عنوان ششم: خصوصيات مربوط به خشوع هنگام ذكر حسينعليهالسلام
و رقت، گريه و برپا داشتن ماتم و عزا براى آن حضرت
اين عنوان داراى يك مقدمه و چند مقصد است.
مقدمه
خداوند تعالى فرموده است: الم يأن للذين آمنوا ان تخشع قلوبهم لذكر الله و ما نزل من الحق.
آيا وقت آن فرا نرسيده كه مؤمنان قلب هاشان به ياد خدا و آنچه از حق نازل شده است، خاشع گردد.
يعنى بعد از آنكه به شما عقل و تدبير دادم و بعد از مشاهده آيات در آفاق و انفس و آسمان ها و زمين و در هر ذره و برگه، و بعد از ديدن سرگذشت عبرت آموز غافلان، بعد از آنكه آيات بر شما تلاوت شد و بعد از آنكه عمرى از شما گذشت و هيچ متذكر نشديد و بعد از آنكه عمرى را در اسلام گذرانديد و ادعاى مسلمانى كرديد و آن را پذيرفتيد، آيا وقت آن براى مؤمنان فرا نرسيده كه دل هاى شان به ياد خدا خاشع شود. اگر به ياد خدا باشيد و متذكر شويد، از جمله مؤمنانى هستيد كه چون ياد خدا شود، دل هاشان ترسان و لرزان شود. پس به اين خاطر از گناهان شما مى گذرد.
آيا براى مؤمنان و آنان كه عظمت پروردگارشان را درك كرده اند، وقت آن نرسيده كه آنگاه كه در پيشگاه خداوند متعال مى ايستند و او را مخاطب قرار مى دهند، دل هاشان به ياد خدا خاشع شود تا از جمله مؤمنانى باشند كه در نمازهايشان خاشع اند. عمرى سپرى شد، اما تو دو ركعت نماز براى خشوع به درگاه خداوند نخوانده اى. پس تنها يك نماز براى خدا به جا آور، شايد كه نماز آخر تو باشد.
آيا وقت آن براى مؤمنان و كسانى كه دريافته اند جز خدا هيچ ملجأ و ياورى نيست فرا نرسيده كه دل هايشان به ياد خدا خاشع شود تا هيچ فكر و ذكرى جز خدا نداشته باشند تا از كسانى بشوند كه چيزى نمى بينند، مگر اينكه بعد از آن خدا را مى بينند يا از كسانى باشند كه چيزى را نمى بينند مگر اينكه خدا را با آن يا قبل از آن مى بينند.
آيا وقت آن براى مؤمنانى كه چه بسا عمر خود را در دورى از خدا فنا كرده و حتى يك روز يا يك ساعت او را ياد نكرده اند، فرا نرسيده كه با غلبه خوف و اضطراب بر آنها، يك آن دل هاشان به ياد خدا خاشع شود تا شايد پس از انقطاع از خدا، به سوى او توبه و بازگشت نمايند و بعد از دورى و بريدن از خدا، به درگاه الهى وصل شوند و محجوب از خدا نميرند.
آيا وقت آن براى مؤمنان به خدا و آنانى كه خداوند معرفت اوليايش را نصيب شان كرده، فرا نرسيده كه دل هايشان به ياد حسينعليهالسلام
خاشع شود و بر او گريه كنند، كه گريه بر او از خشوع دل به ياد خدا ناشى مى شود. كما اينكه هر كس حسينعليهالسلام
را يارى كند خدا را يارى كرده و هر كس با او دشمنى كند با خدا دشمنى كرده و هر كس او را دوست بدارد، خدا را دوست داشته و هر كس به او متوسل شود به خدا متوسل شده و هر كس او را زيارت كند، خدا را زيارت كرده و هر كس دلش به ياد او خاشع شود، دلش به ياد خدا خاشع شده است.
آيا نمى بينى كه وقتى محرم فرا مى رسد و عاشورا مى شود، صداى گريه و ناله مردم قلب ها را مى فشارد. پس اى كسانى كه ايمان آورده ايد، اين زمان، وقت خشوع قلب به ياد حسينعليهالسلام
است كه به ياد خدا باز مى گردد، پس با ياد حسينعليهالسلام
خدا را بسيار ياد كنيد و با گريه بر آن حضرت و برپا داشتن عزاى ايشان، قلب هايتان را خاشع كنيد، آنچنان كه اين خشوع به خشوع قلب به ياد خدا باز گردد.
بنابراين هر گريه اى بر حسينعليهالسلام
از خشوع قلب به ياد خدا مى باشد كه نماز را باطل نمى كند، در حالى كه آنچه كه فقط براى رقت بشرى باشد در آن اشكال وجود دارد، پس تأمل كن. بيان اين مطلب شريف نياز به شرح و تفصيل دارد كه ما ضمن مقاصدى به تبيين اقسام خشوع قلب براى حسينعليهالسلام
و موارد مربوط به رثاى آن حضرت مى پردازيم.
مقصد اول: درباره منشأ اقسام خشوع و گريه است
منشأ گريه گاهى سبب ملحوظ است و گاهى غيرملحوظ؛ پس گريه دو نوع است:
نوع اول، يعنى گريه اى كه به لحاظ سببى باشد، و گريه به واسطه سبب ملحوظ ۸ قسم است:
۱ - داشتن علقه و رابطه اى با صاحب عزا: بالاترين رابطه ها و علقه ها، رابطه پدر و فرزندى است ؛ از اين رو خداوند حق والدين را با توحيد ارتباط داده و فرموده است: و قضى ربك الا تعبدوا الا اياه و بالوالدين احسانا.
و پروردگار تو چنين امر كرد كه تنها او را بپرستيد و به پدر و مادر نيكى كنيد.
علت اين كار آن است كه آنها علت صورى و معنوى به وجود آمدن تو هستند. پس اگر حق علت ايجاد صورى به اين مرتبه باشد، علت ايجاد صورى و معنوى از آن بالاتر است. در حالى كه پدر حقيقى و (معنوى ما) پيامبر و وصى ايشان - سلام الله عليهما - است. بنابراين خداوند چنين حكم فرموده كه به آنها احسان كنيم. بدون شك برپا نمودن عزا و گريه بر حسينعليهالسلام
احسان به پيامبر، على و زهرأ سلام الله عليهم است. حتى در بعضى از رواياتى كه در تفسير اين فرمايش خداوند كه «بالوالدين احسانا» آمده است، منظور از والدين را حسن و حسين عليهما السلام ذكر كرده اند. بنابراين گريه بر آن حضرت احسان به پدر است.
علت اينكه گريه يك نوع احسان است، به اين خاطر مى باشد كه احسان، سود و نفع رساندن است و عمده نفع، عزيز شمردن و احترام كردن است، و گريه كردن، نوعى عزيز شمردن كشته شدگان و مادران است. از اين رو ابراهيمعليهالسلام
از پروردگارش تقاضا كرد تا دخترش بعد از مرگش بر او گريه كند. همچنين وقتى پيامبرصلىاللهعليهوآله
شنيد كه زنان انصار براى كشته شدگان گريه و زارى مى كنند، فرمود: حمزه گريه كننده ندارد، آنگاه به زنان انصار دستور داد براى حمزه عزادارى كنند و وقتى باخبر شد كه اين كار را انجام داده اند، براى آنان دعا كرد.
نكته:
تمام آنچه كه براى ميت بايد انجام شود، از جمله، كفن، اقامه نماز بر او، دفن و تشييع و غيره براى حمزه به عمل آمد، جز اينكه گريه كننده نداشت، كه اين مسأله براى پيامبر خدا سنگين بود. اما امام حسينعليهالسلام
جز نوحه سرا، چيز ديگرى نداشت. زنان براى آن حضرت نوحه سر دادند و خواهرش در نوحه، پيامبر خدا را خطاب قرار داد كه شاهد اين نوحه سرايى باشد، اما دشمن، زنان حرم را از اين كار و حتى گريه و ريختن اشك منع كرد، پس بيا بر آن حضرت اگر از دوستداران واقعى آن حضرت هستيم، واقعا گريه كنيم، زيرا اگر كسى چنين گريه نكند، عاق و قاطع رحم است.
۲ - رقت و گريه به خاطر علقه و رابطه يكى شدن و به هم پيوستن ؛ كه اين نوع علقه، نزديكترين و بالاترين قرابت است. مانند عضوى از پيكر انسان كه اگر دچار درد و يا مرضى شود، تمام اعضا دچار درد مى شوند. گريه حورالعين و خود را مضروب نمودن به خاطر امام حسينعليهالسلام
از همين رو بود. حورالعين از نور حسينعليهالسلام
خلق شدند؛ پس آنها به همراه حسين و با ايشان ملتحم شدند؛ پس آنها به همراه حسين و با ايشان ملتحم بودند.
بنابراين، چگونه ممكن است كه پيكر آن حضرت بر روى زمين و بر زير سم اسبان بيفتد و سرش بالاى نيزه ها قرار گيرد و خونش بر زمين جارى شود، قلبش سوراخ و جگرش مجروح و سوخته باشد، اما حورالعين در قصرها در بهترين حال و با بهترين نعمت ها باقى بمانند.
يكى از انواع گريه شيعيان بر آن حضرت هم از همين نوع است ؛ چون در روايتى از امام صادقعليهالسلام
آمده است كه فرمود: «شيعيان ما از ما هستند، آنها از زيادى گل طينت ما خلق شده و به نور ولايت ما عجين شده اند. آنها از امامت ما راضى و خرسند و ما از اينكه آنها به عنوان شيعه ما هستند، از آنها راضى هستيم، مصيبت هاى ما، مصيبت هاى آنهاست و بر آنها گريه مى كنند، حزن و اندوه ما آنها را اندوهگين مى كند و شادى ما، آنها را شاد مى گرداند. ما هم به درد و تألمات آنها متألم مى گرديم و از احوالشان اطلاع داريم. آنها با ما هستند و از ما جدا نمى شوند و ما هم از آنها جدا نمى شويم. » سپس امام فرمود: «شيعه ما از ما است. هر كس مصيبت هاى ما را ياد نمايد و به خاطر ما گريه كند، خداوند شرم دارد كه او را به آتش جهنم معذب گرداند. »
در حديث اربعمائه از اميرالمؤمنينعليهالسلام
آمده است: «خداوند تبارك و تعالى ما را برگزيد و براى ما شيعيانى انتخاب كرد كه ما را يارى مى كنند و به شادى ما شاد مى شوند و به خاطر غم و اندوه ما غمگين مى شوند و در راه ما جان و مال خود را نثار مى كنند؛ آنها از ما هستند و به سوى ما مى آيند. »
اين روايت دلالت بر اين دارد كه خداوند شيعيان مخلص را برگزيده است، همان طور كه شهدا را قبل از شهادتشان برگزيد. اين امر علامات و نشانه هايى دارد، كما اينكه پيامبرصلىاللهعليهوآله
از طريق محبت ويژه به كودكى كه ملاحظه فرمود با حسين بازى مى كند، نشان داد كه اين كودك از انصار امام در واقعه كربلا مى باشد. پس دقت كن، ببين علامت شيعه در وجودت، هست يا نه، سپس بياييد و بر حسينعليهالسلام
گريه كنيد، كه كسى كه بر او گريه نكند، هيچ علقه و رابطه اى با آن حضرت ندارد و از او جدا مى باشد. بياييد براى آن حضرت متألم و متأثر باشيم، آنگاه آن حضرت هم براى ما متألم مى شوند و در دوران درد و رنج و تألم ما به سراغ مان مى آيند.
۳ - رقت و گريه بر مصيبت به خاطر اينكه شخص مصيبت ديده، حقى بر تو دارد: حقوق، متعدد و بسيارند كه از جمله آنها حق ايجاد است كه همان حق والدين و اجداد باشد. امام حسينعليهالسلام
چنين حقى بر ما دارد چرا كه وجود ما و پدران ما به بركت وجود ايشان است.
از ديگر حقوق، حق اسلام و ايمان است كه آن حق ثابتى براى هر مسلمانى بر هر مسلمان ديگرى از جهت مشاركت در اسلام است. با توجه به اين مطالب، كسى كه موجب هدايت ما به ايمان شده است، حق عظيمى بر ما دارد.
حسينعليهالسلام
خود را فداى دين كرد؛ به اين معنا كه، اگر حسينعليهالسلام
اين مصيبت ها را تحمل نمى كرد، براى شيعيان دينى باقى نمى ماند؛ چون وقتى بنى اميه - كه لعنت خدا بر آنها باد - بر بلاد اسلامى مسلط شدند و موجب گسترش فساد شدند و در اخفاى حق تلاش كردند، امر بر مردم مشتبه شد تا جايى كه مردم ناسزا گفتن به علىعليهالسلام
را جزء اجزاى نماز قرار دادند و چنين در ذهن مردم كردند كه بنى اميه ائمه اسلام اند. چنين اعتقاداتى در ذهن و جان مردم از زمان كودكى شان رسوخ پيدا مى كرد؛ به نحوى كه اين مسايل را معلمان در مكتب خانه ها و مدارس تعليم مى دادند و مردم معتقد شده بودند كه اينها ائمه دين هستند و مخالفت با آنها ضلالت و گمراهى است، اما وقتى امام حسينعليهالسلام
با آن شرايط به شهادت رسيد خاندانش با آن وضعيت به اسارت رفتند، مردم بيدار شدند و دريافتند كه اگر حكام بنى اميه ائمه حق بودند، چنان معامله اى را با حسين و خاندان او نمى كردند و معتقد شدند چنين رفتارى مطابق با هيچ دين و آيينى نيست و با عدالت نمى خواند و حتى با ستم ستمكاران هم مطابقت نمى كند، از اين رو دريافتند كه اعتقاد به خلافت آنها باطل است و فهميدند كه آنها حاكمان جور هستند و لعنت و نفرين بر آنها را جايز شمردند. پس در واقع هدايت به سوى دين از حسينعليهالسلام
سرچشمه گرفت.
يكى ديگر از انواع حقوق، حق زاد است ؛ در حالى كه حيات همه چيز به واسطه حسينعليهالسلام
است و به بركت وجود اوست كه باران نازل مى شود و گياه مى رويد. پس تمام انواع طعام و شراب تو به بركت وجود آن حضرت است.
حق احيأ، يكى ديگر از حقوق است. آيا حيات حقيقى ما به بركت حسينعليهالسلام
نيست؟ آيا همه اعمال ما به واسطه هدايت ما از جانب آن حضرت به طرف اسباب قبولى آنها، نيست؟
حق وداد و دوستى يكى ديگر از حقوق است. آيا كسى چون حسينعليهالسلام
شيعيانش را دوست دارد؟ در حالى كه آن حضرت بر يمين عرش قرار دارد و بر زائران و گريه كنندگانش مى نگرد.
حق زحمت و رنج نيز از جمله حقوق است. اگر كسى به خاطر تو دچار دردسر و جراحت اندكى بشود، تا ابد از او شرمنده هستى و در پى آنى كه زحمت او را جبران كنى. آيا در صدد جبران حق رنج ها و زحمات حسينعليهالسلام
و مصيبت هاى آن حضرت، نيستى. چگونه مى توان درد و رنج هايى را كه به خاطر ما كشيد، جبران كرد. به اميد آنكه اين قطرات اشك بتواند (اندكى) تلافى كند. پس بياييد براى اداى حقوق آن حضرت، بر او گريه كنيم، زيرا آنكه بر او چنين گريه نكند، حق و حقوقى براى او نيست و به عهدش وفا نكرده است.
۴ - رقت و گريه بر شخص مصيبت ديده به خاطر اينكه او شخصى بزرگ و جليل القدر است: وقتى شخص مصيبت ديده، انسان بزرگى باشد، بويژه اگر با او رفتارى بكنند كه با جلالت قدرش منافات داشته باشد، موجب رقت دل ها بر او مى گردد، هر چند آن شخص اجنبى و يا كافر و بلكه اگر دشمن باشد. شيوه رفتار پادشاهان و فرمانروايان نيز با دشمنانشان چنين بوده است. كما اينكه در قضيه ذى القرنين با دارا، با فرزند دارا چنين شد. حكم شارع مقدس نيز بر همين اساس است. به همين خاطر پيامبرصلىاللهعليهوآله
عباى خود را به عدى بن حاتم - در زمانى كه كافر بود - دادند تا بر آن بنشيند و فرمود: «عزيز قومى را كه ذليل شده است، احترام كنيد» و نيز به همين خاطر بود كه علىعليهالسلام
لباس عمرو بن عبدود را وقتى كه او را از پا درآورد از تنش بيرون نياورد، حتى زره او را كه بى نظير بود بر نداشت و هنگامى كه در اين باره از آن حضرت سؤ ال شد، فرمود: او در ميان قوم خود شخص بزرگى بود و من مايل نبودم با عريان كردن او حرمتش را هتك كنم.
شارع مقدس درباره دختران پادشاهان كافر - در صورتى كه به اسارت و كنيزى درآيند - به پاس احترام به آنها حكم ديگرى دارد. آنها در برگزيدن همسر حق انتخاب دارند و در بازار به معرض فروش گذاشته نمى شوند.
پس بياييد بر حسينعليهالسلام
چنان گريه كنيم، مانند گريه عبد براى سيد و مولايش، زيرا كه آن حضرت انسان جليل القدر و بزرگوارى بود كه حرمتش را زير پا گذاشتند، تنش را عريان كردند و اهل و عيالش را به اسارت از شهرى به شهر ديگر چرخاندند و مانند كنيزان به آنان طمع ورزيدند. پس كسى كه اين چنين بر او گريه نكند، به قدر و منزلت آن حضرت آشنايى ندارد.
۵ - گريه و رقت بر كسى كه صفات پسنديده اى دارد. صفات نيكو و پسنديده موجب رقت بر دارنده آن صفات مى شود، هر چند كه با آن شخص آشنايى نداشته باشد. در شرع مقدس احترام به اين گونه افراد، در صورتى كه كافر هم باشد، وارد شده است. كما اينكه به موسىعليهالسلام
وحى شد كه آن سامرى را نكشد، چون انسان باسخاوتى است. همچنين درباره يكى از اسراى كافر، جبرئيل از جانب خدا نازل شد و كشتن او را نهى فرمود، زيرا او اطعام مى كرد. به هر حال آزار رساندن به انسانى كه داراى صفات نيكو باشد، قلب را متأثر مى گرداند، بويژه كه آن شخص دچار مصيبت هايى بشود كه با صفات او در تقابل است. از اين رو وقتى ملاحظه كنى، شخصى كه هزار هزار مى بخشد به يك لقمه نان احتياج دارد و آن را درخواست مى كند، دلت به حال او مى سوزد. همچنين كسى با شرم و حيأ باشد وقتى ببينى كه در ملأ عام به او توهين مى شود، دچار تأثر مى شوى.
به همين ترتيب، وقتى صفات و خصوصيات سيدالشهدأ را ملاحظه كنى و آن را با مصيبت هايى كه بر ايشان وارد شد، مقايسه كنى، موجب رقت خاص و گريه مخصوص بر آن حضرت مى شود. پس بياييد براى صفات پسنديده و نيكوى آن حضرت گريه كنيم.
و اينك گوش جان بسپار به مصائب ويژه آن حضرت در مقابل صفات مخصوص ايشان
الف - لب هايى كه قبل از خلق آسمان ها و زمين خدا را ذكر و لا اله الا الله گفته و ملائكه اين ذكر را از آن حضرت فرا گرفته اند؛ لبانى كه خدا را تسبيح و حمد گفته و ملائكه حمد و تسبيح را از او ياد گرفته اند و بعد از آن در عالم نور و اشباح و ظلال ذكر خدا را گفته ؛ بعد در شكم مادرش از او صداى تسبيح و تهليل شنيده مى شد، سپس در دوران ولادت، ايام خردسالى و كودكى و در دوران بزرگسالى و سپس هنگام شهادت و هنگامى كه سرش را بر نيزه كردند، قرآن تلاوت مى كرد؛ آيا شايسته است، شخصى چون يزيد و ابن زياد با سرمستى و شادى، در حضور اهل بيتش بر چنين لب هايى چوب خيزران بزنند!!
ب: امام حسينعليهالسلام
شخص عرب باديه نشينى را ديد كه درست وضو نمى گرفت ؛ با برادرش امام حسنعليهالسلام
در حضور اين مرد وضو گرفتند و به او گفتند: كداميك از ما درست وضو مى گيرد. آن مرد گفت: جانم به فداى شما باد، هر دو صحيح وضو مى گيريد، اين من هستم كه اين كار را درست انجام نمى دهم.
براى حسينعليهالسلام
سخت بود كه به آن مرد بگويد وضو گرفتن را بلد نيستى، با اينكه واقعا نسبت به اين كار جاهل بود. تصور كنيد آن حضرت چه حالى داشت، وقتى مورد خطاب هايى واقع شد كه تنها شايسته دشمنان خداست. به آن حضرت گفتند كه بر آتش دنيا عجله كردى. حصين - كه لعنت خدا بر او باد - نيز وقتى امام خواست نماز بخواند، به ايشان گفت: نماز تو قبول نيست.
ج - مردى نامه اى به امام داد؛ امام فورا فرمود: حاجت تو برآورده شد. به امام گفته شد. آيا نامه را نمى خوانى؟ فرمود: خداوند از ذلتى كه او در مقابل من - هنگامى كه نامه را بخوانم - مى كشد، از من سؤ ال مى كند. يعنى تا من نامه را بخوانم او در بين خوف و رجأ قرار مى گيرد و در مقابل من دچار سرافكندگى مى شود و من اين حالت را دوست ندارم. ببينيد حضرت چه حالتى داشت آنگاه كه ميان اهل كوفه ايستاد و از آنها تقاضاهايى كرد كه مى دانست به آن پاسخ مثبت نمى دهند و تنها به اين راضى شد كه وقتى صحبت مى كند، فرياد و شادى نكنند و به سخنانش گوش دهند. آن حضرت فرمود، واى بر شما، آيا نمى شنويد، آيا گوش نمى كنيد؟!
د - وقتى اسامه فرزند زيد در حال احتضار بود، امام حسينعليهالسلام
بر بالينش حاضر شد. آن مرد آهى كشيد و اظهار غم و افسوس كرد. امام گفت: اى برادر از چه ناراحت هستى؟ گفت: شصت هزار درهم بدهى دارم. امام گفت: من پرداخت آن را بر عهده مى گيرم. گفت: دوست دارم در حالى كه زنده ام، ادا شود. امامعليهالسلام
فورا آن را پرداخت كرد. آيا شايسته است چنين شخصيت مهربان و بارحم و مروتى آه بكشد و در حالت احتضار درخواست امور عديده پيش پا افتاده اى بكند و كسى پاسخى به او ندهد و حتى قطره اى آب به او ندهند. وا اسفاه بر تو، يا مولا يا سيدالشهدأ...!!
ح - مرد باديه نشينى بر در خانه امام ايستاد و گفت: كسى كه در خانه تو را مى زند و به تو چشم اميد دارد، نااميد نمى شود. امام وارد خانه شد و چهار هزار دينار در رداى خود پيچيد و به خاطر شرم از او از پشت در به او داد و گفت: اين را بگير، از تو معذرت مى خواهم. بدان كه من غم تو را مى خورم. اگر بيش از اين داشتيم به تو مى داديم.
آن شخص گريه كرد. امام پرسيد: عطا را اندك دانستى؟ گفت نه، در اين فكرم كه چگونه خاك دست ذى جود تو را از تو مى گيرد. گريه آن عرب باديه نشين براى دفن دست آن حضرت در خاك بود. اما ما گريه مى كنيم براى اينكه شرم و حياى حسينعليهالسلام
به اندازه اى بود كه از كسى كه از ايشان درخواستى مى كند، با اينكه به اين درخواست پاسخ مثبت مى دهند، و به شخص مبلغ زيادى مى دهد، با اين وجود شرمنده مى شود. تصور كنيد امام چقدر شرمنده شدند وقتى كسى از روى اضطرار از ايشان درخواستى كرد و ايشان نتوانست به او پاسخ مثبت بدهد. همچنين وقتى دختر كوچكش از ايشان مقدارى آب خواست و همسرش براى طفل شيرخوارش اندكى آب طلب كرد حال آن حضرت چگونه بود؟! بالاتر از اينها، امام چه حالى داشتند، وقتى فرزند برادرش بر زمين افتاد و خواست كه امام بالاى سر او حاضر شود، امام آمد اما او را درنيافت. لذا گفت: براى عمويت سخت است كه او را بخوانى و تو را اجابت نكند، يا پاسخ مثبت بدهد اما سودى براى تو نداشته باشد!!
