حديث پيمانه

حديث پيمانه0%

حديث پيمانه نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: سایر کتابها

حديث پيمانه

نویسنده: حميد پارسانيا
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 8143
دانلود: 10097

توضیحات:

حديث پيمانه
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 12 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 8143 / دانلود: 10097
اندازه اندازه اندازه
حديث پيمانه

حديث پيمانه

نویسنده:
فارسی

حديث پيمانه

نام نویسنده : حميد پارسانيا

این کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام نگردیده است.

پيش گفتار

جهان در دو دهه اخير، شاهد پديده اى شگرف و در نوع خود منحصر به فرد، با عنوان انقلاب اسلامى ايران بود.

تغيير و دگرگونى كه در نظام اجتماعى ايران در سال ۱۳۵۷ به وجود آمد، با تغييرات حاصل در ساختار سياسى و نظام هاى حكومتى ديگر تفاوت اساسى داشت. اين پديده موجب شد تا نظام اجتماعى حاكم بر ايران به طور كامل دگرگون گشته و نظامى نوين با اهداف، ارزش ها و ساختارى كاملا متفاوت جاى گزين آن شود.

هدف اصلى و اصيل اين نظام نوين، احياى اسلام و ارزش هاى دينى در جامعه بود. جامعه اى كه ساليان سال در زير سلطه و اقتدار صاحبان زر و زور قرار داشت.

در كنار اين آرمان بزرگ، مسايلى مانند عدالت اجتماعى، آزادى خواهى، استقلال در ابعاد سياسى، اقتصادى، فرهنگى، فكرى و... نيز مطرح بود كه يك سره رنگ و بوى دينى داشت. رهبر و پيروان انقلاب، در اين حركت بر آن بودند تا شالوده ى يك نظام حكومتى، متكى بر احكام الهى را پى ريزى نمايند. در اين حركت عظيم تمام مردم ايران از هر قشر و گروه و با هر فكر و ايده حضور داشتند. با اين همه، روح اين نهضت و عامل اصلى و گرايش ‍ كلى آن را اسلام تشكيل مى داد. اين ويژگى كه هيچ يك از انقلاب هاى بزرگ جهان به اين گستردگى واجد آن نبود، موجب گرديد كه صدها نفر از دانشوران و صاحب نظران درباره ى آن تحقيق كنند و در هزاران كتاب و مقاله به تحليل انقلاب اسلامى بپردازند. يكى از زمينه هاى مورد توجه صاحب نظران در تحليل انقلاب ايران، شناخت نيروهاى اجتماعى و سياسى، اعم از نيروهاى مذهبى، روشن فكران، سازمان ها، احزاب و گروه هاى مختلفى است كه به گونه اى در اين قيام عمومى شركت داشته اند.

كتابى كه در پيش رو داريد، از جمله منابعى است كه در راستاى هدف فوق به قلم فاضل ارجمند حجت الاسلام و المسلمين جناب آقاى حميد پارسانيا نگارش يافته است. اين تحقيق به طور گسترده به تحليل نيروهاى اجتماعى و سياسى ايران قبل از انقلاب اسلامى و تبيين هويت، ريشه هاى تاريخى، منابع قدرت و عوامل ظهور و افول آنان پرداخته است. اميد است مطالعه آن، گامى مؤ ثر در جهت دست يابى خوانندگان دانش پژوه و علاقه مندان به مباحث اجتماعى و سياسى، به تحليلى واقع نگر و شناختى صحيح از انقلاب اسلامى ايران باشد.

مديريت آموزش و برنامه ريزى امور درسى

مقدمه

الحمدلله و صلى الله على خاتم الاءنبياء و المرسلين و على اهل بيته الاكرمين.

و اذ اءخذ ربك من بنى آدم من ظهورهم ذريتهم و اشهدهم على انفسهم الست بربكم قالوا بلى شهدنا (اعراف، آيه ۱۷۲)

مرا به دور لب دوست هست پيمانى

كه بر زبان نبرم جز حديث پيمانه

حديث پيمانه، روايت پيمانى است كه در نخستين بامداد صبح الست به هنگامه ى گفتگوى خداوند و فرزندان آدم، با لبان محبت و زبان دوستى بسته آمد. حكايت عاشقانى است كه بر آن ميثاق باقى ماندند و جام هستى به تيرگى شرك، تباهى و كفر و سياهى ستم نيالودند؛ قهرمانانى كه در معركه ى شهادت پيمانه ى وجود خود به باده ى وصل گلگون ساختند، از سر خويش برخاستند و به قلمرو حضرت دوست باريافتند.

طرح نخست اين روايت به سال ۱۳۶۸، در گفت و گو با دانشجويان دانشكده ى حقوق و علوم سياسى دانشگاه تهران، شكل گرفت. حاصل آن مباحثات كه در جلساتى مكرر القا مى شد به همت برخى از دانشجويان به صورت جزوه اى درسى تنظيم شد و اينك خداى را سپاس كه آن پرده نشين فرصت اين يافت تا شاهد نظر ارباب معرفت و نقد صاحبان بصيرت باشد.

در هنگام نشر، ضميمه ى فصل پنجم بر متن و محتواى اصلى آن جزوه افزوده شد در اين ضميمه، كوتاه و پرشتاب مرورى بر حوادث و مسائل پس ‍ از انقلاب شده است.

