استراتژى انتظار - جلدهای اول و دوم

استراتژى انتظار - جلدهای اول و دوم0%

استراتژى انتظار - جلدهای اول و دوم نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: امام مهدی عج الله تعالی فرجه

استراتژى انتظار - جلدهای اول و دوم

نویسنده: اسماعيل شفيعى سروستانى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 15205
دانلود: 3336

توضیحات:

استراتژى انتظار - جلدهای اول و دوم
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 17 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 15205 / دانلود: 3336
اندازه اندازه اندازه
استراتژى انتظار - جلدهای اول و دوم

استراتژى انتظار - جلدهای اول و دوم

نویسنده:
فارسی

بى گمان هيچكس ضمانت ننموده كه تمامى وجوه و ساحات يك انقلاب حقيقى در داخل منطقه اى ظاهر شود كه جرقه اوليه در آن منطقه زده شده است.

تجربه انتقال اسلام از جزيره العرب به ايران و رشد و اعتلاى فرهنگ و تمدن اسلامى در اين منطقه عبرت بزرگى است.

اسلام در جزيره العرب زاده شده اما در دامان ايران و ايرانيان پرورده شد، چنانكه تا به امروز شاهد آن بوده ايم.

در اروپاى مسيحى نيز شاهد چنين واقعه اى بوده ايم. جرقه رنسانس در ايتاليا زده شد؛ اما با خروج از اين سرزمين در دامان فرانسه پرورش يافت. چنانكه ايتاليا ديگربار و پس از سالهاى دراز به كاروان انقلاب پيوست. جاى بسى تاسف است، اگر ديگران را در حفظ شئون فرهنگ مذهبى از خود جلوتر و محتاطتر بيابيم.

اين غفلت موجب بوده تا بسيارى بجاى توجه به سير رو به نزول غرب و قبول سقوط حتمى فرهنگ و تمدن آن در دامان تاريخى كه به نام خدا و دين آغاز شده در وضعى انفعالى گاه بدتر از عصر قاجار تبعيت از غرب را محتوم فرض كنند و مانند آنان علاج بيماريهاى مزمن مسلمين را در نسخه هاى غربى پندارند.

۲- غفلت از تحولات فرهنگى و دگرگونيهاى عارض شده بر مناسبات مردم سرزمينهاى اسلامى طى دو قرن اخير

هيچ پرسيده ايم كه براى چه كسانى و به چه مشخصاتى، برنامه ريزى فرهنگى مى كنيم؟ چه تعريفى از انسان ايرانى (دهه پايانى قرن ۲۰)، نوع نگاه و دريافتش از عالم داريم؟ و بالاخره دگرگونيهايى را در كه در طى ۲۰۰ سال اخير دانسته يا ندانسته پذيرا شده چگونه ارزيابى مى كنيم؟ گاه به نظر مى رسد با جعل تعاريفى خود ساخته و متكى به گمان و حدس عمل مى كنيم.

قريب به ۲۰۰ سال از سلطه نظام تعليمى و تربيتى غربى در ميان مناسبات فرهنگى و مادى اين مردم مى گذرد و حاصل اينهمه جماعتى است كه نه سنت گراى اصيل است و نه غربى رهيده از قيد دين. نه بتمامى روى به آسمان دارد و نه كاملا زمينى است. غربزدگانى هستند كه بلاى روشنفكرى همه چيزشان را درهم ريخته است.

اين واقعه مربوط به ايران نيست. ساكنان همه سرزمينهاى اسلامى مبتلا به اين بيمارى اند. جملگى ساكن سرزمين وسيعى هستند كه به روزگارى تفكر و فرهنگ مذهبى و سنتى در ميان مناسبات فردى و جمعى شان جارى بود. اينان در قرن هشتم و با حافظ زندگى نمى كنند، اگرچه از باقى مانده هاى دريافتهاى پيشين نيز خلاص نگشته اند.

