بخش اوّل : كلّيات
فصل اول : مناظره چيست؟
الف. معناى لغوى
مناظره، واژه اى عربى و از ريشه نظِرَُ نظَرا، منْظَرا، منظَرَةً است.
اصل معناى «النَّظَرَ» ديدن با چشم مى باشد.
صاحب مقاييس اللغة ضمن اشاره به اين معنا، اضافه مى نمايد كه اين كلمه توسعه معنايى يافته است
و در نتيجه همين توسعه معنايى، به مفهوم تدبّر و تفكّر در يك امر نيز به كار رفته است.
مناظره در ادب فارسى به معنى «جدال كردن»، «با هم بحث كردن»، «با هم سؤ ال و جواب كردن»، «با هم نظر كردن ؛ يعنى فكر كردن در حقيقت و ماهيت چيزى»، «مجادله و نزاع با همديگر» و نيز «بحث با يكديگر در حقيقت و ماهيت چيزى»،
به كار رفته است.
ب. معناى اصطلاحى
مناظره، مكالمه و گفت و گويى دو طرف است (Dialogue) كه هر يك با استدلال و ارائه براهين سعى مى كند برترى و فضيلت خويش را بر ديگرى به اثبات برساند.
مناظره نيز مانند مفاخره، در اساس، حماسه است ؛ زيرا در آن، بين دو چيز بر سر برترى و فضيلت خود بر ديگرى، نزاع و اختلاف لفظى درمى گيرد و هر يك با استدلالاتى خود را بر ديگرى ترجيح مى دهد و سرانجام يكى مغلوب يا مجاب مى شود.
در لسان العرب آمده است :
المناظرة أن تناظر أخاك فى أمر اذا نظرتُما فيه معا كيف تأتيانه.
مؤلف كشاف كه اين اصطلاح را از ديد منطقى بررسى و تعريف كرده است، از كلمه «مطلوب» استفاده مى كند تا شامل موضوعات مختلف بشود:
هى علم يُعرف به كيفية آداب اثبات المطلوب، نفيه أو نفى دليله...
مؤلف فرهنگ اصطلاحات ادبى (فارسى - اروپايى)، مناظره را به عنوان معادل «Debate» ثبت كرده و در اين باره مى نويسد:
و آن مناظره ميان دو طرف است كه راجع به مسائل اخلاقى، سياسى، مذهبى، قانونى و نظاير آنها به تبادل نظر بپردازند و قضاوت نهايى توسط فرد سومى كه بين دو طرف به حَكميت مى پردازد، بيان شود.
راغب اصفهانى درباره مناظره مى گويد:
المناظرة المباحثة و المُباراة فى النّظر و استحضار كلّ ما يراه ببصيرته، و النّظر البحث و هو أعمّ من القياس لانّ كلّ قياس نظر و ليس كلّ نظر قياسا
مناظره عبارت است از گفت و گو و نكته بينى طرفينى رو در رو، و به ميان آوردن هر آنچه به آن معتقد است. او نظر را عبارت از كاوش مى داند و مى گويد نظر نيست به قياس اعم است ؛ زيرا هر قياسى، نظر است ولى هر نظرى، قياس نيست.
صاحب اقرب الموارد نيز مى گويد:
مناظره علمى است كه به وسيله آن، آداب طرق اثبات مطلوب و نفى آن، يانفى دليل آن با خصم، شناخته گردد يا علمى است كه در آن قوانين مباحثه مندرج است.
صاحب نفايس الفنون در تعريف ديگرى مى نويسد:
مناظره، نظر است به بصيرت از جانب مستدل به وسايل، در نسبت واقعه ميان دو چيز از براى اظهار صواب.
در ادامه اين تعريف مى نويسد:
نظر را به بصيرت قيد كرديم ؛ چرا كه نظر به چند معنى ديگر آمده است، و قيد اظهار صواب را آورده ايم تا مجادله و مغالطه از اين تعريف خارج شود؛ چرا كه مجادله و مغالطه براى الزام خصمند نه چيز ديگر و اگر بخواهند كه مناظره همه اين موارد را در بربگيرد، بايد قيد الزام خصم را در تعريف بياورند.
با توجه به اين كه جدل نيز نوعى مناظره و رويارويى فكرى است، بعضى چون مرحوم مظفر در كتاب المنطق، ضمن بحث از جدل، گاهى مناظره را به جاى جدل به كار مى برد.
بنابراين نام مناظره، جلساتى را در ذهن تداعى مى كند كه در آن حداقل دو نفر در حضور فرد يا افرادى به عنوان داور (حَكم) درباره موضوعى بحث مى كنند. مناظره بدين معنا همان است كه على پاشا صالح، در كتاب «آداب المناظره»، آن را «مناظره رسمى» ناميده است.
اين نوع مناظره از قديم الايام در ميان فارسى زبانان معمول بوده و به ويژه بعد از اسلام رواج بيشترى يافته است. براى به سامان آوردن آن و پرهيز از مغالطه ها و سفسطه ها از ميان ايرانيان، دانشمندانى چون ابوعلى سينا و خواجه نصير الدين طوسى به تنظيم قواعد علم منطق اهتمام ورزيدند.
مناظره به اين معنى كه ما آن را مناظره واقعى (حقيقى) مى ناميم، از قديم الايام بين صاحبان ملل و نحل هم وجود داشته است و همچنان كه اشاره شد، كتابهايى كه درباره منطق تأليف شده، به منظور پيشگيرى از خطا در مباحث، تدوين گرديده است و در تاريخ علوم، مناظرات زيادى در هر علمى، به ويژه در علوم مذهبى و كلامى، گزارش شده است.
هدف مناظره
بنابر آنچه در تعريف مناظره گذشت مى توان گفت اين موضوع يكى از انواع ادبى است كه بر اساس گفت و گو بين دو طرف يا بيشتر، درباره موضوعى شكل مى گيرد كه در آن هر يك از طرفين، مطالب و دلايلى را براى اثبات مدعاى خود بيان مى كند. موضوع مناظره ممكن است مسائل علمى، عقيدتى، اخلاقى، اجتماعى و... باشد. در برخى از مناظره ها رسيدن به حقيقت يك امر دنبال مى شود.
هدف از مناظره هميشه «بيان برترى خود (يك طرف) بر ديگرى» نيست. هدف اصلى مناظره هاى رسمى، رسيدن به حقيقت يك امر است ؛ بر خلاف مجادله ها كه هدف از آنها، اسكات خصم و غلبه بر او است. اما اين هدف هميشه در مناظره ها لحاظ نمى شود. يكى از اهداف مناظره آموزش است ؛ آموزشى غير مستقيم كه به دليل شيوه خاص مناظره در اذهان ماندگار است.
فوايد مناظره
مهمترين فايده مناظره، فايده آموزشى آن است. آموزش علوم مختلف، دين، عقايد، اخلاق و... در مناظره از يك سو كليه اطلاعات راجع به موضوعى جمع آورى مى شود و از سوى ديگر با بيان آن منتشر مى شود.
اهميت اين آموزش ها نيز در آن است كه اولا، چون نتيجه بحث و استدلال است، در اذهان ماندنى است و ثانيا، به دليل غير مستقيم بودن، پذيرفتنى تر و جذّاب تر است. ارزش بلاغى مناظره در حين پيام دهى غير مستقيم آن است. همچنين مناظره عامل و انگيزه تمايل و گرايش افراد به علم و دانش است ؛ زيرا اگر علاقه به سيادت و حبّ جاه از دل و فكر مردم بيرون برود، علوم و دانش ها دچار فرسودگى مى گردد. يكى ديگر از فايده هاى مناظره اين است كه محاسن و معايب مسئله يا موضوع مورد بحث آشكار مى شود و در نتيجه امكان توسعه و تكامل آن فراهم مى آيد. همچنين مناظره به منظور بازيافتن دقيق مآخذ و اسناد علم و آگاهى صورت مى گيرد. ذهن انسان از مجراى چنين مناظره اى، ورزيده شده و جان و روح آدمى نيرومند مى گردد. اگر مناظره كننده آداب مناظره را رعايت كند و آفات و نتايج سوء مناظره نادرست را شناسايى و مراعات نمايد، بحث و مناظره او با رعايت شرايط آن و احتراز از آفات ذكر شده، فوايد و عوايد سودمندى را كه عبارت از رغبت و گرايش به علم و دانش است، به دنبال خواهد داشت.
نقش مناظره در تكامل علوم و معارف
تاريخ نشان مى دهد كه تكامل علوم، به ويژه معارف عقلى بشر در پرتو مباحثات علمى، تضارب آرا و تعاطى افكار تحقق يافته است و ثمره آن، رشد و شكوفايى فرهنگ جوامع مختلف مى باشد. در آثار اسلامى نيز در اين امر تأكيد شده است تا آنجا كه حضرت علىعليهالسلام
فرمودند:
آرأ و نظرات خود را بر يكديگر عرضه داريد تا رأى صحيح از آن پديد آيد.
در همين راستا نيز امام صادقعليهالسلام
، مباحثه و مذاكره علمى را عامل شكوفايى و موجب حيات علم و دانش مى داند. اصولا لازمه حق جويى و حسن حقيقت طلبى، تلاش براى كشف حقيقت را ميان نظرات متفاوت و مختلف است.
