ترجمه امالى شيخ مفيد

ترجمه امالى شيخ مفيد0%

ترجمه امالى شيخ مفيد نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: حسين استاد ولى
گروه: متون حدیثی

ترجمه امالى شيخ مفيد

نویسنده: شيخ مفيد (رحمة الله عليه)
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: حسين استاد ولى
گروه:

مشاهدات: 19363
دانلود: 3771

توضیحات:

ترجمه امالى شيخ مفيد
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 47 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 19363 / دانلود: 3771
اندازه اندازه اندازه
ترجمه امالى شيخ مفيد

ترجمه امالى شيخ مفيد

نویسنده:
فارسی

مجلس سى و سوّم : شنبه ۲۱ ماه رمضان المبارك ۴۰۹

۱- حفص بن غياث گويد:

امام صادقعليه‌السلام فرمود: هر گاه يكى از شما اراده كند و بخواهد كه چيزى از خداوند درخواست نكند جز اينكه باو ببخشد بايد كه از تمامى مردمان نااميد گردد، و اميدى جز بخدا- عزّ و جلّ- نبندد، پس چون خداوند چنين حالتى را از دل بنده بداند آن بنده چيزى نخواهد مگر اينكه خداوند باو ببخشد. پس بحساب خودتان برسيد پيش از آنكه بحسابتان برسند، كه در قيامت پنجاه موقف است كه هر موقفى گوئى باندازه هزار سال بحساب شماست.

سپس حضرت اين آيه را خواند: «در روزى كه مقدار آن پنجاه هزار سال است»)

۲- ابو الصّلت هروى از حضرت رضا از پدران بزرگوارش از امير المؤمنين علىّ بن ابى طالبعليهم‌السلام از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله روايت نموده كه آن حضرت فرمود: ايمان عبارت است از:

گفتارى كه بر زبان رانده شود، (شهادتين و اقرار بولايت امامانعليهم‌السلام ) و عملى كه (با اعضاء و جوارح) صورت بندد، و شناخت خردها (كه حقيقت را دريابند).

ابو الصّلت گويد:

اين حديث را در مجلس احمد بن حنبل بازگو نمودم، احمد بمن گفت: اى ابا الصّلت اگر اين سند (كه حاوى اين نامهاى گرامى است) بر ديوانگان خوانده شود همانا بهوش و سر عقل آيند.

۳- قبيصة بن جابر اسدى گويد:

مردى حضور امير المؤمنين علىّ بن ابى طالب بپاخاست و راجع بايمان از آن حضرت پرسش نمود حضرت بخطابه برخاست و فرمود: سپاس خدائى راست كه قانون اسلام را بنيان نهاد و راه ورود ب آبشخورهاى آن را براى واردين آسان ساخت، و پايه هايش را در برابر متجاوز ب آن استحكام بخشيد، و آن را مايه عزّت آن كس قرار داد كه بدان مهرور زد، و صلح و سلامتى آن كس كه بدان درآيد، و هدايت آن كس كه از آن پيروى كند، و زيور آن كس كه خود را بدان آرايد، و نگاهدارنده آن كس كه بدان پناه برد، و رشته آن كس كه بدان چنگ زند، و برهان آن كس كه بدان سخن گويد، و نور آن كس كه از آن روشنى جويد، و گواه آن كس كه بدان بستيزه برخيزد، و پيروزى آن كس كه بدان احتجاج و استدلال كند، و دانش آن كس كه فرايش ‍ گيرد، و سخن آن كس كه بازگويش كند، و حكم آن كس كه بدان بستيزه برخيزد، و پيروزى آن كس كه بدان احتجاج تجربه آموزد، و عقل خالص آن كس كه دقّت و انديشه كند، و فهم آن كس كه كنجكاوى نمايد، و يقين آن كس كه بيانديشد، و بينش آن كس كه تصميم گيرد، و نشانه آن كس كه باريك بينى كند، و عبارت آن كس كه پند پذيرد، و نجات آن كس كه باور كند، و دوستى خدا براى آن كس كه باصلاح پردازد، و تقرّب و نزديكى آن كس كه مواظبت نمايد، و اعتماد و پشتيبان كسى كه توكّل كند، و آسايش آن كس كه كار خود را بخدا واگذارد، و سپر آن كس كه صبر را پيشه سازد.

