ورود ليبراليسم به جهان اسلام
مصر، پيشگام در پذيرش ليبراليسم
ورود ليبراليسم به جهان اسلام، از دوران حكومت عثمانى آغاز شد. مصر اولين سرزمين در جهان اسلام بود كه اين مرام و مسلك در آن رسوخ كرده است. محمد على پاشا در سال ۱۷۸۹ از طرف سلطان عثمانى مامور اخراج فرانسه از مصر شد. وى پس از استقلال مصر حكومت سلسله خويويان را در آن كشور بنيان نهاد. قبل از به حكومت رسيدن محمد على نظريه پر نفوذى در در مصر رايج بود مبنى بر اينكه عامل عقب ماندگى و فرودستى مصر، فقدان نيروى نظامى پيشرفته و مجهز است بر اساس اين نظريه مطمئن ترين راه براى جبران عقب ماندگى و تجدد حيات ملى، ايجاد ارتشى قوى و سازمان يافته بود. در اجراى اين نظريه، يك رشته اصلاحات اساسا در ارتش انجام شد تا ارتشيان با علوم و فنون سلاحهاى اروپايى آشنا شوند.
در حكومت محمد على، بازسازى ها فراتر از ارتش رفت و تمام ساختار اجتماعى و سياسى مصر را در بر گرفت. ديدگاهى كه مبناى اين تحولات شد، ريشه در تفكر و فرهنگ غربى دارد و بر دو اصل ليبراليسم و ناسيوناليسم استوار بود.
برنامه اقتصادى محمد على، توسعه اقتصادى بود. در اين برنامه كارخانه هايى از غرب وارد شد و با دولت هاى غربى، قراردادهاى اقتصادى منعقد شد. در اجراى كامل طرح توسعه، اعزام دانشجو به اروپا به منظور آموزش علوم رايج در غرب گنجانده شد، و سيصد دانشجوى مصرى به اروپا اعزام شدند. محمد على رئيس حكومت مصر، مدافع تسامح فكرى و عقيدتى بود و همين اعتقاد و روحيه وى موجب شد تا وى براى فعاليت هاى فرهنگى معلمين و مبلغين اروپايى در نقاط مختلف مصر، اجازه صادر كند. برنامه هاى فرهنگى محمد على كه نتيجه و تداوم طرح توسعه اقتصادى او بود، فرهنگ يكپارچه اسلامى مصر را خدشه دار ساخت و موجب ترويج ايده هاى ليبراليستى در اين كشور شد.
دو گروه در ترويج ليبراليسم در نصر تاثير اساسى داشتند: هيئت هاى علمى و مذهبى اروپا كه با بهره بردارى از روحيه تسامح و مداراى محمد على، تلاش همه جانبه در نشر فرهنگ غرب داشتند. دانشجويان اعزامى به اروپا كه در بازگشت به مصر، به منورالفكرانى غربزده بدل شده بودند. نتيجه آنكه در حالى كه محمد على پيشرفت اقتصادى را به مردم نويد مى داد، مصريان مسلمان با تهاجم فرهنگى گسترده، به محاصره انديشه و تمدن غرب در آمده بودند.
عوامل نشر و رشد ليبراليسم در مصر
از جمله مهمترين عواملى كه مصر را تحت نفوذ هر بيشتر اروپا به ويژه فرانسه در آورده بود عبارت است از: احساس حقارت حاكمان مصر در برابر فرانسويان، زيرا مصر قبلا به وسيله فرانسويان فتح شده بود. فعاليت فرهنگى فرانسه در مصر. در مصر به غير از فرانسه، دولتهاى اروپايى ديگر نيز فعاليت داشته اند و بسيار گسترده عملكرده اند. تاسيس دانشگاهى به سبك جديد در برنامه هاى اروپايى به نام دارالعلوم در قاهره، از جمله فعاليتهاى آنان بود. شروع و ادامه كار اين دانشگاه، منحصر به كاهش تدريجى قدرت و اهميت الازهر دانشگاه دينى شد. در كنار گروه هاى
خارجى، نظريه پردازان مسلمان اما غربزده وغربگرا داخلى نيز به سيطره فرهنگ غرب كمك شايان نمودند. اين عوامل داخلى كه به شدت تحت تاثير ليبراليسم و متفكران غربى قرار داشتند، مروج تفكر، آداب و منش غربى در ميان مردم خود شدند. آنها تنها راه حل مشكل مصر را پيروى از تمدن غرب مى دانستند. بنابراين سعى كردند الگو گرفتن از غرب را در اذهان مردم جاى دهند.
