فصل هفتم : خصومت
اياكم و الخصومه فانها تشغل القلب و تورث النفاق و تكسب الضغائن
.
از خصومت بپرهيزيد؛ چرا كه دل را مشغول مى كند و موجب نفاق و زنده شدن كينه ها مى شود.
امير مؤمنان علىعليهالسلام
مقدمه
يكى ديگر از بيمارى هاى زبان كه مايه پديد آمدن دشمنى و از هم گسيختگى جامعه بشرى مى شود «خصومت» است. خصومت بيمارى رايجى است كه بسيارى از انسان ها به آن دچارند. خصومت پيكارى لفظى است كه موجب نفاق و زنده شدن كينه مى شود. پيكار لفظى با ديگران به سه شكل مراء، جدل و خصومت است كه در اين فصل، خصومت مورد بررسى قرار مى گيرد. اين بيمارى ممكن است به شكل هاى متفاوتى آشكار شود كه ضمن تشريح آن ها راه هاى مناسبى براى درمان اين بيمارى مى شود.
اين فصل به بحث از موضوعات ذيل مى پردازد:
۱ -تعريف خصومت
۲ - اقسام خصومت
۳ - نكوهش خصومت از ديد شرع و عقل
۴ - ريشه هاى خصومت
۵ - پيامدهاى زشت خصومت
۶ - راه هاى درمان خصومت.
(۱) تعريف خصومت
خصومت در لغت به معناى دشمنى و ستيزه، و نزد دانشمندان اخلاق به معناى پيكار لفظى با ديگران به قصد تحصيل مال يا استيفاى حق است. مشاجره لفظى انسان با ديگران هنگامى كه بخواهد وجهى را بگيرد يا چيزى را كه به حق يا ناحق از او سلب شده، استيفا كند، خصومت ناميده مى شود؛ پس هدف از اين پيكار، جنبه مالى يا حقوقى است ؛ البته گاه خصومت در معناى نزاع لفظى با ديگران براى اثبات عقيده خويش نيز به كار رفته است كه شايد بتوان آن را هم نوعى استيفاى حق ناميد.
(۲) اقسام خصومت
خصومت از جهت تقدم و تاخر كسى كه با او پيكار مى شود، دو نوع است :
۱ -ابتدايى
۲ - اعتراضى.
خصومت ابتدايى
زمانى كه فرد با ادعاى طلب مالى يا غير مالى، با ديگرى پيكار لفظى كند، به رفتارش خصومت ابتدايى گفته مى شود. اين شخص در بحث قضاوت، مدعى ناميده مى شود.
خصومت اعتراضى
زمانى كه فرد در پاسخ خصومت ديگرى، به پيكار لفظى با او بپردازد، خصومت او اعتراضى ناميده مى شود و از آن رو كه در مقام دفاع از حق خويش است، پيكار او را خصومت دفاعى نيز مى نامند. به عبارت ديگر، شخص درباره مالى كه در دست خصومتگر است، ادعاى مالكيت دارد يا مدعى حقى از حقوق او است و براى دفاع از خود به خصومت با او كشيده مى شود.
در هر دو نوع خصومت، يا شخص خود به بحث و پيكار مبادرت كرده يا وكيل او استيفاى حق مى كند. آن جا كه شخص، وكيل اختيار مى كند نيز دو حالت قابل فرض است :
۱ -وكيل به صورت رايگان عهده دار استيفاى حق او شود.
۲ - وكيل با دريافت اجرت، استيفاى حق را به عهده گيرد.
اقسام خصومت از جهت حقانيت خصومت كننده
قسم اول : گاه شخص مى داند كه حق با او نيست ؛ با اين حال، براى دست يافتن به مقصود خويش پيكار مى كند يا آن را بر عهده وكيلى مى گذارد كه به عدم استحقاق موكل خود علم دارد؛ مانند اين كه وكيل مى داند موكلش بدهكار است و بر عهده شخص طلبكار حقى نيست ؛ با اين حال، بساط خصومت را مى گستراند و به پيكار و مشاجره بر مى خيزد تا موكل خود را بر ديگرى غالب كند.
