زيركان باهوش به سادگى فريب نمى خورند، احتياط كارند و اگر چيزى را هم نمى دانند از اهل آن مى پرسند. يكى از راه هاى موفقيت افراد به ويژه جوانان در آغاز زندگى، توجه به نحوه ى هزينه كردن يا انتخاب شغل يا منبع درآمد است. آنان نبايد بلندپروازى كنند و از همان اول توقع داشته باشند كه يك شبكه ثروتمند شوند و تا كارى را در آن خوب وارد نشده اند و راز و رمز آن را نياموخته اند، وارد ميدان نشوند؛ بايد از عقل و درايت و نصيحت ديگران بهره بگيرند و ديگر اين كه از ولخرجى و پز دادن و خرج هاى بيهوده پرهيز نمايند و صرفه جويى و ساده زيستى و حذف تجملات را جدى بگيرند و از بسيارى خرج هاى غير ضرورى دورى نمايند.
آن ها بادى در خرج و دخل برنامه ريزى داشته باشند و به گونه اى خرج كنند كه بدهكار نشوند، بلكه گاهى هم پس انداز داشته باشند كه اگر اتفاقى افتاد، كم نياورند؛ همان گونه كه امير مومنانعليهالسلام
فرمود:
تقدير و اندازه گيرى در دخل و خرج از اصول اقتصاد در زندگى است.
و نيز فرمود:
قوام العيش حسن التقدير و ملاكه حسن التدبير
.
قوام زندگى به خوب اندازه گيرى و برنامه ريزى صحيح و با تدبير هزينه كردن است.
امام باقرعليهالسلام
فرمود:
الكمال كل الكمال التفقه فى الدين و الصبر على النائبه و تقدير المعيشه
هرچه كمال است، در دين شناسى و صبر بر مصائب دنيا و اندازه گيرى در خرج زندگى است.
در احاديث بسيارى، ميانه روى در خرج و هزينه، جزء جدايى ناپذير زندگى به حساب آمده و بيان شده است بدون ميانه روى، زندگى رونق نخواهد يافت.
امام علىعليهالسلام
فرمود:
الاقتصاد نصف المؤ نه
.
ميانه روى در خرج نيمى از هزينه زندگى مى كند.
يعنى نيمى از درآمد همان درست خرج كردن است و نيز فرمود:
الاقتصاد ينمى القليل.
ميانه روى در خرج زندگى، سرمايه اندك را بسيار مى سازد.
اذا اراد الله بعبد خيرا الهمه الاقتصاد و حسن التدبير و جنبه سوء التدبير و الاسراف
هرگاه خداوند خير بنده اش را بخواهد، ميانه روى و برنامه ريزى در دخل و خرج را به او الهام نمايد و وى را از اسراف و ولخرجى دور نگه مى دارد.
من صحب الاقتصاد دامت صحبه الغنى له و جنبه الاقتصاد فقره و خلله
كسى كه زندگى همراه با ميانه روى داشته باشد، هميشه بى نياز باشد و اين جبران ندارى و فقر را مى كند.
كسى كه راه خرج كردن در زندگى را گم كرده است و بى حساب و كتاب مال خود را خرج مى كند، هرگز پيشرفت نخواهد كرد.
آفه المعاش سوء التدبير
.
بى برنامگى و بد خرج كردن آفت زندگى است.
سوى التدبير مفتاح الفقر
.
بد خرج كردن كليد فقر است.
و در برابر، كسى كه درست خرج كند و به جا مصرف نمايد، دچار فقر نخواهد شد.
لن يهلك من اقتصد
.
كسى كه از ميان رود، هلاك نمى شود.
جوانى در آغاز زندگى و دنبال پيشرفت است، خانه لازم دارد، خودرو لازم دارد و زندگى خوب مى خواهد و دوست دارد كه صاحب همه چيز بشود، پس بايد از راه درست و صحيح گام بردارد و با كمك از عقل زندگى و دورى از گناه و پرهيز از كسب درآمدهاى حرام و بادآورده و با صرفه جويى و درست زندگى كردن و توكل و ايمان به خداوند و با تكيه بر انديشه و زور بازو به پيش برود تا موفق شود.
برخى خرج ها، مهمانى ها، سفرهاى غير ضرورى و تفريح هاى بى مورد در اول زندگى، آدمى را عقب مى اندازد.
گرفتن وام هاى پر سود از بانك ها و صرف امور غير ضرورى، هيچ توجيه عقلانى ندارد. اگر از همان روزهاى آغاز زندگى انسان درست خرج كند و زن و مرد جوان، دست همكارى به هم دهند، به پيش خواهند رفت. خرج هاى بى رويه كه برخى خانم ها مى تراشاند و در خريد لباس ها و كفش هاى گران و ديگر امور در پى مد مى روند و لقمه ى بزرگ تر از دهان بر مى دارند، خود به خود جلوى پيشرفت آن ها را مى گيرد و وقتى خرج زندگى بالا رود و درامد كفاف هزينه ها را نكند، مرد گرفتار ناهنجارى ها مى شود و به دنبال منابع حرام و كسب هاى نامشروع مى رود كه هم دنيايشان تباه مى شود و هم ايمان و آخرتشان، در صورتى كه كمى سازش، درايت، برنامه ريزى و به كار گرفتن عقل مى تواند مشكلات آنان را كل كند.
آن ها كه دارند، اگر در هزينه كردن، عقل را به كار نگيرند به زودى فقير مى شوند. آدمى به بهانه اين كه من دارم، حق ندارد هر گونه كه مى خواهد خرج كند و اسراف و ولخرجى نمايد. علىعليهالسلام
فرمود:
من اقتصد فى الغنى و الفقر فقد استعد لنوائب الدهر
كسى كه در وقت داشتن و در وقت نداشتن، صرفه جويى و ميانه روى كند، خود را براى رويارويى با سختى هاى زندگى آماده كرده است.
و نيز فرمود:
افضل الناس عقلا احسنهم تقديرا لمعاشه
.
برترين مردم از نظر عقل، كسى است كه بهتر براى خرج زندگى اش برنامه ريزد.
۲۱- كم گويى و گزيده گويى
علىعليهالسلام
مى فرمايد:
اذا تم العقل نقص الكلام
.
عقل كه كامل شد، سخن اندك مى شود.
پر حرفى يكى از موانع پيشرفت است كه آدم را دچار تزلزل و گزاف گويى مى كند و افزون بر اين كه آخرت آدمى را ويران مى كند و موجب غيبت، تهمت، دروغ، پخش شايعه، تحقير نمودن، سخن چينى، تملق و...مى شود و دين و ايمان را مى برد، دنياى انسان را نيز خراب مى كند، كينه ها را بر مى انگيزد، حسادت ها را تحريك مى كند، اسرار آدمى را فاش مى كند و دشمنان را هوشيار و بيدار مى سازد.
از اين رو، مقتضاى عقل است كه انسان كم سخن گويد و نيكو و حساب شده زبان خويش بگشايد.
آدم عاقل هرگز پرحرفى نمى كند و كم و اندازه و گزيده سخن مى گويد.
علىعليهالسلام
مى فرمايد:
العاقل من عقل لسانه
.
خردمند كسى است كه زبان خود را به بند كشد.
لسان العاقل وراء قلبه و قلب الاحمق وراء لسانه
.
زبان آدم عاقل پشت اندشه اوست، ولى انديشه احمق و نادان پشت زبان او است.
يعنى آدم خردمند نخست مى انديشد و آن گاه سخن مى گويد، ولى نادان سخن مى گويد و آن گاه مى انديشد كه آيا بايد مى گفت يا نه.
اياك و فضول الكلام فانه يظهر من عيوبك ما بطن و يحرك عليك من اعدائك ما سكن
از زياده گويى پرهيز كن كه زياده گويى عيب هاى نهفته تو را آشكار مى سازد و دشمنان خفه ات را به دشمنى تحريك مى كند.
كثره الهذر يكسب العار
.
پر حرفى باعث سرافكندگى است.
كثره الهذر يمل الجليس و يهين الرئيس
.
زياده گويى همنشين را خسته و بزرگان را بى حرمت گرداند.
اياك و كثره الكلام فانه يكثر الرلل و يورث الملل
.
از پر حرفى دورى كن كه لغزش را زياد نمايد و خستگى آورد.