حجم كتاب شايد افزون بر دو واحد درسى باشد. در صورت انتخاب اين كتاب به عنوان متن درسى و يا كمك درسى، مى توان هر يك از فصل هاى پنج گانه را به سه و يا دو جلسه اختصاص داده و فرصت كلاس را صرف عناصر اصلى هر فصل نمود كه در پايان بخشهاى سه يا چهارگانه هر فصل با عنوان خلاصه آمده است. و بخشهايى را نيز كه بى نياز از توضيح استاد است به مطالعه دانشجويان و در صورت امكان به كنفرانس و گفت و گو در كلاس واگذار كرد.

راقم وظيفه خود مى داند از معاونت امور اساتيد و دروس معارف اسلامى نهاد نمايندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاهها حجت الاسلام و المسلمين عليرضا امينى كه امكان نشر اين كتاب را فراهم آورد؛ از ويراستار محترم كه فهرست هاى كتاب را نيز تنظيم نمودند، از مديريت اداره آموزش جناب آقاى جواد رفيعى و دوستانى كه در مراحل چاپ و نشر همكارى داشتند به خصوص از فاضل محترم آقاى مرتضى رحيمى نژاد كه در استخراج برخى از منابع قبول زحمت نمودند، تشكر نمايد.

حميد پارسانيا

ديباچه

انقلاب يك دگرگونى و تغيير اجتماعى است، اما هر دگرگونى يك انقلاب نيست. بسيارى از تغييرات اجتماعى كه روزانه يا در طول ساليان دراز از طريق عوامل مختلف سياسى، اقتصادى، جمعيتى و جغرافيايى رخ مى دهد و در شيوه ى زيست و رفتار مردم اثر مى گذارد، هرگز مفهوم انقلاب را شامل نمى شود.

چه نوع دگرگونى و تغيير اجتماعى را انقلاب مى ناميم؟ آيا هر دگرگونى كه با درگيرى و نزاع اجتماعى و از ميان رفتن گروهى همراه باشد، انقلاب ناميده مى شود؟ اگر چنين باشد بايد تمام درگيرى هاى قومى، شورش هاى نژادى، كودتاهاى سياسى را كه توسط افراد يك خاندان، يا احزاب مختلف انجام مى شود و آثارى اجتماعى به همراه دارد، انقلاب انگاشت. آيا انقلاب آن چنان كه بسيارى پنداشته اند، الزاما با خشونت، يا تغييرى ناگهانى همراه است؟

انقلاب اجتماعى، دو مفهوم انقلاب و اجتماع را در بر مى گيرد و تعريف آن متفرع بر شناخت اجتماع و حقيقت آن است.

در هر اجتماع يك ساخت و نظام رفتارى حضور دارد و هر نظام متشكل از اعضا و افراد فراوانى است كه داراى رفتارى منظم و سازمان يافته مى باشند؛ نظام يا ساخت به دو قسم تكوينى و اعتبارى تقسيم مى شود؛ نظام تكوينى جدا از اراده و خواست انسانى وجود دارد؛ مانند نظامى كه در يك گياه، يا بدن انسان است؛ سلول ها هر يك در نظام زيست گياه يا انسان نقش خاصى را دارند و عمل خاصى را انجام مى دهند.

نظام اعتبارى از طريق آگاهى و به وساطت اراده ى انسانى ايجاد مى شود؛ مانند نظام ترافيك، يا نظام آموزشى. نظام خاصى كه در آمد و شد افراد وجود دارد، نظام ترافيك را شكل مى دهد كه از طريق اراده و رفتار انسان ها ايجاد مى شود. هم چنين نظامى كه در يك كلاس هست، ساختى اعتبارى و ارادى دارد و وجود آن به رفتار افرادى كه در آن حضور دارند و نقشى كه هر يك بر عهده مى گيرند، قائم است. دانشجو در كلاس نقش خاص خود را ايفا مى كند و كنش هاى مخصوصى را انجام مى دهد؛ استاد نيز به بحث و گفت وگو درباره ى موضوعى كه متناسب با كلاس است، مى پردازد و همه ى اين رفتارها كه نظام آموزشى كلاس را سازمان مى بخشد به اراده و عمل اعضاى آن متكى است؛ ولى ارگانيسم بدن افرادى كه در كلاس حضور دارند و يا ارگانيسم يك درخت، با اراده و خواست انسان ها عمل نمى كند و انسان ها تنها قادر به شناسايى پيچيدگى ها و روابط منظم و سازمان يافته ى اجزاى آن ها هستند.

درختى كه در محيط دانشكده غرس شده، پيش از اين كه دانشجويان به محيط گام بگذارند يا آن را بشناسند بوده است و بعد از آن ها نيز خواهد بود، اما كلاس درس و نظام دانشكده بدون آگاهى و اراده ى انسان ها تحقق نمى يابد.

نظام اجتماعى نيز از هويتى ارادى و انسانى برخوردار است و با وضع مقررات و قوانينى كه به اعتبار و خواست انسان ها باشد، شكل مى گيرد.

مقررات و قوانين نظام اجتماعى گرچه اعتبارى و ارادى است؛ ولى بر آن آثار تكوينى اى مترتب مى شود كه خارج از ظرف اراده و خواست انسان است؛ مثلا شكلى كه سفال مى گيرد به اراده ى كوزه گر است و او به خواست خود از مقدارى گل پياله و يا قدح مى سازد؛ پس از آن آنچه بر مصنوع مترتب مى شود به خواست و اراده ى انسان يا قرارداد و اعتبار او وابسته نيست؛ زيرا ظرفيت پياله كمتر از قدح است، قدح گروهى را سير مى كند و پياله فردى را.

