نماز شب يا تهجد

نماز شب يا تهجد0%

نماز شب يا تهجد نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: سایر کتابها

نماز شب يا تهجد

نویسنده: موسى خسروى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 6917
دانلود: 3123

توضیحات:

نماز شب يا تهجد
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 9 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 6917 / دانلود: 3123
اندازه اندازه اندازه
نماز شب يا تهجد

نماز شب يا تهجد

نویسنده:
فارسی

بخش دوم : شب زنده داران در تاريخ

در اين مورد ابتدا به سراغ على مرتضى و فاطمه زهرا مى رويم هنگام هجرت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله از مكه به مدينه در بين راه پيوسته على و فاطمه زهرا به شب زنده دارى و عبادت مى پرداختند، كه اين آيه به رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله نازل شد و حال آنها را براى پيامبر اكرم گزارش مى كرد.

الذين يذكرون الله قياما و قعودا و على جنوبهم و يتفكرون فى خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا فاستجاب لهم ربهم انى لا اضيع عمل منكم من ذكرو انثى.

خداوند مى فرمايد دعاى شما را مستجاب كرديم، من عمل هيچكدام از مرد و زن شما را ضايع نمى كنم. در تفسير آيه چنين آمده : منظور از مرد در اين آيه علىعليه‌السلام و از زن فاطمه زهراعليه‌السلام مى باشد(۳۷) .

اسما از شب ازدواج مى گويد: امير المومنين از فاطمه زهرا اجازه خواست تا به جهت شكر پروردگار به نماز و ذكر و دعا مشغول شود. فاطمه زهراعليه‌السلام اجازه داد و خود نيز مشغول به نماز شد، در مورد احيا و شب زنده دارى آن شب عروس و داماد اين آيه نازل شد.

تتجا فى جنوبهم عن المضاجع يدعون ربهم خوفا و طمعا و مما رزقناهم ينفقون(۳۸)

شب هنگام از بستر گرم به پا مى خيزند و دست نياز و دعا به سوى خدا دراز مى كنند از بيم و اميد. و از آنچه به ايشان روزى داده ايم انفاق مى كنند.

به همين جهت وقتى صبحگاه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله براى خبرگيرى از عروس و داماد به خانه آنها آمد پس از انجام مراسمى كه در تاريخ ثبت شده(۳۹) از علىعليه‌السلام پرسيد «كيف وجدت اهلك» على جان! زنت چگونه زنى بود قال نعم العون على طاعة الله عجب همكار و كمكى است براى طاعت خدا.

از زهراى مرضيه پرسيد: دخترم! شوهرت چگونه شوهرى است «قالت خير بعل» گفت پدر جان! بهترين شوهر است.

در همان شب اول علىعليه‌السلام متوجه شد همسرش زهرا علاوه بر شايستگى براى مادر بودن، همكار خوبى است در راه اطاعت خدا و شب زنده دارى.

اينك به سراغ دختر ارجمندش زينب كبرى برويم.

در شب يازدهم عاشورا كه تاريخ تاريكتر از آن شب و جانسوزتر از آن ماتم را بر صفحه روزگار قم نزده، مى بينيم زينب كبرى با تمام رنج و مرارت و غم و اندوه، به نافله شب مى پردازد.(۴۰)

در معالى السبطين مى نويسد: آخرين سخنى كه امام حسين به زينب كبرى خواهر عزيز و دلبند خود گفت اين بود «لا تنسينى فى صلوة الليل» مرا در نمازهاى شبت فراموش نكن. آرى چون نماز شبى مانند زينب كسى نخوانده و نديده چرا كه او در حالى به شب زنده دارى در راه كوفه و شام مى پرداخت كه سر برادرش روى نيزه مقابل چشمش بود.

مولف كتاب «زينب الكبرى» مى نويسد: شبى آقا زين العابدينعليه‌السلام متوجه شد عمه اش نماز شب را نشسته مى خواند پرسيد چه شده عمه، شايد خداى ناكرده بيمارى؟ گفت نه عمه جان اينها به هر نفر دو گرده نان بيشتر نمى دهند من چند روز است نان خود را به بچه هاى كوچك داده ام، توان ايستادن ندارم.

در همان كتاب مى نويسد: يكى از دانشمندان مى گفت خدايا من تمام خدمات خود را به زينب كبرىعليه‌السلام تقديم مى كنم در مقابل، ايشان ثواب دو ركعت از نمازهاى نافله شب بين راه كوفه و شام خود را به من ببخشند. اما صاحب كتاب مى نويسد خيلى فرق است بين تمام خدمات شما در طول عمر و دو ركعت نماز زينب كبرى در دل شبهاى تار اسارت.

آخر او از پدرش شنيده بود كه درباره پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده است.

لقد قام رسول الله عشر سنين على اطراف اصابع رجليه حتى تورمت قدماه و اصفر وجهه بقيام الليل اجمع.(۴۱)

پيامبر اكرم ده سال ايستاده به شب زنده دارى پرداخت تا آنجا كه قدمهايش ورم كرد و چهره اش زرد شد. بهمين جهت حتى در شب يازدهم عاشورا ترك قيام الليل را نكرد.

مشو غافل دلا از رحمت شب

كه رحمتها بود در خلوت شب

صفاى شب بسى برتر ز روز است

كه شب را شمع عشقى دل فروز است

خصوصا آن نماز شب كه هر شب

در آن راز و نيازى هست يا رب

نماز شب بدرگاه يگانه

بود راز و نيازى عاشقانه

شنيدستى كه زينب فخر نسوان

پس از عاشورا در شام غريبان

چو شبهاى دگر در محضر رب

همى خواندى نماز شب در دل شب

تو گويى در دل زينب غمى نيست

غم و اندوه و درد و ماتمى نيست

كه خوشدل معنى ايمان چنين است

چنين آيين جانبازان دين است

 (از شاعر توانا خوشدل)

نگهبان سپاه فرصت مى جويد و به نماز شب مى پردازد

ابن اثير در كامل التواريخ مى نويسد: پيامبر اكرم در غزوه ذات الرقاع با مشركين روبرو شد ولى جنگى پيش نيامد در همين جنگ دستور نماز خوف رسيد. مسلمانان در اين جنگ زنى را از كفار به اسارت گرفتند كه شوهرش حضور نداشت.