كم حرفى عيوب را مى پوشاند و از لغزش مصونت دارد. زيان هاى پر حرفى و فوايد كم حرفى زياده از حد بيان است، و شكى نيست كه راه سلامت دين و دنياى آدمى حفظ زبان و سخن اندك گفتن است. از پر گويى دورى كن كه نشان كم عقلى است.
لا تتكلمن اذا لم تجد الكلام موقعا
.
هرگاه جايى براى سخن نيافتى، سخن مگوى.
با اين همه، آن جا كه بايد حق گفت و ارشاد نمود، در آن جا سكوت خطا است، ولى سخنى كه خيرى در آن نيست و فقط مايه دردسر و گرفتارى است، چه لزومى دارد كه انسان بگويد و خود را گرفتار كند؟! عقل زندگى چنين سخنى را از او روا نمى دارد.
۲۲- سخن نيكو
امام علىعليهالسلام
مى فرمايد:
عود لسانك حسن الكلام تامن الملام
.
زبان خود را به سخن نيكو عادت ده كه از ملامت ديگران در امان باشى.
اگر قرار است سخن بگويى، خوش سخن باش و شيرين كلام كه قرآن فرمود:
(وقولوا للناس حسنا
).
با مردم سخن نيكو بگوييد.
(و قل لعبادى يقولوا التى هى احسن.)
به بندگان من بگو: بهترين سخن ها را بگوييد.
يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و قولوا قولا سديدا
اى مردم با ايمان! با تقوا باشيد و سخن درست بگوييد.
بددهنى و سخنان زشت و ركيك گفتن از وقار تو مى كاهد و به گناهت مى افزايد و در جامعه سبكت مى سازد. زنهار كه سخنى گويى كه ناحق است و مايه رنجش ديگران. اگر با دشمن هم مى خواهى سخن بگويى، با نرمى و لطافت بگو و از زشت گويى و سخن ناصواب پرهيز كن. امير مومنان (عليهٍّالسلام) مى فرمايد:
من عذب لسانه كثرا اخوانه
.
آدم شيرين زبان (نه چاپلوس) دوستانش بسيار شوند.
عود لسانك لين الكلام و بذل السلام يكثر محبوك و يقل مبغضوك
زبانت را به نرمى در سخن و سلام كردن عادت ده تا دوستانت بسيار و دشمنانت اندك گردند.
مردى لجام مركب رسول خداصلىاللهعليهوآله
را گرفت و عرض كرد:
يا رسول الله! اى الاعمال افضل؟
كدام يك از كارها برتر و با فضيلت تر است؟
اطعام عالطعام و اطياب الكلام
.
به نيازمندان غذا دادن و پاكيزه سخن گفتن.
آرى، زيبا و با ادب سخن گفتن، آثار اجتماعى بسيارى دارد كه حيف است آدمى خود را از آن ها محروم سازد.
۲۳- انتخاب بهتر
امام علىعليهالسلام
فرمود:
ليس العاقل من يعرف الخير من الشر و لكن العاقل من يعرف خير الشرين
خردمند، تنها آن نيست كه خوب را از بد بازشناسد، بلكه آن است كه بعد را از بدتر بازشناسد.
خداوند بر انسان منت نهاد و به وى قدرت انتخاب عطا فرمود. اختيار و قدرت انتخاب كه از آثار عقل است، از ويژگى هاى انسان است و در حيوانات نيست و تنها گاهى به صورت غريزه وجود دارد.
انتخاب، كار عقل است و اراده نيز از ويژگى هاى عقل است. از اين رو، تكليف نيز دائر مدار عقل است و تمام هدف و فوز اكبر انسان در نوع انتخاب است؛ يعنى انتخاب بهتر، از ميان خوب و بد، خوب را انتخاب كند و از سعادت و شقاوت، سعادت را برگزيند و از دنيا و آخرت، آخرت را انتخاب نمايد.
در تاريخ آمده است كه حر در صحراى كربلا بهشت را انتخاب كرد. خداوند راه خير و شر و مسير هريك را از گذر انبيا بيان داشته است :
(و هديناه النجدين
)
و ما هر دو را به انسان نشان داديم.
(من شاء فاليومن و من شاء فليكفر
)
هر كه خواهد ايمان را و هر كه خواهد كفر را برگزيند.
پس اولا انتخاب از آثار عقل و هديه اى الهى است به بشر و ثانيا در مقام انتخاب بايد دقت كند كه راهى را بگزيند كه و را سعادتمند نمايد.
اين تنها هنر آدم عاقل نيست، بلكه هنر اصلى انتخاب بهتر است از ميان دو بد و دو شر. به عبارت ديگر اگر آدم عاقل از ميان خوب و بد، خوب را انتخاب نمايد، چندان هنرى نكرده، بلكه از ميان دو خوب، خوب تر را و در ميان دو بد اگر ناچار شود، بايد بهترين را انتخاب كند؛ يعنى بتواند در مقام تزاحم دو زيان، كم زيان تر را برگزيند؛ كه اين مقام كمال عقل است.
امام علىعليهالسلام
فرمود:
من لم يعرف الخير من الشر فهو من البهائم
.
كسى كه خير و شر را باز نشناسد، از انسانيت به دور و از چهار پايان است.
بنابر اين، نوع انتخاب نشانه رشد عقلى انسان است؛ چنان كه نوع انتخاب نماينده و سفير مى تواند رشد فكرى و عقلى ملت يا دولت را نمايان سازد.
حضرت علىعليهالسلام
فرمود:
رسولك ترجمان عقلك
.
فرستاده تو، از عقل تو حكايت مى كند.
ويژگى هاى نماينده اى كه انتخاب مى كنى، از رشد و كمال و فهم و درايت و خردمندى و درجه هوشمندى تو خبر مى دهد.
در جاى ديگر حضرت سه چيز را نشانه عقل مى داند و مى فرمايد:
ثلاثه تدل على عقول اربابها، الرسول و الكتاب و الهدايه
سه چيز از ميزان عقل و خرد آدمى حكايت مى كند: سفير، نامه، هديه.
بنابر اين، در هر كارى و هر چيزى نوع انتخاب بسيار مهم است و هرچه عقل قوى تر و تجربه بيشتر باشد، انتخاب بهتر خواهد بود و سودمندتر كه عقل زندگى = انتخاب بهتر.
۲۴- عقل زندگى و محبت
امام علىعليهالسلام
مى فرمايد:
التودد نصف العقل
.
محبت نيمى از عقل است.
انسان، اسير و تشنه محبت است هرجا آن را بيابد جذب مى شود. از اين رو، اسلام به پدران و مادران دستور داده كه به فرزندان خود محبت كنند تا آن ها جذب والدين شوند كه از همه دلسوز ترند و مبادا كمبود محبت روزى آن ها را به سوى محبت هاى كاذب بكشاند كه جز دام، چيزى نيست.
بوسيدن فرزندان عبادت است و ثواب و اجر زيادى دارد. تامين نيازهاى مادى و معنوى و روحى فرزندان از وظايف والدين است.
دشمنان نيز از طريق محبت دام مى گسترانند و فرزندان معصوم و كم تجربه را مى ربايند. فرزندانى كه از خردسالى از پدر و مادر محروم بوده اند و كمبود محبت دارند، به خطر بسيار نزديك ترند تا ديگران. از اين رو، آغوش خانه بايد گرم و صميمى و بامحبت باشد تا فرزندان به سوى محبت كاذب نروند.
البته محبت يك اصل مورد نياز بشر است و مخصوص كودكان نيست. انسان هركه به او محبت كند، جذبش مى شود، از اين رو، مومن بايد با محبت باشد و برخورد او با ديگران از روى محبت باشد و انسان عاقل كسى است كه با محبت به ديگران، خود را محبوب گرداند و زمينه جذب ديگران را فراهم سازد و به عبارت ديگر بكوشد جاذبه داشته باشد و نه دافعه و يكى از راه هاى جاذبه اجتماعى، محبت هاى سازنده است، چنان كه علىعليهالسلام
مى فرمايد:
محبت و دوستى نيمى از خرد و عقل آدمى است و اساس و سرآمد عقل دوستى و محبت به ديگران است.
تجربه نيز نشان داده است كه افراد مهربان و با محبت بيشتر مورد توجه اند تا آدم هاى خشن و سخت گير. حتى دانش آموز در كلاس بيش تر از آموزگارى خوشش مى آيد كه مهربان باشد.
