اشتباه بزرگ انسان نيز در همين نكته است كه نمى داند از هر نعمتى چگونه و در چه راهى بايد استفاده كند. اينجاست كه آدمى از رسيدن به بسيارى از نعمتهاى بزرگ الهى باز مى ماند و همان نعمتهاى موجود نيز تبديل به وسيله اى براى تباهى انسان مى شوند؛ يعنى ديگر از حالت نعمت بودن خارج مى شوند. در «اعمال شب جمعه» مى فرمايد :
«اَبُوءُ بِنِعْمَتِكَ وَاَبُوءُ بِذَنْبى».
«از تو به من نعمت مى رسد و از من گناه صادر مى شود».
و در دعاى ابى حمزه ثمالى آمده است :
«تَتَحَبَّبُ اِلَيْنا بِالنِّعَمِ وَنُعارِضُكَ بِالذُّنُوبِ».
«توبانعمتهاى خودت بامادوستى مى كنى اماما با گناهان خويش باتومعارضه مى كنيم ».
بنابراين، پروردگار متعال، انبيا را به سوى بشر فرستاده است تا هم نعمتهاى گوناگون الهى را به بشر معرفى نمايند و هم راههاى دستيابى به آنها را به انسانها بياموزند و هم راههاى به مصرف رساندن اين نعم را به او ياد بدهند، بدين جهت قرآن كريم كسانى را كه اطاعت خدا و رسول را بنمايند، از كسانى مى داند كه خداوند متعال به آنها نعمت بخشيده است :
(وَمَنْ يُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَاُولئِكَ مَعَ الَّذينَ اَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيّينَ وَالصِّدِّيقينَ وَالشُّهَداءِ وَالصّالِحينَ وَحَسُنَ اُولئِكَ رَفيقاً
).
«كسانى كه خدا و رسول را اطاعت مى كنند با كسانى هستند كه خداوند به آنها نعمت بخشيده است و آنها عبارتند از پيامبران و صديقين و شهيدان و نيكوكاران و آنها رفيقان و همراهان خوبى هستند».
به عبارت ديگر، انسان بايد همه نعمتهاى الهى را در راه اطاعت از خدا و رسول به كار بندد تا به مقامى برسد كه نعمتهاى والا و عالى الهى نصيب او بشود.
مطلب ديگرى كه قرآن كريم خيلى بر روى آن تأکید مى كند، عبارت است از به ياد داشتن و «توجه» به نعمتهاى پروردگار متعال ؛ يعنى انسان اين نعمتها را از ياد نبرد و آنها را به فراموشى نسپارد. عباراتى مانند :
(... وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ... )
.
در قرآن كريم زياد آمده است. ذكر نعمتهاى الهى موجب مى شود كه انسان خود را در قبال اين نعمتها مسؤ ول ببيند و در نتيجه در طريق الهى گام بردارد.
و اساسا يكى از صفات مردان الهى آن است كه هميشه خود را غرق در نعمتهاى الهى احساس مى كنند و جهان را سراسر نعمت الهى مى بينند، در «دعاى عشرات» حضرت چنين مى فرمايند :
«اَللّهُمَّ... وَبِنِعْمَتِكَ اَصْبَحْتُ وَاَمْسَيْتُ».
«بارالها!... بانعمت توصبح وشام مى كنم (يعنى سراسرزندگى مان بانعمتهاى تومى گذرد».
مشابه اين سخن در «دعاى روز پنجشنبه» آمده است :
«اَلْحَمْدُ للّهِِ الَّذى اَذْهَبَ اللَّيْلَ مُظْلِماً بِقُدْرَتِهِ وَجاءَ بِالنَّهارِ مُبْصراً بِرَحْمَتِهِ وَكسانى ضِيائَهُ وَاَنَا فى نِعْمَتِهِ».
«حمد و سپاس خداى را كه با قدرت خود شب ظلمانى را برد و با رحمت خود روز روشن را آورد و پرتو آن مرا فرا گرفت و اكنون من در نعمت او هستم».
و اين برخلاف نظر جاهلان و بدبينانى است كه يا معتقد هستند خداوند اصلاً نعمتى به آنان نداده است و خود را فاقد هرگونه نعمتى مى دانند و يا اعتقاد دارند كه نعمتهايى كه به آنان رسيده، از غير خداوند است و منشاء اين نعمتها را اشخاص و اشياى ديگرى مى دانند. اين افراد در واقع منكر نعمتهاى الهى هستند. اين انكار، موجب مى شود كه اينگونه افراد يا دچار يك نوع بدبينى شديد نسبت به زندگى بشوند به طورى كه اميدى به هيچ گونه ترقى و پيشرفتى در هيچ زمينه اى نداشته باشند و يا اينكه از نعمتهاى الهى در راه باطل و راهى كه مطابق ميل آنان باشد، استفاده كنند؛ زيرا اين نعمتها را از خود مى دانند نه از خداوند. در حالى كه اولياى الهى هرگونه نعمتى را كه به آنان برسد از جانب، خداوند مى دانند و چنين مى گويند :
«اَللّهُمَّ ما بِنا مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنْكَ».
«بارالها! هر نعمتى كه براى ما هست از جانب تو است».
و البته واضح است كه بر طبق چنين عقيده اى، از هر نعمتى فقط در راهى كه مورد رضايت پروردگار متعال است، استفاده مى كنند. كسانى كه نعمتهاى الهى را انكار مى نمايند در واقع مرتكب كفران نعمتهاى پروردگار متعال مى شوند. قرآن كريم درباره آنانكه نعمتهاى الهى را كفران مى كنند، چنين مى فرمايد :
(... فَكَفَرَتْ بِاَنْعُمِ اللّهِ فَاَذاقَهَا اللّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِما كانُوا يَصْنَعُونَ ).
«... آنان به نعمتهاى الهى كافر شدند، پس خداوند هم در مقابل اين كار، ترس و گرسنگى را نصيب آنان كرد».
در واقع، هر نوع ناسپاسى و بى توجهى به نعمتهاى الهى نتايج سوء دنيوى و اخروى خاصى دارد؛ مثلاً كسانى كه نعمت «هدايت و هدايت كنندگان» را ناديده مى گيرند و به آن پشت پا مى زنند، گرفتار «ضلالت و گمراهى» مى شوند و از تشخيص حقايق باز مى مانند و در نتيجه به انواع ذلتهاى دنيوى و اخروى گرفتار مى شوند.
و يا كسانى كه از نعمتهاى مادى در طريق صحيح آن استفاده نمى كنند، همين نعمتهاى مادى از حالت نعمت بودن خارج مى شوند و تبديل به وسايلى در جهت خسران آدمى مى گردند. به همين جهت، حضرت در «دعاى كميل» از خداوند متعال تقاضاى بخشش گناهانى را مى كند كه موجب تغيير نعمت مى شوند :
«اَللّهُمَّ اغْفِرْلِىَ الذُّنُوبَ الَّتى تُغَيِّرُ النِّعَمَ».
«بارالها! گناهانى را كه باعث تغيير نعمت مى شوند بر من ببخشاى».
يعنى انسان با اعمال خلاف خود موجب مى شود كه نعمتهاى الهى تغيير كرده و به جاى آنكه باعث آسايش و راحتى براى انسان شوند، موجبات انواع ناراحتيها و گرفتاريها را در دنيا و آخرت براى آدمى فراهم سازند؛ مثلاً علم و ثروت، دو نعمت بزرگ براى انسان مى باشند، اما هنگامى كه در طريق خلاف و گناه به كار گرفته شوند، باعث گرفتاريهاى گوناگون براى خود و ديگران مى گردند و ديگر فايده اى حقيقى از آنها حاصل نمى شود. بنابراين، اين بشر است كه با دست خود، خود را از نعمتهاى الهى محروم مى كند و الاّ در نعمتهاى پروردگار متعال هيچگونه كمبود و نقصانى وجود ندارد. قرآن كريم در اين باره چنين مى فرمايد :
(ذلِكَبِاءَنَّ اللّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً اءَنْعَمَها عَلى قَوْمٍ حَتّى يُغَيِّرُوا مابِاءَنْفُسِهِم
... ).
«اين (عقاب الهى) بدان خاطر است كه خداوند نعمتى را كه به افرادى بخشيده است، دگرگون نمى سازد مگر آنكه آنها، خود را تغيير دهند... ».
يعنى از بين رفتن نعمتها به خاطر اعمال خود انسانها مى باشد، به همين جهت، حضرت از زوال نعمت به خدا پناه مى برند و در عمل سيزدهم از«اعمال شب نيمه شعبان» چنين مى فرمايند :
«اَعُوذُ بِنُورِ وَجْهِكَ... مِنْ زَوالِ نِعْمَتِكَ».
«بارالها! از زوال و نابودى نعمتت به نور وجه تو پناه مى برم!».
به عبارت ديگر، همانگونه كه خداوند به انسانها نعمت مى بخشد، به همان ترتيب هم ممكن است كه اين نعمتها را از انسان بگيرد و آنان را زايل نمايد، پس براى حفظ نعمتها و عدم زوال آنها هم بايد از خود خداوند متعال يارى طلبيد و در طريق الهى گام برداشت.
قبلاً درباره نعمتهاى مادى و معنوى يا به عبارتى، نعمتهايى كه وسيله هستند و نعمتهايى كه هدف مى باشند، سخن به ميان آمد، در «مناجاة الذاكرين» درباره برخى از نعمتهاى معنوى، چنين آمده است :
«اِلهى... وَمِنْاَعْظَمِ النِّعَمِ عَلَيْنا جَرَيانُ ذِكْرِكَ عَلى اَلْسِنَتِنا وَاِذْنُكَ لَنا بِدُعائِكَ وَتَنْزيهِكَ وَتَسْبِيحِكَ».
«بارالها! از بزرگترين نعمتهاى تو بر ما، جارى شدن ياد و ذكرت بر زبانهاى ماست و همچنين اجازه اى است كه به ما براى خواندنت و پاك و منزه دانستن و تسبيح گويى خودت، عنايت نموده اى».
اينها نعمتهايى است كه خداوند به بندگان خاص خود مى بخشد، نعمتهايى كه بسيارى از ما انسانهاى ظاهربين و ماديگرا از آنها غافل هستيم. البته هركس به مقدار توان و زحمتى كه مى كشد، مى تواند به اين نعمتهاى عظيم دست يابد و از فوايد آنها بهره مند شود. در واقع اولياى الهى آسايش و راحتى حقيقى را در چنين نعمتهايى مى يابند و احساس مى كنند.
