(غافِرِ الذَّنْبِ وقابِلِ التَّوْبِ...
).
«آمرزنده گناه و پذيرنده توبه است... ».
نكته ديگر آنكه : اين «قبول توبه» كه در آيات و روايات فراوان آمده است، خود تذكرى است براى انسان، چه اينكه بسيارى از اوقات، انسان شك مى كند كه آيا با اين اعمالى كه من مرتكب شده ام، راهى براى بازگشت هست و آيا توبه من مورد قبول واقع مى شود يا نه؟
«يا قابِلَ التَّوْباتِ!».
«اى پذيرنده توبه ها!».
فرق اين جمله باجمله قبل را مى توان دراين دانست كه توبه در اين جمله به صيغه جمع آمده است ؛ يعنى خداوند متعال توبه را هرچند تعداد آن زياد باشد مى پذيرد، به عبارت ديگر : كسانى كه توبه مى كنند اما باز دچار غفلت شده و توبه را مى شكنند و دوباره توبه مى كنند و پس از آن، توبه شكنى كرده و اين كار را تكرار مى كنند، اين دسته هم نبايد از توبه و پذيرش آن نااميد باشند. در روايات نيز بر تكرار توبه تأکید شده است.
«يا مَنْ يَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبادِهِ!».
«اى كسى كه توبه را از بندگان خود قبول مى كنى!».
در سوره مباركه توبه، خداوند متعال چنين مى فرمايد :
(اَلَمْ يَعْلَمُوا اَنَّ اللّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَيَاءْخُذُ الصَّدَقاتِ وَاَنَّ اللّهَ هُو التَّوّابُ الرَّحيِمُ
).
«آيا نمى دانستند كه خداوند توبه را از بندگانش قبول مى كند و صدقات را مى ستاند و اينكه خداوند هم اوست بسيار توبه پذيرنده مهربان».
آنچه در اين جمله از دعا قابل توجه است رابطه عاطفى است كه بين خداوند و بنده اش وجود دارد، در اين جمله و همچنين در آيه شريفه، از گنهكار به عنوان «عِبادِهِ» ياد شده است ؛ يعنى اى گنهكار! تو بنده من هستى و من خالق تو هستم، تو كسى را غير از من ندارى و من كه مولا و مالك همه چيز تو هستم، توبه ات را قبول مى كنم. و اين نشانه نهايت مهربانى خداوند با بندگان گنهكار خويش است.
البته مى توان اين جمله را در مرحله بالاترى هم معنا كرد و آن اينكه خداوند متعال توبه را از «عِبادِهِ» يعنى «بندگانش» مى پذيرد. بنابراين، براى آنكه توبه انسان قبول شود، ابتدا انسان بايد بندگى خداوند را بپذيرد و خود را جزء بندگان او قرار بدهد تا خداوند هم توبه او را بپذيرد و اين هم امرى طبيعى است ؛ چون تا زمانى كه انسان خود را به غير خدا وابسته مى داند، چگونه مى تواند از خداوند انتظار پذيرش توبه را داشته باشد؟ بنابراين، لازم است كه ابتدا انسان خود را از شرّ غيرخدا راحت نمايد و قلبا بپذيرد كه بنده اوست، آنگاه چنين انتظارى داشته باشد. و اساسا بازگشت به سوى خداوند با رها نكردن غيرخدا امكان ندارد.
«يا مَنْ يَقْبَلُ عُذْرَ التّائِبينَ!».
«اى كسى كه عذر توبه كنندگان را مى پذيرى!».
«عذر» آن دليلى را مى گويند كه انسان براى انجام عمل نامطلوب خود مى آورد. كسى هم كه توبه مى كند چون معتقد است كه اشتباه كرده، بنابراين، بايد عذر خود را به پيشگاه الهى عرضه بدارد. و چه عذرى بالاتر از «جهالت» انسان. انسان بايد به نادانى خود در پيشگاه الهى اعتراف نمايد. و اساسا خودِ عذر آوردن زمينه را براى پذيرش توبه فراهم مى كند، چه اينكه عذر آوردن در واقع يك نوع اعتراف كردن است و اعتراف، اولين قدم توبه است.
در دعاى كميل نيز حضرت علىعليهالسلام
پس از استغفار و اعتراف مى فرمايند : «اَللّهُمَّ فَاقْبَلْ عُذْرى ؛ بارالها! عذرم را قبول كن».
نكته ديگر آنكه : عذر آوردن، تكبر انسان را مى شكند و زمينه را براى ترحم الهى فراهم مى كند.
«يا حَبيبَ التَّوّابينَ!».
«اى آنكه دوست توبه كنندگان هستى!».
«يا مَنْ يُحِبُّ التَّوّابينَ!».
«اى كسى كه توبه كنندگان را دوست مى دارى!».
در اين دو جمله، يكى از بزرگترين ثمرات توبه را مى يابيم : «دوستى خداوند» و چه نعمتى بالاتر از اين كه انسان «محبوب» خداوند باشد؛ يعنى توبه، علاوه بر آنكه گناهان آدمى را پاك مى كند، رابطه انسان با خدا را هم اصلاح مى كند، رابطه اى كه تا قبل از توبه، بر اساس «غضب» بوده است، اينك تبديل به «محبت» مى شود در سوره مباركه بقره، مى فرمايد :
(... اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّريِنَ).
«به درستى كه خداوند توبه كنندگان و پاكان را دوست مى دارد».
در «اعمال روز جمعه» هم، چنين آمده است :
«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ وَاجْعَلْنى مِنَ التَّوّابِينَ وَاجْعَلْنى مِنَ الْمُتَطَهِّرينَ».
«بارالها! بر محمد و آل محمد درود فرست و مرا از توبه كنندگان و از پاك شدگان قرار ده ؛ زيرا در چنين صورتى است كه انسان مى تواند به محبت الهى دست بيابد».
«يا مَنْ لا مَفَرَّ اِلاّ اِلَيْه!».
«اى كسى كه راه فرارى نيست مگر به سوى او!».
انسان زمانى احتياج به راه فرار پيدا مى كند كه خود را در «خطر» ببيند و چه خطرى بالاتر از نيستى و هلاكت و عذاب الهى كه به وسيله گناه، حاصل شده است؟
براى در امان ماندن از خطر، انسان بايد به سويى فرار نمايد كه او را از خطر حفظ نمايد و ديگر تهديدى براى او نباشد، متاءسفانه ما انسانها گاهى از يك خطر - به خاطر جهالتى كه داريم - به سوى خطر ديگر كه احيانا بزرگتر هم هست مى رويم در حالى كه تنها يك راه فرار وجود دارد و آن فرار به سوى قادر مطلقى است كه مى تواند انسان را از همه خطرات حفظ نمايد.
به بيان ديگر، گناه در واقع فرار از خداوند است، پس براى رهايى از آن بايد دوباره به سوى خود خداوند فرار كرد. در «مناجاة التائبين» نيز چنين مى خوانيم :
«اِلهى هَلْ يَرْجِعُ الْعَبْدُ الاْبِقُ اِلاّ اِلى مَولاهُ».
«بارالها! آيا بنده فرارى جز به سوى مولاى خود، مى تواند برگردد؟».
«يا مَنْ لا مَفْزَعَ اِلاّ اِلَيْهِ!».
«اى كسى كه پناهى نيست مگر به سوى او!».
«مفزع» به چيزى مى گويند كه انسان به آن پناه مى آورد يعنى «پناهگاه». چرا تنها خداوند پناهگاه است؟ براى اينكه غير خداوند، هركس و هرچه كه باشد «باطل» است، نيستى و هلاكت آور است. بنابراين، هيچ چيز غير خداوند متعال قابليت پناه دادن به انسان را ندارد. اگر انسان به غير خداوند پناه آورد فقط خود را بيشتر گرفتار كرده است. در «دعاى كميل» مى فرمايد :
«لا اَجِدُ مَفَرّاً مِمّا كانَ مِنّى وَلا مَفْزَعاً اَتَوَجَّهُ اِلَيْهِ فِى اَمْرى غَيْرَ قَبُولِكَ عُذْرى وَاِدْخالِكَ اِيّاىَ فى سَعَةِ رَحْمَتِكَ».
«راه فرارى از گناهانم نمى يابم و پناهگاهى هم كه به سوى آن روى آورم، نمى يابم، جز اينكه تو اى پروردگار! عذرم را بپذيرى و مرا در رحمت گسترده خود، داخل گردانى».
«يا مَنْ اِلَيْهِ يَفْزَعُ الْمُذْنِبُونَ!».
«اى كسى كه گنهكاران به سوى او زارى مى نمايند».
آن كس كه گناه نموده و نتايج عذاب آور آن را در برابر خود مى بيند خود به خود به ناله و زارى مى افتد. اما انسان بايد به سوى چه كسى زارى نمايد؟ به سوى كسى كه فزع وناله انسان به سوى او فايده و نتيجه اى داشته باشد. كسى كه بتواند انسان را از شرّ گناهانش خلاص و راحت نمايد و او كسى نيست جز خداوند كه انسان نافرمانيش كرده است. در دعاى «سريع الاجابة» از حضرت امام موسى كاظمعليهالسلام
چنين آمده است :
«يا مَنْ اِلَيْهِ مَفَرّى امِنّى مِمّا فَزِعْتُ مِنْهُ اِلَيْكَ!».
«اى خدايى كه مفرّ و پناه من به سوى تو است! مرا از هرچه مى ترسم ايمنى بخش».
و «گناه» يكى از امورى است كه انسان بايد از آن بگريزد و به سوى پناهگاهى كه او را از گناه حفظ مى كند روى آورد.
