زيتون (ترجمه خصائص الحسينية)

زيتون (ترجمه خصائص الحسينية)0%

زيتون (ترجمه خصائص الحسينية) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: امام حسین علیه السلام

زيتون (ترجمه خصائص الحسينية)

نویسنده: آيت اللّه حاج شيخ جعفر شوشترى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 10616
دانلود: 18101

توضیحات:

زيتون (ترجمه خصائص الحسينية)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 18 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 10616 / دانلود: 18101
اندازه اندازه اندازه
زيتون (ترجمه خصائص الحسينية)

زيتون (ترجمه خصائص الحسينية)

نویسنده:
فارسی


عنوان سوم: صفات، اخلاق و عبادت امام حسينعليه‌السلام
در روز عاشورا


ويژگى خاص امام حسينعليه‌السلام
كه منشأ همه خصوصيات ديگر شد

در اين عنوان در صدد بيان خاصى از امام حسينعليه‌السلام هستيم كه سرچشمه همه ويژگى هاى آن حضرت است. اين صفت همانا امتثال امام از پيام خاصى از جانب خداوند بود كه امام را به عبادتى مخصوص در روزى خاص امر فرمود و در مقابل به عنوان پاداش آن عبادت، از جانب خداوند مورد الطاف ويژه قرار گرفت.

عبادت امام حسين در آن روز، عبادتى است كه از هيچ كس قبل از ايشان سر نزده است و بعد از آن حضرت نيز تحقق نمى يابد. آن عبادت، جامع جميع عبادات قابل تصور است، يعنى در بر گيرنده همه عبادت هاى بدنى واجب، مستحب، ظاهرى، باطنى، روح و صورت آنهاست كه مى تواند توسط كامل ترين افراد انجام شود و همچنين شامل همه عبادت هاى قلبى واجب و مستحب است. تمام مكارم اخلاق و صفات حسنه سازگار و متضاد با هم، به اضافه تحمل بزرگترين مصيبت ها و صبر اكمل نسبت به آنها و حتى شكر بر مصائب به عالى ترين وجه ممكن در يك روز در امام حسينعليه‌السلام ظاهر و متبلور گشت.

امام با اين عبادت ها به مزيت ها و خصوصياتى كه موجب پاكيزه ترين و درخشنده ترين فضايل مى شود، دست يافت و بر آنها، ويژگى عبادت در هنگام مصيبت را هم افزود كه اين صفت از ويژگى تعدادى از پيامبرانى است كه خداوند به آنها بر فرشتگان مباهات مى كند. بنابراين، امام داراى عبادت مخصوصى است كه در اين باره همتايى ندارد و به همين خاطر مورد خطاب خاص خداوند قرار گرفت و خداوند خطاب به او فرمود:يا ايتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربك و رضايت او را از خدايش و رضايت خودش از حسينعليه‌السلام را با گفته «راضية مرضية» اعلام فرمود و او را به عبوديت خاص و جنت خاص منسوب به خودش با اين گفته «فادخلى فى عبادى و ادخلى جنتى» مختص گردانيد.


فرمان ويژه اوصياى پيامبر (ص)

خداوند جل جلاله، بندگانش را بر اساس مراتب و درجات آنها مكلف فرموده و براى هر پيامبرى شريعتى قرار داده است. خداى تعالى براى پيامبر (ص) دين حنيف سهل را مقرر فرموده و براى ايشان خصايص زيادى قرار داده است كه به بيش از ۲۱ خصوصيت بالغ مى شود. آنگاه براى اوصياى ايشان در مورد مربوط به امامت و دعوت به دين، احكام خاصى مقرر داشت كه در صحف مكرمه ثبت گرديده و براى هر يك تكليف خاصى را وضع فرمود كه آن را در كتابى كه مختوم و ممهور به ۱۲ خاتم طلا گرديد، بيان فرموده است. اين كتاب را جبرئيل قبل از وفات پيامبر براى آن حضرت آورد و گفت: «اى محمد! اين وصيت تو به نخبگان اهل بيتت مى باشد. » پرسيد نخبگان چه كسانى هستند؟ گفت: على بن ابى طالب و فرزندانش. » آنگاه پيامبر آن كتاب را به سيدالوصيينعليه‌السلام داد و دستور داد كه يك خاتم از آن را بگشايد و به دستورات آن عمل كند. سپس او، آن را به فرزندش حسن داد و ايشان هم خاتمى از آن گشود و طبق آن عمل كرد. سپس آن را به برادرش حسينعليه‌السلام داد، آن حضرت نيز آن را باز كرد و در آن ملاحظه نمود كه نوشته شده است «براى شهادت با قوم خارج شو كه شهادت در راه خدا جز با تو براى آنان نيست و جان خود را به خدا بفروش. »(۹) كه مراد از آن بذل جان در روز قتال است. و چون يكى از تكاليف مخصوص امام حسينعليه‌السلام فروش جان به خدا بوده است، مى بايست امام تمام عبادت هاى بدنى و قلبى كه شامل انواع و اقسام عبادات فعليه و تركيه، چه عبادت هايى كه مشترك ميان آن حضرت و ديگران است و چه عبادت هاى مختص به خود را انجام دهد تا آن معامله با خدا محقق شود و به آن جهت سزاوار آن شود كه خداوند به او هر آنچه كه مى توان به مخلوقى عطا كرد، عطا كند. امام حسين آن عبادت را انجام داد و در ازاى آن مشمول الطاف خاص آشكار و پنهان خداوند گرديد.

شرح و تفصيل اين معامله و عبادت نياز به آن دارد كه عبادات و اخلاق بر اساس آنچه در كتاب هاى فقهى آمده است، عنوان شود و سپس كيفيت انجام آن عبادت ها و برخى از ويژگى هاى آن يادآورى گردد.


امام حسينعليه‌السلام
و طهارت ظاهرى

امام حسينعليه‌السلام در شب شهادت با آبى كه فرزندش على براى او آورد، با اينكه مى دانست به آن آب احتياج پيدا مى كند، غسل كرد كه اين يكى از ويژگى هاى امام است كه اقسام طهارت را فراهم آورد.

