بخش ششم : آثار مثبت پيوند با پيشوايان معصومعليهالسلام
اگر نبود در فضيلت و آثار مطلوب پيوند برقرار كردن با ائمه اطهار سلام الله عليهم و اجمعين مگر آيه شريفه مودت كه مى فرمايد: قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى.
كفايت مى كند در صورت پيوند برقرار كردن با ائمه اطهارعليهمالسلام
در حالى كه آيات و روايات متعددى در اين باره وارد شده است و آثار پيوند با ائمه اطهارعليهمالسلام
به خود انسانها و پيوند برقرار كنندگان بر مى گردد ما چند روايت را در اين رابطه در اين فصل متذكر مى شويم قبل از روايات به ترجمه آيه شريفه مودت مى پردازيم اى پيامبر بگو من هيچ پاداشى از شما براى رسالتم درخواست نمى كنم جز دوست داشتن نزديكانم (اهل بيتم) اما روايات در مورد صله و پيوند با ائمهعليهمالسلام
عبارتند از:
۱ - عن ابى الحسن موسى بن جعفرعليهالسلام
قال : من لم يستطع ان يصلنا فليصل شيعتنا و من لم يستطع ان يروز قبورنا فليزر قبور صلحاء اخواننا.
امام موسى بن جعفر فرمودند: كسى كه توان ندارد بر اينكه با ما پيوند برقرار كند پس پيوند برقرار كند با فقراء و بينوايان از شيعيان ما را و كسى كه توان ندارد بر اينكه قبرهاى ما را زيارت كند پس قبور برادران صالح ما را زيارت كند.
۲ - عن الصادقعليهالسلام
قال : من لم يقدر على صلتنا فليصل صالحى موالينا، و من لم يقدر على زيارتنا فليزر صالحى موالينا، يكتب له ثواب زيارتنا.
امام صادقعليهالسلام
فرمودند: كسى كه توان ندارد بر پيوند برقرار كردن با ما پس ارتباط برقرار كند با دوستان شايسته ما و كسى كه قدرت ندارد بر زيارت ما پس زيارت كند دوستان شايسته ما را تا نوشته شود براى او پاداش و اجر زيارت ما.
۳ - عن الحسن بن مياح عن ابيه قال : قال لى ابو عبداللهعليهالسلام
يا مياح! درهم يوصل به الامام اعظم و زنا من احد.
حسن بن مياح مى گويد: امام صادقعليهالسلام
به من فرمودند: اى مياح!يك درهم كه به امامعليهالسلام
رسانده شود از كوه احد سنگين تر است.
۴ - عن ابى بكير قال سمعت ابا عبداللهعليهالسلام
يقول : انى لاخذ من احدكم الدرهم و انى لمن اكثر اهل المدينه مالا ما اريد بذالك الا ان تطهورا.
ابن بكير مى گويد: شنيدم امام صادقعليهالسلام
مى فرمود: من از يك نفر از شما پول درهمى كه مى گيرم در صورتى كه از همه اهل مدينه متمول ترم، فقط مقصودم اين است كه شما پاكيزه شويد.
۵ - قال ابوعبداللهعليهالسلام
: من زعم ان الامام يحتاج الى ما فى ايدى الناس فهو كافر انما الناس يحتاجون ان يقبل منهم الامام قال الله عزوجل : خذ من اموالهم صدقة تطهرهم و تزكيهم بها.
امام صادقعليهالسلام
فرمودند: كسى كه معتقد باشد كه امامعليهالسلام
به آنچه در دست مردم است احتياج دارد، كافر است، بلكه مردم نيازمندند كه امامعليهالسلام
: خمس و سهم وجوه را از آنان بپذيرد خداوند متعال مى فرمايد از اموال آنها صدقه اى (به عنوان زكات) بگير، تا بوسيله آن آنها را پاك و پاكيزه سازى.
البته مراد از كفر در اين روايت در مقابل ايمان كامل است نه در مقابل اسلام، چون قائل و گوينده به اينكه امامعليهالسلام
احتياج دارد به فضيلت امامعليهالسلام
عارف نيست امامعليهالسلام
زكات و خمس را كه مطالبه مى كند به امر خداوند است نه به خاطر احتياج خودش..