«يا مَنْ لا مَنْجا مِنْهُ اِلاّ اِلَيْهِ!».
«اى كسى كه راه نجاتى از او نيست مگر به سوى او!».
انسان گنهكار، گرفتار غضب، عذاب و بلاهاى الهى مى باشد، براى نجات از اين گرفتارى چه بايد كرد؟ بايد به سوى گرفتار كننده روى آورد. بايد دانست كه گرفتار كردن و نجات دادن از سوى خداوند متعال بر اساس حكمت و ضوابط است. چه چيزى موجب اسارت و گرفتارى انسان مى شود؟ فرار از خداوند كه به معناى فرار از تمام خوبيها و نيكيها و روى آوردن به تمام زشتيهاست، پس آنچه مى تواند انسان را از اين گرفتارى نجات بدهد، همان بازگشت به سوى خداوند است كه به معناى ترك زشتيها و روى آوردن به خوبيهاست. بنابراين، تنها روى آوردن به خداوند است كه مى تواند انسان را از عذابهاى دنيوى و اخروى پروردگار نجات بدهد.
«يا مَنْ يُنْقِذُ الْغَرْقى!».
«اى كسى كه ناجى غرق شدگان هستى!».
غرق شدن در چه چيز؟ در درياى آلودگيها و ناپاكيها. چه كسى ناجى است؟ آن كسى كه خود پاكى مطلق و قادر مطلق است كه انسان با درخواست كمك از او و بازگشت بسويش مى تواند خود را نجات بخشد.
«يا مُنْجى!».
«اى نجات بخش!».
«يا مَنْ يُنْجِى الْهَلْكى!».
«اى كسى كه هلاك شدگان را نجات مى بخشى!».
حال اگر انسان در آلودگيها غرق شود و به هلاكت برسد و زندگى انسانى او به پايان آيد، آيا كسى هست كه بر اين روح بى جان بدمد و آن را دوباره حيات بخشد؟ آرى هست. و نكته مهم و حياتى نيز در همينجاست چه اينكه گاه انسان كار خود را تمام شده مى داند و هلاكت خود را قطعى مى پندارد و از زندگى دوباره انسانى، نوميد مى شود. اما در همينجا هم اگر بخواهد مى تواند دوباره به زندگى برسد
و اين معجزه اى است كه فقط از خداوند متعال برمى آيد؛ همان قادر متعالى كه خود از اول به آدمى، زندگى بخشيده و اساسا هستى از اوست و حال كه انسان به نيستى رسيده چاره اى جز چنگ زدن به دامان هستى بخش ندارد. اما دريغا كه بسيارى از انسانها نيستى و هلاكت خود را درك نمى كنند و الا چنين آرام و بى خيال زندگى نمى كردند.
«يا مُدْرِكَ الْهارِبينَ!».
«اى دريابنده گريخته گان!».
گريز از چه چيز و به سوى چه چيزى؟ گريز از بديها به سوى خوبى، گريز از اعمال سوء و نتايج آن به سوى اصلاح كننده اعمال، گريز از ظلمات به سوى نور. اگر انسان به سوى خداوند متعال كه نور مطلق است بگريزد، مطمئن باشد كه خداوند او را از ظلمات خارج خواهدكرد. اماآنچه براى «گريز»لازم است، «احساس خطر»است و چون متاءسفانه بسيارى از اوقات انسان خطرها را نمى شناسد، در نتيجه لزومى هم براى گريز نمى بيند. اما وقتى كه به سراغ ائمه معصومينعليهمالسلام
مى رويم، آن انسانهاى پاكى كه به همه امور معرفت كامل دارند، ملاحظه مى كنيم كه چگونه با خداى خود مناجات مى كنند. در «اعمال شب جمعه» چنين مى خوانيم :
«هَرَبْتُ اِلَيْكَ بِنَفْسى يا مَلْجَاء الْهارِبينَ بِاَثْقالِ الذُّنُوبِ اَحْمِلُها عَلى ظَهْرى».
«اى پناه گريختگان! با بار سنگين گناهانى كه بر دوش دارم به سوى تو مى گريزم».
دعاهايى پيرامون توبه
اينك به بخشى ديگر از دعاها كه در زمينه «توبه» وارد شده است مى پردازيم :
از مهمترين و معتبرترين ادعيه در اين مورد، اولين مناجات از مناجات خمس عشر يعنى «مناجاة التائبين» مى باشد. براى رعايت اختصار، چند جمله از آن را ذكر مى كنيم :
«اِلهى اَلْبَسَتْنى الْخَطايا ثَوْبَ مَذَلَّتى».
«بارالها! خطاها و گناهان، لباس ذلّت بر من پوشانده اند».
«وَاَماتَ قَلْبى عَظيمُ جِنايَتى فَاَحْيِهِ بِتَوْبَةٍ مِنْكَ».
«و جنايات و گناهان بزرگ، دل مرا ميرانده است، پس آن را با توبه، حيات بخش».
«اِلهى اِنْ كانَ النَّدَمُ عَلَى الذَّنْبِ تَوْبَةً، فَاِنّى وَعِزَّتِكَ مِنَ النَادِمينَ».
«بارالها! اگر پشيمانى از گناه، توبه نام دارد، به عزتت سوگند كه من پشيمانم».
«اِلهى اَنْتَ الَّذى فَتَحْتَ لِعِبادِكَ باباً اِلى عَفْوِكَ سَمَّيْتَهُ التَّوْبَةَ، فَقُلْتَ تُوبُوا اِلَى اللّهِ تَوْبَةً نصُوحاً فَما عُذْرُ مَنْ اَغْفَلَ دُخُولَ الْبابِ بَعْدَ فَتْحِهِ».
«پروردگارا! تو به سوى عفو خود درى را براى بندگانت گشودى و آن را توبه ناميدى و فرمودى : توبه كنيد به سوى خدا توبه اى خالص. پس آن كسى كه غافل است از اين در باز وارد شود، چه عذرى دارد؟».
در دعاى شريف «كميل»، امير مؤمنان حضرت علىعليهالسلام
توبه خود به درگاه الهى را چنين بيان مى فرمايد :
! بَعْدَ تَقْصيرى وَاِسْرافى عَلى نَفْسى مُعْتَذِراً نادِماً مُنْكَسِراً مُسْتَقيلاً، مُسْتَغْفِراً مُنيباً، مُقِرّاً مُذْعِناً مُعْتَرِفاً، لا اَجِدُ مَفَرّاً مِمّا كانَ مِنّى وَلا مَفْزَعاً اَتَوَجَّهُ اِلَيْهِ فى اَمْرى غَيْرَ قَبُولِكَ عُذْرى وَاِدْخالِكَ اِيّاىَ فى سَعَةِ رَحْمَتِكَ، اَللّهُمَّ فَاقْبَلْ عُذْرى وَارْحَمْ شِدّةَ ضُرّى وَفُكَّنى مِنْ شَدِّ وَثاقى».
«پروردگارا! و اينك پس از تقصير و ستم بر خويش، به سوى تو آمده ام در حالى كه عذر خواه و پشيمانم، شكست خورده و گذشت خواهم، تقاضاى عفو و آمرزش دارم، به سوى تو بازگشته و توبه نموده ام به گناهان خود اقرار و اعتراف مى كنم و در حالى كه هيچ گريزگاهى از اعمال خود ندارم و جايى براى پناه گرفتن و زارى كردن ندارم بجز اينكه تو عذر مرا قبول نمايى و مرا در رحمت بى كران خود وارد كنى. بارالها! پس عذرم رابپذيروبرشدت پريشانى من ترحم بفرما و مرا از بند سخت گناهان رها ساز».
در اين چند جمله در واقع بسيارى از شرايط توبه مانند : ندامت، اعتراف، بازگشت و... بيان شده است.
حضرت سجادعليهالسلام
نيز در دعاى «ابى حمزه ثمالى» چنين مى فرمايد :
«فَوَعِزَّتِكَ يا سَيّدى لَوْ نَهَرتَنى ما بَرِحْتُ مِنْ بابِكَ وَلا كَفَفْتُ عَنْ تَمَلُّقِكَ لِمَا انْتَهى اِلَىَّ مِنَ المَعْرِفَةِ بِجُودِكَ وَكَرَمِكَ».
«اى سيد و مولاى من! به عزتت قسم كه اگر مرا از درگاه خود برانى، هرگز از درگاهت نمى روم و از تملق و التماس به سوى تو دست برنخواهم داشت ؛ زيرا به بخشش و كرم تو آگاهى دارم».
بنابراين، علاوه بر بازگشت به درگاه الهى، بايد با پافشارى تمام از خداوند طلب عفو و بخشش نمود و هرگز نوميد نشد. و در جمله اى ديگر از همين دعا آمده است :
«وَاَنَا يا سَيِّدى... هارِبٌ مِنْكَ اِلَيْكَ».
«و من اى مولايم! از تو به تو مى گريزم».
و اين شبيه «يا مَنْ لا مَنْجا مِنْهُ اِلاّ اِلَيْهِ» است كه بيانش گذشت.
و در دعاى حضرت مهدى - عجل اللّه تعالى فرجه الشريف - در مورد جوانان آمده است :
«اَللّهُمَّ... وَتَفَضَّلْ... عَلَى الشَّبابِ بِالاِْنابَةِ وَالتَّوْبَةِ».
«بارالها!... به جوانان توفيق بازگشت و توبه عنايت فرما».