و - در روز عاشورا، در پشت مبارك امام حسينعليهالسلام
اثرى ديده شد. در اين باره از امام سجادعليهالسلام
پرسيدند. فرمود: در اثر بارهاى طعامى بود كه هنگام شب براى بيوه زنان، يتيمان و فقرا و مسكينان مى برد. آيا سزاوار است چنين انسان بزرگوارى طفل شيرخوارى را روى دست بگيرد و براى او درخواست آب كند و آن پاسخ را به ايشان بدهند؟!
ز - يك روز امام بر تعدادى فقير گذر كرد كه خورده نان هايى بيرون آورده و مى خوردند. آنها امام را به دعوت به طعام كردند، ايشان از مركب پياده شدند و سر سفره آنها نشستند و فرمودند: خداوند انسان هاى متكبر را دوست ندارد. بعد امام به آنها فرمود: من دعوت شما را پذيرفتم، شما هم دعوت مرا بپذيريد. گفتند: قبول. آنگاه به منزل امام آمدند و امام به خادم منزل گفت: هر چه دارى بياور. براى آنها بهترين غذا آورده شد و امام براى خوشحال كردن بيشتر آنها در كنارشان نشست و تناول فرمود. اما در روز عاشورا، امام سعى بسيار كردند كه با فراهم كردن مقدارى آب دل كودكان و زنان را شاد كنند، ولى نتوانست.
۶ - گريه به تبعيت از ديگران. گاهى گريه به تبعيت از گريه كنندگان و بدون در نظر گرفتن شخصى كه براى او گريه مى كنند، صورت مى پذيرد. بنابراين تو به پيروى از پيامبرصلىاللهعليهوآله
بر آن حضرت گريه كن، چرا كه حضرت رسول (طبق فرموده قرآن) براى ما اسوه حسنه است. همچنين به تبعيت و پيروى از پيامبران و اوصيأ بلكه به پيروى از آسمان ها، زمين ها، وحوش، پرندگان، جنت و نار، آنچه ديده و نديده مى شود، جن و پرى، درختان و حتى سنگ ها براى آن حضرت گريه كن. حتى به تبعيت از آهن بر حسينعليهالسلام
گريه كن، زيرا كه در حكايت مسمار (ميخ) سفينه نوحعليهالسلام
آمده است كه ميخ ها براى حسينعليهالسلام
خون گريه كردند، پس تو به پيروى از آنها اشك بريز.
۷ - ترحم به نوع بشر بدون در نظر گرفتن هر گونه حق، صفت و علاقه به شخص مظلوم موجب رقت است. مثلا وقتى مى شنوى كه مردى بدون هيچ گونه تقصيرى به همراه فرزندان بزرگ و كوچك خود و زنان و برادران و خواهران و يارانش به بيابانى آمده و با او چنان رفتارى مى كنند، قلبت آتش مى گيرد. حتى اگر باخبر شوى كه با يك نفر انسان تقصيركارى كه حلالى را حرام و يا حرامى را حلال كرده يا با دشمن تو و يا با كافر به خدا، چنان رفتارى كرده اند، دلت به حال او مى سوزد. امام خطاب به دشمنانش مى فرمود: آيا از من مطالبه خون كشته اى را مى كنيد كه من او را كشته ام يا مالى را تصاحب كرده ام و يا بدعتى در دين گذاشته ام؟!
بايد بگويم: جانم به فدايت، اگر حتى چنين كرده بودى، سزاوار آنچه بر سر تو آوردند نبودى، پس بياييد براى ترحم بر حسين، گريه كنيم، زيرا كسى كه بر او اين چنين گريه نكند، بى مروت است.
۸ - گريه به خاطر همه اين صفت ها؛ چرا كه تمام اين صفت ها در حسينعليهالسلام
فراهم است. او پدر واقعى تو است، به او وابسته و پيوسته هستى، در آسمان ها و زمين مقام و شأن والايى دارد، صاحب همه صفات حميده است، تمام خلايق بر او گريه كردند؛ او از نوع بشر است و هيچ جرم و گناهى نداشت، اما آن مصيبت ها برايش پيش آمد. پس براى همه اين موارد بر او گريه كنيد، زيرا كسى كه اين گونه بر او گريه نكند، عاق، شقى، بى وفا، بى حقوق، قدرناشناس، بى مروت و خارج از حقيقت انسانيت است.
نوع دوم از منشأ گريه
نوع دوم از منشأ گريه و رقت ؛ يعنى گريه به سبب غيرملحوظ، انواعى دارد:
الف: هر نوع خضوع، خشوع، شكستن دل، هم و غمى كه دچار مردم مى گردد، منبع و مرجع آن به حسينعليهالسلام
باز مى گردد. اين مطلب نياز به بيان مقدمات و توضيحاتى دارد كه در اينجا محل بيان آنها نيست.
ب - رقت بر آن حضرت بالفطره و بدون اختيار است، همان فطرتى كه مردم بر آن خلق شدند. اين امر درباره دوستان و دشمنان حسين - با غفلت از بغضشان - صادق است. دشمنان آن حضرت آنجا كه موجبى براى غفلت از بغضشان فراهم مى شود، رقت و گريه بر آنها غلبه پيدا مى كند. مانند گريه يزيد وقتى هند او را ديد و گريه معاويه بر علىعليهالسلام
. اين قسم نيازى به آن ندارد كه بگوييم بياييد و بر چيزى گريه كنيد. بلكه بايد بگوييم كه از هر چيز صرف نظر كن و فرض كن كه حسينعليهالسلام
را نمى شناسى و هيچ پيوند، حقوق، صفات و شأن و مقامى نزد تو ندارد و فرض كن كه گريه بر آن حضرت هيچ اجر و ثوابى ندارد؛ آنگاه ملاحظه كن آيا اشك تو بى اختيار جارى مى شود يا نه؟!
ج: فطرتى كه بدون اختيار موجب رقت مى شود، حتى با توجه به جهت بغض و كينه و ممانعت نفس از رقت و تشويق و ترغيب آن به صبر پيشه كردن. با اين همه گريه بر انسان غالب مى شود؛ مانند گريه پسر سعد، و اخنس بن زيد و گريه خولى و گريه رباينده گوشواره فاطمه دختر حسينعليهالسلام
و گريه تمام لشكريان پسر سعد. حالت هايى عارض شد كه آنها را به گريه انداخت ؛ و اين در حالى بود كه آنها مى خواستند جلوى گريه خود را بگيرند و به بغض و كينه شان و عدم رغبت به گريه بر حسينعليهالسلام
هم توجه داشتند. ضمن اين كه اين كار با آنچه در صدد انجام آن بودند و يا آن را انجام مى دادند، منافات داشت. اما با اين وجود، گريه و تأثر به همه حالت هاى آنها، حتى بر شقاوت و خبث طينتشان غلبه كرد، با اينكه در ميان آنها فرزندان زنا، كفر، نفاق و شقاوت وجود داشت.
پس اگر مى خواهى به چنين حالت حزن آورى براى كسى كه دشمن آن حضرت است - با توجه به اينكه او به اين دشمنى توجه دارد و مانع از گريه خود مى شود - پى ببرى، دقت كن، سپس مانع از گريه خود شو، ملاحظه مى كنى كه بدون اختيار گريه بر تو غلبه مى كند.
اينك برخى از آن حالت ها را يادآور مى شويم و نمى گوييم بياييد گريه كنيم، بلكه مى گوييم جلوى گريه خود را بگيريد و سختى را بر خود هموار كنيد و صبر پيشه گيريد، آنگاه دقت كنيد ببينيد آيا مى توانيد چنين كارى كنيد.
يكى از حالت ها اين بود كه امام در ميدان ايستاده بود، در حالى كه بر پيكر مطهرش هزار و پانصد زخم وارد شده بود، سرش شكافته شده بود، قلبش به حسب ظاهر از تير و بر حسب باطن از ملاحظه شرايط اهل بيتش پاره پاره شده بود؛ وجود مباركش از تشنگى و از درد فراق فرزندان، برادران و ياران آتش گرفته بود. در چنين شرايطى با شمشير بر قربانگاه مى زند و درخواست آب مى كند. حال اگر مى توانى جلوى گريه خود را بگير. پسر سعد بر چنين حالتى چنان گريه كرد كه اشك بر گونه هايش جارى شد.
حالت ديگر اينكه ؛ زنان اهل بيت و سر شهدأ را پيش يزيد آوردند. سرها را بر زمين گذاشتند و دختران و زنان را دست بسته سرپا نگه داشتند. حالت بسيار اسفناكى ايجاد شد؛ به نحوى كه يزيد لعنت الله عليه متأثر شد و گفت: خدا روى پسر مرجانه را سياه گرداند.
مقصد دوم: اين مبحث درباره انگيزه هاى خاصى است كه موجب گريه بر حسينعليهالسلام
مى شود، كه چهارده مورد به شرح زير است:
۱ - رؤ يت شبح و سايه آن حضرت در عالم اشباح و سايه ها، بلكه رؤ يت ايشان در عالم قدس، باعث گريه شد. چنين حالتى براى آدمعليهالسلام
- هنگامى كه در عالم ذر، ذر را مشاهده كرد - اتفاق افتاد. خداوند قضيه كربلا را براى او توصيف كرد و آدم متأثر شد و گريه نمود. ابراهيمعليهالسلام
نيز وقتى ملكوت آسمان ها و زمين را ديد، اشباح خمسه طيبه را تحت عرش ملاحظه كرد، آنگاه ديدن پنجمين آنها (حسينعليهالسلام
) او را به گريه انداخت.
۲ - شنيدن نام آن حضرت موجب گريه است. حسينعليهالسلام
خودش فرمود: نزد هر زن و مرد مؤمنى كه نام من برده شود، گريه مى كند و مصيبت هاى من او را غمگين مى سازد. بنابراين او سبب گريه انسان هاى مؤمن است.
۳ - بردن نام آن حضرت، باعث گريه است. آدم و زكريا عليهما السلام درباره بردن نام حسين گفتند كه بردن نام او اشك را جارى مى كند و قلب را مى شكند.
۴ - نگاه به حسينعليهالسلام
موجب گريه است. اين مسأله براى پيامبرصلىاللهعليهوآله
، وقتى حسينعليهالسلام
به دنيا آمد و براى اولين بار او را ديد، رخ داد. بعد از آن هم هميشه به محض اينكه حسينعليهالسلام
را مى ديد، گريه مى كرد. علىعليهالسلام
نيز وقتى به حسينعليهالسلام
نگاه كرد، گريست و گفت: اى اشك چشم هر مؤمن! امام حسين پرسيد: اى پدر، من هستم؟ گفت: بله. پس آيا به احوال آن حضرت نگاه كرده ايد؟ اگر شما چنين كارى نكرده ايد آن حضرت به شما مى نگرد. در روايت صحيح آمده است كه حسينعليهالسلام
بر يمين عرش به قتلگاه و زائرانش مى نگرد. بدون اشك آن بزرگوار به كسانى كه بر او گريه مى كنند، مى نگرد و هيچ جاى تعجب ندارد كه بعد مسافت و موانع، نمى توانند مانع نگاه آن حضرت شوند.
۵ - نگاه به مرقد امام حسينعليهالسلام
باعث گريه مى شود. امام صادقعليهالسلام
فرمود: حسينعليهالسلام
در سرزمين غربت، غريب است، هر كس او را زيارت كند مى گريد و آنكه زيارتش نكند، اندوهگين مى شود و آنكه او را نديده دلش مى سوزد و كسى كه به قبر فرزندش در نزد پاى مباركش بنگرد، بر او ترحم مى كند.
۶ - لمس پيكر آن حضرت و بوسيدنش موجب گريه مى شد. اين قضيه براى پيامبرصلىاللهعليهوآله
در مواردى پيش مى آمد. آن حضرت زير گلوى حسينعليهالسلام
را مى بوسيد و گريه مى كرد. گاهى، بالاى قلب حسين را مى بوسيد و گريه مى كرد. گاهى، بالاى قلب حسين را مى بوسيد و گريه مى كرد. زمانى پيشانى او، دندان هاى او، و گاهى هم تمام بدن حسينعليهالسلام
را مى بوسيد و گريه مى كرد. حسينعليهالسلام
مى پرسيد: اى پدر چرا گريه مى كنى؟ پيامبر فرمود: جاى شمشيرها را مى بوسم. اگر از آن حضرت درباره گريه اش، وقتى دندان هاى حسين را مى بوسيد، سئوال مى شد، پيامبر در جواب مى گفت: جاى چوب خيزران را مى بوسم و جايى را مى بوسم كه وقتى ابن زياد را ببيند، تبسم مى كند و من بر خنده او مى گريم. اگر سؤ ال مى شد، چرا بالاى قلب او را مى بوسى، مى فرمود: آنجا، جاى فرود آمدن تير سه شعبه است.
اما خواهرش زينب خواست جاهايى را ببوسد كه رسول الله مى بوسيد، ولى نتوانست، چون تمام اعضا و پيكر حسينعليهالسلام
مجروح و پاره پاره بود؛ بويژه كه با اسب هم بر پيكرش تاختند. حتى اگر اين كار را هم نمى كردند، پيكر آن حضرت در اثر وارد شدن شمشيرها و نيزه ها و تيرها پاره پاره شده بود. كما اينكه خودشان فرمودند: گويا گرگان بنى اميه شكم خود را از قطعات بدن من پر مى كنند. لذا به زبان حال زينب، به فارسى گفته شده است:
بله، زينب عليها السلام جايى را بوسيد كه پيامبرصلىاللهعليهوآله
نبوسيده بود، او گلوى بريده، و رگ هاى قطع شده حسينعليهالسلام
و باطن چيزى را بوسيد كه پيامبرصلىاللهعليهوآله
ظاهر او را بوسيده بود. و لذا زينب وقتى چهره اش را بر گلوى بريده حسين گذاشت، پيامبر را مخاطب قرار داد و گفت: اين حسين است كه پيكرش پاره پاره شده و سرش را از قفا بريده اند.
نمى دانم زينب عليها السلام از كجا دريافت كه سر حسينعليهالسلام
را از قفا بريده اند، اما در اين باره چند وجه وجود دارد: يكى اينكه، هنگام جدا كردن سر حسينعليهالسلام
، خود شاهد اين صحنه بوده است، اما اين بر خلاف چيزى است كه از روايات بر مى آيد؛ چون حسينعليهالسلام
به ايشان دستور داد كه به خيمه ها باز گردد. دوم اينكه قضيه را از كسانى شنيده باشد كه در صحنه حاضر بودند و اين ماجرا را نقل كرده يا اين مسأله را اعلام نمودند و زينب سلام الله عليها هم آن را شنيده باشد. سوم اينكه وقتى پيكر مطهر را به آن وضعيت ديد، اين موضوع را استنباط كرده باشد، چون ملاحظه كرد جنازه حسينعليهالسلام
واژگون و رو به زمين افتاده است كه اين قضيه و افتادن پيكر مطهر در بيابان مصيبتش از اصل قضيه شهادت، براى زينب سنگين تر بود، از اين رو جدش پيامبر را مخاطب قرار داد و گفت اين حسين توست كه سرش را از قفا بريده اند و در بيابان رها كرده اند.
۷ - انتساب به آن حضرت موجب حزن و گريه است. حتى از ميان پنج ميخى كه به نام پنج تن آل عبا بود، ميخ پنجم كه به نام ايشان بود، موجب حزن و گريه شد. شرح اين قضيه آن است كه وقتى جبرئيلعليهالسلام
ميخ هاى سفينه نوحعليهالسلام
را آورد، هر ميخى به نام يك پيامبر بود، پنج ميخ براى جلوى كشتى آورد. نوحعليهالسلام
آنها را گرفت، اولين آنها روشن شده و درخشيد. جبرئيل گفت: اين ميخ به نام خاتم الانبيأ محمدصلىاللهعليهوآله
و سلم است. درباره سه ميخ ديگر نيز كه به نام على، فاطمه و حسنعليهمالسلام
بود، همين اتفاق افتاد. اما وقتى پنجمين ميخ را به دست گرفت، از آن خون ظاهر شد و دستش به آن خون آغشته گشت. جبرئيل گفت: اين ميخ به نام حسينعليهالسلام
است. وقتى آهنى، حسينى باشد، خونين مى گردد، پس چرا قلب ها خونين نشود، اگر حسينى باشند؟
باعث تعجب است كه علل و اسباب فرح و شادى در انتساب به آن حضرت موجب گريه است. حورى مخصوص آن حضرت در بهشت گريان است. عيد او و پوشيدن لباس جديد آن حضرت در روز عيد، براى جدش پيامبر موجب گريه است. بازى كردنش باعث گريه است، پيروزى اش در جنگ، براى پدرش گريه آور است. تناول غذايى مطبوع توسط آن حضرت موجب گريه است، بلكه ستايش و سپاس به ايشان، ولادتشان و درود و تهنيت به ايشان - بر حسب روايات - موجب گريه است.
۸ - حلول ماه محرم موجب حزن و گريه است. اين ماه موجب حزن و اندوه مواليان آن حضرت مى شود و بغض گلوى آنها را مى فشارد.
۹ - ورود به خاك مرقد آن حضرت موجب حزن و گريه است. اين قضيه براى هر پيامبرى كه وارد آن سرزمين شده، پيش آمده است. در حديث آمده است كه هيچ پيامبرى نبوده مگر اينكه كربلا را زيارت كرده است و خطاب به اين خاك گفته است كه در تو ماه درخشان دفن مى شود و هر پيامبرى كه وارد اين خاك مى شده است، حالش دگرگون و دلتنگ مى شده و غم و اندوه او را فرا مى گرفته است و در اين باره از پروردگار خود سؤ ال كرده اند و به آنها وحى شده كه اينجا كربلاست و حسينعليهالسلام
در اينجا به شهادت مى رسد. چنين حالتى براى اهل بيت آن حضرت، وقتى وارد كربلا شدند و در آنجا فرود آمدند، نيز پيش آمد. ام كلثوم گفت: اى برادر اينجا بيابان هولناكى است. امام فرمود: پدرم در اين سرزمين به خواب رفت و با گريه بيدار شد و گفت: پسرم حسين را در دريايى از خون مضطرب ديدم. بعد گفت: اى ابا عبدالله! وقتى آن واقعه در اينجا رخ دهد تو چه حالتى خواهى داشت؟
۱۰ - شنيدن نام كربلا باعث گريه است. چنين حالتى براى خود امام حسينعليهالسلام
پيش آمد. وقتى وارد سرزمين كربلا شد و درباره نام آن سؤ ال كرد، به ايشان خبر دادند نام هاى زيادى دارد كه يكى از آنها كربلاست. حضرت با شنيدن اين نام چشمانش پر از اشك شد و گفت: خدايا! من از رنج و بلا به تو پناه مى آورم. اينجا محل فرود كاروان ما و جايى است كه در آن خون هاى ما ريخته مى شود، كودكان مان را سر مى برند، خون من در آن جارى مى شود و حرم مرا مى بينى كه پرده از آنها برداشته اند و لباس اسارت بر تن دارند. در اينجا شجاعان من كشته مى شوند و فرزندانم را سر مى برند و اراذل، آزادگان را به اسارت و بندگى مى گيرند. پس اى قوم! فرود آييد و از من فاصله بگيريد كه من در اين سرزمين مى مانم.
۱۱ - نوشيدن آب سرد موجب حزن و اندوه براى حسينعليهالسلام
است. يكى از مواردى كه هميشه موجب گريه امام صادقعليهالسلام
مى شد، نوشيدن آب خنك بود. از داوود رقى نقل شده است كه گفت: در خدمت امام صادقعليهالسلام
بودم، مقدارى آب نوشيد و متأثر شد و چشمانش پر از اشك گرديد و گفت: چقدر نام حسينعليهالسلام
عيش را منقص مى كند!! و من آبى ننوشيدم مگر اينكه حسينعليهالسلام
را ياد كردم. تا آخر حديث. از حسينعليهالسلام
نيز نقل شده است كه فرمود: اى شيعيان من! هر گاه آب گوارايى نوشيديد مرا ياد كنيد.
۱۲ - بوييدن تربت آن حضرت، موجب تأثر است. اين امر جدش پيامبرصلىاللهعليهوآله
و سلم را گرياند. يك بار علىعليهالسلام
بر آن حضرت وارد شد و ديد پيامبر از هر دو ديده اشك مى ريزند. حضرت على مى گويند: وارد بر پيامبر شدم در حالى كه اشك از چشمانشان جارى بود. گفتم: پدر و مادرم به فدايت يا رسول الله! چرا گريه مى كنى، آيا كسى موجب ناراحتى شما شده است؟ فرمود: نه، بلكه جبرئيل نزد من بود، او به من خبر داد كه حسين در كنار فرات به قتل مى رسد. سپس گفت: آيا مايلى تربت او را استشمام كنى؟ گفتم، آرى. مشتى از خاك به من داد، كه (با بوييدن آن) اشكم جارى شد و نام آن سرزمين كربلاست.
همين حالت براى امام رضاعليهالسلام
نيز پيش آمد. ابى بكار مى گويد: كربلا را زيارت كردم و از نزديك سر مبارك مقدارى خاك قرمز برداشتم. آنگاه خدمت امام رضاعليهالسلام
رسيدم و آن را به ايشان عرضه كردم. آن را در دستش گرفت و استشمام كرد، سپس گريه كرد تا جايى كه اشك از چشمانش جارى شد. بعد امام فرمود: اين تربت جدم حسينعليهالسلام
است.
۱۳ - شنيدن مصيبت وارده بر هر شهيد، يا غريب يا مظلومى يادآور حسينعليهالسلام
است و موجب گريه بر آن حضرت مى شود. امام حسينعليهالسلام
خودشان فرمودند: هر گاه نام غريب يا شهيدى را شنيديد براى من عزادارى كنيد.
۱۴ - شنيدن مصيبت هاى آن حضرت، يا تصور آنها موجب گريه است. اين موارد تأثيرات متعددى دارد كه بستگى به شنونده دارد و با تفاوت آنها تأثير آنها هم تفاوت مى كند كه تفصيل آن در فصل بعد خواهد آمد. ان شأ الله تعالى.
مقصد سوم: اين بحث درباره چگونگى رقت و جزع و گريه بر آن حضرت است كه داراى اقسامى است:
اول: گريه قلب به واسطه غم و اندوه، كه اولين مرتبه گريه است، و فايده آن اين است كه نفس هاى شخص مغموم و محزون را تسبيح خداوند قرار مى دهد. چنانچه فرموده اند، نفس هاى شخصى كه به خاطر ستمى كه بر ما رفته، مغموم باشد، تسبيح به حساب مى آيد.
دوم: تألم قلب ؛ در حديث آمده است كسى كه به خاطر ما قلبش متألم شود، هنگام مرگ خوشحال است و اين خوشحالى او ادامه دارد تا اينكه در كنار حوض بر ما وارد شود.
سوم: جمع شدن اشك در چشم، بدون اينكه جارى شود؛ چنين حالى موجب رحمت الهى است. چنانچه در روايت از امام صادقعليهالسلام
درباره گريه كنندگان بر حسينعليهالسلام
آمده است كه: خداوند شخص گريه كننده را قبل از آنكه اشك از چشمانش جارى شود، مورد رحمت خود قرار مى دهد.
چهارم: خروج اشك از چشم، حتى اگر به اندازه بال مگسى باشد (تر شدن چشم از اشك) ؛ در اين باره وارد شده است كه اين كار موجب آمرزش گناهان است اگر چه به اندازه كف دريا باشد.
پنجم: جارى شدن اشك از چشم ؛ بنا به فرموده معصومعليهالسلام
، اگر اشك از چشم جارى شود و قطره اى از آن در جهنم افتد، حرارتش به سردى مى گرايد.
ششم: سرازير شدن اشك و ريختن آن به چهره، محاسن و سينه ؛ امام صادقعليهالسلام
وقتى مرثيه حسينعليهالسلام
را شنيد، اين چنين گريه كرد و بعد فرمود: «ملائكه هم مثل ما، بلكه بيشتر از ما گريه كردند. به واسطه چنين گريه اى خداوند سرتاسر بهشت را بر تو واجب گردانيده است.