نظام ترافيك نيز با قرارداد انسان ها و آيين راهنمايى و رانندگى شكل مى گيرد؛ و لكن نظام هاى مختلف آثار گوناگونى را موجب مى شوند؛ برخى از نظام ها سرعت انتقال در بعضى مسيرها را افزايش مى دهند و در برخى از آن ها سرعت انتقال در همان مسير كاهش مى يابد.

نظام يك مؤ سسه ى آموزشى نيز به اعتبارات اجتماعى افراد آن، سازمان مى يابد و هر مؤ سسه ى آموزشى به تناسب نظامى كه بر آن حاكم است، در دوره هاى متناوب زمانى، تعداد خاصى از افراد را تنها در زمينه هايى خاص ‍ آموزش مى دهد؛ به همين دليل از يك مؤ سسه ى آموزشى كه عهده دار تعليم زبان است، نمى توان فراگيرى و آموزش دروس ديگر را انتظار داشت.

نظام هاى مختلف اجتماعى به همين ترتيب، آثار مختلفى را در زمينه هاى مختلف آموزشى، اعتقادى، سياسى، جمعيتى، بهداشتى، و... براى افراد، يا گروه هاى گوناگون انسانى ايجاد مى كنند. و اين، آن چيزى است كه راز شكل گيرى ساخت هاى مختلف اجتماعى را آشكار مى سازد؛ زيرا گر چه نظام اجتماعى از طريق اراده و عمل انسان ها شكل مى گيرد و هر كس به اراده ى خود به مشاركت در يك نظام مى پردازد و در شكل گيرى آن نقش ‍ ايفا مى كند؛ لكن چون آثار مترتب بر رفتارهاى مختلف و نظام هاى حاصل از آنها گوناگون است، هر شخصى به تناسب آن آثار، رفتار خاصى را انتخاب مى كند و در جهت شكل گيرى نظامى متناسب با آن رفتار گام بر مى دارد.

سفال گر به اين دليل قدح مى سازد كه براى آن، مشترى بيش ترى دارد و گرايش مشترى به خريد قدح از آن جهت است كه احتياج زندگى خود را از اين طريق تأمین كند.

پليس راهنمايى كه در اوقاتى خاص مسيرهاى مشخصى را يك طرفه اعلام مى كند، مى كوشد تا سرعت انتقال را افزايش دهد و ميانگين ساعات تردد شهروندان را كاهش دهد، پس آرمان هاى مختلف، در شكل گيرى نظام ها و ساخت هاى اجتماعى متفاوت نقش اساسى دارد.

دانش آموزى كه در هنگام ورود به دانشگاه با توجه به توان و امكانات خويش به انتخاب رشته مى پردازد و از اين طريق در بخشى از نظام آموزشى اجتماع مشاركت دارد، به تناسب هدف و آرمان مورد علاقه ى خود عمل مى كند و هر كس به تناسب آرمان هايى كه در زندگى اجتماعى جست و جو مى كند، رفتار اجتماعى خود را سازمان مى بخشد.

بنابراين، نظام اجتماعى موجود برآيند نيروهاى مختلفى است كه در پناه آرمان هاى اجتماعى افراد حاصل مى گردد.

نظام مطلوب هر فرد نظامى است كه بيش ترين آرمان هاى او را تأمین كند و هر كس با نظر به نظام مطلوب خويش، در نظام موجود زندگى مى كند؛ در صورتى كه نظام موجود با آرمان هاى فرد هم خوانى داشته باشد، فرد از طريق مشاركت در نظام درصدد تحصيل آن ها بر مى آيد و اگر نظام موجود مانع تحقق آرمان هاى فرد باشد، فرد در اصطكاك با آن قرار مى گيرد.

آرمان هاى افراد در صور گوناگون خيال و يا توهمات اشخاص و هم چنين به صورت انديشه هاى عقلانى، يا الهام هاى غيبى و آسمانى ظاهر مى گردند؛ جوامع آرمانى، يا موجود را در قالب امور ياد شده مى توان تقسيم بندى كرد:

فارابى بر اساس صور ذهنى مختلف، تيپ هاى اجتماعى مختلفى را ترسيم مى كند و نظام هاى موجود را در قالب يكى از آن ها و يا حاصل تركيب و انسجام برخى از آن ها مى داند. صرف نظر از اقسامى كه براى نظام هاى اجتماعى قابل تصوير است، هر نظام پس از استقرار به تناسب، آثارى را به دنبال دارد و مسير خاصى را طى مى كند. آثار و تحولات نظام هاى اجتماعى از جهاتى به آثار و تحولات نظام هاى تكوينى شبيه است؛ بدن انسان از هنگامى كه جنين است تا وقتى كه به جوانى مى رسد، تا دوران كهولت و پيرى از نظام و ساختارى واحد برخوردار است و تحولات ياد شده، تغييراتى است كه به مقتضاى همان نظام در مراحل مختلف رشد انجام مى شود؛ هم چنين دانه ى گياه از وقتى كه جوانه مى زند تا هنگامى كه درختى ستبر مى شود و به بار مى نشيند، تا روزگار فرسودگى و مرگ از نظام خاص خود و تحولاتى كه مقتضاى آن است، برخوردار است.