عرصه تلاش آنها اغلب روزنامه ها و كتابها بود كه با دلبستگى تمام به غرب و ليبراليسم به رشته تحرير در مى آمد. فعاليت روشنفكران مسلمان و غربزده مصر به تدريج به تقابل با دين و و تفكر دينى انجاميد و برخى از آنان صريحا اعلام داشتند: به تدريج روشنفكران مسلمان ابزار ترويج ليبراليسم در مصر شدند كه گسترش فعاليت غربگرايانه آنها به قلمرو دين نيز سرايت كرد. ما ملت مسلمان مصر، چون اروپائيان بايد عواطف قومى و دينى را در بحث ها و تبادل نظرات از بين ببريم، و تنها از روش هاى علمى پيروى كنيم
اين گروه به نوگرايان مسلمان مشهور شدند. با اينكه طهطهاوى مسلمان ليبرال به اين اعتقاد رسيد و بيان كرد كه : در فرانسه كمتر دانشمندى است كه از دقائق شريعت مسيح، آگاه باشد، از اينجا دانسته مى شود كه چرا مسيحيان در علوم از ما پيش افتاده اند.
آغاز جدايى انسان از خدا يا به عبارتى، جدايى دين از دنيا در مرحله اى است كه حاكميت عقل و علم به جاى حاكميت خدا مى نشيند و انسان انگارى جايگزين خداپرستى مى شود. پيشرفت اين نظريات در مصر اسلامى تا جايى است كه افرادى چون نجيب محفوظ در ضديت با اسلام و نوشتن رمان ضد اسلامى، بر سلمان رشدى سبقت مى گيرد.
حاكميت ليبراليسم در تركيه
عده اى بر اين باورند كه غرب گرايى در جهان اسلام كه به جدايى دين از سياست انجاميد، به رژيم كمال آتاتورك در تركيه باز مى گردد. رژيم آتاتورك كه پس از انقراض دولت عثمانى بر سر كار آمد، به جدايى دين از دولت پرداخت و از دنيايى كردن اسلام سخن گفت. تركيه در اين كار گامى علمى در تبعيت از غرب در جدايى دولت از كليسا برداشت.
بعد از آن بود كه هرگونه طرح و نظريه در باره دين به بهانه اصلاح دين، آزادانه مطرح شد و جامعه تركيه به سوى حاكميت حكومت لائيك سوق داده شد. ترويج ليبراليسم در تركيه به جدايى دين از سياست منحصر نماند بلكه تا حدود زيادى به حذف دين از زندگى مردم انجاميد. به طور كلى عواملى را كه در استحاله فرهنگ دينى به دستور ليبراليسم و كم رنگ كردن دين در جوامع اسلامى موثر بوده اند، مى توان چنين دسته بندى كرد:
- طرح و برنامه هاى دشمنان غربى
- احساس حقارت مسلمين غربزده در برابر پيشرفتهاى غرب
- شيفتگى مسئولين داخلى نسبت به توسعه اقتصادى و پيشرفتهاى صنعتى و علمى غرب
تساهل و تسامح دينى
عدم اطلاع دقيق و كافى اغلب انديشمندان مسلمان نسبت به ماهيت و ابعاد غير الهى فرهنگ و تمدن غرب.
ايران و ليبراليسم
سابقه تاريخى
سابقه تاريخى ورود فرهنگ غرب به ايران، به دوران تجاوز پرتغالى ها به ايران باز مى گردد. پرتغالى هاى استعمارگر در طول مدت اقامت خود دز جزاير ايرانى، به فعاليت هاى بازرگانى پرداختند و پس از شكست و اخراج آنها، انگليستان و هلند، انحصار بازرگانى ايران را در دست گرفتند. ارتباطات ديگرى را در پى داشت كه به سلطه و نفوذ روزافزون غرب در ايران انجاميد وبيش از هر عرصه ديگر، عرصه فرهنگى ايران ميدان تاخت و تاز غربى ها شد. علاوه بر عرصه اقتصادى، استخدام برادران شرلى در عرصه نظامى اولين قدمهاى استعمارگران اروپاست كه به خاك ايران گذارده مى شود. علت ورود و به كارگيرى آنها، شكست دولت صفوى از دولت عثمانى در جنگ چالدران بود. شاه عباس اول اين دو برادر را به عنوان مستشاران نظامى به استخدام در آورد و به تدريج نفوذ آنها در دولت صفوى گسترش يافت تا جايى كه علاوه بر سمت مستشارى، در مسائل سياسى ايران نيز ذى نفوذ شدند. آنها ماهرانه توانستند نمايندگى دولت ايران را در مذاكره با دولت انگليس، كسب كنند! در نتيجه، ارتباطات دو كشور بيشتر شد و زمينه براى فعاليت هاى هر چه بيشتر انگلستان در ايران، مساعد شد.