سپس به طاهرى خاص كه همان خون قلبشان بوده، مطهر شد و از آن صورت را وضو داد. سپس با خون خود غسل ترتيبى انجام داد و بدن خود را غسل داد و آنگاه يك بار ديگر براى غسل ارتماسى در خون خود فرو رفت.


امام حسينعليه‌السلام
و طهارت باطنى

امام حسينعليه‌السلام در روز شهادت وضوى مخصوصى گرفت. مشت خود را با خون خود پر كرد و با آن سيماى مبارك را شست و خضاب نمود. سپس با خاك پاك مبارك تيمم كرد، بعد با آن صورت را مسح كرد و آنگاه كه آماده مى شد تا آنچه را به خدا فروخته است، تسليم كند، پيشانى را بر خاك نهاد.


نماز خاص امام حسينعليه‌السلام

در زيارت جامعه آمده است كه «شما نماز را برپا داشتيد» و بخصوص در زيارت امام حسينعليه‌السلام مى خوانيم كه تو نماز را اقامه كردى. بنابراين امام داراى اقامه نماز مخصوصى است. امام حسينعليه‌السلام در آن روز چهار نوع نماز خواند: نماز شب، همان نمازى كه شب عاشورا از دشمن براى آن مهلت خواست. دوم ؛ نماز ظهر، به شيوه نماز خوف كه به نحو خاص خودشان به جا آوردند كه غير از نماز عسفان و ذات الرقاع و بطن النخل بود. آن نماز، قصر بود، اما براى بعضى قصرالقصر شد، چرا كه تعدادى از آنها بين نماز به شهادت رسيده، بر زمين افتادند.

سوم ؛ روح نماز كه برخى از اسرار، افعال، اقوال و كيفيت آن چنان است كه در كتاب الصلوة آمده است. چهارم ؛ نماز مخصوص آن حضرت كه داراى تكبيرى خاص، قرائت، قيام، ركوع، سجود، تشهد و سلام خاصى بود.

براى اين نماز آنگاه كه از اسب بر زمين افتاد، احرام بست و قيام كرد. قيام او هنگامى بود كه روى پا ايستاد و ركوعش آن هنگام بود كه لرزان مى رفت و فرو مى افتاد و قنوت و دعايش اين بود كه «خدايا! منزه و بلندمرتبه اى، جبروت و قدرتت عظيم است و عذابت شديد، تو از همه بى نيازى، من عترت پيامبر تو و فرزند حبيب تو هستم. اين قوم با ما جنگيدند و به ما خدعه زدند و ما را يارى نكردند و ما را كشتند. » سجده اش نيز گذاشتن چهره مبارك بر خاك بود و تشهد و سلامتش خروج روح از بدن و بالا رفتن سر بر نيزه ها بود و تعقيب نمازش برخى از اذكار و تلاوت سوره كهف بود كه از سر شريف ايشان آنگاه كه بر نيزه بود، شنيده شد.


امام حسينعليه‌السلام
و روزه خاص

برترين روزه، روزه امام حسينعليه‌السلام بود. امام روزه اى گرفت كه در آن از خوردن و آشاميدن امساك نمودند و همچنين، امساك از همه علايق قلبى و جسمى را بر آن افزودند. به همين خاطر خداوند براى روزه ايشان افطار خاصى را مقرر فرمود كه آن را روى دستان مبارك پيامبر به امام هديه كرد. چنانچه فرزندش على اكبر خبر داد كه جدم مرا سيراب نمود و در دستش كاسه اى است كه براى شما نگه داشته است.


باب جنازه، تشييع جنازه

واجب است كه جنازه اموات را غسل و كفن نمود و بر آنها نماز خواند. اما درباره شهيدى كه در صحنه نبرد به شهادت مى رسد، واجب است بر او نماز خواند و با همان لباس ‍ رزم به خاك سپرد. تشيع جنازه، حمل آن و تربيع در محل جنازه نيز مستحب است و همچنين واجبات ديگرى وجود دارد. اما اين امكان براى امام حسينعليه‌السلام فراهم نبود كه همه موارد را براى شهداى كربلا انجام دهد و شايد به كمترين واجب يعنى نماز بر كسانى كه امكان آن فراهم شد، اكتفا فرمودند. اما درباره دفن شهدأ روايت شده است كه براى فرزند شيرخوارش با شمشيرى قبرى حفر كرد و بنا به اين دلايل او را به خاك سپرد:

- تنها براى او حفر قبر امكان پذير شد،

- تا اينكه سر كودك را نبرند،

- براى اينكه جنازه او روى زمين نماند،

- تا در زير سم اسب ها جنازه او از بين نرود،

- توانايى و قدرت تحمل نگاه بر او را نداشت.

البته تا آنجا كه فرصت فراهم بود، وجود مباركشان برخى از پيكرها را جمع كرد و در كنار هم قرار داد و اگر كسى يافت مى شد كه پيكر شهيدى را حمل كند، امام آن جنازه را تشييع مى كرد، ولى گويا در حمل جسد مبارك برادر رشيدش ابوالفضل ناتوان بود و لذا بدن او در كنار نهر علقمه باقى ماند.


زكات و صدقات

امام حسينعليه‌السلام زكات مال و بدن، هر دو را پرداخت، اما نه يك دهم و يك چهارم، بلكه همه را پرداخت، حتى آن لباس كهنه را كه قيمتى براى آنان قابل تصور نبود، داد. بخصوص در شب عاشورا براى آزادى برخى، لباس هايى را داد كه - طبق نقل - هزار دينار ارزش داشت.


باب جهاد: جهاد خاص امام حسينعليه‌السلام

در زيارت جامعه كبيره آمده است: «شما ائمه دين، در راه خدا جهاد كرديد و حق جهاد را به انجام رسانديد. » در زيارت امام حسينعليه‌السلام بخصوص آمده است: «شهادت مى دهم كه تو (اى حسين) در راه خدا جهاد كردى و حق جهاد را به جا آوردى. » بله امام مأمور به جهاد مخصوصى شد كه به هيچ كس قبل از ايشان چنان تكليف نشده بود، كه خصوصيات آن از اين قبيل است:

۱ - جهاد در ابتداى امر، يك به ده بود، نه اينكه يك نفر با بيشتر از ده نفر جهاد كند. سپس خداوند در اين حكم تخفيف داد و شرط وجوب جهاد را يكى به دو نفر مقرر فرمود، اما خداوند براى امام حسينعليه‌السلام مقابله يك نفر را، با سى هزار يا بيشتر مقرر فرمود.

