اَسماءُ الحُسنى
(۵۶) «يا مَنْ لَهُ الاَْسْماَّءُ الْحُسْنى!».
«اى كسى كه بهترين نامها از آن اوست!».
(۵۶) «يا مَنْ لَهُ الْصِّفاتُ الْعُلْيا!».
«اى كسى كه برترين صفات براى اوست!».
(۷۶) «يا مَنْ تَبارَكَ اسْمُهُ!».
«اى كسى كه نامش با بركت است!».
(۷۶) «يا مَنْ تَقَدَّسَتْ اَسْمائُهُ!».
«اى كسى كه نامهايش پاك و منزّه است!».
قرآن كريم مى فرمايد : (وَللّهِِ الاَْسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها
... ).
«نيكوترين اسمها از آن خداوند است، پس او را به آن اسمها بخوانيد... ».
شناخت و معرفت نسبت به جهان هستى، از مهمترين وظايف انسان است. و در راءس اين شناختها، شناخت منشاء و خالق هستى يعنى «پروردگار متعال» قرار دارد. خالق جهان كيست؟ چگونه است؟ چه دارد و چه ندارد؟ چه كرده است و چه خواهد كرد؟ چه آفريده است؟ چگونه و بر چه اساسى آفريده است؟ هدف او از آفرينش چيست؟ رابطه او با آفريده هايش چگونه است؟ سرانجام اين آفريده ها چيست؟ چه وظايفى براى اين آفريده ها مقرر كرده است؟ علم او چقدر است؟ توان و قدرت او چه مقدار است؟ كمالات او چيست؟ انسان را چرا آفريده است و او را به كجا مى برد؟ چه راهى براى انسان قرار داده است و چه چيزهايى به آدمى بخشيده است؟ با انسان چگونه و بر چه اساسى رفتار مى كند؛ در دايره هستى، چه جايگاهى براى انسان قرار داده است؟ انسانها تا چه مقدار مى توانند او را بشناسند؟
اين سئوالات و صدها سئوال مشابه، مسايلى هستند كه دانستن آنها براى انسان لازم است چه اينكه با يافتن پاسخ هريك از اين سئوالات، چراغى فرا روى انسان، روشن مى شود و انسان را با هست و نيستها و بايدها و نبايدهاى زندگى آشنا مى كند. البته دستيابى به پاسخ اين سئوالات، كار ساده اى نيست، بلكه رسيدن به هر پاسخى، خود محتاج زحمت و تلاش خاصّى مى باشد.
حال ببينيم چه كسى مى تواندبه اين سئوالات پاسخ دهد و اين پاسخهارا از كجا بايدگرفت؟
در پاسخ بايد گفت از آنجايى كه اين سئوالات مربوط به آفريدگار هستى و ويژگيهاى گوناگون او مى باشد، پس بهترين پاسخ دهنده نيز خود اوست. به عبارت ديگر : مجموعه اين پاسخها، اسامى و صفات پروردگار متعال را تشكيل مى دهد و اين اسامى و صفات را نيز بايد از خود پروردگار عالميان دريافت كرد، چه اينكه او خود آگاهترين موجود نسبت به خود است.
«يا مَنْ لَهُ الاَْسْماءُ الْحُسْنى
!».
«اى كسى كه بهترين نامها از آن اوست!».
«يا مَنْ لَهُ الْصِّفاتُ الْعُلْيا
!».
«اى كسى كه برترين صفات براى اوست!».
همانگونه كه در آيه شريفه آمده است، برترين و بهترين اسمها براى خداوند تبارك و تعالى مى باشد. اين اسما چه هستند و چرا بهترين و نيكوترين مى باشند؟
در پاسخ بايد گفت : پروردگار متعال، داراى اوصاف گوناگونى مى باشد و اين اسامى نيز در واقع بيانگر همان اوصاف الهى مى باشند و از آنجايى كه صفات الهى بهترين و نيكوترين مى باشند، بنابراين، اسامى پروردگار متعال نيز اين چنين هستند براى پى بردن به اين صفات و اسمها بايد به خود دارنده اين اوصاف ؛ يعنى پروردگار متعال مراجعه كرد و اين اسمها را از او فراگرفت و آموخت. بدين جهت، پروردگار متعال در قرآن كريم به معرفى خود پرداخته است و به مناسبتهاى گوناگون، اوصاف خود را بيان فرموده است :
(هُوَ الاَوَّلُ وَالاَخِرُ وَالظّاهِرُ وَالْباطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَىْءٍ عَلِيمٌ).
(... إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ).
(... اءَنَّ اللّهَ تَوّابٌ حَكِيمٌ).
(... واللّهُ سَمِيْعٌ عَليمٌ).
(... إِنَّ اللّهَ عَلى كُلِّ شَىْءٍ قَدِيرٌ).
(... وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ).
(... فَإِنَّ اللّهَ غَنِىُّ حَميدٌ).
(... إِنَّ اللّهَ لَطِيفٌ خَبيرٌ).
(... إِنَّ اللّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ).
(... اءَنَّ اللّهَ هُوَ الْعَلِىُّ الْكَبِيْرُ).
(... وَاللّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ).
(... إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ).
(... إِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ).
(... اءَنَّ اللّهَ شَدِيْدُ الْعِقابِ).
(... وَاللّهُ ذُوالْفَضْلِ الْعَظِيمِ).
(... وَاللّهُ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الظّالِمِينَ).
(هُوَ اللّهُ الْخالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الاَْسْماَّءُ الْحُسْنى... ).
ترجمه آيات شريفه به ترتيب عبارت است از :
«اوست اوّل و آخر و آشكار و نهان و او به هرچيز داناست».
«همانا كه خداوند آمرزنده و مهربان است».
«به درستى كه پروردگار، توبه پذير و حكيم است».
«و خداوند شنوا و داناست».
«به درستى كه پروردگار بر هر چيزى قادر است».
«و اوست خداى با عزت و حكمت».
«به درستى كه پروردگار بى نياز و ستوده است».
«همانا خداوند آگاه و باخبر است».
«همانا خداوند شنوا و بيناست».
«به درستى كه خداوند برتر و بزرگتر است».
«و خداوند بهترين روزى دهنده است».
«به درستى كه خداوند نيكوكاران را دوست مى دارد».
«به درستى كه خداوند متجاوزين را دوست نمى دارد».
«همانا پروردگار داراى عذابى سخت است».
«و خداوند داراى فضل و بخششى بزرگ و عظيم است».
«و خداوند افراد ستمكار را هدايت نمى كند».
«اوست خداوند آفريننده و پديد آورنده جهان، نگارنده صورت (مخلوقات)، براى اوست نيكوترين اسمها... ».
اين گوشه اى از اسامى و صفات پروردگار متعال بود كه ذكر شد. اما بايد دانست كه صفات الهى اختصاص به موارد مذكور ندارد، بلكه هرصفت نيكى كه شايستگى پروردگار را داشته باشد براى خداوند متعال در بالاترين حدّش وجود دارد. در واقع پروردگار متعال، دارنده و دهنده همه خوبيها وكمالات مى باشد همانگونه كه مبرّا و منزّه از همه بديها و نقايص مى باشد.
اما نكته اى كه بايد براى ما حايز اهميّت باشد، چگونگى رسيدن و دست يافتن به اين اسما و صفات مى باشد. هرچند الفاظ و كلمات اين اسمها و اوصاف در قرآن كريم و همچنين در روايات و ادعيه آمده است، اما الفاظ، فقط نشان دهنده مرتبه اى از حقيقت هستند و تمام حقيقت را نمى توان از ظاهر الفاظ بيرون كشيد و درك كرد.
به عبارت ديگر، صفات الهى حقيقتا لفظ نيستند تا بتوان با مراجعه به معانى آن الفاظ، آن صفات را درك كرد، بلكه حقيقت اين اوصاف در نزد پروردگار متعال است و هم اوست كه به هركس كه بخواهد از اين اوصاف به مقدار لياقت و قابليتش، مى بخشد.
بنابراين، هدف اصلى انسان بايد براى كسب اين لياقت و استعداد باشد و مى توان گفت مقصود اصلى انبيا نيز نشان دادن راه به دست آوردن اين لياقت بوده است.
