صبر لازمه بلا و رنج است، و شكر همراه نعمت و فرح، و چگونه در مصيبتها و بلاهاى دنيوى حكم به جمع آن دو مى كنيد؟
مى گوئيم : هر يك از نعمت و بلا به مطلق و مقيد تقسيم مى شود : نعمت مطلق مانند سعادت اخروى و علم و ايمان و اخلاق حسنه در دنيا، و نعمت مقيد در دنيا - يعنى آنچه از جهتى نعمت و صلاح است و از جهتى بلا و فساد - مانند مال كه از جهتى دين را اصلاح مى كند و از جهتى آن را تباه مى سازد. و بلاى مطلق، مثل شقاوت اخروى و كفر و جهل و اخلاق بد و گناهان در دنيا، و بلاى مقيد، مانند مصائب دنيا، از فقر و ترس و بيمارى و ديگر اقسام رنجها و محنت ها، كه اگر چه در دنيا بلا بشمار مى روند، و ليكن در آخرت نعمت اند. و با ديده تحقيق، خالى از كفاره گناه يا رياضت نفس يا افزونى تجرد يا بالا رفتن درجه نيست.
پس به ازاء نعمت مطلق بايد شكر مطلق كرد، و اجتماع صبر با آن معنى ندارد، و صبرى كه با آن جمع مى شود منافاتى با آن ندارد، چنانكه بيان آن خواهد آمد.
و بر بلاى مطلق و صبر امر نشده است، زيرا صبر كردن به كفر و معصيت معنى ندارد، بكله بى صبرى بر آن و سعى در ترك آن واجب است. و اما بلاى مقيد است كه صبر و شكر در مورد آن جمع مى شوند، و اجتماع آنها در يك جهت نيست تا اجتماع دو ضد لازم آيد، بلكه اين صبر از جهت غمگين شدن و درد و رنج در دنياست، و اين شكر از اين حيث است كه به سعادت اخروى و آنچه ذكر شد رهنمون مى گردد.
و اگر بر جهتى شريف و والا صبر نكند، و بر جهتى كه خير او در آن است شكر نگزارد، بلائى مطلق مى گردد كه ترك آن بوسيله بازگشت به صبر و شكر لازم است. و اما نعمت مقيد، مانند مال و ثروت، اگر به بهبود دين رهنمون شود نعمت مطلق است كه شكر آن واجب است، و محل صبر نيست، و اگر منجر به تباهى دين گردد بلاى مطلق است كه ترك آن واجب است، و اگر به بلاى دنيا بكشاند، مثل اينكه مال او سبب هلاك فرزندان و فساد مزاج وى شود، و يا از دست رفتن آن مال باعث گرفتارى به بعضى از مصائب دنيوى گردد، در حكم بلاى مقيد است.
در باب صبر خواهد آمد كه : صبر گاهى بر طاعت است و گاهى بر معصيت، و در اين هر دو شكر و صبر تحقق مى يابد، زيرا شكر - چنانكه دانستى - اين است كه نعمت را از خدا بشناسى و به آن شاد باشى، و نعمت را در جهت حكمت مقصود از آن صرف كنى، و صبر - چنانكه خواهد آمد - پايدارى انگيزه دين، يعنى عقل نظرى، در مقابل انگيزه هواى نفس، يعنى قوه شهويه است. و شكى نيست كه در بجا آوردن طاعت و ترك گناه ثابت مذكور تحقق مى يابد، زيرا انگيزه دين براى حكمت دفع انگيزه هوى آفريده شده، و اداى طاعت و ترك معصيت همان صرف نعمت در جهت مقصود است. و تو آگاهى كه اگر چه شكر و صبر در اين طاعت و ترك اين معصيت تحقق يافته است، ليكن آنچه بر آن صبر مى شود همين طاعت و ترك همين معصيت است، زيرا صبر در واقع بر اينهاست، و اما شكر نسبت به انگيزه دين است، يعنى عقلى كه باعث اين طاعت و ترك اين معصيت شده، پس مورد شكر انگيزه دين است نه خود طاعت و ترك معصيت. و اختلاف است كه متعلق صبر و شكر چيست، زيرا فعل صبر همان پايدارى و مقاومت است، و آن عين طاعت و ترك معصيت است، و فعل شكر همان صرف نعمت در مقصود حكمت است، و آن نيز عين طاعت و ترك معصيت است.
و نيز مى توان گفت كه : هر كه اين طاعت را بجا آورده و اين معصيت را ترك نموده، مى داند كه آن دو از خداست و به آن شاد است، و طاعت ديگرى براى شكر آن بجا مى آورد. و بنابر اين دو متعلق شكر و صبر در اين طاعت و ترك اين معصيت، يعنى مورد شكر و مورد صبر، يكى مى شوند، زيرا اين دو خود اين طاعت و ترك اين معصيت است، و تنها فعل آن دو مختلف است، چه فعل صبر همين طاعت و ترك همين گناه است، و فعل شكر حمد كردن يا طاعتى ديگر است.
فصل ۷۴ : تندرستى بهتر از بيمارى است
از آنچه در فضيلت /بلاى دنيا و منتهى شدن به سعادت ابدى ذكر شد گمان مكن كه بلا و مصيبت بهتر از سلامت و عافيت در دنياست، بلكه با وجود همه آنچه گفتيم عافيت در دنيا بهتر از بلا و مصيبت است، پس زنهار از خدا طلب بلا و مصيبت در دنيا نكنى، كه رسول خداصلىاللهعليهوآله
در دعاى خود از بلاى دنيا و بلاى آخرت به خدا پناه مى جست، و او و پيامبران و اوصياءعليهمالسلام
مى گفتند :
ربنا آتنا فى الدنيا حسنة، و فى الا خرة حسنة.
«بار خدايا در دنيا به ما نيكوئى ده، و در آخرت نيز نيكوئى عطا كن»، و از شماتت دشمنان و بدى قضا به خدا پناه مى بردند.
و پيغمبر اكرمصلىاللهعليهوآله
مى فرمود :
سلوا الله العافية، فما اعطى عبد افضل من العافية الا اليقين.
«از خدا عافيت طلب كنيد، كه به هيچ بنده اى بجز يقين چيزى برتر از عافيت عطا نشده است»، و مراد از يقين عافيت دل از جهل و شك است، كه آن بالاتر و شريفتر از عافيت بدن است. و در دعاى خودصلىاللهعليهوآله
مى گفت : «و عافيت را دوستتر دارم».
و بالجمله : اين مطلب روشنتر از آنست كه نيازى به شاهد و دليل داشته باشد.
زيرا بلا تنها وقتى نعمت مى گردد كه در دنيا و آخرت چيزى بيشتر از آن حاصل شود، و اميد ثواب آخرت در آن باشد، و موجب تجرد نفس و بريدن و گسستن از دنيا و ميل به آخرت گردد. پس بايد از خداوند تمام نعمت را در دنيا و ثواب را در آخرت، و كناره گيرى و دورى از خانه فريب و باز گشتن و رو نمودن به خانه جاويد را طلب كرد، كه او قادر است همه اينها را عطا فرمايد.
و آنچه از بعضى عرفا نقل شده كه مصيبت و بلا را مى خواستند، چنانكه يكى از ايشان گفته است : «دوست دارم كه پلى بر دوزخ باشم كه خلق بر من بگذرند و جملگى نجات يابند، و من در آتش باشم» و سمنون محب گفته : و ليس لى فى سواك حب، فكيفما شئت فاختبرنى.
«مرا در غير تو حبى نيست، پس هر گونه خواهى مرا بيازما»، از راه غلبه محبت است، به طورى كه محب در دل خود گمان مى كند كه بلا را دوست دارد. و اين حالتى است كه او را فرو گرفته و حقيقتى ندارد. زيرا هر كه از جام محبت جرعه اى كشيد مست مى شود، و هر كه مست شد گفتارش گشادگى و فراخى مى يابد، و چون مستى برطرف شد مى فهمد كه آنچه بر او غلبه داشت حالتى بود كه حقيقت ندارد.
پس هر چه از اين گونه سخنان بشنوى كلام عاشقان و از فرط محبت است، و شنيدن گفتار عاشقان هر چند لذت مى بخشد و ليكن اعتماد را نشايد. و منقول است كه «جفت فاخته از او كام مى خواست و او مانع مى شد، گفت : چه چيز تو را از من مانع مى شود، كه اگر بخواهى ملك سليمان را زير و زبر كنم بخاطر تو چنين مى كنم» ؟
سليمانعليهالسلام
اين را شنيد و او را طلبيد و بر اين گفته عتاب نمود، گفت : «اى پيغمبر خدا كلام عاشقان حكايت كردنى نيست». و نقل شده است كه : «سمنون محب بعد از آنكه بيت مذكور را گفت، به بيمارى قبض و درد شكم گرفتار شد. پس فرياد مى زد و بى تابى مى نمود، و از خدا عافيت مى خواست، و از گفته خود اظهار پشيمانى مى كرد، و بر در مكتب خانه ها مى گشت و به كودكان مى گفت : براى عموى دروغگوى خود دعا كنيد». پس، اينكه بلا نزد بعضى از دوستداران محبوبتر از عافيت است، براى اين است كه مى دانند رضاى محبوب در آن است، و اينكه رضاى محبوب نزد ايشان محبوبتر و لذت بخش تر از عافيت است اين تنها هنگام شيفتگى و جوشش محبت است، و پايدار و بر دوام نيست.
با وجود اين، بدان كه ظاهر بعضى از اخبارى كه در باب صبر خواهد آمد دلالت دارد بر اينكه : در بهشت درجاتى عالى هست كه كسى بدانها نمى رسد مگر به مصائب دنيوى و صبر و شكر بر آنها، و اين را ابتلاى بزرگان نوع انسان، از انبياء و اولياء، به مصيبت هاى بزرگ در دنيا تاييد مى كند، و نيز وارد شده است كه «بزرگترين بلاها بر انبياء و سپس بر اولياء و بعد بر هر كه مرتبه اش بيشتر و بالاتر است گماشته شده است».