به همان سان كه در هواى مناسبات سنتى و در ميان آپارتمانهايى چون قوطى كبريت نشانه ها و سفالينه ها را به ديوار مى آويزند و آبگوشت و نان سنگك را با اشتها مصرف مى كنند. براى پيش بينى احوال خود به فال حافظ دل مى بندند، همه امور را بسته به روابط على و معلولى و كاملا مادى و بريده از آسمان فرض مى كنند و اصالت قوانين علمى و تجربى را پاس ‍ مى دارند. و شايد به همين خاطر بوده كه گاه خود را در قرن ۱۲ هجرى قمرى فرض كرده و دستود العملهاى گوناگون براى مناسبات مردم صادر كرده ايم و گاه در قرن ۱۵ (قرن ۲۱ م) و حسب آن، تبصره و ماده قانونى وضع كرده ايم.

تلون در تصميم گيريها نيز مرهون عدم شناخت واقعى است. اين سخن به معنى تاييد يا رد مناسبات نيست بلكه ناظر بر ضرورت پرسش و كند و كاو در مورد دگرگونيها است كه قابليت ريشه يابى و شناسايى دقيق دارد.

تحولاتى كه از آن گفتگو مى كنيم در ساحتهاى مختلف رخ داده است. در دريافتهاى كلى و در اخلاق و مناسبات مادى و متاسفانه اين دگرگونى محصول زير ساخت نظرى و آموزه هاى جدى نيست، بلكه محصول صورت انگارى، تقليد و ندانم كارى است. همان كه طى بيش از ۲۰۰ سال بر اين پهنه وسيع از سرزمين اسلامى سايه افكنده است.

نمودار (۳) موقعيت ايران را در قرن ۱۳ هجرى قمرى نشان مى دهد. در وقت رويارويى با غرب، در حالى كه فرهنگ و تمدن پيشين او روى به افول نهاده (بررسى دلايل اين امر مجالى ديگر مى طلبد) و غرب با قدرت تمام سعى در بسط فرهنگ و تثبيت تمدن و سلطه خود دارد.

از اين زمان وجوه مختلف (نظرى، فرهنگى و مناسبات مادى) حيات مردم اين سرزمين دچار اختلال عجيبى مى شود كه عرضه تصويرى روشن از آن و تعريفى از موقعيتش نيازمند تاملى جدى است. همان كه درباره اش طى بيست سال اخير غفلت شده است.

۳- غفلت از خصم

طى دو دهه اخير، اين سرزمين و مردم ساكن آن بيش از ۲۰۰ سال حادثه را پشت سر نهاده اند و كمتر روزى بوده كه پيشامدى اذهان مردم را به خود مشغول نكرده باشد؛ جلوه هاى گوناگونى از جنگ آشكار و نهان كه زاييده عوامل مختلفى بوده است، چون قرار گرفتن در موقعيتى كه همه گذشته و آينده را به چالشى سخت وا مى دارد، گفتگو از عالمى كه تماميت دنياى غرب را بر مى انگيزد و بالاخره بر زبان جارى ساختن كلمه «نه» كه به صورت طبيعى ميدان گسترده اى را رويارو مى گشايد.

ما بحرانهاى بسيارى را پشت سر نهاده ايم كه در بسيارى موارد نيرويى پنهان ما را از فرو غلتيده در دره هلاكت مصون داشته است. با بسيارى از حوادث و خصومتها با آگاهى روبرو شده ايم و با بسيارى ديگر نه.

پيروزيهاى سالهاى اوليه انقلاب و كسب قدرت در صحنه هاى سياسى، اجتماعى و نظامى بسيارى از مديران جامعه را از مطالعه گسترده درباره خصم و خصومتهايش بسيار گفتيم و نوشتيم اما اينهمه در سطح ماند و هيچگاه منجر به مطالعه جدى و برنامه ريزى كلان و بالاخره فراهم كردن تمهيدات لازم براى تربيت نيروهاى مقابله گر و بازدارنده نشد. مى خواهم عرض كنم بسيارى از ماجراها پيشاپيش قابل شناسايى بودند اما متاسفانه توجهى نشد.

