جلسه چهارم: افراط و تفریطها
افراط و تفریط ها
(
و كذلك جعلناكم امة وسطا لتكونوا شهداء على الناس و یكون الرسول علیكم شهیدا.
)
یكى از خاصیتهاى بزرگ دین مقدس اسلام اعتدال و میانه روى است. خود قرآن كریم امت اسلام را به نام امت وسط نامیده است و این تعبیر، تعبیر بسیار عجیب و فوق العاده اى است. امت و قوم و جمعیتى كه واقعا و حقیقتا دست پرورده قرآن كریم باشند، از افراط و تفریط، از كندروى و تندروى، از چپ روى و راست روى، از همه اینها بركنارند. تربیت قرآن همیشه ایجاب مى كند اعتدال و میانه روى را. در مساءله اى كه در این شبها عنوان بحث قرار داده ایم یعنى انطباق با مقتضیات زمان، یك فكر افراطى وجود دارد و یك فكر تفریطى و یك فكر معتدل. بعضى از جریانات فكرى در عالم اسلام از همین نظر وجود پیدا كرده است كه بعضى افراطى و بعضى تفریطى یعنى یا تندروى بیجا و یا كندروى بیجا بوده. من اسم آن تندرویها را جهالت گذاشته ام و اسم این كندرویها را جمود گذاشته و مى گذارم. در این باره توضیح خواهم داد:
یكى از كسانى كه به قول امروزى ها در مسائل اسلامى روشنفكرى به خرج مى داد و كار این روشنفكرى او به حد افراط رسیده بود خلیفه دوم است. خلیفه دوم به اصطلاح خیلى روشنفكر مآبانه كار مى كرد اما تندرویهائى كرد. مثلا یكجا پیغمبر دستورى داده بود و او مى گفت این موضوع فقط براى پیغمبر و زمان خودش بود ولى زمان ما تغییر كرده است و ما این را عوض مى كنیم. البته ممكن است یك نفر شیعه با احساسات ضد خلیفه اى كه دارد، این را به حساب تعمد و ضربه زدنهاى عمدى بگذارد، بگوید فقط مقصودش مخالفت با پیغمبر بوده است ولى اگر نخواهیم اینجور بگوئیم، طورى بگوئیم كه براى طرفداران خلیفه هم قابل قبول باشد، باید بگوئیم كه اینها خطاها و اشتباهاتى است كه از او سرزده است. مثلا در اذان. فصول اذان را خود پیغمبر اكرم دستور و تعیین فرموده است. یكى از آن فصول حى على خیرالعمل است. معنى این فصل اینست: روبیاور به بهترین اعمال كه نماز است. زمان خلافت عمر مى رسد، زمانى كه دنیاى اسلام عجیب نیازمند به جهاد است، زمانى كه مسلمین در مقابل خود دو جبهه بسیار بزرگ دارند یكى ایران و دیگرى روم كه مقتدرترین كشورهاى روى زمین هستند با توجه به عده مسلمانها كه بیش از چهل پنجاه هزار نفر نبودند و یك دفعه با تمام دنیا اعلان جنگ داده اند. مثل اینست كه یك كشورى مثل ایران یك تحولى در آن به وجود بیاید و اعلان جنگ بدهد با دو مملكت بزرگ دنیا یعنى آمریكا و شوروى كه در واقع اعلان جنگ با دنیاست. روى همین حساب است كه مورخین اروپائى اتفاق كلمه دارند كه اگر نیروى عظیم ایمان در این مردم نبود، چنین چیزى محال بود. هر چه باشد این یك امرى است شبیه به اعجاز ولى اعجاز ایمان. در آن عصر احتیاج مسلمانها به سرباز و سربازى خیلى زیاد بود و مى بایست روحیه سربازها قوى باشد و اعتقاد داشته باشند و جهاد را اصلى لازم و واجب بدانند.
فكرى در دماغ خلیفه پیدا شد، گفت حى على خیرالعمل را از اذان بردارید چون به روحیه سربازى ضربه مى زند. وقتى كه فریاد برآوردید كه روى به نماز بیاورید چون نماز بهترین اعمال است، دیگر سرباز فكر مى كند كه نماز از جهاد بهتر است، همیشه در فكر نماز خواندن است و از جهاد اعراض مى كند. لذا گفت این را بردارید و بجاى آن بگوئید الصلواه خیر من النوم نماز از خوابیدن بهتر است، تا اعتقاد سربازها نسبت به عظمت و اهمیت جهاد در راه خدا سست نشود. حساب مقتضیان زمان را كرد.