شوهر او بعد از مراجعت متوجه شد كه سپاه اسلام زنش را به اسارت برده اند سوگند خورد كه تا انتقام نگيرد مسلمانان را رها نكند. بدنبال سپاه اسلام راه آنها را از پيش گرفت.

در بين راه سپاه به استراحت پرداخت پيامبر اكرم فرمود امشب چه كس پاسدارى مى دهد يك نفر از مهاجرين و يكى از انصار داوطلب شدند. آندو جلو دره به نگهبانى مشغول شدند. پاسدار مهاجر به استراحت و خواب پرداخت. پاسدار انصارى كه به پاس ‍ دادن مشغول بود از فرصت استفاده كرد و به نماز ايستاد.

در همين موقع شوهر آن زن اسير رسيد. يك نفر را به پا ايستاده ديد با تيرى او را هدف قرار داد كه تير به پاسدار انصارى اصابت كرد، اما تير را از بدن كشيد و به ادامه نماز پرداخت. مهاجم با تير دوم او را هدف قرار داد، آن تير نيز كارگر شد. باز تير را كشيد و به نماز ادامه داد. بالاخره تير سوم را رها كرد اين تير نيز به هدف رسيد انصارى آن را كشيد و به ادامه نماز پرداخت و به ركوع رفت و پس از آن در سجده شد. پس از پايان نماز رفيق خود را بيدار كرد و موقعيت مهاجم را به او اعلام نمود رفيقش از جا حركت كرد. مهاجم كه ديد اين دو نگهبان متوجه او شده اند (توقف خود را بى ثمر ديد و رفت).

اما نگهبان مهاجر گفت چرا در تير اول مرا مطلع نكردى گفت مشغول تلاوت سوره اى بودم(۴۲) كه نمى خواستم آن را قطع كنم. وقتى ديدم پشت سرم هم تير مى زند بالاخره به ركوع رفتم و بعد ترا مطلع نمودم. بخدا قسم اگر نمى ترسيدم كه با ادامه نماز خلل به مأموريت پاسداريم (كه حفاظت از سپاه اسلام بدستور پيامبر بود). اين تيرها را به جان ميخريدم ولى سوره را قطع نمى كردم.(۴۳)

شرط تحصيل به نظر علامه بحرالعلوم

آخوند ملا زين العابدين سلماسى از شاگردان برجسته مرحوم سيد مهدى بحرالعلوم نقل كرد كه بحرالعلوم هر شب در ميان كوچه هاى نجف گردش مى كرد و براى فقرا نان و غذا مى برد. پس از چند روز درس را تعطيل كرد طلبه ها از من خواهش كردند تقاضاى تدريس كنم. من تقاضا كردم فرمودند درس نمى گويم. باز براى دوم درخواست كردند.

من خدمت ايشام عرض كردم فرمودند: نه ؛ من هر شب در كوچه هاى نجف مى گردم نمى بينم طلبه اى تضرع و ناله و زارى در دل شب داشته باشد براى كسانى كه چنين باشند درس نمى گويم. طلاب از آن پس به ابتهال و تضرع پرداختند و صدايشان شنيده مى شد. علامه تدريس را شروع كردند.(۴۴)

داستانى ديگر از اهتمام به نماز شب : در كتاب لئالى الاخبار از عالم جليل ملا محسن تويسركانى نقل مى كند كه مقدس اردبيلى بواسطه تهجد و ارتباط با خدا به اين مقام عالى از زهد و تقوى رسيد. يكى از طلاب از مرحوم مقدس اردبيلى درخواست كرد كه اجازه دهند در حجره ايشان ساكن شود. مقدس امتناع داشت. آنقدر او بر تقاضاى خود اصرار ورزيد كه ايشان گفتند اشكال ندارد ولى به شرط اينكه هر چه در حجره ما مى گذرد به كسى نگويى.

آن طلبه ساكن حجره مقدس شد. بعد از چند روزى وضع از نظر مالى بسيار سخت گرديد بطورى كه يكى دو روز حتى قوت و خوراك ضرورى هم نداشتند. بالاخره يك روز كه اين طلبه در حجره با حالتى زار و رنگ پريده و ضعف نشسته بود، يكى از دوستان از آنجا عبور كرد، او را با اين حال ديد پرسيد چرا چنين شده اى گفت : حال و وضع ما با مقدس به اينصورت است.

او مبلغى از جيب در آورده گفت اين مبلغ را با مقدس خرج خوراك و گذران كنيد.

ظهر كه مقدس وارد حجره شد بوى كباب استشمام كرد و نان تازه ديد پرسيد از كجا؟ جريان را براى ايشان توضيح داد، مقدس ‍ ناراحت شد كه چرا بديگرى گفته؟ جواب داد او خودش پرسيد من چيزى نگفتم.

آن شب مقدس با خوردن اين غذا قبل از اذان صبح محتلم شد براى غسل از مدرسه خارج گرديد تا به نماز شب خود برسد ولى حمامى در را باز نكرد و گفت تا اذان نشود در حمام باز نمى شود. مقدس هر چه از او خواهش كرد قبول نكرد تا بالاخره مبلغ بهاى حمام را اضافه نمود حمامى راضى شد. در را باز كرد مقدس موجودى خود را در اختيار حمامى گذاشت تا به نماز شب برسد. بعد به آن طلبه گفت : ديگر ما با هم نمى توانيم زندگى كنيم من هر چه پول داشتم دادم تا بتوانم غسل كنم و نمازم را بخوانم عذر او را خواست.(۴۵)

ابن ابى يعفور از امام صادقعليه‌السلام نقل مى كند كه پرسيدم : اى ساعة يكون العبد اقرب الى الله و الله منه قريب؟ چه ساعتى بنده به خداوند نزديك تر است و خداوند به او نزديك؟

فرمود: وقتى آخر شب از جاى حركت مى كند در حالى كه چشم مردم در خواب است به جايگاه وضو مى رود، وضويى شاداب مى گيرد بعد به محل نماز خود مى آيد توجه به جانب پروردگار مى نمايد، به پا مى ايستد و بانگ بر مى دارد و تكبير مى گويد، نماز را آغاز مى كند، قرائت نماز را مى خواند، دو ركعت نماز به پا مى دارد. باز براى دو ركعت دوم حركت مى كند يك منادى از فراز آسمان طرف راست عرش ندا مى كند: ايها العبد المنادى ربه ان البر لنشير على راءسك من عنان السما و الملائكه محيطه بك لدن قدميك الى عنان السما و الله ينادى! عبدى لو تعلم من تناجى اذا ما انفتلت؟!

