سجاده عشق در فضيلت نماز شب

سجاده عشق در فضيلت نماز شب0%

سجاده عشق در فضيلت نماز شب نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: ادعیه و زیارات

سجاده عشق در فضيلت نماز شب

نویسنده: محمد مهدى عليقلى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 5087
دانلود: 6765

سجاده عشق در فضيلت نماز شب
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 10 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 5087 / دانلود: 6765
اندازه اندازه اندازه
سجاده عشق در فضيلت نماز شب

سجاده عشق در فضيلت نماز شب

نویسنده:
فارسی

كتاب حاضر كه به خوانندگان شوريده دلى كه به پرورش روح و روان در سايه تهجد در دليل و نيايش در شب، علاقمندند، تقديم مى شود شما را با برنامه هاى نيمه شب مردان خدا و آثار سازنده آن آشنا مى سازد و با خواندن اين دفتر به نام «سجاده عشق» روشن مى شود كه چرا نيايش ؛ در دل شب سنت پيامبران و داءب صالحان بوده است.

بخش دوم

فصل اول : چهل داستان در اهميت نماز شب

۱- نماز و شكرگزارى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله

عطاء بن رياح گويد: «روزى نزد عايشه رفتم پرسيدم : شگفت انگيزترين چيزى كه در عمرت از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله ديدى چه بود؟ او گفت : «كارهاى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله همه اش شگفت انگيز بود ولى از همه عجيب تر اينكه شبى از شبها كه پيامبر در خانه من بوده به استراحت مى پرداخت، هنوز آرام نگرفته بود كه از جا برخاست و لباس پوشيد و وضو گرفت و به نماز ايستاد و آنقدر در حال نماز و در جذبه خاص الهى اشك ريخت كه لباسش، از اشك چشمش، تر شد.

سپس سر به سجده نهاد و چندان گريست كه زمين از اشك چشمش، تر شد و همچنان تا طلوع منقلب و گريان بود.

هنگامى كه بلال او را به نماز خواند، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله را گريان ديد عرض كرد، چرا چنين گريانيد، شما كه مشمول لطف خدا هستيد.

فرمود: «افلا اكون عبدا شكورا» آيا نبايد بنده شكرگزار خدا باشم.

چرا نگريم خداوند در شبى كه گذشت، آيات تكان دهنده اى بر من نازل كرده است و سپس شروع به خواندن آيات كرد(۶۳) و در پايان فرمود:

ويل لمن قرئها و لم يتفكر فيها واى به حال كسى كه آنها را بخواند و در آنها نيانديشد.

در روايتى از حضرت علىعليه‌السلام نقل شده كه پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله هر گاه براى نماز شب بر مى خواست، نخست مسواك مى كرد و سپس نظرى به آسمان مى افكند و اين آيات را زمزمه مى نمود. در روايات اهل بيتعليه‌السلام نيز دستور داده شده، كه هر كس براى نماز شب، برمى خيزد، اين آيات را تلاوت كند: ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف الليل والنهار لايات لاولى الالباب...(۶۴)

۲- علىعليه‌السلام و عبادت هاى نيمه شب

از «حبه عرنى» نقل شده است كه «شبى با «نوف بكالى» (كه هر دو از اصحاب اميرالمومنين علىعليه‌السلام بودند) در خواب بوديم ؛ ساعات آخر شب بود كه از خواب پريدم و چشمم به امام اميرالمومنينعليه‌السلام افتاد؛ ديدم مانند اشخاص واله و حيران، دست بر ديوار و سر به آسمان، به تلاوت قرآن مشغول است و اين آيات را مى خواند و تكرار مى كند:

ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف الليل والنهار لايات لاولى الالباب الذين يذكرون الله قياما و قعودا و على جنوبهم و يتفكرون فى خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب النار(۶۵)

پس از مدتى متوجه من شد و فرمود: اراقد انت يا حبه ام رامق : «اى حبه تو خوابى يا بيدار» گفتم : «بيدارم مولاى من ؛ اما از كار شما سخت متحير و سرگردانم ؛ مى بينم كه شما اين چنين بى قرار هستى و ناآرام، پس حال ما (گنهكاران) چگونه خواهد بود؟»

اين سخن را كه امام از من شنيد، ديدم پلكهاى چشم مباركش روى هم افتاد و قطرات اشك از ديدگان شريفش به صورتش جارى شد و فرمود:

يا حبة ان لله موقفا و لنا بين يديه موقفا لا يخفى عليه شيى من اعمالنا يا حبة ان الله اقرب الى و اليك من حبل الوريد. يا حبة انه لا يحجبنى و لا اياك عن الله شيى

«اى حبه! مسلم بدان كه خدا را موافقى است براى رسيدگى به حساب اعمال بندگان ؛ در آن موقف به تمام اعمال ما كه چيزى از آن بر خدا مخفى نيست، رسيدگى خواهد شد. اى حبه، خدا از رگ گردن به من و تو نزديكتر است و چيزى بين ما و خدا حاجب و پوشش نمى باشد».

يعنى اى حبه، علىعليه‌السلام چگونه آسوده و آرام بخواهد در حالى كه مى داند چشم بيدار خدا شاهد اعمال ريز و درشت او مى باشد؟

حبه مى گويد: در اين موقع امامعليه‌السلام متوجه «نوف» شد و فرمود:

اراقد انت يا نوف؟:

«اى نوف، آيا تو در خوابى؟»

عرضه داشت :

لا يا اميرالمومنين ما انا براقد و قد اطلت بكائى فى هذه الليلة «نه يا اميرالمومنين بيدارم و بر حال خود گريانم ؛ مرا امشب به گريه بسيار واداشتى».

فرمود:

يا نوف! ان طال بكائك فى هذه الليلة مخافة من الله تعالى قرت عيناك غدابين يدى الله عزوجل.

يا نوف! انه ليس من قطره قطرت من عين رجل من خشية الله الا اطفاءت بحارا من النيران... :

«اى نوف، اگر از ترس خدا امشب گريه كنى فردا در پيشگاه او شاد و خرم خواهى بود!

اى نوف، هيچ قطره اشكى از چشم كسى از خوف خدا نمى ريزد مگر اينكه درياهايى از آتش (قهر خدا) را خاموش مى سازد!»

آنگاه امامعليه‌السلام مقدارى آنان را موعظه كرد و پند و اندرزشان داد و در پايان سخنان خود فرمود:

فكونو من الله على حذر فقد انذرتكما

«حال، از خدا بترسيد و از عذاب بر حذر باشيد كه من انذارتان كردم (و از عقبات سنگين پس از مرگ آگاهتان ساختم»)

سپس امامعليه‌السلام به راه افتاد و هم چنان مى رفت و مى گفت :

ليت شعرى فى غفلاتى امعرض انت عنى ام ناظر الى؟ وليت شعرى فى طول منامى وقلة شكرى فى نعمك على ما حالى

«كاش، مى دانستم (اى پروردگار من) كه عنايت در اوقات غفلتم آيا تو از من روگردانى يا نظر لطف و عنايت درباره ام دارى؟

و كاش، مى دانستم در آن ساعات (شب) كه به خواب گران فرو رفته ام و موقعى كه در برابر نعمتهاى تو به شكر و سپاس اندك اكتفا نموده ام چه حالى (و چه موقعيتى در پيشگاه تو) دارم؟!»

حبه گويد: «به خدا قسم، حال علىعليه‌السلام به همين منوال بود تا سپيده صبح دميد.(۶۶) »

۳- علت گريه حضرت علىعليه‌السلام

ابودردا روايت كرده كه شبى امير المومنينعليه‌السلام را ديدم كه از مردم كناره گرفته و در مكان خلوتى مشغول مناجات با پروردگار است در حالى كه او در محراب عبادت ايستاده بود اشكهايش بر روى صورتش مى غلطيد مانند مار گزيده به خود مى پيچيد و مانند مصيبت ديده ها گريه مى كرد و مى گفت : «آه آه از توشه اندك و سفر طولانى و انيس و همنشين كم آه از آتشى كه جگرها را بريان كند و پوست بدن را بركند، آه از آتشى كه خرمن گستراند. » ناگاه ديدم صدا خاموش شد و گفتم حتما حضرت را خواب ديدم برده است رفتم تا آن حضرت را بيدار كنم چون ايشان را حركت دادم ديدم همچون چوب خشك شده است، گفتم بلكه امام از دنيا رفته است و به خانه آن حضرت رفتم و فاطمهعليه‌السلام را از اين امر آگاه ساختم، ايشان فرمودند: اين حالتى است كه از ترس خدا هر شب بر او عارض ‍ مى شود(۶۷) »

پس واى بر حال ما كه اينگونه به نمازهاى واجبمان كم توجهى كمى مى كنيم چه رسد به ساير عبادات. واى به حال ما كه هنوز باور نكرده ايم بايد توشه فراوانى براى راه طولانى برداريم.

۴- نماز شب حضرت زهرا (عليها‌السلام )

امام حسن مجتبىعليه‌السلام مى فرمايد: در دوران كودكى شبى بيدار ماندم و به نظاره مادرم زهرا (عليها‌السلام ) در حالى كه مشغول نماز شب بود گذراندم.

پس از اينكه نمازش به پايان رسيد متوجه شدم كه در دعاهايش يك يك مسلمين را نام مى برد و آنها را دعا مى كند، خواستم بدانم كه درباره خودش ‍ چگونه دعا مى كند اما با كمال تعجب ديدم كه براى خود دعا نكرد.