آیا این حساب درست است؟ نه، اشتباه بود. چرا؟ به همین دلیلى كه عرض كردم. یك كسى مى بایستى از خلیفه مى پرسید كه این سربازهاى تو با این عده قلیل و تجهیزات كم چطور است كه با كشورهاى درجه اول دنیا مى جنگند و پیروز مى شوند؟ آیا این مربوط به عنصر عرب است كه عنصر عرب از عنصر غیرعرب امتیازى دارد؟ اگر عنصر عرب است، عرب كه تازه به وجود نیامده است، چندین هزار سال پیش هم بود. چرا تا آن موقع همیشه توسرى مى خورد؟ پس یك عامل جدید به وجود آمده است و آن ایمان به خدا است. این شجاعت، این قدرت این نیرو را ایمان به این مردم داده است و ایمان را همین نماز تقویت و آبیارى مى كند. او شجاعت خودش را از همان الله اكبر و الحمدلله و سبحان الله دارد.
اگر پیغمبر فرمود: الصلواه عمودالدین یا فرمود مثل این دین و نماز در این دین، مثل خیمه اى است كه سرپا است خیمه چادر دارد، طناب دارد، میخ دارد، عمود هم دارد، عمود این خیمه نماز است براى این بود كه به آثار نماز آگاه بود، مى دانست نماز بزرگترین عامل مؤ ثر در روحیه افراد است، اگر نماز نباشد هیچیك از اینها وجود ندارد. تو اگر خیال مى كنى سرباز به خیال اینكه نماز از جهاد بهتر است جهاد را رها مى كند، این فكر غلط را از دماغ سرباز با بیان حقیقت امر بیرون كن و بگو نماز و جهاد لازم و ملزوم یكدیگرند، هیچكدام جاى دیگرى را نمى گیرد، نه با نماز جهاد ساقط مى شود و نه با جهاد نماز ساقط مى گردد، باید نماز خواند تا نیرو بیشتر شود و بهتر جهاد صورت گیرد
(
استعینوا بالصبر و الصلواة
)
چرا براى اهمیت جهاد، نماز را تحقیر مى كنى و پائین مى آورى به حدى كه مى گوئى فقط از خواب بهتر است؟ به سرباز بگو نماز بخوان جهاد هم برو. اسلام كه نگفته است از میان نماز و جهاد یكى را باید انتخاب بكنى.
مثل اینست كه شما مى خواهید میوه بخرید، فكر مى كنید گلابى بخرید یا خربزه، بعد مى بینید صرفه در خریدن خربزه است، مى گوئید گلابى نمى خرم، خربزه مى خرم. حساب نماز و جهاد كه اینطور نیست. نماز و جهاد در اسلام از یكدیگر تفكیك پذیر نیست اسلام كه نمى گوید یا جهاد برو و نماز نخوان و یا نماز بخوان و جهاد نرو. اسلام مى گوید نماز بخوان و به جهاد برو، جهاد بكن كه نماز بخوانى و نماز بخوان كه جهاد كنى. حالا اگر یك سرباز اشتباه بكند، بجاى اینكه جهاد بكند نماز بخواند، باید به او فهماند كه اینها از هم جدا نیستند.
مثل بعضى از افراد پولدار كه مى گویند ما كه پول داریم بجاى نماز خواندن پول مى دهیم! كى همچه چیزى مى شود؟! اسلام آن انفاقى را كه منفك از نماز باشد اصلا قبول ندارد. اگر عكسش را بگوئید، یك آدم پول پرست و پول دوست اما آماده خدمت بگوید من به جاى اینكه انفاق بكنم نماز مى خوانم، از ما هفده ركعت نماز واجب خواسته اند و مجموعا ۵۱ ركعت خواسته اند، من بجاى اینها صد و دو ركعت نماز مى خوانم، مثلا نماز قضاى دیگران را هم مى خوانم كه از من پول نخواهند. آیا این قبول است؟ نه. پس باید به مردم فهماند كه تعلیمات اسلامى تجزیه ناپذیر است، به منزله اعضاء یك پیكره اند. نماز به جاى خود، حج به جاى خود، زكات به جاى خود، خمس به جاى خود، امر به معروف و نهى از منكر به جاى خود، هركدام باید موقعشان شناخته بشود.
آن كسى كه درباره نماز گفت: حى على خیرالعمل او حساب كرده گفت. در این زمانى كه تو هستى كه سربازان تو با دنیا طرف شده اند باز باید نماز را با صفت خیرالعمل ذكر كرد.
ما اسم این نوع تصرفات و رعایت مقتضیات زمان را افراطكارى مى گذاریم یا به عبارت دیگر اسمش را جهالت مى گذاریم چون این ناشى از حساب نكردن است، ناشى از اینست كه حساب ناقص است.