چگونگى ورود ليبراليسم به ايران
سلسله قاجاريه، ارتباط ايران را با غرب به اوج رساند. گذشته ازمسائل سياسى و تحت الحمايه بودن شاهان قاجار، رابطه گسترده آنها در عرصه هاى اقتصادى و نظامى سبب تسلط بيگانگان بر ايران شد. از جمله ترفندهاى غرب براى تشديد وابستگى ايران، دعوت از شاهان و كارگزاران قاجار براى سفر به اروپا و ديدن پيشرفتها صنعتى و نظامى غرب بود، كه اين سفرها هر يك به نوبه خود تاثير شگرفى در خودباختگى دولتمردان ايرانى نسبت به غرب برجاى گذاشت.
شگرد ديگر غربى ها، ارتباط گسترده با سفراى اعزامى ايران به اروپا و مرعوب و خودباخته كردن آنها بود. اين سفرا پس از چندى اقامت در اروپا هر يك به مبلغان سرسخت فرهنگ غرب مبدل مى شدند. ميرزا حسن ايلچى نماينده سياسى ايران در اروپا، سفيرى بود كه متاثر از بى بند وبارى هاى آن ديار شده و آرزو مى كند فرهنگ و آداب مغرب زمين در ايران نيز حاكم شود: لندن طرفه شهرى است كه شاهزادگان عظيم الشان و وزرا و امرا وبزرگان، به اين مهربانى نسبت به هم، با زنان آفتاب طلعتعشان، دست به دست هم داده، در سماع و رود و سرود كامرانى كنند، و غم روزگار از دل بيالايند. كاش اين شيوه اعيان و اشراف انگيز در مملكت ما متداول مى گشت
در مراجعت به ايران سوداى تقليد ايرانيان از آداب و فرهنگ انگليس، در سر سفير وابسته، غوغا مى كند. اين تقليد، چيزى جز تقليد فكرى و علمى از مبانى ليبراليسم وسكولاريسم نبوده است : اگر اهل ايران را فراغت حاصل شود و اقتباس از كار اهل انگريز بنمايند، جميع امور در كارشان بر وفق صواب ميگردد
نماينده سياسى ايران عقل گرايى اومانيستى ليبراليستى را يكى از لوازم اين تقليد و اقتباس مى داند: از لوازم تقليد آن است كه حكماى صاحب فن و عقلاى انجمن، عقل معاش بر عقل معاد، مقدم دارند. تا سر رشته عقل معاد كماهو حقه در اندك مدتى بدست آيد
ورود ليبراليسم سياسى
ليبراليسم سياسى از راه دستگاهاى حكومتى وارد ايران شد. چنانچه گفتيم، غرب با برقرارى روابط اقتصادى، سياسى ونظامى در دوران صفويه، به طور مرموزى در كشور ما نفوذ كرد، و اين نفوذ در عصر قاجار، ظهور و بروز و كاملا آشكار يافت. نخست وزير ناصرالدين شاه ميرزا حسين خان سپهسالار انديشه ليبرالى داشت و معتقد بود نظام سياسى ايران بايد بدون دخالت دين اداره شود او دستور منع اجرا قصاص را در مجازات اسلامى صادر كرد.
با اين فرمان حكومتى، علماى دين كه تا آن زمان، جرى قوانين شرع در حكومت بودند، از دخالت در احكام قضايى منع شدند. سپهسالار، اعتقاد خود را در مورد جدايى دين از سياست و حذف روحانيت از دخالت در حكومت را با صراحت بيان كرد: اعتقاد من درباره حضرات ملاها، بر اين است كه ايشان را بايد در كمال احترام و اكرام نگاه داشت و جميع اموراتى كه به آنها تعلق دارد، از قبيل نماز جماعت و موعظه، به قدرى كه ضرر به جهت دولت وارد نياورد و اجراى صيغه عقد و طلاق و حل مسائل شريعه را به آنها واگذار كرد، و ايشان را ابدا واسطه فيمابين دولت و ملت مقرر نكرد.
اين فرد مشوق شاه در رفتن به اروپا بود. نمونه نصايح و تشويق هاى او به شاه چنين است : هرگاه مقصودات سفر فرنگ انجام شد، نتايج آن بدون شك بزرگتر از فوايدى خواهد بود كه نادر به واسطه فتوحات خود در هند به دست آورد. پس از مراجعت، جميع خيالات باطل و كل غفلتهاى كهنه، تغيير خواهد يافت و آن اشخاص كه تا به حال بى آنكه ملتفت شوند، مانع ترقى بوده اند و گاهى هم عمدتا اصول تمدن را خلاف شريعت محمدى شمرده اند، بيش از هر كس تقويت كننده منظورات خواهند بود
در جملات بالا آشكارا به شاه تذكر داده شده است كه تماس نزديك با فرهنگ غرب، موجب تاثير پذيرى وى شده، در بازگشت، سعى در پيروى از تمدن غرب خواهد كرد.