استوارت ميل، فيلسوف انگليسى در زندگى نامه خود نوشت :
بارها گفته ام و باز مى گويم از تاريخى كه در مناظرات شركت جستم، افكار بديع و مستقلى پيدا كردم و آغاز قوه ابتكار و استدلال من از همان روز است.
گام نهادن در وادى مناظره، نيازمند تحمل زياد، سعه صدر فراوان، ديدگاه وسيع و منطق قوى در برابر نظرات ديگران است ؛ زيرا هيچ كس نمى تواند جز با منطق و برهان، ديدگاه خود را بر ديگرى تحميل نمايد. جامعه شيعه در بين الملل اسلامى با آزادى اجتهاد و فتح باب مناظره از امتياز خاصى برخوردار مى باشد. حتى درباره مجتهدان و استنباط كنندگان احكام الهى، بر اين باور است كه «للمخطى ء أجر واحد»، يعنى : اگر مجتهد با تلاش و جستجوگرى به جايى نرسيده باشد، بلكه به اشتباه نيز منجر شده باشد، مأجور و معذور خواهد بود؛ زيرا نهايت تلاش و توان خود را در جهت استنباط به كار برده است. اگر به مقصود دست پيدا مى كرد، دو اجر داشت : يكى به خاطر بذل جُهد و ديگرى به يُمن رسيدن به هدف.
تاريخچه تحول مناظره
هر نظريه تازه اى معمولا مخالفت طرفداران نظريه يا نظريه هاى قبلى را در پى دارد. اين مخالفت ها اگر به صورت بحثى رو در رو ابزار شود، حالت مناظره پيدا مى كند. با اين ديد شايد بتوان سابقه مناظره را به زمانى برد كه بشر موفق به تكلّم هم بوده است. يكى از رسمى ترين شيوه هاى بحث و استدلال، «روش مناظره» است. اين روش از دير زمان مرسوم بوده و امروز هم با نظم و اسلوب خاصى معمول است.
سابقه مناظره در ادبيات عربى بيشتر به دوره اسلامى و بعد از آن بر مى گردد. در قرآن كريم، به طور غير مستقيم به اين مسئله اشاره شده و به مسلمانان تكليف شده كه در جدال ها به صورت «اَحسن» رفتار نمايند.
سقراط حكيم براى ابطال نظريات سوفسطاييان از اين شيوه بهره جست. مرحوم فروغى نيز بر اين باور است كه علم منطق، زاده انديشه هاى سوفيست هاست. با اين كه سقراط در موضوع مجادله و مناظره زحمات زيادى كشيده، با آمدن ارسطو، اين امر سر و سامانى پيدا كرد. وى كتابهاى زيادى نوشت، از جمله كتاب «طوبيقا»، كه در جدل و روش مجادله و ردّ سوفسطايى ها است، ولى به دليل محو و نابود شدن آثار قدما نمى توان گفت چه نوع سخنورى و فن مناظره در ايران رايج بوده است. در اخبار و آثار آمده است كه دينداران ايران زمين از جمله آرمان هايى كه از خدا تمنّا داشتند، اسب هاى تندرو، فرزندان دلير و زبان آور بوده است. حتى در آثار پهلوى پيش از اسلام كتابى نوشته شده موسوم به «درخت آسوريك»، در مناظره بين «نخل» و «بز» كه مرحوم بهار آن را ترجمه كرده است. در مقدمه ديوان مرحوم پروين اعتصامى به صورت پرسش و پاسخ، مناظره گونه اى نوشته شده است و تذكر داده كه اين شيوه از قديم مخصوص ادبيات شمال و غرب ايران بوده است و پس از ظهور اسلام، فيلسوفان بزرگ ايران گام هاى بلندى در اين راه برداشته اند.
در آغاز قرن دوم هجرى در اثر رابطه مسلمانان با ملت هاى ديگر و ترجمه كتاب هاى يونانى و ايرانى به عربى و نفوذ فرهنگ بيگانه، تمايلات ملحدانه و جريانات انحرافى ظهور يافت. ملحدان مى كوشيدند در مكّه و مدينه، سفر و حضر، مسجد پيامبر و كليه اماكن مقدّس ديگر به ترويج انديشه هاى باطل خود بپردازند، ولى هرگز تأثير تشنج آميزى به وجود نمى آمد. امام صادقعليهالسلام
با سعه صدر و حوصله عجيبى به ردّ اشكالات ماده گرايان مى پرداخت.
مفضل بن عمر، از اصحاب امام صادق، مى گويد: شبى در باغى ميان قبر و منبر نشسته بودم و در فكر شرف و كرامت هايى بودم كه خداوند به رسول اللّهصلىاللهعليهوآله
اعطا كرده، ناگهان ابن ابى العوجأ از راه رسيد و در نقطه اى نشست كه سخنان او را مى شنيدم، به يكى از اطرافيانش مى گفت صاحب اين قبر (رسول خدا) به كمال عزّت و قدرت دست يافته است. دوستش گفت : فيلسوفى بود كه ادعاى مرتبه و منزلت بزرگى داشت.
ابن ابى العوجأ گفت : سخن درباره اين پيغمبر را رها كن كه عقلم درباره او حيران و انديشه ام درباره او به تحير و گمراهى كشيده شده است. درباره موضوعى حرف بزن كه قابل گفت و گو باشد. وى از آغاز پيدايش پديده ها سخن به ميان كشيد و گمان مى كرد كه پديده ها خود به خود به وجود آمده اند و هيچ دست تدبير و سازنده و مدبّرى در آن سهيم نبوده است. موجودات بدون تدبّر وجود يافته اند و جهان بر همين اساس و منوال بوده و خواهد بود.
مفضل مى گويد: از خشم و عصبانيت نتوانستم خود را نگه دارم. گفتم : اى دشمن خدا، در آيين حقّ به الحاد گرفتار آمدى و خداوند سبحان را منكر شدى، خدايى كه تو را به بهترين شكل آفريده و به كامل ترين وجه پرداخته و متحوّلت ساخته تا بدين مرتبه رسيده اى، اگر در خويشتن خويش بينديشى و احساسات لطيف و فطرت پاكت را تصديق كنى، دلايل ربوبيت، آثار صنع و شواهد جلال و قدس را در خلقت خود روشن خواهى يافت و براهينش را آشكار خواهى ديد.
ابن ابى العوجأ گفت : اى مفضل، اگر اهل كلام باشى با تو سخن مى گويم و اگر دليلت روشن شد مدعايت را مى پذيرم و از تو پيروى خواهم كرد و اگر از اهل كلام نيستى، ما را با تو سخنى نيست و اگر از ياران جعفر بن محمّد هستى، او هرگز با ما چنين سخن نمى گويد و با شيوه تو با ما مجادله نمى كند. او سخنان ما را بيش از آنچه شنيده اى، شنيده است ولى در مقام گفت و گو هرگز دشنامى به ما نداده و نقدى نكرده است. او همواره بردبار، با وقار و عاقل و استوار است. به سخن ما گوش فرا مى دهد، كلام ما را مى شنود و به حرف ما توجه مى كند. وقتى فكر مى كنيم كه حجت و دلايل و مدّعاى خود را خوب و كامل گفته ايم، حجت ما را با دلايلى ساده و خطابه اى كوتاه، ابطال مى سازد، ما را به پذيرش دليل خود وادار مى كند، عذر ما را منتفى مى سازد و ديگر ما نمى توانيم به او پاسخى بدهيم. پس اگر از اصحاب او هستى همچون او با ما سخن بگو.
فصل دوم : جدل چيست؟
الف. معناى لغوى
ماده «ج د ل» على رغم اشتقاقات مختلف، به معناى واحدى برمى گردد كه عبارت است از: استوارى، استحكام و شدّت.
راغب هم اصل آن را از «جَدَلْتُ الحَبْلَ»، يعنى «أحكَمتُ فتلهُ» دانسته است. او در ادامه مى نويسد:
الجدال المفاوضة على سبيل المنازعة و المغالبة
گفت و گو به شيوه كشمكش و برترى جويى را جدل نامند.
مرحوم مظفر درباره معنى اين واژه مى نويسد:
سختى و ستيزه جويى در خصومت و دشمنى به وسيله گفتار كه غالبا با به كار بستن نيرنگ كه گاهى دور از عدل و انصاف است، همراه مى شود؛ لذا شريعت مقدس اسلام آن را نهى نموده است ؛ به ويژه در ايام حج(فلا رفث و لا فُسوق و لا جدال فى الحجِّ)
و اعتكاف.
ب. معناى اصطلاحى
جدل در اصطلاح داراى دو مفهوم است : يكى مطلق و كلى كه در تمام علوم به كار مى رود و ديگرى مفهوم خاص كه مراد از آن يكى از اقسام صناعات خمسه منطق است كه عبارتند از: برهان، جدل، خطابه، مغالطه و شعر. پس جدل به يك معنا از فروع علم مناظره است و در اصطلاحات فقهى به كار مى رود و به معناى ديگر، از گونه هاى قياس در علم منطق است.
شيخ طبرسى در معنى جدل مى نويسد:
جدل عبارت از منصرف كردن خصم است از روش و مذهبش به وسيله دليل و برهانى كه براى او اقامه مى شود.