و اين برخلاف آن چيزى است كه در ذهن ما رسوخ نموده ؛ يعنى توبه را براى افراد مسن و پير مى دانيم. اما حضرت آن را براى جوانان از خداوند طلب مى كند و علت هم آن است كه اولاً : توفيق و توان توبه در جوان بيشتر است و ثانيا : بعد از بازگشت و توبه، فرصت براى اصلاح، فراوان است، برخلاف كسانى كه عمرشان رو به اتمام است.
در پايان، براى حسن ختام آيه اى از قرآن كريم را ذكر مى كنيم : در قرآن كريم بسيارى از آياتى كه در مورد توبه وارد شده است، پس از توبه، ايمان و عمل صالح را هم تذكر مى دهد؛ يعنى بازگشت بايد همراه با اصلاح كارهاى فاسد گذشته باشد و پس از توبه بايد به ايمان و عمل صالح روى آورد تا دوباره دچار گناه و معصيت نشد.
در سوره مائده، مى فرمايد : (فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَاَصْلَحَ فَاِنَّ اللّهَ يَتُوبُ عَلَيْه
... ).
«پس هرآن كس كه بعد از گناه و ستمكارى، توبه نمايد و كارهاى خود را اصلاح كند، پس به درستى كه خداوند توبه او را مى پذيرد».
و در سوره طه، چنين آمده است : (وَاِنّى لَغَفّارٌ لِمَنْ تابَ وَامَنَ وَعَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى
).
«به درستى كه من آمرزنده هستم براى كسى كه توبه نمايد و ايمان بياورد و كارهاى صالح و درست انجام بدهد و آنگاه هدايت جويد».
و در سوره فرقان، آمده است : (اِلاّ مَنْ تابَ وَامَنَ وَعَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَاُولئِكَ يُبَدِّلُ اللّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ
... ).
«جز كسى كه توبه نمايد و ايمان آورده عمل صالح انجام بدهد، پس خداوند هم گناهان و بديهاى اينگونه افراد را به خوبى و حسنه تبديل مى كند... ».
و آيات ديگر به اين مضمون بسيار است.
مضمون آيات فوق اين است كه انسان پس از توبه بايد به بازسازى عقيده و عمل بپردازد؛ يعنى ايمان خود را استوار و عمل خود را اصلاح نمايد. در اين صورت است كه توبه او هم رنگ واقعى به خود مى گيرد و مورد قبول درگاه الهى واقع مى شود؛ زيرا اگر قرار باشد پس از توبه باز هم انسان از نظر فكر و عمل مانند سابق باشد، در حقيقت تغييرى در او ايجاد نشده و ثمره اى از توبه او حاصل نمى شود. اما نكته اى كه در آيه اخير بيان شد، چيزى بالاتر از آمرزش گناهان است ؛ چون در اين آيه خداوند مى فرمايد، علاوه بر بخشش گناهان، آنها را نيز به خوبيها تبديل مى كنيم. و اين (تبديل) واقعا معجزه و عنايت بزرگى است كه در توبه به سوى خداوند وجود دارد؛ يعنى نه تنها سابقه سياه انسان، پاك مى شود بلكه به يك سابقه نورانى تبديل مى گردد و اين «تبديل» را انسان در تمام ابعاد روحى، اخلاقى، اجتماعى و خلاصه در ابعاد دنيوى و اخروى، با تمام وجود احساس خواهد كرد.
خداوند بخشنده است
(۶۴) «يا غافِرَ الخَطاَّءِ!».
«اى بخشنده خطا!».
(۷) «يا غافِرَ الْخَطايا!».
«اى آمرزنده گناهان!».
(۲) «يا غافِرَ الْخَطيئاتِ!».
«اى بخشنده گناهان (يا اثرات گناهان)!».
(۲۰) «يا غافِرَ الذَّنْبِ!».
«اى بخشنده گناه!».
(۱۲) «يا غَفّارَ الذُّنُوبِ!».
«اى بسيار بخشنده گناهان!».
(۱۴) «يا غافِرَ الْمُذْنِبينَ!».
«اى آمرزنده گنهكاران!».
(۹۰) «يا مَنْ لا يَغْفِرُ الذَّنْبَ اِلاّ هُوَ!».
«اى كسى كه جز او گناه را نمى آمرزد!».
(۲۲) «يا واسِعَ المَغْفِرَةِ!».
«اى آنكه دارنده مغفرت گسترده و فراگير است!».
(۳۰) «يا غافِرَ مَنِ اسْتَغْفَرَهُ!».
«اى آمرزنده كسى كه طلب آمرزش نمايد!».
(۸۸) «يا مَنْ عُصِىَ فَغَفَرَ!».
«اى كسى كه نافرمانى شد، پس بخشيد!».
(۷۹) «يا جابِرَ الْعَظْمِ الْكَسِيرِ!».
«اى ترميم كننده استخوان شكسته!».
(۴۰) «يا غافِرُ!».
«اى آمرزنده!».
(۵۷) «يا غَفُورُ!».
«اى هميشه بخشنده!».
(۶۵) «يا غَفّارُ!».
«اى بسيار آمرزنده!».
(۵) «يا غُفْرانُ!».
«اى عين آمرزش!».
معناى غفران
«غفران» به معناى «ستر» و «پوشاندن» است و در اصطلاح به معناى آمرزش گناه است ؛ چه اينكه پوشش گناه به منزله بخشش و آمرزش آن است.
مغفرت و آمرزش گناه، از نعمتها و رحمتهاى بزرگ الهى براى انسان است.
مغفرت الهى، موجب مى شود كه گناه و اثرات آن از زندگى دنيوى و اخروى انسان پاك شوند.
مغفرت، موجب پاكى و طهارت قلب و درون آدمى مى شود و در نتيجه راه را براى حركت به سوى كمالات و خيرات باز مى كند.
و اساسا مى توان گفت كه «مغفرت» به «توبه»، معنا و فايده مى بخشد؛ چه اينكه اگر مغفرت الهى نبود، توبه كردن چه سودى داشت؟ انسان با توبه كردن مى خواهد از گذشته خود به سوى خداوند بازگردد، اما اگر قرار باشد گذشته همچنان باقى باشد، مگر مى توان به سوى خداوند حركت كرد؟ بنابراين، ملاحظه مى كنيم كه همان خدايى كه امر به توبه نموده و انسان را به سوى آن تشويق كرده است، «غفور» بودن خود را هم تذكر داده تا انسان بداند با توبه مى تواند گناهان خود را پاك كند. در سوره مباركه طه، مى فرمايد :
(وَاِنّى لَغَفّارٌ لِمَنْ تابَ وَامَنَ وَعَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى
).
«و به درستى كه من آمرزنده ام براى كسى كه توبه نمايد و ايمان آورد و عمل صالح انجام بدهد و سپس هدايت جويد».
و در سوره مباركه اعراف، مى فرمايد :
(وَالَّذينَ عَمِلُوا السَّيِّئاتِ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها وَامَنُوا اِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحيمٌ
).
«و آنانكه اعمال زشت انجام داده و سپس توبه كرده و ايمان آوردند، به درستى كه پروردگارت بعد از اين مراحل، آمرزنده و مهربان است».
حال كه انسان در برابر چنين خداى آمرزنده و مهربانى قرار گرفته است، چرا در گناهان خود باقى بماند؟ آيا اين شقاوت و جهالت و غفلت نيست؟
«يا غافِرَ الْخَطاءِ!».
«اى بخشنده خطا و گناه!».
«يا غافِرَ الْخَطايا!».
«اى بخشنده گناهان!».
«يا غافِرَ الْخَطيئاتِ!».
«اى بخشنده گناهان (يا اثرات گناهان)!».
«خطا» در اصل لغت، به كارى گفته مى شود كه بدون قصد، انجام شده باشد، مانند اينكه كسى اشتباها ديگرى را به قتل برساند كه به آن «قتل خطئى» گفته مى شود.
واضح است كه چنين خطايى گناه به حساب نمى آيد. در واقع اينگونه خطا ناشى از جهالت انسان است. و اما در مورد گناه، از آنجايى كه اگر انسان به خداوند متعال و عواقب اعمال خود، معرفت كامل داشته باشد، هيچگاه مرتكب گناه و معصيت نمى شود، بنابراين، ارتكاب گناه هم از يك نوع جهالت ناشى مى شود، و به آن هم خطا، اطلاق مى شود.
حال ببينيم چرا خداوند متعال غافر و بخشنده است و آيا اين بخشودگى حق بنده گنهكار است يا خير؟ در پاسخ بايد گفت شخص گنهكار هيچگونه حقى براى بخشش ندارد، بلكه بايد به نتايج و عواقب گناه خويش برسد، اما از سوى ديگر درياى بى كران رحمت الهى چنين اقتضا مى كند كه بندگان ضعيف و جاهل خود را كه مرتكب معصيت شده اند، با شرايط خاصى ببخشايد.
توجه به اين «شرايط خاص»، خود نكته مهمى است ؛ يعنى مغفرت الهى هم مانند بقيه افعال الهى ضوابط و شرايط خاص خود را دارد و اين اقتضاى حكمت الهى است. بنابراين، انسان بايد خود را در شرايطى قرار داده و از خداوند بطلبد كه او را داراى شرايطى نمايد كه «قابليت و لياقت» مغفرت الهى را داشته باشد.
نكته ديگر آنكه : حتى در خطاهاى غير عمدى هم جاى طلب غفران باقى است. و يكى از فوايد مهم آن اين است كه انسان را در برابر خداوند متعال، مؤ دب بار مى آورد. و موجب مى شود انسان از نتايج سوء دنيوى و اخروى آن در امان بماند. و اين نكته در روابط عرفى بين مردم نيز رعايت مى شود. و هنگام خطاى غيرعمد، از يكديگر عذرخواهى مى كنند.