ليبراليسم سياسى در ايران به صورتى آشكار و وسيع در نهضت مشروطه ظاهر شد. عاملان اصلى ترويج اين مرام سياسى، همچون ديگر ممالك اسلامى، دانشجويان اعزامى به غرب بودند. اين گروه كه از اين به بعد خود را منورالفكر ميدانستند عامل اجراى سياست مروزانه انگلستان در جريان مشروطه بودند. آنها در نار تبليغ قانون و حكومت قانون اباحيت را رواج دادند. غفلت و ناآگاهى برخى افراد خوشنام، از اهداف و پيامدهاى اين تفكر، موجب شد تا به حمايت سياسى از آنها بپردازند. هر چند اين حمايت صرفا به منظور نفى استبداد شاهى بود، ولى نتيجه آن، تقويت پايگاه مبلغين ليبراليسم شد.
ميرزا ملك خان از چهره هاى شاخص ليبرالى است كه در نهضت مشروطه باشعار قانون وحكومت قانون براى از ميدان به در كردن شرع و حكومت شريعت وارد شد، گه روزنامه اى به نام قانون يكى از ابزارهاى مهم وى در شرع ستيزى اش بود. ملكم و همفكرانش در انحراف مشروطه و وابستگى آن به انگليستان، نقش مهمى ايفا كردند.
ره آورد ليبراليسم سياسى و فعاليت منورالفكرهاى غربگرا، براى ايران اسلامى منحرف شدن قيام مشروطه و پيوند آن با بيگانگان، خصوصا استعمار انگليس و تبديل مشروطه به نهضت ضد دينى و روحانيت بود. طرد روحانيت و انزواى آن كه تا شهادت شيخ فضل الله نورى پيش رفت، از نتايج رواج ليبراليسم و از عملكردهاى ليبرال هاى حاكميت يافته در مشروطه بود. مرحوم جلال آل احمد در يك نظر مجمل، زيركانه به علت دشمنى روشنفكران ليبراليسم با روحانيت و دين مى پردازد، در اين كلام، عملكرد رهبران اين دو گروه در مقطعى از تاريخ بازگو شده است : وقتى ميرزاى شيرازى، با يك فتوا، به تحريم تنباكو امرمى دهد، به اتفاق راى همه نويسندگان تاريخ مشروطه، كمر يك كمپانى خارجى را مى شكند رژى و در عين حال آبروى روشنفكر زمان خود را مى برد ملكم خان.
تاريخ نشان داده كه آزادى طلبى و قانون خواهى روشنفكران مشروطه، نتيجه اى جز آزادى هاى فردى ليبرالى، بى بند و بارى فرهنگى و كم رنگ شدن دين در جامعه به دنبال ندارد. زيرا مشروطه نه تنها به كاهش محدوديت استبداد سلطنتى كمك نكرد، بلكه سبب روى كار آمدن و تحكيم سلطنت فوق استبدادى پهلوى ها شد. ليبرال ها و روشنفكران در حكومت رضاخان و پسرش مستقيم و غير مستقيم حامى دستگاه سلطنت بوده و در جنگ آنها عليه دين و روحانيت و هر چه بيشتر غربى كردن جامعه
اسلامى، تلاش بسيار نمودند.
ورود ليبراليسم فرهنگى
مورخين اولين رابطه فرهنگى ايران با جهان غرب را، دوران پادشهاهى شاه شاه عباس اول ذكر كرده اند. رفتن نقاش ايرانى، آقا محمد خان به رم، به منظور فراگيرى نقاشى، قدم اول نفوذ فرهنگ غربى، در فرهنگ ايرانى بوده است، پس از اين، اعزام دانشجو و تبادل سفير صورت صورت مى گيرد. اين تبادل سبب مى شود تا نمايندگان مسلمان ايران، از نزديك آزادى هاى جنسى و بى بند وبارى هاى اروپا را كه يادگار تجدد حيات شرك و كفر است، لمس نمايد. در موارد چندى استحاله فرهنگى، بعضى از سفرا را چنان در فساد و فحشا غوطه ور مى كند كه رفتار آنها حشم دولت را بر مى انگيزد. اين دسته از سفرا از وحشت پيامد اين خشم يكى از اين چند طريق را بر مى گزينند:
- تغيير مذهب خود
- خودكشى مى كنند
- مزدور غربى ها مى شوند.
