زيتون (ترجمه خصائص الحسينية)

زيتون (ترجمه خصائص الحسينية)0%

زيتون (ترجمه خصائص الحسينية) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: امام حسین علیه السلام

زيتون (ترجمه خصائص الحسينية)

نویسنده: آيت اللّه حاج شيخ جعفر شوشترى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 10618
دانلود: 18101

توضیحات:

زيتون (ترجمه خصائص الحسينية)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 18 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 10618 / دانلود: 18101
اندازه اندازه اندازه
زيتون (ترجمه خصائص الحسينية)

زيتون (ترجمه خصائص الحسينية)

نویسنده:
فارسی


عنوان هفتم: خصوصيات زيارت حسينعليه‌السلام

اين عنوان درباره ويژگى هاى زيارت آن حضرت است كه از عظيم ترين وسايل حسينى است و در چند باب بيان مى شود:


باب اول

اين باب درباره فضائل خاص زيارت حسينعليه‌السلام است كه داراى يازده ويژگى به شرح زير است:

۱ - جامع بودن ؛حكمت بالغه خداوند سبحان چنين اقتضا مى كند كه بندگانش مكلف به اعمالى، بويژه واجبات و مستحبات بشوند كه هر يك در رسيدن به تقرب به او داراى آثار خاصى هستند. مانند خواص غذاها براى بدن ها، به گونه اى كه يكى از آنها، ما را از ديگرى بى نياز نمى كند و لذا يكى از محققين يادآور شده است كه شايسته نيست انسان افضل عبادات مستحب را طلب كند و به آن اكتفا نمايد، چرا كه ديگر خصوصيات از دست مى رود.

اما اين اطاعت يعنى زيارت امام حسين اين خصوصيت را دارد كه خواص همه عبادت هاى واجب، مستحب، عبادت هاى قولى و فعلى، بدنى و قلبى در آن جمع است، هر چند كه تكليف به واجبات از انسان ساقط نمى شود، زيرا كه آن امر ديگرى است.


اما نماز

نمازى كه ستون دين و افضل اعمال است، دستيابى به آن از دو طريق ميسر مى باشد؛ اول ؛ با زيارت آن حضرت و اقامه نماز در كنار قبر ايشان اجر و پاداش نماز بلكه چندين برابر آن تا بى نهايت، به دست مى آيد.

دوم ؛ با زيارت قبر آن حضرت ثواب نماز هفتاد هزار ملائكه، كه نماز هر يك از آنها معادل نماز هزار هزار از آدميان است، به دست مى آيد. آن طور كه در روايات آمده، ملائكه در كنار قبر حسينعليه‌السلام ، نماز مى خوانند و ثواب نماز آنها به زائران آن حضرت اختصاص دارد.


اما زكات

آن طور كه در روايت آمده، هر بار زيارت قبر آن حضرت، ثواب هزار زكات مقبول درگاه خداوند را دارد.


اما حج

حج كه افضل اعمال، حتى برتر از نماز است - چرا كه در آن نماز هم هست - در مقايسه با زيارت حسينعليه‌السلام ، نقل شده كه زيارت قبر آن حضرت، معادل يك عمره و همچنين آمده است كه معادل، يك، دو، ده، بيست، بيست و دو، هشتاد، صد و همچنين صد هزار حج است. حتى در حديث آمده است كه هر گامى كه به سوى قبر آن حضرت برداشته شود معادل يك حج و برداشتن هر قدمى معادل يك عمره است.

در روايت بشيرالدهان در زيارت عرفه است كه هر كس از شما در كنار فرات غسل كند بعد به زيارت قبر حسينعليه‌السلام بيايد و آگاه به حق آن حضرت باشد، هر قدمى كه برمى دارد و مى گذارد، خداوند در قبال آن ثواب صد حج مقبول و صد عمره مبرور را به او مى بخشد. در برخى از روايت ها به اين ميزان افزوده شده و اين حج در ركاب پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله قلمداد شده است. در بعضى از روايت ها هم آمده كه ثواب زيارت قبر آن حضرت معادل ثواب حج با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله و حجى است كه قبول درگاه حق واقع شده و زاكيه است. در برخى از روايت ها نيز ثواب ۵۰ حج با رسول خدا و در برخى ديگر ثواب صد حج در ركاب آن حضرت را ذكر كرده اند.

حتى بالاتر از اينها، به ميزان ثواب زيارت قبر آن حضرت تا آنجا افزوده اند كه باعث تعجب است و آن اين كه ثواب زيارت قبر آن حضرت مانند ثواب حجى است كه خود پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به جا آورده باشند، نه اينكه انسان در ركاب او حج به جا آورده باشد، و نه يك حج پيامبر، بلكه بيشتر؛ كه اين مطلب در روايت عايشه آمده است و ما قبلا آن را ذكر كرديم. در آخر آن روايت آمده است كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: هر كس حسين را زيارت كند خداوند نود حج از حج هاى من با عمره هايش را براى او مقرر مى گرداند. و اين اختلاف در پاداش مربوط به اختلاف در مراتب و درجات زائران آن حضرت، بر حسب قدرت ايمان و درجات معرفت آنها به خداوند و به حق پيامبر و اهل بيت آن حضرت و مخصوصا به حق حسينعليه‌السلام و به مقدار يقين به فضيلت و خصايص آن حضرت است. كه يكى از خصوصيات آن حضرت اين فرمايش پيامبر خداست كه «من از حسينم» كه از آن وجوهى منشعب مى شود و از جمله، اين مطلب كه شايد علت آنكه زيارت آن حضرت معادل حج پيامبر است اين باشد كه وقتى زائر، به شوق آن حضرت و به عشق او و پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله رو به سوى آن حضرت مى آورد، حج بيت حقيقى خدا را با قلبى متناسب با قلب پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله در عشق به او، به جا مى آورد و به اين خاطر با او مرتبط مى شود.

و هنگامى كه زائر در كنار قبر آن حضرت حاضر مى شود و يا قلب خود را از سرزمينى دور متوجه او مى نمايد و به خاطر مصيبت هايى كه بر آن حضرت رفت، او را با قلبى شكسته زيارت مى كند، گويى با قلب پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله ، قصد آن حضرت را كرده است.

وقتى زائر آن حضرت اين مطلب را به خاطر آورد كه پيامبر خدا آنگاه كه در حال سجده بودند و حسينعليه‌السلام بر پشتشان سوار بود، مايل نبودند حتى با ملايمت و مهربانى او را بر زمين بگذارند، اما در عين حال تصور كند كه در كربلا چگونه بر زمين افتاد و چگونه ابن وهب زناكار او را با نيزه مورد اصابت قرار داد، آنگاه با سلام بر او قلبش را به او عطا كند و ببخشد، قصد او مانند قصد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله درباره حسينعليه‌السلام است ؛ و از آنجا كه آن حضرت، بنابر فضيلتى، اعظم از بيت است، ثواب زيارت ايشان به نود حج - بسته به درجات ايمان و وقوف بر نود راز از اسرار مخصوص به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله - پيامبر مى رسد.


اما صدقه

بنا بر روايت صحيح، زيارت آن حضرت، ثواب هزار صدقه مقبول را دارد.


اما روزه

بنا بر حديث صحيح، زيارت آن حضرت، ثواب هزار روزه دار را دارد.

اما يارى رساندن در راه خدا

كسى كه آن حضرت را زيارت كند، مانند كسى است كه در راه خدا به هزار سواركار مجهز و آماده حمله كرده است.


اما جنگ و جهاد

زيارت حسينعليه‌السلام ، اجر هزار شهيد از شهداى بدر را دارد، بلكه به واسطه آن، ثواب به خون خود غلطيدن در راه خدا، به دست مى آيد.


اما آزاد كردن بنده

زيارت آن حضرت، ثواب آزاد كردن هزار بنده در راه خدا را دارد. در روايت وارد شده است كه هر كس قبر حسينعليه‌السلام را پياده زيارت كند، خداوند براى هر قدمى كه او بر مى دارد و مى گذارد، ثواب آزاد كردن يك بنده از فرزندان اسماعيلعليه‌السلام را مقرر داشته است.


اما ذكر و تسبيح

در روايت آمده است كه خداوند از هر قطره عرق زائران حسينعليه‌السلام هفتاد هزار ملك خلق مى كند كه خداوند را حمد و ستايش و تقديس مى كنند.

همچنين به واسطه زيارت حسينعليه‌السلام ، زائر به ثواب ملائكه مقرب ذاكر خداوند نايل مى آيد.


اما صله رحم و احسان به اهل ايمان

زيارت حسينعليه‌السلام به جا آوردن صله رحم نسبت به پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله مى باشد، چرا كه آن حضرت پدر حقيقى است و همچنين زيارت او، احسان به پيامبر، على، فاطمه، حسن و حسينعليهم‌السلام است.


اما اطعام

هر گاه با اين گفته كه سلام بر آن كسى كه پيكر مطهرش در بيابان افتاد، حسينعليه‌السلام را زيارت كنى، گويى كه يتيم خويشاوندى يا فقير زمينگيرى را در روز گرسنگى اطعام كرده اى. همچنين زيارت حسينعليه‌السلام چون سيراب كردن اهل بيت تشنه او و احسان به امامى است كه زمينگير شد.


اما زيارت مؤمن

حسين سيدالمؤمنين است و زيارت او تحفه محبتى است كه به ايشان اهدأ مى شود و به منزله تعظيم و بزرگداشت ايشان است. با سلام بر حسين و اكرام آن حضرت ولو به مجلسى و تعظيمى، اجر و ثواب زيارت مؤمن به دست مى آيد.


اما قرض الحسنه

خداوند به كسى كه به مؤمن مضطرى قرض مى دهد، آن را قرض به خود ناميده است. و چون تو به امام مؤمنين، امام مضطر دور از وطن كه مردم آن حضرت را از همه چيز بازداشتند، تا جايى كه جسدش بر زمين باقى ماند، قرض مى دهى و قصد آن حضرت و زيارت او را كنى، اين امر عظيم ترين قرض به خداوند است و من نمى دانم كه خداوند او را چند برابر مى كند و آن اجر كريمى كه خداوند به خاطر اين قرض نيكو وعده آن را داده است، به چه ميزان مى رسد؟


اما عيادت مريض

عيادت مريض به قدرى اهميت دارد كه خداوند كسى كه اين عمل را ترك كرده است، مورد عتاب قرار مى دهد و مى گويد: اى بنده من! من بيمار شدم، اما تو به عيادتم نيامدى ؛ در حالى كه زيارت حسينعليه‌السلام اگر به كنه آن بينديشى، عيادت از بيمارى است كه علت بيمارى آن، تب يا سردرد نيست و براى تفقد از حال ايشان هم نيست ؛ بلكه عيادت از مجروح تشنه لب و بالاتر از آن، عيادت از كسى است كه اعضاى او را قطعه قطعه و بدنش را در هم كوبيده اند. حضرت زهرأ سلام الله عليها همين مضمون را هنگام زيارت حسينعليه‌السلام و بر سر قبر او در رؤ ياى صحيح، ذكر كرده اند: اى چشم ها! اشك بريزيد و گريه كنيد، در كربلا بدنى درهم شكسته، رها شده است. از او پرستارى نكردم در حالى كه كشته شد، او مريض و بيمار نبود.

پس تو هر گاه به كنار قبر آن حضرت رفتى، قصد عيادت او را بنما، چرا كه گويى از شهيدى پرستارى كرده اى و كسى را كه بر زمين افتاده عيادت كرده اى. و هر گاه داخل روضه آن حضرت شدى، اين مسأله را در تأثيرات نگاه كردن به قبر شريف ايشان ملاحظه مى كنى.


اما تشييع جنازه و كفن و دفن مؤمن

تشييع جنازه و كفن و دفن مؤمن، بويژه اگر غريب و تنها باشد، داراى فضيلتى است كه به شمار نيايد، در حالى كه زيارت امام حسينعليه‌السلام در كنار قبرشان، تشييع جنازه بر زمين افتاده و غسل و كفن نمودن آن بدن عريان و دفن نمودن آن در قلب است، بنابراين براى آن حضرت قبرى باطنى حاصل مى شود.


اما ادخال سرور در قلب مؤمن

اين مسأله از افضل اعمال است و حكمى است كه به هنگام جميع اهوال به آن بشارت داده شده. از امام صادقعليه‌السلام در باب زيارت امام حسينعليه‌السلام آمده است كه ؛ اگر زائر حسين بداند كه چه شادى و سرورى را بر پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله ، و اميرالمؤمنين و فاطمه و ائمهعليهم‌السلام و شهداى ما از اهل بيت وارد مى كند و به اين وسيله از دعاى آنها چه ثوابى در دنيا و آخرت به او باز مى گردد و چه چيزى در نزد خدا براى او ذخيره مى شود، بدون شك دوست دارد كه روح از جسدش پرواز كند. يعنى زائر به شوق رسيدن به آنچه كه خداوند از كرامت خود براى او مهيا كرده است، روح از بدنش جدا مى شود.

و از جمله شگفتى ها اين است كه با يك بار به زيارت حسينعليه‌السلام نايل شدن، ثواب زيارت هاى آن حضرت - بنا بر روايت صحيح از صفوان كه بعدا خواهد آمد - تا روز قيامت حاصل مى شود.

۲ - زائر حسينعليه‌السلام ، در هر حالتى از حالات خود، به فضيلتى نايل مى آيد و من حاصل آنها را از احاديث صحيح معتبر، در شانزده حالت جمع آورى كرده ام:

اول ؛وقتى شخص قصد زيارت او را كند؛ امام صادقعليه‌السلام فرمود: خداوند در كنار قبر حسينعليه‌السلام ملائكه موكلى دارد، كه چون شخص قصد زيارت حسين را بنمايد، خداوند گناهان او را به آنها بدهد و چون گام بردارد، آن گناهان را محو و نابود سازد؛ و چون گام هاى بعدى را بر دارد، خداوند نيكى و حسناتش را براى او چند برابر كند و همچنان بر آن مى افزايد تا اينكه بهشت بر او واجب گردد و هنگامى كه غسل كند و به زيارت او نايل شود، محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله به او پيام مى دهد كه اى وارد شونده بر خدا! تو را بشارت باد به همراهى من در بهشت، و علىعليه‌السلام خطاب به او مى گويد: من برآورده شدن حوايج تو را تضمين مى كنم و ملائكه از چپ و راست او را در بر دارند تا بر مى گردد.

دوم ؛چون شروع به آماده شدن براى زيارت كند، اهل آسمان امر او را بر عهده مى گيرند.

سوم ؛اگر براى آماده شدن هزينه كند، خداوند در مقابل هر درهمى كه او هزينه كرده است، به اندازه كوه احد به او حسنات مى بخشد و چند برابر آنچه هزينه كرده است براى او جايگزين مى كند و بلايى را كه مى بايست بر او نازل شود، از او باز مى گرداند. در روايت ابن سنان آمده است كه به ازاى هر درهم، براى او هزار، هزار و هزار - تا ده بار شمرد - واجب مى شود. سپس فرمود: و رضاى خداوند براى او بهتر است و همچنين دعاى محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله و دعاى اميرالمؤمنين و دعاى ائمهعليهم‌السلام براى او بهتر است.

چهارم ؛هر گاه زائر آن حضرت از خانه اش بيرون آيد، او را ششصد ملك در جهات شش گانه، مشايعت مى كنند.

پنجم ؛زائر حسينعليه‌السلام هر قدمى كه بر مى دارد و پايش را روى هر چيزى مى گذارد، آن شى ء براى او دعا مى كند و در هر قدم هزار حسنه براى او نوشته مى شود.

ششم ؛آن طور كه از امام صادقعليه‌السلام نقل شده است ؛ چون آفتاب بر زائر حسينعليه‌السلام بتابد، گناهان او را ذوب مى كند، همان طور كه آتش هيزم را مى بلعد.

هفتم ؛در المزار الكبير روايت شده است كه اگر زائر حسينعليه‌السلام از شدت گرما و يا فرط خستگى عرق كند، از هر قطره عرق او هفتاد هزار ملك خلق مى شود كه حمد و تسبيح خدا را مى گويند و براى زائران حسينعليه‌السلام تا روز قيامت طلب مغفرت مى كنند.

هشتم ؛زائر حسينعليه‌السلام وقتى به قصد زيارت در فرات غسل مى كند، گناهانش ريخته مى شود، سپس پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله و سلم خطاب به او مى فرمايد: اى وارد شونده بر خدا! تو را به همراهى من در بهشت بشارت باد. سپس اميرالمؤمنينعليه‌السلام خطاب به او مى گويد: من برآوردن حاجات تو و رفع بلا در دنيا و آخرت از تو را تضمين مى كنم.

نهم ؛بعد از آنكه غسل كرد و به راه افتاد خداوند به هر قدمى كه بر مى دارد و مى گذارد ثواب صد حج مقبول و صد عمره مبرور و صد غزوه در ركاب پيامبر مرسل، با دشمن ترين دشمنان او، براى او مقرر مى گرداند.

دهم ؛چون به كربلا نزديك شود، هزار صنف از ملائكه به استقبال او مى آيند كه از اين بين، چهار هزار آنها فرشتگانى هستند كه در روز عاشورا براى يارى امام آمدند، سپس ‍ مأمور شدند كه در مجاورت قبر امام بمانند و يك گروه ديگر از آنها هفتاد هزار و گروه هاى ديگر تعداد ديگرى هستند كه تفصيل آن در عنوان مربوط به ملائكه خواهد آمد.

يازدهم ؛زائر حسينعليه‌السلام ، چون قبر او را زيارت كند، حسينعليه‌السلام به او نظر افكند و بر او دعا كند، سپس از جد و پدرش تقاضا نمايد كه براى او طلب مغفرت كنند، آنگاه ملائكه براى او دعا مى كنند و بعد تمام پيامبران و رسولان براى او دعا مى نمايند و در پى آن براى او ثواب مجموع عبادت ها نوشته مى شود و بعد ملائكه با او مصافحه مى نمايند و سپس بر چهره او مهرى از نور عرش مى زنند كه بر آن اين جمله نقش بسته است: «اين زائر قبر فرزند خاتم الانبيأصلى‌الله‌عليه‌وآله سيدالشهدأعليه‌السلام است»

دوازدهم ؛وقتى به سوى خانواده اش باز گردد، گروه هايى از ملائكه، بويژه جبرئيل، ميكائيل و اسرافيل و همچنين ۷۴ هزار ملك بخصوص دو فرشته او را مشايعت مى كنند و با او خداحافظى مى كنند و به او مى گويند: اى ولى خدا! تو آمرزيده شده اى، تو از حزب الله و حزب رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله و حزب اهل بيت او هستى. به خدا سوگند هرگز آتش جهنم را به چشمت نمى بينى و آن هم تو را نمى بيند. سپس منادى ندا مى دهد: خوشا به حالت، پاك و پاكيزه شدى و بهشت گواراى تو باد.

سيزدهم ؛اگر يك سال يا دو سال بعد از آن بميرد، فرشتگان بر جنازه او حاضر شده و برايش طلب مغفرت مى كنند، سپس حسينعليه‌السلام به ديدارش مى آيد. روايت شده است كه آن حضرت فرمود: هر كس مرا زيارت كند، بعد از مرگش به ديدار او مى آيم ؛ و ممكن است ديدار آن حضرت در همان ابتداى موت باشد يا هنگامى كه در قبر گذاشته مى شود و يا در شب وحشت باشد.

پس اى كسانى كه در قبرها تنها و غريب هستيد و اى اهل تنهايى و وحشت، اى كسانى كه مى دانيد چون روح از بدنتان جدا شود، ديگر كسى رو در رو شما را ملاقات نمى كند، بلكه اگر به ديدارتان بيايند از شما فاصله مى گيرند، و اى كسانى كه مواجهه ميان شما و همه مردم قطع مى شود و ديگر آنها را نمى بينيد! اگر به زيارت حسينعليه‌السلام نايل شويد، آن حضرت در آن شرايط به سوى شما مى آيد و او را در مقابل خودتان مى بينيد و ايشان هم شما را مى بينند. بنابراين آيا احتمال مى دهى كه بعد از ملاقات آن حضرت و سلام ايشان به تو، ديگر ترس و وحشت و غمى برايت باقى بماند؟ به تعداد دفعاتى كه آن حضرت را زيارت مى كنى و به ميزان شوق و اشتياق تو به زيارت ايشان، آن حضرت هم به ملاقات تو مى آيد و در آن حالت تنهايى و وحشت، با تو مونس و همدم مى شود.