اى بنده اى كه با خدا به راز و نياز پرداخته اى! بال و پر رحمت بر سرت سايه افكنده از فراز آسمان و ملائكه از جاى قدمت تا قله آسمانها اطرافت پر مى زنند. خداوند عزيز مى گويد: بنده من! اگر بدانى با كه مناجات مى كنى روگردان از اين مناجات نخواهى شد.

من عرض كردم يابن رسول الله! فدايت شوم انفتال چه معنى دارد؟ فرمود اينكه روبرگردانى و پى كار خود بروى امام با بدن و چهره خود برگشت از طرف من فرمود اينطورى.

و قال ابغض الخلق الى الله جيفه بالليل بطال بالنهار. كسى كه شب همچون مردارى افتاده و روز فردى بيهوده گرا و با بطالت عمر خود را بگذراند، منفورترين شخص نزد خداوند مى باشد.

و قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله خياركم اولوا النهى قيل يا رسول الله! من اولوا النهى فقال المتهجدون بالليل و الناس ‍ نيام(۴۶)

پيامبر اكرم فرمود بهترين شما خردمندانند عرض شد خردمندان كيانند فرمود آنها كه در دل شب به شب زنده دارى مشغولند در حالى كه مردم در خوابند.

شهيد ثانى (رضوان الله عليه) يك شب براى نماز شب بيدار نشد در ارتباط با اين مصيبت اشعار زير را سرود.

عظمت مصيبة عبدك المسكين

فى نومه عن مهر حورالعين

الاوليا تمتعوا بك فى الدجى

بتهجد و تخشع و حنين

فطردتنى عن قرع بابك دونهم

اترى لعظم جرائمى سيقونى

اوجدتهم لم يذنبوا فرحمتهم

ام اذنبوا فغفرت عنهم دونى

ان لم يكن للعفو عندك موضع

للمذنبين فاين حسن ظنونى(۴۷)

سفارش امام زمانعليه‌السلام

سيد احمد رشتى مى گويد در تاريخ ۱۲۸۰ هجرى قمرى عازم زيارت بيت الله از رشت به تبريز رفتم و از آنجا مركبى كرايه كرده، روانه شدم در منزل اول سه نفر ديگر با من رفيق شدند در يكى از منازل بين راه خبر دادند كه قدرى زودتر روانه شويم زيرا منزل بعد خطرناك است كوشش كنيد از كاروان عقب نمانيد.

بهمين جهت دو سه سعات به صبح مانده راه افتاديم هنوز يك فرسخ نرفته بوديم كه هوا منقلب شد و برف باريدن گرفت بطورى كه رفقا هر كدام سرهاى خود را به پارچه اى پيچيدند و تند رفتند. من هرچه كردم كه بتوانم با آنها بروم ممكن نبود. بالاخره عقب ماندم ناچار از اسب پياده شدم و در كنار راه نشستم. متحير بودم چه كنم مخصوصا ششصد تومان پول براى هزينه سفر، همراه داشتم كه بيشتر مرا آزرده داشت.

با خود گفتم تا صبح همين جا مى مانم صبح به منزل قبلى برمى گردم و از آنجا با مستحفظ خود را به قافله مى رسانم. اما ناگهان خود را در باغى ديدم كه باغبان با بيل، برف هاى درختان را بر زمين مى ريخت. جلو آمده گفت كيستى؟ گفتم رفقايم رفتند من مانده ام راه را نمى دانم به زبان فارسى گفت نافله بخوان تا راه را پيدا كنى. من مشغول نافله شدم نماز شب تمام شد باز آمد فرمود: نرفتى؟ گفتم راه را نمى دانم.

فرمود جامعه بخوان. من زيارت جامعه را از حفظ نداشتم. اكنون هم از حفظ نيستم والى از جا بلند شدم و جامعه را كامل از حفظ خواندم.

باز آمد و فرمود نرفته اى و هنور اينجايى؟! بى اختيار گريه ام گرفت گفتم آرى راه را نمى دانم. فرمود عاشورا بخوان.

من زيارت عاشورا را حفظ نداشتم الان هم حفظ نيستم از جا بلند شدم و زيارت عاشورا را از حفظ خواندم حتى لعن و سلام آن را با دعاى علقمه. بار سوم آمد فرمود نرفتى؟ گفتم نه هستم.

فرمود من اكنون تو را به قافله مى رسانم چيزى نگذشت كه رفت و سوار بر الاغى برگشت و بيل خود را به دوش گرفته بود. فرمود پشت سر من بر الاغ سوار شو. من هم سوار شدم، افسار اسبم را كشيدم. اسب اطاعت نكرد. فرمود جلو اسب را بمن بده. عنان اسب را بدست گرفت و راه افتاد اسب در نهايت اطاعت پيروى كرد. در اين موقع دست مبارك خود را بر زانوى من گذاشت و فرمود شما چرا نافله نمى خوانيد؟ نافله! نافله! نافله!