گياه يا بدن انسان تا زمانى كه در قالب نظام خود عمل كند، علاوه بر تغييرات طبيعى درونى به تناسب ساخت خود، در تأثیر و تاءثر عوامل بيرونى قرار مى گيرد برخى از عوامل بيرونى رشد ارگانيسم آن ها را زياد مى كند و بعضى با ايجاد موانع و آسيب هايى مرگ آن ها را سرعت مى بخشد.

گياه، يا بدن انسان على رغم همه ى تحولاتى كه در درون زيست خود دارند، از يك نظام واحد برخوردارند و همه ى تغييراتى كه با تأثیر عوامل درونى و يا برونى ايجاد مى شود، در قالب همان نظام است.

دامنه ى تغييراتى كه در چهار چوب نظام ايجاد مى شود، گاه با تغيير همه ى اعضا و اجزاى نظام همراه است؛ مانند تبدلاتى كه در سلول هاى بدن انسان در سال هاى عمر انجام مى شود. تغييرى را كه يك نظام آن را تحمل نمى كند، تغيير غرض و آرمان واحدى است كه در متن كثرت هاى متغير و سيال نظام حضور دارد.

آرمان واحدى كه در گياه يا بدن انسان وجود دارد، حفظ زيست و حيات گياهى يا حيوانى است و چون غرض و غايت از بين برود، تغييرى ايجاد مى شود كه در چهار چوب نظام قابل توجيه نيست و اين تغيير كه در فاصله ى زمانى كوتاه و حتى در خارج از زمان انجام مى شود، على رغم آن كه با بقاى عناصر و اجزاى پيشين همراه و قرين است، تغيير در نظام تغييرى كه در متن يك نظام است نيست؛ بلكه دگرگونى سيستم و تغيير نظام مى باشد.

تغييراتى كه در چهارچوب نظام به وقوع مى پيوندد، برخى از سنخ آسيب هايى است كه به اختلال در نظام منجر مى شود و كارايى، يا عمر آن را كوتاه مى كند و بعضى تغييراتى است كه در جهت بهبودى و اصلاح و توانمندى آن واقع مى شود؛ ولى تغييرى كه اصل نظام را دگرگون مى كند، مرگ و نابودى نظام ناميده مى شود.

انسان فرتوتى كه در طول زندگى سلول هاى بدن او بارها دگرگون شده است، در تمام مدت حيات خود تغييراتى كه در وجود او ايجاد شده از ساختار وجودى واحدى برخوردار بوده است و تحولات زندگى او در قالب مقتضيات همان نظام قابل توجيه است؛ اما حيواناتى كه بعد از مرگ در مدت كوتاهى با تركيبات جديد عناصر و اجزاى جسد و لاشه ايجاد مى شوند، واقعيت هاى جديدى هستند كه در چهارچوب نظامى نوين، مراتب دگرگونى و رشد خود را آغاز مى كنند.

آنچه كه درباره ى دگرگونى ها و تحولات مربوط به نظام هاى تكوينى بيان شد، به گونه اى درباره ى تحولات نظام هايى كه از راه اراده ى انسانى سازمان مى يابند، صادق است. زمانى كه يك نظام اجتماعى به وسيله ى نيروهاى اجتماعى كه در چهارچوب آرمان هاى آن نظام تلاش مى كنند، ايجاد شود مراحل رشد و توسعه ى خود را يكى پس از ديگرى طى مى كند و با يك سلسله تحولات سياسى و اجتماعى منظم، فرهنگ و تمدن مورد نظر خود را بارور مى سازند.

در متن يك نظام اجتماعى و در طول حيات آن تغييرات جمعيتى، اقتصادى، سياسى و فرهنگى بسيارى اتفاق مى افتد و هر يك از اين تغييرات سلسله اى از تحولات بعدى را به دنبال دارد. افراد و اعضاى هر نظام در طى نسل هاى متوالى دگرگون مى شوند و كودتاهاى سياسى هيئت حاكمه را تغيير مى دهد؛ جنگ هاى داخلى و خارجى توان و نيروى نظامى را كاهش و يا افزايش مى دهد؛ تغييرات جغرافيايى، امكانات و شرايط رشد جامعه، يا سقوط آن را متحول مى سازد؛ اصلاحات اجتماعى بر سلامت و نشاط جامعه مى افزايد؛ حوادث طبيعى نظير قحطى و خشك سالى مشكلات جدى براى نظام به وجود مى آورد؛ رفاه و توانمندى شرايط اجتماعى نوينى را مى آفريند و جامعه را در مسير آسيب هاى نوينى قرار مى دهد و... اما همه ى اين دگرگونى ها، تا زمانى كه به تغيير سيستم اجتماعى منجر نشود، در چهار چوب جامعه ى موجود قابل تحليل است.