از مطالبى كه تاكنون گفته شد مى توان فهميد كه رابطه ما به عنوان «انسان» با اين اسما و صفات چيست و تاءثير عملى شناخت اين اوصاف الهى در زندگى ما كدام است؟
در واقع بايد گفت كه زندگى انسانى و الهى ما در گرو اين معرفت و شناخت قرار دارد به طورى كه بدون اين معرفت، در ضلالت و ظلمت مطلق فرو خواهيم رفت ؛ زيرا اگر تمام مقصد خود را خداى خود مى دانيم و صراط مستقيم را صراطى مى دانيم كه منتهاى آن پروردگار متعال است، پس چگونه مى توانيم بدون شناخت مقصد به سوى آن حركت كنيم و به آن برسيم؟ و آيا جز اين است كه هرچه شناخت ما به مقصد بيشتر باشد، حركت ما مستقيم تر خواهد شد؟ پس در واقع مى توان گفت كه تمام باورهاى فكرى و اعتقادى ما و همچنين وظايف كردارى و عملى ما از شناخت اين اسامى و صفات، سرچشمه مى گيرد.
در اينجا بايد دانست كه براى صفات الهى، تقسيمات مختلفى مانند ثبوتى و سلبى، ذاتى و فعلى، نفسى و اضافى وجود دارد. همچنين مباحثى مانند يكى بودن صفات با يكديگر و يكى بودن آنها با ذات و... وجود دارد كه فعلاً اينگونه مطالب، خارج از بحث ماست و در جاى خود بيان شده است.
اما اينك ما در اين نوشتار، اين اسامى و اوصاف مبارك را از ديدگاه «دعا و ندا» بررسى مى كنيم ؛ زيرا هنگام دعا كردن، ما بايد بدانيم كه چه كسى را و با چه خصوصياتى، مورد خطاب قرار داده و كه را مى خوانيم.
به عبارت ديگر، همانگونه كه در مبحث «دعا» آمده است، انسان نيازمند دعا به درگاه پروردگار متعال و طلب از آن بى نياز مطلق است. و در دعا، انسان بايد دعا شونده را بشناسد تا بتواند او را مورد خطاب قرار بدهد، حال هر مقدار كه اين شناخت و معرفت بيشتر باشد، دعاى انسان حقيقى تر و به استجابت نزديكتر خواهد بود. بنابراين، يكى از فوايد مهمّ شناخت صفات پروردگار متعال، مخاطب قرار دادن خداوند متعال به واسطه اين صفات هنگام دعا كردن است. و اين مسئله اى است كه پروردگار متعال در آيه شريفه : (وَللّه الاَْسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها
... )
خود به آن امر نموده است. و براى همين است كه ملاحظه مى كنيم معصومينعليهمالسلام
در ادعيه خود، خداوند متعال را با اين صفات مى خوانند و از او سئوال و تقاضا مى كنند؛ مثلاً در دعاى شريف «مشلول» كه حضرت علىعليهالسلام
آن را به جوانى تعليم فرموده اند و مشتمل بر اسما و صفات فراوانى از پروردگار متعال است، حضرت، در پايان اين دعا پس از خواندن خداوند متعال به آن اسما و صفات، چنين مى فرمايند :
«وَاَسْئَلُكَ بِاَسْمائِكَ الْحُسْنَى الَّتِى نَعِّتَّها فِى كِتابِكَ فَقُلْتَ وَللّهِِ الاَْسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها وَقُلْتَ اُدْعُونى اَسْتَجِبْ لَكُمْ.
وَقُلْتَ وَاِذا سَئَلَكَ عِبادِى عَنِّى فَاِنِّى قَرِيبٌ اُجِيبُ دَعْوَةَ الدّاعِ اِذا دَعانِ.
بادِىَ الَّذِينَ اَسْرَفُوا عَلى اَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ اِنَّ اللّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيْعاً اِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ وَاَنَا اءَسْئَلُكَ يا اِلهى وَاَدْعوكَ يا رَبِّ وَاَرْجُوكَ ياسَيِّدِى وَاَطَمَعُ فى اِجابَتى يا مَوْلاىَ كَما وَعَدْتَنى وَقَدْ دَعَوْتُكَ كَما اَمَرْتَنى فَافْعَلْ بى ما اَنْتَ اَهْلُهُ يا كَرِيمُ».
«بارالها! از تو درخواست مى كنم به نامهاى نيكويت كه آنها را در كتابت توصيف نمودى و فرمودى براى خداوند است نيكوترين اسمها، پس خداوند را به آن اسمها بخوانيد. و نيز فرمودى بخوانيد مرا تا استجابت كنم شما را.
و فرمودى اى پيامبر! هنگامى كه يكى از بندگانم از تو در باره من مى پرسد پس بداند كه من نزديك هستم و پاسخ كسى كه مرا بخواند، مى دهم.
و نيز فرمودى اى بندگانم كه بر خود ستم و زياده روى نموديد! از رحمت خداوند نااميد نباشيد، چه اينكه خداوند همه گناهان را مى آمرزد، همانا كه او آمرزنده و بخشنده است. و اينك خداوندا از تو درخواست مى كنم و پروردگارا تو را مى خوانم، و اى آقاى من! به تو اميدوارم. و اى مولاى من! همانگونه كه امر كردى دعا كردم و تو را خواندم و اكنون همانگونه كه وعده دادى منتظر اجابت هستم. پس با من چنان كن كه شايسته آنى اى كريم و بزرگوار!».
درهمين رابطه «دعاى شريف جوشن كبير»رابايد يكى از بزرگترين و معتبرترين دعاها دراين زمينه دانست ؛چه اينكه اولاً اين دعا بر طبق روايت، از سوى پروردگار متعال براى پيامبر اكرم (صلىاللهعليهوآله
) فرستاده شده است و ثانيا مشتمل بر يك هزار اسم از اسامى مبارك پروردگار متعال مى باشد. در اين دعاى مبارك، چيزى جز نامهاى مقدس پروردگار متعال وجود ندارد؛ نامهايى كه هريك بيانگر صفتى از اوصاف عالى خداوند مى باشد.
شخص دعاكننده در اين دعا، خداوند را به اين اوصاف نيكويش مى خواند و خواسته خود را از او طلب مى كند. اين خواسته چيست؟
در پاسخ بايد گفت : آنگونه كه در روايت آمده است، در پايان هر فصلى از اين دعا بايد چنين گفت : «سُبْحانَكَ يا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ اَلْغَوْثَ اَلْغَوثَ خَلِّصْنا مِنَ النّارِ يا رَبِّ»؛ يعنى خلاصى و آزادى از عذاب و آتش خواسته دعا كننده است.
حال ببينيم چه چيزى موجب مى شود كه انسان، گرفتار آتش بشود؟
در پاسخ بايد گفت : چيزى جز بديها و زشتيها، انسان را گرفتار عذاب نمى كند. حال، دعاكننده بابيان بهترين خوبيها و نيكيها كه از آنِ خداوندمتعال است، از خدامى خواهد كه بااين خوبيها، بديهاى او را برطرف سازد تا از عذاب و آتش، خلاصى يابد و آزاد شود.
به عبارت ديگر، انسان با ذكر كمالات پروردگار متعال، از خداوند مى خواهد كه به وسيله اين كمالات، نقايص او را برطرف سازد تا از پستيها وذلتها نجات يابد و به برترى و كمال نايل گردد. بنابراين، خواندن پروردگار متعال با اسماءالحُسنى، صرفا يك خواندن نيست، بلكه اين خواندن به منظور دستيابى به همه خوبيها و كمالات و رهايى از همه بديها و نقايص مى باشد. البته در اين راه، هركس به مقدار معرفتى كه نسبت به اين اسما و صفات دارد، كسب فيض مى كند و بهره مند مى شود.
«يا مَنْ تَبارَكَ اسْمُهُ!».
«اى كسى كه نامش با بركت است!».
قرآن كريم مى فرمايد : (تَبارَكَ اسْمُ رَبِّكَ ذِى الْجَلالِ وَالاِْكْرامِ
).
«با بركت است نام پروردگارت، آن صاحب جلال و بزرگوارى».
اين آيه، آخرين آيه از سوره مباركه «الرحمن» مى باشد. اين سوره پس از «بسم اللّه الرحمن الرحيم»، چنين آغاز مى شود : (اَلرَّحْمنُ # عَلَّمَ الْقُرْانَ # خَلَقَ الاِْنْسانَ...