فردا از او سوال كردم : چرا براى همه دعا كردى، اما براى خودت دعا نكردى؟» فرمود: «يا بنى الجار ثم الدار» پسرم، اول همسايه بعد خودت.

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند: «اما دخترم فاطمه عليها‌السلام پس به راستى كه او سيده زنان عالميان از اولين و آخرينشان مى باشد. »

تا آنجا كه فرمود: زمانى كه در محرابش در مقابل پروردگار - جل جلاله - مى ايستد، نورش براى ملائكه ها پرتو افكنى مى كند، آن چنان كه ستارگان آسمان براى اهل زمين نور افكنى مى نمايند و خداوند متعال به ملائكه هايش مى فرمايد: «اى ملائكه من بنگريد به امه و كنيز من فاطمه سيده كنيزانم، كه در مقابل من به عبادت ايستاده، به طورى كه بدنش از ترس مقام من مى لرزد. و با تمام وجود و قلبش بر عبادت و اطاعتم روى آورده، شما فرشتگانم را شاهد مى گيريم كه شيعيان فاطمه (عليها‌السلام ) را از آتش جهنم ايمن گردانيدم.(۶۸) »

البته به شرطى كه ما از پيروان راستين آن بانوى بزرگ اسلام باشيم.

۵- نماز شب حضرت زينب (عليها‌السلام )

امام زين العابدينعليه‌السلام فرمود «هرگز نديدم كه نماز شب و تهجد عمه ام زينب (عليها‌السلام ) ترك شود، حتى شب يازدهم محرم (و بعد از آن همه خستگى ها و داغ ها و رنج ها) و شب هاى بعد در طول اسارت از كربلا تا كوفه و شام فقط يك شب ديدم عمه ام در حالت خسته نشسته به نماز شب مشغول است. گفتم : «عمه جان! نماز شب در حالت ايستاده دارى فضيلت بيشترى است در پاسخ فرمود: مى دانم، اما سه روز است كه چون سهم آذوقه و غذا و آبى كه به داده اند براى بچه ها كم بود، من سهم خود را نيز بين بچه ها تقسيم كرده ام، و اينك ديگر قوت و رمقى برايم نمانده تا نماز شب را ايستاده به جاى آورم. »(۶۹)

۶-امام سجادعليه‌السلام و عبادت علىعليه‌السلام

امام باقرعليه‌السلام فرمود: «خدمت پدرم رسيدم مشاهده كردم بجايى از عبادت رسيده كه هيچ كس نخواهد رسيد، صورتش از شب زنده دارى زرد و چشم ها از شدت گريه مانند آتش سرخ گرديده، پيشانى از كثرت سجده پينه بسته، قدم ها و ساق پاى مباركش به واسطه طول قيام در نماز ورم كرده بود؛ فرمود: «من از ديدن آن حال نتوانستم خوددارى كنم، دلم سوخت و شروع به گريه نمودم. در آن موقع پدرم به فكر فرو رفته بود پس از مختصر زمانى متوجه من شد فرمود: «پسر جان يكى از جزوه هاى عبادت على بن ابى طالبعليه‌السلام را بياور!

جزوه اى را تقديم كردم. اندكى از آن را خواند. با خاطرى افسرده جزوه را به زمين گذاشت و فرمود: «چه كسى قدرت دارد مانند علىعليه‌السلام عبادت نمايد.(۷۰) »

۷- مناجات هاى امام صادقعليه‌السلام

امام صادقعليه‌السلام چنين بود كه گاهى شبانه به قبرستان مى رفت و مى فرمود: «اى اهل قبور! چه شده است كه هر چه شما را صدا مى زنم، جواب نمى دهيد؟»

آنگاه مى فرمود: «به خدا سوگند ميان آنان و پاسخ گفتن فاصله افتاده و ديگر قادر بر جواب دادن نمى باشند و گويا ما هم نظير ايشان خواهيم شد(۷۱) »

سپس رو به قبله مى ايستاد و تا طلوع آفتاب به راز و نياز و مناجات با خداوند مى پرداخت.

۸- امام هادىعليه‌السلام و نماز شب

قطب راوندى گفته در اخلاق و حالات حضرت امام هادىعليه‌السلام كه وقتى شب فرا مى رسيد رو مى كرد به قبله و مشغول عبادت مى گشت و ساعتى از عبادت باز نمى ايستاد. بر تن شريفش جبه ايى بود از پشم و سجاده اش بر حصيرى بود و پيوسته لب مباركش در تسبيح و ذكر خدا بود.(۷۲)

و همچنين آمده است كه چندين نوبت كه متوكل ملعون افرادى را براى تفتيش و بازرسى به منزل آن حضرت فرستاده بود، ماموران متوكل در هر دفعه كه وارد خانه مى شدند و مى ديدند كه امام بر روى سجاده حصيرى اش ‍ مشغول عبادت و نماز خواندن بود و يا قرآن تلاوت مى كرد.(۷۳)

۹- جوانى كه با نماز قلبش منور بود

از حضرت امام صادقعليه‌السلام روايت شده كه روزى حضرت رسول اكرم به عنوان نماز صبح به مسجد تشريف بردند، بعد از نماز جوانى را ديدند به نام (حارثة بن مالك) كه رنگى زرد و بدنى ضعيف داشت، آنقدر بى خوابى كشيده و گريه كرده بود كه چشمهايش در حدقه فرو رفته بود.

حضرت به او نزديك شد و فرمود: «چگونه صبح كرده اى و حالت چگونه است؟

عرض كرد: يا رسول الله صبح كردم در حالتى كه يقين دارم» حضرت با تعجب فرمود: «هر چيزى علامتى دارد، علامت يقين شما چيست؟

عرض كرد: «نشانه يقين من بى خوابى شب هاى من است كه بيدار مى مانم براى نماز و عبادت (همه شب را نماز بر پا مى دارم) و روزهاى گرم روزه مى گيرم و دلم از دنيا روى گردانيده و به متاع دنيا كراهت مى بينم عرش ‍ خداوند را كه براى حساب در محشر نصب كرده اند و مردم محشور شده من نيز در ميان ايشان هستم و مى بينم اهل بهشت را كه متنعم به انواع نعمت ها هستند و بر كرسى ها نشسته و با هم تعارف مى كنند و همچنين مى بينم اهل جهنم را كه در ميان جهنم معذبند و گويا در گوشم زفير آتش است.

حضرت به اصحاب فرمود: «اين بنده اى است كه خداوند دل او را به نور آسمان منور گردانيده است» بعد فرمود «اى جوان به همين حال باش. » عرض كرد: يا رسول الله دعا كن كه خداوند متعال شهادت را نصيب من گرداند. » حضرت دعا كرد و پس از چند روزى با جناب جعفر به جهاد رفت و بعد از نه نفر شهيد شد.(۷۴)

۱۰- در حالات علامه بحرالعلوم رحمة الله

مرحوم ملازين العابدين سلماسى كه از ملازمين و خواص علامه بحرالعلوم است، اظهار مى دارد كه :» علامه بحر العلوم هر شب در كوچه هاى نجف، گردش مى كرد و براى بينوايان غذا مى برد.

اتفاقا چند روزى درس را تعطيل كرد، طلاب مرا شفيع كردند كه علت اين امر را سوال كنم، وقتى از ايشان خواستم درس را شروع بفرمايند و درباره سبب ترك تدريس از ايشان سوال كردم، پاسخ دادند: «درس ‍ نمى گويم»

پس از چند روز دوباره ماجرا تكرار شد و من انگيزه ترك تدريس را سؤ ال كردم. علامه فرمودند: «نيمه هاى شب هرگز نشنيدم كه اين طلاب با خداوند متعال مناجات كنند و به تضرع و زارى مشغول باشند، با اينكه من شب ها در كوچه هاى نجف گردش مى كنم. اين گونه طلبه ها سزاوار نيستند كه آنان را درس دهم!»

وقتى طلاب از گفته علامه آگاه شدند، همه مشغول تضرع و زارى گشتند و شبها صداى گريه و مناجات آنان، از هر سو بلند شد و ايشان مجددا، تدريس را آغاز كردند.(۷۵)

۱۱- شيخ جعفر كاشف الغطاء مرد دعا و نيايش

شهيد بزرگوار، ملا محمد تقى برغانى قزوينى مى گويد: «هنگامى كه مرحوم شيخ جعفر كاشف الغطاء وارد قزوين شد در منزل يكى از بزرگان ساكن گرديد، در آن منزل، باغى وجود داشت، هنگام خواب فرا رسيد و همه خوابيدند و من هم در گوشه آن باغ خوابيدم، چون پاسى از شب گذشت، شنيدم شيخ مرا صدا مى زد و مى فرمايد:

«برخيز و نماز شب بخوان» عرض كردم : «بلى برمى خيزم» شيخ عبور كرد و من دوباره خوابيدم ناگهان صدايى شنيدم و به دنبال صدا روانه شدم وقتى جلو رفتم ديدم جناب شيخ به تضرع و مناجات مشغول است و صداى چنان در من اثر گذاشت كه از آن شب تاكنون كه ۲۵ سال مى گذرد هر شب برمى خيزم و به مناجات مشغول مى شوم.(۷۶) »