هفتم: ناله و فغان و جان دادن به اين منظور؛ در مورد اول يعنى ناله سر دادن ؛ امام صادقعليهالسلام
براى كسى كه چنين كارى كرد، دعا فرمود و گفت: خدايا بر آن ناله هايى كه به خاطر ماست، ترحم كن. درباره دومى (فغان كردن) ؛ كار و شأن حضرت زهرأ سلام الله عليها است ؛ آن بزرگوار هر روز به خاطر فرزندش فغان و ناله سر مى دهد، تا اينكه پدرش، ايشان را ساكت مى كنند. در مورد سوم (جان دادن) ابوذر وقتى مردم را به كشته شدن حسينعليهالسلام
خبر داد، مطلبى به اين مضمون گفت كه اگر عظمت و سنگينى آن مصيبت را درك كنيد آنقدر گريه مى كنيد تا جان بدهيد.
هشتم: گريه كردن با صداى بلند، و من چگونه در اين باره سخن بگويم كه قاتل حسين دستور به اين كار داد، اين كار از عجايب است. يزيد، قاتل امام حسينعليهالسلام
دستور داد كه براى آن حضرت با سر دادن گريه و زارى عزادارى كنند. او به همسرش هند گفت: اى هند براى حسين شيون نما و گريه كن كه او فريادرس قريش است، پسر زياد درباره او عجله كرد، لعنت خدا بر او باد.
نهم: بر سر و صورت زدن ؛ عبدالله بن عمر، وقتى خبر قتل حسينعليهالسلام
را شنيد، چنين كرد؛ او بر سر و صورت خود مى زد و مى گفت: هيچ مصيبتى مانند مصيبت حسين نيست ؛ تا اينكه يزيد به نحوى او را به سكوت واداشت.
دهم: مشابهت با گريه كننده كه همان تباكى است ؛ در اين خصوص وارد شده است: كسى كه تباكى كند، بهشت از آن اوست. يعنى اگر كسى سنگ دل شده و دلش آتش نمى گيرد، بايد سر را به زير افكند و خود را شبيه مصيبت زده و دلشكسته بنمايد. من نمى دانم چگونه قلب قساوت پيدا مى كند و بر ذكر مظلوم نمى سوزد. ذكرى كه حتى صبر - اگر صبر بر مصيبتش تحقق يابد - بر آن مى گريد.
منشأ اين قساوت دو چيز است: يكى غرق در افزون طلبى مادى شدن، كه قساوت از اثرات آن است. در دعاها وارد شده است: اللهم انى اعوذ بك من قلب لا تخشع و عين لا تدمع و بطن لا يشبع
خدايا! به تو پناه مى برم از دلى كه خاشع نمى شود و از چشمى كه نمى گريد و از شكمى كه سير نمى شود.
دوم ؛ پرحرفى درباره مسائلى كه به انسان مربوط نمى شود. علاج اين قساوت دست نوازش بر سر يتيمان كشيدن است. در روايت وارد شده است كه چنين كارى ضمن اينكه اجر و پاداش دارد، قساوت را برطرف مى كند.
يازدهم: گريه بدون اشك ريختن به خاطر خشك شدن اشك از كثرت جارى شدن آن ؛ چنين حالتى براى زنان آن حضرت بعد از بازگشتشان به مدينه و برپا كردن عزاى آن حضرت رخ داد.
دوازدهم: گريه كردن به نحوى كه اثرش بر روى شخص ظاهر شود و مانع خوردن و آشاميدن شود؛ چنين امرى در روايت مسمع بن عبدالملك آمده است. او به امام صادقعليهالسلام
عرض كرد؛ هنگام ذكر حسينعليهالسلام
و يادآورى رفتارى كه با او شد، چنين حالتى بر من عارض مى شود. امام فرمود: خداوند به اشك چشمت ترحم كند. سپس اجر و پاداش حاصل براى او از هنگام جان سپردن تا پايان روز جزا را ذكر فرمود.
مقصد چهارم
اين مقصد درباره مجالسى است كه براى ذكر مصيبت هاى آن حضرت و گريه بر ايشان، منعقد مى شود و به طور كلى بر پنج قسم است: مجلسى كه قبل از خلق آدمعليهالسلام
برپا شد. دوم مجلسى كه بعد از آن و قبل از ولادت حسينعليهالسلام
منعقد شد. سوم: مجلسى كه بعد از ولادت و قبل از شهادت آن بزرگوار برپا شد. چهارم: مجالسى كه پس از شهادت امام در دنيا برپا مى شود. پنجم: مجلسى كه بعد از فانى شدن دنيا در روز قيامت منعقد مى گردد.
نوع اول
شامل دو مجلس است، هر چند تعبير از مجلس در اينجا مجازى است مجلس اول، محل تقدير آن حضرت است. هنگامى كه خداوند بر اين امر اراده فرمود و قلم بر لوح تقدير كشيد، قلم و لوح بر آن حضرت اندوهگين شدند. دوم در اطراف عرش قبل از خلق آدمعليهالسلام
است. وقتى پروردگار به ملائكه فرمود من در روى زمين براى خود جانشين، قرار دادم، آنها گفتند، آيا در روى زمين كسى را خليفه مى گردانى كه خونريزى مى كند؟ در بعضى از تفسيرها آمده است كه آنها در اين مسأله، قتل حسينعليهالسلام
را ملاحظه كردند و اين سخن را از باب اندوه و حسرت بيان نمودند؛ سپس خداوند تعالى فرمود: من به آنچه شما نمى دانيد، آگاه هستم.
نوع دوم:
در اين نوع چهارده مجلس وجود دارد:
اول ؛ عرفات: وقتى آدمعليهالسلام
به ساق عرش نگاه كرد و اسمأ خمسه را مشاهده نمود و جبرئيلعليهالسلام
به او ياد داد كه بگويد:يا حميد بحق محمد، يا عالى بحق على، يا فاطر بحق فاطمه يا محسن بحق الحسن و الحسين و منك الاحسان
وقتى نام حسينعليهالسلام
را به زبان آورد، اشكش جارى شد و قلبش خاشع گرديد و گفت: اى برادر! ذكر پنجمين اسم، قلب مرا مى شكند و اشكم را جارى مى سازد. آنگاه جبرئيلعليهالسلام
با مرثيه سرايى براى حسينعليهالسلام
، علت اين امر را توضيح داد، آدم و ملائكه حاضر در آنجا مى شنيدند و گريه مى كردند. آنگاه جبرئيل گفت: اين فرزند تو، به مصيبتى گرفتار مى شود كه در برابر آن تمام مصيبت ها ناچيز مى شود. پرسيد آن چه مصيبتى است؟ گفت: لب تشنه و غريب و تنها در حالى كه هيچ يار و ياورى ندارد كشته مى شود. اى آدم! اى كاش تو مى ديدى كه او واعطشا مى گويد و از كمى يار و ياور ناله و از شدت تشنگى، دنيا و آسمان جلوى چشمش تيره و تار مى گردد؛ جواب او را فقط با شمشير مى دهند و او را از قفا سر مى برند، خيامش را غارت مى كنند و سرهاى آنها را به همراه زنانش در شهرها مى گردانند.
دوم و سوم بهشت ؛در بهشت دو مجلس برپا شد. در مجلس اول، مرثيه سرا حوريه بود و شنونده، پيامبرصلىاللهعليهوآله
و جبرئيلعليهالسلام
. در مجلس دوم، مرثيه سرا جبرئيل و شنونده، پيامبرصلىاللهعليهوآله
و حورالعين بودند. در بحارالانوار از پيامبرصلىاللهعليهوآله
روايت شده است كه فرمود: در شب معراج وقتى مرا سير دادند، جبرئيل دست مرا گرفت و مرا كه خوشحال بودم وارد بهشت كرد، تا اينكه درختى از نور ديدم كه با نور مزين شده بود. در اصل آن درخت دو ملك هستند كه تا روز قيامت به زر و زيور آراسته اند. سپس پيش رفتم تا به درخت سيبى رسيدم كه بزرگتر از آن را نديده بودم، سيبى برداشتم و آن را دو نيم كردم، از آن براى من حوريه اى خارج شد كه پلك هايش مانند شاه پر بال عقاب بود. از او پرسيدم تو مال كيستى؟ گريه كرد و گفت: مال فرزند تو، حسين بن على بن ابى طالب، كه مظلومانه به شهادت مى رسد. اما روايت ديگر؛ روايت شده است كه وقتى وفات امام حسنعليهالسلام
نزديك شد و سم در بدن ايشان اثر كرد و رنگش سبز شد، امام حسينعليهالسلام
گفت: چرا رنگت سبز شده است و بعد گريه كرد. امام حسن گفت: اى برادر حديث جدم درباره من و تو صدق كرد: سپس امام حسينعليهالسلام
را در آغوش گرفت و به شدت گريه كرد. در اين باره از امام حسنعليهالسلام
سؤ ال كرد؛ ايشان گفتند: جدم به من خبر داد كه وقتى شب معراج وارد بهشت شدم دو قصر عالى مجاور هم و شبيه به هم ديدم كه يكى از زبرجد سبز بود و ديگرى از ياقوت سرخ، از جبرئيل سؤ ال كردم، گفت: يكى از آنها به حسن و ديگرى به حسين تعلق دارد، زيرا حسن به واسطه سم از دنيا مى رود و رنگش سبز مى شود، اما آنكه سرخ است، قصر حسين است، چون كشته مى شود و چهره اش به خون آغشته مى گردد. در آن هنگام، پيامبر و جبرئيل گريه كردند و فرشتگان حاضر در آنجا به گريه و ناله ضجه زدند.
چهارم ؛مجلس آدمعليهالسلام
در كربلا؛ آدم وقتى در زمين مى گشت، چون به محل شهادت حسينعليهالسلام
رسيد، پايش لغزيد و به زمين افتاد و خون از پايش جارى شد، آنگاه سر به سوى آسمان بلند كرد و گفت: بارالها! آيا خطاى ديگرى از من سر زد و مرا مجازات كردى؟ به او وحى شد، نه، اما در اين سرزمين فرزند تو حسين مظلومانه كشته مى شود، از اين رو خون تو از باب موافقت با خون او جارى شد. پرسيد: قاتل او چه كسى است؟ به او وحى آمد كه يزيد. آنگاه آدم چهار مرتبه يزيد را لعنت كرد و چند قدمى به سمت كوى عرفات رفت.
پنجم ؛سفينه نوحعليهالسلام
؛ وقتى سفينه بالاى قتلگاه حسينعليهالسلام
و محل طوفان سفينه اهل بيت (حسينعليهالسلام
) رسيد، دچار مشكل شد و نوحعليهالسلام
ترسيد كه غرق شود. آنگاه به درگاه الهى عرض كرد: خدايا! دنيا را آب فرا گرفته است، و در هيچ مكانى، مانند اين سرزمين دچار وحشت و هراس نشدم. جبرئيلعليهالسلام
براى بيان قضيه حسينعليهالسلام
نازل شد و گفت: او در اينجا كشته مى شود. آنگاه نوح و اصحاب سفينه گريه كردند و يزيد را لعنت نمودند و از آنجا گذشتند.
ششم ؛مجمع البحرين ؛ آن طور كه در روايت آمده است، وقتى موسىعليهالسلام
با خضرعليهالسلام
ملاقات كرد، خضر براى او درباره آل محمد و مصيبت هاى آنها سخن گفت: وقتى سخن به حسينعليهالسلام
رسيد، صداى هر دوى آنها به گريه بلند شد.
هفتم ؛ قاليچه سليمان و لشكريان او، كه عبارت بودند از انس، جن و پرندگان ؛ وقتى سليمانعليهالسلام
در هوا بر روى قاليچه بود، چون بر فراز قتلگاه حسينعليهالسلام
قرار گرفت، باد قاليچه را سه دور چرخاند و بر زمين انداخت. سليمان باد را مورد سرزنش قرار داد، اما باد شروع به نوحه سرايى كرد و گفت: اى پيامبر خدا! اينجا محل شهادت حسينعليهالسلام
است، تا آخر حديث.
هشتم ؛ ساحل حرزان ؛ وقتى به ابراهيمعليهالسلام
ملكوت آسمان ها و زمين ارائه شد و شبح حسينعليهالسلام
را ملاحظه كرد، بر آن حضرت گريه نمود.
نهم ؛ مجلس دوم ابراهيم ؛ آن حضرت وقتى خواست بت ها را بشكند، گفت: من ناخوش هستم يعنى براى آنچه بر حسينعليهالسلام
وارد مى شود.
دهم ؛مجلس سوم ابراهيمعليهالسلام
زمانى كه به جاى فرزندش قوچى را قربانى كرد؛ امام رضاعليهالسلام
فرمود: خداوند عزوجل به ابراهيمعليهالسلام
دستور داد كه به جاى فرزندش اسماعيل، قوچى را كه برايش فرستاده شده بود، ذبح كند. ابراهيم مايل بود فرزندش اسماعيل را به دست خودش ذبح كند و به او دستور ذبح گوسفند داده نمى شد تا به قلبش آن چيزى بازگردد كه به قلب پدرى باز مى گردد كه عزيزترين فرزندش را به دست خودش ذبح مى كند تا از اين طريق سزاوار ارتقاى درجات اهل ثواب بر مصيبت ها شود. آنگاه خداوند عزوجل وحى فرستاد اى ابراهيم! كدام مخلوق من، براى تو محبوب تر است؟ گفت: اى پروردگار! مخلوقى دوست داشتنى تر براى من از حبيب محمدصلىاللهعليهوآله
خلق نكرده اى. خداوند وحى كرد: آيا او را بيشتر دوست دارى يا خودت را؟ عرض كرد؛ او براى من از خودم محبوب تر است. خداوند گفت: فرزند او نزد تو محبوب تر است يا فرزند خودت؟ عرض كرد؛ فرزند او. خداوند فرمود: ذبح مظلومانه فرزند او به دست دشمنانش قلب تو را بيشتر به درد مى آورد يا ذبح فرزندت به دست خودت در راه اطاعت از من؟ گفت: اى خداى من! ذبح او به دست دشمنانش بيشتر قلب مرا به درد مى آورد. خداوند فرمود: اى ابراهيم! طائفه اى كه گمان مى كنند از امت محمد هستند، فرزندش حسين را بعد از او مظلومانه و از روى ستم و عدوان مى كشند، آنچنان كه گوسفند را مى كشند و به اين خاطر مستوجب خشم و غضب من خواهند شد. آنگاه ابراهيم از اين حكايت بى تاب شد و قلبش به درد آمد و گريه سر داد. سپس خداوند عزوجل وحى فرستاد كه اى ابراهيم! بى تابى تو بر حسين و كشتن او را فداى بى تابى تو بر فرزندت اسماعيل - در صورتى كه آن را به دست خودت ذبح مى كردى - نموديم و براى تو درجات اهل ثواب بر مصيبت ها را واجب كرديم. تفسير فرمايش خداوند تعالى كه مى فرمايد: «و فديناه بذبح عظيم»
ما ذبح بزرگى را فداى او كرديم ؛ اين است.
يازدهم ؛مجلس چهارم ابراهيم خليل اللهعليهالسلام
در كربلا؛ هنگامى كه ابراهيمعليهالسلام
سوار بر اسب به اهل بيتش رسيد، پاى اسبش لغزيد و بر زمين افتاد و سرش شكست. آنگاه گفت: الهى از من چه سر زده است. اسب شروع به صحبت كرد و گفت: شرمندگى ام از تو عظيم است، علت، آن بود كه در اينجا فرزند خاتم الانبيأصلىاللهعليهوآله
كشته مى شود، خون تو از باب موافقت با خون او جارى شد.
بايد بگويم: شايد محل افتادن ابراهيم از اسب، همان محل افتادن حسينعليهالسلام
از اسب باشد، اما به تفاوت ميان اين دو افتادن توجه كن!
دوازدهم ؛مجلس اسماعيل ذبيح اللهعليهالسلام
در شريعه فرات ؛ گوسفندان آن حضرت در ساحل فرات مى چريدند؛ چوپان به ايشان اطلاع داد كه گوسفندان مدت هاست از اين آب نمى نوشند. در اين باره از پروردگارش سؤ ال كرد، به او وحى شد از گوسفندانت بپرس. اسماعيل پرسيد: چرا از اين آب نمى نوشيد؟ به صراحت گفتند: به ما خبر رسيده است كه فرزند تو، حسينعليهالسلام
سبط محمدصلىاللهعليهوآله
در اينجا لب تشنه كشته مى شود؛ از اين رو ما از غصه و غم از اين رودخانه آب نمى نوشيم.
سيزدهم ؛مجلس عيسى بن مريم عليهما السلام در كربلا، بنا به نقل ابن عباس ؛ در آنجا مرثيه سرا آهو بود و گريه كننده، او و حواريون.
چهاردهم ؛طور سينا؛ چندين بار در اين نقطه مجلس حسين برپا شد و در آن مجلس ذاكر مصيبت، وحى از جانب خداوند جهانيان، و شنونده موسىعليهالسلام
بود. يكى از اين مجالس آن بود كه ؛ يك نفر از بنى اسرائيل موسىعليهالسلام
را ديد كه با عجله و در حالى كه رنگش زرد شده، شانه هايش مى لرزد و چشمانش گود افتاده، مى رود؛ دانست كه براى مناجات با خدا دعوت شده است. آن شخص گفت: اى پيغمبر خدا! من گناه بزرگى مرتكب شده ام، از پروردگارت درخواست كن، از من درگذرد. وقتى موسىعليهالسلام
به مقامش رسيد و با خدا مناجات كرد؛ گفت: اى خدا! تو، قبل از اينكه من سخنى بگويم، آگاه هستى ؛ فلان شخص مرتكب گناهى شده است و از تو درخواست عفو و بخشش دارد. خداوند فرمود: اى موسى! هر كس كه از من طلب مغفرت نمايد، او را مى بخشم، بجز قاتل حسين را. موسى پرسيد: اى خدا، اين حسين كيست؟ فرمود: همان كسى است كه در كنار كوه طور ذكر آن بر تو رفت. پرسيد: چه كسى او را مى كشد؟ خداوند فرمود: عده اى باغى و طاغى از امت جدش او را در سرزمين كربلا مى كشند و اسبش مى گريزد و شيهه مى كشد و در شيهه خود مى گويد: وا مصيبت از ظلم امتى كه فرزند دختر پيامبر خود را كشتند. جسد او را بر روى رمل ها رها مى كنند، بدون اينكه غسل و كفن شده باشد و خيامش را غارت مى نمايند و زنانش را در شهرها به اسارت مى برند و يارانش را مى كشند و سر آنها را به همراه سر او بر نيزه ها مى كنند. اى موسى! افراد خردسال او را تشنگى از پا در مى آورد و بزرگسالان او پوست بدنشان چين و چروك بر مى دارد؛ كمك مى طلبد، اما ياورى ندارد، در پى پناهگاهى مى گردد، اما مأوايى ندارد. آنگاه موسىعليهالسلام
گريه كرد؛ و خداوند سبحان فرمود: اى موسى! آگاه باش كه هر كس بر او گريه كند، يا بگرياند يا تباكى (تظاهر به گريه كند) ، جسدش بر آتش حرام مى شود.
بايد بگويم كه ؛ خوشا به حال آنان كه، در ايمان ثابت قدم بودند، با موسى كليم الله سخن مى گفتند و هر گاه حاجتى داشتند يا طلب آمرزش مى كردند، از موسى مى خواستند كه در مقام مناجات آن را به خدا عرضه بدارد؛ اما بايد بگويم كه ما هم، كليم الله داريم ؛ او صاحب يد بيضأ، عصا و معجزاتى است كه در يمين عرش - نه بر كوه سينا - هميشه در مقام مناجات ايستاده است و بدون اينكه سؤ الى از جانب ما مطرح شود، براى ما طلب آمرزش مى كند؛ اما كليم الله ما، رنگ چهره اش زرد نيست، بلكه گلگون است و شانه هايش نمى لرزد، بلكه دست ها و اعضا و جوارحش بريده و پاره پاره است.
پانزدهم ؛ بيت المقدس، در بيت المقدس، اجمالا، كسى كه به مصيبت اشاره مى كند، خدا، و گريه كننده زكرياعليهالسلام
به مدت سه روز است. اين مطلب در روايتى از امام عصر - عجل الله تعالى فرجه - آمده است. امام فرمودند: زكريا از خدايش خواست كه به او اسمأ خمسه را بياموزد، آنگاه جبرئيلعليهالسلام
بر او نازل شد و آن اسامى را به او آموخت. وقتى زكريا نام محمد، على، فاطمه و حسنعليهمالسلام
را برد، غم و غصه اش برطرف شد، اما وقتى نام حسينعليهالسلام
را برد، اشك به چشمش آمد و مبهوت شد. آنگاه به درگاه خدايى عرض كرد: اى خدا، مرا چه شده است! وقتى نام حسين را به زبان آوردم، اشك از چشمم جارى شد و آه از نهادم برخاست. آنگاه خداوند زكريا را از ماجراى حسينعليهالسلام
آگاه كرد و گفت: «كهيعص»
كاف، اسم كربلا، هأ، هلاكت عترت پاك، يأ، يزيد لعنت الله (قاتل حسين) ، عين، عطشان و صاد، اشاره به صبر آن حضرت دارد. وقتى زكريا اين مطالب را شنيد، مدت سه روز از محل عبادتش خارج نشد و مردم را در اين مدت از ورود به آن منع كرد و شروع به گريه و ناله نمود. او با نوحه و زارى مى گفت: مصيبت فرزند بهترين خلق تو قلبم را به درد آورد. سپس گفت: خدايا! به من فرزندى روزى كن كه در پيرى باعث روشنى چشمم شود، و چون او را روزيم كردى، مرا، شيفته او كن، سپس مرا داغدارش كن، همان طور كه محمد حبيب تو داغدار فرزندش مى شود. خداوند يحيىعليهالسلام
را به او عطا فرمود و زكريا داغدار فرزندش شد. نكته ديگر اينكه، يحيى و حسين عليهما السلام هر دو شش ماهه به دنيا آمدند.
شانزدهم ؛ مجلس دوم عيسى بن مريم در كربلا، در اين مجلس ذاكر مصيبت، حيوان وحشى و شنونده، عيسى و حواريون بودند. به اين ترتيب كه، وقتى در ضمن سياحتشان از كربلا مى گذشتند، شيرى افسرده را ديدند كه راه را بر آنها بسته است. عيسىعليهالسلام
پيش رفت و گفت: چرا بر سر راه ما نشسته اى و نمى گذارى ما از آن گذر كنيم؟ شير گفت: نمى گذارم برويد، مگر اينكه بر يزيد قاتل حسينعليهالسلام
سبط محمد پيامبر امى و فرزند على ولى الله سلام الله عليهما، لعنت بفرستيد.
نوع سوم
مجالس عزاى آن حضرت بعد از ولادت و قبل از شهادت ايشان است كه سى مجلس مى باشد:
مجلس اول ؛فوق آسمان ها، نزد سدرة المنتهى، در شب ولادت آن حضرت برپا شد. بيان كننده مصيبت، خود خدا بود و شنونده جبرئيل و هزار صنف از ملائكه كه هر صنفى بالغ بر هزار، هزار مى شد. خداوند در آن هنگام به آنها دستور داد براى عرض تبريك و تهنيت به پيامبرصلىاللهعليهوآله
به خاطر ولادت حسينعليهالسلام
نازل شوند و به جبرئيل فرمود: وقتى به او تهنيت گفتى بگو كه اين فرزند تو مظلومانه كشته مى شود.
مجلس دوم ؛دامن حضرت فاطمه عليها السلام.
مجلس سوم ؛دامن هاى همسران پيامبرصلىاللهعليهوآله
.