در ادامه ارتباط صفويه با اروپا، شاه صفى از انگلستان، اعزام اساتيد ساعت ساز، تفنگ سازى و ميناكار را درخواست مى كند. نگاهى گذرا به سير ارتباط ايران و غرب، نشان مى دهد كه شروع و گسترش اين روابط به زمان پادشاهى شاه عباس اول بر مى گردد، يعنى دوران شكوفايى اقتصادى و عظمت شاهنشاهى ايران.
سپس در حكومت طولانى مدت ناصرالدين شاه، سلطه گسترده بيگانگان بر ايران هرچه بيشتر مى شود، در اين دوران، وابستگان به مكتب فكرى غرب، بازگشت به تمدن و فرهنگ ايران قبل از اسلام را داروى شفابخشى براى بيمارى هاى حكومتى مى دانستند. اين گروه كه غربى ها در نوشته هاى خود، آنان را آزاد انديش خوانده اند، احياى زبان و ادبيات و فرهنگ ايران قبل از اسلام را تبليغ مى كردند. ستودن آئين زرتشتى، بازگشت به سنتهاى قبل از اسلام ايران و خارج كردن كلمات عربى از زبان فارسى، از جمله اقدامات اين آزاد انديشان است.
با تامل بيشتر معلوم مى شود كه اين اصطلاح آزادانديشان، از نظريه پردازان غربى پيروى مى كند و تحت تاثير آنها به ضديت با دين اسلام پرداختند. براى نمونه به نظريه منتسكيو اشاره مى شود:
در گذشه، ديانت زرتشت باعث رونق و سعادت ايران گرديده و از آثار ناگوار استبداد جلوگير مى كرد، ولى امروز مذهب اسلام، باعث عقب ماندگى ايران شده است.
دكتر رضا داورى اين منورالفكران و اهداف آنان را چنين معرفى مى كند: به نظر من راهگشايان تفكر و علم و تمدن غربى در ايران همگى، اغراض سياسى داشته اند، اينها بيشتر خطيب اديب و روزنامه نويس بودند، و
معدودى از ايشان هم گاه به فلسفه، ميل مى كردند.
ورود ليبراليسم اقتصادى
اقتصاد ليبرالى در دوران نخست وزيرى سپهسالار، سايه شوم خود را بر ايران افكند. نخست وزير غرب گرا با همكارى ملكم خان ارمنى مشاور خويش در اجراى برنامه هاى اقتصادى، خواهان دخالت بيگانگان در اقتصاد ايران گرديد و شايد يكى از دلائل دلالى نخست وزير در انعقاد قرارداد ننگين رويتر همين امر بوده است. البته حق العمل دلالى نخست وزير از نقطه نظر مبانى فكرى او قابل قبول است!. در قرارداد رويتر، كليه منابع اقتصادى ايران به شركت انگليسى شخصى به نام رويتر واگذار شد. در بينش اقتصادى سپهسالار، تاسيس راه آهن رمز ترقى بشر بوده و اين امتياز نيز به رويتر داده شد.
آن روز، برخى علماى دين با تيزبينى خاص خود، به كنه قضايا پى برده، سلطه فرهنگى غرب را در امتداد و نتيجه چنين قراردادى مشاهده كردند و بنابراين به مخالفت با تاسيس راه آهن برخواستند. حاج ملا على كنى مجتهد اعلم تهرانى در اين مخالفت مى گويد: با تاسيس راه آهن، جماعتى اروپايى به ايران سرازير مى شوند و با هجوم عمومى فرنگيان به بلاد ايران از راه آهن، كدام عالمى در ايران خواهد ماند و اگر بماند كجا جانى و نفسى داشته باشد كه يك دفعه وادنيا و واملتا بگويد.
در حالى كه روشنكران وابسته، خود مسئول بر باد دادن فرهنگ و اقتصاد ايران بودند، تنها اعتراض و مقاومت از سوى روحانيت بوده است و از همين جا مى توان به انگيزه و اهداف شخص سپهسالار در كوتاه كردن دست روحانيت از حكومت، پى برد. مرحوم جلال آل احمد در اين باره مى گويد: روحانيت تشيع به اعتبار دفاع از سنت، نوعى قدرت مقاوم است در مقابل هجوم استعمار، كه قدم اول غارتش، غارت فرهنگى و سنتى هر محل است. به اين ترتيب است كه روحانيت سدى است در مقابل غربزدگى روشنفكران، و نيز در مقابل تبعيت بى چون و چراى حكومتها از غرب، و از استعمارشان.