۱۲- نماز شب در همه جا و همه وقت

شيخ جعفر كاشف الغطاء اين عالم جليل القدر روزى پس از تدريس ‍ فرمودند: «من يك دختر دارم كه موقع ازدواج اوست، اگر يك آقاى متدين با اخلاقى باشد دخترم را به او مى دهم»، يكى از فضلاى جلسه بلند شد و نشست، همين برخاستن يعنى خواستگارى ؛ شيخ فرمود «به منزل ما بيا» و خود نيز به خانه رفت، اين طلبه هم آمد، مرحوم شيخ او را مى شناختند كه طلبه فاضل و متدين است ولى از نظر مالى هيچ مكنتى ندارد. مرحوم شيخ به دخترش فرمود: دخترم شوهرى برايت پيدا كردم، چيزى ندارد اما علم دارد، اخلاق دارد، تقوى و ورع دارد حاضرى با او ازدواج كنى؟»

دختر در جواب گفت : اختيار من در دست شماست»، همان وقت خطبه عقد را خواندند، يكى از اطاق هاى منزل خودشان را حجله كردند و دختر را همان شب براى شوهردارى مهيا كردند و دختر و پسر به اتاق زفاف رفتند. قبل از اذان صبح كه مرحوم كاشف الغطاء براى نافله برخواست، آمد در اطاق عروس و داماد را زد و فرمود: «آب را گرم كرده ام (آن موقع حمام داخل خانه ها نبود) در فلان اتاق است برويد و براى نماز شب غسل كنيد»، آن دو برخاستند و غسل كردند و نماز شب را با هم خواندند.(۷۷)

۱۳- در حالات مرحوم كاشف الغطاء

در حالات مرحوم شيخ جعفر كبير كاشف الغطا كه از بزرگان علما آمده در قرن سيزدهم و ساكن نجف اشرف بوده است : در يكى از شبها كه براى «تهجد» برخاست، فرزند جوانش را از خواب بيدار كرد و فرمود: «برخيز به حرم مطهر مشرف شده در آنجا نماز بخوانيم فرزند جوان كه برخاستن از خواب در آن ساعت شب برايش دشوار بود، در مقام اعتذار بر آمد و گفت من فعلا مهيا نيستم شما منتظر من نشويد، بعد، مشرف مى شوم. »

فرمود «نه، من اينجا ايستاده ام ؛ برخيز، مهيا شو كه با هم برويم. » آقازاده، به ناچار از جا برخاست وضو ساخت و با هم به راه افتادند. كنار درب صحن مطهر كه رسيدند، آنجا مرد فقيرى را ديدند نشسته و دست سوال از براى گرفتن پول از مردم باز كرده است.

آن عالم بزرگوار ايستاد و رو به فرزندش فرمود: «اين شخص در اين وقت شب براى چه اينجا نشسته است؟» گفت : «براى تكدى از مردم. فرمود: آيا چه مقدار ممكن است از رهگذران، عايد او گردد؟» گفت : احتمالا مقدارى ناچيز»

فرمود: درست فكر كن ببين، اين آدم براى يك مبلغ بسيار اندك كم ارزش ‍ دنيا آن هم محتمل، در اين وقت شب از خواب و آسايش خود دست برداشته و آمده در اين گوشه نشسته و دست تذلل به سوى مردم باز كرده است!

آيا تو، به اندازه اين شخص، اعتماد به وعده هاى خدا درباره شب خيزان. متهجدان ندارى كه فرموده است :

فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعين؟!!(۷۸)

گفته اند آن فرزند جوان از شنيدن اين گفتار از آن دل زنده و بيدار، آن چنان تكان خورد و تنبه يافت كه تا آخر عمر از شرف و سعادت بيدارى آخر شب برخوردار بود و نماز شبش ترك نشد»

آرى، ان هو الا ذكر و قرآن مبين لينذر من كان حيا(۷۹)

و گرنه، ما انت بمسمع من فى القبور(۸۰)

از مردگان در دل خاك خفته، چه انتظارى مى توان داشت(۸۱)

۱۴- در حالات عالم بزرگوار حجة الاسلام شفتى

اين عالم بزرگوار و شخصيت ربانى پيوسته خود را در محضر بارى تعالى مى ديد و چيزى او را از حضور و مراقبت، باز نمى داشت!

گوشه هاى چشم او از كثرت گريستن در مقام تهجد مجروح شده بود!

يكى از نزديكان اين بزرگوار گفته است، با آن مرحوم به يكى از روستاها رفتيم، شب را در راه گذرانديم، سيد به من فرمود: «نمى خوابى، من رفتم كه بخوابم، چون سيد گمان كرد كه من خوابيدم، برخاست و مشغول نماز شد، به خدا سوگند ديدم بندهاى دوش و اعضايش مى لرزيد، به طورى كه كلمات نماز را از شدت حركت فكين و اعضا، مكرر مى نمود تا آن را صحيح ادا كند»

گويند از شدت حضور قلبى كه در پيشگاه خداوند داشت بندهاى دوشش ‍ مى لرزيد و به محض اينكه مجلس از مردم خالى مى شد، اشكش جارى مى گشت!

محدث قمى مى نويسد: «در عبادت و دعا و مناجات با قاضى الحاجات و نوافل، حكايات بسيارى از آن جناب نقل شده است.(۸۲)

۱۵- شب هاى پرشور حجة الاسلام شفتى

اين بزرگوار نيمه شب تا صبح به گريه و زارى و تضرع، اشتغال داشت و در صحن كتابخانه اش مانند افراد مجنون، حركت مى كرد و دعا و مناجات مى خواند و تا صبح بر سر و سينه مى زد!

چنان صداى گريه او بلند بود كه اگر همسايگان بيدار مى شدند، مى شنيدند.

بالاخره از كثرت گريه و زارى در اواخر عمر بيمار شده و پزشكان او را از گريه منع كردند و گفتند و گريستن بر شما حرام است زيرا موجب افزايش ‍ بيمارى خواهد شد.

هنگامى كه سيد به مسجد مى رفت تا وقتى كه در مجلس حضور داشت ذاكرين منبر نمى رفتند و اگر اتفاقا در حضور او ذاكرى بالاى منبر مى رفت او برنمى خاست و باز گريه نمى كرد.(۸۳)

۱۶- دعاى پدرى بزرگ در حق پسر به هنگام سحر

صاحب (مرات الاحوال) مى نويسد:

«از بعضى ثقات شنيدم كه آخوند ملا محمد تقى مجلسى نقل كرده كه :

در شبى از شبها بعد از نماز و تهجد و گريه و زارى به درگاه قادر متعال، خود را به حالتى ديدم كه دانستم هر چه بخواهم عنايت مى فرمايد و در انديشه بودم كه چه بخواهم؟ دنيوى يا اخروى؟ كه ناگاه صداى گريه محمد باقر(۸۴) از گهواره بلند شد، من گفتم : الهى به حق محمد و آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله اين طفل را مروج دين و ناشر احكام سيدالمرسلين گردان و موفق كن او را به توفيقات بى نهايت خود.(۸۵)

۱۷- قافله سحرخيزان

چند نفر از علماء نزد استادى رفتند تا از مقام علمى او استفاده كنند، ولى ديدند استاد مانند مصيبت زده ها نشسته و حال پريشانى دارد از او پرسيدند چه شده؟ مگر كسى از شما مرده است؟ استاد گفت :

ديشب آن چنان خوابيدم كه نماز نافله شب از من فوت شد، ديشب سحرخيزان، نماز شب گزاران و استغفاركنندگان رفتند ولى من بدبخت امروز قضاى آنرا خواندم، آيا مصيبتى از اين بالاتر مى شود.(۸۶)

اى رانده ز درگاه الهى برخيز

محروم زفيض صبحگاهى برخيز

روزت گذرد به معصيت، شب غفلت

بارى، سحرى به عذرخواهى برخيز

برخيز سحر ناله و آهى مى كن

استغفرالله ز هر گناهى مى كن

۱۸- تسبيح در و ديوار همراه با عارف وارسته ملا محمد كاشى

در شرح حال آخوند ملا محمد كاشى، (استاد آقا نجفى قوچانى و حاج رحيم ارباب اصفهانى و بسيارى ديگر از اعاظم) آورده اند: «هر نيم شب، نمازى چنان به سوز و گذاز مى خواند و بدنش به لرزه مى افتاد كه از بيرون حجره، صداى حركت استخوان هايش احساس مى شد!!

روزى پس از ختم درس، يكى از طلاب به درس آن بزرگوار آمد و گفت : آقا اين شيخ مى گويد كه ديشب به وقت سحر ديدم كه از در و ديوار مدرسه صداى سبوح قدوس ربنا و رب الملائكة و الروح برمى آيد» آخوند فرمود:

«اينكه در و ديوار به ذكر من متذكر مى باشند، امرى نيست، مهم آنست كه او از كجا محرم راز گشته است.(۸۷)

۱۹- ميرزا سليمان تنكابنى

صاحب كتاب قصص العلماء، درباره پدرش مرحوم ميرزا سليمان تنكابنى كه از شاگردان حكيم بزرگ، آخوند ملا على نورى رحمة الله است مى نويسد:

«پدرم، مواظب نماز اول وقت و نوافل وارده بود و هر روز يك جزء از قرآن را تلاوت مى كرد و هر روز صبح سوره يس و صد مرتبه ذكر لا اله الا الله الملك الحق المبين و برخى اوراد و اذكار ديگر را قرائت مى كرد و سوره واقعه را در قنوت نماز (نافله عشاء) مى خواند و نماز شبش هيچ وقت ترك نشد.