مجلس چهارم ؛مسجدالنبى ؛ در اين مجلس، گاهى مرثيه سرا پيامبر، گاهى جبرئيل، گاهى ملك القطر و گاهى دوازده ملك بود كه براى زيارت او به شكل هاى مختلف آمده بودند و گاهى هم تمام ملائكه بودند. در حديث آمده است كه هيچ ملكى باقى نماند، مگر براى مرثيه سرايى حسينعليهالسلام
نازل شد و اين مجالس به شمارش نمى آيد و هر گاه در صدد بر آمدم تعداد اين مجالس نبوى را از نظر حالت، مكان، زمان، گريه كنندگان و مرثيه سرايان، مانند ديگر مجالس ثبت و ضبط كنم، نتوانستم. اما از پيگيرى احاديث و جستجو در آنها برايم آشكار شده است كه از زمان ولادت حسينعليهالسلام
، بلكه از زمانى كه مادرش به او حامله شد، مجالس پيامبرصلىاللهعليهوآله
، در مسجد، در خانه ها، در باغ و بستان ها و در كوچه هاى مدينه، شبانه روز، در سفر و حضر، در خواب و بيدارى، مجلس رثاى امام حسينعليهالسلام
بوده است. گاهى با شنيدن از ملائكه و گاهى به خاطر مى آوردند و آه مى كشيدند و گاهى حالت هاى حسينعليهالسلام
در نظرشان مجسم مى شد و گاهى مى فرمودند: گويى من با او هستم كه او استغاثه مى كند، اما كسى به ياريش نمى آيد؛ و گاهى مى گفت: گويى من با اسيران هستم كه بر شتران سوارند و يكبار مى فرمود: گويى من به همراه سر او هستم كه به يزيد لعنت الله عليه اهدأ مى شود، پس هر كس به سر او بنگرد و به اين خاطر خوشحال شود با خدا در ميان زبان و قلبش مخالفت كرده است ؛ و گاهى مى فرمود: اى ابا عبدالله! صبر كن ؛ و گاهى قاتل او را مى ديد و رنگ چهره شان تغيير مى كرد و به محض نگاه به او گريه مى كرد. گاهى او را در آغوش مى گرفت و گاهى مى بوسيد. گاهى به استقبال او مى رفت و پوشيدن لباس نو توسط حسين باعث گريه پيامبر مى شد، شادى او در عيد، پيامبر را مى گرياند، بازيش موجب گريه او مى شد، خوردن غذاى لذيذ موجب گريه براى او مى شد و گرسنگى اش نيز به همين گونه، و همچنين گريه حسينعليهالسلام
باعث گريه آن حضرت مى شد؛ كما اينكه يك بار از كنار خانه حضرت فاطمه سلام الله عليها مى گذشت و صداى گريه حسينعليهالسلام
را شنيد، آن حضرت به گريه افتاد و به خانه فاطمه آمد و فرمود: او را ساكت كن. آيا نمى دانى كه گريه او مرا آزار مى دهد؟
همچنين بوييدن تربتش باعث گريه آن حضرت مى شد، هر ملكى كه براى آن حضرت اين تربت را آورد، ايشان هر بار گريه كردند و گاهى هم قاتل حسينعليهالسلام
را به خاطر مى آوردند و گريه مى كردند.
آنچه بيان شد خلاصه كلام درباره مجالس آن حضرت است، و اما تفصيل موضوع چنين است:
حالات ويژه پيامبر با حسين
از هنگامى كه فاطمه سلام الله عليها به حسينعليهالسلام
حامله شد، مجالس رثاى آن حضرت، نزد پيامبرصلىاللهعليهوآله
منعقد مى شد، به نحوى كه شمارش اين مجالس تا روز وفات پيامبر، دشوار و غيرممكن است ؛ كه توضيح مطلب به اين شرح است: وقتى به رسول خداصلىاللهعليهوآله
خبر رسيد كه حسينعليهالسلام
از فاطمه عليها السلام متولد مى شود، همزمان خبر شهادت او را هم به آن بزرگوار دادند و آن حضرت گريه كرد. بعد، وقتى كه مادر به او باردار شد، باز هم پيامبر گريه كردند، زمانى هم كه حسينعليهالسلام
به دنيا آمد، در همان ساعت در حالى كه او را در پارچه اى از پشم سفيد پوشانده بودند، نزد رسول خدا آوردند، حضرت در گوش راست نوزاد اذان و در گوش چپش اقامه گفتند و او را در دامن خود نهادند و به او نگاه كردند و برايش مرثيه خواندند و گريه كردند. پيامبرصلىاللهعليهوآله
در همان حال فرمودند: سخن درباره تو خواهد بود. خدايا! قاتل او را لعنت كن. بعد از آنكه كودك ۷ روزه شد، پيامبرصلىاللهعليهوآله
گوسفندى را عقيقه كرد و سرش را تراشيد و هموزن مويش صدقه داد و بعد او را در دامن گرفت و گريه كرد و فرمود: اى ابا عبدالله! مصيبت تو براى من سخت و دشوار است. سپس فرمود: خدايا! من از درگاه تو همان خواسته را دارم كه ابراهيمعليهالسلام
درباره ذريه اش خواست.
خدايا! من او را دوست دارم، دوست بدار هر كه او را دوست مى دارد. وقتى يك سال كامل گذشت، ملائكه براى عرض تسليت به پيامبرصلىاللهعليهوآله
شروع به نازل شدن كردند. و اولين گروهى كه نازل شد، ۱۲ ملك به شكل هاى مختلف بود كه يكى از آنها به شكل بنى آدم بود. آنها بال هاى خود را گسترده و براى حسينعليهالسلام
مرثيه مى خواندند و به پيامبر تسليت مى گفتند. بعد ملك القطر، نازل شد و به پيامبر تعزيت گفت ؛ بعد از آن ملائكه نازل شدند و هيچ فرشته اى باقى نماند، مگر اينكه براى تسليت به پيامبرصلىاللهعليهوآله
و ذكر شهادت حسينعليهالسلام
نازل شد.
علت نزول همه فرشتگان به خاطر اين بود كه آنها از ثواب تسليت و تعزيت به پيامبر خداصلىاللهعليهوآله
بهره مند شوند، وگرنه، باخبر كردن حضرت رسولصلىاللهعليهوآله
همان اولين بار، اتفاق افتاد.
سپس ملائكه تربت حسينعليهالسلام
را براى پيامبر مى آوردند. اولين فرشته اى كه اين كار را انجام داد، جبرئيلعليهالسلام
بود. علىعليهالسلام
فرمود: بر پيامبر خداصلىاللهعليهوآله
وارد شدم، در حالى كه اشك از چشمان آن بزرگوار جارى بود. گفتم: پدر و مادرم فدايت اى پيامبر خدا! چرا از ديدگان اشك مى باريد، آيا كسى شما را ناراحت كرده است؟ فرمود: نه، جبرئيل به من خبر داد كه فرزندم حسين در سرزمين كربلا كشته مى شود و از تربت او به من داد تا استشمام كنم، بعد از آن اشكم بى اختيار جارى شد. نام آن سرزمين، كربلا است.
وقتى دو سال گذشت، پيامبرصلىاللهعليهوآله
براى سفر حركت كرد، در بين راه توقف نمود و خواست مراجعت كند، در حالى كه چشمانش پر از اشك بود. در اين باره از ايشان سؤ ال كردند، فرمود: جبرئيل از سرزمينى در كنار رود فرات كه به آن كربلا مى گويند، به من خبر داد كه در آنجا فرزندم حسين را مى كشند و گويى كه من او، قتلگاه و مدفنش را مى بينم. مثل اين است كه دارم اسيران را بر پشت شتران مى بينم و مى بينم كه سر فرزندم حسين را به يزيد لعنت الله عليه، هديه مى كنند. به خدا سوگند هر كس به سر حسين بنگرد و خوشحال شود، با خدا در ميان قلب و زبانش مخالفت كرده است و خداوند او را دچار عذاب دردناكى مى كند. سپس پيامبرصلىاللهعليهوآله
از سفر با حالتى مغموم، اندوهگين و افسرده بازگشتند و به بالاى منبر رفتند و حسن و حسين عليهما السلام را با خود بالاى منبر بردند و خطبه خواندند و مردم را موعظه كردند و پس از پايان خطبه، دست راستش را بر سر حسن و دست چپش را بر سر حسين - عليهما السلام - گذاشت و فرمود: خدايا! همانا كه محمد بنده و پيامبر تو است، و اين دو پاكترين عترت من و بهترين تبار من، و اين دو و كسانى كه در ميان امت من جانشين آنها مى شوند، برترين ذريه من هستند. جبرئيل به من خبر داد كه اين فرزندم با سم كشته مى شود و فرزند ديگرم، شهيد غرقه در خون مى گردد. خدايا! قتل او را مبارك بگردان و او را سرور و سالار شهيدان قرار بده. خدايا! بركت را از قاتل و خاذل او بگير و او را دچار آتش جهنم بگردان و در درك اسفل از جهنم محشور نما. آنگاه صداى گريه و زارى مردم بلند شد و پيامبرصلىاللهعليهوآله
به آنها فرمود: اى مردم! آيا براى او گريه مى كنيد، اما ياريش نمى كنيد؟ خدايا! تو خود يار و ياور او باش. سپس فرمود: اى مردم! من در ميان شما ثقلين ؛ كتاب خدا و عترتم و تبارم و ثمره قلب و خون قلبم را بر جاى مى گذارم ؛ اين دو از هم جدا نمى شوند تا در حوض بر من وارد شوند. آگاه باشيد كه من در اين باره از شما چيزى نمى خواهم، مگر همان را كه خداوند به من دستور داده كه از شما بخواهم، من از شما مودت به خويشانم را مى خواهم. پس بترسيد از اينكه مرا فردا در كنار حوض ملاقات كنيد، در حالى كه به عترتم آزار رسانده و اهل بيتم را كشته و به آنها ستم روا داشته باشيد. آگاه باشيد كه در روز قيامت سه پرچم (گروه) از اين امت بر من وارد مى شوند. دسته اول با پرچمى سياه و تاريك مى آيند، ملائكه از آنها مى ترسند، در مقابل من مى ايستند و من به آنها مى گويم: شما چه كسانى هستيد؟ آنها نام مرا فراموش مى كنند و مى گويند ما اهل توحيد از عرب هستيم. به آنها مى گويم كه من، احمد، پيامبر عرب و غير عرب هستم. آنها مى گويند ما از امت تو هستيم. از آنها مى پرسم: بعد از من با اهل بيتم و كتاب خدا چگونه رفتار كرديد؟ مى گويند: كتاب را ضايع كرديم و عترت را تحريم نموديم. وقتى اين سخنان را از آنها مى شنوم از آنها روى بر مى گردانم و آنها تشنه و سيه روى، باز مى گردند.
سپس گروه ديگرى با پرچم سياه ترى بر من وارد مى شوند؛ از آنها مى پرسم: بعد از من با ثقلين، كتاب خدا و عترتم چه كرديد؟ مى گويند: با ثقل اكبر مخالفت كرديم و ثقل اصغر را تكه پاره نموديم. به آنها مى گويم از من دور شويد؛ آنها هم تشنه و سيه روى باز مى گردند.
بعد گروه ديگرى مى آيند كه چهره هايشان از نور مى درخشد. از آنها مى پرسم شما چه كسانى هستيد؟ مى گويند: ما از اهل حق هستيم، كتاب پروردگارمان را با خود داشتيم، حلال او را حلال نموديم و حرامش را بر خود حرام كرديم، ذريه پيامبرمان محمدصلىاللهعليهوآله
را دوست داشتيم و با هر آنچه خود را يارى كرديم، آنها را يارى نموديم و با كسانى كه با آنان دشمنى كردند، در كنارشان جنگيديم. سپس به آنها مى گويم: بشارت باد بر شما! من پيامبر شما، محمد هستم ؛ شما در دنيا آنچنان بوديد كه گفتيد؛ سپس از حوضم آنها را سيراب مى كنم و آنها سيراب و شاداب باز مى گردند و بعد وارد بهشت مى شوند و تا ابد در آن جاودان هستند.
بعد از همه اينها، مصيبت پيامبرصلىاللهعليهوآله
نسبت به حسينعليهالسلام
، بسيار بود، در خانه، در مسجد، بر روى منبر، در سفر و حضر و در قيام و قعودش براى حسينعليهالسلام
سوگوارى مى كرد. ديدنش براى حضرت موجب گريه مى شد، در آغوش كشيدنش او را اندوهگين مى كرد، بوسيدنش موجب جارى شدن اشكش مى شد و اسباب سرور و شادى او، موجب حزن و اندوه مى شد.
تفصيل آن مطالب چنين است:
وقتى حضرت رسولصلىاللهعليهوآله
، حسينعليهالسلام
را بر دوش و شانه خود حمل مى كرد، به ياد سر او مى افتاد كه بر روى نيزه است و گريه مى كرد و به اصحاب مى گفت: گويى به اسيران مى نگرم كه بر شتران سوارند و سر فرزندم به يزيد - لعنت الله عليه - هديه داده شده است. وقتى حسينعليهالسلام
در دامن آن حضرت مى نشست، به چهره او نگاه مى كرد و گريه مى نمود و مى فرمود: گويى با حسين هستم، در حالى كه محاسنش با خونش خضاب شده است، ديگران را فرا مى خواند، اما جوابش نمى دهند، يارى مى طلبد، اما يارى نمى شود. پيامبر خدا در عيد حسينعليهالسلام
را مى ديد كه لباس نويى پوشيده است، اما گريه مى كرد؛ زيرا عزا و مصيبت او در صحراى كربلا به خاطر مى آورد؛ او را مى ديد كه با پدر، مادر و برادرش نشسته و غذا مى خورد، اين صحنه حضرت رسول را خوشحال مى كرد، اما بعد شروع به گريه مى نمود؛ چون به خاطر مى آورد - يا جبرئيل به خاطر او مى آورد - كه چگونه حسينعليهالسلام
، و فرزندانش تشنه مانده اند، به گونه اى كه دنيا در برابر چشمانشان تيره و تار شده است و سپس تعدادى از آنها كشته و برخى به اسارت مى روند.
وقتى زير گلوى حسينعليهالسلام
را مى بوسيد، گريه مى كرد و چون مى پرسيد يا جدا چرا گريه مى كنى؟ مى فرمود: جاى شمشيرها را مى بوسم و گريه مى كنم ؛ يعنى گلوى تو جايى است كه شمشيرها بر آن فرود مى آيند و پيكر تو را شمشيرها قطعه قطعه مى كنند. اين صحنه ها را به خاطر مى آورم و گريه مى كنم.
رسول خدا لب ها و دندان هاى حسينعليهالسلام
را مى بوسيد و گريه مى كرد، چون به خاطر مى آورد كه در مجلس ابن زياد و يزيد لعنت الله عليهما با چوب خيزران بر اين لب و دندان مى زنند. زيد بن ارقم كه در زمان رسول خدا، شاهد رفتارهاى آن حضرت با امام حسين بود، در كوفه در مجلس ابن زياد، زمانى كه آن ملعون با چوب بر لب و دندان امام حسينعليهالسلام
مى زد، حاضر بود. از اين رو برخاست و گفت: بر اين لب ها چوب نزن، به خدايى كه جز او خدايى نيست، من خودم ديدم كه پيامبر خداصلىاللهعليهوآله
اين لب ها را مى بوسيد. روزى پيامبر در مسجد نشسته بود، گروهى از قريش وارد شدند كه عمر بن سعد هم با آنها بود، رنگ چهره آن حضرت دگرگون شد. پرسيدند: اى پيامبر خدا چرا ناراحت شديد؟ فرمود: «ضرب و قتل و شتم و آوارگى اهل بيتم را به خاطر آوردم، و اينكه اولين سرى كه بر نيزه مى شود، سر فرزندم حسين است».
چنين حالتى در طول حيات مبارك پيامبرصلىاللهعليهوآله
در شب، روز، در سفر و حضور و تا زمانى كه در بستر وفات قرار گرفتند، ادامه داشت. حتى احتضار آن حضرت هم به مجلس عزاى ابا عبدالله تبديل شد، به اين گونه كه وقتى زمان رحلت آن حضرت نزديك شد و بيمارى اش شدت يافت، حسينعليهالسلام
را به سينه خود چسباند و در حالى كه عرق پيامبر بر او مى ريخت و جان به جان آفرين تسليم مى كرد، گفت: مرا با يزيد چه كار است؟ خداوند به يزيد بركت ندهد، خدا يزيد را لعنت كند. سپس پيامبر از هوش رفتند و دوباره به هوش آمدند و فرمودند: براى من و قاتل تو در پيشگاه خداوند عزوجل مقامى است. تمام اين ماجراها در مدينه اتفاق افتاد.
مجلس پنجم ؛مجلس پيامبر خداصلىاللهعليهوآله
در كربلا؛ آن حضرت فرمودند، مرا به جايى كه به آن كربلا گفته مى شود، سير دادند، در آنجا قتلگاه حسين و اصحابش را ديدم، سپس در آنجا مجلسى براى عزاى او برپا شد.
مجلس ششم ؛مجلس آن حضرت در مجمع (محل گرد آمدن) مدينه و كربلا؛ اين مجلس در زمانى بود كه زمين براى آن حضرت رام و مطيع شد و قتلگاه حسين به ايشان نشان داده شد و از تربت آن برداشتند. شايد اين همان تربتى باشد كه آن را به ام سلمه دادند و فرمودند: او را نگه دار و هنگامى كه به خون تبديل شد، بدان كه حسين كشته شده است. امام حسينعليهالسلام
نيز مانند همان تربت را و به همان كيفيت، به ام سلمه داد.
امام على و امام حسين عليهما السلام
مجلس هفتم ؛ مجلس علىعليهالسلام
در مدينه، كوفه و ديگر جاها؛ حضرت علىعليهالسلام
بر روى منبر و در مسجد تحت عناوين مختلف، براى حسينعليهالسلام
سوگوارى و گريه مى نمودند و حالات آن حضرت را به انحاى مختلف به صورت نظم و نثر يادآور مى شدند كه در يكى از اين موارد فرمودند: كأنى بنفسى و اعقابها و بالكربلأ و محرابها، فتخضب منا اللحى بالدمأ خضاب العروس باثوابها.
گويى كه خودم و فرزندانم را در كربلا و محراب آن (مى بينم) كه برخى از ما محاسن شان با خون خضاب شده است.
يكى ديگر از آن مجالس، مجلس آن حضرت در محراب مسجد و در حالى است كه با سر شكافته بر زمين افتاد. حضرت علىعليهالسلام
در آن حال فرمود: اى ابا عبدالله! تو شهيد اين امت هستى. آن حضرت مرثيه سرا و حسينعليهالسلام
گريه كننده و اهالى كوفه شنونده بودند. بعد از اين مجلس، آن حضرت مجلس ديگرى براى حسينعليهالسلام
برپا كرد كه آخرين مجلس ايشان بود و در آن مرثيه سرا خودش بود و شنونده زينب كبرى سلام الله عليها؛ يعنى آنجا كه حضرت امير در حالى كه در روز وفاتشان با سر شكافته در بستر آرميده بودند، خطاب به دخترشان زينب گفتند: اى دخترم! گويى كه من به همراه تو و زنان اهل بيت هستم كه در اين سرزمين به اسارت برده مى شوند، و از اين مى ترسند كه مبادا مردم آنها را بربايند؛ تا آخر حديث.
مجالس آن حضرت در مدينه نيز برپا بود، هر گاه ايشان حسينعليهالسلام
را مى ديد گريه مى كرد و مى گفت: اى اشك چشم هر مؤمن!
مجلس هشتم ؛مجالس سه گانه اميرالمؤمنينعليهالسلام
در كربلا:
اول ؛ مجاهد از ابن عباس روايت كرده است كه هنگام عزيمت به صفين به همراه اميرالمؤمنين بودم، وقتى در نينوا و در كنار رود فرات فرود آمدند، با صداى بلند گفتند: ابن عباس! آيا مى دانى اينجا كجاست! گفتم: اى اميرالمؤمنين! نمى دانم، فرمود: اگر آن طور كه من اينجا را مى شناسم، تو هم مى شناختى، از آن عبور نمى كردى، مگر اينكه چون من گريه مى كردى. ابن عباس گفت: آن حضرت به قدرى گريه كردند كه محاسنشان از اشك خيس شد و اشك بر سينه اش جارى گرديد و ما هم به همراه او گريه كرديم. آن حضرت آه مى كشيد و مى گفت: مرا با آل ابوسفيان چه كار است، مرا با حزب شيطان و سران كفر چه كار است؟ اى ابا عبدالله! صبر پيشه كن، چرا كه پدرت نيز از دست آنها همان كشيده كه تو مى كشى. آنگاه آب خواست و براى نماز وضو گرفت و چند ركعتى نماز خواند و دوباره همان سخنان را يادآور شدند. آنگاه ساعتى استراحت كردند و بعد بيدار شدند و گفتند: ابن عباس! گفتم: بله، من اينجا هستم ؛ فرمود: آيا مايل هستى كه به تو بگويم در اين خوابى كه الان رفته بودم، چه ديدم؟ گفتم: چشمانت به خواب رفت و خير ديده اى يا اميرالمؤمنين! فرمود: ديدم، مثل اينكه مردانى از آسمان با پرچم هاى سفيد فرود آمدند و شمشيرهاى خود را آويخته بودند، شمشيرهايى كه سفيد بود و برق مى زد. آنها دور اين زمين خطى كشيدند. سپس ديدم مثل اينكه اين درختان خرما، شاخه هايشان به زمين مى خورد و خون تازه به جوش و خروش بود و گويى من با حسين هستم كه در آن غرق شده است، در اين باره كمك مى طلبد، اما كسى يارى اش نمى كند و آن مردان سفيد جامه كه از آسمان نازل شده بودند، او را صدا مى زدند و مى گفتند: اى خاندان رسول خدا! صبر پيشه كنيد. شما به دست مردمى شرور كشته مى شويد و يا ابا عبدالله! اين بهشت مشتاق ديدار توست ؛ سپس به من تسليت مى گويند و اظهار مى دارند: يا اباالحسن! تو را بشارت باد، خداوند چشم تو را، روزى كه مردم در پيشگاه خداوند جهانيان مى ايستند، روشن گرداند. سپس از خواب بيدار شدم. قسم به آن خدايى كه جان على در دست اوست، صادق مصدق ابوالقاسمصلىاللهعليهوآله
در زمان عزيمت من به سوى كسانى كه بر ما تجاوز كردند، به من فرمود: اين سرزمين كرب و بلا است كه در آن حسين و هفده تن از فرزندان من و فرزندان فاطمه در آن دفن مى شوند. اين سرزمين در آسمان ها شناخته شده است و از آن به سرزمين كرب و بلا ياد مى شود، همان طور كه از بارگاه حرمين و بيت المقدس ياد مى شود. سپس به من فرمود: ابن عباس! در اين اطراف در پى سرگين آهو بگرد، به خدا سوگند نه به دروغ گفتن واداشتم و نه دروغ گفتم. اين سرگين ها زرد و رنگ زعفران است. ابن عباس گفت: آن سرگين ها را در جايى پيدا كردم و امام را صدا زدم و گفتم: آنها را همان طورى كه شما توصيف كرديد، يافتم. علىعليهالسلام
فرمود: خدا و پيامبرش راست گفتند. سپس برخاست و با سرعت به طرف آنها آمد و آنها را برداشت و بوييد و گفت: همان است، خودش است. ابن عباس! مى دانى كه اين سرگين ها را عيسى بن مريمعليهالسلام
بوييده است. و آن زمانى بود كه آن حضرت به همراه حواريون از اين جا مى گذشتند و ديدند كه چند آهو جمع شده اند و گريه مى كنند. عيسىعليهالسلام
نشست و به همراه ايشان حواريون هم نشستند. آن حضرت گريه كرد و حواريون هم گريه كردند، در حالى كه نمى دانستند چرا عيسى نشست و گريه كرد. گفتند: اى روح خدا! چرا گريه كردى؟ گفت: آيا مى دانيد اينجا چه سرزمينى است؟ گفتند: نه، عيسى گفت: اينجا همان سرزمينى است كه در آن نوه رسول احمدصلىاللهعليهوآله
و فرزند طاهره بتول شبيه مادر من، كشته مى شود و در آن طينتى كه طيب تر از مشك است به خاك سپرده مى شود؛ چون او طينت نوه پيامبر و شهيد است و طينت پيامبران و فرزندان آنها اين چنين است، و اين آهوان با من حرف مى زنند و مى گويند كه آنها در اين سرزمين به شوق تربت پاك نوه پيامبر مى چرند و من گمان مى كنم كه آنها در اين سرزمين، در امان باشند. سپس دستش را به سوى اين سرگين دراز كرد و آن را بوييد و گفت: اين سرگين ها به خاطر موقعيت مكانى شان اين گونه طيب هستند. خدايا آنها را باقى بدار تا پدر آن شهيد آنها را ببويد تا براى او تعزيت و تسليت باشد؛ از اين رو آنها تا روزگار ما باقى مانده اند و گذشت زمان رنگ آنها را زرد كرده و اين سرزمين كرب و بلا است. سپس با صداى بلند گفت: اى خداى عيسى بن مريم! به قاتلان او و آنان كه دشمنش را يارى و او را بى ياور گذاشتند، خير و بركت نده. سپس آن حضرت مدتى طولانى گريه كرد و ما هم همراه او گريستيم، تا آنجا كه به صورت بر روى زمين افتاد و براى مدتى بى هوش شد؛ بعد به هوش آمد و سرگين ها را برداشت و آن را در رداى خود گذاشت و به من هم دستور داد كه آن كار را انجام دهم. بعد گفت: ابن عباس! هر گاه ديدى كه از آن خون تازه بيرون مى جهد، بدان كه ابا عبدالله كشته شده است. ابن عباس گفت: به خدا سوگند من بيشتر از هر چيزى كه خداوند حفظ آن را بر من واجب كرده است، از آنها مراقبت مى كردم و هميشه آنها را در آستينم داشتم تا اين كه در خانه به خواب بودم و ناگهان بيدار شدم و ديدم كه از آن خون تازه جارى است و آستينم به خون تازه آغشته شده است. در حالى كه گريه مى كردم نشستم و گفتم: به خدا سوگند حسين كشته شده است. به خدا سوگند هرگز علىعليهالسلام
به من دروغ نگفت و مرا از موضوعى باخبر نكرد، مگر اينكه آنچنان واقع شد كه ايشان گفت ؛ زيرا پيامبرصلىاللهعليهوآله
او را از مسائلى آگاه مى كرد كه ديگران را نمى كرد. آنگاه من وحشت كردم و از خانه خارج شدم، هنگام طلوع فجر بود، به خدا سوگند سرتاسر شهر مدينه را مه آنچنان گرفته بود كه هيچ اثرى از آن ديده نمى شد. بعد خورشيد طلوع كرد، به نظرم خورشيد گرفته بود؛ به نظر مى آمد كه ديوارهاى شهر مدينه خون آلود است. در حالى كه گريه مى كردم نشستم و گفتم: به خدا قسم حسين كشته شد. آنگاه از ناحيه بيت صدايى را شنيدم كه مى گفت: اى آل رسول الله! صبر پيشه كنيد. فرزند زهرا كشته شد، و روح الامين با گريه و زارى فرود آمد. سپس با صداى بلند گريه نمود و من هم گريه كردم. در آن ساعت براى من ثابت شد كه آن روز دهم ماه محرم بوده است و دريافتم كه حسينعليهالسلام
در همان روزى كه خبر و تاريخ آن به ما رسيده بود، كشته شده است. كسانى كه با او بودند، مى گفتند: به خدا سوگند مطالبى را كه تو شنيدى، ما هم شنيده ايم، ما در ميان نبرد بوديم و نفهميديم كه آن چيست؟ ما فكر مى كرديم كه او خضرعليهالسلام
است.