جامعه ى فرانسه بعد از انقلاب كبير در سده ى هجدهم ۱۷۸۹ تاكنون، دگرگونى ها و تغييرات صلح آميز و يا خشونت بار فراوانى را پشت سر گذاشته است، ولى بسيارى از جامعه شناسان همه ى آن ها را در محدوده ى يك نظام واحد تحليل مى كنند. دولت شوروى نيز بعد از انقلاب ماركسيستى ۱۹۱۷، تا هفتاد سال بعد كه به فروپاشى نظام اجتماعى آن منجر شد، ماجراهاى اجتماعى بسيارى را در خود آفريد؛ و لكن هيچ يك از آن ها با حادثه ى فروپاشى نظام قابل قياس نيست. نابودى و مرگ يك نظام اجتماعى، زمانى كه با جايگزينى نظام نوين همراه شود، همان حادثه ى منحصر به فردى است كه انقلاب اجتماعى ناميده مى شود.

عنصر مقوم انقلاب اجتماعى، تغيير نظام نه تغيير در نظام است و اين معنا مستلزم نابودى و تغيير افراد و عناصر نظام پيشين نيست؛ بلكه با مرگ نظام ممكن است عناصر و حتى اعضاى نظام پيشين، نظير بسيارى از سازمان هاى اجتماعى در چهارچوب نظام اجتماعى جديد، فعاليت حياتى نوينى را كه عهده دار تحقق آرمان هاى اجتماعى جديد است، سازمان ببخشند.

در هر نظام اجتماعى، نظير نظام هاى تكوينى يك سازمان و ساختمان اصلى است كه مشتمل بر سازمان و سيستم هاى بعدى مى باشد، مثلا انسان يك واحد زنده اى است كه داراى اعضاى مختلفى؛ نظير قلب، چشم، گوش، دست و پا است؛ برخى از اين اعضا، نظير قلب براى حيات انسانى نقش ‍ اساسى و محورى دارد و بعضى ديگر، نظير دست و پا نقش ثانوى دارند. زندگى اجتماعى نيز مشتمل بر سيستم هاى انسانى فراوانى است كه برخى از آن ها براى نظام اجتماعى جنبه ى اساسى و اصلى دارند، مانند وجود مجلس قانون گذارى، عنصرى اجتماعى است كه وجود آن از شرايط اصلى نظام دموكراتيك است، يا وحى و مجموعه هايى كه درباره ى استنباط و يا ابلاغ آن ضرورت دارد؛ نظير نبوت و امامت، عنصرى است كه از بعد اجتماعى مقوم يك نظام الهى و دينى تئوكراسى است؛ بنابراين هر نظام و ساخت اجتماعى به تناسب آرمان هاى خود از برخى از سازمان هاى اصلى برخوردار است كه آنان را به دليل نقش بنيادينى كه در آن نظام دارا هستند، نهادهاى خاص آن نظام مى ناميم.

از بيان فوق در مى يابيم كه تغيير انقلابى هر نظام با تحول نهادهاى خاص آن نظام قرين است؛ به عنوان مثال اگر انقلاب مشروطه ى ايران را يك انقلاب بدانيم، سلطنت مطلقه ى دربار، كه برآيند اقتدار خوانين و ايلات مختلف جامعه بود، به عنوان يك نهاد خاص استبداد قبل از مشروطه كه با انقلاب زايل مى شود و مجلس به عنوان يك نهاد نوين اجتماعى متولد مى شود.

بايد توجه داشت، برخى از نهادها على رغم آن كه در نظام هاى مختلف اجتماعى در خدمت آرمان هاى گوناگون قرار مى گيرند، براى اصل حيات و زندگى اجتماعى ضرورت دارند، نظير آموزش و پرورش يا خانواده؛ اين دسته از نهادها با آن كه از سازمان هاى مختلفى در جوامع، يا مقاطع گوناگون برخوردارند، با تحول و تبديل نظام هاى اجتماعى باقى مى مانند. سازمان هاى ثانوى نيز در صورتى كه بتوانند در دو نظام مختلف نقش ‍ اجتماعى خاصى را ايفا كنند، پس از تغيير انقلابى اجتماع مى توانند در ساختار اجتماعى جديد دوام داشته باشند.

حاصل آنچه درباره ى اجتماع و انقلاب اجتماعى گفته شد اين است كه : هر اجتماع متشكل از افرادى است كه با رفتارهاى نظام يافته ى خود در جهت دست يابى به آرمان هاى مورد نظر، نهادهاى مختلفى را شكل مى دهند. بديهى است كه بين اين نهادها با آن آرمان ها و هدف ها پيوندى تكوينى و ضرورى برقرار است؛ چندان كه دگرگونى در آرمان ها، تغيير در نظام و نهادهاى خاص نظام را به همراه دارد و تغيير در نظام نيز مى تواند مانع دست يابى به آرمان هاى مورد نظر گردد؛ پس انقلاب اجتماعى، آن دگرگونى است كه همراه با تغيير نظام اجتماعى، در سطح نهادها و آرمان هاى مترتب بر آن باشد.

خصلت انسانى نظام اجتماعى موجب مى شود تا هر نظام از طريق انسان هايى محقق شود كه در چهار چوب آرمان هاى مربوط به آن نظام تلاش ‍ مى كنند، چه اين كه انقلاب نيز بر دوش انسان هايى است كه با روگردانى از نظام موجود، درصدد ايجاد نظام مطلوب بر مى آيند؛ پس همواره در هر انقلابى نيروهاى انسانى خاصى دست اندركار تغيير نظام اجتماعى موجود و تبديل آن به نظام اجتماعى مطلوب هستند.