حقّ راهش، و هدايت صفتش، و كار نيك ويژگى آن است، بنا بر اين برنامه اش روشن، و مناره اش بلند (يا تابان)، و چراغهايش پر نور، و هدفش ‍ بلند، و مسير و مسابقه اش كوتاه، و اسبان مسابقه اش جمع و آماده، و جايزه اش رشك مسابقه گران، و مسابقه گرانش كريم و بزرگوارند. تصديق برنامه اش، و كارهاى شايسته مناره اش، و فقه چراغهايش، و مرگ پايان و هدفش، و دنيا تمرينگاه مسابقه اش و قيامت روز دريافت پاداشش و بهشت جايزه اش، و دوزخ كيفرش، و پرهيزكارى ساز و برگش، و نيكوكاران سواران آنند.

پس بايمان بر اعمال نيك راه برده شود، و با اعمال نيك فقه رونق گيرد، و با فقه از مرگ هراس پيدا شود، و با مرگ دنيا پايان پذيرد [و با گذار دنيا بقيامت رسد]و با قيامت بهشت براى پرهيزكاران نزديك، و دوزخ براى گمراهان پديدار گرديده شود.

پس ايمان بر چهار پايه استوار است: صبر، و يقين، و عدل، و جهاد. و صبر چهار شعبه دارد: شوق، و هراس، و زهادت، و انتظار، هلا، هر كه به بهشت مشتاق باشد دل به شهوات ندهد، و هر كه از آتش بهراسد از كارهاى ناروا روى گرداند، و هر كس در دنيا زهد پيشه كند مصيبتها بر او آسان نمايد، و هر كس مراقب و منتظر مرگ باشد بكارهاى خير بشتابد. و يقين چهار شعبه دارد: باريك بينى، و درك حقايق، و اندرز گرفتن از عبرتها، و روش پيشينيان. پس هر كه در امور دقيق بينا شود حقيقت شناس گردد، و هر كه بحقايق رسد [ عبرت شناس شود، و هر كه عبرت شناس باشد با سنّت آشنا شود] و هر كه سنّت را بشناسد گويا كه با پيشينيان بوده است.

و عدل چهار شعبه دارد: و تيزفهمى (يا ژرف فهمى). و دانش بسيار، و شكوفه حكم (و داورى)، و بوستان حلم و بردبارى. پس هر كه بفهمد مجملات علوم را تفسير كند، و هر كه عالم شود راهها و قوانين حكم را بشناسد، و هر كه راهها و قوانين حكم را بشناسد گمراه نگردد، و هر كه بردبارى كند در كارهايش زياده روى نورزد و در ميان مردم خوشنام و ستوده زيد.

و جهاد چهار شعبه دارد: امر بمعروف، و نهى از منكر، و پايدارى در جبهه ها، و كينه توزى با فاسقان. پس هر كه امر بمعروف كند پشت مؤمن را محكم ساخته، و هر كه نهى از منكر كند بينى كافر را بخاك ماليده، و هر كه در

جبهه ها پايدارى كند به عهد و وظيفه خود عمل نموده، و هر كه با فاسقان كينه توزد براى خدا خشم گرفته، و هر كه براى خدا خشم بگيرد حقيقتا مؤمن است.

پس اينست ايمان و پايه هاى آن. سائل عرضكرد اى امير مؤمنان راستى كه هدايت و ارشاد نمودى، خداوند از جانب دين و بخاطر آن بشما جزاى خير دهد.

۴- ابو عبيده حذّاء گويد:

از امام باقرعليه‌السلام شنيدم كه مى فرمود: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده است: سريعترين خوبيها از نظر پاداش، نيكوئى نمودن، و سريعترين بديها از نظر كيفر ستم نمودن است. و همين عيب براى آدمى بس كه عيبى را در مردم ببيند كه از ديدن همان عيب در وجود خود نابيناست، و مردم را بچيزى سرزنش كند كه خودش توان ترك آن را ندارد، و بچيزى كه هيچ سودى برايش ندارى همنشين خود را بيازارد.