۲ - جهاد بر كودكان و سالخوردگان واجب نيست، اما در واقعه كربلا بر كودكان مانند قاسم و فرزند آن پيرزن و حتى بر كودكى چون عبدالله بن الحسن و پير سالخورده اى مانند حبيب بن مظاهر جايز گرديد.

۳ - در جهاد بايد ظن و گمان بر كشته شدن نباشد، اما امامعليه‌السلام به قتل خود و اصحابش علم داشت، و به اصحاب فرمود: «گواهى مى دهم كه همه شما كشته مى شويد و بجز فرزندم على كسى نجات پيدا نمى كند. »

دشمنان امام در جنگ با آن حضرت احكام جنگ را هم رعايت نكردند كه در اين باره موارد بسيارى است ؛ از جمله:

الف) جنگ در ماه هاى حرام ممنوع است، اما آنها رعايت نكردند و در ماه حرام با امام حسينعليه‌السلام جنگيدند.

ب) در جنگ نبايد كودكان و زنان كشته شوند؛ ولى آنان كودكان را كشتند، حتى آن كودك شيرخوار را هم وقتى كه امام از آنها براى او آب خواست، به شهادت رساندند.

ج) مزارع را نبايد سوزاند، ولى دشمنان امام تعدادى از خيمه هاى اهل بيت آن حضرت را در زمانى كه هنوز امام زنده بود به آتش كشيدند و قصد داشتند خيمه ها را با اهلش ‍ بسوزانند و بعد از شهادت آن حضرت خيمه ها را به آتش كشيدند.

د) در صورتى كه جنگ تن به تن شرط باشد، - ولو با كفار - نبايد به يك باره هجوم صورت پذيرد.

ه) نبرد را قبل از ظهر آغاز نكنند، بلكه عصر آغاز نمايند تا اينكه كشتار به طول نينجامد و شب بين آنها حايل گردد.

و) نبايد سرى از معركه خارج شود، اگر چه بريدن سر كافر و چرخاندن آن در صحنه نبرد جايز است، اما نبايد از ميدان جنگ به مكان ديگرى برده شود، حتى اگر كافر باشد.

ز) مقتول صاحب نام و بزرگى را نبايد عريان كرد، حضرت علىعليه‌السلام وقتى عمروبن عبدود را به قتل رساند - با اينكه او تجسم تمام كفر بود - تكه اى از لباس او را بيرون نياورد، حتى زره او را كه اولا لباس محسوب نمى شود و ثانيا بى نظير بوده است، از تنش بيرون نياورد. وقتى به علىعليه‌السلام پيشنهاد آن كار شد، فرمود: «او بزرگ قوم خودش است، دوست ندارم حرمتش هتك شود. » به همين خاطر وقتى خواهرش آمد و ملاحظه كرد كه بدن برادرش را لخت نكرده اند و دانست كه قاتل برادرش ‍ حريف بزرگوار و شخص جليل القدرى چون علىعليه‌السلام بوده است، خوشحال شد و گفت: اگر قاتل تو غير از على بود، تا ابد گريه مى كردم.

ح) حتى اگر شخص مقتول از كفار هم باشد، مثله كردن او جايز نيست. علىعليه‌السلام حتى از مثله كردن شقى ترين شخص روى زمين از اول خلقت تا آخر آن، يعنى ابن ملجم نهى فرمود و گفت: اگر من از دنيا رفتم او را مثله نكنيد. اين حكم نزد كفار و بت پرستان در دوران جاهليت حتى درباره مسلمانانى كه با آنان مى جنگيدند، نيز وجود داشته و امرى ثابت بوده است. به عنوان مثال وقتى ابوسفيان در جنگ احد بر سر جنازه شهداى مسلمان آمد و جسد حمزه را ديد بالاى سرش حاضر شد، نيزه را بر دهان آن حضرت نهاد و او را شماتت كرد و گفت: اين سزاى تو است، اما چون ملاحظه كرد كه انگشتان او را بريده اند و شكمش را پاره پاره كرده و جگرش را بيرون آورده اند، با صداى بلند فرياد زد: اى پيروان محمد در ميان كشتگان شما شخصى است كه مثله شده است، به خدا سوگند من چنين دستورى ندادم و به آن راضى نبودم. اما پسر معاويه به پسر سعد نوشت: «وقتى حسين را كشتى، بدن او را زير سم اسب ها قرار بده، مى دانم كه بعد از مرگ ديگر به ما آسيبى نمى رساند، اما من به اين گفته خود پايبند هستم كه هر گاه حسين را بكشم با او اين معامله را خواهم كرد. »

ط) نبايد زنان و كودكان اسير حتى از كفار را بر كشته هاى آنان عبور داد، به همين خاطر پيامبر (ص) وقتى بلال، صفيه اسير را بر كشتگان يهود عبور داد و بدنش شروع به لرزيدن كرد، او را مورد عتاب قرار داد. اما اين مصيبت بزرگ بر اسيران آل محمد وارد شد و نه تنها آنها را از كنار شهيدان آغشته به خون عبور دادند، بلكه آنها را همراه كشتگان حركت دادند؛ آن هم مدتى طولانى بيش از يك ماه و در حالى كه سرهاى شهيدان در معرض ديدشان قرار داشت.