همچنين در معنىو جادلهم بالّتى هى أحسن
مى نويسد:
با آنها به وسيله نيكوترين چيزى كه دارى، مناظره كن و آنها را با وفق و مدارا و آرامش، از فكر و عقيده اى كه دارند منحرف نما.
جدل به معناى عام
جدل در اين معنا، همان رويارويى هايى است كه به هدف غلبه يافتن و اسكات خصم به كار گرفته مى شود و در همين معناست كه مرحوم مظفر مناظره را با جدل مترادف مى داند.
ابن خلدون مى گويد:
جدل در اصطلاح استدلال هاى فقهى عبارت از شناختن آداب مناظره اى است كه ميان پيروان مذاهب فقهى و جز آنان روى مى دهد... جدل عبارت از شناسايى قواعد، حدود و آداب استدلالى است كه به وسيله آن انسان به حفظ عقيده يا بطلان آن، رهبرى شود؛ خواه آن رأى از فقه باشد، يا از علوم ديگر.
جدل به معناى خاص
جدل در اين اصطلاح به عنوان دومين صنعت از صناعات پنجگانه در منطق محسوب مى شود. مرحوم مظفر مى نويسد:
جدل صناعتى است علمى كه به وسيله آن قادر شوند بر اقامه حجت از مقدمات مسلمه
بر هر مطلوبى كه بخواهند و محافظت هر وضعى كه اتفاق افتد بر وجهى كه نقض بدان متوجه نشود بر حسب امكان.
بنابر اين چون جدل عبارت است از بحث و سؤ ال و جواب ميان دو فرد به گونه اى خاص، لذا كسى كه از عقيده اى دفاع مى كند «حافظ وضع» يا «مجيب» ناميده مى شود. از آنجايى كه از دليل و عقيده اى كه به آن ملتزم است، دفاع مى كند، حافظ وضع است و به خاطر اين كه به سؤ ال هاى خصم خود پاسخ مى دهد، مجيب است. اين فرد همواره تلاش مى كند به امرى ملزم نشود. فردى كه مى خواهد عقيده او را نقض كند، «سائل» يا «ناقض وضع» ناميده مى شود و تلاش مى كند وضعى را خراب نمايد.
انواع جدل
با توجه به اين كه جدل از عناوينى است كه در فرهنگ قرآنى و روايى گاهى با مذمت و نكوهش همراه بوده و خداوند نيز آن را به عنوان پاسخ گويى به شيوه هاى جدلى معاندين و دشمنان اسلام به پيامبر دستور فرموده تا جدال را به كار گيرد نه به شيوه اى كه آنها از آن استفاده مى كردند، بلكه دستور داده تا «جدال اَحسن» نمايد و در اين صورت به جدل، رنگ هدايتى و حق جويى را بخشيده است ؛ لذا دو نوع جدل داريم كه عبارتند از: ۱. جدل به اَحسن، ۲. جدل به غير اَحسن
۱. جدال به اَحسن
امام صادقعليهالسلام
در پاسخ شخصى كه تصور مى كرد جدال به طور كلى حرام و ممنوع است، فرمودند: جدال به غير اَحسن در اسلام نهى شده است، ولى آيا نشنيده ايد كه قرآن مى فرمايد:
و لا تجادلوا أهل الكتاب إ لّا بالّتى هى أحسن
و با اهل كتاب جز به شيوه جدال اَحسن بحث و مجادله نكنيد.
و آيا نخوانده اى كه فرمود:
ادع إ لى سبيل ربّك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالّتى هى أحسن
اى رسول مردمان را با حكمت و برهان و موعظه نيكو به راه خدا دعوت نما و با بهترين شيوه با آنها مناظره كن.
و حال چگونه است كه مى گويى خداوند جدال را مطلقا حرام نموده است؟ در صورتى كه خداوند مى فرمايد:
و قالوا لن يدخل الجنّة إ لّا من كان هودا أو نصارى تلك أمانيُّهم قل هاتوا برهانكم إ ن كنتم صادقين
گفتند: هرگز به بهشت راه نيابند جز يهوديان و نصارى. اى پيامبر بگو اين فقط آرزوى شماست. بگو برهان خود را بياوريد اگر راستگو هستيد.
خداوند متعال آوردن برهان و دليل را شاهد و گواه راستى و صحت گفتارشان قرار داد و دست يافتن به علم را بر اقامه برهان متوقف نمود. آيا جز در جدال به اَحسن، برهان آورده مى شود؟
حضرت پس از توضيح جدال به غير اَحسن فرمودند: اما جدال به اَحسن همان است كه خداوند به پيامبرش امر فرمود تا با كسى كه رستاخيز و پس از مرگش را انكار مى كند، به مجادله برخيزد. خداوند مى فرمايد:
و ضرب لنا مثلا و نسى خلقه قال من يحيى العظام و هى رميم
و (آن فرد مشترك) براى ما مثلى (جاهلانه) زد و آفرينش خود را فراموش كرد و گفت اين استخوان هاى پوسيده را باز چه كسى زنده مى كند؟
خداوند متعال در ردّ حرف او به پيامبرصلىاللهعليهوآله
فرمود:
قل يحييها الّذى أنشأها أوّل مرّة و هو بكلّ خلق عليم
بگو آن خدايى آنها را زنده مى كند كه اول بار حيات شان بخشيده، و او به هر خلقتى داناست.
آيا كسى كه از هيچ، او را آفريده از اين كه پس از پوسيدگى آن را بازگرداند، عاجز است؟ اما آغاز آن نزد شما سهمگين تر و دشوارتر است از بازگرداندنش.
امام صادقعليهالسلام
در ادامه فرمودند، خداوند متعال چنين فرمود:
الّذى جعل لكم من الشّجر الأخضر نارا فإ ذا أنتم منه توقدون
آن خدايى كه از درخت سبز (تر و تازه) براى انتفاع شما آتش قرار داده است تا وقتى كه بخواهيد، برافروزيد.
يعنى زمانى كه خداوند آتش سوزاننده را در درخت سبز و تازه پنهان ساخت و سپس آن را بيرون كشيد، به شما فهماند كه بر بازگرداندن استخوان پوسيده توانمندتر است. پس از آن فرمود:
أوليس الّذى خلق السّماوات و الأرض بقادر على أن يخلق مثلهم بلى و هو الخلّاق العليم
آيا آن خدايى كه آسمان ها و زمين را آفريد، بر آفرينش مانند شما قادر نيست كه چون مُرديد شما را زنده گرداند؟ آرى البته قادر است و او آفريننده داناست.
امام صادقعليهالسلام
مى فرمايد: در اين هنگام كه خلقت آسمان ها و زمين در پندارها و توان شما نسبت به بازگرداندن شى ء پوسيده عظيم تر و فراتر است، پس چگونه است كه كار عجيب تر و دشوارتر در نزد خودتان را بر خدا روا مى داريد، ولى كار آسان تر در نزد خودتان كه اعاده شى ء پوسيده است را براى خداوند قادر، روا نمى داريد؟
سپس فرمودند: اين جدال به اَحسن است ؛ چرا كه كوتاه نمودند و قطع بهانه كافران و از بين بردن شبهه آنها در آن روشن است.
با توجه به اين روايت، اگر مناظره در راستاى از بين بردن بهانه كافران صورت پذيرد، مطلوب و مُستحسَن است. عذر و بهانه كافران به خاطر جهل و ناآگاهى، نداشتن حجت و برهان، بى پاسخ ماندن سؤ الات و... است كه همه آنها در يك مناظره برهانى و هدفدار قابل رفع مى باشد.
در جدال حقّ، هدف تحقير طرف و اثبات تفوق و پيروزى بر او نيست، بلكه هدف نفوذ در افكار و اعماق روح او است. به همين دليل شيوه مجادله به اَحسن با جدال باطل در همه چيز متفاوت است. لذا شخص مجادله كننده براى نفوذ در طرف مقابل، بايد از وسايل زير استفاده كند كه در قرآن مجيد اشارات جالبى به آنها شده است :
۱. نبايد اصرار داشته باشد كه مطلب حقّ را به عنوان گفته او بپذيرد، بلكه اگر بتواند كارى كند كه طرف مقابل آن مطلب را نتيجه فكر خود بداند، بسيار مؤ ثرتر خواهد بود. به تعبير ديگر طرف مقابل فكر كند اين انديشه از درون وجود خودش جوشيده و فرزند روح او است تا به آن علاقه مند شود.
شايد سرّ اين كه قرآن مجيد بسيارى از حقايق مهم، اعم از توحيد، نفى شرك و مسائل ديگر را در قالب استفهام مطرح مى كند و مثلا بعد از ذكر دلايل توحيد مى گويد: «أ إ له مع اللّه
؛ آيا با وجود خداى يكتا، خدايى هست؟» همين امر باشد.
۲. بايد از هر چيزى كه حس لجاجت طرف مقابل را برمى انگيزد خوددارى نمود. قرآن مجيد مى گويد:
و لا تسبّوا الّذين يدعون من دون اللّه فيسبّوا اللّه عدوا بغير علم...