و بنابر اين، آشكار است كه اصلح بودن هر يك از بلا و عافيت نسبت به اختلاف حالات و مراتب مردمان مختلف مى شود. پس هر كه صاحب نفس قوى و در بلا صابر و شاكر باشد، و بلا او را از ذكر و فكر و حضور قلب و انس به خدا و طاعات و رو آوردن به آنها باز ندارد، و باعث كاهش دوستى خدا نشود، بلا در بعضى اوقات براى او بهتر است، زيرا به ازاء آن در آخرت به درجات عالى مى رسد كه بدون آن نمى توان به آنها رسيد.
و هر كه ضعيف النفس باشد و گرفتارى او به مصيبت ها موجب بى تابى و جزع يا كفران و ناسپاسى گردد، يا او را از آنچه ذكر شد باز دارد، عافيت در حق وى شايسته تر است، و چه بسا بلا او را از رسيدن به مراتب عالى مانع شود، پس شكى نيست كه عافيت و نبودن بلا براى او بهتر و برتر است.
چنانكه شخص بينائى كه با توسل به چشم خود به عجايب صنع الهى پى مى برد، و بدان وسيله به معرفت خدا واصل مى شود، و با ديدگان خود به مطالعه علوم و نگارش كتابهاى بسيار در انواع علوم توانا مى گردد، و آثار علمى او با گذشت روزگار باقى مى ماند و مردم همواره از دانشهاى او بهره مند مى شوند، و بسا كه با چشم خود به بالاترين درجات معرفت و قرب و حب و انس و استغراق مى رسد، و اگر چشم نداشت به هيچ يك از اينها نمى رسيد، پس شكى نيست كه وجود بينائى براى مثل او از عدم آن برتر و شايسته تر است، و گرنه بايد رتبه شعيب مثلا - كه در ميان پيغمبران، نابينا بود - بالاتر از موسى و ابراهيم و...عليهمالسلام
باشد، زيرا وى بر نابينائى صبر كرد، و موسى بر آن صبر نكرد، و بايد كمال انسان در اين باشد كه نه سر داشته باشد و نه دست و پائى و مثل تكه اى گوشت بر تخته اى رها شود. و اين سخنى است باطل، زيرا هر يك از اعضاء وسيله و آلتى است در دين، و با نبود آن پايه اى از دين از دست مى رود. و دليل اين مطلب اخبارى است كه وارد شده كه :
«هر چه از بلا يا عافيت يا نعمت يا محنت بر مؤمن وارد شود، خير و صلاح اوست».
و در حديثى قدسى رسيده است كه : «صلاح بعضى از بندگان من نيست مگر فقر و بيمارى، پس همان را به ايشان مى دهم، و بعضى را صلاح نيست مگر غنى و تندرستى، پس همان را به ايشان عطا مى كنم». و بدين گونه مى توان ميان اخبار عافيت و اخبار بلا جمع كرد.
و از آنهاست :
جزع : (بى تابى و ناشكيبائى)
و آن عبارت است از رها ويله كردن انگيزه هاى هواى خود [در مصيبت و بلا] به فرياد كشيدن و بر گونه خود زدن و گريبان دريدن، يا دلتنگ شدن و ملول گشتن و ناليدن و بى قرارى نمودن. و آن اگر چه از نتايج كوچكى و ضعف نفس است كه فقط از رذائل قوه غضبيه بشمار مى رود، ليكن چون ضد آن صبر است، و آن را اقسامى است كه بعضى از آنها از متعلقات قوه شهويه است - چنانكه بيان آن مى آيد - از اينرو ما آن را تنها در متعلقات قوه غضب ذكر نكرديم، بلكه در اينجا نيز ياد مى كنيم.
جزع و بى تابى در مصائب از مهلكات است، زيرا در حقيقت انكار قضاى خدا و اكراه و ناخشنودى نسبت به حكم و فعل اوست، و از اينرو رسول خداصلىاللهعليهوآله
فرمود :
الجزع عند البلاء تمام المحنة.
«تمام محنت هنگام بلا بى تابى و ناشكيبائى كردن است».
و فرمود : «پاداش بزرگ با بلاى بزرگ است، و چون خدا مردمى را دوست دارد ايشان را مبتلا مى سازد، پس هر كه راضى شد خدا از او راضى است، و هر كه ناخشنود گشت خدا از او ناخشنود است».
و در خبر قدسى است : «هر كه به قضاى من خشنود نگردد، و بر نعمتهاى من شكر نكند، و بر بلاى من صبر ننمايد، پس پروردگارى سواى من بجويد».
و روايت است كه : «زكريا چون از كافران گريخت، و در ميان درختى پنهان شد، از جاى او مطلع شده اره آوردند و درخت را اره كردند. تا اره به سر زكريا رسيد، ناله اى بر كشيد، پس خداوند به او وحى فرمود : اى زكريا! اگر ناله اى ديگر از تو بلند شود نامت را از دفتر انبياء محو مى كنم ! پس زكرياعليهالسلام
انگشت خويش گزيد تا او را دو نيم كردند».
و بالجمله : خردمند مى داند كه بى تابى كردن در مصائب سودى ندارد، زيرا آنچه مقدر شده است مى شود، و جزع آن را نمى گرداند. و شكى نيست كه بعد از گذشت مدتى جزع را ترك مى كند، پس از همان آغاز ترك كند تا اجرش ضايع نشود.
منقول است كه : « پسر يكى از بزرگان درگذشت، شخصى مجوسى او را دلدارى داد و گفت : سزاوار است كه عاقل امروز آن كند كه جاهل بعد از پنج روز مى كند. گفت : اين سخن را به نام او بنويسيد».
و امام صادقعليهالسلام
فرمود :
«صبر و شكيبائى نور و صفاى درون بندگان را ظاهر مى كند، و جزع و ناشكيبائى ظلمت و وحشت باطن آنان را آشكار مى سازد. همه كس ادعاى صبر مى كند و ثبات نمى ورزند در نزد آن مگر فروتنان، و هر كسى جزع را انكار مى كند و [به هنگام نزول بلا] بر منافقان ظاهرتر است. زيرا كه نزول بلا از راستگو و دروغگو خبر مى دهد. و معنى صبر هر چيزى است كه تلخ مزه باشد، و آنچه از روى اضطراب باشد صبر ناميده نمى شود، و معنى جزع اضطراب دل است همراه اندوه شخص و دگرگونى در رنگ و حال. و هر مصيبتى كه بر كسى فرود آيد و آنكس در آغاز آن حادثه از فروتنى و بازگشت و تضرع به خداى تعالى خالى باشد چنين كسى ناشكيباست نه شكيبا. و صبر در اول تلخ است و در آخر شيرين است، هر كه از پايان آن [ كه شيرينى است] داخل صبر شود هر آينه [از آغاز به شيرينى] داخل شده، و هر كه از اول صبر [كه تلخى است] داخل آن شود [هر چند در آن وقت بر او ناگوار است بزودى از تلخى آن] خارج مى شود. و هر كه قدر صبر را شناخت بر آنچه از آن صبر بايد كرد شكيبائى ندارد، خداى تعالى در داستان موسى و خضر عليهماالسلام مى فرمايد :
فكيف تصبر على ما لم تحط به خبرا : و چگونه شكيبائى توانى كرد بر چيزى كه به آگاهى و دانش آن نرسيده اى ؟
پس هر كه از روى كراهت شكيبائى نمود، و به مردم شكايت نكرد، و بى تابى و جزع و پرده درى ننمود، از فضيلت صبر و ثواب آن بطور عام برخودار است، و بهره او همانست كه خداى عز و جل فرمود :
و بشر الصابرينشكيبايان را مژده ده : يعنى به آمرزش و بهشت. و هر كه بهنگام رسيدن بلا آن را پذيرا شود، و با آرامش دل و وقار تن شكيبا باشد، او از خواص است، و نصيب او آنست كه خداى عز و جل فرمود :
ان الله مع الصابرين : خدا با شكيبايان است».
فصل ۷۵ : صبر
صبر - مراتب صبر - اقسام صبر - فضيلت صبر - صبر بر شادى و فراخى - اختلاف مراتب صبر در ثواب - راه تحصيل صبر - همراهى و وابستگى صبر و شكر - قانون كلى در معرفت فضائل - برترى صبر بر شكر.
ضد جزع و بى تابى، صبر و شكيبائى است، و آن عبارت است از ثبات و آرامش نفس در سختيها و بلاها و مصائب، و پايدارى و مقاومت در برابر آنها، به طورى كه از گشادگى خاطر و شادى و آرامشى كه پيش از آن حوادث داشت بيرون نرود، و زبان خود را از شكايت و اعضاء خود را از حركات ناهنجار نگاهدارد. و اين همان صبر بر مكروه و ناخوشايند است كه ضد آن جزع است. و صبر اقسام ديگر نيز دارد با نامهاى خاص كه فضائل ديگر شمرده مى شود : مانند صبر در جنگها، كه از انواع شجاعت است، و ضد آن جبن و ترسوئى است. و صبر در فرو خوردن خشم، كه حلم ناميده مى شود و ضد آن غضب است. و صبر در مشقتها و دشواريها، مانند عبادت، و ضد آن فسق يعنى خروج از عبادتهاى شرعى است. و صبر بر شهوت شكم و دامن و ديگر لذات پست و زشت، و آن عفت است، و قول خداى سبحان به آن اشاره دارد :
و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى، فان الجنة هى الماوى.
(نازعات، ۴۱ -۴۰)
«و اما هر كه از ايستادن در پيشگاه [عظمت و جلال و عدل] پروردگارش ترسيد و خويشتن را از هواى نفس بازداشت، بهشت جاى اوست».