)
؛ يعنى با نام «رحمان» شروع مى شود. و پس از آن، خداوند متعال در بقيه آيات اين سوره به ذكر نعمتهاى دنيوى و اُخروى خود مى پردازد و آنها را بيان مى كند. و سپس در پايان سوره مى فرمايد : (تَبارَكَ اسْمُ رَبِّكَ... )؛ يعنى خداوند تبارك و تعالى به سبب آنكه «رحمان»است، اينهمه خيروبركت دنيوى واُخروى از او صادر شده است. پس «رحمان»، اسمى است كه حقيقت آن موجب صدور خير و بركت فراوان مى شود و رحمت واسعه الهى را شامل همه موجودات مى سازد. و اين همان با بركت بودن اين اسم است.
«يا مَنْ تَقَدَّسَتْ اَسْمائُهُ!».
«اى كسى كه نامهايش پاك و منزّه است!».
«قداست» به معناى پاك بودن و منزّه بودن است و از آنجايى كه خداوند متعال، پاك و منزّه از هرگونه نقص و نيازى مى باشد، بنابراين، اسمهايى هم كه بر خداوند تبارك و تعالى دلالت مى كنند، داراى حقيقتى مقدس مى باشند.
در قرآن كريم، در چند آيه، خداوند متعال «قدوس» ناميده شده است در آيه اوّل از سوره مباركه جمعه، چنين آمده است : (يُسَبِّحُ للّهِِ ما فِى السَّمواتِ وَما فِى الاَرْضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ
).
«تسبيح مى گويد خداى را هرآنچه در آسمانها و زمين است ؛ آن خدايى كه حاكم، منزّه، مقتدر و حكيم است».
به هرحال، هر اسمى از خداوند متعال به گونه اى بر طهارت و پاكى پروردگار از نقايص دلالت مى كند و از اين جهت، آن اسم مقدس است.
اسم اعظم
قرآن كريم خودبانام مبارك پروردگارعالميان آغازمى شود : (بسم اللّه الرحمن الرحيم) و اين سرآغازى است براى همه سوره هاى قرآن كريم (بجز سوره برائت).
همانگونه كه اوّلين آيه اى هم كه بر پيامبر اكرم (صلىاللهعليهوآله
) نازل شد، فرمان قرائت به اسم پروردگار را مى دهد : (اِقْرَاء بِاسْمِ رَبِّكَ... ).
پس اسم مقدس پروردگار متعال بايد سرآغازى باشد براى همه كارها و تمام امور. و اين آغاز به اين معناست كه ما مى خواهيم كارها داراى محتوايى الهى باشند و از هرنقص و عيبى پاك و دور باشند.
و اما در دعاها نيز در بسيارى موارد، سئوال و درخواست از خداوند تبارك و تعالى به واسطه اسمهاى مبارك پروردگار متعال انجام مى گيرد. عباراتى نظير: «اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ بِاسْمِكَ... » در دعاها فراوان است. كه در حقيقت سئوال كننده متناسب با سئوال و درخواست خود، اسمى از اسامى مبارك پروردگار متعال را در نظر مى گيرد و خداوند را به آن اسم مى خواند و از او تقاضا مى كند.
درباره تعدد و كثرت اسامى پروردگار متعال، بايد گفت : خداوند حقيقت واحدى است، اما به اعتبارات گوناگون و از جهات مختلف، اسامى متعددى بر پروردگار متعال صدق مى كند كه البته تمام اين اسامى، «احسن» مى باشند؛ مثلاً از اين جهت كه خداوند ديگر موجودات را آفريده است، او را «خالق و آفريننده» مى ناميم، از آن جهت كه به همه چيز آگاه است، او را «عالم»، از آن جهت كه تدبير عالم به دست اوست، او را «مدبر»، از آن جهت كه بخشنده است، او را «رحمان و رحيم»، از آن جهت كه گناهان بندگان را مى آمرزد، «غفور»، از آن جهت كه داراى مجازاتى سنگين است، «شديدالعقاب » و از آن جهت كه به بندگانش نزديك است، او را «قريب» و... مى ناميم.
پس خداوند متعال، كمال مطلقى است كه در بردارنده همه كمالات در حد اعلاى خود مى باشد. به عبارت ديگر : همه اسمهاى پروردگار متعال را مى توان به يك اسم بازگشت داد كه همان «اسم اعظم»پروردگار است و همه اسمها از آن سرچشمه گرفته اند.
درباره تعداد اسمهاى الهى نيز مى توان گفت كه خداوند متعال به اعتبارى داراى يك اسم است كه همان «اسم اعظم» مى باشد و به اعتبارى، داراى اسمهاى بى شمارى مى باشد؛ زيرا هر اسم را مى توان به تعداد فراوانى اسمهاى جزئى تر تقسيم نمود؛ مثلاً خداوند متعال از آن جهت كه ديگر موجودات را آفريده است، «خالق» نام دارد، اما اين خلقت را مى توان به هر مخلوقى نسبت داد و خداوند را به آن اسم ناميد؛ مانند : «خالق نور، خالق سماوات، خالق ارض، خالق بشر، خالق لوح و قلم و... ».
البته براى خواندن پروردگار متعال، خصوصا هنگام دعا كردن، بهترين راه آن است كه انسان به ادعيه مباركه معصومينعليهمالسلام
مراجعه نمايد؛ چه اينكه آن بزرگواران، بهتر از هركس مى دانند كه براى هركارى، خداوند را به چه اسمى و چگونه بايد خواند. به عبارت ديگر، نامهايى را كه زيبنده پروردگار متعال است، بايد از خود او و از اولياى الهى اخذ كرد.
حال ببينيم آن بزرگان چگونه در دعاهاى خود، خداوند متعال را به «اسماءالحسنى» مى خوانند، مى توان گفت كه اين خواندن به دو صورت انجام مى شود.
صورت اوّل آن است كه :
اسمهاى مبارك پروردگار متعال صريحا ذكر مى شود؛ دعاهايى مانند «جوشن كبير، مشلول و مجير» از اين دسته هستند. اين دعاها مملوّ از اسماءالحسناى پروردگار است كه دعا كننده با ذكر اين اسامى مقدس، از خداوند متعال حاجات خود را مى طلبد؛ مثلاً دعاى شريف «مشلول» چنين آغاز مى شود :
«اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ بِاسْمِكَ بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمن الرَّحيم يا ذَاالْجَلالِ وَالاِْكْرامِ يا حَىُّ يا قَيُّومُ... يا مَلِكُ يا قُدُّوسُ يا سَلامُ يا مُؤْمِنُ... ».
و در دعاى شريف «مجير» چنين آمده است :
«سُبْحانَكَ يا اللّهُ تَعالَيْتَ يا رَحْمنُ اَجِرْنا مِنَ النّارِ يا مُجِيرُ سُبْحانَكَ يا رَحيمُ تَعالَيْتَ يا كَرِيمُ، اَجِرْنا مِنَ النّارِ يا مُجِيرُ... ».
و در دعاى شريف «جوشن كبير» چنين آمده است : «اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ بِاِسْمِكَ يا اللّهُ يا رَحْمنُ يا رَحيمُ يا كَرِيمُ يا مُقِيمُ يا عَظيمُ يا قديمُ يا عَليمُ يا حَليمُ يا حَكيمُ».
همانطور كه قبلاً گفته شد، «معرفت» به حقيقت اين اسما و صفات و «اخلاص» در دعا، دو ركن اساسى براى خواندن دعا مى باشند. و هركسى بر حسب اين ميزان، از اين ادعيه بهره مند مى شود. البته بايد توجه داشت كه اين نوع خواندن و خطاب قرار دادن پروردگار متعال، اختصاص به آن سه دعاى مذكور ندارد، بلكه در لابلاى ادعيه ديگر هم، اينگونه خطاب قرار دادن پروردگار متعال، فراوان است.
صورت دوّم آن است كه :
اسمهاى مبارك پروردگار متعال صريحا ذكر نمى شود بلكه خصوصيات و صفات اين اسمها ذكر مى شود و بر طبق اين خصوصيات، خداوند خوانده مى شود.
در دعاى جوشن صغير چنين آمده است : «اَسْئَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذى وَضَعْتَهُ عَلَى السَّماءِ فَاسْتَقَلَّتْ وَعَلَى الاَْرْضِ فَاسْتَقَرَّتْ وَعَلَى الْجِبالِ فَرَسَتْ وَعَلَى اللَّيْلِ فَاَظْلَمَ وَعَلَى النَّهارِ فَاسْتَنارَ اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ وَاَنْ تَقْضِىَ لى حَوائِجى كُلَّها وَتَغْفِرَ لى ذُنُوبى كُلَّها صَغيرَها وَكَبِيرَها وَ... ».