بعد فرمود شما چرا زيارت عاشورا نمى خوانيد عاشورا عاشورا عاشورا

پس فرمود شما چرا زيارت جامعه نمى خوانيد جامعه جامعه جامعه

دقت كردم ديدم موقع پيمودن راه بنحو دايره طى مى كرد يكمرتبه برگشت و فرمود آنها رفقاى شمايند كه كنار نهر آبى فرود آمده اند و براى نماز صبح وضو مى گيرند. من از الاغ پياده شدم خواستم سوار اسبم بشوم نتوانستم آن آقا پياده شد و بيل را در برف فرو كرد و به من كمك نمود تا سوار شدم و سر اسب را به طرف رفقايم برگردانيد من در اين هنگام با خود گفتم اين شخص كه بود كه به زبان فارسى حرف مى زد و حال آنكه زبانى جز تركى و مذهبى جز عيسوى در آن نواحى نبود. چگونه با اين سرعت مرا به قافله رسانيد؟

برگشتم پشت سر خود را نگاه كردم و ديدم كسى ديده نمى شود.(۴۸)

سفارش ديگرى درباره نماز شب

سيد بزرگوارى از اهل علم و تقوى نقل كرد: از سامرا به قصد زيارت سيد محمد مى رفتم، راه را گم كردم هرچه ادامه دادم پيدا نكردم تشنگى و خستگى مرا از پاى درآورد، از گرماى شديد و عطش فراوان روى خاكهاى گرم افتاده، بيهوش شدم ناگهان چشم گشودم سر خود را بر زانوى شخصى ديدم كوزه آبى داشت قدرى به من آب داد كه به شيرينى آن نخورده بودم سفره نانى داشت دو سه نان ارزن در آن بود. از آن نان به من داد.

بعد فرمود سيد! در اين نهر آب خود را شستشو بده گفتم برادر اينجا كه نهرى نيست من از تشنگى مشرف بهلاكت بودم شما به داد من رسيديد. فرمود اين آب جارى خوشگوارى است. در اين موقع چشمم به نهرى جارى باصفايى افتاد در شگفت شدم با خود گفتم آب به اين نزديكى! من از تشنگى داشتم مى مردم؟

فرمود قصد كجا دارى؟ گفتم زيارت حرم مطهر سيد محمد. فرمود اين حرم سيد محمد است تا نگاه كردم ديدم نزديك است و حال اينكه از جايى كه راه را گم كردم تا حرم مسافت زيادى بود. به طرف حرم راه افتادم در بين راه مطالبى فرمودند كه در خاطر خود سپردم.

۱. تاءكيد در تلاوت قرآن شريف و انكار شديد كردند بر كسانى كه مى گويند قرآن تحريف شده حتى نفرين فرمودند بر آنهايى كه حديثهاى تحريف را جهل كرده اند.

۲. تاءكيد در گذاردن عقيقى كه نامهاى مقدسه معصومينعليه‌السلام بر آن نوشته شده، زير زبان ميت.

۳. تاءكيد در زيارت بقاع متبركه ائمهعليه‌السلام امام زاده ها و قبور صلحا و علما.

۴. تاءكيد در احترام سادات و ذريه علويه و فرمودند: سيد! قدر انتساب به خاندان رسالت را بدان و اين نعمت را بسيار سپاسگزارى كن كه موجب سعاادت و سربلندى است.

۵. تاءكيد مجدد فرمودند در قرآن خواندن و نماز شب و فرمودند: سيد! حيف است از اهل علم كه خود را وابسته به ما بداند و مداومت بر نماز شب ننمايد.

۶. سفارش فرمودند درباره تسبيح حضرت زهراعليه‌السلام و زيارت حضرت سيدالشهداء از دور و نزديك.

۷. تاءكيد در حفظ كردن خطبه حضرت صديقه طاهره و خطبه شقشقيه و خطبه حضرت زينب در اين حال به اين انديشه فرو رفتم كه اين شخص عرب كيست شايد امام زمان است يك مرتبه ديدم تنهايم و كسى با من نيست.(۴۹)

نماز شب در طول چهل سال : حضرت آية الله وحيد خراسانى در ضمن درس كه نويسنده از نوار آن را منتقل كرده ام. فرمودند مرحوم حاج شيخ حبيب الله گلپايگانى كه در مشهد مقدس معروف و شخصيت مورد اعتمادى بودند. سالها در مسجد جامع گوهرشاد به اقامه جماعت اشتغال داشتند. اهل علم و طلاب علوم دينيه (كه نويسنده خود شاهد آن بوده ام) معمولا پشت سر ايشان نماز مى خواندند. آقاى وحيد فرمودند من خودم بيست سال تحت سرپرستى ايشان در مدرسه حاج حسن بودم.

آقاى گلپايگانى به من فرمودند در تهران مريض شدم و در بستر افتاده بودم. يك روز رو كردم به جانب حضرت رضاعليه‌السلام گفتم آقا! مدت چهل سال تمام نماز شب و نافله نيمه شبم را پشت درب صحن سجاده پهن كردم در سرما و گرما خواندم تا درب باز مى شد و داخل حرم مى شدم حالا در اين بستر افتاده ام به من عنايتى نمى فرماييد؟

ناگاه در همان حال بيدارى ديدم در بستان و باغى در خدمت حضرت رضاعليه‌السلام هستم ايشان از داخل اين باغ يك گل چيدند و بدست من دادند، آن گل را بوييدم و حالم خوب شد. آن دستى كه حضرت رضاعليه‌السلام به آن دست گل دادند چنان با بركت شد كه بر سر هر بيمارى مى كشيدم رفع مرض مى گرديد.

آقاى وحيد فرمودند: خود حاج شيخ فرمودند ابتدا با يك دست كشيدن رفع بيماريهاى صعب العلاج مى شد ولى بعدا كه با اين دست با مردم مختلف مصافحه كردم آن بركت اول را از دست داد. حالا بايد بعد از دست كشيدن دعاهاى ديگرى را ضميمه كنم و بخوانم تا شفا پيدا كند.

آقاى وحيد مى فرمودند. بيمارهاى مختلفى بدست ايشان شفا يافتند.

اهتمام به نماز شب از آية الله شهاب الدين مرعشى

در وصيت اولى آية الله مرعشى چنين آمده است.

وصيت مى كنم كه سجاده اى را كه هفتاد سال نماز شب بر روى آن خوانده ام با من دفن كند.