شبى، هنگام سحر از خواب بيدار شدم، ديدم پدرم نشسته است و به شدت گريه مى كند. بعد از پايان گريه اش، سئوال كردم علت گريه چيست؟

فرمود: «در قنوت نماز وتر، مناجات (خمس عشره) را مى خواندم و مى گريستم، ناگاه شنيدم كه از سقف اتاق، آوازى برآمد كه : ايها العالم العامل...

مرحوم والد، بيش از اين سخنى نفرمود و دنباله صدايى را كه شنيده بود اظهار نكرد، سپس فرمود: «وقتى آن آواز را شنيدم، چنان گريه بر من غالب شد كه نتوانستم نماز را تمام كنم، بى اختيار نشستم و گريستم. و تا من زنده هستم، راضى نيستم اين راز را كه به كسى بگوييد.(۸۸) »

۲۰- عبادت تا به چه حد مى رسد

در حالات شهيد محراب مرحوم ملا محمد تقى برغانى آمده است :

«عبادت آن جناب قدس السره چنان بود كه هميشه از نصف شب تا طلوع صبح صادق به مسجد خود مى رفت و به مناجات و ادعيه و تضرع و زارى و تهجد اشتغال داشت و مناجات «خمس عشرة» را از حفظ مى خواند و بر اين روش و شيوه پسنديده استمرار داشت تا همان شب كه شربت شهادت نوشيد. »

مكرر در فصل زمستان ديده مى شد كه در پشت بام مسجد خود، در حالى كه برف به شدت مى باريد، در نيمه شب پوستينى بر دوش و عمامه بر سر داشت و مشغول تضرع و مناجات بود و با حالت ايستاده، دست ها را به سوى آسمان بلند كرده، تا اين كه برف، سراسر قامت مباركش را از سر تا پا سفيد پوش مى كرد.

جالب توجه است كه اين بزرگوار در حال سجده كه مناجات خمس عشرة را مى خواند به دست فرقه بابيه به شهادت رسيد.(۸۹)

۲۱- نمازهاى ملا هادى سبزوارى

حاج ملاهادى سبزوارى در تمام عمر، يك سوم آخر شب را بيدار و به راز و نياز و خواندن دعاى جوشن كبير و نماز شب سرگرم بود و با ناله و گريه و مناجات هاى نيمه شب خانواده وى كه در حجره هاى بالاخانه در خواب بودند از خواب بيدار مى گشتند و صداى حكيم را مى شنيدند و در تمام مدت تدريس ممكن نشد كه بانگ موذن بلند شود و ايشان درسى را قطع ننموده و به بيانات خود پايان ندهند. و صدايشان به اذان بلند نشود.(۹۰)

۲۲- مقامات مقدس اردبيلى از بركت نماز شب

مقدس اردبيلى (اعلى الله مقامه) كه مكرر خدمت حضرت حجةعليه‌السلام مشرف شد، كارش به جايى رسيده بود كه بر سر قبر حضرت اميرالمومنين با آقا حرف مى زده است از خودش نقل شده كه سبب رسيدن من به اين درجات آن بود كه در ابتداى تحصيل با طلبه اى هم حجره بودم و با او عهد بستم كه هر چه براى ما پيش آيد به كسى نگويد. بلاخره وقتى پيش آمد كه هيچ نداشتيم، رفيقم در اثر فقر گرسنگى خيلى ضعيف شده بود و به واسطه عهدى كه كرده بودم با كسى صحبت نمى كرد.

روزى يك نفر به مدرسه آمد و در غياب من علت ضعف را از رفيقم پرسيده بود، او نخست نگفته بود بعد كه او را قسم مى دهد حقيقتش را مى گويد كه از فرط فقر و گرسنگى من و رفيقم اين طور ضعيف گرديده ايم. آن شخص ‍ فورا مى رود طعام مى آورد و كيسه پولى هم براى هر دو نفر مى آورد. وقتى كه ملا احمد (مقدس اردبيلى) مى آيد به رفيقش اعتراض مى كند كه چرا گفتى مگر نه ما عهد كرده بوديم. خلاصه غذا را با هم مى خورند و پول را هم نصف مى نمايند و مقدس اردبيلى شب مى خوابد نيمه هاى شب بيدار مى شود مى بيند محتلم گرديده به سوى حمام مى آيد تا غسل نمايد حمامى در را از داخل بسته بود. مقدس اردبيلى اصرار كرد حمامى در را باز نكرد گفت دو برابر پول، گفت باز نمى كنم، گفت سه برابر... خلاصه حاضر شد تمام پول هايى كه روز گذشته به دستش آمده بود بدهد تا حمامى در را باز كند و مقدس اردبيلى غسل بكند تا نماز شبش از او فوت نگردد.

از همان شب خداوند الطاف خاصى به او فرمود كه نتيجه اش همين بروز كرامات از اوست.(۹۱)

۲۳- در حالات حاج شيخ حسنعلى اصفهانى رحمة الله (معروف به نخودكى)

آقاى نظام التوليه سركشيك آستان قدس رضوى نقل كرد كه :

«شبى از شبهاى زمستان كه هوا خيلى سرد بود و برف مى باريد، نوبت كشيك من بود. اول شب خدام آستان مباركه (حضرت رضا عليه السلام) به من مراجعه كردند و گفتند به علت سردى هوا و بارش برف زائرى در حرم نيست، اجازه دهيد حرم را ببنديم، من نيز به آنان اجازه دادم. مسئولين درها را بستند و كليدها را آوردند و مسئول بام حرم مطهر آمد و گفت : «حاج شيخ حسنعلى اصفهانى از اول شب تاكنون بالاى بام و در پاى گنبد مشغول نماز مى باشند و مدتى است كه در حال ركوع هستند و چند بار كه مراجعه كرديم ايشان را به همان حال ركوع ديديم، اگر اجازه دهيد به ايشان عرض ‍ كنيم كه مى خواهيم درها را ببنديم ».

گفتم : «خير، ايشان را به حال خود بگذاريد، و مقدارى هيزم در اطاق پشت بام كه مخصوص مستخدمين است بگذاريد كه هرگاه از نماز فارغ شدند استفاده كنند و در بام را نيز ببنديد. »

مسئول مربوطه مطابق دستور عمل كرد و همه به منزل رفتيم. آن شب برف بسيارى باريد. هنگام سحر كه براى باز كردن درهاى حرم مطهر آمديم، به خادم بام گفتم برو ببين حاج شيخ در چه حالند. پس از چند دقيقه خادم مزبور بازگشت و گفت : «ايشان همان طور در حال ركوع هستند و پشت ايشان با سطح برف مساوى شده است» معلوم شد كه ايشان از اول شب تا سحر در حال ركوع بوده اند، نماز ايشان هنگام نماز اذان صبح به پايان رسيد.(۹۲)

خوشا آنان كه الله يارشان بى

كه حمد و قل هو الله كارشان بى

خوشا آنان كه دائم در نمازند

بهشت جاودان بازارشان بى

۲۴- مادر آيت الله ميرزا مهدى شيرازى رحمة الله

مرحوم ميرزا مهدى شيرازى رحمة الله فرمودند: «موقعى كه والده ما براى نماز شب برمى خواست مرا هم كه هنوز كودك خردسالى بودم از خواب بيدار مى نمود و از پشت بام پايين آورده نزد خود مى نشانيد و مشغول نماز شب مى شد و به من مى گفت : «مهدى بيدار بمان. »

پدرم فرمود: «در آن موقع از شب چشمان مرا خواب گرفته بود به طورى كه مى خواستم از پله ها به طرف زمين پرتاب شوم. »(۹۳)

۲۵- نماز شب و نورافشانى خانه ها

از استاد الهى و عارف ربانى مرحوم حاج شيخ جواد انصارى همدانى نقل شده كه مى فرمود:

«فلانى با اينكه شخص عوامى است شبى كه براى نماز شب به پا خاسته، مشاهده نموده كه در حدود ۵۰۰ خانه از خانه هاى همدان نورافشانى ميكند و به الهام شده كه در اين خانه ها نماز شب خوانده مى شود كه تا آسمان كشيده شده است و الهام شده است كه وجود مقدس ‍ حضرت بقية الله است كه به نماز شب ايستاده است. »(۹۴)

۲۶- در حالات ملا محمد اشرفى

در حالات مرحوم ملا محمد اشرافى كه از شاگردان سيدالعلماست آورده اند:

«از نيمه شب تا صبح مشغول تضرع و زارى و مناجات بود، آنقدر بر سر و سينه مى زد كه هنگامى كه صبح مى شد در نهايت ضعف و نقاهت بود كه هر كه او را مى ديد گمان مى برد تازه از بستر بيمارى، برخاسته است. »(۹۵)

۲۷- مرحوم ملكى تبريزى و نماز شب

يك از دوستان و نزديكان مرحوم حاج ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى، مى گويد: «مرحوم ملكى تبريزى شب ها كه براى تهجد و نماز شب، به پا مى خواست، ابتدا در بستر مدتى، صدا به گريه بلند مى كرد!

سپس بيرون مى آمد و نگاه به آسمان مى كرد و آيات ان فى خلق السموات والارض... را مى خواند و سر به ديوار مى گذاشت و مدتى گريه مى كرد و پس از تطهير نيز كنار حوض مدتى پيش از وضو، مى نشست و مى گريست.

