خصوصيات و اثبات اين موضوع تمام آن پرسشها را پاسخ مى دهد ولى ناگفته نماند كه در عين حال، ما اين موضوع كه امام تمام آن چه اتفاق مى افتد را مى داند و از خصوصيات آن خبر دارد را رد نمى كنيم.
و اما اين كه اميرالمؤمنين قاتل خود را مى شناخت و زمانى را كه كشته مى شد مى دانست، بله در اين مورد خبر و روايت داريم كه حضرت مى دانست اجمالا شهيد مى شود و روايت داريم كه تفصيلا قاتل خود را مى شناخت اما اين كه حضرت علم به زمان قتل داشته باشد؛ خبر صددرصد نداريم، و اگر چنين خبر و روايتى داشته باشيم و امام از تمام خصوصيات شهادت خود با خبر باشد، آن اشكالى كه گفته شد پيش نمى آيد؛ زيرا ممكن است از طرف خدا ماءمور باشد كه اين شهادت را بپذيرد و تسليم خواست خدا باشد و صبر كند تا بدين وسيله، به درجات عاليه برسد كه به جز از طريق شهادت به آن نمى رسد؛ چون خدا مى داند كه حضرت آنچنان مطيع محض در برابر اوامر او است كه هر امرى اتفاق بيفتد اطاعت مى كند (گرچه ديگران نفس در تهلكه نفرموده و با جان خود بازى ننموده ؛ به طورى كه عقل آن را نپذيرد (بلكه كار حضرت عقل پسند و مورد كمال تحسين است)
و اما اين كه امام حسينعليهالسلام
مى دانست كه اهل كوفه او را يارى نخواهند كرد، ما اطمينان به اين معنا نداريم ؛ زيرا دليل قطعى عقلى و نقلى بر آن نداريم، و اگر حضرت عالم به آن جهت بوده است، باز پاسخ، همان پاسخى است كه اميرالمؤمنينعليهالسلام
عالم به وقت شهادت و شناخت قاتل خود بوده است (يعنى براى رسيدن به درجات عالذيه، با علم به شهادت اقدام كرده است...)
و درباره اين كه امام حسين چرا براى آب گودال نكند؟ اگر ثابت باشد، باز چه بسا حضرت متعبد بود كه اين كار را انجام ندهد، چون ممنوع از خوردن آب و ماءمور به تحمل تشنگى بوده، همانگونه كه درباره اميرالمؤمنينعليهالسلام
گفتيم.
و اما درباره امام حسنعليهالسلام
و علم آن حضرت بر اين كه معاويه به شرايط صلح عمل نمى كند؛ پس اين معنا، ثابت است و در خبر آمده است و ظواهر امر همين را نشان مى داد؛ ولى حضرت با همين صلح، از شهادت زود رس خود جلوگيرى نمود و همچنين از اين كه اصحاب، بى وفايش او را تسليم به معاويه نكنند و همين كنار آمدن او با معاويه، لطفى بود كه حضرت، چند سالى زنده بماند، و بسيارى از شيعيان واقعى و بستگان و فرزندان او شهيد نشوند و جلوگيرى از جنگ و فساد و خون ريزى، بهترين نتيجه اى كه از صلح حضرت حاصل شد و حتما امامعليهالسلام
خود بهتر مى داند كه چه بايد انجام بدهد، به سبب آن چه گفتيم، و بيان نموديم.
بعد مرحوم مجلسى مى فرمايد:
همچنين سيد مهنا، از علامه حلى رحمة الله نظير همين سوال را درباره علم اميرالمؤمنين به شهادت خود پرسيده است و علامه اين چنين پاسخ داده است:
اول آن كه ممكن است اميرالمؤمنين، شب شهادت را مى دانسته ولى ساعت شهادت و مكان دقيق آن را نمى دانسته است. دوم آنكه وظيفه و تكليف آن حضرت، غير از تكلف ما است، بنابراين، ممكن است حضرت جان شريف خود را در راه رضاى خدا بذل كند (با علم به زمان و مكان قتل و شخص قاتل) همانگونه كه مجاهد فى سبيل الله در ميدان نبرد ثابت قدم مى ماند تا كشته شود و اين معنا بر او واجب است. خلاصه كلام، بحث درباره علم امام خيلى مفصل است و مرحوم علامه امينى رحمة الله حق سخن را در اين موضوع ادا نموده و به استناد به آيات و روايات و كتابهاى علماى عامه نيز (در پاسخ قصيمى) آن را اثبات نموده است
.
علم ائمهعليهالسلام
علم حضورى است (اگر بخواهند مى دانند)
نكته ديگر آن كه امامعليهالسلام
اگر چيزى را بخواهد بداند، مى داند ان شاؤ وا علموا.