مسئله ديگر آنكه : «خطا» در اول بحث يك بار به صورت مفرد و دوبار به صورت جمع آمده بود. جمع بودن خطا را مى توان به اين معنا دانست كه خداوند متعال خطاى آدمى را به هر مقدار كه باشد، مى بخشد. البته احتمال دارد كه «خطا» به معناى «گناه غيرعمدى» و «خطايا و خطيئات» به معناى «گناهان عمدى باشند». و يا اينكه «خطيئات» به معناى «اثرات گناه» باشد.
در قرآن كريم نيز غفران همراه خطا ذكر شده است. در سوره مباركه طه، از قول ساحرانى كه به حضرت موسى ايمان آورده بودند، چنين مى فرمايد :
(اِنّا امَنّا بِرَبِّنا لِيَغْفِرَ لَنا خَطايانا
... ).
«همانا ما به پروردگار خود ايمان آورديم تا خطاهاى ما را ببخشايد... ».
و در سوره مباركه بقره، مى فرمايد : (... رَبَّنا لا تُؤ اخِذْنا اِنْ نَسِيْنا اَوْ اَخْطَاءْنا... )
.
«... پروردگارا! ما را به نسيان و خطاى مان مواءخذه نكن... ».
و اين نشان مى دهد كه انسان نبايد به خاطر فراموشى يا غير عمدى بودن، خود را بى گناه بداند.
«يا غافِرَ الذَّنْبِ!».
«اى بخشاينده گناه!».
«يا غَفّارَ الذُّنُوبِ!».
«اى بسيار بخشاينده گناهان!».
اين دو عبارت با عبارات قبلى، قريب المعنى مى باشند.
در اينجا عبارت دوّم داراى تأکید بيشترى از عبارت اوّل است ؛ چه اينكه «غفار» با صيغه مبالغه ذكر شده است ؛ يعنى «بسيار» آمرزنده و «ذنوب» هم به صورت جمع آمده است كه شامل همه گناهان مى شود در سوره مباركه زمر، مى فرمايد :
(...لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِاللّهِ اِنَّ اللّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً
... ).
«... از رحمت خداوند نوميد نشويد، خداوند بخشنده تمامى گناهان است...».
«يا غافِرَ الْمُذْنِبينَ!».
«اى بخشنده گنهكاران!».
در اينجا گناه با توجه به انجام دهنده آن در نظر گرفته شده است ؛ چون در واقع اين گنهكار است كه ضرر گناه يا فايده بخشش آن را مى بيند.
«يا مَنْ لا يَغْفِرُ الذَّنْبَ اِلاّ هُوَ!».
«اى كسى كه بجز او گناه را نمى بخشد!».
در اين عبارت، انحصار بخشش گناه به خداوند بيان شده است ؛ يعنى خداوند متعال نه تنها آمرزنده گناه است بلكه «تنها آمرزنده» گناه هم او مى باشد و اين حقيقت، انسان را مطمئن مى كند تا به سراغ آمرزنده ديگرى نرود.
گاه انسان به خود مغرور مى شود و با خود مى گويد كه من فلان كار نيك را انجام مى دهم تا گناه خود را جبران كنم، البته اگر اين كار با اتكا و توجه به خداوند متعال باشد كاملاً بجاست، اما اگر متكى به خود و مستقل از خداوند باشد، غرورى بيش نيست كه هرگز به نتيجه نخواهد رسيد.
نكته ديگر آنكه : ديگران حتى ائمه معصومين و انبياعليهمالسلام
هم قادر به بخشش گناه نيستند، بلكه آنان مى توانند براى انسان از خداوند متعال طلب مغفرت نمايند. و اما چرا فقط خداوند بخشنده گناه است؟ براى اينكه گناه در واقع نافرمانى بارى تعالى است و اين سركشى را تنها كسى مى تواند ببخشد كه نسبت به او انجام شده است، كمااينكه در عرف نيز چنين است. در مورد انحصار بخشندگى گناه به خداوند متعال، در سوره مباركه آل عمران، مى فرمايد :
(...وَمَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ اِلاّ اللّهُ
... ).
«... و چه كسى غير از خداوند، گناهان را مى بخشد... ».
و در «دعاى كميل»، حضرت مى فرمايند :
«اَللّهُمَّ لا اَجِدُ لِذُنُوبى غافِراً... غَيْرَك».
«بارالها! براى گناهانم آمرزنده اى جز تو نمى يابم».
«يا واسِعَ الْمَغْفِرَةِ!».
«اى آنكه مغفرتش فراگير است!».
و اين تذكرى است براى انسان كه گمان نكند مغفرت الهى به او نمى رسد، بلكه غفران الهى در هر زمان و مكانى با شرايط خاص خود مى تواند شامل آدمى شود.
در «اعمال روز جمعه» آمده است :
«وَلَمَغْفِرَتُكَ وَرَحْمَتُكَ اَوْسَعُ مِنْ ذُنُوبى».
«خدايا! آمرزش و بخشش تو وسيعتر از گناهان من است».
«يا غافِرَ مَنِ اسْتَغْفَرَهُ!».
«اى بخشاينده كسى كه از او طلب بخشش نمايد!».
اين عبارت، بيانگر يكى از مهمترين شروط مغفرت الهى است ؛ يعنى : «خواستن و طلبيدن »؛ چرا كه نمى توان چيزى را به كسى داد كه خواهان آن نيست پس براى «رسيدن و داشتن»، بايد «خواستار» بود. براى همين، ملاحظه مى كنيم كه خداوند متعال در قرآن كريم، كرارا به انسان سفارش استغفار (يعنى طلب مغفرت) مى فرمايد.
در سوره مباركه مائده، مى فرمايد : (اَفَلا يَتُوبُونَ اِلَى اللّهِ وَيَسْتَغْفِرُونَهُ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ
).
«چرا به سوى خدا بازنمى گردند و از او طلب مغفرت نمى كنند در حالى كه خداوند آمرزنده مهربان است».
و در سوره نساء، آمده است : (وَاسْتَغْفِرِ اللّهَ اِنَّ اللّهَ كانَ غَفُوراً رَحيماً
).
«از خداوند طلب مغفرت كن ؛ (چون) خداوند آمرزنده مهربان است».
انسان علاوه بر خود، براى ديگران هم مى تواند طلب مغفرت نمايد، در سوره مباركه آل عمران، خداوند به پيامبر امر مى كند تا براى ديگران استغفار نمايد.
(...فَاعْفُ عَنْهُم وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ
... ).
«... از آنان بگذر و برايشان طلب مغفرت نما... ».
در واقع بايد گفت : «استغفار»، شرايط و احوال انسان را به گونه اى تغيير مى دهد كه او را سزاوار غفران الهى مى كند؛ يعنى انسان قابليت شمول مغفرت الهى را پيدا مى كند.
«يا مَنْ عُصِىَ فَغَفَرَ!».
«اى كسى كه مورد نافرمانى و عصيان قرار گرفتى، پس بخشيدى!».
يعنى مقتضاى عصيان آن بود كه تو عذاب كنى، اما به خاطر بزرگى و رحمتت، از عصيان گذشتى.
«يا جابِرَ الْعَظْمِ الْكَسير!».
«اى ترميم كننده استخوان شكسته!».
استخوان در صورتى شكسته مى شود كه صدمه اى جدى بر پيكر انسان وارد شده باشد و پس از شكسته شدن نيز، آدمى، ناتوان و دردمند مى شود. «گناه» نيز چنين معامله اى با دل و جان آدمى مى كند، لذا احتياج به مرمت و معالجه دارد و براى همين ملاحظه مى كنيم كه اين عبارت در ادعيه همراه عبارت : «يا غافِرَ الذَّنْبِ الْكَبير!» مى آيد؛ مثلاً در «مناجاة التائبين» مى فرمايد :
«اَسْئَلُكَ يا غافِرَ الذَّنْبِ الْكَبير! وَيا جابِرَ الْعَظْمِ الْكَسِير! اَنْ تَهَبَ لى مُوبِقاتِ الْجَرائِرِ».
«اى بخشنده گناه بزرگ و اى مرمت كننده استخوان شكسته، از تو مى خواهم كه گناهان سنگين و مهلكم را بر من ببخشايى».
و در جاى ديگر مى فرمايد :
«ما اَجِدُ لِذُنُوبى سِواكَ غافِراً وَلا اَرى لِكَسْرى غَيْرَكَ جابِراً».
«جز تو براى بخشش گناه خود و جبران شكستگى خويش، كسى را نمى يابم».
«يا غافِرُ!».
«اى آمرزنده!».
«يا غَفُورُ!».
«اى هميشه آمرزنده!».
«يا غَفّارُ!».
«اى بسيار آمرزنده!».
«يا غُفْرانُ!».
«اى نمونه آمرزش!».
اين اسامى، هريك با تعبيرى، مغفرت الهى را بيان مى كنند.
از ميان اين اسامى، كلمه «غفور» بيش از بقيه اسامى در قرآن كريم آمده و معمولاً همراه صفت «رحيم» ذكر شده است و اين شايد بدان خاطر باشد كه مغفرت الهى، با رحمت الهى تناسب دارد و از آن، سرچشمه گرفته است. اطلاق مصدر «غفران» بر خداوند متعال نيز نشانه نهايت مغفرت الهى است.
مغفرت در دعاهاى ديگر
در تعقيبات مشتركه چنين آمده است : «... اِغْفِرْلى ذُنُوبى كُلَّها جَميعاً، فَاِنَّهُ لا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ كُلَّها جَميعاً اِلاّ اَنْتَ... ».
«تمامى گناهان مرا بر من ببخش، چه اينكه جز تو كسى تمام گناهان را نمى بخشد».