خلاصه از هنگام بيدار شدن تا آمدن به محل نماز و خواندن نماز شب چند جا مى نشست و برمى خواست و گريه سر مى داد، و تا به مصلايش ‍ مى رسيد، ديگر حالش قابل وصف نبود»(۹۶)

آه از آن نرگس جادو كه چه بازى انگيخت

واى از آن مست كه با مردم هشيار چه كرد؟

برقى از منزل ليلى بدرخشيد سحر

وه كه با خرمن مجنون دل افكار چه كرد؟

برق عشق آتش غم دردل حافظ زد و سوخت

يار ديرينه ببينيد كه با يار چه كرد؟

۲۸- در نماز شب مومنين را دعا كنيد

حاج ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى رحمة الله روزى پس از پايان درس عازم حجره يكى از طلبه ها كه در مدرسه دارالشفا بود، به حجره آن طلبه وارد شد و پس از به جاى آوردن مراسم احترام و اندكى جلوس برخاست و حجره را ترك گفت. هدف از اين ديدار از او پرسيده شد در پاسخ فرمودند:

شب گذشته هنگام سحر، فيوضاتى بر من افاضه شد كه فهميدم از ناحيه خودم نيست و چون توجه كردم ديدم اين آقاى طلبه به تهجد برخاسته و در نماز شبش به من دعا مى كند و اين فيوضات اثر دعاى اوست اين بود كه بخاطر سپاسگزارى از عنايتش به ديدار او رفتم. »(۹۷)

۲۹- در حالات آقا نورالدين عراقى

شيخ الفقها، حضرت آيت الله العظمى آقاى اراكى رحمة الله در رابطه با مرحوم آقا نورالدين عراقى و نماز شب هاى ايشان اين داستان را نقل مى فرمايند:

«آقاى نورالدين مرد عجيبى بود، معروف بود كه نماز شب ايشان ديدنى است. شخصى به نام سيد محمود خوانسارى از اهل منبر، طالب شد كه او را ببيند: چون صداى العفو العفو ايشان توى كوچه مى آمد، و مردم از توى كوچه گوش مى گرفتند، اين آقا، خواست كه خود مجلس نماز شب خواندن آقا نورالدين را ببيند.

شب هاى ماه مبارك بود و مرحوم آقا نورالدين از عده اى از جمله از آقاى خوانسارى براى افطار دعوت كرد، آقا سيد محمود خودش گفت، وقتى افطار تمام شد و همه رفتند، من نشستم، ديد من بلند نمى شوم، به خدمتكارش گفت : «دو تا رختخواب بياور» يك رختخواب خودش ‍ داشت، يكى را هم براى من آوردند.

من توى رختخواب كه رفتم نخوابيدم، مى خواستم سحر ايشان را ملاحظه كنم، سحر شد ديدم كه بلند شد رفت بيرون وضو گرفت و آمد مشغول نماز شد، وقتى كه رسيد به «العفو» ديدم چنان گريه بر او مستولى شد كه چندين دفعه بغض گلويش را گرفت، فكر مى كرد من در خواب هستم.(۹۸)

۳۰- خاطره اى از علامه طباطبايى رحمة الله

علامه سيد محمد حسين طباطبايى، صاحب تفسير شريف الميزان مى فرمايد: «چون به نجف اشرف براى تحصيل مشرف شدم از نقطه نظر قرابت و خويشاوندى، گاهگاهى به محضر مرحوم آيت الله حاج ميرزا على آقا قاضى قدس السره شرفياب مى شدم، تا اينكه يك روز جلو در مدرسه اى ايستاده بودم كه مرحوم قاضى از آنجا عبور مى كردند، چون به من رسيدند دست خود را روى شانه من گذرادند و گفتند:

اى فرزند! دنيا مى خواهى نماز شب بخوان، آخرت مى خواهى نماز شب بخوان.

اين سخن آنقدر در من اثر كرد كه از آن به بعد تا زمانى كه به ايران مراجعت كردم، پنج سال تمام در محضر قاضى روز و شب بسر مى بردم و آنى از ادراك فيض ايشان دريغ نمى كردم. »

عمل نمودن علامه به توصيه و سفارش استاد خود مرحوم قاضى و عنايت و توجه به مسائل عبادى و تهجد همراه با تفكر و تعمق در قرآن، علامه را به نقطه اى از اعتلاى معنوى مى رساند كه وقتى دست به قلم مى برد، چنان آثارى از خود بر جاى مى گذارد كه بدون شك در نوع خود بى نظير است، تفسير الميزان يكى از آن آثار است، كه پى بردن به ارزش آن مستلزم داشتن زمينه هاى علمى و تحقيقى لازم و برخوردارى از علوم قرآنى است. الميزان يك دوره كامل تفسير قرآن است كه در بيست جلد مدون گرديده است.(۹۹)

۳۱- نماز شب آقا نجفى قوچانى رحمة الله

مرحوم آقا نجفى قوچانى در كتاب سياحت شرق درباره نماز شب و دقت در اينكه براى كسى مزاحمت ايجاد نكنند مى نويسد:

«در اين حجره تازه كه حجره هامان وصل به هم بود از ميان طاقچه سوراخ نموديم و ريسمانى در آن كشيديم يك سر ريسمان در حجره رفيق بود و يك سر آن در حجره من، وقت خواب، آن سر را رفيق به پا دست يا دست خود مى بست و اين سر ريسمان را من به دست خود مى بستم، كه هر كدام زودتر بيدار شويم ديگرى را بدون اين كه صدايى بزنيم، به توسط همان ريسمان بيدار كنيم كه مبادا طلبه اى از صداى ما بيدار شود و راضى نباشد. »(۱۰۰)

از ابتداى جوانى خود را بايد به عبادت ها به خصوص نماز شب عادت بدهيم، و خود را با اين كارها مانوس نماييم. و اوليا بايد به اين نكته توجه نمايند كه فرزندانشان را با نماز و فلسفه و آثار آن آشنا نمايند.

۳۲- محدث قمى (شيخ عباس قمى)

محدث قمى در هنگام تلاوت قرآن وقتى به آيه شريفه و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون «جن و انس را نيافريديم مگر براى عبادت» مى رسيد لرزه بر اندامش مى افتاد و مى فرمود: «وا اسفا چقدر غافليم و چه اندازه از خدا دور افتاده ايم. در حالى كه عبادت و پرستش او هدف از آفرينش جن و انس بوده است و چرا ما از آن هدف مبارك دور افتاده باشيم» و اين ورد زبان ايشان بود و هر جا كه منبر مى رفت و موعظه مى كرد فلسفه آفرينش موجودات و انسان را ياد آورى مى كرد و مى گفت «فراموش نكنيد كه عبادت خدا هدف خلقت است. » فرزند ايشان مرحوم حجة الاسلام آقاى حاج ميرزاى على محدث زاده نقل كرده است «پدرم شب جمعه اى پس از نماز شب، در نجف اشرف مشغول خواندن سوره «يس» مى شود وقتى كه به آيه شريفه هذه جهنم التى كنتم توعدون مى رسد چند بار آن را تكرار كرده و مكررا مى گويد «اعوذبالله من النار» پناه مى برم به خداوند از آتش جهنم و چنان منقلب مى شود كه نمى تواند بقيه سوره را بخواند و به همان حال باقى مى ماند تا هنگام اذان صبح كه مشغول نماز صبح مى شود»(۱۰۱)

۳۳- آه و ناله امام در دل شب

يكى از اساتيد قم نقل مى كرد كه شبى مهمان حاج آقا مصطفى بودم در همين قم قبل از اين كه امام به زندان و تبعيد كشيده بشود، البته حاج آقا مصطفى هم منزل آقا بودند، خانه جداگانه اى نداشتند گفت نصف شب از خواب پريدم و ديدم كه صداى آه ناله در خانه بلند است و نگران شدم كه چه اتفاقى افتاده در خانه، حاج آقا مصطفى كه پهلويم خوابيده بود بيدارش ‍ كردم و گفتم «بلند شو ببين در خانه ات چه خبر است. »

مرحوم حاج آقا مصطفى بلند شدند و نشستند و گوش فرا دادند و دوباره گرفتند خوابيدند و گفتند: «آقا است، مشغول تهجد مى باشد. مشغول عبادت است.(۱۰۲)

۳۴- نماز شب امامقدس‌سره هرگز ترك نشد

پنجاه سال است كه نماز شب امام خمينى ترك نشده، امام در بيمارى، در صحت، در زندان، در خلاصى، در تبعيد، حتى در روى تخت بيمارستان قلب هم نماز شب مى خواند.

امام در قم بيمار شدند به دستور اطبا امام به تهران مى بايست منتقل شوند. هوا بسيار سرد بود و برف مى باريد، يخبندان عجيبى در جاده ها وجود داشت. امام چندين ساعت در آمبولانس بودند و پس از انتقال به بيمارستان باز نماز شب خواندند.

امام شبى كه از پاريس به سوى تهران مى آمدند تمام افراد در هواپيما خوابيده بودند وتنها امام در طبقه بالاى هواپيما نماز شب مى خواندند.

و شما اگر از نزديك ديده باشيد آثار اشك بر گونه هاى مبارك امام حكايت از شب زنده دارى و گريه هاى نيمه شب وى دارد.