همچنين انبياى الهى و دستورات حياتبخش آنان كه تضمين كننده سعادت مادى و معنوى انسان است، از بزرگترين نعمتهاى الهى بر انسان به شمار مى روند، به طورى كه پروردگار متعال، خلافت و ولايت حضرت اميرالمؤمنينعليهالسلام
را كه ضامن بقاى راه و دين پيامبر اكرم (صلىاللهعليهوآله
) مى باشد را «اتمام نعمت» خود بر بشريت مى خوانند اما دريغا! كه اين بشر، بسيارى از نعمتهاى الهى را كفران نموده و خود را از بهره هاى عظيم دنيوى و اخروى آنها بى بهره كرده است.
در «دعاى روز دوشنبه» نيز حضرت چنين نعمتى را از پروردگار متعال مى طلبند :
«اَللّهُمَّ اَوْلِنى... سَعادَةً فى اَوَّلِهِ بِطاعَتِكَ وَنِعْمَةً فى اخِرِهِ بِمَغْفِرَتِكَ».
«بارالها! در چنين روزى (روزهاى دوشنبه) دو چيز به من عطا كن ؛ اوّل سعادتى در ابتداى روز كه با اطاعت از تو حاصل شود و دوّم، نعمتى در پايان روز كه مغفرت تو باشد».
يعنى حضرت، مغفرت الهى را به عنوان يك نعمت از خداوند متعال طلب مى نمايد.
به هر حال، نعمتهاى بى كران و گوناگون الهى، بشر را احاطه نموده است، تا اين بشر چه مقدار قابليت درك و برداشت از اين نعمتها را داشته باشد.
نكته ديگر آنكه، همانگونه كه قبلاً گفته شد، نعمتهاى الهى، حقى براى انسان نيستند بلكه فضل و رحمتى از جانب پروردگار مى باشند.
در دعاى «نماز حضرت زين العابدينعليهالسلام
» در اين باره چنين مى فرمايد :
«يا مُبْتَدِئاً بِالنِّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقاقِها!».
«اى آغاز كننده به نعمتها، قبل از استحقاق آنها!».
و در «دعاى روز عرفه (دعاى امام حسينعليهالسلام
)» آمده است :
«اِبْتَدَاْتَنى بِنِعْمَتِكَ قَبْلَ اَنْ اَكُونَ شَيْئاً مَذْكُوراً».
«قبل از آنكه من چيزى قابل ذكر باشم، تو نعمتت را بر من شروع كردى (يعنى نعمت حيات و زندگى را به من بخشيدى ».
مطلب مهم ديگر در باب نعمتهاى الهى، «شكر اين نعمتهاست» در «دعاى جوشن صغير» مى فرمايد :
«اِلهى... وَاجْعَلْنى لِنَعْمائِكَ مِنَ الشّاكِرينَ وَلاِ لائِكَ مِنَ الذّاكِرينَ».
«بارالها! مرا از شكرگزاران و در ياد دارندگان نعمتها و بخششهاى خودت قرار ده».
اين مطلب ان شاء اللّه در بحث «شكر» مستقلاً خواهد آمد.
قبلاً درباره نعمتهاى الهى و اتمام آنها از سوى خداوند متعال بر بندگان سخن به ميان آمد و گفته شد كه هركس در اين رهگذر، به مقدار لياقتى كه دارد از اين نعمتها استفاده مى كند، اما در اين ميان بندگان خاصى هستند كه به تمام نعمتهاى الهى دست يافته اند و بهره اى تمام از نعمتهاى تام الهى برده اند. امام حسينعليهالسلام
در «دعاى روز عرفه» درباره خويش چنين مى فرمايند :
َيا رَحيمُ يا رَحْمنُ!... اَتْمَمْتَ عَلَىَّ سَوابِغَ اْلاَنْعامِ... ثُمَّ اِذْ خَلَقْتَنى مِنْ خَيْرِ الثَّرى لَمْ تَرْضَ لى يا اِلهى نِعْمَةً دُونَ اُخْرى... حَتّى اِذا اَتْمَمْتَ عَلَىَّ جَميعَ النِّعَمِ وَصَرَفْتَ عَنّى كُلَّ النِّقَمِ... فَاِنْ دَعَوْتُكَ اَجَبْتَنى وَاِن سَئَلْتُكَ اَعْطَيْتَنى... كُلُّ ذلِكَ اِكْمالٌ لاَِنْعُمِكَ عَلَىَّ وَاِحْسانِكَ اِلَىَّ».
حضرت اباعبداللّهعليهالسلام
پس از ذكر بسيارى از نعمتهاى الهى در حق خويش، چنين مى فرمايند :
«بلند مرتبه اى، اى خداى رحمان و رحيم!... نعمتهاى بى كرانت را بر من تمام نمودى... آنگاه كه مرا از بهترين خاك خلق نمودى، به بخشش بعضى از نعمتهايت به من راضى نشدى... تااينكه همه نعمتهارا برمن تمام كردى و همه بديها را از من دور نمودى... اگر تو را بخوانم، پاسخم مى دهى و اگر از تو درخواست نمايم، عطايم مى نمايى... تمام اينها بدين خاطر است كه نعمتهايت و خوبيهايت براى من كامل شود».
بنابراين، اين اولياى بزرگ الهى، مصداق حقيقى «انعمت عليهم» مى باشند، همان كسانى كه در سوره حمد از خداوند مى طلبيم كه ما را به راه آنان هدايت نمايد :
(اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ # صِراطَ الَّذينَ اَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ
... ).
«بارالها! ما را به راه راست هدايت كن ؛ راه كسانى كه به آنان نعمت بخشيدى... ».
دامنه جود و بخشش خداوند
(۴۵) «يا اَجْوَدَ مِنْ كُلِّ جَوادٍ!».
«اى بخشنده تر از هر بخشنده!».
(۸) «يا ذَاالْجُودِ وَالسَّخاء!».
«اى بخشنده و بلند نظر!».
(۱۵) «يا ذَاالْجُودِ وَالاِْحْسانِ!».
«اى دارنده بخشش و نيكى!».
(۸۰) «يا ذَاالْجُودِ وَالنِّعَمِ!».
«اى صاحب بخشش و نعمت!».
(۸۲) «يا مَنْ اَكْرَمَ بِجُودِهِ!».
«اى كسى كه با جود و بخشش، گرامى مى دارد!».
(۸۲) «يا مَنْ جادَ بِلُطْفِهِ!».
«اى كسى كه به سبب لطفش مى بخشد!».
(۱۰۰) «يا جَواداً لا يَبْخَلُ!».
«اى بخشنده اى كه تنگ نظرى نمى كند!».
«جود» به معناى «سخاوت و بخشندگى» است. كسى كه داراى چنين صفتى است، مايل است از آنچه دارد به ديگران ببخشايد و آنها را از داشته هاى خويش بهره مند سازد. و خداوند «جواد» است به اين معنا كه از هيچگونه بخشش و دِهِشى به مخلوقات و بندگان خود دريغ ندارد.
«يا اَجْوَدَ مِنْ كُلِّ جَوادٍ!».
«اى بخشنده تر از هربخشنده!».
بالاترين «جود و بخشش» از آن پروردگار متعال است، بلكه بايد گفت تنها جواد حقيقى، خود خداوند است چه اينكه ديگران اگر داراى جود هستند، اولاً : اين صفت را خداوند به آنان بخشيده است و ثانيا : آنچه را هم كه به وسيله آن جود و بخشش مى كنند، خداوند به آنان داده است.
جود خداوند آنقدر فراوان است كه حضرت در «مناجات شعبانيه» چنين مى فرمايد :
«اِلهى جُودُكَ بَسَطَ اَمَلى!».
«بارالها! سخاوت تو آرزوى مرا گسترانيده است».
يعنى هنگامى كه به جود تو مى نگرم، تحقق آرزوهاى خويش را در آن مى يابم و وسعت جود تو موجب مى شود كه آرزوهاى خود را در چيز كوچكى محدود نكنم بلكه آن را تا كرانه هاى ناپيدا براى ادراكات معمولى، بگسترانم.
البته شناختى كه اولياى الهى از «جود» پروردگار متعال دارند و آرزويى كه به دنبال آن هستند با شناخت و آرزوى ما بسيار متفاوت است. ما معمولاً جود و بخشش الهى را در ابعاد مادى و آن هم به مقدارى كم مى شناسيم و آرزوهاى مانيز (هرچند بلند بالا هم باشد) در همين چارچوب مى گنجد، در صورتى كه جود مادى پروردگار متعال با تمام عظمتش در مقابل جود معنوى او بسيار حقير مى نمايد.
لازم به ذكر است كه بسيارى از مطالبى كه در باب نعمتهاى الهى بيان شد در اينجا نيز جارى است ؛ يعنى جود الهى نيز مراتب مختلفى دارد و خداوند بر اساس حسابى بسيار دقيق به هركسى به مقدار لياقت و قابليتش جود مى نمايد و مى بخشد. بنابراين، لازم است كه آدمى تمام سعى و كوشش خود را در راه دستيابى به جود بى انتهاى پروردگار، صرف نمايد و با كردار ناشايست، خود را از آن محروم نسازد.
نكته ديگرى كه جمله «يا اَجْوَدَ مِنْ كُلِّ جَوادٍ!»، به ما گوشزد مى كند آن است كه مبادا جود و بخشش ديگران، ما را از خداى خود غافل كند و گمان كنيم كه فلان فرد يا فلان گروه، جوادترين افراد هستند پس به دنبال آنان روان شويم و از جودِ اَجود موجودات، محروم بمانيم.
براى همين ملاحظه مى كنيم كه اولياى الهى چشم به جود پروردگار متعال دوخته و تمام خواسته هاى خود را از آن بخشنده كريم طلب مى كنند. در دعاى ابى حمزه ثمالى، حضرت چنين مى فرمايد :
«يا خَيْرَ مَنْ سُئِلَ وَاَجْوَدَ مَنْ اَعْطى! اَعْطِنى سُؤْلى فى نَفْسى وَاَهْلى وَوالِدَىَّ وَوَلَدى وَاَهْلِ حُزانَتى وَاِخْوانى فيكَ».
«اى بهترين درخواست شونده! و اى بخشنده ترين عطا كننده! خواسته هايم را در مورد خودم و بستگانم و والدين و فرزندانم و نزديكان و برادران دينى ام به من عطا كن».
البته همانطور كه گفته شد، آن بزرگان را به جود الهى معرفتى دگر است، معرفتى كه چنين مى گويد :
«فَوَعِزَّتِكَ يا سَيِّدى! لَوْ نَهَرْتنى ما بَرِحْتُ مِنْ بابِكَ وَلا كَفَفْتُ عَنْ تَمَلُّقِكَ، لِمَا انْتَهى اِلَىَّ مِنَ الْمَعْرِفَةِ بِجُودِكَ وَكَرَمِكَ».