و اگر نخواهد نمى داند، بنابراين گاهى، مصلحت و فضيلت در ندانستن است نه در دانستن، مثلا اميرالمؤمنينعليهالسلام
كه در ليلة المبيت در رختخواب پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآله
خوابيد و جان شريف خود را از فداى پيامبر نمود، علم به سالم ماندن خود نداشت، و هنوز امام نبود، و اگر حضرت مى دانست كه آن شب كشته نمى شود خوابيدنش فضيلت براى او ثبات نمى كرد كه در شاءنش آيه نازل بشود (و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات الله)
و خداوند به وجود او بر جبرئيل و ميكائيل مباهات كند
همچنين حضرتش كه در غزوات و جنگها، مثل رو به رو شدن با عمروبن عبدود، خبر نداشت، كه سالم مى ماند، و شهيد، نمى شود، و اگر خبر داشت لافتى الاعلى لاسيف الاذوالفقار در شاءنش وارد نمى شود.
آيا دينم سالم است؟
موضوع دوم كه قابل ذكر است، اين سوال مولا است كه از پيامبر پرسيد: افى سلامة من دينى؟ آيا بعد از شهادتم دينم سالم مى ماند؟ راستى برادران اگر مخبر صادقى مثل امام زمانعليهالسلام
خبر از نزديك شدن مرگ ما بدهد ما چه سوالى از او مى كنيم تند مى گوييم راستى كى، چطور در كجا و امثال اين پرسشهايى ولى مردان خدا فقط در فكر يك امرند و آن سلامت دين است. براى اميرالمؤمنينعليهالسلام
مطرح نيست در چه سالى شهيد مى شود و در كجا و در چه حالى. براى او فقط سلامت دينش مهم است. البته او خود، مى داند كه با سلامت در دين شهيد مى شود و رسول خداصلىاللهعليهوآله
هم جوابش را داد: بله فى سلامة من دينك ولى مى خواهد به من و شما ياد بدهد كه فقط بايد در اين فكر باشيد و بس.
رشيد هجرى از خواص اميرالمومنينعليهالسلام
بود و حضرت علم بلايا و منايا(سرنوشت ها و مردنها) را به او ياد داده بود گاهى او كسى را مى ديد و به او مى گفت: فلانى! تو اين جورى مى ميرى و يا مى گفت: فلان كس كشته مى شود و همان مى شد كه او گفته بود خودش مى گويد: اميرالمومنين به من فرمود: رشيد! چه صبرى دارى آن هنگام كه زنازاده بنى اميه - عبيدالله بن زياد - دست و پا و زبان تو را قطع كند؟! پرسيدم: يا اميرالمومنين! آيا خبر اين كارها بهشت است؟ فرمود: آرى، تو در دنيا و آخرت با من هستى.
هنگامى كه ابن زياد او را طلبيد، به او گفت: بايد از على تبرى بجويى گفت: هرگز گفت: مولايت خبر داده است چطور كشته مى شوى؟ گفت: آرى، خليلم كه درود خدا بر او باد، به من خبر داد كه تو مرا دعوت به تبرى از او مى كنى و من نمى پذيرم، پس تو دست و پا و زبان مرا قطع مى كنى.
ابن زياد گفت: به خدا قسم، مولايت را دروغگو مى كنم. بياييد دست و پايش را قطع كنيد ولى زبانش را بگذاريد. همين كار را كردند و او را به خانه اش فرستادند. دخترش پرسيد: بابا! قربانت گردم چه حال دارى؟ گفت: دختر! به خدا سوگند! فقط مثل كسى هستم كه در بين فشار جمعيت قرار گرفته باشد دوستان و همسايگان هنگامى كه به ديدن رشيد مى آمدند، اظهار ناراحتى مى كردند ولى رشيد گفت: قلم و كاغذ بياوريد و هرچه مى گويم بنويسيد، بياييد! تا آن چه مولايم اميرالمؤمنين به من ياد داده است به شما خبر دهم او مى گفت و آنان مى نوشتند، اخبار آينده كوفه، سرنگونى يزيد و كشته شدن ابن زياد و... در اين هنگام به ابن زياد خبر رسيد كه رشيد آبروى تو را برد گفت: مولايش دروغ نگفته، جلاد برود زبانش را قطع كند و در همان شب او شهيد شد
.