چهاردهم ؛اگر زائر در راه زيارت از دنيا برود، از امام صادقعليه‌السلام نقل شده است كه ملائكه او را تشييع مى كنند و براى او حنوط و لباسى از بهشت مى آورند و بر او نماز مى خوانند و بر روى كفنش، كفن مى پوشانند و زير پايش ريحان فرش مى كنند و براى او درى از بهشت به قبرش مى گشايند و روح و ريحان آن بر او وارد مى شود تا قيامت برپا گردد.

پانزدهم ؛از امام صادقعليه‌السلام روايت شده است كه اگر زائر حسينعليه‌السلام در بين راه زندانى و يا مورد ضرب واقع شود، در مقابل هر روزى كه زندانى شده و بر او غم وارد گرديده، برايش در روز قيامت خوشحالى است. از آن حضرت سؤ ال شد كه اگر در راه بازگشت، بعد از آنكه زندانى شد، مورد ضرب هم واقع گرديد، چگونه مى شود؟ فرمود: در مقابل هر ضربه اى كه بر او وارد مى شود، به او يك حورأ مى دهند و در مقابل هر درد و رنجى كه بر او وارد شود، هزار هزار حسنه برايش مى نويسند و هزار هزار سيئه از او محو مى شود و هزار هزار مرتبه به درجه او مى افزايند و شخص به مقامى مى رسد كه با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله هم صحبت مى شود. حتى از حساب فارغ مى گردد و حاملان عرش با او مصافحه مى كنند و به او مى گويند هر چه مى خواهى درخواست كن. آنگاه ضارب او را براى پس دادن حساب مى آورند، از او هيچ سؤ الى نمى شود و چيزى براى او به حساب نمى آيد، او را مى گيرند و نزد ملكى مى برند و به او آبى از حميم و آبى از غسلين مى دهند و بر كوهى از آتش مى گذارند و به او مى گويند: بچش، اين همان چيزى است كه خودت پيش فرستادى و اين شخص همان كسى است كه تو او را زدى، در حالى كه او وارد شونده بر خدا و پيامبرش بود. آنگاه شخص مضروب را به باب جهنم مى آورند و به او مى گويند: نگاه كن و ضارب خود را و آنچه بر سرش آمده، ببين، آيا دلت آرام و خنك شد، به خاطر تو او را قصاص كرديم. آنگاه مضروب مى گويد: حمد و سپاس خدايى را كه مرا در مورد فرزند فرزند رسول خدا يارى كرد.

شانزدهم ؛در حديثى از امام صادقعليه‌السلام روايت شده است كه چون زائر در راه او كشته شود، به واسطه اول قطره خون او، تمام خطاهايش آمرزيده مى شود و طينت او كه ملائكه از آن خلق شده اند، غسل داده مى شود تا اينكه خالص شود، آن طور كه پيامبران مخلص خالص شدند و از وجود او هر آنچه كه از جنس خاك اهل كفر مخلوط بوده، پاك مى شود و قلبش را شست و شو مى دهند و شرح صدر پيدا مى كند و پر از ايمان مى گردد و در حالى خدا را ملاقات مى كند كه از هر آنچه كه بدن ها و قلب ها را ناخالص ‍ مى گرداند، خالص مى شود؛ و براى او شفاعت درباره اهل بيتش و هزار نفر از برادرانش را مقرر مى دارند و ملائكه به همراه جبرئيل و ملك الموت بر او نماز مى خوانند و كفن و حنوط او را از بهشت مى آورند و تحفه هايى از بهشت برايش مى آورند، قبرش را وسيع مى كنند و چراغ هايى در قبرش مى گذارند و برايش درى از بهشت مى گشايند و مدت ۱۸ روز به سوى حظيرة القدس او را بالا مى برند و او همچنان در آن جايگاه در كنار اولياى خداست، تا اينكه نفحه اى بر او بوزد كه هيچ چيز را باقى نمى گذارد و چون نفحه دوم بشود و از قبرش بيرون آيد، اولين كسانى كه با او مصافحه مى كنند، پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله ، اميرالمؤمنينعليه‌السلام و اوصيأ او صلوات الله عليهم مى باشند و به او بشارت مى دهند و مى گويند: ملازم ما باش و او را بر حوض مى نشانند و از آن مى نوشد و هر كس را كه دوست داشته باشد، سيراب مى كند.

۳ - زائر آن حضرت به نحو خاصى از گناهان خالص مى شود. در نزديك به چهل حديث از احاديث صحيح معتبر آمده است كه خداوند تمام گناهان زائر حسينعليه‌السلام را مى آمرزد. در احاديث ديگرى آمده است كه شخص به مانند روزى مى شود كه از مادر متولد شده است و در بعضى از روايت ها آمده است كه از گناهان پاك مى شود، همان طور كه لباس كثيف در آب پاك مى شود. از شگفتى ها اين است كه در روايتى آمده است همه اينها در همان قدم اول واقع مى شود و بعد در هر گامى كه بر مى دارد، مورد تقديس و تكريم قرار مى گيرد تا به مرتبه اى مى رسد كه خداوند او را مخاطب قرار داده و مى فرمايد: بنده من! از من درخواست كن تا به تو عطا كنم. در روايت ديگرى آمده است كه پس ‍ از نماز زيارت، فرشته اى نزد او مى آيد و به او مى گويد: پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به تو سلام مى رساند و مى فرمايد گناهان تو بخشيده شد و تلاش و عمل را از سر آغاز كن.

۴ - شخص زائر، به اين وسيله موجب رهايى و خلاص ديگران هم مى شود. در روايتى از سيف تمار به نقل از امام صادقعليه‌السلام وارد شده است كه فرمود: زائر حسينعليه‌السلام در روز قيامت شفيع صد نفر مى شود كه آتش جهنم بر همه آنها واجب شده است. در روايت هاى ديگر وارد شده است كه به او گفته مى شود: دست هر كس را كه دوست دارى بگير و او را وارد بهشت كن.

۵ - هر عملى سرانجام منقطع مى شود، اگر چه ثوابش باقى بماند، اما زيارت حسينعليه‌السلام - به جهت وقوع - تا روز قيامت متصل است و از زائر منقطع نمى شود.

شرح مطلب: صفوان از امام صادقعليه‌السلام روايت كرده است: هر گاه شخص به قصد زيارت قبر حسينعليه‌السلام از خانه اش خارج شود، هفتصد ملك از هر جهت او را مشايعت مى كنند، تا او را به مأوايش برسانند؛ و چون حسينعليه‌السلام را زيارت كند، منادى خطاب به او مى گويد تو آمرزيده شدى و كار و تلاش را از سر آغاز كن، سپس ‍ همراه او برمى گردند و او را تا منزلش همراهى مى كنند و چون به منزلش وارد شود مى گويند، تو را به خدا مى سپاريم، آنها همچنان تا روز وفاتش او را زيارت مى كنند و سپس ‍ هر روز قبر حسينعليه‌السلام را زيارت مى كنند و ثواب اين زيارت نصيب آن شخص زائر مى شود.

۶ - زائر به واسطه اين كار به اجر و ثوابى نايل مى شود كه امكان وقوعش در غير اين صورت محال است، و آن عبارت است از به جا آوردن حج با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله . و اين مطلب در روايت هاى متعددى آمده است كه لطيف ترين آنها روايتى است از موسى بن قاسم خضرى ؛ او نقل كرده است كه امام صادقعليه‌السلام در اوايل ولايت پدر بزرگوارشان امام باقرعليه‌السلام تشريف آوردند و در نجف منزل گزيدند و فرمودند: اى موسى! بر سر جاده بزرگ برو و آنجا بايست و مواظب باش، مردى از ناحيه قادسيه به سوى تو خواهد آمد، چون به تو نزديك شد، به او بگو در اينجا يكى از فرزندان پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله حضور دارد و تو را مى طلبد، او با تو خواهد آمد. رفتم و در راه ايستادم، هوا بسيار گرم بود، آن قدر ايستادم كه نزديك بود از دستور سرپيچى كنم و باز گردم. ناگهان متوجه شدم كه مردى سوار بر شترى، دارد مى آيد. او را زير نظر گرفتم تا به من نزديك شد، آنگاه به او گفتم: اى شخص! در اينجا يكى از فرزندان پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله تشريف دارند و تو را به حضور مى طلبند، ايشان شما را به من معرفى كرده است. گفت: به نزد ايشان برويم. آمديم تا اينكه شترش را در ناحيه نزديك به خيمه خواباند. آن عرب باديه نشين به پيش ايشان دعوت شد و وارد گرديد. من هم نزديك رفتم و به در خيمه رسيدم، سخن آنها را مى شنيدم، اما آنها را نمى ديدم.

امام صادقعليه‌السلام از او پرسيد: از كجا آمده اى؟ گفت: از نقطه دورى از يمن. امام فرمود: از فلان منطقه هستى؟ جواب داد بله از همان جا هستم. امام پرسيد: فقط براى زيارت آمده اى و هيچ مقصود ديگرى نداشتى؟ گفت: هيچ مقصودى نداشتم جز اينكه در كنار قبرش نماز بخوانم و او را زيارت كنم و بر او سلام و درود بفرستم و نزد خانواده ام بازگردم. امام صادقعليه‌السلام به او فرمود: در زيارت او چه چيزى را ملاحظه مى كنى؟ گفت: بركت در جان، خانواده، فرزند، اموال، معاش و برآورده شدن حوايجمان را ملاحظه مى كنم.

امام صادقعليه‌السلام فرمود: اى برادر يمنى! دوست دارى فضلى از فضلش را بر تو بيفزايم؟ گفت: بر من بيفزا اى فرزند رسول خدا! امام فرمود: زيارت ابا عبداللهعليه‌السلام معادل حج مقبولى است كه در ركاب پيامبر خدا به جا آورده شده باشد. آن مرد از اين سخن تعجب كرد. امام فرمود: به خدا سوگند، بله، معادل دو حج مبرور و مقبول با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله و سلم است. آن مرد شگفت زده شد. امام همچنان به تعداد افزود تا به سى حج رسيد و فرمود: برابر با سى حج مبرور مقبول در ركاب پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله است.

۷ - زائر به واسطه زيارت حسينعليه‌السلام به ثوابى مى رسد كه فى نفسه وقوع آن غيرممكن است و آن اين است كه حج تو، همان حج پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله و سلم باشد. اين موضوع در روايتى از عايشه وارد شده است و ما قبلا آن را يادآور شديم.

۸ - خداوند سوگند ياد كرده است كه هر كس او را زيارت كند، نااميدش نگرداند. اين مطلب در روايتى از ابن محبوب از ابو جعفر، امام باقرعليه‌السلام آمده است كه فرمود: حسينعليه‌السلام صاحب كربلا، مظلومانه، لب تشنه و با غم و غصه به شهادت رسيد، و خداوند عزوجل به نفس خود سوگند ياد كرده است كه هر انسان غمزده، گناهكار، تشنه لب و بيمارى كه به سوى حسينعليه‌السلام بيايد و در كنار قبر او دعا كند و به واسطه حسين بن على عليهما السلام به خداوند عزوجل تقرب جويد، غم و اندوه او را برطرف سازد، خواسته اش را برآورده كند، گناهانش را بيامرزد، به طول عمرش بيفزايد و به رزق و رويش گسترش دهد. اى صاحبان انديشه عبرت بگيريد!!

۹- زيارت آن حضرت ويژگى خاصى دارد كه نهايت آرزوى هر انسانى است، و آن اين است كه روايت شده، چون خدا زائر حسين را ملاحظه نمايد كه شب زنده دار است و روز در رنج و زحمت مى باشد، به او نظرى مى افكند كه فردوس اعلى بر او واجب مى شود.

۱۰ - زيارت آن حضرت داراى تأثيرات خاص است، از جمله اين كه در روايت هاى متعدد آمده است كه اين كار عمر را افزايش مى دهد و به رزق و روزى مى افزايد. در زيارت عرفه نيز آمده است كه زيارت حسينعليه‌السلام موجب اطمينان در عقايد حقه و رفع شبهات مى شود كه اين اثر از هر اثر ديگرى كه متوقف بر آن است، برتر و بالاتر است. همچنين زيارت آن حضرت بلاها و حوادث بد و مرگ هاى سوء را دفع مى كند. همچنين زيارت حسينعليه‌السلام موجب مى شود كه شخص در زمره كسانى واقع شود كه پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله ضمانت آنان را نموده است. در حدود پانزده حديث مطلبى به اين مضمون آمده است كه: رسول خدا تضمين كرده است كه هر كس حسين يا پدر يا برادر يا مادرش را زيارت كند، او را در قيامت ملاقات نمايد و او را از شدايد و امور هولناك آن روز نجات دهد.

۱۱ - زيارت آن حضرت، برتر از زيارت امام حى و زنده است. به عنوان مثال اگر امام صادقعليه‌السلام در قيد حيات بود و تو به خدمت ايشان مى رسيدى و با او سخن مى گفتى و ايشان با تو سخن مى گفت، زيارت امام حسينعليه‌السلام در حال حاضر برتر از آن است. ابن ابى يعقوب نقل كرده است كه چون به ديدار امام صادقعليه‌السلام رفتم به ايشان عرض كردم: شوق ديدار شما رنج و زحمت را بر من هموار كرد. امام فرمود: به خدا شك نكن، به ديدار كسى كه حق عظيم ترى نسبت به من بر تو دارد، نرفته اى. (اين فرمايش ايشان كه تو به ديدار كسى كه حق عظيم ترى نسبت به من بر تو دارد، نرفته اى، براى من سنگين تر بود از اينكه به خدا شك نكن. )

پرسيدم: چه كسى بر من حق عظيم ترى از شما دارد؟ فرمود: حسين بن على عليهما السلام. اگر به زيارت حسينعليه‌السلام نايل شدى، در كنار قبر ايشان دعا كن و رفع حاجت هايت را از خدا بخواه.

مطلب ديگر اينكه امام باقرعليه‌السلام به ديدار كسانى كه از زيارت قبر حسينعليه‌السلام باز مى گشتند، مى رفت. از حمران نقل شده است كه گفت: قبر حسينعليه‌السلام را زيارت كردم و چون بازگشتم ابو جعفرعليه‌السلام به پيش من آمد، عمر بن على بن عبدالله بن على نيز به همراه ايشان بود. ابو جعفرعليه‌السلام فرمود: بشارت باد بر تو اى حمران! زيرا هر كس قبور شهداى آل محمد را به قصد قربت زيارت كند، تمام گناهانش آمرزيده مى شود و مانند روزى مى شود كه از مادر متولد شده است.

از جمله لطايف فضائل زيارت آن حضرت نيز اين است كه زائران آن حضرت هنگام ورود به بهشت داراى ويژگى خاصى هستند و مى بايست آنها چهل سال قبل از بهشت وارد آن شوند و همه چيز به زائر آن حضرت تبرك مى جويد و در نگاه به زائر آن حضرت اميد و آرزوى خير دارد.

از ديگر شگفتى هاى فضائل آن حضرت اين است كه تمام فضيلت هاى اين كار براى مردم بيان نشده است. در روايت صحيح وارد شده است كه اگر مردم مى دانستند زيارت حسين چه فضائلى دارد، از شوق ديدار ايشان جان مى دادند. و در روايت ديگرى است كه اگر مردم به فضيلت اين كار آگاه بودند از دورترين نقاط چهار دست و پا مى آمدند.


باب دوم

اين باب درباره فضيلت خاص زيارت حسينعليه‌السلام است كه به خاطر امتياز و ويژگى كه دارد، به تنهايى آورده شده است و تشريح آن نياز به يك مقدمه دارد.

مقدمه: تمام آنچه درباره ثواب اعمال و خواص آنها گفته مى شود، فقط در بيان مقتضاى آن كارها و خواص آنها - آن طور كه بايد باشد - است. مثلا، مانند خواصى كه داروها دارند و هر كدام از آنها موانعى دارند كه مقتضاى آن را برطرف مى سازد، و اين مسأله خاصيت آن را نفى نمى كند. مثلا سكنجبين صفرا را از بين مى برد؛ اما اگر به خاطر وجود مانعى صفرا ايجاد نشود، منافاتى به اين امر ندارد و سكنجبين صفرا را از بين مى برد.

بنابراين تمام آنچه درباره فضائل ثواب اعمال و دعاها و كارهايى از اين قبيل گفته مى شود، ممكن است با مانعى برخورد كند كه خاصيت آن را از بين ببرد و دفع كند. و چه بسا آن مانع، اثر آن كار يا دعا را به طور كلى از بين ببرد و يا مقدارى از آن باقى بماند؛ و به همين خاطر، حالت مردم در هنگامى كه محشور مى شوند با هم متفاوت است. ممكن است آنهايى كه مقدارى ايمان دارند آن اعمال، آنها را در همان حال اول احتضار نجات دهد و چه بسا پس از عذاب احتضار نجات يابد و ممكن است پس از مدتى عذاب در برزخ و يا بعد از برزخ و يا اول حشر نجات يابد و چه بسا در طى روز قيامت و در يكى از مواقف آن نجات پيدا كند؛ و همچنين ممكن است مانع غلبه پيدا كند و به خاطر سلب ايمان از شخص، هيچكدام از موارد فوق تحقق پيدا نكند و شخص براى هميشه گرفتار آتش جهنم بشود. پناه به خدا مى بريم. اين سخن و حكم درباره تمام اعمال و ثواب ها صادق است. حال، پس از ذكر اين مقدمه بدان كه:

زيارت حسينعليه‌السلام فضيلت خاصى دارد كه برتر از همه فضائل است و آن عبارت از اين است كه اگر موانعى كه ذكر آنها رفت محقق شود، امكان از بين رفتن همه تأثيرات زيارت وجود ندارد، زيرا راه هاى نجات پيدا كردن به واسطه آن و مواقف آن بسيار است. و هر گاه مانعى در مقابل تأثير آن ايجاد شود، مقتضاى ديگرى براى تأثير ديگرى ايجاد مى شود و در صورتى كه براى آن هم مانعى ايجاد شود يا مقتضاى آن باطل شود، مقتضاى ديگرى تحقق پيدا مى كند.

توضيح مطلب اين گونه است: تمام اعمال نجات بخش را خداوند مقرر فرموده است كه ظهور اثرشان داراى مقام خاصى از حالت هاى نشأت برزخى و محشرى باشد. و چون مانعى، از ظهور اثر در محل مقرر جلوگيرى كند، بناچار اثر به طور كلى باطل مى شود و در مرتبه و مقام ديگرى در مواطن احتياج ظاهر نمى شود، اما اثر زيارت امام حسينعليه‌السلام باطل نمى شود و هر گاه گناهان مانع از تأثير آن در محلى گردد، در محلى ديگر ظاهر مى شود و اين معنا از زمان احتضار تا بعد از انقضاى روز قيامت و قرار گرفتن هر يك از آمرزيده شدگان يا معذبان در جاى خودشان، ادامه دارد.

مجموعه روايات مربوط به فضيلت زيارت آن حضرت، دال بر اين مطلب است. همچنين در روايتى از امام حسينعليه‌السلام به اين مطلب اشاره شده است كه بعدا آن را خواهيم آورد. كما اينكه جابر بن عبدالله انصارى هنگامى كه عازم زيارت ابا عبداللهعليه‌السلام در روز اربعين شد و آن حضرت را به شيوه خاصى زيارت كرد، اين مطلب را بيان كرده است و بعد در فضيلت آن مطالبى گفته است از جمله اينكه: اگر پاى دوستدار و زائر آن حضرت به خاطر گناهانى در موقعيتى بلغزد، براى او قدم ديگرى در مقام ديگرى ثابت مى شود.

بنابراين مى توان گفت: - بنا به دلايلى كه ذكر شد - بر زيارت زائر حسينعليه‌السلام آثار و فضائل ثابتى مترتب مى شود، كه در نتيجه شخص زائر مانند روزى كه از مادر متولد شده، از دنيا مى رود و به واسطه آن به عالى ترين درجات در اعلى عليين مى رسد و يا از «كروبيان» مى شود و اگر كثرت گناهان مانع از دستيابى به اين مراتب و درجات بشود و زائر گناهكار از دنيا برود، اين اميدوارى هست كه به واسطه زيارت حسينعليه‌السلام ، هنگام مرگ و در همان حيات برزخى اش امر او اصلاح گردد، و اگر اين كار به دليلى و به خاطر عظمت گناهان زائر به تأخير افتد، اميد آن داريم كه حسينعليه‌السلام در دوران برزخ شخص زائر، به ملاقات او برود، و تأخير و تعجيل در دوران برزخ، بر حسب آنچه در قابليت ها و موانع مقرر گرديده، مى باشد.