قسم دوم : زمانى است كه شخص درباره استحقاق يا عدم استحقاق خود به چيزى شك دارد و مطمئن نيست كه مستحق است يا خير و از نظر شرعى هم حجتى بر استحقاق خود در دست ندارد
. ولى با حالت حق به جانب وارد خصومت مى شود و بساط مشاجره را مى گستراند؛ البته در اين حالت نيز تفاوتى ندارد كه خود شخص عهده دار خصومت باشد يا وكيل خود را متكفل اين كار كند. اين حالت از نظر اخلاقى نكوهيده است.
در اين مورد، وكيل هم مانند موكل نمى داند كه آيا حق با موكل است يا خير و بر حقانيت موكلش حجت شرعى هم ندارد؛ ولى با وجود اين مى پذيرد تا خواسته موكلش را بر آورد. خصومت در اين نوع، فقط براى كسب مال است ؛ چه از راه حلال باشد، چه از راه حرام ؛ به همين دليل، اين نوع خصومت جزو رذايل اخلاقى به شمار مى رود.
قسم سوم : گاه شخصى يا وكيل او كه براى استيفاى حق مورد ادعايش به خصومت مى پردازد، به حقانيت اين ادعا يقين و علم دارند كه در اين حال اگر خود شخص وارد بحث شود يا وكيل بگيرد، انواع و اقسامى تصور مى شود:
نوع اول : انگيزه اصلى شخص از خصومت، استيفاى حق خويش نيست ؛ بلكه مى خواهد خشم خود را از طرف مقابل فرونشاند و او را خرد كند تا آن جا كه پيش خود مى گويد: غرض من از اين مخاصمه مال نيست ؛ بلكه اگر حق خود را هم دريافت كنم، آن را دور مى ريزم و فقط مى خواهم او را خوار و ذليل كنم.
نوع دوم : استيفاى حق براى امور نفسانى نيست ؛ بلكه هدف اين است كه شخص مورد خصومت، به ديگرى ظلم نكرده، رفتار ناشايستى انجام ندهد. هدف شخص در اين خصومت، تشفى دل خود نيست و ممكن است مال هم براى او مهم نباشد؛ بلكه انگيزه پس گرفتن حق، براى تاديب شخص و پيشگيرى از تجاوز به ديگرى است. اين گونه اغراض و اهداف در مخاصمه ستايش شده است.
نوع سوم : شخص مى خواهد حق خود را استيفا كند؛ ولى نه براى تاديب و نه خرد كردن طرف مقابل ؛ بلكه براى به دست آوردن و حفاظت از مال خود. انگيزه او فقط رسيدن به حق خويش است كه اين خود به دو صورت تصور مى شود:
الف. براى به دست آوردن مال خويش نادرستى را در خصومت به كار گيرد و طرف مقابل خود را بيازارد؛ براى مثال با آن كه بر ادعاى خود حجت شرعى و بينه دارد، چيزى بگويد كه او را تحقير كند.
ب. با انگيزه گرفتن حق خود، سخنان ناشايست را به كار نبرد و مرزهاى شرعى گفتار را رعايت كند و حق خود را مطابق آن بطلبد كه خود به دو شكل صورت مى پذيرد:
۱ -آن گاه كه راهى جز خصومت براى استيفاى حق وجود ندارد.
۲ - زمانى كه مى توان راهى غير از خصومت پيش گرفت و مشكل را با گفت و گوى دوستانه حل كرد؛ البته پرواضح است كه اگر راهى جز خصومت براى رسيدن به حق وجود داشته باشد، بهتر است از همان راه وارد شود؛ چرا كه خصومت زمينه پديد آمدن اختلاف، كينه و كدورت را فراهم مى آورد. اين رفتار جنبه هاى منفى روانى بسيارى را در پى دارد كه به نسبت هاى ناروا، دروغ و كينه و دشمنى مى انجامد.
گاهى غير از خصومت، راه ديگرى وجود ندارد و يگانه راه گرفتن حق، خصومت است.
(۳) نكوهش خصومت از ديد شرع و عقل
خصومت شامل دو نوع ممدوح و مذموم است. عقل و شرع، برخى از انواع خصومت را ستوده و برخى را نكوهيده است.