شايد بتوان خصم را در چهار گروه دسته بندى كرد، تجربه نشان داده كه ما با چهار گروه همواره مواجه بوده ايم:

الف) خصم آشكار و رويارو با ادوات جنگى آشكار

ورود به صحنه اى كه خصم آشكارا و با سلاحى قابل شناسايى وارد ميدان شده باشد، آسان است و تكليف جنگاوران معلوم. تنها آمادگى مقابله، ترسيم استراتژى، به كارگيرى تاكتيك و ادوات است كه در كنار صبورى امكان پيروزى را فراهم مى سازد. بهمان سان كه طى هشت سال نبرد رويارو با مهاجمين عراقى تجربه شد.

احتمال بروز خصومتى از اين دست همواره وجود دارد. پرواضح است كه نمى توان در سرزمينى حاصلخيز، واقع در منطقه سوق الجيشى حساس ‍ آنهم با بازار وسيع ۶۵ ميليونى زندگى كرد اما در انتظار طمع ورزى خصم نبود. تاريخ چند هزار ساله ايران حاكى از اين امر است. تا آنجا كه مى توان تاريخ چند هزار ساله ايران را تاريخ جنگها نام گذاشت.

ب) خصم آشكار با ادوات جنگى پنهان

گاه خصم آشكارا به ميدان مى آيد اما سلاحى پنهان و ناشناخته را در كارزار وارد مى سازد. در طول همه سالهاى نبرد رويارو، ميدان اين نبرد گسترده بود. اما پس از جنگ (۱۳۶۸ به بعد) گسترده تر و پيچيده تر شد. درك واقعيت اين جنگ براى آنان كه با ديدى بسيط به جهان پيرامونشان مى نگرند و واقف به سياست ماكياولى و صهيونيستى حاكم بر نظام كشورهاى سلطه جو و استعمارى و سازمانهاى جهانى نيستند؛ ممكن نيست.

اين جنگ، جنگ سياست بازان حرفه اى، جنگ ميزهاى كنفرانس و همايشهاى بين المللى است، جنگ آشكارى كه تماميت يك سرزمين را از مجراى طرحهاى اقتصادى و سياسى مى بلعد، جنگ مردان اتو كشيده و ادكلن زده كه سلاح جنگ سرد را درباره كشورهاى بزرگى چون ايران موثرتر مى دانند. جنگ استراتژيهاى دراز مدت، جنگ بانكهاى جهانى و صندوقهاى بين المللى.

جنگاوران اين ميدان حريف را چونان موريانه از درون مى پوسانند و او را به آنجا مى كشند كه در عين عقب ماندگى و موريانه زدگى گمان مى كند مدرن و پيشرفته است.

چنين نيست كه بتوانى اراده كنى به دور از اين ميدان و در امان از حمله خصم زندگى امن، همراه با سربلندى داشته باشى. ممكن است تو با دشمن كارى نداشته باشى اما او با تو كار دارد و همين امر كافى است كه عليه تو وارد عمل شود. در ميانه دو راهى ترك استقلال، ترك تماميت ارضى، ترك آزادگى و ايستادن و با آگاهى مقابله كردن ناگزير به انتخابى؛ تا بزرگى و شرف را در چه چيزى بخواهى دريابى.

روزى روچيلد، بانكدار معروف يهودى انگليسى سخنى با اين مضمون گفته بود:

بايد تلاش كرد تا كشورها ناگزير به اخذ وام شوند، آنوقت ديگر راه خلاصى نخواهند داشت».

آيا هيچ پرسيده ايد چرا سازمانهاى جهانى و از جمله يونسكو سعى در تحميل «استراتژى توسعه» بر كشورهاى جهان سومى دارند و حتى براى اجراى اين طرحها داوطلب پرداخت وامهاى كلان از طريق صندوق بين المللى پول و بانك جهانى نيز مى شوند؟ و يا آيا هيچ از اهداف پنهان بورسهاى تحصيلى اعطايى كشورهايى چون فرانسه، انگليس و آمريكا به دانشجويان كشورهاى اسلامى پرسيده ايم؟

مطالعه در اين باره نيازمند بررسى و پژوهش جدى و بى گمان امرى است ضرورى كه بدون انجام آن امكان بازپرسى از ساز و كار دشمن در اين مرحله وجود ندارد.

