درآمدى بر سياست و حكومت در نهج البلاغه

درآمدى بر سياست و حكومت در نهج البلاغه0%

درآمدى بر سياست و حكومت در نهج البلاغه نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: امام علی علیه السلام

درآمدى بر سياست و حكومت در نهج البلاغه

نویسنده: محمدمهدى باباپور گل افشانى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 9700
دانلود: 6570

توضیحات:

درآمدى بر سياست و حكومت در نهج البلاغه
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 8 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 9700 / دانلود: 6570
اندازه اندازه اندازه
درآمدى بر سياست و حكومت در نهج البلاغه

درآمدى بر سياست و حكومت در نهج البلاغه

نویسنده:
فارسی

ضميمه : نامه ۵۳ نهج البلاغه

از آنجايى كه نامه علىعليه‌السلام به مالك اشتر شامل دستور العمل هاى مهمى در قلمرو سياست و حكومت مى باشد و از طرفى، يكى از مهم ترين مرجع نوشتار ما نيز مى باشد، متن نامه و ترجمه آن را ذكر مى نمائيم.

نامه ۵۳ 

كتبه للاشتر النخعى، لما ولاه على مصر و اعمالها حين اضطرب امر اميرها محمد بن ابى بكر، و هو اطول عهد كتبه و اجمعه للمحاسن.

بسم الله الرحمن الرحيم

هذا ما امر به عبد الله على امير المومنين، مالك بن الحارث الاشتر فى عهده اليه، حين ولاه مصر: جبايه خراجها، و جهاد عدوها و استصلاح اهلها، و عماره بلادها.

ترجمه نامه ۵۳ سياسى، اخلاقى، اقتصادى، نظامى، عبادى

(نامه به مالك اشتر، هنگامى كه او را به فرماندارى مصر برگزيد آن هنگام كه اوضاع محمد بن ابى بكر متزلزل شد و از طولانى ترين نامه هاست كه زيبايى هاى تمام نامه ها را دارد).

بنام خداوند، بخشنده و مهربان، اين فرمان بنده خدا على امير مومنان، به مالك اشتر پسر حارث است، در عهدى كه با او دارد، هنگامى كه او را به فرماندارى مصر برمى گزيند تا خراج آن ديار را جمع آورد و با دشمنانش نبرد كند، كار مردم را اصلاح و شهرهاى مصر را آباد سازد.

۱- ضروره بناء الذات 

امره بتقوى الله، و ايثار طاعته، و اتباع ما امر به فى كتابه : من فرائضه و سننه، التى لا يسعد احد الا باتباعها، و لا يشقى الا مع جحودها و اضاعتها، و ان ينصر الله سبحانه بقلبه و يده و لسانه؛ فانه جل اسمه، قد تكفل بنصر من نصره، و اعزاز من اعزه.

و امره ان يكسر نفسه من الشهوات، و يزعها عند الجمحات، فان النفس اماره بالسوء، الا ما رحم الله.

ثم اعلم يا مالك، انى قد وجهتك الى بلاد قد جرت عليها دول قبلك من عدل و جور، و ان الناس ينظرون من امورك فى مثل ما كنت تنظر فيه من امور الولاه قبلك، و يقولون فيك ما كنت تقول فيهم، و انما يستدل على الصالحين بما يجرى الله لهم على السن عباده.

فليكن احب الذخائر اليك ذخيره العمل الصالح، فاملك هواك، و شح بنفسك عما لا يحل لك، فان الشح بالنفس الانصاف منها فيما احبت او كرهت.

۱- ضرورت خودسازى 

او را به ترس از خدا فرمان مى دهد و اينكه اطاعت خدا را بر ديگر كارها مقدم دارد و آن چه در كتاب خدا آمده، از واجبات و سنتها را پيروى كند.

دستوراتى كه جز با پيروى آن رستگار نخواهد شد و جز با نشناختن و ضايع كردن آن جنايتكار نخواهد گرديد.

به او فرمان مى دهد كه خدا را با دل و دست و زبان يارى كند، زيرا خداوند پيروزى كسى را تضمين كند كه او را يارى دهد و بزرگ دارد آن كس را كه او را بزرگ شمارد.

و به او فرمان مى دهد تا نفس خود را از پيروى آرزوها باز دارد، و به هنگام سركشى رامش نمايد، كه همانا نفس همواره به بدى واميدارد جز آن كه خدا رحمت آورده.(۳۱۲)

پس اى مالك بدان! من تو را به سوى شهرهايى فرستادم كه پيش از تو دولتهاى عادل يا ستمگرى بر آن حكم راندند و مردم در كارهاى تو چنان مى نگرند كه تو در كارهاى حاكمان پيش از خود مى نگرى و درباره تو آن مى گويند كه تو نسبت به زمامداران گذشته مى گويى و همانا نيكوكاران را به نام نيكى توان شناخت كه خدا از آنان بر زبان بندگانش جارى ساخت.

پس نيكوترين اندوخته تو بايد اعمال صالح و درست باشد هواى نفس را در اختيار گير، و از آن چه حلال نيست، خويشتن دارى كن، زيرا بخل ورزيدن به نفس خويش، آن است كه در آن چه دوست دارد، يا براى او ناخوشايند است، راه انصاف پيمايى.

۲- اخلاق القياده 

و اشعر قلبك الرحمه للرعيه، و المحبه لهم و اللطف بهم، و لا تكونن عليهم سبعا ضاربا تغتنم اكلهم فانهم صنفان : اما اخ لك فى الدين، او نظير لك فى الخلق، يفرط منهم الزلل، و تعرض لهم العلل، و يوتى على ايديهم فى العمد و الخطا، فاعطهم من عفوك و صفحك مثل الذى تحب و ترضى ان يعطيك الله من عفوه و صفحه.

فانك فوقهم ووالى الامر فوقك و الله فوق من ولاك! و قد استكفاف امرهم و ابتلاك بهم. و لا تنصين نفسك لحرب الله فانه لا يدلك بنقمته، و لا غنى بك عن عفوه و رحمته، و لا تندمن على عفو، و لا تبجحن بعقوبه، و لا تسرعن الى بادره وجدت منها مندوحه، و لا تقولن : انى مومر امر فاطاع، فان ذلك ادغال فى القلب، و منهكه للدين، و تقرب من الغير.

و اذا احدث لك ما انت فيه من سلطانك ابهه او مخيله، فانظر الى عظم ملك الله فوقك، و قدرته منك على ما لا تقدر عليه من نفسك، فان ذلك يطامن اليك من طماحك، و يكف عنك من غربك، و يفى ء اليك بما غرب عنك من عقلك!

۲- اخلاق رهبرى (روش برخورد با مردم) 

مهربانى با مردم را پوشش دل خويش قرار ده و با همه دوست و مهربان باش، مبادا هرگز چونان حيوان شكارى باشى كه خوردن آنان را غنيمت دانى، زيرا مردم دو دسته اند، دسته اى برادر دينى تو، و دسته ديگر همانند تو در آفرينش مى باشند، اگر گناهى از آنان سر مى زند، با علتهايى بر آنان عارض مى شود، يا خواسته و ناخواسته، اشتباهى مرتكب مى گردند، آنان را ببخشاى و بر آنان آسان گير، آن گونه كه دوست دارى خدا تو را ببخشايد و بر تو آسان گيرد.

همانا تو از آنان برتر، و امام تو از تو برتر و خدا بر آن كس كه تو را فرماندارى مصر داد والاتر است كه انجام امور مردم مصر را به تو واگذارده و آنان را وسيله آزمودن تو قرار داده است، هرگز با خدا مستيز، كه تو را از كيفر او نجاتى نيست، و از بخشش و رحمت او بى نياز نخواهى بود، بر بخشش ديگران، پشيمان مباش، و از كيفر كردن شادى مكن، و از خشمى كه توانى از آن رها گردى شتاب نداشته باش، به مردم نگو به من فرمان دادند و من نيز فرمان مى دهم بايد اطاعت شود كه اين گونه خود بزرگ بينى دل را فاسد، و دين را پژمرده و موجب زوال نعمتهاست.

و اگر با مقام و قدرتى كه دارى، دچار تكبر يا خود بزرگ بينى شدى به بزرگى حكومت پروردگار كه برتر از تو است بنگر، كه تو را از آن سركشى نجات مى دهد، و تند روى تو را فرو مى نشاند، و عقل و انديشه ات را به جايگاه اصلى باز مى گرداند.

۳- التجنب من الغرور و الانانيه 

اياك و مساماه الله فى عظمته، و التشبه به فى عظمته، و التشبه به فى جبروته، فان الله يذل كل جبار، و يهين كل مختال.

انصف الله و انصف الناس من نفسك، و من خاصه اهلك، و من لك فيه هوى من رعيتك، فانك الا تفعل تظلم! و من ظلم عباد الله كان الله خصمه دون عباده، و من خاصمه الله ادحض حجته، و كان الله حربا حيت يزع او يتوب و ليس شى ء ادعى الى تغيير نعمه الله و تعجيل نقمته من اقامه على ظلم، فان الله سميع دعوه المضطهدين، و هو للظالمين بالمرصاد.