خصومت ستوده شده
خصومت فقط هنگامى كه شخص به حقانيت خويش يقين كند يا حجتى شرعى بر آن داشته باشد، و از سويى براى استيفاى حق خويش راهى جز آن نيابد، پسنديده است. عقل بشر به حكم زشتى ظلم، پذيرش آن را نيز زشت و ناپسند مى داند؛ از اين رو «استيفاى حق» و «دفع ستم» را مى ستايد و سفارش مى كند و البته هر چه را عقل سليم بستايد، شريعت نيز بر آن صحه مى گذارد. خصومت در اين حال، از فضايل نيروى شهوت به شمار مى رود.
خصومت نكوهش شده
آن جا كه شخص خصومت كننده بداند حق با او نيست يا در حقانيت خويش ترديد داشته باشد، رفتار او از رذايل اخلاقى به شمار رفته، نكوهيده است.
رسول اكرمصلىاللهعليهوآله
فرمود:
ان ابغض الرجا الى الله الالد الخصيم
.
مبغوض ترين مردان نزد خدا، انسان لجوج خصومت كننده است.
من جادل فى خصومه بغير علم لم يزل فى سخط الله حتى ينزع
.
هر كس بدون آگاهى در خصومتى لجاجت ورزد تا زمانى كه در آن حال قرار دارد، مورد خشم الاهى است.
همچنين هنگامى كه وكيل انسان بداند حق با موكلش نيست و با اين حال براى او به مخاصمه با ديگرى برخيزد، رفتارى زشت و حرام انجام داده و مزدى كه براى اين كار مى گيرد نيز حرام است ؛ اما در صورتى كه حق با خصومت كننده باشد، اگر به قصد خرد كردن و ريختن آبروى طرف مقابل به خصومت برخيزد، رفتارش نكوهيده است ؛ زيرا گرچه حق با او و طلبكار است، انگيزه اى نفسانى از مخاصمه دارد و تمام رفتارهايى كه با انگيزه نفسانى پديد آيند، از رذايل اخلاقى به شمار مى روند؛ زيرا ابزارى در دست نفس اماره خواهند بود كه نفس به وسيله آن ها به آمال خويش مى رسد.
اگر شخص در مخاصمه از سخنان اهانت آميز استفاده كند - اگر چه حق با او باشد - رفتارش ناپسند و مورد نكوهش عقل و شرع خواهد بود؛ البته در اين جا اصل مخاصمه مورد نكوهش نيست ؛ بلكه اهانت، تحقير، ناسزا و... زشت و نادرست است و شخص را مشمول سرزنش عاقلان و عذاب الاهى مى كند.
در صورتى كه نيازى به مخاصمه نيست و راه درست ديگرى براى گرفتن حق وجود دارد، ترك خصومت نيكو و پسنديده است ؛ زيرا خصومت مايه دشمنى و سلب آسايش و آرامش بوده، انسان را خوار مى كند.
امير مؤمنان علىعليهالسلام
مى فرمايد:
اياكم والخصومه فانها تشغل القلب و تورث النفاق و تكسب الضغائن
.
از خصومت بپرهيزيد. همانا خصومت دل را مشغول مى كند و نفاق را بر جاى گذاشته، كينه ها را به بار مى آورد.
حضرت رضاعليهالسلام
هم ضمن بر حذر داشتن از خصومت فرمود:
فانها... تردى بصاحبها
.
خصومت، انجام دهنده خويش را خوار كند.
خصومت لبه پرتگاهى است كه حتى در صورت حقانيت خصومت كننده، احتمال سقوط او به دره هولناك گناهان زبان وجود دارد.
سرور پرهيزكاران امير مؤمنان علىعليهالسلام
فرمود:
من بالغ فى الخصومه اثم و من قصر فيها ظلم و لا يستطيع ان يتقى الله من خاصم
.
هر كس در خصومت زياده روى كند، گناه كرده است و هر كس كوتاهى كند، مظلوم واقع مى شود و كسى كه خصومت مى كند، توان رعايت تقواى الاهى را ندارد.
امام رضاعليهالسلام
نيز ضمن بر حذر داشتن از خصومت فرمود:
... عسى ان يتكلم بشى ء لا يغفر له
.
چه بسا (خصومت كننده) سخنى بگويد كه آمرزيده نشود.
