شناخت مرزهاى گناه
شناخت مرزهاى گناه
يكى از مسايل بسيار مهم در راستاى گناه شناسى، شناخت مرزهاى گناه است. به عبارت روشن تر مرز بين بعضى از صفات نيك اخلاقى با صفات بد اخلاقى كه منشا گناه مى شوند، بسيار باريك است و افرادى بر اثر عدم شناخت مرزهاى گناه و ثواب، ناخودآگاه با قصد قربت گناهى را به عنوان كار پسنديده و نيك انجام مى دهند. و يا به عكس كار خوبى را به خيال اينكه كار زشت است ترك مى كنند.
گرچه اين بحث يك بحث نو و مشروح است ولى ما در اينجا به چند عنوان اشاره مى كنيم، تا راهگشايى براى بررسى هاى مفصلتر باشد.
به اين عناوين توجه كنيد كه مرز بين آنها نزديك است :
- ذلت، تواضع.
- تكبر، عزت و وقار.
- حيله و خدعه، سياست.
- بخل، قناعت.
- سكوت، كنترل زبان.
- بى باكى، شجاعت.
- سركوب غرائز، عفت و خويشتن دارى.
- اسراف، سخاوت.
- مساوات، عدالت.
- ترك دنيا، زهد.
- تنبلى، توكل.
- تملق، مدح شايسته.
- رشوه، هديه.
- انظلام، استضعاف.
- غيبت، افشاگرى.
- لجاجت، استقامت.
- حرص، تلاش.
- عجز، صبر.
بسيار اتفاق مى افتد كه افرادى در اين گونه عناوين بر اثر عدم شناخت مرزها به اشتباه مى افتند، مثلاً به عنوان قناعت كه صفت نيك است، بخل مى ورزند. به عنوان سخاوت، اسراف مى نمايند. به عنوان حفظ عزت و وقار، تكبر مى كنند. به عنوان تواضع، تن به ذلت مى دهند. به عنوان كنترل زبان، به گناه سكوت و كتمان حق گرفتار مى شوند. و يا در راستاى مدح مؤمن كه نيك است دستخوش تملق و چاپلوسى مى شوند. و متاسفانه اين گونه خلط و اشتباه در جامعه كم نيست بلكه بسيار است.
در اينجا يكى از عناوين فوق را به طور فشرده مورد بررسى قرار مى دهيم :
زهد و ترك دنيا
از ديدگاه اسلام زهد و پارسايى، صفت بسيار نيك و شايسته و ترك دنيا مذموم و ناپسند است.
اميرمؤمنان علىعليهالسلام
مى فرمايد:
طوبى للزّاهدين فى الدّنيا، الرّاغِبين فى الا خرة
خوشا به حال زاهدان در دنيا و مشتاقان به آخرت.
از طرفى در فرهنگ اسلام، ترك دنيا و پشت پازدن به امور دنيا، نه تنها صفت نيك نيست بلكه ناشايست است.
عثمان بن مظعون از اصحاب برجسته ى رسول خداصلىاللهعليهوآله
بود. روزى همسر او نزد پيامبرصلىاللهعليهوآله
آمد و به عنوان شكايت از شوهر عرض كرد: عثمان روزها روزه مى گيرد و شب ها را به عبادت به سر مى برد.
رسول اكرمصلىاللهعليهوآله
در حالى كه آثار خشم در چهره اش ديده مى شد نزد عثمان رفت و او را در حال نماز ديد، به او فرمود:
يا عثمان لم يُرسِلُنى اللّه بِالرُّهبانِيّة و لكن بَعَثنى بالحَنِيفيِّة السَّمحَة، اَصُوم و اُصلّى و اَلمِس اَهلى....
اى عثمان! خداوند مرا بر آيين رهبانيت نفرستاده بلكه مرا براى ترويج يكتاپرستى آسان (و طبيعى) فرستاده است. روزه مى گيرم، نماز مى خوانم، با همسرم آميزش مى كنم. پس كسى كه روش مرا دوست دارد حتماً چنين روشى را پيروى مى كند.