و ضد آن از و شره است. و صبر از زايد بر حاجت در زندگانى، و آن زهد است. و ضد آن حرص است. و صبر در رازپوشى، و ضد آن فاش و آشكار كردن است. و دو صبر اول، مانند صبر بر مكروه از فضائل قوه غضب است. و چهارم، از نتايج محبت و خشيت (بيم از عظمت و مهابت) است. و بقيه از فضائل قوه شهوت است - چنانكه بيان آن مى آيد. و از اينجا معلوم مى شود كه : هر كه صبر را بطور مطلق از فضائل قوه شهويه يا قوه غضبيه مى شمارد مراد وى بعضى از اقسام آن است.
از اين بيان آشكار است كه : اكثر اخلاق ايمانى داخل صبر است. و از اينرو هنگامى كه از رسول خداصلىاللهعليهوآله
از ايمان پرسيدند، فرمود : «آن صبر است، زيرا آن بيشتر اعمال ايمان و شريفترين آنهاست»، همچنانكه فرمود : «حج عزم است».
و مطلق صبر به اين شناخته مى شود كه عبارت است از مقاومت نفس با هواى خود، و به عبارت ديگر : آن پايدارى و ثبات انگيزه دين در مقابله با انگيزه هوى و هوس است.
و مراد از انگيزه دين، عقل نظرى است كه به راه خير و صلاح رهنمون است، و عقل عملى كه احكام نظرى را كه راهنما و رساننده به رستگارى است روان و اجرا مى كند.
و مراد از انگيزه هوى، قوه شهوت است كه از اطاعت عقل بيرون است. و جنگ و كشمكش همواره بين اين دو انگيزه برپاست، و رزم و پيكار پيوسته ميان آنها برقرار است، و دل آدمى ميدان اين ستيزه و نزاع است، و مدد انگيزه دين از فرشتگان است كه به حزب الله نظر دارند، و مدد انگيزه هوى از شياطين است كه به دشمنان خدا يارى مى رسانند، پس اگر انگيزه دين با كمك و امداد ملائكه ثبات قدم ورزيد تا انگيزه هوى مقهور شد، حزب الله غالب مى گردد و به صابران مى پيوندد، و اگر سست و ضعيف شد تا جائى كه انگيزه هوى با كمك شياطين چيره گشت و بر دفع آن صبر و پايدارى ننمود، به پيروان شياطين ملحق مى شود. و عمده چيزى كه انگيزه دين را ثابت و پايدار مى سازد نيروى معرفت است، يعنى يقين به اينكه هواى نفس دشمن راهزن وصول به خدا و ضد اسباب سعادتهاى دنيا و آخرت است.
اما انگيزه دين يا انگيزه هوى را بكلى سركوب و مقهور مى كند به طورى كه ديگر نيروى ستيزه و نزاع برايش باقى نماند، كه در اين صورت صبر دوام پيدا مى كند، و نفس در مقام آرامش و اطمينان استقرار مى يابد، و از پس پرده هاى جمال مطلق به خطاب :
يا ايتها النفس المطمئنة ! ارجعى الى ربك راضية مرضية.
سرافراز مى گردد، و در گروه صديقان پيشگام در مى آيد، و به طريق بندگان شايسته خدا راه مى يابد. يا انگيزه هوى غلبه مى كند و انگيزه دين را مغلوب مى سازد كه ديگر نيروى پيكار برايش نماند، و از مجاهده و مقاومت ماءيوس گردد، كه در اين هنگام نفس شريف ملكوتى را كه سر خدا و امانت اوست به حزب شيطان تسليم مى كند. مثل او مانند كسى است كه عزيزترين فرزندان خود را كه به همه كمالات آراسته باشد به دست خويش به دشمنان كافر تسليم كند تا او را در حضور او بكشند و به آتش بسوزانند، بلكه حال او - آشكارا - به مراتب از چنين شخصى بدتر است.
و اگر براى هيچ يك از دو طرف غلبه كامل حاصل نشود، بلكه ميان آنها نزاع و كشاكش باشد، گاهى اين غالب شود و زمانى آن، چنين نفسى در مقام مجاهده است تا يكى از انگيزه ها غلبه كند و در حزب الله يا حزب شيطان داخل گردد. و غلبه يكى از دو انگيزه بر ديگرى يا در همه مقتضيات است يا در بعضى از آنها، و از اين دو قسم سه حال بيرون مى آيد :
اول - آنكه انگيزه دين بر جميع شهوات در همه اوقات غالب باشد.
دوم - آنكه انگيزه هوى بر انگيزه دين در جميع شهوات در همه اوقات غلبه كند.
سوم - آنكه غلبه يكى بر ديگرى در بعضى از آنها و در بعضى اوقات باشد نه در همه.
و در كتاب الهى به اهل حالت اول چنين اشاره شده است :
يا ايتها النفس المطمئنة....
تا آخر آيه (فجر، ۲۸ -۲۷)
«اى نفس با آرامش... » و به حالت دوم با اين قول :
و لكن حق القول منى لاملان جهنم من الجنة و الناس اجمعين.
(سجده، ۱۳)
«و ليكن اين گفتار از من حقا مقرر است كه دوزخ را از پريان و آدميان جملگى پر مى كنم».
و به حالت سوم با اين گفتار :
خلطوا عملا صالحا و آخر سيئا عسى الله ان يتوب عليهم.
(توبه، ۱۰۳)
«كردار نيك و شايسته را با كردار بد و خطا آميختند، شايد خدا توبه آنان را بپذيرد».
فصل ۷۶ : مراتب صبر
صبر و شكيبائى بر مكروه و ناخوشايند و عبادتهاى سخت و دشوار و ترك شهوات، اگر به آسانى صورت پذيرد صبر حقيقى است، و اگر به رنج و تكلف باشد صبر مجازى است. و چون تقوا را دوام بخشد و اعتقاد به سرانجام نيك را تقويت كند، صبر آسان مى شود و تعب و مشقتى نخواهد بود، چنانكه خداى سبحان مى فرمايد :
فاما من اعطى و اتقى، و صدق بالحسنى، فسنيسره لليسرى. (ليل، ۷ -۵)
«و اما آن كه بدهد [آنچه بايست داد] و بپرهيزد [از آنچه بايست پرهيزيد] و [كلمه و وعده] نيكو را باور دارد، پس زودا كه راه او [ در اين جهان، راه طاعت و در آن جهان، راه بهشت] را آسان كنيم».
و هر گاه صبر آسان شد و ملكه راسخ و ثابت گشت مقام رضا را در پى مى آورد، و چون مقام رضا دوام يافت موجب مقام محبت مى گردد، و همچنانكه مقام محبت بالاتر از مقام رضاست، همچنين مقام رضا بالاتر از مقام صبر است. و از اينرو رسول خداصلىاللهعليهوآله
فرمود :
«خدا را با رضا و خشنودى عبادت كنيد، و اگر نتوانستيد پس در صبر بر آنچه مكروه و ناخوش داريد خير بسيار است».
يكى از عارفان گفته است :
«اهل صبر سه مقام دارند :
اول : ترك شكايت، و اين درجه تائبان است.
دوم : خشنودى از آنچه مقدر است، و اين درجه زاهدان است.
سوم : دوست داشتن هر چه مولايش مى كند، و اين درجه صديقان است».
و گويا اين انقسام، مخصوص صبر بر مكروه از مصيبتها و رنجهاست.
اما انگيزه صبر :
۱ - يا اظهار ثبات و اطمينان دل در نزد مردم است، تا نزد ايشان پسنديده و ستوده باشد، چنانكه نقل شده است كه معاويه در بيمارى مرگ خود اظهار گشادگى و خوشروئى مى نمود و ناله و شكايت نمى كرد و مى گفت :
و تجلدى للشامتين اريهم. انى لريب الدهر لا اتزعزع.
«نيرومندى و چابكى نمودن من براى شماتت كنندگان از آنروست كه به آنان بنمايم كه من از حوادث زمانه و گردش روزگار متزلزل نمى گردم».
و اين صبر عوام است، كه همين ظاهر زندگى دنيا را مى شناسند و از آخرت غافلند.
۲- يا اميد ثواب و رحمت و نيل به درجات عالى در خانه آخرت، و اين صبر زاهدان و پرهيزكاران است، و اشاره به اين صبر است كه خداى تعالى مى فرمايد :
انما يوفى الصابرون اجرهم بغير حساب.
(زمر، ۱۰)
«مزد و پاداش شكيبايان بتمامى و بيحساب داده مى شود».
۳- يا لذت و بهجت يافتن به ورود مكروه از جانب خداى سبحان. زيرا هر چه از دوست مى رسد دوست داشتنى است، و محب مشتاق التفات محبوب است، و از آن شادمان مى شود، هر چند او را به رنج و گرفتارى بيازمايد، و اين صبر عارفان است، و به اين صبر اشاره دارد كه مى فرمايد :
و بشر الصابرين، الذين اذا اصابتهم مصيبة قالوا انا لله و انا اليه راجعون، اولئك عليهم صلوات من ربهم و رحمة.
(بقره، ۱۵۷ -۱۵۵)
«و شكيبايان را نويد ده، آنان كه چون مصيبتى به ايشان رسد گويند : ما از آن خداونديم و به سوى او بازگشت مى كنيم، درودها و رحمت پروردگارشان بر ايشان باد!»
و در روايات وارد شده است كه امام محمد باقرعليهالسلام
به جابر بن عبد الله انصارى - كه بيماريها و ناخوشيها او را فرو گرفته و ضعف و سستى پيرى بر او چيره شده بود - فرمود : «حال خود را چگونه مى يابى ؟»
گفت : در حالى هستم كه فقر را از غنى و بيمارى را از تندرستى و مرگ را از زندگانى دوستتر دارم.
امامعليهالسلام
فرمود :
«اما ما اهل بيت آنچه از جانب خدا از فقر و غنى و بيمارى و صحت و مرگ و زندگى بر ما وارد شود همان را دوستتر داريم».
پس جابر برخاست و ميان دو چشم آن حضرت را بوسيد و گفت : راست فرمود رسول خداصلىاللهعليهوآله
كه به من فرمود :
«اى جابر! يكى از فرزندان مرا كه همنام من است، و حقيقت علوم را مى شكافد، درك خواهى كرد».