باز ادامه مى دهد: او را سفارش مى كنم تسبيح تربتى كه با آن در سحرگاهان به عدد دانه هايش استغفار نموده ام با من دفن نمايد.(۵۰)

ملاحظه فرماييد سرمايه يك دانشمند جليل القدر به قبر و قيامت، سجاده و تسبيح و ناله ها و اشك هاى جارى در نيمه شب است. فراموش نكنيد از چنين سرمايه اى.

خود ايشان مى گويد وقتى ساكن قم شدم نماز جماعت در سحر و صبح در حرم معمول نبود. شصت سال قبل تنها كسى كه يك ساعت قبل از اذان به حرم مشرف مى شد من بودم. بطور متوالى هر شب حتى شبهاى برخى در زمستان كه كوچه و بازارها پر از برف بود. ايشان به همراه خود در چنين شبهايى يك برف روب كوچك بهمراه مى آوردند تا راه را باز كنند و به حرم برسند. هنوز در راه باز نكرده بودند پشت در منتظر مى نشستند.

فرمودند مدتها نمازم را تنها مى خواندم تا كم كم يك نفر دو نفر اقتداء كردند و بتدريج جمعيت زياد شد. شب آخر عمر هم در حرم نماز جماعت به پا داشتند.(۵۱)

سرمايه شب زنده دارى رقت قلب است

جناب استاد محسن قرائتى (در تلويزيون جمهورى اسلامى شب هفده رمضان سال ۱۴۱۴ هجرى قمرى) از قول مرحوم سيد احمد خمينى چنين نقل كردند:

امام راحل عليه الرحمة هميشه دو ساعت قبل از اذان صبح براى نماز شب و دعا آماده بود از سرمايه هايى كه براى نماز شب داشت گريه زياد بود بطورى كه دستمال هاى اشكش چنان خيس مى شد كه آنها را عوض مى كرد و دستمال ديگرى برمى داشت.

در مصيبت اهل بيتعليه‌السلام نيز بسيار اشك مى ريخت خطيب توانا آقاى كوثرى خدمت آقا مى رسيد و شروع بخواندن اشعار در مصيبت مى كرد امام با صداى بلند گريه مى كرد. بسيار رقيق القلب و اشك ريز بود و شدت ولايت و محبت را به معصومينعليه‌السلام داشت.(۵۲)

در كتاب سيماى فرزانگان(۵۳) از قول فرزند اما خمينى مى نويسد:

۱. شبى كه با امام ار پاريس عازم ايران بوديم، امام در هواپيما براى نماز شب برخاستند و چنان مى گريستند كه خدمه ايرفرانس تعجب كرده بودند شنيدم كه پرسيده بودند: آيا امام از چيزى ناراحت هستند؟ من گفتم كه كار هر شب امام است.

۲. وقتى امام را از قم مى بردند براى زندان (در عصر طاغوت) امام با حالتى نماز شب خوانده اند كه يكى از همراهان مثل اينكه سرگرد عصار بود بعدا به من گفت كه ما تحت تأثیر شديد نماز امام واقع شديم و يكى از ما تهران گريه كرده بود.

۳. روزى كه از نجف عازم كويت شديم از صبح ساعت ۴ حركت كرديم شايد هم زودتر. بعد از آن همه گرفتاريها ساعت ۱۲ و شايد بيشتر سرانجام امام در هتل بصره استراحت كردند دو ساعت نخوابيده بودند كه ساعتشان زنگ زد و بيدار شدند و نماز شب خواندند و بعد هم نماز صبح...

اينهم شنيدن است در نماز شب : حاج سليمان خان قاجار يكى از حكام سبزوار اين داستان را از يكى از فرمانداران سابق اصفهان نقل كرد:

يكى از كنيزان منزل حاكم اصفهان فرار كرد و به منزل عالم ربانى سيد محمد باقر شفتى پناهنده شد. بعد از چند روز سيد شفت آن زن را بهمراه نامه اى به حرمسرا فرستاد. در نامه نوشته بود: بخاطر من از گناه اين زن بگذر در صورتى كه گناهكار باشد. خواهش ‍ مى كنم به خدمتكاران و نگهبانان سفارش كنيد او را اذيت نكنند.

فرماندار اصفهان گفت از كنيز پرسيدم در اين چند شبانه روز كه در خانه سيد بودى چه ديدى؟

گفت اين آقا شبها ديوانه است و روزها عاقل. پرسيد چطور؟!

جوابداد نيمه شب در داخل حياط مثل ابر بهار اشك مى ريزد و به نماز مشغول مى شود گاهى در حال گريه بر سر خود مى زند اما صبح كه مى شود عبا و عمامه مى پوشد و بصورت يك دانشمند موقر و متين بكار مردم و امور لازم مى پردازد.(۵۴)

علامه طباطبايى صاحب تفسيرالميزان (رضوان الله عليه) مى گويد هنگامى كه در اوايل جوانى براى تحصيل در نجف مشرف بودم، گاهگاهى خدمت آية الله قاضى كه از علماى بزرگ و مدرس حوزه بد مشرف مى شدم زيرا ايشان از بستگان ما بودند و صله رحم نيز ايجاب مى كرد خدمتش برسم.

يك روز جلو در مدرسه اى كه مرحوم آيه الله قاضى از آنجا مى گذشت ايستاده بودم. همينكه ايشان آمد بمن نزديك شد و دست خود را روى شانه ام گذاشت گفت : يا بى ان تريد الدنيا فصل صلوة الليل و ان تريد الاخرة فصل صلوة الليل

پسرم اگر دنيا مى خواهى به نماز شب بپرداز اگر آخرت مى خواهى نماز شب بخوان.

اين سخن اثر عميقى در روح من گذاشت از آن وقت بعد از مراجعت به ايران پنج سال تمام ملازمت خدمت اين استاد ارجمند را اختيار كردم در شب و روز و از كمالات روحى ايشان بهره ها بردم.(۵۵)

گريه بى سابقه در شب زنده دارى

آيه الله العظمى شيخ محمد على اراكى نقل كرد سيد محمود خوانسارى خطيب معروف مشتاق بود نماز شب آيه الله نورالدين عراقى را از نزديك مشاهده كند زيرا شنيده بود ايشان در نماز شب گريه زيادى دارند اتفاقا مرحوم عراقى گروهى از مومنين را ماه رمضان به صرف افطار دعوت كرد كه يكى از دعوت شده ها همين آقاى خوانسارى بود كه مشتاق ديدن نماز شب آقا بود.