دوم: از هرثمة بن ابو مسلم نقل شده است كه گفت: در ركاب على بن ابى طالبعليهالسلام
در صفين مى جنگيديم، وقتى بازگشتيم، در كربلا فرود آمد و در آنجا نماز صبح خواند. سپس از تربت آن برداشت و بو كرد و گفت: اى خاك! از ميان تو مردمانى محشور مى شوند كه بدون حساب وارد بهشت مى شوند. هرثمه نزد همسرش كه از شيعيان علىعليهالسلام
بود، بازگشت و به او گفت: مى خواهم مطلبى را درباره ولى و امام تو، ابوالحسن به تو بگويم. علىعليهالسلام
در كربلا فرود آمد و نماز خواند، سپس از خاك آن برداشت و گفت: اى خاك! از ميان تو مردمانى محشور مى شوند كه بدون حساب وارد بهشت مى شوند. آن زن گفت: اى مرد! اميرالمؤمنين جز حق نمى گويد.
هرثمه مى گويد: وقتى حسينعليهالسلام
به سمت كوفه آمد، من جزء گروهى بودم كه عبيد الله بن زياد لعنت الله عليه اعزام كرده بود. وقتى من آن محل و آن درخت را ديدم، آن فرمايش علىعليهالسلام
را به خاطر آوردم، سوار بر شترم شدم و نزد حسينعليهالسلام
رفتم، به آن حضرت سلام كردم و آنچه را از پدرش شنيده بودم، به ايشان گفتم. امام حسينعليهالسلام
سؤ ال كرد تو با ما هستى يا عليه ما؟ گفتم: نه با تو هستم نه عليه تو؛ من بچه هايى دارم كه بر آنها از عبيد الله بن زياد مى ترسم. امام فرمود: «پس به جايى برو كه نه كشته شدن ما را ببينى و نه صداى ما را بشنوى ؛ به آن خدايى كه جان حسين به دست اوست، در آن روز هر كس صداى ما را بشنود و به كمك ما نشتابد خداوند او را به آتش جهنم گرفتار مى كند. »
سوم: مطلبى است كه از امام باقرعليهالسلام
روايت شده است، آن حضرت فرمود: علىعليهالسلام
با دو تن از يارانش از كربلا مى گذشت، وقتى از آنجا عبور كرد، چشمانش پر از اشك شد و گفت: اينجا محل فرود آنهاست ؛ در اينجا خون هاى آنها ريخته مى شود؛ اى خاك! خوشا به حال تو كه خون عزيزان بر تو ريخته مى شود.
مجلس نهم ؛ مجالس حضرت زهرأ سلام الله عليها در مدينه ؛ اين مجالس بسيار است ؛ زيرا هر گاه، بنا به دلايل عديده اى، آن حضرت را از موضوع باخبر مى كردند؛ مجلس گريه و نوحه سرايى براى حسين برپا مى كرد.
مجلس دهم ؛مجلس ام ايمن در مدينه ؛ در اين مجلس مرثيه سرا ام ايمن و شنونده زينب عليها السلام بود كه براى او حديثى از پيامبرصلىاللهعليهوآله
نقل كرد. و اين حديث، حديث طولانى است كه در ميان آن مقتل حسينعليهالسلام
، به زمين افتادن ايشان و نحوه كفن و دفن او، بيان شده است ؛ و اين همان حديثى است كه زينب سلام الله عليها آن را براى امام سجادعليهالسلام
در محل قتلگاه به منظور دلدارى به او نقل كرد، آن هنگام كه پيكر شهدا بر زمين افتاده بود و آنها را به اسارت به كوفه مى بردند.
مجلس يازدهم ؛ مجلس امام حسنعليهالسلام
؛ در اين مجلس مرثيه سرا خود آن حضرت بود و امام حسين و اهل بيتش شنونده بودند. زمانى كه امام حسنعليهالسلام
در حال احتضار بودند و آثار مسموميت در تمام اعضاى بدنشان ظاهر شده بود و خون بالا مى آوردند، حسينعليهالسلام
نزد او آمد و برادرش را به آغوش كشيد و گريه سر داد. امام حسن به او گفت: «لا يوم كيومك يا ابا عبدالله» اى ابا عبدالله! هيچ روزى مانند روز تو نيست. سى هزار نفر كه ادعا مى كنند از امت جد ما هستند و پيروان دين اسلامند، بر تو هجوم مى آورند، و نسبت به كشتن تو و ريختن خونت و هتك حرمت تو و اسارت فرزندان و زنان تو با هم به توافق مى رسند. در آن هنگام از آسمان خون و خاكستر مى بارد و همه چيز حتى حيوانات وحشى در بيابان ها و ماهيان در درياها برايت گريه مى كنند.
مجلس دوازدهم ؛ مجلسى از پيامبر خداصلىاللهعليهوآله
بر سر قبر شريف آن حضرت ؛ در اين مجلس مرثيه سرا پيامبرصلىاللهعليهوآله
و شنونده حسينعليهالسلام
است. و آن هنگامى بود كه وليد حاكم مدينه اصرار بر اين داشت كه امام با يزيد لعنت الله عليه بيعت كند و امام اراده فرمود از مدينه خارج شود. يك شب امام از منزلشان خارج شدند و به كنار قبر جدش آمدند و گفتند: سلام بر تو اى رسول خدا! من حسين فرزند فاطمه، فرزند تو و سبط تو هستم كه مرا در ميان امت خودت به امانت بر جاى گذاشتى ؛ اى پيامبر خدا! تو شاهد باش كه آنها مرا بى يار و ياور گذاشتند، حق مرا ضايع كردند و عهد و پيمانشان را حفظ نكردند و اين شكواى من به تو است تا روزى كه تو را ملاقات كنم. سپس برخاست و مدت طولانى نماز خواند. وليد مأمور به منزل امام حسينعليهالسلام
فرستاد تا ببيند آيا از مدينه خارج شده است يا نه، و چون امام را در منزلش نيافت، گفت: الحمد لله از مدينه خارج شد و من به خون او گرفتار نشدم. حسينعليهالسلام
نزديك صبح به منزل بازگشت. شب دوم نيز به كنار قبر پيامبر آمد و چند ركعتى نماز خواند، وقتى از نماز فارغ شد؛ گفت: خدايا! اين قبر پيامبر تو است و من فرزند دختر پيامبر تو هستم، بر من امرى وارد شده است كه خود از آن آگاهى ؛ خدايا! من معروف را دوست دارم و از منكر متنفرم ؛ اى ذوالجلال و الاكرام! به حق اين قبر و كسى كه در آن آرميده است، از تو مسئلت دارم، براى من آن چيزى را برگزينى كه رضاى تو و پيامبر تو در آن است. آنگاه بر سر قبر شروع به گريه كرد تا نزديكى هاى صبح. سپس سرش را بر روى قبر گذاشت و به خواب رفت. در خواب ديد كه پيامبر خداصلىاللهعليهوآله
در ميان گروهى از ملائكه به سوى او مى آيد. آمد تا اينكه حسين را به سينه چسباند و ميان دو چشمش را بوسيد و فرمود: اى محبوب من! اى حسين! مى بينم كه بزودى به خون خود مى غلطى و در سرزمين كربلا به دست گروهى از امت من سر از بدنت جدا مى شود، در حالى كه تشنه اى، اما آب به تو نمى دهند، با اين وجود آنها اميد به شفاعت من دارند. خداوند شفاعت مرا در روز قيامت شامل آنها نمى گرداند. حبيب من، حسين! پدر، مادر و برادرت نزد من آمده اند، آنها مشتاق تو هستند؛ تو در بهشت درجاتى دارى كه جز با شهادت به آنها نائل نمى شوى. حسينعليهالسلام
در خواب به پيامبر نگاه مى كرد و مى گفت: اى پدر! نيازى به مراجعت به دنيا ندارم، مرا با خود ببر و وارد قبرت بنما. پيامبر به او فرمود: تو بايد به دنيا مراجعت نمايى تا شهادت و پاداش عظيمى كه خداوند در آن برايت مقرر فرموده است، نصيبت شود. تو و پدرت و برادرت و عمويت و عموى پدرت در روز قيامت در يك گروه مى شويد تا اينكه وارد بهشت شويد. آنگاه امام مضطرب از خواب بيدار شد و اين رؤ يا را براى خود و فرزندان عبدالمطلب تعريف كرد. در آن روز، نه در مغرب و نه در مشرق، مردمى اندوهگين تر و گريان تر از اهل بيت رسول اللهصلىاللهعليهوآله
و سلم يافت نمى شد.
مجلس سيزدهم ؛مجلس ام سلمه در خارج از مدينه، در اين مجلس مرثيه خوان ام سلمه بود و شنونده حسينعليهالسلام
، سپس مرثيه خوان حسينعليهالسلام
بود و شنونده ام سلمه. مجلس عجيبى بود كه در آن صحنه اى از قضيه كربلا و مجمعى از مدينه و كربلا بود. و آن اين بود كه حسينعليهالسلام
قصد خروج از مدينه را داشت كه ام سلمه «رضى الله عنها» پيش آن حضرت آمد و گفت: اى فرزندم! با رفتنت به عراق مرا اندوهگين مكن ؛ چرا كه شنيدم جدت مى گفت: پسرم حسين در سرزمين عراق در جايى كه به آن كربلا مى گويند، كشته مى شود. امام گفت: «اى مادر! به خدا قسم! من اين را مى دانم و من در هر صورت كشته خواهم شد و چاره اى ندارم. من مى دانم از اهل بيتم و نزديكانم و شيعيانم چه كسانى كشته مى شوند. مادر! اگر مايل هستى، قبر و آرامگاهم را نشان تو بدهم»! سپس امام به طرف كربلا اشاره كرد، زمين پست شد، به طورى كه بارگاه و مدفن، محل اردوگاه و محل شهادتش را به ام سلمه نشان داد. در اين هنگام ام سلمه به شدت گريه كرد و امر امام را به خدا واگذار نمود. امام فرمود: «اى مادر! خدا خواسته است مرا ببيند كه مظلومانه و از روى ستم كشته و سرم از تن جدا شده است و خداوند خواسته است كه حرم و اهل بيت و زنان مرا آواره ببيند و كودكانم سربريده، مظلوم، اسير و دربند باشند و درخواست كمك و يارى كنند، اما يار و ياورى نداشته باشند. »
در روايت ديگرى آمده است كه ام سلمه گفت: نزد من تربتى است كه جدت آن را در شيشه اى به من داد. آنگاه امام گفت: به خدا سوگند من اين چنين به شهادت مى رسم و اگر به عراق هم نروم، مرا مى كشند. سپس مقدارى تربت برداشت و آن را در شيشه اى قرار داد و آن را به ام سلمه داد و فرمود: «آن را به همراه شيشه اى كه جدم به تو داد، نگه دار و هر گاه به خون تبديل شدند، بدان كه من كشته شده ام. »
مجلس چهاردهم ؛مجلس عمه هاى حسينعليهالسلام
در خارج از مدينه. وقتى حسينعليهالسلام
تصميم گرفت از مدينه خارج شود، زنان بنى عبدالمطلب آمدند و براى نوحه سر دادن جمع شدند، تا اينكه حسينعليهالسلام
به ميان آنها رفت و فرمود: شما را به خدا سوگند، آشكارا نوحه و زارى نكنيد كه معصيت خدا و رسول اوست. زنان بنى عبدالمطلب گفتند: پس براى چه كسى نوحه و گريه را نگه داريم ؛ در حالى كه براى ما امروز چون روزى است كه رسول خداصلىاللهعليهوآله
، و على و فاطمه و رقيه و زينب و ام كلثوم از دنيا رفتند. خدا را سوگند مى دهيم كه ما را فداى تو كند، اى محبوب ابرار! آنگاه يكى از عمه هاى امام جلو آمد و در حالى كه گريه مى كرد، گفت: اى حسين شاهد باش ما شنيديم كه اجنه براى تو نوحه خوانى مى كنند و مى گويند: براى حسين سيد و سالار شهيدان گريه كنيد، از مصيبت قتل او موها سفيد شد و به لرزه افتاديم و به خاطر قتل او ماه گرفت و افق هاى آسمان سرخ رنگ شد و خورشيد بلاد دگرگون شد. او فرزند فاطمه است، كه به واسطه اش خلايق و بشر پاداش داده مى شوند.
مجلس پانزدهم ؛ مجلس حسينعليهالسلام
وقتى از مدينه حركت كرد. در اين مجلس مرثيه سرا حسين و شنونده ملائكه بودند و آن اين گونه بود كه وقتى امام از مدينه حركت كردند؛ گروهايى از ملائكه نشان دار كه در دست سرنيزه داشتند و بر اسب هايى از اسب هاى بهشتى سوار بودند، به ملاقات ايشان آمدند، به امام سلام كردند و گفتند: اى حجت خدا بر خلق، پس از جد و پدر و برادرت! خداوند سبحان جدت را در مواقع فراوان به واسطه ما يارى كرد، همانا كه خداوند تو را به واسطه ما يارى كند. امام به آنها گفت: وعده ما، قبر و بارگاهم كه در آنجا به شهادت مى رسم و آن جا كربلاست، وقتى وارد آن شدم، نزد من آييد.
مجلس شانزدهم ؛مجلس حسينعليهالسلام
، وقتى امام از مدينه حركت كرد. در اين مجلس شنونده، اجنه بودند. به اين ترتيب كه، وقتى امام از مدينه حركت كرد، گروهايى از اجنه مسلمان، نزد او آمدند و گفتند: اى سرور و مولاى ما! ما شيعيان و انصار تو هستيم. به ما دستور بده، امر، امر شماست. هر چه مى خواهى بفرما، اگر به ما دستور كشتن همه دشمنانت را بدهى و شما در همين مكان خودتان باشيد، ما براى انجام اين كار براى تو كافى هستيم. امام به آنها پاداش نيكويى داد و گفت: آيا كتاب خدا را كه بر جدم رسول اللهصلىاللهعليهوآله
نازل شد، تلاوت نكرده ايد كه در آن فرمود: اينما تكونوا يدرككم الموت و لو كنتم فى بروج مشيدة
هر كجا باشيد، اگر چه در كاخ هاى بسيار محكم، مرگ شما را در مى يابد.
و همچنين خداوند سبحان فرمود: قل لو كنتم فى بيوتكم لبرز الذين كتب عليهم القتل الى مضاجعهم
اى پيغمبر بگو اگر در خانه هاى خود هم بوديد، باز آنان كه سرنوشتشان در قضاى الهى، كشته شدن است، از خانه به قتلگاه به پاى خود بيرون مى آمدند. بنابراين اگر من در جاى خود بمانم، چگونه اين خلق آزمايش و امتحان شوند و چه كسى در قبر من در كربلا ساكن شود. خداوند روزى كه زمين را گستراند، آنجا را برگزيد و آن را پناهگاه شيعيان ما قرار داد، آنجا در دنيا و آخرت موجب امان است. اما شما روز شنبه كه عاشورا باشد حاضر شويد. من در آخر آن روز كشته مى شوم و ديگر پس از من از اهل بيتم كسى براى كشته شدن باقى نمى ماند، خواهران و اهل بيتم اسير مى شوند و سرم را براى بردن به نزد يزيد، حركت مى دهند. اجنه گفتند: اى حبيب خدا و فرزند حبيب او! به خدا سوگند اگر اين نبود كه بايد از امر تو اطاعت كرد و مخالفت با امر تو براى ما مجاز بود، تمام دشمنان تو را قبل از اينكه به تو دست يابند، مى كشتيم. امام سلام الله عليه فرمود: به خدا سوگند ما بر آنها از شما تواناتريم ؛ اماليهلك من هلك عن بينة و يحيى من حى عن بينة.
تا هر كس هلاك شدنى است با برهان از بين برود و هر كس زنده ماندنى است، با برهان زنده بماند.
مجلس هفدهم ؛ مجلسى در مسجدالحرام، كه در آن مجلس، مرثيه سرا حسينعليهالسلام
و شنونده حجاج بودند. امام حسينعليهالسلام
وقتى قصد رفتن به عراق كرد، براى سخنرانى به پا خاست و فرمود:
الحمد لله و ما شأ الله و لا حول و لا قوة الا بالله و صلى الله على و رسوله و سلم.
مرگ براى فرزندان آدم چون گردنبندى است بر گردن دختران جوان و چه مشتاق آبأ و اجداد خود هستم، مانند اشتياق يعقوب به يوسف، براى من مرگى انتخاب شده است كه آن را ملاقات مى كنم.
گويى اعضاى بدنم را گرگان بيابان در ميان نواويس و كربلا قطعه قطعه مى كنند و آن جماعت گرسنه و بى رحم شكم هاى خود را پر مى كنند. چاره اى از سرنوشتى كه رقم خورده است، نيست. رضاى خدا، رضاى ما اهل بيت است، بر بلاى او صبر مى كنيم و به ما پاداش صابران داده مى شود. هرگز چيزى از گوشت و خون رسول خدا از بين نمى رود و همه در حظيرة القدس براى او جمع مى شوند و چشم آن حضرت به آنها روشن مى شود و وعده او براى آنها محقق مى شود. هر كس مى خواهد جانش را در راه ما فدا كند و خدا را ملاقات نمايد، پس بايد با ما حركت كند، كه من به خواست خدا عازم هستم.
مجلس هيجدهم ؛مجلسى خارج از مكه، كه در آن مرثيه سرا حسينعليهالسلام
و شنونده محمد حنفيه بود. محمد حنفيه در شبى كه صبح روز بعد آن، امام حسينعليهالسلام
قصد خروج از مكه را داشت، نزد امام آمد و گفت: اى برادر! تو از خيانت اهل كوفه نسبت به پدر و برادرت آگاهى، من خوف آن دارم كه سرگذشت تو هم مانند آنها بشود، نظر من اين است كه در حرم اقامت كنى، تو عزيزترين افراد اهل حرم خدا هستى.
امام فرمود: اى برادر! مى ترسم كه يزيد بن معاويه در حرم مرا ترور كند و سبب شكستن حرمت بيت خدا شوم. محمد حنفيه گفت: اگر خوف اين دارى، پس به يمن يا جاى ديگرى برو، چرا كه از همه بر اين كار تواناتر هستى و كسى نمى تواند مانع تو شود. امام فرمود: درباره پيشنهاد تو فكر مى كنم.
چون سحر شد، حسينعليهالسلام
به راه افتاد؛ محمد از ماجرا باخبر شد، نزد امام آمد و مهار ناقه آن حضرت را كه بر آن سوار بود، گرفت و گفت: اى برادر! آيا به من قول ندادى كه به پيشنهادم فكر مى كنى؟ امام فرمود: بله، محمد پرسيد: چه مسأله اى موجب شد با عجله خارج شوى؟ امام فرمود: بعد از اينكه از تو جدا شدم، پيامبر خداصلىاللهعليهوآله
به خوابم آمد و گفت: اى حسين! به عراق برو؛ خداوند خواسته است كه تو را كشته ببيند. محمد گفت: «انا لله و انا اليه راجعون».
محمد گفت: در حالى كه تو با اين شرايط خارج مى شوى، بردن زنان به همراه خودت، چه معنا و مفهومى دارد؟ امام فرمود: خداوند خواسته است كه آنها را اسير ببيند. آنگاه محمد خداحافظى كرد و رفت.
مجلس نوزدهم ؛ اين مجلس نيز در خارج از مكه منعقد شد و در آن مرثيه خوان، حسينعليهالسلام
بود و يك بار عبدالله بن عمر و بار ديگر عبدالله بن زبير شنونده آن بودند. وقتى امام حسينعليهالسلام
از مكه خارج شد عبدالله بن عباس و عبدالله بن زبير نزد ايشان آمدند و تلويحا به ايشان گفتند كه از رفتن خوددارى كند. امام به آنها فرمود: پيامبر خدا به من دستورى داده است و من امر او را اجرا مى كنم. پس ابن عباس در حالى كه واحسينا مى گفت، خارج شد. سپس عبدالله بن عمر نزد امام آمد و به ايشان پيشنهاد كرد كه با اهل ضلالت صلح كند و به امام نسبت قتل و كشتار هشدار داد. امام فرمود: اى ابا عبدالرحمن! آيا نمى دانى كه اين از پستى دنيا نزد خداوند تعالى است كه سر يحيى فرزند زكريا عليهما السلام به يكى از ستمگران بنى اسرائيل اهدا شد؟ آيا نمى دانى كه بنى اسرائيل ميان طلوع فجر تا طلوع شمس، هفتاد پيامبر را مى كشتند، سپس در بازار مى نشستند، خريد و فروش مى كردند، گويى اصلا اتفاقى نيفتاده است. با اين وجود، خداوند در عذاب آنها تعجيل نفرمود، بلكه بعد از آن خداوند آنها را مجازات كرد. اى ابو عبدالرحمن! از خدا بترس و نصرت و يارى مرا رها نكن.
