مجلس بيست و دوم : شنبه ۲۲ رمضان المبارك ۴۰۷
۱- عمرو بن سيف ازدى گويد:
امام صادقعليهالسلام
بمن فرمود: طلب روزى را از راه حلال آن از دست مده كه كمك توست بر دينت، و پاى شترت را ببند سپس توكّل كن.
۲- عبد اللّه بن ابى يعفور گويد:
امام صادقعليهالسلام
فرمود: سه دسته اند كه خداوند نمازشان را نپذيرد: بنده اى كه از نزد صاحبانش گريخته است تا زمانى كه برگردد و دست در دست آنان نهد. و مردى كه براى قومى امامت نماز كند و آنان وى را خوش ندارند. و زنى كه شب بخوابد و شوهرش بر او خشمناك باشد.
۳- حسين بن زيد از امام صادق از پدرش از جدّشعليهمالسلام
روايت كند كه رسول خداصلىاللهعليهوآله
فرمود:
چون مرا ب آسمان بالا بردند و به سدرة المنتهى (درختى است در آخرين مراتب بهشت كه دانش اوّلين و آخرين ب آنجا منتهى مى شود) رسيدم ندائى بمن رسيد كه: اى محمّد سفارش مرا به نيكى در باره على بپذير كه او سرور مسلمين، و پيشواى متّقين، و در قيامت پيشواى دست و پا و پيشانى سپيدانى است كه در غرفه هاى بهشتى آرميده اند.
۴- عمرو بن ميمون از امام صادق از پدرش از جدّشعليهمالسلام
روايت كند كه امير المؤمنين علىّ بن ابى طالبعليهالسلام
بر فراز منبر كوفه فرمود:
اى مردم، ده خصلت از رسول خداصلىاللهعليهوآله
بيادگار دارم كه نزد من از آنچه كه خورشيد بر آن مى تابد محبوبتر است:
رسول خداصلىاللهعليهوآله
بمن فرمود: اى على تو در دنيا و آخرت برادر منى، و روز قيامت در پيشگاه خداوند جبّار تو نزديكترين آفريدگان بمن هستى، و جايگاه تو در بهشت مقابل جايگاه من است همچنان كه منازل دوستان در راه خدا- عزّ و جلّ- در مقابل هم قرار دارد، و تو وارث منى، و تو پس از من در مورد وعده ها و كارهايم وصىّ من خواهى بود، و تو حافظ و سرپرست خانواده من در هنگام غيبت من هستى، و تو پيشواى امّت منى، و تو بپا دارنده عدالت در ميان رعيّت منى، و تو دوست منى و دوست من دوست خداست، و دشمن تو دشمن من است و دشمن من دشمن خداست.
۵- محمّد بن ابى عماره كوفى گويد:
از امام صادقعليهالسلام
شنيدم كه مى فرمود: هر كس در راه ما بخاطر خونى كه از ما ريخته شده، يا حقّى كه از ما بتاراج رفته، يا پرده آبرو و حيثيّتى كه از ما يا يكى از شيعيان ما دريده گشته قطره اشكى بريزد، بدين سبب خداوند متعال او را يكى حقب (كه هشتاد سال است) در بهشت جاى دهد.
۶- ربيعه و عماره و گروهى ديگر گفته اند:
در آن زمان كه گروه كثيرى از اصحاب امير المؤمنين علىّ بن ابى طالبعليهالسلام
از دور آن حضرت پراكنده شده و از نزد آن حضرت بسوى معاويه ره سپردند تا كه نصيبى از دنيا ببرند، گروهى از ياران حضرتش خدمت او رسيدند و عرضه داشتند: اى امير مؤمنان اين همه اموال را بخشش كن، و اين اشراف عرب و قريش و كسانى را كه مى ترسى زير بار تو نروند و بسوى معاويه بگريزند بر ساير آزادشدگان و عجميان ترجيح و تفضيل ده.
امير المؤمنينعليهالسلام
فرمود: مرا مى فرمائيد كه يارى را از راه ستم بجويم؟! نه، بخدا سوگند تا خورشيد مى تابد و ستاره اى در آسمان مى درخشد دست بچنين كارى نمى يازم. بخدا سوگند اگر اين اموال از خودم بود هر آينه مساوات را در ميان آنان مراعات مى نمودم چه برسد باينكه مال خودشان است. سپس لختى سكوت كرد و سر بجيب فكرت فرو برد، پس از آن فرمود: هر كس ثروتى دارد جدّا بايد از فساد بپرهيزد كه بخشش مال در غير حقّش تبذير و اسراف است، و ثروت هر چند نامى از صاحب خود در دنيا بجاى مى گذارد ولى در نزد خدا- عزّ و جلّ- فرومايه اش مى سازد؛ و هيچ مردى مال خود را در غير حقّ و نزد غير اهلش ننهاد جز اينكه خداوند وى را از سپاس آنان محروم ساخت و دوستى آنان از آن ديگرى شد، و اگر با او بماند كسى كه او را دوست بدارد و سپاسش گويد جملگى دروغ و چاپلوسى است كه مى خواهد بدين وسيله به وى نزديك شود تا بتواند دوباره بهمانند چيزى كه در گذشته از وى بدست آورده دست يابد، و اگر روزى نعمت از دستش برود و بكمك و دستگيرى متقابل او نياز پيدا كند همانا او بدترين دوست و پست ترين رفيق خواهد بود.