نظام اجتماعى موجود بر دوش انسان هايى استوار است كه آرمان هاى خود را جست و جو مى كنند و نيروهاى انقلابى مى توانند از درون، يا خارج همان نيروهايى باشند كه نظام موجود را شكل مى دهند؛ اگر انسان هايى كه شكل دهنده ى نظام پيشين هستند، از طريق هم جهتى با آرمان هاى نيروهاى جديد، به آن ها پيوند نخورده باشند به منظور نيل به اهداف مورد نظر خود و يا حفظ آن ها به دفاع از نظام سابق خواهند پرداخت و بدين ترتيب درگيرى و نزاع در متن انقلاب شكل مى گيرد و اين نزاع و كشمكش ‍ تا پيروزى يكى از طرفين، به صورت آشكار و يا پنهان، ادامه مى يابد. تنها در صورتى مى توان انقلاب بدون درگيرى و خونريزى را تصور كرد كه تمام افرادى كه نهادهاى يك نظام اجتماعى خاص را شكل مى دهند، با تغيير در آرمان ها و هدف هاى خود كه در واقع ملازم با تغيير در نفوس آن ها مى باشد، به نظام نوين روى آورند و يا نسبت به دو نظام سابق و يا لاحق بى تفاوت شوند؛ به اين معنا كه تحقق هر يك از دو نظام با آنچه كه آن ها در جست و جوى آن هستند، يكسان باشد و اين فرض گرچه بسيار نادر و ناياب است، ولى محال نمى باشد.

وقتى يك نظام اجتماعى در اثر يك حادثه و سانحه ى خارجى؛ نظير حوادث طبيعى، همراه با نيروهايى كه آن را استمرار مى بخشند از بين برود و يا وقتى كه آرمان هاى يك نظام پس از تحقق، جاذبه ى خود را از دست بدهد و آرمان هاى جديد نيز توان جذب نيروهاى انسانى را نداشته باشد، انسجام و پيوستگى اجتماعى بدون آن كه به انسجام نوينى تبديل شود، در هم مى ريزد؛ به اين ترتيب نظام اجتماعى بدون آن كه انقلابى را به دنبال داشته باشد راه مرگ و نيستى را طى مى كند؛ پس در هر انقلاب لااقل وجود دو نيروى اجتماعى ضرورى است، البته اين دو نيرو بايد آرمان هاى اجتماعى ناسازگار و متضادى داشته باشند. به كاربردن قيد ناسازگارى به اين جهت است كه بسيارى از آرمان هاى مختلف مى توانند در نظامى واحد تأمین گردند؛ به همين دليل خواجه نصير الدين طوسى پس از ترسيم انواع بسيطى از نظام هاى اجتماعى، تركيب برخى از آن ها را با يكديگر ممكن مى داند( ۱) ؛ به عنوان مثال، برخى از نيروهاى اجتماعى كه به دنبال تحصيل ضروريات زندگى خود هستند و نظام مطلوب آن ها با عنوان ضروريه مشخص مى شود؛ در ديگر نظام هاى زيستى، تا زمانى كه از ضروريات زندگى خود محروم نباشند، مى توانند به گونه اى مسالمت آميز زندگى كنند.

فارابى بر همين مبنا در مدينه ى فاضله، نوابت يعنى افرادى را كه جذب آرمان هاى آن نشده اند، بر اساس چگونگى سلوك با مدينه ى فاضله، به اقسامى تقسيم مى كند( ۲) ؛ مدينه ى فاضله برخى از نوابت را مى تواند تحمل كرده و در طريق تربيت آن ها نيز تلاش كند، ولى راهى براى تحمل برخى ديگر وجود نداشته و چاره اى جز ستيز و درگيرى با آن ها نمى باشد.

وجود دو نيروى ناسازگار، شرط حتمى و ضرورى انقلاب اجتماعى است؛ و لكن ذكر آن در مقام حصر نيست؛ زيرا نيروهاى مخالف بر اساس اختلافى كه نسبت به نظام مطلوب پيدا مى كنند، تعدد و تكثر مى يابند؛ تكثر و تعدد نيروهاى اجتماعى حاصل تعدد آرمان ها و ارزش هاى اجتماعى است؛ بنابراين شرط وقوع انقلاب در يك جامعه حضور آرمان هاى متعدد اجتماعى است.

آرمان هاى اجتماعى به نوبه ى خود همواره تابع معرفتى هستند كه افراد نسبت به خود و جايگاه خود در هستى دارند، يعنى تابع شناختى هستند كه نيروهاى مختلف اجتماعى نسبت به عالم و آدم، يا انسان و جهان دارا هستند. هر كس به تناسب معرفتى كه از خود و هستى دارد، شناختى ويژه از كمال و نقص خود پيدا مى كند. البته مراد از اين شناخت شناختى صرفا نظرى و حصولى نيست؛ زيرا اين نوع شناخت در سطح مفاهيم و استدلال هاى كلاسيك، فقط بخشى از وجود افراد را تشكيل مى دهد و حتى آن چنان كه شيوه ى مرسوم ديدگاه هاى علمى نوين است، در استخدام ديگر نيازهايى كه زندگى روزمره بر انسان تحميل مى كند، قرار مى گيرد؛ بلكه مراد از شناخت و معرفت، آن آگاهى است كه با هستى عالم عجين مى شود و در سطح عالى، تعقل عملى افراد را نيز تأمین كند و اين نوع از معرفت كه با ايمان همراه است، همان دانش و معرفتى است كه به نحوه ى شهود و ظهور هستى در قلب انسان بازگشت مى كند.