دنباله : اقسام صبر
صبر به اعتبار حكم بر پنج قسم است : صبر از شهوات و خواهشهاى حرام و صبر بر سختى و مشقت عبادتهاى واجب، واجب است، و بر صبر بر بعضى مكروهات و اداى مستحبات مستحب است، و صبر بر اذيتى كه تحمل آن حرام است حرام است، مانند صبر بر بريدن دست خود يا دست فرزند خود، يا صبر بر قصد حريم او به شهوتى كه ممنوع است، و صبر بر اذيتى كه به جهتى كه در شرع مكروه است به او مى رسد.
از اينجا معلوم مى شود كه هر صبرى پسنديده نيست، بلكه بعضى از انواع آن ستوده و بعضى نكوهيده است، و مقررات شرع محكم و استوار است، پس آنچه را نيكو شمرده نيكوست، و آنچه را زشت دانسته زشت است.
فصل ۷۷ : فضيلت صبر
صبر يكى از منازل و مراحل رهروان دين و از مقامات اهل توحيد است.
و بواسطه آن بنده در صف مقربان بارگاه الهى در مى آيد، و به جوار پروردگار عالميان و اصل مى شود. و خداوند بيشتر درجات و خيرات را به صبر نسبت داده، و آن را در هفتاد و چند جاى از قرآن ياد كرده است. و خدا صابران را به او صافى وصف نموده است، چنانكه مى فرمايد :
و جعلنا منهم ائمة يهدون بامرنا لما صبروا.
(سجده، ۲۴)
«و چون شكيبايى كردند، از آنان پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مى كردند».
و مى فرمايد :
و تمت كلمة ربك الحسنى على بنى اسرائيل بما صبروا.
(اعراف، ۱۳۶)
«و وعده نيكوى پروردگارت بر بنى اسرائيل به سبب شكيبائيى كه كردند انجام شد».
و مى فرمايد :
و لنجزين الذين صبروا اجرهم باحسن ما كانوا يعملون.
(نحل، ۹۶)
«و پاداش كسانى را كه شكيبائى كرده اند بهتر از آنچه عمل كرده اند مى دهيم».
و مى فرمايد :
اولئك يؤ تون اجرهم مرتين بما صبروا.
(قصص، ۵۴)
«به اينان براى آن شكيبائى كه كردند دو بار مزد دهند».
پس هر فضيلت و اجرى به اندازه و حساب است مگر صبر، و از اينرو مى فرمايد :
انما يوفى الصابرون اجرهم بغير حساب.
(زمر، ۱۰)
«و پاداش شكيبايان بتمامى و بيحساب داده مى شود».
و صابران را وعده داده كه با ايشان است، چنانكه مى فرمايد :
و اصبروا ان الله مع الصابرين.
(انفال، ۴۷)
«و شكيبائى كنيد كه خدا با شكيبايان است».
و نصرت و يارى را به صبر بسته است، و مى فرمايد :
بلى ان تصبروا و تتقوا و ياتوكم من فورهم هذا يمددكم ربكم بخمسة آلاف من الملائكة مسومين.
(آل عمران، ۱۲۵)
«آرى، اگر شكيبائى و پرهيزكارى پيشه كنيد و آنان بسرعت (يا از خشم و هيجان خويش) به شما تازند پروردگارتان شما را به پنج هزار فرشته كه به نشانه [جنگ] آراسته اند يارى خواهد كرد».
و درودها و رحمت و هدايت را براى صابران جمع كرده و فرموده است :
اولئك عليهم صلوات من ربهم و رحمة و اولئك هم المهتدون.
(بقره، ۱۵۷)
«درودها و رحمت پروردگارشان بر آنان باد و ايشان ره يافتگانند».
و آياتى كه درباره مقام صبر وارد شده بسيار است، و اخبارى كه در ستايش آن رسيده بى شمار است. رسول خداصلىاللهعليهوآله
فرمود :
الصبر نصف الايمان.
«صبر يك نيمه ايمان است».
و فرمود : «كمتر چيزى كه به شما داده اند يقين است و صبر، و هر كه بهره اى از اين هر دو دارد، گو باك مدار از آنچه از نماز شب و روزه روز از او فوت شود، و اگر بر آنچه هستيد [از فقر و بى چيزى] صبر كنيد دوستتر دارم از آنكه هر يك از شما برابر جميع عمل شما بياورد، و ليكن مى ترسم كه پس از من راه دنيا بر شما گشوده شود تا آنكه يكديگر را انكار كنيد، و اهل آسمان شما را منكر شوند، پس هر كه صبر كند و مزد و ثواب چشم دارد به تمام ثواب خود دست يافته است»...
سپس اين آيه را خواند :
ما عندكم ينفد و ما عند الله باق.
(نحل، ۹۶)
«آنچه نزد شماست سر آيد و آنچه نزد خداست پاينده است».
و فرمود : «صبر گنجى از گنجهاى بهشت است».
و فرمود : «برترين كارها آنست كه بر جانها دشوار و ناخوشايند است». و شكى نيست كه صبر چيزى است كه جانها آن را خوش ندارد، و از اينرو گفته اند :
صبر تلخ است. و فرمود : «در صبر بر ناگوارها و ناخوشايندها خير بسيار است».
و فرمود : الصبر من الايمان بمنزلة الراس من الجسد، و لا جسد لمن لا راس له، و لا ايمان لمن لا صبر له.
«صبر نسبت به ايمان همانند سر است نسبت به تن، هر كه سر ندارد تن ندارد، و هر كه صبر ندارد ايمان ندارد».
از اوصلىاللهعليهوآله
درباره ايمان پرسيدند، فرمود :
الصبر و السماحة
«صبر است و گذشت».
و فرمود : «هيچ بنده اى هرگز دو جرعه اى ننوشيد كه نزد خدا دوستتر باشد از جرعه غيظ و خشمى كه به حلم و بردبارى بدل نمايد و جرعه مصيبتى كه در آن شكيبائى كند، و هيچ قطره خونى بر زمين نريخت كه در نزد خداى تعالى دوستتر باشد از قطره خونى كه در راه خدا ريخته شود، و قطره اشكى كه در سياهى شب از چشم بنده بريزد در حالى كه در سجده باشد و جز خدا ديگرى او را نبيند، و هيچ بنده اى دو گامى برنداشت كه نزد خداى تعالى دوستتر باشد از گامى كه براى نماز واجب بردارد و گامى كه براى صله رحم بردارد».
و روايت است كه : «خداى تعالى به داودعليهالسلام
وحى فرمود : اى داود! در اخلاق از من پيروى كن، و از اخلاق من يكى آنست كه من صبورم».
و روايت است كه : «مسيح به حواريون گفت : نيابيد آنچه دوست داريد تا صبر كنيد بر آنچه كراهت داريد».
و رسول اكرمصلىاللهعليهوآله
فرمود :
«هيچ بنده مؤمنى نيست كه مصيبتى به او رسد و بگويد - چنانكه خدا آن را فرموده - : انا لله و انا اليه راجعون (ما از خدائيم و به او باز مى گرديم»، بار خدايا در اين مصيبت به من اجر بده و بهتر از آنچه از دست داده ام به من كرامت فرما، مگر اينكه خدا چنين مى كند».
و فرمود : «خداى عز و جل فرمود : هر گاه مصيبتى به بنده خود در بدن يا مال يا فرزند او متوجه سازم، پس او با صبر نيكو آن را پذيرا شود، شرم مى كنم از اينكه در قيامت ترازوئى براى او برپا كنم يا دفتر عمل او را بگشايم».
و فرمود : «صبر بر سه قسم است : صبر بهنگام مصيبت، و صبر بر [مشقت] طاعت، و صبر كردن از گناه، پس هر كه بر صيبت شكيبا باشد تا آن را با صبر نيكو و اگر داند، خداوند براى او سيصد درجه مى نويسد، كه ميان هر درجه تا درجه ديگر مانند فاصله آسمان و زمين باشد، و هر كه بر طاعت شكيبائى كند خداوند براى او ششصد درجه مى نويسد كه ميان هر درجه تا درجه ديگر فاصله ميان درون زمين تا عرش باشد، و هر كه بر مصيبت صبر كند خداوند براى او نهصد درجه مى نويسد كه فاصله ميان هر درجه تا درجه ديگر به اندازه فاصله ميان قعر زمين تا منتهاى عرش باشد».
و فرمود : سياءتى على الناس زمان لا ينال الملك فيه الا بالقتل و التجبر، و لا الغنى الا بالغصب و البخل، و لا المحبة الا باستخراج الدين و اتباع الهوى، فمن ادرك ذلك الزمان فصبر على الفقر و هو يقدر على الغنى، و صبر على البغضة و هو يقدر على المحبة، و صبر على الذل و هو يقدر على العز، آتاه الله ثواب خمسين صديقا ممن صدق بى.
«بزودى زمانى بر مردم آيد كه پادشاهى جز بوسيله كشتن و ستمگرى بدست نيايد، و ثروت جز با غصب و بخل پيدا نشود، و دوستى جز بوسيله بيرون آمدن از دين و پيروى هوى و هوس حاصل نشود، پس هر كه آن زمان را دريابد و بر فقر صبر كند، با آنكه بر تحصيل ثروت توانائى داشته باشد، و بر دشمنى صبر كند با آنكه بر دوستى [از راه نادرست] توانا باشد، و بر ذلت صبر كند و حال آنكه بتواند عزت بدست آورد، خدا ثواب پنجاه صديق از كسانى كه مرا تصديق نموده اند به او بدهد».
و فرمود : «خداى تعالى به جبرئيل فرمود : پاداش كسى كه هر عضو شريف (مانند چشم) او را از او بگيرم چيست ؟ عرض كرد : تو را تنزيه مى كنم ! ما را علمى جز آنچه به ما آموخته اى نيست. فرمود : پاداش او جاودان ماندن در خانه كرامت من و نظر كردن به جمال من است».
