زيتون (ترجمه خصائص الحسينية)

زيتون (ترجمه خصائص الحسينية)0%

زيتون (ترجمه خصائص الحسينية) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: امام حسین علیه السلام

زيتون (ترجمه خصائص الحسينية)

نویسنده: آيت اللّه حاج شيخ جعفر شوشترى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 11172
دانلود: 18484

توضیحات:

زيتون (ترجمه خصائص الحسينية)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 18 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 11172 / دانلود: 18484
اندازه اندازه اندازه
زيتون (ترجمه خصائص الحسينية)

زيتون (ترجمه خصائص الحسينية)

نویسنده:
فارسی

زيتون (ترجمه خصائص الحسينية)

تاليف: آيت الله شيخ جعفر شوشترى

مترجم: دكتر خليل الله فاضلى

این کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام نگردیده است.


سوره نور آيه ۳۵

اللَّهُ نُورُ السمَوَتِ وَ الأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشكَوةٍ فِيهَا مِصبَاحٌ الْمِصبَاحُ فى زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنهَا كَوْكَبٌ دُرِّىُّ يُوقَدُ مِن شجَرَةٍ مُّبَرَكةٍ زَيْتُونَةٍ لا شرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ يَكادُ زَيْتهَا يُضى‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسسهُ نَارٌ نُّورٌ عَلى نُورٍ يهْدِى اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشأ وَ يَضرِب اللَّهُ الأَمْثَلَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِكلِّ شىْ‏ءٍ عَلِيمٌ

خداوند نور آسمان ها و زمين است مثال نورش همانند چراغدانى است كه در آن چراغى، و آن چراغ در آبگينه اى است كه گويى ستاره اى درخشان است ؛ و از درخت مبارك زيتون كه نه شرقى است و نه غربى افروخته مى شود. و نزديك است كه روغنش بدون اينكه با آتشى تماس داشته باشد بدرخشد. او نور فوق نور است ؛ خداوند به نور خويش هر كس را كه خواهد هدايت كند، و خداوند براى مردم اين مثلها را مى زند و او به هر چيزى دانا است.


مقدمه مترجم

ان الحسين مصباح الهدى و سفينة النجاة

سلام و درود به بنيانگذار فرهنگ عاشورا كه ياد و نام آن حضرت، دل محبان و مواليانش را مالامال از اميد و نويد و سينه دشمنان مكتبش را لبريز از ترس و دلهره مى نمايد.

سلام و درود بر آن امام شهيدى كه در گرماى سوزان روز عاشورا در تنهايى و غربت، اما با آرامش و وقار و شهامت و اخلاص هر چه تمام، در قربانگاه عشق پيشانى بر خاك نهاد و با نيايشى شورانگيز و وصف ناپذير از همه پديده ها و ما سوى الله بريد و به آفريدگار خويش پيوست.

سلام و درود ما به حسين كه پيامبر رحمت و آنكه خداوند در وصف او فرمود: «لولاك لما خلقت الافلاك » درباره او گفت: «حسين منى و انا من حسين ».

سلام و درود بر آن شخصيت بى نظيرى كه به خاطر دفاع از حريم اسلام، هر آنچه داشت در طبق اخلاص گذاشت و به پيشگاه پروردگارش تقديم نمود تا مخاطب به خطاب «يا ايتها النفس المطمئنه» گرديد.

كتابى كه در روى پيش شماست، ترجمه كتاب ارزشمند «خصائص الحسينيه و المزايا المظلوم» نوشته حكيم و فقيه عاليقدر مرحوم آية الله شيخ جعفر شوشترى رضوان الله تعالى عليه است.

مرحوم آية الله شوشترى فرزند حسين از اهالى شوشتر (يكى از شهرهاى استان خوزستان) كه علاوه بر برخوردارى از دانش گسترده و آگاهى عميق، از گوهر گرانبهاى اخلاص ‍ و عمل صالح نيز بهره مند بود و به هنگام تلاوت قرآن و تفسير آيات الهى و تحليل روايات معصومينعليهم‌السلام و وعظ و ارشاد مردم، از عمق دل سخن مى گفت و لاجرم بر دل ها مى نشست و همه را به شدت تحت تأثير قرار مى داد. اين عالم بزرگوار ارادت خاص و وصف ناپذيرى به سالار شهيدان و سرور جوانان اهل بهشت امام حسينعليه‌السلام داشت ؛ به همين خاطر تا آخرين روزهاى پربركت عمر خويش با آن مقام علمى و فقهى، بر فراز منبر مى رفت و با عشق و ارادت خاصى از ايثار و فداكارى هاى امام حسينعليه‌السلام سخن مى گفت و راه و رسم ستم سوزى و ظلم ستيزى آن حضرت را براى دوستداران و مواليانش ترسيم مى كرد.