۳- پرهيز از غرور و خودپسندى 

بپرهيز كه در بزرگى خود را همانند خداوند پندارى، و در شكوه خداوندى همانند او دانى، زيرا خداوند هر سركشى را خوار مى سازد، و هر خودپسندى را بى ارزش مى كند.

با خدا و مردم و با خويشاوندان نزديك و با افرادى از رعيت خود كه آنان را دوست دارى، انصاف را رعايت كن، كه اگر چنين نكنى ستم روا داشتى، و كسى كه به بندگان خدا ستم روا دارد خدا به جاى بندگانش دشمن او خواهد بود، و آن را كه خدا دشمن شود، دليل او را نپذيرد، كه با خدا سر جنگ دارد، تا آنگاه كه باز گردد، تا توبه كند، و چيزى چون ستمكارى نعمت خدا را دگرگون نمى كند، و كيفر او را نزديك نمى سازد، كه خدا دعاى ستمديدگان را مى شنود و در كمين ستمكاران است.

۴- كيفيه جلب رضا العامه او رضا الخاصه 

وليكن احب الامور اليك او سطها فى الحق، و اعمها فى العدل، و اجمعها لرضى الرعيه، فان سخط العامه يجحف برضى الخاصه، و ان سخط الخاصه يغتفر مع رضى العامه.

و ليس احد من الرعيه اثقل على الوالى موونه فى الرخاء، و اقل معونه له فى البلاء، و اكره للانصاف، و اسال بالالحاف، و اقل شكرا عند الاعطاء، و ابطا عذرا عند المنع، و اضعف صبرا عند ملمات الدهر من اهل الخاصه.

و انما عماد الدين، و جماع المسلمين، و العده للاعداء، العامه من الامه؛ فليكن صغوك لهم، و ميلك معهم.

۴- مردم گرايى، حق گرايى 

دوست داشتنى ترين چيزها در نزد تو در حق ميانه ترين، و در عدل فراگيرترين، و در جلب خشنودى مردم گسترده ترين باشد، كه همانا خشم عمومى مردم خشنودى خواص را از بين مى برد، اما خشم خواص را خشنودى همگان بى اثر مى كند.

خواص جامعه همواره بار سنگينى را بر حكومت تحميل مى كنند زيرا در روزگار سختى ياريشان كمتر، و در اجراى عدالت از همه ناراضى تر، و در خواسته هايشان پافشارتر، و در عطا و بخشش ها كم سپاس تر، و به هنگام منع خواسته ها دير عذر پذيرتر، و در برابر مشكلات كم استقامت تر مى باشند.

در صورتى كه ستون هاى استوار دين، و اجتماعات پرشور مسلمين، و نيروهاى ذخيره دفاعى، عموم مردم مى باشند، پس به آنها گرايش داشته و اشتياق تو با آنان باشد.

۵- ضروره حفظ السر 

وليكن ابعد رعيتك منك، و اشناهم عندك، الطلبهم لمعائب الناس؛ فان فى الناس عيوبا، الوالى احق من سترها، فلا تكشفن عما غاب عنك منها، فانما عليك تطهير ما ظهر لك، والله يحكم على ما غاب عنك، فاستر العوره ما استطعت يستر الله منك ما تحب ستره من رعيتك. اطلق عن الناس عقده كل حقد، و اقطع عنك سبب كل وتر، و تغاب عن كل ما لا يضح لك، و لا تعجلن الى تصديق ساع، فان الساعى غاش، و ان تشبه بالناصحين.

۵- ضرورت رازدارى 

از رعيت، آنان كه عيب جوترند از خود دور كن، زيرا مردم عيوبى دارند كه والى در پنهان داشتن آن از همه سزاوارتر است، پس مبادا آن چه بر تو پنهان است آشكار گردانى، و آن چه كه هويداست بپوشانى، كه داورى در آن چه از تو پنهان است با خداى جهان مى باشد. پس چندان كه مى توانى زشت ها را بپوشان، تا آن را كه دوست دارى بر رعيت پوشيده ماند خدا بر تو بپوشاند، گره هر كينه اى را در مردم بگشاى، و رشته هر نوع دشمنى را قطع كن، و از آن چه كه در نظر روشن نيست كناره گير، در تصديق سخن چين شتاب مكن، زيرا سخن چين گرچه در لباس اندرز دهنده ظاهر مى شود اما خيانتكار است.

۶- المشوره و مكانها الصحيح 

و لا تدخلن فى مشورتك بخيلا يعدل عن الفضل، و يعدك الفقر، و لا جبانا يضعفك عن الامور.

و لا حريصا يزين لك الشره بالجور، فان البخل و الجبن و الحرص غرائز شتى يجمعها سوء الظن بالله.

ان شر وزرائك من للاشرار قبلك وزيرا، و من شركهم فى الاثام فلا يكونن لك بطانه، فانهم اعوان الاثمه، و اخوان الظلمه، و انت واجد منهم خير الخلف ممن له مثل آرائهم و نفاذهم، و ليس عليه مثل آصارهم و اوزارهم و آثامهم.

ممن لم يعاون ظالما على ظلمه، و لا آثما على اثمه، اولئك اخف عليك موونه، و احسن لك معونه، و احنى عليك عطفا، و اقل لغيرك الفا، فاتخذ اولئك خاصه لخلواتك و حفلاتك، ثم ليكن آثرهم عندك اقولهم بمر الحق لك، و اقلهم مساعده فيما يكون منك مما كره الله لاوليائه، واقعا ذلك من هواك حيث وقع.

۶- جايگاه صحيح مشورت 

بخيل را در مشورت كردن، دخالت نده كه تو را از نيكوكارى باز مى دارد، و از تنگدستى مى ترساند.

ترسو را در مشورت كردن دخالت نده كه در انجام كارها روحيه تو را سست مى كند.

حريص را در مشورت كردن دخالت نده كه حرص را با ستمكارى در نظرت زينت مى دهد. همانا بخل و ترس و حرص، غرائز گوناگونى هستند كه ريشه آنها بدگمانى به خداى بزرگ است.

بدترين وزيران تو، كسى است كه پيش از تو وزير بدكاران بوده، و در گناهان آنان شركت داشت. پس مبادا چنين افرادى محرم راز تو باشند، زيرا كه آنان ياوران گناهكاران، و يارى دهندگان ستمكارانند، تو بايد جانشينانى بهتر از آنان داشته باشى كه قدرت فكرى امثال آنها را داشته اما گناهان و كردار زشت آنها را نداشته باشند.

كسانى كه ستمكارى را بر ستمى يارى نكرده و گناهكارى را در گناهى كمك نرسانده باشند، هزينه اين گونه از افراد بر تو سبك تر، و ياريشان بهتر و مهربانيشان بيشتر، و دوستى آنان جز با تو كمتر است، آنان را از خواص، و دوستان نزديك، و رازداران خود قرار ده، سپس از ميان آنان افرادى را كه در حق گويى از همه صريح ترند و در آن چه را كه خدا براى دوستانش نمى پسندد تو را مددكار نباشند، انتخاب كن، چه خوشايند تو باشد يا ناخوشايند.

۷- القياده و الروابط الاجتماعيه 

و الصق باهل الورع و الصدق؛ ثم رضهم على الا يطروك و لا يبجحوك بباطل لم تفعله، فان كثره الاطراء تحدث الزهو، و تدنى من العزه.

و لا يكونن المحسن و المسى ء عندك بمنزله سواء، فان فى ذلك تزهيدا لاهل الاحسان فى الاحسان، و تدريبا لاهل الاساءه على الاساءه! و الزم كلا منهم ما الزم نفسه.

و اعلم انه ليس شى ء بادعى الى حسن ظن راع برعيته من احسانه اليهم، و تخفيفه الموونات عليهم، و ترك استكراهه اياهم على ما ليس قبلهم. فليكن منك فى ذلك امر يجتمع لك به حسن الظن برعيتك، فان حسن الظن يقطع عنك نصبا طويلا، و ان احق من حسن ظنك به لمن حسن بلاوك عنده، و ان احق من ساء ظنك به لمن ساء بلاوك عنده.

و لا تنقض سنه صالحه عمل بها صدور هذه الامه، و اجتمعت بها الالفه، و صلحت عليها الرعيه، و لا تحدثن سنه تضر بشى ء من ماضى تلك السنن، فيكون الاجر لمن سنها، و الوزر عليك بما نقضت منها.

و اكثر مدارسه العلماء، و مناقشه الحكماء، فى تثبيت ما صلح عليه امر بلادك، و اقامه ما استقام به الناس قبلك.