ى) در صورتى كه زنان اسير از كفار، از دختران بزرگان و سلاطين باشند، نبايد آنها را در بازار به معرض فروش گذاشت و آنان را به مجالس برد و چهره هاى آنها را مانند ديگر زنان كافر، عريان به ديگران نشان داد؛ اما در روايتى از امام باقرعليه‌السلام ديدم كه فرمود: «وقتى اسيران ما را به شام آوردند صورت هاى آنان آشكار بود و شاميان گفتند ما اسيرانى به اين زيبايى نديده ايم و در مجلس يزيد آن شامى گفت: يزيد! اين دختر اسير را به من ببخش. »


امر به معروف و نهى از منكر

سهم و نصيب امام حسينعليه‌السلام از اين عبادت نيز بيش از ديگران است و آن حضرت مكلف به انجام اين فريضه شد با اينكه مى دانست انجام اين عبادت به ايشان ضرر مى رساند. حتى به قاتلش آنگاه كه سر مبارك او را از تن جدا كرد، لبخند زد و او را موعظه فرمود. و سر بريده آن حضرت راهب نصرانى را دعوت به اسلام كرد. آيا چنين امر به معروفى از غير حسينعليه‌السلام ديده يا شنيده ايد، هرگز


عبادت هاى مستحب


ملاطفت و مهربانى

مهربانى پدران نسبت به فرزندان، به ويژه دختران مستحب است. امام حسينعليه‌السلام به بهترين وجه اين كار را انجام داد. وقتى آن حضرت خواست دختر خردسالش ‍ سكينه را آرام كند، او را بوسيد و دست نوازش بر سرش كشيد؛ اما متأسفانه رفتن پدر به غم و غصه او افزود.


نكته بديع ؛ جلوگيرى از ظالم و حمايت از مظلوم

امام حسينعليه‌السلام در شرايطى به انجام اين دو مستحب پرداخت كه آن شرايط براى كسى در طول تاريخ محقق نشده و نخواهد شد. وقتى امام در قتلگاه در خون غلطيده بود و از سوى ديگر، فرياد زنان حرم كه دشمنان آنها را احاطه كرده بودند، به دادخواهى بلند شده بود، در مقابل ظالمان در هيبتى باشكوه و بديع با زحمت روى دو زانو ايستاد و راه را بر دشمن مهاجم بست و خطاب به آنها گفت: «مرا هدف قرار دهيد، شمشيرها و نيزه هايتان را بر من فرود آريد، اما متعرض حرم من نشويد. »

همچنين امام به كمك هفتاد و دو تن از اصحابشان شتافتند. وقتى آنها بر زمين مى افتادند و امام را صدا مى زدند كه بر بالينشان حاضر شوند، امام دعوت همه آنها را اجابت كرد و به كمكشان شتافت كه از آن ميان ۲۷ نفر از اهل بيت خودشان بودند.


خوشحال كردن مؤمن و ديدار از او

اين دو امر - آن طور كه در روايات آمده - از افضل اعمالند. امام حسينعليه‌السلام در آن روز با امر به صبر كردن و پند و اندرز نمودن و ملاطفت كردن، سعى كرد مردان و زنان مؤمن را خوشحال كند؛ اما در باب ديدار از مؤمنان، اين امر به عناوين مختلف براى امام محقق شد كه گاهى به شكل عيادت از بيماران و زخمى ها صورت پذيرفت. امام تنها به آمدن و نشستن در كنار آنها اكتفا نمى كرد، بلكه برخى از آنها به ويژه افراد غريب را مورد لطف و مرحمت خاص خويش قرار داد؛ چنانچه بر بالين آن برده سياه و غلام ترك حاضر شد، اما عيادت يكى از آنها كه همان فرزند عزيزش على اكبر باشد، براى امام ميسر نشد، زيرا به خاطر ادبى كه داشت و احترام به پدر، مانند ديگران امام را صدا نزد اما وقتى امام وداع او را شنيد كه مى گويد: «يا ابتا عليك منى السلام» با اينكه مى دانست او را زنده در نمى يابد، به سوى فرزند آمد و با صداى بلند فرمود: «پسرم تو را كشتند»

امامعليه‌السلام همچنين در روز عاشورا از فرزندش حضرت سجادعليه‌السلام عيادت كرد و احوال او را جويا شد.


تلاوت قرآن

امام حسينعليه‌السلام با اينكه خود قرآن ناطق هستند، در عين حال اشتياق فراوانى به تلاوت قرآن داشتند، تا آنجا كه شب عاشورا براى انجام امورى، از جمله تلاوت قرآن از دشمن مهلت خواستند. در آن شب با شنيدن تلاوت آيات قرآن توسط امام و راز و نياز ايشان با خداوند، تعداد ۳۰ نفر از لشكريان عمر سعد راه هدايت را يافتند و به اردوگاه امام پيوستند و در پيشگاه امام به شرف شهادت نايل آمدند.

امامعليه‌السلام در روز عاشورا در مقامات مخصوصى قرآن تلاوت كردند، يكى از آن موارد، زمانى بود كه فرزندش على اكبر در برابر سپاه دشمن قرار گرفت و اين تلاوت قرآن همچنان تداوم يافت تا زمانى كه سر مبارك حضرت بر بالاى نيزه، آياتى از سوره كهف را تلاوت نمود.


ياد خدا

تمام حالات، كردار، گفتار، حركات و سكنات امام حسينعليه‌السلام از عصر تاسوعا تا عصر عاشورا، همه ذكر خدا و يادآور ميثاق و تعهد آن حضرت با پروردگارش بود، تا اينكه امانتش را ادأ كرد و هيچ امرى از امور بشرى او را از ياد خدا باز نداشت. حتى در آن لحظات حساس كه دهان و زبان مباركشان از شدت تشنگى خشكيده بود، همچنان به ذكر خدا مشغول بودند.


اهتمام به دعا

امامعليه‌السلام آنقدر به دعا و راز و نياز اهتمام داشتند كه شب عاشورا به همين منظور از دشمن مهلت خواستند. امام در آن شب تا صبح به راز و نياز با خدا مشغول بود و از جمله دعاهاى حضرت اين بود كه «خدايا! تو در هر رنج و محنتى مورد وثوق و اطمينان منى و در هر مشكلى پناه و اميد من هستى. در هر چه به من برسد تو مورد اعتماد منى، خدايا! زاد و توشه راه من تويى. خدايا! چه مصيبت هايى كه قلب در برابر آن ناتوان، چاره جويى در مقابل آن اندك، دوست در آنجا شكست خورده و دشمنان زبان به شماتت گشوده. خدايا به من به درگاه تو مى آيم و شكايت آن مصيبت را پيش تو مى آورم. خدايا! تو آن را از من دور كرده و مرا از رنج و محنت رها ساز»

