زيتون (ترجمه خصائص الحسينية)

زيتون (ترجمه خصائص الحسينية)0%

زيتون (ترجمه خصائص الحسينية) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: امام حسین علیه السلام

زيتون (ترجمه خصائص الحسينية)

نویسنده: آيت اللّه حاج شيخ جعفر شوشترى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 10619
دانلود: 18101

توضیحات:

زيتون (ترجمه خصائص الحسينية)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 18 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 10619 / دانلود: 18101
اندازه اندازه اندازه
زيتون (ترجمه خصائص الحسينية)

زيتون (ترجمه خصائص الحسينية)

نویسنده:
فارسی


عنوان نهم: خصوصيات حسينعليه‌السلام
در آنچه به بيت الله مربوط مى شود

اين عنوان درباره خصوصيات حسينعليه‌السلام در رابطه با خانه خدا است كه شامل چندين مطلب است:


مطلب اول

حسينعليه‌السلام بيت الله حقيقى است. بايد دانست كه خداوند منزه از مكان و زمان و فرود آمدن و مسكن گزيدن است، اما انتساب بعضى از مكان ها به خاطر شرافت خاصى است كه براى آن مكان قائل شده اند. مثلا ممكن است آن مكان محل عبادت خدا قرار داده شده باشد، يا اينكه در آنجا عبادت بيشترى انجام مى شود و يا خداوند دستور داده باشد كه به هنگام عبادت رو به سوى آن كنند، يا به خاطر نزول فيض خاصى باشد و يا به خاطر دشوارى منازل است كه موجب خالص شدن قصد به سوى خدا مى شود. كما اينكه همه اين معانى درباره مكه معظمه و بعضى از اين موارد درباره مساجد و درباره «خانه هايى كه خداوند، اجازه داده كه رفعت يابند و در آن ذكر خدا شود»(۸۸) صادق است.

همه اينها بيت الله ظاهرى هستند، اما حقيقت بيت الله آن چيزى است كه در حديث قدسى آمده است، خداوند فرمود «زمين من و آسمان من، هيچكدام گنجايش مرا ندارد، اما قلب بنده مؤمن به من، گنجايش مرا دارد. »

همچنين خداوند به داودعليه‌السلام وحى فرمود: «خانه اى را خالى كن كه در آن ساكن شوم. داود عرض كرد: اى خدا! تو بزرگتر از آن هستى كه در جايى ساكن شوى، آنگاه خطاب به او وحى شد كه قلبت را براى من خالى كن.»

بنابراين هر قلبى كه فقط محبت خدا در آن باشد خانه واقعى خداست و قلب مؤمن كامل، حقيقتا بيت الله است، زيرا چنين قلبى از تعلق به غير خدا خالى است و در آن هيچ فكر، ذكر و همى جز خدا نيست و سرانجام كار به آنجا ختم مى شود كه او جز خدا نمى بيند و جز خدا نمى شنود، و اين يكى از معانى فرمايش خداوند در آن حديث قدسى است كه فرمود: «حتى من گوش او مى شوم كه با او مى شنود و چشم او كه با او مى بيند. » در صورتى كه اين مسائل تحقق يابد و تو خوب تأمل و انديشه كنى، برايت آشكار مى شود كه بيت الله واقعى و بزرگتر، همان قلب حسينعليه‌السلام است ؛ چرا كه آن حضرت قلب خود را حقيقتا براى خدا خالى كرد، تا جايى كه در آن جز علاقه به خدا باقى نماند و حتى از علايقى كه با علاقه به خدا منافاتى ندارد نيز خالى شد.

از جانب ديگر قطع علاقه به شى ء به خاطر خدا بويژه با شدت علقه به آن، دليل بر شديدتر بودن علقه به خدا است و قطع علاقه از همه چيز به خاطر خدا دليل بر انحصار قلب به علاقه به خداست و شرايع مبتنى بر همين مسائل است و تدين به دين، به مقدار قطع علاقه از غير خدا به خاطر خدا است و درجات مختلف نيز بستگى به شدت و ضعف علايق و ميزان ترك آن از نظر زمان و كيفيت اطاعت از امر خدا دارد.

پس بدان كه، وقتى در صحيفه الهى اين خطاب متوجه حسينعليه‌السلام شد كه جان خود را به خدا بفروش ؛ از همان ابتداى هجرتش از مدينه به مكه و سپس به كربلا، قصدش ‍ امتثال اين امر الهى بود، با اين نيت كه آنچه بر او واقع مى شود - قبل از وقوع آنها - قربة الى الله است. از اين رو آنچه براى آن حضرت مقدر شده بود، حتى قطعه قطعه شدن اجزاى بدنش را پذيرفت و بر خود هموار ساخت و در حالى كه هنوز در مكه بود تمام مصيبت ها و ذبح اولاد و اصحابش را پذيرفت و تحمل كرد. حتى صورت واقعه و محل وقوع آن را به ام سلمه نشان داد. آن حضرت قلب خود را از تعلق به وطن و جميع ديار و مسكن هاى روى زمين و از تعلق به اموال، حتى لباس و سلطنت، راحتى و رياست، از تعلق به عيال، اطفال، فرزندان، برادران، عشيره و اصحاب خالى كرد و آنها را تقديم كرد تا در مقابلش ذبح شوند و يا به اسارت درآيند. حتى حسينعليه‌السلام قلب مبارك خود را از جميع آنچه در دنيا وجود دارد، حتى آب و قطره اى از آن براى محتضر و از تعلق به بدن و اجزاى بدن، استخوان و گوشت و پوست و خون آن و به هم پيوستن آنها، باقى ماندن آنها به همان صورت و تركيب و هيأتشان، خالى كرد. حتى علاقه قلب خود را با قلب ظاهرى كه در سينه هاست و با مهجه قلب كه همان خون قلب باشد، قطع كرد؛ لذا تير مسموم سه شعبه اى قلب آن حضرت را شكافت و خون آن را به بيرون جارى ساخت و حضرت آن خون را با دست مباركش گرفت و سر و محاسن خود را با آن خضاب نمود، كما اينكه در زيارت آن حضرت آمده است كه «خون قلب خود را در راه تو بخشيد. »

بنابراين وقتى حسينعليه‌السلام قلب ظاهرى و خون قلب خود را در راه خدا بذل كرد، و قلب معنوى آن حضرت براى خدا خالص گرديد و از غير خدا خالى و از جميع ما سوى الله فارغ شد، بيت الله حقيقى و واقعى گرديد كه جز خدا در آن نيست. پس و لله على الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا (۸۹) و بر مردم حج و زيارت آن خانه واجب است، بر هر كسى كه توانايى يافته و بر آن راه يابد.

از اينجا معناى اين فرمايش مشخص مى شود كه «هر كس حسين را زيارت كند مانند كسى است كه خدا را در عرش زيارت كرده باشد. »


مطلب دوم

حسينعليه‌السلام اين خانه واقعى خداوند، براى كعبه احترام ويژه اى قايل شد، از اين رو خداوند خصايص كعبه را به آن حضرت اختصاص داد؛ كه شرح مطلب چنين است: امام حسينعليه‌السلام روز جمعه سه روز گذشته از ماه شعبان وارد مكه شد و در آنجا تا موسم حج باقى ماند و براى حج يا عمره تمتع بنا بر اختلاف روايات، محرم شد، و چون به آن حضرت خبر رسيد كه يزيد سه نفر از شياطين بنى اميه را فرستاده تا او را ترور كنند و لشكرى را با عمر بن سعيد بن عاص براى دستگيرى اش روانه كرده است، احرام خود را به عمره مفرده بدل كرد و روز ترويه يا روز عرفه تصميم به خروج از مكه گرفت. در آن شب محمد بن حنفيه نزد امام آمد و به او گفت: اى برادر! تو از بى وفايى اهل كوفه به پدر و برادرت آگاه هستى، من خوف آن دارم كه با تو هم، مانند آنها رفتار كنند، پس اگر صلاح مى دانى كه بمانى، عزيزترين شخصيت در حرم هستى. امام حسينعليه‌السلام با گفته او مخالفت كرد و فرمود: برادر! نگران آن هستم كه يزيد بن معاويه مرا در حرم ترور كند و من كسى باشم كه حرمت اين خانه به واسطه من مباح شود. محمد حنفيه گفت: اگر خوف آن را دارى به يمن يا يكى از نواحى صحرا برو، در اين صورت در دسترس يزيد نيستى و كسى نمى تواند به تو دست يابد. امام حسين در جواب فرمود: درباره گفته هاى تو فكرى مى كنم. چون هنگام سحر شد، امام عازم سفر شد، خبر به محمد حنفيه رسيد، نزد امام آمد و زمام مركبى را كه امام بر آن سوار بود، گرفت و گفت: برادر! مگر وعده ندادى تا درباره پيشنهاد من فكر كنى؟ امام حسين فرمود: چرا؟ محمد پرسيد: پس چه چيزى تو را به خروج سريع از مكه واداشت؟ فرمود: بعد از آنكه از تو جدا شدم، پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله تشريف آوردند و فرمودند: خارج شو كه خداوند خواسته است تو را كشته ببيند. محمد حنفيه گفت: «انا لله و انا اليه راجعون» بردن اين زنان با خود چه مفهومى دارد، در حالى كه تو با اين شرايط عازم هستى؟ امام فرمود: خداوند خواسته است آنها را اسير ببيند. همچنين به برادرش محمد گفت: اى برادر! اگر در لانه حشره اى از حشرات زمين باشم، مرا از آن بيرون مى آورند تا به شهادت برسانند.

سپس عبدالله بن زبير و عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمر آمدند و امام را از اين كار بازداشتند. امام به پسر زبير جواب داد: من مايل نيستم حرمت خانه خدا توسط من هتك شود و به پسر عمر سخنانى فرمود كه در طى آن پستى دنيا و كشته شدن يحياى پيامبرعليه‌السلام و كشته شدن روزانه هفتاد پيامبر توسط بنى اسرائيل در ميان طلوع فجر تا طلوع خورشيد را متذكر شد؛ و به ابن عباس نيز فرمود كه پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به من دستورى داده است كه من در صدد اجراى آن هستم.

هر يك از اين سه تسليم شدند و با او خداحافظى كردند و گريستند و عبدالله عمر به امام گفت: جايى را كه پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله مى بوسيد به من نشان بده، امامعليه‌السلام پيراهن خود را بالا زد و او پايين قلب مبارك امام را بوسيد و گريه كرد و با او خداحافظى نمود. آنگاه امام حسينعليه‌السلام به قصد عراق از مكه خارج شد.

اى انسان عارف بصير! در اقدام اين امام جليل القدر و اين فرموده او كه «مى ترسم حرمت خانه خدا به واسطه من شكسته شود»، بنگر كه چگونه جلال پروردگارش را پاس داشت و از خود ادب نشان داد، تا جايى كه راضى شد آن مصيبت ها بر خودش وارد شود، اما راضى نشد در كنار بيتى كه خداوند آن را عظيم داشته و او را محترم قرار داده، اين مسائل رخ بدهد تا مبادا احترام خانه خدا در انظار از بين برود، با اينكه آن حضرت از بيت عظيم تر، شريف تر و بالاتر است.

از اين رو خداوند تعالى در روز عرفه، قبل از اينكه به اهل عرفات بنگرد، به زائران آن حضرت مى نگرد و به خاطر اين احترام و تعظيم به خانه خدا، خداوند تمام فضايل و خصايصى را كه به كعبه اختصاص داده است، به حسينعليه‌السلام نيز عطا كرده است كه ما در اينجا به پنجاه خصلت اشاره مى كنيم و سپس موازنه و مطابقت ميان اين دو را به يارى خداوند توضيح مى دهيم:

- كعبه اولين خانه اى است كه براى مردم وضع شد و از آنجا كه حسينعليه‌السلام از پيامبر است و پيامبر از اوست، اولين خانه اى است كه براى مردم وضع شد، زيرا اولين مخلوق نور پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله مى باشد و حسينعليه‌السلام با نور جد، پدر، مادر و برادرش مخلوق بوده است، قبل از آنكه آسمان ها و زمين خلق شوند، پس او اولين خانه اى است كه براى مردم، ملائكه و همه مخلوقات وضع شده است.

- خانه خدا در بكه كه شريفترين مكان ها است، قرار دارد؛ حسينعليه‌السلام نيز از نظر نسب و مدفن داراى شريفترين مواضع و مكان ها است و از اين حديث كه فرمود؛ كعبه از كربلا است، علو رتبه اين مكان مشخص مى شود.

- خداوند به ابراهيم خليلعليه‌السلام دستور داد كه خانه كعبه را بسازد، حسينعليه‌السلام نيز، گوشت و خونش از گوشت و خون محمد، حبيب الله است، و رتبه حبيب (حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله ) از رتبه خليل (حضرت ابراهيمعليه‌السلام ) برتر است.

- خداوند كعبه را براى زائران و مجاوران آن مبارك گردانيد، حسينعليه‌السلام نيز از جهت فيوضات وارده به مردم به سبب آن حضرت، صاحب بركت الهى است، زيرا تعدادى با شهادت در ركاب آن حضرت، گروهى با گريه بر او، تعدادى با برپا كردن عزاى آن حضرت، برخى با گرياندن ديگران براى آن حضرت، عده اى هم با تظاهر بر گريه بر او و بعضى هم با به ياد آوردن امام هنگام نوشيدن آب، عده اى هم با زيارت آن حضرت، تعدادى هم با كمك به زائران آن حضرت و... وارد بهشت شدند. علاوه بر اين، آن حضرت به وجوه مختلف موجب بركت براى مردم در رزق و روزى ها و موجب فيوضات وارده بر كسانى است كه به خاطر مجاورت با آن حضرت و عزادارى براى ايشان و حضور در مجلس آن حضرت و مواردى از اين قبيل، نسبتى با ايشان پيدا مى كنند.