(۴) ريشه هاى درونى خصومت
خصومت نكوهيده، در يكى از صفات زشت نفسانى انسان ريشه دارد كه عبارتند از:
۱ - دشمنى و كينه جويى
گاه نفرت و كينه از كسى موجب مى شود كه شخص به نزاع و پيكار لفظى با او بپردازد. او مى خواهد با اين منازعه بر آتش خشم خود مرهمى نهد و كينه خويش را با خرد كردن شخص مقابل ابراز كند.
۲ - حسد
حسادت به موقعيت فردى و اجتماعى افراد مى تواند موجب پديد آمدن رفتار خصومت آميز در انسان شود. انسان حسود مى كوشد شخص را با مخاصمه خوار و ذليل ساخته تا شعله هاى آتش حسد را در درون خويش فرو نشاند.
۳ - حب مال يا مقام
گاه دست يافتن به مال يا مقام انسان را به مخاصمه با ديگران مى كشاند تا شايد از اين راه مزدى بگيرد يا مقامى به دست آورد كه اين را مى توان در وكيلى كه براى مخاصمه استخدام مى شود، به خوبى مشاهده كرد.
(۵) پيامدهاى زشت خصومت
۱ - تشويش و اضطراب درونى
خصومت و پيكار لفظى، موجب اشتغال دل شده، آرامش فرد را از ميان مى برد و تشويش و نگرانى را بر جاى مى نهد. انسان خصومت كننده هميشه در انديشه نزاع و پيروزى در آن است ؛ بدين جهت روى آرامش را نخواهد ديد. اگر اين خصومت به امور دينى مربوط باشد، ترديد را به بار خواهد آورد. امير مؤمنان علىعليهالسلام
ضمن نهى از اين رفتار فرمود:
... فانها تشغل القلب
.
همانا خصومت، دل را مشغول مى سازد.
خصومت كننده به بيمارى ترديد مبتلا مى شود؛ چنان كه امام باقر فرمود:
الخصومه... تورث الشك
.
خصومت شك را به جاى مى گذارد.
۲ - ايجاد نفاق
آن گاه كه نزاع و خصومت براى اثبات مطلب ناحق باشد، دورويى و نفاق را در پى خواهد داشت ؛ زيرا اصرار و لجاجت بر حقانيت خويش با آگاهى از ناحق بودن ادعا، چيزى جز دوگانگى ميان سخن و دل نيست.
امير مؤمنان علىعليهالسلام
در وصف خصومت فرمود:
... فانها... تورث النفاق
.
همانا خصومت، دورويى را بر جاى خواهد گذاشت.
۳ - پيدايش كينه
نزاع با ديگران، مايه پيدايش كينه و دشمنى در آن ها مى شود. اين حالت به ويژه در جايى كه خصومت كننده به دروغ ادعاى حق كند، پديدار خواهد شد. همچنين شخصى كه راه خصومت را در پيش مى گيرد، ممكن است هدفش دشمنى، تحقير و ريختن آبرو باشد؛ بنابراين با چنين رفتارى موجب از ميان رفتن پيوند دوستى و تبديل آن به كينه و نفرت و دشمنى مى شود. امير مؤمنان علىعليهالسلام
خصومت را اين گونه وصف مى كند:
... فانها... تكسب الضغائن
.
همانا خصومت موجب كينه ها مى شود.
۴ - نابودى دين
آن گاه كه در مسائل دينى به خصومت پرداخته شود، دين رو به ضعف نهاده، سرانجام نابود مى شود. حضرت باقرعليهالسلام
فرمود:
الخصومه تمحق الدين...
.
خصومت دين را از بين مى برد.
۵ - نابودى اعمال نيك
خصومت، مايه حبط و نابودى اعمال نيك انسان مى شود. امام باقر فرمود:
الخصومه... تحبط العمل...
.
خصومت عمل را نابود مى كند.
۶ - مايه سفاهت
انسان خردمند، براى استيفاى حق خويش تا آن جا كه ممكن است به خصومت روى نمى آورد؛ زيرا خصومت آغاز سبك مغزى و كم خردى است.