۶ - امام صادقعليهالسلام
فرمودند: ما من شيى ء او احب الى الله من اخراج الدارهم الى الامام و ان الله ليجعل له الدرهم فى الجنة مثل جبل احد ثم قال : ان الله تعالى يقول فى كتابه : (من ذا الذى يقرض الله قرضا حسنا فيضاعفه له اضعافا كثيرة) قال : هو و الله فى صلة الامام خاصة.
امام صادقعليهالسلام
فرمودند: كارى نزد خداوند محبوبتر از رسانيدن دراهم به امام نيست همانا خداوند درهم امام را در بهشت مانند كوه احد قرار مى دهد «يعنى ثواب آن را از اعمال خير ديگر بزرگتر و بيشتر مى دهد و يا مقصود اين است كه دادن يك درهم به امام مانند دادن دراهمى به اندازه كوه احد است به ديگران» سپس فرمودند خداوند در قرآن مجيدش مى فرمايد: كيست كه به خدا «قرض الحسنه اى» دهد و از اموالى كه خدا به او بخشيده است انفاق كند تا آن را براى او چندين برابر كند.
امامعليهالسلام
فرمودند: به خدا قسم اين وام و قرض الحسنه در خصوص صله امامعليهالسلام
است.
۷ - عن ابى جعفر محمد بن على الباقر عن ابيه، عن جدهعليهمالسلام
قال : قال رسول اللهصلىاللهعليهوآله
من اراد التوسل الى و ان يكون له عندى يد اشفع له بها يوم القيامه فليصل على اهل بيتى و يدخل السرور عليهم.
رسول خداصلىاللهعليهوآله
فرمودند: كسى كه مى خواهد به من توسل كند و دست خيرى پيش من داشته باشد كه بوسيله آن دست خير از او در قيامت شفاعت كنم پس با اهل بيت من پيوند برقرار كند و شادى بر آنها داخل كند.
۸ - امام موسى بن جعفرعليهالسلام
از پدران بزرگوارشان نقل فرمودند كه رسول خداصلىاللهعليهوآله
فرمودند: هر كس به يكى از فرزندان من كار خيرى انجام داده باشد و آن شخص احسان او را عوض نداده و مكافات نكرده باشد خودم مكافات مى كنم در مقابل آن كار خير.
۹ - و قال ابو عبداللهعليهالسلام
: من وصلنا وصل رسول اللهصلىاللهعليهوآله
: و من وصل رسول الله فقد وصل الله تبارك و تعالى.
امام صادقعليهالسلام
فرمودند: كسى كه با ما پيوند برقرار كرده است و كسى كه با رسول خدا پيوند برقرار كند به درستى كه با خداوند متعال پيوند برقرار كرده است «پيوند با خداوند يعنى تقرب پيدا كردن در درگاه الهى».
۱۰ - عن ابى جعفرعليهالسلام
قال : اذا كان يوم القيامه جمع الله الاولين و الاخرين فينادى مناد من كانت له عند رسول اللهصلىاللهعليهوآله
يد فليقم، فيقوم عنق من الناس فيقول ما كانت اياديكم عند رسول اللهصلىاللهعليهوآله
فيقولون : كنا نصل اهل بيته من بعده فيقال لهم اذهبوا فطوفوا فى الناس، فمن كانت له عندكم يد فخذوا بيده و ادخلو الجنة.
امام باقرعليهالسلام
فرمودند: وقتى كه روز قيامت برپا شود خداوند اولين و آخرين را جمع مى كند پس منادى ندا مى كند هر كس پيش رسول خدا عمل نيكى را كه به خاطر رسول خدا انجام داده باشد، دارد قيام كند پس جماعتى قيام مى كنند مى گويد عمل خير شما پيش رسول خدا چه بوده است؟ مى گويند: ما بعد از رسول خدا با اهل بيت آن حضرت (ص) پيوند برقرار كرديم پس گفته مى شود به آنها برويد و در داخل مردم دور بزنيد هر كدام از آنها براى شما خيرى انجام داده باشد دست او را بگيريد و او را داخل بهشت نمائيد.