ج) خصم پنهان با ادوات جنگى پنهان

هر چه حضور در ميدان جنگ اول سهل و تشخيص موقعيت و عمل خصم ساده است، در اين جنگ همه چيز سخت مى نمايد. مردان آزموده جنگ رويارو، براى حضور در اين ميدان ناتوانند؛ مگر آنكه توانمندى خود را به اثبات رسانده باشند. خصم چونان شبح مى آيد و با صلاح نامريى مى جنگد، در حالى كه همه مرزهايت را باسيم خاردار كنترل كرده اى.

در اين ميدان دوست و دشمن به سختى بازشناخته مى شوند، گاه با دوستانى همخانه اى كه به حقيقت از اردوگاه خصم اند. بيمارانى كه در كنارت بيمارى را مى پراكنند، آلوده ات مى سازند و بعد در انتظار مى نشينند. جنگ در حوزه فرهنگى جنگ رايج امروز است.

هيهات كه غرب در طى همه سالهاى گذشته چنان جسم و جان ساكنان سرزمينهاى شرقى را آلوده ساخته كه دوستان در عين اظهار ارادت به كام خصم مى نشينند، چرا كه جان و دلشان همنوا با آهنگ خصم به ترنم در مى آيد. در اين ميدان شيفتگاه ادب و فرهنگ و علم و دانش، گاه بى آنكه بخواهند ريشه هاى هويت و حيثيت فرهنگى مردم خود را مى سوزانند. علقه ها را از بين مى برند و دلبستگى به فرهنگ مذهبى، سنتى و ملى را مبدل مى سازند تا جملگى در هواى دستيابى به فرهنگ جهانى و همراه شدن با اعتبارات بين المللى از همه چيز خود بگذرند.

«روشنفكرى» از دويست سال قبل چونان طاعون به جان ملتهاى منتشر در سرزمينهاى اسلامى و آسيايى افتاد. شاگردان بسيارى را پرورد تا چونان «اسب تروا» از درون دروازه ها را بگشايند.

امضا كنندگان قراردادهاى گلستان و تركمنچاى، وابستگان لژهاى ماسونى، ادب آموختگان مكتب مستشرفان، مدرسان و مولفانى كه با نحوه نگرش ‍ ويژه خود به سكولاريزه كردن معارف دينى مشغول شدند، پژوهندگان علوم دينى كه متدولوژى غربى را براى موضوع انديشى و كندو كاو در متون بكار گرفتند، مولوى و حافظ شناسانى كه تفسير مادى خود از عالم و آدم را به حافظ و سعدى و مولانا نسبت دادند و اقوال آنان را دليل صحت كلام و دريافت خويش فرض كردند، پژوهندگانى كه با نگرش ماترياليستى به تفسير منابع دينى پرداختند، متتبعين حوزه علوم انسانى كه تتبع حاصله از نگرش ‍ امانيستى خود را به رسم تحقيق عرضه داشتند و باعث محجوب ماندن حقيقت آثار فرهنگى شدند.

بسيارى از اين گروه در ميان خود ما و از خود ما هستند، نماز برپاى مى دارند، درباره بزرگان دين و ادب كتاب مى نويسند، تاريخ ادبيات تاليف مى كنند، اما در واقع شاگردانى را مى پروردند كه چونان يك انگليسى يا آمريكايى به عالم مى نگرند، همه دريافت خود را از ميان فرهنگ غربى اخذ مى كنند و جان و دلشان در هواى آن ديار مى تپد.

عجبا! كه هيچگاه «ماسونيت» در ايران مورد بازپرسى جدى اهل نظر و فرهنگ واقع نشد. و اى عجب كه همه وقت سر در پى كشف دشمن داشتيم اما گمان مى كرديم تنها آنكه با زره پوش و كلت مى آيد دشمن است.

