«اَدْعُوكَ دُعاءَ الْخاضِعِ الذَّليلِ الْخاشِعِ الْخائِفِ الْمُشْفِقِ الْبائِسِ الْمَهينِ... دُعاءَ حَرِقٍ حَزِينٍ ضَعيفٍ مَهينٍ بائِسٍ مُسْتَكينٍ بِكَ مُسْتَجِيرٍ».
«بارالها! تو را مى خوانم، خواندنى با خضوع و خشوع و ذلّت و ترس و هراس و پريشانى و خوارى و حقارت... دعا و خواندن كسى كه مى سوزد و اندوهناك و ضعيف و خوار و پريشانحال و بى نواست و به تو پناه آورده است».
اين سخنان كسانى است كه در بالاترين مرتبه طهارت و پاكى و در قلّه كمالات معنوى قرار دارند و جهان هستى در اختيار و سلطه آنان است، اما با وجود همه اينها در مقابل پروردگار خود، چنين ناله و تضرع مى كنند.
«يا مَنْ لا يَشْغَلُهُ سَمْعٌ عَنْ سَمْعٍ!».
«اى كسى كه هيچ شنيدنى او را از شنيدنى ديگر باز نمى دارد!».
ما انسانهاى ضعيف چنين هستيم كه اگر توجهمان به چيزى جلب شود، از چيزهاى ديگر سلب مى شود، اگر با كسى سخن بگوييم با ديگرى نمى توانيم، اگر به سخن كسى گوش فرا دهيم از شنيدن سخنان ديگران باز مى مانيم. اما خداى قادر متعال اين چنين نيست، هيچ كارى او را از كار ديگرى بازنمى دارد؛ زيرا او محيط بر زمان و مكان است و همه هستى در بر او حاضر است.
«يا مَنْ هُوَ لِمَنْ دَعاهُ مُجِيْبٌ!».
«اى كسى كه پاسخ دهنده است به هركسى كه او را بخواند!».
«يا مُجِيبَ الدَّعَواتِ!».
«اى پاسخ دهنده به خواندنها و دعاها!».
«يا مُجِيبُ!».
«اى پاسخ دهنده (اجابت كننده)!».
اينك به مطلب مهم ديگرى در باب دعا مى رسيم و آن عبارت است از : «پاسخ دعا». خداوند رحمان و رحيم در سوره بقره، چنين مى فرمايد :
(وَإ ذا سَئَلَكَ عِبادِى عَنّى فَإِنّى قَرِيبٌ اُجِيْبُ دَعْوَةَ الدّاعِ إِذا دَعانِ... ).
«اى پيامبر!)هنگامى كه بندگانم درباره من از تو سئوال مى كنند(پس بدانند)من قريب و نزديك هستم، و هنگامى كه خوانندگانم مرا مى خوانند، پاسخ خواندن آنان را مى دهم».
راستى دعاى بدون پاسخ چه فايده اى دارد؟ خواندنى كه پاسخى به دنبال نداشته باشد چه سودى مى بخشد؟ اگر دعا براى برآوردن نياز است، پس بايد پاسخى هم به دنبال داشته باشد. حال ببينيم چرا خداوند متعال پاسخ دعا كنندگان خود را مى دهد؟
در پاسخ بايد گفت، رحمت بى كران و فضل بى پايان الهى، اقتضا مى كند كه خداى هستى بخش، خواسته دعا كنندگان خود را به آنان ببخشد. خدايى كه اصل هستى را بدون درخواست، به آدمى بخشيده است، چرا نيازهاى ديگر را به انسان ندهد و او را از سرچشمه فيض خود بى نياز نسازد؟
ممكن است گفته شود چرا خداوند متعال همه چيزها را بدون دعا و درخواست و تلاش به انسان نبخشيده است؟
در پاسخ بايد گفت : داشتن هر چيزى «لياقت و قابليت» خاصّى را طلب مى كند و تلاش و كوشش آدمى، موجب مى شود كه انسان به آن قابليت برسد و مستحق داشتن آن چيز بشود و اين امر از حكمت بارى تعالى ناشى مى شود. «دعا» نيز تلاش خاصى است كه به آدمى «لياقت و قابليت» دستيابى به امورى را مى دهد.
به هرحال، اين از جهالت و غفلت انسان است كه انسان از دعا به درگاه چنين خداوندى بازماند و از اين وسيله مهم و حياتى كه در بسيارى موارد جايگزينى هم ندارد، استفاده نكند. البته بايد دانست كه دعا كردن به درگاه خداوند متعال و دادن پاسخ از سوى حضرت حق، داراى شرايط و ضوابطى است كه به طور اختصار به آن اشاره مى شود :
۱ - شرايط دعا كننده
از مطالبى كه قبلاً بيان شد تا اندازه اى اين شرايط معلوم مى شود :
الف - معرفت به خداوند :
دعاكننده بايدنسبت به خداوندمتعال، داراى «معرفت»باشد. واين بدان خاطراست كه «دعا»، عبارت است از«خواندن و خطاب» قراردادن. و در خطاب و خواندن، آدمى بايد مخاطب خود را بشناسد، حال هرمقدار كه اين شناخت و معرفت بيشتر باشد، دعاى انسان هم حقيقت بيشترى پيدا مى كند؛ يعنى انسان بهتر مى فهمد كه بايد چه بگويد و چگونه بگويد. در واقع علت بسيارى از دعا نكردنها و نخواستنهاى ما انسانها از خداوند متعال، كم معرفتى و بى معرفتى ما نسبت به خداوند متعال است. البته انسان در هرمرتبه اى از معرفت كه باشد مى تواند به درگاه الهى دعا كند و بايد هم اين كار را انجام بدهد. و همين معرفت را هم بايد از خود خداوند تقاضا و درخواست نمود.
ب - اميد به خدا :
دعا كننده بايد با «اميد و اطمينان كامل» دعا كند، نه با شك و ترديد و سوءظن. در دعاى «ابى حمزه ثمالى» چنين مى فرمايد :
«وَاَعْلَمُ اَنَّكَ لِلرّاجى بِمَوضِعِ اِجابَةٍ».
«بارالها!مى دانم كه توبراى كسى كه به تواميدوار است در مقام و موضع اجابت هستى ».
و در اعمال «بيست و هفتم رجب» چنين آمده است :
«وَاَسْئَلُكَ بِكُلِّ دَعْوَةٍ دَعاكَ بِها راجٍ بَلَّغْتَهُ اَمَلَهُ».
«پروردگارا! با دعا و خواندنى از تو تقاضا و طلب مى كنم كه يك فرد اميدوار تو را آنگونه دعا كرد و تو هم او را به آرزويش رساندى».
ج - ترك گناه :
شرط ديگر آنكه دعا كننده بايد از اعمال و گناهانى كه موجب عدم استجابت دعا مى شوند پرهيز نمايد. چه اينكه گناه در واقع مخالفت با پروردگار متعال است، حال ما چگونه انتظار داريم با كسى مخالفت كنيم، اما او با ما موافقت نمايد. بنابراين، هرمقدار كه انسان كمتر اهل گناه باشد و گناهان كمترى بر دوش او باشد، دعايش به هدف استجابت نزديكتر خواهد شد، لذا انسان بايد هم از گناه پرهيز نمايد و هم گناهان سابق خود را به گونه اى پاك و برطرف نمايد. بدين جهت حضرت علىعليهالسلام
در دعاى كميل چنين مى فرمايد :
«اءَللّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى تَحْبِسُ الدُّعاءَ».
«پروردگارا! گناهانى را بر من ببخش كه موجب حبس و بالانرفتن دعا مى شوند».
و در جاى ديگر از همان دعا چنين مى فرمايد :
«يا سيّدى! فَاءَسْئَلُكَ بِعِزَّتِكَ اءَنْ لا يَحْجُبَ عَنْكَ دُعائى، سُوءُ عَمَلِى وَفِعالِى».
«اى آقا و مولاى من! به عزتت قسم! از تو مى خواهم كه بدى كردار و رفتارم موجب پوشيده شدن دعاى من از تو نشود».
۲ - شرايط دعا شونده
براى آنكه دعاى آدمى به هدف «استجابت» برسد و انسان به مطلوب خود دست يابد، لازم است از كسى تقاضا كند و به درگاه كسى دعا نمايد كه شايسته اين كار باشد. مهمترين شرط دعا شونده آن است كه «قدرت استجابت» دعا را داشته باشد. در غير اين صورت، دعا كردن، امرى عبث و بيهوده خواهد شد. بهترين و بالاترين موجود در اين زمينه كسى است كه بالاترين قدرت را داشته باشد و بالاترين قدرت از آنِ پروردگار قادر متعال است. اوست كه : (عَلى كُلِّ شَىْءٍ قَديرٌ)
پس بايد دست دعا به سوى خالق هستى بخش بلند كرد و خواسته خود را از او طلب نمود. آنكه خود بى نياز و همه هستى به او نيازمند است.
حضرت زين العابدين امام سجادعليهالسلام
در «دعاى ابى حمزه ثمالى» چنين مى فرمايند :
«اَلْحَمْدُ للّهِِ الَّذى لا اَدْعُو غَيْرَهُ وَلَوْ دَعَوْتُ غَيْرَهُ لَمْ يَسْتَجِبْ لى دُعائى».
«حمد و سپاس پروردگارى را كه غير او را نخوانم چه اينكه اگر غير او را بخوانم، هرگز دعايم را مستجاب نخواهد كرد».
و در دعاى مشلول آمده است :
«يا مُفَتِّحَ الاَْبوابِ! يا مَنْ حَيْثُ ما دُعِىَ اَجابَ!».
«اى بازكننده درها! اى كسى كه وقتى خوانده مى شود، پاسخ مى دهد!».
و در اعمال مشتركه ماه رجب چنين آمده است : «لِكُلِّ مَسْئَلَةٍ مِنْكَ سَمْعٌ حاضِرٌ وَجَوابٌ عَتِيدٌ».
«پروردگارا! براى هر درخواستى از تو، گوشى شنوا و پاسخى آماده وجود دارد».