اين عالم ربانى از چنان گوهر اخلاص، عرفان و عشقى بهره مند بود كه مورد عنايت امام حسينعليه‌السلام بوده است كه به ذكر يك نمونه در اين باره اكتفا مى كنيم:

از خود مرحوم آية الله شوشترى آورده اند كه مى فرمود:

«پس از آنكه از تحصيل در حوزه نجف فارغ شدم و به وطن خود شوشتر بازگشتم، دريافتم بايد براى آشنا كردن بيشتر مردم با معارف قرآن و اسلام تلاش كنم، به همين خاطر در گام نخست تصميم گرفتم روزهاى جمعه منبر بروم و با فرا رسيدن ماه مبارك رمضان، به خاطر انجام وظيفه به منبر خويش ادامه دادم، اما شيوه كار اين گونه بود كه تفسير صافى را به دست مى گرفتم و از روى آن مردم را وعظ و ارشاد مى كردم و در آخر منبر هم، به بيان مشهور كه هر غذايى به نمك نياز دارد و نمك مجلس وعظ و ارشاد هم يادآورى مصيبت هاى جانسوز امام حسينعليه‌السلام است، به ناچار از كتاب «روضة الشهدأ» مقدارى مرثيه مى خواندم.

ماه محرم را نيز كه در پيش بود، به همين صورت گذراندم، اما به هيچ وجه توانايى جدايى از كتاب و منبر رفتن بدون كتاب را نداشتم و مردم نيز بدين صورت بهره كافى نمى بردند، اما به هر حال حدود يك سال به اين صورت گذشت.

سال بعد با فرا رسيدن ماه محرم با خود زمزمه كردم كه تا چه زمانى بايد كتاب در دست گيرم و از روى كتاب مجلس و منبر را اداره كنم و تا كى نتوانم از حفظ منبر بروم؟ بايد چاره اى بينديشم و خويشتن را از اين وضعيت ناگوار نجات بخشم، اما هر چه در اين مورد انديشيدم راه به جايى نبردم و بر اثر فكر زياد، خستگى سراسر وجودم را فرا گرفت و از شدت نگرانى به خواب رفتم. در عالم رؤ يا ديدم كه در سرزمين كربلا هستم، آن هم درست به هنگامى كه كاروان امام حسينعليه‌السلام در آنجا فرود آمده است. به همه جا نگريستم، چشمم به خيمه اى برافراشته افتاد، دريافتم كه سپاه دشمن در صف هاى فشرده بر گرد خيمه امام حسين نشسته است، وارد شدم، سلام گرمى نثار آن سيماى نورافشان نمودم حضرت مرا در نزديكى خويش جاى داد و به حبيب بن مظاهر فرمود: حبيب! شيخ جعفر ميهمان ماست، بايد از ميهمان پذيرايى كرد، درست است كه آب در خيمه نيست، اما آرد و روغن موجود است، برخيز و براى ميهمان ما غذايى آماده كن. »

حبيب بن مظاهر به دستور امام حسينعليه‌السلام برخاست و پس از لحظاتى چند به خيمه وارد شد و غذايى پيش روى من نهاد. فراموش نمى كنم كه قاشقى هم در ظرف غذا بود. چند قاشقى از آن غذاى بهشتى صفت خورده بودم كه از خواب بيدار شدم و دريافتم كه از بركت زيارت آن حضرت و عنايت او، نكات و لطايف و كنايات و ظرافت هايى از آثار خاندان وحى و رسالت بر من الهام شده است كه تا آن ساعت، بر كسى الهام نگشته و فهم كسى بر آنها از من پيشى نگرفته بود. »(۱)

كتاب خصايص الحسين از همان نكات، لطايف، و ظرافت هايى، برخوردار است كه مى توان گفت از همان نوع مطالبى است كه بر او الهام شده و در اين زمينه فهم كسى بر آن مطالب از او پيشى نگرفته است.

در گذشته ترجمه هاى چندى بر اين كتاب نگاشته شده است كه هر يك داراى ويژگى هاى هستند اما در اين ترجمه سعى بر آن بوده كه ترجمه به صورت رساتر و روانتر انجام گرفته و از سوى ديگر رعايت امانت شده باشد. با اين اميد كه شايد متن فارسى هم از همان تأثير كه در كلام آن بزرگوار است برخوردار باشد.

در خاتمه اولا از عزيزانى كه در فراهم آمدن اين اثر با جان و دل تلاش كردند قدردانى نموده و در ثانى از ورثه مرحوم مغفور حاج حسين شيرزادگان كه در مقدمات چاپ اين اثر گرانبها عنايت داشتند سپاسگزارم و از درگاه الهى مسئلت دارم كه همه آنها را در روز رستاخيز در زمره خدمتگزاران به آستان مقدس سالار شهيدان برانگيزد و در دنيا نيز مشمول عنايت و كرامت ويژه آن كعبه مقصود مقرر فرمايد.

