دين و دوران «خلاصه آثار استاد شهيد مرتضى مطهرى»

دين و دوران «خلاصه آثار استاد شهيد مرتضى مطهرى»0%

دين و دوران «خلاصه آثار استاد شهيد مرتضى مطهرى» نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
ناشرین: مركز تحقيقات انتشارات دانشگاه امام صادق عليه السلام
گروه: مفاهیم عقایدی

دين و دوران «خلاصه آثار استاد شهيد مرتضى مطهرى»

نویسنده: علی عطائی اصفهانی
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
ناشرین: مركز تحقيقات انتشارات دانشگاه امام صادق عليه السلام
گروه:

مشاهدات: 23651
دانلود: 21803

توضیحات:

دين و دوران «خلاصه آثار استاد شهيد مرتضى مطهرى»
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 18 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 23651 / دانلود: 21803
اندازه اندازه اندازه
دين و دوران «خلاصه آثار استاد شهيد مرتضى مطهرى»

دين و دوران «خلاصه آثار استاد شهيد مرتضى مطهرى»

نویسنده:
ناشرین: مركز تحقيقات انتشارات دانشگاه امام صادق عليه السلام
فارسی

خلاصه كتاب : نهضت هاى اسلامى در صد ساله اخير

واژه اصلاح

اصلاح، يعنى سامان بخشيدن و نقطه مقابل افساد، به معنى ايجاد نابسامانى است. اصلاح و افساد يكى از زوج هاى متضاد(۱۳۶) قرآن است.

مورد استعمال اصلاح در قرآن، گاهى رابطه بين دو فرد، (اصلاح ذات البين)،(۱۳۷) گاهى محيط خانوادگى(۱۳۸) و گاهى محيط بزرگ اجتماعى است كه اكنون مورد بحث ماست.

قرآن كريم پيامبران را مصلحان مى خواند،(۱۳۹) و برعكس ادعاى اصلاح منافقين را بشدت رد مى كند.(۱۴۰) علاوه بر قرآن، در كلام معصومينعليهم‌السلام نيز لفظ اصلاح مشاهده مى شود؛ مثلا علىعليه‌السلام و امام حسينعليه‌السلام ، خود را از نظر فعاليت هاى اجتماعى به عنوان مصلح معرفى مى كنند.(۱۴۱) بنابر آن چه ذكر شد، اصلاح طلبى يك روحيه اسلامى است، زيرا اصلاح طلبى، هم به عنوان يك شاءن پيامبرى در قرآن مطرح است، هم از اوصاف معصومينعليهم‌السلام شمرده شده و هم مصداق امر به معروف و نهى از منكر مى باشد كه از اركان تعالى اجتماعى اسلام است، لذا هر مسلمان آشنا به وظيفه، بايد نسبت به اصلاح اجتماعى حساسيت داشته باشد.

گاهى ممكن است به علت حساسيت زيادى كه نسبت به اصلاحات به وجود مى آيد، هر خدمتى با معيار اصلاح سنجيده شود، ولى لازم است بدانيم، هر چند اصلاح اجتماعى خدمت است، اما هر خدمتى لزوما اصلاح اجتماعى نيست؛ مثلا پزشك خدمت اجتماعى مى كند، ولى اصلاح اجتماعى نمى كند، زيرا اصلاح اجتماعى يعنى دگرگون ساختن جامعه در جهت مطلوب.

جنبش هاى اصلاحى در تاريخ اسلام

گذشته از سيره ائمه معصومينعليهم‌السلام كه سراسر تعليم، ارشاد و جنبش هاى اصلاحى است در تاريخ اسلام هم جنبش هاى اصلاحى فراوان مى توان يافت.