«بارالها! از تو سئوال و درخواست مى كنم به واسطه اسمت ؛ اسمى كه به سبب آن، آسمان را بنيان نهادى و زمين را آرام و قرار بخشيدى و كوهها را استوار و شب را ظلمانى و روز را روشن نمودى، به چنين اسمى از تو مى خواهم كه بر محمد و آل محمد درود فرستى و همه حاجتهاى مرا برآورده سازى و همه گناهان كوچك و بزرگم را ببخشى و... ».
همانگونه كه ملاحظه مى شود و قبلاً نيز گفته شد، اسم پروردگار متعال صرفا يك لفظ و كلمه نيست، بلكه حقيقتى است كه چنين امورى از آن برمى آيد.
و در «دعاى سمات» نيز درباره برخى از خصوصيات اسم اعظم پروردگار متعال، چنين است : «اَللّهُمَّ اِنِّى اَسْئَلُكَ بِاسْمِكَ الْعَظيِم الاَْعْظَمِ الاَْعَزِّ الاَْجَلِّ الاَْكْرَمِ الَّذى اِذا دُعيتَ بِهِ عَلى مَغالِقِ اَبْوابِ السَّماءِ لِلْفَتْحِ بِالرَّحْمَةِ انْفَتَحَتْ وَاِذا دُعيتَ بِهِ عَلى مَضائِقِ اَبْوابِ الاَْرْضِ لِلْفَرَجِ انْفَرَجَتْ وَاِذا دُعيتَ بِهِ عَلىَ الْعُسِر لِلْيُسرِ تَيَسَّرَتْ وَاِذا دُعيتَ بِهِ عَلَى الاَْمْواتِ لِلنُّشُورِ انْتَشَرَتْ وَاِذا دُعِيتَ بِهِ عَلى كَشْفِ الْبَاءْساءِ وَالضَّرّاءِ إِنْكَشَفَتْ».
«بارالها! به بزرگترين اسمت از تو درخواست مى كنم ؛ بزرگترين اسمى كه عزيزترين و باشكوهترين و گراميترين اسم تو است ؛ آن اسمى كه هرگاه براى گشوده شدن درهاى بسته آسمان، به آن اسم خوانده شوى، درهاى رحمت آسمان، باز مى شوند، و هنگامى كه به آن اسم براى رفع تنگناهاى روى زمين خوانده شوى، اين تنگناها و مشكلات برطرف مى شوند. و هنگامى كه به آن اسم براى تبديل سختى به آسانى و راحتى خوانده شوى، سختيها، آسان شوند. و چون براى زنده شدن مردگان، به آن اسم خوانده شوى، مردگان زنده شوند، و چون براى برطرف شدن شدايد و مصايب به آن اسم خوانده شوى، اين گرفتاريها، برطرف شوند».
بنابراين، در اين دعا ما در واقع از خداوند مى خواهيم كه به وسيله حقيقت اسم اعظمش كه چنين امورى از آن ساخته است، حاجتهاى ما را برآورده سازد.
هرچند در اينجا جاى هيچگونه مثال و تشبيهى نيست، اما بد نيست براى تقريب ذهن به چند مثال عرفى و عقلايى بپردازيم.
فرض مى كنيم براى رفع برخى از نيازمنديهاى خود به نزد شخصى مراجعه مى كنيم. معلوم است كه اين شخص داراى اوصاف فراوانى است، از قبيل اينكه فرزند كيست، در كجا متولد شده است، در چه زمينه هايى و چه مقدارى علم و آگاهى دارد، داراى چقدر ثروت است، قدرت بدنى او چه مقدار است، از نظر اخلاقى چه اوصافى دارد و... حال در اينجا ما بر طبق نيازى كه داريم، اين شخص را به صفتى از اوصافش كه متناسب با نياز ما مى باشد، مى خوانيم و از او تقاضاى كمك و يارى مى نماييم ؛ مثلاً اگر نياز ما در زمينه هاى مالى باشد، در اين صورت اوصاف مالى و ثروتى او را مطرح مى كنيم و مثلاً چنين مى گوييم : شمايى كه داراى فلان مقدار زمين و خانه هستيد، شما كه فلان مقدار اندوخته داريد، شما كه وضع درآمدتان چنان است و...
و يا مثلاً اوصاف اخلاقى او را در اين زمينه مطرح مى كنيم : شما كه هميشه به فكر محرومان هستيد، شما كه هميشه بخشنده بوده ايد، شما كه پدرى آنچنان بخشنده داشتيد، شما كه اين قدر دل رحم و مهربان هستيد و...
و يا اگر مثلاً در زمينه هاى علمى به شخص عالمى نياز داريم، چنين مى گوييم : شما كه داراى چنان تحصيلاتى هستيد، شما كه داراى چنان تاءليفاتى مى باشيد، شما كه چنان اساتيدى داشته ايد، شما كه در فلانجا تحصيل كرده ايد، شما كه روزانه اين مقدار مطالعه داريد، شما كه اين قدر به ترويج علم علاقه داريد، شما كه هميشه حلاّل مشكلات علمى بوده ايد، شما كه اين قدر دانش پژوهان را دوست داريد و...
در واقع منظور ما از مطرح كردن اين اوصاف، آن است كه اوّلاً به آن شخص بگوييم ما به وجود چنين اوصافى در او آگاهى و اعتقاد داريم و ثانيا بگوييم داشتن چنين اوصافى، اقتضا مى كند كه آن شخص، فلان كار را انجام بدهد و مثلاً فلان مشكل را حل بكند. يا فلان چيز را به ما بدهد.
در اينجا نيز واضح است كه آنچه به كار مى آيد، حقيقت اين اوصاف است نه الفاظ آنها؛ يعنى اگر شخص فاقد علم باشد، صد بار هم اگر او را عالم خطاب كنيم و به اين اسم او را بخوانيم، اثرى نخواهد داشت و چيزى از علم او نصيب ما نخواهد شد؛ زيرا اصلاً علمى دراو نيست. بله، اگر حقيقت علم در او باشد، آنگاه خواندن او به اسم «عالم» مى تواند چاره ساز باشد.
حال گاهى اوقات شخص داراى اسم و صفتى است كه تمام كمالات او را مى رساند و نمودار همه كمالات او به حساب مى آيد؛ مثلاً كسى كه حكومت و سلطنت مملكتى را عهده دار است، اسامى و صفات گوناگونى را در اين زمينه دارا مى باشد؛ به عنوان مثال او فرمانده تمام نيروهاى مسلح است، عزل و نصب كننده مقامات دولتى است، بخشنده نشانها و مدالها به افراد است. بخشنده و عفو كننده زندانيان و مجرمين است، بخشنده هداياى با ارزش به افراد گوناگون است، و...
اما وقتى كه گفته مى شود : «سلطان» تمام اين كمالات و اختيارات در ذهن مجسم مى شود. بنابراين، اسم «سلطان»، را براى چنين شخصى مى توان به عنوان «اسم نمودار همه كمالات» مطرح كرد؛ يعنى بقيّه اسامى و اوصاف او از اين اسم و صفت ناشى مى شوند و سرچشمه مى گيرند اين مثال از آن جهت گفته شد كه تا اندازه اى مفهوم «اسم اعظم» معلوم شود.
مطلب ديگر آنكه : با وجود چنين اوصافى در خداوند متعال، ديگر چه نيازى به خواندن خداوند و دعا كردن به درگاه او هست؟ و چرا خداوند به واسطه اين اسما و صفات، همه نيازمنديهاى انسان را به او نمى بخشد و مسايل گوناگون او را حل نمى كند؟
هرچند پاسخ اين سئوال در مبحث دعا آمده است، اما در اينجا بايد به نحو اختصار گفت كه خداوند متعال با هركسى بر اساس قابليت و لياقتى كه دارد، رفتار مى كند. و نقش دعا آن است كه موجب مى شود انسان لياقت كسب برخى از بخششهاى الهى را (بر طبق كيفيت دعايى كه انجام داده است) پيدا كند و به آنها دست يابد.
به عبارت ديگر، همين الان هم خداوند متعال بر طبق اوصاف خود با ما معامله مى كند؛ مثلاً كسى كه الان گناهكار و مجرم است، خداوند بر اساس شديدالعقاب بودنش، با او رفتار مى كند نه بر اساس رحيم بودنش.