و اگر قابليت اين كار را در دوران برزخ نداشته باشد و موانع مقرر شديد باشد و شخص زائر در تمام دوران برزخش معذب واقع شود، وقتى مردم محشور مى شوند و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله به همراه جبرئيلعليه‌السلام بيايند و بر چهره اهل محشر با دقت بنگرند تا زائران حسينعليه‌السلام را انتخاب نمايند - زائران امام با نشانى از نور كه بر پيشانى دارند و نوشته شده اين زائر قبر بهترين شهدا است، شناسايى مى شوند - هر كس چنين نورى بر چهره دارد، دست او را بگيرند و او را از سختى هاى قيامت و عذاب آن نجات دهند. و اگر در شخص چنين قابليتى هم نبود و ظلمت گناهان، آن نشان از نور و نوشته را از پيشانى محو كرده باشد و در ميان اهل محشر مبتلا باقى بماند، اميد به نجات او، از راه ديگرى وجود دارد و آن اين است كه در روز قيامت خطاب مى آيد كه شيعه آل محمد در كجاست؟ آنگاه گردن هايى از ميان مردم كشيده مى شود كه جز خدا آنها را شمارش نمى كند. سپس ندا مى آيد زائران قبر حسين بن على كجا هستند؟ در آن هنگام مردمى بپا مى خيزند، آنگاه به آنها گفته مى شود، دست كسانى را كه دوست داريد بگيريد و وارد بهشت بشويد. شخص زائر دست هر كس را كه دوست دارد، مى گيرد، تا جايى كه كسى به او مى گويد، من روزى براى تو، فلان كار را كردم، كه دست او را هم بدون هيچ مانعى مى گيرد.

اگر حتى در تو چنين قابليتى هم نبود و تو شايستگى آن را نداشتى كه دستت را بگيرند، اميد آنكه از طريق ديگرى نجات پيدا كنى وجود دارد و آن هنگامى است كه نداى خاص ‍ ديگرى مى آيد. در حديث معتبر از امام صادقعليه‌السلام آمده است كه فرمود: چون روز قيامت شود، منادى ندا دهد كه زائران حسين بن على كجا هستند؟ آنگاه گردن هايى از ميان مردم كشيده مى شود كه جز خداوند آنها را شمارش نمى كند، سپس از آنها مى پرسند، شما از زيارت قبر حسين چه قصد و چه منظورى داشتيد؟ در جواب مى گويند: اى خدا! اين كار را به خاطر عشق به پيامبر خدا و على و فاطمهعليهم‌السلام از امام حسينعليه‌السلام به خاطر اعمالى كه درباره ايشان مرتكب شدند، انجام داديم. به آنها گفته مى شود: محمد و على و فاطمه و حسن و حسينعليهم‌السلام اينجا هستند، به آنها ملحق شويد، شما در درجاتشان با آنها هستيد، به زير لواى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله درآييد. اين پرچم در دست حضرت علىعليه‌السلام مى باشد و زائران از هر طرف در زير آن قرار مى گيرند.

اى گناهكاران! اگر از زائران حسينعليه‌السلام هستيد و اين شايستگى را از دست داده ايد كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله و جبرئيلعليه‌السلام به سوى شما بيايند و دست شما را بگيرند و از شدايد و سختى ها نجات دهند، و اگر كسى دست شما را نگرفت تا وارد بهشت بشويد و حتى اگر قابليت اين را نداشتيد كه به اين پيام پاسخ دهيد و برخيزيد و به زير آن پرچم درآييد، باز هم از آثار زيارت حسينعليه‌السلام و توسل به آن حضرت نااميد نشويد و منتظر نجات و رهايى در حالت ديگرى باشيد كه در محشر واقع مى شود، كه همان حالت رجاى عظيم مى باشد. بيان مطلب چنين است: حضرت فاطمه سلام الله عليها نسبت به محبانش در محشر كيفيت خاصى دارند و براى ايشان لباس ‍ مخصوصى است به نام «حلة الكرامة» كه با آب حيوان آميخته شده و بر روى آن، هزار لباس از لباس هاى بهشتى است و بر روى آن با خط سبز نوشته شده است. همچنين قبه اى از نور الهى بر بالاى سر دارند كه ظاهرش از باطنش و باطنش از ظاهرش پيداست و تاجى از نور دارند كه ۷۰ ركن است و هر ركنى مزين به در و ياقوت است و مانند ستاره درخشان نورافشانى مى كند و هنگام ورود به محشر، سوار بر شترى از شترهاى بهشتى است كه آن شتر از هر جهت مزين شده و جبرئيلعليه‌السلام آن را مى راند و با صداى بلند خطاب مى كند: نگاه هاى خود را بركشيد تا فاطمه دختر پيامبر بگذرد. استقبال كنندگان آن حضرت نيز داراى ويژگى خاصى هستند و از بهشت مى باشند. در روايت است كه دوازده هزار حورى كه قبل از آن از كسى استقبال نكرده اند، به استقبال حضرت فاطمه مى آيند. هر يك از اين حوريان مشعلى از نور به دست دارند و تاجى از جواهر به سر. سپس مريم دختر عمران به همراه هفتاد هزار حورى از ايشان استقبال مى كند. بعد مادرش خديجه سلام الله عليها در ميان هفتاد هزار فرشته كه هر يك در دست خود پرچم هايى دارند كه بر روى آنها الله اكبر نوشته شده، از ايشان استقبال مى كند. بعد نوبت به حوا و آسيه مى رسد كه با هفتاد هزار فرشته به استقبال مى آيند.

محل جلوس آن حضرت نيز ويژگى خاصى دارد؛ منبرى از نور براى ايشان برپا مى شود كه هفتاد پله دارد، و در ميان پله ها ملائكه به صف ايستاده اند؛ و در روايت هاى بسيار آمده است كه با خود لباسى آغشته به خون دارند، و در برخى از روايات آمده كه با خود پيراهن حسينعليه‌السلام را كه آغشته به خون اوست، دارند.

نحوه دادخواهى آن حضرت نيز به شيوه خاصى است. آن حضرت در وسط زمين محشر مى گويد: اى خدا! حسن و حسين را به من بنمايان! حسينعليه‌السلام در حالى كه ايستاده و سر در بدن ندارد و از رگ هايشان خون جارى است براى ايشان نمايان مى شود، چون حسينعليه‌السلام را اين گونه مى بيند فريادى مى كشد و از روى شتر به زمين مى افتد. پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله هنگام بيان اين مطلب فرمود: من نيز به خاطر فاطمه فرياد مى زنم و ملائكه نيز به همان خاطر فرياد مى زنند. در برخى از روايات است كه حسينعليه‌السلام در حالى كه سر خود را در دست دارد، مى آيد و چون فاطمه عليها السلام او را مى بيند، چنان فريادى مى زند كه تمام ملائكه مقرب و پيامبران مرسل و مؤمنان گريه مى كنند. سپس فاطمه شروع به دادخواهى مى كند و پيراهن حسينعليه‌السلام را روى دست مى گيرد و مى گويد: خدايا! اين پيراهن فرزندم حسين است.

چنين خصوصيتى از خصايص حسينعليه‌السلام است ؛ چرا كه روز قيامت، روز جزاى اعمال مى باشد، امام حسينعليه‌السلام به تنهايى مى ايستد در حالى كه سر در بدن ندارد و از رگ هايش خون مى ريزد، همان طور كه در دنيا واقع شد؛ و اين صحنه قلب زهرأ سلام الله عليها را مى سوزاند و پيراهن را به عنوان دليل و حجت قرار مى دهد، يا به خاطر اينكه آثار پارگى به وسيله شمشيرها، نيزه ها و تيرها در آن وجود دارد و يا به آن خاطر كه آن را از بدن مبارك حسينعليه‌السلام به غارت بردند؛ كه اين كار فجيع تر از زخم هاست. در آن هنگام خداوند از قاتلان حسينعليه‌السلام و فرزندان آنها و فرزندان فرزندان آنها كه نسبت به اعمال پدرانشان راضى بوده اند، انتقام مى گيرد. سپس شعله سياهى از جهنم زبانه مى كشد و آنها را مى بلعد، آن طور كه پرنده، دانه را مى چيند و گرفتار عذابى مى شوند كه در جهنم براى آنها تدارك ديده شده است. آنگاه حضرت فاطمه شفاعتشان داراى ويژگى خاصى است - كه ما اين حديث را به همين منظور ذكر كرديم و اينجاى مطلب منظور ماست كه - خطاب به ايشان گفته مى شود: يا فاطمه! حاجت خود را بخواه. مى گويد: خداى من! شيعيان مرا درياب. خداوند مى فرمايد: آنها را آمرزيدم. حضرت فاطمه مى گويد: اى خدا! شيعيان فرزندم را هم درياب. خداوند مى فرمايد: آنها را هم آمرزيدم. حضرت زهرأ عرض مى كند: شيعيان شيعيان مرا هم درياب. از جانب خدا خطاب مى رسد: حركت كن، هر كس به تو متوسل شود، با تو است. حضرت به راه مى افتد و همه آنها برمى خيزند و به همراه ايشان حركت مى كنند.

پس اى كسانى كه قبر فرزند فاطمه سلام الله عليها را زيارت كرده ايد و آن حضرت را با گريه بر فرزندش كمك و يارى نموده ايد! اگر اين شايستگى را نيافتيد كه پيامبر دست شما را بگيرد و نجات دهد و يا هنگامى كه منادى ندا مى دهد، نتوانستيد برخيزيد، بدانيد كه در چنين حالتى و هنگام شفاعت فاطمه، در عذاب و سختى ها باقى نمى مانيد، زيرا آنگاه كه فاطمه خطاب به خدا مى گويد شيعيان مرا درياب، شامل حال شما مى شود و اگر اين خطاب شامل حال شما نشود، آنگاه كه از خدا مى خواهد شيعيان شيعيان او را هم بيامرزد، شامل شما خواهد شد. مگر نه اين است كه تو حداقل يكى از شيعيان آن حضرت را دوست دارى. حتى اگر اين حالت هم شامل تو نشود؛ اين فرمايش حضرت حق به فاطمه سلام الله عليها كه هر كس به تو متوسل شود، با تو است، شامل حالت خواهد شد. و چه توسلى محكمتر از زيارت فرزندش حسينعليه‌السلام و گريه بر آن حضرت ؛ چرا كه حضرت زهرأ سلام الله عليها به آنچه كه به حسين تعلق دارد، اهتمام دارند.

بنابراين من گمان ندارم، بعد از آنكه حضرت فاطمه به طرف بهشت حركت مى كند، تو در سرزمين قيامت باقى بمانى و به همراه ايشان به راه نيفتى، در حالى كه حسينعليه‌السلام را زيارت كرده باشى. با اين وجود اگر به خاطر شدت تأثير گناهانت، مى ترسى كه حتى نسبت به اين حالت هم دچار يأس و نااميدى شوى و بعد از آن در محشر معذب و گرفتار باقى بمانى، و هيچ راهى نيست جز اينكه تو را به جهنم ببرند، اگر دچار چنان عذابى شدى، باز هم نااميد نشو، زيرا حسينعليه‌السلام به ديدار تو خواهد آمد. كه اين وضعيت آخرين اوقات ملاقات آن حضرت از كسانى است كه او را زيارت كرده باشند؛ زيرا از آن حضرت روايت شده است كه فرمود: هر كس مرا زيارت كند؛ بعد از وفاتش او را زيارت مى كنم و اگر او را در آتش بيابم، او را بيرون مى آورم. چنين حالتى، آخرين حالت رهايى براى پست ترين زائر آن حضرت و گناه كارترين آنها است.


باب سوم

اين باب درباره صفات مخصوصى است كه براى زائران آن حضرت حاصل مى شود

چنين صفاتى بسيار است كه از جمله آنها مى توان به چند مورد اشاره كرد:

از امام صادقعليه‌السلام روايت شده است كه خداوند به حاملان عرش و ملائكه مقرب به واسطه زائران آن حضرت فخر مى فروشد و مى فرمايد: آيا نمى بينيد كه زائران قبر حسين با اشتياق و علاقه به سوى او مى آيند.

زائر حسينعليه‌السلام در زمره كسانى است كه خداوند با نظر رحمت به آنها مى نگرد.

نشانه عشق و علاقه به حسينعليه‌السلام اين است كه شخص، زوار آن حضرت باشد، يعنى او را بسيار زيارت كند.

زائر حسينعليه‌السلام از جمله كسانى است كه خداوند در فوق عرش با آنها سخن مى گويد.

در ده روايت آمده است كه نام او را در عليين مى نويسند.

زائر حسينعليه‌السلام در بهشت، در جوار پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله و اهل بيت اوعليهم‌السلام قرار مى گيرد، بر سر سفره آنها مى نشيند و از خوان نعمت آنها برخوردار است.

اگر شقى باشد، نام او را در زمره انسان هاى سعيد و خوشبخت مى نويسند.

از كروبيان و سادات ملائكه به حساب مى آيد.

زائر حسين، مساعد و يار و ياور زهرأ سلام الله عليها است، زيرا آن حضرت هر روز حسينعليه‌السلام را زيارت مى كند.

سيما، گونه، چشم و قلب زائر حسينعليه‌السلام مورد دعاى امام صادقعليه‌السلام است. آن حضرت در حال سجده با چشم گريان دعا مى فرمود و به درگاه خدا عرض ‍ مى كرد: خدايا! بر آن چهره هايى كه بر قبر ابى عبدالله نهاده شده رحم كن، و بر آن چشم هايى كه اشك آنها جارى است رحم كن ؛ و بر آن دل هايى كه بى تابى كردند و سوختند رحمت بفرست و بر آن ناله هايى كه به خاطر ما بود، رحم كن.

زائر حسينعليه‌السلام ، امانت امام صادقعليه‌السلام نزد خداوند است ؛ زيرا آن حضرت بارها مى گفت: خدايا! من اين بدن ها را نزد تو به امانت مى سپارم تا اينكه بر حوض ‍ هنگام تشنگى آنها را باز پس دهى.

آن طور كه در روايات آمده، زائر حسينعليه‌السلام ، زائر خدا و پيامبر خدا است.

در روز قيامت هر كس در هر مقام و مرتبه اى كه باشد - به خاطر لطف و كرامت ويژه اى كه به زائران حسينعليه‌السلام مى شود - آرزو مى كند كه اى كاش او هم از زائران حسينعليه‌السلام بود.


باب چهارم

اين باب درباره صفت خاص، ممتاز و اجر ويژه و عجيبى است كه به واسطه زيارت حسينعليه‌السلام به دست مى آيد و آن چنان اهميتى دارد كه شايسته است به طور مستقل مورد اشاره قرار گيرد.

الف: اين مطلب در يك روايت با اسناد معتبر آمده است و شيخ صدوق، سيد بن طاووس، كفعمى و مؤلف كتاب «المزارالكبير» آن را نقل كرده اند و حاصل آن اين است كه زيارت حسينعليه‌السلام اعمال حسنه و داراى اجرى است كه از هنگام قصد زيارت آن حضرت تا روزى كه در صور دميده مى شود، مشمول ثبت در درگاه الهى مى شود؛ اين كار از جمله اعمال صالحه و مستمر است و عالى ترين نوع باقيات صالحات مى باشد. علاوه بر اينها، براى زائر حسينعليه‌السلام حتى نسبت به فرشته مأمور قبض روح، صفات خاصى حاصل مى شود. و از امورى كه موجب شگفتى عقل مى شود، اين است كه، اين كار داراى ۱۶ فضيلت ويژه است كه هر يك از اين فضيلت ها از صد فضيلت برتر است. يكى از اين فضيلت ها اعطاى نصيب و بهره از رحمت خداوند در هر كلمه اى از زيارتى است كه درباره اوست ؛ با همه اينها، عجيب است، كه اين همه، تنها مقدارى از اجر و ثواب زيارت است. در روايت شريف از امام صادقعليه‌السلام است كه از مفضل يا جابر جعفى سؤ ال فرمود: فاصله ميان تو و قبر امام حسينعليه‌السلام چه مقدار است؟ جواب مى دهد: پدر و مادرم فداى شما بشوند، يك روز، يا چند روز ديگر. امام فرمود: پس او را زيارت مى كنى؟ جواب داد، بله. امام فرمود: مى خواهم به تو بشارت بدهم و تو را به مقدارى از ثواب اين كار، خوشحال كنم. آنگاه امام فرمود: هر يك از شما كه توشه بردارد و خود را براى زيارت آن حضرت مهيا كند، اهل آسمان به او مى پيوندند و چون از در خانه اش سواره يا پياده بيرون آيد، خداوند چهار هزار ملك از ملائكه آسمان را مأمور مى كند تا به او درود و صلوات بفرستند تا به قبر حسينعليه‌السلام برسد. اى مفضل! چون بر سر قبر حسين بن على عليهما السلام آمدى، نزديك در بايست و اين جملات را بگو كه در هر كلمه آن بهره و نصيبى از رحمت خدا به تو مى رسد. اين كلمات چنين است:  السلام عليك يا وارث آدم صفوة الله، السلام عليك يا وارث نوح نبى الله، السلام عليك يا وارث ابراهيم خليل الله، السلام عليك يا وارث موسى كليم الله، السلام عليك يا وارث عيسى روح الله، السلام عليك يا وارث محمد حبيب الله صلى‌الله‌عليه‌وآله ، السلام عليك يا وارث وصى رسول الله، السلام عليك ايها الشهيد الصديق، السلام عليك ايها الوصى البار التقى، السلام عليك و على الارواح التى حلت بفنائك و اناخت برحلك، السلام على الملائكه المحدقين بك، اشهد انك قد اقمت الصلوة و اتيت الزكوة و امرت بالمعروف و نهيت عن المنكر و عبدت الله مخلصا حتى اتيك اليقين. السلام عليك و رحمة الله و بركاته

سپس حركت كن، كه ثواب هر قدمى كه برمى دارى و مى گذارى، مانند ثواب كسى است كه در راه خدا به خون خودش آغشته شده است ؛ سپس قبر مبارك را با دست لمس كن و بگوالسلام عليك يا حجة الله فى سمائه و ارضه ، بعد، نماز به جا آور، كه ثواب هر ركعت آن مانند ثواب كسى است كه هزار حج و عمره به جا آورده و هزار بنده آزاد كرده و هزار بار در ركاب پيامبر مرسلى، در راه خدا جهاد كرده باشد.

و چون از كنار قبر حسينعليه‌السلام بازگشتى، منادى پيامى به تو مى دهد كه اگر سخن را مى شنيدى تمام عمرت را در كنار قبر حسينعليه‌السلام مى ماندى او مى گويد: خوشا به حالت اى بنده! بهره مند شدى و نجات يافتى، تمام گناهان تو آمرزيده شد؛ پس كار و تلاش را از سر آغاز كن. و اگر اين شخص در همان سال از دنيا برود، خداوند متولى قبض روح او است و تا زمانى كه به خانه اش برسد، ملائكه پيشاپيش او حركت مى كنند و برايش طلب استغفار مى نمايند و بر او درود و صلوات مى فرستند. آنگاه ملائكه مى گويند: اى خدا! اين بنده توست، او به زيارت فرزند دختر پيامبرت آمده و اينك به خانه اش بازگشته است، ما به كجا برويم؟ از جانب خدا ندا مى رسد: اى ملائكه من! بر در خانه بنده من بايستيد. اين فرشتگان همچنان بر در خانه او هستند تا روزى كه اين شخص از دنيا برود و چون وفات يابد، در مراسم تشييع جنازه، غسل و كفن و نماز بر او حاضر مى شوند و مى گويند: خدايا! به ما مأموريت دادى بر در خانه بنده ات بايستيم، اينك او از دنيا رفته است، ما به كجا برويم؟ به آنها ندا مى رسد: اى ملائكه من! بر سر قبر بنده من بايستيد و مرا تسبيح و تقديس كنيد و تا روز قيامت اين كار را جزء حسنات او بنويسيد.