بسيارند كسانى كه در تاريخ اسلام به عنوان پيمودن راه زهد، از دنيا و سياست و امور مادى چشم پوشيده و راه رهبانيت را برگزيده اند و با تحريف مفهوم واقعى زهد اسلامى، به راهى رفته اند كه مورد نهى و توبيخ پيامبرصلىاللهعليهوآله
قرار گرفته است.
ترك دنيايى كه افرادى مانند ابراهيم ادهم و بايزيد بسطامى پيموده اند، زهد اسلامى نيست، زهد اسلامى را با تمام ابعادش بايد در سيماى اميرمؤمنان علىعليهالسلام
يافت كه در عين آنكه زاهدترين افراد بود، در صحنه ى اجتماع و سياست، حضور داشت و يك كشاورز ورزيده و كامل به حساب مى آمد، پارساى شب و شير روز بود. او دنيا را وسيله ى آخرت قرار داد، و زهد را چنين معنى مى كرد:
الزّهد كلّه بين كلمتين من القرآن، قال اللّه سبحانه : لِكَيلا تاءسَوا على ما فاتَكم و لا تَفرَحوا بِما آتاكُم
تمام زهد در دو جمله از قرآن آمده است، خداوند مى فرمايد: بر آنچه از دست داده ايد تاءسف نخوريد و نسبت به آنچه به شما داده شده شاد و دلبند نباشيد!
او با نشان دادن اين ضابطه به ما آموخت كه مرزها را بشناسيم و بين دلبستگى به دنيا كه خلاف زهد است با دنيادارى صحيح كه هيچگونه تضادى با زهد ندارد فرق بگذاريم.
عدم شناخت ضابطه ها، گاهى باعث مى شد كه بعضى از زاهدنماها به امام معصوم ايراد مى گرفتند و تهمت دنياپرستى به امام مى زدند.
محمدبن منكدر مى گويد: در يكى از روزهاى گرم تابستان از مدينه خارج شدم. در مزرعه اى امام باقرعليهالسلام
را ديدم، كه با تلاش خستگى ناپذير مشغول كار كشاورزى بود، با خود گفتم : سبحان الله! يكى از بزرگان قريش در اين ساعت گرم به طلب دنيا پرداخته است، بايد بروم و او را نصحيت كنم. نزد او رفتم و به او سلام كردم. او در حالى كه نفس نفس مى زد، جواب سلام مرا داد. ديدم از شدت كار، عرق از سر و صورتش مى ريزد. گفتم : خدا وضع تو را سامان دهد، آيا درست است كه يكى از بزرگان قريش با اين حال در چنين ساعت گرم اين گونه به طلب دنيا اشتغال يابد؟ اگر در همين لحظه اجل فرا رسد و تو در اين حال باشى، چه مى كنى و جواب خدا را چه مى دهى؟ در پاسخ فرمود:
اگر مرگ در اين حال به سراغ من آيد در حالى به سراغم آمده كه به اطاعت خدا اشتغال دارم و بوسيله آن خودم و خانواده ام را از نياز به تو و ديگران حفظ كرده ام. (زهى سعادت) ولى ترس آن دارم كه مبادا در حالى كه به گناه و معصيت خدا مشغول باشم، مرگم فرا رسد.
محمد بن منكدر مى گويد: گفتم :
صدقت يرحمك اللّه اَردتُ ان اَعِظُك فوَعَظتَنى
درست فرمودى. خدا تو را مشمول رحمتش قرار دهد، خواستم تو را نصحيت كنم، تو مرا نصيحت كردى.
ابوبصير مى گويد از امام صادقعليهالسلام
شنيدم كه فرمود:
انّى لاَعمَل فى بعض ضياعى حتّى اَعرَق و انّ لى مَن يَكفيَنى ليَعلَم اللّه عزّوجلّ انّى اطلُبُ الرِّزقَ الحَلال
من در بعضى از زمين هاى مزروعى خودم چنان كار مى كنم كه از بدنم عرق مى ريزد، با اينكه كسانى هستند كه كار مرا به عهده بگيرند، (اين كار را خودم مى كنم) تا خداوند بداند كه روزى حلال را طلب مى نمايم.