هر كس بخواهد از آنچه كه خداوند باو ارزانى داشته نيكى نمايد بايد به خويشان نزديك خود رسيدگى نموده، و مهمان نوازى كند، و اسيرى را آزاد سازد، و به ورشكستگان و در راه ماندگان و تهيدستان و جهادگران در راه خدا يارى رساند، و بايد بر مشكلات و سختيها و شكيبا باشد، كه همانا دستيابى باين خصال، اشرف كرامتهاى دنيا و رسيدن به فضائل آخرت است.
۷- اسحاق بن عمّار گويد:
امام صادقعليهالسلام
بمن فرمود: اسحاق چون وقت زكات مالت فرا رسد آن را چگونه مى پردازى؟ گفتم: مستحقّين آن خود بمن مراجعه كرده بايشان مى پردازم، حضرت فرمود: ترا جز اين نمى بينم كه مؤمن را خوار ساخته اى زنهار زنهار كه خدا ميفرمايد: «كسى كه دوست مرا خوار سازد با من به محاربه برخاسته است».
۸- حنان بن سدير از پدرش روايت كند كه گفت:
خدمت امام صادقعليهالسلام
بودم و نزد آن حضرت يادى از مؤمن و حقوق او بميان آمد. امام صادقعليهالسلام
بمن رو كرده فرمود: اى ابا الفضل تو را بحال مؤمن نزد خدا خبر ندهم؟ گفتم: چرا بمن خبر بده فدايت شوم. فرمود: چون خداوند روح مؤمن را بگيرد فرشتگان حافظ اعمال او ب آسمان بالا روند و گويند پروردگارا اين بنده توست و خوب بنده اى است. خداوند جليل و جبّار فرمايد: بدنيا فرود رويد و نزد قبر بنده ام بمانيد و مرا به بزرگى ياد كنيد و تسبيح و تهليل و تكبير بگوئيد و ثواب آن را بحساب بنده ام بنويسيد تا زمانى كه او را از قبرش برانگيزم.
سپس بمن فرمود: آيا زيادتر نگويم؟ گفتم: چرا، بيشتر بفرمائيد. فرمود:
چون خداوند مؤمن را از قبرش برانگيزد شبيهى با او بيرون آيد كه از پيش او حركت كند (و او را قوّت دل بخشد)، پس هر گاه مؤمن هول و هراسى از امور هولناك قيامت ببيند آن شبيه گويد: بيتابى مكن و غم مخور و بشارت باد تو را به سرور و كرامتى از جانب خداى - عزّ و جلّ-.
و اضافه فرمود: پيوسته آن شبيه او را به سرور و كرامت خدا- عزّ و جلّ- بشارت دهد، تا اينكه براى حسابرسى در پيشگاه پروردگار قرار گيرد، پس خداوند حساب آسانى از وى بعمل آورد، و به بردن وى به بهشت فرمان دهد و در اين حال آن شبيه در پيش روى اوست. مؤمن باو گويد: خدا تو را رحمت كند تو خوب خارج شونده اى بودى، با من از قبرم بيرون شدى و پيوسته مرا به سرور و كرامت گويد: من همان سرورى هستم كه بر برادر مؤمن خود در دنيا وارد ساختى، خداوند مرا از آن سرور آفريده تا تو را بشارت دهم.
۹- محمّد جعفى از پدرش روايت كند كه گفت:
من بسيارى از اوقات از درد چشم ناراحت بودم، روزى از اين درد بامام صادقعليهالسلام
شكايت بردم.
حضرت فرمود: آيا دعائى بتو نياموزم كه براى دنيا و آخرتت سودمند باشد، و از درد چشم نيز آسوده گردى؟ عرض كردم: چرا. فرمود: پس از نماز صبح و پس از مغرب بگو: «اللّهمّ إ نّى أ سأ لك بحقّ محمّد و آل محمّد عليك، أ ن تصلّي على محمّد و آل محمّد، و أ ن تجعل النّور في بصري، و البصيرة في ديني، و اليقين في قلبي، الا خلاص في عملى، و السّلامة في نفسي، و السّعة في رزقي و الشّكر لك أ بدا ما أ بقيتني» «خداوندا! بحقّ محمّد و آل محمّد بر تو از تو مى خواهم كه بر محمّد و آل محمّد درود فرستى، و در چشمم نور، و در دينم بينش، و در قلبم يقين، و در عملم اخلاص، و در جانم سلامتى، و در روزيم فراخى و گشايش قرار دهى، و تا زمانى كه زنده ام مى دارى توفيق سپاسگزارى از خودت را بمن عطا فرمائى».