مطلب ديگر، درباره شناخت و معرفت اسما و اوصاف پروردگار متعال است. در اين باره بايد گفت : مرتبه اى از اين شناخت و معرفت، مختص ذات مقدس الهى است. در پايان «دعاى سمات» و پس از ذكر برخى از اسماى الهى، چنين آمده است :
«اَللّهُمَّ بِحَقِّ هذَاالدُّعاءِ وَبِحَقِّ هذِهِ الاَْسْماءِ الَّتى لا يَعْلَمُ تَفْسِيرَها وَلا يَعْلَمُ باطِنَها غَيْرُكَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ وَافْعَلْ بى ما اَنْتَ اَهْلُهُ وَلا تَفْعَلْ بى ما اَنَا اَهْلُهُ».
«بارالها! به حق اين دعا و به حق اين اسمهايى كه تفسير و باطن آنها را كسى جز تو نمى داند، بر محمد و آل محمد درود فرست و با من چنان كن كه تو سزاوار آنى نه آنگونه كه من سزاوار آنم». و در دعاى «شب عرفه» چنين آمده است :
«اَسْئَلُكَ بِاسْمِكَ الْمَخْزُونِ فى خَزائِنِكَ الَّذِى اسْتَاءْثَرْتَ بِهِ فِى عِلْمِ الْغَيْبِ عِنْدَكَ لَمْ يَظْهَرْ عَلَيْهِ اَحَدٌ مِنْ خَلْقِكَ لا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَلا نَبِىُّ مُرْسَلٌ وَلا عَبْدٌ مُصْطَفىً».
«ودرخواست مى كنم از تو، به آن اسمى از تو كه در گنجينه هاى تو وجود دارد، آن اسمى كه در علم غيب براى خود انتخاب نمودى و به خود اختصاص دادى، به طورى كه احدى ازخلق برآن اسم آگاه نيست، نه ملك مقرّبى، نه نبىّ مرسلى و نه هيچ بنده برگزيده اى ».
(درضمن بايد دانست كه در اين دعا؛يعنى دعاى شب عرفه، اسامى پروردگار متعال بيشتر به صورت دوّمى كه قبلاً بيان شد، آمده است و از اين لحاظ شايان توجه است)
و در دعاى امام حسينعليهالسلام
در روز عرفه، در اين باره چنين آمده است :
«يامَنْلايَعْلَمُكَيْفَهُوَاِلاّ هُوَ! يا مَنْ لا يَعْلَمُ ما هُوَ اِلاّ هُوَ! يا مَنْ لا يَعْلَمُهُاِلاّ هُوَ!».
«اى كسى كه نمى داند او چگونه است مگر خود او! اى كسى كه نمى داند او چيست مگر خود او! اى خدايى كه او را نمى شناسد مگر خود او!».
البته مراتبى ديگر از اين معرفت و شناخت براى همگان وجود دارد و هركس مى تواند به مرتبه اى از مراتب اين شناخت و معرفت، به مقدار توان، استعداد و لياقت خود، دست يابد و نايل شود.
در پايان، سخن را با كلامى از مولاى متقيان اميرمؤمنانعليهالسلام
در «دعاى كميل» به آخر مى رسانيم : «يا مَنِ اسْمُهُ دَواءٌ وَذِكْرُهُ شِفاءٌ!».
«اى كسى كه نام مقدست دواى (همه عيوب و نقصهاى) ماست و يادت شفاى (همه بيماريهاى روحى و قلبى) ماست!».
چرا نامت دوا نباشد در حالى كه همه خوبيها و كمالات در آن است و چرا يادت شفا نباشد در حالى كه اين ياد، حضور همان خوبيها و كمالات در قلب آدمى است.
نقش و جايگاه دعا در زندگى
(۶۴) «يا سامِعَ الدُّعاءِ!».
«اى شنونده دعا!».
(۹) «يا سامِعَ!».
«اى شنونده!».
(۶۹) «يا سَمِيعُ!».
«اى شنوا!».
(۲) «يا سامِعَ الاَْصْواتِ!»
«اى شنونده صداها!».
(۶۳) «يا مَنْ يَسْمَعُ اَنِيْنَ الْواهِنينَ!».
«اى كسى كه ناله ضعيفان و درماندگان را مى شنود!».
(۹۹) «يا مَنْ لا يَشْغَلُهُ سَمْعٌ عَنْ سَمْعٍ!».
«اى كسى كه هيچ شنيدنى او را از شنيدن ديگر باز نمى دارد!».
(۹۶) «يا مَنْ هُوَ لِمَنْ دَعاهُ مُجِيبٌ!».
«اى كسى كه جواب دهنده است براى هر آن كسى كه او را بخواند!».
(۲) «يا مُجِيبَ الدَّعْواتِ!».
«اى پاسخ دهنده به دعاها و خواندنها!».
(۴۴) «يا مُجِيبُ!».
«اى پاسخ دهنده!».
(۸۹) «يا ضامِنُ!».
«اى ضمانت كننده!».
(۱۴) «يا مُجِيبَ دَعْوَةِ الْمُضطرِّينَ!».
«اى پاسخ دهنده به دعاى درماندگان!».
(۵۱) «يا نِعْمَ المُجِيبُ!».
«اى بهترين پاسخ دهنده!».
(۳۹) «يا خَيْر الْمَدْعُوِّينَ!».
«اى بهترين خوانده شده!».
(۳۶) «يا داعِى!».
«اى دعوت كننده و خواننده!».
«يا خَيْرَ داعٍ وَمَدْعُوٍّ!».
«اى بهترين خواننده و خوانده شده!».
(۹۵) «يا خَيْرَ مُجِيبٍ وَمُجابٍ!».
«اى بهترين پاسخ دهنده و پاسخ گيرنده!».
(۵۷) «يا مَسْئُولُ!».
«اى درخواست شونده!».
(۳۹) «يا خَيْرَالْمَسْئُولِيَن!».
«اى بهترين درخواست شونده!».
(۸۶) «يا اَكْرَمَ مَسْئُولٍ سُئِلَ!».
«اى بهترين كسى كه مورد درخواست قرار مى گيرد!».
(۹۹) «يا مَنْ لا يُغَلِّطُهُ سئوال عَن سئوال!».
«اى كسى كه هيچ درخواستى او را از خواسته اى ديگر باز نمى دارد!».
(۲) «يا مُعْطِىَ الْمَسْئلاتِ!».
«اى بخشنده خواسته ها!».
معناى دعا
«دعا» چيست؟ چه نيازى به آن هست؟ از كجا سرچشمه مى گيرد؟ چگونه بايد دعا كرد؟ به درگاه چه كسى بايد دعا كرد؟ دعا چه چيزى مى تواند به انسان بدهد و او را تا كجا مى تواند برساند؛ جايگاه دعا در ميان ساير كارهاى انسان كجاست؟ و... اين سئوالات و دهها سئوال مشابه از امورى هستند كه بررسى آنها در اين بحث لازم به نظر مى رسد.
«دعا» به معناى خواندن و خطاب قرار دادن است. و اصطلاحا به خواندنى گفته مى شود كه به وسيله آن، موجودى از خداوند متعال چيزى را بطلبد و درخواست بنمايد.
اگر بخواهيم منشاء و سرچشمه دعا كردن را در يك كلمه خلاصه كنيم، بايد بگوييم اين منشاء عبارت است از «نياز». اين نياز است كه آدمى را به سوى دعا مى كشاند و او را به طرف درخواست از موجودى برتر و عاليتر سوق مى دهد. اين نياز است كه موجب مى شود انسان، دست نياز به سوى بى نيازى كه قادر به برآورده كردن تمام نيازها است، بلند كند و از او تقاضاى برآورده شدن نياز خود را بنمايد. در واقع نيازهاى انسان موجب مى شوند كه آدمى براى برآورده كردن آنها به هركار ممكنى روى بياورد و يكى از اين كارها عبارت است از تقاضا و درخواست از كسى كه بتواند، آن نيازها را برآورده بسازد و معلوم است كه در اين رابطه، انسان همواره به بالاترين و مقتدرترين موجودى كه مى شناسد و به او ايمان دارد، روى مى آورد.