تاريخ نشان داد برنامه ها اقتصادى ناصرى كه با حمايت بى شائبه منورالفكران و آزاد انديشان اجرا شد، در عمل انديشه ليبراليسم را، از ابتذال اخلاقى و اباحيت گرفته، تا جدايى دين از سياست و قلع و قمع روحانيت به دست رضا خان و پسرش محمد رضا خان در اين كشور حاكميت داد.
سردمداران سكولاريسم در ايران
ميرزا يعقوب پدر مرزا ملك يك ارمنى مسلمان شده، بود. او از پيشگامان دنيايى كردن اسلام در ايران بود، كه مناصب سياسى نيز داشته است. وى گوشه اى از عقايد خود را در اين جملات ابراز كرده است : امروز ضرورت عمل به حكم جهاد بى اعتبار شده است. پس از اين بايد حكم جهاد را در كارهاى دنيوى انجام داد. مثلا در كارهاى خير و جلوگيرى از طغيان سيل، دسته جمعى كوشيد. به عقيده وى آبادى و رونق ساير كشورها كه معلول تلاش دسته جمعى مردم آنها در كارهاى دنيايى بوده، در حكم جهاد دينى مى باشد
در اين انديشه، به آسانى احكام و مفاهيم دينى، دنيايى شده و اعمال دنيوى، جايگزين احكام شرع گرديده است. ملكم فرزند او - كه پدرى روشنفكر ايران خوانده مى شد - در راه سكولاريزه كردن جامعه مسلمان ايران پاى از پدر فراتر نهاد. وى خوان تحريف اسلام به منظور گسترش تمدن بود: من متوجه شده ام كه دين اسلام و تعصب، مانعى در راه بسط و انتشار تمدن، در ميان مردم مسلمان مى باشد. بنابراين خود را صرف اين وظيفه مى كنم كه شالوده دين را ساده كرده و تعصبات را از آن جدا سازم و تاريكى و جهل مردم شرق را پراكنده سازم.
ملاحظه مى شود كه يك نومسلمان داعيه اصلاح دين اسلام را دارد كه دقت در مشاغل سياسى پدر و پسر و وابستگى آنها به استعمارگران روس و انگليس، علت و مقصدشان را در راه اصلاح دين آشكار مى سازد. فتح على آخوند زاده نيز از منورالفكران مشهود تاريخ معاصر ايران است. نويسنده كتاب تشيع و مشروطيت او را يك سكولاريست تمام عيار و مصمم و يك هوا خواه جدى تمدن باختر زمين خوانده است. او در دين زدايى بر همفكران خود پيشى گرفته و مى گويد: ديگر گذشت آن زمانى كه سى خود را فداى مذهب كند
در سخن فوق مى توان تاثر انديشه پايان ايدئولوژى ليبراليسم را به خوبى دريافت.
رئوس انديشه و برنامه هاى ليبراليستهاى ايران
نويسنده كتاب تشيع و مشروطيت مى نويسد: مسائلى مانند آموزش و پرورش غير روحانى، آزادى بيان، وحدت ملى، صنعت و حرفه نو، تكنولوژى و فرهنگ غرب، تغيير الفباى عربى، برترى زبان بر مذهب در تشكيل يك وحدت ملى، بى ارزش بودن طرز زندگى كهنه در جهان نو، و بسيارى از آئين ها و انديشه ها نوين، مورد بحث و بررسى ملكم قرار گرفته است. او از پشتيبانان يك دنده آوردن ارزشهاى غربى به ايران، و از هواخوان سرمايه گذارى كشورهاى استعمارگر اروپا در ايران بود.
در انديشه ملكم حضور امپرياليسم در كشورهاى اسلامى، چون موجب انتقال علم و تكنولوژى مى شود، مثبت و سازنده است. روشنفكر دير ميرزا عبدالكريم طالبوف است. تفكر غربگرايانه او او تا اندازه اى است كه سفير روسيه تزارى ايران و وى را مسلمان ليبرال مى نامد.
از تراوشات انديشه او مى توان به مورد زير اشاره داشت : علت اصلى ترقى مغرب زمين، يكى اين است كه آفتاب علم و صنعت از مغرب طالع شده، و ديگر قانون ايشان است كه ملت براى مصالح امور خود، وضع مى كنند و حكومت اجرا مى كند.