۷- اصول روابط اجتماعى رهبران 

تا مى توانى با پرهيزكاران و راستگويان بپيوند و آنان را چنان پرورش ده كه تو را فراوان نستايند، و تو را براى اعمال زشتى كه انجام نداده اى تشويق نكنند، كه ستايش بى اندازه خودپسندى مى آورد و انسان را به سركشى وا مى دارد.

هرگز نيكوكار و بدكار در نظرت يكسان نباشند، زيرا نيكوكاران در نيكوكارى بى رغبت و بدكاران در بدكارى تشويق مى گردند، پس هر كدام از آنان را بر اساس كردارشان پاداش ده.

بدان اى مالك! هيچ وسيله اى براى جلب اعتماد والى به رعيت بهتر از نيكوكارى به مردم و تخفيف ماليات، و عدم اجبار مردم به كارى كه دوست ندارند، نمى باشد، پس در اين راه آنقدر بكوش تا به وفادارى رعيت، خوشبين شوى، كه اين خوشبينى بار سنگين رنج آور مشكلات را از تو بر مى دارد، پس به آنان كه بيشتر احسان كردى بيشتر خوشبين باش، و به آنان كه بدرفتارى نمودى بدگمان تر باش.

و آداب پسنديده اى را كه بزرگان اين امت به آن عمل كردند، و ملت اسلام با آن پيوند خورده و رعيت با آن اصلاح شدند، بر هم مزن، و آدابى كه به سنتهاى خوب گذشته زيان وارد مى كند پديد نياور، كه پاداش براى آورنده سنت، و كيفر آن براى تو باشد كه آنها را درهم شكستى.

با دانشمندان، فراوان گفتگو كن، و با حكيمان فراوان بحث كن، كه مايه آبادانى و اصلاح شهرها، و برقرارى نظم و قانونى است كه در گذشته نيز وجود داشت.

۸- التعرفه بالطبقات الاجتماعيه 

و اعلم ان الرعيه طبقات لا يصلح بعضها الا ببعض، و لا غنى بيعضها عن بعض : فمنها جنود الله، و منها كتاب العامه و الخاصه، و منها قضاه العدل، و منها عمال الانصاف و الرفق، و منها اهل الجزيه و الخراج من اهل الذمه و مسلمه الناس، و منها التجار و اهل الصناعات و منها الطبقه السفلى من ذوى الحاجه و المسكنه، و كل قد سمى الله له سهمه، و وضع على حده فريضه فى كتابه او سنه نبيهصلى‌الله‌عليه‌وآله عهد امنه عندنا محفوظا.

فالجنود، باذن الله، حصون الرعيه، وزين الولاه، و عز الدين، و سبل الامن، و ليس تقوم الرعيه الا بهم. ثم لا قوام للجنود الا بما يخرج الله لهم من الخراج الذى يقوون به على جهاد عدوهم، و يعتمدون عليه فيما يصلحهم و يكون من وراء حاجتهم.

ثم لا قوام لهذين الصنفين الا بالصنف الثالث من القضاه و العمال و الكتاب، لما يحكمون من المعاقد، و يجمعون من المعاقد، و يجمعون من المنافع، و يوتمنون عليه من خواص ‍ الامور و عوامها.

و لا قوام لهم جميعا الا بالتجار و ذوى الصناعات، فيما يجتمعون عليه من مرافقهم، و يقيمونه من اسواقهم، و يكفونهم من الترفق بايديهم ما لا يبلغه رفق غيرهم، ثم الطبقه السفلى من اهل الحاجه و المسكنه الذين يحق رفدهم و معونتهم.

و فى الله لكل سعه، و لكل على الوالى حق بقدر ما يصلحه و ليس يخرج الوالى من حقيقه ما الزمه الله من ذلك الا بالاهتمام و الاستعانه بالله، و توطين نفسه على لزوم الحق، و الصبر عليه فيما خف عليه او ثقل.

۸- شناخت اقشار گوناگون اجتماعى 

اى مالك بدان! مردم از گروههاى گوناگونى مى باشند كه اصلاح هر يك جز با ديگرى امكان ندارد، و هيچ يك از گروهها از گروه ديگر بى نياز نيست از آن قشرها، لشگريان خدا و نويسندگان عمومى و خصوصى، قضات دادگستر، كارگزاران عدل و نظم اجتماعى، جزيه دهندگان، پرداخت كنندگان ماليات، تجار و بازرگانان، صاحبان صنعت و پيشه وران، و طبقه پايين جامعه از نيازمندان و مستمندان مى باشند، كه براى هر يك خداوند سهمى مقرر داشته، و مقدار واجب آن را در قرآن يا سنت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله تعيين كرده كه پيمانى از طرف خداست و نگهدارى آن بر ما لازم است.

پس سپاهيان به فرمان خدا، پناهگاه استوار رعيت و زينت و وقار زمامداران، شكوه دين، و راههاى تحقق امنيت كشورند، امور مردم جز با سپاهيان استوار نگردد، و پايدارى سپاهيان جز به خراج و ماليات رعيت انجام نمى شود كه با آن براى جهاد با دشمن تقويت گردند و براى اصلاح امور خويش به آن تكيه كنند و نيازمنديهاى خود را برطرف سازند.

سپس سپاهيان و مردم، جز با گروه سوم نمى توانند پايدار باشند، و آن قضات، و كارگزاران دولت، و نويسندگان حكومتند، كه قراردادها و معاملات، را استوار مى كنند، و آن چه به سود مسلمانان است فراهم مى آورند، و در كارهاى عمومى و خصوصى مورد اعتمادند.

و گروههاى ياد شده بدون بازرگانان، و صاحبان صنايع نمى توانند دوام بياورند، زيرا آنان وسائل زندگى را فراهم مى آورند، و در بازارها عرضه مى كنند و بسيارى از وسايل زندگى را با دست مى سازند كه از توان ديگران خارج است.

قشر ديگر، طبقه پايين از نيازمندان و مستمندانند كه بايد به آنها بخشش و يارى كرد.

براى تمام اقشار گوناگون ياد شده در پيشگاه خدا گشايشى است، و همه آنان به مقدارى كه امورشان اصلاح شود بر زمامدار حقى مشخص دارند، و زمامدار از انجام آن چه خدا بر او واجب كرده است نمى تواند موفق باشد جز آن كه تلاش فراوان نمايد، و از خدا يارى بطلبد، و خود را براى انجام حق آماده سازد، و در همه كارها، آسان باشد يا دشوار، شكيبايى ورزد.

الاول - افضل العسكريين 

فول من جنودك انصحهم فى نفسك لله و لرسوله و لامامك، و انقاهم جيبا، و افضلهم حلما، ممن يبطى عن الغضب، و يستريح الى العذر، و يراف بالضعفاء، و ينبو على الاقوياء، و ممن لا يثيره العنف، و لا يقعد به الضعف.

ثم الصق بذوى المروءات و الاحساب، و اهل البوتات الصالحه، و السوابق الحسنه؛ ثم اهل النجده و الشجاعه، و السخاء و السماحه؛ فانهم جماع من الكرم، و شعب من العرف. ثم تفقد من امورهم ما يتفقد الوالدان من ولدهما، و لا يتفاقمن فى نفسك شى ء قويتهم به، و لا تحقرن لطفا تعاهدتهم به وان قل؛ فانه داعيه لهم الى بذل النصيحه لك، و حسن الظن بك، و لا تدع تفقد لطيف امورهم اتكالا على جسيمها، فان لليسير من لطفك موضعا ينتفعون به، و للجسيم موقعا لا يستغنون عنه.

وليكن آثر رووس جندك عندك من واساهم فى معونته، و افضل عليهم من جدته، بما يسعهم و يسع من وراءهم من خلوف اهليهم، حتى يكون همهم هما واحدا فى جهاد العدو.

فان عطفك عليهم يعطف قلوبهم عليك، و ان افضل قره عين الولاه استقامه العدل فى البلاد، و ظهور موده الرعيه و انه لا تظهر مودتهم الا بسلامه صدورهم، و لا تصح نصيحتهم الا بحيطتهم على ولاه الامور، و قله استثقال دولهم، و ترك استثطاء، انقطاع مدتهم.

فافسخ فى آمالهم، و واصل فى حسن الثناء عليهم، و تعديد ما ابلى ذوو البلاء منهم؛ فان كثره الذكر لحسن افعالهم تهز الشجاع، و تحرص الناكل، ان شاء الله.

ثم اعرف لكل امرى منهم ما ابلى، و لا تضمن بلاء امرى الى غيره، و لا تقصرن به دون غايه بلائه، و لا يدعونك شرف امرى الى ان تعظم من بلائه ما كان صغيرا، و لا ضعه امرى الى ان تستصغر من بلائه ما كان عظيما.

واردد الى الله و رسوله ما يضلعك من الخطوب، و يشتبه عليك من الامور؛ فقد قال الله تعالى لقوم احب ارشادهم :

يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم، فان تتازعتم فى شى ء فردوه الى الله و الرسول

فالرد الى الله : الاخذ بمحكم كتابه، و الرد الى الرسول : الاخذ بسنته الجامعه غير المفرقه.