ب: صفت خاص

بنا به مقتضاى اخبار، آن صفت خاصى كه براى زائر قبر حسينعليه‌السلام حاصل مى شود و شايسته است كه به طور مستقل مورد اشاره قرار گيرد، اين است كه هر كس حسينعليه‌السلام را زيارت كند، خداوند را در عرش زيارت كرده است. اين مطلب كنايه از نهايت قرب به خداوند و ارتقاى درجه كمال است. بالاتر از اين، صفت ديگرى وجود دارد و آن اين است كه شخص زائر به واسطه زيارت قبر حسينعليه‌السلام ، زيارت پروردگار را درك مى كند.

اين موضوع كنايه از آن است كه شخص، مورد افاضه خاص از رحمت خدا واقع مى شود. پس هر كس آن را درك كند، امكان ندارد از آن محروم گردد و تصور نمى رود كه بهره اى از آن نصيبش نشود.

چون اين دو صفت با هم فراهم آيند، شخص زائر آنچنان مشمول رحمت الهى قرار مى گيرد كه بيش از آن امكان ندارد.

در روايت ديگرى آمده است كه هر كس مى خواهد روز قيامت به خدا بنگرد، قبر امام حسينعليه‌السلام را زياد زيارت كند.

اينها ثلث عبارات زيارت خدا و زيارت با خدا و نظر به خدا است و منظور، نهايت درجات قرب و ترقى است كه براى مخلوق قابل تصور است ؛ به همين خاطر اين صفت در باب مستقلى آورده شد، چرا كه با تمام قضايا برابرى مى كند و بر آنها برترى دارد.


باب پنجم

اين باب درباره احكام مخصوص زيارت حسينعليه‌السلام است. در اين باره احكام فراوانى وجود دارد، از جمله اينكه:

هر عملى با وجود خوف و ترس، وجوب يا استحباب آن ساقط مى شود، اما درباره زيارت امام حسينعليه‌السلام رواياتى نقل شده است كه خلاف آن را نشان مى دهد. من در اين زمينه به ۹ روايت با اسناد معتبر دست يافتم كه در بحار و ديگر منابع آمده است.

معاوية بن وهب از امام صادقعليه‌السلام نقل كرده است كه آن حضرت فرمود: اى معاويه! زيارت قبر حسينعليه‌السلام را به جهت خوف و ترس، رها نكن. در روايت ديگرى محمد بن مسلم از امام باقرعليه‌السلام نقل كرده است كه آن حضرت از من سؤ ال كرد: آيا قبر حسينعليه‌السلام را زيارت كردى؟ گفتم: بله، اما با ترس و خوف. حضرت فرمود: ثواب اين كار به اندازه ترس و خوف است. هر كس با ترس به زيارت قبر حسينعليه‌السلام بيايد، خداوند او را از ترس و وحشت، در روزى كه مردم براى پس دادن حساب به خداوند جهانيان برمى خيزند، در امان نگه مى دارد و در حالى كه آمرزيده شده باز مى گردد و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله به ديدارش مى آيد و برايش دعا مى كند و با نعمتى از خدا و فضلى باز مى گردد كه هيچ بدى، به آنها خدشه وارد نمى كند. در روايت ديگرى از اصم بن بكير به نقل از امام صادقعليه‌السلام آمده است كه به آن حضرت عرض كردم ؛ من وقتى در ارجان(۴۳) منزل مى كنم، دلم شوق قبر پدرت را مى كند، آنگاه با دلى لرزان و با ترس خارج مى شوم و تا زمانى كه برمى گردم از سلطان، بدخواهان و ارباب مصلحت، مى ترسم. امام فرمود، اى پسر بكير! آيا دوست ندارى كه خداوند تو را درباره ما ترسان ببيند؟ آيا نمى دانى كسى كه به خاطر ما بترسد، خداوند او را در سايه عرش خود قرار مى دهد و با حسينعليه‌السلام در زير عرش هم سخن مى شود و خداوند او را در اضطراب و پريشانى هاى روز قيامت كه مردم در اضطراب و پريشانى هستند، در امان نگه مى دارد و اگر مضطرب و پريشان شود، ملائكه به او قوت قلب بدهند و با بشارت بر او قلبش را تسكين دهند.


باب ششم: اين باب درباره شرايط و آداب شرعى زيارت حسينعليه‌السلام
است.

الف: شرايط

روايات، بيش از ساير عبادت ها بر يك خصوصيت در اين باره دلالت دارد و آن اينكه، زيارت، خالص و براى رضاى خدا باشد و نه از روى سرمستى، ناسپاسى و ريا صورت گيرد، يا اينكه زيارت، صله اى براى رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله و يا مهر و شفقت به امام حسينعليه‌السلام باشد و قصد آن باشد كه با زيارت آن حضرت، مصيبت هاى وارده بر ايشان جبران شود، و تفاوت تأثير زيارت بستگى به تفاوت معرفت به حق حسينعليه‌السلام دارد؛ چرا كه در روايات، قيد معرفت به حق حسينعليه‌السلام وارد شده است.

ب: آداب زيارت

در بحار الانوار، ثواب الاعمال، التهذيب و الكامل به اسناد متعدد از امام صادقعليه‌السلام نقل شده است: وقتى به زيارت حسينعليه‌السلام مى روى آن حضرت را با حالتى حزين، غمگين، پريشان موى، خاك آلود، گرسنه و تشنه زيارت كن، زيرا حسينعليه‌السلام با حالتى اندوهگين، غصه دار، پريشان موى، خاك آلود، گرسنه و تشنه به شهادت رسيد. آن حضرت همچنين فرمودند: به من خبر رسيده كه گروهى به زيارت حسينعليه‌السلام آمدند و با خود سفره هايى داشتند كه در آن نان و حلوا و امثال آنها بوده است ؛ در صورتى كه اگر آنها به ديدار قبر عزيزان خودشان مى رفتند، چنان چيزهايى با خود نمى بردند.

در روايت ديگرى آمده است كه حضرت به آنها فرمود: آيا براى اين سفر توشه برمى داريد؟ گفتند: بله، فرمود: اگر بر سر قبر پدران و مادران خودتان مى رفتيد، اين كار را نمى كرديد. پرسيديم: در اين سفر چه بخوريم: فرمود: نان و شير.

در كتاب الكامل با اسناد معتبر از مفضل روايت شده كه گفت: امام صادقعليه‌السلام فرمود: گاهى زيارت شما بهتر از اين است كه زيارت نكنيد و گاهى زيارت نكردن شما بهتر از اين است كه زيارت كنيد. مفضل مى گويد: گفتم: پشتم شكست. فرمود: به خدا سوگند برخى از شما با حالتى اندوهگين و غصه دار به سر قبر پدرانشان مى روند، اما براى زيارت حسينعليه‌السلام با سفره مى آيند؛ هرگز قابل قبول نيست، مگر اينكه با حالتى پريشان و خاك آلود به زيارت او بيايند.

از جمله آداب زيارت آن حضرت، مواردى است كه در نحوه زيارت جابر از قبر آن حضرت آمده است. اين مطلب در باب كيفيت زيارت حسينعليه‌السلام در روز اربعين خواهد آمد. يكى ديگر از مهمترين آداب زيارت، غسل كردن با آب فرات است.


باب هفتم

اين باب درباره آثار و نتايج حاصله از ترك زيارت آن حضرت است كه بسيار مى باشد:

الف: در روايت حلبى از امام صادقعليه‌السلام آمده است كه هر كس زيارت حسينعليه‌السلام را ترك مى كند، در حالى كه قادر به اين كار باشد، از پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله نافرمانى كرده است.

ب: عبدالرحمن بن كثير نقل كرده است كه امام صادق فرمود: اگر كسى تمام عمر خود را حج به جا آورد، اما حسينعليه‌السلام را زيارت نكند، حقى از حقوق پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله را ترك نموده است. در روايت ديگرى آمده كه اگر يكى از شما هزار حج بگذارد، اما به زيارت قبر حسينعليه‌السلام نرود، حقى از حقوق رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله را ترك كرده است.

ج: در روايت محمد بن مسلم از ابو جعفرعليه‌السلام آمده است كه آن حضرت فرمود: كسى از شيعه ما كه به زيارت قبر حسينعليه‌السلام نيايد، ايمان و دينش فاسد شده است.

د: روايات ديگرى آمده است كه ترك زيارت حسينعليه‌السلام ، جفاى بر اوست. از جمله، از اميرالمؤمنينعليه‌السلام روايت شده كه فرمود: پدرم فداى حسين شود، او در پشت كوفه كشته مى شود. گويى مى بينم وحوش گردن هاى خود را بر پيكر او دراز كرده و تا صبح برايش مرثيه سرايى مى كنند؛ وقتى چنين است، از جفاى بر حسين بپرهيزيد.

ه: ابن ميمون روايت كرده است كه امام صادقعليه‌السلام به من فرمود: به من خبر رسيده كه برخى از شيعيان ما، يك سال، دو سال و بيش از اين، از عمرشان مى گذرد، اما به زيارت حسين بن على بن ابيطالب نمى روند. عرض كردم: جانم به فدايت! من افراد زيادى را با اين ويژگى نمى شناسم. فرمود: به خدا سوگند خطا كردند و ثواب خدا را ضايع كردند و از جوار محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله دور شدند. پرسيدم: اگر كسى سالى يك بار به زيارت برود، كافى است؟ فرمود: بله، خروج او فى نفسه، نزد پروردگارش اجرى عظيم دارد و براى او خير است.

وارد شده است كه اين عنوان ها بر كسى كه قادر و دور است و سه سال زيارت آن حضرت را ترك كند، صادق مى باشد.

و: در روايت هاى فراوان آمده است كه اين كار، عمر را كوتاه مى كند. در روايات ديگرى آمده كه از آثار ترك زيارت آن حضرت، كم شدن يك سال از عمر است و در آن تخلفى نيست.

ح: بنابر روايتى، تارك زيارت آن حضرت، اگر وارد بهشت شود، مقامش پايين تر از هر مؤمن اهل بهشتى است و از جوار محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله به دور مى باشد.

ط: تارك زيارت امام حسينعليه‌السلام از اهل آتش است و خوار و سبك مى شود. برخى به دليل همين اخبار وارده، معتقدند كه زيارت امام حسينعليه‌السلام بر كسى كه قادر باشد، يك بار در طول عمر واجب است.

ى: تارك زيارت امام حسينعليه‌السلام ، پيرو ائمه نيست، چنانچه در روايتى صريحا به اين مطلب اشاره شده است.


باب هشتم

اين باب درباره زيارت هاى مخصوص حسينعليه‌السلام در اوقات خاص است. بايد گفت كه زيارت حسينعليه‌السلام براى كسى كه مى خواهد از خير و خوبى بهره ببرد و بر آن بيفزايد، بهترين عمل است.

به طور كلى زيارت آن حضرت بر دو گونه است: ۱ - در همه اوقات، كه اين كار خواص و فضايلى دارد كه ما آن را ذكر كرديم. ۲ - زيارت مخصوص در اوقات خاص، كه خصوصيت آن وقت، بر اصل فضيلت مطلق آن مى افزايد؛ هر چند كه بيش از آن فضيلت نمى توان تصور كرد.

زيارت هاى مخصوص نزديك به ۳۰ مورد است ؛ هر يك از اين زيارت ها داراى اثر و فضيلت خاصى هستند كه هنگام ذكر هر يك از آنها، آن اثر و فضيلت خاص را تشريح مى كنيم:

۱ - هر روز جمعه يك بار؛ براى كسى كه به فاصله يك روز از آن حضرت دور باشد؛ و اگر آن را ترك كند، شديدا جفا كرده است. از جمله خواص اين امر، چيزى است كه در روايت داوود بن يزيد به نقل از امام صادقعليه‌السلام آمده است. در آن روايت آمده كه خداوند او را مى آمرزد و در دل او حسرتى از دنيا باقى نمى ماند و در بهشت در جوار حسين بن على عليهما السلام مسكن مى گزيند.

۲ - هر ماه يك بار؛ از امام صادقعليه‌السلام روايت است كه هر كس حسينعليه‌السلام را در هر ماه يك بار زيارت كند، ثواب هزار شهيد را مى برد. آن حضرت فرمودند: اين كار براى كسانى كه به آن حضرت نزديك هستند، حداقل است ؛ پس اگر كسى نزديك باشد و آن حضرت را بيش از يك ماه ترك كند، خود حسينعليه‌السلام او را جفاكار ناميده است. اين مطلب در روايتى آمده كه عقبه آن را نقل كرده است.

۳ - در هر سال دو بار؛ از امام صادقعليه‌السلام نقل است كه شايسته است اغنيأ در سال دو بار به زيارت حسينعليه‌السلام بيايند. در روايت ديگرى فرموده اند سه بار به زيارت بيايند.

۴ - در هر سال سه مرتبه ؛ اين كار علاوه بر خواص اصل زيارت، زائر را از فقر ايمن مى دارد.

۵ - هر سال يك بار؛ اين معنا در پانزده حديث آمده است كه اين كار بر فقير قادر به زيارت حسينعليه‌السلام ، حق است و اگر يك سال زيارت آن حضرت را ترك كند، اين امر اولين مراتب جفا بر حسينعليه‌السلام است.

۶ - هر سه سال يك بار براى كسانى كه دور هستند و اگر از سه سال تجاوز كند در زمره كسانى مى شود كه از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله نافرمانى كرده اند.

۷ - بنابر آنچه در روايات آمده، در هر عيدى ؛ كه شامل عيد نوروز، مبعث، مولود، غدير و ديگر اعياد مى شود.

۸ - روزهاى مخصوص هر ماه ؛ در اينجا هر ماه را به طور جداگانه ذكر مى كنيم. هر يك از اين روزها داراى فضايل زيادى هستند، اما به ذكر ويژگى يك فضيلت مخصوص به آن اكتفا مى كنيم:

در ماه رجب، چهار يا پنج روز اول و شب نيمه آن ماه و روز آن ؛ ويژگى فضيلت اين زيارت، علاوه بر اينكه گناهان را محو مى كند، زائر مانند روزى مى شود كه از مادر متولد شده است. و زيارت اول ماه رجب حتما موجب مغفرت مى شود؛ خداوند اين امر را بر خود واجب كرده است.

در ماه شعبان ؛ روز سوم اين ماه و شب نيمه شعبان و روز آن ؛ عمده فضيلت اين زيارت ها، مشرف شدن به مصافحه با ۱۲۴ هزار پيامبر از جمله پيامبران اولوالعزم است. و اگر كسى سه سال پى در پى آن حضرت را در نيمه شعبان زيارت كند، اين كار علاوه بر ثواب اصلى آن، در رفع گناهان تأثير خاصى دارد و از جمله خواص آن اين است كه در اول شعبان منادى براى او، نداى مغفرت سر مى دهد.

در ماه مبارك رمضان ؛ اين ماه داراى ده اوقات مخصوص زيارت است. يكى تمام ماه مبارك رمضان، به خاطر ويژگى خاص آن ؛ در روايت از ابن الفضل آمده كه گفته است: شنيدم جعفر بن محمد عليهما السلام فرمود: هر كس قبر حسينعليه‌السلام را زيارت كند و در راه از دنيا برود، كسى متعرض او نمى شود و مورد محاسبه قرار نمى گيرد و به او گفته مى شود، آسوده خاطر وارد بهشت شو.

مورد ديگر، شب هاى اول، نيمه، و آخر اين ماه است، چنانچه در روايت معتبر از امام صادقعليه‌السلام آمده است. شش وقت مخصوص ديگر، سه شب قدر و روزهاى آن است. در روايت هاى متعدد آمده است كه خداوند هر كس را كه به زيارت قبر حسين آمده است، مورد رحمت و غفران خودش قرار دهد.

در ماه شوال ؛ خداوند هر كس را كه در ماه شوال، در شب عيد و روز آن، به زيارت قبر حسينعليه‌السلام بيايد، مى آمرزد. ويژگى فضيلت زيارت اين ماه آن است كه موجب مغفرت گناهانى مى شود كه پيش از اين از او سر زده و بعد از آن از او سر مى زند.

در ماه ذى الحجة ؛ در اين ماه هشت يا ده اوقات مخصوص زيارت وجود دارد: شب عرفه و روز آن، شب اضحى و روز آن، ايام تشريق، روز نزول سوره «هل اتى» روز مباهله و عيد غدير - بنابر ويژگى عيد بودن آن - فضيلت زيارت روز عرفه اين است كه خداوند او را صديق و كروبى مى نامد و اصل زيارت معادل هزار حج با حضرت قائم (عج) و هزار هزار عمره با رسول خدا و آزاد كردن هزار هزار بنده در راه خدا و بار هزار هزار اسب در راه خدا است، بعد از آنكه غسل كرد و عازم شد، خداوند براى او نسبت به هر قدمى كه برمى دارد، ثواب به جا آوردن يك حج با مناسك آن را مى نويسد. در بعضى از روايت ها آمده كه به ازاى هر قدمى ثواب صد حج براى او نوشته مى شود.

ويژگى زيارت عيد قربان اين است كه خداوند او را از شر آن سال در دنيا حفظ مى كند و تمام گناهان او را مى آمرزد.

در ماه محرم ؛ شب عاشورا و روز آن، هيچ بعيد نيست كه روز سيزدهم اين ماه نيز ايام مخصوص زيارت آن حضرت باشد؛ زيرا امام حسينعليه‌السلام در اين روز دفن شدند. فضيلت زيارت شب عاشورا و بيتوته نمودن نزد آن حضرت، اين است كه شخص زائر در زمره شهدا قرار مى گيرد، و كسى كه در كنار قبر آن حضرت در آن شب ديگران را سيراب كند، مانند كسى است كه به سپاهيان حسينعليه‌السلام در روز عاشورا آب داده باشد.

در ماه صفر؛ روز بيستم اين ماه كه به اربعين معروف است ؛ ويژگى فضيلت زيارت امام حسينعليه‌السلام در اين روز آن است كه اين كار از نشانه هاى ايمان مى باشد.

سؤ ال ؛ كداميك از اين زيارت ها برتر است؟

بايد گفت: به هر يك از فضيلت ها كه دقت كردم، دريافتم كه در آن خصوصياتى وجود دارد كه به روش و نهج واحدى نيستند تا به هنگام ذكر آنها، غايت و منظور معلوم شود و فاضل از مفضول شناخته مى گردد؛ و به هر يك كه بنگرى، ممكن است بگويى همان برتر است ؛ اما طبق برخى از روايات، زيارت نيمه شعبان و نيمه رجب افضل است و شايد اين معنا از جهت خاصى باشد. اما آنچه كه از ملاحظه مجموعه فضايل آشكار مى شود، افضليت عرفه و عاشورا است و آنچه در اين ميان رجحان دارد ويژگى زيارت عاشورا است كه در آن وارد شده است كه زائر آن حضرت در حالى محشور مى شود كه آغشته به خون مقدس حسينعليه‌السلام است و در زمره شهدا مى باشد، كه اين خصوصيت از صد هزار حج و هزار هزار حج در ركاب پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله برتر و بالاتر است. درباره زيارت روز عاشورا علاوه بر اين خصوصيات، خصوصيت ديگرى نيز آمده است و آن اين است كه زائر، خداوند را در عرش زيارت كرده است.


باب نهم

اين باب درباره جايگزين هايى است كه خداوند از روى لطف براى زيارت امام حسينعليه‌السلام وضع فرمود، تا شايد فضيلتى از كسى سلب نشود و آن داراى اقسامى است:

۱ - نايب گرفتن براى زيارت آن حضرت ؛ نايب مى تواند از همان سرزمين خود باشد و يا در آنجا باشد و به نيابت از او آن حضرت را زيارت كند. اين كار اجر زيارت آن حضرت را دارد، هر چند كه عزيمت خود شخص داراى اجر و پاداش بيشترى است.

۲ - تجهيز و تدارك ديگران براى زيارت آن حضرت، اگر چه به نيابت از او نباشد. زيرا اصل تجهيز زائر حسينعليه‌السلام و دادن خرجى يا مركب يا وسايلى از اين قبيل كه انجام سفر به آنها بستگى دارد، بنابر اخبار و احاديث رسيده، موجب ثواب زيارت است.