خليل الله فاضلى


مقدمه كتاب (سير روحى)

در معاصى شد همه عمرت تباه

قامتت خم گشته از بار گناه

موى تو در روسياهى شد سفيد

يعنى از ره قاصد مرگت رسيد

در سير از نفس خويش، براى خود رحمت خواستم و گفتم: اى نفس! آنقدر كه به ديگران رحم مى كنى بر خود رحم كن ؛ مجهز شو و به داد خويش برس كه در آستانه رحيلى. پيش از آنكه مرگ تو را بربايد و در چنگ قهار مقتدر گرفتار آيى، فرصت ها را درياب و آن را غنيمت شمار. آنگاه او را به زبان هر پيامبر و امامى موعظه كردم و به زبان حال گفتم و آنقدر گفتم كه اندك تنبهى برايش حاصل شد و تذكر اندكى دست داد؛ به اندازه اى كه اراده اى نه محكم و استوار، در پى داشت ؛ چنان كه نزديك بود از تقرب به پروردگار، كه تنها سبب نجات انسانى است، مأيوس گردد، اما سرانجام حالتى از اميد پديد آمد كه موجب سكون و اطمينان شد كه تفصيل آن چنين است:

حالت نخست: ايمان موجب و معيار حصول نجات است.

آرى، به ايمان كه مدار قبول اعمال و شرط تحصيل نجات از اهوال و خطرات است، نظر افكندم ؛ متأسفانه از نشانه هاى آن، چه ناقص و چه كامل اثرى نديدم، حتى از ضعيف ترين درجات ايمان و عالى ترين آن در قلب و اعضاى خويش چيزى نيافتم كه بتواند مانع از جاودانگى در آتش باشد. بعد از مدت طولانى، به اخلاق پسنديده نظر كردم ؛ شگفتا كه رذايل و خلاف اخلاق پسنديده را در خويش يافتم. اعمال صالح و طاعات و واجبات را مورد دقت قرار دادم ؛ ديدم كه صحت پذيرش آن شرايطى دارد كه من حتى يك بار هم توفيق كسب آن را نداشته ام. در اينجا بود كه خوف بر من چيره شد و به سر حد قنوط و يأس نزديك شدم ؛ اما:

حالت دوم: ولايت اهل بيت كشتى نجات است.

در همان حال كه خوف و يأس بر من چيره شده بود امعان نظر كردم و وسايل سفر به سوى حق را مورد دقت قرار داده ؛ ديدم كه اولا من از امت نبى امى صلوات الله عليه و بخصوص از شيعيان على و از مواليان اهل بيتعليهم‌السلام مى باشم ؛ آنان كه راه مستقيم و صراط قويم و استوار و دژ محكم و ريسمان مستحكم الله و كشتى نجاتند، كه هر كس در آن كشتى نشيند حتما نجات يابد. در اين حال، حالت رجأ بر من عارض گرديد و چراغ اميدى در دلم برافروخت.

حالت سوم: محبت اهل بيت عليهم صلوات الله نشانه هايى دارد.

پس دريافتم كه وارد شدن در امت نبى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله ، نياز به اقتدا به آن حضرت و پيروى عملى از او دارد.

و ديدم كه شيعه راستين على بودن نياز به پيروى از آن بزرگوار، در اعمال و اوصاف دارد و شخصى كه محب اهل بيتعليهم‌السلام است، بايد يكى از نشانه هاى محبت و ولايت در او محقق شده باشد؛ در حالى كه من هيچ يك از آن نشانه ها را در وجود خود نمى يابم. در اين هنگام بود كه مضطرب شده و خوف بر من چيره گشت ؛ اما:

حالت چهارم: وسايل حسينى كارسازتر و داراى خصوصيتى ويژه است.

در حال خوف و يأس غوطه ور بودم كه ناگهان انديشه تقرب به ائمهعليهم‌السلام به من دست داد و ديدم كه جليل ترين وسايل از نظر فايده و عظيم ترين از نظر ثواب و پاداش، و عمومى ترين، شامل ترين و فراگيرترين همه از نظر حقيقت و منفعت و از جهت درجه و مقام، همانا وسايل حسينى، سيد جوانان اهل بهشت، والد ائمه معصومين و سرور مظلومان، حضرت ابا عبدالله الحسين مى باشد. و دريافتم كه توسل به ايشان، داراى خصوصيتى منحصر به فرد و امتيازى مخصوص است كه حتى شامل افضل از ايشان هم نمى شود؛ چرا كه تفاوت در فضيلت مقامى است، و اتحاد انوار و طينت آنها، مقام و خصوصيتى ديگر.