دعا و راز و نياز امام همچنان تا زمانى كه بر زمين افتادند، ادامه داشت. امام در آن حال به درگاه خداوند عرضه داشت: «خدايا! تو بلند مرتبه اى و جبروت و شكوهت عظيم است... من عترت پيامبر تو و فرزند حبيب تو هستم. »


عبادات قلبيه و صفات حميده


يقين امام حسينعليه‌السلام

امام حسينعليه‌السلام در روز عاشورا عالى ترين مكارم اخلاق را ابراز فرمود. در روايات آمده است كه خداوند دوازده خصلت را به پيامبرانش اختصاص داده كه از جمله آنها يقين است. براى امام حسينعليه‌السلام عالى ترين مقام يقين حاصل شد، چرا كه از آثار حقيقت يقين آن است كه نفس، از دنيا دورى و چشم پوشى كند، اين معنا به تمام و كمال در امام وجود داشت، آن حضرت روزى كه از مدينه خارج شد و به كربلا رسيد به برادرش محمد حنفيه و ساير بنى هاشم نوشت «اما بعد، دنيا فانى و آخرت باقى است، پس دنيا را كان لم يكن بپندار و قلب خود را از آلوده شدن به آن نگه دار. »


مقام تسليم و رضاى امام حسين

امام حسينعليه‌السلام در عالى ترين درجات رضا و تسليم قرار داشتند. وقتى از مكه خارج مى شدند فرمودند: «گويا مى بينم كه گرگ هاى گرسنه در سرزمينى ميان نواويس ‍ و كربلا بدن مرا قطعه قطعه مى كنند. همانا رضاى خدا، رضاى ما اهل بيت است. » آرى مقام صبر و رضاى آن حضرت تا به آنجا رسيد كه حاضر شد به بزرگترين مصيبت ها تن دهد و بدن مباركش زير سم اسبان قرار گيرد.


سخاوت امام حسين

چه سخاوتى بالاتر از اين كه امام در راه رضاى خدا هر آنچه داشت از مال و فرزند و اهل بيت، در طبق اخلاص گذاشت و در راه خدا ايثار كرد؛ سخاوتى كه تنها در مال خلاصه نمى شد.


شجاعت امام حسين

امام حسينعليه‌السلام شجاعت را از جدش پيامبر (ص) به ارث برده بود. در روز عاشورا آنچنان شجاعتى از امام بروز كرد كه ضرب المثل شد؛ چنان كه عبدالله بن عمار گفته است: «من هرگز كسى را نديدم كه مانند حسين فرزندان و اهل بيت و يارانش همه كشته شده باشند، اما با هيبت و شجاعتى بى نظير بر سپاه دشمن كه بالغ بر سى هزار نفر بود، حمله كند و آنها چون فوج ملخ در مقابلش پراكنده شوند. » امام حسينعليه‌السلام اين گونه بود. حمله بر سى هزار نفر ناشى از قوت قلب و دلالت بر شجاعت بى نظير آن حضرت دارد.


وقار و طمأنينه بى نظير

طمأنينه و آرامش كامل امام حسينعليه‌السلام در روز عاشورا منحصر به فرد و بى نظير بود. هر چه در آن روز بر شدت مصائب ايشان افزوده مى شد، وقار و طمأنينه حضرت نيز افزون تر مى شد و چهره نورانيش برافروخته تر مى گشت.


رقت قلب امام

امام حسينعليه‌السلام نسبت به همه همراهان، مهربان بود. به همين خاطر گرفتارى هاى آنان براى امام سنگين بود و در رفع مصائب آنها مى كوشيد، كه به تناسب همين رقت قلب مصيبت هاى امام بيشتر بود. لذا وقتى فرزند برادرش تقاضاى رفتن به ميدان مبارزه مى كند، آن هم در چنان جنگ نابرابرى، امام آنچنان گريه مى كنند كه از هوش مى روند. پس امام با اين رقت قلب و عاطفه، آن هنگام كه بدن آن نوجوان را در زير سم اسبان دشمن در هم شكسته مى بيند و فرياد قاسم به گوش مى رسد، چه حالتى دارند؟!


حلم امام حسين

درباره بردبارى و حلم آن حضرت اشاره به اين نكته كافى است كه با همه اين مصيبت ها و تحمل ضرب و جراحات، بر دشمن نفرين نكرد، اما وقتى زخم زبان به امام زدند، آن را تحمل نكرد. حتى درباره برخى مانند مالك بن يسر كه هم حضرت را مضروب كرد و هم ناسزا گفت، امام به خاطر ناسزايى كه او گفت، او را نفرين نمود. البته اين مسأله با حلم منافات ندارد، زيرا تحمل تحقير، خوار كردن خويش است نه حلم و بردبارى، و به همين خاطر امام فرمودند: مرگ بهتر است از زندگى همراه با خفت و خوارى.


حسن خلق امام

با اينكه امام در تمام طول عمر شريفشان از اخلاق نيكو برخوردار بودند، اما در شب عاشورا حالت هاى عجيبى از حضرت بروز كرد كه با دقت در رفتار آن حضرت با اصحاب و اهل و عيال آشكار مى شود كه چنين حالاتى فقط منحصر به ايشان است، شگفتى آنجا بيشتر مى شود كه بدانيم اين حالت در زمانى بروز مى كند كه موجبات تفرقه حواس از هر سو فراهم بوده است!


مروت امام حسين

مروت امام تا به آنجا بود كه به دشمن آب داد و راضى به يارى و كمك جنيان نشد و عجيب تر اينكه وقتى شمر قبل از وقوع درگيرى، براى گفتگو آمده بود و يكى از اصحاب خواست او را با تير بزند، امام فرمود هرگز اين كار را نكن، من جنگ را آغاز نمى كنم.