«به عزتت قسم اى سرورم! كه اگر مرا از خود برانى و دور كنى، هرگز از درگاهت نخواهم رفت و از خواهش و تملق به درگاهت دست برنخواهم داشت ؛ زيرا به جود و كرمت آگاهم و معرفت آن به من رسيده است».
«يا ذَاالْجُودِ وَالسَّخاءِ!».
«اى صاحب بخشش و بلند نظرى!».
«يا ذَاالْجُودِ وَالاِْحْسانِ!».
«اى صاحب بخشندگى و نيكى نمودن!».
«يا ذَاالْجُودِ وَالنِّعَمِ!».
«اى دارنده بخشش و نعمت!».
در اين عبارات، «جود» را مى توان منشاء صفات دوّم دانست ؛ يعنى خداوند متعال چون جواد است، پس سخى و محسن و منعم است.
البته بايد دانست كه اين صفات و صفات مشابهى مانند فضل، كرم، رحمت، عطاء و... با يكديگر قريب المعنى و متناسب مى باشند و بدين جهت در ادعيه نيز معمولاً به همراه يكديگر ذكر مى شوند، هرچند از لحاظ منطقى نيز رابطه اى دقيق و ظريف ما بين اين اوصاف برقرار است.
به هرحال، تناسب مابين جود و صفات مذكور آشكار است، «سخاوت» به معناى جوانمردى و بلندنظرى و بخشندگى است «احسان» نيز به معناى نيكى نمودن است و «نعمت» هم به معناى راحتى آورنده و آسايش دهنده مى باشد، حال كسى كه داراى جود، بذل و بخشش است، در او بلند نظرى و جوانمردى نيز هست. و چنين شخصى، البته اهل احسان و نيكى نمودن به ديگران نيز مى باشد. و اعمال و افعال و - نيات اين شخص نيز براى ديگران نعمت به شمار مى آيد.
«يا مَنْ اَكْرَمَ بِجُودِهِ!».
«اى كسى كه با بخشش گرامى مى دارد!».
«اكرام» به معناى گرامى داشتن و ارجمند نمودن است. خداوند متعال به وسيله جود خود، بندگانش را كرامت مى بخشد و آنان را بزرگ و گرامى مى دارد. بذل و بخشش الهى در هربُعد و جهتى كه باشد، چون بخشش و عطايى از جانب پروردگار متعال است، موجب رفع نقصى از انسان و كسب كمالى براى اوست. و اين همان چيزى است كه موجب كرامت و بزرگوارى انسان مى شود؛ مثلاً اگر خداوند متعال به سبب جود خود، انسان را عفو نمايد و گناهان او را ببخشايد، در واقع او را اكرام نموده است ؛ زيرا از بين رفتن گناهان و خطاها به منزله از دست دادن نقايص و پستيهاست و اين همان گرامى شدن آدمى است.
و يا اگر خداوند متعال با جود و بخشش خود، انسان را در ابعاد مادى يا معنوى مستغنى و بى نياز سازد، همانگونه كه حضرت ابى عبداللّهعليهالسلام
در دعاى روز عرفه مى فرمايد :
«اَنْتَ الَّذى بِجُودِكَ اَغْنَيْتَنى!».
«خدايا! اين تويى كه با جودت مرا غنا بخشيدى!».
اين غنا موجب كرامت انسان مى شود؛ يعنى خداوند با اين غنا آدمى را اكرام نموده است ؛ مثلاً خداوند به جود خودش به افرادى كه شايستگى آن را دارند، بصيرت، معرفت، قدرت دستيابى به حقايق و كمالات و... عنايت مى كند و يا از نظر مادى آنان را بى نياز از ديگران مى سازد كه تمام اين امور در واقع اكرام انسان از سوى پروردگار قادر متعال است.
«يا مَنْ جادَ بِلُطْفِهِ!».
«اى كسى كه به سبب لطفش، مى بخشد!».
«لطف» به معناى مهربانى و ملايمت است، اين مهربانى سبب جود و بذل و بخشش مى شود؛ زيرا وقتى كه شخصى نسبت به ديگرى لطف داشته و مهربان باشد، سعى مى كند نيازمنديهاى او را برطرف نمايد و از آنچه در توان دارد به او بدهد و ببخشد. واضح است كه هرمقدار لطف پروردگار متعال نسبت به بنده اى بيشتر باشد، جود الهى نيز نسبت به آن بنده، فزونى خواهد گرفت.
«يا جَواداً لا يَبْخَلُ!».
«اى بخشنده اى كه تنگ نظرى ندارد!».
«بخل» ضد «جود» و به معناى تنگ نظرى و امساك و امتناع است. و معلوم است كسى كه جواد باشد هيچگاه بخيل نخواهد بود. اما در «مناجات شعبانيه» براى آنكه جود الهى شامل حال آدمى بشود، يك شرط به اين جمله اضافه شده است :
«يا جَواداً لا يَبْخَلُ عَمَّنْ رَجا ثَوابَهُ!».
«اى بخشنده اى كه از اميدوار به ثوابت، دريغ نمى كنى!».
يعنى يكى از شرايط لازم براى رسيدن به جود الهى آن است كه آدمى به پاداش و دِهِش پروردگار متعال «اميدوار» باشد، بنابراين، كسى كه به هر دليلى از درگاه بارى تعالى نااميد است، نمى تواند منتظر بخشش خداوند باشد.
به عبارت ديگر، دستيابى به جود الهى مستلزم داشتن يك حالت و قابليت خاص روحى به نام «اميد و رجاست»؛ زيرا كسى كه نااميد از بخششهاى الهى است، يا خداوند را ناتوان مى داند و يا خود را به لحاظ گناه مستحق نمى داند، كه در صورت اول بايد ايمان و عقيده خود را اصلاح نمايد و در صورت دوّم بايد موانع را برطرف سازد.
در «دعاى ابى حمزه ثمالى» نيز در باره نقش «رجا» چنين مى فرمايد :
«وَاَعْلَمُ اَنَّكَ لِلرّاجى بِمَوْضعِ اِجابَةٍ!».
«بارالها! من مى دانم كه تو خواسته كسانى را كه اميدوار هستند، اجابت مى كنى و برآورده مى سازى».
همچنين در دعاى ابى حمزه ثمالى درباره رفتن به سوى جود پروردگار متعال و ترك انسانهاى بخيل، چنين آمده است :
«وَاَنَّ فِى اللَّهْفِ اِلى جُودِكَ وَالرِّضا بِقَضائِكَ عِوَضاً مِنْ مَنْعِ الْباخِلينَ وَمَنْدُوحَةً عَمّا فى اَيْدِى الْمُستَاءثِرينَ».
«بارالها! در ناليدن به درگاه جود و بذلت و راضى بودن به قضا و قدرت، عوضى وجود دارد از ندادن افراد بخيل، و بى نيازى وجود دارد از آنچه در دست دنيا طلبان است».
يعنى اگر انسان منتظر بخشش پروردگار متعال و راضى به قضا و قدر الهى باشد، هرچند اين انتظار و رضايت سخت باشد، اما آنچه از اين رهگذر نصيب انسان مى شود، بسيار بهتر از آن است كه آدمى به انسانهاى بخيل روى آورد و به دنيايى كه در دست ديگران است، چشم داشته باشد.
اكنون كه سخن از «بخل» به ميان آمد، بايد دانست كه بخلِ آدمى، وسعت زيادى دارد و يكى از بدترين بخلها، بخل انسان در انجام كارهاى نيك است ؛ يعنى اينكه انسان از بذل و بخشش تواناييها و سرمايه هاى خود در راه پروردگار متعال، خوددارى و امتناع ورزد، در حالى كه تمام اين سرمايه ها و توانمندى ها را خداوند به انسان عنايت نموده است. در همين رابطه در «تعقيب نماز ظهر» چنين آمده است :
«اَللّهُمَّ... اِنْ دامَ بُخْلى فَاَنْتَ اَجْوَدُ... اَللّهُمَّ وَاقْمَعْ بُخْلِى بِفَضْلِ جُودِكَ».
«بارالها!... هرچند من بخيل هستم اما جود تو بيشتر است، بارالها! بخل مرا به فراوانى جود خودت، از بين ببر».
يعنى خداوندا! تو به بخل من كه مانع از انجام كارهاى خير مى شود نظر نكن، بلكه با جود خودت با من رفتار نما و به سبب آن، بخل مرا هم از من بگير تا بتوانم آنگونه كه تو مى خواهى عمل نمايم.
نگاهى ديگر به جود و كرم خداوند
قبلاً درباره وسعت و دامنه «جود الهى» سخن گفته شد، اينك به گوشه هاى ديگرى از اين مطلب مى پردازيم در دعاى ابى حمزه ثمالى چنين آمده است :
«حجَّتى يا اَللّه! فى جُرْاءتى عَلى مَسئَلَتِكَ مَعَ اِتْيانى ماتَكْرَهُ، جُودُكَ وَكَرَمُكَ».
«بارالها! آنچه موجب مى شود كه من با وجود گناه باز هم به درگاه تو بيايم و از تو خواسته هايم را بطلبم، جود و كرم تو است».
يعنى جود و كرم تو آنقدر گسترده است كه موجب مى شود من با تمام كردارهاى قبيح وزشتم ازتودست برندارم. درقرآن كريم نيز اين سخن به گونه اى ديگر بيان شده است :
(قُلْ يا عِبادِىَ الَّذينَ اَسْرَفُوا عَلى اَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ
... ).
«بگو اى بندگانم كه بر خود ستم كرده ايد از رحمت پروردگار ماءيوس و نااميد نباشيد».
چه اينكه جود پروردگار متعال از رحمت او ناشى مى شود. يا به عبارتى، جود از مصاديق رحمت الهى است.
و در جاى ديگرى از همان دعا چنين آمده است :
«اَنْتَ الْجَوادُ الَّذى لا يَضيقُ عَفْوُكَ».
«بارالها! تو بخشنده و جوادى هستى كه عفو و گذشتت كم و نارسا نيست».
بنابراين، ما جود الهى را نبايد منحصر در دادن آب و نان بدانيم، بلكه دادن و بخشيدنِ عفو مغفرت و... از جانب خداوند متعال به انسان، از بارزترين و ضرورى ترين مصاديق جود پروردگار متعال مى باشد؛ همچنانكه تقرب به درگاه الهى نيز با جود الهى ميّسر مى شود.