پس در توسل به حسينعليه‌السلام ، در روى آوردن به درگاه خداوندى، خصوصيتى يافتم ؛ چرا كه آن حضرت درى از درهاى بهشت و كشتى نجات و چراغ هدايت است.(۲) و با اينكه مقام نبوت و همه ائمهعليهم‌السلام درهاى بهشتند، لكن باب الحسين، براى روندگان وسيع تر است.

همه ائمهعليهم‌السلام كشتى هاى نجاتند، اما كشتى حسينى در ميان موج ها و طوفان ها سرعت بيشترى دارد و آسان تر به ساحل نجات مى رسد. همچنين همه امامان چراغ هدايتند، ولى محدوده استضائه به نور حسينعليه‌السلام وسيع تر است. همه ائمه قلعه و پناه محكم و نفوذناپذيرند، لكن راه قلعه و دژ حسينى هموارتر است. در اين حال بود كه به نفس و شركاى آن گفتم: «به سوى درهاى حسينى بشتابيد و به سلامت و اطمينان خاطر وارد آن شويد و به نام پروردگار سوار بر كشتى حسينى شويد كه خداوند آمرزنده و مهربان است. به اين انوار حسينى كه به شما مى نگرد، نظر كنيد و از آن نور بر گيريد. »

در اين دم در نفس من شوق به اين امر بيشتر شد، بويژه درباره آنچه كه قبلا از علايم ايمان در وجود خود نااميد شده بودم، آنها را در وسايل حسينى يافتم و همچنين اعمالى را كه فاقد آن بودم، پيدا كردم و به دو مطلب دست يافتم كه اولى دليل بر وجود ايمان و مطلب دوم دليل بر وجود اعمال و عدم بطلان آنها بود كه تفصيل هر يك به اين شرح است:

اما مطلب اول: الف: حسينعليه‌السلام فرمود: «من كشته اشك چشم هستم. نزد هيچ مؤمنى از من ياد نمى شود مگر اينكه براى مصيبت هاى ما غمگين شود و گريه كند. » و اين از صفات همه انبيأعليهم‌السلام است. من اين حالت را هنگام شنيدن نام آن حضرت در خود يافتم از اين رو به اندكى از ايمان - حداقل در حد رفع جاودانگى در جهنم - در وجودم پى بردم.

ب: آنگاه كه ماه محرم و عاشورا فرا مى رسد دچار غم شده و حزن و اندوه بر من روى مى آورد.

ائمهعليهم‌السلام نيز چنين بوده اند، و اين امر را دليل بر وجود اثرى از ولايت ائمه در خود يافتم، چرا كه گفته اند: «شيعيان ما كسانى هستند كه از زيادى گل طينت ما آفريده شده اند و به نور ولايت ما عجين گرديده اند، به آنان مى رسد آنچه به ما مى رسد. » و اخبار نيز دلالت بر اين معنا دارد كه هر گاه محرم مى شد، آثار گريه و اندوه بر هر يك از امامان عارض مى گرديد.

هيچ كس در ايام محرم امام صادقعليه‌السلام را خندان نديد و حضرت رضاعليه‌السلام در همه ايام عاشورا غمگين و محزون بودند و رنگ حضرت در اثر مصيبت حسينعليه‌السلام متغير بود. حضرت در مجلس عزاى حسينى مى نشست و اهل بيتش نيز در پس پرده به عزاى حسينى مى نشستند. هر گاه كسى بر ايشان وارد مى شد و اهل شعر بود، دستور مى دادند درباره امام حسينعليه‌السلام مطلبى انشأ كند. چنانچه در قضيه «دعبل خزاعى» آمده است، و اگر كسى نبود حضرت خود مصائب جدش را ياد مى كرد.

در روايت ريان بن شبيب آمده است كه، وقتى روز اول محرم بر حضرت وارد شدم، فرمود: اى پسر شبيب اگر مى خواهى گريه كنى، بر حسين گريه كن كه او را [از قفا] سر بريدند و با او هيجده نفر از اهل بيتش، كشته شدند.

روش ساير امامان ديگر نيز همين بوده است. بنابراين، شكسته شدن دل به هنگام رؤ يت هلال ماه محرم، نشانه علاقه به آن حضرتعليه‌السلام است. چنانچه با مقدار تأثر در اين امر، تفاوت درجات ايمان مشخص مى شود، چه در جهت مثبت و چه در جهت منفى.

ج: ملاحظه غمزدگى، هنگام ورود به كربلا همان گونه كه در روايات آمده، اين از صفات پدرش علىعليه‌السلام و خواهرش زينب سلام الله عليها هنگام ورود به كربلا است.

د: دليل ديگر، جارى شدن اشك چشم هنگام بوئيدن تربت پاك آن حضرت است كه اين از صفات جدش و على عليهما السلام بوده است.