البته بايد دانست كه خداوند حكيم بر اساس حكمت خود، دعاهايى را مستجاب مى فرمايد كه «لياقت استجابت» را داشته باشند. همانگونه كه هر انسان عاقلى هم، تنها به درخواستهايى پاسخ مثبت مى دهد كه شايستگى پاسخ را داشته باشند.
حال ببينيم درخواست و تقاضا از غير خداوند چگونه است؟
در پاسخ بايد گفت : افراد ديگر، يا افرادى الهى هستند و يا افرادى غيرالهى. و تقاضا از آنان هم يا تقاضايى است در طول تقاضاى از خداوند و يا تقاضايى است مستقل از خداوند. پس اگر آن افراد، الهى باشند و تقاضاى از آنان هم در طول تقاضاى از خداوند متعال باشد، نه تنها هيچ اشكالى ندارد بلكه در جاى خود، لازم و ضرورى هم مى باشد؛ مانند دعا به درگاه ائمه معصومينعليهمالسلام
و اولياى الهى. اما اگر تقاضاى از ديگران، مستقل از تقاضاى از خداوند متعال باشد به طورى كه انسان ديگران را در عرض خداوند متعال قرار بدهد، اين مسئله نوعى شرك و كفر به حساب مى آيد؛ چه آن افراد الهى باشند يا غير الهى.
و اما تقاضا از افراد غيرالهى، در صورتى كه انسان چاره اى ديگر نداشته باشد و چاره منحصر در آن باشد نيز اشكالى ندارد. به شرطى كه هدف انسان، هدفى الهى باشد نه غيرالهى ؛ مانند آموزش برخى از رشته هاى مورد نياز علمى در نزد كفار. و يا خريد بعضى از تجهيزات ضرورى از آنان. اين نوع تقاضا نيز در واقع در طول درخواست از خداوند متعال قرار مى گيرد و ديگران فقط يك وسيله محسوب مى شوند؛ يعنى در اينجا هم دعا و درخواست اصلى ما از خداوند متعال است، اما در مرحله عمل و اجرا، ممكن است خداوند متعال چنين افرادى را وسيله برطرف ساختن نياز ما قرار بدهد.
تمايز نيازهاى مادّى و معنوى
در اينجا بهتر است براى آنكه خصوصيات دعا شونده و كسى كه انسان از او درخواست و تقاضايى مى نمايد، بهتر روشن و آشكار شود، نيازهاى مادى و معنوى را از يكديگر جدا كنيم ؛ پروردگار متعال بشر را به گونه اى خلق كرده است كه بسيارى از نيازهاى مادى او بدون دعا و درخواست، بلكه با اسباب و وسايلى كه خداوند متعال در اختيار او قرار داده است، برطرف مى شود. متاءسفانه اين امر موجب مى شود كه ما انسانهاى ظاهربين و دنياگرا، از خداوند متعال غافل شويم و به ماسواى او به نظر استقلالى نگاه كنيم.
غافل ازاينكه اين اسباب و وسايل را چه كسى، آفريده و در اختيار ما قرار داده است.
غافل ازاينكه اين وسايل باچه هدفى به مارسيده ودرچه راهى بايداز آنها استفاده كرد.
غافل از اينكه نيازهاى ما در نيازهاى مادى خلاصه نمى شوند بلكه اين نيازها مقدمه اى هستند براى رسيدن به اهدافى بالاتر و والاتر.
و غافل از اينكه...
اما در مورد نيازهاى روحى و معنوى، قضيّه اين چنين نيست، بلكه برطرف كردن اين نوع نيازها مستلزم ارتباط خاص و مستقيمى با پروردگار متعال مى باشد :
طهارت قلب و روح را چه كسى مى تواند به آدمى ببخشد؟
دل آرام و قلب مطمئن، چگونه به دست مى آيد؟
پى بردن به رازهاى هستى و دستيابى به معرفت حقيقى، چگونه حاصل مى شود؟
خروج از ظلمت به سوى نور چگونه است و به دست چه كسى است؟
بخشش گناهان و رهايى از آنها در اختيار و توان چه كسى است؟
در همان نيازهاى مادى چه كسى توفيق صحيح به دست آوردن، صحيح حفظ كردن و صحيح استفاده كردن را به انسان مى دهد؟
بينش صحيح براى صحيح زندگى كردن را چه كسى به انسان مى دهد؟
جهان پس از مرگ، از آنِ كيست و چه كسى مى تواند آمادگى براى آن جهان را به انسان ببخشايد؟
سعادت دنياوآخرت راچه كسى به انسان نشان مى دهد و آن را به آدمى مى بخشد؟و...
خلاصه، وقتى كه به مجموع نيازهاى مادى و معنوى نگاه مى كنيم، يك دعا شونده و اجابت كننده حقيقى بيشتر نمى يابيم ؛ قادر متعالى كه هستى از او و در اختيار اوست. پروردگارى كه همه خوبيها از او و همه سعادتها به دست اوست.
۳ - شرايط دعا
دعاى انسان به درگاه پروردگار متعال نيز خود بايد داراى شرايطى باشد :
اوّل آنكه :
دعا بايد داراى «محل و مورد» باشد؛ مثلاً اگر انسان در كنار آب قابل استفاده اى قرار داشته باشد، نمى تواند دعا كند كه خدايا! آبى به من برسان.
به عبارت ديگر انسان براى رسيدن به اهداف خود و برطرف ساختن نيازهاى خويش، بايد از تمام امكانات و اسباب و وسايل خدادادى استفاده نمايد و سعى نكند دعا را جايگزين آنها كند. و اين نكته ظريف و دقيقى است كه بسيارى در آن دچار افراط يا تفريط مى شوند.
عده اى آنچنان به اسباب و وسايل، معتقد مى شوند كه گويى هركارى را مى توان با آنها انجام داد و به چيز ديگرى نياز ندارند. و عده اى نيز به گمان خود آنچنان به دعا روى مى آورند كه بسيارى از امكانات و روشهاى معقول و مشروع را فراموش مى كنند، در حالى كه همان خدايى كه دعا كردن را براى آدمى قرار داده و انسان را امر به آن نموده است، انجام بسيارى از امور ديگر را هم براى انسان لازم كرده و انسان را به سوى انجام آنها فرا خوانده است. و اصولاً بايد گفت لازمه استجابت دعا، انجام دادن بعضى از كارها و ترك نمودن بعضى ديگر از كارها مى باشد؛ مثلاً وقتى كه به سيره پيامبر عظيم الشأن اسلامصلىاللهعليهوآله
نگاه مى كنيم، ملاحظه مى كنيم موقعى كه دشمنى قصدآن حضرت را مى كرد و جنگى پيش مى آمد اين چنين نبود كه آن حضرت و بقيه مسلمانها به خانه خود يا به مساجد بروند و فقط دعا كنند كه خدايا! دشمن را از ما برطرف فرما، بلكه آنها از تمام قوا و امكانات خود استفاده مى كردند، تمام تجهيزات نظامى خود را به كار مى بردند، از همه روشها و نقشه هاى جنگى استفاده مى كردند و... و آنگاه با دلى خاضع و خاشع به درگاه پروردگار مى آمدند و عرض مى كردند : خدايا! نصرت از تو است، ما با تمام امكانات و تجهيزات، چيزى نيستيم، خدايا! تو غلبه و نصرت را نصيب ما و شكست و ذلّت را نصيب دشمن فرما.
آنگاه ملاحظه مى كنيم كه در بسيارى از جنگها، پيروزيهايى نصيب مسلمانان شده كه از لحاظ ظاهرى هيچگونه تناسبى با امكانات و تجهيزات آنان نداشته است.
به هرحال، «درآميختن دعا و ساير امكانات با يكديگر»، كارى دقيق و ظريف است كه خود به معرفت و بينش خاصّى نياز دارد.
دوّم آنكه :
دعا بايد «خالص» باشد؛ يعنى خواندن خداوند متعال حقيقى باشد نه ظاهرى. در «دعاى روز يكشنبه» چنين آمده است : «وَاُخْلِصُ لَكَ دُعائى تَعَرُّضاً لِلاِْجابَةِ».
«براى تو دعايم را خالص كرده ام، باشد كه به اجابت برسد».
سوم آنكه :
انسان بايد «زمان و مكان» را در دعا رعايت نمايد، هرچند خواندن پروردگار متعال، اختصاص به زمان و مكان خاصى ندارد، اما اين خواندن و دعا كردن در بعضى از زمانها و مكانها، بسيار مناسبتر و شايسته تر است. و اين بدان خاطر است كه پروردگار متعال به بعضى از زمانها و مكانها شرافت و بركت خاصّى بخشيده و رحمت و فضل مخصوصى در آنها مقرر فرموده است ؛ مثلاً در طول سال، ايّامى مانند شب و روز جمعه، اعياد مباركه اسلامى، ولادت اولياى الهى، ماه مبارك رمضان و... از اهميّت ويژه اى برخوردار هستند، همانطور كه بعضى از مكانها مانند كعبه و مسجدالحرام، مسجدالنبى، محل دفن اولياى الهى، مكانهايى كه حوادث خاصّى در آنها اتفاق افتاده است و... داراى شرافت و ويژگى خاصّى براى دعا كردن مى باشند.
به عنوان مثال در دعاى شب بيست و يكم ماه رمضان - كه از شبهاى مبارك و بزرگ قدر محسوب مى شود - چنين آمده است :
«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ والِ مُحَمَّدٍ وَاَْقْسِمْ لى... دُعاءً تَبْسُطُ لى بِهِ الاِْجابَةَ فى هَذِهِ اللَّيْلَةِ وَفى هَذِهِ السّاعَةِ الساعَةِ الساعَةِ».
«بارالها! بر محمد و آل محمد درود فرست و در اين شب و در همين ساعت... دعا و خواندنى قسمت و نصيب من گردان كه به وسيله آن اجابت را بر من ارزانى فرمايى».
و در دعاى امام حسينعليهالسلام
در روز عرفه چنين آمده است :
«اَللّهُمَّ اجْعَلْنا فى هَذَا الْوَقْتِ مِمَّنْ سَئَلَكَ فَاَعْطَيْتَهُ».