گفت وقتى افطار صرف شد و همه رفتند من از جا حركت نكردم. مرحوم عراقى وقتى ديد من نشسته ام به خادم خود گفت دو دست لحاف بياور تا بخوابيم يكى را به من داد و ديگرى را خودش خوابيد، سعى كردم هنگام نماز شب ايشان بيدار باشم. نيمه شب ديدم از جاى حركت كرد و خارج شد وضو گرفت و شروع به نماز كرد خيال مى كرد من خوابيده ام همين كه رسيد به كلمه «العفو» و تكرار نمود چنان بشدت گريه مى كرد كه از شدت گريه گلوگير شده بود.

آيه الله اراكى فرمودند ايشان در مورد مرثيه امام حسين و ائمهعليهم‌السلام نيز بشدت گريه مى كرد من خود شاهد بودم در دهه اول محرم كه در منزل خودشان روضه داشتند از اول آفتاب تا ظهر با اينكه منبريهاى متعدد يكى پس از ديگرى به فيض مى رساندند و مردم جمعيت زيادى را از اراك و جاهاى ديگر را در اين مجلس تشكيل مى دادند.

از اول مجلس تا آخر آن در مقابل ايشان چد دستمال براى اشك مى گذاشتند كه پيوسته از كثرت گريه آنها را عوض مى كرد. در روز عاشورا گريه بسيار بسيار زيادى داشت و به تمام معنى بكاء بود.(۵۶)

اين هم شخصيت ديگرى از شب زنده داران : آيه اله سيد محمد كاظم مدرسى (رضوان الله عليه) يكى از شخصيت هاى برجسته روحى و معنوى بود. عبادات و شب زنده داريهاى خود را پيوسته مخفى نگه مى داشت. اما زهد عجيب و تواضع فراوانى؟ داشت شاهد ملكات روحى و عظمت معنوى ايشان بود.

خانواده ايشان مى گفت سالهاى سال نماز شبش ترك نمى شد حتى آخرين شب زندگيش براى تهجد حركت كرد در غرفه كوچك بيمارستان تهران. پسر خواهرم كه با ايشان در بيمارستان بود گفت آن شب در بيمارستان از من جوياى ساعت شد عرض كردم ساعت براى چه مى خواهيد با اين حالى كه داريد؟! فرمودند اين شب مهمى است مايلم بدانم چه ساعتى است ساعت خود را در اختيارش ‍ گذاشتم. متوجه شدم تصميم شب زنده دارى و تهجد دارد پزشك معالجش مى گفت در آن شب هنگام وضو براى نماز شب شنيده بود بخودش مى گويد: كاظم! اين عمر تو را كافى است نترس اين راهى است كه ديگران نيز طى كرده اند. كاظم! اين آخرين شب زندگى تو است. ايمان خود را به خدا محكم كن و نترس...

بالاخره در حال قنوت نماز صبح روحش به عالم بالا پرواز كرد. پسر بزرگش آقا سيد محمد تقى مدرس مى گويد آن شب ما آخر شب به منزل برگشتيم. من نماز صبح را هنگام اذان خواندم. بعد در حال چرت بودم كه شنيدم كسى مى گويد: محمد كاظم مدرسى به جانب بهشت رهسپار شد.

از بيمارستان خبر دادند كه پدرتان از دنيا رفته پرسيدم چه وقت گفتند كمتر از نيم ساعت است. اين همان وقتى بود كه من صدا را شنيدم.(۵۷)

شب زنده دارى كاشف الغطاء: در كتاب لمعات النور مى نويسد: شيخ جعفر كبير كاشف الغطا صاحب كتاب «كشف الغطا» خواب كمى داشت بيشتر اوقات سحر هنگام نماز شب مطالعه مى كرد آنگاه براى نماز شب و دعا و تضرع بدرگاه خدا به پا مى خاست تا فجر كه نماز صبح را بخواند.

فرزندش گفت شب صداى گريه اش را بلند با صيحه شنيديم وقتى رفتيم ديديم خيلى منقلب و ناراحت است.

كمى آرام گرفت گفت امشب براى يك مسئله فقهى هرچه گشتم دليلى از روايات پيدا نكردم با خودم گفتم خدا خير بدهد به فقهاى ما مسئله اى را فتوى مى دهند اما بدون دليل؟! بعد خوابيدم در عالم رويا ديدم به زيارت امير المؤ منينعليه‌السلام مشرف شده ام، به كفش كن كه رسيدم ديدم ايوان صحن داخلى مفروش است و در قسمت بالاى مجلس منبر بلندى نهاده شده. يكى از علما با وقار و هيبت خاصى كه از چهره اش نور مى تابد مشغول تدريس براى بزرگان از علما است.

پرسيدم اين مدرس كيست؟ گفتند محقق اول صاحب شرايع است اينها هم علماى شيعه هستند خيلى خوشحال شدم بطرف منبر رفتم سلام به محقق حلى كردم توقع داشتم او با گرمى مرا بپذيرد ولى ديدم به من اعتنايى نكرد و به سردى جواب داد. فكر كردم به من توهين كردند به محقق حلى گفتم مگر من از علماى شيعه نيستم.

در جواب من محقق با خشم گفت علماى اماميه رنج ها برده اند براى جمع آورى روايات اهل بيت از اينطرف و آن طرف دنيا هر روايتى را در محل خود با قيد نام رواى ضبط كرده اند. ضعيف و صحيح روايات را مشخص نموده اند تا مثل شما بدون رنج و زحمت دليل آن را ببينى. تو بيش از چهار ساعت كتابهاى خودت را نگشتى و به مصادر ديگر مراجعه نكردى آن وقت اعتراض كردى كه آنها حكمى را فتوا داده اند بدون دليل!!