در دعاى معروف شب جمعه نيز چنين آمده است :
«يا دائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِيَّةِ يا باسِطَ الْيَدَيْنِ بِالْعَطِيَّةِ يا صاحِبَ الْمَواهِبِ السَّنِيَّةِ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَالِهِ خَيْرِ الْوَرى سَجيَّةً وَاغْفِرْ لَنا يا ذَالْعُلى فى هذِهِ الْعَشِيَّةِ».
«اى پروردگارى كه فضل و بخششت بر خلايق دايمى است! و اى كسى كه دستانش را براى عطاكردن، گشوده است!و اى صاحب بخششهاى بزرگ!بر محمد وآل او كه بهترين خلق هستند درود فرست و در اين شب ما را ببخش و مشمول مغفرت خود گردان».
و در دعاى شب «اوّل رجب» آمده است :
«اَللّهُمَّ... وَارْضَ عَنّى فَاِنَّ مَغْفِرَتَكَ لِلظّالِمينَ وَاَنَا مِنَ الظّالِمينَ اَللّهُمَّ اغْفِرْلى مالا يَضُرُّكَ».
«بارالها! از من راضى شو، به درستى كه مغفرت تو براى ظالمين و ستمگران است و من هم از ستمگران هستم، بارالها! گناهان مرا كه هيچ ضررى به تو نمى رسانند، ببخشاى ». آنچه در اين دعا مهم است اعتراف به ظلم بر خويشتن مى باشد؛ يعنى به هنگام طلب مغفرت، انسان بايد اعتراف كند كه بر خود ظلم نموده است بدين جهت حضرت در دعاى كميل مى فرمايند : «ظلمت نفسى ؛ بر خويشتن ظلم نمودم».
و در تعقيبات نماز ظهر چنين آمده است :
«اَللّهُمَّ اِنْ عَظُمَتْ ذُنُوبى فَاَنْتَ اَعْظَمُ».
«پروردگارا! اگرچه گناهان من بزرگ است، اما تو بزرگتر هستى».
و در «مناجاة الراغبين» آمده است :
«اِلهى... اِنْاَوْحَشَ ما بَيْنى وَبَيْنَكَ فَرْطُ العِصْيانِ وَالطُّغْيانِ، فَقَدْانَسَنى بُشْرَى الْغُفْران وَالرِّضْوانِ».
«بارالها! اگر طغيان و عصيانم مرا با تو بيگانه كرده است، اما بشارت به غفران و رضوانت مرا با تو ماءنوس مى كند».
در «دعاى كميل» حضرت علىعليهالسلام
با ذكر عواقب گناهان، خواستار آمرزش آنها مى شوند.
«اَللّهُمَّ اغْفِرْلِىَ الذُّنُوبَ الَّتى تَهْتِكُ الْعِصَمَ... تُنْزِلُ النِّقَمَ... تُغَيِّرُ النِّعَمَ... تَحْبِسُ الدُّعاءَ... تُنْزِلُ الْبَلاءَ».
«پروردگارا! گناهانى كه عصمت را از بين مى برند، عذاب را نازل مى كنند، نعمت را تغيير مى دهند، مانع استجابت دعا مى شوند و بلا را نازل مى كنند، بر من ببخش».
در اين جمله از دعا، حضرت علىعليهالسلام
عواقب سنگين دنيوى و اخروى گناه را بيان مى كنند. نكته اى كه از اين دعا فهميده مى شود اين است كه هرگناه علاوه بر عذاب اخروى، داراى اثر خاصى نيز مى باشد، مانند از بين بردن نعمتها، به استجابت نرسيدن دعاها و... حال با آمرزش گناه از سوى خداوند متعال، نه تنها عذابهاى اخروى برداشته مى شود، بلكه اينگونه اثرات سوء نيز از ميان مى رود.
و در «دعاى بعد از نماز حضرت فاطمه زهرا - سلام اللّه عليها -» چنين آمده است :
«وَاَنْتَ سَيِّدِى الْعوّادُ بِالنَّعْماءِ وَاَنَا الْعَوّادُ بِالْخَطاءِ اَسْئَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَالِهِ الطّاهِرينَ اَنْ تَغْفِرَ لى ذَنْبِىَ الْعَظيمَ فَاِنَّهُ لا يَغْفِرُ الْعَظيمَ اِلاّ الْعَظيمُ يا عَظيمُ! يا عَظيمُ! يا عَظيمُ! يا... ».
«و تو اى آقاى من! عادتت احسان و بخشش است و من عادتم خطا و گناه مى باشد، پس به حق محمد و خاندان پاكش از تو مى خواهم كه گناه بزرگ مرا بيامرزى ؛ چه اينكه گناه بزرگ را جز شخص بزرگ نمى تواند بيامرزد. اى خداى بزرگ! اى خداى بزرگ! اى خداى بزرگ! اى... ».
در اين دعا، در واقع يك نوع عذر آوردن وجود دارد؛ يعنى اى خداى بزرگ! اگر من گنهكارم براى آن است كه موجودى سرتاپا نقص به نام «انسان» هستم و اگر از تو درخواست مغفرت مى كنم براى آن است كه تو، خداى عظيم و بخشنده هستى.
و در دعايى كه در اعمال روز جمعه آمده است، «مغفرت الهى» بالاتر از «عمل» انسان دانسته شده و چنين مى فرمايد :
«فَاَنا لِمَغْفِرَتِكَ اَرْجى مِنّى لِعَمَلى».
«پروردگارا! من به مغفرت تو بيشتر اميدوارم تا به اعمال خود».
يعنى انسان نبايد به اعمال خود مغرور بشود و بر آنها تكيه نمايد بلكه چشم اميدش بايد همواره به درگاه رحمت الهى باشد.
عفو خداوند
(۱۵) «يا ذَالْعَفْوِ وَالْغُفْرانِ!».
«اى داراى گذشت و بخشش!».
(۲۲) «يا عَظيمَ الْعَفْوِ!».
«اى آنكه عفوش عظيم است!».
(۵۷) «يا عَفُوُّ!».
«اى بسيار عفو كننده!».
(۱۹) «يا مَنْ لا يُسْئَلُ اِلاّ عَفْوُهُ!».
«اى كسى كه جز عفو و گذشت، درخواستى از او نيست!».
(۸) «يا ذَالْعَفْوِ وَالرِّضاءِ!».
«اى صاحب گذشت و خشنودى!».
(۴۸) «يا مَنْ عَفْوُهُ فَضْلٌ!».
«اى كسى كه گذشتش از روى فضل و بخشش است!».
(۴۳) «يا مَنْ فى عَفْوِهِ يَطْمَعُ الْخاطِئُونَ!».
«اى كسى كه خطاكاران به عفو او طمع مى ورزند!».
(۱) «يا حَلِيمُ!».
«اى بردبار!».
(۱۸) «يا مَنْ هُوَ بِمَنْ عَصاهُ حَلِيمٌ!».
«اى كسى كه نسبت به عاصيان خود، بردبار هستى!».
(۲۲) «يا حَسَنَ التَّجاوُزِ!».
«اى كسى كه گذشتى نيكو دارى!».
(۸۲) «يا مَنْ تَجاوَزَ بِحِلْمِهِ!».
«اى كسى كه به سبب بردباريش، گذشت مى كند!».
(۱۰۰) «يا حَليماً لا يَعْجَلُ!».
«اى بردبارى كه براى مجازات، عجله اى ندارد!».
(۳۴) «يا كَريمَ الصَّفْحِ!».
«اى كسى كه گذشت تو بزرگوارانه است!».
(۲۲) «يا مَنْ لَمْ يُؤ اخِذْ بِالْجَرِيْرَةِ!».
«اى كسى كه گنهكار را به گناهش نمى گيرى و مؤ اخذه نمى كنى!».
(۱۳) «يا مُقيلُ!».
«اى درگذرنده!».
(۲۴) «يا مُقيِلَ الْعَثَراتِ!».
«اى از بين برنده لغزشها!».
(۲۴) «يا ماحِىَ السَّيِّئاتِ!».
«اى محو كننده بديها!».
عفو راهى براى نجات
به طور كلى نظام خلقت و آفرينش و به صورت مشخص، نظام تربيتى كه خداوند حكيم براى بشر در نظر گرفته است، بسيار حكيمانه و حساب شده است ؛ يعنى همانگونه كه در جهان طبيعت مشاهده مى كنيم، يك نظام مدوّن و به اصطلاح ديگران يك سيستم، در جهان طبيعى وجود دارد كه حركت آن بر اساس نظمى دقيق و حساب شده صورت مى گيرد كه كشف هر گوشه اى از آن، انسان را به حيرت بزرگى دچار مى كند.
خداوند متعال در عوالم غيرطبيعى نيز اين نظام حكيمانه را برقرار فرموده است و اساسا از شخص حكيم، غير از اين انتظار نمى رود.
به هرحال، در يك چنين نظامى، «عفو» يكى از راههاى نجات از عواقب اعمال زشت آدمى است ؛ يعنى حال كه به هر دليلى انسان مرتكب خلاف شده است، براى آنكه بتواندخودراازعواقب آن رهايى دهد، خداوند رحيم، «عفو»را براى او قرار داده است.
«يا ذَاالْعَفْوِ وَالْغُفْرانِ!».
«اى دارنده بخشش و آمرزش!».
«عفو» را محو كردن اثر شى ء گفته اند. و از آنجايى كه يكى از اثرات گناه، «عقاب » است، بنابراين، عفو گناه، به معناى بخشيدن مجازات آن است. اما مغفرت آن است كه اصل گناه مورد آمرزش و بخشش قرار گيرد مثل اينكه شخص، مرتكب گناه نشده است ؛ يعنى مغفرت به نوعى اعم از عفو است.