جالب اين است كه امام هميشه موقع نماز عطر و بوى خوش مصرف مى كنند و شايد بدون بوى خوش سر نماز نايستاده باشند، حتى در نجف هم كه نماز شب را پشت بام مى خواندند در همان پشت بام نيز يك شيشه عطر داشتند.(۱۰۳)

۳۵- شهيد قدوسى رحمة الله و نماز شب

در رابطه با اين حالات اين شهيد بزرگوار گفته شده كه : او حتى به مستحبات و مكروهات، بسيار اهميت مى داد. نماز شب را براى روحانى لازم مى دانست. يك شب در مسجد گوهرشاد با نگرانى مى فرمود: «ابراهيم بسيار ناگوار و غيره منتظره بود كه شنيدم، يكى از اساتيد مدرسه حقانى مقيد به نماز شب نيست. با ايشان صحبت كردم، معلوم شد سبكى معده را در شب رعايت نمى كند. » بار ديگر مى فرمود: ما وقتى در نهاوند بوديم، سالى يك بار به صورت خانوادگى منزل يكى از آشنايان دعوت مى شديم من پس از تكرار چند نوبت، ديدم همان شبى كه ما در آن مهمانى غذا مى خوريم، نماز صبح روز بعد به آخر وقت كشيده مى شود و موفق به نماز شب نمى شويم. متوجه شدم در اموال آن شخص اشكالى وجود دارد. »(۱۰۴)

۳۶- نماز شب شهيد مطهرى رحمة الله در منزل رهبر انقلاب

حضرت آيت الله خامنه اى «ادام ظله» رهبر بزرگ انقلاب اسلامى ايران چنين مى فرمايند:

«مرحوم مطهرى يك مرد اهل عبادت و اهل تسويه و تزكيه اخلاق و روح بود من فراموش نمى كنم. ايشان وقتى به مشهد مى آمد خيلى از اوقات به منزل ما وارد مى شد گاهى هم ورودشان در منزل خويشاوندان همسرشان بود.

هر شبى كه ما با مرحوم مطهرى بوديم، اين مرد نيمه شب، تهجد با ناله داشت. يعنى نماز شب مى خواند و گريه مى كرد به طورى كه صداى گريه و مناجات او افراد را از خواب بيدار مى كرد.

يك شب ايشان منزل ما بودند نصف شب از صداى گريه ايشان خانواده ما از خواب پريده بودند البته اول ملتفت نشده بودند صداى كيست، اما بعد فهميدند كه صداى آقاى مطهرى است بله ايشان نصف شب نماز شب مى خواند همراه با گريه، با صدايى كه از آن اطلاق مى شد، آن را شنيد.(۱۰۵)

۳۷- استاد شهيد رحمة الله و شب زنده دارى

يكى از خصوصيات استاد مطهرى رحمة الله عنايت زياد به تهجد و شب زنده دارى بود و از دوران طلبگى تا آخر عمر، بدان پايبند بودند.

يكى از دوستانش درباره ايشان مى گويد:

«از ويژگى هاى آن مرحوم، تقيد و علاقه مفرط ايشان بود به ذكر و دعا و شب بيدارى.

به ياد دارم كه در همان اوايل آشنايى ما با يكديگر، او به نماز شب مقيد بود و مرا نيز بدان تحريص مى كرد و من به بهانه اين كه اين حوض مدرسه شور و كثيف، و براى چشمانم مضر است از آن شانه خالى مى كردم تا اين كه شبى در خواب، ديدم كه : در خوابم و مردى مرا بيدار كرد و گفت : من عثمان بن حنيف نماينده حضرت اميرالمومنين علىعليه‌السلام مى باشم و آن حضرت به تو دستور داده اند به پاى خيز و نماز شب را به پادار و اين نامه را نيز آن حضرت براى تو فرستاده اند. در آن نامه با حجم كوچكى كه داشت با خط سبز روشن نوشته بود: هذه براة لك من النار من در عالم خواب با توجه به فاصله زمانى كه حضرت علىعليه‌السلام ، متحيرانه نشسته بودم كه ناگاه در همان حال تحير مرحوم مرحوم آيت الله مطهرى مرا از خواب بيدار كرد و در حالى كه ظرف آبى در دست داشت گفت : اين آب را از رودخانه تهيه كرده ام برخيز و نماز شب بخوان و بهانه مجوى. »(۱۰۶)

۳۸- در حالات پدر استاد مطهرى رحمة الله

از زبان استاد شهيد مرتضى مطهرى نقل شده كه «ما يك سلسله لذت هاى معنوى داريم كه معنويت ما را بالا مى برد.

براى كسيكه اهل نماز شب باشد، جزو صادقين و صابرين و مستغفرين باشد، نماز شب لذت و بهجت دارد.

لهذا كسانى كه چنين توفيقاتى داشته اند و ما چنين اشخاصى را ديده ايم، به لذت هاى مادى اى كه ما دل بسته ايم هيچ اعتنا ندارند. چه مانعى دارد كه من ذكر خيرى از پدر بزرگوار خودم بكنم.

از وقتى كه يادم مى آيد (حداقل از چهل پيش) من مى ديدم كه اين مرد شريف هيچ وقت نمى گذاشت و نمى گذارد كه وقت خوابش از سه ساعت از شب گذشته تأخیر بيفتد.

شام را سر شب مى خورد و سه ساعت از شب گذشته مى خوابيد و حداقل دو ساعت به طلوع صبح مانده و شبهاى جمعه از سه ساعت به طلوع صبح مانده بيدار مى شود و حداقل قرآنى كه تلاوت مى كند يك جز است و با چه فراغت و آرامشى نماز شب مى خواند. حالا تقريبا صد سال از عمرش ‍ مى گذرد و هيچ وقت من نمى بينم كه يك خواب ناآرامى داشته باشيد، و همان لذت معنويست كه اين چنين نگهش داشته، يك شب نيست كه پدر مادرش را دعا نكند. يك نامادرى داشته كه به او خيلى ارادتمند است و مى گويد: خيلى به من محبت كرده است شبى نيست كه او را دعا نكند. يك شب نيست كه تمام خويشاوندان و ذى حقان و بستگان دور و نزديكش را ياد نكند. اينها دل را زنده مى كند.

آدمى اگر بخواهد از چنين لذتى بهره مند شود، ناچار از لذتهاى مادى تخفيف مى دهد تا به آن لذت عميق الهى برسد. »(۱۰۷)

۳۹- نماز شب در شب عمليات

از برادر صحتى خواهش كردم از حالت بچه ها در شب پيش از عمليات برايم بگويد. گفت : «در شب حمله بيشتر بچه ها دعا مى خوانند. نماز شب مى خوانند. هر كسى هم كه معمولا نماز شب نمى خواند، آن شب مى خواند بچه ها از خداوند و از همديگر طلب بخشش مى كنند كسانى كه وصيت نامه ننوشته اند، وصيت نامه شان را مى نويسند، بعضى ها زيارت عاشورا مى خوانند و خيلى ها گريه مى كنند.

هر گوشه اى را كه نگاه كنى، كسى را مى بينى كه در حال خواندن دعا است و گريه مى كند حالتى روحانى به وجود مى آيد بعضى ها از برادرانشان قول مى گيرند كه اگر شهيدى شدى نزد خدا مرا شفاعت كن، و بعضى ها نماز شكر مى خوانند...

رزمندگان از چادرها بيرون آمده بودند و با آب سرد وضو مى گرفتند و به سوى چادر نماز خانه گردان مى شتافتند كه بلند گوى آن اكنون ندا مى داد: حى على الصلوة - حى على الصلوة...(۱۰۸)

۴۰- مناجات با معبود در اسارتگاه

به ياد دارم اولين روزى كه به همراه عده اى از دوستان به آسايشگاه ۱۷ منتقل شديم با ديدن آن همه افراد در آن آسايشگاه متعجب شده بودم و به اين فكر فرو رفتم كه هنگام خواب چگونه اين همه افراد در كنار يكديگر مى توانند خود را جا دهند به خاطر خستگى روحى، شب اول زود به خواب رفتم ناخود آگاه نيمه هاى شب از خواب بيدار شدم. صداى زمزمه اى به گوشم رسيد.

از جاى خود بلند شدم و به اطراف نگاه كردم با بهت و ناباورى تمام، مشاهده كردم كه حدود سه چهارم آسايشگاه به صورت انفرادى مشغول مناجات و خواندن نماز شب و تلاوت قرآن كريم هستند نزديكترين فردى كه كنارم نشسته بود پرسيد: «حالت بهتر شده» دلم مى خواست از خجالت زمين دهان باز كند و مرا در خود فرو ببرد با شرمندگى جواب دادم كه : بله!

پرسيدم : «بچه ها هر شب اين برنامه را دارند؟» گفت : بله!

اكنون جواب سوالى را كه از اول غروب در مورد تنگى جا براى خواب در ذهنم نقش بسته بود گرفته بودم : اكثر بچه ها تمام طول شب را در حال مناجات با معبود خود مى گذراندند.(۱۰۹)

فصل دوم : نيايش نامه

بسم الله الرحمن الرحيم

خداى من! سرور من! منم، بنده بيچاره تو همان كه هيچ هيچ بودم، تو با عنايت هايت هستى ام بخشيدى و با بزرگوارى هايت كرامتم دادى و با فيوضات و تفضلاتت، نعمتهايى بى شمار ارزانيم داشتى.