در اينجا به مناسبت اين حديث شريف لازم است توجه دوستداران اهل بيت عصمت و طهارت را به داستانى جالب در ارتباط با پيوند با امام و عزادارى سالار شهيدان سيد الشهداء امام عظيم الشان حضرت امام حسينعليهالسلام
جلب مى كنم طبق نقل صاحب كتاب چهره درخشان از محدث عظيم الشان حاجى نورى در دارالسلام مى فرمايد
: مردى صالح و دوستدار اهل بيت رسالتعليهمالسلام
كه در بعضى بلاد هند ساكن و از ارباب عزت و ثروت بود چنين عادت داشت كه هر سال در ايام محرم اقامه عزاى عزيز زهراعليهالسلام
مى نمود و مجلسى معتبر در آن برپا مى كرد و عامه شيعيان آن شهر را در مجلس جمع مى نمود و مداحان و تعزيه خوانان و اهل مرثيه را دعوت مى كرد و منبرى معتبر نصب مى نمود و اموال بسيار به صرف اطعام و احسان و انعام ايشان مى رسانيد و آن مجلس در آن ايام در آن بلد مجمع عام و محل انتفاع فقراء و مساكين و خواص و عوام بود و از ماكول و مشروب ملوكانه و فروش نفيسه و آلات و ادوات معتبره مضايقه نمى نمود، و در تمام شب و روز ايام تعزيه دارى، انفاق و اطعام مى نمود و اين عادت و سجيه را در جميع سنوات از امور حتميه خود قرار داده بود و ترك نمى نمود.
اتفاقا روزى از ايام تعزيه دارى، حاكم بلد را با جمعى از توابع و رجال دولت عبور بر در خانه آن مرد افتاد و وضع عجيب و هنگامه اى در آنجا مشاهده نمودند از اجتماع خلق و آواز صياح و نياح و ازدحام رجال و نسوان و نحو آن به طورى كه گويا بنيان آن عرصه متحرك و زمين آن متزلزل است، مشوش و مضطرب گرديد و از آن غوغا ترسيده سبب را پرسيد، اين خانه شخصى است رافضى مذهب «شيعه» كه هر سال در ايام عاشورا اقامه عزاى شهيد كربلا مى نمايد چون اين سخن را شنيد امر به عبد و غلام خود كرده كه او را از خانه دست بسته بيرون كشيدند، پس او را دشنام بى حد و شمار داد و امر به ضرب و اذيت و سلب و آزار نمود، و جميع لباس خود و عبيد و عيال و اتباع او را بردند و آلات و اسباب و اموال و منقولات او را به غارت و تاراج بردند و جميع املاك و مستغلات و خانه و خانات و دكاكين و اموال غير منقول او را تصرف نمودند، به طورى كه با وجود غنا و ثروت او را در عداد محتاج ترين افراد داخل نمودند.
و آن بيچاره جميع آن واردات را در طول سال تحمل نمود تا اينكه يك سال تمام بر او گذشت، محرم سال جارى رخ نمود و آن مرد صالح متذكر اوقات گذشته و حالت تعزيه دارى خود گرديده، مهموم و مغموم سر به جيب تفكر فرو برد و آواز به گريه و ناله بلند كرد و قطرات اشك از ديده به دامن فرو ريخت.
اتفاقا او را زوجه اى عاقله و كامله و صالحه بود چون اين حالت را از او مشاهده نمود سبب و باعث او را پرسيد و آن حالت را در او ناشى از مشاهده فقر و شدت و زوال عزت و نعمت و ثروت سابقه دانست و در مقام موعظه و دلدارى و تسلى خاطر بر آمد، آن مرد گفت كه باعث بر اين حالت نه آن است كه تو گمان دارى بلكه ملاحظه فوات اسباب اقامه مجلس مصيبت، باعث آن شده چون آن صالحه اين سخن را از او بشنيد گفت غم مخور كه مرا تدبيرى به خاطر آمده است و آن اينست كه الحمدلله خداوند ما را فرزندى فرموده كه اگر او را در بازار برده فروشان درآوريم به قيمت بسيار مى خرند، به هيچ وجه اندوه و ملال را در خاطر خود راه و مجال مده، برخيز و اين پسر را با خود بردار و به بعضى نواحى بعيده هند برده او را به قيمت عادله درآور و ثمن او را بياور و به مصارف مجلس مصيبت فرزند فاطمه و حيدر كرار و احمد مختار برسان، انشاء الله خداوند غفار در روزى كه «لا ينفع مال و لا بنون» اجر و عوض بى حد و شمار عطا خواهد نمود.