آرى، محبت دام صيد قلب ديگران است.
۲۵- حد و مرزها
امام علىعليهالسلام
مى فرمايد:
ما عقل من عدا طوره
.
به عقل و خرد دست نيافته كسى كه از حد و مرز خود پا فراتر نهد.
عاقل كسى است كه حد و مرز خود را بشناسد و از بلند پروازى و زياده طلبى پرهيز نمايد. كسانى كه حد و مرز خود را نمى شناسند و پايشان را از گليم خودشان فراتر مى نهند، در اجتماع جايگاهى ندارند و اعتماد و حسن ظن ديگران را از دست مى دهند و مورد بى مهرى و بى علاقگى ديگران قرار مى گيرند.
عقل زندگى اقتضا مى كند كه آدمى خود را بشناسد. قدر و منزلت خويش را درك كند و از حدود خود تجاوز ننمايد.
امام علىعليهالسلام
فرمود:
لا عقل لمن يتجاوز حده و قدره
.
كسى كه از حد و مرز خود تجاوز كند و منزلت خود را نداند، اهل خرد نيست.
اين گونه افراد، مردم را نيز از دست مى دهند و موجب كدورت دل ها مى شوند.
من تعدى حده اهانه الناس
.
كسى كه از حد خود تجاوز نمايد، مردم خوارش كنند.
رحم الله امرا عرف قدره و لم يتعد طوره
.
خدا رحمت كند كسى را كه قدر و اندازه خويش بشناسد و از حد تجاوز نكند.
من وقف عند قدره اكرمه الناس
.
كسى كه در جايگاه و منزلت خود بايستد، مردم او را گرامى مى دارند.
هلك من لم يعرف قدره
.
كسى كه قدر رسول خود را نشناسد، هلاك مى شود.
من عرف قدر نفسه لم يهنها بالفانيات
.
كسى كه قدر خويشتن را بشناسد، خود را براى امور فانى دنيا خوار نگرداند.
و من اقتصر عن قدره كان ابقى له؛
كسى كه به سهم خود بسنده كند، شخصيتش پايدارتر خواهد بود.
۲۶- دورى از خودخواهى و غرور
امام علىعليهالسلام
مى فرمايد:
العجب يفسد العقل
.
خودخواهى عقل را تباه مى سازد.
از صفات زيانبار، صفت خودخواهى و غرور و از خود راضى بودن است.
آدم هاى كم خرد معمولا بسيار از خود راضى اند و به خويش خوش بين هستند و غرور و خودخواهى نمى گذارد به هيچ صراطى مستقيم شوند. اين نوع خلق و خور، بسيار زيانبار و مخرب است و موجب عقب افتادن در زندگى و در علم و كمال مى شود.
افراد مغرور هميشه عقب مى مانند و راه تكامل و رشد را برو خود مى بندند.
علىعليهالسلام
فرمود:
الاعجاب يمنع من الازدياد
.
خودخواهى پيشرفت را از آدمى مى گيرد.
افراد از خود راضى با كارهاى خود، دوستان و خويشان را مى رنجانند و آنان را به دشمن تبديل مى كنند.
امام هادىعليهالسلام
فرمود:
من رضى عن نفسه كثر الساخطون عليه
.
كسى كه از خود راضى باشد، همه را عليه خود خشمگين مى سازد.
خودخواهان از نظر عقلى دچار بيمارى اند و گونه اى حماقت.
علىعليهالسلام
فرمود:
المعجب لا عقل له
.
آدم خودخواه بى خرد است.
رضاك عن نفسك دليل على فساد عقلك
.
از خود راضى بودنت دليلى بر بى عقلى تو است.
العجب راس الحماقه
.
از خود راضى بودن احساس حماقت است.
بنابر اين، از نشانه هاى عقل زندگى اين است كه انسان خود را گرفتار خوى زشت خودخواهى نسازد و با كمال توازع تسليم حق باشد و گهگاه خود را متهم سازد و احتمال نقص و اشتباه را در امور خود نفى نكند. راه رشد و پيشرفت را با غرور خود نبندد و زمينه تكامل را در امور مادى و معنوى در رسول خود فراهم سازد و بى جهت دوستان و دلسوزان خود را متهم نسازد و از خود نراند.
۲۷- خودشناسى
امام رضاعليهالسلام
مى فرمايد:
افضل العقل معرفه الانسان نفسه
.
برترين عقل اين است كه انسان خودشناس باشد.
خودشناسى به انسان درس هاى فراوان مى آموزد و سودهاى بسيارى دارد و جهل انسان به خود نيز زيان هاى بسيار در بر خواهد داشت.
خودشناسى، كليد موفقيت انسان است. كسى كه خود و شرايط زمانى خود را بشناسد، توانايى ها و نواقص خويش را بيابد و موقعيت اجتماعى، فردى، سياسى، فرهنگى دينى خود را درك كند، راحت تر و بهتر و مطمئن تر و درست تر، تصميم مى گيرد؛ بر خلاف آدم هاى جاهل كه با جهل خود و ندانم كارى خود پا به بخت و خوشبختى خود مى زنند.
امام علىعليهالسلام
فرمود:
افضل العقل معرفه الانسان نفسه فمن عرف نفسه عقل و من جهلها ضل
بهترين خردمندى، خودشناسى است كه هركه خود را شناخت، از عقل بهره جسته و هركه خود را نشناخت، به گمراهى مى رود.
بديهى است كه اين معرفت، معرفت جسم و رسم و شكل و شمايل نيست، بلكه معرفت معنوى و انسانى است؛ يعنى شناخت خود و موقعيت خود و نقص و كمال خود و تشخيص راه درست از راه نادرست و انتخاب درست.
گم كردن خود و جهل به نفس خود آفت بزرگى است كه آدمى را به مهلكه ابدى مى كشاند.
علىعليهالسلام
فرمود:
اعظم الجهل جهل الانسان امر نفسه
.
بزرگ ترين نادانى اين است كه انسان به خود نادان باشد.
همين خودشناسى است كه به خداشناسى و هدفدار شدن مى انجامد و همه چيز انسان خدايى و الهى مى گردد.
علىعليهالسلام
فرمود:
من عرف نفسه فقد عرف ربه
.
كسى كه خود را شناخت، به خداى خود خواهد رسيد.
هيچ معرفتى به پاى معرفت نفس و خودشناسى نمى رسد كه نشان رشد فكرى و عقلى انسان است و از اين رو علىعليهالسلام
فرمود:
افضل الحكمه معرفه الانسان نفسه
.
بالاترين دانش ها، همانا خودشناسى است.
نال الفوز الاكبر من ظفر بمعرفه النفس
.
هركه در مقام خودشناسى پيروز شود، به سعادت بزرگ دست يافته است.
۲۸- خودشناسى و اصلاح نفس
علىعليهالسلام
مى فرمايد:
اعقل الناس من كان بعيبه بصيرا
.
خردمندترين مردم كسى است كه به عيوب خود آگاه باشد.
از نتايج سازنده خودشناسى وقوف بر عيوب و نواقص و تلاش براى اصلاح آن ها و رفع نواقص است. پالايش و اصلاح، امرى عقلانى است. عقلاى جامعه و دلسوزان دانا، هر لحظه مى كوشند كه عيوب و نواقص را در قالب اصلاحات برطرف نمايند.
تلاش همه دلسوزان در امور سياسى، امور بهداشتى و اجتماعى اين است كه نواقص را برطرف كنند، پس چه امرى از خود انسان مهم تر و چه اصلاحى از اصلاح خود انسان ضرورى تر؟!
هدايتگران جامعه و انبيا و مصلحان الهى هميشه در تلاش بوده اند كه جامعه و اخلاق انسان را اصلاح كنند و گام به گام به سمت اصلاح پيش روند كه خداوند از قول يكى از انبياعليهالسلام
نقل مى كند كه به قوم خود فرمود:
(ان اريد الا الاصلاح ماستطعت
).
من هدى ندارم جز آن كه تا مى توانم شما را به صلاح آورم.
بنابراين، مقتضاى عقل و فطرت بشرى، اصلاح انسان است و هركس بايد از خود آغاز كند و انى نمى شود مگر انسان به عيوب خود آگاه باشد و موارد لازم را بشناسد.
امير مومنانعليهالسلام
فرمود:
(اعقل الناس من كان بعينه بصيرا).
از همه خردمندتر كسى است كه بر عيوب خود آگاه باشد.