ببين اين دانشمند را (اشاره كرد به ملا محسن فيض كه زير منبر نشسته بود) او كتابى نوشته و روايت مورد نظر ترا در چند مبحث به مناسبت ذكر كرده آن كتاب را خودت هم دارى. كيفيت سخن گفتن محقق حلى چنان با صلاحيت بود كه مرا تكان داد و از خواب بيدار شدم. از اين سوء ظن خود نسبت به علماى اعلام شرمنده شدم اينك مى بينى چه حالى دارم چرا بر خطاى خود گريه نكنم.(۵۸)

چنانكه ملاحظه مى كنيد علما و دانشمندان شيعه به پيروى از ائمه اطهارعليهم‌السلام و ارادتمندان اين خاندان سعى داشتند هرگز نماز شب را ترك نكنند و از اين راه رابطه اى استوار با درگاه خداوند متعال داشته باشند.

مناسب اين جريان شعر ابن عباس است كه گفته :

اذا كثر الطعام فحذرونى

فان القلب يقسده الطعام

اذا كثر المنام فنبهونى

فان العمر ينقصه المنام

اذا كثر الكلام فسكتونى

فان الدين يهدمه الكلام

اذا كثر المشيب فحركونى

فان الشيب يتبعه الحمام(۵۹)

وقتى غذا زياد مى خورم مرا بترسانيد زيرا غذاى زياد دل را تباه مى كند وقتى زياد مى خوابم مرا بيدار كنيد زيرا عمر با خواب كاسته مى شود و از بين مى رود وقتى زياد حرف زدم مرا ساكت كنيد زيرا زياد حرف زدن دين را تباه مى كند وقتى پيرى رو بفزونى رفت مرا حركت دهيد چرا كه پشت سر پيرى مرگ است.

هر كنج سعادت كه خدا داد به حافظ

از يمن دعاى شب و ورد سحرى بود

مرحوم ملكى مى گويد: استادم (ملا حسينقلى همدانى) گفت فقط متهجدين هستند كه به مقاماتى نائل مى گردند. غير آنان به هيچ جايى نخواهند رسيد.(۶۰)

يكى از دوستان و نزديكان مرحوم حاجى ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى مى گويد:

مرحوم ملكى شبها كه براى تهجد و نماز شب به پا مى خاست ابتدا در بسترش مدتى به صداى بلند گريه مى كرد، سپس بيرون مى آمد و نگاه به آسمان مى كرد و آيات «ان فى خلق السموات و الارض... » را مى خواند و سر به ديوار مى گذاشت و مدتى گريه مى كرد و پس از تطهير نيز كنار حوض مدتى پيش از وضو مى نشست و مى گريست و خلاصه از هنگام بيدار شدن تا آمدن به محل نماز و خواندن نماز شب چند جا مى نشست و گريه سر مى داد و چون به مصلايش مى رسيد ديگر حالش قابل وصف نبود.(۶۱)

مرحوم حاج آقا جواد ملكى در كتاب مراقبات (ص ۱۴۹) در مورد كيفيت مناجات مى نويسد از كارهايى كه موثر است در حال پيدا كردن براى گريه و مناجات اين است كه دستهاى خود را به گردن غل كند لباسهاى خشن بپوشد و خود را به خاك اندازد و صورت بر زمين بمالد و سر به ديوار تكيه دهد چد قدم برود باز بايستد. ناله بزند ساكت شود خود را در محشر ببيند بعد خويشتن را سرزنش ‍ نمايد با سرزنشهايى كه جهنميان را خداوند سرزنش كرده و بترسد از اينكه به او چنين خطاب شود خذوه فغلوه ثم الحجيم صلوه ثم فى سلسله ذرعها سبعون ذراعا فاسلكوه.

انسان بعد از اينكه در نماز شب حال پيدا كرد بايد فرصت را مغتنم شمارد براى دعاهاى سازنده نسبت به خود و فرزندان و بستگان.

آقا احمد نواده وحيد بهبهانى در كتاب «مرآت الاحوال» مى نويسد: از بعضى نقات شنيدم كه آخوند ملا محمد تقى نقل كرده كه در شبى از شبها بعد از نماز و تهجد و گريه و زارى به درگاه قادر متعال خود را به حالتى ديدم كه دانستم هرچه از درگاه احديت مسئلت كنم به اجابت مقرون مى افتد فكر مى كردم چه بخواهم، امر دنيوى يا اخروى؟ كه ناگاه صداى گريه محمد باقر (مجلسى دوم) از گهواره بلند شد من گفتم الهى به حق محمد و آل محمد اين طفل را مروج دين و ناشر احكام سيد المرسلين گردان و موفق كن او را به توفيقات بى نهايت خود. سپس آقا احمد مى گويد: و مسلم است كه اين خوارق عادات كه از آن بزرگوار به ظهور رسيده نيست مگر از دعاى چنين بزرگوارى.(۶۲)

مرحوم شيخ جعفر كاشف الغطاء وارد قزوين شد و در منزل يكى از بزرگان رحل اقامت افكند، در آن منزل، باغى نيز وجود داشت وقتى خواب فرا رسيد و همه خوابيدند منهم در گوشه باغ خوابيدم. چون پاسى از شب گذشت شنيدم شيخ مرا صدا مى زند و مى گويد برخيز و نماز شب به جاى آور عرض كردم : بلى بر مى خيزم شيخ رد شد من دوباره خوابيدم ناگهان صدايى به گوشم خورد به دنبال آن روانه شدم وقتى به نزديك جايى كه سر و صدا مى آمد رسيدم ديدم جناب شيخ به تضرع و گريه و مناجات مشغول است و صداى ايشان چنان در من اثر گذاشت كه از آن شب تاكنون كه ۲۵ سال است هر شب برمى خيزم و به مناجات مشغول مى شوم.(۶۳)