اما مطلب دوم: وقتى به دقت به اعمال خود مى نگريستم، دريافتم كه به خاطر نداشتن شرايط پذيرش، به راستى نمى توان بر بيشتر آنها نام واقعى عمل را اطلاق كرد؛ مثلا نمازم را در نظر گرفتم. نمى دانم نماز است يا نماز نيست، روزه ام نيز به همين گونه است. ساير اعمال عبادى ام نيز همين وضعيت را دارند.

اما از سوى ديگر به گريه ام بر امامى كه «صاحب اشك جارى» است، نظر افكندم، ملاحظه نمودم كه نمى توان اسم گريه و گرياندن بر آن حضرت را از آن سلب كرد. حداقل اگر تباكى حاصل گردد به راستى كه تباكى است. و در روايت آمده است كه «كسى كه بر حسينعليه‌السلام گريه كند يا به گريه آورد يا خود را شبيه گريه كننده قرار دهد، بهشت بر او واجب است. » و چون اين نشانه هاى ايمان را در خود يافتم و اطمينانم بيشتر شد، آنگاه حالت بعد بر من عارض گرديد.

حالت پنجم: تأمل در اعمال، سازنده است.

اندكى در امر خود تأمل كردم و با خود گفتم: آنچه را احساس مى كنم، مى تواند براى جزئى از ايمان، علامت باشد و شايد به ميزانى باشد كه تو را بعد از طى مراحل عذاب در روز حشر و تحمل عذاب در دوران طولانى برزخ، از آتش ابدى نجات دهد، و حال آنكه تو از ناتوانى ات در مقابل بلاى اندك دنيا و عقوبات آن و آنچه از سختى ها بر اهلش ‍ جارى مى شود، آگاه هستى. بلكه تو مى دانى كه تحمل نعمت را هم ندارى و از دوام نعمت ملول مى شوى و دچار تكبر و فخر و خودنمايى مى گردى. از سوى ديگر اگر ايمان ضعيف باشد، چه بسا كه با كوچكترين حادثه اى زايل شود و به هنگام روى آوردن بلاها و طوفان هنگام مرگ، قلب دچار گمراهى شود، پس چه اطمينانى دارى؟ آنگاه مضطرب شدم و حالتى ديگر بر من عارض شد.

حالت ششم: زيارت حسين زيارت خدا در عرش است.

در امور مربوط به امام حسينعليه‌السلام مطلبى يافتم كه باعث كمال ايمان و تقويت و ثبات آن مى شود؛ مانند اين روايت كه فرمود: «كسى كه حسينعليه‌السلام را زيارت كند، مانند كسى است كه خدا را در عرش زيارت كرده باشد. » و زيارت خداى تعالى، كنايه از نهايت نزديكى به خدا است كه اين معنا نمى تواند براى ايمان عاريتى، و قلبى باشد كه بعد از هدايت، منحرف شده است. همچنين است روايتى كه مى فرمايد: «زائر امام حسينعليه‌السلام ، بعد از آنكه قصد مراجعت مى كند، ملكى مى آيد و به او مى گويد كه خداى تو سلام مى رساند و مى فرمايد كه دوباره آغاز كن، خداوند گذشته را آمرزيد. شخصى كه خداوند بر او سلام مى فرستد، غيرممكن است كه او را از بزرگترين مصيبت ها - كه همان از دست دادن ايمان است - در امان نگه ندارد. پس اطمينان پيدا كردم و دانستم كه در وسايل حسينى چيزى است كه از زوال و نيستى مصون است.

حالت هفتم: وسايل حسينى حسنه است.

بى شك وسايل حسينى، اعمال حسنه است. اما ممكن است در ميان اعمال تو گناهان و سيئاتى باشد كه آن اعمال را حبط كند؛ از اين رو بار ديگر نگران شدم و دچار حالت ديگرى گرديدم.

حالت هشتم: اعمال شخصى قابل حبط است.

در مورد حبط عمل انديشيدم. ديدم كه اعمال قابل حبط، اعمال خود شخص است و در وسايل حسينى اعمال صالحى است كه در نامه عمل افراد به ثبت مى رسد؛ كه خوشبختانه از اعمال خود شخص به حساب نمى آيد تا در معرض حبط قرار گيرد. چنانچه در روايات مربوط به فضيلت زيارت امام حسينعليه‌السلام آمده است كه براى زائر، حجى از حج هاى پيامبر نوشته مى شود و حجى كه پيامبر انجام دهد از اعمال شخص نيست تا حبط گردد؛ ضمن اينكه عمل نبى (ص) جزمى و حتمى است، و از عجايب اين روايات، رواياتى است كه از حضرت صادقعليه‌السلام نقل شده است كه حسينعليه‌السلام روزى در دامن پيامبر (ص) بود و حضرت با او بازى مى كرد و او را مى خنداند؛ عايشه گفت: «چقدر به اين بچه محبت دارى؟» پيامبر فرمود: «چگونه او را دوست نداشته باشم و از او به شگفت نيايم ؛ كه ميوه قلب من، و روشنايى چشمان من است ؛ اما امت در آينده او را مى كشند. پس، كسى كه او را بعد از وفاتش زيارت كند، خداوند براى او حجى از حج هاى من مى نويسد. »

عايشه تعجب كرد و گفت: «حجى از حج هاى شما؟!» فرمود: «بلى، دو حج از حجهاى من. » عايشه گفت: «دو حج از حج هاى شما؟!» فرمود: «بلى چهار حج. » و اين رقم را آنقدر بالا برد تا رسيد به ۹۰ حج از حج هاى رسول خدا با عمره هايش.