در دعاى كميل، حضرت چنين مى فرمايند :
«اَسْئَلُكَ بِجُودِكَ اَنْ تُدنِيَنى مِنْ قُرْبِكَ».
«به جود و بخششت از تو مى خواهم كه مرا به قرب خويش نزديك سازى».
و در جاى ديگرى از همان دعاى شريف ابى حمزه، وسعت جود و بخشش الهى چنين بيان شده است :
«وَاَىُّ جَهْلٍ يارَبِّ لا يَسَعُهُ جُودُكَ!».
«و كدامين جهالت و نادانى است خدايا! كه جود تو آن را فرا نگيرد و شامل نشود».
يعنى همه خلافها و گناهاى ما انسانها، نوعى جهالت و نادانى محسوب مى شود، اما جود پروردگار متعال آنقدر فراوان و وسيع است كه مى تواند تمام اين جهالتها را فرا بگيرد. اين فراگيرى به اين معنا است كه خداوند متعال با جود و بخشش فراوان خود، از اين جهالتها مى گذرد و يا با دادن تواناييها و قابليتهاى لازم به انسان، آدمى را از اين جهالتها خلاصى مى بخشد.
مطلب ديگرى كه قبلاً نيز در باره آن سخن گفته شد، اميدوارى و چشم دوختن به جود و بخشش الهى است. در دعاى ابى حمزه ثمالى چنين مى فريايد:
«وَاِلى جُودِكَ وَكَرَمِكَ اَرْفَعُ بَصَرى».
«به جود و كرم تو چشم دوخته ام».
و در جاى ديگر از همان دعا آمده است :
«وَبِجُودِكَ اَقْصُدُ طَلِبَتى».
«با جود تو به دنبال خواسته هايم مى باشم».
يعنى چون جود و بخشش تو را در نظر مى گيرم، در رسيدن به مطلوب خويش اميدوار مى شوم و به دنبال آن روان مى گردم.
در «دعاى روز عرفه» نيز درباره نوعى از جود پروردگار متعال چنين آمده است :
«اَنْتَ الْجَوادُ بِالْعَطاءِ قَبْلَ طَلَبِ الطّالِبينَ».
«بارالها! قبل از اينكه از تو درخواست بشود، تو بخشنده بخششها هستى».
در واقع بسيارى از سرمايه هاى گوناگون ما در دايره اين جود الهى قرار مى گيرد سرمايه ها و داشته هايى كه ما در حال استفاده از آنها مى باشيم اما معمولاً از بخشنده و دهنده آنها غافل هستيم، سرمايه هايى كه ما براى به دست آوردن و داشتن آنها از خداوند تقاضايى نكرده ايم و خداوند به جود فراوان خود آنها را به ما داده است.
اما نوعى ديگر از جود الهى، وجود دارد كه رسيدن به آن مستلزم «درخواست» از پروردگار متعال مى باشد؛ يعنى بدون يك درخواست واقعى، انسان سزاوار آن نمى شود. بدين جهت، چنين درخواستى را در دعاها مشاهده مى كنيم. در «دعاى كميل»، حضرت چنين مى فرمايند :
«وَجُدْلى بِجُودكَ».
«به بخشش خود بر من ببخش».
و در دعا ابى حمزه آمده است :
«فَاَنْتَ اَهْلٌ اَنْ تَجُودَ عَلَيْنا... وَجُدْ عَلَيْنا فَاِنّا مُحْتاجُونَ اِلى نَيْلِكَ».
«بارالها! تو شايسته آنى كه بر ما جود و بخشندگى نمايى، و بر ما بخشندگى نما كه ما به عطاى تو احتياج داريم».
و در اين ميان، دسته اى از بندگان الهى آنچنان شايستگى جود و كرم الهى را پيدا مى كنند كه همانند باب الحوايج ؛ حضرت امام موسى كاظمعليهالسلام
در «دعاى جوشن صغير» چنين مى فرمايند :
«فَقَدْ فَضَّلْتَنى عَلى كَثيرٍ مِنْ خَلْقِكَ جُوداً مِنْكَ وَكَرَماً لا بِاسْتِحْقاقٍ مِنّى».
«بارالها! مرا بر بسيارى از خلق خود برترى بخشيدى و اين به خاطر جود و كرمى است كه تو دارى، نه به خاطر استحقاقى كه من دارم».
خداوند، كريمتر از هر كريم است
(۱) «يا كَريمُ!».
«اى ارجمند و بزرگوار!».
(۳۳) «يا اَكْرَمَ مِنْ كُلِّ كَريمٍ!».
«اى ارجمندتر از هر ارجمند!».
(۲۷) «يا اَكْرَمَ الاَْكْرَمينَ!».
«اى بزرگوارترين بزرگواران!».
(۹۱) «يا اَكْرَمَ الْكُرَماءِ!».
«اى گرانمايه ترين گرانمايه ها!».
(۲۳) «يا ذَاالْكَرامَةِ الظّاهِرَةِ!».
«اى دارنده كرامت آشكار!».
(۸۲) «يا مَنْ اَكْرَمَ بِجُودِهِ!».
«اى كسى كه با جود و بخشش گرامى مى دارد!».
(۹۳) «يا مُكْرِمُ!».
«اى گرامى دارنده!».
(۳۰) «يا مُكْرِمَ مَنِ اسْتَكْرَمَهُ!».
«اى اكرام كننده آن كس كه از تو طلب اكرام نمايد!».
«كرم و كرامت» به معناى شرافت، بزرگوارى، گرانمايه بودن، ارجمند بودن، ارزشمند بودن و با مقدار بودن است. يكى از نتايج بارز چنين صفتى، بخشش و بخشندگى است. بنابراين، «كرم» با «جود، سخاوت و فضل» قريب المعنى مى باشد.
«يا كَريمُ!».
«اى بزرگوار و ارجمند!».
«يا اَكْرَمَ مِنْ كُلِّ كَريمٍ!».
«اى بزرگوارتر از هر بزرگوار!».
«يا اَكْرمَ الاَْكْرَمينَ!».
«اى بزرگوارترين بزرگواران!».
«يا اَكْرَمَ الْكُرَماءِ!».
«اى گرانمايه ترين گرانمايه ها!».
«كريم» يعنى داشتن بزرگوارى و ارزشمندى فراوان و هميشگى، و خداوند متعال «كريم» است از آن جهت كه هرآنچه مايه كرامت و ارزش است، براى پروردگار وجود دارد؛ يعنى خداوند صاحب و مالك همه خوبيها و ارزندگيهاست آن هم در حد اعلى، بنابراين، خداوند نه تنها كريم است، بلكه «اكرم» هم مى باشد؛ زيرا ديگران اگر داراى كرم باشند، اين كرامت را از خداوند متعال كسب نموده اند و خود فاقد همه چيز مى باشند.
قرآن كريم در سوره الرحمن، چنين مى فرمايد :
(تَبارَكَ اسْمُ رَبِّكَ ذِى الْجَلالِ وَالاِْكْرامِ
).
«پربركت است نام پروردگارت كه داراى جلال و اكرام است».
«جلال» در اين آيه اشاره به صفات جلاليه پروردگار متعال دارد؛ يعنى صفاتى كه بيان كننده پاكى و تنزيه خداوند از هر عيب و نقصى دارند؛ مانند علوّ، عزّت، تعالى و... اين صفات در واقع علوّ و رفعت بارى تعالى را مى رسانند.
و «اكرام» نيز اشاره به صفات جماليه پروردگار متعال دارد؛ يعنى صفاتى كه بيان كننده وجود خوبيها و حسنها براى پروردگار متعال است ؛ مانند علم، قدرت، حيات، رحمت و... بنابراين، هرآنچه موجب كرامتى باشد، در بالاترين مرتبه اش براى ذات اقدس الهى، وجود دارد.
«در «دعاى روز عرفه» نيز حضرت چنين مى فرمايند :
«يا مَنْ لَهُ اَكْرَمُ الاَْسْماءِ!».
«اى كسى كه باارزشترين و گرانقدرترين اسمها از آن تو است!».
حال، آنچه براى ما در اين رابطه مهم است اين است كه توجه نماييم در مقابل چگونه خدايى قرار گرفته ايم و در برابر پروردگارى با اين همه كرامت چگونه بايد رفتار نموده و چگونه بايداز اين همه كرم الهى استفاده و بهره بردارى كنيم و با جهالتها و غفلتها، خود را از آن محروم نسازيم. بدين جهت ملاحظه مى كنيم كه اولياى بزرگ الهى چگونه از كرم بى كران خداوند بهره برده و آن - را واسطه درخواستهاى خود قرار داده اند :
«جَعَلْتُ بِكَ اسْتِغاثَتى وَبِدُعائِكَ تَوَسُّلى مِنْ غَيْرِ اسْتِحْقاقٍ لاِسْتِماعِكَ مِنّى وَلاَاسْتيجابٍ لِعَفْوِكَ عَنّى، بَلْ لِثِقَتى بِكَرَمِكَ وَسُكُونى اِلى صِدْقِ وَعْدِكَ».
«بارالها! از تو يارى مى طلبم و با خواندنت به تو توسل مى جويم نه از جهت آنكه مستحق آن باشم كه سخنم را بشنوى يا واجب باشد كه عفوت را شامل من گردانى، بلكه از آن جهت كه به كرم تو اطمينان دارم و به راستى وعده هايت، خاطر جمع هستم».
«يا ذَاالْكَرامَةِ الظّاهِرَةِ!».
«اى دارنده كرامت آشكار!».
ممكن است منظور اين باشد كه بزرگوارى و بخشش الهى آنقدر فراوان و فراگير است كه همگان مى توانند آن را مشاهده و ملاحظه كنند. مقدارى توجه به ابعاد گوناگون زندگى و جهان خلقت، اين مطلب را براى آدمى روشن مى كند. و اين در مقابل كرامتهاى غيرظاهرى پروردگار متعال است ؛ يعنى كرامتهايى كه تنها افراد خاص كه داراى قابليتهاى خاصى مى باشند، قادر به درك و احساس آنها هستند.
در «تعقيب نماز ظهر» نيز چنين آمده است :
«اَللّهُمَّ اغْفِرْلى... كَثيرَ تَفْريطى بِظاهِرِ كَرَمِكَ».
«بارالها! با كرم و بزرگوارى آشكارت، از خطاها و لغزشهاى فراوان من درگذر».
يعنى اگر تفريط و خطاى من فراوان است، كرم و بخشش تو نيز فراوان و آشكار است.
«يا مَنْ اَكْرَمَ بِجُودِهِ!».
«اى كسى كه با جود و بخششت، گرامى مى دارى!».