۳ - انجام زيارت آن حضرت از راه دور؛ اين امر جايگزين زيارت نزديك آن حضرت در اجر و ثواب است و جفاى حاصل از ترك زيارت آن حضرت را مرتفع مى گرداند. اين كار داراى كيفيت هاى متفاوتى است ؛ از جمله:

به قصد زيارت بر روى بام برود، سپس به طرف راست و چپ نگاه كند، بعد رو به قبر حسينعليه‌السلام بايستد و بگويد  السلام عليك يا ابا عبدالله، السلام عليك يابن رسول الله، السلام عليك و رحمة الله و بركاته

به نيت زيارت به بلندترين نقطه منزل خود برود و دو ركعت نماز بخواند و با سلام به قبر حسينعليه‌السلام اشاره كند.

به قصد زيارت غسل كند و پاكيزه ترين لباسش را بپوشد و به بالاترين مكان يا صحرا برود و رو به قبله يا قبر شريف بايستد و يا ابتدا رو به قبله بايستد بعد رو به قبر شريف آورد و بگويد:

  السلام عليك يا مولاى و ابن مولاى و سيدى و ابن سيدى، السلام عليك يا مولاى يا قتيل ابن القتيل و الشهيد ابن الشهيد، السلام عليك و رحمة الله و بركاته اى فرزند رسول خدا! من با قلب و زبان و جوارحم زائر تو هستم، هر چند كه خودم تو را زيارت و مشاهده نكردم ؛ پس  السلام عليك يا وارث آدم صفوة الله و وارث نوح نبى الله و وارث ابراهيم خليل الله و وارث موسى كليم الله و وارث عيسى روح الله، و وارث محمد حبيب الله صلى‌الله‌عليه‌وآله و نبيه و رسوله و وارث على اميرالمؤمنين و وصى رسول الله و خليفته و وارث الحسن بن على وصى اميرالمؤمنين ؛ لعن الله قاتلك و جدد عليهم العذاب فى هذه الساعة و كل الساعة، انا يا سيدى متقرب الى الله عزوجل و الى جدك رسول الله و الى ابيك اميرالمؤمنين و الى اخيك الحسن و اليك يا مولاى، عليك سلام الله و رحمته بزيارتى لك بقلبى و لسانى و جميع جوارحى فكن يا سيدى شفيعى لقبول ذلك منى و انا بالبرائة من اعدائك و اللعنة لهم و عليهم، اتقرب الى الله و اليكم اجمعين، فعليك صلوات الله و رضوانه و رحمته.

سپس كمى به طرف چپ حركت كن و چهره ات را به طرف قبر على بن الحسين عليهما السلام كه در زير پاى پدرش قرار دارد برگردان و به همان نحو به ايشان سلام كن. بعد خدا را به آنچه برايش عزيز است درباره امر دين و دنيايت، بخوان. بعد چهار ركعت نماز بخوان ؛ زيرا نماز زيارت، هشت يا شش، يا چهار يا دو ركعت است، كه بهترين آن هشت ركعت است. بعد رو به قبر ابا عبدالله كن و بگو  انا موعدك يا مولاى و ابن مولاى و سيدى و ابن سيدى و موعدك يا سيدى و ابن سيدى يا على بن الحسين و مودعكم يا ساداتى يا معاشر الشهدأ و عليكم سلام الله و رحمته و رضوانه

۴ - زيارت زائر حسينعليه‌السلام وقتى باز مى گردد و يا استقبال از او، زيرا اين كار - بنابر آنچه از اخبار بر مى آيد - ثواب زيارت آن حضرت را دارد.


باب دهم

اين باب درباره خطاب هاى مختص به زيارت امام حسينعليه‌السلام است كه در زيارت انبيأ و ائمه ديگر نيامده است، و چند نوع است:

اول ؛ مختص كردن آن حضرت به صفاتى كه غالبا مربوط به صفات مصيبت ايشان به هنگام شهادتشان است كه اين مطلب دليل بر فضيلت خاص ايشان است.

دوم ؛ مختص كردن ايشان به صفات مخصوصى مانند ثار الله، ذبيح الله، قتيل الله و وتر الله.

سوم ؛ مختص كردن حسين به سلام بر پيامبران به هنگام سلام كردن بر آن حضرت با ويژگى، اسامى و صفاتشان، زيرا صفات حسينعليه‌السلام مظهر تمام اسامى و صفات پيامبران است، كه ما آن را در عنوان مربوط به پيامبران يادآور شده ايم.

چهارم ؛ مختص كردن «گفتن لبيك» در زيارت آن حضرت ؛ در بعضى از زيارت هاى مربوط به ايشان وارد شده است كه پس از سلام بر او هفت مرتبه عبارت «لبيك داعى الله» تكرار شود. علت لبيك گفتن به او اين است كه آن حضرت دومين شخص دعوت كننده به سوى خدا پس از جدشصلى‌الله‌عليه‌وآله مى باشد.

دعوت كننده اول، مردم را به اسلام و شهادتين دعوت كرد و دعوت خود را به يارى و نصرت خداوند و ايجاد رعب از ايشان در دل ها و امداد ملائكه و شمشير اسد الله الغالب علىعليه‌السلام و كمك تعدادى از اصحاب مجاهدش، آشكار و به پيروزى رساند و حسينعليه‌السلام ، دعوت كننده دوم، به ايمان و اعتقاد به امام حق و ائمه راشدين دعوت نمود و دعوت ايشان به اين مسائل به واسطه شهادت و مظلوميتشان و كيفيت خاصى كه براى ايشان پيش آمد، انجام گرفت.

بنابراين مى بايست با گفتن لبيك به اين دعوت كننده هم، پاسخ مثبت داد و چون آن حضرت هم به طور زبانى و هم به طور عملى به سوى خدا دعوت كرد، لذا لبيك گفتن به ايشان مستحب است، اما هفت بار لبيك دلايلى دارد؛ از جمله:

الف: ملاحظه حالت هاى اجابت كننده، زيرا اجابت به واسطه بدن، دست، زبان، گوش، چشم، رأى، عشق و علاقه مى باشد، و آن طور كه از عبارت زيارت بر مى آيد، هر لبيكى، در پاسخ به دعوتى است. در عبارت زيارت، پس از آنكه جمله «لبيك داعى الله» هفت بار تكرار مى شود، آمده است  ان كان لم يحبك بدنى عند استغاثتك و لسانى عند استنصارك، فقد اجابك قلبى و سمعى و بصرى و رأيى و هوايى يعنى دلم با عشق به تو، تو را اجابت كرد و گوشم با شنيدن مصيبت تو و چشمم با گريه بر تو و رأى من به اينكه عمل هر كس را كه دعوت تو را اجابت كرد، دوست بدارم و هوا و علاقه من به اينكه ميل من به تو است، تو را اجابت كرد و جسم من اينك به سوى تو مى آيد و زبانم اينك ثنا و سلام بر تو مى گويد.

ب: لبيك هاى هفتگانه در واقع پاسخ به طلب يارى و نصرت آن حضرت است كه هفت بار تكرار فرمود: يك بار در مكه معظمه ؛ هنگامى كه خواست از آنجا حركت كند در مسجدالحرام در ميان مردم سخنرانى كرد و سپس يارى و نصرت طلبيد و فرمود: «هر كس خون قلب خود را در راه خدا مى دهد و خود را براى لقأ الله آماده كرده، حركت كند كه من فردا صبح به خواست خدا حركت خواهم كرد. »

بار دوم در خارج از مكه، هنگامى كه صبحگاهان از آن شهر خارج شد؛ در آن هنگام عبدالله بن عباس، عبدالله بن جعفر، عبدالله بن زبير و عبدالله بن عمر، نزد ايشان آمدند تا او را از رفتن به عراق باز دارند و هر يك از آنها به شيوه اى سخن گفتند و امام در پاسخ به آنها فرمود كه من مأمور به امرى هستم كه آن را اجرا مى كنم و سپس طلب يارى كرد و از آنها خواست او را يارى كنند. آنگاه عبدالله بن جعفر دو فرزندش، عون و محمد را همراه امام فرستاد و گفت من بعد از اين دو به شما ملحق مى شوم. امام به عبدالله بن عمر فرمود: اى ابو عبدالرحمن! از خدا بترس و يارى مرا رها نكن ؛ اما او عذر آورد و با امام وداع نمود و گفت: يا ابا عبدالله! به من آن جايى را كه پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله مى بوسيد، نشان بده، امام شكم خود را نشان داد و عبدالله بن عمر قلب امام را بوسيد و گريه كرد و با ايشان خداحافظى كرد و رفت.

بار سوم، در راه مكه به كربلا؛ امام در بين راه با هر كس كه ملاقات مى كرد براى اتمام حجت بر مردم، از او طلب يارى مى كرد. يارى خواستن امام گاهى زبانى و گاهى با فرستادن نماينده بود. و چون مردم پى بردند كه تعداد اندكى از ايشان تبعيت مى كنند، وقتى امام از آنها طلب يارى مى كرد، برخى شروع به آوردن عذر و بهانه كردند، تعدادى موضوع تجارت و برخى مسأله زارعت و اهل و عيال را بهانه كردند و برخى هم وعده دادند كه خواهيم آمد. تعدادى از مردم هم وقتى متوجه مى شدند كه امام در منزلى فرود آمده اند، از آن منزل دور مى شدند تا از آنها طلب يارى نكند. چنان كه گروهى از فرازه و بجيله، چنين كردند. آنها گفتند: پس از انجام حج به امام حسينعليه‌السلام ملحق شديم و با ايشان حركت مى كرديم ؛ اما هيچ چيز براى ما ناراحت كننده تر از اين نبود كه با او در يك منزل فرود آييم. هر گاه ايشان بر آبى فرود مى آمدند، ما در جاى ديگرى فرود مى آمديم و اگر چاره اى نداشتيم جز اينكه با او در يك منزل فرود آييم، ما در طرف ديگرى منزل مى كرديم. همه اينها به آن خاطر بود كه ما را به يارى و نصرتش دعوت نكند.

بايد گفت: اگر روى اين حالت خوب تأمل كنى در مى يابى كه اين چنين وضعيتى از بزرگترين مصيبت هاى آن حضرت بوده است و بالاتر از اين، آن حضرت بعضى وقت ها ملاحظه مى كرد، عده اى در ميان راه در حركتند و به سمت ايشان مى آيند، اما راه را كج مى كردند و به طرف ديگر مى رفتند تا آن حضرت آنها را نبيند و آنها را مكلف به نصرت و يارى خود نكند. كما اينكه چنين حالتى براى تعدادى از اهل كوفه اتفاق افتاد.

بالاتر از اينها سخنان عبيد الله بن حر جحفى است. هنگامى كه امام به قصر بنى مقاتل رسيد و در آنجا فرود آمد، ملاحظه كرد چادرى برپاست. پرسيد، از آن كيست؟ گفتند: از آن عبيد الله بن حر جحفى است. فرمود: او را دعوت كنيد نزد من بيايد. وقتى فرستاده امام نزد او آمد به او گفت: حسين بن على عليهما السلام تو را به حضور مى طلبند. عبيد الله گفت: «انا لله و انا اليه راجعون» به خدا سوگند من از كوفه خارج نشدم مگر اينكه اكراه داشتم حسين وارد آن شود در حالى كه من در آنجا هستم. به خدا نمى خواهم او را ببينم و نه او مرا ببيند.

فرستاده نزد امام آمد و ايشان را از آنچه گذشته بود، آگاه كرد. امام حسينعليه‌السلام برخاست و نزد او رفت و سلام كرد و نشست. سپس از او دعوت كرد كه به همراهش ‍ خروج كند. عبيد الله بن حر همان سخنان را براى امام تكرار كرد و از امام خواست او را معاف كند. بعد امام حسينعليه‌السلام به او گفت: اى مرد! تو گناهكار و خطاكارى، خداوند عزوجل به خاطر كارى كه مى كنى - اگر همين حالا توبه نكنى - تو را مؤاخذه مى كند. به يارى من بيا، جدم در پيشگاه خداوند تبارك و تعالى شفيع تو مى شود. او گفت: اى پسر رسول خدا! اگر تو را يارى كنم، اولين كشته در مقابل تو خواهم بود؛ اما اين اسب مرا بگير، براى خودت، به خدا سوگند هر گاه سوار بر آن شدم و چيزى را خواستم به آن رسيدم و هر كس را كه ديدم بر او غلبه كردم ؛ اين اسب براى شما، آن را با خود ببر. امام حسينعليه‌السلام از ايشان روى گرداند و فرمود: ما نيازى به تو و اسب تو نداريم «ما كنت متخذ المضلين عضدا»(۴۴) (من هرگز گمراهان را به مددكارى نگيرم) ؛ اما تو، فرار كن، نه با ما باش و نه عليه ما؛ زيرا كسى كه طلب يارى ما اهل بيت را بشنود و لبيك نگويد، خداوند او را به چهره بر آتش جهنم افكند. سپس امام برخاست و رفت و وارد خيمه خود شد.

بعد از آن، عبيد الله دچار پشيمانى شد به نحوى كه نزديك بود قبض روح شود. او گفت: تا عمر دارم بايد حسرت بخورم، حسين از من طلب يارى و نصرت نسبت به اهل نفاق و ضلالت كرد. در قصر بنى مقاتل به من فرمود: آيا ما را رها مى كنى و قصد جدايى ما را دارى؟ اگر جانم را فدايش مى كردم به همراه فرزند پيغمبر كه جانم فدايش باد، به كرامت روز قيامت نايل مى شدم. از من روى برگرداند، سپس خداحافظى كرد و رفت. آنانى كه حسين را يارى كردند رستگار شدند و ديگران نفاق ورزيدند و خسران ديدند.

طلب يارى نمودن هاى امام حسينعليه‌السلام تنها در زهير بن قين اثر كرد. زهير به همراه فرازه و بجيله بود كه از امام حسينعليه‌السلام دورى مى جستند. آنها در يك منزل فرود آمدند، و در گوشه اى به دور از امام حسينعليه‌السلام رحل اقامت افكندند. همراهان زهير گفتند: وقتى ما نشستيم تا غذايى بخوريم، ناگهان فرستاده امام حسينعليه‌السلام آمد، سلام كرد و وارد شد و گفت: زهير! ابا عبدالله در پى شما فرستاده تا به حضورش بروى. همه ما هر چه در دست داشتيم از دستمان افتاد.

سكوت همه جا را فرا گرفت. همسرش به او گفت - سيد گفته است او ديلم دختر عمرو بود - سبحان الله! فرزند رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله كسى را در پى تو فرستاده، اما نمى خواهى به حضورش بروى؟ بهتر است نزد ايشان بروى، سخنانش را بشنوى و برگردى. زهير به حضور امام حسينعليه‌السلام آمد، طولى نكشيد كه خندان و در حالى كه سيمايش مى درخشيد بازگشت و دستور داد، چادر، بار و توشه اش را بردارند و به سوى حسينعليه‌السلام ببرند. آنگاه به همسرش گفت: تو آزاد هستى، به خانواده ات ملحق شو، من دوست ندارم از ناحيه من جز خير و خوبى به تو برسد. تصميم گرفته ام حسين را همراهى كنم تا جانم را فدايش نمايم و از او حفاظت كنم. سپس اموالش را به همسرش داد و او را به يكى از پسرعموهايش سپرد تا به خانواده اش برساند. همسر زهير رو به زهير ايستاد و گريه كرد و با او خداحافظى نمود و گفت: خدا تو را برگزيد؛ از تو مى خواهم روز قيامت در پيشگاه جد حسينعليه‌السلام مرا به خاطر آورى.

بعد زهير به همراهانش گفت: هر كس دوست دارد به همراه من بيايد و گرنه اين آخرين عهد و پيمان است. مى خواهم سخنى را براى شما بگويم. ما با يكى از طوايف عرب به نام البحر جنگيديم و خداوند ما را بر آنها پيروز نمود و به غنايمى دست يافتيم. آنگاه سلمان (رضى الله عنه) به ما گفت آيا به خاطر فتح و پيروزى كه خدا نصيبتان كرد و غنايمى كه به دست آوريد، خوشحاليد؟ گفتيم: بله، سلمان گفت: آنگاه كه سيد جوانان آل محمد را درك كرديد، به واسطه اينكه در ركاب او مى جنگيد و غنايمى كه در آن روز نصيبتان مى شود، خوشحال تر باشيد.

زهير گفت: اما من شما را به خدا مى سپارم. گفتند: به خدا سوگند او در ميان قوم بود تا به شهادت رسيد.

بار چهارم ؛ امام با فرستادن نامه براى بزرگان بصره از آنها طلب يارى كرد. فرستاده، شخصى به نام اباذرين و متن نامه چنين بود: بسم الله الرحمن الرحيم. از حسين بن على به اشراف اهل بصره و اعيان آن، شما را به سوى خدا و پيامبرش فرا مى خوانم. سنت رسول خدا مرده است ؛ اگر دعوت مرا اجابت كنيد و از امر من اطاعت نماييد، شما را به راه رشد و صلاح هدايت مى كنم. والسلام.

وقتى نامه امام به دست آنها رسيد، يزيد بن مسعود، افرادى از بنى تميم، بنى قحطيه و بنى سعد را جمع كرد و براى آنها صحبت نمود و آنها را موعظه كرد. او در قسمتى از سخنان خود خطاب به آنها گفت: اين شخص حسين بن على عليهما السلام فرزند رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله مى باشد. او انسانى با شرافت، اصيل و با رأى و نظرى عميق است، و داراى فضلى وصف ناشدنى و عملى فناناپذير مى باشد، سپس سخنان خود را چنين ادامه داد. شما در جنگ جمل گناهانى مرتكب شديد، آن گناهان را با يارى فرزند رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله بشوييد و از خود پاك كنيد.

افراد دعوت او را پذيرفتيد و تصميم گرفتند به سوى امام بروند، وقتى آماده حركت شدند، قبل از اينكه به راه افتند، خبر شهادت امام حسينعليه‌السلام به آنها رسيد.

بار پنجم ؛ يارى طلبيدن امام از بزرگان كوفه، از كسانى كه گمان مى رفت، هنوز بر رأى و نظر خود باقى هستند. امام خطاب به آنها نوشت: بسم الله الرحمن الرحيم. از حسين بن على، به سليمان بن صرد و مصيب بن نجيه و رفاعة بن شداد و عبدالله بن وال و جماعت مؤمنان. اما بعد؛ شما مى دانيد كه پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله در زمان حياتشان فرمود: هر كس ببيند فرمانرواى ستمگرى حرام خدا را حلال مى شمارد، پيمان او را مى شكند، با سنت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله مخالفت مى كند و در ميان بندگان خدا به گناه و تجاوز عمل مى نمايد، و او با زبان و عمل، با چنين فرمانروايى مخالفت نكند، بر خداوند است كه اين شخص را با آن فرمانرواى ستمگر يكجا در آتش دوزخ قرار دهد. شما مى دانيد كه اين قوم اطاعت شيطان را بر خود لازم نموده و از اطاعت خداوند سر باز زده و فساد را آشكار نموده و حدود الهى را تعطيل كرده و بيت المال مسلمانان را چپاول كرده اند، حرام خدا را حلال و حلالش را حرام نموده اند و همانا كه من به خاطر نزديكى ام به پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به اين كار (مخالفت با سلطان ستمگر) شايسته ترم. نامه هاى شما به دستم رسيد و فرستادگانتان براى بيعت با شما، نزد من آمد. شما مرا رها نمى كنيد و مرا در مقابل دشمن تنها نمى گذاريد، اگر به بيعت خود نسبت به من وفا كنيد به بهره و نصيبتان مى رسيد و هدايت شده ايد. من با شما هستم و خانواده و فرزندانم با خانواده ها و فرزندان شما مى باشند و من براى شما الگو و اسوه هستم. اگر چنين نكنيد و عهد و پيمان خود را بشكنيد و بيعت خود را برداريد، قسم به جانم، اين كار نيز همان كار زشت و منكرى است كه آن را درباره پدرم، برادرم و پسرعمويم مرتكب شديد. مغرور كسى است كه فريب شما را بخورد. پس در حظ و بهره خود به خطا رفتيد و نصيب خود را ضايع نموديد و هر كس عهد و پيمان بشكند، به زيان خود اوست ؛ خداوند مرا از شما بى نياز خواهد كرد. والسلام.

سپس امام نامه را مهر كرد و به هم پيچيد و آن را به قيس بن مصهر صيداوى داد.