«بارالها! مرا در اين وقت (روز عرفه) از كسانى قرار بده كه از تو درخواست نمودند، پس تو هم عطا نمودى».
و در مورد «مكان دعا» در عمل پانزدهم از اعمال حرم مطهر حضرت اباعبداللّه الحسينعليهالسلام
چنين مى خوانيم :
«اَللّهُمَّ... وَقَدْ جِئْتُ اِلى مَوضِعِ الدُّعاءَ وَضمانِكَ الاِْجابَة».
«بارالها!... من به مكانى آمده ام كه مخصوص دعا كردن است و تو استجابت دعا را در اين مكان (يعنى حرم مطهر حضرت اباعبداللّه الحسينعليهالسلام
ضمانت نموده اى».
البته بايد توجه كرد كه رعايت زمان و مكان در درخواست از ديگران نيز، در عرف عقلا، امرى رايج مى باشد.
«يا ضامِنُ!».
«اى تضمين كننده!».
يكى از مواردى كه پروردگار متعال ضمانت كننده آن است، پاسخ دادن به دعاى بندگان خود است كه در آيه شريفه (... اُدْعُونى اَسْتَجِبْ لَكُمْ... )
ذكر شده است.
آنچه مسلّم است اين است كه هيچگونه خللى در ضمانت پروردگار متعال راه ندارد، بلكه اگر كوتاهى باشد، از جانب ماست. بنابراين، بر ماست كه از اين ضمانت الهى، نهايت حسن استفاده را نماييم و از دعاى خالصانه به درگاه او كوتاهى نكنيم. و در واقع دعا را جزئى از اعمال و كردار زندگى خود قرار بدهيم. درباره ضمانت پروردگار متعال براى استجابت دعا، در «دعاى كميل» چنين آمده است :
«فَاِنَّكَ... اَمَرْتَهُمْ بِدُعائِكَ وَضَمِنْتَ لَهُمُ الاِْجابَةَ فَاِلَيْكَ يا رَبِّ نَصَبْتُ وَجْهى! وَاِلَيْكَ يا رَبِّ مَدَدْتُ يَدى فَبِعِزَّتِكَ اسْتَجِبْ لى دُعائى وَبَلِّغْنى مُناىَ وَلا تَقْطَعْ مِنْ فَضْلِكَ رَجائى!».
«پروردگارا!... تو بندگانت را به خواندن خودت امر نموده اى و استجابت را براى آنان ضمانت كرده اى، پس پروردگارا! رو به جانب تو نموده ام و به سوى تو دست نياز دراز كرده ام، پس به عزتت قسم! دعايم را مستجاب كن و مرا به آرزويم برسان و اميدم را از فضل خودت قطع مكن».
«يا مُجِيبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرّين!».
«اى پاسخ دهنده به دعاى درماندگان!».
يكى از دعاهايى كه پروردگار متعال پاسخ آن را مى دهد، دعاى افرادى است كه «مضطر» شده اند و هيچ چاره اى براى خود نمى يابند، همانگونه كه در قرآن كريم، پروردگار متعال در معرفى خود چنين مى فرمايد : (اَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ اِذا دَعاهُ وَيكْشِفُ السُّوَّءَ... ).
«چه كسى است هنگامى كه بيچارگان او را مى خوانند، پاسخ آنان را مى دهد و بديها را از آنان برطرف مى سازد؟».
مى توان گفت يكى از علل استجابت دعاى مضطرين، صداقت و اخلاصى است كه در آنان وجود دارد؛ يعنى حالت اضطرار، حالت روحى و قلبى آنان را به گونه اى نموده است كه خداى خود را خالصانه دعا مى كنند و واضح است كه دعاى خالصانه هم به هدف استجابت مى رسد. حال ببينيم «اضطرار» چيست و از آن كيست؟
«اضطرار»همان حالت درماندگى است كه انسان براى خود راه چاره اى نمى يابد و در طول زندگى، طبعاهركسى كم و بيش در مواردى به آن مبتلا مى شود. اما سخن را بالاتر از اين مى توان بردومى توان چنين گفت كه «اضطرار»يكى ازمراتب بلندانسانهاى بامعرفت است.
به عبارت ديگر : مردان الهى داراى آنچنان خواسته هاى والا و بالايى هستند كه براى رسيدن به آنها خود را كاملاً درمانده و مضطر مى بينند، اينجاست كه خالصانه دل به دعا برداشته و از حضرت حق تقاضاى يارى مى كنند در دعاى «يستشير» حضرت چنين مى فرمايند : «اَنْتَ الْمُجيبُ وَاَنَا الْمُضْطَرُّ؛ «بارالها! تو اجابت كننده هستى و من مضطر مى باشم».
در واقع مشكل ما اين است كه نسبت به چنين خواسته هايى آگاهى و معرفت نداريم و در نتيجه براى رسيدن به آنها هم، اضطرارى را احساس نمى كنيم. اما وقتى كه به ادعيه معصومين - سلام اللّه عليهم اجمعين - مراجعه مى كنيم، ملاحظه مى كنيم كه آن انسانهاى با عظمت، چگونه در مقابل پروردگار خويش، اظهار عجز و درماندگى مى كنند.
در «مناجات شعبانيه» چنين آمده است :
«فَقَدْ هَرَبْتُ اِلَيْكَ وَوَقَفْتُ بَيْنَ يَدَيْكَ مُسْتَكيناً لَكَ مُتَضَرِّعاً اِلَيْكَ».
«خدايا! به سوى تو گريخته ام و در مقابل تو ايستاده ام در حالى كه به تو نيازمندم و به سوى تو ناله و تضرع مى كنم... ».
«يا نِعْمَ الْمُجيبُ!».
«اى بهترين پاسخ دهنده!».
از گفته هاى قبل تا اندازه اى معناى اين جمله روشن مى شود : خداوند متعال بهترين پاسخ دهنده است ؛ زيرا پاسخهايى به انسان مى دهد كه هيچ موجودى قادر به دادن آنها نيست ؛ پاسخهايى به آدمى مى دهد كه انسان را به كمال و سعادت ابدى مى رساند؛ پاسخهايى كه انسان را از ساير پاسخ دهندگان، بى نياز مى سازد. خداوند متعال پاسخ دهنده اى است كه در ازاى پاسخ خود، بر انسان، منّت نمى گذارد و چشمداشتى هم به او ندارد. پاسخ دهنده اى است كه بهتر از دعاى انسان، پاسخ مى دهد و...
«يا خَيْرَ الْمَدْعُوّينَ!».
«اى بهترين خوانده شده!».
و خداوند بهترين دعا شونده است، از آن جهت كه در هر زمان و مكانى، مى توان او را خواند. از آن جهت كه براى هركار كوچك و بزرگى و سخت و آسانى، مى توان به درگاه او دعا كرد، از آن جهت كه دعا به درگاه او چيزى از انسان كم نمى كند و شخصيت انسان را تحقير نمى كند، بلكه نفس دعا به درگاه او بر كمالات و خوبيهاى انسان اضافه مى كند، از آن جهت كه اين دعا شونده بر استجابت هر دعايى قادر است و...
«يا داعِى!»
«اى دعوت كننده!».
«يا خَيْرَ داعٍ وَمَدْعُوٍّ!».
«اى بهترين دعوت كننده و دعوت شونده!».
«يا خَيْرَ مُجيبٍ وَمُجابٍ!».
«اى بهترين پاسخ دهنده و پاسخ گيرنده!».
پروردگار متعال فقط «دعا شونده و خوانده شده» نيست، بلكه خود نيز «دعوت كننده و خواننده» است. و در مقابل، همانگونه كه «پاسخ دهنده» است، «پاسخ گيرنده» نيز مى باشد. قبلاً درباره «مدعو و مجيب» بودن خداوند؛ يعنى خوانده شدن و پاسخ دادن خداوند متعال بحث شد. اينك ببينيم «داعى بودن و مجاب بودن» يعنى «دعوت كردن و پاسخ گرفتن» پروردگار چگونه است.
پروردگار متعال، دعوت كننده و انسان، پاسخ دهنده است. دعوت كردن به سوى چه چيزى و پاسخ دادن به چه چيز؟
خداوند متعال در سوره انفال، آيه ۲۴ چنين مى فرمايد :
(يا اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا اسْتَجِيبُوا للّهِِ وَلِلرَّسُولِ اِذا دَعاكُمْ لِما يُحْيِيكُمْ... ).
«اى ايمان آورندگان! هنگامى كه پروردگار و پيامبر، شما را به سوى چيزى كه شما را زنده مى كند فرا مى خوانند، استجابت نماييد... ».
پس دعوت خدا و پيامبر به سوى يك نوع «زندگى» مى باشد و پاسخ ما نيز بايد رفتن به سوى اين زندگى باشد. اين زندگى، كدام زندگى است؟ معلوم است كه خالق متعال، زندگى مادى و طبيعى را قبلاً به آدمى بخشيده است. و به دست آوردن دوباره آن، معنا ندارد، پس معلوم مى شود انسان فاقد آن زندگى است كه خدا و رسول، انسان را به سوى آن دعوت نموده اند و معلوم مى شود كه آن زندگى در مرتبه اى از علوّ و برترى قرار دارد كه تا آدمى به آن نرسد، زنده محسوب نمى شود.
به عبارت ديگر : در منطق قرآن كريم براى موجودى مانند انسان، زندگى مادى و طبيعى، حيات حقيقى به شمار نمى رود، بلكه زندگى واقعى همان است كه پروردگار متعال انسان را به سوى آن راهنمايى و دعوت نموده است و وقتى كه انسان به آن زندگى برسد، داراى احساسات و ادراكات تازه اى مى شود و به علوم و معارف جديدى دست مى يابد. در آن زندگى، انسان به رشد حقيقى مى رسد و از مرگ حقيقى نجات مى يابد. پس خداوند بهترين پاسخ گيرنده است به اين جهت كه پاسخ دادن به خداوند مستلزم رفتن به سوى حيات حقيقى و دستيابى به آن است.