و شما آنان كه غير خدا را مى خوانند، دشنام ندهيد، تا مبادا آنان هم از روى دشمنى و جهالت خدا را دشنام دهند.
۳. بايد در بحث ها در مقابل هر كس و هر گروه نهايت انصاف را رعايت كرد تا آن طرف حس كند گوينده به راستى درصدد روشن كردن واقعيات است. به عنوان مثال هنگامى كه قرآن از زيان هاى شراب و قمار سخن به ميان مى آورد، منافع جزئى مادى و اقتصادى آن را كه براى گروهى حاصل مى شود، ناديده نمى گيرد و مى فرمايد:
يسئلونك عن الخمر و الميسر قل فيهما إ ثم كبير و منافع للنّاس و إ ثمُهما أكبر من نفعهما
اى پيامبر از تو درباره حكم شراب و قمار مى پرسند بگو در اين دو گناهى بزرگ و سودهايى براى مردم است، امّا زيان گناه آن دو بيشتر از سود آن هاست.
مسلما اين طرز سخن گفتن در شنونده تأثير عميق ترى مى بخشيد.
۴. بايد در برابر بدى ها و كينه توزى ها مقابله به مثل نكند، بلكه طريق محبت، رأفت و گذشت را پيش بگيرد؛ چرا كه «مقابله به ضدّ» در اين گونه موارد تأثير فوق العاده اى در نرم كردن قلب دشمنان لجوج دارد. چنانكه قرآن مجيد مى فرمايد:
لا تستوى الحسنة و لا السّيئة ادفع بالّتى هى أحسن فإ ذا الّذى بينك و بينه عداوة كأنّه ولىّ حميم
نيكى و بدى يكسان نيست. (اى پيامبر) بدى را با بهترين روش دفع كن، در اين هنگام آن كس كه بين تو و او دشمنى است، گويى دوست صميمى است.
۲. جدال به غير اَحسن
امام صادقعليهالسلام
مى فرمايند:
اما جدال به غير اَحسن اين است كه بر مسئله باطلى گفت و گو كنى و به امر باطل و بيهوده اى به تو اشكال شود و از دليلى كه خداوند برايت قرار داده است بهره نگيرى. در اين صورت يا قول طرف مقابل را انكار مى كنى يا مطلب حقّى را كه او با آن، مدّعاى باطل خود را به كرسى مى نشاند، منكر مى شوى. در هر حال به خاطر ترس از اين كه نكند آن حرف حقّ عليه تو تمام شود، منكر حرف حقّ مى شوى ؛ چرا كه راه خلاصى از اين مخمصه را نمى دانى. لذا بر شيعيان ما حرام است كه فتنه و بازيچه دست ديگر برادران يا غلط انديشان قرار گيرند. غلط انديشان و باطل گرايان در صددند نقطه ضعف هاى افراد را شناسايى كنند و آن را به عنوان دليلى بر تأييد مطلب باطل خود تلقى نمايند. افراد ضعيف نيز به خاطر ضعفى كه از فرد محقّ مى بينند، به ضلالت كشيده مى شوند.
حضرت در پايان گفتارشان در توضيح بيشتر جدال به غير اَحسن فرمودند:
اما جدال به غير اَحسن آن است كه تو به دليل عدم توانايى در تميز و تشخيص بين حقّ و باطل، حقّ را انكار مى كنى و طرف مقابل را با انكار حقّ از باطلش منصرف مى سازى و اين كار حرام است ؛ زيرا تو هم مثل طرف مقابل باطل گرا شده اى. او حقّى را منكر شد و تو هم حق ديگرى را انكار نمودى.
قرآن و جدال اَحسن
قرآن كريم به مثابه معتبرترين و قطعى ترين سند اديان الهى، شيوه جدال را، اگر به صورت بهترين وجه باشد، تأييد كرده و دعوت مبلغان را بر آن استوار ساخته است :
ادع إ لى سبيل ربّك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالّتى هى أحسن
اى رسول به حكمت و برهان و موعظه نيكو به راه خدا دعوت كن و با بهترين روش با اهل جدل مناظره نما.
از آنجا كه مناظره گاهى به جدل و ستيزه نامطلوب كشيده مى شود و به جاى دستيابى به حقيقت، به خصومت منتهى مى گردد، قيد «اَحسن» را افزوده تا عالى ترين شيوه را به پيروانش بياموزد. قرآن در مقام مجادله ناروا مى فرمايد:
قل هاتوا برهانكم إ ن كنتم صادقين
بگو بر ادعاى خود برهان و دليلى بياوريد اگر راست مى گوييد.
قرآن كريم روح حقّطلبى و پيروى از بهترين سخن را به پيروانش خاطرنشان كرده و مى فرمايد:
... فبشّر عباد# الّذين يستمعون القول فيتّبعون أحسنه
بندگان را بشارت ده# آن بندگان كه چون سخنى را بشنوند، از نيكوترين آن پيروى مى كنند.
اسلام اجازه نمى دهد كسى در مباحث علمى و اعتقادى از جهل و گمان و تعبد كوركورانه استفاده كند:
و لا تقف ما ليس لك به علم إ نّ السّمع و البصر و الفؤ اد كلّ اولئك كان عنه مسؤ لا
و هرگز بر آنچه علم ندارى دنبال نكن چرا كه چشم و گوش و دل همه مسئول هستند.
از سوى ديگر با آيه «لا إ كراه فى الدّين قد تبيّن الرّشد من الغىّ
؛ هيچ اكراه و اجبارى در دين نيست. راه هدايت از گمراهى روشن و آشكار گرديد» آزادى عقيده را اعلام كرده و همزمان از پويندگان معرفت مى خواهد تعصبات ناروا، ترس، طمع و مصلحت انديشى هاى شخصى را كنار بگذارند و با تجهيزات كامل، رسالت هدايت مردم جهان را به عهده بگيرند و آنان را به خير و سعادت دعوت نمايند و اگر حكمت و برهان مؤ ثر واقع نشد، از طريق مجادله اَحسن آنها را هدايت و اقناع نمايند.
اين نوع مناظره، نه تنها با آزادى عقيده تعارض و تضادّى ندارد بلكه مظهر وجود آزادى است. چون انسان ذاتا حقيقت طلب و جستجوگر مى باشد و همواره مايل است حقّ را بشناسد و در مقابل آن تسليم شود. از اين رو، بهترين راه عرضه نظرات از طريق مواجهه و نقادى آن هاست.
در مناظرات اسلامى هدف واقعى، برطرف ساختن موانع و كشف حقيقت مى باشد و تنها ابزارهاى وصول به حقّ و كشف حقايق، عقل، منطق، دليل و برهان است و معيار صحت و سقم استدلال نيز مطابقت آن با واقع مى باشد.
سرچشمه اصلى مجادله به باطل
با توجه به آيات قرآن كريم منشأ و سرچشمه اصلى مجادله به باطل مى تواند موارد زير باشد كه عبارتند از:
۱. پايمال نمودن حقّ و اثبات باطل
و يجادل الّذين كفروا بالباطل ليدحضوا به الحقّ و اتّخذوا آياتى و ما أنذروا هزوا
و كافران با سخنان بيهوده و باطل مى خواهند با شيوه جدل، حق را پايمال سازند و آيات مرا و آنچه را كه براى انذارشان آمد، به استهزأ گرفتند.
و جادلوا بالباطل ليدحضوا به الحقّ فأخذتهم فكيف كان عقاب
و با سخن بيهوده و باطل مجادله كردند تا حق را پايمال سازند سپس ما آنها را به كيفر كفر گرفتيم و چه سخت عقوبت نموديم.
۲. نداشتن دليل و برهان
إ نّ الّذين يجادلون فى آيات اللّه بغير سلطان أتاهم إ ن فى صدورهم إ لّا كبر ما هم ببالغيه فاستعذ باللّه إ نّه هو السّميع البصير
آنان كه در آيات خدا بى هيچ حجت و برهانى راه انكار و جدل را پيمودند، جز تكبر و نخوت چيزى در دل ندارند كه به آرزوى نفسانى هم نخواهند رسيد. پس تو (از شرّ آن ها) به خداوند پناه ببر كه او شنوا و بيناست.
۳. جهالت
جهالت يكى از عوامل مجادله به باطل است.
لخلق السّماوات و الأرض أكبر من خلق النّاس و لكنّ أكثر النّاس لا يعلمون
البته خلقت آسمان ها و زمين بزرگ تر از آفرينش بشر است وليكن بيشتر مردم نمى دانند.
در حالى كه در آيات ديگر مسئله «كبر» مطرح شده بود. اين دو رابطه نزديكى با هم دارند؛ چرا كه سرچشمه كبر، جهل و نادانى و نيز عدم شناخت قدر خود با مقدار علم و دانايى خويشتن است.
و من النّاس من يجادل فى اللّه بغير علم و يتّبع كلّ شيطان مريد
و برخى از مردم از روى جهل و نادانى در كار خداوند جدل مى كنند و از هر شيطان گمراه كننده اى پيروى مى كنند.
و من النّاس من يجادل فى اللّه بغير علم و لا هدى و لا كتاب منير
و برخى از مردم از روى جهل و گمراهى و بدون هيچ كتاب و حجت روشن، در امر الهى به جدال مى پردازند.