خداوند چگونه انسان را اكرام مى كند و به او ارزش مى دهد؟ در پاسخ بايد گفت : با جود و بخششهاى فراوان خود هر خير و خوبى كه به سبب جود الهى به انسان برسد، در واقع اكرام انسان از سوى خداوند متعال است. در «اعمال روزهاى ماه رمضان» چنين آمده است :
«اَللّهُمَّ... وَلَم يَسئَلِ الْعِبادُ مِثْلَكَ كَرَماً وَجُوداً!».
«بارالها!... بندگانت تاكنون از كسى كه در جود و كرم مانند تو باشد، درخواست نكرده اند».
«يا مُكْرِمُ!».
«اى گرامى دارنده!».
«يا مُكْرِمَ مَنِ اسْتَكْرَمَهُ!».
«اى اكرام كننده آن كس كه از تو طلب اكرام نمايد!».
اين جمله بيان كننده يكى از شرايط مهم دستيابى به كرم الهى مى باشد. و آن عبارت است از «استكرام»؛ يعنى طلب كرامت نمودن از پروردگار متعال. به عبارت ديگر، بايد از انسان «طلبى» صورت گيرد تا از خداوند متعال «بخششى» به انجام برسد بدين جهت، ملاحظه مى كنيم كه اولياى الهى در ادعيه مباركشان با زبانها و بيانهاى گوناگون به دنبال كرم خداى خويش مى باشند. البته واضح است كه هراندازه اين درخواست و طلب حقيقى تر باشد و هراندازه معرفت آدمى به كرم پروردگار متعال بيشتر باشد، دستيابى به اين مقصود، عملى تر خواهد شد.
البته در اينجا هم مانند بقيه موارد، بسيارى از ما انسانها دچار اشتباه شده و كرامت و ارجمندى را در جاهاى ديگر و در دستان افراد ديگرى جستجو مى كنيم، در حالى كه حضرت در دعاى ابى حمزه ثمالى چنين مى فرمايند :
«وَالْحَمْدُ للّهِِ الَّذى وَكَلَنى اِلَيْهِ فَاَكْرَمَنى وَلَم يَكِلْنى اِلىَ النّاس فَيُهينُونى».
«حمد و ستايش خدايى را كه امور مرا به خودش واگذار نمود و در نتيجه مرا گرامى داشت و اكرام نمود و مرا به مردم واگذار نكرد تا آنان مرا خوار و پست نمايند».
ما معمولاً كرامت و بزرگوارى را در امور دنيوى مى بينيم و با هزار و يك پستى به دنبال اين كرامتهاى خيالى، روان و دوان مى شويم. چه بسيار از پستيها و ذلتها كه در ميان ما انسانها رنگ شرافت و كرامت به خود گرفته است و چه بسيار انسانهاى پست و بى ارزش كه در جايگاه كرامت بخشيدن به ديگران قرار گرفته اند!
به هرحال، رسيدن به كرامت حقيقى كه همان كرامت الهى است، آنچنان مهم است كه پيامبر گرامى اسلام (صلىاللهعليهوآله
) آن را هدف از بعثت خود بيان مى فرمايند :
«اِنَّما بُعِثْتُ لاُِتَمِّمَ مَكارِمَ الاَخْلاقِ».
«من برانگيخته شدم تا ارزشهاى اخلاقى را كامل كنم».
بنابراين، انبياى الهى هدفشان از زحمات و تعليماتشان آن بوده است كه بشر را از پستيها و ذلتهاى گوناگون نجات بخشند و او را به ارزشهاى والا و حقيقى برسانند. و اينجاست كه تمامى دستورات و تعاليم دينى معنا پيدا مى كند.
كرامت انسان
قرآن كريم در مورد انسان مى فرمايد :
(وَلَقَدْ كَرَّمْنا بَنى آدَمَ... وَفَضَّلْناهُمْ عَلى كَثيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضيلاً
).
«و ما فرزندان آدم را بسيار گرامى داشتيم... و آنها را بر بسيارى از مخلوقات خود برترى بخشيديم».
يعنى خداوند متعال با بخشيدن ويژگيهايى به انسان، او را بر ديگر مخلوقات برترى داده است ؛ مثلاً خداوند متعال به آدمى عقل و شعور خاصى عنايت نموده است كه بسيارى از مخلوقات ديگر فاقد آن مى باشند. و اين خود موجب برترى و كرامت آدمى مى شود. اما بايد دانست برترى و كرامت حقيقى زمانى حاصل مى شود كه انسان از مواهب الهى در جهت صحيح استفاده نمايد. در غير اين صورت، اين بخششها نه تنها موجب سعادت و كرامت انسان نمى شود بلكه او را در مرتبه اى پايين تر از ديگر موجودات قرار مى دهد. درست مانند آنكه براى اكرام شخصى، ثروتى به او داده شود اما آن شخص از اين ثروت، در جهت تباهى خود استفاده نمايد.
مطلب ديگر آنكه : همانگونه كه قبلاً بيان شد، مقتضاى كرم و بزرگوارى پروردگار متعال، بخشش است و يكى از نمونه هاى بارز و مهم گذشت، بخشيدن گناهان و خطاهاى آدمى است ؛ زيرا با اين كرم، آدمى هم از عذابهاى اُخروى نجات مى يابد و هم در دنيا از ظلمتها و ناپاكيها پاك مى شود و توانايى حركت در طريق سعادت را مى يابد. اينجاست كه ملاحظه مى كنيم چگونه اولياى الهى با چنگ زدن به دامان كرم الهى، چنين بخشش و كرمى را از خداوند درخواست مى كنند در «دعاى ابى حمزه ثمالى»، حضرت چنين مى فرمايند :
«اِذا رَاَيْتُ مَوْلاىَ ذُنُوبى فَزِعْتُ وَاِذا رَاَيْتُ كَرَمَكَ طَمِعْتُ».
«بارالها! آنگاه كه به گناهان خود مى نگرم، گريزان و ترسناك مى شوم، اما هنگامى كه به كرم و بزرگوارى تو نگاه مى كنم، اميدوار شده و طمع مى كنم».
و در جاى ديگر مى فرمايد :
«وَلا تُؤ اخِذْنى بِاَسْوَءِ عَمَلى فَاِنَّ كَرَمَكَ يَجِلُّ عَنْ مُجازاةِ الْمذْنِبينَ».
«بارالها! مرا به كردار زشتم بازخواست و مؤ اخذه مكن ؛ چه اينكه كرم و بخشش تو بالاتر از آن است كه گنهكاران را مجازات نمايى».
و در جاى ديگر آمده است :
«تَسْتُرُ الذَّنْبَ بِكَرَمِكَ».
«با كرم خويش، گناهان را مى پوشانى».
و در «مناجات شعبانيه» چنين آمده است :
«اِلهى... اَطْلُبُ الْعَفْوَ مِنْكَ اِذِالْعَفْوُ نَعْتٌ لِكَرَمِكَ».
«بارالها!... از تو طلب عفو مى كنم ؛ زيرا عفو، ويژگى كرم و بزرگوارى تو است».
اين اميد و معرفت به كرم الهى تا بدانجاست كه حضرت در «دعاى كميل» چنين مى فرمايند :
«هَبْنى صَبَرْتُ عَلى حَرِّ نارِكَ فَكَيْفَ اَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ اِلى كَرامَتِكَ».
«خدايا! گيرم كه بر حرارت آتش تو صبر نمودم، اما بر دورى و چشم پوشى از كرمت چگونه صبر نمايم».
و در «مناجات شعبانيه» پايبندى خود را به كرم الهى چنين بيان مى فرمايند :
«اِلهى لَمْ اُسَلِّطْ عَلى حُسْنِ ظَنّى قُنُوطَ الاَْياسِ وَلاَ انْقَطَعَ رَجائى مِنْ جَميلِ كَرَمِكَ».
«بارالها! بر حسن ظنى كه به تو دارم نااميدى و ياءس را غالب نمى كنم و اميدم از كرم زيبايت هرگز قطع نخواهد شد».
و در «اعمال شب نيمه شعبان» آمده است :
«اَللّهُمَّ فَلا تَحْرِمْنى ما رَجَوْتُ مِن كَرَمِكَ».
«خداوندا! مرا از آن اميدى كه به كرمت دارم محروم مگردان».
در مقابلِ «كرم و كرامت» پروردگار متعال، «پستى و لئامت» ما انسانها قرار دارد؛ يعنى ما انسانها صرف نظر از يارى پروردگار متعال و به صورت مستقل از نور الهى، موجوداتى ناقص و ظلمانى هستيم كه جز بدى چيزى در ما وجود ندارد.
حضرت در «دعاى ابى حمزه ثمالى» در اين باره چنين مى فرمايد :
ُكَ اِلَيْنا نازِلٌ وَشَرُّنا اِلَيْكَ صاعِدٌ وَلَمْ يَزَلْ وَلايَزالُ مَلَكٌ كَريمٌ، يَاءْتيكَ عَنّا بِعَمَلٍ قَبيحٍ فَلا يَمْنَعُكَ ذلِكَ مِنْ اَنْ تَحُوطَنا بِنِعَمِكَ وَتَتَفَضَّلَ عَلَيْنا بِالائِكَ فَسُبْحانَكَ مااَحْلَمَكَ وَاَعْظَمَكَ وَاَكْرَمَكَ».
«خير و خوبى تو به سوى ما سرازير است و شرّ و بدى ما به سوى تو بلند است. اما هميشه تا بوده و هست تو - خداى كريمى هستى، اعمال زشت ما به سوى تو مى آيد اما اين موجب نمى شود كه نعمتهايت ما را فرا نگيرد و خوبيهايت را بر ما نبخشى. پس اى خداى سبحان! تو چقدر بردبار و بزرگ و بزرگوار هستى».
در «دعاى روز عرفه» نيز حضرت چنين مى فرمايند :
«اِلهى مِنّى مايَليقُ بِلُؤْمى وَمِنْكَ مايَليقُ بِكَرَمِكَ».
«بارالها! از من آن برآيد كه سزاوار پستى ام مى باشد و از تو آن شايد كه به كرمت سزد».
و مشابه اين عبارت، در «دعاى ابى حمزه» چنين آمده است :
«لَئِنْ طالَبْتَنى بِلُؤْمى لاَُ طالِبَنَّكَ بِكَرَمِكَ».
«خدايا! اگر مرا به پستى ام بگيرى، به راستى تو را به كرمت خواهم گرفت».
يعنى خدايا! تو مطابق شأن من با من رفتار مكن بلكه بر طبق شأن خودت با من معامله كن ؛ زيرا شأن و مقام موجودى چون من جز پستى و بى مقدارى چيزى نيست و مطابق با چنين شأنى است كه اين همه خلاف و عصيان از من سر مى زند، اما آنچه از موجودى چون تو شايد و بايد، كرم است و بزرگوارى و اميد من نيز فقط به همين است و بس.