شيخ حسن فرند كاشف الغطا مى گويد: عادت شيخ جعفر آن بود كه هر شب وقت سحر بيدار بود و مى آمد دم در اتاقها و عيال و اطفال همه را بيدار مى كرد و مى گفت : برخيزيد و نماز شب بخوانيد و همه بر مى خاستند من در آن زمان كودك بودم و خواب بر من غلبه مى كرد وقتى شيخ دم اتاق من مى آمد و صدا مى زد برخيز! من به همان حالت كه دراز كشيده بودم مى گفتم و الضالين يا الله اكبر يعنى من مشغول نمازم.(۶۴)

شهيد قدوسى و اهميت به نماز شب

درباره او نوشته اند: ايشان حتى به مستحبات و مكروهات بسيار اهميت مى داد. نماز شب را براى روحانى لازم مى دانست يك شب در مسجد گوهرشاد با نگرانى خاصى مى فرمود: برايم بسيار ناگوار و غير منتظره بود كه شنيدم يكى از اساتيد مدرسه «حقانى» مقيد به نماز شب نيست. با ايشان صحبت كردم. معلوم شد سبكى معده را در شب رعايت نمى كند بار ديگر مى فرمود: ما وقتى در نهاوند بوديم سال يك بار به صورت خانوادگى منزل يكى از آشنايان دعوت مى شديم من پس از تكرار چند نوبت ديدم همان شبى كه ما در آن مهمانى غذا مى خوريم نماز صبح روز بعد به آخر وقت كشيده مى شود (و موفق به نماز شب نمى شوم) متوجه شدم در اموال آن شخص اشكالى وجود دارد.(۶۵)

كمتر مجلسى بود كه قدوسى در آن نتواند خواب و بستر گرم را رها كرده، براى نماز شب از آن بگذرد، در آينده از خيلى چيزها نخواهد گذشت... او ريا را آفت اخلاص مى دانست و در عين حال مى گفت : گاهى شيطان با همين حربه ريا نفس را بر شما حاكم مى سازد و به اسم اين كه شايد «ريا شود» مانع نماز شب شما مى شود و جلو مناجات و دعاى شما را مى گيرد.

عصر روز عرفه با اين كه براى درس اهميت فوق العاده اى قائل بود كلاسها را تعطيل مى كرد تا طلاب دعاى «عرفه» بخوانند. براى محصلين پيك نيك مسجد «جمكران» تشكيل مى داد تا در آن مسجد دعا و نماز برگزار شود، محبوبترين و والاترين، محصل مدرسه متهجدترين ها بودند نه درس خوان ترين ها. هنگامى كه برخى دوستان مدرسه مطرح مى كردند، اگر به جاى نماز شب و دعا به مطالعه پرداخته شود، و بهتر خواهد بود مى گفت مطرح مى كردند، اگر به جاى نماز شب و دعا به مطالعه پرداخته شود، و بهتر خواهد بود مى گفت ولى حضرت آيه الله العظمى خمينى مى فرمودند: نماز شب وقت چندانى نمى گيرد و بدين وسيله ضرورت تعبد را در كنار تعمم گوشزد مى كرد او مى گفت طلبه اى كه هنگام نماز شب بيدار باشد و نماز شب نخواند از اشرار خواهد بود.

قسمتى از سفارش ملا حسينقلى همدانى در نامه اى چنين مى نگارد.

البته از غذاى حرام فرار كن مخور مگر حلال، غذا را كم بخور و زياد مخور. يعنى زياده بر حاجت بنيه مخور. نه چندان بخور كه تو را سنگينى بكند و از عمل باز دارد و نه چندان كم بخور كه ضعف آورده و به سبب ضعف از عبادت مانع شود و هر قدر بتوانى روزه بگيرد به شرطى كه شب جاى روز را پر نكنى.

الحاصل، غذا به قدر حاجت بدن، ممدوح، و زياد و كم هر دو مذموم است. شروع به نماز كن با قلب پاك از حقد و حسد و غل و غش ‍ مسلمانان، لباس و فرش و مكان نمازت بايد مباح باشد اگر چه مكان غير محل جبهه نجس بودنش به نجاست غير متعديه نماز را باطل نمى كند ولى نبودنش بهتر است و بايست به نماز به گونه ايستادن بنده در حضور مولاى جليل با گردن كج و قلب خاضع و خاشع و بعد از فريضه صبح هفتاد بار استغفار كردن. و تسبيح سيده نساء حضرت زهراعليه‌السلام را بعد از فريضه ترك نكن و هر قدر بتوانى لا اقل يك جزء قرآن با احترام و وضو و خضوع و خشوع بخوان و در بن خواندن حرف مزن مگر در مقام ضرورت... و از ياد مرگ غافل مشو و دست بر گونه راست گذاشته با ياد خدا بخواب (مثل ميت در قبر) و از وصيت كردن غافل مشو و ذكر مبارك لا اله الا انت سبحانك انى كنت من الضالمين از علم طبيعت خارج مى شود.

ميرزا جواد آقا ملكى در كتاب اسرارالصلوة خود مى نويسد:(۶۶) اين حرف ها را بپذير و انكار نكن. خدا را شاهد مى گيرم كه من از متهجدين و شب زنده داران كسى را مى شناسم كه به هنگام سحر صداى فرشته اى كه او را بيدار مى كند مى شنود با لفظ «آقا» به او خطاب مى كند و آن شخص با اين سخن بيدار مى شود و به نماز شب مى ايستد.(۶۷)

يكى از كسانى كه مرحوم ملكى را زبارت كرده و از او بهره برده مى گويد: حاج ميرزا جواد آقا روزى پس از پايان درس عازم حجره يكى از طلبه ها كه در مدرسه دارالشفا بود شد و من در خدمتش بودم به حجره آن طلبه وارد شد و پس از بجاى آوردن مراسم احترام و اندكى جلوس برخاست و حجره را ترك كرد و هدف از اين ديدار را پرسيدم در پاسخ فرمودند:

شب گذشته هنگام سحر فيوضاتى بر من افاضه شد كه فهميدم از ناحيه خودم نيست و چون توجه كردم ديدم اين آقاى طلبه به تهجد برخاسته و در نماز شبش به من دعا مى كند و اين فيوضات اثر دعاى اوست اين بود كه به خاطر سپاسگزارى از عنايتش به ديدارش ‍ رفتم.(۶۸)