زيرا اصلاح، فرع بر شناخت نواقص است و انسان تا نواقص و عيوب خود را نشناسد، در مقام اصلاح و رفع آن برنمى آيد. بنابر اين، خودسازى و آغاز اصلاح از درون و از خود، دليل صداقت و تكامل عقل است.
۲۹- خرده گيرى از ديگران
علىعليهالسلام
مى فرمايد:
من ابصر عيب نفسه لم يعب احدا
.
هركه به عيوب خود بينا باشد، از كسى عيب نگيرد.
آن گاه كه كسى از كاستى ها و عيب هاى خود آگاه باشد و سرتاپا خود را ناقص و معيوب بداند، هرگز به خود اجازه نمى دهد از ديگران خرده بگيرد و بر كسى عيب بگذارد.
امامانعليهمالسلام
فرموده اند:
مادام كه خود را اصلاح نكرده اى، به عيب ديگران مپرداز. چنان كه علىعليهالسلام
فرمود:
ما دمت لا ترى ذنوبك قد قفرت فلا تشتغل بعيوب غيرك
مادام كه گناهانت را نيامرزيده اند، خود را به عيوب ديگران مشغول مساز.
من ابصر عيب نفسه لم يعب احدا.
كسى كه عيب هاى خود را باز بيند، هرگز از كسى عيب نگيرد.
طوبى لمن شغله عيبه عن عيوب الناس
.
خوشا به حال كسى كه به عيب خود مشغول شود و از عيب ديگران چشم بپوشد.
من ابصر زله نفسه صغرت عنده زله غيره
.
كسى كه لغزش هاى خود را باز بيند، لغزش ديگران در نظرش كوچك باشد.
و ده ها سخن ديگر، كه به انسان هشدار مى دهد در جامعه دنبال اين و آن نباشد و هر روز بهانه از كسى نگيرد و او را دست نيندازد كه دنبال عيوب و بدى ديگران رفتن و از خود غافل ماندن، اخلاق بسيار زشتى است.
۳۰- پرده پوشى
امام علىعليهالسلام
مى فرمايد:
غطاء العيوب العقل
.
عيب پوشى از نشانه هاى خردمندى است.
يكى ديگر از نشانه هاى كمال عقل و خردمندى انسان كه در خودشناسى ريشه دارد، عيب پوشى است. پرده پوشى و پنهان داشتن عيوب از مظاهر عقل است.
آدمى نقطه ضعف هاى خود را نيز نبايد بر ملا سازد و خود را ابزار دست و زبان و مسخره ديگران كند، حتى فقر و ندارى و بيمارى و مشكلات ديگر خود را بايد پنهان دارد و به جز براى افراد صلاحيت دار بازگو نكند.
پوشش عيوب مردم، عيوب خويشاوندان و خانواده، عيوب همسر و فرزند، همسايه، استاد و شاگرد از درايت انسان است كه براى سلامتى خود و خانواده و جامعه مفيد و حرمت ها را بهتر حفظ مى كند، و از اين رو حتى اعتراف به گناه نيز جايز نيست.
اگر جوانى خداى نخواسته در جوانى دچار گناه و اشتباهى شده است، نبايد آن را براى ديگران بازگو كند نه براى همسر آينده خود، نه براى دوستان و آشنايان و نه هيچ كس ديگر.
همين نقطه ضعف ها مى تواند براى او در زندگى مشكل ساز شود، پس چه بهتر كه مراقب عيوب و نواقص و اشتباهات خود باشد و در مقام اصلاح آن ها و توبه و جبران برآيد.
كسانى كه گذشته سياه و خراب خود را براى ديگران نقل مى كنند و پرونده خويش را بر ملا مى سازند، از عقل درستى برخوردار نيستند، بايد حيا را بر خود حاكم نمايند كه حيا سرپوش خوبى است.
علىعليهالسلام
فرمود:
من كساه الحيا ثوبه لم يرى الناس عيبه
كسى كه لباس حيا او را پو دهد، مردم عيوب او را نبينند.
و بايد توجه داشت كه هيچ كس از عيب مصون نيست جز اهل عصمت و هيچ كس نبايد از ديگران انتظار عصمت داشته باشد كه حضرت علىعليهالسلام
فرمود:
لو تكاشفتم ما تدافنتم
.
اگر زشتى هاى همديگر را مى ديديد، ديگر كسى، كسى را دفن نمى كرد.
۳۱- شيوه برخورد با نادانان
امام علىعليهالسلام
مى فرمايد:
لكل شى ء زكاه العقل احتمال الجهال
.
هر چيزى زكاتى دارد و زكات عقل و خردمندى، تحمل نادانان است.
در جامعه ممكن است افراد نادانى يافت شوند كه به هر دليلى با ما مخالفت كنند و كارشكنى نمايند و اهانت كنند و يا مزاحم مقاصد و اهدافمان باشند. اين گونه افراد هميشه بوده و خواهند بود. در عصر انبياءعليهمالسلام
اى قشر از مردم بودند كه آلت دست اين و آن قرار مى گرفتند و دردسر درست مى كردند. در عصر امامان معصوم نيز بودند و آزار مى رساندند و اكنون نيز هستند.
قرآن كريم از اين گونه افراد به عنوان جهال و نادانان نام مى برد؛ زيرا بى گمان اين گونه رفتارها در اثر جهل است، ولى شيوه برخورد را قرآن، مسالمت آميز مى داند و برخورد خوب و سازنده را پيشنهاد مى كند و مى فرمايد:
(و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما
).
(انسان هاى فداكار) وقتى مورد خطاب و اهانت جاهلان قرار مى گيرند، (با ملايمت و ملاطفت) سلام مى كنند.
رفتار خشونت آميز و تند با نادانان نتيجه منفى دارد، ولى اگر برخورد سالم و درست و بامحبت و سازش باشد، اميدى هست كه او را بسازد و از جهل بيرونش آورد.
نمونه هاى فراوانى در زندگى امامانعليهمالسلام
نقل شده كه آن ها دشمن خدا را با يك برخورد شايسته تبديل به دوستى وفادار كردند كه يك نمونه آن داستان مرد شامى و امام حسنعليهالسلام
است كه در تاريخ ثبت شده است.
گاهى همان تحمل، بلكه گذشت و حلم، باعث ساختن و پشيمانى مى شود؛ چنان كه نبايد با نادانان زياد بحث و بگومگو كرد و حتى گاه بايد سكوت او را ادب نمود و به قول معروف جواب ابلهان خاموشى است.
علىعليهالسلام
فرمود:
اعقل الناس من لا يتجاوز الصمت فى عقوبه الجهال
خردمندترين مردم كسى است كه براى عقوبت نادانان، تنها از سكوت بهره جويد.
همچنين فرمود:
من اوكد اسباب العقل رحمت الجاهل
.
از بهترين كارهاى خردمندى، بخشودن نادانان است.
البته موارد فرق مى كند و شخص دانا و داراى خرد بايد موارد را تشخيص دهد و در هرجا از ابزار مناسب بهره جويد. اين گونه نيست كه همه جا سكوت يا همه جا محبت، موثر باشد. بايد در هرجا بنا بر مقتضاى حال عمل شود.
۳۲- پرهيز از جدال و بگومگوها
امام علىعليهالسلام
فرمود:
المراء بذر الشر
.
بگومگو كردن مايه شر است.
برخى كسان بيمارى حرف زدن دارند و هميشه خود را درگير مسائل بى فايده و بحث هاى بى اثر مى كنند. بگومگوهاى بيهوده كه اسلام نام آن را مراء و جدال نادرست گذاشته است، بسيار مذهوم و از خرد به دور است؛ وقت را تلف مى كند، فرصت را به باد مى دهد و ايمان را خراب مى كند و سلامتى را نابود مى سازد و كينه ها و كدورت ها را بيش تر مى نمايد.
انسان فهميده و عاقل بايد از درگير شده با آدم هاى يك دنده و لجباز كه فقط روى حرف خود ايستاده اند و حاضر نيستند يك قدم عقب نشينى كنند و ملاك حق و باطل فقط نظر خودشان است، پرهيز نمايد؛ زيرا بحث و جدال با اين ها هيچ نتيجه اى ندارد جز زيان هاى فراوان كه بدان اشاره شد. اين ها اهل بحث منطقى نبوده و به دنبال روشن شدن چيزى نيستند، فقط هدفشان مطرح كردن خود و جار و جنجال است.