به طور كلى مى توان رئوس انديشه و برنامه هاى مورد نظر ليبرال هاى ايرانى از تولد تا به امروز را چند عنوان خلاصه كرد كه نه تنها در گفتار و نوشتار، بلكه در عملكرد آنان حتى در زمان كنونى، بروز دارد:
- جدايى دين از سياست
- حاكميت قوانين بشرى به جاى اسلامى
- ترويج الحاد و لامذهبى با تكيه بر شعارهاى آزاديخواهانه
- ترويج اباهيت
- تكيه بر فرهنگ ايرانى به جاى اسلامى
- آبادانى و ترقى ظاهرى، با اشعار توسعه اقتصادى
- تقليد از غرب، به عنوان تنها راه پيشرفت
همچنين ظهور انديشه هاى سوسياليستى اسلامى، دموكراسى اسلامى : ناسيوناليسم اسلامى و ماركسيسم اسلامى را بايد به عنوان نمونه هايى از نتايج فعاليت ليبراليسم در ايران شناخت. شهيد مطهرى پيرامون انديشه هاى التقاطى چنين هشدار مى دهد: من هشدار مى دهم با گرايش به مكاتب بيگانه استقلال خود را از دست مى دهيم. حال مى خواهد مكتب كمونيزم باشد، اگزيستانسياليسم باشد، يا يك مكتب التقاطى. با اين شيوه ها و اين طرز فكرت به استقلال فرهنگى نخواهيم رسيد، ناچار محكوم به فنا خواهيم شد. اين اعلام خطر بزرگى است كه من مى كنم.
عملكرد وابسته و خائنانه ليبرال ها در نهضت مشروطه، ملى شدن نفت، پانزده خرداد و انقلاب اسلامى نيز در خور توجه است.
در نهضت مشروطه، تدوين قانون اساسى، مايه آشكار شدن ماهيت اصلى غربزدگان ليبرال شد. آنها با ترفندهاى گوناگون توانستند به تقليد از قانون اساسى بلژيك، و قانون اساسى ايران را مدون كنند. درگيرى هاى گسترده و آشكار روحانيت با ليبرال ها و بالعكس در همين مقطع بوده است. روحانيت پيشتاز در مشروطه، حاضر به پذيرش قوانين صرف بشرى نبود و خواستار ورود قوانين اسلام در قانون اساسى كشور بود.
ليبرال هاى انسان گرا، كه هيچ گونه حاكميت دين را نمى پذيرفتند و خصوصا دخالت دين در سياست را نفى مى كردند، هولناكترين جنايت را در تاريخ ايران انجام دادند و آن اعدام مجتهد بزرگوار، شيخ فضل الله نورى بود. شهيد نورى كه در مبارزات مشروطه به همراه مردم گام برمى داشت، به اتهام دين خواهى به محاكمه كشيده شد و به جرم مشروطه مشروعه خواهى به دار آويخته شد.
مرحوم جلال آل احمد سالها پس از اين واقعه وحشتناك مى نويسد: شهيد شيخ فضل الله نورى به عنوان مدافع تشيع به شهادت رسيد.
هم او در تحليل اين عملكرد روشنفكران غربزده مى گويد: من نعش آن بزرگوار را بر سر دار، همچون پرچمى مى دانم كه به علامت استيلاى غرب زدگى، پس از دويست سال كشمكش بر بام سراى اين مملكت افراشته شد. و اكنون در لواى اين پرچم، ما شبيه به قومى از خود بيگانه ايم.؛ لباس و خانه و خوراك و ادب و مطبوعاتمان، خطر ناكتر از همه، در فرهنگمان، فرنگى مآب مى پروريم و فرنگى مآب، راه حل مشكلى را مى جوييم.
در نهضت ملى شدن صنعت نفت، مشى ليبراليسم در برابر مذهب چنين بود كه پس از منافع ايران، براى كنار زدن روحانيت از صحنه سياست اقدام مى كند. ليبرال ها بر اساس مبانى فكرى خود، به جدايى دين از سياست معتقد بودند. آنها با آگاهى از نفوذ و قدرت رهبرى روحانيت در مبارزه با استعمار، تنها از دين و نقش روحانيت، تا مقطع پيروزى و تحكيم قدرت خود، به مثابه ابزار استفاده نمودند، اما پس از آن خواستار حذف روحانيت از حكومت شده و اين خواسته را عملى ردند. ضرورى است يادآورى شود كه درگيرى (ص) روحانيت و اعلام جدايى دين از سياست، نه تنه به سقوط دولت ليبرال و ملى گراى مصدق انجاميد، كه موجب بازگشت استبداد و ورود و حاكميت استعمار قويتر آمريكا بر سرنوشت ملا ايران شد.