آن مرد صالحه چون آن سخن را از آن زن صالحه شنيد به غايت شاد و مسرور گرديد و او را تحسين و آفرين گفت و راى او را پسنديد، پس هر دو آرميدند تا آنكه فرزند دلبند بر ايشان داخل گرديد و واقعه وارده را بر او اظهار نمودند. پسر هم اظهار فرح و سرور نمود و بر روى ايشان بخنديد و راى ايشان را پسنديد و گفت : جان من فداى عزيز زهراعليهماالسلام
پس پدر و مادر، از آن سخن پسر، مسرور شدند و او را دعاى خير كردند و در صبح روز آينده پدر دست پسر را گرفته از آن شهر بيرون برده در شهر ديگرى كه او را نمى شناختند در بازار برده فروشان برد كه او را بفروشد ناگاه در اثناى راه، جوانى جليل و جميل را با آثار بزرگى و مهابت و صحابت، كه نور جمال عديم المثال او آفاق را پر كرده، ملاقات نمود كه از مرد صالح پرسيد: كجا مى روى و اين پسر را چرا مى برى؟گفت اراده فلان شهر را دارم كه اين غلام را بفروشم گفت : به چند اراده فروختن او را دارى؟گفت به فلان قيمت. گفت : همانا من او را خريدم و از آن قيمت امتناعى ندارم پس زر را از كيسه يا بغل بيرون آورد و تسليم آن مرد صالح نمود.
چون آن مرد قبض ثمن نمود غلام را به او تسليم كرده به زودى مراجعت نموده وارد خانه خود گرديد و واقعه را از براى زوجه خود حكايت نمود بر دريافت اين نعمت و توفيق اقامه مجلس مصيبت امام حسينعليهالسلام
حمد و ثناى احديت به جاى آوردند كه ناگه پسر را ديدند كه بر ايشان داخل گرديد فكر كردند به آنكه آن پسر از آقاى خود گريخته يا آنكه آن خريدار از معامله خود نادم گرديده است يا آنكه آن پسر را آزاد دانسته از براى اخذ ثمن او را برگردانيده افسرده خاطر شدند و از آن پسر سبب بازگشت را پرسيدند جواب داد كه، اى پدر چون تو ثمن را اخذ نموده برگشتى و از نظر من غائب شدى گريه گلوى من را فشرده و اشك از چشمم به الم مفارقت تو بيخود جارى گرديد پس آن جوان از سبب گريه من پرسيد گفتم از براى مفارقت مولا و آقاى خود گريه كردم زيرا كه بر من مشفق و مهربان بود و نيكى و احسان مى نمود آن جوان گفت نه چنين است كه تو عبد او و او آقاى تو باشد بلكه او تو را پدر و تو او را فرزند هستى من هر دو را خوب مى شناسم گفتم : پس بفرما كه تو كيستى اى آقا و مولاى ما؟فرمود، من همانم كه پدرت تو را براى اقامه عزاى او در اين مقام درآورد، منم غريب، منم شهيد، منم عطشان، منم عريان، منم عزيز زهرا، منم حسين شهيد كربلا.
گريه مكن، من تو را به زودى به پدر و مادرت برمى گردانم چون ايشان را ديدى بگو مهموم نباشيد زيرا كه حاكم و والى به زودى اموال شما را رد خواهد نمود و به علاوه هم احسان خواهد كرد، و بر آنها خواهد فزود پس مرا امر به پوشيدن چشم نمود چون گشودم خود را در باب خانه خود ديدم.
چون والدين اين را شنيدند، شادان و خندان گرديدند مى گفت : ناگاه صداى حلقه در خانه بلند گرديد چون بيرون رفتند ملازم والى را در باب ديدند كه مى گفت والى مرد صالح را احضار نموده پس بر والى داخل شده تعظيم نمود والى از او عذر خواهى نمود و طلب عفو نمود و جميع اموال را رد كرد و هرچه تلف شده بود عوض و قيمت آن را داد و تدارك نمود و او را مامور به اقامه عزاى عزيز زهرا نمود و بر وجه استمرار سالى ده هزار درهم در حق او مقرر فرمود و او را بشارت داد به آنكه خود و عيال و اولاد و اقارب او شيعه گرديده اند، زيرا كه امام مظلومعليهالسلام
را در خواب ديده بود كه از او مواخذه نمود كه چرا كسى را كه اقامه عزاى من كرده است اذيت و آزار كرده اى و اموال او را گرفتى، البته بايد به زودى اموال و املاك او را رد كنى و از او عذر خواهى و طلب عفو نمايى والا زمين را امر مى فرمايم كه تو را با اموال تو فرو برد.