بنابراين، بايد گفت كه «خواندن و پاسخ دادن» پروردگار متعال با انسان فرق اساسى و بنيانى دارد : ما خدا را مى خوانيم تا خداوند به ما چيزى بدهد و نياز ما برطرف شود و خداوند هم پاسخ ما را مى دهد تا خواسته ما برآورده شود و به نياز خود برسيم. اما هنگامى كه خداوند ما را مى خواند، باز هم براى آن است كه چيزى نصيب ما بشود و ما به كمالى دست بيابيم و هنگامى هم كه ما پاسخ خداوند را مى دهيم، باز هم براى آن است كه خود محتاجيم و مى خواهيم از بديها و نقايص، خارج بشويم. پس در هرصورت، خداوند متعال بخشنده است و ما نيازمند و محتاج.
فرق ديگر آنكه : خواندن ما ممكن است به سوى نقايص و بديها باشد و خود ندانيم، اما خواندن پروردگار به سوى خوبيها و كمالات است، هرچند باز هم ممكن است ما درك نكنيم. از مطالب گفته شده، همچنين معلوم شد كه خواندن و دعوت كردن خداوند به آن معناى مصطلح يعنى «دعا كردن براى رفع نياز»، معنا ندارد؛ زيرا در خداوند نقصى و نيازى نيست تا چيزى از كسى طلب نمايد.
«يا مَسْئُولُ!».
«اى درخواست شونده!».
«يا خَيْر الْمَسْئُولينَ!».
«اى بهترين درخواست شونده!».
«يا اَكْرَمَ مَسْئُولٍ سُئِلَ!».
«اى گراميترين درخواست شونده اى كه از او درخواست مى شود!».
اين جملات با جملاتى كه قبلاً درباره دعا گفته شد، قريب المعنى مى باشند؛ چه اينكه انسان معمولاً همراه دعا از خداوند «سئوال» و «درخواست» مى كند و معمولاً هر سئوال و تقاضايى را هم به وسيله دعا مطرح مى كند.
به عبارت ديگر : غرض از «خواندن خداوند»، «خواستن از خداوند» مى باشد؛ يعنى ما خدا را مى خوانيم تا به ما توجه نمايد و آنگاه خواسته ما را برآورده سازد به همين دليل، جملاتى كه در مورد سئوال، در «ادعيه» معصومينعليهمالسلام
آمده با جملاتى كه در مورد «دعا» آمده است، شبيه يكديگر مى باشند؛ مثلاً در «دعاى كميل»، حضرت اميرمؤمنانعليهالسلام
- چنين مى فرمايند : «اَللّهُم اِنّى اَسْئَلُكَ سئوال خاضِعٍ مُتَذَلِّلٍ خاشِعٍ... ».
«پروردگارا!من ازتو سئوال ودرخواست مى كنم باحالت خضوع وخشوع وافتادگى... ».
و در نماز حضرت رضاعليهالسلام
چنين آمده است :
«اَسْئَلُكَيااَحْسَنَمَنْسُئِلَوَيا خَيْرَ مَنْ دُعِىَ وَيا اَجْوَدَ مَنْ اَعْطى وَيا خَيْرَمُرْتَجى».
«از تو سئوال مى كنم اى بهترين سئوال شونده! و اى بهترين دعا شونده! و اى بخشنده ترين عطا كننده! و اى بهترين كسى كه به او اميد هست!».
و در «دعاى مشلول» است :
«اَسْئَلُكَ بِكُلِّ مَسْئَلَةٍ سَئَلَكَ بِها اَحَدٌ مِمَّنْ رَضيتَ عَنْهُ فَحَتَمْتَ لَهُ عَلَى الاِْجابَةِ».
«پروردگارا! از تو سئوال و درخواست مى كنم با هرسئوالى كه يكى از بندگان مورد رضايتت از تو كرد و تو هم اجابت را براى او مسلّم كردى».
به هرحال، به همان دلايلى كه قبلاً در مورد دعا گفته شد، خداوند متعال بهترين و كريمترين «مسؤ ول و درخواست شونده» است.
«يا مَنْ لا يُغَلِّطُهُ سئوال عَنْ سئوال!».
«اى كسى كه هيچ خواسته اى او را از خواسته اى ديگر باز نمى دارد!».
اين جمله نيز شبيه جمله : «يا من لا يشغله سمع عن سمع!» مى باشد.
«يا مُعْطِىَ الْمَسْئَلاتِ!».
«اى بخشنده خواسته ها و نيازها!».
و اين جمله نيز با جمله : «يا مُجِيْبَ الدَّعَواتِ!» قريب المعنى است.
در نماز حضرت امام موسى كاظمعليهالسلام
چنين آمده است :
«يامُنْزِلَنِعْمَتى!يامُفَرِّجَكُرْبَتى!وَيا قاضِىَ حاجَتى!اَعْطِنى مَسْئَلَتى بِلااِلهَاِلاّاَنْتَ!».
«اى فرو فرستنده نعمت اى باز كننده گرفتاريها و اى برآورنده حوائج، قسم به اينكه الهى جز تو نيست! درخواستم را بر من عطا كن».
دعا از ديدگاه آيات و ادعيه
اينك جنبه هاى ديگرى از بحث «دعا» را از ديدگاه آيات و ادعيه بررسى مى كنيم تا ان شاء اللّه اين بحث در حد خود، كامل شود.
پروردگار متعال از قول حضرت ابراهيمعليهالسلام
در قرآن كريم چنين مى فرمايد:
(...رَبَّنا وَتَقَبَّلْ دُعاءِ
).
«... پروردگارا! دعايم را قبول كن و بپذير».
اين سخن حضرت ابراهيمعليهالسلام
پس از آن است كه ايشان به درگاه الهى دعا نموده و از خداى خود چند چيز را طلب نموده اند. به عبارت ديگر : انسان قبولى دعا را هم بايد از خود خداوند طلب نمايد؛ يعنى چنين گمان نكند كه چون ما دعا كرديم، پس كار تمام است و مقصود حاصل مى شود؛ زيرا اگر دعاى انسان به درگاه الهى قبول نشود، آدمى به مقصود خود نخواهد رسيد.
نكته ديگر در اين زمينه آن است كه آدمى بايد در مورد قبولى و استجابت دعا، همه جوانب قضيه را در نظر داشته باشد تا دچار سوءتفاهم و سردرگمى نشود؛ مثلاً گاهى اوقات با وجود رعايت شرايط دعا، باز هم استجابتى حاصل نمى شود؛ زيرا تقاضاى انسان به جهاتى به مصلحت او نبوده است هرچند خود او نداند. اين مسئله نبايد خداى ناكرده موجب نااميدى يا دلسردى انسان بشود.
به عبارت ديگر : انسان نبايد خداوند را به خاطر خواسته خود بخواهد به طورى كه اگر خواسته اش برآورده نشد، از خداوند فاصله بگيرد و دور شود. بلكه بايد خواسته خود را به خاطر خداوند بخواهد و خداوند را فوق همه خواسته ها قرار بدهد.
در اينجا بايد گفت كه برخى از خواسته ها هميشه به مصلحت انسان مى باشند، لذا دعا در مورد آنها به هدف استجابت نزديكتر است ؛ مثلاً ايمان كامل، اخلاق الهى و انسانى، هدايت، عمل صالح، سعادت هردو جهان و... از امورى مى باشند كه امكان ندارد به مصلحت انسان نباشند، بنابراين، اگر ديگر شرايط دعا رعايت شود، استجابت در اين موارد، حتمى تر است.
نكته ديگر آنكه : چه بسا گاهى اوقات، دعاى انسان قبول و مستجاب مى شود اما انسان به دلايلى از آن غافل است ؛ مثلاً انسان دچار يك مشكل و گرفتارى مى شود و گمان مى كند كه حل اين مشكل به انجام فلان كار است، پس به درگاه الهى دعا مى كند و برطرف شدن مشكل خود را مى طلبد و انتظار دارد كه براى حلّ اين مشكل، فلان كارى كه مورد نظر او بوده، اتفاق بيفتد در حالى كه ممكن است حل اين مشكل وابسته به انجام امور ديگرى باشد كه انسان از آن غافل است ؛ مثلاً انسان به درگاه الهى دعا مى كند و از خداوند طلب سعادت و خوشبختى مى كند و در نزد خود گمان مى كند سعادتمند شدن به آن است كه در فلان كار، موفق شود و چون توفيقى در آن كار پيدا نمى كند، گمان مى كند دعايش مستجاب نشده است، در حالى كه امكان دارد خداوند توفيق انجام كارهاى ديگرى را نصيب او كرده باشد كه به مراتب از كار مورد نظر او بهتر مى باشند اما او از آنها غافل است. و اين به خاطر دلبستگى و عشقى است كه او نسبت به آن كار مورد نظر دارد در حالى كه در دعا بايد انسان خود را تسليم خواست پروردگار نمايد و خواست الهى را بر خواست خود مقدم بدارد.
نكته ديگر، درباره دعا به درگاه اولياى عظيم الشأن الهى مى باشد. بايد دانست كه پروردگار متعال در ميان مخلوقات خود، موجوداتى را خلق نموده كه از مقام و منزلتى خاص برخوردار مى باشند. به عبارت ديگر : اين افراد، اشعه هاى خاصّى از نور قدس پروردگار مى باشند. بنابراين، دعا و درخواست از درگاه اين بزرگواران، چيزى مستقل از دعا به درگاه الهى نمى باشد؛ چه اينكه اين بزرگان در واقع درى از درهاى رحمت و فيض بى كران الهى مى باشند.
در «زيارت حضرت اباعبداللّه الحسينعليهالسلام
در نيمه رجب» چنين مى خوانيم:
«اَشْهَدُ اَنَّكَ تَسْمَعُ الْكَلامَ وَتَرُدُّ الْجَوابَ».
«گواهى مى دهم كه شما سخن را مى شنويد و پاسخ مى دهيد».
و در عمل شانزدهم از اعمال حرم مطهر آن سيد شهيدان چنين آمده است :
«يا اَبا عَبْدِاللّهِ! اَشْهَدُ اَنَّكَ تَشْهَدُ مَقامى وَتَسْمَعُ كَلامى وَاَنَّكَ حَىُّ عِنْدَ رَبِّكَ تُرْزَقُ فَاسْئَلْ رَبَّكَ وَرَبّى فى قَضاءِ حَوائِجى».