در اين جنگ همه ساختمانها، خيابانها، شهرها و حتى همه اجسام و اجساد مردمان برجا و برقرار مى ماند، اما از درون مى پوسد.

د) خصم پنهان با ادوات جنگى آشكار

در اين نوع از جنگ، خصم پوشيده در جامه اى زيبا و هنرى وارد ميدان مى شود و بى آنكه دست به سلاح گرم ببرد مى جنگد. جنگ مهاجمانى كه قلم، دوربين، سينما، تئاتر و امثال اينها را سلاح خويش ساخته اند. همان كه طى سالهاى اخير از آن به عنوان «تهاجم فرهنگى» ياد مى كنيم.

منظورم تلاش آگاهانه اى است كه به صورت سازمان يافته و به قصد مبارزه و براندازى سعى در ايجاد انحراف، ترديد، بى ميلى و نفوذ در ميان جامعه اى دارد كه مطابق ميل او عمل نمى كند. چرا كه مى داند با تخدير اذهان و سست كردن قلوب و بازى با نفس جوانان آن سرزمين مى توان آنان را ضعيف و خمود كرد و با متمايل ساختن قلبشان به سوى خود آنها را از درون مى پوساند.

در اين كارزار، دشمن، با بازى با نمادها و سمبلها، تخم بى اعتقادى مى پراكند و همه چيز را به سخره مى گيرد، خادمان را خائن و خائنان را خادم معرفى مى كند تا زمينه هاى بسط فرهنگ سكولار و انسان مدارانه را فراهم سازد.

در اين مرحله خصم، همه آرمانهاى بلند را مبدل به خواسته هاى حقير و پست دنيايى مى كند، جوانان را به تمنيات پست حيوى مشغول مى سازد. مدينه غربى را آرمانشهر مطلوب و فاضله معرفى مى كند و بالاخره عالم پس ‍ از مرگ را در زير لايه هايى از خاكستر غفلت مى پوشاند. اسوه ها و نمونه هاى كامل شرافت و بزرگى را به سخره مى گيرد تا امكان جايگزينى قهرمانان پوشالى سينما، تلويزيون و ميدانهاى ورزشى را فراهم آورد.

در عصر حاضر، مطبوعات در زمره بارزترين ابزارى هستند كه خصم براحتى از آنها بهره مى جويد تا با ايجاد غوغا و اغتشاش بستر ديگرگونى اذهان را فراهم نمايد.

براى حضور در هريك از اين ميدانها مردانى كارآزموده لازم است.

جنگ رويارو «مردان مسلح نظامى» را مى طلبد اما، در ميدان دوم تنها مردان كارآمد زيرك (به قول امروزيان سياستمداران كاركشته) مى توانند وارد شوند. دشمن در اين ميدان در جامعه و با خصلتهاى «عمر و عاص» حاضر مى شود. اما ميداندارى در عرصه سوم نه كار مردان جنگى است و نه سياستمداران؛ چرا كه عقل جزوى و تدبيرگر در اين ميدان عاجز است. در اين ميدان مردان اهل تفكر، دانايان قوم و انديشمندانى مى توانند خودنمايى كنند كه درك عميقى از مكاتب مختلف و رايج در پهنه زمين داشته باشند، آنان كه نحوه ظهور كفر و شرك و حق را در هر عصر مى شناسند و بويژه دريافته اند كه در اين دوره و زمان چگونه كفر به جلوه گرى مشغول آمده است. مردانى كه صورت زبانها، صورت آثار و جلوه گرى قالبها آنان را نمى فريبد و قادرند از لابلاى دهها پرده و حجاب حقيقت كلام را دريابند. چه، در اين ساحت خصم چون موريانه اى از درون مى پوساند. درست در حالى كه صورتهاى بيرونى زيبا و پابرجا مى نمايند.