مجلس بيستم ؛مجلسى در خزيمية، در اين مجلس مرثيه سرا اجنه و شنونده، زينب سلام الله عليها بود. وقتى امام حسينعليهالسلام
در خزيميه فرود آمد، يك شبانه روز در آنجا ماند. وقتى صبح شد، خواهرش زينب نزد امام آمد و گفت: برادر! مى خواهم خبرى كه آن را شنيدم به تو بدهم. حسينعليهالسلام
پرسيد، چه شده است؟ زينب جواب داد: در پاسى از شب براى كارى بيرون رفتم، شنيدم هاتفى مى گويد: اى چشم ها گريه كنيد، چه كسى بعد از اين بر شهدا، بر گروهى كه مرگ در پى آنان است، گريه مى كند. امام حسينعليهالسلام
به او گفت: اى خواهر! هر چه خدا مقرر كرده باشد، همان مى شود.
مجلس بيست و يكم ؛مجلس ثعلبيه ؛ در اين مجلس دو نفر از طايفه بنى اسد يعنى عبدالله بن سليمان و منذر بن المشمعل براى مسلم بن عقيل مرثيه سرايى مى كردند و شنونده، حسينعليهالسلام
بود. سپس مرثيه سرا حسينعليهالسلام
و شنونده اهل بيت و اصحاب آن حضرت بودند. جريان از اين قرار بود كه آنها گفتند: وقتى حج به جا آورديم، تمام سعى و تلاش ما بر اين بود كه در ميان راه به حسينعليهالسلام
ملحق شويم تا ببينيم كارشان به كجا مى انجامد. با سرعت حركت كرديم تا به او برسيم ؛ ديديم مردى از اهل كوفه راه خود را كج كرده تا حسينعليهالسلام
را ملاقات نكند، با انحراف آن مرد از جاده، امام نيز به راه خود ادامه داد. ما به طرف آن مرد رفتيم ؛ يكى از ما گفت: نزد آن شخص برويم، او از كوفه باخبر است. رفتيم تا به او رسيديم. به او سلام كرديم. جواب سلام ما را داد. از او پرسيديم از كدام طايفه اى؟ گفت: اسدى هستم، بكر پسر فلان شخص. گفتيم ما هم اسدى هستيم. به او گفتيم: ما را از اهل كوفه باخبر كن. گفت: وقتى از كوفه خارج شدم، مسلم و هانى كشته شده بودند. من خودم ديدم كه آنها را در بازار بر روى زمين مى كشند. آنگاه آمديم تا به حسينعليهالسلام
پيوستيم و با ايشان حركت كرديم تا اينكه در ثعلبيه فرود آمد. نزد ايشان رفتيم و سلام كرديم. جواب سلام ما را داد. به ايشان عرض كرديم خدا شما را رحمت كند، براى شما خبرى داريم. اگر مايل هستيد آن را آشكار بگوييم و اگر مى خواهيد به طور خصوصى آن را عرض كنيم. به ما و يارانش نگاه كرد و سپس فرمود: من از اينها چيزى را پنهان نمى كنم.
عرض كرديم: آن مردى را كه شب گذشته آمده بود، به خاطر داريد؟ فرمود: بله، مى خواستم از او خبرى بگيرم. گفتيم: به خدا سوگند تمام خبرهايى كه شما را كفايت مى كند، آورده ايم. او يكى از افراد طايفه ماست و مردى صاحب نظر، باصداقت و عاقل است. او به ما گفت: وقتى از كوفه خارج شدم، مسلم و هانى را كشته بودند و ديده بود كه آنها را در بازار، روى زمين مى كشند.
امام فرمود: «انا لله و انا اليه راجعون» خداوند هر دوى آنها را رحمت كند. امام اين عبارت را چند بار تكرار كرد.
به ايشان عرض كرديم: تو را به جان خودت و اهل بيتت سوگند مى دهيم كه از همين جا بازگردى، شما در كوفه يار و ياور و پيروى نداريد؛ بلكه ما خوف آن داريم كه آنها عليه شما باشند.
امام نگاهى به فرزندان عقيل كرد و فرمود: نظر شما چيست؟ مسلم كشته شده است. گفتند: به خدا سوگند بر نمى گرديم تا اينكه يا انتقام خون او را بگيريم يا مانند او به شهادت برسيم. امام رو به ما كرد و گفت: بعد از اينها زندگانى خيرى ندارد. ما دريافتيم كه امام تصميم گرفته اند به مسير خود ادامه دهند. به او عرض كرديم: خداوند خير و خوبى را براى شما انتخاب كند. امام فرمود: خداوند شما را مورد لطف و مرحمت خويش قرار دهد. سپس اصحاب آن حضرت به ايشان گفتند: به خدا سوگند، شما مسلم بن عقيل نيستيد، اگر وارد كوفه شويد، مردم با شتاب به سوى شما مى آيند. امام ساكت شد. (سيد رحمت الله عليه گفته است كه خبر شهادت مسلم در زباله به امام داده شد. )
سپس حسينعليهالسلام
به راه خود ادامه داد، تا اينكه فرزدق ايشان را ملاقات كرد و پس از عرض سلام گفت: اى پسر رسول خدا! چگونه به اهل كوفه اعتماد مى كنى، آنها همان كسانى هستند كه پسر عمويت مسلم بن عقيل و پيروانش را كشتند. اشك از ديدگان امام جارى شد و سپس فرمود: خدا رحمت كند مسلم را! او به روح و رحمت خدا و تحيت و رضوانش پيوست و آنچه برايش مقدر بود، پيش آمد، اما آنچه بر ماست، باقى است.
سپس امام شروع كردند به بيان اين ابيات:
فان تكن الدنيا تعد نفيسة
|
|
فدار ثواب الله اعلى و انبل
|
و ان تكن الابدان للموت انشئت
|
|
فقتل امرء بالسيف فى الله افضل
|
و ان تكن الارزاق قسما مقدرا
|
|
فقلة حرص المرء للرزق اجمل
|
و ان تكن الاموال للترك جمعها
|
|
فما بال متروك به الحر يبخل
|
اگر چه دنيا ارزشمند و نفيس است
اما عالم آخرت عالى تر و شايسته تر است
و اگر بدن ها براى مردن آفريده شده است
پس كشته شدن انسان با شمشير در راه خدا بهترين است
و اگر رزق و روزى ها تقسيم شده و مقدر است
پس انسان هر چه كمتر حرص بورزد، زيباتر است
و اگر اموال دنيا براى ترك كردن، جمع مى شود
پس چه باك كه انسان آزاده به دنبال آن نرود
مجلس بيست و دوم ؛ مجلسى در بطن عقبه ؛ مرثيه سراى اين مجلس حسينعليهالسلام
و شنونده عمرو بن يوزان بود. به اين نحو كه، اين شخص حسينعليهالسلام
را در بطن عقبه ديد و از امام پرسيد: كجا مى خواهى بروى يا ابا عبدالله! حسينعليهالسلام
فرمود: به كوفه. عمرو به امام عرض كرد: تو را سوگند مى دهم كه باز گردى، به خدا سوگند به سوى شمشيرها و نيزها مى روى. اينهايى كه در پى شما فرستادند، اگر هزينه جنگ را براى شما تأمين و زمينه را فراهم مى كردند، آنگاه به سوى آنها مى رفتى، به صلاح بود، اما اين حالتى كه شما يادآور مى شويد، من نمى دانم چه بايد بكنيد. امام حسينعليهالسلام
به او فرمود: اى بنده خدا! قضيه بر من پوشيده نيست، اما كسى نمى تواند بر امر خداى تعالى غالب شود.
آنگاه امام حسينعليهالسلام
در اين مجلس شروع كرد به نوحه سرايى براى خود و فرمود: به خدا سوگند آنها مرا دعوت نكردند، مگر اينكه مى خواهند خون قلب مرا بيرون بياورند.
شايد منظور امام اصابت تير سه شعبه بر قلب مباركشان و جارى شدن خون آن باشد كه دست مباركش را چند بار از آن پر كرد و سر و صورت را به آن آغشته نمود.
اى حسين! پدر و مادرم به فدايت ؛ با اين گفته شما، قلب شيعيانتان خون و جگرهايشان مجروح شد و اشك از چشمانشان جارى گرديد. و اين كلام شما چه جانگداز است!!
مجلس بيست و سوم ؛ امام حسينعليهالسلام
در يكى از منزل ها، هنگام بار انداختن و حركت، با توجه به ماجرايى كه براى سر مباركشان پيش مى آيد و آن را به يزيد اهدأ مى كنند، براى خودشان مرثيه سرايى كردند. آن حضرت يحيىعليهالسلام
را متذكر شد و فرمود: اين از پستى دنيا است كه سر يحيى به زن زناكارى هديه داده شد، بعد از آن، امام گريه كردند.
مجلس بيست و چهارم ؛ مجلسى در نزديكى كربلا؛ امام قبل از ورود به كربلا براى خود مرثيه عجيبى خواندند كه شنونده اين مجلس اهل بيت آن حضرت بودند. كيفيت اين مجلس بدين گونه بود كه وقتى امام در آخرين منزل فرود آمدند و خيمه ها را برپا كردند، فرزندان، برادران و اهل بيتش را در جاى خاصى جمع كرد و به آنها نگاه كرد و ساعتى گريه نمود. امام به آنها مى نگريست و به خاطر مى آورد كه چه بر سرشان خواهد آمد، زيرا ديگر براى آنها كه از موطنشان و هر مكان امن ديگرى، حتى حرم خدا - كه پناهگاه كافر، حيوانات، درختان و گياهان است - رانده شده بودند، مكان امنى باقى نمانده بود. به همين خاطر ساعتى گريه كرد و از اين موضوع به درگاه الهى شكوه نمود و فرمود: بارالها! من عترت پيامبر تو هستم. آنها ما را طرد كردند و دچار رنج و زحمت نمودند و بنى اميه بر ما تعدى كرد.
مجلس بيست و پنجم ؛مجلس امام در خارج از خيمه ها در عصر تاسوعا؛ امام در آستانه خيمه نشسته و بر شمشير خود تكيه كرده و سر را به پايين انداخته بود كه خواهرش صيحه اى شنيد، نزديك برادرش آمد و گفت: برادر! آيا اين صداها را كه نزديك شده اند، نمى شنوى؟ امام حسينعليهالسلام
سر را بلند كرد و فرمود: من پيامبر خداصلىاللهعليهوآله
را در اين ساعت در خواب ديدم كه به من فرمود: تو به سوى ما مى آيى. آنگاه خواهرش به صورت زد و فرياد واويلا سر داد و امام حسينعليهالسلام
به او گفت: خواهر! نوحه و زارى نكن، ساكت باش، خدا تو را مورد لطف و مرحمت قرار دهد.
در روايت سيد است كه ؛ امام گفت: اى خواهر! من همين الان جدم، محمدصلىاللهعليهوآله
و پدرم على و مادرم فاطمه و برادرم حسنعليهمالسلام
را ديدم كه مى گويند: حسين! تو بزودى نزد ما مى آيى. و در بعضى از روايات آمده است كه فردا (نزد ما مى آيى) (سيد) گفته است: زينب به صورتش زد و فرياد كشيد؛ آنگاه امام حسين به او گفت: آرام باش تا مورد شماتت اين قوم واقع نشويم.
مجلس بيست و ششم ؛مجلسى در شب عاشورا؛ امام حسينعليهالسلام
در شب عاشورا به گوشه اى رفت و براى خود مرثيه سرايى كرد. آن حضرت در آن حال كه تنها بود و شنونده اى نداشت، مصائب و كشته شدن خود را به خاطر مى آورد، اسلحه اش را آماده مى كرد و گاهى زمانه را مخاطب قرار مى داد و مى گفت: اى زمانه! اف بر تو؛ چه بسيار افرادى كه طالب و رفيق تو بودند، اما آنها را در صبح و شام كشتى. حتى به بديل آنها هم قانع نشدى. همه امور به سوى خداوند جليل باز مى گردد و هر موجود زنده اى بايد اين راه را برود.
امام سجادعليهالسلام
فرموده است: «وقتى براى بار دوم يا سوم اين مطلب را تكرار كرد، من دانستم كه مقصودشان چيست. آنگاه بغض در گلويم گير كرد، اما سكوت كردم و فهميدم كه بلا نازل شده است ؛ ولى عمه ام زينب، وقتى آنچه را من شنيدم، او هم شنيد، از آنجا كه ايشان يك زن بودند و رقت قلب و جزع از خصوصيات زنان است، نتوانست خودش را كنترل كند؛ دويد، به طورى كه لباسش بر زمين كشيده شد و سرش برهنه گرديد تا اينكه به او رسيد و گفت: وامصيبتا! اى كاش زنده نبودم. اى جانشين پيشينيان و اى پناه بازماندگان! مادرم فاطمه، پدرم على و برادرم حسن از دنيا رفته اند! پدرم در حالى كه گريه مى كرد نگاهى به ايشان نمود و گفت: اى خواهر! مبادا شيطان صبرت را ببرد.
عمه ام گفت: دلم مى سوزد و اين مصيبت بر من گران است. سپس به صورتش زد و گريبان چاك كرد و از حال رفت و بر زمين افتاد. پدرم به طرف او آمد و آب بر صورتش پاشيد و گفت: «خواهر! تقواى الهى پيشه كن، صبور باش و بدان كه اهل زمين مى ميرند و اهل آسمان ها باقى نمى مانند و همه چيز، بجز ذات الهى، نابود مى شود. همان خدايى كه خلق را به قدرتش آفريده آنها را مبعوث مى كند و باز مى گرداند و تنها خدا يكتاست. پدرم، مادرم و برادرم از من بهتر بودند و پيامبر خدا براى من و هر مسلمانى اسوه و سرمشق است. پدرم با اين سخنان خواهرش را آرام كرد و به او گفت: خواهر! تو را سوگند مى دهم كه وقتى من از دنيا رفتم لباست را پاره نكنى، به سر و صورت خود نزنى و با فرياد و ناله گريه نكنى ؛ و سپس ايشان را آورد و در كنار من نشاند. »
مجلس بيست و هفتم ؛مجلس آن حضرت در خيمه ؛ امام حسينعليهالسلام
شب عاشورا اصحابش را در خيمه اى جمع كرد و براى آنها سخنرانى نمود و در طى آن براى خود و همه اصحابش مرثيه خواند؛ آنگاه به آنها اذن داد؛ سپس آنها در اين مجلس با آن حضرت دوباره بيعت كردند كه در راه آن حضرت به شهادت برسند. آرى، يكى از آنها با حضرت چنين بيعت كرد كه اگر هزار بار او را بكشند و جسدش را بسوزانند و به خاكستر تبديل كنند، دست از ايشان برندارد. او گفت: اگر دنيا باقى باشد من همان راه را برمى گزينم.
مجلس بيست و هشتم ؛ مجلس آن حضرت در ميان خيمه ها و مقتل. در اين مجلس امام حسينعليهالسلام
براى دختر كوچكش سكينه با اشعارى مرثيه سرايى كرد كه برخى از آن اشعار چنين است: دخترم سكينه جان! بعد از من، آنگاه كه پيكرم پايمال سم اسبان مى شود، تو زياد گريه خواهى كرد. پس تا وقتى كه جان در بدن دارم با اشك هاى حسرت بارت قلب مرا نسوزان.
مجلس بيست و نهم ؛ مجلس مرثيه سرايى آن حضرت در قتلگاه ؛ در اين مجلس امام گاهى براى يكى از اصحاب، گاهى براى برادر، زمانى براى فرزند، گاهى براى پسر برادر و زمانى هم براى همه آنها و زمانى هم براى اهل بيت خود مرثيه سرايى مى كرد.
مجلس سى ام ؛مجلسى در سحرگاه عاشورا؛ امام حسينعليهالسلام
در خيمه و در اين مجلس درباره خودش مرثيه اى خواند، كه در همان وقت رسول خداصلىاللهعليهوآله
، درباره او خواند. در كتاب مناقب آمده است كه چون وقت سحر شد؛ امام حسينعليهالسلام
كمى به خواب رفت و سپس بيدار شد و فرمود: مى دانيد همين الان در خواب چه ديدم؟ پرسيدند اى پسر رسول خدا چه ديدى؟ فرمود: ديدم مثل اينكه سگ هايى بر من حمله ور شدند تا مرا گاز بگيرند، در ميان آنها سگى بود كه دچار مرض پيسى بود و از همه بيشتر بر من حمله مى كرد. من گمان مى كنم كه مأمور كشتن من است، از ميان اين قوم كسى باشد كه دچار ابرص (پيسى) باشد. سپس جدم پيامبر خداصلىاللهعليهوآله
را ديدم كه گروهى از اصحاب به همراهش بودند. او به من فرمود: اى پسرم! تو شهيد آل محمدى. اهل آسمان ها به تو بشارت داده اند. افطار تو امشب نزد من بايد باشد. بشتاب و تأخير نكن. اين فرشته اى است كه از آسمان نازل شده تا خون تو را در شيشه سبز رنگى بگيرد. امام فرمود: اين خوابى بود كه ديدم و ديگر امر محكم شد و زمان رفتن نزديك گرديد و در آن شكى نيست.
خاتمه اين مجلس ها
اين مجلس از نظر مرثيه سرايى و حالت و دردناك بودن، منحصر به فرد است. شنونده اين مجلس خداوند رب العالمين بود كه اين مرثيه را شنيد، و آن عبارت از مجلسى بود كه امام در ميان قتلگاه با بدن پاره پاره افتاده بود و نفس هاى آن حضرت رو به خاموشى بود و كم كم از هوش مى رفت. در آن شرايط امام درباره حال خود و اهل بيتش مرثيه خواند و پروردگارش را مخاطب قرار داد و گفت: خدايا! شأن و عظمت تو والاست، عظيم الجبروت و شديدالكبريايى ؛ من عترت پيامبر تو و فرزند حبيبت محمدصلىاللهعليهوآله
هستم. آنها ما را بى يار و ياور گذاشتند، ما را طرد كردند و به ما نيرنگ زدند و ما را كشتند... تا آخر حديث.
نوع چهارم: مجالسى كه بعد از شهادت امام حسينعليهالسلام
برپا شد:
مجلس اول ؛مجلس رسول خداصلىاللهعليهوآله
در مدينه است كه آن حضرت به شيوه خاصى مرثيه خوان بودند و شنونده آن ام سلمه بود. اين مطلب در روايتى از ابن عباس آمده است. ابن عباس گفته است: من در خانه ام در حال استراحت بودم كه صداى ناله و فرياد بلندى را از خانه ام سلمه همسر پيامبرصلىاللهعليهوآله
شنيدم. خارج شدم و كسى مرا به خانه او راهنمايى كرد. مرد و زن اهل مدينه هم رو به سوى آن خانه آوردند. وقتى به آنجا رسيدم، گفتم: يا ام المؤمنين! چه شده است، چرا ناله و استغاثه مى كنى؟ جواب مرا نداد. به طرف زنان بنى هاشم رفت و گفت: اى دختران عبدالمطلب! جمع شويد به همراه من گريه كنيد. به خدا سوگند سيد و سرور شما و سيد جوانان اهل بهشت كشته شد. به خدا سوگند سبط پيامبر خدا و ريحانه او، حسينعليهالسلام
كشته شد.
گفتم: يا ام المؤمنين! از كجا دانستى؟ گفت: همين الان پيامبر خداصلىاللهعليهوآله
را در خواب ديدم كه پريشان است و سر مباركشان خاك آلود مى باشد. در اين باره از او سؤ ال كردم. فرمود: فرزندم حسين و اهل بيت او امروز كشته شدند و من آنها را دفن كردم و همين الان از اين كار فارغ شدم.
در روايت ديگرى آمده است كه ام سلمه گفت: پيامبر خدا را ديدم كه اثر خاك بر سر و محاسنش وجود داشت. پرسيدم، چه شده است؟ فرمود: مردم بر فرزندم هجوم بردند و او را كشتند. من خودم او را ديدم كه كشته شد. ام سلمه گفت: بدنم به لرزه افتاد، برخاستم و به داخل آن خانه رفتم، نمى توانستم فكر كنم. چشمم به تربت حسينعليهالسلام
افتاد كه جبرئيلعليهالسلام
آن را از كربلا آورد و گفت: وقتى اين تربت به خون تبديل شد، فرزند تو كشته است و پيامبر آن را به من داد و فرمود اين تربت را در يك شيشه قرار بده و پيش خودت نگه دار و چون به خون تبديل شد، حسين كشته شده است. الان آن شيشه را ديدم كه به خون تبديل شده و مى جوشد. ابن عباس گفت: ام سلمه از آن خون برداشت و بر صورتش ماليد و آن روز را روز نوحه سرايى و سوگوارى براى حسينعليهالسلام
قرار داد. سپس دو سوار خبر آن حضرت را آوردند كه وى در آن روز كشته شد.
مجلس دوم ؛ مجلسى عمومى است كه شامل همه عالم است. يعنى همه چيز و همه مخلوقات در جميع مكان ها و خود مكان، اهل زمان و خود زمان، هر آنچه ديده مى شود و يا ديده نمى شود را در بر مى گيرد. و آن مجلسى است از ما سوى الله كه شامل انواع مخلوقات از آنچه در حجاب ها و ساكنان آن است و عرش عظيم و حاملان عرش، آسمان هاى هفتگانه، ملائكه آسمانى، ستارگان، سيارات و هر آنچه در آنها، ميان آنها و در تحت آنهاست، عناصر، زمين ها و آنچه از آن مى رويد، بهشت، رضوان و ساكنان آن، حورها و قصرها و درختان و رودها و ميوه هاى آن، جهنم، مالك و خزانه داران آن و هر آنكه منقلب در آتش است، مى باشد و ايجاد تأثير در هر چيزى بستگى به حال و شرايط آن دارد. مثلا از چشم ها اشك مى بارد، آسمان به موج مى افتد و خون گريه مى كند و سرخ مى شود. خورشيد مى گيرد و تيره مى شود. ملائكه صفوفشان به هم مى ريزد و از عبادت باز مى مانند، از درختان خون مى جهد، هوا تاريك مى شود؛ زمين به لرزه مى افتد، كوه ها به حركت در مى آيند و مضطرب مى شوند، پرندگان سقوط مى كنند، ماهيان از آب بيرون مى افتند، درياها مى شكافند و در هم فرو مى روند، جن نوحه سرايى مى كند، انس احوالش مضطرب مى گردد.
چنين مجلسى هم عام و هم خاص است. چنين مجلسى در زمان خاصى منعقد شده است، كما اينكه امام صادقعليهالسلام
از آن چنين تعبير كرده اند كه آن زمانى بود كه حسينعليهالسلام
ضربت شمشير خورد و قاتل به سوى ايشان آمد تا سر مباركشان را از بدن جدا كند.
شرح مطالب چنين است كه امام حسينعليهالسلام
در سه حالت مورد اصابت شمشير قرار گرفت. وقتى سوار «بر ذوالجناح» بود، يك ضربت شمشير به ايشان زدند، وقتى نشسته بود مورد اصابت ضربه هاى فراوان شمشير قرار گرفت و هنگامى كه بر روى زمين افتاد با يك شمشير بارها بر گلوى آن حضرت زدند، سپس در صدد برآمدند كه سر مبارك امام را از تن جدا كنند كه نداهايى برخاست و صيحه هايى در هم آميخت. امام حسينعليهالسلام
نيز ندا داد كه آيا مرا تشنه لب مى كشيد در حالى كه جد من پيامبر خدا محمد مصطفى است؟! در آن حال ملكى در بطن عرش به امر خدا ندا داد: اى امت متحير گمراه! شما موفق به عيد فطر و قربان نمى شويد. ملكى از ملائكه فردوس اعلى در حالى كه بال هاى خود را بر درياها گسترده بود، فرياد زد: اى اهل درياها! لباس ماتم بر تن كنيد كه فرزند رسول خدا را سر بريدند. جبرئيلعليهالسلام
فرياد زد حسين در كربلا كشته شد و ملائكه به يكباره گريه و زارى سر دادند كه اى خدا و اى مولاى ما! با حسين صفى تو و فرزند پيامبر تو اين چنين كردند. زينب سلام الله عليها از خيمه ها رو به سوى قتلگاه آورد و فرياد يا اخا يا سيدا سر داد: ذوالجناح از مقتل به سوى خيمه ها رفت و فرياد وامصيبتا از ظلم امتى سر داد كه فرزند دختر پيامبرشان را كشتند. هنگام برخاستن اين فريادها و در هم آميختن آنها در جهان انقلاب صورت گرفت و در تمام اجزاى موجودات تأثير گذاشت. آيا احوال شما، هنگام بيان اين موضوع دچار نوعى انقلاب و دگرگونى نمى شود؟
ابوذر پس از بيان گوشه هايى از اين مطالب گفت: اگر بدانيد كه چه بر اهل عالم وارد مى شود، در اين صورت آنقدر گريه مى كنيد تا جان به جان آفرين تسليم كنيد. پس اگر روح از بدن جدا نمى شود و فرياد و ضجه اى هم در كار نيست؟ آيا اشكى در چشم جمع نمى شود، آيا قلب متأثر نمى شود، آيا آنكه سنگ دل شده است، حالت تباكى برايش حاصل نمى شود؟! خدايا! از قلبى كه خاشع نمى شود و از چشمى كه در اين مجالس عام و خاص نمى گريد، به تو پناه مى بريم.
