مجلس سى و سوّم : شنبه ۲۱ ماه رمضان المبارك ۴۰۹
۱- حفص بن غياث گويد:
امام صادقعليهالسلام
فرمود: هر گاه يكى از شما اراده كند و بخواهد كه چيزى از خداوند درخواست نكند جز اينكه باو ببخشد بايد كه از تمامى مردمان نااميد گردد، و اميدى جز بخدا- عزّ و جلّ- نبندد، پس چون خداوند چنين حالتى را از دل بنده بداند آن بنده چيزى نخواهد مگر اينكه خداوند باو ببخشد. پس بحساب خودتان برسيد پيش از آنكه بحسابتان برسند، كه در قيامت پنجاه موقف است كه هر موقفى گوئى باندازه هزار سال بحساب شماست.
سپس حضرت اين آيه را خواند: «در روزى كه مقدار آن پنجاه هزار سال است»)
۲- ابو الصّلت هروى از حضرت رضا از پدران بزرگوارش از امير المؤمنين علىّ بن ابى طالبعليهمالسلام
از رسول خداصلىاللهعليهوآله
روايت نموده كه آن حضرت فرمود: ايمان عبارت است از:
گفتارى كه بر زبان رانده شود، (شهادتين و اقرار بولايت امامانعليهمالسلام
) و عملى كه (با اعضاء و جوارح) صورت بندد، و شناخت خردها (كه حقيقت را دريابند).
ابو الصّلت گويد:
اين حديث را در مجلس احمد بن حنبل بازگو نمودم، احمد بمن گفت: اى ابا الصّلت اگر اين سند (كه حاوى اين نامهاى گرامى است) بر ديوانگان خوانده شود همانا بهوش و سر عقل آيند.
۳- قبيصة بن جابر اسدى گويد:
مردى حضور امير المؤمنين علىّ بن ابى طالب بپاخاست و راجع بايمان از آن حضرت پرسش نمود حضرت بخطابه برخاست و فرمود: سپاس خدائى راست كه قانون اسلام را بنيان نهاد و راه ورود ب آبشخورهاى آن را براى واردين آسان ساخت، و پايه هايش را در برابر متجاوز ب آن استحكام بخشيد، و آن را مايه عزّت آن كس قرار داد كه بدان مهرور زد، و صلح و سلامتى آن كس كه بدان درآيد، و هدايت آن كس كه از آن پيروى كند، و زيور آن كس كه خود را بدان آرايد، و نگاهدارنده آن كس كه بدان پناه برد، و رشته آن كس كه بدان چنگ زند، و برهان آن كس كه بدان سخن گويد، و نور آن كس كه از آن روشنى جويد، و گواه آن كس كه بدان بستيزه برخيزد، و پيروزى آن كس كه بدان احتجاج و استدلال كند، و دانش آن كس كه فرايش گيرد، و سخن آن كس كه بازگويش كند، و حكم آن كس كه بدان بستيزه برخيزد، و پيروزى آن كس كه بدان احتجاج تجربه آموزد، و عقل خالص آن كس كه دقّت و انديشه كند، و فهم آن كس كه كنجكاوى نمايد، و يقين آن كس كه بيانديشد، و بينش آن كس كه تصميم گيرد، و نشانه آن كس كه باريك بينى كند، و عبارت آن كس كه پند پذيرد، و نجات آن كس كه باور كند، و دوستى خدا براى آن كس كه باصلاح پردازد، و تقرّب و نزديكى آن كس كه مواظبت نمايد، و اعتماد و پشتيبان كسى كه توكّل كند، و آسايش آن كس كه كار خود را بخدا واگذارد، و سپر آن كس كه صبر را پيشه سازد.
حقّ راهش، و هدايت صفتش، و كار نيك ويژگى آن است، بنا بر اين برنامه اش روشن، و مناره اش بلند (يا تابان)، و چراغهايش پر نور، و هدفش بلند، و مسير و مسابقه اش كوتاه، و اسبان مسابقه اش جمع و آماده، و جايزه اش رشك مسابقه گران، و مسابقه گرانش كريم و بزرگوارند. تصديق برنامه اش، و كارهاى شايسته مناره اش، و فقه چراغهايش، و مرگ پايان و هدفش، و دنيا تمرينگاه مسابقه اش و قيامت روز دريافت پاداشش و بهشت جايزه اش، و دوزخ كيفرش، و پرهيزكارى ساز و برگش، و نيكوكاران سواران آنند.