در اينجا به دو سئوال مهم و اساسى مى رسيم :
اوّل اينكه :
نيازهاى انسان كدام است؟
و دوّم آنكه :
چگونه مى توان اين نيازها را برآورده ساخت؟
نوع پاسخى كه انسان به اين دو سئوال مى دهد، روشها و عملكردهاى آدمى را در زندگى مشخص و معين مى سازد. در واقع مى توان گفت كه انسان بر اساس پاسخى كه به اين دو سئوال مى دهد؛ زندگى مى كند و به كار و تلاش و فعاليّت خود شكل و جهت مى بخشد. بنابراين، «نياز شناسى» يكى از وظايف مهم انسان به حساب مى آيد. وظيفه اى كه هرگونه كوتاهى در آن مى تواند انسان را براى هميشه به تباهى و نابودى بكشاند. البته انسان به صورت فطرى و طبيعى، بسيارى از نيازهاى خود را مى شناسد و بر اساس تواناييهاى موجود، در راه برآورده سازى آنها تلاش و كوشش مى كند.
اما در اين رابطه، انسان با دو مشكل اساسى مواجه است ؛ يكى اينكه : انسان معمولاً قادر به درك نيازهاى «ظاهرى و مادى» خود مى باشد و از درك نيازهاى عالى «روحى» و «معنوى»، عاجز است. و ديگر آنكه : انسان در بسيارى از موارد، طرق صحيح و مشروع برآورده كردن نيازهاى خود را نمى داند، بر اين اساس، پروردگار متعال پيامبران و انبيا را با برنامه اى بسيار دقيق و منظم، به نام «دين» براى بشر فرستاده تا نيازمنديهاى بشريت و راههاى برطرف نمودن آنها را بيان و آشكار نمايند.
حال ببينيم نقش «دعا» در اين رابطه چيست؟ گفته شد كه انسان براى رسيدن به اهداف خود و برطرف كردن نيازمنديهاى خويش، بايد تلاش و فعاليت نمايد، دعا در واقع، بخشى از اين فعاليت گسترده و تلاش همه جانبه است. فعاليتهاى انسان براى برطرف كردن نيازهاى خود، معمولاً در سه حوزه اصلى، صورت مى گيرد.
۱ - به دست آوردن.
۲ - نگاهداشتن.
۳ - به كار بردن.
در هر سه مورد، دعا كردن، داراى نقشى بسيار مهم و ارزنده است كه اينك به طور اختصار به آن اشاره مى شود :
۱ - به دست آوردن :
با وجود تمام قدرت و توانى كه پروردگار متعال در اختيار بشر قرار داده است، باز هم انسان در بسيارى موارد، موجودى ضعيف و ناتوان به حساب مى آيد. براى همين انسان بايد به وسيله دعا خود را به تواناى مطلق نزديك سازد و از او كه داراى قدرتى بى انتهاست يارى و كمك بطلبد و مطمئن باشد كه آن خالق توانا، هرگز مخلوق ناتوان خود را تنها نخواهد گذاشت، چه اينكه خود فرموده : (...اُدْعُونى اءَسْتَجِبْ لَكُمْ
... ).
«بخوانيد مرا، استجابت مى كنم شما را».
سخن در به دست آوردن احتياجات و ناتوانيهاى انسان در اين زمينه است. اين مسئله كه آدمى چه چيزى را بايد به دست آورد و چگونه بايد به دست آورد، از مهمترين مسايل زندگى انسان مى باشد، به همين خاطر، آدمى بايد در اين زمينه از تمام امكانات خود، بهره گيرد، بايد فكر و استعداد خود را با تمام ظرفيت به كار اندازد، بايد از افكار ديگران خصوصا از افكار و راهنمايى بزرگان و اهل فن استفاده نمايد و در راءس همه، بايد از تعاليم حياتبخش الهى و هدايت پيشوايان دينى استفاده نمايد، ولى با وجود اين همه، باز هم بسيارى از اوقات، انسان نمى تواند آن طور كه بايد و شايد، به هدف مطلوب برسد، حال يا به اين دليل كه فكر آدمى توان تشخيص مسايل را نداشته است، يا راهنمايى ديگران به خطا رفته است، يا به اهل فن دسترسى نداشته است، يا تعاليم الهى را خوب درك نكرده است، يا در مرحله اجرا و عمل با مشكلات و مسايل لاينحلى مواجه مى شود و يا...، اينجاست كه آدمى بايد با دلى اميدوار و قلبى خاضع و خاشع، دست دعا به درگاه پروردگار يكتا بلند كند و از آن ذات مقدس و مقتدر، تقاضاى يارى و كمك بنمايد؛ مثلاً گاهى يك محصل و دانش پژوه در يك انتخاب مهم و سرنوشت ساز دچار ترديد و سردرگمى مى شود : آيا اساسا به كار علمى بپردازم بهتر است يا به كار ديگرى روى بياورم؟ آيا به سراغ كدام رشته علمى بروم بهتر است؟ آيا اين رشته را در كدام مركز علمى فرا بگيرم؟
و يا در امر مهم ازدواج، آيا در حال حاضر ازدواج نمايم بهتر است يا زمانى ديگر؟ آيا ازدواج با فلان شخص بهتر است يا با فرد ديگرى؟
و يا مثلاً در امر تجارت : آيا كدام رشته تجارى مناسبتر است؟ آيا انجام فلان معامله به صلاح است يا خير؟ آيا فلان راه كسب درآمد صحيح است يا خير؟
در تمام اين موارد ممكن است انسان با تكيه بر تجارب و دانستنيهاى خود و ديگران، انجام كارى را كاملاً درست بپندارد و آن را انجام بدهد، اما پس از مدتى متوجه مى شود كه مرتكب خطا شده است. و از جهات مختلف، خسارات زيادى بر او وارد شده است.
بنابراين، چاره اى نيست جز اينكه انسان به قدرتى مافوق طبيعى كه حاكم و مسلط بر تمام هستى است، روى بياورد و از او مدد بطلبد.
البته نيازهاى آدمى اختصاص به موارد ذكر شده ندارد، بلكه در بعضى موارد كه نيازهاى روحى و معنوى انسان مطرح مى شود، «دعا» داراى نقشى به مراتب مهمتر و حياتى تر است. در اين موارد است كه رسيدن به مراتب بالاى انسانيت، پى بردن به حقايق هستى و ارتباط با هستى بخش، بيرون آمدن از ظلمتها و ضلالتها و رهسپار شدن به سوى نور، رهايى از كردار و اخلاق زشت و شيطانى و كسب صفات الهى و نورانى و...، واقعا بدون دعا و تقاضا از پروردگار متعال، امرى محال و غيرممكن است.
و به همين دليل، ملاحظه مى كنيم بسيارى از ادعيه معصومينعليهمالسلام
در زمينه هاى اخلاقى و روحى و معنوى آمده است. و اينجاست كه بسيارى از ما انسانهاى ظاهربين و مادّيگرا از دعا غافل مى شويم. ما انسانهاى دنياگرا وقتى كه به نيازهاى مادى و دنيوى خود رسيديم، ديگر خود را بى نياز مى دانيم و نيازى نمى بينيم تا به سراغ دعا كردن برويم، بلكه بايد گفت اين نوع بى نيازى موجب مى شود كه انسان سر به طغيان بردارد و در برابر هيچ حقيقتى سر فرود نياورد. همانگونه كه قرآن كريم مى فرمايد : (كَلاّ إ نَّ الاِْنْسانَ لَيَطْغى # اَن رَاهُ اسْتَغْنى
).
«به درستى كه انسان هنگامى كه خود را بى نياز و مستغنى ببيند، طغيان مى كند».
۲ - نگاهداشتن :
دومين مورد از موارد دعا كردن، مرحله نگاهدارى وحفظ كردن است.
بسيارى از افراد در مرحله كسب و به دست آورى، بسيار فعّال و موفق هستند، اما پس از به دست آوردن، در حفظ و نگاهدارى از دستاوردها، چندان موفق نيستند. اين بدان علت است كه آنان، به دست آوردن را مرحله پايانى كار تلقى مى كنند و دچار يك نوع خوش خيالى و غفلت مى شوند و بنابراين، كارها و وظايفى را كه براى حفاظت و نگاهدارى از دستاوردها لازم است آن طور كه بايد و شايد، انجام نمى دهند، در حالى كه اين مرحله نيز بايدها و نبايدهاى خاص خود را دارد. در اين مرحله نيز انسان نبايد از هيچ تلاشى و كوششى براى «حفظ داشته هاى» خود دريغ نمايد. هرگونه كوتاهى در اين زمينه، موجب از دست دادن دستاوردهايى مى شود كه سرمايه هاى انسان محسوب مى شوند، از دست دادنى كه جز اندوه و تاءسف، چيزى براى آدمى باقى نمى گذارد.