حالت نهم: از بين رفتن اعمال به وسيله مظالم.

ترسيدم روز قيامت حقوق مردم و مظالمى كه ممكن است بر عهده من باشد، اعمال مرا ببرد و دست مرا از اعمال حسنه خالى كند و رهسپار جهنم شوم ؛ زيرا در روايت آمده است: «كسانى محشور مى شوند كه حسنات آنان بر فراز دستشان مى درخشد، اما طلبكاران و صاحبان مظالم، آن حسنات را برده و از سيئات خود نيز بر عهده آنان نهاده و به عذاب الهى رهسپار مى شوند»؛ در اين صورت حالت بعد به من دست داد:

حالت دهم: ثواب زيارت حسين محدود نيست و زوال نمى پذيرد.

ملاحظه اين معنا كه بر گريه امام حسينعليه‌السلام ثوابى مترتب مى شود كه حدى ندارد - و البته آنچه حدى ندارد زوال و نيستى نمى پذيرد؛ بنابراين هر قدر از آن بردارند، كم نخواهد شد - برايم روزنه اميد و دريچه اطمينانى شد.

حالت يازدهم: اميد پس از يأس و...

از طرفى ملاحظه كردم كه شرط قبولى اعمال عبادى، قبولى نماز است و عبادت هاى ديگر پس از پذيرفته شدن نماز، قبول مى شوند؛ در حالى كه چه بسا نماز من پذيرفته نشود و اگر رد شود اعمال ديگر هم رد مى شوند. بنابراين چگونه اين اعمال كه از وسايل حسينى است، پذيرفته مى شوند؟

در اين هنگام بود كه امر بر من دشوار شد و مى رفت تا بعد از عارض شدن اين حالت ها و غلبه حالت هاى ضد و نقيض، يأس و نااميدى بر من چيره شود كه خدا بر من منت نهاد، امر من به رجأ و اميدى منتهى شد كه به آن حالت هاى متعارض خاتمه داد و آن حالت بعدى مى باشد.

حالت دوازدهم: اميد مؤكد

اين حالت، اميد مرا مؤكد كرد؛ زيرا راه هاى اطمينان قلب و آنچه به من امنيت مى بخشد، پياپى شدند و خواص و ويژگى هاى عجيبى كه در وسايل حسينى ملاحظه كردم آرامش خاطر و سكون قلب به من داد.

اولا: يكى از آن خواص اين است كه نوافل نمازهاى واجب در پذيرفته شدن نماز واجب كه پذيرش آن سبب پذيرش ديگر اعمال مكلفين مى شود، اثر كامل دارد و كاستى هاى فرائض را رفع مى كند. بنابراين چگونه وسايل حسينى كه فضيلت بالاترى دارند، در قبول اعمال اثر نبخشند، حتما به طريق اولى اثر مى بخشند.

ثانيا: قبول يا حبط اعمال و عبادات در جايى است كه به اختيار و تكلف و قصد قربت از شخص مكلف سر زده باشد، در حالى كه در وسايل حسينى مترتب شدن آثار، هميشه مربوط و منوط به اختيار نيست و وسايل حسينى اعمالى نيستند كه رد يا حبط شوند يا بتوان آنها را از صاحبش گرفت. مانند رقت و دلسوزى بر مصائب امام حسينعليه‌السلام كه گاهى با قصد و تأمل و ملاحظه اين است كه آن حضرت، امام مفترض الطاعة هستند، و گاهى رقت و بكأ بدون ملاحظه امرى و فقط به محض شنيدن ماوقع حاصل مى شود، هر چند كه شخص، مظلوم را نشناسد، و همين قدر كه بداند او يكى از بندگان خدا يا مسلمان است، حالت رقت و بكأ بر او دست مى دهد.