و به مردى كه گفت : مالم از دست رفت و تنم بيمار شد، فرمود : «در بنده اى كه مال او نرود و تن او بيمار نشود خيرى نيست، خداوند چون بنده اى را دوست دارد مبتلا و گرفتارش كند، و هر گاه گرفتارش كرد شكيبائى دهد».
و فرمود : «مرد را نزد خداى تعالى درجه اى است كه به هيچ عملى بدان نرسد تا تن او به بلائى مبتلا شود و بدين سبب به آن مرتبه برسد».
و فرمود : «هر گاه خدا به بنده اى اراده خير فرمايد، و بخواهد او را پاك و صافى گرداند، بلا را بر او روان مى سازد و فرو مى ريزد، پس هنگامى كه او را بخواند، فرشتگان گويند : آوازى آشناست، و چون دوباره دعا كند و گويد : يا رب !
خداى تعالى فرمايد : بنده ام ! اجابت باد تو را و يارى مى دهم تو را! چيزى از من نخواستى مگر اينكه به تو عطا كردم، يا براى تو بهتر از آن را بالا بردم، و برتر از آن را براى تو نزد خود ذخيره ساختم. پس چون روز قيامت عمل كنندگان، اهل نماز و روزه و صدقه و حج، را بياورند و اعمالشان را با ترازو بسنجند آنگاه اهل بلا را بياورند، كه نه ترازويى براى آنان برپا كنند و نه دفتر و نامه اى از ايشان بگشايند، اجر و پاداش را بر آنان فرو ريزند، همچنانكه بلا بر آنان فرو ريخته مى شد، اهل عافيت و تندرستى در دنيا وقتى ثوابى را كه به اهل بلا مى دهند مى بينند آرزو كنند كه كاش تن آنان را با قيچى ها پاره پاره مى كردند، و چنين است قول خداى تعالى :
انما يوفى الصابرون اجرهم بغير حساب :
«پاداش شكيبايان را به تمامى و بيحساب مى دهند».
و فرمود : «وقتى مردى را ديديد كه هر چه دوست دارد خدا به او مى دهد و او مشغول معصيت خداست بدانيد كه اين استدراج
است... سپس اين آيه را خواند :
فلما نسوا ما ذكروا به فتحنا عليهم ابواب كل شى ء حتى اذا فرحوا بما اوتوا اخذناهم بغتة فاذا هم مبلسون.
(انعام، ۴۴)
«و چون آنچه را بدان پندشان داده بودند [و به آن مامور بودند] به فراموشى سپردند درهاى همه چيز را بر آنان گشوديم تا بدانچه به آنها داده شده بود شادمان گشتند ناگاه آنان را گرفتيم و يكباره نوميد شدند».
و روايت است كه : «يكى از پيامبران به خدا شكايت كرد و گفت : پروردگارا، بنده مؤمن تو را اطاعت مى كند و از معصيت تو دورى مى نمايد دنيا را بر او تنگ مى كنى و او را دستخوش بلا مى سازى، و بنده كافر تو را اطاعت نمى كند و بر گناهان جرات مى نمايد بلا را از او بر كنار مى دارى و دنيا را بر او مى گسترانى ! پس خداى تعالى به او وحى فرستاد كه : بندگان از من و بلا از من است، و همه تسبيح و حمد من مى كنند، و مؤمن گاهى گناهانى دارد.
پس دنيا را از او جدا مى كنم و بلا را بر او مى گمارم، كه كفاره گناهان او شود تا مرا ملاقات كند، و پاداش نيكيهاى او را به وى بدهم، و گاهى كافرى حسناتى دارد، پس روزى او را فراخ مى گردانم و بلا را از او بركنار مى سازم، كه در دنيا پاداش او را داده باشم تا در قيامت جزاى بديهاى او را بدهم».
و از حضرت صادقعليهالسلام
روايت شده است كه فرمود : «رسول خداصلىاللهعليهوآله
فرمود : خداى عز و جل مى فرمايد : من دنيا را ميان بندگانم پاره پاره و تقسيم كرده ام، پس هر كه از آن به من قرضى دهد به هر يكى ده تا هفتصد برابر و آنچه خواهم عطا كنم، و هر كه قرضى به من ندهد و چيزى از او به ناخواه بگيرم، سه خصلت به او بدهم كه اگر يكى از آنها را به فرشتگانم بدهم از من خشنود شوند.
آنگاه امام صادقعليهالسلام
قول خداى عز و جل را خواند :
الذين اذا اصابتهم مصيبة قالوا : انا لله و انا اليه راجعون، اولئك عليهم صلوات من ربهم،
پس اين يكى از سه خصلت است، و «رحمة» دوم آنها، و «اولئك هم المهتدون» سوم آنهاست. سپس امام فرمود : اين براى كسى است كه خدا چيزى را از او به ناخواه و بر خلاف ميلش گرفته باشد».
و امير مؤمنانعليهالسلام
فرمود : «ايمان بر چهار ستون ساخته شده است : يقين، و صبر، و جهاد، و عدل».
و فرمود : الصبر صبران : صبر عند المصيبة حسن جميل، و احسن من ذلك الصبر عند ما حرم الله - عز و جل - عليك.
«صبر بر دو گونه است. صبر هنگام مصيبت كه نيكو و زيباست، و بهتر از اين صبر درباره چيزى است كه خداى - عز و جل - آن را بر تو حرام كرده است».
و فرمود : الصبر و حسن الخلق و البر و الحلم من اخلاق الانبياء.
«صبر و خوشخوئى و نيكى و بردبارى از اخلاق پيامبران است».
و فرمود : ايما رجل حبسه السلطان ظلما فمات، فهو شهيد، و ان ضربه فمات، فهو شهيد.
«هر مردى را كه سلطان به ستم حبس كند و بميرد، او شهيد است، و اگر او را بزند تا بميرد، او شهيد است».
و فرمود : «مى خواهيد شما را از اميد بخش ترين آيه در كتاب خدا خبر دهم؟»
گفتند : آرى !
پس اين آيه را خواند :
و ما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم و يعفو عن كثير. (شورى، ۳۰)
«هر مصيبتى به شما رسد براى كار كرد دستهاى شماست، و از بسيارى در گذرد».
پس مصائب در دنيا به سبب كسب گناهان است، و اگر خدا او را در دنيا عقوبت كرد خدا كريمتر از آن است كه دوباره او را عذاب كند، و اگر در دنيا از او در گذشت خدا كريمتر از آن است كه در قيامت او را عذاب كند».
و امام باقرعليهالسلام
فرمود :
الجنة محفوفة بالمكاره و الصبر، فمن صبر على المكاره فى الدنيا دخل الجنة. و جهنم محفوفة باللذات و الشهوات، فمن اعطى نفسه لذتها و شهوتها دخل النار.
«گرداگرد بهشت را ناخوشايندها و شكيبائى فرا گرفته، پس هر كه در دنيا بر ناگواريها صبر كند به بهشت درآيد. و گرداگرد دوزخ را لذتها و شهوتها فرا گرفته، پس هر كه هر لذت و شهوتى را كه دلش بخواهد به خود رساند به دوزخ رود».
و فرمود : مروة الصبر فى حال الفاقة و الحاجة و التعفف و الغنى، اكثر من مروة الاعطاء.
«جوانمردى صبر در حال فقر و نيازمندى و خويشتن دارى و پارسائى نمودن و توانگرى،
بيشتر از جوانمردى بخشش است».
و فرمود : لما حضرت ابى على بن الحسين عليهما السلام الوفاة، ضمنى الى صدره، ثم قال : يا بنى ! اوصيك بما اوصانى به ابى حين حضرته الوفاة، و بما ذكر ان اباه اوصاه به، قال : يا بنى اصبر على الحق و ان كان مرا.
«چون وفات پدرم على بن الحسين عليهما السلام فرا رسيد، مرا به سينه خود چسبانيد، و آنگاه فرمود : پسرم ! تو را به چيزى سفارش مى كنم كه پدرم بهنگام وفات به من سفارش كرد، و به آنچه پدرم ياد كرد كه پدرش او را به آن سفارش كرده بود، فرمود : پسرم ! بر حق شكيبا باش هر چند تلخ باشد».
و امام صادقعليهالسلام
فرمود :
اذا دخل المؤمن فى قبره، كانت الصلاة عن يمينه، و الزكاة عن يساره، و البر مطل عليه، و يتنحى الصبر ناحية. فاذا دخل عليه الملكان اللذان يليان مساءلته، قال الصبر للصلاة و الزكاة و البر : دونكم صاحبكم، فان عجزتم عنه فانا دونه.
«چون مؤمن داخل قبر خود شود، نماز در طرف راست او و زكات در طرف چپ او باشد، و نيكى و احسان بر او سايه افكند، و صبر در كنارى قرار گيرد. پس چون دو فرشته اى كه براى سؤ ال از او گماشته شده اند بر او داخل شوند، صبر به نماز و زكات و نيكوكارى گويد : مواظب صاحب خود باشيد و او را دريابيد، و اگر شما درمانده شديد من او را دريابم».
و فرمود : «چون روز قيامت شود، گروهى از مردم برخيزند و به سوى بهشت روند و در آن را بزنند، به آنان گفته شود : شما كيستيد؟ گويند : ما اهل صبريم، به ايشان گويند : بر چه صبر كرديد؟ گويند : بر طاعت خدا صبر مى كرديم و از معصيت خدا خوددارى مى كرديم، خداى تعالى فرمايد : راست گفتند! ايشان را به بهشت در آوريد. و اين همان قول خداى تعالى است :
انما يوفى الصابرون اجرهم بغير حساب.
و فرمود : من ابتلى من المؤمنين ببلاء فصبر عليه، كان له مثل اجر الف شهيد.
«هر مؤمنى كه به بلائى گرفتار شود و بر آن شكيبائى ورزد، براى او مثل اجر هزار شهيد خواهد بود».
و فرمود : ان الله - عز و جل - انعم على قوم فلم يشكروا، فصارت عليهم و بالا، و ابتلى قوما بالمصائب فصبروا، فصارت عليهم نعمة.