به هر حال، عفو و غفران با يكديگر قريب المعنى هستند. و اما وظيفه ما چيست يعنى حالا كه ما از يك طرف با گناهان و خطاهاى خود دست به گريبان هستيم و از سوى ديگر در برابر چنين خداى رحيمى قرار گرفته ايم كه هم داراى عفو است و هم مغفرت، چه بايد بكنيم؟ آيا راهى جز رفتن به سوى حقتعالى و طلب عفو و مغفرت از او وجود دارد؟ و بدين جهت ملاحظه مى كنيم كه مضمون بسيارى از دعاهاى معصومينعليهمالسلام
را درخواست عفو و مغفرت تشكيل مى دهد.
بله، يك چيز ممكن است انسان را از اين خواهش بازدارد و آن چيزى جز جهالت، غفلت و شقاوت نيست. و الا انسان خطاكارى كه به هوش باشد و خواهان سعادت خود باشد، هيچگاه براى از بين بردن كارهاى خطاى خود كوتاهى نمى كند.
«يا عَظيمَ الْعَفْوِ!».
«اى آنكه عفوش عظيم است!».
گناهانى كه انسان مرتكب مى شود يكسان نيستند، بعضى از اين گناهان آنقدر بزرگ هستند كه نمى توان با هيچ معيارى بزرگى آنها را معين كرد و واضح است كه به همان اندازه هم مجازات و عواقب آنها گران و سنگين مى باشد، حال آيا عفوالهى آنقدر هست كه بتواند شامل اين گناهان هم بشود؟ آرى، هست ؛ يعنى ما در برابر كردگارى هستيم كه داراى عفوى عظيم است. عظمتى بالاتر از تمام عظمتها، بالاتر از عظمت گناه انسان، در «دعاى بعد از نماز حضرت فاطمه زهرا - سلام اللّه عليها -» چنين مى خوانيم :
«اَتَيْتُكَ اَرْجُو عَظيمَ عَفْوِكَ».
«در حالى به درگاه تو آمده ام كه به عفو عظيمت اميد دارم».
و در «تعقيبات مشتركه» آمده است : «اَللّهُمَّ اِنْ كانَ ذَنْبى عِنْدَكَ عَظيماً، فَعَفُوكَ اَعْظَمُ مِنْ ذَنْبى».
«بارالها! اگر گناهم نزد تو بزرگ است، اما عفو تو بزرگتر از گناه من است».
«يا عَفُوُّ!».
«اى آنكه عفو و گذشتش فراوان است!».
آنقدر فراوان است كه مى تواند شامل همه گناهان و همه افراد شده و به تكرار گناهان تكرار شود.
و چرا فراوان نباشد در حالى كه از درياى بى كران رحمت و كرم الهى نشاءت گرفته است و در حالى كه عفو و مغفرت نه چيزى را از خداوند كم مى كند و نه ضررى به او مى رساند. در سوره مباركه حج، آيه ۶۰ چنين مى فرمايد:
(... اِنَّ اللّهَ لَعَفُوُّ غَفُورٌ).
«به درستى كه خداوند بسيار با گذشت و آمرزنده است».
«يا مَنْ فى عَفْوِهِ يَطْمَعُ الْخاطِئُونَ!».
«اى كسى كه خطاكاران به عفو او طمع مى ورزند!».
«طمع» آن است كه انسان خواستار چيز پرمنفعتى باشد در حالى كه مستحق آن چيز نباشد، واضح است كه عفو، «حق» خطاكار نيست، اما از طرفى هم خطاكار آن را براى عاقبت خود بسيار سودمند مى بيند به طورى كه نمى تواند از آن بگذرد، پس در آن طمع كرده و به دنبال آن مى رود. در دعاى ابى حمزه ثمالى مى فرمايد :
«بِكَ اسْتِغاثَتى وَبِدُعائِكَ تَوَسُّلى مِنْ غَيْرِ اسْتِحْقاقٍ لاِِسْتِماعكَ مِنّى وَلاَ اسْتيِجابٍ لِعَفْوِكَ عَنّى، بَلْ لِثِقَتى بِكَرَمِكَ».
«فرياد خواهى و توسّلم به سوى تو است، بدون اينكه مستحق باشم فريادم را بشنوى و بدون اينكه مستوجب عفو تو باشم، اما به خاطر اطمينان به كرم و بخششت اين كار را مى كنم».
و در چند جمله بعد آمده است :
«اِذا رَاَيْتُ مَوْلاىَ ذُنُوبى فَزِعْتُ وَاِذا رَاَيْتُ كَرَمَكَ طَمِعْتُ، فَاِنْ عَفَوْتَ فَخَيْرُ راحِمٍ وَاِنْ عَذَّبْتَ فَغَيْرُ ظالِمٍ».
«اى مولاى من و سرورم! هنگامى كه گناهان خود را مى نگرم مى ترسم و مى گريزم، اما زمانى كه به كرم تو نگاه مى كنم، دچار طمع مى شوم. پس اگر به خاطر كَرَمَتْ مرا عفو نمايى به اين جهت است كه بهترين رحم كننده هستى، اما اگر به خاطر گناهانم عذابم كنى، نه از آن جهت است كه ظالم هستى (بلكه خود مستحق آنم ».
و در دعاى افتتاح در اين باره چنين آمده است :
(اَللّهُمْ اِنَّ عَفْوَكَ عَنْ ذَنْبى وتَجاوُزَكَ عَنْ خَطيئَتى وَصَفْحَكَ عَنّ ظُلْمى... اَطْمَعَنى فى اَنْ اَسْئَلَكَ ما لااَسْتَوْجِبُهُ مِنْكَ).
«بارالها! عفو و آمرزش تو از گناهم و گذشتت از خطايم و بخشش تو از ظلم و ستمكاريم مرابه طمع انداخت تا چيزى را از تو درخواست كنم كه مستوجب آن نيستم».
«يا مَنْ لا يُسْئَلُ اِلاّ عَفْوُهُ!».
«اى كسى كه جز عفو و گذشت درخواستى از او نيست!».
چه اينكه اگر عفوش شامل حال ما شود، تمام خوبيها به سوى ما روى خواهند آورد اما اگر به عفو او نايل نشويم، چيزهاى ديگر هم سودى براى ما نخواهند داشت.
«يا ذَا الْعَفْوِ وَالرِّضاءِ!».
«اى آنكه صاحب گذشت و خشنودى هستى!».
يكى از مسايل مهمى كه بر اثر گناه حاصل مى شود، نارضايتى خداوند متعال از انسان است، ما معمولاً در مورد گناه بيشتر به عذاب و عقاب و ديگر نتايج دنيوى و اخروى آن توجه مى كنيم، در حالى كه بدترين نتيجه گناه، خراب شدن رابطه بين انسان و خداوند است. و همين امر است كه خود باعث بقيه گرفتاريها براى انسان مى شود. به هرحال، چيزى بالاتر از رضاى الهى نيست و اين رضايت بدون عفو و با وجود گناه به دست نمى آيد، بنابراين، ملاحظه مى كنيم كه عفو نه تنها عواقب گناهان را پاك مى كند بلكه زمينه را براى صعود به مقام رضاى الهى هم فراهم مى سازد. در سوره توبه مى فرمايد :
(...وَرِضْوانٌ مِنَ اللّهِ اَكْبَرُ
... ).
«رضايت الهى بزرگترين چيز است».
«يا مَنْ عَفْوُهُ فَضْلٌ!».
«اى كسى كه عفوش از روى فضل است!».
همانطور كه قبلاً گفته شد، عفو الهى چيزى نيست كه حق انسان باشد بلكه حق انسان در برابر گناه همان عقاب است. اما از آنجايى كه خداوند داراى فضلى عظيم است، پس عفوش شامل حال بندگان خطاكار شده و از آنان مى گذرد. و در سوره آل عمران، مى فرمايد :
(...وَلَقَدْ عَفا عَنْكُمْ وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ
).
«... و خداوند شما را عفو نمود و از شما گذشت (زيرا) خداوند نسبت به مؤمنين داراى فضل است».
«يا حَسَنَ التَّجاوُزِ!».
«اى آنكه گذشتى نيكو دارى!».
گذشت از گناه به چند صورت ممكن است انجام گيرد، گاه صرفا گذشت است، اما گاهى اين گذشت همراه با منّت نهادن و آزار و اذيت مى باشد، يا همراه با سخت گرفتن مى باشد. اما گاهى هم گذشت به گونه اى انجام مى گيرد كه آن را «حسن و نيكو» مى گرداند مانند آنكه اين گذشت، سهل و آسان باشد، يا اينكه بعد از گذشت، چيز خوبى هم به انسان بدهند و امثال آن. و از آنجايى كه خداوند «محسن» است، گذشت او هم «حسن » است.
در نماز حضرت امام محمد باقرعليهالسلام
چنين آمده است :
«اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ... اَنْ تَتَجاوَزَ عَنْ سَيِّئاتى وَما عِنْدى بِحُسْنِ ما عِنْدَكَ».
«بارالها! از تو مى خواهم كه از گناهان و آن بديهايى كه در نزد من است، به آن خوبيهايى كه در نزد تو است، بگذرى».
«يا مَنْ تَجاوَزَ بِحِلْمِهِ!».
«اى كسى كه با بردبارى خود، گذشت مى كند!».
