مجلس بيست و ششم : دوشنبه ۲ رمضان المبارك ۴۰۹
۱- فجيع عقيلى گويد:
حسن بن علىّ بن ابى طالبعليهماالسلام
فرمود:
چون هنگام وفات پدرم رسيد شروع به وصيّت نمود، فرمود: اينها مطالبى است كه علىّ بن ابى طالب برادر محمّد رسول خدا و پسر عمو و وصى و همدم و همراه او بدان وصيّت و سفارش نموده است. و آغاز وصيّتم اين است كه گواهى مى دهم معبودى جز اللّه نيست، و محمّد فرستاده خدا و برگزيده اوست، خداوند او را با علم خود اختيار كرد، و او را براى اختيار و انتخاب خود برگزيد و (گواهى مى دهم) كه خداوند مردگان را از قبرها برانگيزاند، و از مردم در مورد اعمالشان بازخواست مى كند، و او بدان چه در سينه ها نهانست داناست. اى حسن تو را- كه وصى بودن تو به تنهائى كافى است - سفارش مى كنم بدان چه رسول خداصلىاللهعليهوآله
بمن سفارش فرمود. پسر جان من چون زمانش (تحقّق وصيّت) فرا رسد در خانه بنشين، و بر خطاهايت گريه كن، و نبايد كه دنيا بزرگترين همّ و فكر تو باشد. پسر جانم تو را بگزاردن نماز در وقت خود، و پرداخت زكات باهلش در هنگام حلول وقتش، خاموشى در برابر امور ترديد آميز و اشتباه برانگيز، و ميانه روى در عمل، و رعايت عدالت در خشنودى و خشم، و خوشرفتارى با همسايگان، و مهمان نوازى، و مهربانى به تهيدستان و رنجديدگان بى بضاعت، و حفظ پيوند با فاميل، و دوستى و همنشينى با فقراء و مساكين، و فروتنى كه از برترين عبادات است، و كوتاه داشتن آرزو، و ياد آورى مرگ، و زهد و بى رغبتى بدنيا، سفارش مى كنم كه همانا تو در گرو مرگ، و هدف بلاء، و مغلوب مرض و بيمارى هستى. و تو را به ترس از خدا در نهان و آشكار كارت سفارش مى كنم، و از شتاب در گفتار و كردار نهى مى نمايم، و چون كار آخرتى پيش آمد در انجام آن بشتاب، و چون كار دنيائى پيش آمد شتاب نورز و خوب فكر كن تا به رشد و خير خودت در آن كار برسى. و از جاهائى كه بودن تو در آن موجب متّهم شدن توست و نيز از مجلسى كه بدان گمان بد مى رود بپرهيز كه همنشين ناباب همنشين خود را دگرگون سازد. پسر جانم براى خدا كار كن، و از سخن ناروا دورى گزين، و بكارهاى پسنديده امر كن، و از زشتى ها نهى نما، و با برادران دينى در راه خدا برادرى كن، و نكوكار را بخاطر نيكوكاريش دوست بدار، و با فاسق بجهت حفظ دين خود مدارا بنما، و او را در دل دشمن دار، و در اعمال خود از وى فاصله بگير تا مثل او نباشى.
از نشستن در سر كوى و برزن بپرهيز، و بحث و جدل را با كسى كه عقل و دانشى ندارد رها ساز پسر جانم در زندگانى و نيز در عبادت خود راه اعتدال و ميانه روى را پيش گير، و در عبادت بكارى كه مداوم و مورد توان توست بپرداز، و پيوسته خاموش باش تا سالم بمانى، و كردار نيكى براى خودت پيش فرست تا غنيمت برى، و نيكى را يادگير تا آگاهى يابى، و در هر حال ياد خدا باش، با خردسالان خانواده ات مهربان باش، و بزرگسالانشان را احترام بگذار، و طعامى را مخور تا اينكه پيش از خوردن چيزى از آن را صدقه دهى. پيوسته به روزه دارى بپرداز كه آن زكات بدن و سپر روزه دار (از آتش دوزخ) است، و با نفس خود جهاد كن، و از همنشين خود در حذر باش، و از دشمنت دورى گزين، و بر تو باد به مجالسى كه در آنها ياد خدا مى شود، و فراوان دعا كن. پسر جانم راستى كه چيزى از خير خواهى و نصيحت را از تو فرو گذار ننمودم، و اينك زمان جدائى من و تو فرا رسيده است. تو را به برادرت محمّد (ابن حنفيّه) سفارش بخير مى كنم كه او برادر و فرزند پدر تو است، و از ميزان دوستى من نسبت باو، باخبرى.