۴. پيروى از وسوسه هاى شيطانى
... إ نّ الشّياطين ليوحون إ لى أوليائهم ليجادلوكم و إ ن أطعتموهم إ نّكم لمشركون
و همانا شياطين، دوستان خود را سخت وسوسه مى كنند تا با شما به مجادله برخيزند و اگر از آنها پيروى كنيد همانا شما مشرك خواهيد شد.
۵. عناد با حق و اصرار بر باطل
و يعلم الّذين يجادلون فى آياتنا ما لهم من محيص
و آنان كه در آيات ما راه جدل را مى پيماند بدانند كه براى آنها از قهر و عذاب ما هيچ مفرّ و نجاتى نيست.
يجادلونك فى الحقّ بعد ما تبيّن كأنّما يساقون إ لى الموت و هم ينظرون
آنان در حكم حق با تو مجادله كردند بعد از اين كه حق روشن و آشكار گرديد. گويى آنها را به سوى مرگ مى كشند و آنها به چشم مى بينند.
۶. كبر و غرور
إ نّ الّذين يجادلون فى آيات اللّه بغير سلطان أتاهم إ ن فى صدورهم إ لّا كبر ما هم ببالغيه فاستعذ باللّه إ نّه هو السّميع البصير
آنان كه در آيات خدا بى هيچ حجت و برهانى راه انكار و جدل را پيمودند، جز تكبر و نخوت چيزى در دل ندارند كه به آرزوى نفسانى هم نخواهند رسيد. پس تو (از شرّ آن ها) به خداوند پناه ببر كه او شنوا و بيناست.
سرنوشت ستيزه جويان مغرور
خداوند متعال در قرآن كريم سرنوشت كسانى را كه در آيات الهى به مجادله برمى خيزند و در برابر دلايل نبوّت و محتواى دعوت انبيا سر تسليم فرود نمى آورند، ترسيم كرده است. آنجا كه مى فرمايد:
آيا نديدى كسانى كه در آيات الهى مجادله مى كنند چگونه از راه حقّ منحرف مى گردند.
گفتگوهاى توأم با لجاجت و عناد، تقليدهاى كوركورانه و تعصب هاى بى پايه و اساس، سبب مى شود كه از صراط مستقيم به بيراهه كشيده شوند؛ چرا كه حقايق تنها در پرتو روح حق جويى آشكار مى گردد.
نكته قابل توجه اين كه خداوند متعال بارها از «مجادله كنندگان در آيات الهى» سخن به ميان آورده است كه در مواردى به صورت «إ نّ الّذين يجادلون فى آيات اللّه» مطرح شده و قرائن نشان مى دهد كه مقصود از «آيات اللّه» همان آيات نبوّت و محتواى كتب آسمانى است. البته از آنجا كه آيات توحيد و مسائل مربوط به معاد نيز در كتب آسمانى مطرح بوده، آنها نيز در قلمرو مجادله آنها قرار داشته است.
اين گونه افراد كه آيات الهى را تكذيب كرده اند براى توجيه عقايد و اعمال زشت خود مرتبا به مجادله و گفتگوهاى بى اساس مى پردازند.
توجه به اين نكته نيز لازم است كه «يجادلون» به صورت فعل مضارع است كه دلالت بر استمرار دارد.
فصل سوم : آداب و آفات مناظره
الف. شرايط و آداب بحث و مناظره
با توجه به اين كه مناظره در احكام دين، جزئى از دين است و شرايط، محل و زمان خاصى دارد هر كس كه به مناظره مشغول مى گردد، بايد شرايط و آداب آن را رعايت نمايد. همچنين اگر در اين امر از گذشتگان خصوصا اهل بيتعليهمالسلام
پيروى نمايد، موفقيت هايى را به دست مى آورد؛ چرا كه اخذ كليه علوم دينى از ايشان چه به صورت شفاهى، روايات وارده و يا به واسطه استنباط از اخبار و آثار و رواياتشان لازم و ضرورى است ؛ زيرا اهل بيت جز براى رضاى خدا و طلب حقّ مناظره نمى كردند.
مناظره و تبادل فكر و نظر، به عنوان يكى از شيوه هاى تبليغى، در صورتى كه اصول، شرايط و ضوابط خاص آن رعايت شود، مى تواند در راستاى دعوت و تبليغ به عنوان كارى مقدس و هدفدار، موفقيت هايى را حاصل نمايد. هر كس براى خدا و در راه او مناظره نمايد و هدفش جز به دست آوردن حق و اعتلاى آن نباشد، داراى علايم و مشخصاتى است كه از رهگذر آن، شروط و آداب مناظره روشن خواهد شد.
علماى اسلامى در جهت تحقق هدف تعالى آيه «ادع إ لى سبيل ربّك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالّتى هى أحسن
» موارد و حدودى را تحت عنوان آداب و اصول مناظره ذكر كرده اند و حفظ و رعايت آنها را در مقدمه ورود به بحث مناظره لازم دانسته اند كه در زير به برخى از آنها اشاره مى كنيم.
۱. قداست هدف ؛ اثبات حقّ و حقّ جويى
هدف از مناظره بايد مقدس باشد. يعنى مقصود مناظره كننده بايد اظهار و اثبات يك حقيقت باشد نه تظاهر، خود را مطرح كردن و ابزار حس غلبه و پيروزى. هدف و مقصود مناظره كننده بايد رسيدن به حقّ و يافتن و نماياندن آن باشد. منظور اهل بحث و مناظره نبايد به كرسى نشاندن گفتار و نظريه خود و اظهار حق بودن خويشتن باشد. اين گونه هدف گيرى در بحث و مناظره، جدال و ستيزه تلقى مى شود.
از نشانه هاى الهى بودن هدف مناظره اين است كه مناظره كننده جز در مواردى كه اميد تأثير در طرف مقابل وجود دارد، وارد مناظره نگردد و اگر بداند طرف بحث او، سخن وى را نمى پذيرد، زير بار حق نمى رود و بر رأى و نظر خود پافشارى مى كند، اگر چه خطا و اشتباه او كاملا روشن باشد، مناظره با او جايز نيست، زيرا بر اين گونه مناظرات، آفات و نتايج سوئى مترتب مى گردد.
از ديگر اهداف مناظره روشن شدن نظرات باطل است. دو عقيده متضاد بايد در مقام مجادله اَحسن و مناظره بررسى و نقد گردد تا بطلان يك عقيده و حق بودن نظريه ديگر معلوم گردد. در مقام مجادله، نبايد انگيزه تحميل عقيده و ارائه معلومات و اطلاعات منظور باشد؛ زيرا اين گونه اهداف، مناظره را به جدال و مرأ مى كشاند و خصومت و لجاجت را ايجاد مى كند. در اين صورت نه تنها ابهامات زايل نمى گردد، بلكه بر تاريكى ها و غموض آنها نيز افزوده مى شود.
مناظره كننده بايد در به دست آوردن حقّ، همچون كسى باشد كه دنبال گمشده خويش است ؛ چرا كه :
الحكمة ضالّة المؤمن فحيثما و جد أحدكم ضالّته فليأخذها
حكمت گم شده مؤمن است پس هر جا يكى از شما گم شده خود را يافت آن را برگيرد.
نبايد در اين كه حق به دست او يا به دست شخص ديگرى ظاهر مى شود، فرق و امتياز ببيند. بنابراين اگر طرف مقابل او در مناظره، وى را به اشتباهش آگاه ساخت و حق را برايش آشكار نمود، بايد از او بپذيرد.
۲. اولويت امر به معروف و نهى از منكر نسبت به مناظره
اشتغال به مناظره در صورتى درست است كه وظايف و تكاليف ديگرى كه مهم تر از آن است، در ميان نباشد. اگر مناظره درباره امر واجب به صورت مشروع برگزار گردد. به عنوان انجام يكى از واجبات كفايى محسوب مى شود. امّا اگر وظيفه و تكليف ديگرى كه داراى وجوب عينى و يا كفايى و مهم تر از خود مناظره است در ميان باشد، اقدام به مناظره جايز نخواهد بود.
از جمله اين واجبات امر به معروف و نهى از منكر است كه ممكن است مناظره كننده در مجلس مناظره با يك سلسله از منكرات مواجه گردد. همچنين گاهى مناظره كننده راجع به مسئله اى بحث و مناظره مى كند كه هيچ وقت براى كسى پيش نمى آيد و يا به ندرت اتفاق مى افتد. بنابراين مناظره بايد در مورد مسائل مهمى صورت پذيرد و يا به مسائلى بپردازد كه قريب الوقوع مى باشد؛ چرا كه مناظره در مسائل نادر، رياضت فكرى و استدلال و تحقيق بسيار مى طلبد.
بر اساس مراتب امر به معروف و نهى از منكر، مناظره مطلوب و مستحسن مناظره اى است كه مورد نياز بوده و نسبت به ساير مسايل در اولويت قرار گيرد. مناظره بايد به وقايع مهم دينى يا مسئله قريب الوقوع، اختصاص يابد.