وقتى قيس به نزديك در كوفه رسيد، حصين بن نمير، سر راه را بر او گرفت تا او را بازرسى كند. نامه را بيرون آورد و پاره كرد. حصين، قيس را نزد ابن زياد لعنت الله عليه برد. چون پيش ابن زياد حاضر شد از او پرسيد: تو چه كسى هستى؟ قيس گفت: من مردى از شيعيان اميرالمؤمنين على بن ابى طالب و فرزند او عليهما السلام هستم. پسر زياد از او پرسيد: نامه از چه كسى و براى چه كسانى بود؟ جواب داد: از حسين بن على عليهما السلام به جماعتى از اهل كوفه كه من اسامى آنها را نمى دانم.

پسر زياد - لعنت الله عليه - خشمگين شد و گفت: به خدا سوگند از اينجا نمى روى تا اسامى آنها را به من بگويى يا بر بالاى منبر بروى و حسين بن على و پدر و برادرش را لعن كنى، وگرنه تو را تكه تكه خواهم كرد.

قيس گفت: اسامى آن جماعت را به تو نمى گويم، اما بر بالاى منبر مى روم و آن كار را نسبت به حسين، پدر و برادرش مى كنم. قيس بر بالاى منبر رفت و حمد و ثناى خدا را گفت و بر پيامبر درود و صلوات فرستاد و بر مهر و محبت خود به على و فرزندانش صلوات الله عليهم افزود، بعد عبيد الله بن زياد و پدرش و سپس ستمگران بنى اميه را از اول تا آخر لعن نمود، بعد گفت: من فرستاده حسينعليه‌السلام به سوى شما هستم، ايشان در فلان نقطه هستند، به دعوت او پاسخ مثبت بدهيد.

عبيد الله دستور داد او را از بالاى قصر به پائين اندازند، كه همين كار را با او كردند. گفته شده او كتف بسته بر زمين افتاد و استخوان هايش در هم شكست و هنوز رمقى در بدن داشت كه مردى به نام عبدالملك بن عميراللخمى بالاى سرش آمد و سر از تنش جدا كرد. به او ايراد گرفتند و گفتند چرا اين كار را كردى. گفت: مى خواستم او را راحت كنم.

بار ششم ؛ طلب يارى كردن از كسانى كه براى جنگيدن با آن حضرت آماده بودند، به منظور اتمام حجت با آنها؛ امام يك بار از حر و سپاهيانش، هنگامى كه با آنها برخورد كرد و مانع از بازگشت امام شدند، طلب يارى كرد و در شب ششم محرم هم از عمر بن سعد لعنت الله عليه يارى طلبيد. اما در مورد حر. هنگامى كه حر و افرادش جلوى امام آمدند، امام آنها را سيراب كرد، آنها به همراه امام حركت كردند و پا به پاى امام آمدند تا اينكه وقت نماز ظهر شد. امامعليه‌السلام به حجاج بن مسروق فرمود كه اذان بگويد، وقتى به اقامه رسيد، امام حسينعليه‌السلام با عبا و نعلين آمد، خدا را حمد كرد و بر او درود فرستاد، سپس فرمود: اى مردم! من اينجا به اين خاطر آمدم كه نامه هاى شما به دستم رسيد و فرستادگان شما، پيش من آمدند كه من پيش شما بيايم، آنها گفتند ما امام نداريم، شايد خداوند ما و شما را بر هدايت و حق گرد آورد. اگر شما بر عهد و پيمان خود هستيد، من به سوى شما آمده ام، به من از عهد و پيمان هايتان، چيزى بدهيد تا اطمينان پيدا كنم. در غير اين صورت، اگر از آمدن من اكراه داريد، به جايى بر مى گردم كه به سوى شما آمده ام. همه ساكت شدند و حتى يك كلمه نگفتند. آنگاه امام به مؤذن فرمود: اقامه بگو و نماز برپا شد. به حر فرمود: آيا مى خواهى با يارانت، خودت نماز بخوانى؟ جواب داد: نه ؛ با شما نماز مى خوانيم. آنگاه امامعليه‌السلام نماز را اقامه فرمود، سپس وارد خيمه خود شدند و اصحابش به گرد ايشان جمع شدند. حر نيز به مكان خود بازگشت و وارد خيمه اى شد كه برايش برپا كرده بودند؛ و پانصد نفر از يارانش نيز دور او جمع شدند و بقيه به صف خود بازگشتند و هر يك افسار اسب خود را گرفته و در سايه آن نشستند.

وقتى عصر شد، امام حسينعليه‌السلام فرمود براى رفتن آماده شوند، همه آماده شدند، سپس امر فرمود مؤذن اذان عصر را بگويد. امام تشريف آورد و با آن جماعت نماز خواند و سلام كرد و رو به سوى جمعيت نمود و بعد از حمد و ثناى خدا فرمود: اى مردم! اگر از خدا بترسيد و حق را براى اهلش نيز بشناسيد، خداوند از شما راضى و خشنود است و ما اهل بيت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله به ولايت امر بر شما از اينها شايسته تر هستيم. اينها ادعاى چيزى را مى كنند كه حق آنها نيست و ميان شما با ستم و تجاوز عمل مى كنند. اگر شما از ما كراهت داريد و نسبت به حق ما جاهل هستيد، و اگر رأى و نظر شما اينك غير از آن چيزى است كه نامه هاى شما و فرستادگانتان به سوى من ؛ حكايت از آن دارد، از نزد شما مى روم.

حر گفت: به خدا سوگند من از اين نامه ها و فرستادگانى كه شما متذكر شديد، خبر ندارم. امام حسينعليه‌السلام به يكى از اصحابش فرمود: خرجينى را كه در آن نامه هاى آنها قرار دارد، بياور، خرجين را كه مملو از نامه ها بود آورد و مقابل او پراكنده كرد. حر گفت ما جزء اينهايى كه براى شما نامه نوشته اند، نيستيم. به ما دستور داده شده است، اگر شما را ديديم، از شما جدا نشويم تا شما را در كوفه پيش عبيد الله زياد ببريم. امام فرمود: مرگ به تو از اين هدف نزديك تر است.

اما طلب يارى كردن امام از پسر سعد لعنت الله عليه ؛ امام حسينعليه‌السلام كسى را پيش او فرستاد و فرمود مى خواهم با تو صحبت كنم ؛ امشب ميان دو لشگر با هم ملاقات كنيم. پسر سعد - لعنت الله عليه - با بيست نفر آمد. امام حسينعليه‌السلام نيز همانند ايشان حاضر شدند. وقتى هم را ديدند، امام حسينعليه‌السلام به اصحابش فرمود كه بجز برادرش عباس و فرزندش على اكبر، بقيه دور شوند، عمر بن سعد نيز به يارانش دستور داد دور شوند و پسرش حفص و غلامش در كنارش باقى ماندند. حسينعليه‌السلام به او فرمود: واى بر تو اى پسر سعد! آيا از خدايى كه به سويش باز مى گردى، نمى ترسى، مى خواهى با من بجنگى در صورتى كه مى دانى من فرزند چه كسى هستم. اين قوم را رها كن و با من باش، كه اين كار براى تو به رضاى خدا نزديكتر است. عمر بن سعد لعنت الله عليه گفت: مى ترسم خانه ام خراب شود. امام حسين فرمود: من آن را برايت مى سازم. گفت: مى ترسم مزرعه مرا بگيرند. امام حسين فرمود: من بهتر از آن را از مال خودم در حجاز به تو مى دهم. عمر سعد گفت: من زن و بچه دارم نسبت به آنها مى ترسم، سپس ساكت شد و هيچ جوابى نداد. آنگاه امام حسينعليه‌السلام از پيش او بازگشت در حالى كه مى فرمود: تو را چه شده است، خداوند هر چه زودتر تو را بكشد و در روز حشر نيامرزد. به خدا قسم، اميدوارم كه جز اندكى از گندم عراق نخورى، عمر سعد به استهزأ گفت: خوردن جو كفايت مى كند از گندم.

بار هفتم ؛ طلب يارى كردن از امام حسينعليه‌السلام ، بعد از آنكه در كربلا محاصره شد و عده و عده دشمن به ۳۰ هزار نفر رسيد و حايل ميان او و آب شدند. در اين حالت حبيب بن مظاهر خدمت امام حسينعليه‌السلام رسيد و عرض كرد: اى فرزند رسول خدا! در اينجا نزديك ما طايفه اى از بنى اسد زندگى مى كنند، آيا اجازه مى فرماييد نزد آنها بروم و آنها را دعوت به يارى شما كنم؟ شايد خداوند توسط آنها از شما دفاع كند. امام اجازه فرمود و حبيب در دل شب مخفيانه به راه افتاد و نزد آنها رفت. او را شناختند، او از بنى اسد بود. پرسيدند چه حاجتى دارى؟ حبيب گفت: براى شما حامل خير و خوبى هستم كه هيچ فرستاده اى به سوى قومى مانند آن را نياورده است. آمده ام تا شما را دعوت به يارى فرزند دختر پيامبرتان كنم. او از جماعت مؤمنان است كه يك شخص آنها از هزار شخص برتر است. مبادا او را بى ياور بگذاريد و رهايش كنيد. عمر بن سعد، لعنت الله عليه، او را محاصره كرده است. شما قوم و عشيره من هستيد. برايتان اين نصيحت و خيرخواهى را آورده ام، امروز در نصرت و يارى او حرف مرا بشنويد و اطاعت كنيد كه به واسطه آن، به شرف دنيا و آخرت نايل مى شويد. من به خدا سوگند ياد مى كنم كه هر كدام از شما در راه خدا به همراه فرزند دختر پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله ، به شهادت برسيد، در اعلى عليين همراه و رفيق پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله مى باشيد. مردى از بنى اسد به نام عبدالله بن بشر از ميان برخاست و گفت: من اولين كسى هستم كه به اين دعوت پاسخ مثبت مى دهم و آنگاه شروع به رجزخوانى كرد. بعد افراد ديگرى مبادرت به اين كار كردند تا اينكه تعداد آنها به ۹۰ نفر رسيد و به قصد پيوستن به حسينعليه‌السلام به راه افتادند. در همان زمان مردى از ميان طايفه بيرون آمد و به طرف عمر سعد لعنت الله عليه حركت كرد تا او را از ماجرا آگاه كند. عمر سعد مردى از ياران خود به نام ازرق را فرا خواند و چهارصد سوار در اختيارش گذاشت و او را به طرف محله بنى اسد راهى كرد. در حالى كه ياران حبيب به طرف خيمه گاه امام حسينعليه‌السلام در دل شب در حركت بودند، در ساحل فرات با سپاه ابن سعد مواجه شدند. آنها فاصله چندانى با اردوگاه امام حسينعليه‌السلام نداشتند. با يكديگر درگير شدند و جنگ شديدى نمودند. حبيب بن مظاهر خطاب به ازرق با صداى بلند گفت: واى بر تو، ما با تو كارى نداريم. از ما صرف نظر كن، بگذار غير از تو بر ما جفا كند ازرق از بازگشت امتناع كرد و بنى اسد دريافتند كه امكان پيروزى براى آنها نسبت به نيروهاى ازرق وجود ندارد. لذا شكست خورده به محله خود بازگشتند و سپس از ترس پسر سعد لعنت الله عليه شبانه كوچ كردند.

حبيب بن مظاهر نزد امام بازگشت و ايشان را از ماجرا باخبر نمود، حسينعليه‌السلام فرمود: «لا حول و لا قوة الا بالله »

ديگر امام بعد از اين از كسى طلب يارى نكرد و از وجود يار و ياور نااميد شد و مشخص شد كه كسى آن حضرت را يارى نمى كند و آن جهادى كه عبارت باشد از طلب يارى كردن و پيروز شدن بر دشمنان از ايشان ساقط شد و تكليف ايشان به جهاد خاص كه همان جنگيدن تا كشته شدن بود، روشن شد. لذا اصحاب خود را جمع كرد تا به آنها خبر دهد كه يار و ياورى ندارد و تكليف جهاد براى نصرت و احتمال پيروزى مرتفع شده است و ديگر آنها در اين باره تكليفى ندارند. آنگاه برخاست و با قلبى شكسته، مأيوس و نااميد به اصحاب فرمود: امرى كه شما خودتان ملاحظه مى كنيد، نازل شده است. دنيا دگرگون شده و معروف آن به منكر تبديل گرديده است. تا اينكه سخنانى به اين مضمون بيان فرمود: من ديگر اميدى به يارى كسى ندارم، بلكه از نصرت و يارى مردم نااميد شده ام، همه مرا بى يار و ياور گذاشتند، از جانب من حقى بر شما در مورد تكليف به جهاد به همراه من براى يارى كردن و پيروزى بر دشمنان و احتمال پيروزى نيست. خداوند براى من و كسانى كه به همراه من هستند، شهادت را مقدر فرموده است. هر كس مصمم به اين كار است، براى كشته شدن با من بيعت كند و هر كس مايل به اين كار نيست همين امشب برود، اين گروه جز من مقصود ديگرى ندارند. آنگاه اصحاب آن حضرت سخنان عجيبى گفتند كه ما آنها را در عنوان شهدأ ذكر خواهيم كرد. سپس براى بار دوم با ايشان بيعت نمودند.

ج: لبيك هاى هفتگانه، در پاسخ به استغاثه هاى هفتگانه آن حضرت مى باشد. امام حسينعليه‌السلام براى امور خاصى استغاثه كرد، اما كسى در آن امور به داد ايشان نرسيد.

استغاثه اول به منظور سيراب كردن اهل و اصحابش بود. استغاثه دوم امام به منظور سيراب كردن طفل شيرخوار، كودكان و زنان بود. امام خطاب به دشمن فرمود: آنها كه نسبت به شما گناهى مرتكب نشده اند و هرگز با شما نمى جنگند.

استغاثه سوم: براى سيراب كردن كودك شيرخوار (على اصغر) بود؛ امام فرمود: آيا كسى به خاطر اين طفل، جرعه آبى به ما مى دهد. سپس قانع به اين شد كه تنها او را سيراب كنند. امام فرمود: اين كودك شيرخوار را سيراب كنيد. استغاثه چهارم براى اهل حرم انجام گرفت. امام حسينعليه‌السلام خطاب به سپاه دشمن فرمود: اى پيروان ابوسفيان! به حرم من كارى نداشته باشيد، شما با من طرف هستيد.

استغاثه پنجم نه به اين خاطر بود كه خيمه ها را غارت نكنند، بلكه براى اين كار، ساعتى به اهل حرم فرصت بدهند. امام فرمود: يك ساعت فرصت بدهيد، بعد آنچه من دارم براى شما. استغاثه ششم در حالى انجام شد كه امام بر زمين افتاده بود و از دشمن درخواست نمود، اهل حرمش را به آتش نكشند، چون شنيد كه شمر مى گويد: آتش بياوريد تا خيمه ها را با هر كه در آن است، بسوزانيم. امام در آن حالت استغاثه نمود و ندا داد: اى پسر ذى الجوشن! آيا آتش مى خواهى كه اهل بيت مرا بسوزانى؟ استغاثه هفتم امام در آخرين نفس هاى مباركش انجام گرفت. امام در آن حال قطره اى آب خواست، اما سر مبارك آن حضرت را در حالى كه اين استغاثه را بر لب داشت، از بدن جدا كردند.

چون كسى به هيچيك از اين استغاثه هاى هفتگانه امام حسينعليه‌السلام پاسخ مثبت نداد، مناسب است كه دوستداران آن حضرت به جبران آنها به همان تعداد لبيك گويند تا به ثواب يارى رساندن به امام در آن حالت ها دست يابند.

د: لبيك هاى هفتگانه، پاسخ به هفت استغاثه از جانب آن حضرت است كه از ايشان به خاطر اصل حالتشان و بى بهره ماندن از كمك و يارى مردم، عدم اعتنا به ايشان، غم و تنهايى شان، بدون اينكه درخواست چيز خاصى از كسى داشته باشد به وقوع پيوست. و اين همان چيزى است كه آن را «واعية»(۴۵) ناميد و هر يك از اين لبيك ها داراى تأثيرى خاص و هر كدام از اين استغاثه ها نيز محرك خاص و تأثير ويژه اى دارند و به واسطه آنها انقلاب هاى خاص و تغيير اوضاع مخصوصى ايجاد شده است ؛ و اگر گوش دل به آنها بسپارى متوجه مى شوى كه اينك در گوش محبان و شيعيان آن حضرت طنين انداز است. پس چون فرياد استغاثه آن حضرت بلند شد، از راه رحم و شفقت بر آن امام، به آن گوش بسپار و آن را بشنو و با گفتن لبيك به دعوت كننده به خدا، پاسخ مثبت بده، شايد مورد لطف و رحمت واقع شدى:

استغاثه اول از جانب امام حسينعليه‌السلام هنگامى بود كه دو لشكر با هم رو به رو شدند و خداوند نصرت و يارى را بر حسينعليه‌السلام نازل كرد، اما آن حضرت لقاى پروردگار را برگزيد. سپس براى اتمام حجت استغاثه فرمود كه اين حالت عزم و همت خاص اصحابش را تحريك كرد و علاوه بر آن تصميم آنها را بر جنگ تقويت نمود، به نحوى كه براى رفتن به ميدان و جان دادن از هم سبقت مى گرفتند. پس شما هم به پيروى آنها لبيك بگوييد و به تأسى از آنها بگوييد: يا حسين! اگر آن هنگام كه استغاثه كردى و طلب يارى نمودى پيكر و زبان من چون شهدأ لبيك نگفت: اينك قلب من با عشق به عمل آنها و ديدگانم با گريه، به شما لبيك مى گويد.

و چون به اين خاطر لبيك گفتى براى شنيدن استغاثه دوم خود را آماده كن. وقتى كار بر آن حضرت سخت شد و اصحاب يكى بعد از ديگرى به شهادت رسيدند و زنان حرم مضطرب و پريشان شدند، فرياد استغاثه حسينعليه‌السلام بلند شد و فرمود: آيا كسى هست كه از ما دفاع كند؟ اين فرياد استغاثه در زنانى كه همراهشان بود تأثير گذاشت و همت آنان را تحريك كرد، در نتيجه فرزندان و مردان شان و جان خود را فدا كردند و بعضى از آنان به شهادت رسيدند كه در عنوان مربوط به شهدأ خواهد آمد. و چون اين استغاثه همت پيرزنان را تحريك كرد و با بذل عزيزتر از جان خود يعنى جوانان و پاره هاى جگرشان به آن لبيك گفتند، اگر تو هم به زيارت آن حضرت نائل شدى و عزم و همتت تحريك شد و آن شرايط را تصور كردى و به استغاثه اول با گفتن لبيك اول پاسخ مثبت دادى، اينك بگو لبيك اى دعوت كننده به سوى خدا! اگر جسم و زبانم آن هنگام كه استغاثه نمودى و يارى طلبيدى به شما پاسخ مثبت نداد، اينك قلبم لبيك مى گويد. چون به استغاثه دوم حضرت لبيك گفتى، اينك گوش دل بسپار به استغاثه سوم ؛ آن هنگام كه همه ياران و فرزندان و برادران به شهادت رسيدند و حضرت يكه و تنها ماند و خارج شد و عازم لقاى پروردگارش گرديد. حسينعليه‌السلام سوار بر اسب در مقابل قوم قرار گرفت، نگاه به طرف راست خود انداخت، كسى را نديد، به طرف چپ نگاه كرد، هيچكس را نديد، به جلو نظر افكند، ملاحظه كرد پيكر اصحاب و اهل بيتش بر زمين افتاده اند. پشت سر نيز عيال و اطفال آن حضرت بى يار و ياور مانده بودند. در چنين حالتى امام فرياد زد: آيا فريادرسى هست كه به خاطر خدا به داد ما برسد، آيا ياورى هست كه به اميد لطف و رحمت خدا به ما كمك كند؟! وقتى زنان حرم اين استغاثه را شنيدند در از دست دادن صبرشان تأثير گذاشت و به يكباره، همه شروع به ناله و فرياد كردند تا آنجا كه امام صداى شيون آنها را شنيد و بازگشت و فرمود: آرام بگيريد، ما را به شماتت اين قوم گرفتار نكنيد، گريه بماند براى بعد.