همچنين است ميثم تمار - كه غلام زنى از طايفه بنى اسد بود - و اميرالمؤمنينعليهالسلام
او را خريد و آزاد كرد در روايت است كه حضرت به او فرمود: اسمت چيست؟ گفت: سالم حضرت فرمود: آن اسمى كه پدرت بر تو نهاد، ميثم بود. رسول خداصلىاللهعليهوآله
به من خبر داده است ميثم گفت: خدا و پيغمبر و اميرالمؤمنين راست گفته اند. به خدا قسم! اسم من در عجمى ميثم بوده است حضرت فرمود: برگرد به همان اسم
.
يك روز اميرالمؤمنينعليهالسلام
به او فرمود: بعد از من، تو را مى گيرند و دار مى زنند و با آلت حرب تو را كتك مى زنند. روز سوم از دهان و بينى تو، خون جارى مى شود و ريشت رنگين مى شود تو را در كنار خانه عمروبن حريث، با ده نفر ديگر به دار مى زنند. چوب دار تو از همه كوتاه تر است حضرت به او مى فرمايد: ميثم! برويم تا آن درخت نخلى را كه روى آن تو را دار مى زنند به تو نشان دهم. بعد حضرت آن درخت را به او نشاند داد. ميثم هميشه مى آمد و كنار آن نماز، مى خواند، و مى گفت: تو براى من و من براى تو خلق شده ايم. به عمروبن حريث مى گفت هروقت همسايه تو شدم، با من خوشرفتارى كن عمرو پاسخ مى داد: خانه چه كسى را مى خواهى بخرى؟ نكند خانه ابن مسعود را زير سردارى، يا خانه ابن حكيم را؟ بيچاره نمى دانست منظور ميثم چيست... و داستهانهاى ديگرى بحار مربوط به او نقل فرموده است.
درباره قنبر - غلام اميرالمومنين - نيز چنين داستانهايى نقل كرده اند
آرى اصحاب خاص نيز از خصوصيات شهادت خود خبر داشته اند و فقط مى پرسيدند: افى سلامة من دينى؟ يا آن كه آخرش بهشت است.
ذكر توسل
السلام عليك يا اباعبدالله و على الارواح التى حلت بفنائك منى سلام الله ابدا مابقيت و بقى الليل و النهار و جعله الله آخر العهد منى لزيارتكم السلام على الحسين و على على بن الحسين و على اولاد الحسن و على اصحاب الحسين
بنابر آنچه گفته شد، امام حسينعليهالسلام
از تمام خصوصيات شهادتش خبر داشته است. و مى دانست در سرزمين كربلا در همين سفر شهيد مى شود و با علم به همه اينها، حركت مى كند و قاتلش را مى شناسد، و زمان شهادت را مى داند.
و از همان مكه در وقت حركت خطبه مى خواند و چنين مى گويد:
خط الموت على ولد آدم مخط القلادة على جيد الفتاة و ما اولهنى الى اسلافى اشتياق يعقوب الى يوسف و خيرلى مصرع انا لاقيه و كانى باوصالى يتقطعها عسلان الفلوات بين النواويس و كربلاء فيملان منى اكراشا جوفا و اجربة سغبا لامحيص عن يوم خط بالقلم رضى الله رضانا اهل البيت نصبر على بلائه و يوفينا اجور الصابرين لن تشذ عن رسول الله لحمته و هى مجموعة لى فى حظيرة القدس تقربهم عينه و تنجزلهم و عده من كان فينا باذلا مهجتة
موطنا على لقاء الله نفسه فليرحل معنا فانى راحل مصبحا ان شاء الله
مرگ همانند گردنبندى اطراف گردن بنى آدم را گرفته است. فرار از آن، ممكن نيست، چه قدر آرزوى ديدار گذشتگانم را دارم! (دلم هوس جدم، پدرم مادرم، برادرم، را نموده است) همانگونه كه يعقوب مشتاق ديدار يوسف اش بود من مى دانم قتلگاهى براى من اختيار شده، آن را خواهم ديد. گويا مى بينم در سرزمينى به نام كربلا، گرگ صفتانى دور بدنم را گرفته اند و رگهاى مرا پاره پاره مى كنند و شكم خود را سير مى كنند. چاره اى
از قلم قضا و قدر نيست. ما اهل بيت به آن چه خدا براى ما خواسته است، كمال رضايت را داريم. بر بلاهاى الهى صبر مى كنيم و خداوند پاداش صابران را به ما خواهد داد هر كس كه جان شيرينش را نثار مى كند، و اطمينان به ملاقات پروردگار دارد، با ما هم سفر شود، من به خواست خدا، فردا صبح از مكه (به مقصد كربلا) حركت مى كنم.
و تا ابدالدهر مى گويم:
هر كه دارد هوس كرببلا بسم الله
|
|
هر كه دارد سر جانبازى ما بسم الله
|
لاحول ولاقوة الا بالله العلى العظيم.