«خداى عز و جل به مردمى نعمت عطا فرمود و آنها سپاس نداشتند، پس و بال آنان شد، و مردمى را به مصيبتها گرفتار ساخت و صبر كردند، پس بر آنها نعمت شد».
و فرمود : من لا يعد الصبر لنوائب الدهر يعجز.
«هر كه صبر را براى حوادث روزگار آماده نساخت، ناتوان و پريشان گردد».
و فرمود : ان من صبر صبر قليلا، و ان من جزع جزع قليلا... ثم قال : عليك بالصبر فى جميع امورك، فان الله - عز و جل - بعث محمدصلىاللهعليهوآله
فامره بالصبر و الرفق، فقال :
و اصبر على ما يقولون و اهجرهم هجرا جميلا.
(مزمل، ۱۰).
«هر كه صبر كند صبر او در زمانى اندك است و هر كه بى تابى نمايد بى تابى او در زمانى اندك است (هر دو بزودى سرآيند)... سپس فرمود : پس بر تو باد به صبر در همه امور، كه خداى عز و جل محمدصلىاللهعليهوآله
را مبعوث كرد و به صبر و مدارا امر فرمود، و به او فرمود :
«بر آنچه مى گويند شكيبا باش و از آنان ببر بريدنى نيكو».
و حضرت ابو الحسن امام كاظمعليهالسلام
به يكى از اصحاب خود فرمود :
اءن تصبر تغتبط، و الا تصبر يقدر الله مقاديره، راضيا كنت ام كارها.
«اگر شكيبا باشى بر تو رشك برند (يا شادمان شوى)، و اگر صبر نكنى خدا مقدرات خود را جارى خواهد كرد، خواه تو خشنود باشى يا ناخشنود».
و اخبار در فضيلت صبر بر بلا و بزرگى ثواب و اجر آن بى شمار است. و از اينرو بود كه پارسايان و بزرگان خواستار آن بودند، تا آنجا كه نقل شده است كه : يكى از ايشان به نزد پسر بيمار خود آمد و گفت : پسرم ! اگر تو در ترازوى [اعمال] من باشى دوستتر دارم كه من در ترازوى [اعمال] تو باشم (يعنى اگر من بر مصيبت تو صبر كنم دوستتر دارم كه تو بر مصيبت من صبر كنى) گفت : پدر! اگر آنچنانكه تو مى خواهى باشد دوستتر دارم از آن كه خود مى خواهم باشد».
و يكى ديگر از ايشان گفته است : «سى سال است روشنى چشم من رفته است، و هيچ كس از آن آگاه نيست».
فصل ۷۸ : صبر بر شادى و خوشى
هر چه براى بنده در دنيا پديد آيد، يا با خواهش و هواى نفس او سازگار است يا سازگار نيست، بلكه او را ناخوش و ناگوار آيد، در هر يك از اين دو حال به صبر نيازمند است. زيرا آنچه موافق خواهش و طبع اوست، مانند تندرستى و گشادگى و فراخى اسباب دنيوى، و نيل به جاه و مال و كثرت فرزندان و پيروان، هر گاه صبر و خويشتن دارى نكند، و خود را از فرو رفتن در آن و فريب خوردن به آن نگاه ندارد، سركشى و طغيان مى كند و در شادى و خوشى از حد مى گذرد (كه انسان چون خود را بى نياز ديد طغيان مى ورزد انّ الانسان ليطغى ان رآه استغنىو يكى از بزرگان گفته است : «مؤمن بر بلا صبر مى كند، و بر عافيت جز بنده صديق (راستى پيشه) صبر نمى كند». و يكى از اهل معرفت گفته است : (صبر بر عافيت از صبر بر بلا سخت تر و دشوارتر است». و از اينرو بود كه چون دنيا بر صحابه پيامبر فراخى و گشادگى نمود و تنگى معاش برطرف شد، گفتند : «ما به رنج و سختى مبتلا شديم و صبر كرديم، و به فتنه خوشى و فراخى امتحان شديم و توان صبر بر آن نداريم». و از اين جهت خداى سبحان مى فرمايد :
يا ايها الذين آمنوا لا تلهكم اموالكم و لا اولادكم عن ذكر الله.
(منافقون، ۹)
«اى كسانى كه ايمان آورده ايد مالها و فرزندانتان شما را از ياد خدا مشغول نسازد». و مى فرمايد :
ان من ازواجكم و اولادكم عدوا لكم.
(تغابن، ۱۴)
«برخى از زنان و فرزندانتان دشمن شما هستند».
و معنى صبر بر متاع دنيا : اين است كه به آن ميل و اطمينان نكند، و بداند كه آن به عاريت به او سپرده شده و بزودى از او پس گرفته خواهد شد، پس در تنعم و تلذذ (به ناز و نعمت زيستن و لذت يافتن) فرو نرود، و بر كسانى از برادران مؤمن خود كه آن را ندارند ننازد، و حقوق الهى را در مال خود رعايت نمايد و حق خدائى را در بدن خود با كمك به خلق بجا آورد، و در مقام و منصب خود به مظلومان مدد رساند، و همچنين در ديگر نعمتهائى كه خدا به او عطا فرموده است.
و راز اينكه شكيبائى بر متاع دنيا از صبر بر بلا دشوارتر است : اين است كه در اين صبر مجبور بر ترك چيزهاى لذيذ دنيا نيست
بلكه براى بهره مندى از آنها قدرت دست يافتن دارد، بخلاف بلا كه او را اختيارى نيست و قدرت دفع آن را ندارد، پس صبر بر آن آسانتر است. و از اينرو مى بينى كه گرسنه هر گاه بر غذا دسترسى ندارد بر صبر نمودن تواناتر است تا هنگامى كه بر آن دست مى يابد.
و اما آنچه موافق خواهش و طبع او نيست، بر سه گونه است :
اول - آنچه به اختيار و قدرت بنده است، مانند طاعات و معاصى. اما صبر بر طاعات از اينرو دشوار است كه طبع آدمى از آنها مى رمد، و قهر و غلبه را مى خواهد - چنانكه دليل آن مى آيد. و با وجود اين بعضى از عبادات از جهت كسالت و برخى از راه بخل بر او گران است، و بعضى به هر دو جهت، مانند حج و جهاد، پس هيچ طاعتى خالى از دشوارى و مشقتى نيست و از اينرو بايد بر آن صبر كرد، و با وجود اين اهل طاعت در حالات سه گانه كه به سبب آن صعوبت و گرانى بيشتر مى شود محتاج به صبر است، زيرا پيش از عمل در تصحيح نيت و اخلاص و پاك كردن آن از آلودگى به ريا به آن نياز دارد، و در حالت عمل نيز بايد بكوشد كه از ياد خدا غافل نشود، و در هيچ يك از وظايف و آداب آن خلل پديد نيايد، و بر اين امر تا فراغ و بعد از فراغ از آن پايدارى نمايد، تا عجب و خود بينى به او راه نيابد و ريا و خودنمائى پديدار نگردد. و نهى از باطل كردن عمل و تباه ساختن صدقات بواسطه منت و آزار به اين گونه صبر بر مى گردد. اما صبر و خوددارى از معاصى از اين جهت دشوار است كه همه آنها از خواهشهاى نفس است، و صبر كردن از گناهانى كه به آنها الفت گرفته و معتاد شده سخت تر و مشكلتر است، زيرا عادت مانند طبيعت پنجم است، و از اينرو مى بينى كه هر معصيتى كه شايع و تكرار شد آدمى آن را كمتر زشت و ناپسند مى شمرد، چنانكه پوشيدن جامه ابريشمى را بيشتر بعيد و ناروا مى داند از گشودن زبان در طول روز در عرض و آبروى مردم، با اينكه غيبت - چنانكه در اخبار آمده است - از زنا بدتر است. پس چون عادت به خواهش نفس بپيوندد، دو لشكر از سپاه شيطان در برابر لشكر خدائى پشت به يكديگر مى دهند، و از اينرو ترك آن دشوارتر مى شود.
و معصيتى كه ارتكاب آن آسانتر است صبر و خوددارى از آن دشوارتر است، مانند گناهان زبان از غيبت و دروغ. و اگر معصيت مشتمل باشد بر آنچه مقتضى طبع آدمى است از برترى جوئى و غلبه، مانند سخنانى كه موجب رد و نفى شخص ديگر و طعن و عيب كردن اوست، و متضمن ستايش و ثناى خود به تصريح با تعريض و كنايه باشد، صبر از آنها دشوارتر است. زيرا در اين مورد - كه ارتكاب آن آسان است و به آن الفت گرفته و معتاد گرديده است - دو خواهش نفس در آن به يكديگر اضافه شده :
يكى نفى كمال از غير خود، و ديگرى اثبات آن براى خود. و ميل نفس به چنين معصيتى در نهايت كمال است، زيرا به وسيله آن آنچه مقتضى طبع آدمى از تفوق و برترى جوئى است تمام و كامل مى شود، پس صبر از آن در غايت دشوارى و صعوبت است.
از آنچه گفته شد معلوم مى شود كه : بيشتر گناهانى كه شايع و منتشر مى شود از زبان سر مى زند. پس هر كسى بايد در حفظ زبان خود بكوشد و هر سخنى كه مى خواهد بگويد ابتدا در آن بينديشد، اگر گناهى در آن نبود بگويد و گرنه آن را ترك كند، و اگر قدرت بر اين نداشت و زبانش در گفتگوها به اطاعت او نبود بايد عزلت و تنهائى گزيند و از سخن گفتن با مردم كناره گيرد تا زبان به اختيار و اطاعت او در آيد. و چون دشوارى و آسانى صبر در يكايك گناهان به اختلاف انگيزه آن گناهان از لحاظ قوت و ضعف متفاوت است، هر طالب سعادتى بايد بداند كه انگيزه نفس او به كدام معصيت شديدتر است، پس سعى او در ترك آن بايد بيشتر باشد. و چون حركت فكر به جنبش انديشه ها و وسوسه ها بسيار آسانتر از حركت زبان به سخنان زشت است، صبر و خوددارى از آن اصلا ممكن نيست مگر آنكه بر دل آدمى يك فكر دينى و خدائى غلبه كند و آن را غرق خود سازد و همه فكرهاى آن يك فكر گردد. و بيشتر انديشه ها و افكار آدمى ياد گذشته است كه به آن دسترسى نيست، يا درباره آينده است كه ناچار تنها آنچه مقدور اوست حاصل تواند شد.