پس بايمان بر اعمال نيك راه برده شود، و با اعمال نيك فقه رونق گيرد، و با فقه از مرگ هراس پيدا شود، و با مرگ دنيا پايان پذيرد [و با گذار دنيا بقيامت رسد]و با قيامت بهشت براى پرهيزكاران نزديك، و دوزخ براى گمراهان پديدار گرديده شود.
پس ايمان بر چهار پايه استوار است: صبر، و يقين، و عدل، و جهاد. و صبر چهار شعبه دارد: شوق، و هراس، و زهادت، و انتظار، هلا، هر كه به بهشت مشتاق باشد دل به شهوات ندهد، و هر كه از آتش بهراسد از كارهاى ناروا روى گرداند، و هر كس در دنيا زهد پيشه كند مصيبتها بر او آسان نمايد، و هر كس مراقب و منتظر مرگ باشد بكارهاى خير بشتابد. و يقين چهار شعبه دارد: باريك بينى، و درك حقايق، و اندرز گرفتن از عبرتها، و روش پيشينيان. پس هر كه در امور دقيق بينا شود حقيقت شناس گردد، و هر كه بحقايق رسد [ عبرت شناس شود، و هر كه عبرت شناس باشد با سنّت آشنا شود] و هر كه سنّت را بشناسد گويا كه با پيشينيان بوده است.
و عدل چهار شعبه دارد: و تيزفهمى (يا ژرف فهمى). و دانش بسيار، و شكوفه حكم (و داورى)، و بوستان حلم و بردبارى. پس هر كه بفهمد مجملات علوم را تفسير كند، و هر كه عالم شود راهها و قوانين حكم را بشناسد، و هر كه راهها و قوانين حكم را بشناسد گمراه نگردد، و هر كه بردبارى كند در كارهايش زياده روى نورزد و در ميان مردم خوشنام و ستوده زيد.
و جهاد چهار شعبه دارد: امر بمعروف، و نهى از منكر، و پايدارى در جبهه ها، و كينه توزى با فاسقان. پس هر كه امر بمعروف كند پشت مؤمن را محكم ساخته، و هر كه نهى از منكر كند بينى كافر را بخاك ماليده، و هر كه در
جبهه ها پايدارى كند به عهد و وظيفه خود عمل نموده، و هر كه با فاسقان كينه توزد براى خدا خشم گرفته، و هر كه براى خدا خشم بگيرد حقيقتا مؤمن است.
پس اينست ايمان و پايه هاى آن. سائل عرضكرد اى امير مؤمنان راستى كه هدايت و ارشاد نمودى، خداوند از جانب دين و بخاطر آن بشما جزاى خير دهد.
۴- ابو عبيده حذّاء گويد:
از امام باقرعليهالسلام
شنيدم كه مى فرمود: رسول خداصلىاللهعليهوآله
فرموده است: سريعترين خوبيها از نظر پاداش، نيكوئى نمودن، و سريعترين بديها از نظر كيفر ستم نمودن است. و همين عيب براى آدمى بس كه عيبى را در مردم ببيند كه از ديدن همان عيب در وجود خود نابيناست، و مردم را بچيزى سرزنش كند كه خودش توان ترك آن را ندارد، و بچيزى كه هيچ سودى برايش ندارى همنشين خود را بيازارد.
۵- عمر بن يزيد گويد:
امام صادقعليهالسلام
فرمود: چون رسول خداصلىاللهعليهوآله
در ميان سرزمين قديد (بر وزن زبير نام جايى در نزديكى مكّه است) فرود آمد به
علىّ بن ابى طالبعليهالسلام
فرمود: اى على، من از خدا- عزّ و جلّ- خواسته ام كه بين من و تو دوستى برقرار سازد، و ساخت. و از او خواستم كه ميان من و تو برادرى افكند، و افكند، و از او خواستم كه تو را وصىّ و جانشين من قرار دهد، و داد.
مردى از آن قوم گفت: بخدا سوگند يك صاع (پيمانه اى است نزديك يك من) خرما در مشكى پوسيده بهتر از آن چيزى است كه محمّد از پروردگار خود خواسته است! چرا ملك و سلطنتى درخواست نكرده كه او را بر دشمنش يارى دهد، يا گنجى كه بدان سبب بر فقر و تهيدستى خود چيره گردد؟! پس خداى متعال اين آيه را فرستاد: «گويا تو پاره اى از آنچه را كه بتو وحى شده ناديده مى گيرى يا سينه ات به تنگ مى آيد از اينكه مى گويند: چرا گنجى بر او فرود نيامده يا فرشته اى در كنار او نيامده است؟ جز اين نيست كه تو تنها بيم دهنده اى، و خداوند بر هر چيزى وكيل است» هود:۱۲.