«حبیب بورقیبه» كه نمى دانم این شخص چه موجودى است! هر سال یك بار علیه روزه قیام مى كند مى گوید مردم روزه نگیرند براى اینكه از نیروى كار كارگر كاسته مى شود، البته به این موضوع جنبه اسلامى هم مى دهد به این عنوان كه اسلام به كار اهمیت مى دهد، كار در اسلام محترم است پس روزه نگیرید براى اینكه باید كار بكنید، وقتى كه بشر باید كار بكند پس هر چیزى كه از نیروى كار مى كاهد خوب نیست. نقطه مقابل این سخن اینست: هر چیز كه نیروى كار را تقویت مى كند خوب استمثلا اگر فرض كنیم ویسكى و شراب نیروى كار را اضافه مى كند پس كارگرها نباید روزه بگیرند و باید روزى یك بطرى ویسكى بیاشامند تا كار بكنند «ولید بن عبدالملك» و یا «ولید بن یزید بن عبدالملك» یك روز صبح كه هنوز مستى از كله اش نپریده بود به مسجد رفت براى امامت جماعت. به جاى دو ركعت نماز صبح چهار ركعت خواند. مؤمنین هم چاره اى نداشتند تبعیت كردند. بعد كه نمازش تمام شد رویش را برگرداند گفت من امروز خیلى نشئه ام اگر مى خواهید برایتان بیشتر نماز بخوانم.
اشتباه حبیب بورقیبه از كجاست؟ این آدم خیال كرده است كه انسان یعنى ماشین، انسان جز این نیست كه باید مانند یك ماشین دائما كار تحویل بدهد، از ماشین هر چه بیشتر بتوان كار گرفت بهتر است، انسان یعنى یك حیوان باركش و باربر، كارى غیر از باركشى ندارد پس هر چه بشود بهتر از انسان باركشى كرد بهتر است. چون روزه به قول او از نیروى كار مى كاهد پس روزه نباید گرفت.
اولا این آدم حساب نكرده است آن اشخاصى كه روزه گرفتند ولى روزه واقعى، در همان حالى كه روزه گرفتند نیروى كارشان ده برابر روزه خورها بود از نیروى روحى بشر این آدم غافل است. هر كدام از ما در شرائطى كه الان داریم و برنامه زندگى خودمان قرار داده ایم كه مثلا باید فلان مقدار نان بخوریم یا فلان مقدار غذاهاى دیگر بخوریم، اگر یك شبانه روز این برنامه بهم بخورد دیگر قدرت راه رفتن نداریم و خیلى به زحمت راه مى رویم. ولى آیا قانون قطعى و غیرقابل تخلف زندگى بشر همین است؟ نه، ما الان با این برنامه كه زندگى مى كنیم این مقدار اسیر غذا و این شكم هستیم. بشر اگر برنامه زندگیش را عوض بكند ممكن است طورى بشود كه نصف این غذا را بخورد و دو برابر این نیرو را بدست بیاورد. ممكن است انسان در شبانه روز دو تا مغز بادام بخورد و به اندازه انسانى كه روزى یك كیلو غذا مى خورد نیرو داشته باشد. بشر اگر برگردد و مسیرش را عوض بكند حالت دیگرى پیدا مى كند و برنامه بكلى عوض مى شود. چندى پیش لابد در روزنامه خواندید، تمام خبرگزاریها گزارش دادند كه یك بودائى ریاضت كش دوازده سال تمام یكسره روى پاى خودش ایستاد و نخوابید و ننشست. بعد از دوازده سال كه ریاضتش تمام شد و به قول خودش روحش پاك شد آمد نشست. جشن بزرگى برایش برپا كردند و اطباء كه براى معاینه او آمده بودند دیدند سالم سالم است. این نشان مى دهد كه قانون زندگى بشر با تغییر دادن شرائط شكل دیگرى پیدا مى كند. البته من حالات استثنائیش را عرض كردم. من اینها را شاهد مى آورم كه در بشر چه نیروهائى ذخیره است و بشر چقدر تغییرپذیر است.
اگر به سراغ حضرت علىعليهالسلام
بروید مى بینید. در نامه اى كه به عثمان بن حنیف نوشته است مى فرماید:
الا و ان امامكم قد اكتفى من دنیاه بطمریه و من طعمه بقرصیه
یعنى: و اما پیشواى شما از دنیاى خودش به دو جامه و به دو قرص نان اكتفا كرد. بعد مى گوید: من مى دانم مردم باور نمى كنند.