البته اسلام جدال نيكو و بحث منطقى را هيچ گاه مردود نمى داند، ولى مراء با آدم هاى كج فهم را مردود مى داند.
علىعليهالسلام
فرمود:
ثمره المرء الشحناء
.
ميوه جدال، دشمنى است.
اياكم و المرء و الخصومه فانها يمرضان لقلوب على الاخوان و ينبتان النفاق
از دشمنى كردن و جدال و بحث بيهوده پرهيز كنيد كه دل ها را بيمار مى كند و ميان برادران جدايى مى اندازد.
و نيز آن حضرت فرمود:
ايمان كسى كامل نمى شود و به حقيقت ايمان نمى رسد، مگر وقتى كه مرا را ترك كند، هرچند حق با او باشد.
لا محبه مع كثره مراء
.
با بحث هاى بيهوده بسيار ديگر محبتى باقى نمى ماند.
بنابر اين، انسان نبايد وقت عزيز و فرصت گرانقدر خود را صرف بحث هاى بى حاصل و جدال ها و بگومگوهاى بى نتيجه كند و دل ها را پر از كينه و دشمنى سازد و عرصه زندگى را بر خود و خانواده خود تنگ نمايد.
قرآن مى فرمايد:
(و اذا مروا باللغو مروا كراما
).
(مومنين) وقتى به امور لغو برخورد مى كنند، با بزرگوارى از كنارش مى گذرند.
۳۳- دورى از پستى
امام علىعليهالسلام
مى فرمايد:
اعقل الناس ابعدهم عن كل دنيه
.
خردمندترين مردم كسى است كه بيش تر خود را از پستى دور مى كند.
خداوند عقل را به انسان هديه كرد تا او را از امور پست و دور از شان انسانيت مصون دارد. از امتيازات عقل اين است كه زشتى ها و زيبايى ها را درك مى كند، خوب و بد و قبيح و نيكو را مى فهمد. بنابر اين، مقتضاى عقل، مصونيت از گناه و دورى از زشتى ها و تخلق به اخلاق و صفات نيكو است. كسانى كه فساد و تباهى وجودشان را فرا مى گيرد، از عقل خود خوب بهره نجسته اند و عقل را اسير هوا نموده و در غل و زنجير نفس زندانش كرده اند.
امام علىعليهالسلام
مى فرمايد:
كم من عقل اسير عند هوى امير
.
بسا عقلى كه در برابر فرمانروايى هواهاى نفسانى اسير است.
بسيار شايسته است كه انسان دانا به ويژه جوانان عزيز خود را از آلوده شدن به امور بى بها و پست به دور دارند كه حيثيت و شرف و مردانگى آنان را ويران مى سازد.
بسيارى از امور اگر مرسوم هم شده باشد، باز هم پست و بد است. آلوده شدن به گناهان و و كارهاى سبك، كه نشانه جهل و بى فرهنگى است، مانند سيگار كشيدن و مصرف انواع دخانيات، مواد مخدر، ترياك و غيره يا سرگرم شدن به بازى هاى زيانبار همانند قمار يا خوردن آن چه در شان انسان دانا نيست مانند شراب خوارى و هر كار سبك و زشتى كه در مرتبه انسانى نيست، نبايد از يك فرد عاقل سر زند.
آيا آنان كه دست به استعمال مواد مخدر مى زنند و زندگى خود و زن و فرزند خود را تباه مى نمايند تا جايى كه روانداز كودكان خويش را مى فروشند و خرج دود مى كنند و همه هستى خود را آتش مى زنند و به هوا مى فرستند، داراى عقل هستند؟!
آيا لحظه اى انديشيده اند كه چرا با دست خود دنيا و آخرت خود و خانواده خود را به آتش مى كشند و همه را از هستى ساقط مى كنند؟!
كجا است عقل و فهم آنان؟!
شعور و احساسات آن ها چه شده؟!
عواطف و غيرت و مردانگى آن ها كجا رفته؟!
آيا اين همه سقوط توجيه پذير است؟!
تو اى جوان عزيز! آيا مى دانى همان لحظه اى كه براى تفريح با دوستت نخ سيگارى را بر لب مى گذارى، قدم در چه راهى گذاشته اى؟! و آن گاه كه براى سرگرمى با دوست خائنت كنار منقلى نشستى و لحظه اى مى خواهى خوش باشى، چه كبريتى به خرمن عمر و سعادتت مى زنى و چگونه نابودى و بدبختى خود را امضا مى كنى؟!
آرى، از همان لحظه اول و نخ اول سيگار قدرى فكر كن، عقلت را به كار انداز، سرنوشت ديگران را ببين و تن به اين گونه امور پست مده كه دور از شان انسانى تو است و به نصيحت مولاى خوبان گوش ده كه فرمود:
اكرم نفسك عن كل دنيه و ان ساقطك الى الزغائب فانك لن عتعتاض عما تبذل من نفسك عوضا
خويشتن را گرامى بدار و به پستى تن مده هرچند تو را به آرزوهاى دنيايى ات برساند؛ زيرا به قدر آن چه از دست مى دهى، هرگز عوض دريافت نخواهى كرد.
نزه عن كل دنيه نفسك و ابذال فى المكارم جهدك، تخلص من الماثم و تحرز المكارم
خويشتن را از هر پستى و آلودگى پاك بنما و تمام تلاش خود را در بدست آوردن مكارم اخلاق و صفات خوب به كار گير تا از گناهان آسوده شوى و زيبايى هاى اخلاقى را كسب نمايى.
۳۴- پرهيز از انواع آلودگى ها
امام علىعليهالسلام
مى فرمايد:
من عقل عف
.
هركه خردمند گردد پاكدامن شود.
پاكدامنى و پرهيز از گناهان، نشانه بروز و كمال عقل است. انسان هاى با شخصيت و كامل هرگز سراغ فساد و گناهان نمى روند؛ زيرا زيان هاى دنيوى و اخروى آن را گويى به چشم مى بينند و مى دانند كه گناه و ناپاكى، آدمى را بى آبرو مى كند. اعتياد شخصيت انسان را از بين مى برد و هرچه آلودگى ها بيش تر باشد، بى اعتبارى و بى حيثيتى اجتماعى نيز بيشتر مى شود.
حضرت علىعليهالسلام
مى فرمايد:
العاقل من تورع عن الذنوب و تنزه عن العيوب
عاقل كسى است كه از گناهان و عيوب خود را پاك گرداند.
اذا كمل العقل نقصت الشهوه
.
آن گاه كه عقل كامل گردد، شهوترانى ها كاهش مى يابد.
من كمل عقله استهان بالشهوات
.
كسى كه عقلش كامل مى شود به حوس ها بى اعتنا مى گردد.
العاقل من هجر شهوته و باع دنياه باخرته
.
خردمند كسى است كه از خواهش هاى نفس دورى كند و دنيايش را فداى آخرت كند.
العاقل من قمع هواه بعقله
.
عاقل كسى است كه به عقل خود، هواى نفسش را سركوب نمايد.
عدو العقل الهوى
.
هوا پرستى دشمن عقل است.
بنابر اين، شهوترانى و هرزگى با عقل خرد سازگارى ندارد.
۳۵- دنيا زدگى، آفت عقل
حضرت علىعليهالسلام
مى فرمايد:
العاقل من زهد فى دنيا دنيه
.
خردمند كسى است كه به دنياى پست بى رغبت باشد.
همان گونه كه شهوات و هواهاى نفسانى و گناهان آفت عقل است و عقل سالم را به اسارت خود در مى آورد و بيمار مى سازد و از ديدن بدى ها و زشتى ها نابينا و ناتوان مى سازد، دنيازدگى و عشق به مظاهر مادى نيز آفت بزرگى است كه عقل آدمى را از خاصيت و درك صحيح مى اندازد.
اگر انسان مى خواهد هميشه از راهنمايى هاى سودمند عقل بهره گيرد، سخت بايد مراقب باشد كه تشنه و عاشق دنيا و مظاهر پوچ و فريبنده آن نشود، وگرنه با ديوانگان نه تنها فرقى خواهد كرد، بلكه خطرش بسيار بيش تر خواهد بود.
حضرت علىعليهالسلام
فرمود:
العاقل من غلب هواه و لم يبع آخرته بدنياه
.