- آن طور كه در آيه شريفه آمده است، خداوند كعبه را مايه هدايت جهانيان قرار داد، حسينعليه‌السلام نيز براى جهانيان هدايت و سبب هدايت آنها است، چرا كه آن حضرت جان خود را فداى دين جدش كرد و به خاطر شهادت او مذهب شيعه ظهور يافت. از اين رو در زيارت اربعين به روايت از امام صادقعليه‌السلام در حق آن حضرت وارد شده است كه: «حسين خون قلب خود را در راه تو بخشيد تا بندگانت را از جهالت و حيرت گمراهى نجات دهد. »

- خداوند اطراف كعبه را حريم قرار داده و صيد كردن در آنجا و قطع شاخه درختان آنجا و... را حرام نموده است. همچنين خداوند براى مدفن حسينعليه‌السلام نيز حريم قايل شده است و تربت آن را محترم شمرده و خوردن مقدارى از آن را براى شفأ حلال نموده و حرم او را يك فرسخ و در روايت ديگرى چهار فرسخ و در روايت ديگرى پنج فرسخ از اطراف قبر شريف قرار داده است.

- خداوند كعبه را محل امن قرار داده و هر كس به آن پناه ببرد، ريختن خونش حرام است. هر كس هم به حسينعليه‌السلام پناهنده شود ريختن خونش حلال نيست، اما از آنجا كه بنى اميه حرمت خانه خدا را شكستند، حرمت كسانى را هم كه به آن حضرت پناه آورده بودند، شكستند. آنها حتى حرمت آن دو كودك خردسال را هم نگه نداشتند و آن يكى را كه بر روى دستان حسين پناه آورده بود و از عطش پرپر مى زد با تير نشانه گرفتند و كودك ديگر را كه به سينه آن حضرت پناه برده بود، در حالى كه از عمويش كمك مى خواست، دستش را قطع كردند و با تير بر روى سينه آن حضرت به شهادت رساندند. آنها حتى پرندگان اين حرم را كه براى نوحه سرايى گرد حرم مى چرخيدند، از آنجا طرد كردند. سكينه را نيز زدند و او را كشيدند و از جسد پدر دور كردند. اهل بيت آن حضرت را هم از اين حرم بيرون كردند و آنها را به زنجير كشيدند و سوار بر جهاز شتران نمودند.

- خداوند كعبه را قبله حبيبش به هنگام نماز كه شريف ترين حالات و افضل عبادات آن حضرت بود، قرار داد و خطاب به آن حضرت وحى آمد «فول وجهك شطر المسجد الحرام »(۹۰) به طرف مسجدالحرام رو كن. بنابراين كعبه قبله سيماى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله است، اما حسينعليه‌السلام ، آن طور كه پيامبر خودش او را توصيف كرده، خون قلب پيامبر، ميوه دل و ريحانه اوست، بلكه حسين نفس پيامبر است. كما اينكه آن حضرت فرمود: «حسين از من است و من از او هستم. »

با اين وصف، حسينعليه‌السلام قبله سيماى قلب پيامبر است و هر گاه حسين نزد پيامبر مى رفت، پيامبر رو به سوى او مى كرد و به او چه در حال خطبه و چه در حال نماز توجه مى كرد و به هنگام نماز بر پشت پيامبر سوار مى شد.

- خداوند طواف خانه خدا را ركنى از اركان اسلام قرار داد و فرمود و لله على الناس حج البيت. (۹۱) بر مردم حج و زيارت آن خانه واجب است. و هر كس اين كار را انجام ندهد (در صورت واجد بودن شرايط) ركنى از اركان اسلام را تقليل داده است. زيارت حسينعليه‌السلام نيز ركنى از اركان ايمان است. در حديث آمده كه تارك زيارت آن حضرت ايمانش ناقص است و قاطع حرمت پيامبر خدا و رحم او است و عاق پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله مى باشد. و در روايت ديگرى آمده كه تارك زيارت آن حضرت، شيعه نيست. در روايت ديگرى نيز آمده كه اگر آن شخص از اهل بهشت باشد، از مهمانان آن است ؛ و در روايت ديگر آمده كه چنين شخصى تارك حقى از حقوق خدا است، اگر چه هزار حج به جا آورده باشد و در روايت ديگرى وارد شده كه او از خير محروم است. در روايت ديگرى آمده كه يكى از معصومينعليه‌السلام شنيد كه گروهى از شيعيان هستند كه يك سال يا دو سال مى گذرد، اما به زيارت حسينعليه‌السلام نمى آيند، آن حضرت فرمود كه آنها در حظ و بهره شان به خطا رفتند و از ثواب خداوند و جوار محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله دور شدند.

- خداوند كعبه را مغناطيس دل ها قرار داده و دل ها به سوى او از نقاط دوردست جذب مى شوند. و قلب ها مشتاق زيارت خانه خدا و اهل آن ديار است. چنان كه در قرآن آمده است فاجعل افئدة من الناس تهوى اليهم  (۹۲) خدايا تو دل هاى مردم را به سوى آنها مايل گردان.

حسينعليه‌السلام نيز مغناطيس قلوب شيعيان است ؛ از اين رو ملاحظه مى شود كه دل آنها ميل مخصوصى به آن حضرت دارد، ميلى كه از محبت به ائمه ديگر متمايز است و اين يك امر وجدانى است و من به روايتى دست يافتم كه علت آن را آشكار مى سازد. در بحارالانوار و كتب ديگر از مقداد بن اسود كندى روايت شده است كه «پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله در پى حسن و حسين عليهما السلام خارج شد، آن دو از خانه بيرون رفته بودند، من به همراه پيامبر بودم. مار بزرگى را ديديم. وقتى صداى پاى پيامبر را شنيد ايستاد و نگاه كرد. بزرگ و ضخيم بود، از دهانش آتش بيرون مى آمد؛ مرا دچار وحشت كرد. وقتى پيامبر خدا را ديد به باريكى نخى شد، آنگاه به حضرت رسول نگاه كرد. پيامبر فرمود: مى دانى چه مى گويد؟ گفتم خدا و پيامبرش آگاه تر هستند. پيامبر فرمود: مى گويد حمد و سپاس خداى را كه مرا نكشت تا اينكه نگهبان فرزندان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله قرار داد. آنگاه در رمل فرو رفت. بعد درختى را ديدم كه قبلا آن را نديده بودم و بعد از آن روز هم آن را نديدم ؛ اين درخت بر آن دو سايه افكنده بود. پيامبر ميان حسنين نشست، ابتدا از حسنعليه‌السلام شروع كرد، سر او را بر زانو گذاشت، سپس سر حسين را بر زانوى چپ نهاد و بعد به آرامى زبان خود را در دهان حسين قرار داد. حسين بيدار شد و گفت: پدر! و دوباره به خواب رفت. حسن بيدار شد و گفت پدر! او هم به خواب رفت. گفتم: مثل اينكه حسن بزرگتر است؟ پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: «در باطن مؤمنان آنچنان معرفتى نسبت به حسين نهفته است كه در اين باره از امتش سؤ ال كن. و چون آن دو بيدار شدند، پيامبر آنها را بر دوش خود گرفت و با خود برد. » البته حديث طولانى است.

- در خانه مقام ابراهيم خليلعليه‌السلام ، يعنى جاى پاى آن حضرت وجود دارد كه در صخره اثر كرده است. در حسينعليه‌السلام نيز دهان حبيب خداصلى‌الله‌عليه‌وآله اثر گذاشته است. همچنين پيشانى و گلوى حسين به دليل اينكه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله آنجا را بسيار مى بوسيد، نورافشانى مى كردند، كه اين مطلب در روايات بسيارى آمده است. از سوى ديگر اگر مقام بدن ابراهيم خليلعليه‌السلام در كنار خانه خدا قرار دارد، مقام حسينعليه‌السلام شانه پيامبر، سينه و پشت آن حضرت مى باشد. بنابراين بدن مبارك پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله مقام حسينعليه‌السلام است. هر كس اين روايت ها را پى گيرى كند كه چگونه حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله ، حسينعليه‌السلام را بر دوش مى گرفت و به راه مى افتاد و يا او را بر سينه خود مى خوابانيد و يا در حالى كه پيامبر در سجده بود حسين بر پشت او سوار مى شد و آن حضرت سجده را به همين خاطر طولانى مى كرد و يا اينكه حسين را بر پشت خود سوار مى كرد و چهار دست و پا راه مى رفت، به محبت عجيب و علاقه شگفت انگيزى پى مى برد كه هيچ كس به ديگرى راه ندارد.

- خداوند براى كعبه كرامت ظاهرى و آيه بينه اى قرار داده كه پرندگان بر فراز آن پرواز نمى كنند و بر اطراف آن نمى نشينند. براى حسينعليه‌السلام نيز كرامت ظاهرى قايل شد، به نحوى كه آب در قبر آن حضرت فرو نرفت و گاو به سمت قبر آن حضرت زمانى كه خواستند آنجا را شخم بزنند تا اثر او را محو نمايند، حركت نكرد. متوكل - كه لعنت خدا بر او باد - مدت بيست سال تلاش كرد اثر قبر آن حضرت را محو كند و دستور داد آنجا را شخم بزنند، زراعت بكارند و آب بر آن جارى سازند. يك بار هم قبر شريف آن حضرت را نبش كردند و ديدند كه گويى بدن مطهر آن حضرت را همين الان دفن كرده اند، از اين رو به آن دست نزدند؛ سپس جريان آب را بيشتر نمودند، قبر بالا آمد و آب به آن نرسيد. آنگاه خواستند آنجا را با گاو شخم بزنند، اما هر چه گاو را زدند، حركت نكرد. حتى گاهى اوقات مى ديدند كه گروهى آنها را با تير مى زنند و چون اينها هم تير به سمت آن جماعت مى انداختند، تير به سمت تيرانداز برمى گشت. البته پرندگان بر روى بدن شريف آن حضرت فرود آمدند كه بنا به آنچه كه روايت شده، تفصيل آن چنين است: وقتى حسينعليه‌السلام به شهادت رسيد و پيكر مطهرش را در بيابان انداختند، پرنده سفيدى آمد و بال و پر خود را بر بدن شريف ماليد و در حالى كه خون از او مى چكيد پرواز كرد و رفت. آنگاه به پرندگانى برخورد كه در زير شاخه درختان و بر شاخه ها نشسته بودند؛ به آنها گفت: اى پرندگان! شما مى خوريد و نغمه سر مى دهيد، در حالى كه بدن حسين در سرزمين كربلا، در اين گرماى سوزان، افتاده، گلويش را بريده اند، سرش را از بدن جدا نموده و بالاى نيزه كرده و زنانش را سر و پا برهنه به اسارت برده اند. آنگاه آن پرندگان به طرف كربلا به پرواز درآمدند و چون به آنجا رسيدند، ديدند كه بدن مطهر حسين بى سر و بى غسل و كفن بر زمين افتاده، در هم كوبيده شده، گرد و خاك آن را فرا گرفته، حيوانات صحرا به زيارتش آمده و اجنه بر او گريه مى كنند و نوحه مى خوانند و خاك تيره و فضا از انوار مطهر آن حضرت نورانى شده است ؛ در نتيجه پرندگان نيز شيون و زارى كردند و خود را بر روى بدن آن حضرت افكندند و خون آلود شدند و هر يك به سمتى به پرواز درآمد. يكى از اين پرندگان به قصد مدينه منوره به پرواز درآمد، وقتى به حرم حضرت رسول رسيد، در حالى كه همچنان در حال پرواز بود، خون از بال و پر او بر گرد قبر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله مى چكيد و به زبان خود مى گفت: بدانيد و آگاه باشيد كه حسين در كربلا به شهادت رسيد، آگاه باشيد كه حسين را در كربلا سر بريدند. آنگاه پرندگان ديگر گرد او جمع شدند.

- خداوند كعبه را محل طواف مردم قرار داد و به نسبت قدم هائى كه در اطراف آن برمى دارند، براى اين طواف ثواب زيادى را قايل گرديده است ؛ اما همان طور كه در عنوان مربوط به زيارت حسينعليه‌السلام بيان شد، فضيلت زيارت آن حضرت، نسبت به آن، چندين برابر است.

- خداوند كعبه را محل طواف ملائكه قرار داد. در اين باره روايت شده است كه، وقتى جبرئيلعليه‌السلام به امر خدا كعبه را ساخت، هفتاد هزار ملك گرد آن طواف كردند، اين تعداد ملائكه از خيمه اى حراست مى كردند كه از بهشت فرستاده شده بود و بر پايه هاى خانه اى بنيان نهاده شده بود كه آن خانه را ملائكه قبل از خلق آدمعليه‌السلام بنا كرده و پايه هاى آن خانه را به ازاى الضراح و بيت المعمور و عرش بالا برده بودند؛ و چون آن خيمه كنار زده شد و جبرئيل بناى دوم را ساخت و ملائكه بر گرد آن طواف كردند، آدم و حوا به آنها نگاه كردند و به راه افتادند و هفتاد مرتبه طواف كردند.

حسينعليه‌السلام نيز، زمانى كه نورى از انوار اطراف عرش بود، محل طواف ملائكه و شفيع آنها نيز بود؛ آن طور كه در حديث صلصائيل و دردائيل آمده، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله در حالى براى او دعا كرد كه حسين را بر روى دست خود بلند كرد. فطرس ملك نيز خود را به آن حضرت و يا گهواره او ماليد. حسينعليه‌السلام مخدوم بزرگترين فرشتگان چون جبرئيل و ميكائيل است، آنها در گهواره با حسينعليه‌السلام صحبت مى كردند.