۵- عمر بن يزيد گويد:

امام صادقعليه‌السلام فرمود: چون رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله در ميان سرزمين قديد (بر وزن زبير نام جايى در نزديكى مكّه است) فرود آمد به

علىّ بن ابى طالبعليه‌السلام فرمود: اى على، من از خدا- عزّ و جلّ- خواسته ام كه بين من و تو دوستى برقرار سازد، و ساخت. و از او خواستم كه ميان من و تو برادرى افكند، و افكند، و از او خواستم كه تو را وصىّ و جانشين من قرار دهد، و داد.

مردى از آن قوم گفت: بخدا سوگند يك صاع (پيمانه اى است نزديك يك من) خرما در مشكى پوسيده بهتر از آن چيزى است كه محمّد از پروردگار خود خواسته است! چرا ملك و سلطنتى درخواست نكرده كه او را بر دشمنش يارى دهد، يا گنجى كه بدان سبب بر فقر و تهيدستى خود چيره گردد؟! پس خداى متعال اين آيه را فرستاد: «گويا تو پاره اى از آنچه را كه بتو وحى شده ناديده مى گيرى يا سينه ات به تنگ مى آيد از اينكه مى گويند: چرا گنجى بر او فرود نيامده يا فرشته اى در كنار او نيامده است؟ جز اين نيست كه تو تنها بيم دهنده اى، و خداوند بر هر چيزى وكيل است» هود:۱۲.

۶- ابو حمزه ثمالى گويد:

مردى كه در هنگام سخنرانى عبد الملك بن مروان براى مردم در مكّه حضور داشته براى من گفت: چون عبد الملك در ميان سخنرانى خود به پند دادن و اندرز گفتن لب گشود، مردى برخاست و گفت:

آهسته، درنگ كن، شما دستور مى دهيد ولى خود بكار نمى بنديد، و نهى مى كنيد ولى خود دست باز نمى داريد، و پند مى دهيد و خود پند نمى پذيريد، آيا با اين حال از روش شما پيروى كنيم، يا اينكه فرمانتان را گردن نهيم؟! پس اگر گوئيد: از روش ما پيروى كنيد، چگونه ما از روش ‍ ظالمان پيروى نمائيم؟ و چه دليلى بر پيروى از مجرمانى كه مال خدا را دست بدست ميان خود گردانده، و بندگان خدا را بزير يوغ بندگى خود كشيده اند، وجود دارد؟

و اگر گوئيد: به فرمان ما گردن نهيد، و پند ما را بپذيريد، چگونه ممكن است ديگرى را پند دهد كسى كه با خودش مكر و خيانت مى ورزد؟ يا چگونه واجب است اطاعت آن كس كه عدالتى براى او ثابت نگشته است؟ و اگر گوئيد: حكمت را هر كجا يافتيد برگيريد، و پند را از هر كس شنيديد بپذيريد؛ شايد در ميان ما كسى كه زبانش به انواع پندها گوياتر، و به وجوه لغات آشناتر بوده، وجود داشته باشد، پس از اين مقام كنار رويد، و قفلهايش را بگشائيد، و راهش را باز كنيد، تا آنان كه (لايق و شايسته اين كارند و) شما در شهرها پراكنده و تبعيدشان نموده، و از مسكن و مأ واى خويش به هر وادى يى

در بدرشان ساخته ايد قدم پيش نهند و كار را بدست گيرند.

بخدا سوگند ما زمام امور خود را بدست شما نسپرديم، و شما را در ابدان و اموال و اديان خود حاكم نكرديم كه بروش جبّاران و زورگويان در آنها عمل كنيد، (حال ديگر چاره اى نداريم) جز اينكه صبر پيشه مى سازيم تا مدّت (حكومت شما) بسر آيد، و پايان كارتان فرا رسد، و دوران محنت تمام گردد، و هر گوينده اى از شما را روزى است كه وى را از آن گريزى نيست، و او را كتابى (نامه عملى) است كه ناچار آن را خواهد خواند، كتابى كه هيچ خرد و كلانى را فرو گذار نكرده و همه را بشمار آورده است «و بزودى آنان كه ستم كردند خواهند دانست كه بكدامين سرانجامى گرفتار آيند» شعراء: ۲۲۷.