خردمند كسى است كه بر هواى نفس خود غالب شود و هرگز بهشت خود را به دنيا نفروشد.
بارى، دنيا زدگى چشم عقل را كور مى كند و آدمى را به ورطه سقوط مى لغزاند. مباد كه دنيا اصل و هدف تو در زندگى باشد!
۳۶- پرهيز از شهوت رانى
علىعليهالسلام
مى فرمايد:
العاقل من هجر الشهوات
.
عاقل كسى است كه از خواسته هاى نفسانى دورى كند.
از لغزشگاه هاى آدمى، شهوترانى هاى ناروا و بى حد و مرز است. شهوات و هواهاى نفسانى از ثمرات بعد حيوانى آدمى است، در صورتى كه عقل و نورانيت نتيجه بعد انسانى و ملكوتى او است.
روح الهى كه در جسم خاكى دميده شده، با هدايت عقل به رشد و كمال مى رسد و او را ملكوتى مى گرداند، ولى جنبه هاى حيوانى اگر از مرز بگذرد، به سقوط او مى انجامد.
از اين رو، انسان عاقل كسى است كه در سراشيبى شهوت نلغزد. تنها راه درست، احتياط و پرهيز از شهوات است كه بدترين لغزشگاه هايند.
اگر عقل، خوب درك كند و موانع ادراك آن برطرف شود، خود به خود از شهوات دورى مى كند و آن ها را مظهر حيوانيت مى داند و از آن گريزان است.
امام علىعليهالسلام
فرمود:
اذا كمل العقل نقصت الشهوه
.
هرگاه عقل به كمال برسد، هوس ها كاهش مى يابد.
و در جاى ديگر فرمود:
هركه عقلش كامل شود، به شهوات حيوانى بى اعتنا خواهد شد.
در حقيقت، عقل كه از كلمه عقال به معناى بستن گرفته شده، كنترل كننده انسان و بازدارنده او است. پس هرچه به كمال بيشترى برسد، بهتر و بيش تر مراقب انسان است و روشن تر مى بيند و واقعيت ها را راحت تر درك مى كند تا جايى كه ممكن است انسان به حدى از كمال برسد كه ديگر هرگز گناه نكند و حتى فكر آن را هم نكند؛ همانند انبيا و اولياعليهمالسلام
.
عصمت، رسيدن به اوج بصيرت است. انسان بصير عوارض بد و سياه گناه را درك مى كند و با اراده استوار از آن فاصله مى گيرد و خود را آلوده به گناه نمى كند.
از اين رو، مى توان ادعا كرد كه مجرمان و گناه كاران، بيشتر ناآگاهان و كم خردان هستند و يا شيرينى گناه توانسته به شيشه چراغ عقل آنان گرد و غبار بنشاند كه ديگر از درك صحيح برخوردار نشوند؛ يعنى گناهان چشم بصيرت آنان را نابينا ساخته است.
انما لا تعمى الابصار و لكن تعمى القلوب التى فى الصدور
چشم جسم آنان بينا است، ولى چشم دلشان كور است.
بدين سان هرچه آگاهى افراد جامعه بالاتر رود، آمار جنايات كاهش مى يابد و به عكس،، هرچه ناآگاهى بيش تر شود، جرم نيز افزايش مى يابد.
علىعليهالسلام
فرمود:
العقل جمال الظاهر و الباطن
.
عقل مايه سربلندى و زيبايى ظاهر و باطن آدمى است.
يعنى عقل، تمام زشتى ها را از آدمى دور مى كند.
اففضل العقل مجانبه الهوى
.
بالاترين مرتبه عقل دورى از هواهاى نفسانى است.
العاقل من عصى هواه فى طاعه ربه
.
خردمند كسى است كه از هوس نافرمانى كند و از خدا فرمان برد. و نيز در يك سخن زيباى ديگر از امام خردمندان كه فرمود:
غريزه العقل تابى ذميم العقل
.
نيروى سرشار عقل، آدمى را از زشت كارى باز مى دارد.
من قدم عقله على هواه حسنت مساعيه
.
كسى كه عقل را بر هواى نفس پيش بدارد، كارهايش درست و نيكو مى گردد.
بنابر اين، اگر چراغ عقل هميشه روشن باشد و تاريكى هاى گناه، نور او را كم سو نكند، كم تر كسى است كه سوى هواها و تمايلات نفسانى برود و موجبات سقوط فكرى و معنوى و اجتماعى خود را فراهم سازد.
العاقل من تورع من الذنوب و تنزه عن العيوب
خردمند كسى است كه از گناهان پرهيز كند و خود را از عيب ها منزه گرداند.
العاقل من قمع هواه بعقله
.
خردمند كسى است كه به عقل و فهم خود، هواى سركش را سركوب نمايد.
البته چنين كسى از فرشتگان نيز بالاتر مى رود تا جايى كه فرشتگان افتخار مى كنند تا به او خدمتگزارى كنند و بال هاى ملكوتى خود را بر او تبرك نمايند.
آرى، رسد آدمى به جايى كه جز خدا نبيند.
۳۷- ادب و كمال
امام علىعليهالسلام
مى فرمايد:
ان العاقل تتعظ بالادب
.
ادب در زندگى سرمايه بزرگى است كه هركه دارد، سود مى برد و هركه ندارد زيان مى بيند.
معمولا عقل و ادب دو يار وفادارند، هرچه عقل آدمى بلند مرتبه تر باشد، آداب اجتماعى او نيز بهتر و والاتر است و هرچه سبكى و بى ادبى بيش تر باشد نشان از سبكى عقل و كمى خرد او است. البته عقل موهبتى است الهى چنان كه ادب امرى اكتسابى است.
امام علىعليهالسلام
فرمود:
العقول مواهب و الادب مكاسب
.
ادب به دست آوردنى است، ولى عقل هديه الهى است.
با اين حال، ادب محصول عقل و خرد است و شخص عاقل مى تواند ادب كسب كند.
الدين و الادب نتيجه العقل
.
دين و ادب نتيجه عقل و خرد است.
نعم قرين العقل الادب
.
ادب همنشين خوبى است براى عقل.
صلاح العقل الادب
.
صلاح و درستى عقل در ادب است.
الادب صوره العقل
.
ادب چهره عقل است.
حسن الادب زينه العقل
.
ادب نيكو، زينت عقل است.
آرى، سجايايى اخلاقى و آداب نيكو نشان عقل و توان فكرى است. بدين معنا كه هرگز كارهاى بى ادبانه از خردمندان سر نمى زند كمال عقل و ادب بستگى به كمال ديگرى دارد و نبود يكى، از نبود ديگرى حكايت مى كند.
لا ادب لمن لا عقل له
.
آن كه عقل ندارد ادب ندارد.
بى گمان، شخصيت انسانى هركس، تابع كمالات انسانى و آداب اجتماعى او است و نبايد آن را دست كم گرفت.
از اهداف انبياعليهالسلام
ساختن انسان و مودب كردن او به آداب زندگى و سجاياى اخلاقى است و انسان هرچه تلاش كند كه سرمايه ادب را بالا برد، سود برده است.
لا حلل كالادب
.
هيچ زيورى همچون آداب انسانى نيست.
لا زينه كالادب
.
هيچ زيبايى بالاتر از ادب نيست.
الادب كمال الرجل
.
كمال مرد به ادب است.
ادب به معناى تخلق به اخلاق نيكو و انجام امور متناسب با عقل و انسانيت و داشتن صفاتى است كه شخصيت آدمى را با عظمت مى كند و دورى از اعمال و رفتار و گفتارى كه ناشايسته است و خرد آدمى آن ها را تاييد نمى كند و فطرت پاك از آن دورى مى جويد.
كفاك ادبا لنفسك اجتنابك ما تكره من غيرك
در ادب تو همين بس كه آن چه براى ديگران نمى پسندى، براى خود نيز نپسندى.
و نتيجه اين كه :
ادب در زندگى نشان كمال عقل است و نشان خردمندى نيز مودب بودن است.
۳۸- اعتراف به جهل
امام علىعليهالسلام
مى فرمايد:
غايه العقل الاعتراف بالجهل
.
نهايت كمال عقل در اعتراف به نادانى است.
جز معصومينعليهالسلام
كسى را نمى توان يافت كه بى نقص و خطا باشد و انجام خطا و ندانم كارى از هر كسى ممكن است سر بزند.