فطرس ملك نيز متقابلا - آن طور كه در حديث آمده - هر كس آن حضرت را زيارت كند، و سلامى بر او بفرستد و نمازى بر او بخواند، اين مسأله را به پيشگاه حضرت ابلاغ مى كند.

با اين همه، قبر حسينعليه‌السلام محل طواف ملائكه و زيارتگاه آنها است؛ آنها چندين دسته و گروه هستند، تعداد چهار هزار فرشته، وظيفه شان گريه بر آن حضرت است و نسبت به اين كار خسته نمى شوند، آنها از زائر آن حضرت استقبال مى كنند و اگر بيمار شود، به عيادت او مى آيند و چون بميرد در تشييع جنازه او شركت مى كنند. اين فرشتگان، روز عاشورا براى يارى رساندن به حسينعليه‌السلام فرستاده شدند، اما ديدند آن حضرت به شهادت رسيده، آنگاه به آنها وحى شد، به خاطر اينكه فرصت يارى او را از دست داديد، بر او گريه كنيد و هنگام خروج او براى رجعت، يارى اش نماييد. نام رئيس اين فرشتگان منصور است.

همچنين خداوند هفتاد هزار ملك را مأموريت داده كه در كنار قبر حسينعليه‌السلام هر روز، - از روزى كه به شهادت رسيد تا قيام قائم آل محمد عجل الله فرجه - بر او درود و صلوات بفرستند.

چهار هزار فرشته ديگر از طلوع سپيده تا زوال خورشيد بر آن حضرت گريه مى كنند، و چون خورشيد غروب نمايد، چهار هزار فرشته ديگر نازل مى شوند و آن چهار هزار به بالا مى روند، و آنها تا طلوع فجر همچنان مشغول به اين كار هستند. ملائكه شب و روز و ملائكه نگهبان نيز در كربلا حاضر مى شوند و با ديگر ملائكه حاضر در آنجا مصافحه مى كنند و بال هاى خود را بر زائران آن حضرت مى گشايند و براى آنها دعا مى كنند و به دستور پيامبر و على و فاطمه و حسن به آنها تبريك مى گويند.

از امام صادقعليه‌السلام نيز نقل است كه به هنگام شهادت حسينعليه‌السلام پنجاه هزار فرشته بر آن حضرت گذشتند و به آسمان عروج نمودند، آنگاه خداوند خطاب به آنها وحى فرستاد كه از كنار فرزند حبيبم گذشتيد، در حالى كه به شهادت مى رسيد، اما او را يارى نكرديد؟! پس به زمين فرود آييد و در كنار قبر خاك آلود او تا روز قيامت ساكن شويد.

- در حديث نبوى هم به روايت از حضرت زينب به نقل از ام ايمن و از پدرش علىعليه‌السلام نقل است كه در هر شبانه روز از هر آسمان صد هزار فرشته گرد قبر آن حضرت حلقه مى زنند و بر او صلوات مى فرستند و حمد و ستايش خدا را مى كنند و براى زائران آن حضرت طلب آمرزش مى نمايند و نام كسانى را كه به نيت تقرب به درگاه خداوند و پيامبرش به زيارت آن حضرت آمده اند و همچنين نام پدران، عشاير و مناطق آنها را ثبت مى كنند و با نور عرش خدا اين مهر را بر چهره آنان مى زنند كه اين زائر قبر بهترين شهيدان و فرزند بهترين پيامبران است، و چون قيامت برپا شود، در اثر آن مهر، نورى از چهره هاى آنها مى درخشد كه چشم ها را خيره مى كند و اين نور دليل آنها و باعث شناسايى شان مى شود.

- كعبه از آسمان نازل شده است. امام صادقعليه‌السلام فرمود: خداوند بيت را از آسمان نازل فرمود و داراى چهار در است كه بر هر در آن قنديلى از طلا آويخته شده است. اگر چه كعبه اين شرافت را دارد كه از آسمان نازل شده است، حسينعليه‌السلام ضمن اينكه قبل از خلق آسمان، نورى بوده است - بلكه در حديث آمده كه لوح و كرسى از نور آن حضرت خلق شده اند و حسينعليه‌السلام از اين دو برتر است - هنگام شهادت، جسم آغشته به خونش به آسمان برده شد و با صورت علىعليه‌السلام كه بر آن، اثر ضربت ابن ملجم وجود دارد، در آسمان پنجم نگه داشته شد و ملائكه از فراز و زير آن نازل شده و به آن مى نگرند؛ و در روايت ديگرى آمده است كه حسينعليه‌السلام از يمين عرش به قتلگاه، مدفن و زائران خود و كسانى كه بر او گريانند، مى نگرد. (كه ما اين حديث را در عنوان مربوط به خواص گريه ذكر كرديم)

- خداوند كعبه را در دوران جاهليت و اسلام، بلكه از دوران آدم تا به حال معظم و مجلل قرار داده و اهل همه اديان، حتى كفر و شرك نيز كعبه را بزرگ مى شمردند و قصد آن را مى كردند و به زيارت آن مى آمدند. حسينعليه‌السلام نيز، حتى نزد دشمنان و اشقيأ، معظم و با جلال و عظمت است. در روايتى آمده است كه محبت حسن و حسين عليهما السلام در دل هاى منافقان و كافران (هم) افكنده شده است.

- كعبه تا زمانى كه آسمان ها و زمين پابرجاست، باقى و برجاست و از نشانه ها و اعلام دين است. قبر حسينعليه‌السلام نيز آن طور كه در روايت زينب از ام ايمن و از پدرش ‍ آمده و ما آن را در همين عنوان ذكر كرديم، اينگونه است.

- در اطراف مسجدالحرام، بنابر قول قوى تر و مشهورتر، مسافر مى تواند نماز را كامل بخواند و همچنين مى توان نوافلى را كه اداى آن به هنگام مسافرت از انسان ساقط است، به جا آورد، كه اين امر به خاطر شرافت كعبه است. همچنين بنابر قول قوى تر، نماز مسافر در حرم امام حسينعليه‌السلام كامل است و نوافلى را كه اداى آن به هنگام سفر از انسان ساقط مى شود، مى توان در آنجا به جا آورد.

- بنابر روايات متواتر فراوان، همه پيامبران از آدم تا خاتمعليهم‌السلام كعبه را زيارت كرده و به دور آن طواف كرده اند. چنين مسئله اى براى امام حسينعليه‌السلام ، در رابطه با پيكر مطهر آن حضرت، سر مباركشان و قبر شريفشان نيز ثابت است. حتى وارد شده است كه هر كس در شب نيمه شعبان آن حضرت را زيارت كند، ۱۲۴ هزار پيامبر با او مصافحه مى كنند. و از كعب الاحبار نقل است كه تمام پيامبران سرزمين كربلا را زيارت كرده و گفته اند در تو ماه تابان دفن مى شود.

- خداوند كعبه را به حجرالاسود كه ياقوتى از ياقوت هاى بهشت است، مزين كرده است. حسينعليه‌السلام نيز زينت بهشت و حتى برتر از بهشت، يعنى زينت عرش است. در حديثى از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله آمده است كه بهشت از درگاه الهى تقاضا كرد كه او را زينت ببخشد، خداوند به آن وحى كرد كه اركان تو را به حسن و حسين مزين كردم، آنگاه بهشت از خوشحالى چون عروسان به خود باليد. در حديث ديگرى آمده است كه شادى و سرور بهشت افزون شد.

در خبر ديگرى از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله آمده كه چون روز قيامت شود، عرش خداوند رحمان مزين به هر زينتى مى شود، سپس دو منبر از نور آورده مى شود؛ يكى از آنها در سمت راست عرش و ديگرى در جانب چپ عرش قرار داده مى شود، آنگاه حسن و حسين عليهما السلام را مى آورند در حالى كه خداوند تبارك و تعالى با آنها عرش خود را مزين مى كند، آنچنان كه زنان، خود را به گوشواره مزين مى كنند.

- در قرآن كريم خداوند فرموده است «و اتخذوا من مقام ابراهيم مصلى »(۹۳) و مقام ابراهيم را جايگاه پرستش قرار دهيد. بنابراين واجب است كه در مقام ابراهيم خليلعليه‌السلام به احترام كعبه، دو ركعت نماز خواند. حبيب خدا حضرت محمد مصطفى نيز هنگام ولادت حسينعليه‌السلام پس از مغرب دو ركعت نماز شكر به جا آورد. آن حضرت هنگام تولد امام حسنعليه‌السلام نيز چنين كارى را انجام داده بود و اين امر نافله نماز مغرب و سنتى شد تا روز قيامت. پس همه مردم اين دو ركعت نماز را به شكرانه وجود آن حضرت و احترام به او مى خوانند.

در كافى به اسناد معتبر از امام باقرعليه‌السلام روايت شده است كه وقتى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله عروج كردند، با ده ركعت نماز - به صورت دو ركعتى - نازل شدند و چون حسن و حسين عليهما السلام متولد شدند پيامبر خدا به خاطر شكر به درگاه الهى هفت ركعت بر آن افزود و خداوند نيز اين اجازه را به ايشان داد.

- آن طور كه در روايت عيسى بن عبدالله هاشمى از پدرش به نقل از امام صادقعليه‌السلام آمده، خانه كعبه مانند ماه و خورشيد، نورانى بود تا اينكه يكى از فرزندان آدم برادر خود را به قتل رساند، آنگاه سياه شد. در روايت (ديگرى) آمده است كه موضع كعبه مانند ياقوت سرخ رنگى بود كه نور و روشنائى اش به موضع اعلام و نشانه ها مى رسيد و اعلام با نور كعبه شناخته مى شدند، آنگاه خداوند آنجا را حرم قرار داد.

من معتقدم كه اگر كعبه نورانى بود و نورش از ميان رفت، حسينعليه‌السلام هم نورانى بود و نور سيما و پيشانى او مى درخشيد و هيچ چيز نتوانست در درخشش آن نور تأثيرى بگذارد. هلال بن نافع گفته است: در ميان سپاه عمر بن سعد بودم كه يك نفر فرياد زد و گفت: اى امير! تو را بشارت باد كه شمر حسين را كشت. آنگاه ميان دو صف ظاهر شدم، حسين در حال جان دادن بود. به خدا سوگند هيچ كشته به خون آغشته اى را نديدم كه سيمايش نورانى تر از او باشد. نور چهره او مرا از تفكر درباره قتلش بازداشت، آن حضرت در آن حالت آب مى خواست.

اگر نور و روشنايى كعبه از نور ياقوت بود و نور آن به اعلام مى رسيد، دشت كربلا از نور تجلى در شجره مباركه روشن شد، چرا كه كربلا وادى ايمن و بقعه مباركى است كه موسىعليه‌السلام در آنجا نورى را ديد و روشنايى آن آفاق آسمان و تمام جهان را روشنايى بخشيد. همچنين پيكر پاك آن حضرت - آن طور كه در روايت آن شخص اسدى آمده است - در شب چون خورشيد مى درخشيد، حتى در اطراف او جوانمردانى بودند كه از گلوهايشان خون مى آمد و مانند چراغ هايى، تاريكى را پر از نور كرده بودند.

- مكه، ام القرى است، در حالى كه حسينعليه‌السلام پدر ائمه بزرگوار مى باشد، و آن طور كه در روايات فراوان آمده است، خداوند اين امتياز را در عوض آن شهادت به حسينعليه‌السلام در كنار خصايص و امتيازات ديگرى كه به ايشان عنايت فرمود، داده است.

- كعبه سرور و سالار همه خانه ها است، حسينعليه‌السلام نيز سيد و سرور و سالار جوانان اهل بهشت است، ضمن اينكه همه اهل بهشت جوان هستند. اين حديث را عامه و خاصه، حتى عمر بن خطاب، از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله به طور متواتر نقل كرده اند.

- با اينكه كعبه در سرزمين غير قابل زراعت قرار دارد، به بركت دعاى ابراهيمعليه‌السلام ، تمام نعمت ها در آنجا جمع مى شود، حسينعليه‌السلام نيز موجب فراهم شدن اعظم ثمرات، يعنى ثمرات بهشت است. اين مطلب در روايت هاى فراوانى آمده كه از جمله آن روايتى است كه در بحار به نقل از ابن شاذان از قول سلمان (ره) آمده است. سلمان گفته است: به خدمت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله رسيدم، و بر او سلام كردم، سپس نزد فاطمه عليها السلام رفتم. آن حضرت به من گفت: حسن و حسين گرسنه اند و گريه مى كنند، دست آنها را بگير و نزد جدشان ببر. دست آنها را گرفتم و با خود نزد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله بردم. آن حضرت پرسيد چه شده است حسنين من؟ گفتند: اى پيامبر خدا! غذا احتياج داريم. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله تا سه مرتبه گفت: خدايا! آنها را اطعام كن. نگاه كردم ديدم در دست پيامبر يك گلابى شبيه كوزه است كه سفيدتر از برف است. پيامبر آن را دو نيمه كرد، نصفى را به حسن و نصف ديگر را به حسين عليهما السلام داد. من به آن دو نصف نگاه مى كردم و ميل داشتم از آن بخورم. پيامبر فرمود: سلمان! گويا ميل دارى از آن بخورى. گفتم: بله! فرمود: اين از طعام بهشت است، هر كس از آن بخورد از حساب روز رستاخيز نجات پيدا مى كند.

يكى ديگر از احاديث، حديث خرمايى است كه حسينعليه‌السلام ميلش كشيد، آنگاه براى آن حضرت آن را در طبقى از بلور كه در پارچه اى از سندش سبز پوشيده شده بود، آوردند. اين حديث، حديث طولانى و مشهورى است كه در بحار و الجلأ آورده شده است.