بنابراين : زهد، با دنيادارى صحيح، هيچگونه تضادى ندارد، بلكه براى ايجاد يك زندگى سالم در دنيا و آخرت هم تلاش لازم است و هم زهد.
ترجيح اهمّ بر مهم
گرچه انجام هر گناهى چه كوچك و چه بزرگ جايز نيست اما گاهى امرى پيش مى آيد كه مصلحت آن از مفسده ى گناه بيشتر است كه در اين موارد به حكم عقل و شرع بايد بخاطر «اهمّ»، «مهمّ» را ترك نمود.
مثلاً سوگند دروغ از گناهان كبيره است، ولى اگر نجات جان مسلمانى از دست ستمگرى، به آن بستگى داشته باشد، چنين سوگندى نه تنها گناه نيست بلكه واجب است.
يا مثلاً دروغگويى حرام است، ولى طبق احاديث در سه مورد جايز مى باشد. امام صادقعليهالسلام
مى فرمايد:
از هر دروغ در روزى (روز قيامت) بازخواست مى شود، جز در سه مورد: فردى كه در جنگ با دشمنان دين نيرنگ (دروغ) زند كه گناهى بر او نيست. و شخصى كه ميان دو نفر سازش دهد، با يكى بگونه اى برخورد كند و سخن بگويد كه با ديگرى به گونه ى ديگر ملاقات نمايد، و منظورش اصلاح بين آن دو باشد. و نيز مردى كه به همسرش (يا افراد خانواده اش) چيزى را وعده دهد كه قصد انجام آن را ندارد.
غيبت و ذكر عيوب مسلمين در غياب آنها از گناهان كبيره است و در آيات و روايات شديداً از آن نهى شده است.
امام صادقعليهالسلام
در تعريف غيبت فرمودند:
الغَيبة اءنْ تَقول فى أ خِيك ما سَتَره اللّه عليه
غيبت آنست كه درباره ى برادر مسلمانت چيزى را بگويى كه خداوند آن را پنهان داشته است.
و خداوند در باره ى زشتى غيبت مى فرمايد:
و لا يَغتَب بعضكم بَعضاً اَيُحبّ اَحدكم اَن ياكل لَحمَ اَخيه مَيتاً فَكرِهتُموه
اى مؤمنان! بعضى از شما بعض ديگر را غيبت نكند، آيا كسى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده ى خود را بخورد؟ به يقين همه ى شما از اين امر كراهت داريد. (پس از غيبت كردن هم كه مانند خوردن گوشت برادر مرده ى خود است كراهت داشته باشيد)
در زشتى و بزرگى گناه غيبت، به ذكر دو حديث اكتفا مى كنيم :
۱ رسول اكرمصلىاللهعليهوآله
فرمود:
الغيبة اسرع فى دين الرجل المسلم من الاكلة فى جوفه
اثر غيبت در (نابودى) دين مسلمان، سريعتر از اثر بيمارى خوره در خوردن درون انسان است.
۲ خداوند به حضرت موسىعليهالسلام
وحى كرد:
من مات تائباً من الغيبة فهو آخر من يدخل الجنة و من مات مصرّاً عليها فهو اوّل من يدخل النار
كسى كه بميرد در حالى كه از غيبت توبه كرده باشد، آخرين كسى است كه وارد بهشت مى شود و كسى كه در حالى كه اصرار بر غيبت داشته باشد، بميرد، اولين كسى است كه وارد دوزخ مى گردد.
اما همين غيبت در بعضى از موارد جايز بلكه واجب است.
مرحوم عالم بزرگ استاد اعظم شيخ مرتضى انصارى مى فرمايد:
هرگاه در غيبت كردن مسلمان هدف صحيح و (مهمى) باشد كه بدست آوردن آن هدف بدون غيبت ميسر نيست، غيبت كردن او روا است، بنابراين موارد استثنا به عدد خاصى انحصار ندارد.