حتى بالاتر از اين، اگر بر مخالف اسلام هم اين مصيبت ها وارد شود، شنونده دچار رقت و بكأ مى شود. حداقل درباره كودكان و چگونگى مرگ ناشى از تشنگى آنها و كشته شدن با شمشير و بر سينه امام حسينعليه‌السلام نشستن، يا با تير بر دست مبارك ايشان زدن كه در حالت طلب آب براى كودك شيرخوار تشنه خود بودند، چنين حالتى عارض مى شود؛ چرا كه نهايت آنچه دشمن درصدد انجام آن بر مى آيد، همانا مضروب و مجروح و اهانت بر كشته و مقتولى است كه روى زمين افتاده است، اما بدن را زير سم اسب در هم شكستن، سرها را از تن ها جدا نمودن و بر سر نيزه ها كردن و در جاهاى مختلف گرداندن و بعد از ۲۰۰ سال نبش قبر كردن، از جمله امور بسيار زشت و ناپسند و رقت انگيز است كه بى اختيار موجب جارى شدن اشك مى شود و بدون ترديد اين تأثرات موجب عنايت حق و جلب رحمت هاى بارى تعالى مى گردد. مگر نه اين است كه يونس به خاطر تأثر و اندوه بر مرگ موسى و هارون و آل عمران مورد عنايت حق واقع شد و عذاب دنيا از او رفع گرديد،(۳) پس چگونه خداوند كسى را كه بر آل عمران و آل ابراهيم تأسف و اندوه به دل دارد، مأيوس كند؟!

هيچ عملى مانع از همه تأثيرات زيارت امام حسينعليه‌السلام نمى شود.

مؤثرات كلى قوى، اگر با مانعى همراه گردد، ممكن است تأثير كلى را از دست بدهد، اما اثربخشى جزئى آن باقى خواهد بود. در توسل به امام حسينعليه‌السلام تأثيرات عظيمى است كه هر گاه صفات و اعمال شخصى مانع از تأثير تام آنها بشود، تأثير جزئى آن باقى است.

و من به همان تأثير جزئى قانع هستم ؛ چرا كه در تأثير زيارت آن حضرت آمده است كه زائرش شفيع ده يا صد نفر قرار مى گيرد، يا به او گفته مى شود دست هر كس را كه دوست دارى بگير و او را وارد بهشت كن. و چون من خود را مى بينم كه درهاى هفتگانه جهنم بر رويم باز شده است، بلكه در همين حال ملاحظه مى كنم كه با زنجيرها و غل هايش بر من احاطه دارد و نشانه هاى جاودانگى در آتش بر من ظاهر گرديده، اميدى ندارم كه در روز محشر از شفيعان باشم، بلكه به اين قانع هستم كه كسى دست مرا بگيرد و از خطرات قيامت نجات دهد؛ حتى من قانع به اين هستم كه - ولو بعد از مدتى - مرا از جهنم بيرون آورد و از خلود در آتش نجات دهد. همچنين در فضيلت زيارت امام حسينعليه‌السلام وارد شده است كه زائر امام حسين در عرش با حضرت حق بارى تعالى هم سخن مى باشد. من در اين جايگاه نيستم، و به اين بسنده مى كنم كه فرشته اى از فرشتگان رحمت با من سخن بگويد.

همچنين در فضيلت زيارت آن حضرت آمده است كه زائر ممكن است به اين وسيله از ساقيان كوثر باشد، باز من چنين شايستگى و لياقتى را ندارم، ولى راضى هستم از كسانى باشم كه در ميان آتش دوزخ، بهشتيان را مخاطب قرار داده و بگويم: از آن آب به ما هم بدهيد و يكى از ساقيان كوثر مرا سيراب كند. و نيز در فضيلت زيارت امام حسينعليه‌السلام وارد شده است كه به واسطه زيارت ايشان، ممكن است شخص به مقامى برسد كه با پيامبر اسلام همسفره شود و در بهشت با آن حضرت بر سر يك سفره بنشيند، كه البته من اين لياقت را ندارم و به اين بسنده مى كنم كه از درخت زقوم رهايى يابم. بنابراين، اگر اين تأثيرات عظيم و قوى با موانع همراه گردد، آثار جزئى از آن سلب نخواهد شد.

مطلب ديگر اينكه ممكن است شخص در آن واحد به همه وسايل حسينى دست يابد كه پائين ترين درجه آن تباكى بر آن حضرت است و بالاترين آن، شهادت در پيشگاهش ‍ مى باشد كه با حصول شهادت، در آن واحد، اجر و مزد همه عبادت ها حاصل مى شود. و اين چنين است كه مثلا اگر مجلسى براى ذكر مصيبت هاى امام حسينعليه‌السلام برپا شد و در آن مجلس آنچه را بر ايشان رفت يادآور شوند و در آن مجلس بگريانند و گريه كنند و تباكى و حزن و غم و اندوه حاصل شود و دل به آن حضرت توجه پيدا كند و بر او درود و سلام بفرستد و اين حالت با معرفت و توجه به مقام و عظمت آن حضرت و تصور حالت ايشان و آرزوى نصرت و يارى او و شهادت در پيشگاهش باشد، چنين شخصى به ثواب تمام وسايل حسينى دست يافته و همه عبادت هاى خدا را به جا آورده و حتى به ثواب شهادت در راه خدا نائل گشته است كه ما اخبار و رواياتى را كه دلالت بر اين امور دارد، خواهيم آورد.