در بحار حديث ديگرى است كه از حسن بصرى و ام سلمه نقل شده كه حسن و حسين عليهما السلام نزد پيامبر خدا رفتند، جبرئيل در حضور پيامبر بود، آنها شروع كردند به دور او چرخيدن، جبرئيل مانند كسى كه چيزى را مى گيرد، شروع كرد با دست خود اشاره كردن. ناگهان در دست او يك سيب و گلابى و انارى ديده شد. حسنين آنها را گرفتند و شادى در چهره شان پيدا شد و نزد جدشان دويدند، پيامبر آن ميوه ها را از آنان گرفت و بوئيد و فرمود، با اين ميوه ها نزد مادرتان برويد. همين كار را كردند اما از اين ميوه ها نخوردند تا اينكه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نزد آنها رفت و همه از آن ميوه ها تناول كردند. هر چه از آنها مى خوردند، دوباره سر جايش برمى گشت ؛ تا اينكه پيامبر خدا رحلت فرمود. حسينعليه‌السلام فرمود: اين ميوه ها در ايام حيات فاطمه دختر پيامبر خدا دچار تغيير و نقصان نشدند، اما وقتى ايشان از دنيا رفتند، انار را از دست داديم، هنگامى كه اميرالمؤمنينعليه‌السلام به شهادت رسيد، گلابى مفقود شد و تنها سيب به همان شكل براى حسن باقى ماند و سيب تا هنگامى كه من از رسيدن به آب منع شدم و در محاصره قرار گرفتم، باقى بود. هر گاه تشنه مى شدم آن را مى بوئيدم و آتش عطشم آرام مى شد و چون تشنگى ام شدت يافت، آن را دندان زدم و يقين كردم كه كشته مى شوم. على بن الحسين عليهما السلام گفته است: من اين مطالب را يك ساعت قبل از شهادت آن حضرت از ايشان شنيدم ؛ و چون به شهادت رسيد، بوى آن سيب در قتلگاه وجود داشت و چون تفحص كردم، اثرى از آن ديده نشد، اما بوى آن پس از شهادت حسينعليه‌السلام همچنان باقى بود. قبر آن حضرت را زيارت كردم، ملاحظه نمودم كه آن رايحه از قبرش ‍ استشمام مى شود. پس شيعيان ما كه به زيارت قبر حسين مى آيند، اگر بخواهند آن رايحه را استشمام كنند، بايد هنگام سحر آن را بيابند، و اگر مخلص باشند، آن را استشمام خواهند كرد.

- از احترامات بزرگ بيت و حرمت آن اين است كه خداوند اسماعيل فرزند ابراهيم عليهما السلام را مأمور كرد بيت را بپوشاند و آن را مزين كند. اعراب (پوشش را) اهدأ مى كردند و مادر و همسر حضرت اسماعيل آن را مى دوختند و آن حضرت بيت را با آن مى پوشاند. سپس سليمان و بعد از آن پادشاهان و ملوك در هر زمانى آن را پوشاندند.

در اين مرتبه خاص نيز حرمت حسينعليه‌السلام آنچنان والا است كه خداوند تعالى براى او لباس را اهدأ مى فرمود و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله ، آن را بر حسينعليه‌السلام مى پوشاند. اين مطلب در روايت ام سلمه آمده است كه او گفت: ديدم پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله لباسى بر حسين مى پوشاند كه از نوع لباس اين دنيا نبود. در اين باره از او سؤ ال كردم، فرمود: اين هديه اى است كه از جانب پروردگار براى حسين است و تار و پودش از پرهاى جبرئيل مى باشد.

يك بار شب عيد، امام حسينعليه‌السلام براى زينت، لباس نورى تقاضا كرد؛ رضوان، آن را هديه نمود و حضرت فاطمه سلام الله عليها آن را در شب عيد بر او و برادرش ‍ پوشانيد. يك بار ديگر آن حضرت روز عيد درخواست (لباس) كرد كه خداوند اهدأ فرمود و جبرئيلعليه‌السلام آن را در تشتى به رنگ قرمز كرد و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله آن را بر حسينعليه‌السلام پوشانيد و آنگاه جبرئيل گريه كرد.

همچنين حسينعليه‌السلام يك بار ديگر از خواهرش زينب سلام الله عليها در روز عاشورا خواست برايش پيراهنى بياورد، البته نه براى زينت و نه براى عيد، بلكه كهنه پيراهنى خواست تا بدن مباركش را با آن بپوشاند. زينب آن را آورد و امام پوشيد، و خون مطهرش آن را به همان رنگى كرد كه جبرئيل با آن، پيراهن حسين را رنگين نمود و خاك كربلا بر آن نشست و نيزه ها و تيرها و شمشيرها آن را سوراخ سوراخ نمود و اسحاق بن خويه آن را از تن حضرت بيرون آورد و پيكر مطهرش در بيابان عريان افتاد و بعد از آن خواهرش زينب او را ديد و فرياد زد: اين حسين است كه به خون آغشته است؟!

- الم تر كيف فعل ربك باصحاب الفيل. (۹۴) آيا نديدى كه پروردگار تو با اصحاب فيل چه كرد؛ آن زمانى كه در صدد برآمدند خانه خدا را خراب كنند. الم يجعل كيدهم فى تضليل و ارسل عليهم طيرا ابابيل ترميهم بحجارة من سجيل. (۹۵) آيا تدبيرى را كه براى خرابى كعبه انديشيدند، تباه نكرد و بر هلاك آنان پرندگان ابابيل را فرستاد تا آن سپاه را به سنگ هاى سجيل سنگباران كنند. سنگ هايى كه از جهنم آوردند و هر كدام به اندازه عدسى بيش نبود كه به مغز آنها اصابت مى كرد و از پائين شان بيرون مى آمد. «فجعلهم كعصف مأكول »(۹۶) و تنشان را چون علفى زير دندان حيوان خرد گردانيد. وقتى اصحاب سگ و خوك در صدد تخريب بيت رسول خدا، با به شهادت رساندن حسينعليه‌السلام بر آمدند، هر چند خدا به خاطر مسائل عديده اى به آنها اندكى مهلت داد، اما پس از مدتى كيدشان را تباه كرد و در همين دنيا كسانى را در پى آنها فرستاد كه به تعقيبشان پرداختند و به شديدترين وجه به قتل رسيدند و به بدترين صورت مثله شدند و بسيارى از آنها را در آتشى كه به دستور مختار برافروخته شد و روغن داغ سوزاندند، كما اينكه جسد ابن زياد و اخنس بن زيد چنين معامله اى شد و گاهى ابن زياد به آتش عطش مى سوخت، چنانكه به نقل از دربان او حكايت شده كه گاهى اوقات چهره اش آتش مى گرفت و بعد آن را خاموش مى كرد.

يزيد نيز در حال مستى مرد و جنازه اش چون مردار بود، مانند كسى كه به مدفوع آلوده شده باشد.

- نگاه كردن به كعبه براى كسانى كه عارف به حق ائمه هستند، موجب آمرزش همه گناهان مى شود و هم دنيا و آخرت را نيز كفايت مى كند. نگاه به حسينعليه‌السلام نيز بزرگترين عبادت است. چرا كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نسبت به اين كار تعهد داشت، حتى بعضى اوقات چون گرسنه مى شد مى فرمود مى روم و به حسن و حسين نگاه مى كنم و گرسنگى ام برطرف مى شود. همچنين پدرش نيز نسبت به نگاه به حسينعليه‌السلام توجه داشت، اما به مجرد نگاه به حسين گريه و رقت بر او غلبه مى كرد. نگاه به قبر آن حضرت نيز عبادت است و كسى كه به قبرش مى نگرد، به ويژه وقتى نگاه به قبر فرزندش در پايين پايش بيفتد، تحت تأثير قرار مى گيرد و رقت بر او غلبه مى كند. كما اينكه همه اين موارد در روايت آمده است.

- در حج وارد شده است كه هر كس يك درهم در اين راه هزينه كند، هزار درهم براى او به حساب مى آيد. ابن سنان از امام صادقعليه‌السلام پرسيد: هر درهمى كه در حج هزينه شود، هزار درهم به حساب مى آيد، درباره آنچه در راه قبر پدرت حسينعليه‌السلام هزينه مى شود، چه حكمى وجود دارد؟ امام فرمود: اى پسر سنان به ازاى هر درهم براى او هزار هزار - و شمرد تا به عدد ده رسيد - درهم به حساب مى آيد و به همان تعداد، درجات او افزايش پيدا مى كند و رضايت خداوند براى او بهترين است.

- خداوند ملائكه را خلق نمود و قبل از بسط زمين به عنوان حرم برگزيد، اما از على بن الحسين عليهما السلام درباره كربلا وارد شده است كه فرمود: خداوند ۲۴ هزار سال قبل از آنكه سرزمين كعبه را خلق كند و آن را به عنوان حرم برگزيند، سرزمين كربلا را به عنوان حرم امن و مبارك برگزيده بود، و چون خداوند تعالى زمين را به لرزه درآورد و سير دهد، سرزمين كربلا با تربت نورانى و پاكش همچنان مرتفع بماند و در بهترين روضه از روضه هاى جنت قرار داده شود و به عنوان بهترين مسكن در بهشت كه تنها پيامبران اولوالعزم و فرستادگان خدا در آن ساكن شوند، قرار داده مى شود. همچنين يكى از پيامبران گفته است كه سرزمين كربلا، ميان روضه هاى بهشت مى درخشد، چنانكه ستاره زهره در ميان ديگر ستارگان مى درخشد، و نور آن ديدگان اهل بهشت را خيره مى كند و ندا مى دهد كه من سرزمين مقدس طيب و مبارك خداوندم كه پيكر سيدالشهدأ و سرور جوانان اهل بهشت را در بر گرفته ام.

- مكه به سخن درآمد و به لطف و كرامتى كه خداوند به او نموده، افتخار كرد و گفت: «مثل من كجا پيدا مى شود، خانه خدا بر روى من بنا نهاده شده و مردم از راه هاى دور به سوى من مى آيند» اما كربلا برتر است ؛ زيرا وقتى مكه به خود باليد، خداوند خطاب به او وحى فرمود، كافى است، متواضع باش، فضيلت تو در مقابل آنچه به سرزمين كربلا دادم، مانند سر سوزنى است كه در دريا فرو رود و از آب دريا (قطره اى) بردارد؛ و اگر تربت كربلا نبود، به تو فضيلت نمى دادم و اگر آن كسى را كه سرزمين كربلا او را در بر گرفته، وجود نداشت، تو را و آن خانه اى را كه به او افتخار مى كنى، نمى آفريدم، پس مطيع و آرام و متواضع و ذليل و پست باش و در مقابل سرزمين كربلا متكبر و مغرور نباش وگرنه مورد خشم من قرار مى گيرى و تو را در آتش جهنم مى اندازم.

ولى كربلا در همين دنيا، سخن و تفاخرى دارد كه خداوند نسبت به آن راضى است و آن را رد نكرده است. همچنين پس از قيامت نيز در بهشت اين سرزمين بر خود مى بالد.

اما افتخار كربلا در اين عالم ؛ وقتى خداوند به او فرمود كه درباره فضيلتى كه خداوند به تو داده است، سخن بگو؛ كربلا گفت: من سرزمين مبارك، طيب و مقدس خداوندم كه تربت و آبم ؛ شفا است و هيچ فخر و افتخارى نمى كنم، بلكه در مقابل آن كسى كه چنين فضيلتى به من داده، خاضع و ذليلم و من بر هيچ كسى فخر نمى فروشم، بلكه خدا را شكر مى كنم. در نتيجه خداوند اين سرزمين را به خاطر تواضع و شكرش به درگاه الهى توسط حسينعليه‌السلام و اصحاب آن حضرت مورد اكرام قرار داد و بر فضيلتش افزود. امام صادقعليه‌السلام فرموده اند: هر كس به خاطر خدا تواضع كند، خداوند او را بالا مى برد و هر كس تكبر كند، خداوند او را خوار نمايد.

و اما تفاخر سرزمين كربلا در بهشت ؛ بعد از آنكه به عنوان برترين، عالى ترين و درخشان ترين روضه در بهشت برگزيده مى شود، ندا مى دهد كه من سرزمين مقدس، طيب و مبارك خداوند هستم كه پيكر سيدالشهدأ و سرور جوانان اهل بهشت را در بر دارم.

كعبه، بيت العتيق است، يعنى از طوفان (نوح) سالم مانده است يا اينكه از زمان هاى سابق، مردم گرد آن طواف مى كرده اند. حسينعليه‌السلام نيز بيت العتيقى است كه قتلگاهش از طوفان و جريان آبى كه بر آن بستند سالم ماند، ضمن اينكه از زمان قديم، قبل از آفرينش آسمان ها و زمين مورد احترام بوده و از آتش آزاد شده است.

- خانه خدا داراى «حطيمى» است كه به واسطه آن گناهان بندگان از بين مى رود؛ به واسطه حسينعليه‌السلام هم گناهان گذشته و آينده آمرزيده مى شود و انسان مانند روزى مى شود كه از مادرش متولد شده است.

- خانه خدا پناهگاه است و ترسان از عذاب به آن پناه مى برد. حسينعليه‌السلام هم از روزى كه متولد شد پناهگاه ملائكه و سپس مردم تا روز قيامت شد.