سپس مواردى را كه غيبت كردن روا است بر مى شمرد، مانند:
۱ غيبت از متجاهر به فسق (آن كس كه آشكارا، گناه مى كند) در همان مورد گناهان آشكارش.
۲ غيبت از ظالم و اظهار بدى هاى او چنانكه در قرآن مى خوانيم؛
لا يحبّ اللّه الجَهر بالسُّوء مِن القَول الاّ مَن ظُلِم
خداوند دوست ندارد كسى با سخنان خود بدى ها را اظهار كند، مگر آن كسى كه مورد ستم واقع شده باشد.
۳ غيبت كردن در مشورت.
۴ در صورتى كه قصد جلوگيرى غيبت شونده را از گناه داشته باشد.
۵ آنجا كه غيبت موجب قطع فسادى مهم شود.
بنابراين گناهان در بعضى از موارد بر اساس قانون «ترجيح اهم بر مهم» استثناءاتى دارند، و شناخت اين موارد لازم است تا كار نيكى به عنوان گناه و يا گناهى به قصد كار نيك انجام نشود. يادم نمى رود كه در زمان رژيم سابق، شخصى مى گفت : مگر غيبت حرام نيست، پس چرا شاه را غيبت مى كنيد؟ اين گونه اعتراض ها بر اثر عدم شناختِ ضوابط و استثناها است.
توجه به همه ى ارزشها
يكى از تذكرات لازم در راستاى گناه شناسى اين است كه گاهى گناهانى به خاطر ارزش هاى بزرگتر و بسيار مهم، تحت الشعاع قرار گرفته و از آنها غفلت مى گردد، يك مسلمان گناه شناس بايد در همه ى شرايط متوجه باشد كه از هيچ منفذى، گناه به سوى او نيايد، در اين زمينه به دو داستان زير توجه كنيد:
۱ در جنگ احد كه در سال سوم هجرت در دامنه كوه احد نزديك مدينه واقع شد، دو فرزند يكى از اصحاب رسول خداصلىاللهعليهوآله
به شهادت رسيد. مادر او كنار پيكر به خون طپيده شهيدش آمد، خاك از چهره او پاك كرد و گفت : پسرم! بهشت بر تو گوارا باد.
رسول اكرمصلىاللهعليهوآله
به آن مادر فرمود:
چه مى دانى؟ كه بهشت بر او گوارا خواهد بود،
فلعله تكلم فيما لايعنيه او بخل بما لا ينقصه
شايد سخنان بى فايده اى گفته يا در مورد چيزى كه باعث كمبودش نمى شد، بخل ورزيده است.
۲ داستانى كه در مورد مادر سعدبن معاذ پيش آمد، سعد در جنگ احد مجروح شد و ماه ها در بستر خوابيد و به درمان پرداخت. سرانجام زخم بدنش موجب شهادت وى گرديد.
پيامبرصلىاللهعليهوآله
و مسلمين تجليل فراوان از جنازه ى وى به عمل آوردند، و فرمود: سوگند به خدا هفتاد هزار فرشته جنازه سعد را تشييع مى كنند، كه تاكنون اين فرشتگان به زمين نيامده اند.
پس از آنكه پيكر سعد را به خاك سپردند مادرش در كنار قبر او گفت : هَنيئاً لك الجَنّة
«بهشت بر تو گوارا باد. »
پيامبرصلىاللهعليهوآله
به مادر سعد فرمود: خاموش باش، از خدا چه توقع دارى؟ قبر فشار سختى به سعد داد.
حاضران پرسيدند: با اينكه شما آن همه از سعد تجليل و احترام كرديد، چرا فشار قبر او را آزرد؟
رسول اكرمصلىاللهعليهوآله
فرمود:
نعم انه كان فى خلقه مع اهله سوء
آرى قبر او را فشار داد، زيرا او با خانواده اش بد اخلاقى مى نمود.