فارابى با امتياز گذاردن بين اين دو نوع معرفت، بين دو مدينه ى فاضله و فاسقه فرق مى گذاردن در مدينه ى فاسقه، علم حصولى به آنچه در مدينه ى فاضله است وجود دارد؛ ولكن باور و ايمان عملى مردم مناسب با آرمان هايى است كه يكى از صور مدينه ى جاهله را شكل مى دهد( ۳) ؛ پس ‍ جايگاه نخست انقلاب در قلب انسان هاست. قلب آدمى كه راه اتصال او با هستى است، به دليل تأثیر پذيرى فراوانى كه از اسماى حسنى و صفات علياى الهى دارد و نيز به دليل شدت انتقال و دگرگونى و كثرت تحول پذيرى، قلب ناميده شده است.

قلب آن گاه كه به مبداء هستى روى مى آورد و از ايمان به او نور مى يابد، عرش خداوند سبحان مى شود( ۴) و آن گاه كه از رحمت الهى روى مى گرداند، در رديف مظاهر اسماى جلاليه خداوند قرار مى گيرد و هرگاه كه در يكى از مراتب جمال و جلال الهى منزل سازد و در سلوك اجتماعى خود فرصت بروز پيدا كند و در ادوار مختلف تاريخى مجراى تحقق و تمدن خاص خود مى گردد.

قرآن كريم در چند مورد بر نقش نخستين نفوس انسانى در تغيير قوميت ها تأکید كرده است : ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم؛ خداوند تا زمانى كه يك قوم، آنچه را كه مربوط به نفس هاى آن هاست تغيير ندهند، آنچه را كه بر آن قوم است دگرگون نمى سازد.( ۵)

چون اراده، اختيار گزينش خير و آزادى به همين معنا از مظاهر ساريه و به تعبير فلسفى مشككه ى هستى است؛ تمام تحولات نفس و قلب با همان انتخاب و آزادى كه چهره اى الهى و ازلى دارد، قرين است و به همين دليل نيروهايى كه يك نظام اجتماعى را شكل مى دهند در هر لحظه با تغيير مختار و مراد، توان رويكرد به نظام اجتماعى ديگرى را دارا هستند و در تمام لحظات نسبت به موضعى كه اتخاذ مى كنند، مسئول هستند و به دليل همين توان زنده و فعال است كه موسىعليه‌السلام آن گاه كه با بهره ورى از وحى الهى رسالت ايجاد نظامى نوين را پيدا مى كند در اولين خطاب ها مسئوليت دعوت فرعون را آن هم با لحنى ملايم و آرام مى يابد: و اصطنعتك لنفسى. اذهب اءنت و اخوك باياتى و لا تنيا فى ذكرى. اذهبا الى فرعون انه طغى. فقو لا له قو لا له قو لا لينا لعله يتذكر او يخشى؛ موسى ما تو را براى خود برگزيديم تو و برادرت با آيات من برويد و در ذكرو ياد من سستى نورزيد، به سوى فرعون برويد كه او طغيان كرده است، پس با او با گفتارى آرام و نرم سخن گوييد شايد كه متذكر شده يا خشيت خداوند نصيب او شود.( ۶)

در آيه اى ديگر، رسالت موسىعليه‌السلام اين گونه بيان مى شود:

هل اتيك حديث موسى . اذ ناديه ربه بالواد المقدس طوى . اذهب الى فرعون انه طغى . فقل هل لك الى ان تزكى . و اءهديك الى ربك فتخشى آيا خبر موسى به تو رسيده است، آن گاه كه خداوند او را در وادى مقدس طوى ندا داد كه به سوى فرعون برو، او سخت راه طغيان گزيده است و به او بگو آيا ميل آن دارى پاكيزه و تزكيه شوى و تو را به سوى پروردگارت هدايت نموده و تو در پيشگاه او خشيت ورزى.( ۷)

با اين بيان، انقلاب در نفس و قلب انسانها در قالب باور و معرفت نوينى كه نسبت به هستى پيدا مى شود، جوانه مى زند و از آن پس در قلمرو و آرمان اجتماعى خاصى مراتب ظهور و بروز خود را تا مرحله ى حذف نظام موجود و تحقق نظام مطلوب كه مقطع فعليت آن است، ادامه مى دهد.

بنابراين، هرچند انقلاب اجتماعى در مقطع زمانى خاصى در سطح جامعه ظاهر مى شود، ولى ريشه در گذشته ى تاريخى نيروهايى دارد كه در تحقق آن سهيم هستند. براى بررسى هر انقلاب، شناخت موقعيت نيروهاى مختلف درگير، خاستگاه فكرى آن ها، آرمان هاى ناسازگارى كه زاده ى انواع گوناگون معرفت هستند و چگونگى پيدايش و توسعه ى آن ها، بستر تاريخى و زمينه ى رشد و منبع اقتدار هر يك از نيروها و امكانات و ابزارهايى كه هر نيرو در مراحل بسط خود در اختيار داشته و يا از آن ها استفاده كرده، ضرورى است.