- حجر اسماعيل ذبيح متصل به خانه خداست و آن طور كه در روايات آمده است خداوند آن را از بينات قرار داده است. همچنين قبر او و دخترانش در آنجا واقع شده است. و در طرف ديگر، يعنى ميان ركن و مقام، قبر هفتاد پيغمبر قرار دارد كه طبق روايات، همگى از گرسنگى و آسيب از دنيا رفتند. قبر على اكبر - ذبيح دوم بدون فدايى - نيز مانند اتصال حجر اسماعيل به بيت، به قبر حسينعليه‌السلام متصل است، و قبر هفتاد و دو صديق در طرف قبر آن حضرت - در پايين پاى ايشان - قرار دارد كه با تن مجروح و لب تشنه به شهادت رسيدند و همگى در يك قبر دفن شدند و حائر، محيط به آنها است. با اين همه، آن طور كه در روايت صحيح آمده، تعداد دويست پيامبر و دويست وصى در آنجا مدفون است.

- در اطراف خانه خدا، مكان هاى معظمى چون منا، مشعر، عرفات، صفا و مروه قرار دارد، در اطراف قبر حسينعليه‌السلام نيز مكان هاى مشرف و معظمى قرار دارد؛ چرا كه شرافت منا به اين واسطه است كه آنجا مكان تل اسماعيل است، در حالى كه مقتل، مكان به شهادت رسيدن شخصيتى چون حسينعليه‌السلام ، على، عبدالله، عباس و قاسم است، و ديگر اينكه شرافت منا به واسطه اين است كه محل ذبح قربانى است، اما مقتل، محل ذبح شهدايى است كه پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله در حقشان فرموده است كه آنها سادات شهداى امت من هستند. شرف مشعر الحرام نيز به خاطر آن است كه ابراهيمعليه‌السلام در آنجا ديد كه مأمور به ذبح فرزندش است ؛ اما مكانى را كه در خواب مى بيند فرزندش در آنجا ذبح شده است، برتر است.

- خداوند تعالى به خليل خود ابراهيمعليه‌السلام مأموريت داد كه اعلام نمايد مردم به سوى كعبه بيايند و به او فرمود و اذن فى الناس بالحج يأتوك رجالا و على كل ضامر يأتين من كل فج عميق. (۹۷) و مردم را به اداى مناسك حج اعلام كن تا مردم پياده و سواره از هر راه دور به سوى تو جمع آيند. آنگاه ابراهيمعليه‌السلام به بالاى مقام رفت و خطاب كرد به حج بياييد. خداوند حبيبش محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله را مأموريت داد كه اعلام نمايد: لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى. (۹۸) بگو من از شما اجر رسالت جز اين نخواهم كه مودت و محبت مرا در حق خويشاوندان منظور داريد. و همچنين آن حضرت فرمود؛ اى مردم! من در ميان شما دو چيز گرانبها، يكى كتاب خدا و ديگرى عترتم را به جاى مى گذارم و نيز بارها فرمود كه حسين را نزدش بياورند و به مردم اعلام كرد كه او را يارى كنيد. در روايتى از حذيفة بن اليمان آمده است كه او گفت: «شنيدم در حالى كه پيامبر خدا دست حسين را گرفته بود، مى فرمود: اى مردم! اين حسين بن على است، پس او را بشناسيد؛ به همان خدايى كه جان من در دست اوست، همانا كه جايگاه او و محبانش و دوستداران دوستان او در بهشت است. »

سپس حسينعليه‌السلام در حج در ميان مردم اعلام كرد كه براى يارى و نصرتش نزد او بيايند و در مدينه و مكه و در ميان راه و در كربلا خطبه خواند و طلب يارى و استغاثه نمود. آنگاه مردمانى از هر صنف و گروه نزد آن حضرت آمدند و همچنين برخى از افرادى كه آن حضرت را در دوران حياتش درك نكردند امام را يارى كردند كه اينها همان شيعيان آن حضرت مى باشند كه آرزوى شهادت در ركاب آن حضرت را دارند و برخى از زائران آن حضرت و بعضى از گريه كنندگان بر او مى باشند.

- خداوند در آيه شريفه فرموده است «هديا بالغ الكعبة. »(۹۹) به عنوان هديه به كعبه برساند. كه اين به خاطر بزرگداشت كعبه و شرافت آن از جانب خداوند تعالى است. در حالى كه خداوند با احترام و تعظيم بيش از اين، بر حسين منت نهاده است به نحوى كه به آهويى امر كرد كه بچه خود را به حسينعليه‌السلام ، قبل از آنكه گريه كند، اهدا نمايد؛ و آن زمانى بود كه يك عرب باديه نشين نزد حضرت رسول آمد و عرض كرد: يا رسول الله! من بچه آهويى شكار كرده ام و آن را براى شما آورده ام تا به فرزندانتان حسن و حسين اهدا شود. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله آن را پذيرفت و برايش دعا كرد. حسنعليه‌السلام كنار جدش ايستاده بود و از آن بچه آهو خوشش آمد، پيامبر آن را به حسن داد. ساعتى نگذشته بود كه حسينعليه‌السلام آمد و ديد برادرش بچه آهويى دارد كه با آن بازى مى كند. گفت: پدربزرگ! به برادرم بچه آهويى دادى، و به من مثل آن را نداده اى، حسينعليه‌السلام چند بار اين جمله را تكرار كرد و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله ساكت بودند و با كلامى او را تسلى خاطر و مورد لطف و مرحمت قرار مى دادند، تا كار حسينعليه‌السلام به آنجا كشيد كه نزديك بود گريه سر دهد. در چنين حالتى، ناگهان ما متوجه صدايى شديم كه دم در مسجد بلند شد. نگاه كرديم، يك آهو به همراه بچه اش بود كه گرگى از پشت سر آنها را به طرف حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله هدايت مى كرد تا نزد آن حضرت آورد. سپس آهو با زبانش به نطق درآمد و گفت: اى پيامبر خدا! من دو بچه داشتم يكى از آنها را صيادى شكار كرد و نزد شما آورد، و براى من اين يكى باقى ماند و من به وجود او مسرور بودم و الان او را شير مى دهم ؛ اما شنيدم صدايى خطاب به من مى گويد، اى آهو! به همراه بچه ات با سرعت نزد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله برو؛ زيرا حسين مقابل جدش ايستاده و مى خواهد گريه كند و تمام ملائكه سر خود را از محل هاى عبادتشان برداشته اند. اگر حسينعليه‌السلام گريه كند ملائكه مقرب به خاطر گريه او، گريان مى شوند. همچنين شنيدم صدايى مى گويد: اى آهو! قبل از آنكه اشك هاى حسين بر گونه اش جارى شود، هر چه زودتر برو؛ و اگر چنين نكنى اين گرگ بر تو مسلط مى شود و خودت و بچه ات را مى خورد. اى پيامبر خدا! من بچه ام را نزد تو آورده ام و مسافت طولانى را طى كرده ام، و براى اينكه هر چه سريع تر نزد شما بيايم زمين برايم طى شد. پروردگارم را شكر و سپاس مى گويم كه قبل از جارى شدن اشك هاى حسين بر گونه اش خدمت شما رسيدم. صداى تكبير و تهليل اصحاب بلند شد و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله براى آن آهو دعاى خير و بركت كرد و حسينعليه‌السلام بچه آهو را گرفت و نزد مادرش زهرأ سلام الله عليها رفت و مادر به اين واسطه شديدا مسرور گرديد.

- خداوند تعالى براى انجام مناسك حج با فضيلت ترين ماه هاى حرام را برگزيد و اين ماه را اختصاص به حج داد؛ و غير از اين ماه، حج عمره را در تمام ايام سال مقرر فرمود. خداوند تعالى براى زيارت حسينعليه‌السلام نيز همان زمان را معين كرد و حتى در عرفه، قبل از آنكه اهل عرفات بنگرد، به زائران حسين نظر لطف مى كند. به جز اين ماه، اوقات شريف ديگرى است كه همه به زيارت آن حضرت اختصاص دارند.

- نماز در مسجدالحرام - طبق روايات - معادل صد هزار نماز است. در حديث وارد شده كه نماز در مسجدالنبى معادل هزار نماز و در مسجدالحرام معادل هزار نماز در مسجدالنبى است ؛ بنابراين نماز در مسجدالحرام معادل هزار هزار نماز است. شعيب از امام صادقعليه‌السلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: اى شعيب! هر كس در كنار قبر حسينعليه‌السلام نماز بخواند، خداوند از او قبول مى كند و هر ركعت آن ثواب هزار حج و هزار عمره و آزاد كردن هزار اسير را دارد و مثل اين است كه هزار بار در ركاب پيامبر مرسلى در راه خدا ايستادگى كرده باشد.

- كسى كه قصد زيارت خانه خدا را دارد واجب است كه محرم شود و مال و علايق به زنان را ترك نمايد و از استعمال بوى خوش، زينت، سرمه، پوشيدن لباس و در سايه قرار گرفتن خوددارى كند. مستحب است كه زائر حسينعليه‌السلام نيز به نشانه حزن و اندوه به خاطر آن حضرت، گرسنه و تشنه و خاك آلود باشد و در سفر به كربلا با خود غذاهاى لذيذ به عنوان توشه نبرد.

- مكه زادگاه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله و اميرالمؤمنينعليه‌السلام است، اما خداوند چنين مقرر فرمود كه مدفن حسينعليه‌السلام براى هميشه زيارتگاه پيامبر و اميرالمؤمنين در بيشتر اوقات سال باشد.

- كعبه مبدأ ظهور اسلام و جدا شدن صف مشركان است. خداوند حسينعليه‌السلام را نيز به اين اختصاص داد كه كربلا مبدأ ظهور ايمان و جدا شدن صف مخالفان باشد، به همين خاطر در بعضى از روايات «قبة الاسلام» ناميده شده است.

- آن طور كه در حديث آمده است، خداوند ۱۲۰ هزار رحمت را در مكه فراهم آورده است، و در آنچه به حسينعليه‌السلام مربوط مى شود نيز بيش از ۱۲۰ (هزار) رحمت خاص خود را فراهم نموده كه اين مطلب هنگام ذكر وسايل حسينى تشريح شد.

- پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله يك بار يا دو بار از مكه، از خانه ام هانى يا شعب (ابوطالب) عروج كرد. مدفن حسينعليه‌السلام نيز معراج دوم پيامبر است ؛ چرا كه آن حضرت فرمود: «مرا به جايى سير دادند كه به آن كربلا گفته مى شود و در آنجا قتلگاه فرزندم حسين را ديدم. ضمن اينكه كربلا، در روز عاشورا معراج حسينعليه‌السلام بود، همچنين كربلا معراج ملائكه است.

- مكه محل اسكان ابراهيم خليلعليه‌السلام ، فرزندان ايشان و خانواده اش است. به او دستور داده شده كه در كنار خانه خدا خانواده خود را بگذارد و خودش برود. حسينعليه‌السلام نيز مأموريت داشت كه اهل و عيالش را در كربلا در كنار مدفنش، حيران، تشنه و تنها و بى كس رها كند. اما ابراهيم خليل براى ذريه خود دعا كرد و به درگاه الهى عرض نمود:  ربنا انى اسكنت من ذريتى بواد غير ذى زرع عند بيتك المحرم ربنا ليقيموا الصلوة فاجعل افئدة من الناس تهوى اليهم و ارزقهم من الثمرات لعلهم يشكرون. (۱۰۰) پروردگار! من ذريه و فرزندان خود را به وادى بى كشت و زرعى نزد بيت الحرام تو براى به پا داشتن نماز مسكن دادم. بار خدايا! تو دل هاى مردم را به سوى آنها مايل گردان و به انواع ثمرات آنها را روزى بده كه شكر تو به جاى آورند. اما حسينعليه‌السلام اهل و عيالش را ترك كرد و به آنها فرمود: خود را براى اسارت آماده كنيد و نسبت به بلايا و مصيبت هايى كه متوجه شما است، صبر پيشه نماييد.

- خداوند به كسى كه برتر از مكه است، يعنى به اشرف مخلوقاتش (محمد)صلى‌الله‌عليه‌وآله دستور داده كه اركان كعبه را لمس كند، و بويژه بعضى از قسمت هاى آن را ببوسد؛ كه اين فضيلت خاصى است كه فوق همه فضايل است. نظير همين ويژگى هم براى سيد و سرور ما، مظلوم كربلاعليه‌السلام ثابت شده است، زيرا پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله حسين را به آغوش مى كشيد، دست نوازش بر سرش مى كشيد و تمام اعضا بويژه، قلب، گلو، پيشانى و لب هاى آن حضرت را مى بوسيد و همان طور كه در لمس كردن اركان توسط پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله ، بويژه ركن عراقى و شامى، اسرار و حكمت هايى نهفته است، از جمله اينكه آنها از يمين عرش هستند، همچنين در نوازش كردن و بوسيدن جميع اعضاى بدن حسين توسط پيامبر و بيشتر بوسيدن جاهاى خاص، اسرار، معجزات و اخبارى است. راز بوسيدن بيش از حد گلوى حسين توسط پيامبر معلوم و آشكار است. اما پيشانى، ممكن است گفته شود، به خاطر اين بوده است كه آنجا محل اصابت سنگى است كه به سوى آن حضرت پرتاب شد و از آنجا خون بر چهره شان جارى شد، يا به خاطر تيرى بوده است كه بر پيشانى اصابت كرد، و مى توان گفت به اين خاطر است كه پيشانى جاى سجده است. به همين خاطر و همان طور كه در روايت مربوط به بوسيدن پيشانى مؤمن آمده است، پيشانى موضع نور مؤمن است. در حالى كه حسينعليه‌السلام در اين امر از همه برتر است، زيرا آن حضرت داراى سجده مخصوصى است كه از ويژگى هاى منحصر به فرد ايشان مى باشد. توضيح مطلب اين است كه حالت سجده، خود به خود بهترين حالت هاى تقرب به درگاه الهى، از نظر ظاهرى و معنوى، است. كما اينكه خداوند فرموده است «سجده كن و به من نزديك شو» همچنين فرموده است «نزديكترين حالت هاى بنده به خداوند زمانى است كه در حال سجده است. » و امام حسينعليه‌السلام از هنگامى كه شروع كرد به طى ارتقاى درجات قرب به خداوند، از همان ابتداى خروج از وطن تا حالت سجودى كه پيشانى اش ‍ را به قصد سجده بر خاك گذاشت و آن را ديگر برنداشت(۱۰۱) ، داراى سجده خاصى است. به همين خاطر بود كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله بويژه صورت حسينعليه‌السلام را مى بوسيد.