۶- ابو حمزه ثمالى گويد:
مردى كه در هنگام سخنرانى عبد الملك بن مروان براى مردم در مكّه حضور داشته براى من گفت: چون عبد الملك در ميان سخنرانى خود به پند دادن و اندرز گفتن لب گشود، مردى برخاست و گفت:
آهسته، درنگ كن، شما دستور مى دهيد ولى خود بكار نمى بنديد، و نهى مى كنيد ولى خود دست باز نمى داريد، و پند مى دهيد و خود پند نمى پذيريد، آيا با اين حال از روش شما پيروى كنيم، يا اينكه فرمانتان را گردن نهيم؟! پس اگر گوئيد: از روش ما پيروى كنيد، چگونه ما از روش ظالمان پيروى نمائيم؟ و چه دليلى بر پيروى از مجرمانى كه مال خدا را دست بدست ميان خود گردانده، و بندگان خدا را بزير يوغ بندگى خود كشيده اند، وجود دارد؟
و اگر گوئيد: به فرمان ما گردن نهيد، و پند ما را بپذيريد، چگونه ممكن است ديگرى را پند دهد كسى كه با خودش مكر و خيانت مى ورزد؟ يا چگونه واجب است اطاعت آن كس كه عدالتى براى او ثابت نگشته است؟ و اگر گوئيد: حكمت را هر كجا يافتيد برگيريد، و پند را از هر كس شنيديد بپذيريد؛ شايد در ميان ما كسى كه زبانش به انواع پندها گوياتر، و به وجوه لغات آشناتر بوده، وجود داشته باشد، پس از اين مقام كنار رويد، و قفلهايش را بگشائيد، و راهش را باز كنيد، تا آنان كه (لايق و شايسته اين كارند و) شما در شهرها پراكنده و تبعيدشان نموده، و از مسكن و مأ واى خويش به هر وادى يى
در بدرشان ساخته ايد قدم پيش نهند و كار را بدست گيرند.
بخدا سوگند ما زمام امور خود را بدست شما نسپرديم، و شما را در ابدان و اموال و اديان خود حاكم نكرديم كه بروش جبّاران و زورگويان در آنها عمل كنيد، (حال ديگر چاره اى نداريم) جز اينكه صبر پيشه مى سازيم تا مدّت (حكومت شما) بسر آيد، و پايان كارتان فرا رسد، و دوران محنت تمام گردد، و هر گوينده اى از شما را روزى است كه وى را از آن گريزى نيست، و او را كتابى (نامه عملى) است كه ناچار آن را خواهد خواند، كتابى كه هيچ خرد و كلانى را فرو گذار نكرده و همه را بشمار آورده است «و بزودى آنان كه ستم كردند خواهند دانست كه بكدامين سرانجامى گرفتار آيند» شعراء: ۲۲۷.
راوى گويد: سپس يكتن از مأ موران ويرا دستگير كرد، و اين آخرين ديدار ما از آن مرد بود و ديگر ندانستيم حالش چه شد.