بعد از آن والى گفت كه من از خداوند طلب مغفرت مى كنم و توبه كردم و حمد مى كنم خداوند را كه به بركت آن بزرگوار، مرا هدايت فرمود و از تو هم چشم عفو و گذشت دارم پس آن مرد صالح والى را عفو نمود و اموال خود را تحويل گرفته به منزل خود برگرديد و اين واقعه در آن بلد معروف و مشهور گرديد.
۱۱ - قال رسول اللهصلىاللهعليهوآله
: احبو الله لما يغذوكم من نعمه و احبونى لحب الله عزوجل و احبو اهل بيتى لحبى.
رسول خدا فرمودند دوست بداريد خدا را به خاطر اينكه از نعمت او استفاده مى كنيد و مرا دوست بداريد به خاطر اينكه خداوند مرا دوست مى دارد و اهل بيت مرا دوست بداريد به خاطر اينكه من آنها را دوست دارم.
۱۲ - رسول خداصلىاللهعليهوآله
فرمودند كسى كه با علىعليهالسلام
مصافحه نمايد مثل اين است كه با من مصافحه كرده است و كسى كه با من مصافحه كند مثل اين است كه با اركان عرش الهى مصافحه كرده است و هر كس كه با على معانقه «دست در گردن همديگر كردن» كند مثل اينست كه با من معانقه كرده است و كسى كه با دوست على مصاحفه كند خداوند گناهان او را مى آمرزد و او را بدون حساب داخل بهشت مى كند.
رسول خدا در قسمتى از يك روايت فرمودند: كسى كه مى خواهد از عذاب قبر نجات پيدا كند و بدون حساب داخل بهشت شود پس اهل بيت مرا دوست بدارد به خدا قسم دوست نداشت اهل بيت مرا كسى مگر اينكه در دنيا و آخرت سود برد.
۱۳ - و در بخشى از روايت خالد بن نجيح آمده است : كه ما داخل شديم خدمت حضرت صادقعليهالسلام
حضرت به ما خوش آمد گفت و بعد فرمود به خدا قسم ما وقتى شما را مى بينم مانوس مى شويم شما ما را براى خويشاوندى كه بين ما و شما باشد دوست نمى داريد بلكه به خاطر قرابت و نزديكى ما با رسول خدا دوست مى داريد دوست داشتن شما ما اهل بيت را به خاطر مال دنيا نيست كه از ما به شما رسيده باشد فقط براى خدا و قرابت ما با رسول خدا ما را دوست ميداريد و بعد امام صادقعليهالسلام
آنها را دعا فرمودند كه خدايا اينها را همان طورى كه ظاهرشان و باطنشان با محمد و آل محمدصلىاللهعليهوآله
بوده است در دنيا و آخرت هم آنها را با محمد و آل محمدصلىاللهعليهوآله
قرار بده.
۱۴ - قال رسول اللهصلىاللهعليهوآله
: يدخل من امتى الجنة سبعون الفا لا حساب عليهم ثم التفقت الى علىعليهالسلام
فقال : هم من شيعتك و انت امامهم.
رسول خداصلىاللهعليهوآله
فرمودند: از امت من هفتاد هزار نفر بدون حساب داخل بهشت مى شوند سپس به علىعليهالسلام
توجه فرمود و فرمودند: آنها از شيعيان تو و تو امام آنها هستى.
۱۵ - عن ابى عبداللهعليهالسلام
قال : درهم يوصل به الامام افضل من الفى الف درهم فيما سواه من وجوه البر.
امام صادقعليهالسلام
فرمودند: يك درهم كه به امامعليهالسلام
رسانده شود بهتر است از دو ميليون درهمى كه در راه خير ديگر صرف شود.