اما علت اينكه حضرت پيامبر بالاى قلب حسين را زياد مى بوسيد، اين بود كه آنجا محل اصابت تير سه شعبه بود و احتمالا همين تير موجب شهادت ايشان شد. يكى از رازهاى بوسيدن لب هاى حسين توسط پيامبر، در گفته زيد بن ارقم آشكار است. او به ابن زياد گفت: «چوبت را از اين لب ها بردار، كه من خود ديده ام بارها پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله آنجا را مى بوسيد. »

- كعبه هيچ گاه در طول شبانه روز بدون طواف كننده باقى نمى ماند. حسينعليه‌السلام نيز از روزى كه به شهادت رسيد تا به حال، طبق روايات، هيچ گاه بدون زائر نبوده است و زائران آن حضرت يا انسان ها بوده اند يا ملائكه، يا حيوانات بيابان ها، يا اهل جن از اين دنيا و يا عوالم ديگر.

- همان طور كه علىعليه‌السلام بيان داشته اند، خداوند، جهانيان را به واسطه اين خانه آزمايش كرد. جهانيان نيز به واسطه اين بيت حقيقى يعنى حسينعليه‌السلام آزمايش ‍ شدند. آنگاه كه دشمن عرصه را بر آن حضرت تنگ كرده بود و در ميان شمشيرها، نيزه ها، تيرها و سنگ ها كه از هر سو پرتاب مى شد، قرار گرفته بود و اطرافيانش دچار ترس و وحشت شده، رنگ از چهره شان پريده بود و چشم هايشان از حدقه بيرون آمده ناله و شيونشان بلند بود و شهدا در خونشان غلطيده بودند، همه مردم مورد آزمايش قرار گرفتند و مأمور به نصرت و يارى امام و لبيك به آن حضرت شدند؛ كه ما كيفيت آن را در باب زيارت امام بيان كرديم.

- مكه ام القرى است و حسين ابوالائمه طاهرينعليهم‌السلام مى باشد.

- خداوند از تارك حج - در صورتى كه استطاعت مالى و جسمى فراهم باشد - به كافر تعبير فرموده كه اين امر به خاطر مبالغه در عظمت مجازات ترك حج مى باشد، ضمن اينكه انجام حج واجب است. اما با اينكه زيارت حسينعليه‌السلام مستحب است، اگر كسى توانايى اين كار را داشته باشد، ولى آن را انجام ندهد، مؤمن و شيعه ائمه نيست، بلكه ايمانش ناقص و عاق پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله مى باشد.


مطلب سوم: تأثير خاص زيارت حسينعليه‌السلام
به نسبت حج و عمره

بايد گفت كه حسينعليه‌السلام در فعل حج دخالت خاصى دارد، زيرا آن حضرت بيت الله است و براى خدا حج هاى خاصى به جا آورده است كه نه در گذشته كسى چنين كارى را انجام داده است و نه بعد از ايشان، كسى اين كار را انجام داد يا مى دهد؛ و هر يك از حج هاى حسينعليه‌السلام داراى تركيب، مواقف و مناسك مخصوصى است. و اين بيت حقيقى داراى حجاج مخصوصى با مناسك خاصى نيز مى باشد و آنها چند دسته هستند: گروه اول پيامبران و ملائكه مى باشند. گروه دوم، شهدأ و گروه سوم، اهل بيت آن حضرت، و گروه چهارم، شيعيان ايشان مى باشند. همچنين در اين خصوص مقاصد پنجگانه اى وجود دارد كه شرح آن اين گونه است:

مقصد اول درباره حج حسين است. امامعليه‌السلام براى خدا هشت نوع حج به جا آورد:

۱ - آن حضرت ۲۵ مرتبه پاى پياده به زيارت خانه خدا رفت، كه تعدادى از آنها با برادرش حسنعليه‌السلام انجام گرفت و تعدادى نيز پس از وفات آن حضرت بود. در يكى از اين حج ها، اميرالحاج سعد ابى وقاص بود. وقتى كاروان او در راه به حسن و حسين عليهما السلام رسيد، چون آن دو بزرگوار پياده راه را طى مى كردند، سعد و همه حجاج از مركب هاى خود پياده شدند و به همراه آن دو پياده به راه افتادند. سپس سعد آمد. و گفت: پياده روى مردم را خسته و به زحمت انداخته است و از سوى ديگر در حالى كه شما پياده مى رويد، سوار شدن بر مركب ها براى ما دشوار است و از آن دو بزرگوار تقاضا كرد كه سوار بر مركب شوند. حسنين عليهما السلام نپذيرفتند و فرمودند ما عهد كرده ايم به زيارت خانه خدا برويم و سوار بر مركب نمى شويم.

۲ - حج قلبى، باطنى و روحانى، يعنى حقايق حجى كه اين اعمال، علامت، نشان و قشر و پوسته آن است ؛ چرا كه احترام داراى معناى قلبى است و هر يك از اعمال از جمله، بيرون آوردن لباس، لبيك گفتن، طواف، سعى، وقوف، قربانى كردن، سر تراشيدن، رمى جمرات و بيتوته كردن، روح، باطن و حقيقتى دارند كه اين صورت ها به خاطر آنها وضع شده و تفصيل آنها در اسرار حج بيان گرديده است.

حسينعليه‌السلام باطن همه اعمال حج و حقيقت مناسك آن و بواطن ظواهر آن و روح اشباح اين اعمال و حقايق صورت هاى آن را در عبادتى فراهم آورد كه در طى آن به خطابى كه بر او وارد شد، گردن نهاد، كه اين مطلب براى انسان عارف بصير متدبر آشكار مى شود؛ زيرا روح اراده حج و مناسك آن، به طور كلى، تهى كردن قلب و وداع با دنيا، راحتى خلق و تسليم قضاى الهى و ترك علايق، حتى آنچه كه مربوط به جسم است، و دل كندن از هر نوع وابستگى از طريق احرام و وقوف در بابى بعد از باب ديگر و اجازه گرفتن و سعى در خدمت مولى و شتاب كردن (هروله) در انجام خدمات او و دفع دشمنان خدا و به او و به درگاهش پناه بردن و وسائلى از اين قبيل است. در حالى كه همه اين حقايق از حسينعليه‌السلام سر زد، پس حسينعليه‌السلام همان شخصيتى است كه واقعيت حج حقيقى را صراحتا نه تلويحا محقق فرمود.

۳ - حج تمتعى كه براى آن محرم شد، زمانى كه در مكه بود؛ ولى چون دانست كه اگر حج را به اتمام برساند، او را در حرم ترور مى كنند، به حج عمره مفرده عدول فرمود و مناسك آن را به جا آورد و از احرام خارج شد، سپس براى انجام حج ديگرى محرم شد. اين محرم شدن و بار ديگر محرم شدن و بعد از احرام بيرون آمدن، از ويژگى هاى آن حضرت است كه در اين باره مى توان گفت:

حسينعليه‌السلام از احرام حجى بيرون آمد كه ابراهيم خليل خطاب به بندگان خدا ندا داد كه به سوى حج بشتابيد و كسانى كه در صلب هاى (پدران خود) بودند و حج برايشان مقدر شده بود، به اين دعوت لبيك گفتند؛ اما محرم به حجى شد كه خداوند تعالى قبل از خلق آسمان ها و زمين او را مخاطب قرار داد: يا حسين! جان خود را به خدا بفروش. حسينعليه‌السلام از احرامى خارج شد كه ميقات آن مسجد شجره است، اما محرم به حجى شد كه ميقات آن درختى است كه (از كنار آن) اين صدا شنيده شد كه «همانا من خداى يكتا هستم و جز من خدايى نيست. »

حسينعليه‌السلام از احرامى خارج شد كه ميقات آن بيرون آوردن لباس دوخته شده از تن و پوشيدن دو تكه پارچه سفيد است ؛ اما محرم به حجى شد كه احرام آن بيرون آوردن تمام لباس ها و پوشيدن دو تكه لباس خاكى و سرخ رنگ است.

حسينعليه‌السلام از احرامى خارج شد كه از جمله مواردى كه بايد آن را ترك نمود، ترك كردن خضاب چهره، دست ها و پاها با حنا است، اما محرم به حجى شد كه از جمله اعمال آن، خضاب چهره، محاسن و سر، با خون است.

حسينعليه‌السلام از احرامى خارج شد كه به هنگام حركت بايد سايه را ترك نمود، اما محرم به حجى شد كه در طى آن بايد در حال حركت، خواب و بيدارى، سايه را ترك نمود.

حسينعليه‌السلام از احرام حجى بيرون آمد كه احرام آن سر را برهنه كردن است، اما محرم به حجى شد كه از احرام بيرون آمدن آن، جدا شدن سر از پيكر است.

حسينعليه‌السلام از احرام حجى بيرون آمد كه از جمله اعمال آن اطعام پرندگان حرم با دانه هاى گندم يا جو است، اما محرم به حجى شد كه از جمله اعمال آن، اطعام پرنده حرم آن حضرت به حبه قلب است.

حسينعليه‌السلام از احرام حجى بيرون آمد كه در طى آن از استعمال كافور براى ميت اجتناب مى شود، اما محرم به حجى شد كه در آن از استعمال سدر و كافور و آب خالص ‍ خوددارى مى گردد. حسينعليه‌السلام از احرام حج تمتع بيرون آمد و محرم به حجى شد كه همان عمره تمتع و افراد و حج تمتع و قرآن و افراد مى باشد.

حسينعليه‌السلام از احرام حجى بيرون آمد كه اكثر بندگان خداوند، ۳۰ هزار سال قبل از آدم آن حج را به جا آوردند، اما محرم به حجى شد كه مخصوص او بود، حجى كه هيچ كس غير از آن حضرت، چنان حجى به جا نياورد.

حسينعليه‌السلام از احرام حج اصغر بيرون آمد و محرم به حج اكبر شد.

حسينعليه‌السلام از احرام حج ظاهرى بيرون آمد، اما محرم به حج ظاهرى و باطنى گرديد.

حسينعليه‌السلام از احرام حجى بيرون آمد كه اكثر مردم توانايى انجام دادن آن را دارند، اما محرم به حجى در راه خدا شد كه جز او كسى توانايى انجام دادن آن را ندارد.

حسينعليه‌السلام از احرام حجى بيرون آمد كه خداوند در قرآن نازل شده به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله ، تمام جن و انس را امر به اداى آن كرده است، اما محرم به حجى شد كه خداوند تعالى در نامه مخصوصى خطاب به حسينعليه‌السلام به او دستور انجام آن را داد؛ همان صحيفه ممهور به مهر طلايى كه آتش به او آسيب نرساند و همان نامه اى كه يكى از دوازده نامه اى است كه جبرئيل آنها را براى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله آورد و در نامه مخصوص به حسين نوشته شده بود كه «اى حسين! تو جان خود را به خدا بفروش و با گروهى كه شهادت فقط در ركاب تو نصيبشان مى شود، قيام كن و بجنگ تا به شهادت برسى. »

حسينعليه‌السلام از احرام حجى بيرون آمد كه ابراهيم خليلعليه‌السلام مؤذن آن بود و خداوند به او فرمود كه اذن فى الناس بالحج يأتوك رجالا و على كل ضامر. (۱۰۲) اما محرم به حجى شد كه مؤذن آن پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله بود و آن زمانى بود كه امام حسينعليه‌السلام به كنار قبر مطهر پيامبر آمد تا با او وداع كند و از حالتى كه برايش پيش آمده شكوه و شكايت نمايد كه خواب بر آن حضرت چيره شد و سرش را بر روى قبر گذاشت و به خواب سبكى رفت و در خواب، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله را ديد كه او را در آغوش كشيده و ميان دو چشمش را مى بوسد و براى شهادت دستور خروج به او داد و او را به آنچه برايش اتفاق مى افتد باخبر نمود. يك بار ديگر نيز در حالت بيدارى بود و آن وقتى بود كه جابر به امام گفت: من مايلم كه شما چون برادرت با بنى اميه صلح نمايى ؛ زيرا آن حضرت موفق بود. امام حسينعليه‌السلام به او فرمود: نگاه كن، نگاه كرد و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله و على و حسن را ديد كه سخنانى فرمودند به اين مضمون كه «حسين كارى را انجام مى دهد كه مأمور به آن است و در كار شك نكن. »

حسينعليه‌السلام از احرام حجى بيرون آمد كه داراى يك قسم است و با فراغت از مناسك آن، انسان از احرام خارج مى شود، اما محرم به حجى شد كه مركب از پنج حج است و هر گاه از مناسك يكى از آن حج ها فارغ مى شد و از احرام آن بيرون مى آمد، براى انجام حج ديگرى محرم مى شد؛ كه بيان آن به طور مجمل چنين است:

حسينعليه‌السلام از ميقات مدينه محرم شده بود و لبيك به حج (موسى) كليم گفت، همان حجى كه وقتى فرعون و قومش را ترك كرد، با اين گفته عسى ربى ان يهدينى سوأ السبيل. (۱۰۳) قصد انجام آن را نمود. و لذا هنگام خروج از مدينه گفت: فخرج منها خائفا يترقب قال رب نجنى من القوم الظالمين. (۱۰۴) و از شهر با حال ترس و نگرانى از دشمن بيرون رفت و گفت بارالها! مرا از شر قوم ستمكار نجات بده. و به هنگام ورود به مكه گفت: لما توجه تلقأ مدين قال عسى ربى ان يهدينى سوأ السبيل. و چون رو به جانب شهر مدين آورد با خود گفت اميد است كه خدا مرا به راه مستقيم هدايت فرمايد. و هنگامى كه از احرام بيرون آمد و از انجام مناسك آن حج فارغ شد، از مكه به حج ابراهيم خليلعليه‌السلام كه با اين گفته نيت آن را نمود، محرم شد: «انى ذاهب الى ربى سيهدين »(۱۰۵) من به سوى پروردگارم مى روم، او مرا هدايت مى كند.