غيرت امام

امامعليه‌السلام هم نسبت به خويش و هم نسبت به اهل و عيالش داراى غيرت بود. از سخنان آن حضرت و اشعار و سخنان او هنگام حمله، غيرت بر نفس خويش آشكار مى شود و اعمال او نيز نمايانگر آن است ؛ اما آنچه قلب را جريحه دار مى كند اين است كه وقتى آن حضرت بر اثر ضربه صالح بن وهب نتوانست بر روى اسب بماند و از اسب با صورت بر زمين افتاد، براى اينكه مورد سرزنش دشمن واقع نشود و به واسطه غيرتى كه نسبت به اهل و عيال خود داشت، نمى خواست افتاده بر روى زمين بماند، به همين خاطر برخاست، اما ضربات ديگرى بر ايشان وارد شد كه نتوانست بايستد، از اين رو نشست. سپس ضربات ديگرى بر پيكرشان وارد شد كه نشستن هم برايشان مشكل گرديد، لذا گاهى بلند مى شد و گاهى نقش بر زمين مى شد. همه اين تلاش ها براى اين بود كه دشمن او را بر زمين افتاده نبيند و زبان به شماتت نگشايد. اما غيرت آن حضرت نسبت به اهل بيت و حرم شريف تا به آنجا بود كه نهايت سعى و كوشش خود را براى حفظ حريم آنها به كار برد و براى همين منظور بر دور خيام خندق كند و در آن آتش ‍ افروخت و بارها خطاب به دشمن گفت: متعرض اهل بيتم نشويد، به طرف من بياييد. و همچنين وقتى آب در كف دست داشت و آن را به نزديك دهان آورد، با اينكه شديدا تشنه بود، همين كه شنيد دشمن به خيمه ها حمله كرده است آب را بر زمين ريخت.


قناعت امام

امام براى اتمام حجت بر آنها از دنيا به اين قناعت كرد كه به يكى از سرحدات برود و سپس به قناعت خود تا به آن حد افزود كه از تمام دنيا و اموال آن، به كهنه پيراهن پاره اى كه ارزشى نداشت قناعت نمود.


صبر و شكيبايى امام

بنا به گفته خداوند كه مى فرمايدو جعلنا منهم ائمة يهدون بامرنا لما صبروا (۱۰) صبر، ملاك و محور امامت ائمهعليهم‌السلام و سبب پاداش آنهاست.

در كتاب مهيج الاحزان به سند معروف از امام صادقعليه‌السلام حديثى به اين مضمون نقل است كه «در شب معراج خداوند به پيامبرش وحى فرستاد كه من تو را با سه مسئله آزمايش مى كنم تا معلوم شود صبر تو چگونه است. پيامبر عرضه داشت: من تسليم فرمان تو هستم و توان تحمل صبر را جز با عنايت تو ندارم. آنگاه وحى آمد كه:

۱ - بايد فقراى امت را بر خود ترجيح دهى ؛ گفت تسليم هستم و صبر مى كنم.

۲ - بايد آزارها و تكذيب ها را تحمل كنى، پيامبر عرضه داشت، تسليم هستم و صبر مى كنم.

۳ - بايد نسبت به مصيبت هايى كه براى اهل بيتت پيش مى آيد، تسليم باشى و صبر كنى ؛ حق برادرت علىعليه‌السلام را غصب مى كنند و به او ستم نمايند و مقهور مى شود. دخترت (فاطمه) را مى زنند در حالى كه حامله است و بدون اجازه وارد خانه اش مى شوند. دو فرزندت (حسن و حسين) را مى كشند. اولى را از راه حيله و نيرنگ به قتل مى رسانند و جنازه اش را تيرباران مى كنند و دومى را امت، دعوت مى كنند، سپس او و همه فرزندان و همراهانش را مى كشند و اهل بيتش را به اسارت مى برند. آنگاه پيامبر گفت «انا لله و انا اليه راجعون» امر خود را به خدا وامى گذارم و از او طلب صبر و شكيبايى مى كنم.

پيامبر اسلام در تمام مراحل صبر كرد، بجز درباره حسينعليه‌السلام كه گريه سر داد. البته گريه با صبر منافات ندارد، بلكه لازمه مهربانى و رقت قلب است.

هيچگاه شنيده نشد كه پيامبر اسلام مصيبت خود يا يكى از اهل بيتش را يادآورى كند و گريه نمايد، اما هر گاه نام حسينعليه‌السلام برده مى شد و يا او را مى ديد، گريه بر او غلبه مى كرد.


سفارش به صبر از سوى امام

امام حسينعليه‌السلام ، هنگام خداحافظى، اهل بيتش را به صبر سفارش كرد و آنها را موعظه نمود و از خدشه دار كردن صورت و گريبان چاك كردن و زارى سر دادن، نهى فرمود؛ اما گفت من شما را از گريه گردن باز نمى دارم، فقط دخترش (سكينه) را از گريه كردن منع كرد و فرمود: «دخترم با اشك ديدگانت دل مرا نسوزان آنگاه كه مرا كشتند تو از همه براى گريه كردن سزاوارتر هستى، اى بهترين زنان. »


تعجب فرشتگان از صبر امام

آن طور كه نقل كرده اند، صبر امام فرشتگان آسمان را به تعجب واداشت. كمى در اين احوال تدبر كن و تصور بنما كه حضرت با بدن پاره پاره روى ريگ هاى داغ و سوزان افتاده، سر مباركش شكافته، پيشانى اش شكسته، تير سه شعبه قلبش را سوراخ نموده، جگرش از شدت تشنگى آتش گرفته، پيكر تكه تكه شده شهيدان و عزيزانش در جلوى ديدگانش افتاده و فرياد استغاثه اهل حرم او را متأثر نموده، دشمن هم زبان به شماتت گشوده ؛ اما با اين همه مصيبت، امام خم به ابرو نمى آورند و آه نمى كشند و قطره اشكى نمى ريزند، بلكه خطاب به محبوب خود مى گويد «خدايا! من نسبت به حكم تو صابرم، معبودى جز تو نيست، اى فريادرس فريادخواهان. » همچنين در زيارت امام حسينعليه‌السلام آمده است كه «صبر تو فرشتگان آسمان را به تعجب واداشت. »

از امام سجادعليه‌السلام روايت شده است كه «هر چه مصيبت ها بيشتر مى شد رنگ چهره امام حسينعليه‌السلام نورانى تر مى گشت و اعضا و جوارحش آرام مى گرفت. » برخى گفتند، ببينيد چگونه امام نسبت به مرگ بى اعتنا است.


گريه امام حسين

امام حسينعليه‌السلام در كربلا در چند مورد گريه كرد:

اول: به حال اهل بيت خود گريه كرد، چرا كه اصل گريه بر اهل بيت از طاعات محسوب مى شود.