راوى گويد: سپس يكتن از مأ موران ويرا دستگير كرد، و اين آخرين ديدار ما از آن مرد بود و ديگر ندانستيم حالش چه شد.

۷- علىّ بن محمّد هرمزانى از امام سجّاد از پدرش امام حسينعليهما‌السلام روايت كند كه آن حضرت فرمود:

چون فاطمه دخت پيامبر: بيمار شد به علىعليه‌السلام وصيّت نمود كه امر او را كتمان، و خبرش را پوشيده دارد، و كسى را از بيمارى حضرتش آگاه نسازد، و آن حضرت چنين كرد. و خود حضرت

او را پرستارى مى كرد و اسماء و بنت عميس - رحمها اللّه - پنهانى چنان كه فاطمهعليه‌السلام وصيت نموده بود- آن حضرت را كمك كار بود. پس چون هنگام وفات آن حضرت فرا رسيد به امير المؤمنينعليه‌السلام وصيّت كرد كه شخصا كار او را بدست گيرد، و او را شبانه بخاك سپارد، و قبرش را ناپيدا سازد (با زمين يكسان كند كه جايش معلوم نباشد). پس امير المؤمنينعليه‌السلام خود اين كار را بعهده گرفته و حضرت را بخاك سپرد، و محلّ قبر او را ناپيدا ساخت. چون دست مبارك از خاك قبر برفشاند اندوه و غم بر دلش هجوم آورد، پس سيلاب اشك بر گونه اش جارى ساخت، و رو بجانب قبر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله گرداند و گفت:

«اى رسول خدا از من بر تو سلام باد، و سلام باد بر تو از جانب دخترت و حبيبه ات و نور ديده ات و زائرت و كسى كه در آرامگاه تو در ميان خاك خفته و آن كس كه خداوند زود رسيدن بتو را برايش برگزيده است. يا رسول اللّه صبرم در فراق دخت برگزيده ات كاسته شده، و تاب و توانم در فراق سرور زنان به سستى گرائيده جز اينكه در تأ سى من به سنّت تو و در اندوهى كه با جدائى تو بر من فرود آمد جاى صبر و بردبارى (بر عزاى فاطمه) باقى است، همانا من تو را در لحد

آرامگاهت نهادم پس از آنكه جان مقدّست بر روى سينه ام جارى گشت (هنگام جاندادن سرت بسينه من چسبيده بود)، و ترا بادست خود بزير خاك پنهان نمودم، و خودم شخصا امورت را بعهده گرفتم، آرى در كتاب خدا آيه اى است كه سبب مى شود مصيبت ها را با آغوش باز بپذيريم: «ما همه از آن خدائيم و همه بسوى او باز خواهيم گشت» بقرة: ۱۵۶. راستى كه امانت پس گرفته شد، و گروگان دريافت گشت، و زهرا خيلى سريع از دستم ربوده شد. اى رسول خدا اكنون ديگرى چقدر اين آسمان نيلگون و زمين تيره و در نظرم زشت جلوه مى كند! امّا اندوهم هميشگى گشته، و شبم به بيدارى كشيده، اندوه هرگز از دلم رخت نبندد تا آنگاه كه خداوند همان سرايى را كه تو در آن مقيم گشته اى برايم برگزيند. غصّه اى دارم. بس ‍ دلخراش، و اندوهى دارم هيجان انگيز، چه زود ميان ما جدائى افتاد، من بخداوند شكوه مى برم.

و بزودى دختر تو از همدستى امّتت عليه من و غصب حقّ خودش بتو گزارش مى دهد، پس احوال را از او جويا شو، كه بسى غمهاى سوزانى كه در سينه داشت و راهى براى پخش آن نمى يافت، و بزودى بازگو خواهد نمود، و البتّه خداوند داورى مى كند و او بهترين داوران است.

اى رسول خدا بر تو درودى مى فرستم، درود وداع كننده اى كه نه خشمگين است و نه دلتنگ، بنا بر اين اگر باز گردم از روى ملامت و دلتنگى

نيست، و اگر بمانم از روى بدگمانى به وعده اى كه خداوند به صبر پيشگان داده نباشد، و البتّه كه صبر مباركتر و زيباتر است. و اگر بيم غلبه چيره شوندگان بر ما نبود (كه مرا سرزنش كنند يا قبر فاطمه را بشكافند) ماندن در نزد قبر تو را بر خود لازم مى نمودم، و در كنار آن به اعتكاف بسر ميبردم، و بر اين مصيبت بزرگ همچون مادرى فرزند از دست داده مى ناليدم. در برابر ديد خدا دخترت پنهانى بخاك سپرده گشته، و حقّش ‍ بزور ستانده مى شود، و آشكارا از ارث خود محروم مى گردد، و حال آنكه هنوز از عهد تو ديرى نپائيده و ياد تو فراموش نگشته است.

پس اى رسول خدا بسوى خداوند شكوه مى برم. و بهترين صبر صبر بر ماتم تو است، و صلوات و رحمت و بركات خداوند بر تو و بر او (فاطمه) باد».

۸- محمّد بن عطيّه گويد:

امام صادقعليه‌السلام فرمود: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده است: مرگ، كفّاره گناهان مؤمنان است.

۹- داود بن قاسم جعفرى -رحمه‌الله - گويد:

از حضرت علىّ بن موسىعليهما‌السلام شنيدم كه مى فرمود: از جمله مطالبى كه امير المؤمنينعليه‌السلام به

كميل بن زياد فرموده اين است كه فرمود: كميل! برادر (واقعى) تو دين توست، پس هر طور كه مى خواهى از دين خود احتياط و محافظت بعمل آورد.

مجلس سى و چهارم : شنبه ۲۶ شعبان ۴۱۰

۱- احمد بن عبد العزيز از امام صادقعليه‌السلام روايت كند كه امير المؤمنين علىّ بن ابى طالبعليه‌السلام فرمود:

هيچ عملى همراه با تقوا اندك بشمار نيايد، و چگونه اندك شمرده شود چيزى كه مورد قبول (خداوند) واقع مى گردد؟!

۲- سماعة بن مهران گويد:

امام صادقعليه‌السلام فرمود: از نشانه هاى يقين

آنست كه مردم را با بخشم آوردن خدا- عزّ و جلّ- خشنود نسازيد، و آنان را نسبت ب آنچه كه خداوند از فضل خودش (به آنان داده و) بشما نداده است مورد ملامت قرار ندهيد، زيرا كه روزى را حرض آزمند پيش نكشد، و خوش نداشتن ناخواه رد نكند. و اگر هر كدام از شما از روزيش بگريزد چنان كه از مرگ مى گريزد هر آينه روزيش باو مى رسد همچنان كه مرگ گريبانگير او مى شود.

۳- ابان بن عثمان گويد:

امام صادقعليه‌السلام فرمود: چون روز قيامت شود آواز دهنده اى از اندرون عرش ندا دهد: خليفه خداوند در زمينش كجاست؟ پس داود پيامبرعليه‌السلام برخيزد، از جانب خدا- عزّ و جلّ- ندا دهد: منظور ما تو نيستى هر چند كه خليفه خداوند بوده اى. بار دوّم ندا رسد: خليفه خداوند در زمينش ‍ كجاست؟ پس امير المؤ منين علىّ بن ابى طالبعليه‌السلام برمى خيزد، از جانب خدا- عزّ و جلّ- ندا مى رسد: اى آفريدگان، اين علىّ بن ابى طالب خليفه خدا در زمين او، و حجّتش بر بندگان او است، پس هر كه در دنيا بريسمان (ولايت) او آويخته امروز نيز بريسمان او بياويزد تا از نور او روشنى گيرد، و بدنبال او به درجات بلند بهشتى راه يابد.

حضرت فرمود: پس مردمى چند كه در دنيا بريسمان (ولايت) او آويخته بودند برخاسته و بدنبال آن حضرت ببهشت روند. سپس از جانب خداوند- جلّ جلاله - ندا رسد: هان! هر كس در دنيا بدنبال پيشوائى راه افتاده (امروز نيز) بدنبال او بهر جا كه بخواهد و او را ببرد، راه بيفتد. اينجاست كه «پيشوايان از پيروان بيزارى جويند، و عذاب را ببينند و همه اسباب و وسائل از دسترسى آنان دور و بريده باشد، و پيروان گويند: اى كاش ما را بازگشتى بود (بدنيا) تا از آنان بيزارى مى جستيم همان گونه كه از ما بيزارى جستند، اين چنين خداوند اعمال - آنان را حسرت بر آنان بنماياند، و آنان از آتش دوزخ بيرون نخواهند شد».

۴- يونس بن عبد الوارث از پدرش نقل كند كه گفت:

در آن ميان كه ابن عبّاس بر منبر بصره براى ما سخنرانى مى كرد ناگهان رو بمردم نمود و گفت: اى امّت سرگردان در دين خود، هان بخدا سوگند اگر جلو مى انداختيد آن كس را كه خدا پيش انداخته، و عقب مى زديد آن كس ‍ را كه خدا عقب زده، و وراثت و ولايت را در همان جا كه خداوند قرارش ‍ داده مى نهاديد هرگز سهمى از آنچه كه خداوند مقرّر و واجب نموده كم نمى آمد (و هر كس بحق خود مى رسيد)، و هيچ دوست خدائى فقير و تهيدست نمى گشت، و دو تن در باره حكم خدا اختلاف نمى كردند؛ پس ‍ بچشيد و بال آنچه را كه با كارهاى خود در باره اش تفريط و تقصير نموديد، «و بزودى آنان كه ستم كردند خواهند دانست كه بكدامين سرانجامى دچار خواهند گشت».

۵- حسن بن ظريف گويد:

از امام صادقعليه‌السلام شنيدم كه مى فرمود:

نديدم علىعليه‌السلام قضاوتى نموده باشد جز اينكه اصل و ريشه اى براى آن در سنّت يافتم. و علىعليه‌السلام مى فرمود: اگر دو مرد نزد من به مخاصمه حاضر شوند و ميان آنان داورى كنم، سپس سالهاى زيادى بمانند و دو باره راجع به همان منازعه نزد من آيند همانا ميان آن دو يك نوع داورى مى كنم، زيرا حكم و قضاوت هيچ گاه تبديل و تغيير نمى يابد.

۶- سعيد بن يّسار گويد:

از امام صادقعليه‌السلام شنيدم كه مى فرمود: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله بهنگام مرگ جوانى بر بالين وى حاضر شد، باو فرمود: بگو:

لا اله الا اللّه، پس چندين بار زبانش گرفت. حضرت به زنى كه بر بالين او نشسته بود فرمود: اين جوان مادر دارد؟ عرضكرد: آرى، منم مادرش. فرمود: تو بر او خشمگين و ناراضى هستى؟ عرضكرد: آرى، شش سال است كه با او سخن نگفته ام. حضرت باو فرمود: از وى راضى شو، عرضكرد: خداوند از او راضى باشد برضايت شما اى رسول خدا.

پس رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله ب آن جوان فرمود: بگو: لا اله الّا اللّه، و او گفت.

پيامبر: باو فرمود: چه مى بينى؟ گفت: مردى سياه چهره، زشت رو، با لباس چرك و بدبو، كه در اين لحظه نزديكم آمده و گلويم را گرفته مى فشارد. پيامبر: باو فرمود: بگو:

يا من يقبل اليسير، و يعفو عن الكثير، اقبل منّى اليسير، و اعف عنّى الكثير، انّك أ نت الغفور الرّحيم «اى كسى كه عمل اندك را مى پذيرى، و از گناهان فراوان در مى گذرى، عملى اندك را از من بپذير، و از گناهان فراوان من بگذر، همانا كه تو بخشنده و مهربانى».

پس جوان اين كلمات را گفت، پيامبر: باو فرمود: نگاه كن چه مى بينى؟ گفت: مردى را مى بينم سپيد چهره، زيبا رو، خوشبو، و خوش لباس كه نزديكم آمده، و آن مرد سياه را مى بينم كه از من رو گرداند و دور شد. حضرت فرمود: دعا را تكرار كن. او تكرار كرد، فرمود: چه مى بينى؟ گفت: ديگر آن مرد سياه را نمى بينم، و اين مرد سپيد را مى بينم كه نزديكم آمده است. سپس بر همين حالت جان سپرد.

۷- محمّد بن عمر بن على از پدرش از جدّش (امير المؤمنين)عليه‌السلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود:

چون آيه إِذا جاءَ نَصْرُ اللّهِ وَ الْفَتْحُ «آنگاه كه يارى خدا و فتح فرا رسد... » بر پيامبر: نازل شد بمن فرمود: اى على بتحقيق نصر خداوند و فتح فرا رسيده، پس هر گاه كه ديدى مردم دسته دسته در دين خدا وارد مى شوند (و ب آئين خداوندى مى گرايند) پس بحمد پروردگارت تسبيح كن و از او آمرزش بخواه كه خداوند پذيرنده توبه است.

اى على، خداوند جهاد را در فتنه اى كه پس از من رخ مى دهد بر مؤمنين واجب نموده چنان كه جهاد با مشركين را در ركاب من بر آنان واجب ساخته بود.

عرضكردم: اى رسول خدا، آن فتنه اى كه خداوند جهاد در باره آن را بر ما واجب نموده كدام است؟ فرمود: فتنه گروهى كه شهادت به لا إِلهَ إِلَّا اللّهُ و اينكه من رسول خدا هستم مى دهند با اين حال مخالف سنّت من و طعنه زننده در دين من هستند. عرضكردم: اى رسول خدا پس بچه جهت با آنان بجنگيم و حال آنكه شهادت به لا إِلهَ إِلَّا اللّهُ و رسالت الهى شما مى دهند؟ فرمود: بجهت پديد آوردن مسائل بى سابقه و بدعتگزارى در دين، و جداشدنشان از فرمان من، و حلال شمردن آنان ريختن خون عترت مرا. عرضكردم: اى رسول خدا، شما مرا بشهادت مژده فرموده بودى، از خدا بخواه كه براى من در اين باره شتاب ورزد. فرمود: آرى به تو مژده شهادت داده بودم، پس چگونه خواهى بود آن زمان كه اين از اين رنگين شود؟- و با دست اشاره بسر و ريش من نمود- عرضكردم: اى رسول خدا، حال كه چنين مژده اى بمن داده اى، ديگر جاى صبر نيست بلكه جاى مژدگانى و سپاس است. فرمود:

آرى، پس خود را براى خصومت و درگيرى آماده ساز، كه تو با امّت من مخاصمه خواهى نمود. عرضكردم: اى رسول خدا راه پيروزى (بر آنان) را بمن بنما، فرمود: چون گروهى را ديدى كه از هدايت بسوى گمراهى رو كرده اند پس با آنان بمخاصمه برخيز (كه پيروزى از آن توست)، زيرا كه هدايت از جانب خدا، و گمراهى از سوى شيطان است.

اى على، همانا هدايت، پيروى فرمان خداست نه پيروى از هواى نفس و دلخواه خود، و گويا با گروهى روبرو هستى كه قرآن را تأويل و توجيه نموده، و به شبهات (و مسائل قابل توجيه و چند پهلو) چنگ زده، و شراب را بنام آب انگور، و كمفروشى را با (اداى) زكات، و رشوه را بنام هديه و پيشكش ‍ حلال مى شمرند. و عرضكردم: اى رسول خدا بنا بر اين وقتى چنين كنند چگونه اند؟ آيا مرتدّ و برگشتگان از دين اند يا اهل فتنه و آزمايش؟ فرمود: آنان اهل فتنه اند، متحيّر و سرگردان در آن گردش كنند تا عدل گريبانگيرشان شود. عرضكردم: اى رسول خدا، عدل از جانب ما يا از سوى غير ما؟ فرمود: بلكه از جانب ما، خداوند (دين را) بدست ما گشوده، و بدست ما پايان بخشد، و بواسطه ما خداوند ميان دلها پس از شرك آورى مهر و دوستى انداخت، و بواسطه ما نيز ميان دلها پس از فتنه مهر و دوستى اندازد، عرضكردم: سپاس خدا را بدان چه كه از فضل خويش بما ارزانى داشته است.

۸- ابو الورد گويد:

از امام باقرعليه‌السلام شنيدم كه مى فرمود: چون روز قيامت شود خداوند تمام مردم از گذشتگان و آيندگان را عريان و پابرهنه در سرزمين واحدى گرد آورد، پس در راه محشر باز داشت مى شوند تا جايى كه عرق فراوانى بريزند و به نفس نفس افتند، و تا اندازه اى كه خدا بخواهد همين گونه مى مانند، و اين همان معناى گفتار خداى متعال است كه: «و نمى شنوى جز صدائى آهسته» طه: ۱۰۸.

سپس آواز دهنده اى از سوى عرش ندا دهد: پيامبر امّى كجاست؟ مردم همه گويند: بگوش همه رساندى، نامش را بگوى. پس ندا دهد: پيامبر رحمت محمّد بن عبد اللّه كجاست؟ رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله برخاسته و جلو مردم مى ايستد (يا پيش مى افتد و حركت مى كند) تا به حوضى كه طول آن بفاصله ميان ايله و صنعاء است مى رسد، بر سر آن حوض مى ايستد سپس ‍ صاحب (امام و پيشواى) شما را صدا مى زند، پس آن حضرت در جلو مردم كنار پيامبر: مى ايستد، سپس بمردم اجازه داده مى شود و همگى عبور مى كنند.

آن روز گروهى (بر آن حوض) وارد مى شوند و گروهى از ورود جلوگيرى مى شوند، پس چون رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله كسانى از دوستان ما اهل بيت را مشاهده مى كند كه بازداشته مى گردند، مى گريد و مى گويد: خداوندا شيعه على، خداوندا شيعه على. خداوند فرشته اى را سوى آن حضرت فرستد و گويد: اى محمّد چرا مى گريى؟ مى گويد: چگونه نگريم براى مردمى از شيعيان برادرم علىّ بن ابى طالب كه مى بينم بسوى دوزخيان برده شده، و از در آمدن بكنار حوض من ممنوع ميگردند؟! پس خدا- عزّ و جلّ- فرمايد: اى محمّد، من آنان را بتو بخشيدم:

و بخاطر تو از گناهانشان در گذشتم، و آنان را بتو و ب آن عدّه از فرزندانت كه دوست مى داشتند ملحق نمودم، و در دسته و گروه تو قرارشان دادم، و در حوض تو واردشان ساختم، و شفاعت تو را در باره آنان پذيرفتم، و تو را بدين كرامت گرامى داشتم.

آنگاه امام باقرعليه‌السلام فرمود: پس در آن روز چه بسيارند مردان و زنان گريانى كه چون اين را ببينند فرياد كنند: وا محمّدا. «اى محمّد بفريادرس». پس در آن روز هيچ كس كه ما را دوست داشته و بما مهر مى ورزيده نماند جز اينكه در حزب ما و با ماست، و در حوض ما وارد مى شود.

۹- جميل بن درّاج گويد:

امام صادقعليه‌السلام فرمود: بهترين شما سخاوتمندان شما هستند، و بدترين شما بخيلان شمايند. و از جمله كارهاى خوب و پسنديده نيكى به برادران، و كوشش در رفع نياز آنانست، و در اين كار بخاك ماليدن بينى شيطان، و دورى از آتش دوزخ، و داخل شدن در بهشت است.

جميل! اين حديث را به ياران حسابى و برگزيده ات بازگو كن، عرضكردم ياران حسابى من كيانند؟ فرمود: آنان كه بهنگام تنگدستى و توانگرى به برادران نيكى كنند. سپس فرمود: آگاه باش كه اين كار بر ثروتمند آسان است، و همانا خداوند آدم تنگدست را مدح و ستايش نموده آنجا كه فرموده: «و ديگران را بر خود مقدّم مى دارند هر چند كه خود بشدّت نيازمنداند، و هر كس بخل و تنگ نظرى نفس از وى باز داشته شده باشد پس چنين كسانى رستگارانند».