اول - سيماى نظاميان 

براى فرماندهى سپاه كسى را برگزين كه خيرخواهى او براى خدا و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله و امام تو بيشتر و دامن او پاك تر، شكيبايى او برتر باشد، از كسانى كه دير به خشم آيد و عذرپذيرتر باشد و بر ناتوان رحمت آورد، و با قدرتمندان با قدرت برخورد نمايد، درشتى او را به تجاوز نكشاند و ناتوانى او را از حركت باز ندارد.

سپس در نظاميان با خانواده هاى ريشه دار داراى شخصيت حساب شده، خاندانى پارسا، داراى سوابقى نيكو و درخشان، كه دلاور و سلحشور و بخشنده و بلند نظرند، روابط نزديك بر قرار كن، آنان همه بزرگوارى را در خود جمع كرده، و نيكى ها را در خود گرد آورده اند، پس در كارهاى آنان بگونه اى بينديش كه پدرى مهربان درباره فرزندش مى انديشد، و مبادا آن چه را كه آنان را نيرومند مى كند در ديده ات بزرگ جلوه كند و نيكوكارى تو نسبت به آنان هر چند اندك باشد را خوار مپندار، زيرا نيكى آنان را به خيرخواهى تو خواند، و گمانشان را نسبت به تو نيكو گرداند، و رسيدگى به امور كوچك آنان را به اعتماد رسيدگى به كارهاى بزرگشان وامگذار، زيرا نيكى اندك تو را جايگاهى است كه از آن سود مى برند، و نيكى هاى بزرگ تو را جايى است كه از آن بى نياز نيستند.

برگزيده ترين فرماندهان سپاه تو كسى باشد كه از همه بيشتر به سربازان كمك رساند، و از امكانات مالى خود بيشتر در اختيارشان گذارد، به اندازه اى كه خانواده هايشان در پشت جبهه و خودشان در آسايش كامل باشند، تا در نبرد با دشمن، سربازان اسلام تنها به يك چيز بينديشند.

همانا مهربانى تو نسبت به سربازان، دلهايشان را به تو مى كشاند، و همانا روشنى چشم زمامداران برقرارى عدل در شهرها و آشكار شدن محبت مردم نسبت به والى است، كه محبت دلهاى رعيت جز با پاكى قلبها پديد نمى آيد و خيرخواهى آنان زمانى است كه با رغبت و شوق پيرامون والى را گرفته، و حكومت بار سنگينى را بر دوش رعيت نگذاشته باشد و طولانى شدن مدت زمامدارى بر ملت ناگوار نباشد.

پس آرزوهاى سپاهيان را برآور، و همواره از آنان ستايش كن، و كارهاى مهمى كه انجام داده اند بر شمار، زيرا يادآورى كارهاى ارزشمند آنان، شجاعان را برمى انگيزاند، ترسوها را به تلاش وامى دارد، ان شاء الله.

و در يك ارزشيابى دقيق، رنج و زحمات هر يك از آنان را شناسايى كن، و هرگز تلاش و رنج كسى را به حساب ديگرى مگذار، و ارزش خدمت او را ناچيز مشمار، تا شرافت و بزرگى كسى موجب نگردد كه كار كوچكش را بزرگ بشمارى، يا گمنامى كسى باعث شود كه كار بزرگ او را ناچيز بدانى، مشكلاتى كه در احكام نظاميان براى تو پديد مى آيد، و امورى كه براى تو شبهه ناكند، به خدا و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله بازگردان، زيرا خدا براى مردمى كه علاقه داشت هدايتشان كند فرمود:

اى كسانى كه ايمان آورديد، از خدا و رسول و امامانى كه از شما هستند اطاعت كنيد، و اگر در چيزى نزاع داريد، آن را به خدا و رسولش بازگردانيد(۳۱۳)

پس بازگرداندن چيزى به خدا يعنى عمل كردن به قرآن، و باز گرداندن به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله يعنى عمل كردن به سنت او كه وحدت بخش است، نه عامل پراكندگى.

الثانى - افضل القضاه 

ثم اختر للحكم بين الناس افضل رعيتك فى نفسك، ممن لا تضيق به الامور، و لا تمحكه الخصوم، و لا يتمادى فى الزله، و لا يحصر من الفى ء الى الحق اذا عرفه، و لا تشرف نفسه على طمع، و لا يكتفى بادنى فهم دون اقصاه؛ و اوقفهم فى الشبهات، و آخذهم بالحجج، و اقلهم تبرما بمراجعه الخصم، و اصبرهم على تكشف الامور، و اصرمهم عند اتضاح الحكم، ممن لا يزدهيه اطراء، و لا يستميله اغراء، و اولئك قليل.

ثم اكثر تعاهد قضائه، و افسح له فى البذل ما يزيل علته، و تقل معه حاجته الى النااسلام واعطه من المنزله لديك ما لا يطمع فيه غيره من خاصتك، ليامن بذلك اغتيال الرجال له عندك.

فانظر فى ذلك نظرا بليغا، فان هذا الدين قد كان اسيرا فى ايدى الاشرار، يعمل فيه بالهوى، و تطلب به الدنيا.

دوم - سيماى قضات و داوران 

سپس از ميان مردم! برترين فرد نزد خود را براى قضاوت انتخاب كن، كسانى كه مراجعه فراوان، آنها را به ستوه نياورد و برخورد مخالفان با يكديگر او را خشمناك نسازد، در اشتباهاتش پافشارى نكند و بازگشت به حق پس از آگاهى براى او دشوار نباشد، طمع را از دل ريشه كن كند، و در شناخت مطالب با تحقيقى اندك رضايت ندهد، و در شبهات از همه با احتياطتر عمل كند، و در يافتن دليل اصرار او از همه بيشتر باشد، و در مراجعه پياپى شاكيان خسته نشود، در كشف امور از همه شكيباتر، و پس از آشكار شدن حقيقت در فصل خصومت از همه برنده تر باشد، كسى كه ستايش فراوان او را فريب ندهد، و چرب زبانى او را منحرف نسازد و چنين كسانى بسيار اندكند!!

پس از انتخاب قاضى، هرچه بيشتر در قضاوتهاى او بينديش، و آنقدر به او ببخش كه نيازهاى او برطرف گردد، و به مردم نيازمند نباشد، و از نظر مقام و منزلت آنقدر او را گرامى دار كه نزديكان توبه نفوذ در او طمع نكنند، تا از توطئه آنان در نزد تو در امان باشد.

در دستوراتى كه دادم نيك بنگر كه همانا اين دين در دست بدكاران گرفتار آمده بود، كه با نام دين به هواپرستى پرداخته، و دنياى خود را به دست مى آوردند.

الثالث - افضل المسوولين 

ثم انظر فى امور عمالك فاستعملهم اختبارا، و لا تولهم محاباه و اثره، فانهما جماع من شعب الجور و الخيانه.

و توخ منهم اهل التجربه و الحياء، من اهل البيوتات الصالحه، و القدم فى الاسلام المتقدمه، فانهم اكرم اخلاقا، واصح اعراضا، و اقل فى المطامع اشراقا، و ابلغ فى عواقب الامور نظرا.

ثم اسبغ عليهم الارزاق، فان ذلك قوه لهم على استصلاح انفسهم و غنى لهم عن تناول ما تحت ايديهم، و حجه عليهم ان خالفوا امرك انو ثلموا امانتك، ثم تفقد اعمالهم و ابعث العيون من اهل الصدق و الوفاء عليهم فان تعاهدك فى السر لامورهم حدوه لهم على استعمال الامانه، و الرفق بالرعيه.

و تحفظ من الاعوان؛ فان احد منهم بسط يده الى خيانه اجتمعت بها عليه عندك اخبار عيونك، اكتفيت بذلك شاهدا، فبسطت عليه العقوبه فى بدنه، و اخذته بما اصاب من عمله، ثم نصبته بمقام المذله، و وسمته بالخيانه، و قلدته عار التهمه.

سوم - سيماى كارگزاران دولتى 

سپس در امور كارمندانت بينديش و پس از آزمايش به كارشان بگمار و با ميل شخصى و بدون مشورت با ديگران آنان را به كارهاى مختلف وادار نكن، زيرا نوعى ستمگرى و خيانت است.

كارگزاران دولتى را از ميان مردمى با تجربه و با حيا از خاندانهاى پاكيزه و با تقوى كه در مسلمانى سابقه درخشانى دارند انتخاب كن، زيرا اخلاق آنان گرامى تر و آبرويشان محفوظتر و طمع ورزيشان كمتر، و آينده نگرى آنان بيشتر است.

سپس روزى فراوان بر آنان ارزانى دار، كه با گرفتن حقوق كافى در اصلاح خود بيشتر مى كوشند و با بى نيازى دست به اموال بيت المال نمى زنند و اتمام حجتى است بر آنان اگر فرمانت را نپذيرد يا در امانت تو خيانت كنند سپس رفتار كارگزاران را برسى كن و جاسوسى راستگو و وفا پيشه بر آنان بگمار كه مراقبت و بازرسى پنهانى تو از كار آنان سبب امانت دارى و مهربانى با رعيت خواهد بود.