و كانى بقائلكم یقول اذا كان هذا قوت ابن ابى طالب
فقد قعد به الضعف عن قتال الاقران و مناضلة الشجعان
گویا دارم مى شنوم از زبان دیگران كه اگر على غذایش اینست او باید از ضعف نتواند از جایش بلند بشود و نتواند در میدانهاى جنگ با شجاعان درجه اول نبرد كند و آنها را به خاك هلاكت بیاندازد. على به این اعتراض فرضى جواب عجیبى مى دهد. مى فرماید اشتباه میكند كه قانون طبیعى اینست. چیزى كه دیگران دارند خلاف قانون طبیعى است.
الا و ان الشجرة البریة اصلب عودا و الرواتع الخضرة
ارق جلودا و النباتات البدویة اقوى وقودا و ابطاء خمودا.
درختان صحرائى چوبشان محكمتر است و سبزه هاى خوش آب و رنگ نازكتر و ضعیفترند. گیاهان وحشى آتششان زود گیرنده تر و دیر خاموش تر است. موجود زنده اعم از گیاه و حیوان و انسان هر چه بیشتر به او برسند نازك نارنجى تر و ضعیفتر و ناتوان تر مى شود. هر چه كمتر به او برسند و بیشتر با مشكلات مواجه بشود نیرومندتر مى گردد. مقایسه كنید میان درختهاى كوهى و جنگى و درختهائى كه در خانه هاست، میان بوته هاى جنگلى و صحرائى و بوته هائى كه دست نوازشگر باغبان دائما مراقب آنها است. انسان هم اینجور است. انسان اینطور نیست كه حتما باید روزى سه مرتبه غذا بخورد، اگر نخورد مریض مى شود. بگذارید یك قدرى با مشكلات روبرو بشود تا نیرومندتر شود.
این تاریخ است، تاریخ قطعى و مسلم: جنگ صفین، جنگ جمل، جنگ خوارج در زمانى صورت گرفت كه علىعليهالسلام
مردى شصت ساله است. ما همان مقدار نیروئى كه در جوانى داریم از چهل سالگى به آن طرف تحلیل مى رود، به پنجاه سالگى كه مى رسیم اینقدر ضعیف و ناتوان هستیم كه پیرى را احساس مى كنیم. على، در شصت سالگى با سى سالگى خودش فرق نكرده است، اگر در جوانى با عمرو بن عبدود نبرد مى كند در سن شصت سالگى با كریز بن الصباح نبرد مى كند. نگوئید على مرد استثنائى است. عموم مردم اینجور بودند. مالك اشتر نخعى كه آن شجاعتها را در جنگ صفین از خود نشان داده است پیرمرد است یعنى مردى است كه در حدود شصت سال دارد. در جنگ جمل همین مالك و عبدالله بن زبیر كه جوان بود و بسیار هم شجاع بود با یكدیگر نبرد كردند، اینقدر یكدیگر را زدند و دفاع كردند كه دیگر از شمشیر كارى ساخته نبود، آخر كار به كشتى گیرى رسید. در اینجا مالك عبدالله را به زمین مى زند همینكه عبدالله را به زمین زد عبدالله فریاد كشید:
اقتلونى و مالكا
هم مرا بكشید هم مالك را. بالاخره اینها را از یكدیگر جدا كردند. بعد از مدتى كه از قضیه گذشت و جنگ جمل خاتمه پیدا كرد، یك روز مالك با عایشه كه خاله عبدالله بود ملاقات مى كند، عایشه از روى گله و شكایت مى گوید تو آن روز با خواهرزاده من چنین و چنان كردى مالك قسم خورد كه سه شبانه روز بود غذا نخورده بودم. (یكى از چیزهائى كه براى خودشان ننگ مى دانستند این بود كه در جنگ كشته بشوند و شكمشان پاره بشود و از شكم آنها قاذورات بیرون بیاید. لهذا تا حد امكان كم غذا مى خوردند) اگر من یك چیزى خورده بودم خواهرزاده ات جان سالم از دست من بدر نمى برد. در جنگ خندق مسلمانها از گرسنگى سنگ به شكم خودشان مى بستند و مردانه هم مى جنگیدند. این خارج از قانون خلقت و طبیعت نیست.