آخر امام چگونه مى توانست گريه نكند، در حالى كه ياران و برادران و فرزندان خود را از دست داده و تنها و بى كس مانده، زمين با همه بزرگى اش برايش تنگ شده و خود و اهل بيتش لب تشنه در خيمه ها در محاصره دشمن قرار دارد، مى خواهد به ميدان برود و به آنها مى گويد كه خود را براى اسارت آماده كنيد و آنها را به صبر فرا مى خواند و براى آرام كردن آنها به زحمت مى افتد. مى خواهد به ميدان برود كه دختر كوچكش شيون كنان و سربرهنه مى آيد و دامن پدر را مى گيرد و مى گويد پدر آهسته تر، بايست تا از ديدار تو توشه برگيرم و تو را سير ببينم كه اين وداع آخر است. آنگاه دست و پاى پدر را مى بوسد. امام مى نشيند و دختر را در دامن خود مى گيرد و شديدا گريه مى كند و اشك ديدگانش ‍ را با آستين پاك مى كند و مى گويد: «سكينه جان! بعد از من گريه تو طولانى خواهد شد. بايد بعد از مرگ من تو گريه كنى. » آيا مى توان تصور كرد در چنين حالتى، كسى طاقت بياورد و متأثر نشود؟!

يكى ديگر از مواردى كه امام حسين گريه كرد هنگامى بود كه بر بالين برادرش عباس حاضر شد و او را ديد كه با مشك پاره بر زمين افتاده و هر دو دستانش قطع شده و به طرفى پرت شده اند. در اين حال بود كه امام سخت گريه كرد. آنگاه كه قاسم عزم ميدان كرد نيز امام را در آغوش گرفت و آنچنان گريه كرد كه از هوش رفت و زمانى هم كه بر بالين جسد قاسم آمد و ديد كه پايمال اسبان شده، شديدا گريه كرد. زمانى هم كه فرزندش على اكبر راهى ميدان شد اشك ديدگانش جارى گرديد و دست به محاسن شريف برد و سر را بلند كرد و به درگاه پروردگارش دعا نمود. هنگامى كه خواهرش زينب سلام الله عليها را دلدارى مى داد نيز امام حسينعليه‌السلام گريه كردند. اگر در هر يك از اين موارد تأمل كنى متوجه مى شوى كه براى صاحب قلب سليم و مهربان غير ممكن است در چنين حالاتى گريه نكند و در مى يابى كه در هر كدام از اين حالت ها حكمت و خصوصيتى نهفته است.

دوم: يكى ديگر از دلايل گريه امام حسين براى اين بود كه ملاحظه مى كردند، دين اسلام در حال اضمحلال و نابودى است.


خاتمه

در خاتمه اين عنوان به ذكر دو ويژگى خاص امام در روز عاشورا اشاره مى كنيم:


الف) امام حسينعليه‌السلام
جامع بين اضداد بود:

در روز عاشورا امامعليه‌السلام به خاطر امورى مضطرب شدند، اما هر چه به اضطراب حضرت افزوده مى شد، قلبش آرام تر مى شد. بنابراين حسينعليه‌السلام همان مضطرب وقور است.

امام حسينعليه‌السلام در مواردى گريه كردند، اما گريه بر صبر آن حضرت افزود تا جايى كه صبر او ملائكه را به تعجب واداشت، پس امام گريان صبور است.

امام حسينعليه‌السلام تنها و بى ياور بود، اما در همان حال، در جلالت شأن و عظمت، خود يك لشكر بود، و به تنهايى وقتى به دشمن حمله مى كرد، دشمن چون گله بزى كه گرگ بر او حمله ور شده باشد، از مقابل امام مى گريخت، پس امام تنها اما صاحب يك لشكر است.

امام براى اتمام حجت استغاثه مى كرد، و در همان حال به فرياد هر كس كه او را صدا مى زد و مى گفت: «يا ابا عبدالله مرا درياب» مى رسيد، پس امام هم مغيث است و هم مستغيث.

شهدا همه، جان خود را فداى امام حسينعليه‌السلام كردند، امام نيز جان شريف خود را براى نجات و هدايت آنها فدا كرد. به همين خاطر برخى از حكما زبان حال حضرت را خطاب به اصحابش چنين بيان كرده اند كه: شما جان خود را فداى من كرديد و من هم خود را براى نجات شما از آتش جهنم فدا كردم. بنابراين، امام حسينعليه‌السلام كسى است كه هم جان ها برايش فدا شد و هم خودش فداى جان ها شد.

امام در حالى كه با بدن تكه تكه شده بر زمين افتاده بود، در همان حال براى نجات اهل بيت و هر كس به سوى او آمده بود، تلاش مى كرد، پس امام همان به خون غلطان تلاشگر است.

امامعليه‌السلام به قدرى تشنه بودند كه زبانشان را در اطراف دهان مى گرداند، اما در عين حال سعى مى كرد تشنگان را سيراب كند. حتى امام خواستند قبل از اينكه خودشان آب بنوشند، ذوالجناح را هم سيراب كنند؛ پس امام ساقى لب تشنه است.

براى امام حسينعليه‌السلام هيچ مأمن و پناهى باقى نمانده بود، اما امام هر خائف بى پناهى را پناه بود. لذا امام حسينعليه‌السلام پناه بى پناهان است.


ب) امام جامع بين تكاليف مختلف بود

يكى ديگر از خصوصيات ويژه امام حسينعليه‌السلام اين است كه دو تكليف به ظاهر مخالف با هم را به جا آورد، كه يكى از آن دو تكليف، واقعى و موافق با تكليف خاص آن حضرت بود (همان تكليفى كه در كتاب خاصى كه مختوم به ۱۲ خاتم طلا بود و از جانب جبرئيل براى پيامبر آورده شد و در آن براى هر يك از امامان و از جمله امام حسين (تكليف خاصى مقرر شده بود) و ديگرى ظاهرى كه موافق با تكليف ساير مردم بود.