امير مؤمنان علىعليهالسلام
فرمود:
المخاصمه تبدى سفه الرجل و لا تزيد فى حقه
.
ستيزه در گفتار، آغازگر سبك مغزى مرد است و بر حق او نمى افزايد.
(۶) راه هاى درمان خصومت
خصومت نيز همانند ديگر بيمارى هاى اخلاقى از دو راه «علمى» و «عملى» قابل درمان است.
درمان علمى خصومت
انديشه در پيامدهاى نازيباى اين بيمارى، مايه تحريك سرشت پاك آدمى در كنار گذاشتن آن مى شود. يادآورى مستمر اين آثار زشت و زيان بار، روان انسان را به ترك اين آفت ترغيب و تشويق مى كند و حس نفرت و انزجار از آن را پديد مى آورد.
فطرت و نهاد انسانى خواهان آرامش و مهر و محبت است و هنگامى كه رفتارى را مايه تشويش و نگرانى، و كينه و دشمنى بيابد، از آن دورى خواهند گزيد. آن كس كه با وجود سرشتى پاك به خصومت آلوده شود، از آثار و پيامدهاى آن ناآگاه است.
در خصومت آمدند و در جفا
|
|
دو مرقع پوش در دارالقضا
|
قاضى ايشان را به كنجى برد باز
|
|
گفت صوفى خوش نباشد جنگ ساز
|
جامه تسليم در بر كرده ايد
|
|
اين خصومت از چه در سر كرده ايد
|
گر شما هستيد اهل جنگ و كين
|
|
اين لباس از سر براندازيد هين
|
ور شما اين جامه را اهل آمديد
|
|
در خصومت از سر جهل آمديد
|
درمان عملى خصومت
يكى از راه هاى عملى براى درمان اين بيمارى به كار بستن ضد آن يعنى «طيب كلام» است. طيب كلام يعنى استفاده از گفتار خوش و سخن زيبا و مودبانه. انسان بايد خود را به داشتن طيب كلام ملزم كند؛ يعنى هنگام صحبت با ديگرى، در رعايت ادب بكوشد و از مطالبى استفاده كند كه نيكو و پسنديده باشد؛ البته مراد از خوش سخنى، چاپلوسى نيست ؛ زيرا هدف از تملق و چرب زبانى، جلب توجه ديگران است. از سويى در تملق، خوبى هايى را كه در شخص نيست، به او نسبت مى دهند؛ در حالى كه صاحب گفتار خوش، آن چه را نمى داند نمى گويد و قصد خودنمايى هم ندارد؛ بلكه در سخن از كلمات و جملاتى استفاده مى كند كه منشاء دشمنى نمى شود و بر كيفيت آن نيز مراقبت مى كند.
همان گونه كه خصومت و مراء و مجادله دشمنى ساز است، عكس آن ها يعنى طيب كلام، موجب دوستى مى شود و مودت آفرين است. وقتى مخاطب، شخص را در گفتارش مراقب ببيند، جذب او مى شود. حال اگر اين ويژگى در جامعه باشد، موجب وحدت و اتحاد مى شود؛ بر خلاف خصومت كه اختلاف انگيز است.
رسول گرامى اسلامصلىاللهعليهوآله
مى فرمايد:
ان فى الجنه غرفا يرى ظاهرها من باطنها من ظاهرها لا يسكنها من امتى الا من اطاب الكلام و اطعم الطعام...
.
همانا در بهشت غرفه هايى است كه (از درخشندگى و شفافيت) بيرون آن ها از درون و درون آن ها از بيرون، ديده مى شود. از امت من كسى در اين غرفه ها ساكن نمى شود، مگر آن كه خوش سخن باشد و مردم را اطعام كند...
الكلمه الطيبه صدقه
.
گفتار طيب و زيبا، نوعى صدقه است.
صدقه براى انسان فقط در امور مادى نيست. خوش سخنى نيز مى تواند اثر صدقه را داشته باشد؛ پس بايد در موقعيت هاى خاص بحرانى نيز زبان خود را حفظ كرد و آن را به خوش كلامى عادت داد و براى پيشگيرى از ابتلاء به مراء يا مجادله باطل و خصومت زشت، طيب كلام را به دست آورد و آن را در وجود خود ملكه كرد.