اساسا یك فلسفه روزه اینست كه انسان را از نازپروردگى خارج مى كند. شما روزهاى اولى كه روزه مى گیرید چون اولى است كه مى خواهید از قانون نازپروردگى خارج بشوید خیلى بیحال مى شوید، ضعف شما را مى گیرد، ولى روزهاى آخر ماه مى بیند با روزهائى كه روزه نگرفته اید هیچ فرقى نكرده اید. بسیارى از این خیالاتى كه ما مى كنیم اشتباه است. بعضى از افراد عذرهاى بسیارى از كسانى را كه روزه مى خورند قبول ندارند، مى گویند روزه خورهائى كه به بهانه اینكه مریضند روزه نمى گیرند، چون روزه نمى گیرند ضعیف مى شوند و چون ضعیف مى شوند این ضعفشان را مانع روزه گرفتن مى پندارند.
این حماقت است كه كسى بگوید روزه از نیروى كار مى كاهد.
ثانیا مگر بشر فقط باید كار بكند مگر بشر یك ماشین است كه حداكثر استحصال را باید از این ماشین كرد؟ مگر حیوان باركش است؟ مگر بشر دل ندارد؟ مگر بشر روح ندارد؟ مگر بشر احتیاج به تقوا ندارد؟ آیا بشر فقط احتیاج به یك چیز دارد و آن كار است؟ دیگر احتیاج به آدمیت ندارد؟ احتیاج به اینكه طبیعت سركش را رام بكند ندارد؟ احتیاج به اینكه شهوات خودش را بشكند ندارد؟ احتیاج به اینكه اراده عقلانى و انسانى خودش را تقویت بكند ندارد؟ همه چیز را باید از دریچه كار ببینیم و كار فقط؟! بروید از ادارات راهنمائى و شهربانى بپرسید كه در ماه رمضان آمار جرم و جنایت چقدر كاهش پیدا مى كند. ببینید در ماه رمضان چاقوكشى، آدمكشى، خرابكارى، قماربازى، چقدر كمتر مى شود و در مقابل، اعمال انسانى چقدر مضاعف مى شود! انسانیت چقدر بالا مى رود، احسان چقدر بیشتر مى شود، صله ارحام چقدر زیاد مى شود! اینها را هم باید در نظر بگیریم، فقط نگوئیم نیروى كار.
اینهاست كه ما نامشان را افراط مى گذاریم، جهالت مى گذاریم. اینجور دخل و تصرف ها است كه باید جلوى آنها گرفته بشود معلوم شد اینهائى كه این حرفها را به حساب مقتضیات زمان و انطباق با زمان و احتیاجات روزگار مى زنند و مى گویند اگر در زمان پیغمبر مردم روزه مى گرفتند اینقدر احتیاج به كار نبود و امروز جامعه احتیاج زیادى به كار دارد پس زمان فرق كرده است و حالا كه زمان فرق كرده است مقتضیات زمان عوض شده پس باید روزه را برداریم، افراطى و جاهل مى باشند.
تفریط كارها برعكس، جمود و خشكى به خرج مى دهند و روى مسائلى كه اسلام هیچ راضى نیست ایستادگى مى كنند. خطر جمود از خطر جهالت كمتر نیست. دین، اعتدال لازم دارد. در مسئله انطباق با مقتضیات زمان همانطور كه نباید جهات عمرى و بورقیبه اى را پیش كشید و در دین دخل و تصرف كرد به بهانه اینكه زمان اینجور و آنجور شده است، همچنین نباید به نام دین روى موضوعاتى كه اساسا ریشه اى ندارند تكیه كرد. مثلا پا را به یك كفش بكنیم و بگوئیم بچه كه مى خواهد درس بخواند باید حتما از عمه جزو شروع به كار بكند تا باسواد بشود. مگر این را پیغمبر و امام گفته است كه بچه هر موقع خواست درس را شروع بكند از عمه جزو شروع بكند؟ اتفاقا این كار بدى است براى اینكه احترام قرآن را از بین برده است. ما خودمان خوانده ایم و دیگران را هم دیده ایم. بچه هائى كه پاكى نمى فهمند، تا یك عمه جزو را مى خوانند چندین بار آن را تكه تكه مى كنند. از طرف دیگر نباید كنار گذاشتن عمه جزو بهانه اى باشد براى اینكه بچه با قرآن آشنا نشود اینجا است كه ممكن است بچه تا كلاس دوازده برسد، تمام درسها را بلد باشد مگر قرآن را. آن جمود است و این جهالت. امت معتدل باشید، نه جاهل باشید نه جامد. امیرالمؤمنین فرمود:
الیمین و الشمال مضلة، و الطریق الوسطى هى الجادة
انحراف به چپ و انحراف به راست هر دو غلط است، مستقیم باشید تا به مقصد برسید. همیشه راه راست بخواهید:
(
اهدنا الصراط المستقیم
)
خدایا به ما راه راست را نشان بده.