و امّا برادرت حسين كه او فرزند مادر توست (و نيازى بسفارش ندارد)، و بيش از اين در اين باره سفارش نمى كنم، خداوند كفيل من بر شماست، و از او مى خواهم كه شما را به صلاح آورد، و شرّ جفاكاران سركش را از شما باز دارد، و صبر را پيشه سازيد تا خداوند خودش زمام امر را بدست گيرد (حكومت را بدست اهلش بسپارد). و هيچ حركت و نيروئى نيست جز بخداى برتر و بزرگ.
۲- ابو على همدانى گويد:
عبد الرّحمن بن ابى ليلى حضور امير المؤمنين علىّ بن ابى طالبعليهالسلام
برخاست و گفت: اى امير مؤمنان از شما پرسش مى كنم تا چيزى از شما فرا گيرم، و البتّه منتظر بوديم كه چيزى در باره كار خودت بفرمائى امّا چيزى نفرمودى. آيا از كار خويش بما خبر نمى دهى كه آيا (اين سكوت شما) بجهت سفارشى است از جانب رسول خداصلىاللهعليهوآله
يا بنظر خودتان چنين رسيده است؟ همانا ما در باره شما گفتار فراوانى گفته ايم، و مطمئن ترين آنها همان است كه از زبان خودتان بشنويم و از شما بپذيريم. ما مى گفتيم: اگر حكومت پس از رسول خداصلىاللهعليهوآله
بدست شما مى رسيد احدى با شما به نزاع نمى پرداخت، بخدا سوگند اگر از من بپرسند نمى دانم چه بگويم؟ آيا چنين پندار برم كه اين قوم نسبت ب آنچه كه در آنند از شما شايسته ترند؟ اگر چنين گويم پس بچه جهت رسول خداصلىاللهعليهوآله
در بازگشت از حجّة الوداع شما را نصب نمود و فرمود:
«اى مردم هر كه من مولاى اويم پس على مولاى اوست». و اگر شما از آنان نسبت بدان چه كه در آنند شايسته ترى پس براى چه ولايت آنها را بپذيريم؟ امير المؤمنينعليهالسلام
فرمود: اى عبد الرّحمن همانا خداى متعال پيامبر خود:
را به نزد خود برد و من در آن روز نسبت بمردم از شايستگى خود باين لباسم شايسته تر بودم، و همانا از جانب پيامبر خداصلىاللهعليهوآله
بمن سفارشى شده بود كه اگر مرا مسخّر خود نموديد، بخاطر اطاعت از خدا اقرار كنم و بپذيرم. و همانا نخستين چيزى كه پس از آن حضرت (يا پس از غصب خلافت) از حقّمان كاسته و ضايع شد و ابطال حقّ ما در خمس بود، و پس چون كار ما سست گشت چوپانى چند از قريش در ما طمع ورزيدند. و همانا مرا حقّى بر مردم است كه اگر بدون درخواست و درگيرى بمن بازگردانند مى پذيرم و بانجامش برخيزم و آن تا مدّت معلومى ادامه خواهد يافت، و من بسان مردى هستم كه از مردم در مدّت معيّنى طلبى دارد، اگر در پرداخت مال او تسريع كنند آن را بگيرد و سپاسشان گويد؛ و اگر به تأ خير اندازند بالا خره آن را مى ستاند بدون اينكه ديگر مورد سپاس قرار گيرند، و مانند مردى باشم كه راه سهولت و نرمى را پيش گيرد امّا در نظر مردم بسان حيوان چموشى جلوه مى كند.
جز اين نيست كه هميشه حقّ از اين راه شناخته مى شود كه طرفداران اندكى از مردم دارد، پس هر گاه سكوت كردم از من صرف نظر كنيد، كه اگر مطلبى پيش آيد كه نيازمند پاسخ باشيد شما را هدايت خواهم كرد، پس تا آنگاه كه من دست مى دارم شما نيز دست از من بداريد. عبد الرّحمن گفت: اى امير مؤمنان بجان خودت سوگند كه شما همان طور كه پيشينيان گفته اند:
«بجانت سوگند كه هر كس را خواب بود بيدار نمودى، و بگوش هر كس كه گوشى شنوا داشت رسانيدى».