و هر كدام كه باشد تصورى باطل و ضايع كردن وقت است. زيرا وسيله كمال جوئى بنده دل اوست. پس هر گاه دل لحظه اى از ياد خدا كه به انس به او رهنمون مى شود، يا فكرى كه به معرفت به خدا مى رسد، و بوسيله معرفت محبت خدا بهره او مى گردد، غافل شود، مغبون و محروم است.
دوم - آنچه حصول آن در قدرت آدمى نيست، و ليكن بر دفع آن از راه مكافات قدرت دارد، چنانكه اگر از ديگرى اذيتى به كردار يا گفتار به او رسد، يا در جان يا مال بر او جنايتى رفته باشد، حصول اذيت و جنايت اگر چه به اختيار خود به او نرسيده ليكن قدرت بر تشفى از راه مكافات و انتقام از موذى يا جنايتكار دارد، و صبر بر اين به ترك مكافات است و در گذشتن از او. و اين گاهى واجب مى شود، و گاهى فضيلت است، و آن بالاترين مراتب صبر است. و از اين جهت خداى تعالى به پيامبر خودصلىاللهعليهوآله
چنين خطاب فرمود :
فاصبر كما صبر اولوا العزم من الرسل.
(احقاف، ۳۵)
« پس شكيبا باش چنانكه پيغمبران اولوا العزم (صاحبان ثبات) شكيبائى كردند».
و فرمود :
و اصبر على ما يقولون و اهجرهم هجرا جميلا.
(مزمل، ۱۰)
«بر آنچه مى گويند شكيبا باش و از آنان ببر، بريدنى نيكو».
و فرمود :
و دع اذاهم و توكل على الله.
(احزاب، ۴۸)
«و آزار آنان را واگذار (بر آزار آنها شكيبا باش) و بر خدا توكل كن». و فرمود :
و لتسمعن من الذين اوتوا الكتاب من قبلكم و من الذين اشركوا اذى كثيرا و ان تصبروا و تتقوا فان ذلك من عزم الامور.
(آل عمران، ۱۸۶)
«و از كسانى كه پيش از شما كتاب داده شده اند و از آنان كه [براى خدا] انباز گرفته اند سخنان ناهنجار و آزار دهنده بسيار مى شنويد، و اگر شكيبائى و پرهيزكارى پيشه كنيد هر آينه اينها از استوارترين كارهاست».
و فرمود :
و ان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به و لئن صبرتم لهو خير للصابرين.
(نحل، ۱۲۶)
«و اگر مكافات مى كنيد مكافات همچنان كنيد كه با شما كرده اند (نه بيش)، و اگر شكيبائى كنيد براى صابران بهتر است».
و رسول خداصلىاللهعليهوآله
فرمود :
صل من قطعك، و اعط من حرمك، و اعف عمن ظلمك.
«با آنكه از تو بريده بپيوند، و به آنكه تو را بى بهره ساخته عطا كن، و از آنكه با تو ستم كرده در گذر».
و روايت است كه : «آن حضرتصلىاللهعليهوآله
مالى را ميان اصحاب خود تقسيم كرد، يكى از اعراب گفت : در اين سمت خدا را ملاحظه نكرد، چون اين خبر به رسول اللهصلىاللهعليهوآله
رسيد رخسارش سرخ شد، سپس فرمود : خدا رحمت كند برادرم موسى را، بيش از اين اذيت ديد و صبر كرد».
سوم - آنچه مطلقا براى بنده در آن قدرتى و اختيارى نيست، مانند مصبيتها و بلاها. و صبر بر آن در نهايت دشوارى و صعوبت است، و اين مرتبه صبر جز به سرمايه صديقان (راستى پيشگان) حاصل نمى شود، و رسيدن به آن متوقف بر يقين تام است. و از اينرو پيغمبر اكرمصلىاللهعليهوآله
در دعاى خود مى گفت : اسالك من اليقين ما يهون على مصائب الدنيا.
«خداوندا از تو يقينى را مساءلت مى كنم كه همه مصيبتهاى دنيا را بر من آسان كند».
و برخى از اخبار وارده در فضيلت اين گونه صبر ذكر شد.
و از آن حضرتصلىاللهعليهوآله
، روايت است كه : «خداى تعالى فرمود : هر گاه بنده خود را به بلائى (مرضى) مبتلا سازم و او صبر كند، و به عيادت كنندگان خود از من شكايت نكند، گوشت او را به گوشتى بهتر و خون او را به خونى بهتر بدل سازم، پس اگر او را شفا دادم شفا مى دهم در حالى كه گناهى براى او نباشد، و اگر او را ميراندم به سوى رحمت خود مى برم».
و فرمود : من اجلال الله و معرفة حقه : الا تشكو و جعك، و لا تذكر مصيبتك.
«از بزرگداشت خدا و شناخت حق او اين است كه : درد خود را شكايت نكنى، و مصيبت خود را ذكر نكنى».
و فرمود : من ابتلى فصبر، و اعطى فشكر، و ظلم فغفر، اولئك لهم الامن و هم مهتدون.
«هر كه مبتلا شود و صبر كند، و عطايش دهند و سپاس گزارد، و ستم بيند و ببخشد، آنان ايمن و ره يافته اند».
و فرمود : «خداى تعالى به جبرئيل فرمود : پاداش كسى كه هر عضو شريف (مثلا چشم) او را از وى بگيرم چيست ؟ عرض كرد : منزهى تو! ما را علمى جز آنچه به ما آموخته اى نيست. فرمود : پاداش او جاودان ماندن در خانه كرامت من و نظر كردن به جمال وجه من است».
و داودعليهالسلام
گفت : «پروردگارا! پاداش اندوهناكى كه بر مصيبتها براى خشنودى تو صبر مى كند چيست ؟ فرمود : پاداش او آنست كه او را جامه امان پوشانم و هرگز آن را از او باز نگيرم».
و به فرزند خود سليمان - عليهما السلام - فرمود : «تقواى مؤمن را سه دليل است : در آنچه به آن نرسيده نيكو توكل كند، و در آنچه به آن رسيده نيكو خشنودى نمايد، و در آنچه از دست داده نيكو صبر كند».
و روايت است كه : «هر كه به مرگ سه فرزند مبتلا شود، هرگز به جهنم نرود».
دنباله اختلاف مراتب صبر در ثواب
چون صبر بر عافيت به معنى ترك خواهشهاى حرام و فرو نرفتن در آنهاست، پس آن به صبر از معصيت بر مى گردد. و بنابراين صبر بر سه قسم است : صبر بر مصائب و حوادث، و صبر بر طاعت، و صبر از معصيت. و خبر نبوى كه ذكر شد صراحت دارد كه ثواب نوع اول كمتر است، و نوع دوم وسط ميان آنهاست. و از بعضى اخبار فهميده مى شود كه ثواب نوع اول بيشتر است.
ابو حامد غزالى قسم اول را ترجيح داده و بعضى از متاءخرين اصحاب ما به خبر نبوى تصريح كرده اند.
و قسم دوم نيز به اين دليل ترجيح داده شده كه از ابن عباس روايت است كه گفت :
«صبر در قرآن بر سه وجه است : صبر بر اداى واجبات الهى، و اين را سيصد درجه است، و صبر از حرامهاى خداى تعالى، و آن را ششصد درجه است، و صبر بر مصيبت هنگامى كه نخستين بار روى آورد، و آن را نهصد درجه است». و نيز به اين دليل كه مؤمن بر صبر از حرامها قدرت دارد، و اما صبر بر بلاى الهى مقدور نيست مگر به سرمايه صديقان، زيرا كه آن بر نفس دشوار و سخت است.
به نظر من : قول به اينكه يكى از آن دو مطلقا ثوابش بيشتر است نادرست است، زيرا قول به اينكه صبر و خوددارى از سخن دروغ يا پوشيدن جامه ابريشمين در يك لحظه ثوابش بيشتر است از صبر بر مرگ بسيارى از عزيزترين فرزندان بعيد مى نمايد، و همچنين قول به اينكه صبر بر گم شدن درهمى ثوابش بيشتر است از خوددارى از گناهان، و باز گرفتن نفس از لذيذترين لذات و شهوات با وجود قدرت داشتن بر آنها بعيدتر است، پس نظر درست اين است كه : هر يك از اقسام سه گانه صبر هر گاه بر نفس دشوارتر و سخت تر باشد ثوابش بيشتر است از آنچه آسانتر است، زيرا ثابت و مسلم شده است كه برترين اعمال شاق ترين و دشوارترين آنهاست، و بدين وسيله ميان اخبار جمع و هماهنگى حاصل مى شود.
فصل ۷۹ : راه تحصيل صبر
راه تحصيل صبر : تقويت انگيزه دين و تضعيف انگيزه هوى و هوس است.
امر اول به چند چيز حاصل مى شود :
اول - آنكه در اخبار و احاديثى بينديشد كه در فضيلت صبر و فرجام نيك آن در دنيا و آخرت وارد شده است، و بداند كه ثواب صبر بر مصيبت بيش از آنچيزى است كه از دست او رفته، و به سبب پاداش آن مورد رشك خواهد بود، زيرا چيزى را از دست داده كه حتى در مدت زندگى دنيا با او باقى نمى ماند، و چيزى را بدست آورده كه بعد از مردن جاودانه خواهد ماند، پس براى صبر در مدت كوتاه گذرا پاداش او جاويدان و پايا خواهد بود و در عوض نتيجه و سود نزديك و زايل شدنى فايده و غايت دائم و باقى بهره او خواهد شد. و كسى كه چيز پست و كم ارزشى را فداى چيز عالى و نفيس مى كند، نبايد به سبب از دست رفتن آن چيز پست اكنون اندوهگين گردد.