مجلس سوم، مجلسى است كه در قتلگاه برپا شد، در اين مجلس مرثيه خوان زينب دختر علىعليهالسلام
بود و گريه كنندگان اهل بيت، سپاه و سربازان.
مجلس چهارم، مجلس پرندگان كه در آن، مرثيه خوان پرنده سفيد رنگى بود.
مجلس پنجم، مجلس وحوش در شب يازدهم. در اين مجلس آنها گردن هاى خود را به طرف جسد آن حضرت دراز كردند و تا صبح براى او مرثيه سرايى نمودند.
مجلس ششم، مجلس اجنه در گرد جسد شريف امامعليهالسلام
.
مجلس هفتم، مجلس زنان اجنه پيرامون جسد مبارك امامعليهالسلام
.
مجلس هشتم، مجلس يك جن در اطراف قريه شاهى كه شنونده آن پنج تن از اهل كوفه بودند كه براى يارى امام حسينعليهالسلام
آمده بودند، اما به ايشان ملحق نشدند.
مجلس نهم، مجلس تمام جنيان در هر مكانى و در همه اماكن كه مرثيه هاى مخصوصى مى خواندند كه تفصيل هر يك از آنها در جاى خود مى آيد.
مجلس دهم، مجلس محله كوفه در اطراف سرهاى بريده شده و اسيران ؛ در اين مجلس ذاكران مصيبت وارده، چهار تن، يعنى زينب، ام كلثوم، فاطمه صغرى و امام سجادعليهمالسلام
بودند و گريه كنندگان همه اهل كوفه، شامل زن و مرد. كوفيان ناله و فرياد سر دادند، بر سر و سينه مى زدند و خاك بر سر مى پاشيدند و زنان آنها موى خود را مى كندند. گفته شده است هرگز ديده نشده بود اين همه مرد و زن براى حسينعليهالسلام
گريه كنند. آيا قلب متأثر نمى شود، آيا آنكه قسى القلب است حالت تباكى برايش حاصل نمى شود؟ خدايا از قلبى كه خاشع نمى شود و از چشمى كه در اين مجالس عام و خاص نمى گريد، به تو پناه مى بريم.
مجلس يازدهم، مجلس همه اهل بيت حسينعليهالسلام
، در هر زمانى و در همه اماكن ؛ از كربلا تا شام و از آنجا تا كربلا و از كربلا تا مدينه و در مدينه در تمام دوران حياتشان ؛ و همچنين مجلس امام سجادعليهالسلام
در طول چهل سال. امام در طى اين مدت هميشه گريان بود و اشك مى ريخت. هر گاه غذايى تناول مى كرد، مى فرمود: فرزند رسول خدا گرسنه كشته شد و هر گاه آبى مى نوشيد؛ مى گفت: پسر پيامبر خدا تشنه به شهادت رسيد.
مجلس دوازدهم، مجلس يزيد براى رثاى حسينعليهالسلام
؛ در اين مجلس مرثيه سرا خود آن ملعون بود و شنونده همه فرماندهان لشكر. او به همسرش هند گفت: اى هند! براى حسين فرزند فاطمه گريه و زارى كن كه حسين فريادرس قريش است ؛ ابن زياد در كشتن او شتاب كرد؛ خدا او را لعنت كند.
مجلس سيزدهم، مجلسى در مسجد اموى در شام كه مرثيه سرا حضرت سيد الساجدينعليهالسلام
بود. در اين مجلس كه يزيد و همه سران بنى اميه و اهل شام حضور داشتند، امام سجادعليهالسلام
اجازه گرفت و بر بالاى منبر رفت و طى سخنانى ابتدا حمد و سپاس خدا را گفت، سپس از پيامبرصلىاللهعليهوآله
ياد كرد و آن حضرت را توصيف نمود و بر او حمد و ثنا فرستاد. بعد به ذكر فضايل جدش على بن ابى طالبعليهالسلام
پرداخت، آنگاه شروع كرد به مرثيه سرايى براى پدر مظلومش و بيان آنچه بر آن حضرت گذشت، و وقتى امام سجاد گفت كه من فرزند كسى هستم كه سرش را از قفا بريدند و عمامه و ردأ را از تنش بيرون آوردند، همه اهل شام و بنى اميه ضجه زدند، تا اينكه به دستور يزيد مؤذن با اذان آنها را از گريه بازداشت.
وقتى اهل شام مى شنوند كه حسينعليهالسلام
را از قفا سر بريدند و عمامه را از سرش و ردأ را از پيكرش ربودند، ضجه مى زنند، بنابراين شايسته است شيعيان آن حضرت هر گاه اين مصائب را شنيدند و يا تصور نمودند كه چگونه عمامه را از سر آن حضرت ربودند، در هر حالت و در هر زمانى ضجه بزنند و فرياد و ناله سر كنند.
مجلس چهاردهم، مجلس زنان در خانه يزيد؛ بعد از آنكه يزيد اجازه داد؛ مرثيه سرايان و نوحه خوانان اين مجلس، زينب، ام كلثوم و دختران امام حسينعليهالسلام
و گريه و زارى كنندگان، همسر يزيد، دختران او و دختران بنى اميه بودند. چنين مجلس سوگوارى مدت هفت روز برپا بود.
مجلس پانزدهم، مجلسى در بيابان نزديك مدينه در چادرى كه براى امام سجادعليهالسلام
برپا شده بود. امام سجادعليهالسلام
بر روى صندلى نشسته و اشك هايشان جارى بود و با پارچه اى كه در دست داشت آنها را پاك مى كرد، ايشان جلودار اشك هايشان نبود. اهالى مدينه از زن و مرد كه براى استقبال به بيرون از مدينه آمده بودند، وقتى امام را ديدند، به يكباره ضجه كشيدند، گويى كه نگاه به امام، خودش مرثيه بود. مردم در هر جايى به هم تعزيت مى گفتند.
تمام مردم در آن نقطه بشدت گريه مى كردند. امامعليهالسلام
اشاره كرد كه ساكت بشوند. فورا ساكت شدند. امام گفت: الحمد لله رب العالمين مالك يوم الدين
خدايى كه خالق همه مخلوقات است، خدايى كه مقامش در آسمان ها رفيع است، اما در عين حال چنان نزديك است كه شاهد و گواه سرى ترين سخنان و نجواهاست. خدا را بر امور عظيم و فجايع زمانه و بزرگى مصيبت حمد و سپاس مى گوييم. اى مردم! خداوند - كه حمد و سپاس مخصوص اوست - ما را به مصيبت هاى بزرگى امتحان كرد. شهادت ابا عبدالله و عترت او و اسارت زنان و دخترانش و چرخاندن سر او در شهرها، در حالى كه بر بالاى نيزه هاست، شكاف بزرگى در اسلام است و مصيبتى است كه نمونه اى ندارد.
اى مردم! بعد از شهادت آن حضرت كدام يك از شما خوشحال هستيد، يا كدام چشم از گريه كردن خوددارى مى كند، در حالى كه آسمان ها با اركانشان، درياها با امواجشان، زمين با اطراف خود و درختان با شاخه هايشان، ماهيان و عمق درياها، ملائكه مقرب و اهل آسمان ها و همه و همه بر اين مصيبت گريانند.
اى مردم! كدام قلب به خاطر شهادت او شكافته نمى شود و كدام دل است كه براى او نمى سوزد، و يا كدام گوش است كه صداى اين شكاف را كه در اسلام ايجاد شد، نشنود.
اى مردم! ما را بدون اينكه جرمى مرتكب شده باشيم يا كار ناپسندى از ما سر زده باشد يا نقصى به اسلام وارد كرده باشيم، از شهرها و بلاد راندند و آواره و در به در نمودند. ما نشنيديم كه با پدرانمان چنين كرده باشند. چنين رفتارى ساختگى و جعلى است. به خدا سوگند كه اگر پيامبرصلىاللهعليهوآله
- همچنان كه سفارش ما را به آنها فرمود - به آنها توصيه مى كرد كه با ما بجنگند، بيش از اين، اين كارى نمى كردند. «انا لله و انا اليه راجعون» از مصيبتى كه چه بزرگ، دردناك، فجيع، شاق، تلخ و جانكاه است!!
ما اين مصيبت را و آنچه بر سر ما آمد پيش خدا مى بريم، همانا كه او عزيز و صاحب انتقام است.
مجلس شانزدهم، مجلسى نزديك مدينه، وقتى سياهى شهر از دور براى ام كلثوم پيدا شد. در اين مجلس ام كلثوم به نظم مرثيه خواند و شنونده اين مجلس، امام سجاد سلام الله عليه و بقيه اهل بيت و كودكان بودند. ام كلثوم در اين مرثيه ابتدا اهل مدينه، بعد پيامبر خداصلىاللهعليهوآله
، سپس زهرأ سلام الله عليها و بعد امام حسن مجتبىعليهالسلام
را مخاطب قرار داد؛ كه شرح آن بعدا خواهد آمد.
مجلس هفدهم، مجلس ملائكه در كنار قبر آن حضرت كه هر روز تا قيامت برپا مى شود. كيفيت اين مجالس در عنوان مربوط به ملائكه خواهد آمد.
مجلس هيجدهم، مجلس فاطمه زهرأ سلام الله عليها در آسمان ها كه هر روز تا قيامت برپاست. در اين مجلس، مرثيه سرايى، گريه، ناله و فرياد برپاست. از اين مجلس استنباط مى شود كه هر روز ايام سال براى برپايى مجلس عزاى حسينعليهالسلام
مناسب است و در اين ميان عيد و مناسبت هاى ديگر مطرح نيست.
كيفيت اين مجلس اجمالا اين گونه است، كه آن حضرت هر روز به قتلگاه حسينعليهالسلام
مى نگرد و آنچنان فريادى مى كشد كه اركان موجودات آسمان ها و زمين و درياها و ملائكه مضطرب مى شوند، تا اينكه پيامبرصلىاللهعليهوآله
مى آيند و ايشان را ساكت مى كنند، و بعد از آن زائران فرزندش را دعا مى كند.
مجلس نوزدهم، مجالس ائمهعليهمالسلام
كه تعداد آنها بسيار است. از جمله اين مجالس، مجلسى است كه امام صادقعليهالسلام
برپا مى كرد. در يكى از اين مجالس، مرثيه سرا جعفر بن عفان بود كه به نظم مرثيه خواند و طى ابياتى گفت: بر آن كسى كه براى اسلام گريان است لبيك، احكام آن را ضايع كردند و حرامش را حلال نمودند. سر حسين بر نيزه ها مصيبت بزرگى است، شمشيرها از خون او سيراب شدند. در مجلس ديگرى كه امام صادقعليهالسلام
برپا نمود، نوحه سراى آن عبدالله بن غالب بود كه در قسمتى از ابياتش گفت: باد بر جسد مبارك آن حضرت گرد و غبار مى پاشد. در مجلس ديگرى ابو هارون مكفوف مرثيه سرا بود. امام صادقعليهالسلام
به او فرمود: مرثيه بخوان. او ابياتى خواند. امام به گريه افتاد و ابو هارون ساكت شد. امام فرمود: تكرار كن. دوباره خواند. امام فرمود: بيشتر بخوان. آنگاه ابو هارون طى قصيده اى گفت: يا مريم برخيز و براى مولايت گريه و زارى كن ؛ با گريه بر حسين توفيق يار تو باشد. آنگاه امام صادقعليهالسلام
گريه كرد و حرم آن حضرت مضطرب شد و فرياد يا ابتا سر دادند.
مجلس ديگر، مجلس امام رضاعليهالسلام
مى باشد كه مرثيه سرا و قصيده گوى او دعبل خزاعى است. امام رضاعليهالسلام
اين مجلس را خودشان ترتيب دادند. ايشان از جايشان برخاستند و پرده اى كشيدند و به زنان فرمودند، پشت پرده بنشينند و به دعبل فرمود كه مرثيه بخواند. امام رضاعليهالسلام
خودشان فضيلت اين كار را تبيين فرمودند و گفتند: هر كس بر مصيبت هاى جدم گريه كند، خداوند او را در روز قيامت با ما و در زمره ما محشور مى كند. وقتى دعبل در رثاى حسين قصيده اش را مى خواند امام رضاعليهالسلام
گريه مى كرد و صداى زنان به گريه و زارى بلند بود.
مجلس بيستم، مجلس ملائكه، كه هر روز به شيوه خاصى برپا مى شود و در عنوان مربوط به ملائكه خواهد آمد.
مجلس بيست و يكم، مجالس شيعيان آن حضرت كه براى عزادارى او برپا مى شود. چنين مجالسى تا روز قيامت هميشه برپاست و از خصوصيات اين مجالس آن است كه خستگى و ملال در آنها نيست و هر سال بر تعداد اين گونه مجالس افزوده مى شود و عزت و ارزش آنها بيشتر مى شود و اين از عجايب است كه حتى هيچ سرزمينى از سرزمين هاى نفاق، كفر و مخالفين اسلام يافت نمى شود، مگر اينكه در آنها مجلس عزاى حسينعليهالسلام
برپا مى شود. حتى در طى سال هاى اخير برپايى اين گونه مجالس در بغداد، قسطنطنيه، مصر و شام به طور آشكار، رواج پيدا كرده است.
نوع پنجم
مجلس اهل محشر در روز قيامت، كه حضرت زهرأ سلام الله عليها پيراهن حسينعليهالسلام
را در دست دارند و مرثيه سرايى مى كنند و پيامبر خدا و همه ملائكه، پيامبران، و همه مؤمنان از اول تا آخر، گريه و زارى مى كنند. تفصيل اين مطلب بعدا خواهد آمد.
مقصد پنجم
اين مقصد درباره صحيفه هاى رثأ و كتاب هايى است كه در آنها رثاى حسينعليهالسلام
، قبل از شهادت و هنگام شهادت آن حضرت، به رشته تحرير در آمده است و تعداد آنها ده عدد مى باشد كه عبارتند از:
۱ - لوح محفوظ. هنگامى كه قلم به حكم خداوند جبار بر آن رفت و آنچه براى حسينعليهالسلام
مقدر بود، بر اين لوح ثبت شد - آن طور كه در روايت آمده - قلم قبل از آنكه اذن پيدا كند، به لعن قاتلان آن حضرت جارى شد.
۲ - قرآن مجيد. در قرآن در اين باره آياتى است كه در عنوان قرآن ذكر خواهد شد.
۳ - تورات. در يكى از اسفار آن مطالبى در اين باره وجود دارد.
۴ - كتاب ارميا. در اين كتاب آمده است «كى ذبح لدوناى الوهيم صواووث بارض صافون ال نهر پرات» يعنى در قسمت شمال زمين، در كنار شط فرات شخص جليل القدرى براى خداى رب العالمين قربانى مى شود.
۵ - كتاب لخمان.
۶ - مصحف شيث ؛ در اين دو كتاب اشاراتى به واقعه كربلا شده است.
۷ - صحيفه اى كه مخصوص او نوشته شده است و در آن آمده: اى حسين! جان خود را براى خدا بفروش و با گروهى كه تنها در كنار تو شهادت نصيبشان مى شود، خارج شو، و بجنگ تا كشته شوى.
۸ - كنيسه نصارى، در اين كنيسه نوشته اى وجود دارد كه تاريخ آن به سيصد سال قبل از بعثت بر مى گردد و در آن آمده است: آيا امتى كه حسين را كشتند، اميد به شفاعت جدش در روز حساب دارند؟ هرگز، به خدا سوگند كه آنها شفيعى ندارند و در روز قيامت معذب هستند. همچنين، بر ديوار ديرى در راه شام هنگامى كه رأس را نصب كردند و دور آن جمع شدند، چنان نوشته شد.
۹- در النثار، كه در مسجد كوفه پيدا شد و در آن نوشته شده است: من درى از آسمان هستم كه در روز ازدواج پدر سبطين مرا نثار كردند. از نظر سفيدى، سفيدتر و مصفى تر از كف دهن شتر بودم، خون گلوى حسين مرا رنگين كرد. همچنين ريگ هايى در نقاط مختلف وجود دارد كه در آنها، در رثاى حسينعليهالسلام
رنگ قرمز، چون خون يافت شده است.
۱۰ - قلب عاشقان آن حضرت و شيعيان خالص او؛ زيرا همان طور كه در قلب هاى آنها ايمان ثبت شده است، غم و اندوه نيز ثبت شده و گويى كه عمق قلب آنها لوحى است كه در آن مصائب و قضاياى حسينعليهالسلام
نقش بسته شده است، به همين خاطر است كه به محض ذكر نام آن حضرت و يا شنيدن نام او دل ها غمگين مى شود.
مقصد ششم
اين مقصد درباره خواص مجالس مرثيه خوانى و گريه بر حسينعليهالسلام
است كه در اين باره هشت مطلب وجود دارد:
آن حضرت فرموده است هر كس در مجلسى بنشيند كه در آن امر ما احيأ مى شود، در روزى كه قلب ها مى ميرند، قلب او نمى ميرد.
چنين مجلسى محل صعود حمد و ثناى خداست، چرا كه نفس هاى كسى كه براى او مغموم است، تسبيح است.
چنين مجالسى مورد علاقه و عنايت امام صادقعليهالسلام
است. آن حضرت فرموده است كه چنين مجالسى را دوست دارم و اين مجالس مورد علاقه پيامبر خداصلىاللهعليهوآله
و بالاتر از اينها مورد پسند خداوند است.
چنين مجلسى مورد عنايت حسينعليهالسلام
است، چرا كه آن حضرت از يمين عرش به سه چيز مى نگرد، اردوگاهش و كسانى كه در آنجا به شهادت رسيدند، زائرانش و آنان كه بر او گريه مى كنند.
چنين مجالسى مشهد ملائكه مقرب درگاه خداست. چنانچه روايت شده است كه جعفر بن عفان بر امام صادقعليهالسلام
وارد شد، امام او را به خود نزديك گردانيد و نزد خود نشاند. سپس گفت: اى جعفر! جعفر گفت: بله، خدا مرا فداى تو گرداند. امام فرمود: تو درباره حسينعليهالسلام
به زيبايى قصيده مى سرايى. جعفر گفت: بله ؛ خدا مرا فداى شما گرداند. امام فرمود: بگو، آنگاه جعفر اشعارش را خواند. امام صادقعليهالسلام
و اطرافيانش گريه كردند، به نحوى كه اشك بر چهره آن حضرت جارى شد. سپس امام فرمود: اى جعفر! به خدا سوگند، ملائكه مقرب درگاه خداوند در اينجا حاضر شدند، آنها هم سخنان تو درباره حسينعليهالسلام
را مى شنيدند و همانند ما يا بيشتر از ما گريه كردند. جعفر گفت: آنگاه امام فرمود: هر كس درباره حسينعليهالسلام
مطلبى بگويد و گريه كند يا بگرياند، خداوند بهشت را بر او واجب مى كند و او را مى آمرزد.
مجلس عزاى حسين، بارگاه حسين است. زيرا كه بارگاه حسينعليهالسلام
، مختص به بناى خاصى نيست، بلكه بارگاه او همان خضوع و خشوع است. بنابراين هر مجلس خضوعى، بويژه كه براى ذكر حسينعليهالسلام
باشد، بارگاه آن حضرت است. لذا يكى از عرفا گفته است: در هر سرزمينى قبر او ديده مى شود و كربلا در هر مكانى است كه ديده شود، پس در آن تأثير بارگاه حسينعليهالسلام
در اجابت دعا وجود دارد.
مجلس حسين معراج گريه كننده است. چنين مجلسى محل نزول صلوات و رحمت خاص خداوند است و موجب بخشش گناهان و ارتقاى درجات است. حتى اگر اين مسأله براى يك نفر از اهل مجلس كه به گريه مى اندازد، يا گريه مى كند يا تباكى مى كند، محقق شود، اميد سرايت آن را به ديگران هم داريم، از آنجا كه با اهل مجلس به يك نوع معامله مى شود.
فرمود: اين نوع مجالس، مجالس شريفى است كه هيچ مجلسى مقدم تر، پرافتخارتر و عزيزتر، عظيم تر و اخص از آن وجود ندارد.
مقصد هفتم
اين مقصد درباره خواص گريه از باب صفات است كه در اين باره هشت نكته وجود دارد:
۱ - گريه بر حسينعليهالسلام
، صله رسول خداصلىاللهعليهوآله
مى باشد.
۲ - گريه بر آن حضرت موجب خرسندى زهرأ سلام الله عليها مى شود، چرا كه آن حضرت، هر روز بر حسينعليهالسلام
گريان است. امام صادقعليهالسلام
فرمود: آيا دوست ندارى از كسانى باشى كه فاطمه عليها السلام را خرسند مى سازند.
۳ - اين كار اداى حق پيامبرصلىاللهعليهوآله
و ائمهعليهمالسلام
است. زيرا در روايت آمده است كه گريه كننده حق ما را ادا كرده است.
۴ - اين عمل، يارى و نصرت حسينعليهالسلام
است، چرا كه يارى كردن در هر زمانى بر حسب آن زمان مى باشد.
۵ - گريه بر حسينعليهالسلام
پيروى از اسوه حسنه اى است كه از پيامبرانعليهمالسلام
، ملائكه و همه بندگان مخلص خداوند بر جاى مانده است.
۶ - اين كار اجر و مزد رسالت است و از جمله مودت درباره نزديكان است.
۷ - ترك اين كار جفا به حسينعليهالسلام
است.
۸ - گريه بر حسين، تسلى بخش گريه بر هر نوع مصيبتى است كه بر هر كسى وارد شده باشد. امام رضاعليهالسلام
فرمود: اى پسر شبيب اگر به خاطر چيزى گريان شدى، براى حسين بن على بن ابى طالبعليهمالسلام
گريه كن، چرا كه او را از قفا سر بريدند و به همراهش ۱۸ تن از اهل بيتش را كه در روى زمين مانندى ندارند، كشتند. در اين حديث آنجا كه حضرت، از امام به ذبح و از اهل بيتش به قتل تعبير كرده است نكته اى وجود دارد و آن نكته اين است كه آنها به واسطه زخمى شدن و وارد آمدن ضربات به شهادت رسيدند و پس از افتادن بر زمين به سبب زخم هايى كه برداشتند، جان سپردند. امام حسينعليهالسلام
نيز زخم هايى برداشت و بر زمين افتاد و همين زخم ها به اندازه اى كارى بود كه آن حضرت جانش را فدا كند، اما دشمن به اين مقدار بسنده نكرد، بلكه او را از قفا سر بريد.
مقصد هشتم
اين مقصد درباره فضايل گريه بر حسينعليهالسلام
است كه در آن پنج نكته وجود دارد:
۱ - مى توان به كسى كه بر حسينعليهالسلام
گريه مى كند؛ گفت: صلوات و سلام خداوند بر تو. چون در روايت نبوى آمده است كه فرمود: درود و سلام خداوند بر كسانى باد كه از روى ترحم و شفقت بر حسين گريانند. اين عبارت مى تواند هم مفهوم دعا داشته باشد و هم خبر باشد، كه در هر صورت، مطلوب ثابت است.