«يا اباعبداللّه! گواهى مى دهم كه شما شاهد جايگاه من هستى و سخنم را مى شنوى و نزد خداى خود، زنده و روزى داده مى شوى، پس از خداى خود و خداى من برآورده شدن حوايجم را خواستار باش». و در يكى ديگر از اعمال آن حرم مطهر همانگونه كه قبلاً گفته شد چنين آمده است :
«اَللّهُمَّ... وَقَدْ جِئْتُ اِلى مَوْضِعِ الدُّعاءِ وَضَمانِكَ الاِْجابَةَ».
«بارالها!... من به جايگاه دعا كه اجابتش را در اينجا تضمين نموده اى، آمده ام».
و در زيارت حضرت اباالفضل العباسعليهالسلام
در روز عرفه چنين آمده است :
«اَللّهُمَّ... وَاقْلِبْنى بِهِمْ مُفْلِحاً مُنْجِحاً مُسْتَجاباً دُعائى».
«بارالها!... به سبب محمدوآل محمد، مرارستگاروكامروانماودعايم رامستجاب فرما».
و در دعاى بعد از زيارت حضرت امام رضاعليهالسلام
آمده است :
«وَاَبْلِغْ اَئِمَّتِى سَلامى وَدُعائى وَشَفِّعْهُمْ فى جَميعِ ما سَئَلْتُكَ».
«پروردگارا! سلام و دعايم را به امامانم برسان و ايشان را در تمام چيزهايى كه از تو درخواست نمودم، شفيع قرار ده».
ودرعمل چهاردهم ازاعمال حرم مطهرحضرت امام حسينعليهالسلام
چنين آمده است :
«لَمْ يَتَوَسَّلِ الْمُتَوَسِّلُونَ اِلَى اللّهِ بِوَسيِلَةٍ هِىَ اَعْظَمُ حَقّاً وَلا اَوْجَبُ حُرْمَةً وَلا اَجَلُّ قَدْراً عِنْدَهُ مِنْكُمْ اَهْلَ الْبَيْتِ».
«متوسل شدگان به خداوند متعال به وسيله اى كه از شما اهل بيت حقى بزرگتر و احترامى واجب تر و منزلتى بالاتر داشته باشد، توسل نجسته اند».
و در زيارت حضرت وليّعصر صاحب الزمان - عجل اللّه تعالى فرجه الشريف - چنين آمده است :
«اَسْئَلُكَيامَولاىَ!اَنْ تَسْئَلَ اللّهَ تَبارَكَ وَتَعالى فى صَلاحِ شأنى وَقَضاءِ حَوائِجى».
«اى مولاى من! از تو مى خواهم كه صلاح مرا و برآورده شدن حاجتهايم را از خداوند تبارك و تعالى خواستار باشى».
و در دعاى شريف ندبه آمده است :
«وَهَبْ لَنا رَاءفَتَهُ وَرَحْمَتَهُ وَدُعائَهُ... وَاجْعَلْ... دُعائَنا بِهِ مُسْتَجاباً».
«پروردگارا! رحمت و راءفت و دعاى حضرت صاحب را نصيب ما گردان... و به سبب آن حضرت، دعاهاى ما را مستجاب فرما».
در اينجا بايد دانست كه دعا به درگاه الهى با هركلام و بيانى جايز است و انسان مى تواند هر آنچه را كه در دل دارد، با خداى خود در ميان بگذارد، اما اگر آدمى پروردگار متعال را به روش اولياى الهى و با بيان آنان بخواند، بسيار مناسب تر و شايسته تر مى باشد. چه اينكه آنان كه اهل معرفت هستند و خداى را به خوبى شناخته اند، بهتر مى دانند كه چگونه بايد با خداوند سخن گفت و چگونه به درگاه او دعا كرد و چه چيزهايى را از خداوند تقاضا كرد. اينجاست كه آدمى بايد به درياى موّاج ادعيه معصومينعليهمالسلام
روى آورد و با زبان آنان با خداى خود سخن بگويد و با كلام ايشان از خداوند متعال درخواستهاى خود را طلب نمايد.
در«دعاى ام داوود»- كه درنيمه رجب خوانده مى شود - دراين باره چنين آمده است :
مَلائِكَتِكَ وَاَنْبِيائِكَ وَرُسُلِكَ وَاَهْلِ طاعِتكَ... وَاجْعَلْهُمْ اِخْوانى فِيكَ وَاَعْوانى عَلى دُعائِكَ اَللّهُمَّ اِنّى اَسْتَشْفِعُ بِكَ اِلَيْكَ... وَبِاَهْلِ طاعَتِكَ اِلَيْكَ وَاَسْئَلُكَ اللّهُمَّ بِكُلِّ ما سَئَلَكَ بِهِ اَحَدٌ مِنْهُمْ مِنْ مَسْئَلَةٍ شَريْفَةٍ غَيْرِ مَرْدُودَةٍ وَبِما دَعَوْكَ بِهِ مِنْ دَعْوَةٍ مُجابَةٍ غَيْرِ مُخَيَّبَةٍ».
«بارالها! بر... ملائكه و انبيا و پيامبران و كسانى كه اهل فرمانبردارى از تو هستند، درود فرست... و آنان را در راه خودت برادران من قرار ده و ايشان را ياوران من براى دعاى خودت قرار بده. بارالها! من به وسيله تو و به وسيله اهل طاعتت، به سوى تو طلب شفاعت مى كنم. بارالها! من از تو درخواست مى كنم به هردرخواستى كه يكى از اهل طاعتت از تو درخواست نمود و آن درخواست شريف رد نشده. و از تو طلب مى كنم به هر آن چيزى كه يكى از اهل طاعتت تو را به آن چيز خواند، آن هم خواندنى كه به اجابت رسيد و نااميدى در آن نبود».
مطلب ديگرى كه قابل ذكر است آن است كه انسان بايد براى «دعا»، حساب خاصى در زندگى خود باز كند و اهميت ويژه اى براى آن قايل شود. هرچند كه قبلاً گفته شد دعا هم يكى از وسايل و امكاناتى است كه خداوند در اختيار بشر قرار داده تا براى رسيدن به اهداف خود از آن استفاده نمايد، اما بايد توجه كرد كه مقام و منزلت و قدرت و اهميت اين وسيله با ديگر وسايل، بسيار متفاوت است. به طورى كه مى توان آن را در راءس ديگر وسايل و امكانات قرار داد. براى همين، ملاحظه مى كنيم كه حضرت علىعليهالسلام
در دعاى شريف «كميل»، «دعا» را تنها مايملك و تنها دارايى خود مى دانند :
«يا سَريعَ الرِّضا! اِغْفِرْ لِمَنْ لا يَمْلِكُ اِلا الدُّعا».
«اى آنكه به سرعت راضى مى شوى، مغفرت خودت را نصيب كسى كن كه جز دعا چيزى ندارد».
و اين نشان مى دهد كه ارتباط آن بزرگان با دعا و شناخت آنان از دعا با ديگران بسيار متفاوت است، چه اينكه آنان به حقيقت دعا دست يافته اند و به پيوندى عميق و ناگسستنى با دعا شونده ؛ يعنى خداوند هستى بخش، رسيده اند.
مطلب ديگر آنكه قبلاً گفته شد كه دعا براى رسيدن به حوائج و نيازها مى باشد، اما بايد دانست كه براى اولياى الهى، خودِ دعا فى نفسه لذتبخش است ؛ يعنى جداى از آن درخواستهايى كه در ضمن دعا مطرح مى شود، نفس سخن گفتن و راز و نياز كردن با معبود و معشوق، خود مطلوب است. براى همين، حضرت زين العابدينعليهالسلام
در «مناجاة المطيعين للّه» چنين مى فرمايند :
«اَللّهُمَّ... مَتِّعْنا بِلَذيذِ مُناجاتِكَ».
«بارالها!... ما را از لذت مناجات با خودت برخوردار بفرما».
و در «مناجاة المريدين» چنين مى فرمايند :
«وَفى مُناجاتِكَ رُوحِى وَراحَتى».
«آرامش و راحتى من در مناجات با تو است».
به هرحال، به خاطر تمام اين ويژگيهايى كه براى دعا گفته شد، بايد همصدا با «مناجاة الذاكرين» چنين گفت :
«اِلهِى... مِنْ اَعْظَمِ النِّعَمِ عَلَيْنا... اِذْنُكَ لَنا بِدُعائِكَ».
«پروردگارا!... از بزرگترين نعمتهاى تو بر ما اين است كه به ما اجازه خواندن و دعا كردنت را داده اى... ».
و در پايان، سخن را با كلامى از حضرت سيدالساجدين زين العابدين - عليه آلاف التّحية والسلام - به آخر مى بريم :
«اِلهى! كَيْفَ اَدْعُوكَ وَاَنَا اَنَا وَكَيْفَ اَقْطَعُ رَجائى مِنْكَ وَاَنْتَ اَنْتَ».
«بارالها! چگونه تو را بخوانم در حالى كه من، منم؟ و چگونه اميدم را از تو قطع كنم در حالى كه تو، توئى؟».
شناخت و معرفت بارى تعالى
(۸۶) «يا خَيْرَ مَعْرُوفٍ عُرِفَ!».
«اى بهترين شناخته شده!».
(۵۲) «يا سُرُورَ الْعارِفينَ!».
«اى مايه سرور و شادمانى عارفان!».
(۹۹) «يا مَنْ هُوَ مُنْتَهى هِمَمِ الْعارِفينَ!».
«اى نهايت همت عارفين!».
(۶۳) «يا مَنْ لا يَبعُدُ عَنْ قُلُوبِ الْعارِفينَ!».
«اى كسى كه از قلب كسانى كه تو را مى شناسند، دور نيستى!».
(۵۵) «يا مَنْ لا تُدْرِكُ الاَْفْهامُ جَلالَهُ!».
«اى كسى كه جلالت را، فهم، درنمى يابد!».
(۵۵) «يا مَنْ لا تَنالُ الاَْوْهامُ كُنْهَهُ!».