نادانى هاى افراد معمولا كار دست آنان مى دهد و در اثر جهل ممكن است كارى انجام دهند و برخوردى كنند يا تصميمى بگيرند و سخنى بگويند كه درست نباشد و پس از انجامش به اشتباه خور پى ببرند و پشيمان شوند.
ممكن است در اثر جهل، قضاوت بى جايى كنند يا سخنى گويند كه شخصى را برنجاند يا حتى كارى كنند كه خسارات جبران ناپذيرى وارد سازد كه نتيجه همه آن پشيمانى است.
بهترين راه براى جبران اشتباهات جاهلانه، درس گرفتن و تجربه آموختن است تا دوباره تكرار نكند، و ديگر اين كه روى اشتباه خود پافشارى نكند و به جهل و نادانى خود اعتراف كند و به عبارت ديگر بپذيرد كه اشتباه كرده، بپذيرد كه بد كرده و قبول كند كه نبايد چنين كارى يا حرفى يا حركتى از او سر مى زد.
اعتراف به خطا، اعتراف به جهل و اعتراف به اين كه او ندانسته، بهترين راه جبران است كه هم غرور او را مى شكند، هم رنجش خاطر ديگران را كمتر مى كند و هم در صدد اصلاح و جبران بر مى آيد، و سعى مى كند از اين پس دقت بيش ترى كند. لج بازى، يك دنده بودن و روى جهل و اشتباه خود پافشارى نمودن انسان را به جايى نمى رساند. پس بهتر است در زندگى اگر اشتباهى مرتكب شديم، بدون پا فشارى اعتراف كنيم و در صدد اصلاح برآييم و بار ديگر جمله امير مومنانعليهالسلام
را مرور كنيم كه فرمود:
نهايت درجه كمال عقل اين است كه به جهل و نادانى اعتراف شود.
۳۹- عذر خواهى و عذر پذيرى
امام علىعليهالسلام
مى فرمايد:
اعقل الناس اعذرهم للناس
.
خردمندترين مردم كسى است كه عذر ديگران پيشتر پذيرد.
اين كه آدمى كارى كند كه ناچار شود، عذر بخواهد، خود يك نقص است. تا جايى كه ممكن است آدمى نبايد دست به كارى بزند كه ناچار به عذر خواهى شود ول از آن جا كه انسان جايز الخطا است هرگونه اشتباهى نسبت به ديگران، يا نسبت به خداوند ممكن است از او سر بزند.
گاه ممكن است فرزند در برابر پدر و مادر خطايى كند يا والدين نسبت به فرزند خويش يا كسى نسبت به همسر خود يا استاد نسبت به شاگرد يا شاگرد نسبت به استاد كه شايسته نبوده و موجب رنجش و ناخشنودى گردد.
خردمندترين راه براى جبران، معذرت خواهى است كه البته همان اعتراف به خطا خود گونه اى عذر خواهى است.
چنان كه مولا علىعليهالسلام
مى فرمايد:
الاقرار اعتذار
.
اقرار به گناه، گونه اى عذر خواهى است.
به هرحال، خطا را پذيرفتن و از طرف مقابل عذر خواستن، كمال عقل و خردمندى است؛ چنان كه عذر را پذيرفتن و خطا را ناديده گرفتن نيز از خردمندى است.
امام علىعليهالسلام
فرمود:
المعذره برهان العقل
.
عذر خواهى و عذر پذيرى دليل بر خرد است.
اعقل الناس اعذرهم للناس
.
خردمندترين مردم عذر پذيرترين آنان است.
اذا جنيت فاعتذره
.
همان دم كه به گناه مى افتى، عذر خواهى كن.
نعم الشفيع الاعتذار
.
عذر خواهى، خوب شفيعى است.
اهل بيتعليهمالسلام
در دعاهاى خويش به مردم آموخته اند كه در برابر خداوند عذر خواهى كنند و رحمت خداوند را به جوش آورند؛ چنان كه در دعاى كميل آمده است :
و قد اتيتك معتذرا نادما.
و با حال پشيمانى به عذر خواهى آمده ام.
بنابر اين، پس از اشتباه و خطا، بهترين راه جبران، عذر خواهى است. ولى مهمتر از آن عذر پذيرى است، زيرا به گفته امام علىعليهالسلام
كسى كه عذر خواهى مى كند، همانند اين است كه گناهى مرتكب نشده است.
ما اذنب من اعتدر
.
گويى گناه نكرده است كسى كه عذر بخواهد.
شر الناس من لا يقبل العذر و لا يقبل الذنب
.
بدترين مردم كسى است كه عذر نپذيرد و از گناه نگذرد.
ما اقبح العقوبه مع الاعتذار
.
چه زشت است عقوبت كردن پس از عذر خواستن.
عذر پذيرى نه تنها از مقام انسان نمى كاهد، بلكه نشان بزرگوارى و بلندى روح و كمال او است.
قبول عذر المجرم من مواجب الكرم و محاسن الشيم
پذيرفتن عذر گنهكار، نشان بزرگوارى و خلق و خوى زيبا است.
من احسن الفضل قبول عذر الجانى
.
از نيكوترين فضيلت ها پذيرفتن عذر خطاكار است.
نكته جالب ديگرى است كه در اين موضوع نبايد از آن غفلت شود اين كه پذيرفتن عذر گناه كار چوپان مهم است كه حضرت اميرعليهالسلام
فرمود:
سعى كن عذر برادرت را بپذيرى و اگر مجرم عذرى نداشت يا عذرى نياورد، خود براى او عذرى دست و پا كن و تا جايى كه مى توانى، او را معذور بدارى :
اقبل عذر اخيك و ان لم يجد له عذرا فالتمس له عذرا
آرى، از آن جا كه سلامت جامعه و وحدت و صميميت ميان افراد جامعه امرى ضرورى و مورد تاكيد اسلام است، تا راه براى عفو و گذشت و محبت باز است و با عذر خواهى و عذر پذيرى مى توان از مجازات و سرزنش دورى نمود و كينه ها و عقده ها را كاهش داد، راه هاى ديگر عاقلانه نيست.
۴۰- استقامت در زندگى
امام علىعليهالسلام
مى فرمايد:
ثمره العقل الاستقامه
.
ميوه عقل استوارى است.
زندگى پيچ و خم و فراز و نشيب دارد، تلخى و ناگوارى دارد و شكست و پيروزى. شكى نيست كه به هر كارى كه دست بزنيد، با مشكلات و موانعى روبه رو خواهيد شد. اگر بخواهيد درس بخوانيد و به تحصيلات ادامه دهيد، بى گمان با مشكلاتى روبه رو مى شويد كه ممكن است در شما سردى و نااميدى پديد آورد. اگر دنبال شغلى برويد آن نيز متناسب با خود داراى مشكلات است؛ عوارض طبيعى، سرما، گرما، بيمارى، بى خوابى، خستگى و يا انواع موانع ديگر كه هريك براى دلسرد كردن كافى است.
اگر انسان در مسير زندگى با اندك مشكلى دلسرد شود و از تصميم خود برگردد، به يقين در هيچ كارى موفق نخواهد شد.
انسان موفق آن است كه مصمم و قاطع در برابر حوادث و موانع ايستادگى كند؛ آن قدر مقاومت نمايد و بايستد و خم به ابرو نياورد تا مشكلات را خسته كند و مشكل شكن شود.
امام علىعليهالسلام
آدم عاقل را كسى مى داند كه در زندگى با استقامت و پر تلاش باشد.
انسان مقاوم، هم دين خود را حفظ مى كند، هم در دنياى خود موفق خواهد بود. انبياعليهمالسلام
بيشتر از هركس دچار مشكلات مى شدند، گرفتار آدم هاى لجباز و بدجنس و يك دنده و احمق كه سنگ اندازى مى كردند و كارشكنى ها به ويژه پيامبر خاتمصلىاللهعليهوآله
، كه خداوند متعال پيامبر عظيم الشان خود را به استقامت در برابر توطئه ها و كارشكنى ها و مشكلات امر مى كند و مى فرمايد:
(فاستقم كما امرت و من تاب معك
).
استقامت كن آن گونه كه تو و طرفدارانت مامور شده ايد.
(فلذلك نادع و استقم كما امرت).
به صراط مستقيم دعوت كن و در اين راه همان گونه كه مامور شده اى استقامت كن.
رسول خداصلىاللهعليهوآله
فرمود:
ان تستقيموا تفلحوا.
