علم اخلاق اسلامی جلد ۳

علم اخلاق اسلامی0%

علم اخلاق اسلامی نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: دكتر سيد جلال الدين مجتبوى
گروه: اخلاق اسلامی

علم اخلاق اسلامی

نویسنده: علامه مولى مهدى نراقى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: دكتر سيد جلال الدين مجتبوى
گروه:

مشاهدات: 13191
دانلود: 3243

جلد 1 جلد 2 جلد 3
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 17 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 13191 / دانلود: 3243
اندازه اندازه اندازه
علم اخلاق اسلامی

علم اخلاق اسلامی جلد 3

نویسنده:
فارسی

كتاب حاضر، ترجمه و تلخيصي دقيق و روان از كتاب جامع السعادات عالم رباني علامه مولي نراقي (متوفي به سال 1029 هجري قمري) كه از بزرگان علماي اسلام و جامعه علوم عقلي و شرعي بوده است مي باشد كه يكي از بهترین آثار منتشره براي علاقمندان و بخصوص دانشجويان دانشگاهها در زمينه اخلاق اسلامي و اخلاق در تفكر اسلامي بوده و آنان را كه فرصت خواندن سه جلد ترجمه كامل كتاب را ندارند، بي نياز مي سازد. اين كتاب علاوه بر پرداختن به جنبه عقلي و فلسفي علم اخلاق به جنبه ديني آن نيز با سبك و اسلوب ويژه اي توجه داشته است.

مولف در ابتدا درباره نفس انسان و قوا و غرايز او سخن مي گويد هر يك از فضايل اخلاقي را به يكي از قواي نفس نسبت مي دهد و هر يك از رذايل اخلاقي را به غريزه اي مربوط مي سازد آنگاه به شناساندن هر يك از فضايل و رذايل قوا مي پردازد و مطالب خود را به آيات و روايات وارده مورد تاييد قرار مي دهد و در پايان راه معالجه و درمان را به شيوه حكيمانه بيان مي كند.

و نيز روايت است كه : چون بنده را پرده از پيش ديده بردارند و به مرگ خود يقين كند به ملك الموت گويد : مرا يك روز ديگر مهلت ده تا به درگاه پروردگارم عذر خواهم و توبه كنم، و براى خود توشه شايسته اى بردارم، ملك الموت گويد :

روزهاى بسيار بر باد دادى ديگر روزى براى تو نمانده، گويد : يك ساعت مهلت ده، گويد : ساعتها را از دست دادى ديگر ساعتى ندارى، و در آن وقت در توبه بر او بسته مى گردد و روحش به تلاطم مى آيد و نفسهايش به شماره مى افتد، و جام اندوه و نوميدى از تدارك و تلافى فرو مى برد و حسرت و ندامت بر عمر ضايع شده خود مى خورد، و اصل ايمان وى بر اثر صدمه هاى اين ترسها و دهشتها در آشفتگى و اضطراب مى آيد، و در اين هنگام جانش به در مى رود.

پس اگر حكم خداوند بر او به نيكى و سعادت رفته باشد روح او با توحيد از دنيا بيرون مى رود و اين سرانجام نيك است، و اگر حكم به شقاوت وى شده باشد - از چنين سرنوشتى به خدا پناه مى بريم - روح او با شك و اضطراب از دنيا مى رود و اين است پايان و سرانجام بد.

انواع توبه : دنباله

توبه از بعضى از گناهان مذكور - يعنى ارتكاب محرمات و ترك واجبات - واجب شرعى است، بدين معنى كه هر كه اين توبه را ترك كند و اين گناهان را مرتكب شود سزاوار آتش دوزخ و عذاب الهى خواهد بود، و در اين وجوب همه مردم يكسانند، و تكليف همه به آن موجب فسادى در نظام كلى نيست. و اما توبه از بعضى ديگر از گناهان مانند خيالات و وسوسه ها و انديشه هائى كه بر دل عارض ‍ مى شود و قصور در معرفت جلال و عظمت خداوند و امثال اينها به اين معنى واجب نيست، زيرا با انتظام عالم منافات دارد، از اينرو كه اگر همه خلق مكلف باشند كه از خدا چنانكه شايسته است بترسند، اسباب زندگانى را رها مى كنند و دنيا را يكسره فرو مى گذارند، و اين منجر به از ميان رفتن خود تقوا مى شود، زيرا اگر زندگى مختل و تباه شود ديگر آسودگى خيال براى كسى باقى نمى ماند تا تقوا داشته باشد.

پس به اين اعتبار توبه از هر امرى كه رجحان داشته باشد واجب نيست، بلكه به معنى ديگر واجب است، و آن عبارت است از اينكه هر كه بخواهد به خدا نزديك شود و به مقام محمود و درجات عالى برسد بايد از آنها نيز توبه كند.

پس كسى كه به اصل نجات [از عذاب] قانع و خرسند باشد اين توبه بر او واجب نيست، و كسى كه طالب وصول به مراتب عالى و ارجمند است بر او واجب مشروط است، يعنى مطلوب او بستگى به آن دارد، چنانكه درباره انبياء و اولياء و بزرگان عرفا و علما حال بدين منوال بوده است، و از اين جهت است كه لذات دنيا را بكلى رها كردند.

بنابراين آنچه از استغفار و توبه انبياء و اوصياء وارد شده است همانا از ترك دوام و پيوستگى ذكر، و غفلت از مقام شهود و است غراق(۱۳) به سبب اشتغال به امور مباح بوده است نه از گناهانى مانند گناهان ما، كه ايشان از اين گناهان پاك و فراترند.

امام صادقعليه‌السلام فرمود :

«رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله در هر شبانه روز صد بار بدون گناه توبه و استغفار مى كرد. خداى تعالى اولياء خود را به مصيبت ها مخصوص گردانيد تا به ايشان پاداش دهد بى آنكه گناهى مانند گناهان ما داشته باشند، كه گناه هر كسى به حسب قدر و منزلت او نزد خداست». و به اين مضمون اخبار ديگرى نيز هست.

فصل ۱۲ : بعد از توبه بايد عمل كرد

در تلافى و جبران شهوتها و توبه از گناهان تنها ترك آنها در آينده كافى نيست، بلكه بايد آثار آنها را كه در جوهر نفس نقش بسته است به وسيله نور طاعات محو كرد، زيرا هر شهوت و معصيتى كه از انسان سر مى زند تيرگى و ظلمتى از آن در دل پديد مى آيد، چنانكه از نفس ‍ انسان روى آينه صيقلى تيره و تار مى شود، و اگر ظلمت شهوات و گناهان انبوه و متراكم شود زنگار مى گردد، همان گونه كه بازدم (بخار نفس) هنگامى كه بر روى آينه نشيند و انباشته شود آلوده و پليد مى شود، چنانكه خداى تعالى مى فرمايد :

كلا بل ران على قلوبهم ما كانوا يكسبون. (مطففين، ۱۴)

«نه چنان است، بلكه اعمالى كه مى كردند زنگار دلهاشان شده است».

و چون زنگار انباشته و متراكم شد سرشت آدمى مى گردد و بر دل مى نشيند، همان گونه كه پليدى در رخ آينه وقتى روى هم نشست و زمانى دراز بر آن گذشت در جسم آهن فرو مى رود و آن را فاسد مى كند بطورى كه ديگر صيقل نمى پذيرد، پس تائب از گناهان ناگزير بايد آثارى را كه از گناهان در نفس وى نگاشته و سرشته شده محو كند، و مجرد ترك آنها در آينده كافى نيست، چنانكه براى صيقل زدن آينه و ظهور صورتها در آن تنها بازداشتن نفس و بخارات سياه از چهره آن در آينده بسنده نيست مادام كه به محو آثارى كه در آن نقش ‍ بسته پرداخته نشود. و همچنانكه ظلمت معاصى و شهوات به نفس ‍ مى رسد و آن را تاريك مى كند، همين طور نور طاعات و ترك شهوات بالا مى رود و آن را منور مى سازد و تيرگى گناهان و شهوات را از ميان مى برد، و به همين مطلب اشاره دارد سخن پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله : «در پى هر بدى نيكوئى كن تا آن را نحو كند».

بنابراين بنده در هيچ حالى از محو آثار بديها و گناهان از قلب خود به وسيله پرداختن به نيكيهائى كه آثار آنها ضد آثار آن سيئات باشد بى نياز نيست، به اين معنى كه نيكى و حسنه اى كه براى محو آن بدى و سيئه انجام مى دهد با آن سيئه مناسبت داشته باشد، به دليل قول رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله :

اتق الله حيث كنت [و اتبع السيئة الحسنة تمحها].

«هر جا هستى از خدا بترس، و در پى گناه، كار نيك انجام بده تا آن را محو كند»،

و به اين دليل كه بيمارى با ضدش معالجه مى شود، پس هر ظلمتى كه به قلب رسيده است محو نمى شود مگر با نورى كه از حسنه ضد آن برخاسته و به دل بر آمده باشد، كه ضد به ضد دفع مى شود، پس ‍ كفاره شنيدن آلات لهو و لعب به شنيدن قرآن و حضور در مجالس ‍ ذكر است، و كفار نشستن در مسجد در حال جنابت به عبادت در آن است، و كفاره مس مصحف بدون طهارت و وضو بزرگداشت و بوسيدن و بسيار خواندن آن است، و كفاره شرابخوارى تصدق دادن از نوشيدنى حلالى است كه خود بيشتر دوست دارد...

و غير اينها و البته اين - يعنى وجود مناسبت - شرط در محو نيست.(۱۴)

روايت است كه : «مردى به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله عرض ‍ كرد : زنى را معالجه كردم و با هر چيزى روبرو شدم مگر سودن (مس)، حكم خدا را درباره من بفرما، فرمود : آيا با ما نماز مى گزارى ؟ گفت : آرى !

فرمود : ان الحسنات يذهبن السيئات.

«نيكيها بديها را از ميان مى برد».

و سزاوار است كه وقت توبه نزديك زمان خطا باشد، به طورى كه پشيمان شود و آثار آن را محو كند پيش از آنكه زنگار بر دل نشيند و انباشته گردد و ديگر محو پذير نباشد، خدا تعالى مى فرمايد :

انما التوبة على الله للذين يعملون السوء بجهالة ثم يتوبون من قريب. (نساء، ۱۶)

«توبه (بازگشت به سوى خدا) فقط براى كسانى است كه بدى به نادانى كنند و آنگاه بزودى توبه كنند».

 (يعنى در زمانى نزديك به كار بد).

و مى فرمايد :

و ليست التوبة للذين يعملون السيئات حتى اذا حضر احدهم الموت قال انى تبت الا ن. (نساء، ۱۷)

«و توبه براى كسانى نيست كه بدى همى كنند تا چون مرگ يكيشان فرا رسد گويد اينك توبه مى كنم».

امام صادقعليه‌السلام فرمود :

«اين هنگامى است كه امر آخرت را بالعيان مى بيند».

و مانند اين از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله نيز رسيده است.

فصل ۱۳ : فضيلت توبه

بدان كه توبه نخستين مقام از مقامات دين، و سرمايه سالكان راه، و كليد است قامت خواستاران ايمان، و سرآغاز تقرب به پروردگار عالميان است. و ستايش آن عظيم و فضيلت آن بسيار است، خداى تعالى مى فرمايد :

ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين. (بقره، ۲۲۲)

«خدا توبه كاران را دوست دارد و پاكيزه كاران را دوست دارد».

و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود :

«توبه كننده دوست خداست، و تائب از گناه مانند كسى است كه اصلا گناه نكرده است».

و امام باقرعليه‌السلام فرمود :

ان الله تعالى اشد فرحا بتوبة عبده من رجل اضل راحلته و زاده فى ليلة ظلماء فوجدها، فالله اشد فرحا بتوبة عبده من ذلك الرجل براحلته حين وجدها.

«خداى تعالى شادتر است به توبه بنده خود از مردى كه در شب تاريك در بيابانى مركب و توشه خود را گم كرده باشد و ناگاه آن را بيابد».

و فرمود :

التائب من الذنب كمن لا ذنب له و المقيم على الذنب و هو مستغفر منه كالمستهزى ء.

«توبه كننده از گناه مانند كسى است كه گناهى ندارد، و كسى كه در گناه بماند در حالى كه آمرزش بخواهد همچون مسخره كننده است».

و امام صادقعليه‌السلام فرمود :

ان الله يحب من عباده المفتن التواب

«خدا از بندگان خود آن را كه در فتنه (گناه) افتد و توبه گر باشد دوست دارد».

و فرمود :

اذا تاب العبد توبة نصوحا، احبه الله فستر عليه.

«چون بنده توبه نصوح كند، خدا او را دوست دارد و گناه او را مى پوشاند»،

شخصى پرسيد : چگونه مى پوشاند؟

فرمود : ينسى ملكيه ما كانا يكتبان عليه، و يوحى الى جوارحه و الى بقاع الارض ان اكتمى عليه ذنوبه، فيلقى الله - عز و جل - حين يلقاه و ليس شى ء يشهد عليه بشي ء من الذنوب.

«آن گناه را از ياد دو فرشته اى كه مى نويسند مى برد، و به اعضاء و جوارح او و به زمينى كه در آن گناه كرده وحى فرمايد كه گناهان او را بپوشانيد، پس خداى عز و جل را در حالى ملاقات كند كه چيزى نيست كه گناهى را بر او شهادت دهد».

و فرمود : «خداى عز و جل سه خصلت را به توبه كنندگان عطا فرموده است كه اگر يكى از آنها را به همه اهل آسمانها و زمين عطا مى فرمود به سبب آن نجات مى يافتند، خداى تعالى مى فرمايد :

الذين يحملون العرش و من حوله يسبحون بحمد ربهم و يؤ منون به و يستغفرون للذين آمنوا ربنا وسعت كل شى ء رحمة و علما فاغفر للذين تابوا و اتبعوا سبيلك - الى قوله - و ذلك هو الفوز العظيم. » (مؤمن، ۹ -۷)

«آنان كه حامل عرشند و آنها كه پيرامون آنند به ستايش ‍ پروردگارشان تسبيح مى گويند و به او ايمان دارند و براى كسانى كه ايمان آورده اند آمرزش مى خواهند، پروردگارا همه چيز را به رحمت و علم خويش فراگرفتى، پس كسانى را كه توبه آورده و راه تو را پيروى كرده اند بيامرز... و رستگارى بزرگ همين است».

و مى فرمايد :

و الذين لا يدعون مع الله الها آخر و لا يقتلون النفس التى حرم الله الا بالحق و لا يزنون و من يفعل ذلك يلق اثاما، يضاعف له العذاب يوم القيامة و يخلد فيه مهانا، الا من تاب و آمن - الى قوله - و كان الله غفورا رحيما.

 (فرقان، ۷۰ -۶۸)

«و آنان كه با خداى يكتا خدائى ديگر را نمى خوانند و انسانى را كه خدا محترم داشته [و خونش را حرام شمرده] جز بحق نمى كشند و زنا نمى كنند، و هر كه چنين كند عقوبت بيند، روز رستخيز عذابش ‍ دو برابر شود و در آن به خوارى جاويد خواهد ماند مگر آنكه توبه كند و مؤمن شود... و خدا آمرزنده و مهربان است».

و امام موسى بن جعفرعليه‌السلام فرمود :

«از بندگان آنكس نزد خدا محبوبتر است كه بازگشت كننده بسوى خدا و توبه گر باشد».

فصل ۱۴ : قبول توبه

توبه اى كه جامع شرايط باشد به اجماع علما مقبول است، و دليل آن گفتار خداى تعالى است كه مى فرمايد :

هو الذى يقبل التوبة عن عباده. (شورى، ۲۵)

«اوست كه توبه بندگان را مى پذيرد».

و مى فرمايد :

غافر الذنب و قابل التوب. (مؤمن، ۳)

«آمرزنده گناه و پذيرنده توبه».

و مى فرمايد :

و من يعمل سوءا او يظلم نفسه ثم يستغفر الله يجد الله غفورا رحيما. (نساء، ۱۰۹)

«هر كه بدى كند يا به خود ستم كند آنگاه از خدا آمرزش بخواهد خدا را آمرزنده و بخشاينده مى يابد».

و به دليل سخن پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله كه فرمود :

ان الله - تعالى - يبسط يده بالتوبة لمسى ء الليل الى النهار و لمسى ء النهار الى الليل حتى تطلع الشمس من مغربها.

«خداى تعالى دست خود را به نشانه قبول توبه براى بد كار شب تا روز و براى بدكار روز تا شب مى گشايد تا آفتاب از مغرب خود برآيد (يعنى تا قيامت»).

و فرمود :

ان الحسنات يذهبن السيئات، كما يذهب الماء الوسخ.

«همانا كارهاى خوب، كارهاى بد را چنان محو مى كند كه آب، چرك و شوخ را».

و فرمود :

لو عملتم الخطايا حتى تبلغ السماء ثم ندمتم، لتاب الله عليكم.

«اگر چندان گناه كنيد كه به آسمان رسد آنگاه پشيمان شويد خداوند توبه شما را مى پذيرد».

و فرمود : «بنده گناه مى كند و به بهشت مى رود»،

عرض كردند : اين چگونه ممكن است اى رسول خدا!؟

فرمود : «گناهى كند و از آن پشيمان شود و آن در پيش چشم وى باشد تا به بهشت رسد».

و فرمود : كفارة الذنوب الندامة.

«پشيمانى كفاره گناهان است».

و فرمود : «هر كه يك سال پيش از مرگ خود توبه كند خدا توبه او را مى پذيرد، سپس فرمود : سال زياد است هر كه يك ماه پيش از مردن توبه كند خدا توبه او را مى پذيرد»،

سپس فرمود : «ماه زياد است، هر كه يك هفته قبل از مرگ توبه كند خدا توبه او را قبول مى فرمايد»،

سپس فرمود : «هفته زياد است، هر كه يك روز قبل از مردن توبه كند خدا توبه او را مى پذيرد»،

سپس فرمود : «يك روز نيز زياد است، هر كه پيش از ديدار مرگ (ملك الموت) توبه كند خدا توبه او را قبول مى فرمايد».

و امام باقرعليه‌السلام به محمد بن مسلم فرمود : «گناهان مؤمن هر گاه توبه كند آمرزيده است، پس بعد از توبه و آمرزش عمل [نيك] را از سر گيرد، و آگاه باشيد به خدا قسم اين نيست مگر براى اهل ايمان»،

محمد بن مسلم عرض كرد : اگر بعد از توبه و استغفار از گناهان به گناه باز گردد و باز توبه كند حال او چگونه است ؟

فرمود : «اى محمد بن مسلم ! آيا چنان مى بينى كه بنده مؤمن از گناه پشيمان شود و از خدا آمرزش بخواهد و توبه كند و خدا توبه او را نپذيرد؟»،

گفت : [اگر] چند بار چنين كند، گناه كند و سپس توبه و استغفار كند،

فرمود : «هر گاه مؤمن به استغفار و توبه برگردد خدا به آمرزش باز مى گردد، خداوند بسيار آمرزنده و مهربان است توبه را مى پذيرد و از سيئات در مى گذرد، زنهار مؤمنى را از رحمت خدا نااميد نكنى».

و فرمود : اذا بلغت النفس هذه - و اهوى بيده الى حلقه - لم تكن للعالم توبة، و كانت للجاهل توبة.

«همين كه نفس و جان به اينجا رسيد - و اشاره به گلوى خود نمود - براى عالم توبه نباشد، و براى جاهل توبه هست».

و فرمود : «آدمعليه‌السلام عرض كرد : پروردگارا! شيطان را بر من مسلط ساختى، و او را همچون خون (كه در رگهايم جريان دارد) در من جاى دادى، براى من هم چيزى مقرر فرما،

خطاب رسيد : اى آدم ! براى تو اين را قرار دادم كه : هر يك از فرزندانت كه آهنگ گناهى كند و مرتكب آن نشود چيزى بر او نوشته نشود، و چون مرتكب شد يك گناه بر او نوشته شود، و اگر قصد كار نيكى كند و آن را انجام ندهد يك حسنه براى او نوشته شود، و اگر انجام دهد ده حسنه برايش نوشته شود،

عرض كرد : پروردگارا! بيفزا،

فرمود : برايت مقرر ساختم كه هر يك از فرزندانت كه گناهى كند سپس آمرزش خواهد او را بيامرزم،

عرض كرد : پروردگارا! بيفزا،

فرمود : براى ايشان توبه را قرار دادم، و توبه را براى آنها گسترش دادم تا نفس به گلوگاه رسد،

عرض كرد : پرورگارا! مرا بس است».

و امام صادقعليه‌السلام فرمود : «مردى گناه مى كند و خدا به سبب آن او را به بهشت مى برد»،

شخصى عرض كرد : خدا به جهت گناه او را به بهشت مى برد؟

فرمود :

«آرى، گناه مى كند و پيوسته از آن ترسان است و نفس خود را دشمن مى دارد، پس خداوند به او رحم مى كند و او را به بهشت مى برد».

و فرمود : «بنده مؤمن چون گناه كند خدا او را هفت ساعت مهلت مى دهد، اگر استغفار كرد چيزى بر او نوشته نمى شود، و اگر اين ساعتها گذشت و آمرزش نخواست يك گناه بر او نوشته مى شود، و مؤمن پس از بيست سال به ياد گناه خود مى افتد تا از خدا آمرزش ‍ خواهد و خدا گناهش را مى آمرزد، و كافر همان ساعت آن را فراموش مى كند».

و فرمود :

ما من مؤمن يقارف فى يومه و ليلته اربعين كبيرة فيقول و هو نادم : «استغفر الله الذى لا اله الا هو الحى القيوم بديع السماوات و الارض ‍ ذا الجلال و الاكرام و اساله ان يصلى على محمد و آل محمد و ان يتوب على»، الا غفرها الله له، و لا خير فيمن يقارف فى يومه اكثر من اربعين كبيرة ».(۱۵)

«هيچ مؤمنى نيست كه در شبانه روزى چهل گناه كبيره كند و در حال پشيمانى بگويد : استغفر الله الذى لا اله الا هو الحى القيوم بديع السماوات و الارض ذا الجلال و الاكرام و اءساءله اءن يصلى على محمد و آل محمد و اءن يتوب علىمگر آنكه خدا آن گناهان را بيامرزد، و كسى كه شبانه روزى بيش از چهل گناه كبيره مرتكب شود خيرى در او نيست».

و روايت است كه : «خداى تعالى چون ابليس را لعن كرد (از رحمت خود دور ساخت) از خدا مهلت خواست، و خداوند تا قيامت به او مهلت داد، آنگاه گفت : به عزت تو كه از دل آدمى بيرون نيايم تا جان در تن وى باشد، پس خداى تعالى فرمود : به عزت من كه در توبه بروى نبندم تا جان در تن وى باشد».

و در اسرائيليات آمده است :

«جوانى بيست سال خدا را عبادت كرد، سپس بيست سال او را معصيت نمود، سپس در آينه نگريست و نشانه پيرى در موى خود ديد، ناراحت شد و گفت : خدايا بيست سال اطاعت و بيست سال معصيت تو كردم، اگر بسوى تو بازگشت نمايم قبول مى كنى ؟ ناگاه شنيد كه گوينده اى مى گويد :

ما را اجابت كردى ما نيز تو را اجابت كرديم، سپس ما را ترك نمودى از تو دست برداشتيم، آنگاه ما را عصيان ورزيدى تو را مهلت داديم، و اگر بسوى ما آئى تو را مى پذيريم».

و اخبار و روايات در اين معنى بسيار و بى شمار است و اخبارى نيز كه پيش از اين ذكر شد بر آن دلالت دارد.

اما كسى كه با نور بصيرت مى نگرد در اين معنى نيازى به بيان ندارد، زيرا مى داند كه توبه موجب سلامت و پاكى دل است، و هر دل پاك و رسته اى نزد خدا پذيرفته است و در آخرت در جوار الهى در ناز و نعمت خواهد بود، و مى داند كه دل در اصل پاك و رسته آفريده شده، زيرا هر زاده اى بر فطرت زائيده مى شود، و تنها به سبب بيماريهاى گناهان و تاريكيهاى آنها بيمار و سياه گشته، و داروى توبه اين امراض را بر طرف مى كند، و نور حسنات اين تيرگيها را مى زدايد، و تاريكى گناهان تاب روشنى نيكيها را ندارد، چنانكه ظلمت شب تاب روشنائى روز ندارد، و تيرگى چرك و شوخ با سپيدى صابون و آب گرم باقى نمى ماند.

بلى، اگر گناهان چنان انباشته شود كه زنگار گردد و جزو طبيعت آدمى شود، و دل طورى تباه شده باشد كه ديگر صفا و روشنائى نپذيرد، چنين دلى توبه برايش سودى ندارد، به اين معنى كه بازگشت نمى كند هر چند به زبان گويد توبه كردم، زيرا چركهاى گناهان چنان در درون او فرو رفته و انباشته شده كه ديگر پاكيزگى نمى پذيرد، و اگر در پاكسازى آن مبالغه و پافشارى شود به پاره پاره شدن دل و هلاك آن منجر مى گردد، كه آن چركها جزو جوهر هستى او شده است، همچنانكه اگر جامه اى كه چرك در درون آن راه يافت و در سوراخهاى آن انباشته شد، اگر در پاك ساختن آن با آب و صابون زياده سعى شود به پاره پاره شدن آن منتهى مى گردد.

و اين حال بيشتر مردمانى است كه به دنيا روى مى آورند و از خدا روى مى گردانند، كه اينان بازگشت و توبه نمى كنند، زيرا كه اخلاق مذموم و رذائل در جانهاى ايشان راسخ و استوار شده و چرك و شوخ اخلاق ناپسند در لابلاى دلهاشان فرو رفته بطورى كه بيدارى و تنبه پيدا نمى كنند تا آهنگ توبه كنند، و اگر قصد آن نمايند فقط به زبان است، و دل غافل و تهى از ايمان است، بلكه توبه كه حقيقتش ‍ از ميان رفته غير ممكن است.

فصل ۱۵ : راههاى توبه از گناهان

بدان كه توبه از گناهانى است كه شرح و تفصيل آنها را در اين كتاب مطالعه كردى، و آنها - چنانكه ياد كرديم - يا صفات و افعال شيطانى است كه متعلق به وهم است، يا صفات و افعال درنده خوئى كه متعلق به قوه درندگى است، و يا صفات و افعال حيوانى و بهيمى كه متعلق به نيروى بهيمى است. و گناهان از حيث تعلق توبه به آنها و چگونگى خروج از آنها به سه گونه تقسيم مى شوند :

۱ - ترك طاعات واجب : از نماز و روزه و زكات و خمس و كفاره و غير اينها.

راه توبه از اينها اين است كه : در بجا آوردن و قضاء آنها به قدر امكان بكوشد.

۲ - محرماتى كه بين بنده و خداست، يعنى افعال ناروائى كه در شرع منع شده و اينها حقوق الله است : مانند شرابخوارى، و ساز و دف و ناى زدن، و دروغگوئى، و زنا.

راه توبه از اينها پشيمانى بر آنها و عزم بر ترك آنها در آينده است.

۳ - گناهانى كه بين او و بندگان خداست، كه از آنها به حقوق مردم تعبير مى شود، و كار در آنها دشوارتر و مشكلتر است، و آن يا در مال است يا در جان يا در آبرو يا در اهل و فرزندان يا در دين :

آنچه در مال است : بر او واجب است كه آن را در صورت امكان به صاحبش برگرداند، و اگر به سبب تنگدستى نمى تواند آن را ادا كند از وى بحلى خواهد، و اگر او را حلال نكند يا دسترسى به وى نباشد يا در گذشته است و وارثى نيز ندارد، اگر مى تواند از طرف او تصدق دهد، و گرنه بايد به درگاه خداوند تضرع و زارى كند كه در قيامت وى را از او راضى گرداند، و براى وى كارهاى نيك بجا آورد و آمرزش ‍ بخواهد، تا در قيامت عوض آن حق باشد، زيرا هر كه بر ديگرى حقى داشته باشد لابد در قيامت عوض حق خود مى گيرد، يا از طاعات او يا بدين وسيله كه آن ديگرى بعضى از سيئات وى را تحمل نمايد.

و آنچه در جان است : اگر از راه خطا بر او جنايتى كرده باشد مثل اينكه او را كشته باشد واجب است كه ديه او را بدهد، و اگر عمدى باشد واجب است كه تمكين كند تا صاحب حق يا اولياء او قصاص ‍ نمايند يا او را حلال كنند، و اگر به اينها دسترس نباشد بايد هر چه بيشتر در آزادى بردگان بكوشد، زيرا اين نوعى احياء و ايجاد است كه بيش از آن در قدرت انسان نيست، و در مقابل كشتن و ميراندن است، و بر اوست كه به وسيله تضرع و زارى به سوى خدا بازگشت كند تا روز قيامت صاحب حق را از او راضى گرداند.

و آنچه در آبروست : به اينكه او را دشنام و فحش داده يا تهمت و بهتان زده يا غيبت كرده باشد، حق او اين است كه در نزد هر شخصى كه اينها را گفته باشد به كذب خود اعتراف كند، و اگر ممكن باشد از صاحب حق حليت حاصل نمايد، و اين در صورتى است كه از تهديد و افزايش خشم او و فتنه انگيزى از اظهار آن بيمى نداشته باشد، و اگر چنين ترسى داشته باشد بايد برايش بسيار طلب آمرزش ‍ كند، و از خدا به زارى بخواهد كه وى را روز قيامت از او راضى گرداند.

و آنچه درباره خانواده است : به اينكه به مسلمانى در مورد اهل و فرزندش خيانت كرده باشد، كه راهى براى حليت جستن نيست، زيرا اظهار آن موجب بروز دشمنى و فتنه است و اگر كسى مرتكب آن شده باشد چاره ندارد مگر اينكه به درگاه خداى متعال بسيار تضرع و ناله و زارى كند، و بر طاعات و خيرات بسيار براى كسى كه به او خيانت كرده مواظبت نمايد، و اگر وى زنده باشد علاوه بر اينها به او احسان و انعام و بذل اموال كند، و با خدمت و بر آوردن حاجات وى به او اكرام نمايد، و در مهمات و مقاصدش بكوشد، و نسبت به وى لطف و مهربانى كند، و از مهرورزى و دلجوئى چيزى فرو نگذارد. پس چون دلش به سبب كثرت محبت و نرمى و نوازش خوش گشت، شايد در قيامت اغماض و حلال كند، و اگر از آن ابا و امتناع نمود به اين بهانه كه احسان و لطف و مهربانى وى از نيكيهائى است كه بدان وسيله جبران خيانتش در قيامت بشود، بايد دانست كه هر ستم و ايذاء و حقى از حقوق بندگان اگر صاحبش در قيامت حلال نكند از ظالم در روز قيامت به حكم عدل قهرى به وسيله اخذ عوض ‍ قصاص گرفته مى شود، خواه ظالم راضى باشد يا نباشد، و خواه صاحب حق از قبول آن و برى ساختن ذمه طرف امتناع كند يا نكند، همچنانكه در دنيا كسى كه مال ديگرى را تلف كرده به دادن مثل محكوم مى شود، و آن ديگرى نيز به قبول آن محكوم است، و امتناع از قبول و پاك ساختن ذمه طرف به دلخواه نيست، همچنين در دادگاه قيامت بهترين داوران و حاكمان و دادگران حكم مى كند، و از هر ستمكارى حسناتش را مى گيرد و در ترازوى سنجش اعمال كسانى كه به آنها ظلم شده مى نهد، و اگر حسنات وى بسنده نباشد، از بار سيئات صاحب حق برداشته و به دوش وى نهاده مى شود، و بدين سان آن بيچاره به سبب سيئات ديگرى هلاك مى گردد.

و از اينجا دانسته مى شود كه : در قيامت براى هيچ كسى خلاصى و نجات نيست مگر آنكه كفه ترازوى حسناتش بر كفه سيئات رجحان و برترى داشته باشد. پس بر هر معتقد روز حساب واجب است كه در افزودن حسنات و كاستن سيئات بكوشد، تا روز قيامت سيئاتش ‍ بر حسنات و لو به اندازه كم بيشى و رجحان و برترى نداشته باشد، و به هر حال بايد ساعتى در شب و روز از تضرع و زارى به خداى سبحان غافل نشود، تا شايد لطف الهى شامل حال او شده در روزى كه نهانها آشكار شود پرده او را ندرد و رسوايش نسازد، و صاحب حق را به الطاف پنهانى خود خشنود گرداند.

و آنچه در مورد دين است : به اينكه مسلمانى را به كفر يا گمراهى يا بدعت نسبت دهد، بايد خود را در نزد كسى كه چنين چيزى گفته تكذيب كند، و از صاحب حق در صورت امكان حليت بخواهد، و اگر در دسترس نيست برايش طلب آمرزش نمايد و در پيشگاه خدا بسيار ناله و زارى كند كه وى را در قيامت از او خشنود سازد.

خلاصه، آنچه در توبه از حقوق مردم لازم است عبارت است از : خشنود كردن صاحبان حق در صورت امكان، و در صورت عدم امكان تصدق دادن و افزودن بر حسنات و استغفار، و بازگشت به سوى خدا با تضرع و زارى به جهت راضى ساختن آنان از او در روز قيامت، و اين بستگى به اراده خدا دارد، اميد است كه خداوند هر گاه راستى و صدق قلبى بنده خود را بداند، و ذلت و شكستگى در او بيابد، بر بيچارگى او رحمت آورد و صاحبان حق را از خزانه فضلش ‍ خشنود گرداند. پس هيچ كس نبايد از لطف خدا نااميد باشد.

فصل ۱۶ : پوشاندن صغائر و معنى كبائر

بدان كه صاحب شرع گناهان را دو قسم كرده : كبيره و صغيره، و حكم فرموده است كه اجتناب از گناهان بزرگ كفاره گناهان كوچك است، و نمازهاى پنجگانه كفاره كبائر نخواهد بود و حال آنكه كفاره صغائر است، خداى تعالى مى فرمايد :

ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه نكفر عنكم سيئاتكم. (نساء، ۳۰)

«اگر از گناهان بزرگى كه از آن نهى شده ايد دورى و پرهيز كنيد گناهان [كوچك] شما را بپوشانيم (و محو كنيم»).

و مى فرمايد :

الذين يجتنبون كبائر الاثم و الفواحش الا اللمم.

 (نجم، ۳۲)

«كسانى كه از گناهان بزرگ و زشتيها پرهيز كنند مگر گناهان خرد (مانند آهنگ گناه»).

و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود :

«اگر از گناهان بزرگ پرهيز و دورى شود، نمازهاى پنجگانه و نماز جمعه آنچه را كه بين آنهاست مى پوشاند و محو مى كند».

و كناره گيرى از گناهان بزرگ وقتى كفاره گناهان كوچك مى شود كه به قدرت و اراده آن را براى خدا ترك كند (نه اينكه قدرت بر آن نداشته باشد)، مانند كسى كه مى تواند با زنى بياميزد و خود را از آن باز مى دارد و به نگاه كردن بس مى كند كه اين مجاهده نفس در باز ايستادن از آميزش تاثيرش در دل از اقدام بر نگاه كردن بيشتر است، و اين است معنى پوشاندن و محو كردن آن، اما اگر امتناع او براى ناتوانى يا ترس]از مردم و آبروريزى [ و مانند اينها باشد، چنين اجتنابى كفاره صغائر نمى شود.

همچنين كسى كه طبعا به شراب ميل ندارد و اگر مباح هم بود نمى آشاميد، پرهيز وى كفاره صغائرى كه از مقدمات آن است مثل شنيدن ساز و آواز و مانند آن نمى شود.

اما لفظ «كبيره» مبهم است و در لغت و همچنين در شرع و عرف براى مورد خاصى وضع نشده است، زيرا كبير و صغير از امور اضافى و نسبى است، و هر گناهى نسبت به پائين تر از خود كبير و نسبت به بالاتر از خود صغير است. و علما در تعيين گناهان كبيره اختلاف كرده اند و اميدى به زايل شدن اين اختلاف نيست و در روايات نيز اين اختلاف ديده مى شود.

ظاهر آنست كه با توجه به جمع بين روايات مى توان گفت كه : كبيره بودن گناه به اين است كه بر ارتكاب آن وعده آتش دوزخ داده شده يا از آن صريحا و به نص قرآن نهى شده باشد. و مقصود از وصف آن به كبيره اين است كه : عقوبت به آتش دوزخ سخت بزرگ است، يا تخصيص آن به اينكه در قرآن ذكر شده باشد دلالت بر بزرگى آن دارد.

و مى توان گفت كه : شرع آن را معين نكرده و مبهم گذاشته است تا بندگان بترسند و از همه گناهان دورى و پرهيز كنند، چنانكه شب قدر را مبهم نمود تا مردم كوشش در طلب آن را بزرگ شمارند و در شبهاى متعدد بر عبادات مواظبت نمايند، و چنانكه اسم اعظم را مبهم گذاشت تا بر همه اسماء الله مواظبت كنند.

خلاصه آنكه : هر چه حكم خاصى در دنيا به آن تعلق نگيرد رواست كه مبهم باشد، و گناه كبيره از اين حيث كه كبيره است در دنيا حكمى به آن تعلق نمى گيرد، زيرا موجبات حدود اسما معلوم و معين است، و حكم كبيره فقط اين است كه اجتناب از آنها كفاره گناهان كوچك است و نمازهاى پنجگانه كفاره آنها نيست، و اين امرى است كه به آخرت تعلق دارد، و شايسته است كه مبهم گذاشته شود تا مردم از آنها در حال ترس و حذر باشند، و به اعتماد نمازهاى پنجگانه و اجتناب از كبائر بر صغائر جرات پيدا نكنند.

فصل ۱۷ : صغائر گاهى كبائر مى شوند

بدان كه گناه صغيره به يكى از شش سبب كبيره مى شود :

۱ - اصرار و مواظبت، و از اينرو امام صادقعليه‌السلام فرمود :

لا صغيرة مع الاصرار، و لا كبيرة مع الاستغفار.

«گناه با اصرار صغيره نباشد و با استغفار كبيره نباشد».

و سر آن اين است كه : گناه كوچك يكبار يا دوبار به سبب كمى تيرگيش در دل اثر نمى كند، ولى چون تكرار شد و آثار ضعيف آن متراكم گشت قوى مى گردد و به تدريج در دل اثر مى كند، چنانكه قطره هاى آب كه پياپى بر سنگى بيفتد آن را سوراخ مى كند، و همين قدر آب اگر به يكبار بر آن ريخته شود اثر نمى كند، و براى اين بود كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود : خير الاعمال ادومها و ان قلّ.

«بهترين كار آن است كه بر دوام باشد، اگر چه اندك باشد».

همچنين طاعتى كه بر دوام رود اگر چه اندك باشد سودمند است، و نيز سيئه اى كه بر دوام رود اگر چه اندك باشد زيان آور است.

اما شناخت اصرار بستگى به عرف دارد، امام باقرعليه‌السلام درباره قول خداى تعالى :

و لم يصروا على ما فعلوا و هم يعلمون. (آل عمران، ۱۳۵)

«و بر آنچه كرده اند در حالى كه مى دانند اصرار نورزند»،

فرمود :

الاصرار : ان يذنب الذنب، فلا يستغفر و لا يحدث نفسه بتوبة، فذلك الاصرار.

«اصرار بر گناه اين است كه : كسى گناه كند و آمرزش نخواهد و در فكر توبه نباشد، اين است اصرار بر گناه».

۲ - كوچك شمردن گناه، كه بنده هر گاه گناهى را بزرگ شمارد آن گناه نزد خدا كوچك مى شود، و چون گناهى را خرد شمارد نزد خدا بزرگ مى گردد، زيرا بزرگ شمردن گناه از نفرت و كراهت دل از آن برخيزد، و همين نفرت مانع مى شود كه ظلمت گناه بسى اثر كند، و خرد شمردن آن از الفت گرفتن با گناه خيزد، و همين موجب آن است كه در دل، سخت اثر كند. و آنچه مطلوب است روشن كردن دل به طاعات است و آنچه حذر كردنى است تاريك ساختن آن با سيئات است، و لذا از آنچه در غفلت بر او مى گذرد بازخواست نمى شود زيرا از آن اثر نمى پذيرد.

و از اينرو در خبر آمده است كه :

«مؤمن گناه خويش را چون كوهى بيند كه بر بالاى سر او باشد و هر لحظه مى ترسد كه بر او افتد، و منافق گناه خود را مانند مگسى بيند كه بر بينى وى نشيند و آن را بپراند».

و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود :

اتقوا المحقرات من الذنوب فانها لا تغفر.

«از گناهان محقر (كوچك شمرده شده) بپرهيزيد كه آنها آمرزيده نشوند»

پرسيدند : گناهان محقر كدامند؟

فرمود : الرجل يذنب الذنب فيقول : طوبى لى لم يكن غير ذلك.

«اين است كه : مردى گناه كند و بگويد : خوشا حال من اگر غير از اين گناهى نداشتم».

روايت است كه :

«رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله در زمين بى گياهى فرود آمد و به اصحاب فرمود : هيزم بياوريد،

گفتند : يا رسول الله ! در زمين بى گياهى هستيم، در آن هيزم نيست،

فرمود : هر كسى هر چه پيدا كرد بياورد، پس اندك اندك هيزم آوردند و در نزد آن حضرت انباشته كردند.

آنگاه فرمود : گناهان اين گونه جمع مى شود، از گناهان محقر بپرهيزيد، زيرا هر چيز جوينده اى دارد، بدانيد كه جوينده گناهان آنچه را كه [مردم] پيش فرستاده اند و آثار آنها را مى نويسد».

و امير مؤمنانعليه‌السلام فرمود :

«آنچه را كه در قيامت سود مى رساند و آنچه را كه در قيامت زيان مى رساند كوچك مشمار، و در باره آنچه خداوند به شما خبر مى دهد مانند كسى باشيد كه به عيان مى بيند».

و امام باقرعليه‌السلام فرمود :

«از گناهان محقر بپرهيزيد كه آنها را جوينده اى است، يكى از شما مى گويد : گناه مى كنم و از خدا آمرزش مى خواهم. خداى تعالى مى فرمايد :

و نكتب ما قدموا و آثارهم و كل شى ء احصيناه فى امام مبين.

 (يس، ۱۲)

«و آنچه را كه از پيش فرستاده اند و اثرهاى آنها را مى نويسيم، و همه چيز را در راهنمائى (نبشته اى) روشن شماره مى كنيم».

و مى فرمايد :

انها ان تك مثقال حبة من خردل فتكن فى صخرة او فى السموات او فى الارض يات بها لله ان الله لطيف خبير. (لقمان، ۱۶)

«[عمل نيك يا بد] اگر هموزن دانه خردلى، در اندرون سنگى يا در آسمانها و زمين، باشد خداوند آن را بياورد كه خدا دقيق و آگاه است».

و امام صادقعليه‌السلام فرمود :

«خدا بنده اى را دوست دارد كه در گناه بزرگ [راهى] به سوى خدا [براى آمرزش] بجويد، و بنده اى را دشمن دارد كه گناه اندك را ناچيز و خرد شمارد».

و امام كاظمعليه‌السلام فرمود :

«نيكى بسيار را زياد مشماريد و گناهان خرد و اندك را دست كم مگيريد، كه گناهان اندك جمع شود تا بسيار گردد. و از خدا در نهان بترسيد تا از خودتان انصاف دهيد».(۱۶)

و راز بزرگى گناه در دل مؤمن اين است كه به جلال و عظمت خداى تعالى علم دارد، پس چون به بزرگى كسى مى نگرد كه نسبت به وى عصيان مى كند كوچك را بزرگ مى بيند. و خداوند به يكى از پيامبران خود وحى فرمود :

«به خردى هديه منگر به بزرگى هديه داده شده بنگر و به خردى خطا (گناه) منگر به بزرگى آن بنگر كه نسبت به وى خطا و خلاف مى كنى ».

و از اينرو يكى از صحابه به تابعين گفته است :

«شما كارهائى مى كنيد كه در چشمتان باريكتر از موست، و حال آنكه ما آنها را در زمان رسول خدا از مهلكات مى شمرديم».

و چون معرفت صحابه به جلال خداوند كاملتر بود، صغائر نزد ايشان نسبت به جلال خداوند كبائر بود.

۳ - آنكه مرتكب صغائر شود و باكى از آن نداشته باشد، چنين شخصى به پرده پوشى خدا و حلم و مهلت دادن او فريفته و غره است، غافل از اينكه خداوند كه وى را دشمن دارد مهلتش مى دهد تا بر گناه خود بيفزايد، و جانش در حال كفر درآيد، پس كسى كه گمان مى كند كه توانائى او بر گناهان عنايتى است از جانب خدا، به كمينگاههاى غرور و فريفتگى جاهل است، و خود را از مكر خدا كه جز كافران كسى از آن ايمن نيست در امان مى پندارد.

۴ - شاد شدن به گناه صغيره و توانائى بر فعل آن را نعمت شمردن، و غفلت از اينكه گناه همانا نقمت و سبب شقاوت است، و هر قدر شيرينى گناه خرد نزد بنده غلبه كند اثر آن در تيرگى دل بزرگ و بسيار شود، پس كسى كه آبروى مسلمانى را بريزد و او را رسوا و خجل سازد يا در مال و معامله مغبون كند و بدان شاد شود و گويد : ديدى چگونه آبرويش را ريختم ؟ و چگونه او را رسوا ساختم يا مغبون كردم ؟ گناهش بيشتر و شديدتر است از وقتى كه به اين دلشاد نشود و تاءسف خورد، زيرا گناهان مهلكات است، و هر گاه بنده به آن مبتلا شود سزاوار است از اين جهت كه دشمن - يعنى شيطان - بر او دست يافته و چيره شده اندوهگين گردد، پس بيمارى كه از شكستن ظرفى كه داروى او در آن است براى رهائى از درد آشاميدن آن شاد شود اميدى به بهبود وى نيست.

۵ - آنكه گناهى كند و سپس آن را به وسيله باز گفتن آن آشكار سازد، يا در حضور ديگرى ارتكاب نمايد، كه اين خيانتى است از جانب او نسبت به خدائى كه بر او پرده فروهشته است، و تحريك و ترغيب كسى كه آن را مى شنود يا فعل او را مى بيند، و اين خيانتى است كه به خيانت پيشين افزوده مى شود و آن را سخت و شديد مى گرداند، و اگر اين ترغيب ديگرى همراه با سهل نمودن آن گناه و آموختن وى و فراهم ساختن اسباب آن باشد خيانتش افزونتر و زشتى عملش ‍ بزرگتر خواهد بود.

زيرا از صفات خداوند اين است كه نيكوئى و زيبائى را آشكار مى سازد و بدى و زشتى را مى پوشاند و پرده درى نمى كند، پس ‍ آشكار ساختن آن ناسپاسى اين نعمت است.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود :

«كسى كه كار نيك را پنهان كند هفتاد حسنه دارد، و آن كه كار بد را فاش سازد خوار گردد، و كسى كه آن را بپوشاند آمرزيده شود».

و امام صادقعليه‌السلام فرمود :

«كسى كه نزد ما آيد تا فقه و قرآن و تفسير آن بجويد او را واگذاريد نزد ما آيد، و كسى كه نزد ما آيد تا عيبى را كه خداوند پوشانيده نمايان و آشكار سازد او را از ما دور كنيد».

۶ - آنكه گناهكار شخص عالمى باشد كه مردم به او اقتدا كنند، پس ‍ چون در حضور مردم گناه صغيره كند يا به نحوى باشد كه مردم بر آن آگاه شوند گناهش بزرگ شود، چنانكه عالم جامه ابريشمين پوشد يا به زر زيور كند و مال شبهه بگيرد و زبان در آبروى مردمان بگشايد و مانند اينها. مردم در اين گناهان از عالم پيروى مى كنند، و با آنكه خود او مى ميرد شرش پيوسته در جهان مى ماند، پس خنك آن كه چون بميرد گناهان وى با او بميرد. و در خبر است :

من سن سنة سيئة فعليه و زرها و زر من عمل بها لا ينقص من اوزارهم شىء.

«هر كه راه و روش بد نهد بار آن گناه و بار گناه كسانى كه به آن عمل كرده اند بر گردن اوست بى آنكه از گناه آنان كم شود».

خداى تعالى مى فرمايد :

و نكتب ما قدموا و آثارهم. (يس، ۱۲)

«و مى نويسيم آنچه پيش فرستاده اند و اثرهاى ايشان را».

و آثار عبارت است از آنچه پس از گذشتن عمل به اعمال پيوندد.

پس عالم دو وظيفه دارد : يكى ترك گناه، و ديگرى پنهان داشتن آن، و همان گونه كه بزه و بار گناهان عالم وقتى از وى پيروى شود مضاعف مى گردد، همچنين ثواب وى براى حسنات هنگامى كه او را متابعت نمايند چند برابر مى شود.

فصل ۱۸ : شرطهاى كمال توبه

براى تماميت و كمال توبه نيز، بعد از تدارك و جبران هر گناهى بدان سان كه گذشت، شرايطى چند هست : دوام پشيمانى و قضاى عبادات و اداى مظالم بندگان، و پيوستگى گريه و اندوه و حسرت، و كاستن از خوراك و رياضت دادن نفس تا هر گوشتى كه از غذاهاى حرام و مشتبه روئيده گداخته شود.

امير مؤمنانعليه‌السلام به كسى كه در حضور او گفت : است غفر الله، فرمود :

«مادرت بر مرگت بگريد! آيا مى دانى استغفار (آمرزش طلبى) چيست ؟ استغفار درجه عليين است، و اين اسمى است كه شش ‍ معنى دارد :

۱ - پشيمانى بر گذشته.

۲ - عزم بر باز نگشتن به گناه و ترك آن در همه عمر.

۳ - آنكه حقوق آفريدگان را ادا كنى تا خدا را در حالى ملاقات نمائى كه از آلودگى گناه پاك باشى.

۴ - قصد كنى كه واجباتى را كه بجا نياورده اى بجا آورى.

۵ - همت گمارى كه هر گوشتى كه از حرام روئيده به وسيله حزن و اندوه بگدازى تا پوست به است خوان بچسبد و گوشت تازه برويد.

۶ - آنكه رنج طاعت را به بدن بچشانى چنانكه شيرينى معصيت را به آن چشانده اى. و چون اين معانى را به كار بستى، توانى گفت : «استغفر الله».

فصل ۱۹ : آيا تبعيض(۱۷) در توبه صحيح است ؟

بدان كه توبه از بعضى از گناهان و نه از بعضى ديگر ممكن و درست است، بشرط آنكه گناهانى كه آدمى از آنها توبه مى كند با گناهانى كه از آنها توبه نمى كند از يك نوع نباشند، مانند اينكه از كبائر توبه كند نه از صغائر، يا از كشتن و ظلم و مظالم بندگان توبه كند نه از بعضى از حقوق الله، يا از شرابخوارى توبه كند نه از زنا يا بالعكس، يا از شرابخوارى توبه كند نه از خوردن مال مردم به باطل يعنى به خيانت و تزوير يا غصب يا زور و قهر، يا از بعضى از صغائر نه از بعضى از كبائر، مانند كسى كه از غيبت توبه كند اما بر شرب خمر اصرار نمايد. و دليل بر ممكن بودن اين گونه توبه و درستى آن اين است كه : بنده وقتى دانست كه گناه كبائر نزد خداوند بزرگتر است و خشم و ناخشنودى و دشمنى خدا را در پى دارد و صغائر به عفو و گذشت نزديكتر و آسانتر است، پس بعيد نيست كه از بزرگتر توبه كند نه از كوچكتر، و همچنين وقتى دانست كه بعضى از كبائر نزد خدا شديدتر و سخت تر از بعضى ديگر است، دور نيست كه از سنگين تر و دشوارتر توبه كند نه از سبكتر.

و گاهى حريص گرديدن كسى به نوعى گناه چنان شديد است كه نمى تواند از آن صبر كند، ولى حرصش به نوعى ديگر از گناه كمتر است و به آسانى مى تواند آن را ترك نمايد، و از آن توبه مى كند اما نه از اولى، اگر چه گناه اولى سنگين تر و شديدتر باشد، مانند كسى كه شهوت و ميلش به خمر از شهوت و ميلش به غيبت بيشتر است، بنابراين غيبت را ترك و از آن توبه مى كند نه از خمر.

پس توبه از بعضى از معاصى نه از بعضى ديگر در صورتى كه نوعا مختلف باشند ممكن و درست است، و توبه گناه را از او دفع مى كند، و اگر توبه نكند گناه بر او نوشته مى شود، بلكه بيشتر توبه ها از اين گونه است، زيرا تائبان در اعصار و قرون گذشته بسيار بوده اند، و هيچ يك از آنها معصوم نبوده است، و هر يك معتقد بوده است كه البته از وى گناهى سرزده است. و دليل صحت اين گونه توبه سخن امامعليه‌السلام است :

التائب من الذنب كمن لا ذنب له.

«تائب از گناه همچون كسى است كه گناه ندارد»، و نفرمود : تائب از گناهان.

بلى توبه از بعضى گناهان و نه از بعضى ديگر در صورتى كه مشابه و مماثل باشند نادرست و غير معقول است، زيرا هر دو از لحاظ شهوت و از حيث تعرض خشم و ناخشنودى خدا يكسانند، بنابراين توبه از گرفتن اين نان حرام اما نه آن نان حرام يا از گرفتن درهم حرام نه دينار حرام يا از ترك نماز ظهر نه نماز عصر بى معنى است، زيرا اگر اين صحيح باشد توبه از گرفتن اين نان نه آن نان يا از گرفتن اين درهم نه آن درهم نيز درست است. خلاصه آنكه : توبه از بعضى گناهان و نه از بعضى ديگر با تفاوت اين دو در عقاب و اقتضاء شهوت صحيح است، و با همانندى و مشابهت آن دو نامعقول است.

بعضى از علما گفته اند : توبه از بعضى گناهان نه از بعضى ديگر مطلقا درست نيست، و اين گونه است دلال كرده اند كه توبه عبارت است از پشيمانى، و كسى كه مثلا از دزدى توبه مى كند براى گناه بودن آن است نه براى دزدى بودن آن، و معقول نيست كه اگر درد و رنج معصيت او را مى آزارد از دزدى پشيمان باشد اما نه از زنا، زيرا علت شامل هر دو مى باشد. مثلا كسى كه از قتل فرزندش با شمشير متاءلم و آزرده است از قتل او با كارد نيز دردمند و رنجور است، زيرا دردمندى نمودن همانا به سبب از دست رفتن محبوب است، خواه با شمشير باشد يا با كارد، و همچنين دردمندى و ناراحتى تائب همانا براى از دست دادن محبوب به سبب معصيت است، چه اين نافرمانى به وسيله دزدى باشد يا زنا. اما پاسخ اين گفتار از آنچه گفتيم روشن است.

فصل ۲۰ : اقسام توبه كنندگان

تائبان بر دو دسته اند :

يك دسته خويشتن را از شروع به گناهان باز داشته و گرد آنها نمى گردند،

و دسته ديگر به آغاز كردن آنها رغبت دارند ولى با نفس خود مجاهده مى كنند و او را باز مى دارند :

دسته اول باز دو گروهند : كسانى كه به سبب يقين قوى و مجاهده راستين از تمايل و دست يازيدن به گناه باز ايستاده اند، و كسانى كه باز ايستادن آنها فقط به علت سستى خود شهوت است.

در تقسيم اول، دسته اول از دسته دوم برترند و دسته دوم آن از گروه دوم فروترند و دليل آن روشن و هويداست.

همچنين تائبان تقسيم مى شوند به كسانى كه گناه را فراموش مى كنند و خود را به تفكر درباره آن مشغول نمى سازند، و كسانى كه آن را در پيش چشم دارند و پيوسته درباره آن مى انديشند و از پشيمانى بر آن مى سوزند.

شكى نيست كه تذكر و سوختن نسبت به مبتدى و كسى كه ترس ‍ بازگشت بر او هست افضل است زيرا وى را از آن باز مى دارد، و نسيان و فراموشى نسبت به سالكى كه به مرتبه حب و انس واصل شده و اطمينان دارد كه باز نمى گردد افضل است، زيرا اشتغال به آن مانع از سپردن راه است، و آنچه از حضور باز مى دارد بى فايده است. و اين منافاتى با گريه و ناله انبياء از گناهان ندارد، زيرا ايشان براى راهنمائى مردم بر انگيخته شده اند، و برايشان است كه به آنچه امت به مشاهده آن سود مى برند مبادرت نمايند، هر چند آن كار فروتر از مقام و مرتبه ايشان باشد.(۱۸)

و از اين جهت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود :

«نسيان به من راه ندارد، و ليكن مرا نسيان دست مى دهد تا حكمى را تشريع كنم».

و از اين تعجب مكن، كه امتها در پناه شفقت انبياء مانند كودكان در پناه مهربانى پدرانند، و مانند چهارپايان كه در حفظ و حمايت شبانانند. و پدر وقتى بخواهد فرزند خردسال خود را گويا سازد به مرتبه گويش كودك نزول مى كند، و چوپان براى گوسفند يا پرنده اى بانگ يا آوازى شبيه چهار پا يا پرنده بر مى آورد، و اين از روى لطف و براى آموزش اوست.

فصل ۲۱ : مراتب توبه

بدانكه توبه كننده :

۱ - يا از همه گناهان توبه مى كند و تا آخر عمر بر توبه پايدار مى ماند، و آنچه را فرو گذاشته تدارك و جبران مى كند و از او ديگر گناهى سر نمى زند مگر لغزشهاى جزئى كه غير معصوم از آنها خالى نيست.

چنين توبه اى توبه نصوح است و چنين شخصى صاحب نفس ‍ مطمئنه (با آرامش) است كه خشنود و پسنديده به سوى پروردگار خود باز مى گردد.

۲ - يا از گناهان كبيره و اعمال زشت توبه مى كند و اصول طاعات را بجا مى آورد اما از همه گناهان خالى و بر كنار نيست و گاهى از روى غفلت و سهو و لغزش نه به عمد و قصد، گناهانى چند از او سر مى زند، و چون بر گناهى اقدام نمايد خود را سرزنش كند و پشيمان شود و تاءسف خورد، و تجديد عزم كند كه ديگر پيرامون آن نگردد، و دامن همت به كمر زند كه از آنچه به آن گناه منجر مى شود اجتناب نمايد، چنين شخصى صاحب نفس لوامه است كه خير او بر شرش ‍ غالب است، و براى او وعده نيكو از جانب خداى تعالى در اين گفتار اوست :

الذين يجتنبون كبائر الاثم و الفواحش الا اللمم ان ربك واسع المغفرة. (نجم، ۳۲)

«آنان كه از گناهان بزرگ و اعمال زشت دورى كنند مگر گناهان خرد، كه آمرزش پروردگارت گشاده (و گسترده) است».

و سخن حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله به آن اشاره دارد :

«بهترين شما كسانى اند كه بسيار به فتنه مى افتند و بسيار توبه مى كنند».

و در روايتى ديگر : «مؤمن مانند خوشه گندم است، گاهى متمايل و كج مى شود و گاهى باز مى گردد».

و در خبرى ديگر :

«مؤمن از گناهى كه گاه گاه از او سر مى زند ناگزير است».

و اين همه گواه صادق است بر اينكه اين اندازه از گناهان توبه شكنى نيست و صاحب آن از اصرارورزان بر گناه بشمار نمى آيد، و كسى كه چنين شخصى را از نجات و وصول به درجه تائبان نااميد كند خود او ناقص است، و مثل آن مانند پزشكى است كه تندرست را از دوام و است مرار سلامت به سبب خوردن يكى دوبار ميوه نااميد سازد، يا فقيهى كه دانشجوى فقه را از نيل به درجه فقهاء به سبب سستى وى از تكرار مداوم درس ماءيوس كند، و شكى در نقصان كار او نيست.

پس عالم حقيقى كسى است كه مردم را به سبب سستى هايى كه براى آنها اتفاق افتاده و بديهايى كه گاهى از آنها سرزده از درجات سعادت نااميد نسازد، زيرا امثال سستى ها و آنچه از روى سهو و غفلت سر مى زند نفس را چنان فاسد و تباه نمى كند كه ديگر اصلاح نپذيرد.

۳ - يا توبه مى كند و مدتى بر توبه خود ثابت و پايدار مى ماند و سپس شهوت در بعضى از گناهان بر او غلبه مى كند، و چون از دفع شهوت و ريشه كردن آن عاجز است از روى عمد و قصد به آن دست مى يازد، ولى با وجود اين بر طاعات مواظبت مى نمايد، و بيشتر گناهانى را كه بر آنها قدرت دارد ترك مى كند، و فقط بعضى شهوتها بر او چيره مى شود به نحوى كه هنگام هيجان آن غافل مى گردد و بدون مجاهده مرتكب مقتضاى آن مى شود، و چون اين شهوت بر آورده و سپرى شد پشيمان مى گردد و مى گويد بزودى از آن توبه مى كنم، اما نفس وى آن را سهل و آسان مى نمايد و توبه را از روزى به روز ديگر به تاءخير مى اندازد. داراى چنين نفسى را صاحب نفس مسئوله نامند، و خداى تعالى در گفتار خود به وى اشاره دارد :

و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صالحا و آخر سيئا.

 (توبه، ۱۰۳)

«و ديگران كه به گناهان خود اعتراف كرده و عمل شايسته اى با عمل بد ديگر آميخته اند».

اميد به نجات چنين شخصى نيز از اين جهت است كه بر طاعات مواظبت دارد و از گناهى كه مرتكب شده ناخشنود است. و شايد خداوند توبه او را بپذيرد، و ليكن از حيث تاءخيرى كه در توبه مى كند جاى بيم بر او هست و چه بسا ممكن است مرگ او را پيش از توبه بربايد. در اين صورت امر او به خواست خداست كه در زمره سعادتمندان درآيد و يا در گروه بدبختان وارد شود.

۴ - يا توبه كند و مدتى بر آن ثابت و پايدار باشد و سپس توبه خود را بشكند و از روى عمد و قصد به گناهان باز گردد، بدون آنكه توبه خود را به ياد آورد و بى آنكه از گناهانى كه مى كند متاءسف شود و ندامت و پشيمانى داشته باشد، بلكه با حال غفلت در گرداب گناهان و پيروى از شهوات فرو مى رود. چنين شخصى از اصرار ورزان بشمار مى آيد، و نفس وى نفس اماره به بدى و گريزان از نيكى است.

صاحب اين نفس اگر بر توحيد و سرانجام نيك بميرد و طاعاتش بر سيئات غالب باشد بهشتى است، و اگر با پايان بد و سوء خاتمت از دنيا برود دوزخى است، و اگر بر توحيد بميرد و ليكن سيئاتش بر حسنات برترى داشته باشد امر وى به خدا واگذار است، و شايد مدتى به اندازه فزونى سيئاتش بر حسنات در آتش دوزخ معذب باشد، و سپس به لطف گسترده و فراگير او خلاصى يابد.

فصل ۲۲ : عدم اطمينان به پايدارى مانع از توبه نيست

كسى كه توبه كرده ولى به خود اعتماد ندارد كه بر توبه ثابت بماند و ديگر بار گناه نكند نبايد به اين سبب از توبه باز ايستد و چنان گمان كند كه توبه او فايده ندارد، كه اين از فريب شيطان است و از كجا مى داند كه ديگر بار به آن گناه عود مى كند، و شايد پيش از آنكه به گناه باز گردد با توبه از دنيا برود.

و اما بيم از بازگشت را بايد با قصد و عزم راستين چاره و تدبير كند، كه اگر به اين قصد وفا كرد به مطلب خود رسيده و گرنه گناهان سابق او آمرزيده شده و از آنها خلاصى يافته، و به غير از گناهى كه بعد از اين توبه مرتكب شده چيزى بر او نيست. و اين از فوائد بزرگ است پس نبايد ترس از بازگشت به گناه تو را از توبه باز دارد، كه تو با توبه خود هميشه بين يكى از دو خوبى هستى : يكى بزرگتر : و آن آمرزش گناهان پيشين و عدم بازگشت به گناه در آينده است، و ديگرى كه كوچكتر است : آمرزش گناهان گذشته است، اگر چه مانع از بازگشت به گناه در آينده نباشد.

و اگر بعد به گناه عود نمايد بايد باز توبه كند، و از پى آن حسنه اى بجا آورد كه آن گناه را محو سازد، و از كسانى بشمار آيد كه عمل شايسته را با عمل بد ديگر آميخته است.

و حسناتى كه كفاره گناهان است يا متعلق است به دل : و آنها عبارت است از ندامت و تضرع و عجز و فروتنى نمودن به درگاه الهى، و نيت خير داشتن براى مسلمين، و قصد و عزم بر طاعات، يا مربوط است به زبان : و اينها عبارت است از اعتراف به ستم و بدى، و كثرت آمرزش طلبى، و يا وابسته است به اعضاء و جوارح :

و اينها عبارت است از انواع طاعات و صدقات. و سزاوار است كه مناسبت بين كار بدى كه از كسى سرزده و كار نيكى كه براى محو آن در پى بجا مى آورد مورد توجه قرار گيرد.

در خبر است كه اگر كسى در پى گناه هشت عمل بجا آورد اميدوار به عفو از آن گناه باشد : چهار عمل از جانب دل، و آنها عبارتند از : توبه يا عزم بر توبه، و حب باز ايستادن از گناه، و ترس از عقاب آن، و اميدوارى به آمرزش، و چهار عمل از جوارح، و آنها عبارتند از اينكه : بعد از گناه دو ركعت نماز كند، و سپس هفتاد مرتبه از خداى تعالى آمرزش بطلبد و صد بار بگويد : سبحان الله العظيم و بحمده، و بعد چيزى صدقه دهد، و آنگاه يك روز روزه بگيرد. و در بعضى از اخبار آمده است :

وضوى كامل بگيرد و داخل مسجد شود و دو ركعت نماز بگزارد، و در بعضى روايات چهار ركعت وارد شده است.