۳- ابو عبيده گويد:
نابغه جعدى از جمله كسانى است كه در دوران جاهليّت خدا پرست بودند، وى شرابخوارى و مستى را زشت مى شمرد، و از بت پرستى و قمار بازى دورى مى جست، و سخنى اين چنين در جاهليّت گفته است:
«سپاس خدائى راست كه او را انبازى نيست، هر كس اين را نگويد بخودش ستم كرده است». وى هميشه از دين ابراهيمعليهالسلام
و روش پاك و خالصانه و عادلانه او ياد مى نمود، و روزه مى گرفت، و آمرزش مى طلبيد، و از كارهاى لغو و بيهوده اى كه اهل جاهليّت مى كردند جدّا پرهيز داشت، او حضور رسول خداصلىاللهعليهوآله
رسيد و گفت: «خدمت رسول خدا رسيدم آنگاه كه هدايت آورد، و كتابى را مى خواند كه همچون كهكشان گسترده و نورانى بود». «بحدّى مجاهده كردم كه من و همراهانم، احساس نمى كرديم كه ستاره سهيل كى طلوع و غروب مى كند». «و رو به تقوا آوردم و از هيچ كافرى هراس نكردم، و هميشه ديگران را از آتش دوزخ ميهراساندم». و ابو عبيده گويد: نابغه اعتقاد به علىعليهالسلام
داشت، و پس از وفات رسول خداصلىاللهعليهوآله
در جنگ صفّين با امير المؤمنينعليهالسلام
شركت نمود. پس در يك شب بسيار سخت پياده شد و مى گفت:
«تمامى اهل كوه و بصره و مردم عراق مى دانند، كه علىعليهالسلام
بزرگمرد نجيب آنجاست». «او سرورى بزرگوار و سپيد روى و درخشان چهره است، و مهر و صداق مادر او وى را بر ديگر زنان برترى و فزونى بخشيده بود».
«او گرامى ترين كسانى است كه كمر بميان بسته اند، (اى على) اين گروه بتو ستم نموده و هرگز هشيار نگشته اند». «شما را پيشدستى و آنان را نيز پيشدستى و سبقتى است، و اين مطلب را همه اين ياران مى دانند».
«شما براه هدايت پيش رانديد، و آنها هم پيش راندند براهى كه پايان آن به بدست آوردن عراق نمى انجامد». «در ميان ملّتى كه عادت آن نفاق و دوروئى است»
۴- حسين يا حسن بن عطيّه» گويد:
امام صادقعليهالسلام
فرمود: كرامتهاى اخلاقى ده چيز است، و اگر بتوانى همه آنها را دارا باشى پس چنان باش، زيرا كه گاهى اين امور در مرد هست و در فرزندش نيست، و گاه در فرزند هست و در پدرش نيست، و گاه در بنده وجود دارد و در آزاده نيست. عرض شد: اى پسر رسول خدا آنها كدام است؟ فرمود: راستگوئى، صداقت در شجاعت و دلاورى (در جنگ و جهاد)، باز گرداندن امانت، پيوند با خويشان، دعوت ميهمان، طعام دادن به سائل، مقابله به نيكى در برابر كارهاى خوب ديگران، دفاع از حقّ و حرمت همسايه، دفاع از حقّ و حرمت دوست، و بالاترين همه آنها حيا و شرم است.
۵- ابو امامة گويد:
رسول خداصلىاللهعليهوآله
فرمود: شش چيز است كه هر كس به يكى از آنها عمل كند، در روز قيامت از وى دفاع كند تا او را به بهشت داخل سازد، گويد: اى پروردگار من اين شخص در دنيا به من عمل مى كرده است:
نماز، زكات، حجّ، روزه، ردّ امانت، و پيوند با خويشان.
۶- مسعدة بن زياد گويد:
از امام صادقعليهالسلام
شنيدم كه از تفسير اين آيه:
«پس خداى را حجّت رساست» از آن حضرت پرسش شد، فرمود: خداى متعال در روز قيامت به بنده گويد: بنده من آيا مى دانستى؟ پس اگر گويد: آرى، باو مى فرمايد: پس چرا بدان چه مى دانستى عمل نكردى؟ و اگر گويد: نمى دانستم و جاهل بودم، باو مى فرمايد: چرا نياموختى تا عمل كنى؟ پس او را محكوم نمايد، و اين است حجّت رسا.