و از همكاران نزديكت سخت مراقبت كن و اگر يكى از آنان دست به خيانت زد و گزارش جاسوسان تو هم آن خيانت را تاييد كرد به همين مقدار گواهى قناعت كرده و او را با تازيانه كيفر كن و آن چه از اموال كه در اختيار دارد از او پس گير، سپس او را خواردار و خيانتكار بشمار و طوق بدنامى به گردنش بيافكن.

الرابع - صفات الدافعين للزكاه 

و تفقد امر الخراج بما يصلح اهله، فان فى صلاحه و صلاحهم صلاحا لمن سواهم، و لا صلاح لمن سواهم الا بهم، لان الناس كلهم عيال على الخراج و اهله وليكن نظرك فى عماره الارض ابلغ من نظرك فى استجلاب الخراج لان ذلك لا يدرك الا بالعماره؛ و من طلب الخراج بغير عماره اخرب البلاد و اهلك العباد، و لم يستقم امره الا قليلا.

فان شكوا ثقلا او عله، او انقطاع شرب او باله، او احاله ارض اغتموها غرق، او اجحف بها عطش، خفقت عنهم بما ترجو ان يصلح به امرهم؛ و لا يثقلن عليك شى ء خففت به الموونه عنهم، فانه ذخر يعودون به عليك فى عماره بلادك، و تزيين ولايتك، مع استجلابك حسن ثنائهم، و تبجحك باستفاضه العدل فيهم، معتمدا فضل قوتهم، بما ذخرت عندهم من اجمامك لهم، و الثقه منهم بما عودتهم من عدلك عليهم ورفقك بهم، فربما حدث من الامور ما اذا عولت فيه عليهم من بعد احتملوه طيبه انفسهم به؛ فان العمران محتمل ما حملته.

و انما يوتى خراب الارض من اعواز اهلها و انما يعوز اهلها لاشراف انفس الولاه على الجمع، و سوء ظنهم بالبقاء و قله انتفاعهم بالعبر.

چهارم - سيماى ماليات دهندگان 

ماليات و بيت المال را بگونه اى وارسى كن كه صلاح ماليات دهندگان باشد، زيرا بهبودى ماليات و ماليات دهندگان، عامل اصلاح امور ديگر اقشار جامعه مى باشد، و تا امور ماليات دهندگان اصلاح نشود كار ديگران نيز سامان نخواهد گرفت زيرا همه مردم نان خور ماليات و ماليات دهندگانند، بايد تلاش تو در آبادانى زمين بيشتر از جمع آورى خراج باشد كه خراج جز با آبادانى فراهم نمى گردد و آن كس كه بخواهد خراج را بدون آبادانى مزارع به دست آورد، شهرها را خراب و بندگان خدا را نابود و حكومتش جز اندك مدتى دوام نياورد.

پس اگر مردم شكايت كردند، از سنگينى ماليات، يا آفت زدگى، يا خشك شدن آب چشمه ها، يا كمى باران، يا خراب شدن زمين در سيلاب ها، يا خشكسالى، در گرفتن ماليت به ميزانى تخفيف ده تا امورشان سامان گيرد و هرگز تخفيف دادن در خراج تو را نگران نسازد زيرا آن، اندوخته اى است كه در آبادانى شهرهاى تو و آراستن ولايتهاى تو نقش دارد و رعيت و را مى ستايند، و تو از گسترش عدالت ميان مردم خشنود خواهى شد و به افزايش قوت آنان تكيه خواهى كرد، بدانچه در نزدشان اندوختى و به آنان بخشيدى و با گسترش ‍ عدالت در بين مردم و مهربانى با رعيت، به آنان اطمينان خواهى داشت، آنگاه اگر در آينده كارى پيش آيد، و به عهده شان بگذارى، با شادمانى خواهند پذيرفت زيرا عمران و آبادى قدرت تحمل مردم را زياد مى كند.

همانا ويرانى زمين به جهت تنگدستى كشاورزان است و تنگدستى كشاورزان، به جهت غارت اموال از طرف زمامدارانى است كه به آينده حكومتشان اعتماد ندارند و از تاريخ گذشتگان عبرت نمى گيرند.

الخامس - افضل الكتاب 

ثم انظر فى حال كتابك، فول على امورك خيرهم، و اخصص رسائلك التى تدخل فيها مكائدك و اسرارك باجمعهم لوجوه صالح الاخلاق ممن لا تبطره الكرامه، فيجترى بها عليك فى خلاف لك بحضره ملا و لا تقصر به الغفله عن ايراد مكاتبات عمالك عليك، واصدار جواباتها على الصواب عنك، فيما ياخذ لك و يعطى منك، و لا يضعف عقدا اعتقده لك، و لا يعجز عن اطلاق ما عقد عليك، و لا يجهل مبلغ قدر نفسه فى الامور، فان الجاهل بقدر نفسه يكون بقدر غيره اجهل.

ثم لا يكن اختيارك اياهم على فراستك و استنامتك و حسن الظن منك، فان الرجال يتعرضون لفراسات الولاه بتصنعهم و حسن خدمتهم و ليس وراء ذلك من النصيحه و الامانه شى ء.

ولكن اختبرهم بما ولوا للصالحين قبلك، فاعمد لاحسنهم كان فى العامه اثرا، و اعرفهم بالامانه وجها، فان ذلك دليل على نصيحتك لله و لمن وليت امره. و اجعل لراس كل امر من امورك راسا منهم، لا يقهره كبيرها، و لا يتشتت عليه كثيرها، و مهما كان فى كتابك من عيب فتغابيت عنه الزمته.

پنجم - سيماى نويسندگان و منشيان 

سپس در امور نويسندگان و منشيان به درستى بينديش، و كارهايت را به بهترين آنان واگذار، و نامه هاى محرمانه، كه در بردارنده سياستها و اسرار تو است، از ميان نويسندگان به كسى اختصاص ده كه صالح تر از ديگران باشد، كسى كه گرامى داشتن او را به سركشى و تجاوز نكشاند تا در حضور ديگران با تو مخالفت كند، و در رساندن نامه كارگزارانت به تو يا رساندن پاسخهاى تو به آنان كوتاهى نكند، و در آن چه براى تو مى ستاند يا از طرف تو به آنان تحويل مى دهد فراموشكار نباشد و در تنظيم هيچ قراردادى سستى نورزد و در بر هم زدن قراردادى كه به زبان توست كوتاهى نكند و منزلت و قدر خويش را بشناسد همانا آن كه از شناخت قدر خويش عاجز باشد، در شناخت قدر ديگران جاهل تر است.

مبادا در گزينش نويسندگان و منشيان بر تيزهوشى و اطمينان شخصى و خوش باورى خود تكيه نمايى، زيرا افراد زيرك با ظاهر سازى و خوش خدمتى، نظر زمامداران را به خود جلب مى نمايند، كه در پس اين ظاهر سازى ها، نه خيرخواهى وجود دارد، و نه از امانت دارى نشانى يافت مى شود.

لكن آنها را با خدماتى كه براى زمامداران شايسته و پيشين انجام داده اند بيازماى، به كاتبان و نويسندگانى اعتماد داشته باش كه در ميان مردم آثارى نيكو گذاشته، و به امانتدارى از همه مشهورترند، كه چنين انتخاب درستى نشان دهنده خيرخواهى تو براى خدا، و مردمى است كه حاكم آنانى.

براى هر يك از كارهايت سرپرستى برگزين كه بزرگى كار بر او چيرگى نيابد و فراوانى كار او را درمانده نسازد، و بدان كه هرگاه در كار نويسندگان و منشيان تو كمبودى وجود داشته باشد كه تو بى خبر باشى خطرات آن دامنگير تو خواهد بود.

السادس - التجار و اصحاب الصنائع 

ثم استوص بالتجار و ذوى الصناعات، و اوص بهم خيرا: المقيم منهم و المضطرب بماله، و المترفق ببدنه، فانهم مواد المنافع، و اسباب المرافق، و جلائها من المباعد و المطارح، فى برك و بحرك، و سهلك وجبلك، و حيث لا يلتثم الناس لمواضعها، و لا يجتروون عليها، فانهم سلم لا تخاف بائقته، و صلح لا تخشى غائلته، و تعفقد امورهم بحضرتك و فى حواشى بلادك.

و اعلم - مع ذلك - ان فى كثير منهم ضيقا فاحشا و شحا قبيحا، و احتكارا للمنافع، و تحكما فى البياعات، و ذلك باب مضره للعامه، و عيب على الولاه.

فامنع من الاحتكار، فان رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله منع منه، وليكن البيع بيعا سمحا: بموازين عدل، و اسعار لا تجحف بالفريقين من البائع و المبتاع فمن قارف حكره بعد نهيك اياه فنكل به، و عاقبه فى غير اسراف.