در همين جا متذكر اين نكته مى شوم كه منظورم از مردان اهل تفكر ضرورتا دارندگان مدرك دكتراى دانشگاهى و يا حتى درس خوانده هاى سطوح مختلف حوزه هاى علميه نيست. قصه پيچيده اى است كه كالبدشكافى آن نيازمند مجالى درخور است.

۴- غفلت از مطالعات و طرحهاى استراتژيك

«استراتژى» را نقشه جنگى يا فن جنگيدن در ادبيات نظامى و نظاميگرى معنى كرده اند. چه در طول همه قرون گذشته هيچ سردارى، هيچ حاكمى و هيچ اميرى براى جنگيدن و ملك دارى بى نياز از داشتن نقشه و طرح كارآمد نبوده است، فرماندهى كه هنر جنگيدن را مى داند با كمترين تلفات بر خصم پيروز مى شود و اين نوع فرماندهى نيازمند آگاهيهاى زير است:

۱- آگاهى از عده و عده خصم و موقعيت مكانى آنها در ميدان؛

۲- آگاهى كامل از عده و عده نيروهاى خودى، موقعيت مكانى و روحيه جنگاوران؛

۳- آگاهى كامل از نقطه اى كه در دست دشمن است يا محلى كه بايد فتح شود؛

۴- آگاهى درباره همه فنون و نقشه هاى تاكتيكى كه به مدد آنها مى توان جنگيد؛

۵- آشنايى با سلاحها و ادوات و مردان كارآمد ميدان در ميان صفوف.

فرماندهان كارآزموده بر استراتژى دشمن با خسارات اندك فائق مى آيند. ملك دارى خود نوعى جنگيدن است. «حفظ جغرافياى خاكى و فرهنگى يك قوم» نيازمند توانايى و آمادگى است و «مطالعات استراتژيك» حكمرانان را براى رسيدن به اهداف دراز مدت و حفظ دستاوردها، تثبيت موقعيت، كنترل شرايط، حراست از منافع مادى و معنوى رعايا و آگاهى از نحوه عمل و خواست دشمن يارى مى دهد.

«مراكز اطلاعات استراتژيك» پشتيبان اصلى همه نظامهاى پر قدرت در جهان امروزند. هسته اى انديشمند و كارآمد كه پيش از وقوع حوادث و براى آينده طراحى مى كنند و ما فاقد مطالعات جدى استراتژيك بوديم و يا به عبارتى هيچ دستگاه هوشمندى عهده دار «طراحى، نقشه كشى و مطالعه» جهت تحقق استراتژى انقلاب اسلامى نشد. همچنانكه هيچ دستگاه هوشمندى عهده دار شناسايى طرحها و نقشه هاى دشمن جهت خنثى سازى استراتژى دشمن نگشت. شايان ذكر است «طرحهاى استراتژيك» تنها شامل امور نظامى يا سياسى نيستند، بلكه، اينگونه طرحها «سمت و سو، نحوه حركت، سازماندهى قوا و تدارك امكانات مورد نياز» يك ملت را در همه زمينه ها معلوم مى سازد و اجازه نمى دهد قومى در امور نظامى به سويى و در اقتصاد به سويى ديگر برود.

براى مثال چنانچه همه امور اقتصادى، سياسى، فرهنگى و نظامى ما براساس طراحى استراتژيك پيش مى رفت؛ در مى يافتيم كه ميان «تشكيل ارتش بيست ميليونى بسيج، شعار آزاد سازى قدس، مبارزه با تهاجم فرهنگى، و تاسيس كارخانه هاى مونتاژ اتومبيل سوارى، طراحى مناطق آزاد تجارى كيش و امثالهم، اخذ وام از بانكهاى جهانى، ساختن پالايشگاه در حاشيه خليج فارس و در مقابل ناوهاى آمريكايى، ساخت كلانشهر تهران، توسعه فرهنگى، خريد گندم از خارج و... » چه رابطه اى وجود دارد. زيرا، هريك از موضوعات خود حكايت از يك استراتژى مى كند.