به عبارت ديگر بايد موضوع مهم و حياتى را محور قرار دهد نه يك امر جزئى و پيش پا افتاده ؛ چرا كه اگر هر مسئله كم ارزش و يا مسائلى كه در آينده بسيار دور اتفاق مى افتد، مورد بحث و مناظره قرار گيرد، موجب اتلاف وقت مى گردد. همچنين اگر مسائل دينى مورد بحث قرار مى گيرد، بايد از جمله موضوعاتى باشد كه طرفين صلاحيت بحث درباره آن را داشته باشند. در هر صورت مناظره بايد سرنوشت ساز باشد.
۳. مناظره با افراد برجسته علمى
مناظره بايد با افرادى صورت پذيرد كه داراى استقلال علمى، صاحب نظر، برجسته و معروف باشند تا در صورتى كه مناظره كننده طالب حقّ باشد، بتواند از بياناتشان سودمند گردد. اكثر مناظره كنندگان از مناظره با دانشمندان چيره دست و بزرگان علم احتراز مى جويند؛ چون مى ترسند مبادا حقّ از رهگذر بيان آنها پديدار و آشكار گردد. لذا علاقه دارند با اشخاصى كه از لحاظ علمى در درجه پايين ترى قرار دارند مناظره كنند تا بتوانند افكار خود را بر چنين افرادى تحميل نمايند.
نيرنگى كه صاحبان مسلك ها و مذاهب دارند، همواره شاگردان خود را براى مناظره به مصاف مى فرستند تا در صورت محكوميت، بحث و گفت و گو به سرانجام مطلوب نرسد. بنابراين براى تثبيت حقّ بايد با افراد بلند پايه و معروف به مناظره پرداخت تا مباحث به نتيجه مطلوب برسد.
۴. داشتن اخلاص و انصاف در مناظره
مناظره كننده بايد خود را داعى الى اللّه بداند و پيوسته رسالت هدايتگرى و روشنگرى را در جهت اعتلاى كلمه حقّ، بر دوش خود احساس كند و علم و دانش را با اين هدف كه با نابخردان درافتد، با دانشمندان به جدال و ستيزه برخيزد و يا نظر مردم را به خود معطوف سازد، فرانگيرد؛ بلكه در گفتارش پويايى همان اهدافى باشد كه در پيشگاه خداوند متعال قرار دارد؛ چرا كه آنچه نزد خداست، پايدار و فناناپذير است.
مناظره كننده نبايد طرف مقابل خود را در مناظره در انتقال از دليلى به دليل ديگر و يا از سؤ الى به سؤ ال ديگر باز دارد، بلكه بايد امكاناتى را به وجود آورد تا آنچه در ذهن خويش فراهم آورده به كار گرفته و آن را ارائه نمايد و از خلال سخنان وى آنچه را مورد احتياج او در رسيدن به حقّ و حقيقت است، استخراج نمايد. همان طور كه بيان شد هدف مناظره عبارت از رسيدن به حقّ است و اگر در ضمن مناظره به آن دست يافت، بايد آن را بپذيرد و خداى متعال را سپاس گويد.
۵. رعايت ادب در مباحثه و رويارويى
مناظره بايد در چارچوب اخلاق پسنديده انجام شود تا به ستيزه جويى و ناسزاگويى و تكفير منتهى نگردد. براى يك مؤمن مقابله به مثل و فحاشى صحيح نيست، بلكه بايد با اخلاق نيكو و پرهيز از درگيرى ها طرف مقابل را متقاعد كرد تا اگر تفاهم حاصل نشد، دورى و تنازع هم ايجاد نشود. بايد از كلمات محبت آميز استفاده شود و مناظره با طرف مقابل محترمانه و مؤ دبانه صورت گيرد.
مناظره كننده بايد پيوسته از الفاظ محكم و قوى بهره گيرد و از به كارگيرى الفاظ ناشايست بپرهيزد، بايد از عبارات ركيك و كنايات اهانت بار و امثال آن كه موجب برانگيخته شدن انواع حساسيت و كينه توزى مى گردد اجتناب نمايد؛ چرا كه در اين صورت مناظره از حالت «اَحسن بودن» خارج شده و به ستيزه جويى و دشمنى مى انجامد.
مناظره كننده در هنگام بحث و گفت و گو صدايش را از حالت متعارف و معمول بلندتر نكند؛ زيرا اين كار نشانه ضعف و مغلوبيت است. بايد همواره با لحنى آرام و متين سخن بگويد تا گفتار او تأثير بيشترى در طرف مقابل داشته باشد.
رعايت ادب و نزاكت در مناظرات اقتضا مى كند كه به سخنان يكديگر دقيقا گوش فرا داده و كلام همديگر را قطع نكنند. ولو اين كه مقصود او را قبل از تمام شدن كلامش بفهمد. اخلاق مناظره ايجاب مى كند طرفين به يكديگر مجال سخن گفتن بدهند و تا مطلب طرف مقابل تمام نشده، كلامش را قطع نكند، تا هم مقصود او را كاملا بفهمد و هم اين كه محترمانه برخورد كرده باشد. دور از ادب و نزاكت است كه انسان در بين كلام ديگرى حرف بزند. چه بسا ممكن است گفتار طرف مقابل مجمل و مبهم بماند و پاسخ با پرسش، تناسب پيدا نكند.
تا بحث درباره يك موضوع به جايى نرسيده، وارد مبحث ديگرى نشوند؛ چرا كه در اين صورت بحث ها با هم مخلوط شده و نتيجه اى حاصل نمى شود.
۶. اجتهاد مناظره كننده
بعضى معتقدند كه مناظره كنندگان بايد در فن مناظره مجتهد باشند، ولى گروهى پا را فراتر گذاشته و اظهار داشته اند كه بايد مجتهد و صاحب نظر باشند تا در همه مسائلى كه پيش مى آيد بتوانند نظرات خود را بيان نمايند. ليكن حقّ اين است كه مناظره كننده در شيوه مناظره بايد اجتهاد داشته باشد و در موضوعى كه به مناظره گذاشته مى شود تا سر حدّ اجتهاد پيش رفته باشد.
براى شركت كنندگان در مناظره لازم است توان خود را در آوردن تمثيل و تشبيه تقويت نمايند، از اشعار و متون دينى، فلسفى، علمى و كلمات بزرگان و حوادث تاريخى نيز بهره گيرند. مناظره كنندگان بايد بر محتواى بحث مسلط بوده و پيش از شركت در جلسه، درباره موضوع بحث تحقيق كرده باشد و با ابعاد مختلف آن آشنا باشد تا در مقام گفت و گو به معضل مبهمى گرفتار نگردد و در سير بحث متوقف نشود. مناظره آگاهى و مايه هاى علمى لازم دارد و گرنه به بن بست كشيده مى شود. به همين جهت امام صادقعليهالسلام
بعضى از اصحابش را از مناظره كردن نهى مى كرد.
ب. آفات و نتايج سوء مناظره نادرست
در اين قسمت به آفات مناظره نادرست و نتايج سوء آن مى پردازيم تا روشن شود كه مجادله به غير اَحسن چگونه موجبات شكست در بحث و گفت و گو را فراهم مى كند. مناظره اى كه به منظور غلبه بر ديگران، فضل فروشى و مباهات صورت پذيرد، سرچشمه رفتارهايى است كه از نظر خداوند متعال، ناستوده و از ديدگاه شيطان، پسنديده است.
اگر حس علاقه به غلبه بر ديگران و اسكات آنها در مناظره و نيز جاه طلبى و مباهات، بر روحيه كسى مستولى گردد، اين گونه تمايلات وى را به اظهار و ارتكاب علنى تمام پليدى ها سوق مى دهد كه به عنوان آفات و نتايج سوء مناظره هاى نادرست تلقى مى گردد. برخى از اين آفات عبارتند از:
۱. نپذيرفتن حقّ
يكى از آفات مناظره، نپذيرفتن حقّ، كراهت از آن و حرص و تمايل شديد به مبارزه با آن از طريق جدال و ستيزه است. در اين صورت براى مناظره كننده از اين كه حقّ بر زبان طرف مقابل وى ظاهر گردد بسيار ناخوشايند است و در اين صورت با توسل به تلبيس و نيرنگ به منظور انكار حقّ مى كوشد مناظره ادامه يابد تا اين كه حقّ را پايمال سازد.
از اين رو، مبارزه و ستيزه جويى به صورت عادت و طبيعت ثانوى او مى گردد و براى اظهار فضل و خرده گيرى از خصم، نسبت به هر سخنى كه به گوشش مى رسد، اعتراض مى كند؛ گر چه طرف مقابل او بر حقّ باشد.
در نظر خداوند متعال، كسى كه حقّ را تكذيب مى كند و كسى كه به او افترا مى بندد، يكسانند و از نظر جرم و گناه روحى و اخلاقى با هم برابرند و در اين باره مى فرمايد:
و من أظلم ممّن افترى على اللّه كذبا أو كذّب بالحقّ لمّا جأه أليس فى جهنّم مثوى للكافرين
آيا از كسى كه بر خداوند دروغ بست و با آنكه حقّ به او رسيده، آن را تكذيب كرد، ستمكارتر هست؟
اگر مباحثه و جدال صرفا براى غلبه و اسكات خصم باشد، نه تنها موجب نيل به اهداف مقدس نخواهد شد، بلكه باعث ظهور تكبر، غرور، حسد و خود باختگى مى شود. خصلت جاه طلبى، عجيب و غرور را در غلبه كنندگان زنده كرده و روحيه يأس، شكست و انحطاط را در طرف مغلوب به وجود مى آورد. جاه طلبى و مباهات بر ديگران، سرچشمه بسيارى از پليدى هاى اخلاقى است. پس عدم پذيرش حق و تكذيب آن، استكبار است و جدال نيز مستلزم چنين حالتى است ؛ يعنى اين كه انسان را وادار مى كند زير بار حقّ نرود و آن را تكذيب نمايد.