دست كم هزار سال است كه انديشه ظهور يك «مجدد» و احيا كننده دين در اول هر قرن، در ميان مسلمانان (ابتدا در اهل تسنن و بعد در شيعه) راه يافته و رواج و قبول اين انديشه در ميان مسلمانان بيانگر اين حقيقت است كه مسلمانان دست كم در فاصله يك قرن، انتظار مصلح يا مصلحان را داشته اند و عملا برخى نهضت ها را نهضت هاى اصلاحى تلقى مى كرده اند، بنابراين اصلاح، مصلح، نهضت اصلاحى و تجدد فكر دينى يك آهنگ آشنا به گوش مسلمانان است.

در ميان جنبش هاى اصلاحى، برخى واقعا مصلح بوده اند كه قيام هاى علويين در دوره اموى و عباسى از اين گونه است، اما برخى، اصلاح را بهانه قرار داده و افساد كرده اند، مثل جنبش بابك خرم دين كه براى جهان اسلام نتيجه معكوس داد و از تنفر مردم نسبت به دستگاه خلفاى عباسى كاست و عامل اصلى دوام نسبى حكومت عباسيان بود. برخى از جنبش ها نيز در آغاز، جنبه اصلاحى داشته، ولى سرانجام از مسير اصلاحى منحرف شده اند كه قيام شعوبيه (اهل التسويه) از اين نوع است، زيرا در ابتدا عليه تبعيض اموى بود، اما بعد در همان مسير انحرافى افتاد كه عليه آن به پا خاسته بود؛ يعنى مسير افكار و احساسات نژاد پرستانه.

جنبش هاى اصلاحى اسلامى، برخى فكرى، برخى اجتماعى و برخى، هم فكرى و هم اجتماعى بوده اند. نهضت امام محمد غزالى يك نهضت فكرى محض بود، زيرا فكر مى كرد علوم و انديشه هاى اسلامى آسيب ديده است، بنابراين در صدد احياى علوم دين بر آمد. نهضت هاى علويين و سربداران، جزء نهضت هاى اجتماعى بودند، اما نهضت اخوان الصفا هم فكرى و هم اجتماعى بود. در ميان نهضت هاى مختلف برخى مثل نهضت هاى فوق پيشرو بوده اند و برخى ارتجاعى (به معناى بازگشت به معارف و ارزش هاى گذشته)، مثل نهضت هاى اشعرى، اخباريگرى و وهابيگرى.

از حدود نيمه دوم قرن سيزدهم اسلامى و نوزدهم مسيحى به بعد، يك جنبش اصلاح در جهان اسلام آغاز شده است كه شامل ايران، مصر، سوريه، لبنان، شمال آفريقا، تركيه، افغانستان و هندوستان مى شود. در اين كشورها داعيه داران اصلاح پيدا شده و انديشه هاى اصلاحى عرضه كرده اند. اين جنبش ها به دنبال يك ركود چند قرنى صورت گرفت و تا حدى عكس العمل هجوم استعمار سياسى، اقتصادى و فرهنگى غرب بود و نوعى بيدارسازى و تجديد حيات در جهان اسلام به شمار مى رود.(۱۴۲)

سيد جمال الدين

بدون ترديد، سلسله جنبان نهضت هاى اسلامى در صد ساله اخير، سيد جمال الدين اسد آبادى است. نهضت او، هم فكرى و هم اجتماعى است. او به كشورهاى مختلفى سفر كرد و با گروه هاى مختلف، حتى با ارتش ‍ برخى كشورهاى اسلامى در ارتباط بود. توقف نسبتا طولانى اش در كشورهاى غربى او را به آن چه در جهان پيشرفته مى گذشت و به ماهيت تمدن اروپا و نيت سردمداران آن، آشنا ساخت. او در نتيجه تحرك و پويايى، هم زمان و هم جهان خود را شناخت و هم با دردهاى كشورهاى اسلامى دقيقا آشنا شد.