اينجا بيان اين مطلب لازم است كه پولى كه به امامعليهالسلام
داده مى شود و ثواب زيادى هم دارد در صورتى است كه از مال حلال باشد والا آن بزرگواران قبول نمى كنند و مويد اين مطلب بيانى است كه مرحوم محدث بزرگوار حاج شيخ عباس قمى ره در منتهى الامال در ذيل بيان معجزات باهرات و خوارق عادات كه از امام صاحب الزمانعليهالسلام
صادر شده است در معجزه ششم مى فرمايد: شيخ ابن بابويه و ديگران روايت كرده اند كه احمد بن اسحق كه از وكلاى حضرت امام حسن عسكرىعليهالسلام
بود سعد بن عبدالله را كه از ثقات اصحاب است با خود مى برد به خدمت آن حضرت كه از آن حضرت مسئله چند مى خواست سوال كند سعد بن عبدالله گفت كه چون به در دولت سراى آن حضرت رسيديم، احمد رخصت دخول از براى خود و از براى من طلبيد و داخل شديم احمد با خود هميانى داشت كه در ميان عبا پنهان كرده بود و در آن هميان صد و شصت كيسه از طلا و نقره بود كه هر يك را يكى از شيعيان مهر زده و به خدمت حضرت فرستاده بودند چون به سعادت ملازمت آن بزرگوار رسيديم در دامن آن حضرت طفلى نشسته بود مانند ستاره مشترى در كمال حسن و جمال و در سرش دو كاكل بود و در نزد آن حضرت گوى طلا بود
به شكل انار كه به نگينهاى زيبا و جواهر گرانبها مرصع كرده بودند و يكى از اكابر بصره به هديه از براى آن حضرت فرستاده بود و به دست آن حضرت نامه اى بود و كتابت مى فرمود چون آن طفل مانع مى شد آن گوى را مى انداخت كه طفل از پى آن مى رفت و خود كتابت مى فرمود چون احمد هميان را گشود و پيش آن حضرت نهاد حضرت به آن طفل «يعنى حضرت صاحب الزمانعليهالسلام
» فرمود كه اينها هدايا و تحفه هاى شيعيان توست بگشا و متصرف شو آن طفل يعنى حضرت صاحب الامرعليهالسلام
گفت اى مولاى من!آيا جايز است كه من دست طاهر خود را دراز كنم به سوى اموال حرام پس حضرت عسكرىعليهالسلام
فرمود اى پسر اسحق بيرون آور آنچه در هميان است تا حضرت صاحب الامرعليهالسلام
حلال را و حرام را از يكديگر جدا كند پس احمد يك كيسه بيرون آورد حضرت فرمود كه اين از فلان است كه در فلان محله قم نشسته است و شصت و دو اشرفى در اين كيسه است چهل وپنج اشرفى از قيمت ملكى است كه از پدر به او ميراث رسيده بود و فروخته است و چهارده اشرفى قيمت هفت جامه است كه فروخته است و از كرايه دكان سه دينار است حضرت امام حسنعليهالسلام
فرمود كه راست گفتى اى فرزندم بگو چه چيز در ميان اينها حرام است تا بيرون كند فرمود كه در ميان اينها يك اشرفى هست به سكه رى كه به تاريخ فلان سال زده اند و آن تاريخ بر آن سكه نقش بوده و نصف نقشش محو شده است و يك دينار قيچى شده ناقصى هست كه يكدانك و نيم است و حرام در اين كيسه همين دو دينار است و وجه حرمتش اينست كه صاحب را در فلان سال و فلان ماه نزد جولائى كه همسايگانش بود مقدار يك من و نيم ريسمان بود و مدتى بر اين گذشت كه دزد آن را ربود آن مرد جولا چون گفت كه آن را دزد برد تصديقش نكرد و تاوان از او گرفت ريسمانى باريكتر از آنكه دزد برده بود به همان وزن داد آن را بافتند و فروخت و اين دو دينار از قيمت آن جامه است و حرام است چون كيسه را احمد گشود و دو دينار به همان علامتها كه حضرت صاحب الامرعليهالسلام
فرموده بود پيدا شد برداشت و باقى را تسليم كرد پس كيسه ديگر بيرون آورد حضرت صاحب الامرعليهالسلام
فرمود كه مال فلان است كه در فلان محله قم ساكن مى باشد و پنجاه اشرفى در اين صره است و ما دست بر اين دراز نمى كنيم پرسيد چرا؟فرمود كه اين اشرفى ها قيمت گندمى است مه ميان او و برزگرانش مشترك است و حصه خود را زياد كيل كرد و گرفت و مال آنها در آن ميان است، امام حسن عسكرىعليهالسلام