ششم - سيماى بازرگانان و صاحبان صنايع 

سپس سفارش مرا به بازرگانان و صاحبان بپذير، و آنها را به نيكوكارى سفارش كن، بازرگانانى كه در شهر ساكنند، يا آنان كه همواره در سير و كوچ كردن مى باشند و بازرگانانى كه با نيروى جسمانى كار مى كنند، چرا كه آنان منابع اصلى منفعت و پديد آورندگان وسايل زندگى و آسايش و آورندگان وسايل زندگى از نقاط دوردست و دشوار مى باشند، از بيابانها و درياها و دشتها و كوهستانها، جاهاى سختى كه مردم در آن اجتماع نمى كنند، يا براى رفتن به آنجاها شجاعت ندارند.

بازرگانان مردمى آرامند، و از ستيزه جويى آنان ترسى وجود نخواهد داشت، مردمى آشتى طلبند كه فتنه انگيزى ندارند، در كار آنها بينديش چه در شهرى باشند كه تو به سر مى برى، يا در شهرهاى ديگر، با توجه به آن چه كه تذكر دادم.

اين را هم بدان كه در ميان بازرگانان هستند كسانى كه تنگ نظر و بد معامله و بخيل و احتكار كننده اند، كه تنها با زورگويى به سود خود مى انديشند، و كالا را به هر قيمتى كه مى خواهند مى فروشند، كه اين سودجويى و گران فروشى براى همه افراد جامعه زيانبار و عيب بزرگى بر زمامدار است.

پس از احتكار كالا جلوگيرى كن، كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله از آن جلوگيرى مى كرد، بايد خريد و فروش در جامعه اسلامى، به سادگى و با موازين عدالت انجام گيرد، با نرخهايى كه بر فروشنده و خريدار زيانى نرساند، اما در كيفر او اسراف نكن.

السابع - المحرومون 

ثم الله الله فى الطبقه السفلى من الذين لا حيله لهم، من المساكين و المحتاجين و اهل البوسى و الزمنى، فان فى هذه الطبقه قانعا و معترا، و احفظ لله ما استحفظك من حقه فيهم، و اجعل لهم قسما من بيت مالك، و قسما من غلات صوافى الاسلام فى كل بلد، فان للاقصى منهم مثل الذى للادنى، و كل قد استرعيت حقه.

فلا يشغلنك عنهم بطر، فانك لا تعذر بتضييعك التافه لاحكامك الكثير المهم، فلا تشخص همك عنهم، و لا تصعر خدك لهم، و تفقد امور من لا يصل اليك منهم ممن تفتحمه العيون، و تحقره الرجال.

ففرغ لالئك ثقتك من اهل الخشيه و التواضع، فليرفع اليك امورهم، ثم اعمل فيهم بالاعذار الى الله يوم تلقاه، فان هولاء من بين الرعيه احوج الى الانصاف من غيرهم و كل فاعذر الى الله فى تاديه حقه اليه.

و تعهد اهل اليتم و ذوى الرفه فى السن ممن لا حيله له، و لا ينصب للمساله نفسه، و ذلك على الولاه ثقيل، و الحق كله ثقيل؛ و قد يخففه الله على اقوام طلبوا العاقبه فصبروا انفسهم، و وثقوا بصدق موعود الله لهم.

و اجعل لذوى الحاجات منك قسما تفرغ لهم فيه شخصك، و تجلس لهم مجلسا عاما فتتواضع فيه لله الذى خلقك، و تقعد عنهم جندك و اعوانك من احراسك و شرطك، حتى يكلمك متكلمهم غير متتعتع، فانى سمعت رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله يقول فى غير موطن.

لن تقدس امه لا يوخذ للضعيف فيها حقه من القوى غير متتعتع.

ثم احتمل الخرق منهم و العى، ونح عنهم الضيق و الانف يبسط الله عليك بذلك اكناف رحمته، و يوجب لك ثواب طاعته، واعط ما اعطيت هنيئا، و امنع فى اجمال و اعذار!

هفتم - سيماى محرومان و مستضعفان 

سپس خدا را! خدا را! در خصوص طبقات پايين و محروم جامعه كه هيچ چاره اى ندارند، از زمين گيران، نيازمندان، گرفتاران، دردمندان، همانا در اين طبقه محروم گروهى خويشتن دارى نموده و گروهى به گدايى دست نياز بر مى دارند، پس براى خدا پاسدار حقى باش كه خداوند براى اين طبقه معين فرموده است، بخشى از بيت المال، و بخشى از غله هاى زمينهاى غنيمتى اسلام را در هر شهرى به طبقات پايين اختصاص ده، زيرا براى دورترين مسلمانان همانند نزديكترينشان سهمى مساوى وجود دارد و تو مسئوول رعايت آن مى باشى.

مبادا سرمستى حكومت تو را از رسيدگى به آنان باز دارد، كه هرگز انجام كارهاى فراوان و مهم عذرى براى ترك مسووليت هاى كوچك تر نخواهد بود، همواره در فكر مشكلات آنان باش، و از آنان روى بر مگردان، به ويژه امور كسانى را از آنان بيشتر رسيدگى كن كه از كوچكى به چشم نمى آيند و ديگران آنان را كوچك مى شمارند و كمتر به تو دسترسى دارند.

براى اين گروه از افراد مورد اطمينان خود كه خدا ترس و فروتنند انتخاب كن، تا پيرامونشان تحقيق و مسائل آنان را به تو گزارش كنند. سپس در رفع مشكلاتشان بگونه اى عمل كن كه در پيشگاه خدا عذرى داشته باشى، زيرا اين گروه در ميان رعيت بيشتر از ديگران به عدالت نيازمندند، و حق آنان را بگونه اى بپرداز كه در نزد خدا معذور باشى، از يتيمان خردسال، و پيران سالخورده، كه راه چاره اى ندارند، و دست نياز برنمى دارند، پيوسته دلجويى كن كه مسووليتى سنگين بر دوش زمامداران است. اگر چه حق، تمامش سنگين است اما خدا آن را بر مردمى آسان مى كند كه آخرت مى طلبند، نفس را به شكيبايى وامى دارند و به وعده هاى پروردگار اطمينان دارند.

پس بخشى از وقت خود را به كسانى اختصاص ده كه به تو نياز دارند، تا شخصا به امور آنان رسيدگى نمايى و در مجلس عمومى با آنان بنشين و در برابر خدايى كه تو را آفريده فروتن باش و سربازان و ياران و نگهبانان خود را از سر راهشان دور كن تا سخنگوى آنان بدون اضطراب در سخن گفتن با تو گفتگو كند، من از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله بارها شنيدم كه مى فرمود:

ملتى كه حق ناتوان را از زورمندان بى اضطراب و بهانه اى باز نستاند رستگار نخواهد شد.

پس درشتى و سخنان ناهموار آنان را بر خود هموار كن و تنگ خوبى و خود بزرگ بينى را از خود دور ساز تا خدا درهاى رحمت خود را به روى تو بگشايند، و تو را پاداش اطاعت ببخشايد، آن چه به مردم مى بخشى بر تو گوارا باشد، و اگر چيزى را از كسى باز مى دارى با مهربانى و پوزش خواهى همراه باشد.

۹- الاخلاق الخاصه للوالى 

ثم امور من امورك لا بدلك من مباشرتها: منها اجابه عمالك بما يعيا عنه كتابك، و منها اصدار حاجات الناس يوم ورودها عليك بما تحرج به صدور اعوانك، و امض لكل يوم عمله، فان لكل يوم ما فيه.

و اجعل لنفسك فيما بينك و بين الله افضل تلك المواقيت، و اجزل تلك الاقسام، و ان كانت كلها لله اذا صلحت فيها النيه، و سلمت منها الرعيه.

وليكن فى خاصه ما تخلص به لله دينك : اقامه فرائضه التى هى له خاصه، فاعط الله من بدنك فى ليلك و نهارك، ووف ما تقربت به الى الله من ذلك املا غير مثلوم و لا منقوص، بالغا من بدنك ما بلغ.

و اذا قمت فى صلاتك للناس، فلا تكونن منفرا و لا مضيعا، فان فى الناس من به العله و له الحاجه، و قد سالت رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله حين وجهنى الى اليمن كيف اصلى بهم؟ فقال :

صل بهم كصلاه اضعفهم و كن بالمومنين رحيما.

و اما بعد تطولن احتجابك عن رعيتك، فان احتجاب الولاه عن الرعيه شعبه من الضيق، و قله علم بالامور؛ و الاحتجاب منهم يقطع عنهم علم ما احتجبوا دونه فيصغر عندهم الكبير، و يعظم الصغير، و يقبح الحسن، و يحسن القبيح، و يشاب الحق بالباطل.