«اى كسى كه وهم را به ذاتت راهى نيست!».
(۷۱) «يا مَنْ لَهُ كَمالٌ لا يُدْرَكُ!».
«اى كسى كه كمالش قابل دستيابى نيست!».
(۸۸) «يا مَنْ لا تَحْوِيْهِ الْفِكَرُ!».
«اى كسى كه افكار به او دست نمى يابند!».
در تفسير آيه شريفه :
(وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالاِْنْسَ اِلاّ لِيَعْبُدونِ).
«خلق نكردم جن و انس را مگر براى آنكه عبادت كنند مرا».
گفته شده است كه غرض از «لِيَعْبُدُونِ»، «ليعرفون» مى باشد؛ يعنى عبادت كنند تا به معرفت الهى نايل شوند. بنابراين، غرض نهايى از خلقت آدمى آن است كه انسان به معرفت خداوند متعال برسد. حال ببينيم اين معرفت پروردگار، چيست كه رسيدن به آن، غرض اصلى و نهايى خلقت قرار گرفته است.
بايد گفت كه «معرفت بارى تعالى»جز با«رسيدن» به پروردگار متعال، حاصل نمى شود. و رسيدن به حق تعالى نيز جز با دستيابى به اوصاف الهى (آن مقدارى كه در حد و شأن آدمى است) به دست نمى آيد. و از آنجايى كه صفات الهى، بهترين، بالاترين، والاترين و كاملترين هستند، بنابراين، معرفت الهى و عارف شدن به «اللّه» به معناى دارا شدن بهترين خصوصيات و اوصاف مى باشد. و اين همان سعادتى است كه تمام آدميان به دنبال آن مى باشند. در واقع تمام انسانها در پى به دست آوردن «بهترينها» و «كاملترينها» هستند، هرچند ممكن است در تشخيص مصاديق، اشتباه نمايند (كه اكثرا هم، چنين است). و يكى از رسالتهاى مهم انبيا، همين معرفى مصاديق حقيقى خوبيها و برتريها بوده است.
بنابراين، «معرفت» به خداوند متعال صرفا يك «دانستن» كه با آموزش و تعليم و تعلّمهاى معمولى به دست مى آيد نيست، بلكه يك «داشتن» است كه با تلاشهاى مخصوص و اعمال ويژه اى كه «عبادت الهى» نام دارد، حاصل مى گردد.
«يا خَيْرَ مَعْرُوفٍ عُرِفَ!».
«اى بهترين موجود شناخته شده!».
چرا خداوند متعال بهترين شناخته شده و بهترين معروف مى باشد؟ در پاسخ بايد گفت : علت آن است كه از شناخت اين معروف، چيزى براى عارف حاصل مى شود كه از شناخت هيچ معروف ديگرى، چنين چيزى حاصل نمى شود.
به عبارت ديگر : هركس كه نسبت به چيزى معرفت پيدا مى كند به ثمره اى متناسب با آن معرفت دست مى يابد، حال ثمره و فايده اى كه از معرفت خداوند متعال براى آدمى حاصل مى شود، ثمره اى انحصارى مى باشد كه از هيچ معرفت ديگرى به دست نمى آيد.
«يا سُرُورَ الْعارِفينَ!».
«اى مايه سرور و شادمانى عارفان!».
«سرور»، زمانى براى آدمى حاصل مى گردد كه انسان به خواسته هاى خويش نايل گردد؛ مثلاً كسى كه رسيدن به مقامى (علمى يا سياسى يا... ) خواسته اوست، با دستيابى به آن مقام، مسرور مى گردد. و يا اهل دنيا كه دنيايشان خواسته نهايى شان مى باشد، زمانى به مسرت مى رسند كه به دنياى خود رسيده باشند.
و اما عارف باللّه از آنجايى كه تحقق تمام خواسته هاى خود را در خداى خود مى بيند و خدايش براى او تمام خواسته اش مى باشد، بنابراين، مايه سرور او هم پروردگارش مى باشد. براى همين، ملاحظه مى كنيم كه اهل معرفت، هيچگاه از امورى كه رنگ الهى ندارند، مسرور نمى شوند، هرچند آن امور بسيار بزرگ و چشمگير جلوه نمايند، اما چيزهايى كه رنگ و بوى الهى دارند، موجب مسرت آنان مى شوند، هرچند آن چيزها حقير و كوچك بنمايند.
به هرحال، اين قضيه محك خوبى است براى آنكه آدمى، خود را بهتر بشناسد و ببيند كه با چه چيزى خوشحال يا ناراحت مى شود. و به همين جهت است كه در «مناجاة الذاكرين»، حضرت از هر سرورى كه منشاء غيرالهى دارد، استغفار مى نمايند و در واقع آن را گناه بزرگى براى خود مى دانند :
«وَاسْتَغْفِرُكَ... مِنْ كُلِّ سُرُورٍ بِغَيْرِ قُرْبِكَ».
«بارالها! براى هر سرورى كه جز با قرب و نزديكى به تو برايم حاصل شود، طلب مغفرت مى كنم».
«يا مَنْ هُوَ مُنْتَهى هِمَمِ الْعارِفينَ!».
«اى كسى كه نهايت همّت و خواسته عارفان هستى!».
همّت انسان نيز هميشه به چيزى تعلق مى گيرد كه مورد علاقه اوست. و از آنجايى كه تمام علاقه اهل معرفت مربوط به پروردگار متعال است. بنابراين، نسبت به هيچ چيز ديگرى جز خداى خود همت نمى گمارند. در واقع اهل معرفت غيرخدا را پست تر و ناچيزتر از آن مى بينند كه همّ خود را مصروف آن نمايند. و همين همت عالى موجب مى شود كه هيچ چيز نتواند آنان را از خدايشان منحرف نمايد.
«يا مَنْ لا يَبْعُدُ عَنْ قُلُوبِ الْعارِفينَ!».
«اى كسى كه از دل آنانكه تو را مى شناسند دور نيستى!».
انسان نسبت به چيزى كه آن را «مى شناسد»، نزديك و از چيزى كه برايش «مجهول» است، دور مى باشد.
و «قلب» هم محل حقيقى ادراكات و معارف آدمى و در نتيجه محل دورى و نزديكى انسان از امور ديگر است.
بنابراين، كسى كه به خداوند متعال معرفت دارد، قلبش به او نزديك و كسى كه فاقد معرفت است، قلبش از او دور مى باشد. و از آنجايى كه دوچيز متضاد در قلب آدمى نمى گنجد، بنابراين، بايد گفت كه اهل معرفت توجه قلبى خود را از غيرخدا سلب مى كنند تا مبادا غيرخدا در قلبشان جايگزين شود.
«يا مَنْ لا تُدْرِكُ الاَْفْهامُ جَلالَهُ!».
«اى كسى كه فهم، بزرگىِ منزلتش را در نيابد!».
«يا مَنْ لا تَنالُ الاَْوْهامُ كُنْهَهُ».
«اى كسى كه وهم، به ذاتش راه نيابد!».
«يا مَنْ لَهُ كَمالٌ لا يُدْرَكُ!».
«اى كسى كه كمالش درك نشود!».
«يا مَنْ لا تَحْوِيْهِ الْفِكَرُ!».
«اى كسى كه فكر به او نرسد و او را درنيابد!».
همانگونه كه قبلاً اشاره شد، استعداد و توانايى آدمى در معرفت پروردگار متعال تا حد معيّنى مى باشد به عبارت ديگر : مرتبه اى از شناخت خداوند هست كه مختص به خود اوست و دست غير او از آن مرتبه كوتاه است. حتى پيامبران بزرگ و ملائكه مقربين را به آن مرتبه راهى نيست. و اين نه بدان خاطر است كه اين افراد در شناخت پروردگار متعال كوتاهى نموده و استعداد آنان به فعليت نرسيده است بلكه از آن جهت است كه عظمت خداوند متعال بالاتر از آن است كه غير او را به او راهى باشد. اين مرتبه غيرقابل شناخت، مرتبه «كنه و ذات» الهى است. غيرقابل شناخت بودن اين مرحله نيز بدان علت است كه هيچ موجودى غير از پروردگار متعال نمى تواند صاحب و داراى «ذات» الهى بشود تا نسبت به آن عارف و عالم گردد. و همانطور كه قبلاً گفته شد تا انسان داراى چيزى نباشد، نمى تواند نسبت به آن معرفت داشته باشد.
اما در مورد صفات الهى چنين نيست، بلكه انسان مى تواند به اين صفات نايل شود و داراى صفاتى الهى گردد.
به هرحال، انسان درباره معرفت الهى نبايد دچار «افراط و تفريط» بشود؛ يعنى نبايد گمان كند كه نسبت به پروردگار متعال، جاهل مطلق است و هيچ راهى و امكانى براى دستيابى به معرفت الهى وجود ندارد، بلكه بايد دانست كه اين راه و امكان براى آدمى وجود دارد و خداوند متعال، هم در درون، چنين استعداد و توانايى را به انسان بخشيده است و هم در برون، انبيا و پيامبران را براى شناساندن اين راه و چگونگى پيمودن آن، فرستاده است و اصولاً سعادت و كمال آدمى هم در گرو پيمودن اين راه است. و با پيمودن اين راه است كه انسان مى تواند به بهترينها و برترينها و بالاترينها و در يك كلام به «كمال نهايى» و مطلق دست يابد.
اما از سوى ديگر هم، انسان نبايد گمان كند كه با دانستن چهار كلمه از علوم يا انجام برخى اعمال و عبادات به ذات مقدس الهى راه پيدا كرده. و خداوند آن است كه او مى پندارد و تصور مى نمايد و گاه نيز چندان در اين غرور خيالى فرو رود كه دچار انحرافات فكرى و عملى گردد و يا حتى ادعاى خدايى بنمايد.
درباره اين مرتبه از شناخت و معرفت پروردگار متعال، در دعاى «روز عرفه» چنين مى فرمايد :
«يا مَنْ لا يَعْلَمُ كَيْفَ هُوَ اِلاّ هُوَ! يا مَنْ لا يَعْلَمُ ما هُوَ اِلاّ هُوَ! يا مَنْ لا يَعْلَمُهُ اِلاّ هُوَ!».