و در «دعاى روز عرفه» نيز حضرت چنين مى فرمايند :
«اِلهى كُلَّما اَخْرَسَنى لُؤْمى، اَنْطَقَنى كَرَمُكَ».
«خدايا! هرگاه كه لئامت و بى مقداريم مرا گنگ و لال مى كند، كرم و بزرگواريت مرا به زبان مى آورد».
يعنى چون به خويشتن مى نگرم، چيزى براى گفتن ندارم، اما آنگاه كه به كرم تو نگاه مى كنم. زبانم براى طلب و درخواست گشوده مى شود :
«وَبِكَرَمِكَ اَىْ رَبِّ اَسْتَفْتِحُ دُعائى!».
«با توجه به كرم تو اى پروردگار! خواندن و خواستنم را آغاز مى كنم».
و در «دعاى روز عرفه» آمده است :
«وَقَدْ اَوْقَعَنى عِلْمى بِكَرَمِكَ عَلَيْكَ».
«خدايا! علم و آگاهيم به كرمت مرا به سوى تو كشانده است».
مطلب ديگر آنكه : همانگونه كه در اين جهان ما را به كرم الهى احتياج است، در جهان آخرت نيز ما نيازمندان به كرامت پروردگار متعال مى باشيم. در «دعاى ابى حمزه ثمالى» چنين مى فرمايد :
«وَاجْعَلْ لى فى لِقائِكَ الرّاحَةَ وَالْفَرَجَ وَالْكَرامَةَ».
«بارالها! در رسيدن و لقائت، براى من آرامش، گشايش و كرامت قرار بده».
و در جاى ديگر از همان دعا آمده است :
«يا مَنْ... اَشارَ لى فِى الاْخِرَةِ اِلى عَفْوِهِ وَكَرَمِهِ».
«اى خداوندى كه در جهان آخرت به من عفو و كرمت را نشان مى دهى».
و مطلب ديگر آنكه خداوند متعال به برخى از اولياى خود چنان كرامتى عنايت فرموده است كه بايد آنان را مجسمه كرامت دانست. هرگونه نزديكى و معرفت به اين بزرگان، سبب كسب كرامت و هرگونه دورى از آنان سبب سلب كرامت مى شود اينجاست كه بايداز روى آوردن به اين اولياى بزرگ الهى غفلت نكرد و با چنگ زدن به دامان ايشان خود را ازكرم آنان بهره مندكرددر«اعمال روز سيم شعبان» چنين آمده است :
«اَللّهُمَّ فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍوَعِتْرَتِهِ... اَللّهُمَّوَكَمااَكْرَمْتَنا بِمَعْرِفَتِهِ فَاَكْرِمْنابِزُلْفَتِهِ».
«بارالها! بر محمد و خاندانش درود فرست... بارالها! همچنانكه ما را به معرفت آن حضرت كرامت بخشيدى، پس به تقرب و نزديكى به آن حضرت نيز اكرام نما».
يعنى در واقع «معرفت و نزديكى» به آن حضرت، سرمايه هاى عظيمى هستند كه موجب گرامى شدن و ارزشمند بودن آدمى مى گردند و به انسان شرافت و بزرگوارى مى بخشند. در «زيارت عاشورا» نيز درباره سيدالشهداء حضرت اباعبداللّه الحسينعليهالسلام
چنين آمده است :
«فَاسْئَلُ اللّهَ الَّذى اَكْرَمَ مَقامَكَ وَاَكْرَمَنى بِكَ اَنْ يَرْزُقَنى طَلَبَ ثارِكَ مَعَ اِمامٍ مَنْصُورٍ مِنْ اَهْلِ بَيْتِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ».
«از خداوندى كه مقام و مرتبه تو را بلند نمود و گرامى داشت و مرا هم به واسطه شما كرامت بخشيد، مى خواهم كه خونخواهى شما را در ركاب امامى يارى شده از اهل بيت پيامبر اكرم (صلىاللهعليهوآله
) نصيبم فرمايد».
و در جاى ديگر از همان زيارت آمده است :
«فَاَسْئَلُ اللّهَ الَّذى اَكْرَمَنى بِمَعْرِفَتِكُمْ وَمَعْرِفَةِ اَوْلِيائِكُمْ... ».
«از خداوندى كه مرا به سبب شناخت و معرفت شما و دوستان شما كرامت داد مى خواهم كه... ».
و در «زيارت عاشوراى غير معروفه» آمده است :
«اَسْئَلُ اللّهَ الّذى اَكْرَمَ يا مَوالِىَّ مَقامَكُمْ وَشَرَّفَ مَنْزِلَتَكُمْ وَشأنكُمْ اَنْ يُكْرِمَنى بِوِلايَتِكُمْ وَمَحَبَّتِكُمْ وَالاِْيتمامِ بِكُمْ».
«اى سرورانم! از خداوندى كه مقام شما را گرامى نمود و جايگاه و مرتبه شما را شرافت بخشيد، مى خواهم كه مرا هم به وسيله دوستى و محبت و اقتدا به شما گرامى نمايد».
يعنى ولايت و محبت آن بزرگان، تغييراتى در انسان ايجاد مى كند و سرمايه هايى را به انسان مى بخشد كه سبب پيدا شدن كرامت حقيقى در آدمى مى شود.
همچنين درباره كريم بودن اين بزرگان الهى، در زيارت حضرت صاحب - عجل اللّه تعالى فرجه الشريف - «در صبح جمعه» چنين آمده است :
«اَنْتَ يا مَوْلاىَ! كَريمٌ مِنْ اَوْلادِ الْكِرامِ!».
«تو اى سرورم! كريمى از اولاد كريمان هستى».
و در «زيارت جامعه كبيره» آمده است :
«اَلسّلامُ عَلَيْكُمْ يا... اُصُولَ الْكَرَمِ!».
«سلام بر شما اى... ريشه هاى كرامت!».
حسن ختام بحث را جمله اى از حضرت سيدالسّاجدين - عليه الاف التحية والسلام - در دعاى ابى حمزه ثمالى قرار مى دهيم :
«فَوَعِزَّتِكَ لَوِ انْتَهَرْتَنى مابَرِحْتُ مِنْ بابِكَ وَلا كَفَفْتُ عَنْ تَمَلُّقِكَ لِما اُلْهِمَ قَلْبى مِنَ الْمَعْرِفَةِ بِكَرَمِكَ وَسَعَةِ رَحْمَتِكَ».
«به عزتت قسم! كه اگر مرا از خود برانى، هرگز از درگاهت به جايى نخواهم رفت و از تملق و خواهش از تو، دست برنخواهم داشت ؛ زيرا قلبم مملوّ از معرفت به كرم و بزرگوارى و رحمت واسعه تو است».
دايمى بودن فضل خداوند
(۸۰) «يا ذَاالْفَضْلِ وَالْكَرَمِ!».
«اى دارنده فزونى و بزرگوارى!».
(۴۸) «يا مَنْ فَضْلُهُ عَميمٌ!».
«اى كسى كه فضلش فراگير و گسترده است!».
(۳۴) «يا قَديمَ الْفَضْلِ!».
«اى آنكه فضلش هميشگى است!».
(۴۹) «يا مُفْضِلُ!».
«اى فضل دهنده!».
(۱۹) «يا مَنْ لا يُرْجى اِلاّ فَضْلُهُ!».
«اى آنكه جز به فضلش اميدى نيست!».
«فضل» به معناى فزونى و فراوانى و زيادتى است. و معلوم است هرچيزى كه چنين باشد، بر ديگرى كه چنين نيست، داراى برترى و كمال است. همچنين كسى كه داراى فضل در چيزى باشد، مى تواند از آن چيز به ديگران بدهد و ببخشايد. بنابراين، فراوانى، برترى و بخشش، امورى هستند كه «فضل» بر آنها دلالت دارد.
«يا ذَاالْفَضْلِ وَالْكَرَمِ!».
«اى صاحب فزونى و بزرگوارى!».
خداوند متعال دارنده همه كمالات به مقدار فراوان و بلكه نامتناهى است. و چون خداوندداراى چنين خزائن نامتناهى مى باشد، عطاوبخشش اوبرديگران، امرى ساده و آسان است و چنين دِهِش و بخششى چيزى از خزائن الهى نمى كاهد و خداوند از آنچه به ديگران مى دهد و عطا مى كند، غنى و بى نياز است و اين همان معناى «فضل» پروردگار متعال است بنابراين، تمام خوبيهايى كه خداوند به ما بخشيده، مصاديقى از فضل الهى مى باشند.
نكته اى كه در قرآن كريم بر آن تأکید شده است، عظيم بودن فضل پروردگار است عباراتى مانند : (... وَاللّهُ ذُوالْفَضْلِ الْعَظيمِ)
در قرآن كريم بارها تكرار شده است. و اين بدان خاطر است كه اين فضل، از ناحيه باعظمت الهى سرچشمه گرفته است.
درباره «كرم الهى» نيز در بحث خود، سخن به ميان آمد. و ذكر اين صفت در كنار فضل، به خاطر تناسبى است كه بين آن دو وجود دارد.
«يا مَنْ فَضْلُهُ عَميمٌ!».
«اى كسى كه فضلش فراگير و گسترده است!».
فضل پروردگار متعال، فضلى است فراگير و گسترده ؛ زيرا همگان به فضل خداوند احتياج دارند و از آن استفاده مى كنند به طورى كه بدون فضل الهى، هيچ موجودى قادر به انجام كارى و بلكه قادر به ادامه هستى نيست. تمام نعمتهاى الهى را مى توان از فضل الهى دانست ؛ يعنى فضل الهى، اقتضاى چنين انعام نعمتى مى كند و هيچ موجودى نيست كه به گونه اى از نعمتهاى الهى برخوردار نباشد.
قرآن - كريم درباره عموميت فضل الهى چنين مى فرمايد :
(...اِنَّ اللّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النّاسِ وَلكِنَّ اَكْثَرَ النّاسِ لا يَشْكُرُونَ
).
«... خداوند نسبت به بندگان داراى فضل و بخشش است اما بيشتر مردم سپاسگزار نيستند».
و در آيه ديگر آمده است :
(...وَلكِنَّ اللّهَ ذُوفَضْلٍ عَلَى الْعالَمينَ
).
«... ولكن خداوند را بر همه اهل عالم، فضل و بخشش است».