سرور من! تويى كه بر من نعمتها بخشيدى ؛ تويى كه در حق من كرامت ها روا داشتى تويى كه با من نيكى ها كردى ؛ تويى كه بر من منت ها نهادى ؛ تويى كه بر من فيوضاتت و بركاتت باريدى ؛ تويى كه نيازهايم بر آوردى ؛ تويى كه نقص هايم به كمال رساندى ؛ تويى كه روزيم دادى ؛

تويى كه پناهم دادى ؛ تويى كه ياريم رساندى ؛ تويى كه بدى هايم را پوشاندى ؛ تويى كه گناهانم را بخشودى ؛ تويى كه از خطرها ايمنم داشتى ؛

تويى كه در بيمارى ها شفايم دادى، تويى كه در بيراهى ها راهم نمودى، تويى كه از من جانبدارى ها كردى ؛ تويى كه با من نيكى ها و مهربانى ها و بنده نوازى ها نمودى.

و من، منم كه خطا كردم ؛ منم كه عصيان ورزيدم ؛ منم كه پاس تو را نداشتم ؛ منم كه حرمت تو را شكستم ؛ منم كه فرمان تو را زير پا نهادم ؛ منم كه از تو روگرداندم ؛ منم كه به بيراهه افتادم ؛ منم كه كژروى كردم ؛ منم كه تبهكارى نمودم، منم كه ناسپاسى ورزيدم ؛ منم كه پيمان تو شكستم ؛ منم كه پيوند تو بريدم ؛ منم كه كور و كر شدم ؛ منم كه نفهمى و جهالت ورزيدم ؛ و منم كه به گرداب تباهى و سياهى در افتادم.

مولاى من! من همانم كه راهم نمودى، بيراهى كردم ؛ به كارهايى فرمانم دادى، نافرمانى كردم ؛ از كارهايى بازم داشتى، به انجام آنها حرص ورزيدم ؛ و اينك، نه رويى دارم كه پوزش خواهم و نه زبانى دارم كه عذر آورم، اينك چگونه به تو رو آورم و با تو سخن گويم؟ با روى سياهم؟ با دامن آلوده ام؟ با زبان پليدم؟ با گوش پلشتم؟ با دست گناهكارم با پاى عصيان ورزيدم؟...

مگر اينها همه نعمتهايى نيست كه تو به من بخشيدى و من همه را در نافرمانى و ناخرسندى تو به كار بردم؟

واى بر من! واى بر من! چنان گناهكارم و ناسپاسم كه اگر زمين از گناهكارى هايم آگاه بود، بى گمان مى شكافت و مرا در خود فرو مى بلعيد، اگر كوه ها از وزر ورزى هايم با خبر بودند، پاره پاره مى شدند و بر سرم فرو كوبيده مى گشتند، اگر درياها ناسپاسى هايم را مى دانستند، مى خروشيدند و مرا به كام گرداب هايشان فرو مى كشيدند.

واى بر من! واى بر من! اگر كيفر گناهانم را و مجازات ناسپاسى هايم را به آخرت واگذارى.

واى بر من! واى بر من! اگر در قيامت رو سياه، سرافكنده، دست به گردن بسته، و پشت شكسته به محشرم آورى، از من حسابرسى كنى، با من به اعمالم معامله كنى و به عدل و داد پاداش و كيفرم دهى.

چه خساراتى! چه بيچارگيى! چه شرمساريى! كاش آنچه از آن مى ترسم، امروز در اين دنيا به سرم فرود آيد و آن روز در آن دنيا در پيشگاه خدايم، مولايم و سرورم رو سياه، بى آبرو و شرمسارم نسازد. شگفتا از مهربانى و بنده نوازى خداى من! من معصيت او مى ورزم و حرمت او مى شكنم و فرمان او زير پا مى گذارم، اما به جاى من اوست كه شرم مى كند؛

كرم بين و لطف خداوندگار

گنه بنده كرده است و او شرمسار

بدى هاى مرا مى پوشاند، گناهان مرا پنهان مى دارد، خوبى هاى مرا آشكار مى سازد، چنانكه گويا هرگز نافرمانى او نكرده ام و عصيان او نورزيده ام.

من به بهاى خشم او، بندگان او را خرسند مى سازم، اما او كار مرا به بندگان وا نمى گذارد و خود از روى مهربانى و بنده نوازى كارسازيم مى كند.

من فرمان او را سبك مى شمارم و به گناه و نافرمانى او تن مى دهم و آنچه را او نمى پسندد انجام مى دهم، اما او نه تنها گناه مرا مى پوشاند كه بر آنان كه مرا به گناهم عيب مى گيرند و سرزنش مى كنند خشم مى آورد(۱۱۰) ، گناهانم را از پدر و مادرم پنهان مى دارد، مبادا بر من تندى كنند و سخت گيرند؛ از دوستان و آشنايان و همسايگان پنهان مى دارند، مبادا سرزنشم كنند و زبان به بدگوييم گشايند؛ از محتسب و داروغه و پاسبان و پاسدار و قانون و قاضى پنهان مى دارد، مبادا دستگيرم كنند به زندانم برند شلاقم زنند و كيفرم دهند... راستى اگر آنها آنچه را خدا مى داند و از آنان پنهان داشته است، مى دانستند با من چه ها كه نمى كردند؟

خداى من! مولاى من! اگر مى دانستم كه پس از مرگ زنده ام نمى سازى، خود را مى كشتم كه از رويايى با تو در قيامت سخت شرمسارم و از شرمسارى آن روز در برابر تو و گزيدگان تو سخت بيزارم.

مولاى من آن چنان از نفس نافرمان خود خشمگين و بيزارم كه اگر مى توانستم كيفر تو را برتابم و عذاب تو را تاب آورم، هرگز از تو درخواست بخشايش نمى كردم، بلكه از تو مى خواستم مرا، مرا كه حرمت و حضور تو را پاس نداشتم و مهر و بنده نوازى، و بخشش و بزرگوارى تو را با ناسپاسى پاسخ دادم، به پاداش اين همه حق ناشناسى و ناسپاسى، سخت كيفر دهى.

مولاى من! در كار و بار خود بس انديشه ها كردم، اما به جايى نرسيدم، براى اصلاح نفس خويش تدبيرها انديشيدم، اما طرفى برنبستم، براى اخلاص ‍ در عبادت كوشش ها كردم، اما توفيق نيافتم و براى دور ماندن از وسوسه هاى شيطان ترفندها نمودم، اما از آنها ايمن نماندم، هرگاه گامى به تو نزديك شدم، چندين گام مرا از تو دور داشتند، اينك بيچاره و درمانده، دريافته ام كه جز با توفيق و يارى تو نمى توان كارى از پيش برد اينك به يقين مى دانم كه انجام طاعت، پرهيز از معصيت و اخلاق در عبادت هيچ كدام بى توفيق و يارى تو امكان پذير نيست و ناگزيرم از همه جا رانده، از همه سو اميد بريده، درمانده و بيچاره، روسياه و شرمنده، در حاليكه كه به گناهانم به تباهى هايم، به بد كارى هايم، به ناروايى هايم، به پليدى هايم، به پلشتى هايم، به كژروى هايم و به بيراهى هايم اقرار و اعتراف دارم، به سوى تو رو كرده ام، به رحمت تو چشم دوخته ام و به يقين مى دانم كه براى رهايى از اين گردابى كه خود خويش را بدان در افكنده ام جز رحمت تو هيچ دستاويزى ندارم، تنها تويى كه مى توانى - اگر بر من منت گذارى - از اين همه گرفتارى رهايم سازى، از اين مرداب تعفن بيرونم آورى و كرامت و شرافتم بخشى.

مولاى من! اينك من با گناهانى كه كرده ام، با وزرهايى كه ورزيده ام، با ناسپاسى هايى كه نموده ام، سخت رسوا و بى آبرو مانده ام، و خود را جز اينكه بر من خشم آوردى، به سختى كيفرم دهى و حتى از درگاه خويش ‍ برانى، در خور هيچ چيزى نمى دانم. مگر اينكه مهربانى تو به فريادم رسد، بنده نوازى تو دستم گيرد و بخشايش تو پناهم دهد تا گناهانم ببخشايى، پليدى هايم بپيرايى، از آلودگى ها پاكم سازى بدى هايم را به چندين برابر نيكى برافزايى و با فضل خويش از اين هاويه به پايگاهى بلند فرايم برى.

مولاى من! اگر فضل و كرم تو مرا در خور بخشش و احسان نداند و به دليل ناشايستگى از درگاه تو نوميدم سازد، آيا جز از بزرگوارى و بخشندگى تو و جز از مهربانى و بنده نوازى تو از راه ديگرى مى توانم در خورى و شايستگى به دست آورم؟

مولاى من! اگر گناهانم روسياهم ساخته و ريزش رحمت تو را بر من جلو گرفته، از راه ديگرى در مى آيم و روسفيدى و آبرومندى گزيدگان و پاكانت را شفيع خويش مى سازم و تو را بدان عزيزان گزيده سوگند مى دهم تا بر من و ناسپاسى ها و گناهكارى هاى من نگيرى و مرا از مهربانى و بنده نوازى خويش محروم ندارى، و آنگونه كه ساحران فرعون را به موسى و هارون بخشيدى و پذيرفتى : مرا نيز به محمد و آل محمدعليهم‌السلام ببخشى و بپذيرى، كه خود آن عزيزان معصوم را شرف شفاعت بخشيده اى و آنان را ميانجيان ميان خود و بندگان گناهكارت ساخته اى، پس خداى من! به آبروى آنان من رسوايى بى آبرو را بپذير، به اخلاص آنان بى اخلاصى هاى مرا بر من مگير، به عبادت و طاعت آنان، گناه و معصيت مرا ببخشا، به نيكويى و پسنديدگى آنان، از سستى ها و تنبلى هاى من چشم بپوش، به پاكى و پيراستگى آنان پليدى ها و پلشتى هاى مرا بشوى : و همان گونه كه بر من منت نهاده اى و به معرفت و ولايت آنان توفيق بخشيده اى، مرا از شيعيان، دوستداران، پيروان و نزديكان آنان بشمار، در قيامت با آنان و ياران آنان محشور كن و شرف هم نشينى و همسايگى با آنان را روزيم ساز، به كتابم به ديده قبول بنگر، آن را از من بپذير و در قيامت به دست راستم ده كه من هر چند در نوشتن آن، نتوانسته ام اخلاص و خلوص را چنانكه بايد رعايت كنم، اما آن را به دست عزيزان درگاهت و به واسطه گزيدگان معصومت به حضور قداست عرضه مى دارم، به خاطر آنان، آن را از من بپذير و ناخالصى ها و كاستى هاى آن را بر من مگير.