«اى خدايى كه نمى داند او چگونه است مگر او! اى كسى كه جز او نمى داند او چيست، اى كسى كه نسبت به او علم ندارد مگرخود او!».
معرفت در ديگر آيات و روايات
اينك اين مبحث را در ديگر دعاها دنبال مى كنيم :
يكى از امور لازم براى كسب معرفت الهى، «درخواست و طلب» از خود پروردگار متعال است. در دعاى «روز عرفه» چنين آمده است : «مِنْكَ اَطْلُبُ الْوُصُولَ اِلَيْكَ».
«از تو مى خواهم كه مرا به خودت برسانى».
و در «مناجاة العارفين» چنين آمده است : «اِلهى... وَاجْعَلْنا مِنْ اَخَصِّ عارِفيك».
«پروردگارا! مرا از خاص ترين عارفانت قرار ده».
و در «مناجاة المحبين» نيز شبيه اين عبارت آمده است : «اِلهى فَاجْعَلْنا مِمَّن.... خَصَصْتَهُ بِمَعْرِفَتِك».
«بارالها! مرا از كسانى كه براى معرفت خودت اختصاص داده اى قرار ده».
و در «دعا در غيبت امام زمانعليهالسلام
» است ؛ «اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَك ؛ پروردگارا! خودت را به من بشناسان».
علت اين امر نيز واضح است ؛ زيرا اين خداى متعال است كه بايد توفيق و توانايى و استعداد هركارى را به انسان ببخشد، خصوصا در اين مورد كه قضيّه ارتباط خدا و بنده در ميان است و طرف اصلى انسان در اين مورد، خود پروردگار متعال مى باشد.
اما در اين ميان عده اى به لحاظ جهل يا غرور به گونه اى ديگر با مسئله خداشناسى برخورد مى كنند به اين ترتيب كه گويى خداوند - نعوذ باللّه - يكى از جمادات است كه مى خواهند بر روى آن تحقيق نمايند پس آن را به زير تحقيق خود كشيده و مدتى هم بر روى آن كار مى كنند، سپس تحقيق خود را پايان يافته تلقى نموده، و آن را به كنارى مى گذارند. و يا اگر هم ادامه دهند با همين روحيه كار را دنبال مى كنند. اين افراد در طول كار به اصطلاح علمى خود، هميشه يك نوع احساس اِشرافيت و تفوّق نسبت به خداوند متعال دارند؛ يعنى خود را برتر از موضوع مورد بررسى خويش مى پندارند، اين گونه افراد گاهى اگر چهار كلمه به طرفدارى از خداوند سخن بگويند يا بنويسند، خود را طلبكار و خدا را تا آخر عمر بدهكار خويش مى دانند به طورى كه گمان مى كنند اگر زحمات آنان نبود، خداى را در اين جهان جايى نبود.
به هرحال، منظور از اين سخنان اين نيست كه انسان نبايد علوم مربوط به شناخت خداوند را فرا بگيرد بلكه منظور آن است كه انسان بايد تلاش نمايد كه اين علوم براى او چراغ باشند نه حجاب و اين جز با توفيقات الهى ميسر نيست.
و شايد اشاره به همين مطلب داشته باشد اين جمله از «مناجاة العارفين» كه مى فرمايد :
«وَلَمْ تَجْعَلْ لِلْخَلْقِ طَريقاً اِلى مَعْرِفَتِكَ اِلاّ بِالْعَجْزِ عَنْ مَعْرِفَتِكَ».
«براى آدميان راهى به سوى معرفت خود قرار ندادى مگر به اظهارعجز از معرفت».
يعنى تا زمانى كه انسان بخواهد مغرورانه و خودسرانه به معرفت الهى نايل شود، راه به جايى نخواهد برد، اما اگر به حقيقت امر آگاه شد و خود را براى اين كار عاجز يافت و از خداى خويش تقاضاى دستگيرى و كمك نمود، آنگاه به يارى پروردگار متعال مى تواند به اين مقصود نايل گردد.
بنابراين، معرفت الهى «نورى» است كه بايد از سوى خداوند متعال بر دلها تابانده شود و آدمى را از ظلمات بى معرفتى نجات دهد. در «دعاى روز عرفه» حضرت اباعبداللّهعليهالسلام
چنين مى فرمايد :
«اَنْتَ الَّذى اَشرَقْتَ الاَْنْوارَ فى قُلُوبِ اَوْلِيائِكَ حَتّى عَرَفُوكَ وَوَحَّدُوكَ».
«اين توئى كه نورها را بر قلب و دل دوستان و اولياى خود تاباندى تا اينكه آنان تو را شناختند و يگانه و يكتا دانستند».
و در «مناجات شعبانيه» آمده است :
«اِلهى وَاَلْحِقْنى بِنُورِ عِزِّكَ الاَبْهَجِ فَاَكُونَ لَكَ عارِفاً وَعَنْ سِواكَ مُنْحَرِفاً».
«بارالها! مرا به نور بهجت آور خود ملحق كن تا اينكه تو را عارف شوم و از غير تو روى گردان و منحرف گردم».
و در «مناجاة الزاهدين» است :
«وَاَتْمِمْ لَنا اَنْوارَ مَعْرِفَتِكَ».
«نورهاى معرفتت را براى ما كامل فرما».
مطلب ديگر در باب معرفت الهى آن است كه انسان بايد خود را در طريق اهل معرفت قرار دهد و در مكتب آنان پرورش يابد و با يارى آنان در كسب معرفت الهى كوشش نمايد ودر راءس اهل معرفت معصومين - سلام اللّه عليهم اجمعين - مى باشند.
در زيارت اوّل جامعه چنين آمده است :
«اَلسَّلامُ عَلى مَحالِّ مَعْرِفَةِ اللّهِ».
«سلام بر كسانى كه جايگاه معرفت خداوند هستند».
و در چند سطر بعد چنين آمده است :
«مَنْ عَرَفَهُمْ فَقَدْ عَرَفَ اللّهَ وَمَنْ جَهِلَهُمْ فَقَدْ جَهِلَ اللّهَ».
«هركس آنان (انبيا و اوصيا) را شناخت، خداوند را شناخته و آنكه آنان را نشناسد، خداى را نشناخته است».
اينان كسانى هستند كه راه را پيموده و به وصال حق نايل گشته اند. اينان كسانى هستند كه خداوند متعال براى شناساندن خود، آنان را به سوى بندگانش فرستاده است تا با زبان بندگان با آنان سخن بگويند و مانند آنان زندگى نمايند و طريق حق و مقصود نهايى را به بندگان معرفى كنند.
حال براى آنكه مقدارى به كيفيت معرفت اين اولياى الهى پى ببريم، كافى است به چند جمله از «دعاى روز عرفه» از حضرت سيدالشهداءعليهالسلام
توجه نماييم :
رَدُّدى فىِ الاْثارِ يُوجِبُ بُعْدَ الْمَزارِ، فَاجْمَعْنى عَلَيْكَ بِخِدْمةٍ تُوصِلُنى اِلَيْكَ، كَيْفَ يُسْتَدَلُّ عَلَيْكَ بِما هُوَ فى وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ اِلَيْكَ، اَيَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ ما لَيْسَ لَكَ حَتّى يَكُونَ هُوَ الْمُظِهرَ لَكَ.
مَتى غِبْتَ حَتّى تَحتاجَ اِلى دَليلٍ يَدُلُّ عَلَيْكَ وَمَتى بَعُدْتَ حَتّى تَكُونَ الاْثارُ هِىَ الَّتى تُوصِلُاِلَيْكَ عَمِيَتْ عَيْنٌ لا تَراكَ عَلَيْها رَقيباً وَخَسِرَتْ صَفْقَةُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّكَ نَصيباً.
اِلىَ الاْثارِ فَاَرْجِعْنى اِلَيْكَ بِكِسْوَةِ الاَْنْوارِ وَهِدايَةِ الاْ ستبْصارِ حَتّى اَرْجِعَ اِلَيْكَ مِنْها كَما دَخَلْتُ اِلَيْكَ مِنْها مَصُونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ اِلَيْها وَمَرْفُوعَ الْهِمَّةِ عَنْ اِلاِْعْتِمادِ عَلَيْها اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَىٍ قَديرٌ».
«بارالها! جستجوى من در ميان آثارت براى رسيدن به تو، موجب دورى ديدار و مشاهده تو مى شود، پس مرا به كار و خدمتى موفق بدار كه موجب وصال تو شود. خدايا! چگونه استدلال شود بر تو به وسيله چيزى كه خود در وجودش به تو نيازمند است؟ آيا (كار بدانجا رسيده است كه) براى غير تو ظهورى بالاتر از تو وجود دارد تا آن غير، مظهر و آشكار كننده تو باشد؟
خدايا! چه موقع پنهان و غايب بوده اى تا نياز باشد دليلى بر تو دلالت نمايد. و چه موقع، دور بوده اى تا لازم باشد آثارت رساننده به سوى تو باشند؟ كور باد! چشمى كه تو را نمى بيند در عين حالى كه تو مراقب و نظاره گر او هستى و بى بهره باد! معامله بنده اى كه بهره اى از عشق و محبت تو نيافت.
بارالها! امر نمودى كه به آثارت رجوع شود، اما مرا به وسيله تجلى انوارت و به وسيله راهنمايى مشاهده كردن و ديدن، به سوى خودت رجوع ده، تا بى توجه به آن آثار و پشت كرده به آنها به سوى تو آيم ؛ به گونه اى كه بر تو وارد شوم و به تو دست يابم در حالى كه ضمير و درونم بى نياز از توجه به آن آثار باشد و همتم بالاتر از اعتماد و تكيه بر آنها باشد. همانا كه تو بر هرچيزى قادرى».
و در جاى ديگر از همان دعاست :
«اَنْتَ الَّذى تَعَرَّفْتَ اِلَىَّ فى كُلِّ شَى ءٍ فَرَاءَيْتُكَ ظاهِراً فى كُلِّ شَى ءٍ».
«پروردگارا! تو همانى كه خود را در هرچيز به من شناساندى پس من هم تو را در همه چيز به روشنى ديدم».