درباره عموميت فضل الهى بايد گفت : در فضل پروردگار متعال، نقص و كمبودى نيست تا نتواند شامل همگان شود، اگر نقصى باشد در ماست كه به دنبال فضل الهى نمى رويم. البته در مقابل فضل عمومى پروردگار بايد دانست كه خداوند داراى فضل خاصى نيز مى باشد همانگونه كه در نعمتهاى الهى نيز چنين است (در واقع بسيارى از مطالب كه در بحث نعمتهاى الهى مطرح است در اينجا نيز جارى و سارى مى باشد).
در اين باره قرآن كريم چنين مى فرمايد :
(...وَاللّهُ ذُوفَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ
).
«... خداوند بر بندگان مؤمن، داراى فضل است».
واضح است كه اين فضل، نسبت به فضل عمومى پروردگار بر تمام بندگان، يك «فضل خاص» محسوب مى شود.
و در آيه اى ديگر چنين مى فرمايد :
(...قُلْ اِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللّهِ يُؤْتِيه مَنْ يَشاءُ
.... ).
«... بگو بخشش در دست خداوند است، آن را به هركس كه بخواهد مى دهد... ».
در واقع به دست آوردن هر فضلى، شرايط و قابليتهاى خاص خود را مى طلبد و خداوند از فضل بى كران خود برحسب لياقت افراد به آنها عنايت مى كند.
«يا قَديمَ الْفَضْلِ!».
«اى كه فضلش هميشگى است!».
يعنى هيچگاه نبوده است كه خداوند فاقد فضل باشد؛ زيرا خداوند خود قديم است و صفات و كمالات او نيز تغيير پذير نيستند؛ چنانچه فضل الهى را نسبت به خود در نظر بگيريم، تا آنجا كه فكر و گمان ما مى رسد، مى توانيم فضل الهى را مشاهده كنيم و اساسا هستى ما از فضل الهى است در «دعاى معروف شب جمعه» نيز چنين آمده است :
«يا دائِمَ الْفَضْلِ عَلىَ الْبَريَّةِ! يا باسِطَ الْيَدَيْنِ بِالْعَطِيَّةِ!... ».
«اى خدايى كه فضلش برخلائق، دايمى است و دستان عطا و بخشش براى دادن و عطا كردن، باز است!... ».
«يا مُفْضِلُ!».
«اى فضل دهنده!».
خداوند داراى فضل است و آن را به ديگران (در حد لياقتشان) مى دهد و مى بخشد، بنابراين، بدين جهت، خداوند مفضل ؛ يعنى دهنده و بخشنده فضل است.
نكته اى كه براى ما مهم است اين است كه خداوند را به مفضل بودن بشناسيم و به اين صفت الهى، مؤمن باشيم. در اين صورت است كه به دنبال فضل الهى خواهيم رفت و فضل الهى را خواستار خواهيم شد. در دعاى ابى حمزه ثمالى، حضرت چنين مى فرمايند :
«يا مُفْضِلُ! لَسْتُ اَتَّكِلُفِى النَّجاةِ مِنْ عِقابِكَ عَلى اَعْمالِنا بَلْ بِفَضْلِكَ عَلَيْنا».
«اى فضل كننده! ما براى نجات از عذاب تو بر اعمال و كردار خود، تكيه نمى كنيم بلكه تمام توكل و اميدوارى ما به فضل و بخششهاى تو است».
يعنى اعمال ما قادر به نجات ما نيست بلكه اين فضل و بخششهاى بى كران تو است كه مى تواند ما را از اين عواقب سوء، نجات بدهد و حفظ نمايد؛ همچنانكه ملاحظه مى شود، ابتدا حضرت، خداوند را به چنين نامى مى خوانند و مى شناسند و آنگاه خواسته خود را در اين رابطه بيان مى فرمايند.
«يا مَنْ لا يُرْجى اِلاّ فَضْلُهُ!».
«اى كسى كه جز به فضلش اميدى نيست!».
اميد انسان هميشه به كارسازترين امور تعلق مى گيرد و حق مطلب نيز همين است ؛ زيرا اميد به چيزى كه فايده اى بر آن مترتب نباشد، معقول نيست.
اما اشتباهى كه معمولاً رخ مى دهد، در تشخيص مصاديق امور مفيد و كارساز مى باشد. در اين ميان آنانكه فضل الهى را شناخته اند و به عظمت آن پى برده اند، نمى توانند به غير آن چشم اميدى داشته باشند. و اين برخلاف افراد جاهل يا غافلى است كه تمام اميدشان به داشته هاى خود و يا ديگران است. در واقع آنانكه به فضل الهى پى برده اند و از سوى ديگر، اهداف والا و عالى بشريت را شناخته اند و به پرتگاههاى هولناكى كه در سر راه انسان قرار دارد، واقف شده اند، به عيان مى بينند كه تنها با فضل الهى مى توان از اين پرتگاههاى هلاك كننده نجات يافت و به آن قلّه هاى رفيع دست يافت ؛ زيرا اين فضل الهى است كه تمام سرمايه هاى لازم را در اختيار انسان قرار مى دهد و تواناييهاى لازم براى حركت در چنين راه خطيرى را به آدمى مى بخشد.
در واقع، اشتباه ما اين است كه يا به عظمت فضل الهى پى نبرده ايم و يا به آن اهداف عالى آشنا نيستيم ؛ يعنى به اهداف پايين دنيوى بسنده كرده ايم و تواناييهاى خود را هم براى رسيدن به چنين اهدافى كافى مى بينيم، هرچند كه همين تواناييها هم از فضل الهى بر ما انسانهاست و ما از شكر آن غافل هستيم.
به هرحال، همانگونه كه دردعاى اخير گفته شد : «يا مُفْضِلُ لَسْتُ اَتَّكِلُ فِى النَّجاةِ مِنْ عِقابِكَ... »، ما براى رهايى از زشتيها و ظلمتها و رسيدن به پاكيها و نورها، نبايد به داشته هاى خود مغرور شويم و خود را از فضل الهى بى نياز ببينيم همانگونه كه نبايد از كمبود داشته هاى خود ماءيوس و نااميد شويم و فضل پروردگار متعال را فراموش نماييم. در «دعاى شريف جوشن كبير» پس از جمله «يا مَنْ لا يُرْجى اِلاّفَضْلُهُ!»، اين جمله آمده است :
«يا مَنْ لا يُخافُ اِلاّ عَدْلُهُ!».
«اى كسى كه ترسى نيست مگر از عدل او!».
يعنى خداوندا! ترس ما از آن است كه تو با عدل خودت با ما رفتار نمايى ؛ زيرا در اين صورت است كه حساب «اعمال» ما به ميان مى آيد و اين اعمال هم چيزهايى نيستند كه بتوانند ما را نجات بدهند، اما اميد ما آن است كه تو با فضل و بخششهاى خود با ما رفتار نمايى تا ما با تكيه بر فضل تو بتوانيم نجات يابيم.
البته بايد دانست كه اين مطلب اختصاصى به جهان آخرت ندارد بلكه در دنيا نيز چنين است ؛ يعنى در دنيا هم براى رستگارى نياز به فضل الهى است ؛ زيرا اگر فضل الهى نباشد، از موجودى چون انسان جز شر و بدى، چيزى صادر نمى شود. در «دعاى روز عرفه» حضرت اباعبداللّهعليهالسلام
چنين مى فرمايد :
«اِلهى اِنْ ظَهَرَتِ الْمَحاسِنُ مِنّى فَبِفَضْلِكَ وَلَكَ الْمِنَّةُ عَلَىَّ وَاِنْ ظَهَرَتِ الْمَساوى مِنّى فَبِعَدْلِكَ وَلَكَ الْحُجَّةُ عَلَىَّ».
«بارالها! اگر محاسن و نيكيها از من سر بزند، اين به خاطر آن است كه فضل تو شامل حال من شده است و در اين حالت تو را بر من منّت است و اگر زشتيها و بديها از من آشكار شود، به خاطر آن است كه عدل تو چنين اقتضا نموده و در اين صورت تو را بر من حجت است».
يعنى خدايا! اگر فضل تو شامل من شود، در اين صورت تو تمام نيكيها را به من بخشيده اى و سرمايه هاى لازم براى انجام خوبيها را به من عنايت كرده اى، پس در اين صورت از من هم جز خوبى چيزى صادر و ظاهر نمى شود، اما اگر مرا به خود واگذار كنى تا با داشته ها و سرمايه هاى خود، فعاليت نمايم ؛ چنانكه عدل تو چنين اقتضا دارد، در اين صورت از موجودى فقير و ناقص چون من، چيزى جز بدى ظاهر نخواهد شد. در دعاى بعد از زيارت حضرت امام رضاعليهالسلام
نيز چنين آمده است :
«جَلَلْتَ اَنْ يُخافَ مِنْكَ اِلا الْعَدْلُ وَاَنْ يُرْجى مِنْكَ اِلا الاِْحْسانُ وَالْفَضْلُ فَامْنُنْ عَلَىَّ بِما اَوْجَبَهُ فَضْلُكَ وَلا تَخْذُلْنى بِما يَحْكُمُ بِهِ عَدْلُكَ».
«تو برتر از آنى كه جز به خاطر عدل، ترسى از تو باشد و جز فضل و احسان، از تو اميدى باشد، پس پروردگارا! بر من منت بگذار با چيزى كه فضلت اقتضا مى كند و مرا رسوا مساز با چيزى كه عدلت حكم مى كند».
پس ما آدميان نبايد به چيزى كه آنها را سرمايه ها و داشته هاى خود مى دانيم بنازيم و مغرور شويم، نبايد علم و عقل و هوش و استعداد و ثروت و مقام و ديگر امكانات خودرا براى فلاح و رستگارى در دنيا و آخرت كافى بدانيم و گمان كنيم مستقلاً مى توانيم ره يابيم و به جايى برسيم، بلكه در كنار تمام اين داشته ها و امكانات بايد دست طلب به سوى درگاه بارى تعالى بلند كنيم و خود را فاقد همه چيز معرفى نماييم و از او بخواهيم كه با فضل و عطاى خودش ما را مستغنى نمايد و به سرمنزل مقصود رهسپار كند.
تمامى امكانات و سرمايه ها تنها زمانى به كار مى آيند كه لطف و عنايت الهى شامل حال آدمى باشد، در غير اين صورت، خود اين امكانات تبديل به وسايلى براى نابودى و هلاكت آدمى مى شوند. قرآن كريم نتيجه عدم فضل و رحمت الهى را چنين بيان مى فرمايد :
(...فَلَوْلا فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَكُنْتُمْ مِنَ الْخاسرينَ
).