و چون از احرام بيرون آمد و از مناسك آن حج نيز فارغ شد، لبيك گفت و از خيام محرم شد و به حجى لبيك گفت كه مخصوص آن حضرت و اهل بيتش بود.

و چون از احرام بيرون آمد و از مناسك آن حج هم فراغت يافت، لبيك (ديگرى) گفت و از محلى محرم شد كه مركز آن حضرت در ميدان جنگ بود؛ و چون از انجام اين حج نيز فارغ شد، لبيك گفت و از همان مقتلى محرم شد كه محل افتادن آن حضرت بر زمين بود. آنگاه پس از جدا شدن روح مطهر از پيكر پاكشان لبيك به حج خاص ديگرى گفت.

هر يك از اين حج هاى پنج گانه داراى مؤذن خاصى است كه اين حج را براى آن حضرت اعلام نمود. و همه آنها اعلامى است كه آن حضرت را دعوت به امتثال امر خاصى از اوامر صحيفه مخصوص به ايشان نمود. شرح مطلب چنين است:

حسينعليه‌السلام نداى پيامبر خدا را در حجى كه ميقات آن، قبر آن حضرت بود شنيد و به آن لبيك گفت و از مدينه خارج شد و چون از مناسك آن فارغ گرديد، در مكه دعوت ديگرى را شنيد و به آن لبيك گفت و محرم شد و چون به كربلا رسيد، در عصر تاسوعا از مناسك آن فارغ شد؛ آنگاه در خيام دعوت سوم را به منظور حج سوم كه دشوارتر بود، شنيد كه به آن هم لبيك گفت و چون بعدازظهر عاشورا از انجام مناسك آن فراغت يافت، دعوت چهارم را به منظور انجام حج اكبر براى امتثال (امر پروردگار) و جنگيدن تا شهادت شنيد؛ كه ندأ دهنده فرزندش، از زبان جدش بود كه به آن هم لبيك گفت و از موقف محرم شد. و هنگامى كه از مناسك آن، زمانى كه بر زمين افتاد و سر مباركشان از بدنشان جدا گرديد، فراغت يافت، براى انجام حج اعظم مخاطب واقع شد كه منادى او، بدون واسطه، همان خداوند بلند مرتبه بود. آنگاه در آن نشأت به آن ندا نيز لبيك گفت و حجى را به جا آورد كه تنها مختص به ايشان بود و آن حضرت در اين حج هيچ همتايى ندارند و منحصر به فرد مى باشند.

شرح اين مطالب به طور مفصل چنين است:

وقتى از حسينعليه‌السلام خواستند كه با فرعون امت، يعنى يزيد بن معاويه بيعت كند از مدينه خارج شد، وطن و آرامش را رها كرد و با حالت ترس و نگرانى ديار خود را ترك نمود و به امر پروردگارش در عدم بيعت و اظهار مخالفت با آنان لبيك گفت، ضمن اينكه هيچ يار و ياورى نداشت و مى دانست كه مردم او را يارى نمى كنند و تنهايش ‍ مى گذارند. پس براى مخالفت و جنگيدن با آنها احرام بست و تقيه را رها نمود و به مكه آمد و مردم را به حق دعوت كرد و اعلام نمود كه بنى اميه بر باطلند و جنگيدن با آنها واجب مى باشد. و وقتى اعمال اين حج را به جا آورد، براى انجام مناسك حج ابراهيم خليلعليه‌السلام لبيك گفت و براى انجام آن از ميقاتش، مكه در روز عرفه محروم شد و حج او، حج قرآن بود كه هدى او (قربانى اش) مسلم بن عقيل و اشعار او قتل او در همان روز بود، چرا كه مصائب حسينعليه‌السلام و شهداى در ركاب آن حضرت را درك نمود. و دعوت كننده به اين حج پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله بود كه در عالم رؤ يا حسينعليه‌السلام فرمود: اى حسين! (به كربلا) برو كه خداوند خواسته است تو را شهيد ببيند و با خود زنانت را ببر، چرا كه خداوند خواسته آنها را در اسارت ببيند.

آنگاه حضرت در پاسخ به اين دعوت چنين لبيك گفت: «لبيك لبيك! خدايا! خودم، فرزندانم، برادرانم، عموزادگانم و اصحاب خاصم براى شهادت در راه تو خارج شديم و زنانم، خواهرانم و دخترانم را براى اسارت در راه تو با خود آورده ام. خدايا! به امر تو كه فرمودى «با گروهى خارج شو كه شهادت فقط در ركاب تو نصيبشان مى شود لبيك مى گويم. »

آنگاه از محل امن محرم شد، چرا كه مأمن مردم براى او محل امن نبود، حتى مأمن درختان، گياهان، كفار و مشركان، پرندگان و حيوانات وحشى، ديگر براى او محل امن نبود، در نتيجه از اين مأمن احرام بست. پس از آن، در حال بيدارى هر كس در ميان راه آن حضرت را مى ديد، او را مى ترساند و به او مى گفت به سوى شمشيرها مى روى. همچنين مناديان در هر منزلى كه آن حضرت فرود مى آمد، نداى شهادت آن حضرت را مى دادند، كما اينكه زينب عليها السلام در منزل الخزيمية در نصف شب شنيد كه هاتفى در بيابان با بيان اشعارى مى گويد: براى آن قومى گريه كن كه مرگ در پى آنهاست، به مقدارى كه به وعده وفا كرده باشى. آنگاه اين ماجرا را براى برادرش حكايت كرد و امام به او گفت: «اى خواهر! هر چه خداوند مقدر كرده باشد، همان مى شود. »

همچنين هر گاه حسينعليه‌السلام به خواب مى رفت، براى ايشان حالت خوف ايجاد مى شد تا اينكه يك روز با گريه از خواب بيدار شد. آنگاه فرزندش على به او گفت: اى پدر چرا گريه مى كنى؟ امام فرمود: در خواب شنيدم كه كسى مى گفت اين قوم مى روند و مرگ در پى آنان است. پرسيد: پدر! آيا ما بر حق نيستيم؟ فرمود: چرا، سوگند به آن خدايى كه بازگشت بندگان به سوى اوست ما بر حقيم. آنگاه على گفت: پس چه باك از مرگ.

سپس امام از اميدوارى به نصرت و يارى مردم از او، احرام بست، هر چند كه گاهى به خاطر اتمام حجت، يارى مى طلبيد. و بعد، از اميد به ادامه حيات احرام بست و به عمر بن يوذان - آنگاه كه امام را از جنگيدن با بنى اميه بر حذر داشت - فرمود: اين ماجرا بر من پوشيده نيست. به خدا سوگند آنها تا زمانى كه اين علقه را از قلبم بيرون نياورند، رهايم نمى كنند. سپس شروع به انجام مناسك اين حج نمود. آنگاه از تمام اماكن و بلاد احرام بست و از آنجا سعى به طرف صفاى كربلا برايش حاصل گرديد و در آنجا براى وقوف فرود آمد؛ سپس در كربلا از هر طعامى محرم شد و بعد نزديك عاشورا از نوشيدن آب محروم شد و شروع به انجام مناسك نمود و با گروهى خروج فرمود كه مأموريت داشت آنها را با خود بياورد و از آنها ميثاق بگيرد. و چون مناسك اين حج پايان يافت، صداى دعوت سوم براى انجام حج سوم توسط آن حضرت، اصحاب و اهل بيتش بلند شد. در اين مرحله، ميقات او خيمه ها در كربلا و منادى او پيامبر خدا، على، فاطمه و حسنعليهم‌السلام بودند و به همراه آنها فرشته اى از جانب خدا حضور داشت كه در دستش شيشه اى از زمرد سبز رنگ بود؛ و هنگام آن پنجشنبه و شب عاشورا بود كه حسينعليه‌السلام سر بر زانو زده و به شمشير تكيه كرده بود و پيامبر او را مخاطب قرار داد و گفت: اى فرزندم! تو شهيد آل محمد هستى و اهل آسمان ها و اهل صفيح اعلى به تو بشارت مى دهند، پس بشتاب ؛ افطار تو امشب نزد من است و اين يك فرشته است كه از آسمان نازل شده تا خون تو را در اين شيشه سبز رنگ بگيرد، پس مژده باد بر تو. حسينعليه‌السلام به اين دعوت و به اين حج لبيك گفت، اما وقتى زينب نسبت به آن پيام اطلاع يافت و صداى لبيك و تسليم برادرش را در شب عاشورا شنيد، سر و پا برهنه در حالى كه به سر و صورت مى زد و فرياد مى كشيد، گفت: «اى برادر! اى كاش من مرده بودم ؛ اين سخن كسى است كه به كشته شدن يقين پيدا كرده و تسليم آن شده باشد. » امام به خواهرش گفت: «بله، خواهر!» يعنى من تسليم آن شده ام و چاره اى نيست و راه هاى رهايى از آن بسته شده است. زينب گفت: «اين كه تو چاره اى ندارى، بيشتر قلب مرا جريحه دار مى كند. » آنگاه گريبان چاك كرد و فريادى كشيد و از هوش ‍ رفت. امام حسينعليه‌السلام در كنار او نشست و آب بر صورتش ريخت، تا اينكه به هوش آمد و آنگاه امام شروع كرد او را به نصيحت كردن و تذكر دادن و به صبر دعوت كردن. سپس امام مشغول به انجام مناسك حج سوم شد. در اين حج با عبادت و نماز و تلاوت قرآن، بر گرد بيت عشق به رب، طواف وداع نمود، سپس هدايا و قربانى هايى را تقديم كرد، البته نه از بُدن كه از شعائر الله است و نه از گوسفند كه فدايى اسماعيلعليه‌السلام مى باشد، بلكه قربانيان او برگزيدگان خدا و دوستان او بودند، از كسانى كه از نظر خلق، خلق و منطق برتر از اسماعيل بودند، همچنين قربانى او نور ديدگان و قدرت و توانش برد. پس آنها را قربانى و به پروردگار اهدأ نمود و در آن حالت شروع به سعى، بيش از هفتاد قدم نمود، كه در مواردى به حالت هروله مى رفت و در مواردى با تأنى قدم برمى داشت. سپس پس از فارغ شدن از اين حج و اتمام مناسك آن، نداى چهارم خطاب به او بلند شد. منادى اين حج (على اكبر) شبيه مصطفى و به زبان مصطفى بود. او پدر خود را به حجى دعوت كرد كه آمر به آن همان خدا در گفته او بود و آنگاه جنگيد تا به شهادت رسيد و اين حج همان حج اكبر بود و منادى آن على بن الحسين عليهما السلام در آن هنگام بود كه در ميدان جنگ بر زمين افتاد و در حال شهادت خطاب به پدر گفت: اى پدر! اين جدم پيامبر خداست كه خطاب به شما مى گويد: «بشتاب، بشتاب ؛» و زمان اين حج ظهر عاشورا بود. حسينعليه‌السلام در ميقاتش به اين حج لبيك گفت و در حالى كه در موقفش در ميدان قرار داشت، فرمود: اللهم لبيك، خدايا! فرزندانم، برادرانم و عموزادگانم را تقديم كردم و ديگر كسى برايم باقى نمانده است. سپس با زنان، دختران و خواهرانش وداع كرد و گفت: لبيك، اللهم لبيك ؛ خدايا! زنان و دخترانم را تشنه و سرگشته و حيران بر جاى گذاشتم.

آنگاه امام حسينعليه‌السلام كهنه پيراهنى را براى احرام به تن كرد و آن را در مواضع زيادى پاره نمود و سوار بر اسبش شد و در موقف عجيبى ايستاد كه كسى غير از او در خدمت به پروردگارش در عرفه، منى و مشعر نايستاد و كسى مانند آن حضرت در ميدان قرار نگرفت و كسى جز او چنان مبارزه اى نكرد، در حالى كه مى گفت:  لبيك، اللهم لبيك، لك لبيك، وحدك لا شريك لك لبيك خدايا! تنها به سوى تو آمده ام، قلبم را به خاطر تو از هرگونه علاقه اى به غير از تو محروم كردم ؛ پس غريبى ام موجب غم و اندوه نمى شود و تنهايى ام باعث وحشت نمى گردد و كشته شدن فرزندانم كبدم را ضعيف نمى كند و پريشانى اهل و عيالم حالم را دگرگون نمى سازد و كشته شدن مردانم تغييرى در حالم ايجاد نمى كند و نور چشمم از تشنگى از بين نمى رود و از كثرت دشمنان دچار ترس و وحشت نمى شوم و به خاطر شدت مصيبت هاى وارده مضطرب نمى گردم. لذا جوارح و نفس آن حضرت آرام و قرار گرفت و نيرو و توانش بازگشت و سيماى مباركش گلگون شد، تا جايى كه كسى متوجه آن لبيك شد، از اين حالت متعجب گرديد. (امام لبيك گويان مى گفت: ) خدايا! من به خاطر تو امتناع كردم كه سرم بر روى بدنم قرار گيرد و بدنم بر روى پاهايم بايستد و دستم چيزى را بگيرد. لبيك، اللهم لبيك، خدايا! به خاطر تو جگرم را از آب، پوستم را، حتى به اندازه روييدن مويى، از سلامت ماندن، مويم را از خضاب زينت و از باقى ماندن به رنگ خودش، قطعات بدنم را از اتصال به هم، و گوشتم را از پيوستن به استخوان ها و استخوان ها را از پيوستن به هم و قلبم را از آرام و قرار داشتن و باقى ماندن به صورت خودش و رگ هاى گردنم را از تعلق به سرم و سرخرگم را از وصل به گردنم، محروم نمودم.