و انما الوالى بشر لا يعرف ما توارى عنه الناس به من الامور، و ليست على الحق سمات تعرف بها ضروب الصدق من الكذب، و انما انت احد رجلين : اما امرو سخت نفسك بالبذل فى الحق، ففيم احتجابك من واجب حق تعطيه، او فعل كريم تسديه!

او مبتلى بالمنع، فما اسرع كف الناس عن مسالتك اذا ايسوا من بذلك! مع ان اكثر حاجات الناس اليك مما لا موونه فيه عليك، من شكاه مظلمه، او طلب انصاف فى معامله.

۹- اخلاق اختصاصى رهبرى 

بخشى از كارها بگونه اى است كه خود بايد انجام دهى، مانند پاسخ دادن به كارگزاران دولتى، در آنجا كه منشيان تو از پاسخ دادن به آنها درمانده اند و ديگر، برآوردن نياز مردم در همان روزى كه به تو عرضه مى دارند و يارانت در رفع نياز آنان ناتوانند، كار هر روز را در همان روز انجام ده زيرا هر روزى، كارى مخصوص به خود دارد.

نيكوترين وقت ها و بهترين ساعات شب و روزت را براى خود و خداى خود انتخاب كن، اگر چه همه وقت براى خداست، آنگاه كه نيت درست و رعيت در آسايش قرار داشته باشد.

از كارهايى كه به خدا اختصاص دارد و بايد با اخلاص انجام دهى، انجام واجباتى است كه ويژه پروردگار است، پس در بخشى از شب و روز، تن را به پرستش خدا اختصاص ده، و آن چه تو را به خدا نزديك مى كند بى عيب و نقصانى انجام ده، اگر چه دچار خستگى جسم شوى.

هنگامى كه نماز به جماعت مى خوانى، نه با طولانى كردن نماز مردم را بپراكنى و نه آن كه آن را تباه سازى، زيرا در ميان مردم، بيمار يا صاحب حاجتى وجود دارد، آنگاه كه پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله مرا به يمن فرستاد از او پرسيدم با مردم چگونه نماز بخوانم؟ فرمود:

در حد توان ناتوانان نماز بگذار و بر مومنان مهربان باش.

هيچگاه خود را فراوان از مردم پنهان مدار، كه پنهان بودن واليان، نمونه اى از تنگ خويى و كم اطلاعى در امور جامعه مى باشد نهان شدن از رعيت، زمامداران را از دانستن آن چه بر آنان پوشيده است باز مى دارد، پس كار بزرگ، اندك.

و كار اندك بزرگ جلوه مى كند، زيبا زشت و زشت زيبا مى نمايد و باطل به لباس حق درآيد، همانا زمامدار، آن چه را كه مردم از او پوشيده دارند نمى داند و حق را نيز نشانه اى نباشد تا با آن راست از دروغ شناخته شود، و تو به هر حال يكى از آن دو نفر مى باشى :

يا خود را براى جانبازى در راه حق آماده كردى پس نسبت به حق واجبى كه بايد بپردازى يا كار نيكى كه بايد انجام دهى ترسى ندارى، پس چرا خود را پنهان مى دارى؟ و يا مردى بخيل و تنگ نظرى، پس مردم چون تو را بنگرند، مايوس شده از درخواست كردن باز مانند.

با اينكه بسيارى از نيازمنديهاى مردم رنجى براى تو نخواهد داشت، كه شكايت از ستم دارند يا خواستار عدالتند، يا در خريد و فروش خواهان انصافند.

۱۰ - اخلاق القياده مع الارقاب 

ثم ان للوالى خاصه و بطانه، فيهم استثار و تطاول، و قله انصاف فى معامله، فاحسم ماده اولئك بقطع اسباب تلك الاحوال. و لا تقطعن لاحد من حاشيتك و حامتك قطيعه، و لا يطمعن منك فى اعتقاد عقده، تضر بمن يليها من الناس، فى شرب او عمل مشترك، يحملون موونته على غيرهم، فيكون مهنا ذلك لهم دونك، و عيبه عليك فى الدنيا و الاخره.

و الزم الحق من لزمه من القريب و البعيد، و كن فى ذلك صابرا محتسبا، واقعا ذلك من فرابتك و خاصتك حيث وقع، و ابتغ عاقبته بما يثقل عليك منه، فان مغبه ذلك محموده.

و ان ظنت الرعيه بك حيفا فاصحر لهم بعذرك، و اعدل عنك ظنونهم باصحارك، فان فى ذلك رياضه منك لنفسك، و رفقا برعيتك، و اعذارا تبلغ به حاجتك من تقويمهم على الحق.

۱۰ - اخلاق رهبرى با خويشاوندان

همانا زمامداران را خواص و نزديكانى است كه خودخواه و چپاولگرند، و در معاملات انصاف ندارند، ريشه ستمكاريشان را با بريدن، اسباب آن بخشكان و به هيچكدام از اطرافيان و خويشاوندانت زمين را واگذار مكن و بگونه اى با آنان رفتار كن كه قرار دادى به سودشان منعقد نگردد كه به مردم زيان رساند، مانند آبيارى مزارع، يا زراعت مشترك، كه هزينه هاى آن را بر ديگران تحميل كنند، در آن صورت، سودش براى آنان و عيب و ننگش در دنيا و آخرت براى تو است.

حق را مال هر كس كه باشد، نزديك يا دور بپرداز و در اين كار شكيبا باش، و اين شكيبايى را به حساب خدا بگذار، گرچه اجراى حق مشكلاتى براى نزديكانت فراهم آورد، تحمل سنگينى آن را به ياد قيامت بر خود هموار ساز و هرگاه رعيت بر تو بدگمان گردد، افشاگرى نموده عذر خويش را آشكارا در ميان بگذار، و با اينكار از بدگمانى نجاتشان ده كه اين كار رياضتى براى خود سازى تو، و مهربانى كردن نسبت به رعيت است و اين پوزش خواهى تو آنان را به حق وا مى دارد.

۱۱ - اسلوب مواجهه الاعداء

و لا تدفعن صلحا دعاك اليه عدوك ولله فيه رضى، فان فى الصلح دعه لجنودك، وراحه من همومك، و امنا لبلادك، ولكن الحذر كل الحذر من عدوك بعد صلحه، فان العدو ربما قارب ليتغفل فخذ بالحزم، و اتهم فى ذلك حسن الظن.

و ان عقدت بينك و بين عدوك عقده، او البسته منك ذمه، فحط عهدك بالوفاء، وارع ذمتك بالامانه، و اجعل نفسك جنه دون ما اعطيت، فانه ليس من فرائض الله شى ء الناس اشد عليه اجتماعا، مع تفرق اهوائهم، و تشتت آرائهم من تعظيم الوفاء بالعهود.

و قد لزم ذلك المشركون فيما بينهم دون المسلمين لما استوبلوا من عواقب الغدر؛ فلا تغدرن بذمتك، و لا تخيسن بعهدك، و لا تختلن عدوك، فانه لا يجترى على الله الا جاهل شقى.

و قد جعل الله عهده و ذمته امنا افضاه بين العباد برحمته، و حريما يسكنون الى منعته، و يستفيضون الى جواره.

فلا ادغال و لا مدالسه و لا خداع فيه، و لا تعقد عقدا تجوز فيه العلل، و لا تعولن على لحن قول بعد، التاكيد و التوثقه، و لا يدعونك ضيق امر، لزمك فيه عهد الله، الى طلب انفساخه بغير الحق، فان صبرك على ضيق امر ترجو انفراجه و فضل عاقبته، خير من غدر تخاف تبعته، و ان تحيط بك من الله فيه طلبه، لا تستقبل فيها دنياك و لا آخرتك.

۱۱ - روش برخورد با دشمن

هرگز پيشنهاد صلح از طرف دشمن را كه خشنودى خدا در آن است رد مكن، كه آسايش رزمندگان و آرامش فكرى تو و امنيت كشور در صلح تامين مى گردد.

لكن زنهار! زنهار! از دشمن خود پس از آشتى كردن، زيرا گاهى دشمن نزديك مى شود، تا غافلگير كند، پس دورانديش باش، و خوشبينى خود را متهم كن.

حال اگر پيمانى بين تو و دشمن منعقد گرديد، يا در پناه خود او را امان دادى، به عهد خويش وفادار باش، و آن چه بر عهده گرفتى امانت دار باش، و جان خود را سپر پيمان خود گردان زيرا هيچ يك از واجبات الهى همانند وفاى به عهد نيست كه همه مردم جهان با تمام اختلافاتى كه در افكار و تمايلات دارند، در آن اتفاق نظر داشته باشند.

تا آنجا كه مشركين زمان جاهليت به عهد و پيمانى كه با مسلمانان داشتند وفادار بودند، زيرا كه آينده ناگوار پيمان شكنى را آزمودند، پس هرگز پيمان شكن مباش، و در عهد خود خيانت مكن، و دشمن را فريب مده، زيرا كسى جز نادان بدكار، بر خدا گستاخى روا نمى دارد، خداوند عهد و پيمانى كه با نام او شكل مى گيرد با رحمت خود مايه آسايش بندگان، و پناهگاه امنى براى پناه آورندگان قرار داده است تا همگان به حريم امن آن روى بياورند.