پس در اين مورد هم بايد از تمام امكانات معقول و مشروع استفاده نمود، اما در اين مورد هم انسان محتاج كمكهاى الهى مى باشد. چه بسيار اوقات كه با وجود استفاده از همه امكانات، باز هم انسان قادر به حفظ داشته هاى خود نمى باشد، پس بايد دست نياز به درگاه الهى بلند كند و از پروردگار متعال يارى بطلبد. براى همين، ملاحظه مى كنيم كه يك دسته از ادعيه معصومينعليهمالسلام
در اين زمينه وارد شده است ؛ يعنى براى حفظ جان، مال، آبرو و اولاد و...، اما در اينجا هم حفظ سرمايه هاى روحى و معنوى در اولويت خاصى قرار دارند، بنابراين، بايد توجه آدمى هم به حفظ اينگونه داشته ها و سرمايه ها بيشتر و افزونتر باشد؛ مثلاً وقتى كه انسان به هدايت الهى دست يافت، بايد در حفظ آن كوشا باشد تا مبادا آن را از دست بدهد و دچار ضلالت بشود. براى همين در دعاهاى قرآنى چنين آمده است :
(رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ اِذْ هَدَيْتَنا
... ).
«پروردگارا! پس از آنكه ما را هدايت نمودى قلب ما را برمگردان (ما را گرفتار ضلالت مكن ».
همچنين انسان بايد در حفظ ايمان و اعتقادات كوشا باشد، چه بسا بر اثر حادثه اى، عقيده انسان از دست برود و يا در ايمان او خلل ايجاد شود؛ پس براى حفظ ايمان و عقيده هم بايد از خداوند متعال يارى طلبيد. و خلاصه اينكه : انسان بايد دوام و بقاى هر خوبى و خيرى را، چه مادى باشد و چه معنوى، از خداوند متعال خواستار باشد.
۳ - به كار بردن و استفاده كردن :
سوّمين مورد از موارد دعا، عبارت است از دعا كردن براى كاربرد و استفاده صحيح از آنچه خداى متعال به انسان عنايت كرده است. اين مورد نيز مورد مهم و حساسى مى باشد. چه بسا خداوند متعال چيزهاى بسيار خوبى را به انسان عطا كرده باشد، ولى بر اثر استفاده نابجا و نادرست، از آنها جز بدى و شر، چيزى نصيب انسان نشود؛ مثلاً مال، ثروت، سلامتى، عمر، علم و... از نعمتهاى بزرگ پروردگار متعال هستند، اما استفاده نامشروع و نادرست از اين امور، باعث غرق شدن انسان در گرداب فساد و زشتى مى شود و آدمى را به تباهى و هلاكت مى كشاند. پس در اينجا هم انسان بايد در كنار به كار بستن تمام اصول و قواعد و استفاده از تعاليم و دستورات الهى، صادقانه و خالصانه از خداوند متعال درخواست يارى و كمك نمايد و با دعا به درگاه قدس الهى، صميمانه خواستار موفقيت در اين زمينه باشد. چه اينكه هرگونه انحراف و كجروى در اين زمينه، موجب صدمات و خسارات سنگينى در دنيا و آخرت براى انسان مى شود؛ يعنى سرمايه هايى كه بايد موجب ترقى و تكامل انسان باشند، موجب سقوط و تنزل انسان مى شوند. به همين علت يك دسته از ادعيه معصومينعليهمالسلام
در اين زمينه آمده است يعنى در زمينه كاربرد و استفاده صحيح از داراييها و سرمايه هاى مادى و معنوى ؛ مثلاً «علم» يكى از سرمايه هاى بزرگ آدمى به حساب مى آيد، اما اگر اين علم به گونه اى باشد كه فايده اى از آن نصيب انسان نشود، نبود آن بهتر است ؛ به عنوان مثال كسى كه از علم خود براى فخرفروشى به ديگران يا براى تحقير ديگران استفاده مى كند، نه تنها فايده اى از اين علم، نصيب او نمى شود بلكه به خود و ديگران ضرر هم مى رساند. براى همين در دعاها آمده است كه : «اَللّهُمَّ اِنّى اَعُوذُبِكَ... مِنْ عِلْمٍ لا يَنْفَعُ».
«بارالها! از علمى كه نفعى در آن نيست به تو پناه مى برم... ».
همچنين حيات و زندگى كه سرمايه اصلى انسان به شمار مى رود، در صورتى براى انسان مفيد است كه انسان از زندگى خود در راه صحيحى استفاده نمايد، اما اگر زندگى انسان در طريقى شيطانى و باطل واقع شود، چيزى جز زيان دنيوى و اُخروى نصيب آدمى نمى گردد.
به همين جهت، در دعاى مكارم الاخلاق چنين آمده است :
«وَعَمِّرْنى ما كانَ عُمْرى بِذْلَةً فى طاعَتِكَ فَاِذا كانَ عُمْرى مَرْتَعاً لِلشَّيْطانِ فَاقْبِضْنى اِلَيْكَ».
«پروردگارا! تا زمانى به من عمر عنايت كن كه عمرم در راه اطاعت از تو صرف مى شود، پس هنگامى كه زندگى و عمرم چراگاه شيطان گرديد جانم را به سوى خود بِستان».
بنابراين، ما بايد هميشه از خداوند متعال بخواهيم كه راههاى درست و مشروع استفاده از آنچه را كه داريم به ما نشان دهد و به ما توفيق آن را بدهد كه از همه هستى و داراييهاى خود در راه خداوند و در طريق حق، استفاده نماييم.
از مطالبى كه تا به اينجا بيان شد، نكته ديگرى نيز معلوم مى شود و آن اينكه: علت اينكه عده اى به سراغ دعا نمى روند آن است كه نيازهاى خود را برآورده شده مى بينند و ديگر احتياجى به دعا كردن احساس نمى كنند. در حالى كه اگر اندكى تفكر و تعقل نمايند، خود را سرتا پا نيازمند خواهند ديد.
در واقع، دستيابى اين افراد به برخى از نيازها آنچنان چشم و گوش و دل آنها را پر كرده است كه ديگر قادر به درك و احساس بسيارى از نيازهاى اساسى و ريشه اى خود نيستند.
عده اى ديگر نيز با وجود آنكه نيازهاى خود را احساس و درك مى كنند، اما چون ايمان و اعتقاد آنان به خداوند اندك است، در نتيجه برآورنده اى براى نيازهاى خود، نمى شناسند تا به سراغ او بروند و از او درخواست نمايند.
«يا سامِعَ الدُّعاءِ!».
«اى شنونده دعا!».
«يا سامِعَ!».
«اى شنونده!».
«يا سامِعَ الاَْصْواتِ!»
«اى شنونده صداها!».
«يا سَمِيعُ!».
«اى شنوا!».
خداوند متعال شنونده دعاست. (... إِنَّ رَبِّى لَسَمِيعُ الدُّعاءِ).
«همانا كه پروردگارم شنونده دعاست».
البته پروردگار عالميان، عالم به همه چيز است و چيزى در جهان هستى بر او پوشيده نيست. و دعاى بندگان نيز يكى از آنهاست.
اما منظور از «شنونده دعا بودن» آن است كه خداوند متعال توجه و عنايت خاصّى به دعاى بندگان خود دارد و به اصطلاح با چشم ديگرى به آن مى نگرد و نظر ديگرى به آن دارد. و اين به خاطر ارتباط خاصّى است كه دعا بين بندگان و خداوند متعال ايجاد مى كند. به طورى كه مى توان گفت اين نوع ارتباط خاص روحى و معنوى از هيچ طريق ديگرى حاصل نمى گردد. پيوندى كه از راه دعاى حقيقى بين خالق و مخلوق ايجاد مى شود از خالصترين و صادقترين پيوندها مى باشد. صفا و جلايى كه قلب و روح آدمى از راه دعا به دست مى آورد، از راه ديگرى به دست نمى آيد قابليت و لياقتى كه دعا به انسان مى بخشد و او را مستحق بخششهاى عظيم الهى مى كند منحصر به فرد است. براى همين، خداوند متعال به بندگان خود فرمان «ادعونى ؛ بخوانيد مرا» داده است تا بندگانش را از اين طريق، قابليت رسيدن به كمالات عاليه عنايت فرمايد.