۲ - فضيلت اين كار ممكن است در حد فضيلت دشوارترين و تلخ ترين اعمال باشد كه همان ذبح كردن فرزند به عنوان قربانى خداوند تعالى مى باشد. اين نكته از روايت منقول از امام رضاعليهالسلام
استنباط مى شود. از آن حضرت نقل شده است: وقتى ابراهيمعليهالسلام
گوسفند را به عنوان هديه قربانى كرد، آرزو نمود كه اى كاش فرزدش را ذبح مى كرد تا به عالى ترين درجات نايل شود. آنگاه واقعه حسين در كربلا به او وحى شد و ابراهيمعليهالسلام
شروع به گريه و زارى كرد. سپس خداوند تعالى به ابراهيم وحى كرد كه گريه و زارى تو بر حسين و قتل او را فداى گريه و زارى تو بر فرزندت اسماعيل - در صورتى كه آن را ذبح مى كردى - نموديم و براى تو عالى ترين درجات اهل ثواب بر مصيبت ها را مقرر نموديم.
مفهوم اين عبارت كه «ممكن است در حد فضيلت... برسد» به خاطر اين است كه هر كسى به اين طريق، به اين مقام و مرتبه عظيم نمى رسد، بلكه كسى به اين منزلت مى رسد كه حسينعليهالسلام
آنچنان برايش عزيز باشد كه براى ابراهيمعليهالسلام
عزيز بود.
علت وجود اين قيد آن است كه در همين روايت آمده است: بعد از آنكه ابراهيمعليهالسلام
آن آرزو را مطرح كرد، خداوند به او وحى نمود كه اى ابراهيم! كدام مخلوق نزد تو محبوب تر است؟ گفت: اى خدا! مخلوقى محبوب تر براى من از حبيب محمدصلىاللهعليهوآله
نيافريدى. خداوند وحى فرمود: اى ابراهيم! او را بيشتر دوست دارى يا خودت را؟ عرض كرد: او را از خودم بيشتر دوست دارم. خداوند فرمود: فرزند او را بيشتر دوست دارى يا فرزند خودت را؟ عرض كرد: فرزند او را. خداوند گفت: بريدن سر فرزند او به طور ظالمانه به دست دشمنانش قلب تو را بيشتر به درد مى آورد يا ذبح فرزندت به دست خودت در راه اطاعت از من؟ ابراهيم گفت: ذبح مظلومانه فرزند او به دست دشمنانش قلب مرا بيشتر به درد مى آورد. آنگاه خداوند واقعه كربلا را به او وحى نمود و ابراهيم به اين خاطر گريه و زارى كرد. بعد از آن كه ميزان عزيز بودن حسينعليهالسلام
در نزد ابراهيم مشخص شد خداوند به او وحى فرمود كه گريه و زارى تو بر حسين و قتل او را، فداى گريه و زارى تو بر فرزندت اسماعيل نمودم.
پس، اى كسانى كه حسينعليهالسلام
برايتان عزيزتر از فرزندانتان است و بريدن سر او دردآورتر ذبح عزيزترين فرزندانتان در راه خدا مى باشد!، بشارت باد شما را كه هر گاه براى حسينعليهالسلام
گريه و زارى مى كنيد، در هر نوبت، ثواب ذبح فرزندى در راه خدا را براى شما مى نويسند.
۳ - گريه بر امام حسينعليهالسلام
از نظر اندك بودن، محدوديت ندارد، در حالى كه هر عملى حداقلى دارد كه بدون آن، عمل تحقق پيدا نمى كند و همچنين گريه بر امام از نظر كثرت حدى براى ثوابش متصور نيست.
۴ - اين از شگفتى هاست كه گريه بر حسينعليهالسلام
اگر صورت ظاهر پيدا نكند و تشبه به آن حاصل شود، ثواب آن نصيب شخص مى گردد. يعنى اگر گريه تحقق پيدا نكند و تباكى صورت گيرد، يعنى شخص حالت خود را شبيه كسى كند كه گريه مى نمايد و سرش را پائين اندازد و صداى گريه در آورد و علايم رقت و تأثر در او ظاهر شود، ثواب گريه براى او مقدر مى گردد؛ به اين معنا كه براى خدا تباكى كند، نه براى تظاهر به مردم ؛ زيرا تباكى عملى است كه اخلاص شرط آن مى باشد.
۵ - گريه بر حسينعليهالسلام
بر همه اقسام ايمان و اعمال نيكو، بنا به دلايل عديده اى، برترى دارد.
مقصد نهم
اين مقصد درباره خواص گريه از نظر اجر و ثواب است كه انواعى دارد:
نوع اول ؛ مربوط به نجات از عقاب و اهوال است. تفصيل اين مطلب در چند نكته نهفته است كه عبارتند از:
الف: خروج روح از بدن گرفتارى بزرگ، هول شديد و عذاب دردناكى است. علىعليهالسلام
در اين باره فرموده است: مرگ، جان كندن سختى دارد كه وحشت انگيزتر از آن است كه توصيف شود و يا در انديشه هاى اهل اين دنيا درك بشود. در حالى كه گريه بر حسينعليهالسلام
، انسان را از آن نجات مى دهد. امام صادقعليهالسلام
به مسمع بن عبدالملك فرمود: اى مسمع! تو از اهالى عراق هستى، آيا قبر حسينعليهالسلام
را زيارت مى كنى؟ گفت: نه ؛ زيرا دشمنان ناصبى زيادى دارم، مى ترسم نزد والى سعايت مرا كنند و مجازات شوم. امام فرمود: آيا به گريه و زارى مى افتى؟ گفت: بله، به خدا گريه مى كنم و خانواده ام اثر آن را در من مى بينند و حتى از طعام امتناع مى كنم. امام صادق فرمود: هنگام مرگ خواهى ديد كه پدران من بر بالين تو حاضر مى شوند و به ملك الموت سفارش تو را مى كنند، به نحوى كه چشمت روشن مى شود.
ب: مشاهده ملك الموت، بخصوص براى اهل معصيت، هول شديد و گرفتارى عظيم و وحشت انگيز است ؛ اما گريه بر حسينعليهالسلام
موجب نجات از اين امر مى شود. امام صادقعليهالسلام
پس از آن فرمايش، به مسمع گفت: ملك الموت به تو مهربان تر از مادر مهربان به فرزندش است. آيا ديدن مادر مهربان وحشتناك است؟
ج: فرود آمدن در قبر، عذاب دردناك و مصيبت بزرگ و گرفتارى هولناكى است، به همين خاطر مستحب است كه ميت در سه مرحله به قبر منتقل شود تا ترسش ريخته شود؛ اما گريه بر حسينعليهالسلام
موجب نجات از اين گرفتارى است. در روايت هاى زيادى وارد شده است، سرورى كه خداوند آن را در قبر مؤمن وارد مى كند، از آن صورت نيكويى را خلق مى نمايد: تا قبل از شخص وارد قبر شود و شخص مؤمن را ملاقات كند و به او مى گويد: اى دوستدار خداوند! تو را بشارت به كرامت خداوند و رضوان او باد، و با او انس مى گيرد و به او اطمينان مى دهد تا وقتى كه حساب به پايان مى رسد. وقتى كه ما قلب پيامبرصلىاللهعليهوآله
، اميرالمؤمنينعليهالسلام
، قلب فاطمه زهرأ سلام الله عليها و قلب حسن مجتبى و سيدالشهدأ عليهما السلام را با گريه بر حسين شاد كنيم، و به اين ترتيب آن بزرگواران را مسرور نماييم، آنها مى فرمايند كه آن كار صله و احسانى از طرف شما براى ما است. پس چگونه خواهد بود زيبايى صورت مثالى كه از سرور آنها خلق مى شود و چگونه خواهد بود جمال صورتى كه از صفات آنها خلق شده است و هنگام ورود به قبر با ما ملاقات مى كند و با ما انس مى گيرد!!
۴ - باقى ماندن در قبر و برزخ عذابى دردناك و مصيبت بزرگ و گرفتارى هولناكى است. آيا فرمايش اميرالمؤمنينعليهالسلام
را كه به زبان حال اهل قبور است شنيده اى؟ «آنها هر آن پيام مى دهند كه تنگى قبر براى ما سخت و دشوار است، و اقامتمان در منازل وحشت طولانى گرديد. » در حالى كه گريه بر حسينعليهالسلام
در اين باره سودمند است ؛ چرا كه درباره گريه كننده بر حسين آمده است كه اين شخص به هنگام مرگ چنان شاد مى شود كه تا روز قيامت اين شادى در قلب او باقى مى ماند.
۵ - خروج از قبر مصيبتى بزرگ و وحشتى عظيم و گرفتارى هولناكى است كه حضرت سجادعليهالسلام
را به گريه واداشت. آن حضرت گريه مى كرد و مى فرمود: گريه من براى خارج شدنم از قبرم در حالى است كه عريان و ذليل هستم و بر پشت خود بارم را حمل مى كنم، يك بار به طرف راست و بار ديگر به سمت چپم مى نگرم و مى بينم كه خلايق هر يك به كارى غير از كار من مشغول هستند. در آن روز، چهره هايى فروزان و خندان و شادمان است و رخسارهايى غبارآلود است كه دود تاريكى آن را فرا گرفته است. اما گريه بر حسينعليهالسلام
موجب عزت و پوشيده شدن گناهان و سبك شدن بارى است كه بر پشت انسان است. بنابراين اگر اين خوف و ترس وجود دارد كه در آن روز چهره غبارآلود باشد و بر آن غبار تيرگى و ذلت نشسته باشد، اما درباره گريه كننده بر حسينعليهالسلام
آمده است كه او در حالى از قبرش بيرون مى آيد كه شادى بر چهره دارد و ملائكه با او ملاقات مى كنند و به او بشارت مى دهند كه خداوند براى او چه چيزهايى را تدارك ديده است.
۶ - زلزله قيامت قضيه بزرگى است كه همان مصيبت عظمى باشد، اين زلزله داراى مواطن و مواقفى است و حالت ها و سختى هايى دارد؛ و بر حسب حالت هايى كه در آن وجود دارد، داراى اسامى متعددى است. مثلا به اعتبار حالتى، قيامت و به اعتبار حالت هاى ديگر غاشيه، ساعت، زلزله، حاقه، قارعة، يوم الفصل، يوم الدين، يوم الفزع الاكبر، يوم العرض الاكبر، يوم الحساب، الطامة الكبرى، الصاخة، الواقعة، يوم الفرار، يوم البكأ، يوم التناد، يوم التغابن، يوم الازفة، يوم يكون الناس كالفراش المبثوث و يوم لا يسئل حميم حميما، ناميده شده است.
نجات يافتن از هر موطن و موقف اين زلزله، نياز به اعمال، صفات، احوال، اخلاق، مجاهدت هاى دشوار، بذل جان و اموال، شب زنده دارى ها، عبادت ها، ترك راحتى ها و دورى جستن از دنيا دارد؛ اما گريه بر حسينعليهالسلام
به جاى همه اينها مى آيد، چرا كه پيامبر خداصلىاللهعليهوآله
به فاطمه سلام الله عليها - وقتى از پدرش سؤ ال كرد كه چه كسى عزاى فرزندم حسين را برپا مى دارد - فرمود: وقتى روز قيامت برپا شود، هر كس بر مصيبت هاى حسين گريه كرده باشد، ما دست او را مى گيريم و وارد بهشت مى گردانيم.
رسول خداصلىاللهعليهوآله
دست هر كس را بگيرد، القارعة او را در هم نمى كوبد و مصيبت عظيمى او را در بر نمى گيرد و هيچ يك از آن صفات بر او جارى نمى شود، بلكه خندان است و روز قيامت برايش روز گريه نيست. همچنين روز قيامت روز غم و اندوه او نيست، چون او راحت است. روز تغابن هم براى او نيست، چرا كه او در مجمع حسينعليهالسلام
است و حسين از حال او مى پرسد و اين حامى مهربان است كه احوال گريه كنندگان بر خود را جويا مى شود.
۷ - موقع حسابرسى و خواندن نامه عمل، انسان هول عظيمى دارد؛ چرا كه امام متقيان و سرور صديقان، هنگام تصور چنين حالتى گريه مى كرد. آن حضرت نيمه هاى شب به بيابان مى رفت و به اين خاطر نوحه سر مى داد و مى گفت: «آه از آن زمانى كه در نامه اعمالم گناهانى را مى بينم كه من آنها را فراموش كرده بودم، اما تو آنها را نوشته بودى، پس مى گويى بگيريد او را. واى بر حال اين گرفتار كه عشيره اش نمى تواند او را نجات دهد. » آنگاه آن حضرت گريه مى كرد و مانند مار گزيده بر خود مى پيچيد تا اينكه غش مى كرد و مانند چوب خشك مى شد. اما گريه بر حسينعليهالسلام
به هنگام خواندن نامه اعمال و آن زمان كه پيام مى رسد كه نامه ات را بخوان، سودمند است. چرا كه گريه كنندگان بر آن حضرت، در سايه عرش به سخنان حسينعليهالسلام
گوش فرا مى دهند، در حالى كه باقى مردم در حال پس دادن حساب هستند.
۸ - عبور از صراط وحشتناك است و حتما هم بايد از آن گذشت و از امور حتمى است كه خداوند آن را مقرر فرموده است، اما مردم به طور متفاوت از آن عبور مى كنند، برخى چون برق مى گذرند، تعدادى مانند كودكان چهار دست و پا مى روند؛ تعدادى هنگام عبور از آن مانند ساس به داخل آتش مى افتند؛ و اين در حالى است كه پيامبرصلىاللهعليهوآله
ايستاده اند و به درگاه خداوند استغاثه مى كنند و مى گويند: اى خدا! تو خودت حفظ كن ؛ اما آن طور كه در روايت هاى معتبر آمده است: پيامبر دست گريه كننده بر حسينعليهالسلام
را مى گيرد و او را از صراط عبور مى دهد.
۹- بردن به سوى جهنم اعظم اهوال و شديدترين نوع مجازات است كه همان فزع اكبر باشد؛ اما گريه بر حسينعليهالسلام
اثراتى دارد كه اين عذاب را دفع مى كند.
۱۰ - افتادن در آتش، از اعظم بليات است و عذابى است كه زمين و آسمان ها طاقت تحمل آن را ندارند، ولى گريه بر حسينعليهالسلام
موجب نجات از آن مى شود و آن طور كه در روايت آمده است قطره هايى از آن اشك، آتش جهنم را خاموش مى گرداند، و اين كنايه از آن است كه گريه كننده بر حسينعليهالسلام
- در صورتى كه مجازاتش وقوع در آتش جهنم باشد - از آن به واسطه اين گريه خارج مى شود.
نوع دوم ؛مربوط به پوشاندن گناهان و خطاهاست ؛ در روايت ها آمده است كه يك قطره اشك چشم براى امام حسينعليهالسلام
خطاها و گناهان را - اگر چه به اندازه درياها و ستارگان باشد - مى پوشاند.
نوع سوم ؛مربوط به حسن حالت ها مى باشد؛ و حالتى نيكوتر از آن نيست كه دعاى پيامبرصلىاللهعليهوآله
و اميرالمؤمنين و زهرأ و حسنعليهمالسلام
شامل حال تو گردد؛ و اين امر با درخواست حسينعليهالسلام
از آن بزرگواران براى دعاى بر تو صورت مى پذيرد و اين حالت با گريه بر حسينعليهالسلام
حاصل مى شود.
نوع چهارم ؛مربوط به كسب ثواب و رسيدن به جنات است. در روايت آمده است كه اجر هر قطره اشكى كه براى حسينعليهالسلام
ريخته مى شود آن است كه خداوند صاحب آن اشك را براى مدتى در بهشت جاى مى دهد. كه منظور از اين روايت دوام و جاودانگى گريه كننده در بهشت است.
نوع پنجم ؛مربوط به ارتقاى درجات است ؛ و هيچ درجه اى عالى تر از درجه افضل مخلوقاتصلىاللهعليهوآله
و اهل بيت ايشان، ائمه هدىعليهمالسلام
نيست. در حالى كه در روايت وارد شده است كه گريه كننده بر حسينعليهالسلام
، درجاتى مانند آن بزرگواران دارد.
مقصد دهم ؛: خواص چشم گريان
اين مقصد درباره خواص چشم گريان است كه اشك از آن جارى مى شود؛ و در اين باره چند نكته وجود دارد:
۱ - چنين چشمى، محبوب ترين چشم در پيشگاه خداوند تعالى است.
۲ - در روز قيامت هر چشمى به خاطر عذاب و شدايد گريان است، بجز آن چشمى كه بر حسينعليهالسلام
گريان بوده است. صاحب چنين چشمى خندان مى باشد و او را به نعمت هاى بهشت بشارت مى دهند.
۳ - چنين چشمى با نگاه بر كوثر متنعم مى شود؛ يعنى نگاه او به كوثر، نگاه تنعم و بهره مند شدن از آن است، وگرنه همه به كوثر نگاه مى كنند.
۴ - ملائكه چنين چشمى را مس مى كنند، چرا كه آنها اشك را از آن چشم ها پاك مى نمايند.
مقصد يازدهم: خواص اشكى كه در عزاى حسينعليهالسلام
جارى مى شود.
از روايت هايى كه در اين باره وارد شده است، پنج نكته دريافت مى شود:
۱ - آن اشك، محبوب ترين قطرات در نزد خداوند است.
۲ - اگر قطره اى از اين اشك در جهنم افتد او را سرد و خاموش مى گرداند.
۳ - ملائكه اين اشك ها را مى گيرند و در شيشه اى نگهدارى مى كنند.
۴ - چنين اشكى به خزانه داران بهشت داده مى شود تا آنها، آن را با آب حيوان كه در بهشت وجود دارد، در هم آميزند و در نتيجه هزار برابر به گوارايى آن افزوده مى شود.
۵ - قدر و ارزش ثواب چنين اشكى را نمى توان سنجيد؛ هر چيزى ارزش مشخصى دارد، جز اجر و پاداش گريه بر حسينعليهالسلام
.
مقصد دوازدهم
خاتمه مقاصد است.
هر گاه اين كيفيت ها و خواص عجيب را شنيدى و علاوه بر آنها، شنيدى كه در روايت آمده است كه هر چيزى ثواب مشخصى دارد، بجز اشكى كه به خاطر ما ريخته مى شود؛ يعنى ميزان ثواب آن معلوم نيست و حدود قابل ذكرى ندارد، تعجب نكن و آن را به خاطر اين عمل اندك، زياد به حساب نياور؛ زيرا در واقع اين اجر و ثواب و عطاى بر گريه كننده، به خاطر ارزش آن قطره اشك نيست، بلكه عطا و بخششى از جانب حسينعليهالسلام
در ازاى آن چيزى است كه شخص گريه كننده بذل كرده است ؛ و اين مقدار از جانب آن حضرت زياد نيست، چرا كه در اخبار مربوط به احوال پادشاهان و ملوك با سخاوت آمده است كه آنها در قبال يك خدمت جزئى يا در ازاى قصيده اى كه در مدح آنها سروده شده، آنچنان بذل و بخشش كرده اند كه به عنوان موضوعى تعجب برانگيز در طول زمان باقى مانده است. به عنوان مثال، معن بن زائد صد هزار درهم به كسى كه در مدح او يك بيت شعر گفت، عطا كرد. آنگاه روز بعد اين عطا را دو برابر نمود و روز سوم نيز به مقدار آن افزود. سپس روز چهارم در پى آن شاعر فرستاد. آمدند و گفتند: از ترس اينكه مبادا آن عطايا را از او باز پس بگيرى فرار كرده است. معن گفت: اگر مى ماند تمام خزائنم را در عطاى به او هزينه مى كردم.
در صورتى كه معن بن زائد تمام خزائن خود را - كه جز آن چيزى نداشت و به آن محتاج بود - به كسى مى بخشد كه او را با يك بيت شعر، آن هم زبانى نه قلبى، مدح كرده است، آيا ممكن است خدايى كه خزائنش پايان ناپذير است و جود و كرم جز بر كثرت عطايش نيفزايد، به كسى كه جان، سر، و دست و تمام اعضا و جوارح، فرزند، عيال، راحتى و حيات خود را در راه او بذل كرده است، مانند آن را عطا نكند؟! علاوه بر اينها، آن حضرت، غمگين، تشنه لب و در امور مربوط به اهل و عيال و كودكانش متحير بود و زخم هاى شمشير و زخم زبان، نيزه و سنان، سرزنش و دشنام و سنگ هر لحظه هم بر ايشان مى باريد.
همچنين حكايت شده است كه معشوقه هشام، زنى به نام خالصه، تمام زيور و جواهرات خود را به شاعرى داد تا يك حرف از حروف الف بأ را در يك بيت شعر خود تغيير دهد و به اين ترتيب آن بيت شعر را از هجو او به مدح و ستايش او تبديل كند.
وقتى زنى تمام مايملك خود را كه برايش بسيار عزيز است، مى بخشد تا يك حرف از حروف الف بأ را به خاطر خود تغيير دهد، عطاى خالق آسمان ها و زمين و آنكه بخشنده ترين است، به كسى كه تمام وجودش را در راه او داده است، چگونه خواهد بود؟!
پس اگر خداوند هر آنچه را كه قابل تصور است و مى توان به كسى بخشيد، به حسينعليهالسلام
عطا كرده باشد، جاى تعجب و شگفتى ندارد و نبايد منكر چنين عطايى از جانب خداوند شد؛ زيرا در غير اين صورت، به خداوند جواد و بخشنده نسبت بخل داده مى شود و آن طور كه سيد على حسينى در خواب ديده و مرحوم مجلسى و ديگران آن را نقل كرده اند، باعث شكستن دل زهراى بتول سلام الله عليها مى شود و همچنين موجب كاستن از قدر حسينعليهالسلام
و تقليل اجر آن حضرت مى گردد.
پس همه آن ثواب ها ناشى از اجر حسينعليهالسلام
است. بنابراين اگر به اين خاطر كه حسينعليهالسلام
از شهر و ديارش رانده شد، قلبت متأثر شد و اشك از ديده ات جارى گرديد، اجر و پاداش تو با آن ويژگى هايى كه ذكر كرديم، به خاطر اشك تو نيست تا آن را زياد بپندارى، بلكه اجر و پاداشى است براى چگونگى رانده شدن و در به درى آن حضرت، به نحوى كه ايشان از هر نقطه اى بر روى زمين رانده و آواره شدند، تا جايى كه حتى دشمنانش اجازه نمى دادند كه سر بريده و پيكر بر زمين افتاده آن حضرت در جايى استقرار يابد.
بنابراين، آن اجر و پاداشى كه توصيف آن گفته شد، در اصل اجر و پاداش چنين حالتى براى آن حضرت است. آيا چنان اجرى نسبت به آن حضرت زياد است؟!
و اگر به خاطر تشنگى حسينعليهالسلام
متأثر شدى و به اين خاطر اشك از ديدگانت جارى شد، اجر و پاداشى كه به تو داده مى شود، اجر جارى شدن اشك نيست، حتى تنها اجر عطش آن حضرت نيست، بلكه اجر سوزش كبد آن حضرت و اجر زخمى شدن زبان ايشان است كه از شدت تشنگى از بس آن را دور دهانش چرخاند زخمى گرديد و همچنين اجر خشك شدن لبان آن حضرت و تيره و تار شدن آسمان در مقابل چشمانشان از شدت تشنگى مى باشد و بالاتر از اينها، اجر قلب سوخته آن حضرت به خاطر زخم زبانى است كه دشمن به ايشان زد و گفت به تو آب نمى دهيم تا وارد جهنم شوى و از حميم آن بياشامى.
و اگر به خاطر زخمى شدن اعضاى بدن آن حضرت متأثر شدى و اشك در چشمانت جمع شد، اجرى كه به تو داده مى شود، اجر تحمل زخم هاى وارده بر آن حضرت است كه هر زخمى بر روى زخم ديگر وارد مى شد. وقتى تصور شود بدنى كه ۷ وجب طول آن است، چهار هزار تير، هفتاد و اندى ضربت شمشير و به همين تعداد ضربت نيزه بر او وارد شده است، به جاى اشك، از ديده خون جارى مى شود.
و اگر به خاطر نحوه شهادت آن حضرت متأثر شوى و اشك از چشمانت جارى شود، اجر و پاداش تو به خاطر اين كار، همان اجرى است كه به آن حضرت داده مى شود، آن هم اجر و پاداشى كه نه تنها به خاطر شهادت آن حضرت، بلكه به خاطر اينكه او را از قفا سر بريدند. چه مصيبت بزرگى! اين مصيبت در آسمان ها و زمين ها چه بزرگ است