مولاى من اگر در نوشتن اين كتاب به من توفيق بخشيده اى كه در اندكى از آن اخلاص را رعايت كرده باشم، همان اندك را به لطف خود بر همه كتاب بگستر، كه اين شيوه كريمان و بزرگواران است كه اگر در كارى و پيشكشى خيرى اندك نيز ببينند، همان خير اندك را بر همه آن گسترش مى دهند و همه آن را به ديده قبول مى نگرند، تو نيز اگر اندكى و ذره اى خير و نيكى در اين كتاب من هست، با بزرگوارى خويش همان اندك را بر همه آن بگستران، به ويژه كه من كتابم را به دست برترين بندگانت، عزيزترين آفريدگانت و گرامى ترين گزيدگانت به حضرتت تقديم مى دارم و ناخالصى و تيرگى من هر چه باشد، چيزى نيست كه در برابر روشنى و پاكى آنان به ديد آيد. نيز اين شيوه پسنديده توست كه عاصيان را به طفيل مطيعان، ناپاكان را به طفيل پاكان و ناخالصان را به طفيل خالصان بپذيرى، پس توسل و شفاعت مرا به عزيزان درگاهت پذيرا باش و كتابم را كه به دست پاك آنان به تو تقديم داشته ام بپذير، و پاداشم را پيش از آنكه به ديدارت آيم، رضا و خرسنديت و سپس ديدارت، ديدارت، ديدارت قرار بده رضاك قبل لقاك ثم لقاك لقاك لقاك

البته تو پاكتر و بزرگتر از آنى كه رضا و خرسنديت به هيچ علتى نياز داشته باشد، چه رسد به من و كتاب من، به بى نيازى خودت آن را بپذير، و به بزرگوارى خودت آن را مايه سود مومنان و بهانه بخشش و بخششايش من و خوانندگان ساز، آن را از شما نوشته هاى دوستانت كه از روى صدق و خلوص نوشته شده اند، به حساب آر كه بر آوردن اينها همه، هيچ بر تو سنگين و چيزى از ملك و عزت تو نمى كاهد.

خداى من! من خود از خوف و خشيتى كه دارم، اين كتاب را نه از حسنات و نيكى ها كه از سيئات و بدى ها مى شمارم : اما از بزرگوارى تو دور نمى دانم كه اين سيئه را به حسنه بدل كنى و اين بدى را با نيكى جايگزين سازى و در قيامت آن را به دست راستم دهى، چشمم را بدان روشن دارى و دلم را بدان شاد سازى تا آن را ببوسم و بر سينه گذارم و بدان انس گيرم و شادمانه بگويم : اين چيزى است كه خداى من و سرورم من از من پذيرفته و بدان به ديده قبول نگريسته است و تو را سپاس كه مرا چنين به فضل و كرمت اميدوار ساخته اى، كه اگر اين اميدوارى ها نبود، بى گمان نوميدى و بد گمانى كار مرا مى ساخت، و ترس از كيفر تباهم مى كرد پس سپاس خداى را كه پروردگار جهانيان است و درود بر محمد و آلعليهم‌السلام كه گزيدگان و عزيزان اويند.

خدايا! ظاهرمان را به عبادتت، باطنمان را به معرفتت، دلمان را به محبتت، روحمان را به مشاهدتت و سرمان را به پيوستگى با حضرتت، روشن ساز و بر محمد و آلعليهم‌السلام درود بفرست، و به آبروى آنان بى عذاب بخششمان ده، بى حساب بهشتمان ده، بى عتاب عفومان كن. بى حجاب ديدارت روزيمان كن.(۱۱۱)

فصل سوم : نماز شب در اشعار

شب...

اى شب اى تشريف قرآن را سلام

اى ره معراج را اول مقام

اى شب اى آگاه، از راز حرم

با همه شب زنده داران، همقدم

شب، نماز «مصطفى» را ديده است

شب، مناجات «على» بشنيده است

هست با گوش دل شب، آشنا

صوت زهرا و حسين و مجتبى

ديده شب، دور، از چشم همه

اشك زينب ديد و، دفن فاطمه

شب، شنيده نغمه سجاد را

و آن خروش و، ناله و فرياد را

شب، به سجده، گريه باقر بديد

ناله ها در خلوت صادق شنيد

شب، درون مجلس هارون گريست

درمناجاتش چو موسى خون گريست

شب، تماشا كرده، در حال دعا

اشك شوق عشق، بر چشم رضا

ديده شب، در سجده گاه ذوالمنن

هم تقى و هم نقى و هم حسن

شب، كنون دارد جلاى ديگرى

از نماز «حجت بن العسكرى»

در دل شب، عاشقان پاكباز

با خداى خويش، در راز و نياز

با چنين رخشنده گوهرهاى شب

من كيم، تا نام رب، آرم به لب(۱۱۲)

قم ايها المزمل (علامه حسن حسن زاده آملى)

شد گاه وصل دلدار، قم ايها المزمل

آمد زمان ديدار، قم ايها المزمل

وقت سفر رسيده، يعنى سحر رسيده

بيدار باش، بيدار! قم ايها المزمل

مستان گريه سر كن غم ازدلت بدركن

هشيار باش، هشيار! قم ايها المزمل

بزم طرب بپا كن، ناى و چلپ بپا كن

مى خوان سرود ديدار، قم ايها المزمل

در خلوت شبانه، با دلبر يگانه

نجوى بود سزاوار، قم ايها المزمل

دست دعا برآور شور و نوا برآور

با سوز و آه بسيار، قم ايها المزمل

بر ماه و بر ستاره، بارى نما نظاره

اندر دل شب تار، قم ايها المزمل

اينك نه وقت خواب است كاين خواب تو حجاب است

از نيل فيض دادار، قم ايها المزمل

اى بيخبر ز هستى! گر از خوديت رستى

يابى به كوى دل بار، قم ايها المزمل

بيرون ز ما و من باش، آزاده چون حسن باش

درراه وصل دلدار، قم ايها المزمل(۱۱۳)

باز، شب آمد بدنها خسته شد

خستگان خفتند و، درها بسته شد

جز در رحمت، كه هرگز بسته نيست

عشق اگر باشدكسى دل خسته نيست

شب گذشت از نيمه و، آيات رب

شد نمايان تر، به لوح تيره شب

اختران در آسمان چشمك زنان

با اشارت، بسته از گفتن زبان

هریكى درجاى خود خوب وقشنگ

هريكى بر دل زند چون زهره چنگ

گردش اين اختران و اين «زمين»

قدرت حق را نمايش بس ‍ همين

آسمان و، لوح زينت بخش آن

رمز مليون سال نورى، نقش‍ آن

شب همه زيبايى وخوش منظرى است

روز كى در آسمانش ‍مشترى است

اين عطارد اين اورانوس اين زحل

آيتى روشن، ز نور لم يزل

در مدار عشق، «نپتون» رهسپار

مى رود «مريخ» هم بى اختيار

«ماه» همچون عاشق سرگشته اى

مات و حيران، در پى گم گشته اى

محو نور لا يزالى «كهكشان»

جذبه دلبر برد او را كشان

خط نورى، از «شهاب ثاقب» است

شب، خداوندا چه ماه و جالب است

اين شب و، اين رازها و، اين سكوت

رمز تسبيح خداى لا يموت(۱۱۴)

اين منم، بيدار، از هول گناه

مى كنم، بر آسمان شب نگاه

اين منم، از راه دور افتاده اى

رايگان، عمر خود از كف داده اى

اين منم، در دست غفلت ها اسير

اى خداى مهربان، دستم بگير

گر چه من پا تا به سر، آلوده ام

رخ به درگاه تو آخر سوده ام

جانم از غم سوزد و، دارم خروش

اى خداى رازدار پرده پوش

آمدم، با چشم گريان آمدم

گر گنه كارم، پشيمان آمدم

يا رئوف و، يا رحيم و، يا رفيع

چهارده معصوم را آرم شفيع

ناگهان، آمد به گوش دل ندا

مژده اى از رحمت بى انتها

«يا عبادى، الذين اسرفوا»

از نويد رحمتم، «لا تقنطوا»

با چنين رافت كه مى خوانى مرا

كى خداوندا، بسوزانى مرا

كى شود نوميد، از رحمت (حسان)

تا كه دارد چون تو ربى مهربان(۱۱۵)

والسلام