اين استغاثه، فرياد و ناله زنان حرم را برآورد، كه اين امر براى آن حضرت دشوار بود، تا جايى كه به سوى آنها بازگشت تا آنها را ساكت كند. اما شما! آيا با ناله و فرياد به آن حضرت لبيك مى گوييد، تا به اين واسطه ايشان خوشحال و قلب شكسته شان جبران شود. پس با ملاحظه اين استغاثه، با گفتن «لبيك داعى الله» به آن حضرت لبيك بگوييد. بعد از اين، وقتى كار بر امام دشوار شد و مصيبت ها پى در پى بر ايشان وارد گرديد و تا آنجا كه بر زمين افتادند، فرياد استغاثه چهارم آن حضرت بلند شد و در حالت امام سجادعليه‌السلام آنچنان تأثيرى گذاشت كه از بستر بيمارى - با اينكه نمى توانست راه برود و جهاد بر او واجب نبود - برخاست و ويژگى تأثير اين استغاثه او را به حركت در آورد و عصايى به دست گرفت و بر آن تكيه زد و شمشيرى برداشت كه بر روى زمين كشيده مى شد و از خيمه خارج شد و ام كلثوم در پى او بيرون آمد و فرياد زد: پسرم برگرد. امام سجاد در جواب گفت: عمه! بگذار در پيشگاه فرزند رسول خدا بجنگم. آنگاه امام حسينعليه‌السلام خطاب به ام كلثوم فرمود: او را ببر تا زمين از نسل آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله خالى نماند. سپس ام كلثوم ايشان را برگرداند.

اما تو به اين مصيبت چهارم لبيك بگو و تعجيل كن، چون مصيبت ها يكى بعد از ديگرى بر آن حضرت وارد مى شد كه نشانه آن استغاثه پنجم امام است. حسينعليه‌السلام در حالى كه با بدنى خونين بر زمين افتاده بود فرياد استغاثه شان بلند شد. اين استغاثه در كودكان اثر گذاشت و دو تن از كودكان براى كمك به آن حضرت از حرم بيرون آمدند، يكى از آن دو، همان كودكى بود كه در گوش گوشواره داشت، او با اضطراب و وحشت بيرون آمد به چپ و راست خود مى نگريست و چون كمى از خيمه ها دور شد، هانى بن شبيب - لعنت الله عليه - با شمشير ضربه اى بر سر او وارد كرد و در همانجا او را به شهادت رساند، و اين در حالى بود كه مادرش به او نگاه مى كرد و مانند انسان وحشت زده بود و سخن نمى گفت. دومين كودك، عبدالله فرزند يازده ساله امام حسنعليه‌السلام بود. وقتى ديد عمويش بر زمين افتاده و استغاثه مى كند، به او لبيك گفت و به سوى آن حضرت رفت. امام حسينعليه‌السلام فرياد زد: خواهر! جلوى او را بگير، حضرت زينب عليها السلام خواست جلوى او را بگيرد، اما او گفت: به خدا سوگند من از عمويم جدا نمى شوم. به سوى امام آمد و از او دفاع كرد تا اينكه دستش قطع شد و بعد به شهادت رسيد كه تفصيل آن در عنوان مربوط به اهل بيت خواهد آمد.

چون خطاب به امام لبيك پنجم را گفتى، تعجيل كن، زيرا فرياد استغاثه ششم حضرت بلند شد. اين استغاثه هنگامى بود كه امام بر زمين افتاده بود و دشمن آماده شده بود تا ايشان را به شهادت برساند. اين استغاثه، خواهرش زينب سلام الله عليها را تحت تأثير قرار داد و در حالى كه فرياد مى زد - گفته شده كه سر و پا برهنه بود - به ميان مقتل آمد. بالاتر از اين حضرت زينب سلام الله عليها آمد و از پسر سعد لعنت الله عليه يارى طلبيد و گفت: پسر سعد! ابا عبدالله دارد كشته مى شود و تو نظاره مى كنى؟! چنين حالتى پسر سعد را به گريه انداخت تا جايى كه اشك هايش بر صورتش جارش شد، اما روى خود را از زينب برگرداند.

پس تو لبيك ششم را بگو، زيرا كه ديگر امر دشوار شده و شدت مصيبت به نهايت خود رسيده و بالاترين استغاثه كه همان استغاثه هفتم آن حضرت باشد، محقق شده است. آن حضرت صداى خود را به شيوه خاص و با عبارتى خاص و در وقت خاص و حالت خاص وخيمى بلند كرد؛ در نتيجه نه تنها چون استغاثه هاى سابق آن حضرت در اشخاص ‍ خاصى اثر كرد، بلكه در تمام موجودات اثر نمود و جميع مخلوقات را به حركت در آورد و تمام جهانيان و آسمان ها گرفته تا زمين و هر آنچه در آنها است، به لرزه افتاد و هر موجودى كه در هر كجا استقرار داشت از مقر خود بيرون آمد و هر ساكن در مسكنى و عرش عظيم و آنچه در اطراف آن، فوق آن و ميان آن است، به حركت در آمد و اجزاى بهشت و هر آنكه در آن است، جهنم و هر چه در اوست و همه آنچه ديده و نديده مى شود، نيز به حركت در آمدند. البته تفصيل بيان خصوصيات آن در عنوان شهادت آن حضرت به طور اشاره خواهد آمد، چرا كه براى من سخت و دشوار است كه اين مطلب را به رشته تحرير درآورم و يا بر زبان جارى سازم و يا در دلم تصور كنم. تو هم چون آن را به نحو اجمال ملاحظه نمودى، به جميع مخلوقات خدا اقتدا كن و اينك لبيك هفتم را بر زبان جارى كن و بگو: لبيك داعى الله! اگر جسمم به هنگام استغاثه تو، لبيك نگفت، اينك با قلب و گوش و چشم و بدن و اعضا و جوارحم، با فرياد و نفس هايم، با شيون و زاريم، با گريه و تمام قطعات بدنم، و انقلاب در احوالم و در جميع آنچه به من تعلق دارد، به تو لبيك مى گويم ؛ پس اينها را در خود محقق كن كه ختامه مسك.

اگر در پاسخ به استغاثه هاى هفتگانه آن حضرت، لبيك گفتى و با اين كار و با لحاظ كردن آنچه به آن اشاره شد، فرياد آن حضرت رسيدى، بدان كه در مقابل پاسخ هر اغاثه و لبيك و اجابت به ايشان، اغاثه، لبيك و اجابتى است ؛ زيرا براى تو حالت هاى هفتگانه اى پيش مى آيد كه در طى آن هفت بار استغاثه مى كنى، ولى در آن حالت ها هيچ فريادرسى نيست و كسى به داد تو نمى رسد، اما اگر دوستدار حسينعليه‌السلام باشى و آن طور كه شرح داديم به ايشان لبيك گفته باشى، آن حضرت نيز به فرياد تو مى رسد و به تو پاسخ مثبت مى دهد، بلكه در پاسخ به استغاثه هاى هفتگانه ات، به تو آنچنان لبيك مى گويد، كه مفيد به حالت باشد و تو را از آن حالت هايى كه باعث مى شود استغاثه كنى، نجات مى دهد. ولى استغاثه تو، در حالت احتضار است، يعنى آنگاه كه جان به گلو مى رسد و گفته مى شود چه كسى نجات دهنده است و يقين به جدايى كند و ساق ها در هم پيچيد. يكى از حالت هاى تو در آن هنگام اين است كه استغاثه مى كنى و از فرزندان، نوادگان، نزديكان، عزيزان، همنشينان، دوستان و پزشكان كمك مى طلبى، اما هيچيك از آنها نمى توانند كارى برايت كنند، ولى اگر به استغاثه اين دعوت كننده به سوى خدا لبيك گفته باشى، شايد بر بالين تو حاضر شود تا به فريادت برسد و نگرانى هاى تو را تسكين دهد و چه بسا به تو لبيك صادقانه بدهد كه نجات بخش، سريع و مفيد به حالت باشد.

استغاثه دوم آن هنگام است كه از قبرت عريات، ذليل و در حالى كه گناهان بر پشتت سنگينى مى كنند، بيرون مى آيى و يك بار به طرف راست و بار ديگر به سمت چپ خود مى نگرى و آنگاه كه كسى را ببينى از او طلب يارى مى كنى، ببينى كه به سوى تو مى آيد، يا اينكه آن حضرت را ببينى كه در پى تو مى گردد، يا اينكه جد آن حضرت روح الامين را ببينى كه احوالت را جويا مى شوند تا دستت را بگيرند؛ در آن هنگام است كه ديگر به راست و چپ خود نگاه نمى كنى.

استغاثه سوم تو به خاطر عطش اكبر در روزى است كه مقدار آن پنجاه هزار سال است و خورشيد در تمام اين مدت بر بالاى سرها مى تابد و هيچ فريادرسى نيست. در آن هنگام، اگر تو به ساقى حوض هنگامى كه از عطش استغاثه كرد، لبيك گفته باشى، حتما هنگامى كه از عطش استغاثه مى كنى، به تو لبيك مى گويد و با آبى تو را سيراب مى كند كه بعد از آن هرگز تشنه نمى شوى.

استغاثه چهارم تو، هنگامى است كه دشمنان و طلبكاران دور تو را گرفته اند و تو از هر صاحب حقى و از برادر، مادر و پدر كه مهربانترين مردم نسبت به تو هستند، فرار مى كنى و يارى مى طلبى اما نااميد و مأيوس از همه، تنها مى مانى و حيرت زده مى شوى. در آن هنگام اگر به استغاثه حسينعليه‌السلام لبيك گفته باشى، ممكن است آن حضرت را ملاقات كنى و به فرياد تو برسد و امر تو را با دشمنانت و آنان كه از تو مطالبه حقوق مى كنند و حتى والدينت، اصلاح كند.

استغاثه پنجم، وقتى است كه از طرف خداوند دستور صادر مى شود كه اى مجرمان! امروز از ديگران جدا شويد و هر يك از آنها با علامتى از ديگران متمايز مى شوند. در چنين حالتى، ممكن است، نور علامت زائر حسينعليه‌السلام ، مانع از علامتى باشد كه به هنگام صدور امر از جانب خداوند، ظالمان مجرم به واسطه آن از ديگران متمايز مى شوند.

استغاثه ششم، هنگامى است كه از طرف خداوند يكتاى قهار دستور مى رسد كه او را بگيريد و به جهنم ببريد، كه اين خطاب يا به ملائكه صادر مى شود كه او را بگيريد و به جهنم ببريد و يا به خود جهنم كه او را در بر بگير. در چنين حالتى زبان از استغاثه باز مى ماند، اما اگر به استغاثه هاى حسينعليه‌السلام لبيك گفته باشى، شايد آن هنگام كه مى خواهى استغاثه كنى، اما زبانت يارى نمى كند، آن حضرت به تو لبيك بگويد.

استغاثه هفتم، در صورتى است كه در صحنه محشر هيچ وسيله نجاتى ندارى و اليعاذ بالله به نحوى، وارد جهنم شده اى، در آن هنگام گاهى از خازنان آتش، گاهى از مالك و گاهى از مستكبران كه وارد آتش شده اند، طلب يارى مى كنى، اما اين يارى طلبيدن هاى پى در پى، سودى برايت ندارد، بلكه جواب آنها، رنج و عذاب تو را بيشتر هم مى كند؛ امام حسينعليه‌السلام - بنا بر اينكه وعده فرموده كه به ديدار زائرش مى آيد - در صورتى كه بنا به دلايل و تأثيراتى كه تغيير و تبديل پذير نيستند، تا آن زمان به ديدار تو نيامده باشد، حتما در آنجا به ديدار تو مى آيد و با ديدار ايشان از تو، شعله هاى برافروخته آتش خاموش و همه عذاب ها از تو برداشته مى شود و تو را به همراه خودش به دار ثواب و جايگاه نيكو مى برد.

پنجم: از خطاب هاى مختص به امام حسينعليه‌السلام هنگام زيارت آن حضرت، سلام كردن بر تك تك اعضاى بدنشان است. در ساير زيارت ها سلام بر شخصيت زيارت شونده با ذكر اوصافش وارد شده است و در بعضى از زيارت هاى ديگر هم آمده «السلام على روحك و بدنك» سلام بر روح و بدن تو. اما از ويژگى هاى حسينعليه‌السلام اين است كه به طور خاص بر تمام اعضاى بدن آن حضرت به طور جداگانه سلام خاص داده مى شود. مثلا به طور خاص بر سر آن حضرت سلام داده مى شود و همچنين بر سيما، گونه، لب ها، دندان ها، محاسن، خون، سينه، پشت، قلب و كبد آن حضرت هر يك جداگانه و مستقل سلام داده مى شود.

سلام بر هر جزئى از اجزا و اعضاى پيكر آن حضرت، به چند وجه آمده است: به هنگام سلام بر سر مبارك ايشان گاهى گفته مى شود: سلام بر آن سرى كه بر دروازه ها نصب شد و گاهى مى گوئيم سلام بر آن سر بريده و يا گفته مى شود، سلام بر آن سرى كه بر تشت نهاده شده و يا گاهى گفته مى شود سلام بر آن سر مصلوب. در سلام بر گلوى آن حضرت نيز اين عبارت ها وارد شده است: سلام بر گلوى بريده، سلام بر آن گلويى كه در آن خنجر فرو بردند؛ سلام بر آن گلوى مضروب.

در سلام بر پيكر مطهر آن حضرت نيز اين عبارت ها گفته مى شود: سلام بر آن جسد به خون خضاب شده، سلام بر آن جسد عريان، سلام بر آن پيكر مجروح بر زمين افتاده، سلام بر آن پيكر پاره پاره، سلام بر آن بدنى كه زير سم اسبان در هم كوبيده شد، سلام بر آن پيكرى كه از هم پاشيده شد.

از ويژگى هائى كه در اين باره وجود دارد، اين است كه هر يك از اين سلام ها نيز به خاطر چند وجه است ؛ مثلا آنگاه كه گفته مى شود: سلام بر آن سر مصلوب، ممكن است منظور مصلوب به درخت و يا مصلوب بر دروازه دمشق و يا بر در خانه يزيد باشد و آنگاه كه گفته مى شود: سلام بر آن سر نهاده شده، ممكن است منظور نهاده شده در مقابل يزيد و يا ابن زياد - كه لعنت خدا بر هر دوى آنها باد - باشد.

علت اين سلام هاى مخصوص به آن حضرت آن است كه هر يك از اين مصيبت ها بيانگر تسليم خاص آن حضرت در قبال امر الهى بوده است و ضرورتا خداوند رحمان به ازاى آنها، رحمت ويژه اى براى ايشان مقرر فرموده اند. و منظور از سلام بر آن حضرت اين است كه خداوند حسينعليه‌السلام را براى متوسلان به آن حضرت و كسانى كه به او متمسك مى شوند و از او طلب شفاعت مى كنند و با آن حضرت رابطه و علاقه اى داشته اند، حرم امن قرار مى دهد. زيرا اين مسأله، يكى از معانى سلام بر پيامبر و ائمهعليهم‌السلام است و در صورتى كه با اين سلام هاى مخصوص بر اعضاى شريف آن حضرت، سلام كنيم و بر تك تك آن اعضا گريه نمائيم، اميد زيادى وجود دارد كه با هر سلامى بر او، شعله هاى برافروخته شده آتش كه زبانه مى كشد تا اعضاى ما را در بر گيرد، خاموش شود. همان شعله هايى كه گناهانى كه ما انجام داده ايم و ما را در بر گرفته و اعضاى ما در آن غرق شده، آن را برافروخته است.


باب يازدهم

اين باب درباره خصوصيات زائران آن حضرت، قبل و بعد از شهادت ايشان، تا زمانى است كه بدن آن حضرت دفن گرديد. در اين باره دو مطلب وجود دارد:

مطلب اول ؛ درباره زائران آن حضرت، قبل از شهادتشان است كه اقسامى دارد، از جمله:

۱ - ملائكه ؛ در حديث از امام صادقعليه‌السلام وارد شده است كه فرمود: آگاه باشيد كه هزار سال قبل از آنكه جدم حسينعليه‌السلام در كربلا مدفون شوند، ملائكه آنجا را زيارت كرده اند.

۲ - پيامبرانعليهم‌السلام ؛ در حديث صحيح است كه هيچ پيامبرى نبوده است مگر اينكه كربلا را زيارت كرده و گفته است كه در تو ماه تابان دفن مى شود.

۳ - كشتى نوح و قاليچه سليمان با چرخيدن در آنجا و گوسفند (قربانى) حضرت اسماعيل و آهويى كه با حضرت عيسىعليه‌السلام سخن گفت. هر يك از اينها به طريق خاصى آنجا را زيارت كردند كه احاديث آنها در باب مجالس گريه بر آن حضرت، بيان شد.

۴ - شهدايى كه در ركاب آن حضرت به شهادت رسيدند؛ آنها وقتى براى رفتن به ميدان جنگ سواره يا پياده آماده مى شدند، نزد امام حسينعليه‌السلام مى آمدند و مى گفتند:  السلام عليك يا ابا عبدالله، السلام عليك يابن رسول الله. امام در جواب مى گفت: سلام بر تو و ما پشت سر تو هستيم  و منهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا (۴۶) برخى از آنها به عهد و پيمانى كه با خدا بستند كاملا وفا كردند و برخى بر آن عهد ايستادگى نمودند و برخى به انتظار (شهادت) هستند و هيچ عهد خود را تغيير ندادند.

علت اهتمام آنها به اين زيارت آن بوده است كه آنها مى خواستند تا زنده اند به فيض زيارت نايل شوند تا به اجر شهادتشان افزوده گردد. حتى زيارت برخى از آن شهدا به نحو مخصوصى بوده است، از جمله دو برادر به نام هاى عبدالله و عبدالرحمن مى باشند. آن دو به منظور زيارت حضرت آمدند و در مقابل ايشان با كمى فاصله ايستادند و با هم گفتند: السلام عليك يا ابا عبدالله، حضرت به آنها فرمود: نزديك من بياييد. نزديكتر آمدند و ايستادند و گفتند: يا ابا عبدالله، سلام بر تو، آمده ايم تا در پيشگاه شما به شهادت برسيم. امام گفت: سلام و رحمت و بركات خداوند بر شما باد، هر دوى آنها به شدت گريه مى كردند. امامعليه‌السلام فرمود: اى فرزندان برادرم! چرا گريه مى كنيد، به خدا سوگند اميد آن دارم كه ساعتى بعد چشمان شما روشن شود. گفتند: خداوند جان ما را فداى شما كند. ما براى خودمان گريه نمى كنيم. گريه ما به اين خاطر است كه مى بينيم دشمنان تو را احاطه كرده اند، اما ما نمى توانيم كارى بكنيم. امام فرمود: خداوند به شما جزاى خير بدهد، اى فرزندان برادرم! همين كه با حزن و اندوه خودتان و مواساتتان، مرا يارى داديد، خداوند بهترين پاداش متقين را به شما عطا مى كند.

يكى ديگر از كسانى كه با اين زيارت مخصوص امام را زيارت كرد، على بن الحسين عليهما السلام است. حضرت على اكبر بعد از آنكه مبارزه كرد و جنگيد و در حالى كه بر زمين مى افتاد بر پدرش سلام نمود، و در آن وقت بود كه به قصد زيارت رو به سوى پدرش كرد و گفت: اى پدر از جانب من بر تو سلام باد. علت اينكه اين كار را آن حضرت تا به آن وقت به تأخير افكند آن بود كه وقتى خواست به ميدان جنگ برود، حسينعليه‌السلام به سوى او آمد و چند قدمى در پى او راه رفت و امام مستقر نشدند تا على او را مخاطب قرار داده، سلام كند؛ اما ساير شهدا وقتى مى خواستند به ميدان مبارزه بروند، در حالى كه امام حسينعليه‌السلام در مقابل خيمه ايستاده بود، به خدمت ايشان مى رسيدند طبق معمول و براى رسيدن به ثواب زيارت آن حضرت، در حالى كه زنده بودند، به امام سلام مى كردند.

اما علت اينكه ايشان خطاب به پدر بزرگوارشان گفتند: «عليك السلام» و نگفتند «السلام عليك» اين بود كه، سلام او سلام متاركه، وداع و رفتن بود، نه سلام تحيت. امام حسينعليه‌السلام نيز، به اين سلام پاسخ نداد، زيرا سلام تحيت نبود كه جواب آن واجب باشد، و از سوى ديگر، هنگامى كه امام اين سلام را شنيد، حالتى بر ايشان عارض شد كه تمام نيروهايش را از دست داد و احوالش دگرگون شد و با اين ندا به او پاسخ گفت كه «پسرم تو را كشتند» كه تفصيل اين حالت در عنوان شهادت ايشان خواهد آمد. ان شأ الله.