پس فساد، خيانت، فريب، در عهد و پيمان راه ندارد، مبادا قراردادى را امضاء كنى كه در آن براى دغلكارى و فريب راههايى وجود دارد و پس از محكم كارى و دقت در قرارداد نامه دست از بهانه جويى بردار، مبادا مشكلات پيمانى كه بر عهده ات قرار گرفته و خدا آن را بر گردنت نهاده، تو را به پيمان شكنى وادارد، زيرا شكيبايى تو در مشكلات پيمانه كه اميد پيروزى در آينده را به همراه دارد، بهتر از پيمان شكنى است كه از كيفر آن مى ترسى و در دنيا و آخرت نمى توانى پاسخ گوى پيمان شكنى باشى.

۱۲- تحذيرات 

اياك و الدماء و سفكها بغير حلها، فانه ليس شى ء ادنى لنقمه، و لا اعظم لتبعه، و لا احرى بزوال نعمه، و انقطاع مده، من سفك الدماء بغير حقها، الله سبحانه مبتدى بالحكم بين العباد، فيما تسافكوا من الدماء يوم القيامه؛ فلا تقوين سلطانك بسفك دم حرام.

فان ذلك مما يضعفه و يوهنه، بل يزيله و ينقله، و لا عذر لك عند الله و لا عندى فى قتل العمد، لان فيه قود البدن، و ان ابتليت بخطا و افرط عليك سوطك او سيفك او يدك بالعقوبه؛ فان فى الوكره فما فوقها مقتله، فلا تطمحن يك نخوه سلطانك عن ان تودى الى اولياء المقتول حقهم.

۱۲- هشدارها 

اول - هشدار از خون ناحق 

از خونريزى بپرهيز و از خون ناحق پروا كن، كه هيچ چيز همانند خون ناحق كيفر الهى را نزديك، مجازات را بزرگ و نابودى نعمتها را سرعت و زوال حكومت را نزديك نمى گرداند، و روز قيامت خداى سبحان قبل از رسيدگى اعمال بندگان، نسبت به خونهاى ناحق ريخته شده داورى خواهد كرد، پس با ريختن خونى حرام، حكومت خود را تقويت مكن.

زيرا خون ناحق حكومت را سست و پست و بنياد آن را بركنده به ديگرى منتقل سازد، و تو، نه در نزد من، و نه در پيشگاه خداوند، عذرى در خون ناحق نخواهى داشت چرا كه كيفر آن قصاص است و از آن گريزى نيست، اگر به خطا خون كسى ريختى، يا تازيانه يا شمشير، يا دستت دچار تندروى شد، كه گاه مشتى سبب كشتن كسى مى گردد، چه رسد به بيش از آن، مبادا غرور قدرت تو را از پرداخت خونبها به بازماندگان مقتول باز دارد!

الثانى - تحذير من الانانيه 

و اياك و الاعجاب بنفسك، و الثقه بما يعجبك منها، وحب الاطراء، فان ذلك من اوثق فرص الشيطان فى نفسه ليمحق ما يكون من احسان المحسنين.

- دوم - هشدار از خودپسندى 

مبادا هرگز! دچار خود پسندى گردى! و به خوبيهاى خود اطمينان كنى، و ستايش را دوست داشته باشى، كه اينها همه از بهترين فرصتهاى شيطان براى هجوم آوردن به توست، و كردار نيك، نيكوكاران را نابود سازد.

الثالت - التحذير من المن 

و اياك و المن على رعيتك باحسانك، او التزيد فيما كان من فعلك، او ان تعدهم فتتبع موعدك بخلفك، فان المن يبطل الاحسان، و التزيد يذهب بنور الحق، و الخلف يوجب المقت عند الله و الناس - قال الله تعالى :

كبر مقتا عند الله تقولوا ما لا تفعلون.

- سوم - هشدار از منت گذارى 

مبادا هرگز! با خدمتهايى كه انجام دادى بر مردم منت گذارى، يا آن چه را انجام داده اى بزرگ بشمارى، يا مردم را وعده اى داده، سپس خلف وعده نمايى، منت نهادن، پاداش ‍ نيكوكارى را از بين مى برد و كارى را بزرگ شمردن، نور حق را خاموش گرداند، و خلاف وعده عمل كردن، خشم خدا و مردم را برمى انگيزاند كه خداى بزرگ فرمود:

دشمنى بزرگ نزد خدا آن كه بگوييد و عمل نكنيد( ۳۱۴)

الرابع - التحذير من العجله 

و اياك و العجله بالامور قبل اوانها، او التسقط فيها عند امكانها، او اللحاجه فيها ادا تنكرت، او الوهن عنها اذا استوضحت، فضع كل امر موضعه، و اوقع كل امر موقعه.

- چهارم - هشدار از شتابزدگى 

مبادا هرگز! در كارى كه وقت آن فرا نرسيده شتاب كنى، يا كارى كه وقت آن رسيده سستى ورزى، و يا در چيزى كه روشن نيست ستيزه جويى نمايى و يا در كارهاى روشن كوتاهى كنى، تلاش كن تا هر كارى را در جاى خود، و در زمان مخصوص به خود انجام دهى.

الخامس - التحذير من طلب العناوين 

و اياك و الاستثار بما الناس فيه اسوه، و التغابى عما تعنى به مما قد وضح للعيون، فانه ما خوذ منك لغيرك، و عما قليل تنكشف عنك اغطيه الامور، و ينتصف منك للمظلوم.

املك حميه انفك، و سوره حدك و سطوه يدك، و غرب لسانك، و احترس من كل ذلك بكف البادره، و تاخير السطوه، حتى يسكن غضبك فتملك الاختيار: و لن تحكم ذلك من نفسك حتى تكثر همومك بذكر المعاد الى ربك.

و الواجب عليك ان تتذكر ما مضى لمن تقدمك من حكومه عادله، او سنه فاضله، او اثر عن نبيناصلى‌الله‌عليه‌وآله او فريضه فى كتاب الله فتقتدى بما شاهدت مما عملنا به فيها، و تجتهد لنفسك فى اتباع ما عهدت اليك فى عهدى هذا، و استوثقت بن من الحجه لنفسى عليك، لكيلا تكون لك عله عند تسرع نفسك الى هواها.

و انا اسال الله بسعه رحمته، و عظيم قدرته على اعطاء كل رغبه، ان يوفقنى و اياك لما فيه رضاه من الاقامه على العذر الواضح اليه و الى خلقه، مع حسن الثناء فى العباد، و جميل الاثر فى البلاد، و تمام النعمه، و تضعيف الكرامه، و ان يختم لى ولك بالسعاده و الشهاده انا اليه راجعون، و السلام على رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله الطيبين الطاهرين، و سلم تسليما كثيرا، و السلام.

- پنجم- هشدار از امتياز خواهى 

مبادا هرگز! در آن چه كه با مردم مساوى امتيازى خواهى و از امورى كه بر همه روشن است، غفلت نداشته باش، زيرا به هر حال نسبت به آن در برابر مردم مسئولى، و به زودى پرده از كارها يك سو رود، و انتقام ستمديده از تو باز مى گيرند، باد غرورت، جوشش خشمت، تجاوز دستت، تندى زبانت، را در اختيار خود گير، و با پرهيز از شتابزدگى، و فرو خوردن خشم خود را آرامش ده تا خشم فرو نشيند و اختيار نفس در دست تو باشد، و تو بر نفس مسلط نخواهى شد مگر با ياد فراوان قيامت و بازگشت به سوى خدا.

آن چه بر تو لازم است آن كه، حكومت هاى دادگستر پيشين سنتهاى با ارزش گذشتگان، روش هاى پسنديده رفتگان و آثار پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله و واجباتى كه در كتاب خداست، را همواره به ياد آورى، و به آن چه ما عمل كرده ايم پيروى كنى، و براى پيروى از فرامين اين عهدنامه اى كه براى تو نوشته ام، و با آن حجت را بر تو تمام كرده ام، تلاش كن، زيرا اگر نفس سركشى كرد و بر تو چيره شد عذرى نزد من نداشته باشى.

از خداوند بزرگ را رحمت گسترده و قدرت برترش در انجام تمام خواسته ها، درخواست مى كنيم كه به آن چه موجب خشنودى اوست ما و تو را موفق فرمايد كه نزد او و خلق او، داراى عذرى روشن باشيم برخوردار از ستايش بندگان، يادگار نيك در شهرها، رسيدن به همه نعمت ها و كرامت ها بوده، و اينكه پايان عمر من و تو را به شهادت و رستگارى ختم فرمايد كه همانا ما به سوى او باز مى گرديم، با درود به پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله و اهل بيت پاكيزه و پاك او، درودى فراوان و پيوسته، با درود.