از ابى دردأ، وائله و انس روايت شده كه گفتند روزى پيامبر بر ما وارد شد در حالى كه بر سر يك مسئله دينى بحث و مجادله داشتيم. رسول خدا آن چنان سخت غضبناك شد كه تا آن زمان چنين خشمى از او نديده بوديم. سپس فرمود:
ملت هاى قبل از شما به علت مجادله و ستيزه جويى، گرفتار انحطاط و نابودى شدند. از مرأ و جدال دست برداريد؛ زيرا يك فرد با ايمان با كسى به مجادله بر نمى خيزد و ستيزه گر، سخت زيانكار است. من در روز قيامت از ستيزه گران شفاعت نمى كنم و اگر كسى دست از مجادله بردارد با اين كه مى داند حقّ با اوست، براى چنين شخصى سه قصر در بهشت ضمانت مى كنم. خداوند متعال پس از شرك، مرا از مجادله نهى فرموده است.
امام صادقعليهالسلام
در حديثى مى فرمايد:
ثلاث من لقى اللّه عزّ و جلّ بهنّ دخل الجنّة من أىّ باب شأ من حسن خلقه و خشى اللّه فى المغيب و المحضر و ترك المرأ و إ ن كان محقّا
سه گروه هستند كه وقتى خداوند را ملاقات مى كنند به آنها مى فرمايد از هر درى كه مى خواهيد وارد بهشت شويد. آن سه دسته عبارتند از كسى كه خوش اخلاق است، كسى كه در آشكار و نهان از خداوند بترسد، و كسى كه مرأ را ترك كند اگر چه بر حقّ باشد.
۲. تظاهر و رياكارى
يكى ديگر از آفات مناظره، ريا و تظاهر نسبت به مردم، سعى و تلاش براى به دست آوردن دل آنان و جلب توجه آنها به خود مى باشد تا به اين وسيله رأى و نظر او را تأييد نموده و او را در برابر طرف مقابل در مناظره يارى نمايند. ريا، نوعى بيمارى است كه انسان را به بزرگ ترين گناهان فرا مى خواند و مناظره كننده اى كه رياكار باشد، هدفش خودنمايى و جلب ستايش مردم نسبت به خود است و در روايتى آمده است :
ثلاث علامات للمرائى ينشط إ ذا رأى النّاس و يكسل إ ذا كان وحده و يحبّ أن يحمد فى جميع أموره
ريا كار سه مشخصه و نشانه دارد: آنگاه كه مردم را مى بيند با نشاط مى گردد، هنگامى كه تنها است كسل و بى حال است و دوست دارد مردم او را در تمام كارهايش بستايند.
إ نّ المرائى يدعى يوم القيامة بأربعة أسمأ يا كافر يا فاجر يا غادر يا خاسر حبط عملك و بطل أجرك فلا خلاص لك اليوم فالتمس أجرك ممّن كنت تعمل له
در روز قيامت شخص رياكار با چهار اسم خوانده مى شود: اى كافر، اى گناهكار، اى فريبكار متظاهر، و اى زيانكار. عمل و رفتار تو نابود شد و اجر و پاداش تو تباه گشته است. امروز هيچ راه نجاتى ندارى. پس بايد اجر و پاداشت را از كسى مطالبه كنى كه به خاطر او عمل مى كردى.
شخص رياكار و كسى كه اهل تظاهر و فضل فروشى باشد، هدفش جز غلبه و اسكات خصم و كسب شهرت و شخصيت اجتماعى نيست و با چنين روحيه اى نمى توان در دل ها نفوذ كرد و حقّ را به پيروزى رسانيد؛ زيرا شهرت طلبى، كسب موقعيت اجتماعى و رياكارى براى هميشه مخفى نمى ماند، بلكه از فحواى كلام و لحن مناظره كنندگان كاملا معلوم مى گردد و حتى از اين كه بگذريم باعث فساد روح و اخلاق مى شود و در نتيجه مناظره به هدف هاى صحيح و نتايج مطلوب نمى رسد.
۳. خشم و غضب
غالبا مناظره كننده نمى تواند خود را از تيررس خشم و غضب دور نگه دارد به ويژه اگر به سخن او ايراد و اشكال وارد نمايند، گفتار و سخن او را رد كنند و استدلال او در مقابل مردم غير قابل قبول تلقى گردد. خشم و غضب مناظره كننده، گاهى به حقّ و گاهى نادرست و نارواست. خداوند متعال و رسول گرامى او، خشم و غضب را، به هر كيفيتى كه صورت پذيرد، نكوهش كرده اند.
روايت شده كه شخصى به رسول خداصلىاللهعليهوآله
عرض كرد: مرا به عملى راهنمايى و توصيه فرما كه مختصر و سودمند باشد. حضرت فرمودند: خشمگين نشود. آن مرد دوباره همان درخواست خود را تكرار كرد، باز هم حضرت فرمودند: خشمگين نشو.
خشم و غضب آفت مناظره است. آنان كه مورد اعتراض قرار مى گيرند و دلايلشان را به حقّ و يا ناروا نقض مى نمايند، ناگهان بر مى آشوبند و فضاى مناظره را به جنگ و جنجال مى كشانند.
مناظره بايد بر اساس خير خواهى و هدايت صورت گيرد تا آنجا كه خداوند در قرآن مى فرمايد:
فقولا له قولا ليّنا لعلّه يتذكّر أو يخشى
و با او با آرامى و نرمى سخن بگوييد شايد او متذكر شود و يا از خدا بترسد.
گفتار نرم از قلب رئوف برمى خيزد و اصولا محبت دل ها را نرم و براى پذيرش حقّ آماده مى سازد. كلماتى كه به كينه و غضب آلوده شود، نمى تواند راهگشا و هدايتگر باشد، اقتضاى موعظه حسنه و مجادله اَحسن اين است وگرنه مناظره دچار آفت مى شود.
در فضاى مناظره بايد صفا و محبت حاكم باشد؛ زيرا با كينه و دشمنى هرگز نمى توان حقّ را به كرسى نشاند. حربه عاطفه بسيار قاطع و برنده است. چون غرض اصلى ارشاد و راهنمايى است، لازم است در قدم اول با محبت، قلب طرف مقابل را صيد كرد و عقل او را با استدلال خاضع نمود و او را با عاطفه به اعتراف وادار كرد. لذا خشم و غضب در اين امر موجب شكست در بحث ها و گفت و گوها مى شود.
۴. كينه توزى و حسد
از نتايج سوء خشم و غضب، حقد و كينه است. وقتى انسان به خاطر عدم توانايى بر اِعمال غضب، خشم خويش را فرو مى نشاند، اين حالت به صورت حقد در دل او جاى مى گيرد.
مقصود از حقد اين است كه قلب انسان با احساس بغض و نفرت همراه باشد. حقد و كينه كه ثمره غضب و خشم است، امور زشت و حالات ناپسندى را براى انسان به ارمغان مى آورد كه عبارتند از حسد، ناسزاگويى در برابر حوادث ناخوشايند، عزلت و كناره گيرى از مردم، به زبان آوردن سخنان ناروا و زشت از قبيل دروغ، غيبت و... كه همه اين امور نكوهيده و ناپسند از نتايج و آثار سوء حقد و كينه توزى مى باشد. تمام اين حالات درونى و روانى، درجه و پايه دين و ايمان انسان را به انحطاط و سقوط مى كشاند.
فرد كينه توز در صورتى كه قادر به مجازات طرف مناظره خود باشد، مى تواند سه حالت را در پيش بگيرد:
۱. حقّ طرف خود را به طور كامل و بدون كم و كاست ادا نمايد، كه اين كار عين «عدل» و عدالت خواهى است. اين رفتار، اوج مرتبه و درجه انسان هاى صالح و شايسته اى است كه افراد مؤمن بايد با چنين خصلتى خو بگيرند.
۲. از طريق عفو و گذشت نسبت به او احسان كند، كه چنين گذشتى همان «تفضّل» است كه راه و رسم صديقين و افراد راستين مى باشد.
۳. به طرف مقابل ستم كند بدون آنكه مستحقّ ظلم باشد، كه چنين عملى را «جور» گويند، كه اين شيوه اراذل و انسان هاى پست است.
از ديگر آفات و عوارض مضرّ مناظره، حسد است كه نتيجه و ثمره حقد مى باشد. غالبا مناظره كننده از حسد نسبت به طرف مقابل خود در امان نيست ؛ زيرا گاهى برطرف خود، غالب و گاهى در برابر او مغلوب مى گردد. آنگاه كه غلبه با او نباشد و يا سخنش مورد ستايش ديگران قرار نگيرد، آرزو مى كند كه كاش غلبه و پيروزى از آنِ او بوده و طرف مقابل او از آن محروم باشد، كه اين گونه آرزو و تمنا عين حسد است. چون علم و دانش از بزرگ ترين نعمت هاى الهى است. پس وقتى مناظره كننده آرزو كند كه چنين غلبه و پيروزى و لوازم آن، از آنِ او باشد و طرف مقابل از آن محروم ماند، در حقيقت نسبت به او حسد ورزيده است. چنين حالتى به هر مناظره كننده اى دست مى دهد و دچار چنين روحيه ناستوده اى مى گردد.