۷- علىّ بن محمّد هرمزانى از امام سجّاد از پدرش امام حسينعليهماالسلام
روايت كند كه آن حضرت فرمود:
چون فاطمه دخت پيامبر:
بيمار شد به علىعليهالسلام
وصيّت نمود كه امر او را كتمان، و خبرش را پوشيده دارد، و كسى را از بيمارى حضرتش آگاه نسازد، و آن حضرت چنين كرد. و خود حضرت
او را پرستارى مى كرد و اسماء و بنت عميس - رحمها اللّه - پنهانى چنان كه فاطمهعليهالسلام
وصيت نموده بود- آن حضرت را كمك كار بود. پس چون هنگام وفات آن حضرت فرا رسيد به امير المؤمنينعليهالسلام
وصيّت كرد كه شخصا كار او را بدست گيرد، و او را شبانه بخاك سپارد، و قبرش را ناپيدا سازد (با زمين يكسان كند كه جايش معلوم نباشد). پس امير المؤمنينعليهالسلام
خود اين كار را بعهده گرفته و حضرت را بخاك سپرد، و محلّ قبر او را ناپيدا ساخت. چون دست مبارك از خاك قبر برفشاند اندوه و غم بر دلش هجوم آورد، پس سيلاب اشك بر گونه اش جارى ساخت، و رو بجانب قبر رسول خداصلىاللهعليهوآله
گرداند و گفت:
«اى رسول خدا از من بر تو سلام باد، و سلام باد بر تو از جانب دخترت و حبيبه ات و نور ديده ات و زائرت و كسى كه در آرامگاه تو در ميان خاك خفته و آن كس كه خداوند زود رسيدن بتو را برايش برگزيده است. يا رسول اللّه صبرم در فراق دخت برگزيده ات كاسته شده، و تاب و توانم در فراق سرور زنان به سستى گرائيده جز اينكه در تأ سى من به سنّت تو و در اندوهى كه با جدائى تو بر من فرود آمد جاى صبر و بردبارى (بر عزاى فاطمه) باقى است، همانا من تو را در لحد
آرامگاهت نهادم پس از آنكه جان مقدّست بر روى سينه ام جارى گشت (هنگام جاندادن سرت بسينه من چسبيده بود)، و ترا بادست خود بزير خاك پنهان نمودم، و خودم شخصا امورت را بعهده گرفتم، آرى در كتاب خدا آيه اى است كه سبب مى شود مصيبت ها را با آغوش باز بپذيريم: «ما همه از آن خدائيم و همه بسوى او باز خواهيم گشت» بقرة: ۱۵۶. راستى كه امانت پس گرفته شد، و گروگان دريافت گشت، و زهرا خيلى سريع از دستم ربوده شد. اى رسول خدا اكنون ديگرى چقدر اين آسمان نيلگون و زمين تيره و در نظرم زشت جلوه مى كند! امّا اندوهم هميشگى گشته، و شبم به بيدارى كشيده، اندوه هرگز از دلم رخت نبندد تا آنگاه كه خداوند همان سرايى را كه تو در آن مقيم گشته اى برايم برگزيند. غصّه اى دارم. بس دلخراش، و اندوهى دارم هيجان انگيز، چه زود ميان ما جدائى افتاد، من بخداوند شكوه مى برم.
و بزودى دختر تو از همدستى امّتت عليه من و غصب حقّ خودش بتو گزارش مى دهد، پس احوال را از او جويا شو، كه بسى غمهاى سوزانى كه در سينه داشت و راهى براى پخش آن نمى يافت، و بزودى بازگو خواهد نمود، و البتّه خداوند داورى مى كند و او بهترين داوران است.
اى رسول خدا بر تو درودى مى فرستم، درود وداع كننده اى كه نه خشمگين است و نه دلتنگ، بنا بر اين اگر باز گردم از روى ملامت و دلتنگى
نيست، و اگر بمانم از روى بدگمانى به وعده اى كه خداوند به صبر پيشگان داده نباشد، و البتّه كه صبر مباركتر و زيباتر است. و اگر بيم غلبه چيره شوندگان بر ما نبود (كه مرا سرزنش كنند يا قبر فاطمه را بشكافند) ماندن در نزد قبر تو را بر خود لازم مى نمودم، و در كنار آن به اعتكاف بسر ميبردم، و بر اين مصيبت بزرگ همچون مادرى فرزند از دست داده مى ناليدم. در برابر ديد خدا دخترت پنهانى بخاك سپرده گشته، و حقّش بزور ستانده مى شود، و آشكارا از ارث خود محروم مى گردد، و حال آنكه هنوز از عهد تو ديرى نپائيده و ياد تو فراموش نگشته است.
پس اى رسول خدا بسوى خداوند شكوه مى برم. و بهترين صبر صبر بر ماتم تو است، و صلوات و رحمت و بركات خداوند بر تو و بر او (فاطمه) باد».
۸- محمّد بن عطيّه گويد:
امام صادقعليهالسلام
فرمود: رسول خداصلىاللهعليهوآله
فرموده است: مرگ، كفّاره گناهان مؤمنان است.
۹- داود بن قاسم جعفرى -رحمهالله
- گويد:
از حضرت علىّ بن موسىعليهماالسلام
شنيدم كه مى فرمود: از جمله مطالبى كه امير المؤمنينعليهالسلام
به
كميل بن زياد فرموده اين است كه فرمود: كميل! برادر (واقعى) تو دين توست، پس هر طور كه مى خواهى از دين خود احتياط و محافظت بعمل آورد.