بديهى است كه عوامل مختلفى در توسعه، بسط، پيروزى و يا شكست هر نيروى اجتماعى نقش دارند و به همين دليل شناخت تمام اين عوامل براى بررسى تحولات اجتماعى و از جمله انقلاب مورد نياز هستند. البته بايد توجه داشت كه همه ى عوامل در صورتى به عنوان پديده ى اجتماعى مورد تحليل قرار مى گيرند كه چهره ى انسانى پيدا كنند؛ به اين معنا كه با تأثیر گذارى در سطح هدف هايى كه پاسخ گوى خواست ها و نيازهاى انسان ها هستند، به صورت نيروهاى انسانى در نظام اجتماعى ظاهر شوند؛ مثلا، حادثه ى طبيعى خشك سالى در صورتى كه در حوزه ى زندگى انسانى اثر نگذارد، در تحليل هاى اجتماعى قرار نمى گيرد؛ اما آن گاه كه در حوزه ى حيات انسانى واقع مى شود، از جهت بازتابى كه در رفتار اجتماعى انسانى پيدا مى كند، به عنوان پديده اى اجتماعى در بررسى تحولات اجتماعى مورد تحليل قرار مى گيرد.

بر اساس آنچه گذشت، طرح كلى براى تحليل انقلاب هاى اجتماعى، گروه بندى جامع آرمان هاى اجتماعى ناسازگارى است امكان تحقق و يا توجه به آن ها وجود دارد؛ و لكن براى بررسى يك انقلاب خاص، دسته بندى نيروهاى موجود در آن اجتماع كفايت مى كند و به بيش از آن نيازى نيست.

تحليل انقلاب اسلامى ايران به عنوان يك انقلاب خاص، نيازمند شناخت خصوصيات نيروهاى اجتماعى مختلفى است كه در آن حضور داشته اند؛ نيروهاى عمده اى كه در انقلاب اسلامى ايران حضور داشتند، در يك تقسيم بندى كلى به سه دسته تقسيم مى شوند:

اول : نيروهاى مذهبى كه اجتهاد و فقاهت، هسته ى مركزى آن را تشكيل مى دهد.

دوم : نيروى استبداد كه شاه و دربار در رأس آن قرار دارد.

سوم : نيروى منورالفكرى و روشنفكرى كه از طريق سازمان هاى سرى و يا احزاب و گروه هاى مختلف سياسى، قدرت نمايى مى كند.

بررسى صحت و سقم دسته بندى فوق در گرو دو امر است : اولا: تعريف كامل هر يك از آن ها و تبيين ريشه هاى تاريخى و نيز منابع قدرت آن ها؛ ثانيا: پى گيرى درگيرى ها و نزاع هاى آن هاست.

ظهور و يا افول نيروهاى فوق كه با درگيرى و نزاع آن ها همراه است، تاريخ مستمرى را شكل مى دهد كه به لحاظ برخى از نقاط عطف به دوران هايى تقسيم مى شود؛ برخوردهاى تاريخى گروه هاى فوق، همراه با تعريف و تبيين هويت و خصوصيت مربوط به هر يك از آن ها، در قالب عناوين زير تحليل مى شوند:

مذهب و عصبيت؛ غرب و غربزدگى؛ منورالفكرى و استبداد استعمارى؛ روشنفكرى و جابجايى قدرت؛ سنت و تجددطلبى دينى.

خلاصه

نظام تكوينى جدا از اراده و خواست انسانى وجود دارد؛ مانند نظامى كه در يك گياه يا بدن انسان است. نظام اعتبارى از طريق آگاهى و به وساطت اراده ى انسانى ايجاد مى شود؛ مانند نطام ترافيك يا نظام آموزشى.

بر نظام هاى اعتبارى آثارى تكوينى مترتب مى شود.

نظام مطلوب هر فرد نظامى است كه با آثار تكوينى خود آرمان هاى فرد را تأمین نمايد و هر كس با نظر به نظام مطلوب خويش در نظام موجود زندگى مى كند.

نظام اجتماعى موجود، برآيند نيروهاى مختلفى است كه در پناه آرمان هاى اجتماعى افراد حاصل مى گردد. آرمان هاى افراد در صور گوناگون خيال و توهمات اشخاص و هم چنين به صورت انديشه هاى عقلانى يا الهام غيبى و آسمانى ظاهر مى گردند.

هر نظام پس از استقرار به تناسب، آثارى را به دنبال مى آورد.

عنصر مقوم انقلاب، تغيير نظام نه تغيير در نظام است. در هر انقلاب نيروهاى انسانى خاصى دست اندركار تغيير نظام اجتماعى موجود و تبديل آن به نظام اجتماعى مطلوب هستند.

در هر انقلاب لااقل وجود دو نيروى اجتماعى، با آرمان هاى اجتماعى ناسازگار ضرورى است.

آرمان هاى اجتماعى به نوبه ى خود تابع معرفتى هستند كه افراد نسبت به خود و جايگاه خود در هستى دارند.

انقلاب در نفس و قلب انسانها در قالب باور و معرفت نوينى كه نسبت به هستى پيدا مى شود، جوانه مى زند.

براى بررسى هر انقلاب، شناخت موقعيت نيروهاى مختلف درگير؛ بستر تاريخى و زمينه ى رشد و منبع اقتدار آن ها ضرورى است.

نيروهاى عمده اى كه در انقلاب اسلامى ايران حضور داشتند؛ عبارتند از: الف : نيروى مذهبى، ب : نيروى استبداد، ج : نيروى منورالفكرى و روشنفكرى.