علاوه بر اينها، بر اساس آنچه كه از اخبار و روايات استنباط مى شود، چنان مجلسى، جميع صفات مشاهد شريفه را داراست و داراى چهارده ويژگى مى باشد.

مجلس حسينعليه‌السلام :

- مصلاى خدا، يعنى محل صلوات خداوند بر اهل آن مجلس است،

- مشهد ملائكه مقرب درگاه الهى است،

- محل نيل به دعاى پيامبر، على، زهرا و مجتبىعليهم‌السلام است،

- مورد عنايت امام حسينعليه‌السلام است و به آن نظر دارند،

- محلى است كه حسينعليه‌السلام اهل آن مجلس را مخاطب قرار داده و با آنان سخن مى گويد،

- مورد عنايت و علاقه امام صادقعليه‌السلام است،

- عرفه است،

- مشعرالحرام است،

- حطيم است،

- محل طواف خانه خداست،

- قبة الحسين است،

- خاموش كننده شعله هاى فروزان آتش است،

- آبى است در بهشت به نام آب حيوان،

- و سرانجام مجلس حسينعليه‌السلام از مجالسى است كه اولين آن قبل از خلق عالم و آخر آن محشر است.

و چون در اين معانى تأمل و تعمق نمايى چگونه مى توان تصور كرد كه از اين مجالس و مشاهد - با وجود اين حالات و عبادات و فراهم بودن صفات - دست خالى و نااميد بيرون مى آيى ؛ و هر چند موانعى بر سر راه تأثيرات وجود داشته باشد، اما اندكى از پائين ترين مراتب يكى از تأثيرات، براى تو كافى است.

بعد از آنكه به اين امور يقين پيدا كردم، به گفتگو با نفس پايان دادم و رجاى واثق خالص به وسايل حسينى برايم حاصل گرديد، آنگاه به صاحب اين وسايل و مجالس روى آورده و پيمان بستم كتابى تأليف كنم كه جامع تمام خصايصى باشد كه آن حضرت را از همه مخلوقات، حتى انبيأ و امامانعليهم‌السلام ، ممتاز مى گرداند. من اين كتاب را «خصايص الحسين و مزايا المظلوم» نام نهادم.

اميد به فضل پروردگار دارم كه آن را موجب روشنايى و نور قبرم قرار دهد و مرا از اهوال فزع اكبر ايمن بدارد و به وقت دادن نامه اعمال به دست بندگان، برايم عمل صالحى باشد و در آن روز باعث كرامت و سرور شود و در طول قرن ها موجب شود كه نام و يادى از من فراهم آيد.

 بحول منه و قوة و ما توفيقى الا بالله عليه توكلت و اليه انيب

اين كتاب داراى يك مقدمه و يازده عنوان است. مقدمه دربرگيرنده فهرست خصايص و اصول آن است ؛ اما عناوين شامل اين موارد است:

عنوان اول: درباره خصوصيات امام در عوالم وجود و جايگاه ها و مقامات ايشان از اول خلقت آن حضرت، قبل از آفرينش و بعد از آفرينش تا روز قيامت است و در آن هفت مقصد وجود دارد.

عنوان دوم: پيرامون خصوصيات، صفات و اخلاق و عبادات دايم مطلق ثابت آن حضرت در دوران عمر شريفشان است.

عنوان سوم: درباره صفات و اخلاق و عباداتى است كه در روز عاشورا از آن حضرت بروز كرد.

عنوان چهارم: شامل الطاف و احترامات ويژه خداوند نسبت به آن حضرت است و در آن هشت مقصد مى باشد.

عنوان پنجم: در بيان ظهور لطف خاص ربانى به آن حضرت است.

عنوان ششم: درباره خشوع هنگام ذكر و رقت و گريه بر امام حسينعليه‌السلام است.

عنوان هفتم: درباره ويژگى هاى زيارت امام حسينعليه‌السلام مى باشد.

عنوان هشتم: درباره خصوصيات آن حضرت متعلق به قرآن مجيد مى باشد كه داراى چندين مقصد است.

عنوان نهم: پيرامون خصوصيات امام متعلق به بيت الله الحرام است و در آن چهار مقصد وجود دارد.

عنوان دهم: درباره خصوصيات امام كه متعلق به انبياى عظام است، مى باشد و در آن چندين مقصد كلى و باب هاى خاصى وجود دارد كه هر بابى مربوط به يكى از پيامبران است.

عنوان يازدهم: درباره موارد متعلق به خاتم الانبيأصلى‌الله‌عليه‌وآله مى باشد. من اين عنوان را - به عنوان ختامه مسك - خاتمه جلد اول قرار دادم. «و فى ذلك فليتنافس ‍ المتنافسون»(۴)