«... اگر فضل و رحمت پروردگار بر شما نباشد، هرآينه از زيانكاران و خسارت ديدگان خواهيد بود».
راه رسيدن به بخشش الهى
«فضل»درچيزهايى است كه خداوندبه آدمى مى بخشايد بدون آنكه انسان سزاوار و مستحق آن باشد و در برابر آن كارى انجام داده باشد، بلكه به صورت زيادى و اضافى در اختيار انسان قرار مى گيرد. و اين به خاطر رحمت فراوانى است كه خداوند نسبت به بندگان خود دارد، بنابراين، از رحمت واسعه خود چنين بخششى را نصيب انسان مى فرمايد؛ مثلاً گاهى اوقات انسان براى كسى كارى انجام مى دهد و در مقابل آن، مزدى مى گيرد، اين مقتضاى عدل است، اما گاهى انسان براى ديگرى كارى انجام نمى دهد، بلكه صرفا از او تقاضا و درخواست مى كند، در اين صورت، اگر آن شخص چيزى به انسان بدهد بر طبق فضل و بخشش خود چنين نموده است. معامله خداوند با انسان نيز چنين است ؛ اگر خداوند عادلانه با ما رفتار نمايد، چيزى نصيب ما نمى شود بلكه سرتاپا بدهكار هم خواهيم بود، اما خداوند رحيم، درياى بى كران فضل خود را براى آدميان قرار داده است تا بلكه از اين طريق، ما انسانها به جايى برسيم و نصيبى بيابيم.
اما دستيابى به فضل الهى نيز خود شرايطى دارد؛ يكى از اين شرايط سئوال و درخواست فضل از خداوند متعال است ؛ زيرا درخواست، نشانه شدت احتياج و نشانه ايمان به قدرت الهى مى باشد و تا انسان اين دو صفت و حالت را نداشته باشد، سزاوار فضل الهى نمى شود. بدين جهت ملاحظه مى كنيم كه خداوند، خود امر به سئوال از فضل خويش نموده است :
(...وَاسْئَلُوا اللّهَ مِنْ فَضْلِهِ اِنَّ اللّهَ كانَ بِكُلِّ شَىْءٍ عَليماً
).
«... از فضل الهى درخواست نماييد، خداوند به همه چيز آگاه است».
و بر طبق اين آيه، حضرت در «دعاى ابى حمزه» چنين مى فرمايند :
َنْتَ الْقائِلُ وَقَولُكَ حَقُّ وَوَعْدُكَ صِدْقٌ وَاَسْئَلُوا اللّهَ مِنْ فَضْلِهِ اِنَّ اللّهَ كانَ بِكُمْ رَحيماً وَلَيْسَ مِنْ صِفاتِكَ يا سَيِّدى اَنْ تَاءْمُرَ بِالسئوال وَتَمْنَعَ الْعَطِيَّةَ وَاَنْتَ الْمَنّانُ بِالْعَطيّاتِ عَلى اَهْلِ مَمْلَكَتِكَ.
«بارالها! تو خود فرمودى، در حالى كه فرمايش تو حق و وعده تو راست است كه از فضل الهى سئوال ودرخواست كنيد، هماناخداوندنسبت به شمارحيم و مهربان است. بارالها! تو چنين نيستى كه خود امر به سئوال نمايى و آنگاه از دادن پاسخ و عطا خوددارى نمايى. آن هم در حالى كه تو بخشنده بخششها بر اهل مملكت خود مى باشى».
براى همين ملاحظه مى كنيم كه اولياى الهى به بيانهاى گوناگون، فضل الهى را درخواست مى كنند. در «تعقيبات مشتركه» چنين آمده است.
«اَللّهُمَّ... اَفِضْ عَلَىَّ مِنْ فَضْلِكَ».
«بارالها! از فضل خودت بر من جارى ساز».
و در «تعقيب نماز عشا» چنين آمده است :
«اَللّهُمَ... جُدْ عَلى عَبْدِك بِفَضْلِكَ اِنَّكَ ذُوفَضْلٍ عَظيمٍ».
«بارالها!... ازفضل خودبربنده ات ببخشاى به درستى كه تو داراى فضل عظيم هستى».
يكى ديگر از شرايط آن است كه آدمى به فضل پروردگار اميدوار باشد. در «دعاى روز يكشنبه» چنين آمده است :
«بِسْمِ اللّهِ الَّذى لا اَرْجُو اِلاّ فَضْلَهُ».
«به نام خدايى كه جز به فضلش اميد ندارم».
و در «دعاى ابى حمزه ثمالى» آمده است :
«اَللّهُمَّ اِنّى اَجِدُ... الاِْسْتِعانَةَ بَفَضْلِكَ لِمَنْ اَمَّلَكَ مُباحَةً».
«بارالها! من يارى جستن از فضلت را براى كسى كه به تو آرزومند است، مباح و آسان مى يابم».
و در «دعاى شريف كميل» آمده است.
«فَبِعِزَّتِكَ!... بَلِّغْنى مُناىَ وَلا تَقْطَعْ مِنْ فَضْلِكَ رَجائى».
«پس به عزتت قسم!... كه مرابه آرزويم برسان و اميدم را از فضل خودت قطع مكن».
و در «دعاى صباح» چنين آمده است :
«وَحَقِّقْ بِفَضْلِكَ اَمَلى وَرَجائى».
«بارالها! اميد و آرزويم را با فضل خود، محقق فرما».
نكته قابل توجه در اين زمينه آن است كه انسان هنگام درخواست و طلب نبايد پستى و حقارت خود را بنگرد و نااميد شود، بلكه بايد به عظمت و قدرت پروردگار توجه نمايد. در «اعمال روزهاى ماه مبارك رمضان» چنين آمده است:
«اَللّهُمَّ... اِنْ لَمْ اَكُنْ لِلاِْجابَةِ اَهْلاً فَاَنْتَ اَهْلُ الْفَضْلِ».
«بارالها!... اگرمن سزاواربرآورده شدن حاجتهايم نيستم، اماتوسزاوارفضل نمودن هستى».
اينك ببينيم دستيابى به فضل الهى چه نتايجى براى انسان دارد. در «دعاى روز عرفه »، حضرت چنين مى فرمايند :
«وَاغْننى بِفَضْلِكَ حَتَّى اسْتَغْنى بِكَ عَنْ طَلَبى».
«بارالها! با فضل خودت مرا غنى و سيراب كن تا به وسيله تو از طلب خودم بى نياز شوم».
بنابراين، مهمترين نتيجه فضل پروردگار، خروج از فقر در زمينه هاى گوناگون و غنى شدن است. غنايى كه تنها از راه فضل الهى حاصل مى شود و بس. و در «دعاى ابى حمزه ثمالى» در اين باره چنين مى فرمايد :
«وَبِفَضْلِكَ اسْتَغْنَينا».
«و با فضل تو ما مستغنى و بى نياز شديم».
از ديگر نتايج فضل پروردگار متعال، دستيابى به مراحل و مقامات بالاى معنوى است. در «دعاى شريف كميل»، حضرت در اين باره چنين مى فرمايند :
«اَللّهُمَّ... وَاجْعَلْنى مِنْاَحْسَنِعَبيدك نَصيباًعِنْدَكَوَاَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَةًمِنْكَوَاَخَصِّهِمْ زُلْفَةً لَدَيْكَ فَاِنَّهُ لا يُنالُ ذلِكَ اِلاّ بِفَضْلِك».
«بارالها!... مراازبهترين بندگانت از نظر نصيبى كه از تو به ايشان رسيده است، قراربده و مرا از نزديكترين بندگانت به خود قرار بده و مرا از خاص ترين بندگانت از لحاظ جايگاهشان نسبت به خودت، قرار بده، به درستى كه جز با فضل تو به اين امور نتوان دست يافت».
مطلب ديگر، نتايج اخروى فضل الهى است ؛ يعنى همچنانكه ما در اين جهان به فضل پروردگار محتاجيم و بايد به دنبال آن باشيم، در جهان آخرت نيز تنها فضل و كرم پروردگار متعال است كه مى تواند ناجى ما باشد. بدين جهت است كه حضرت در دعاى ابى حمزه چنين مى فرمايند :
«ى ا مُفْضِلُ لَسْتُ اَتَّكِلُ فىِ النَّجاةِ مِنْ عِقابِكَ عَلى اَعْمالِنا بَلْ بِفَضْلِكَ عَلَيْنا»، كه بيان آن قبلاً گذشت و در «دعاى كميل»، حضرت در اين رابطه چنين مى فرمايند :
«يامَوْلاى!... كَيْفَتُؤْلِمُهُالنّارُوَهُوَيَاءْمُلُفَضْلَك وَرَحْمَتَكْ... اَمْكَيْفَيَرْجُوفَضْلَكَ فى عِتْقِهِ مِنْها فَتَتْرُكُهُ فيها، هَيْهاتَ ما ذلِكَ الْظَّنُ بِكَ وَلاَ الْمَعْرُوفُ مِنْ فَضْلِكَ».
«بارالها!... چگونه آتش، بنده ات را فراگيرد در حالى كه او در آرزوى فضل و رحمت تواست... يا چگونه تو او را در آتش رها مى كنى در حالى كه او به فضل تو اميد رهايى از آن را دارد، هيهات! كه چنين گمانى به تو نمى رود و از فضل تو چنين امرى به دوراست».
قرآن كريم نيز درباره طريقه دستيابى به فضل الهى و نتيجه آن، چنين مى فرمايند :
(يا اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا اِنْ تَتَّقُوااللّهَ يَجْعَلْ لَّكُمْ فُرْقاناً وَيُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللّهُ ذُوالْفَضْلِ الْعَظيمِ
).
«اى اهل ايمان! اگر تقواى الهى را پيشه كنيد، خداوند راه را به شما مى نماياند، بديهاى شما را مى پوشاند و گناهانتان را مى آمرزد و خداوند داراى فضل عظيم است».
يعنى تقواى الهى موجب مى شود كه فضل الهى شامل حال انسان شود و خداوند هم با فضل خود چنين امورى را براى انسان به انجام مى رساند.
فضل الهى نه تنها بديهاى آدمى را از بين مى برد بلكه خوبيهاى انسان را هم چند برابر مى كند، در دعاى بعد از زيارت حضرت رضاعليهالسلام
چنين آمده است :
«فَكَمْ مِنْ... حَسَنَةٍ ضاعَفَها فَضْلُكَ حَتّى عَظُمَتْ».
«بارالها! چه بسيار خوبيهايى كه فضل تو آنها را زياد نمود تا جايى كه آن خوبيها بزرگ و با عظمت شدند».
«وصلى اللّه على سيدنا محمد وآله الطّاهِرين».