تجربه نشان مى دهد كه اين مركز، هيچگاه قادر به طراحى برنامه استراتژيك براى تحقق اهداف انقلاب اسلامى نبوده، بلكه دانسته يا ندانسته از كنار چنين امر مهمى كه مى توانست تاثير بسزايى در آينده مسلمين و سرزمينهاى اسلامى داشته باشد گذشته است.

سالهاى بحرانى انقلاب و جنگ و حذف ناجوانمردانه مردانى كارآمد چون «چمران، بهشتى، مطهرى و... » اجازه انجام اينگونه طرحها را نداد اما بعد از آن نيز به عناوين مختلف از اين موضوع غفلت شد. استراتژى انقلاب اسلامى، مبتنى بر تعاليم دينى، رهنمودهاى امام خمينى، قدس ‍ سره، و شعارهاى مردمى بود و پس از آن طى ۲۰ سال اخير نيز به گونه هاى مختلف مقام معظم رهبرى درباره آنها متذكر شده اند اما:

گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من

آنچه البته به جايى نرسد فرياد است

بى گمان پيش نياز شروع اين نوع مطالعات و طراحى دورى از سه غفلت مذكور در بخشهاى قبلى، به اضافه آگاهى از مبانى نظرى دينى و تعيين دقيق مختصات اهدافى است كه نيل به آن مطلوب است.

۵- غفلت از «انقلاب فرهنگى»

آنچه كه پس از بيست سال در ميان انبوهى از بخشنامه ها، سمينارها، شعارها به فراموشى سپرده شد و به دليل تعللها و ندانم كاريها فرصتهاى بسيارى از دست رفت تا آنگاه كه قصه مردم، قصه «تعرب بعد الهجره» شد؛ انقلاب فرهنگى بود.

برخى، جدا كردن كلاسهاى درس دانشجويان دختر و پسر را انقلاب فرهنگى فرض كردند، برخى كارشناسان افزودن واحدهاى «معارف اسلامى » و «ريشه هاى انقلاب اسلامى» را به فهرست درسهاى دانشگاهى، انقلاب فرهنگى تصور كردند. برخى تاسيس انواع و اقسام دانشكده هاى آزاد دولتى را مصداق آن ذكر نمودند، ولى باز هم ديديم كه در ساختار تعليم و تربيت دانشگاهى و آموزش و پرورش، هيچ چيز عوض ‍ نشد. هيچ گفتگويى درباره «مبادى علوم(۲) » و نقد ويژه آن در نگرفت و هيچ سمينارى تشكيل نشد. همان رشته ها، همان منابع، همان روشهاى شناخت (متدولوژى علوم غربى)، همان نام دانشگاهى پابرجا ماند. تا آنكه نسل اول انقلاب از مرز فارغ التحصيلى گذشت و نسل دوم بر همان اساس و مبنا، مدارج دبستان و راهنمايى و دبيرستان را پشت سر نهاد تا آنجا كه بازگشت به عقب و تجديد حيات فرهنگ انسان مدارى، اخلاق ليبراليستى و ترويج نهضت سكولاريزم جاى انقلاب فرهنگى را گرفت و عجبا كه هنوز هم صدور بيانيه هاى تبليغاتى از سوى هيچيك از شوراها، سازمانها و مقامات مسؤ ول و مكلف از طريق رسانه هاى جمعى قطع نشده و همچنان شعار مقابله با غرب و تهاجم فرهنگى و انقلاب فرهنگى و امثالهم به گوش مى رسد.

بى شك تحقق اين برنامه به وسيله كسانى كه جان و دلشان نيوشاى كلام نظريه پردازان غربى است و از منظر غرب به عالم مى نگرند (صرف نظر از لباس و صورت ظاهرى و القاب) ممكن نيست.

۶- غفلت از اجراى حدود الهى بويژه در وقت ملاحظه اغيار و نواختن دوستان

قصه حكومت، قصه «مگس است و شيرينى». منظور در اين جا به آب و عليق رساندن خويشان و اقربا نيست، اگرچه در اين باره سعى و افر به عمل آمده است.