اما توجيه تكليف واقعى كه امام را دعوت به اقدام به مرگ و كشته شدن و به اسارت رفتن اهل و عيال و كشته شدن كودكان، با علم و آگاهى به اين مسائل مى كرد، اين است كه طاغوتيان بنى اميه به ويژه معاويه، توانسته بودند با مكر و خدعه محبت مردم را به سوى خود جلب نمايند، به گونه اى كه مردم گمان مى كردند كه حق با آنهاست و على و فرزندان آن حضرت و شيعيان آنها باطلند. حتى ناسزا و دشنام به علىعليه‌السلام را از اجزاى نماز جمعه مى دانستند و كار به آنجا رسيده بود كه تعدادى از پيروان آنها ناسزا بر امام على را در حين خطبه فراموش كردند و به مسافرت رفتند و در بيابان موضوع را به خاطر آوردند و در همانجا قضاى آن را به جا آوردند و در آنجا مسجدى ساختند و براى تأكيد بر اين امر نام آن را مسجد ذكر گذاشتند.

بنابراين، اگر امام حسينعليه‌السلام از روى تقيه با آنها بيعت مى كرد و تسليم آنها مى شد، از حق اثرى باقى نمى ماند؛ چرا كه مردم اعتقاد پيدا مى كردند كه در ميان تمامى امت كسى مخالف آنها نيست و آنها به راستى جانشينان پيامبر (ص) هستند؛ اما پس از اينكه امام حسينعليه‌السلام با آنها جنگيد و آن واقعه رخ داد و با عيال و اطفال او و حرم رسول الله آن گونه رفتار كردند، مردم بيدار شدند و به گمراهى آنها پى بردند و دريافتند كه بنى اميه سلاطين جور و ستمند و نه حجت خدا بر خلق.

اما درباره تكليف ظاهرى آن حضرت، بايد گفت كه: امامعليه‌السلام براى حفظ جان خود و خانواده اش به هر نحو ممكن تلاش كرد، اما برايش امكان پذير نشد.

آنچنان عرصه را بر امام تنگ كردند كه ديگر جاى امنى براى ايشان وجود نداشت. يزيد به عامل خود در مدينه نوشت كه امام را به قتل برساند؛ به همين خاطر امام از آنجا با ترس خارج شد و هنگام خروج آيه «فاصبح فى المدينة خائفا يترقب(۱۱) » را تلاوت فرمود. آنگاه به حرم خدا پناه برد كه خداوند آن را براى مردم، حتى كافر و قاتل و حيوانات و پرندگان و درختان، محل امن قرار داده است. در آنجا هم قصد دستگيرى يا ترور امام را داشتند. به همين خاطر امام نتوانست مراسم حج را به پايان برساند و از مكه خارج شد. ديگر جاى امنى براى امام در روى زمين باقى نمانده بود. در اين حال بود كه تكليف ظاهرى براى حركت به سوى كوفه محقق شد؛ زيرا اهل كوفه همگى به امام نامه نوشته پيروى خود را از امام اعلام نموده و به اين ترتيب حجت را بر امام تمام كردند و به ويژه بعد از آنكه مسلم بن عقيلعليه‌السلام به امام نامه نوشت كه مردم با او بيعت كرده اند، ديگر امام براى اينكه به سوى آنها نيايد، حجتى نداشت. وقتى امام به سوى كوفه آمد و اطلاع يافت كه آنها بيعت خود را شكسته اند، ديگر به امام اجازه بازگشت ندادند، با اين همه بايد گفت اگر امام به آنجا نمى آمد، كجا مى توانست برود؟ زمين با همه وسعتش براى امام تنگ شده بود. ديگر هيچ چاره و راهى نداشت.

دليل اين مطلب سخن حضرت با برادرش محمد حنفيه است كه «اگر به يمن بروم يا به بيابان ها و يا در غارها و يا داخل لانه جنبندگان زمين شوم، مرا بيرون مى آورند و مى كشند. »

همچنين امام در جواب «ابو هره ازدرى» كه پرسيد چه چيزى موجب شد كه از حرم خدا و حرم جدت پيامبر بيرون آيى، فرمود: ابو هره، بنى اميه مال مرا تصاحب كردند، صبر كردم، متعرض آبرويم شدند، صبر كردم، اما خواستند خونم را بريزند كه فرار كردم. سخنان آن حضرت خطاب به عمرو بن يوزان - پيرمردى از بنى عكرمه - نيز دلالت به همين معنا دارد: آن مرد به امام حسينعليه‌السلام عرض كرد: يابن رسول الله مى خواهى به كجا بروى؟ فرمود: كوفه. آن مرد گفت: تو را سوگند مى دهم كه از رفتن به كوفه منصرف شوى. به خدا سوگند به سوى شمشيرها و نيزه ها مى روى. آنها كه براى تو نامه نوشتند و به دنبال تو فرستادند، اگر با تو بودند هزينه جنگ تو را تأمين مى كردند و همه چيز را برايت مهيا مى نمودند، آنگاه به سوى آنها مى رفتى.

امامعليه‌السلام گفت: اى بنده خدا! اين امر بر من مخفى نيست، اما هر آنچه خدا بخواهد، آن مى شود. سپس فرمود: به خدا سوگند آنها مرا دعوت نكرده اند، مگر اينكه مى خواهند خون مرا بريزند.

بخش اول فرمايش اخير امام، بيانگر تكليف واقعى ايشان و بخش دوم آن در بيان مقام اضطرار است و اينكه مراجعت و فرار فايده اى ندارد.

همچنين بايد گفت: اگر امام با آنها بيعت هم كرده بود، او را مى كشتند؛ زيرا سخن ابن زياد دلالت بر اين امر دارد. او گفت: «حسين تابع حكم من و يزيد است ؛ يعنى خود را بايد در اختيار ما قرار دهد، يا او را مى كشيم، يا رهايش مى سازيم. »

شمر نيز گفت كه او بايد بيعت كند، بعد ببينيم رأى ما درباره او بر چه چيزى قرار مى گيرد.

پدرم فداى آن امام غريب و تنهايى بشود كه از او خواستند همچون بردگان در برابر آنها اقرار به بندگى كند!

اما اين فرمايش امام در روز عاشورا است كه به خدا سوگند در برابر شما مانند بردگان اقرار و اعتراف نمى كنم و دست ذلت و خوارى به شما نمى دهم.