سيد جمال، مهم ترين درد جامعه اسلامى را، استبداد داخلى و استعمار خارجى تشخيص داد و براى مبارزه با اين دو عامل فلج كننده، آگاهى سياسى و شركت فعالانه مسلمان را در سياست، واجب و لازم شمرد و براى تحصيل مجدد و عظمت از دست رفته مسلمانان، بازگشت به اسلام نخستين و در حقيقت حلول مجدد روح اسلام واقعى را در كالبد نيمه مرده مسلمانان، فورى و حياتى مى دانست و بدعت زدايى و خرافه شويى را شرط آن بازگشت مى شمرد. سيد جمال اتحاد جهان اسلام را تبليغ مى كرد و پرده از نفاق افكنى هاى مذهبى و غير مذهبى استعمار گران بر مى داشت. از خصوصيات برجسته سيد جمال اين است كه در اثر آشنايى نزديك با جامعه شيعه و سنى، تفاوت و دو گانگى وضع روحانيت شيعه و سنى را بخوبى درك كرده بود. او مى دانست كه روحانيت سنى يك نهاد مستقل ملى نيست و در برابر قدرت هاى استبدادى و استعمارى، قدرتى به شمار نمى رود و بلكه وابسته به قدرت حاكم است، لذا در جامعه تسنن نه به سراغ علما، بلكه مستقيما به سراغ مردم مى رفت، ولى از نظر او روحانيت شيعه يك نهاد مستقل و يك قدرت ملى است كه همواره در كنار مردم و در برابر حكمرانان بوده است؛ از اين رو سيد جمال در جامعه شيعه، اول به سراغ علما رفت و به آگاه سازى پرداخت. روش سيد جمال در قبال روحانيت شيعه، هم در جنبش تنباكو كه منحصرا به وسيله علما صورت گرفت و مشتى آهنين بر دهان استبداد داخلى و استعمار خارجى بود تاثير فراوان داشت و هم در نهضت مشروطيت كه به رهبرى و تاييد علما صورت گرفت.

امتياز ديگر سيد جمال اين است كه گرچه مردى تجددگرا بود و مسلمانان را به علوم و فنون جديد و اقتباس تمدن غربى فرا مى خواند و با بى سوادى، بى خبرى و عجز فنى و صنعتى مسلمانان مبارزه مى كرد، اما با اين مسئله كه اصول تفكر مسلمانان، يعنى جهان بينى آن ها غربى گردد، مخالف بود. سيد جمال همان گونه كه با استعمار سياسى غرب پيكار مى كرد، با استعمار فرهنگى نيز در ستيزه بود. با متجددانى كه مى خواستند جهان و احيانا قرآن و مفاهيم اسلامى را از ديدگاه غربى تفسير كنند، مبارزه مى كرد، از جمله اين افراد احمد خان هندى - رهبر مسلمانان هند - است كه سعى داشت مسائل ماوراء الطبيعى را به بهانه علم، توجيه طبيعى و غيب و معقول را تعبير محسوس نمايد و معجزات را رنگ عادى و طبيعى دهد و خلاصه اين كه مفاهيم آسمانى قرآن را زمينى كند كه سيد جمال در سفر به هند در برابر او سخت ايستادگى كرد.(۱۴۳)

دردهايى كه سيد جمال در جامعه اسلامى تشخيص داد عبارت بود از:

۱. استبداد حكام.

۲. جهالت و بى خبرى توده مسلمان و عقب ماندن آنها از كاروان علم و تمدن.

۳. نفوذ عقايد خرافى در انديشه مسلمانان و دور افتادن آن ها از اسلام نخستين.

۴. تفرقه ميان مسلمانان، در زمينه هاى مذهبى و غير مذهبى.

۵. نفوذ استعمار غربى.

سيد براى چاره اين دردها و بدبختى ها از همه وسايل ممكن، از جمله مسافرت ها، تماس ها، سخنرانى ها، نشر كتاب و مجله، تشكيل حزب و جمعيت، حتى ورود و خدمت در ارتش بهره جست.

سيد جمال چاره دردهاى فوق را، در امور ذيل مى دانست :

۱. مبارزه با خودكامگى مستبدان، كه اين مبارزه را بايد مردم انجام دهند. مردم بايد ايمان پيدا كنند كه مبارزه سياسى يك وظيفه شرعى است و دين و سياست از هم جدايى ناپذيرند.