اگر استقامت كنيد، رستگار و پيروز مى شويد.
امام علىعليهالسلام
راه سالم رسيده به مقاصد را تنها در پشتكار و استقامت مى داند؛ چنان كه فرمود:
الاستقامه سلامه
.
استقامت، مايه سلامت است.
لا مسلك اسلم من استقامه
.
براى سالم رسيدن به هدف راهى بهتر از استقامت نيست.
خردمند بايد بداند كه سختى هاى زندگى را بايد شكست و بر آن ها فايق آمد و راهى جز استقامت وجود ندارد. برخى كسان در اثر بى ارادگى و سستى و نداشتن روح مقاومت در زندگى عقب مى افتد و يا هر روز شغلى عوض مى كنند و از اين شاخه به آن شاخه مى پرند، نه هدف درستى را تعقيب مى كنند، نه توان رويارويى مشكلات را دارند. اينان جز شكست راهى ديگر پيش روى نخواهند داشت.
توصيه ما به ويژه به جوانان كه به تازگى وارد مى شوند و هنوز سرد و گرم دنيا را نچشيده اند، اين است كه بايد محكم و استوار و با قامتى بلند و روحى قوى و اراده اى محكم به خود بقبولانند كه توان هر كار سخت را دارند و مى توانند به هدف هاى بزرگ برسند؛ از اين رو، پشتكار و استقامت داشته باشيد و به پيروزى و موفقيت نيز اميدوار باشيد و از مشكلات نهراسيد و هميشه تلاش كنيد و مشكل شكن باشيد و نگذاريد كه مشكلات شما را بشكنند.
۴۱- صداقت در زندگى
امام علىعليهالسلام
مى فرمايد:
ثمره العقل الصدق
؛
نتيجه عقل، صداقت است.
از مشكلات اجتماعى كه جزء ناهنجارى ها به حساب مى آيد، نبود صداقت در بين گروهى از مردم يا خانواده ها است.
صداقت و درستى يك فضيلت بزرگ براى انسان است، ولى افسوس كه بسيارى كسان كه خود را زرنگ و هوشمند هم مى دانند، تقلب و دورويى و دروغگويى و چند چهره بودن را از زرنگى و مزاياى خود مى دانند و به آن مى بالند، در صورتى كه دورويى و چند چهره داشتن اساس اعتماد اجتماعى را سست مى نمايد و ديگر كسى به كسى اعتماد نخواهد كرد.
آرامش و امنيت اجتماعى بر پايه اعتماد به يكديگر است. اگر اين اعتماد از ميان برود و بى اعتمادى حاكم شود، ناامنى، اظطراب و دلهره و بيمارى هاى روانى بر مردم حاكم خواهد شد.
اگر مردم دختر به كسى مى دهند، اگر به خواستگارى فردى مى روند، اگر در مقام خريد و فروش و داد و ستد برمى آيند، همه و همه از روى اعتماد است.
اگر دروغ حاكم شد، تقلب و كلاه بردارى رايج شد، اختلاس ها و سوء استفاده ها فراوان گردند، ديگر مردم به چه اعتماد كنند؟! چگونه جرات كنند چيزى بفروشند يا بخرند يا قراردادى را امضا كنند؟!
در اين جا بحث دروغ و صدق را نمى خواهيم مطرح كنيم كه بسيار گسترده و خارج از حوصله اين نوشتار است، ولى همين قدر بايد دانست كه زشت ترين خوى انسانى دروغ و خيانت است؛ چنان كه پاك ترين صفت، كه نشانه عقل و خرد آدمى است، صداقت و يكرنگى است.
به اميد روزى كه دروغ و حقه بازى و نيرنگ از جامعه رخت بربندد و جايش را به صداقت و امانت و درستى بدهد. ان شاء الله.
امام صادقعليهالسلام
مى فرمايد:
للعاقل ان يكون صدوق على حديثه
.
سزاور است كه انسان خردمند در سخن گفتن صداقت داشته باشد تا به گفته هايش اعتماد كنند.
۴۲- دورى از بدگويى
امام علىعليهالسلام
مى فرمايد:
العاقل من صان لسانه عن الغيبه
.
خردمند كسى است كه زبان خويش را از بدگويى پشت سر ديگران باز دارد.
از عادات شوم و زشت، كه در شمار بيمارى هاى اجتماعى درآمده است، بدگويى مردم از يكديگر است.
هركسى خود را سالم و بى عيب مى داند و بدگويى از ديگران را نوعى خودپسندى و فخر خود مى شمارد، در صورتى كه اين كار زشت را قرآن تحت عنوان غيبت در سوره مباركه حجرات به شدت نهى فرموده و آن را به منزله خوردن گوشت مرده برادر دينى قلمداد كرده است.
در احاديث امامان معصوم نيز به قدرى از آن نكوهش شده و چونان عذابش سنگين شمرده شده كه بدن آدمى به لرزه مى افتد؛ كار زشتى كه اعمال خوب آدمى را باطل مى سازد و آدمى را مستوجب جهنم و عذاب الهى مى كند. صرف نظر از جنبه الهى و گناه بزرگى كه اين عمل نادرست دارد، خود گونه اى ناهنجارى اجتماعى است كه دل ها را با هم بد مى كند و صفا و صميميت و وحدت را مى برد و به جاى آن بذر نفاق و دورويى در دل ها مى كارد كه با منطق و عقل سازگار نيست.
شخص عاقل بهتر است زندگى خود را به اين كار زشت آلوده نسازد و كارى به كار ديگران نداشته باشد و اگر لازم شد فقط در حد امر به معروف و نهى از منكر به صورت غير آشكار شخص مورد نظر را نصيحت نمايد، ولى از بازگو كردن عيب او در ملا عام كه به ريختن آبرويش منجر مى شود، خوددارى كند به ويژه اگر او شخص مومن يا عالم دينى باشد.
۴۳- جايگاه شناسى
امام علىعليهالسلام
مى فرمايد:
العاقل من وضع الاشياء مواضعها
.
خردمند كسى است كه هر چيز را در جاى خويش نهد.
از قديم گفته اند: هر سخن جايى و هر نكته مقامى دارد. اين يك حقيقت است؛ چون جهان، جهان نظم است و همه چيز در اصل خلقت - چه در تكوين و چه در تشريع - جايگاهش مشخص است و اگر بخواهد اين نظام هستى به هم نخورد و به پيش رود، بايد هر چيز در جايگاه خود قرار گيرد. هر گونه تخلف از نظام هستى و هر گونه دخل و تصرف در آن دودش به چشم خود بشر خواهد رفت.
هركس و هرچيز بايد در جاى خود قرار گيرد و پا فراتر ننهد. نكته زيبايى كه امام علىعليهالسلام
بيان مى كند، نشانگر اهميت اين موضوع است كه عالم و خردمند را كسى مى داند كه جايگاه اشيا را بشناسد، و هرچيزى را در جايگاه خود قرار دهد، نه فراتر و نه فروتر.
حقوق طبيعى هر فرد در چارچوب قوانين و مقررات مربوط به خود است، حقوق شرعى، حقوق اجتماعى، حقوق زيستى و مانند آن؛ مثلا اگر جايگاه زن و حجاب و شغل و وظيفه او مشخص است، مطابق با خلقت و همگون با نظام هستى است و كوچك ترين تغييرى موجب به هم خوردن نظام جهان در تشريع يا تكوين خواهد شد.
در هر جريان و هر موضوعى چه شرعى يا طبيعى و فطرى، چه در عالم انسان، چه در عالم حيوانات و چه در عالم جمادات، چه در زمين، چه در آسمان ها، همه و همه بايد در چارچوب نظم كل خلقت باشد كه هر چيز در جايگاه خود قرار گيرد و عاقل كسى است كه اين نظم را ارج نهد.
سوراخ شدن لايه ازن و بدبختى هاى كه به دنبال آن خواهد بود، در اثر يكى از دخالت هاى بشر در جهان خلقت پديد آمده است. گرم شده كرده زمين و بسيارى از تغييرات جوى نيز محكوم همين اصل است.
بسيارى از فسادهاس اجتماعى، كه جامعه بشرى را تهديد مى كند، نيز مرهون همين اصل است و تو حديث مفصل بخوان از اين مجمل. به امام على گفتند: شخص عاقل را براى ما وصف كنيد.
حضرت فرمود: