مجلس ششم: چهارشنبه ۱۹ شوّال ۴۰۴
۱- ابو حمزه ثمالى -رحمهالله
- گويد:
روزى امام زين العابدينعليهالسلام
به ياران خود فرمود: برادران من! شما را به خانه آخرت سفارش مى كنم نه به خانه دنيا، چرا كه خود بر دنيا حريص بوده و بدان چنگ آويخته ايد. مگر فرمايش عيسىعليهالسلام
به حواريّون به گوش شما نرسيده كه: دنيا بمنزله يك پل است، پس از آن عبور كنيد و به آبادانى آن سرگرم مشويد. و نيز فرموده: كداميك از شما بر روى موج دريا خانه مى سازد؟ خانه دنيا نيز چنين است، آن را قرارگاه خود ميگيريد.
۲- عبد الرّحمن بن ابى ليلى از حسين على بن ابى طالبعليهماالسلام
روايت كند كه رسول خداصلىاللهعليهوآله
فرموده است:
پيوسته با دوستى ما اهل بيت همراه باشيد، كه هر كس با دوستى ما با خدا روبرو شود به شفاعت ما داخل بهشت گردد. سوگند به آن كس كه جانم بدست قدرت اوست هيچ بنده اى از عمل خود بهره مند نشود مگر با شناخت حقّ ما.
۳- ابن ابى عمير از جمعى از راويان از امام صادقعليهالسلام
روايت كرده كه آن حضرت فرمود:
مروّت و جوانمردى بر دو گونه است: مروّت در حضر، و مروّت در سفر. مروّت در حضرت عبارت است از: تلاوت قرآن، حضور در مساجد، همنشينى با نيكان، و دقّت و باريك بينى در فقه. و مروّت در سفر عبارت است از: خوب خرج كردن، شوخى كردن بگونه اى كه نافرمانى خدا در آن نباشد، كمتر مخالفت كردن با رأ ى همراه، و بدگوئى نكردن از آنان بدان هنگام كه از هم جدا مى شويد.
۴- عبد الرّحمن بن ابى ليلى از امام حسينعليهالسلام
روايت كند كه رسول خداصلىاللهعليهوآله
به انس فرمود:
انس! سيّد و سرور عرب را بخوان كه نزد من بيايد، عرضكرد: يا رسول اللّه مگر شما سيّد و سرور عرب نيستيد؟ فرمود: من سرور فرزندان آدم هستم، و على سرور و سالار عرب است. انس على را بخواند، چون حضرت آمد پيامبر:
فرمود: انس! گروه انصار را بنزد من بخوان، چون خدمت رسول خداصلىاللهعليهوآله
رسيدند فرمود: گروه انصار اين على سرور و سالار عرب است، پس بپاس دوستى من دوستش داريد، و بخاطر گرامى بودن وى نزد من گراميش بداريد، كه آنچه بشما گفتم چيزى است كه جبرئيلعليهالسلام
مرا از جانب خدا بدان مأ مور ساخته است.
۵- ابو خالد كابلى گويد:
امام سجّادعليهالسلام
بمن فرمود: ابا خالد! براستى فتنه ها و آشوبهائى همچون پاره هاى شب تار (فتنه هائى كور كه منشأ و مقصد روشنى ندارد) بوقوع خواهد پيوست، كه جز آن كس كه خداوند از او عهد و پيمان گرفته احدى از آنها نجات نيابد. آنان چراغهاى هدايت و چشمه سارهاى دانش اند، خداوند از هر آشوب سياه و تاريكى نجاتشان بخشد. گويا صاحب شما (مهدى موعود) را مى بينم كه بر فراز شهر نجف پشت شهر كوفه بر آمده و خود را آشكار نموده و در ميان سيصد و اندى مرد كه جبرئيل از طرف راست و ميكائيل در سمت چپ و اسرافيل در پيش روى اويند، و پرچم رسول خداصلىاللهعليهوآله
را بدست گرفته و آن را گشوده است، آن پرچم را بر هيچ قومى فرود نياورد مگر اينكه خدا- عزّ و جلّ- آنان را هلاك گرداند.
۶- عبد اللّه بن عبّاس گويد:
در ايّام بيمارى رسول خداصلىاللهعليهوآله
كه به رحلت حضرتش انجاميد علىّ بن ابى طالب و عبّاس بن عبد المطّلب و فضل بن عبّاس بر آن حضرت داخل شدند و گفتند: يا رسول اللّه، مردان و زنان انصار در مسجد گرد آمده و همگى بر شما گريه مى كنند. فرمود: از براى چه مى گريند؟ گفتند: از مرگ شما، فرمود: دست خود را بمن دهيد (تا بكمك شما از جاى برخيزم). حضرت با پتوئى كه بخود پيچيده و دستمالى كه به سر مبارك بسته بود از منزل بيرون آمد تا بمسجد رفت و بر فراز منبر برآمد. حمد و ثناى الهى بجاى آورد، سپس فرمود: (امّا بعد، اى مردم، چرا از مرگ پيامبرتان نگرانيد و بنظرتان ناگوار است؟ مگر خبر مرگ من بشما نرسيده و نمى دانيد كه خودتان هم خواهيد مرد؟ اگر حتّى يكنفر پيش از من روزگارى دراز و مدام زيسته بود و سپس مرگش فرا رسيده بود من نيز در ميان شما از عمرى دراز و طولانى برخوردار مى بودم. آگاه باشيد كه من بزودى خواهم مرد و بديدار پروردگارم خواهم شتافت، و همانا در ميان شما چيزى بيادگار گذارده ام كه اگر بدان چنگ زنيد هرگز گمراه نگرديد، كه همان كتاب خداى متعال است كه در ميان شماست، و روز و شب آن را مى خوانيد. پس (در بدست آوردن جاه و مقام) بر يك ديگر پيشى نجوئيد، و نسبت به هم حسد نورزيد، و با هم به دشمنى و كينه توزى برنخيزيد، و همان گونه كه خداوند شما را امر فرموده با هم برادر باشيد. و همانا عترت خودم اهل بيتم را در ميان شما بيادگار گذارده ام، و شما را اكيدا بديشان سفارش مى كنم، و نيز شما را باين گروه انصار سفارش مى كنم، و شما رنج و زحمتى را كه اينان متحمّل شدند- و بر خدا و رسول او و مؤمنين پوشيده نيست - بخوبى مى دانيد، آيا شهرهاى خود را بر شما نگشوده و شما را بديار خود راه ندادند؟ و ثمره هاى زندگانى خويش را با شما قسمت ننمودند؟ آيا- با اينكه خودشان بشدّت نيازمند بودند- شما را بر خود مقدّم نداشتند؟ بنا بر اين هر كدام از شما زمامدار امرى كه سود و زيانى براى كسى داشته باشد شود بايد كه نيكى را از نيكان انصار بپذيرد، و از خطاى بدان آنها چشم پوشى و گذشت كند» و اين آخرين مجلسى بود كه پيامبر:
شركت نمود تا اينكه بديدار خداوند شتافت.
۷- عبيد اللّه بن احمد ربعى گويد:
ابن عبّاس در ميان سخنرانى خود براى مردم بصره رو ب آنان نموده گفت: اى امّتى كه در دين خود گيج و سرگردان شده ايد، توجّه كنيد، اگر آن كس را كه خدا مقدّم داشته بود پيش انداخته، و آن كس را كه خداوند واپس زده عقب مى رانديد، و وراثت و ولايت را در همان جايگاهى كه خداوند قرار داده مى نهاديد، هيچ نقصانى در تربيت آنچه خداوند مقرّر فرموده بود پديد نمى آمد (هيچ كس از حقّ خود محروم نمى ماند) و دوستى از دوستان خدا فقير و تهيدست نمى گشت، و دو نفر در حكم خدا با هم اختلاف نمى كردند، و هرگز افراد امّت در باره چيزى از كتاب خدا با هم درگير نمى شدند پس بچشيد و بال اين تفريط و كوتاهى خود را كه بدست خويش انجام داده ايد، «و بزودى آنان كه ستم كردند خواهند دانست كه بكدامين سرانجامى دچار خواهند شد».
۸- ربيع بن منذر از پدرش روايت كرده كه گفت:
از امام حسن مجتبىعليهالسلام
شنيدم كه مى فرمود: راستى كه ابو بكر و عمر تمام توجّه خود را در اين امر (خلافت) بكار بردند (و آن را از دست ما ربودند) و حال آنكه تمامى اختيارات آن از آن ما است. پس بدون دخالت دادن ما آن را بدست گرفتند و براى ما سهمى مانند سهم جدّه (كه در نظر ابى بكر بخلاف نص قرآن اصلا سهمى ندارد) قرار دادند. هان بخدا سوگند در آن روزى كه مردم شفاعت ما طلبند آنان شديدا درگير نجات خود از غم و اندوهى هستند كه آنان را احاطه كرده است.
۹- مروان بن عثمان گويد:
چون مردم با ابى بكر بيعت كردند، علىعليهالسلام
و زبير و مقداد داخل منزل حضرت فاطمهعليهالسلام
شدند و از بيرون آمدن خوددارى نمودند. عمر بن خطّاب گفت: خانه را بروى آنان آتش زنيد. در اين هنگام زبير شمشير بدست بيرون شد، ابو بكر گفت: اين سگ را بگيريد، مهاجمان باو حمله آوردند، پاى زبير لغزيد و بزمين خورد و شمشير از دستش افتاد، ابو بكر گفت: شمشير او را به سنگ بزنيد، و آن را به سنگ كوبيدند تا شكست.
علىّ بن ابى طالبعليهالسلام
از منزل بسوى دهات نجد بيرون شد و در راه با ثابت بن قيس بن شمّاس برخورد نمود. ثابت گفت: اى ابا الحسن چه شده؟ فرمود:
مى خواهند خانه ام را بر من آتش بزنند و ابو بكر بر فراز منبر نشسته و مشغول بيعت گرفتن از مردم است، و نه از اين حمله ها جلوگيرى مى كند و نه محكوم مى نمايد.
ثابت گفت: هرگز دست از تو برندارم تا در راه دفاع از تو كشته شوم.
پس با هم بمدينه باز گشتند، چون بمنزل رسيدند، ديدند فاطمهعليهالسلام
كنار درب ايستاده و خانه از مهاجمين خالى شده است و آن حضرت صدا مى زند: هرگز قومى را زشت برخوردتر از شما سراغ ندارم، شما پيكر رسول خداصلىاللهعليهوآله
را نزد ما رها ساخته و ميان خود مصمّم شديد كه حكومت را تنها از آن خود بداريد و ما را به امارات نگماريد، و هيچ از ما در اين باره نظر خواهى نكرديد، و بسر ما آورديد آنچه آورديد، و هيچ حقّى براى ما در نظر نگرفتيد!.
۱۰- عثمان بن عفّان گويد:
من آخرين نفر بودم كه از عمر بن خطّاب جدا شدم، من در حالى كه سر او بدامن فرزندش عبد اللّه بود بر او وارد شدم، عمر بسيار ملول و رنجور بنظر مى رسيد، و به پسرش گفت: گونه ام را بر زمين بگذار، و عبد اللّه اين كار را نكرد، عمر گفت: بى مادر! گونه ام را بزمين بگذار، عبد اللّه صورت او را بر زمين گذارد، و عمر پيوسته مى گفت: واى بر من، واى بر من اگر آمرزيده نشوم. و پيوسته اين سخن را تكرار مى كرد تا جان سپرد.
۱۱- جميل بن درّاج از امام صادقعليهالسلام
روايت كند كه رسول خداصلىاللهعليهوآله
فرموده است:
خوشا بحال آن كس كه شهوت و خوشى حاضر و آماده اى را بخاطر نويد ناديده اى ترك نمايد.
۱۲- زرارة بن اعين گويد:
امام باقرعليهالسلام
بمن فرمود: زراره! از كسانى كه در دين قياس روا دارند پرهيز كن، چون دانستن آنچه را كه بدان مكلّفند رها ساخته و خود را نسبت ب آنچه كه تكليفى بدان ندارند به رنج و زحمت افكنده اند.
آنان اخبار را تأويل مى كنند و بر خدا- عزّ و جلّ- دروغ مى بندند. گويا مردى از آنان را مى بينم (كه از شدّت گيجى و سردرگمى) از هر سو آوايش دهند از سوئى ديگر بدنبال آن رود. راستى كه آنان هم در زمين و هم در دين حيران و سرگردان
۱۳- ابن ابى عمير از گروهى از راويان از امام صادقعليهالسلام
روايت كند كه فرمود:
خداوند آنان را كه به قياس عمل مى كنند بلعنت خود گرفتار سازد، چه آنان سخن خدا و سنّت رسول او را دگرگون نموده، و راستگويان در دين خدا- عزّ و جلّ را متّهم ساخته اند.
۱۴- محمّد بن نضر بن قرواش گويد:
امام صادقعليهالسلام
فرمود: آدم ديندار انديشه مى كند و در نتيجه آرامش و وقار بر او غلبه مى نمايد، خضوع و دلشكستگى مى كند و به تواضع و فروتنى مى گرايد، قناعت مى ورزد پس بى نياز مى گردد و ب آنچه به وى داده شده خشنود مى شود، به عزلت و كناره گيرى رو كند و نتيجة از شرور همنوعان (يا از اندوههاى وارده) محفوظ مى ماند، و شهوات و بى بندوبارى را ترك گويد پس آزاد مى گردد، و پاى بند دنيا را از پاى خود واكند و در نتيجه از شرور آن احتراز جويد يا به سرخوشى و لذّتهاى واقعى آن دست يابد، و حسد را بدور اندازد پس دوستى او آشكار گردد، و هرگز ديگران را نترساند (احتمال ضررى از جانب او نمى رود تا موجب هراسى گردد) و نتيجه از احدى هم بيم نمى دارد، و نزد مردم مرتكب گناهى نمى شود پس از جانب آنان سالم بماند، همه چيز خود را مى بخشد پس به همه چيز دست مى يابد و كمال فضل را بيابد، و عافيت و سلامتى همه چيز را مى بيند بنا بر اين كارش به ندامت نكشد و از پشيمانى در امان باشد.
۱۵- ابو بصير گويد:
امام باقرعليهالسلام
فرمود: چون وفات رسول خداصلىاللهعليهوآله
فرا رسيد جبرئيلعليهالسلام
بر آن حضرت نازل شد و گفت: يا رسول اللّه، دوست دارى بدنيا باز گردى؟ فرمود: نه، من رسالت و پيام و پروردگار خويش را ابلاغ نموده و تكليف خود را بانجام رسانده ام. دوباره جبرئيل گفت: يا رسول اللّه، دوست دارى بدنيا باز گردى؟ فرمود: نه، بلكه مشتاق رسيدن به رفيق اعلى (بهشت برين) هستم. سپس پيامبر:
به مسلمانانى كه در اطراف حضرتش گرد آمده بودند فرمود: مردم! نه پيامبرى پس از من خواهد بود، و نه سنّتى پس از سنّت من.
پس هر كس دعوى پيامبرى كند و بدعتى گذارد، ادّعا و بدعت او در آتش خواهد بود، و هر كس چنين ادّعائى كند او را بكشيد، و او و هر كس كه از او پيروى كند همگى در دوزخ خواهند بود. اى مردم قصاص را زنده نگهدارى، و حقّ را زنده كنيد، و پراكنده نشويد، و براستى تسليم حقّ باشيد تا سالم بمانيد، «خداوند با قلم تقدير چنين نگاشته كه من و رسولانم هر آينه غلبه خواهيم كرد، براستى كه خداوند توانا و چيره است».
۱۶- محمّد بن هلال مذحجى به اسحاق فرزند امام صادقعليهالسلام
گفت:
پدرت بمن فرمود: هر گاه حاجتى پيدا كردى بامدادان بطلب آن بيرون شو، زيرا كه ارزاق و روزى ها پيش از طلوع آفتاب تقسيم مى گردد، و خداى متعال در ساعات نخستين روز براى اين امّت بركت نهاده است، و بامدادان صدقه پرداز كه هرگز تير بلاء و گرفتارى از صدقه در نگذرد از صدقه در نگذرد و به صاحب آن نرسد.