و از سوى ديگر «يا سامِعَ الدُّعاءِ»، تذكر و تنبهى است براى ما بندگان كه بدانيم براى دعاى ما شنونده اى هست ؛ آن هم شنونده اى كه برترين و بالاترين موجود است و همه موجودات ديگر از او هستى گرفته اند. لحظه اى درنگ و تاءمل در اين مسئله انسان را به تفكرى عميق فرو مى برد و او را به سوى دعاى پروردگار خويش سوق مى دهد. در واقع علت اينكه بسيارى از ما انسانها كمتر به دعا رو مى آوريم آن است كه ايمان ما به شنونده دعا، ضعيف است، در حالى كه اگر مطمئن باشيم خداوند متعال شنونده دعاى ماست، با شتاب و اطمينان بيشترى به سوى دعا خواهيم رفت، كمااينكه در درخواست از همنوعان خود و رساندن پيام نيازمنديهاى خود به گوش آنان، از هيچ تلاشى دريغ نمى ورزيم ؛ زيرا به شنيدن آنها ايمان داريم.
البته اولياى الهى به اين مطلب ايمان كامل دارند. حضرت زكريا پس از آنكه به درگاه خداونددعامى كندوتقاضاى فرزندمى نمايد، چنين مى فرمايد : (... اِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعاءِ ).
«بارالها! به درستى كه تو شنونده دعا هستى».
همانگونه كه حضرت ابراهيمعليهالسلام
نيزچنين مى فرمايد : (... إِنَّرَبّى لَسَمِيعُالدُّعاءِ).
«به درستى كه پروردگارم شنونده دعاست».
در مورد «سميع و سامع» بودن پروردگار متعال بايد توجه داشت كه اين صفت، اختصاصى به دعاندارد بلكه دعا هم يكى از موارد آن است. بنابراين، خداوند متعال در همه موارد، سميع و بصير است كما اينكه در قرآن كريم اين صفت در موارد گوناگونى ذكر شده است كه در تمام اين موارد، منظور آن است كه خداوند متعال نسبت به همه امور، آگاه و عالم است و شايد به همين جهت باشد كه صفت سميع در قرآن كريم، معمولاً با صفت «عليم» ذكر شده است.
گفته شد كه شنيدن دعا از سوى خداوند متعال به اين معناست كه پروردگار، توجه و عنايت خاصّى به دعاى بندگان خود دارد. در - اين مورد، در «مناجات شعبانيه» چنين آمده است :
«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ وَاسْمَعْ دُعائى اِذا دَعَوْتُكَ وَاسْمَعْ نِدائى اِذا نادَيْتُكَ وَاَقْبِلْ عَلَىَّ اِذا ناجَيْتُكَ».
«بارالها! بر محمد و آل او درود فرست و هنگامى كه تو را مى خوانم و دعا مى كنم، دعاى مرا گوش كن و بشنو، و هنگامى كه تو را صدا مى زنم و ندا مى كنم، نداى مرا گوش بنما و هنگامى كه با تو مناجات مى كنم، به من رو آور و توجه نما».
واضح است كه خداوند متعال از دعا و نداى بنده خود غافل نيست و آنها را مى شنود، اما منظور حضرت آن است كه پروردگارا! دعاى مرا نشنيده به حساب مياور و آن را رد نكن، بلكه با نظر لطف و مرحمت به دعاى من بنگر و با فضل خودت به آن ترتيب اثر بده. در عمل دهم از «اعمال شب نيمه شعبان» نيز چنين آمده است :
«فَيا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ! اِجْعَلنى فى هذِهِ اللَّيْلَةِ مِمَّنْ نَظَرْتَ اِلَيْهِ فَرَحِمْتَهُ وَسَمِعْتَ دُعائَهُ فَاَجَبْتَهُ».
«اى كسى كه جز تو الهى نيست! مرا در اين شب از كسانى قرار بده كه به آنان نظر افكندى، پس رحمت خود را شامل آنان نمودى و مرا از كسانى قرار ده كه دعايشان را شنيدى پس پاسخ آنان را دادى».
يعنى يكى از نتايج شنيده شدن دعا از سوى خداوند، دادن پاسخ از سوى خداوند متعال به آن دعاست.
به هرحال، شنيدن دعاازسوى پروردگارمتعال، نعمت وتوفيقى بزرگ براى انسان است كما اينكه اگر خداوند دعاى انسان را نشنيده بگيرد و به آن توجه ننمايد، محروميتى بزرگ براى انسان به حساب مى آيد. بدين جهت، در تعقيب نماز عصر چنين آمده است :
«اَللّهُمَّ اِنّى اَعُوذُ بِكَ... مِنْ دُعاءٍ لا يُسْمَعُ».
«بارالها! به تو پناه مى برم از دعايى كه شنيده نشود».
و در دعاى نماز حضرت اميرعليهالسلام
است :
«وليت شعرى كَيْفَ تَقُولُ لِدُعائى؟ اَتَقُولُ نَعَمْ اَمْ تَقُولُ لا، فَاِنْ قُلْتَ لا فَياوَيْلى! يا وَيْلى! يا وَيْلى! يا عَوْنى!... يا شَقْوَتِى!... يا ذُلّى!... ».
«پروردگارا! اى كاش مى دانستم در پاسخ دعاى من چه خواهى گفت؟ آيا خواهى گفت : آرى، يا خواهى گفت : نه، پس اگر بگويى نه، پس واى بر من! واى بر من! واى بر من! واى بر فقر و بى نوايى من!... واى بر شقاوت و بدبختى من!... واى بر ذلّت و خوارى من!... ».
«يا مَنْ يَسْمَعُ اَنِيْنَ الْواهِنيِنَ!».
«اى كسى كه ناله ضعفا و درماندگان را مى شنود!».
«شنيدن و قبول» دعا از طرف خداوند متعال، داراى شرايط خاصى مى باشد. در اينجا يك نوع دعا كه از سوى خداوند متعال مورد توجه قرار مى گيرد، بيان شده و آن عبارت است از دعاى شخص ناتوان و ضعيفى كه ناله سر داده است. ممكن است چنين به نظر آيد كه اين نوع دعا مخصوص افراد بيچاره اى است كه هيچ كارى از آنان ساخته نيست و در گوشه اى، ناتوان افتاده و ناله سر مى دهند.
در حالى كه واقعيت امر چيز ديگرى است. در واقع بايد گفت كه انسانهاى بامعرفت هرمقدار هم كه مقتدر و فعّال باشند و هراندازه كه داراى امكانات و داراييهاى گوناگون باشند، باز هم خود را در مقابل خداى خويش ناتوان و ناچيز مى بينند. اين افراد، همه چيز خود را از خداى خود مى بينند و با تمام وجود، احساس مى كنند كه بدون يارى و دستگيرى پروردگار متعال، قادر به دستيابى به كمالات الهى و رهايى از ظلمات شيطانى نيستند، اينجاست كه دردمندانه به درگاه پروردگار خود ناله مى كنند و از او تقاضاى كمك مى كنند. در واقع درد بزرگ ما «بى دردى» ماست. غفلتها و دنيا دوستيها آنچنان ما را بى حس نموده است كه دردهاى حقيقى خود را احساس و درك نمى كنيم و در نتيجه از ما انسانهاى بى درد هم ناله اى برنمى خيزد. اما هنگامى كه به سراغ مردان بزرگ الهى مى رويم، حال آنان را به گونه اى ديگر مى يابيم ؛ زيرا دعاى حقيقى، حالات روحى و قلبيى خاصّى را مى طلبد.
دعا كردن، فقط گفتن و به زبان آوردن نيست، بلكه مهمتر از هرچيز، آن قلب و دلى است كه دعا از آن برمى خيزد. در «دعاى روز چهارشنبه» چنين آمده است :
«اَدْعُوكَ دُعاَّءَ مَنْ ضَعُفَتْ وَسِيْلَتُهُ وَانْقَطَعَتْ حِيْلَتُهُ».
«خدايا!تورامى خوانم، خواندن كسى كه وسيله اش ضعيف است وچاره اى براى اونيست».
و در دعاى «ام داوود» كه در نيمه رجب خوانده مى شود، چنين آمده است :