سپس بيت (حقيقى) بر گرد خانه خدا طواف كرد و سعى به جا آورد؛ سپس در مواقفى ايستاد كه همان مركز وقوفى بود كه احدى از بندگان خدا وقوف نكرد. پس حقيقت عرفه و مشعر حق، براى او مى باشد. آنگاه با حملات سه گانه، جمرات سه گانه (را رمى نمود) كه تفصيل آن در باب شهادت آن حضرت خواهد آمد.

سپس امام حسينعليه‌السلام براى سر تراشيدن و ذبح قربانى، بلكه براى سر دادن و جان خود را فدا كردن به منى رفت و در آنجا بيتوته را تا سيزدهم از ايام تشريق كامل كرد و بعد از انجام اين مناسك و بيرون آمدن از احرام اين حج، از معدن عظمت كبريا درباره حج اعظم اخص كه همان قسم پنجم از حج آن حضرت باشد، ندأ محقق گرديد. اين همان حجى است كه كسى قبل از آن حضرت به جا نياورد و براى احدى هم بعد از ايشان حاصل نشد، تنها آن حضرت توانست چنين حجى را به جا آورد. و اعلام اين حج از جانب خدا و بدون واسطه بود، كه فرمود: يا ايتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربك راضية مرضية و آن طور كه در روايت آمده، مخاطب اين پيام حسينعليه‌السلام مى باشد، و اوست كه نفس مطمئنه است ؛ و هنگام احرام آن حضرت، عصر عاشورا، بعد از مفارقت روح از بدن، و ميقاتش مقتل بود.

اعمال اين حج نيز لبيك گفتن به دعوت كننده بود، البته نه آنچنان كه هر كسى قهرا به اين دعوت كننده لبيك مى گويد، بلكه لبيك گفتن مخصوصى كه خداوند از آن به «راضية مرضيه» تعبير فرمود و نه تنها به صابرة ؛ بلكه خداوند نهايت رضايتش را ابراز فرمود و حتى خداوند تعالى صفت رضايت او را از پروردگارش - تحت اين عنوان كه او از پرورگارش راضى است - مقدم داشت. پس تو در اين نكته دقيق خوب تأمل كن، تا برايت، امور عجيبى آشكار گردد.

بعد از آن، امامعليه‌السلام سلاح را افكند، سپس همه لباس ها را حتى لباس احرامى را كه در حج قبلى بر تن كرده بود، بيرون آورد. بله، البته دو نوع لباس ديگر بر تن كرد كه تار و پود آن باد و گرد و غبار خونين رنگ بود. سپس زينت را، نه تنها انگشتر را بلكه جاى انگشتر را نيز ترك كرد. سپس سر را برهنه نمود و همچنان تا زمانى كه به شهادت رسيد، سر برهنه باقى ماند، كما اينكه اگر كسى محرم از اين دنيا برود، چنين حكمى دارد؛ بعد آن را از بدن جدا نمود. سپس زنان و عيال و فرزندانش و انس و الفت به همه آنها را ترك كرد، بعد طوافى كرد كه كسى مانند آن را انجام نداد، بعد طواف اول را در بيت المعمور، آن هنگام كه به آسمان صعود كرد، انجام داد. سپس بدن مبارك سه روز در موقع تشريق بيتوته نمود. بعد با سر از صفاى كربلا به كوفه و سپس از كوفه به شام و از شام به مدينه و سپس به آسمان و بعد به صفا در كربلا، سعى نمود. بعد از آن با تلاوت قرآن در مكان هاى چندى ذكر خدا را گفت. سپس سر خود را نه تنها از سايه قرار گرفتن، بلكه از اينكه روى زمين قرار گيرد، محروم نمود؛ لذا گاهى سر آن حضرت بر روى نيزه ها بود، زمانى بر روى درخت و يك بار بر دروازه دمشق و بار ديگر بر در خانه يزيد قرار گرفت. بله، در اين حج نه تنها خضاب كردن ممنوع نبود، بلكه احرام اين حج با خضاب كردن بدن، محاسن، چهره و سر با خضاب (خون) بود، و در اين حج از احرام خارج شدن وجود نداشت، چرا كه آن حضرت اين چنين گفت: «تا خداوند تعالى را در حالى كه به خون خود خضاب شده ام، ملاقات كنم. » و مقصود آن حضرت روز قيامت است، زيرا حسينعليه‌السلام در حالى محشور مى شود كه از رگ هايش خون مى جهد و آغشته به خون است.

همچنين در اين حج اجتناب از صيد حيوانات وحشى و پرندگان وجود نداشت، لذا حيوانات آمدند و گردن بر روى جسد مطهر حسين خم نمودند و شب را تا صبح براى او گريه كردند. پرندگان نيز بر روى پيكر مطهر افتادند و بال هاى خود را به خون آن حضرت آغشته نمودند و هر كدام نوحه خوان به طرفى پرواز كردند.

خاتمه اين بحث:

از آنجا كه چنين حجى، بويژه حج هشتم به آن حضرت اختصاص داده شده است، - حجى كه هيچ بنده اى، مانند او خدا را عبادت نكرد - پس تعجبى ندارد كه خداوند عمده اجر زيارت آن حضرت را معادل حج و عمره قرار دهد؛ زيرا اين ثواب، اجر زيارت شونده است، به خاطر آن حجى كه به جا آورد. و نبايد از چند برابر شدن آن، به حسب خصوصيات آن زيارت، تعجب كرد، تا آنجا كه به صد هزار و هزاران هزار برسد و همچنين جاى تعجب نيست كه اجر زيارت حضرت تا به آنجا برسد كه براى هر قدمى كه زائر برمى دارد، چنان پاداشى به او بدهند و نيز جاى شگفتى نيست كه به زائر حسينعليه‌السلام ، اجر حج با پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله يا با حضرت قائم - عجل الله تعالى فرجه - داده شود و حتى از چند برابر شدن آن نيز نبايد تعجب كرد. سپس از اينكه به زائر حسينعليه‌السلام اجر نود حج از حج هاى پيامبر داده مى شود، تعجب نكن، زيرا اين پاداش (در اصل) اجر حج حسينعليه‌السلام است.

مقصد دوم، در بيان حجاج آن حضرت

اين مقصد درباره حجاج مخصوص آن حضرت از ملائكه گرفته تا انبيأ و انسان ها است ؛ كه اولين آنها پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله مى باشد. آن حضرت داراى حج و مناسك خاصى در اين باره است كه به خواست خدا آن را تبيين خواهيم كرد. بعد از پيامبر كسانى كه در ركاب امام حسينعليه‌السلام به شهادت رسيدند؛ چرا كه آنها براى آن حضرت حقيقتا حج به جا آوردند. اين شهدا به خاطر او از هر گونه عادتى امتناع كردند و زنان و كودكان و اموال و حيات را به امام بازگرداندند و سه شب در مناى او بيتوته كردند و لباس هاى دوخته شده را از تن بيرون آوردند و لباس هاى غيردوخته را هم به او بازگرداندند، از اين رو بدون كفن به خاك سپرده شدند. نحوه حج اين شهدا نيز با اختلاف در مناسكشان با هم تفاوت داشت، و چون امام بيت حقيقى است، لذا آنها بر گرد او طواف كردند، البته طواف آنها تنها چرخيدن و دور زدن نبود؛ آنها داراى سعى هم بودند، البته نه سعيى كه تنها راه رفتن باشد، همچنين آنها با آن حضرت وقوفى داشتند كه تنها حضور در موقف مطرح نبود، و آنها در كنار آن حضرت داراى نمازى بودند كه تنها نماز طواف نبود. نيت آنها هم در اين مناسك مانند نيت ساير حجاج و يا ساير شهداى ديگر نبود، بلكه نيت خالصى بود كه خصوصيات ويژه اى داشت و با اين نيت حالتى بر آنها عارض گرديد كه امكان بيان آن نيست. آنها وقتى آن حالت حسينعليه‌السلام و نحوه تنهايى و اضطرار او و خانواده و كودكان آن حضرت و حالت آنها را مشاهده كردند، براى جان دادن شتاب ورزيدند. البته اعمال و مناسك آنها با هم تفاوت دارد. برخى از آنها محرم شدند، البته نتوانستند باقى مناسك را به جا آورند، مانند كسانى كه در اول روز عاشورا به شهادت رسيدند. برخى هم مانند حر بن يزيد رياحى، به خاطر اضطراب از نيت حجش، به بوسيدن آستانه بيت اكتفا كرد. تعداد ديگرى مانند سعيد بن عبدالله حنفى، پس از احرام، به طواف بر گرد بيت حقيقى اكتفا كرد و به شهادت رسيد. تعداد ديگرى، طواف و وقوف و سعى را به جا آوردند.

برخى ديگر نيز نماز طواف را با بيت (حقيقى) و در كنار او، به سوى بيت به جا آوردند. برخى از اين شهدا در بوسيدن اركان بيت به هنگام طواف، ويژگى هايى دارند. برخى از آنها نيز مانند غلام ترك، بيت را استلام و اركان آن را بعد از شهادت او بوسيدند. اما براى همه اين شهدا بيتوته ايام تشريق در منا ميسر شد.

اما زنانى كه به عنوان حاجيان آن حضرت مى باشند. دسته اول كسانى هستند كه به همراه حسينعليه‌السلام در كربلا حج خاصى از آنها محقق شد. اولين آنها مادر وهب همان زن نصرانى بود كه به تازگى اسلام آورده بود. بعد از استطاعت، براى حج بيت، احرام بست و در مشعر با شعور خاصى وقوف كرد و دريافت كه واجب است حسينعليه‌السلام را يارى نمود و امر به نصرت و يارى او مقرر است و آن حضرت بيتى است كه مى بايست براى او قربانى تقديم كرد؛ از اين رو قربانى و هديه خود را تقديم نمود. او نزد فرزندش آمد و به او گفت: پسرم! برخيز و فرزند دختر پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله را يارى كن. پسر گفت: اى مادر! چنين خواهم كرد و كوتاهى نمى كنم. آنگاه در حالى كه رجز مى خواند به ميدان رفت و هفده نفر سواره و دوازده نفر پياده را كشت و بازگشت و در مقابل مادر و همسرش ايستاد و گفت: اى مادر! آيا از من راضى شدى؟ مادر گفت: نه، تا اينكه در پيشگاه فرزند دختر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به شهادت برسى و او در روز قيامت شفيع تو بشود. پس اى پسرم! به ميدان جنگ باز گرد؛ سپس خود آن زن نيز چنان دشمنان را با سنگ رمى مى كرد كه نظيرى نداشت.

دومين زن، همسر وهب بود. اين زن، ابتدا اين بيت را نمى شناخت و براى حج آن محرم نشده بود، بلكه مانع همسرش شد و گفت مرا آزرده نكن. اما مادر وهب گفت: به حرف او گوش نكن. بعد، حالتى بر او عارض شد و براى اين حج احرام بست و خطاب به همسرش گفت: در راه پاكان قتال كن. اين زن خود نيز گرد خانه طواف كرد و براى جنگيدن هروله كنان رفت، تا اينكه غلام شمر او را به شهادت رساند و او كشته بر زمين افتاد. اين زن همراه با ديگر شهدا اين ويژگى را يافت كه سه شبانه روز در مناى (حسين) بيتوته كند، اما معلوم نيست كه آيا سر او را هم به همراه سر شهدا با خود بردند يا نه.

زن سوم، اين زن داراى همسر و فرزندى بود كه به سن بلوغ نرسيده بود.

همسرش به شهادت رسيد و حسينعليه‌السلام ملاحظه فرمود كه پسرش نيز عازم ميدان است. امام فرمود: اين نوجوان، پدرش به شهادت رسيده و شايد مادرش راضى به جنگيدن او نباشد. آن نوجوان گفت: اى پسر رسول خدا! مادرم به من دستور اين كار را داده است. او به من گفت: پسرم! برخيز و در پيشگاه فرزند پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله بجنگ. بنابراين آن زن، فرزند خود را هديه و قربانى حسين كرد و هنگامى كه سر پسرش را به طرفش پرتاب كردند، آن را در بر گرفت و بوسيد و سپس به طرف آنها پرتاب نمود.

اما حقيقت حج حسينعليه‌السلام در حاجيه خانمى تحقق پيدا كرد كه احدى قبل و پس از او، مناسك آن حج را به جا نياورد. اين شخص، همان زينب دختر على عليهما السلام است. اما كسى چه مى داند كه حج او چيست و كيفيت مناسك و احرام بستن او چگونه بود و همچنين كسى نمى داند كه كعبه او، ركن او و مستجار او كيست. شرح اين مطلب در عنوان مخصوص به آن حضرت در عناوين جلد دوم - به خواست خدا - خواهد آمد.