و گمان نكنى كه استغفار به زبان، بدون باز ايستادن از گناه اصلا فايده اى دارد، بلكه اين توبه دروغگويان است. در خبر است كه : «استغفار كننده از گناه در حالى كه بر گناه اصرار مى ورزد همچون است هزاء كننده آيات خداوند است»

زيرا استغفارى كه توبه دروغگويان است و فايده اى ندارد استغفار به مجرد زبان و به حكم عادت و بر سبيل غفلت است، يعنى تنها حركت زبان بى آنكه دل در ميان باشد، چنانكه وقتى چيزى ترسناك را شنيد مى گويد : است غفر الله، يا نعوذ بالله، و حال آنكه دلش از آن غفلت دارد و متاءثر نيست.

و اما اگر به استغفار زبانى، تضرع دل و زارى در آمرزش خواهى از روى صدق اراده و خلوص ميل و رغبت قلبى به باز ايستادن از اين گناه اضافه شود فى نفسه كار نيكوست، اگر چه بداند كه نفس اماره به اين گناه عود مى كند اين حسنه خود براى دفع سيئه شايسته است، پس استغفار به دل هر چند موجب باز ايستادن از گناه نباشد خالى از فايده نخواهد بود، و وجودش مانند عدم نيست. و همانا صاحبدلان با نور بصيرت با معرفتى يقينى كه هيچ شك و شبهه اى در آن راه ندارد صدق قول خداى تعالى را دريافته اند كه :

فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره، و من يعمل مثقال ذرة شرا يره.

 (زلزال، ۸ -۷)

«هر كه هموزن ذره اى نيكى كند آن را ببيند، و هر كه هموزن ذره اى بدى كند آن را ببيند».

و از اينرو يقين كردند كه ذره اى نيكى بى اثر نيست، همچنانكه يك دانه جو كه در ترازو نهاده شود بى اثر نيست، و اگر هر جوى خالى از اثر بود يك مشت جو هم در ترازو اثرى نداشت. پس ترازوى حسنات با ذره هاى خيرات برترى مى يابد تا آنجا كه سنگين مى شود و كفه سيئات را سبك مى گرداند. و زنهار كه طاعتهاى اندك را كوچك مشمارى تا بدين بهانه بجا نياورى، و گناهان خرد را كوچك مشمارى تا بدين دستاويز از آنها پرهيز نكنى، همچون آن زن كودن كه از پنبه ريسى دست برمى دارد به اين عذر كه هر ساعتى جز تارى چند نخ نمى ريسد و از اين كار چه ثروتى حاصل مى شود و چه جامه اى پديد مى آيد، و حال آنكه نمى داند كه جامه هاى دنيا تار تار فراهم آمده است، و اجسام عالم با همه بزرگى و گستردگى ذره ذره جمع شده است. و چه بسا بر كارى كم پاداشى بزرگ مترتب باشد، پس نبايد چيزى از طاعات را كوچك شمرد.

امام صادقعليه‌السلام فرمود : «خداى تعالى سه چيز را در سه چيز پنهان كرده است :

خشنودى خود را در طاعتش، پس هيچ طاعتى را كوچك مشمار كه شايد رضاى او در آن باشد. و غضب خود را در گناهان و نافرمانيها، پس هيچ معصيتى را حقير مدان كه ممكن است غضب او در آن باشد. و دوستى و ولايت خود را در بندگانش، پس هيچ يك از ايشان را تحقير مكن كه شايد وى دوست خدا باشد».

بنابر اين استغفار به دل حسنه اى است كه ضايع نمى گردد، بلكه گفته اند :

استغفار به زبان [با غفلت دل] نيز حسنه است، زيرا حركت زبان به استغفار با غفلت بهتر از خاموشى است، كه فضيلت آن نسبت به سكوت از آن ظاهر و هويداست، اگر چه نسبت به عمل دل نقص ‍ است، پس سزاوار است كه حركت زبان به استغفار ترك نشود، و بكوشد كه حركت دل را نيز به آن بيفزايد، و به درگاه خداوند زارى كند كه دل را با زبان در خو گرفتن به خير شركت دهد.

فصل ۲۳ : علاج اصرار بر گناهان

بدان كه راه تحصيل توبه، و علاج براى گشودن گره اصرار بر گناهان اين است كه : آنچه را در فصل آن وارد شده - چنانكه گذشت - و زشتى گناهان و شدت عقوبت آنها را به ياد آورد، و آنچه را كه در قرآن كريم و روايات و اخبار از مذمت گناهكاران رسيده است متذكر شود، و در حكايتهاى پيامبران و بزرگان بندگان تأمل كند و در مصائب دنيوى آنان كه به سبب ترك اولى و ارتكاب بعضى از گناهان خرد بر ايشان گذشته است بينديشد، و بداند كه آنچه به بنده در دنيا از عقوبت و مصيبت مى رسد به سبب معصيت اوست - چنانكه اخبار بسيار بر آن دلالت دارد - و عقوبت يكايك گناهان را مانند شرابخوارى و زنا و دزدى و قتل و تكبر و حسد و دروغ و غيبت و گرفتن مال حرام... و گناهان ديگرى كه شمارش آنها ممكن نيست به خاطر آورد، سپس ضعف و عجز خود را از تحمل عذاب آخرت و عقوبت دنيا متذكر شود، و پستى دنيا و شرف آخرت و نزديكى مرگ و لذت مناجات با ترك گناهان را به ياد آورد، و از اينكه فورا و در حال حاضر اين عقوبتها به وى نمى رسد مغرور نشود زيرا شايد از كسانى باشد كه به آنها مهلت داده شده و آنگاه به عقوبت سخت گرفتار خواهند شد.

پس كسى كه در اين همه بينديشد و حقيقت آنها را دريابد نفس خود را البته به توبه بر مى انگيزد، زيرا اگر بعد از آن به توبه بر نخيزد يا كم عقلى احمق است يا به معاد اعتقاد ندارد، و بايد در ريشه كنى اسباب و موجبات اصرار [بر گناهان] از دل خود بكوشد : و اين اسباب عبارتند از : غرور و فريفتگى، و دوستى دنيا، و حب جاه، و آرزوى دراز و امثال اينها.

فصل ۲۴ : انابت (بازگشت به سوى خدا)

بدان كه انابت بازگشت از هر چيزى غير از خداست و رو آوردن به خداى تعالى در دل و در گفتار و كردار، تا پيوسته در فكر و ذكر و طاعت او باشد، و اين آخرين درجات توبه و بالاترين مراتب آن است، زيرا توبه بازگشت از گناه به سوى خداست، و انابت بازگشت است به سوى او - سبحانه - از مباحات نيز، پس آن مقامى عالى و جايگاهى بلند است.

خداى سبحان مى فرمايد :

و انيبوا الى ربكم و اسلموا له. (زمر، ۵۴)

«به سوى پروردگارتان باز گرديد و او را گردن نهيد».

و مى فرمايد :

و ما يتذكر الا من ينيب. (مؤمن، ۱۳)

«و پند نمى گيرد مگر كسى كه به سوى خدا باز گردد».

و مى فرمايد :

و ازلفت الجنة للمتقين غير بعيد، هذا ما توعدون لكل اواب حفيظ، من خشى الرحمن بالغيب و جاء بقلب منيب، ادخلوها بسلام ذلك يوم الخلود، لهم ما يشاؤ ن فيها و لدينا مزيد.

 (ق، ۳۵ -۳۱)

۱ - نمى توان گفت كه گريه و ناله انبياء يكسره براى تعليم و راهنمائى بوده و بدين وسيله مى خواستند به مردم ياد دهند كه از گناهان پشيمانى و سوز و گداز و گريه و ناله نمايند.

گريه و ناله ايشان از سوئى ناشى از احساسات عميق و ارتباط و عشق به مبدا اعلى بوده و از روح بزرگ و حالات عالى روحانى و فوق طبيعى ايشان سرچشمه مى گرفته است، و از سوى ديگر به سبب تاءثر و تاءلم از نادانى و گمراهى مردم و در نتيجه هلاكت آنها بوده.

البته اگر از ايشان ترك اولائى سر مى زده برايشان گران مى آمده و اندوهگين و دردمند مى شدند، كه معرفت والاى ايشان كوچكترين لغزشى را بزرگ مى شمرده است. و از اينرو ايشان را نبايد با ديگر مردمان قياس كرد كه حسنات الابرار سيئات المقربين، و در عين حال اين نكته نيز درست است كه پيغمبران سرمشق آدميانند و كردار و گفتار و رفتار ايشان براى پيروانشان حجت عمل و اخلاق است. م.

«و بهشت براى پرهيزكاران نزديك شود و دور نباشد، اين است آنچه به كسانى كه به سوى خدا باز گردند و نگاهبان [فرمان خداوند] اند وعده داده مى شود، هر كه از خداى رحمان در نهان بترسد و با دلى گراينده به سوى او آيد، [به آنها گويند] به سلام و سلامت به بهشت در آئيد، اين است روز پاينده و جاودانى، هر چه بخواهند آنان راست و نزد ما بيشتر هست».

و بازگشت و انابه بنده به سه چيز تمام مى شود :

اول - اينكه با تمامى باطن خود به او توجه كند تا دلش در فكر او غوطه ور و شيفته گردد.

دوم - آنكه از ياد او و ياد نعمتها و داده هاى او و ياد دوستان و نزديكان او تهى و غافل نباشد.

سوم - آنكه بر طاعات و عبادات او با خلوص نيت مواظبت نمايد.

محاسبه و مراقبت

دنباله - بدان كه محاسبه و مراقبت از جهت اينكه ضد اصرار بر گناهانند نزديك به توبه اند، و چون از ثمرات خوف و حب اند و به دو قوه شهوت و غضب تعلق دارند و از فضائل آنها بشمار مى روند نيز همانند توبه اند. در اينجا ما حقيقت و فضيلت آن دو و اعمالى را كه تماميت آنها بر آن دو متوقف است در چند فصل بيان مى كنيم.