در جايى سخنى خوانده بودم از حكيمى كه گفته بود: مردم سه حق بر گردن حاكمان دارند:

۱- نان؛ ۲- امنيت؛ ۳- اعتماد.

بدان كه مردم را بر گردن شما سه حق است، هشدار كه اگر در ميانه انتخاب نان و امنيت درماندى امنيت را برگزين، چه اگر مردم نان نداشته باشند، اما احساس امنيت كنند با تو مى مانند و اگر ميان انتخاب امنيت و «اعتماد مردم درباره خودت» درماندى سومى را برگزين چون اگر مردم نان نداشته باشند و امنيت هم نداشته باشند اما به تو اعتماد كنند با تو مى مانند.

بسيارى از ايام، مردم در گير و دار نان و امنيت در كنار مردانى كه به آنها اعتماد كرده اند مى مانند و بالعكس گاه پيش مى آيد كه در عين برخوردارى از نان و امنيت از خيمه فرماندهان مى گريزند.

چشم پوشيدن از خطاى دوستان و خويشان، رها كردن نزديكان و اقربا به حال خود، تقسيم مناصب بر مبناى خويشى و دوستى، سپردن كارهاى پست به بزرگان و كارهاى بزرگ به ضعيفان؛ ريخت و پاشهاى بى حصر و حساب، تن آسايى در وقت سختى و رنج مردمان و برداشتن حساب و حسيب از كار و بار كارگزاران، ناديده گرفتن بى عدالتى و ستم برخى از آنان و مسايلى از اين قبيل به ركن سوم يعنى «اعتماد مردم» لطمه مى زند، چيزى كه اگر اتفاق افتد هيچ چرب و شيرينى آنان را باز نمى گرداند.

ترديد در اجراى حدود الهى در بسيارى از زمينه ها به دليل غلبه خوف پنهان از عكس العملهاى گردانندگان نظامهاى استكبارى موجب به فراموشى سپردن بسيارى از اين امور مى شود. بسيارى از مردان و زنان مى توانند حافظان كيان فرهنگى و اعتقادى و خاكى مردم شوند، آنان كه بى ادعا در گوشه اى سكنى گزيده و در گير و دار امر معاش عرض و آبروى خود را به سختى پاس مى دارند و نه آنان كه در سنگر ادعا نشسته و بعد از هر واقعه و ماجرا به صدور بيانيه ها مى پردازند.

بسيارى از مردان و زنان مى توانستند چشم بينا و دست امين باشند، اگر مجال رخصت و ديدارشان را مى يافتيم و يا اجازه گذر از خانها را مى يافتند. بسيارى را بايد مى رانديم، پيش از آنكه فرصتها از دست برود.

۷- غفلت از فتنه آخر الزمان و امام عصر، ارواحنا فداه

اين سخن بدان معنى نيست كه در نيمه شعبان به جشن و نقل و شيرينى و چراغانى نپرداختيم. بلكه غفلت ما از موضوع، محتوا و توانايى بالقوه و شگرف باور مهدوى است كه مى تواند نه تنها چونان سنگرى محافظ اخلاق، فرهنگ و تماميت اين سرزمين باشد، بلكه همه جوانان و نوجوانان را در برابر جريانات مهاجم مصونيت طبيعى بخشد.

طى سالهاى اخير اين برداشت غلط به وجود آمده كه: «گفتگو كنندگان از امام عصر، عليه السلام، چونان معتزله از حضور در مناسبات سياسى، اجتماعى اين مرز و بوم (و مبتلا به شيعه) كناره گيرى نموده و آنهمه را منكرند».

بى شك عملكرد پاره اى از مدعيان اين شبهه را متبادر به ذهن ساخته است. بسيارند كسانى كه در راه افراط هر حركت اصلاح طلبانه اى را نشانه اى از ظهور طاغوت در عصر غيبت دانستند و در آخر كار در طريق تفريط داعيه دار اصلاح طلبى به سبك و سياق سازمانهاى جهانى و عمله استكبار شدند و اينهمه از غفلتهاى آنان درباره امورى بود كه ذكر آن رفت.