دوم - آنكه كمى و كوتاهى زمان مصيبت دنيوى و رهائى نزديك خود را از آن و باقى بودن اجر صبر آن را به ياد آورد.
سوم - آنكه بداند كه جزع و بى تابى كارى است زشت و به دين و دنياى او زيان مى رساند، و هيچ فايده اى ندارد جز اينكه ثواب را باطل و ضايع مى كند و آدمى را گرفتار عقاب مى سازد، چنانكه امير مؤمنانعليهالسلام
فرمود :
«اگر صبر كنى آنچه مقدر است خواهد شد و تو اجر مى برى، و اگر بى تابى نمائى آنچه مقدر است خواهد شد و براى تو بار گناه و عقوبت خواهد بود».
چهارم - آنكه عادت و خو كند كه انگيزه دين را به تدريج بر انگيزه هوى غلبه دهد و آن را بر زمين افكند، تا لذت پيروزى را دريابد، و در اين كشتى گيرى و با هم در آويختن انگيزه دين را نيرومند سازد. زيرا عادت كردن و ممارست نمودن به كارهاى سخت و دشوار قوائى را كه آن اعمال از آنها سر مى زند تقويت مى كند.
و از اينرو نيروى كارگرانى كه كارهاى سخت و دشوار انجام مى دهند - مانند باربران و كشاورزان - بر نيروى كسانى كه آنها را رها مى كنند افزون مى شود. پس هر كه نفس خود را به مخالفت هوى و هوس عادت و خو دهد تا هر جا كه بخواهد بر آن چيره مى گردد.
و اما امر دوم : يعنى تضعيف هوى، همانا به مجاهده و رياضت است از روزه و گرسنگى و بريدن از اسباب بر انگيزنده شهوت مانند نگاه كردن به جائى كه گمان آن مى رود و تخيل آن، و همچنين به فرو نشاندن آن به خواهشهاى مباح بشرط آنكه از اندازه مشروع بيرون نرود.
تتمه
هر گاه گفته شود : اگر مراد از صبر در مصائب اين است كه آدمى در دل از مصيبت كراهت نداشته باشد، و اين در اختيار وى نيست، زيرا انسان ناچار به كراهت است، پس چگونه مى توان به درجه صبر در مصائب رسيد؟
گويم : هر كه به خدا و اسرار حكمت و قضاء و قدر او شناسا باشد، و يقين بداند كه هر امرى از تنگى يا فراخى كه از خدا صادر مى شود و به بندگان او مى رسد، و هر امر ناخوشايند يا خوشايندى همه بر وفق حكمت و مصلحت بالذات است، و آنچه شر بشمار مى رود امرى است عرضى كه جدا كردن خير مطلوب از آن ممكن نيست، هر گاه به اين مطلب يقين داشته باشد نفس او براى صبر آماده مى شود و در غم و اندوه با هواى خود مقاومت مى كند، و به قضاء و قدر الهى خشنود مى شود، و سينه اش به مواقع و موارد حكمتهاى او گشاده مى گردد، و يقين مى كند كه قضاء او جز به خير نمى كشاند. و امير مؤمنانعليهالسلام
به اين نكته اشاره كرده و مى فرمايد :
اطرح عنك واردات الهموم بعزائم الصبر و حسن اليقين.
«اندوههائى را كه بر تو وارد مى شود با اراده و قصد شكيبائى و نيك باورى و يقين [به خداى تعالى] از خود دور كن».
و هر كه به اين درجه برسد از هر چه بر او وارد مى شود لذت مى برد، و از ثروتى كه از ميان نمى رود بهره مند مى گردد، و به عزتى كه زوال نمى پذيرد تاييد مى شود، و در كشور جاودانى سير مى كند، و به قضاء سرمدى بالا مى رود. اما آنچه بنده را از مقام صابران بيرون مى برد بى تابى و جزع كردن و گريبان دريدن و بر گونه ها زدن و شكايت بسيار نمودن و اظهار دلتنگى و اندوه كردن و تغيير لباس و خوراك دادن و امثال اينهاست، و اين همه امورى است اختيارى كه بايد از آنها اجتناب كند و به قضاء الهى خشنودى نمايد، و همواره بر اين خوى باقى بماند، و باور داشته باشد كه آنچه از دست او رفته سپرده و امانت نزد او بوده و از او پس گرفته شده. و اما سوختن دل و روان شدن اشك او را از مرتبه صابران بيرون نمى برد، زيرا اينها مقتضاى بشريت است.
و از اينرو هنگامى كه ابراهيم فرزند پيغمبر اكرمصلىاللهعليهوآله
درگذشت اشك از چشمان آن حضرتصلىاللهعليهوآله
سرازير شد، شخصى عرض كرد : آيا ما را از اين كار نهى نمى فرموديد؟ فرمود : «اين مهربانى و ترحم است، و خدا به بندگان دل رحم خود رحمت و مهربانى مى كند».
و فرمود :
«چشم اشك مى ريزد، و دل مى سوزد، و سخنى نمى گويد كه خدا را به خشم و ناخشنودى آورد». بلكه اينها نيز انسان را از مقام رضا بيرون نمى برد، زيرا كسى كه به رگ زدن و حجامت كردن اقدام مى كند به آن راضى است، با اينكه به سبب آن ناگزير دردمند مى شود. آرى، از كمال صبر آنست كه مصائب خود را پوشيده دارد، زيرا وارد شده است كه پوشيده داشتن مصيبت و درد و صدقه گنجينه هاى نيكى است. و در بسيارى از اخبار شكايت نكردن از امراض و مصائب ستايش شده است.
امام باقرعليهالسلام
فرمود : «صبر نيكو، صبرى است كه در آن شكايت به مردم نباشد». و در بعضى از اخبار است كه : «شكايت آنست كه بگويى : به چيزى مبتلا شدم كه هيچ كس مبتلا نشد، و آنچه به من رسيد به احدى نرسيد. و اما اينكه بگويى ديشب بيدار بودم، و امروز تب دارم، و مانند اينها، شكايت نيست». و امام صادقعليهالسلام
فرمود :
«هر كه شبى را به درد و رنج [كه جاى شكايت است] بگذراند و آن را قبول كند، و شكر خدا را بجا آورد، مانند كسى است كه شصت سال عبادت كند»،
شخصى پرسيد :
قبول آن چيست ؟ فرمود : «بر آن صبر كند و از حالى كه در آن بود خبر ندهد، و چون صبح شود خدا را بر آنچه بر او گذشت حمد كند».
تتميم : همبستگى، صبر و شكر
بدان كه در افضل بودن هر يك از صبر و شكر بر ديگرى اختلاف شده، و هر گروهى يكى از آن دو را بر ديگرى ترجيح داده است. و ظاهرا ترجيح يكى بر ديگرى وجهى ندارد، زيرا آن دو همراه و همبسته اند و از يكديگر جدا و منفك نمى شوند. صبر بر طاعت و بر معصيت همان شكر است، از آنرو كه بجا آوردن طاعت و ترك معصيت شكرگزارى است، چنانكه در باب شكر گذشت. و صبر بر سختيها و مصيبتها مستلزم شكر است، چنانكه گفتيم كه شدائد و مصائب دنيوى متضمن نعمتهايى است، پس صبر بر اين شدائد مستلزم شكر آن نعمتهاست، و صبر بر مصائب همانا خوددارى از جزع و بى تابى است براى بزرگداشت خداى سبحان، و اين عين شكر گزارى است، زيرا بزرگداشت خدا مانع از عصيان و نافرمانى است، و سپاسگزار نفس خود را از ناسپاسى با وجود ميل به آن باز مى دارد، و اين همان صبر از معصيت است. و همچنين، توفيق صبر و خوددارى از جزع نعمتى است كه شكيبا آن را سپاس مى دارد، پس هر صبرى مستلزم شكر است، و بالعكس.
و بالجمله : شكى نيست كه هر يك از صبر و شكر مستلزم ديگرى است، و اجتماع بلكه اتحاد آن دو در طاعت و ترك معصيت امرى است آشكار، چنانكه بيان آن گذشت. و در بلاى محدود دنيوى هنگامى كه صبر در آن تحقق يابد شك نيست كه از تصور نعمتهاى همراه آن، از ثواب اخروى و دل بر كندن از دنيا و رغبت به آخرت، جدا و منفك نمى شود، پس اين را همواره شكر مى گزارد، زيرا اين نعمتها را از خدا مى داند، همچنانكه بلا را از خدا مى داند، و به نعمتها شاد مى گردد، و به مقتضاى شادمانى خود خدا را حمد مى كند. و در نعمت محدود، مثل مال، هر گاه براى تحصيل دين به آن توسل جويد، شكى نيست كه همان گونه كه شكر در آن تحقق دارد صبر نيز در آن هست. زيرا انفاق و بذل مال در راه تحصيل دين باز داشتن نفس است از آنچه دوست دارد و به آن مايل است، و ثبات و پايدارى انگيزه دين است در مقابل انگيزه هوى. و در بلاى مطلق، مانند كفر و جهل، تحقق شكر يا صبر در آن بى معنى است، و در نعمت مطلق مانند سعادت آخرت و علم و حسن اخلاق، همچنانكه شكر در آنها تحقق دارد صبر نيز متحقق است. زيرا تحصيل سعادت و علم و اخلاق فاضله و پايدارى بر آنها از مقاومت كردن با هوى و بازداشتن نفس از آنچه بدان ميل دارد جدا و منفك نيست. و شكر آنها مستلزم منع نفس از كفران، يعنى صبر بر معصيت، است. حتى شكر دو چشم با نظر به عجايب صنع الهى مستلزم صبر و خوددارى از غفلت و خواب و نظر به آنچه نفس به آن ميل و گرايش دارد از نگاه كردن به غير محارم و امثال آن است.