«حلم» به بردبارى در مجازات گفته مى شود؛ يعنى كسى كه در عقاب كردن و انتقام گرفتن عجله نمى كند. همانگونه كه در مورد گناهان انسان مشاهده مى كنيم، اينگونه نيست كه خداوند بلافاصله پس از خطا، فرد را عقاب كند بلكه به او مهلت داده مى شود.
«حلم الهى» باعث مى شود كه افراد، فرصت انديشيدن و بازگشت را پيدا كنند پس خداوند هم از آنان مى گذرد، البته عده اى هم در گناه خود باقى مى مانند و به عواقب آن هم مى رسند. بنابراين، كسانى كه باز مى گردند، حلم الهى به نفع آنان است چه اينكه فرصت بازگشت را پيدا كرده اند، اما آنان كه در گناه خود بيشتر فرو مى روند، حلم الهى به ضرر ايشان است چه اينكه اگر زودتر مجازات مى شدند كمتر گناه مى كردند. و شايد براى همين باشد كه خداوند براى آنكه عذاب عده اى را سنگين تر نمايد، مهلت بيشترى به آنان مى دهد.
به هرحال، ما در حلم الهى نشانه هاى حكمت، رحمت و قدرت خداوند را مشاهده مى كنيم.
اما «حكمت الهى»، مشاهده مى شود كه موجودى مانند انسان در زندگى، حالات و اعمال گوناگونى دارد، بنابراين، يك گناه يا خطا دليل نمى شود كه انسان تا آخر عمر گناهكار باقى بماند، پس لازم است به او فرصت عمل صالح داده شود.
و اما «رحمت الهى»، پس به اين خاطر كه اين موجود ضعيف و جاهل، به سبب جهل و ضعف خود دچار خطا گرديده است پس خداوند به او رحم نموده و از عقاب فورى او صرف نظر مى كند.
و اما «قدرت الهى»، بدين جهت كه موجودات ديگر ضعيف هستند لذا بلافاصله انتقام مى گيرند تا مبادا فرصت انتقامگيرى از دستشان برود، اما خداوند «قادر» متعال هرزمان كه بخواهد مى تواند مجازات نمايد، پس ديگر عجله اى لازم نيست.
«يا حَليمُ!».
«اى آنكه داراى حلم بسيار هستى!».
«يا مَنْ هُوَ بِمَنْ عَصاهُ حَلِيمٌ!».
«اى كسى كه نسبت به عاصيان خود حليم هستى!».
«يا حَلِيماً لايَعْجَلُ!».
«اى بردبارى كه براى مجازات عجله اى ندارد!».
معانى اين سه عبارت نيز از بيان عبارت پيش از آنها معلوم مى شود، به همين مضمون در «اعمال شب جمعه» چنين آمده است :
«اَنَّهُ لَيْسَ فى حُكْمِكَ ظُلْمٌ وَلا فى نَقِمَتِكَ عَجَلَةٌ وَاِنَّما يَعْجَلُ مَنْ يَخافُ الْفَوْتَ وَاِنَّما يَحْتاجُ اِلى الظُّلْمِ الضَّعِيفُ وَقَدْ تَعالَيْتَ يا اِلهى عَنْ ذلِكَ عُلُوّاً كَبيراً».
«بارالها!) در حكم تو ظلمى وجود ندارد و در انتقامگيرى تو هم عجله اى نيست ؛ چه اينكه آن كس در انتقام گرفتن عجله مى كند كه از فوت وقت بترسد و آن كس به ظلم كردن احتياج دارد كه ضعيف باشد و تو اى خداى من! از اين نواقص عارى هستى و برتر از اين كارها مى باشى، آن هم برترى بسيار بزرگ».
«يا كَريمَ الصَّفْحِ!».
«اى آنكه كريمانه گذشت مى كنى!».
«صفح» به معناى روى گردانى است ؛ يعنى ترك كردن و اعراض نمودن و در اصطلاح به معناى اعراض كردن از گناه ديگرى و ناديده گرفتن آن است، بنابراين، با «عَفْو»قريب المعنى مى باشد. معناى اين عبارت به عبارت «ياحَسَنَالتَّجاوُزِ!»نزديك است.
در قرآن كريم نيز «صفح» بيشتر با «عفو» ذكر شده است. در سوره مباركه تغابن، مى فرمايد :
(...وَاِنْ تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَاِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ
).
«اگر شما گذشت كنيد و ناديده بگيريد و ببخشيد (پس بدانيد كه) خداوند هم آمرزنده مهربان است».
امام زين العابدينعليهالسلام
در «دعاى ابى حمزه ثمالى» شرط رسيدن به «صفح الهى» را «حسن ظن» به پروردگار ذكر مى كند :
«... مُتَنَجِّزٌ ما وَعَدْتَ مِنَ الصَّفْحِ عَمَّنْ اَحْسَنَ بِكَ ظَنّاً».
وعده صفح و گذشت تو براى كسانى كه به تو حسن ظن دارند قطعى و حتمى است».
«يا مَنْ لَمْ يُؤ اخِذْ بِالْجَرِيرَةِ!».
«اى كسى كه گنهكار را به گناهش نمى گيرى و مؤ اخذه نمى كنى!».
«جريره» به معناى «اثم و ذنب و جنايت» است.
در «دعاى ابى حمزه ثمالى» چنين آمده است :
«فَاَعْطِنى مِنْ عَفْوِكَ بِمِقْدارِ اَمَلى وَلا تُؤ اخِذْنى بِاَسْوَءَ عَمَلى».
«پروردگارا! از عفو خودت به آن مقدار كه آرزو و انتظار دارم به من عطا بفرما و مرا به اعمال زشتم مؤ اخذه مكن».
واضح است كه مؤ اخذه نكردن خداوند متعال شرايط خاصى دارد، همچنانكه در اين جمله از دعا مشاهده مى شود كه حضرت، نخست طلب عفو و سپس درخواست عدم مؤ اخذه مى نمايد.
«يا مُقِيلُ!».
«اى از بين برنده!».
«يا مُقِيلَ الْعَثَراتِ!».
«اى درگذرنده از لغزشها!».
«مقيل» به معناى فسخ كننده و از بين برنده است و «عثر» نيز به معناى سقوط و لغزش است.
در اين عبارت از گناه به عنوان لغزش و سقوط نام برده شده است ؛ زيرا گناه در واقع لغزيدن از صراط مستقيم انسانيت و سقوط از طريق الهى است. در «دعاى كميل»، حضرت، چنين مى فرمايند :
«وَاَقِلْنى عَثْرَتى وَاغْفِرْ زَلَّتى».
«از لغزشم بگذر و خطايم را ببخش».
به هرحال، اين عبارت هم با بسيارى از عبارات قبلى قريب المعنى مى باشد.
«يا ما حِىَ السَّيِّئاتِ!».
«اى محو كننده زشتيها!».
هنگامى كه انسان مرتكب گناه مى شود، اين گناه با تمام آثار دنيوى و اخرويش براى انسان باقى مى ماند، مانند اثراتى كه گناه در دل و جان و قلب آدمى مى گذارد، اثراتى كه بر اخلاق انسان دارد، اثراتى كه بر سرنوشت انسان و وابستگان او دارد، اثراتى كه در قيامت براى انسان به عنوان عذاب به بار مى آورد و...
بنابراين، محو سيّئه و گناه به معناى از بين رفتن تمامى اين آثار و نتايج است و چه لطفى بالاتر از اين؟ اما آيا محو گناه و سيّئه از سوى خداوند ضابطه ندارد؟ البته كه دارد خداوند متعال در قرآن كريم انجام دادن كارهاى خوب را موجب از بين رفتن بدى مى داند، در سوره هود، مى فرمايد :
(...اِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ...
).
«... به درستى كه نيكيها، زشتيها را از بين مى برند».
عفو و گذشت خداوند متعال
در نماز حضرت اميرعليهالسلام
آمده است :
«يا مَنْ عَفا عَنِ السَّيِّئاتِ وَلَمْ يُجازِ بِهَا ارْحَمْ عَبْدَكَ!».
«اى خدايى كه از زشتيها مى گذرى و انسان را به سبب آن زشتيها مجازات نمى كنى! بر بنده خودت رحم نما».
يعنى در واقع صفت «عفو و گذشت» در خداوند هست اما انسان بايد كارى كند كه «قابليت و لياقت» آن را به دست آورد به همين جهت در مناجات شعبانيه چنين مى فرمايد :
«فَلا تَجْعَلنى مِمَّنْ صَرَفْتَ عَنْهُ وَجْهَكَ وَحَجَبَهُ سَهْوُهُ عَنْ عَفْوِكَ».
«بارالها! مرا از كسانى كه روى خود را از آنان گردانده اى قرار مده و نيز مرا از كسانى كه غفلتشان موجب نرسيدن به عفو تو شده است قرار مده».
پس براى دستيابى به «عفو الهى» بايد از «غفلتها» خارج شد.
خداوند، پوشاننده عيبها
(۶۵) «يا سَتّارُ!».
«اى بسيار پوشاننده!».
(۱۲) «يا سَتّارَ الْعُيُوبِ!».
«اى پوشاننده عيبها و نقصها!».
(۱۰) «يا ساتِرَ كُلِّ مَعْيُوبٍ!».
«اى پوشش هر معيوب!».
(۲۴) «يا ساتِرَ الْعَوْراتِ!».
«اى پوشش بديها و زشتيها!».
(۲۲) «يا مَنْ سَتَرَ الْقَبيحَ!».
«اى كسى كه قبايح و زشتيها را مى پوشاند!».
(۲۲) «يا مَنْ لَمْ يَهْتِكِ السِّتْرَ!».
«اى كسى كه پرده ها را نمى درد!».
(۲۲) «يا مَنْ اَظْهَرَ الْجَميلَ!».