فرمود كه راست گفتى اى فرزند پس به احمد گفت كه اين كيسه ها را بردار و وصيت كن كه به صاحبانش برسانند كه ما نمى خواهيم و اينها حرام است تا اينكه همه را به اين نحو تفكيك فرمود و چون سعد بن عبدالله خواست كه مسائل خود را بپرسد حضرت عسكرىعليهالسلام
فرمود: از نور چشمم بپرس آنچه مى خواهى و اشاره به حضرت صاحب الازمانعليهالسلام
نمود پس جميع مسائل مشگله را پرسيد و جوابهاى شافى شنيد و بعضى از سوالها كه از خاطرش محو شده بود حضرت از راه اعجاز به يادش آورد و جواب فرمود
۱۶ - عن ابى الحسن الماضىعليهالسلام
فى قوله تعالى : من ذالذى يقرض الله قرضا حسنا فيضاعفه له، و له اجر كريم.
كيست كه به خدا وام نيكو دهد و از اموالى كه به او ارزانى داشته شده است انفاق كند تا خداوند آن را براى او چندين برابر كند و براى او پاداش پر ارزش است.
قال صله الامامعليهالسلام
فى دولة الفسقة.
امامعليهالسلام
در ذيل اين آيه شريفه فرمودند اين آيه مربوط به پيوند با امامعليهالسلام
است در حكومت فاسق.
شايد صله مالى با امامعليهالسلام
در دولت حاكم فاسق از بهترين صله ها باشد و يا مراد امامعليهالسلام
اين است كه اختصاص دارد پيوند با امام با اين آيه شريفه در دولت حاكم فاسق.
عرب باديه نشين در محضر رسول خدا
در بعضى از اخبار چنين آمده است كه عربى باديه نشين خدمت رسول خدا آمده و عرض كرد اى رسول خدا نوزاد آهويى را صيد كرده ام و آن را جهت هديه به فرزندان شما حسن و حسين خدمت شما آورده ام پيامبرصلىاللهعليهوآله
آن را قبول فرمودند و براى عرب دعاى خير فرمودند در اين هنگام امام حسنعليهالسلام
كه نزد جد بزرگوار خود ايستاده بود خواهان بچه آهو شد پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآله
آن را به امام حسن بخشيد ساعتى نگذشته بود كه امام حسينعليهالسلام
آمد و بچه آهو را نزد برادرش كه با آن بازى مى كرد ديد گفت : برادر جان اين نوزاد آهو را از كجا آورده اى؟ امام حسنعليهالسلام
فرمودند جدم رسول خدا آن را به من داد. امام حسينعليهالسلام
شتابان خدمت خدمت جد بزرگوار خود آمد و عرض كرد «پدر بزرگ» به برادرم بچه آهويى داده اى كه با آن بازى كند و به من نداده اى اين سخن را او با همان لحن شيرين كودكانه خود، پيوسته تكرار مى كرد، پيامبر اسلام ساكت بود اما گاهى او را آرامش داده با سخنانى نوازش مى فرمود تا آنجا كه امام حسينعليهالسلام
خواست گريه كند در اين گير و دار نزد درب مسجد سر و صدايى بلند شد نگاه كردند ديدند آهويى همراه نوزاد خود است و پشت سرش گرگى است كه آن را به سوى رسول خدا مى راند و با كنار بدن خود آن را رانده تا خدمت پيامبر آورد ماده آهو به سخن آمده با زبان فضيح عرض كرد: اى رسول خدا من دو نوزاد داشتم كه يكى را صياد شكار كرد خدمت شما آورد و آن ديگرى كه به او دلخوش بودم برايم باقى ماند آن را شير مى دادم كه ناگاه گوينده را شنيدم كه مى گويد اى آهو نوزاد خود را به سوى پيامبر ببر، بشتاب و آن را به او برسان زيرا حسين روبروى جد خود ايستاده و مى خواهد گريه كند همه فرشتگان از عبادتگاههاى خود سر برداشته اند كه اگر حسينعليهالسلام
گريه كند همه فرشتگان مقرب خدا مى گريند و نيز شنيدم كه مى گفت اى آهو!پيش از آنكه اشك امام حسينعليهالسلام
بر گونه هايش روان شود خود را برسان اگر نبرى اين گرگ را بر تو چيره خواهم ساخت تا تو و نوزادت را بخورد اى رسول خدا اكنون من اين نوزاد خود را خدمت شما آورده ام راه دورى را طى كرده ام تا شتابان خدمت شما برسم اكنون خدا را شكر مى گويم كه توانستم پيش از جارى شدن اشك بر گونه هاى حسينعليهالسلام
خدمت شما برسم در اين هنگام صداى تكبير و تحليل اصحاب بلند شد و پيامبرصلىاللهعليهوآله
براى آن ماده آهو خير و بركت طلب كرد و امام حسين نوزاد آهو را گرفت خدمت مادرش فاطمه زهرا عليهماالسلام آورد و بسى شادمان گشت.