در نهضت الهى پانزده خرداد ۱۳۴۲، به رهبرى حضرت امام گروههايى از ليبرالها با سكوت خود، به جنايات سلطنت پهلوى در كشتار مردم مسلمان و انقلابى و قطع و قمع روحانيت شيعه رضايت دادند. گروهايى ديگر گستاخانه تر عمل كردند، نهضت اسلامى مردم را در يك همسويى آشكار با رژيم طاغوتى محمد رضا، حركتى ارتجاعى خواندند.
از واقعه ملى شدن نفت به بعد، تنها تصادم مردم مذهبى و فاقد رهبرى را داريم در پانزده خرداد ۱۳۴۲، يا قواى مجزاى ارتش. در اين واقعه نيز، روحانيت به تنهايى عمل كرد. چرا حتى روشنفكران زمان، او را نماينده ادتجاع خواندند. اولين دولت پس از انقلاب اسلامى را، ليبرال هاى نهضت آزادى و جبهه ملى تشكيل دادند. وابستگى فكرى و سياسى آنها سبب شد تا جاسوسى به نفع آمريكا، به انقلاب و مردم ايران خيانت كنند. درگيرى با روحانيت از سوى ليبرال ها، چه در در اولين دوره رياست جمهورى، مشكلات بسيارى پديد آورد. رهبرى و زعامت حضرت امام سد غير قابل نفوذى بود و غرب گرايان نتوانستند چون مشروطه و يا نهضت نفت، پيروز شوند.
ولى آنها براى بيرون راندن روحانيت از صحنه و اجراى حكومت بدون دخالت دين درز تضاد بود، حتى آنان را بر آن داشت تا با تروريست ها در دشمنى با نظام جمهوى اسلامى توافق فكرى برسند. بدين ترتيب، آنگاه كه از نظر تروريست ها، تنها راه رسيدن به حكومت غير دينى، ترور و از ميان برداشتن رهبران برجسته روحانى، و حاميان آنها تشخيص داده شد، برخى از ليبرال ها به آرامى از كنار مسالهه گذشتند و برخى ديگر حامى و همگان عاملان آن جنايات شدند.
پس از افشاى چهره حقيقى ليبرال ها، حضرت امام (س) از اين كه در شرايط و موقعيت خاص پس از انقلاب، اين گروه قدرت را در دست گرفتند، و از حضور خود در حاكميت عليه ملت و آرمانهاى او استفاده نمودند، انتقاد مى كند:
ما هنوز هم چوب اعتمادهاى فراوان خود را به گروهها و ليبرال ها مى خوريم.
هشدار امام (س) در جاى ديگر، خطاب به ملت است كه مدافعان ليبرال ها و تروريست ها را در بين خود نپذيرند:
كسانى كه از منافقين و ليبرال ها دفاع مى كنند، پيش ملت عزيز و شهيد داده ما، راهى ندارند.
خطر حضور ليبراليسم و پيروان آن در زواياى حكومت تا حدى بوده و هست كه حضرت امام (س) بعدا در پيامى مهم مى فرمايند:
تا من زنده هستم، نخواهم گذاشت حكومت به دست ليبرال ها بيفتد.
ليبرال ها كه در كشورهاى اسلامى به طور كلى، و در كشور ايران، به خصوص پس از پيروزى انقلاب اسلامى، به صورتى شگفت آور در انديشه قبضه كردن حكومت هستند، به شيوه ها و ترفندهاى گوناگون متوسل مى شوند. در زمان حاضر نيز آنان را مى توان به صورتى فعال در عرصه هاى سياست، اقتصاد و فرهنگ مشاهده كرد.
براى حسن ختام اين فصل و آگاهى از انگيزه، هدف و چگونگى عملكرد ليبرال ها در نظام اسلامى، همچنين آگاهى از شيوه هاى آنان و راههاى نفوذ آنها، قسمتى از يك پيام تاريخى حضرت امام (س) ارائه مى شود كه به طور حتم راهگشا خواهد بود:
امروز غرب و شرق به خوبى مى دانند كه تنها نيرويى كه مى تواند آنان را از صحنه خارج كند، اسلام است... آنها در اين ده سال انقلاب اسلامى ايران، ضربات سختى از اسلام خورده اند كه به هر وسيله ممكن، آن را در ايران كه مركز اسلام ناب محمدى (ص) است، نابود كنند. اگر بتوانند با نيروى نظامى، اگر نشد با نشر فرهنگ مبتذل خود و بيگانه كردن ملت از اسلام و فرهنگ ملى خويش، و اگر هيچ كدام نشد، ايادى خود فروخته خود از منافقين و ليبرال ها و بى دين ها را كه كشتن روحانيون و افراد بى گناه برايشان چون آب خوردن است، در منازل و مراكز ادارات نفوذ مى دهند كه شايد به مقاصد شوم خود برسند.