«اى كسى كه خوبيها و زيباييها را ظاهر و آشكار مى سازد!».
معناى ستار
يكى ديگرازصفات بارى تعالى «ستار»بودن است. «ستر» به معناى پوشش است و ستار كه از اسما خداوند است به معناى «بسيار پوشاننده» مى باشد. از بحثهاى قبل چنين معلوم شدكه نظام تربيت الهى براين اساس است كه حتى الامكان بشر از بديها دور شود و به سوى خوبيها روى آورد. صفاتى مانند توبه پذيرى، مغفرت، حلم، عفو و... نيز از صفاتى هستند كه انسان را به اين سمت سوق مى دهند و راه سعادت را براى بشر هموار مى كنند.
يكى ديگرازصفات بارى تعالى كه رحمت ونعمت بزرگى براى انسان است، «ستار بودن» پروردگار عالميان است. پروردگار متعال، عيوب و قبايح بندگان خود را مى پوشاند و بر اين رحمت الهى فوايد بسيارى مترتب است، فوايد دنيوى، اخروى، فردى و اجتماعى.
اگر پوشش را به اين معنا بدانيم كه خداوند متعال عيبها، نواقص و زشتيهاى انسان را از ديگران مى پوشاند و آنها را ظاهر نمى كند، در اين صورت فوايد آن روشن است، اما از نظر فردى، موجب حفظ آبروى انسان مى شود و اين همان چيزى است كه انسان براى زندگى در ميان مردم سخت بدان محتاج است.
كسى كه آبروى خود را از دست داده، حتى اگر پشيمان هم شده باشد، جامعه به سختى او را قبول مى كند و در نتيجه براى سعادت و ترقى، ره به جايى نمى برد. بى آبرو شدن نه تنها راه آينده را براى انسان دشوار مى كند بلكه گذشته انسان را هم خدشه دار مى سازد و رنگ ديگرى به آن مى دهد.
علاوه بر اين، افشا نشدن زشتيها و نواقص، موجب ايجاد فرصت براى بازگشت و جبران آنها مى شود و الا بسيارى از راهها غير قابل بازگشت مى شوند.
و اما از لحاظ اجتماعى، ستر عيوب و قبايح موجب صيانت اخلاقى و عقيدتى جامعه مى شود؛ يعنى اگر قرار باشد قبايح و زشتيهاى همگان برملا و آشكار باشد، ديگر بسيارى از پرده هاى عفاف، حيا، صداقت، درستى و... از بين خواهند رفت كه نتايج سوء آن واضح است.
افزون بر اين، آشكار شدن زشتيهاى انسان، موجب جسور شدن او در انجام ديگر زشتيها مى شود؛ زيرا يكى از موانع و سدهاى ارتكاب بديها، در نظر گرفتن ديگران و شرم از آنان است، اما وقتى كه قبايح آشكار بشود، موجب از بين رفتن تدريجى شرم و حيا مى شود و انجام قبايح، عادى مى گردد، به همين خاطر مشاهده مى كنيم كه در دين مبين اسلام از افشاى بديهاى ديگران نهى شده است. قرآن كريم نيز مى فرمايد :
(اِنَّ الَّذينَ يُحِبُّونَ اَنْ تَشيعَ الْفاحِشَةُ فى الَّذينَ امَنُوا لَهُمْ عَذابٌ اَليمٌ
... ).
«آنانكه دوست دارند زشتى در ميان مؤمنين رواج يابد، برايشان عذاب دردناك است... ».
و اما اگر ستار بودن خداوند را به اين معنا بدانيم كه خداوند زشتيها و قبايح را مى پوشاند به طورى كه موجب از بين رفتن آنها مى شود، در اين صورت به معناى «غفار» نزديك خواهد شد و همان مباحث مغفرت جارى مى گردد.
«يا سَتّارُ!».
«اى بسيار پوشاننده!».
«يا سَتّارَ الْعُيُوبِ!».
«اى آنكه عيبها را مى پوشانى!».
چه بسيار عيوبى كه تنها خود انسان از آن اطلاع دارد و ديگران را نسبت به آنها آگاهى نيست ؛ مانند عيب در بدن، فاميل و عشيره، علم و فهم، عملكردها و...
بايد دانست كه عيب به معناى «نقيصه» است، بنابراين، آيا شامل گناهان هم مى شود يا خير؟ در پاسخ بايد گفت بله، بلكه گناه كردن يكى از مصاديق بارز عيب مى باشد. و به عبارتى ديگر، گناه كردن خود حاكى از وجود عيوب فراوان در آدمى است.
«يا ساتِرُ!».
«اى پوشش دهنده!».
«يا ساتِرَ كُلِّ مَعْيُوبٍ!».
«اى آنكه هر ناقصى را مى پوشانى!».
«معيوب» همان موجود داراى عيب و نقص را گويند.
معناى عبارت چنين است كه خداوند را قدرت پوشش تمام عيبها هست، اما اينكه چنين كارى را هم انجام بدهد، بستگى به وجود شرايط مخصوص دارد كما اينكه در ديگر زمينه ها نيز چنين است ؛ مثلاً وقتى گفته مى شود : «يا غافر كل ذنب»؛ نه چنين است كه هركس هرگناهى انجام بدهد، بلافاصله از سوى خداوند بخشيده مى شود، چون در اين صورت ديگر عذاب و عقاب معنا ندارد، بلكه منظور اين است كه خداوند متعال توانايى محو كردن و بخشيدن گناه را دارد، اما براى تحقق اين امر، شخص گنهكار بايد شرايط معينى را داشته باشد كه در جاى خود بيان شده است.
بنابراين، كسانى كه با سخنهاى بى جا يا رفتار نادرست، عيوب خويش را «افشا» مى كنند، خود مقصر هستند. به عبارت ديگر، ما بايد به وظايف خود در اين زمينه عمل كنيم و آنگاه از خداوند كه داراى چنين قدرتى است درخواست كنيم و او را به نام مقدسش در اين زمينه بخوانيم تا به نتيجه مطلوب نايل شويم.
«يا ساتِرَ الْعَوْراتِ!».
«اى پوشش دهنده آنچه موجب شرم است!».
در «اعمال روز بيست و هفتم رجب» چنين آمده است :
«اَنْتَ السّاتِرُ عَوْرَتى».
«تو پوشش دهنده عيب و شرم من هستى».
اين عبارت با عبارات قبلى، قريب المعنى است.
«يا مَنْ سَتَرَ الْقَبيحَ!».
«اى كسى كه زشتيها را مى پوشانى!».
«قبح»، ضد حسن و به معناى «زشتى» است. در واقع همه گناهان قبيح هستند هرچند درجه قبح آنها با يكديگر فرق مى كند.
«يا مَنْ لَمْ يَهْتِكِ السِّتْرَ!».
«اى كسى كه پرده ها و پوششها را نمى درد!».
البته اين در صورتى است كه پرده و حجابى باقى مانده و وجود داشته باشد، اما كسى كه خود، پرده ها را از بين برده است، بايد خود را مقصر بداند.
«يا مَنْ اَظْهَرَ الْجَميلَ!».
«اى كسى كه خوبيها را آشكار مى كنى!».
در اين عبارت، به مرحله اى بالاتر مى رسيم ؛ يعنى خداوند متعال نه تنها بديها را مى پوشاند بلكه از طرف ديگر، خوبى را هم ظاهر مى كند. و اين نهايت خواست انسان است كه بديهايش مستور و خوبيهايش ظاهر باشند.
در پايان، بايد گفت كه انسان الهى هم بايد چنين صفاتى داشته باشد؛ يعنى بزرگوارى، طهارت، عفت و حكمت انسان الهى موجب مى شود كه قبايح و عيوب ديگران را پوشيده بدارد و خوبيهاى آنان را ظاهر سازد كما اينكه در روايات نيز بر اين امر تأکید فراوان شده است.
ستّار بودن خداوند در كلام امام سجادعليهالسلام
در نماز حضرت سجادعليهالسلام
اين عبارات آمده است :
«يا مَنْ اَظْهَرَ الْجَميلَ وَسَتَرَ الْقَبيحَ! يا مَنْ لَمْ يُؤ اخِذْ بِالْجَريرَةِ وَلَمْ يَهْتِكِ السِّتْرَ! يا عَظيمَ الْعَفْوِ! يا حَسَنَ التَّجاوُزِ! يا واسِعَ الْمَغْفِرَةِ! يا باسِطَ الْيَدَيْنِ بِالرَّحْمَةِ!».
«اى كسى كه زيبائى را آشكار نموده و زشتى را پوشانده است! اى كسى كه به گناه مؤ اخذه ننموده و پرده درى نمى كند! اى بزرگ بخشنده! اى نيكو درگذرنده! اى گسترده آمرزش! اى دارنده رحمتى فراگير!».
امثال اين جملات در ادعيه ديگر نيز فراوان آمده است.
در همين زمينه در «دعاى كميل» چنين وارد شده است :
«اَللّهُمَّ مَوْلاىَ كَمْ مِنْ قَبيحٍ سَتَرْتَهُ... وَكَمْ مِنْ ثَناءٍ جَميلٍ لَسْتُ اَهْلاً لَهُ نَشَرْتَهُ».
«بارالها! چه بسيار قبايحى از من كه آنها را پوشاندى... و چه بسيار ستايشهاى زيبايى كه اهلش نبودم ولى برايم منتشر نمودى».
و در «مناجاة الراجين» آمده است :
«يا مَنْ... اِذا جاهَرَهُ (العبد) بِالْعِصْيانِ سَتَرَ عَلى ذَنْبِهِ وَغَطّاهُ».