و در دعاى «ابى حمزه ثمالى» حضرت زين العابدينعليهالسلام
چنين مى فرمايد :
«بِكَ عَرَفْتُكَ وَاَنْتَ دَلَلْتَنى عَلَيْكَ وَدَعَوْتَنى اِلَيْكَ وَلَوْ لا اَنْتَ لم اَدْرِ ما اَنْتَ».
«به وسيله تو، تو را شناختم و تو مرا به سوى خودت دلالت نمودى و تو مرا به سوى خودت خواندى و اگر اين لطف و عنايت تو نبود، من نمى دانستم كه تو چه هستى».
خداوند به انسان نزديك است
(۴۴) «يا قَريِبُ!».
«اى نزديك!».
(۴۵) «يا اَقْرَبَ مِنْ كُلِّ قَريبٍ!».
«اى كه از هر نزديكى، نزديكتر هستى!».
(۴۶) «يا قَرِيباً غَيْرَ بَعيدٍ!».
«اى نزديك بدون دورى!».
(۷۸) «يا مَنْ هُوَ قَرِيبٌ غَيْرُ بَعيدٍ!».
«اى كسى كه نزديك است بدون دورى و فاصله!».
(۵۱) «يا نِعْمَ الْقَريبُ!».
«اى بهترين نزديك!».
(۳۵) «يا مَنْ هُوَ فى عُلُوِّهِ قَرِيبٌ!».
«اى كسى كه در عين برترى و والايى نزديك هستى!».
(۸۲) «يا مَنْ دَنى فى عُلُوِّهِ!».
«اى كسى كه نزديك هستى در عين بلندمرتبگى!».
(۸۲) «يا مَنْ عَلى فى دُنُوِّهِ!».
«اى كسى كه در عين نزديكى بلندمرتبه و والا هستى!».
(۳۵) «يا مَنْ هُوَ فى قُرْبِهِ لَطيفٌ!».
«اى كسى كه در نزديكى خود، نافذ و آگاه هستى!».
(۶۶) «يا مَنْ قَرَّبَنى وَاَدْنانى!».
«اى كسى كه مرا نزديك كردى - و در نزد خود جاى دادى!».
(۹۶) «يا مَنْ هُوَ اِلى مَنْ اَحَبَّهُ قَريبٌ!».
«اى كسى كه به هركسى كه تو را دوست بدارد، نزديك هستى!».
«قرب» به معناى «نزديكى» است. و نزديكى نيز با از ميان برداشتن فاصله ها و دوگانگيها حاصل مى شود؛ يعنى هرمقدار كه اوصاف و خصوصيات دو چيز به يكديگر شبيه و بر يكديگر منطبق باشد، آن دو چيز به هم نزديك و در غير اين صورت از همديگر دور خواهند بود؛ مثلاً در اجسام مادى نزديك بودن به آن است كه فاصله مكانى دو جسم از يكديگر كم باشد و اوصاف مكانى آن دو به يكديگر نزديك و شبيه باشد.
در مورد نزديكى و قرابت انسان به خدا نيز چنين است كه هرمقدار انسان اوصاف الهى پيدا كند (البته آن مقدارى كه در حدّ و شأن انسان است) به خداوند نزديك مى شود و در غير اين صورت، از خداوند فاصله گرفته و دور مى شود. عكس اين قضيه نيز صادق است ؛ يعنى هرمقدار كه انسان به خداوند نزديك شود، اوصاف او اوصافى الهى مى شود و هر اندازه كه از خداوند دور شود، صفات غير الهى و شيطانى نصيب او مى شود.
حال ببينيم، اهميت نزديكى به خداوند و دورى از پروردگار متعال در چيست؟
از مطالب گفته شده اخير، مى توان به اين موضوع پى برد : نزديكى به خداوند متعال، در واقع به معناى نزديكى به منبع نور است ؛ به معناى نزديكى به تمام خوبيها و كمالات است ؛ به معناى رسيدن به حقايق و معارف است، به معناى كسب صفات انسانى و دارا شدن خلق و خوى آدميت است و در مقابل، دورى از پروردگار متعال به معناى فرو رفتن در ظلمات بى پايان، داخل شدن در ناپاكيها و آلودگيها، غلتيدن در ضلالتها و گمراهيها، بسته شدن چشم و گوش و عقل و فهم، دارا شدن صفات شيطانى و حيوانى و خلاصه قرارگرفتن در معرض تمام بديها و زشتيهاست. بنابراين، ملاحظه مى كنيم كه سعادت و شقاوت آدمى در گرو نزديكى به حقتعالى و دورى از اوست. و اينجاست كه مى بينيم «قرب الهى، خواسته نهايى» مردان الهى قرار مى گيرد. در «مناجاة المريدين» چنين آمده است :
«رُؤْيَتُكَ حاجَتى وَجِوارُكَ طَلَبى وَقُرْبُكَ غايَةُ سُؤْلى».
«حاجتم ديدار تو، خواسته ام در كنار تو بودن و نهايت درخواستم، نزديكى به توست ».
«يا قَريبُ!».
«اى نزديك!».
خداوند متعال به انسان و همه موجودات نزديك است و اين به خاطر احاطه اى است كه خالق هستى بر هستى دارد؛ يعنى جايى وجود ندارد كه خالى از علم خداوند و حضور پروردگار متعال باشد بنابراين، اگر دورى و بُعدى باشد، از ناحيه ما انسانها مى باشد. حضرت اباعبداللّهعليهالسلام
در «دعاى روز عرفه» چنين مى فرمايد :
«اِلهى ما اَقْرَبَكَ مِنّى وَاَبْعَدَنى عَنْكَ».
«خدايا! تو چقدر به من نزديكى و من چقدر از تو دورم».
پروردگار متعال نيز در سوره بقره، چنين مى فرمايد :
(وَاِذا سَئَلَكَ عِبادى عَنّى فَاِنّى قَرِيْبٌ اُجِيْبُ دَعْوَةَ الدّاعِ اِذا دَعانِ
).
«هنگامى كه بندگانم از تو (پيامبر) درباره من سئوال مى كنند (پس به ايشان بگو كه) من نزديك هستم. و هرگاه كسى مرا بخواند، جواب او را خواهم داد».
بنابراين، بايد گفت كه «بى معرفتى» ما موجب «دورى» ما از پروردگار خود شده است به طورى كه اگر ما موانع و حجابهاى درونى خويش را برطرف سازيم، خداى خود را بسيار نزديك خواهيم يافت. در همين زمينه در يكى از عبارتهاى دعاى «جوشن كبير» چنين آمده است :
«يا مَنْ لا يَبْعُدُ عَنْ قُلُوبِ الْعارِفينَ!».
«اى كسى كه از قلب بندگان با معرفتت، دور نيستى!».
«يا اَقْرَبَ مِنْ كُلِّ قَريبٍ!».
«اى نزديكتر از هر نزديك!».
و اين به خاطر آن است كه نزديكان ديگر، هركدام از جهتى و تا حد معيّنى به انسان نزديك هستند.
نزديكان ديگر، گاهى نزديكند، گاهى دور، گاهى هستند، گاهى نيستند، همان موقع هم كه هستند از بسيارى از احوالات درونى ما بى خبر و غافلند، از گذشته و آينده ما بى اطلاع اند، از بسيارى خواسته هاى قلبى و درونى و نيازهاى عاطفى و فكرى و جسمى ما دور هستند. اما اين خداى خالق و قادر است كه در همه جا و همه حال با انسان است و نزديكترين موجود به اوست. ولى دريغا! كه اين انسانِ جاهل، اقرب بودن خداى خود را درك نمى كند و چيزهاى ديگرى را به عنوان «نزديكترين » براى - خود انتخاب مى كند و همه چيز خود را فداى آن مى كند و آنگاه زمانى به اشتباه خود پى مى برد كه بسيار دير شده است.
«يا قَريباً غَيْرَ بَعيدٍ!».
«اى نزديك بدون دورى!».
«يا مَنْ هُوَ قَريبٌ غَيرُ بَعيدٍ!».
«اى كسى كه نزديك هستى بدون دورى و فاصله!».
اين عبارت با عبارتهاى قبل، قريب المعنى است «غير بعيد» را مى توان توضيحى براى «قريب» دانست ؛ زيرا وقتى چيزى نزديك باشد، واضح است كه دور نخواهد بود. هرچند ممكن است گفته شود كه منظور از «غير بعيد» آن است كه قرابت و نزديكى پروردگار يك نزديكى واقعى است ؛ زيرا برخى از نزديكها هستند كه در ظاهر به آدمى نزديكند و قريب به حساب مى آيند اما در واقع بسيار بعيد و دور مى باشند.
«يا نِعْمَ الْقَريبُ!».
«اى بهترين نزديك!».
از مطالبى كه در ابتداى بحث آمد «نعم القريب» بودن پروردگار متعال روشن مى شود. به اين معنا كه از قرب اين قريب، چيزهايى براى انسان حاصل مى شود كه از قرابت هيچ قريبى، براى انسان چنين امورى به دست نمى آيد.
برخى از قريبها هستند كه از قرابتشان چيزى جز بدى و شرّ نصيب انسان نمى شود. آنانكه «دنيا» را با عناوين مختلفش «قريب» خود قرار داده اند، آنانكه هوا و هوس و اميال وخواسته هاى نفسانى را به عنوان قريب برگزيده اند، آنانكه افراد منحرف و گمراه را به اميدى قريب خود ساخته اند، اينان كسانى هستند كه از اين قرابتها و نزديكيها جز ضرر و زيان در دنيا و آخرت، چيز ديگرى نصيبشان نمى شود.
اما خداوند متعال قريبى، است كه از قرابتش تمام خوبيها براى انسان حاصل و تمام بديها از او دفع مى گردد. البته بايد توجه داشت كه نزديكى و قرابت با افرادو اشياى سودمند و الهى نه تنها منافاتى با نزديكى به خداوند متعال ندارد بلكه در طول و راستاى همان قرابت الهى مى باشد.
«يا مَنْ هُوَ فى عُلُوِّهِ قَريبٌ!».