ابن عباس مى گويد:
علم و دانش را در هر جايى كه يافتيد، فراگيريد و گفتار برخى از فقها درباره برخى ديگر را نپذيريد. چون اختلاف آنها در نتيجه تفاوت آرا و نظراتشان مى باشد.
۵. سخنان ناروا و گفتارهاى حرام
به زبان آوردن سخنان ناروا و زشت از قبيل دروغ، غيبت و... از نتايج مناظره نادرست مى باشد؛ زيرا مناظره نادرست، از نقل سخنى كه به منظور نكوهش و توهين به طرف هاى مقابل است، عارى نيست. بنابراين مناظره كننده ناگزير دچار غيبتى خواهد شد كه خداوند آن را به «أكل ميته» تشبيه نموده است.
گاهى مناظره كننده سخنان طرف مقابل را تحريف كرده و در نتيجه مرتكب دروغ و افترا مى گردد و گاهى نيز نمى تواند زبانش را حفظ كند و آشكارا به او نسبت حماقت، جهالت، نادانى و كم فهمى مى دهد، كه در نتيجه اين اعمال فرد آبرومندى را بى آبرو مى سازد و حرمت او را از بين مى برد.
۶. تكبّر و خود بزرگ بينى
تكبّر و خود برتربينى نسبت به ديگران از ديگر آفات مناظره مى باشد. امام صادقعليهالسلام
مى فرمايند:
من تواضع للّه رفعه اللّه و من تكبّر وضعه اللّه
هر كس تكبّر ورزد خداوند او را خوار مى گرداند و هر كس تواضع و فروتنى نمايد، خداوند او را بالا مى برد.
ممكن است بحث و مناظره، با تكبّر و اظهار برترى نسبت به ديگران همراه باشد. هرگاه مناظره در محفلى صورت پذيرد، در اين صورت انسان سعى دارد زير بار سخن حقّ ديگران نرود و سعى مى كند آرا و نظرات آنها را نپذيرد، ولو اين كه حقانيت سخن آنها بر مناظره كننده كاملا ثابت و روشن گردد؛ زيرا بيم غلبه و پيروزى آنان بر خود را دارد و حتى اگر اشتباه او كاملا محرز و آشكار هم باشد، حاضر نيست به اشتباه خويش اعتراف نمايد. چنين روحيّه اى، نمايانگر كبر و خودبزرگ بينى، يعنى همان صفت رذيله اى است كه پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآله
در نكوهش آن مى فرمايد:
لا يدخل الجنّة من فى قلبه مثقال ذرة من الكبر
حتى اگر به مقدار ذرّه اى كبر و غرور در قلب كسى باشد، به بهشت وارد نمى شود.
همچنين در حديث قدسى آمده است :
العظمة إ زارى و الكبريأ ردائى فمن نازعنى فى شى ء منهما قصمته
شكوه و عظمت پوشش من و كبريا و بزرگى، رداى من است. اگر كسى در اين دو صفت با من به نزاع برخيزد، او را در هم شكسته و نابود مى سازم.
۷. تجسس و كنجكاوى در عيوب طرف مناظره
پى گيرى و تجسس در عيوب و زشتى هاى افراد از ديگر آفات مناظره مى باشد. شخص مناظره كننده، در صدد يافتن و جستجوى لغزش و زبانى و يا ديگر لغزش هاى طرف مقابل خود مى باشد تا از آن به عنوان حربه اى براى تحكيم سخنان، و پاكى كاذب خويش به كار ببرد و احيانا كمبود و نقايص خود را به آن وسيله جبران نمايد.
گاهى مناظره كننده با تحقيق و كنجكاوى به احوالات درونى اشخاص و عيوب و نواقص طرف مقابل خود دست مى يابند و از آن عيوب به عنوان دستاويزى براى كوبيدن طرف مقابل استفاده مى نمايند و از اين كه او را به اين وسيله بى آبرو و شرمسار نموده است، اظهار خوشحالى و سرور مى نمايد. خداوند اين قبيل افكار و رفتار ناستوده را نهى كرده و فرموده است : «و لا تجسّسوا
؛ در حالات و كيفيات رفتار و گفتار مردم تجسس نكنيد».
همچنين در گفتار معصومينعليهمالسلام
نيز اين امر نكوهش شده و در اين باره به عنوان مثال آمده است :
نزديك ترين راهى كه انسان را به مرز كفر مى رساند، اين است كه فردى با شخص ديگر بر اساس دين طرح دوستى بريزد و درصدد تحقيق و برشمردن لغزش هاى او برآيد تا به آن وسيله در موعد مورد نظر، او را سرزنش و ملامت نمايد.
۸. شادمانى از اندوه ديگران و نارضايتى از شادمانى ديگران
يكى از آفات مناظره اين است كه مناظره كننده از بيچارگى و اندوه ديگران احساس شادى نمايد و از خوشحالى و سعادت آنها رنجور و اندوهگين گردد. اين حالت غالبا در قلوب كسانى راه دارد كه به اسكات افراد علاقه مند هستند و حس اشتياق به اظهار فضل نسبت به برادران ايمانى شان بر قلب آنها چيره شده است.
طبق رواياتى كه از ائمه اطهارعليهمالسلام
رسيده است، ساده ترين و ناچيزترين حقّ يك مسلمان بر مسلمان ديگر آن است كه براى او خواهان همان چيزهايى باشيم كه دوستدار آنها براى خويشتن هستيم و از همان چيزهايى كه براى خود متنفر هستيم، براى او نيز تنفر داشته باشيم.
۹. خودستايى
گاهى مناظره كننده يا با صراحت بيان و يا با اشاره و كنايه به خاطر تأييد سخن خود، و زشت و نادرست جلوه دادن سخن ديگران، به نوعى خودستايى دچار مى شود و غالبا اين حالت درونى را اظهار مى نمايد. در حالى كه خداوند متعال مى فرمايد: «فلا تزكّوا أنفسكم
؛ و خودستايى نكنيد»
از حكيمى پرسيدند كه آن سخن درستى كه اظهارش زشت و نادرست است، چيست؟ پاسخ داد: اين كه انسان خودش را ستايش و تمجيد نمايد.
مناظره نيز به جهت اين كه طرفين براى اثبات غلبه و تفضيل خود بر ديگرى تلاش مى كنند، خالى از خودستايى نمى باشد؛ به عنوان مثال آنجا كه مناظره كننده مى گويد: «من از افرادى نيستم كه اينگونه مطالب براى آنها ناآشنا و مبهم است».
گاهى نيز مناظره كننده به خاطر ترويج سخنانش از روى تكبّر و غرور و تفاخر، خودستايى مى كند. بايد توجه داشت كه خودستايى علاوه بر اين كه زشت و ناپسند است، مورد نهى خداوند متعال نيز مى باشد و از قدر و منزلت انسان در نظر ديگران مى كاهد.
۱۰. نفاق و دو رويى
گاهى مناظره كنندگان به نفاق و دوگانگى شخصيتى دچار مى شوند. به اين صورت كه طرفين مناظره در ملاقات با يكديگر اظهار محبت و اشتياق كرده و تظاهر به خوشحالى و شادمانى مى نمايند. در حالى كه در همان حال بغض و كينه اى درون آنها را فرا مى گيرد. پيامبرصلىاللهعليهوآله
مى فرمايد:
إ ذا تعلّم النّاس العلم و تركوا العمل و تحابوا بالألسن و تباغضوا بالقلوب و تقاطعوا فى الأرحام لعنهم اللّه عند ذلك فأصمّهم و أعمى أبصارهم
آنگاه كه مردم علم و دانش را فرا مى گيرند، و ليكن آن را به كار نمى بندند و با زبان نسبت به هم اظهار دوستى مى كنند ولى قلبا كينه ديگران را به دل دارند و رشته ارتباط با خويشاوندان و نزديكان را از هم مى گسلند، خداوند متعال آنان را از رحمت خويش، طرد نموده و آنها را كور و كر مى سازد.
در پايان بايد متذكر شد كه مناظره كنندگان از لحاظ پايه و موقعيت، در رابطه با اين آفات، اوضاع مختلفى دارند كه به هر حال از رهگذر مناظره به آنها مبتلا مى گردند. حتى عظيم ترين شخصيت هاى دينى و خردمندترين افراد، گاهى به برخى از اين آفت ها دچار مى شوند.
عامل عمده و اساسى كه چنين خصايص ناپسندى را در قشرهاى مختلف ايجاد مى كند، فراگيرى علم و دانش براى هدفى غير الهى است و چون در مسير پويايى افراد از علم، غير خدا مطرح است و اهداف دنيايى سراسر اين مسير را در برمى گيرد، از اين جهت گرفتار چنين آفاتى مى شوند.