۱۸ - پيوند مومنين با ائمه اطهارعليهمالسلام
گاهى به اين نحو بوده كه خدمت يكى از آن بزرگواران مى رسيدند و خواهش مى كردند كه به منزلشان تشريف بياورد از جمله مواردى كه به عنوان دعوت از آن بزرگواران بيان شده است دعوت مرد انصارى است كه از رسول خدا دعوت كردند در منزلشان خدمت آن حضرت باشند حضرت هم قبول فرمودند اين دعوت را مرحوم محدث مرحوم حاج شيخ عباس قمى در «منتهى الامال» از مرحوم راوندى نقل كرده است مى فرمايد: راوندى روايت كرده است كه يكى از انصار بزغاله اى داشت آن را ذبح كرد و به زوجه خود گفت كه بعضى را بپزد و بعضى را بريان كند شايد حضرت رسولصلىاللهعليهوآله
ما را مشرف گرداند و امشب در خانه ما افطار كند و به سوى مسجد رفت و دو طفل خرد داشت چون ديدند كه پدر ايشان بزغاله را كشت يكى به ديگرى گفت بيا تو را ذبح كنم و كارد را گرفت و او را ذبح كرد مادر كه آن حال را مشاهده كرد فرياد كرد و آن پسر ديگر از ترس گريخت و از غرفه به زير افتاد و مرد آن زن مومنه هر دو طفل مرده خود را پنهان كرد و طعام براى قدوم حضرت مهيا كرد چون حضرت داخل خانه انصارى شد جبرئيل فرود آمد و گفت يا رسول الله بفرما كه پسرهايش را حاضر گرداند چون پدر به طلب فرزندانش بيرون رفت مادر ايشان گفت حاضر نيستند و به جائى رفته اند برگشت و گفت حاضر نيستند حضرت فرمود البته كه بايد حاضر شوند باز پدر بيرون آمد و مبالغه كرد مادر او را بر حقيقت مطلع گردانيد و پدر آن دو فرزند مرده را نزد حضرت حاضر كرد حضرت دعا كرد و خدا هر دو را زنده كرد و عمر بسيار كردند.
۱۹ - امام صادقعليهالسلام
در قسمتى از روايتى كه از آن حضرت نقل شده فرمودند: اما و الله بامام الا لمن اطاعنى فاما من عصانى فلست له بامام لم يتعلقون باسمى الا يكفون اسمى من افواهم فوالله لا يجمعنى الله و اياهم فى دار.
امام صادقعليهالسلام
فرمودند: به خدا قسم من امام و پيشوا نيستم مگر براى كسى كه از من اطاعت كند و از دستوراتم پيروى كند اما كسى كه از دستورات من سرپيچى مى كند من امام او نيستم چرا آنها كه از دستورات من نافرمانى مى كنند به اسم من چسبيده اند و از بردن اسم من جلو دهانشان را نمى گيرند به خدا قسم خداوند جمع نمى كند بين من و آنها را در يك جايگاه.
طبق اين حديث شريف بهترين صله معصومينعليهمالسلام
اطاعت از دستورات آن بزرگوارانعليهالسلام
مى باشد.