مطلب دوم ؛ درباره زائران حسينعليه‌السلام بعد از شهادت و قبل از دفن ايشان است.

اولين كسى كه بعد از شهادت حسينعليه‌السلام ، او را زيارت كرد، خداوند على عظيم است ؛ و منظور اين است كه الطاف خاص فراوانى از جانب خداوند متوجه آن حضرت شد. سپس پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله او را زيارت كرد و آن جامى را كه براى او ذخيره شده بود، به ايشان داد، همان جامى كه فرزندش على از آن خبر داد، و از اين معنا فهميده مى شود كه اين جام قبل از شهادت آن حضرت در دستشان بوده و بعد از آن، بلافاصله از آن سيراب شدند. از آنجا كه پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله زائر حسينعليه‌السلام در آن شرايط بودند، قطعا على، فاطمه و حسنعليهم‌السلام نيز به همراه آن حضرت بوده اند.

سپس ملائكه اى كه براى يارى امام حسينعليه‌السلام فرستاده شده بودند، او را زيارت كردند و به آنها دستور رسيد كه در كنار قبر امام بمانند و او را تا روز قيامت زيارت كنند كه تفصيل اين مطلب در عنوان مربوط به ملائكه آمد.

بعد از آن ذوالجناح، سپس به هنگام روز، پرندگان و در شب، وحوش، جن و زنان جن آن حضرت را زيارت كردند و هر كدام از آنها به شيوه مخصوص آن حضرت را زيارت نمودند.

اما انسان هايى كه امام حسينعليه‌السلام را بعد از شهادت و قبل از دفن زيارت كردند؛ اولين آنها امام سجادعليه‌السلام ، خواهرش زينب سلام الله عليها و ساير اهل بيت آن حضرت بودند. اين زائران گرد هم آمدند و قصد زيارت حسينعليه‌السلام را نمودند و با تمام آداب زيارت و با همان طريق مخصوصى كه در آداب زيارت آن حضرت آمده است، به زيارت آمدند. آنها با حالتى غبارآلود، گرسنه، تشنه، محزون و با گريه آمدند. بالاتر از اينها، آنها، پابرهنه، بدون معجر، عريان و حتى تعدادى از آنها در غل و زنجير بودند. بله ؛ آنها فقط يكى از آداب زيارت را نتوانستند به جا آورند كه همان غسل با آب فرات يا وضو به قصد زيارت باشد، اما به جاى اين كار با خاك پاك تيمم كردند و آن را بر چهره ها و دست هاى خود كشيدند؛ كه اين تيمم برتر از غسل با آب فرات شد؛ آنگاه شروع به زيارت نمودند. زيارت آنها به همان نحوى انجام شد كه در زيارت امام وارد شده است و با سلام بر پيامبر، على، فاطمه و سپس بر حسن و حسينعليهم‌السلام آغاز شد. اصل زيارت را زينب سلام الله عليها مى خواند و بقيه با او قرائت مى كردند. اما در آن وقت از امام سجادعليه‌السلام عبارت يا يكى از انواع سلام ها نقل نشده، با اينكه آن حضرت نسبت به اين كار اولى تر بودند. البته علت آن است كه آن حضرت با حالتى بيمار، در غل و زنجير بود و به ايشان اجازه پائين آمدن از شترى را كه بر آن سوار بود، ندادند و در آن وقت، حالتى بر ايشان عارض شد كه نزديك بود، از دنيا بروند و به حالت احتضار درآمده بودند. به همين خاطر امام حسينعليه‌السلام را با خطاب و سلام، زيارت نكرد و اين كار را به بقيه اهل بيت اختصاص داد.

اما دشمن به آنها اجازه نداد تا زيارت را تمام كنند و ميان زائران و زيارت شونده جدايى ايجاد كردند، ولى كودكان را نزديك شهدا برده، از روى پيكرهاى شهدا عبور دادند و بر شتران سوار نمودند و به طرف كوفه حركت دادند.


باب دوازدهم

اين باب درباره زائران حسينعليه‌السلام ، پس از دفن پيكر مطهر آن حضرت است، كه چند دسته اند:

گروهى كه به طور دايم و مستمر آن حضرت را زيارت مى كنند. اين گروه ملائكه مى باشند كه به طور پيوسته در طول شبانه روز تا روز قيامت آن حضرت را زيارت مى كنند.

كسانى كه در اوقات معين و به طور دايم امام حسينعليه‌السلام را زيارت مى كنند. آن زائرى كه در وقت معين، اما هميشه آن حضرت را زيارت مى كند خداوند بلند مرتبه است كه منزه از مكان و آمد و رفت و تغيير احوال است و هر شب جمعه حسينعليه‌السلام را زيارت مى كند؛ يعنى لطف خاصى بر آن حضرت افاضه مى فرمايد كه از آن به زيارت تعبير شده است.

همچنين در هر شب جمعه تمام پيامبران و اوصيأ، آن حضرت را زيارت مى كنند. در شب نيمه شعبان و ليلة القدر هر سال، تمام پيامبران به زيارت حسينعليه‌السلام مى آيند. جبرئيل، ميكائيل و اسرافيل نيز در طول سال در اوقات مخصوصى به زيارت امام مى آيند.

اما از اهل دنيا اولين كسى كه پس از دفن پيكر مطهر حسينعليه‌السلام او را زيارت كرد، امام سجادعليه‌السلام بود. آن حضرت بعد از ۳ روز، وقتى با گروهى از بنى اسد بدن پاك امام را دفن و قبر را مرتب نمود، با سلام خاص و عبارت هاى مخصوصى و در حالى كه دستش را بر قبر گذاشته بود، پدر بزرگوارش را زيارت كرد. بعد از آن، طوايفى كه در اطراف كربلا بودند، به زيارت امام حسينعليه‌السلام آمدند. حتى روايت شده كه در طول يك يا دو سال بعد از شهادت امام، تعداد صد هزار زن، از كسانى كه با آن حضرت خصومت نداشتند، قبر او را زيارت كردند.

از ديگر كسانى كه چند روز بعد از دفن پيكر امام، آن حضرت را زيارت كرد، عمرو السهى است. گفته شده است او اولين شاعرى است كه در رثاى امام حسينعليه‌السلام اشعارى سرود. عمرو آمد و بر بالاى قبر ايستاد و اشعارى به اين معنا سرود: در كربلا بر سر قبر حسين آمدم. اشك فراوانى از چشم هايم براى او جارى شد. همچنان براى او مرثيه خوانى مى كنم و مى گريم. اشك هاى چشمانم و آه و ناله هاى سينه ام مرا در اين كار كمك مى كنند. سلام بر اهل قبور در كربلا، هر كس آنها را زيارت مى كند بگويد سلام من بر آنها باد. سلام بر آنها در هر صبح و شام و ظهر، و اين سلام را باد و غبار به آن قبرها مى رساند، و بوى مشك و عبير آن قبرها از كسانى كه به زيارت قبر آن حضرت نايل شده اند، به مشام مى رسد.

اولين كسى هم كه به قصد زيارت آن حضرت از نقطه اى دور دست آمد، جابر بن عبدالله انصارى بود. زيارت امام توسط جابر كيفيت خاصى دارد كه ما آن را در جاى خود خواهيم آورد.

سپس خداوند دل و جان مردم را شيفته حسينعليه‌السلام كرد و شيعيان در زمان بنى اميه - كه لعنت خدا بر آنها باد - به زيارت آن حضرت توجه خاصى نشان مى دادند، اما از اين كار باز داشته مى شدند؛ حتى براى جلوگيرى از اين كار نگهبان گماردند و كمينگاه هايى را ايجاد كردند و دستور كشتن و به صليب كشيدن و بريدن دست و پاى هر كس را كه به زيارت آن حضرت برود، صادر نمودند. اما اين مسائل به تعداد زائران آن حضرت افزود. سپس متوكل از حاكمان بنى عباس - لعنت الله عليه - به خاطر شدت عداوتش، به ويژه با حضرت زهرأ سلام الله عليها و فرزندان ايشان، به شدت مانع زيارت امامعليه‌السلام گرديد، اما وقتى ملاحظه كرد، اين كار فايده اى ندارد، دستور داد قبر شريف را تخريب كنند. بعد ديد اين كار هم فايده اى ندارد، لذا دستور داد براى محو آثار قبر امام، آنجا را شخم بزنند، نبش قبر كنند و آب جارى سازند. اما خداوند تعالى يكى از خصوصيات حسين را اين قرار داد كه همان شخصى كه قبر را تخريب و محل آن را شخم زد و آبيارى نمود، دستور تعمير و ساخت آن را صادر نمود و منادى به دستور او اعلام كرد كه زيارت قبر حسينعليه‌السلام ، مجاز مى باشد.

تفصيل اين مطلب آن طور كه در اخبار آمده، چنين است: متوكل از خلفاى بنى عباس نسبت به اهل بيت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله دشمنى زياد و بغض شديدى داشت. او بود كه دستور داد بارگاه امام حسين را خراب، قبر را ويران و آثار آن را محو نمايند و آب رود علقمه را بر آن جارى سازند، به نحوى كه اثرى از آن باقى نماند و احدى نتواند در آنجا بماند و خبرى بگيرد. او مردم را تهديد كرد هر كس به زيارت قبر حسين برود، كشته مى شود. آنگاه از ميان مأموران خود عده اى را مراقب اين كار كرد و به آنها توصيه نمود، هر كس به قصد زيارت حسين بيايد، او را بكشيد. آنها مى خواستند به اين واسطه نور خدا را خاموش و آثار ذريه پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله را محو نمايند. خبر به مردى از اهل خير رسيد كه به او زيد مجنون مى گفتند، ولى او انسانى عاقل و داراى نظرى صائب بود؛ اما به اين خاطر به او مجنون مى گفتند كه هر انسان خردمند و اديبى را به سكوت وا مى داشت و دليل و برهان او را رد مى كرد و از جواب باز نمى ايستاد و از سخن گفتن خسته و ملول نمى شد. وقتى خبر تخريب بارگاه حسينعليه‌السلام و شخم زدن محل قبر را شنيد، اين مسأله برايش گران تمام شد و حزن و اندوهش شديد گرديد و مصيبت هاى امام حسينعليه‌السلام برايش تجديد شد. اين شخص آن زمان در مصر ساكن بود، وقتى به خاطر تخريب قبر امام حزن و اندوه بر او غالب شد، پاى پياده و ديوانه وار از مصر خارج شد، در حالى كه به درگاه الهى شكوه مى كرد. او همچنان اندوهگين و افسرده بود تا به كوفه رسيد. بهلول آن زمان در كوفه بود. زيد مجنون او را ديد و به او سلام كرد. بهلول جواب سلام او را داد و از او پرسيد از كجا مرا مى شناسى، در حالى كه تو هرگز مرا نديده اى؟ زيد گفت: اى شخص بدان كه قلوب مؤمنان چون سربازان مجهزى هستند كه نسبت به آنچه شناخت دارند با هم ائتلاف مى كنند. بهلول پرسيد: زيد! چه مسأله اى موجب شده كه تو پاى پياده از وطن و بلاد خودت بيرون بيايى؟ در جواب گفت: به خدا سوگند تنها شدت حزن و اندوهم مرا وادار به اين كار كرد. به من خبر رسيد كه اين ملعون (متوكل) دستور داده است ساختمان قبر حسين را خراب و آنجا را شخم بزنند و زائران آن حضرت را بكشند. اين مسأله مرا از وطن آواره كرد، عيشم را منغص، اشكم را جارى و خواب از چشمانم ربوده است. بهلول گفت: به خدا سوگند من هم چنين حالتى دارم. آنگاه به او گفت: برخيز به كربلا برويم تا قبور فرزندان على مرتضىعليهم‌السلام را ببينيم. دست يكديگر را گرفته راه افتادند تا به قبر حسينعليه‌السلام رسيدند. اما ديدند كه قبر به حال خود باقى است و تغييرى نكرده، ساختمان قبر را خراب كرده اند، اما هر چه آب بر آنجا بسته اند، به قدرت خداوند عزيز جبار در زمين فرو رفته و حتى يك قطره آب به قبر حسينعليه‌السلام نرسيده و هر گاه به طرف قبر شريف مى آيد، زمين قبر به اذن خداوند تعالى مرتفع مى شود. زيد مجنون از ديدن اين صحنه متعجب شد و به بهلول گفت: بهلول نگاه كن ببين! مى خواهند نور خدا را با دهانشان خاموش كنند، اما خدا مى خواهد نورش را كامل و تمام كند، هر چند كه مشركان را خوش نيايد. او گفت: متوكل در طول ۲۰ سال به طور مرتب و دايم دستور داد محل قبر حسينعليه‌السلام را شخم بزنند و زراعت بكارند، اما قبر شريف همچنان به حالت خود باقى است و هيچ تغييرى نكرده و حتى يك قطره آب هم به آن نرسيده است.

وقتى شخصى كه مأمور بود آن محل را شخم بزند و زراعت كند، با اين قضيه مواجه شد، در فكر فرو رفت و گفت: به خدا و به محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله ايمان آوردم. به خدا سوگند اگر شده ديوانه وار سر به بيابان مى گذارم، اما قبر حسين فرزند دختر رسول خدا را شخم نمى زنم و زراعت نمى كارم. مدت بيست سال است كه معجزه الهى را مشاهده و دلايل و برهان هاى اهل بيت پيامبر خدا را مى بينم، اما عبرت نگرفته ام. آنگاه يوغ را (از گردن گاوها) باز و گاوها را رها كرد و به طرف زيد مجنون رفت و به او گفت: پيرمرد! از كجا آمده اى؟ گفت: از مصر. پرسيد: براى چه منظورى اينجا آمده اى، آيا از كشته شدن نمى ترسى؟ زيد گريه كرد و گفت: به خدا سوگند اطلاع پيدا كردم كه قبر حسينعليه‌السلام را شخم زده اند. اين مسأله مرا اندوهگين كرد و باعث غم و ناراحتى من شد. آن مرد بر روى پاهاى زيد افتاد و شروع به بوسيدن كرد و گفت: اى پيرمرد! پدر و مادرم به فداى تو باد. از وقتى تو پيش من آمدى رحمت الهى به من روى آورد و قلبم به نور خدا روشن گشت. من به خدا و رسول او ايمان آوردم. مدت ۲۰ سال است كه اين زمين را شخم مى زنم و هر وقت آب به قبر حسينعليه‌السلام بستم، فرو رفت و به صورت گرداب در آمد و يك قطره از آن به قبر حسينعليه‌السلام نرسيد. گويى كه من تا به حال مست بوده ام، اما اينك به بركت آمدن تو، به هوش آمده ام. آنگاه زيد گريه كرد و ابياتى خواند. آن شخص نيز گريه كرد و گفت: اى زيد! تو مرا از خواب غفلت بيدار كردى. نزد متوكل در سامرأ مى روم، و ماجرا را همان طور كه هست برايش بازگو مى كنم يا مرا مى كشد يا رهايم مى كند. زيد گفت: من هم به همراه تو مى آيم و در اين باره به تو كمك مى كنم.

وقتى آن شخص وارد بر متوكل شد و مشاهدات خود را درباره قبر حسينعليه‌السلام به اطلاع او رساند، خشم و غضب تمام وجود متوكل را فرا گرفت و بغض و كينه اش ‍ نسبت به اهل بيت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله بيشتر شد و دستور قتل آن مرد را صادر نمود؛ همچنين دستور داد ريسمانى به پاى او ببندند و او را با صورت در بازار بكشند و بعد در ميان مردم به دار آويخته شود تا براى آنان كه مى خواهند عبرت بگيرند، درس عبرتى باشد و كسى باقى نماند (جرأت نكند) تا از اهل بيت يارى كند. اما زيد مجنون ؛ حزن و اندوهش بيشتر شد و همچنان گريه مى كرد و صبر كرد تا آن شخص را از چوبه دار پائين آوردند و جسدش را در ميان زباله ها انداختند. آنگاه زيد به سراغ او آمد، جنازه او را برداشت و به طرف دجله برد و در آنجا غسل داد و كفن نمود و بر او نماز خواند و سپس آن را دفن نمود و مدت سه روز تمام در كنار قبر ماند و قرآن تلاوت كرد و از او جدا نشد. يك روز كه در كنار قبر نشسته بود، بناگاه صداى فرياد و نوحه و زارى زنان و مردان بسيارى را شنيد كه با خود جنازه اى حمل مى كردند. كثرت جمعيت به قدرى بود كه راه بند آمده بود، زيد گمان كرد كه متوكل مرده است. به سوى يكى از افراد آن جمعيت رفت و از او پرسيد: اين ميت كيست؟ گفت: جنازه يكى از كنيزان متوكل است. نام اين كنيز ريحانه و او يك كنيز سياه حبشى بود كه متوكل علاقه شديدى به او داشت. بعد آن جمعيت او را با احترام زياد در قبرى نو دفن كردند و بر روى آن گل و ريحان گستردند و بر آن مشك و عنبر پاشيدند و بعد قبه بلندى بر آن بنا نمودند.

وقتى زيد آن صحنه را ديد غم و اندوهش بيشتر شد و آتش سينه اش برافروخته گشت و بر سر و صورت خود مى زد و گريبان چاك مى كرد و خاك بر سر مى ريخت و مى گفت: واويلا وااسفا، يا حسين! تو در سرزمين كربلا عريان، تنها و غريب، لب تشنه به شهادت رسيدى، زنان و دخترانت و اهل و عيالت را به اسارت بردند و كودكانت را كشتند، اما كسى براى تو گريه نمى كند. پيكر مطهر تو را بى غسل و كفن دفن مى كنند و بعد محل قبرت را شخم مى زنند تا نورت را خاموش نمايند، در حالى كه شما فرزند على مرتضى و فاطمه زهرأ مى باشى.

اين همه احترام و عظمت براى يك كنيز سياه قايلند، اما كسى براى فرزند محمد مصطفىصلى‌الله‌عليه‌وآله غمگين نيست و گريه نمى كند.

زيد همچنان گريه مى كرد و نوحه سر مى داد تا از هوش رفت و تمام مردم حاضر در آنجا نيز نظاره گر او بودند. برخى از آنها دلشان به حال او سوخت. وقتى زيد دوباره به هوش ‍ آمد اين سخنان را بر زبان جارى ساخت: آيا قبر حسين را در كربلا شخم مى زنند، اما قبر فرزند آن زن زناكار را آباد مى كنند. شايد زمانه دوباره عوض شود و دولت حق روى كار آيد. خدا اهل فساد و آنكه را بر اين دنياى فانى ايمان دارد، لعنت كند.

گفته اند كه زيد اين عبارات را در برگه اى نوشت و آن را به يكى از دربانان متوكل داد. وقتى متوكل آن را خواند به شدت خشمگين شد و او را احضار كرد. ميان زيد و او مطالبى از وعظ و توبيخ رد و بدل شد. متوكل براى تحقير شأن امام علىعليه‌السلام ، از او پرسيد درباره ابوتراب چه نظرى دارى؟ زيد گفت: به خدا سوگند! تو به فضل، شرف، حسب و نسب آن حضرت آگاه هستى و كسى جز كافران بدگمان فضل او را انكار نمى كند و جز منافقان دروغگو كسى با او دشمنى نمى كند. آنگاه شروع به برشمردن فضايل و مناقب حضرت علىعليه‌السلام نمود و تا آنجا ادامه داد كه متوكل به خشم آمد و دستور داد او را زندانى كنند.

چون شب فرا رسيد و متوكل به خواب رفت، هاتفى نزد او آمد و لگدى به او زد و گفت برخيز و زيد را از زندان بيرون بياور، وگرنه خداوند هر چه سريعتر تو را هلاك مى كند. متوكل خودش برخاست و زيد را از زندان آزاد كرد و خلعت بسيار گرانبهايى به او پوشانيد و گفت: هر خواسته اى دارى، بگو. زيد گفت: خواسته ام عمارت و ساختن قبر حسينعليه‌السلام است و اينكه كسى متعرض زائران آن حضرت نشود. متوكل دستور اين كار را صادر كرد و زيد با شادى و سرور از نزد او بيرون آمد و در شهرها مى گرديد و مى گفت: هر كس قصد زيارت قبر حسين را دارد براى هميشه در امان است.