استراتژى انتظار - جلدهای اول و دوم

استراتژى انتظار - جلدهای اول و دوم0%

استراتژى انتظار - جلدهای اول و دوم نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: امام مهدی عج الله تعالی فرجه

استراتژى انتظار - جلدهای اول و دوم

نویسنده: اسماعيل شفيعى سروستانى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 15206
دانلود: 3336

توضیحات:

استراتژى انتظار - جلدهای اول و دوم
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 17 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 15206 / دانلود: 3336
اندازه اندازه اندازه
استراتژى انتظار - جلدهای اول و دوم

استراتژى انتظار - جلدهای اول و دوم

نویسنده:
فارسی

فصل دوم: چرا بايد از موعود و استراتژى انتظار گفت؟

بر هيچكس پوشيده نيست كه بحران اخلاقى، بحران زيست محيطى، بحران اقتصادى، بحران هويت، غلبه سكس و خشونت بر مناسبات اجتماعى مردم جهان، فقر روز افزون، شبكه هاى سازمان يافته جرم و جنايت، تبهكارى جهانى، سياه چاله هاى سرمايه دارى اطلاعاتى، فمينيسم و نهضت هاى آزادى جنسى، عوام گرايى رسانه ها و... حاصل و محصول قرن ها خودكامگى بشر در عرصه زمين و بالاخره تفكر، فرهنگ و تمدنى است كه در خود و با خود، تجربه انواع گوناگون نظريه هاى سياسى، اجتماعى، اقتصادى، هنرى و ادبى را طى ۴۰۰ سال اخير دارد. و از همين روست كه بشر «حيث تفكر خود را معطوف حق و موعودى آسمانى» نموده است. اگر چه اينهمه تباهى تاوان «خودمدارى » و غفلت از آسمان بود. اما، اين رجعت كه هر روزه روى به گسترش دارد و در وجهه اى عمومى و جارى همه مرزها را در مى نوردد؛ به همراه تمنايى كه از دل بر مى خيزد؛ بشر را در اولين دهه قرن جديد مستعد رحمت آسمانى مى سازد.

صدها سايت اينترنتى، هزاران عنوان كتاب، صدها فيلم سينمايى و تلويزيونى با موضوعات و مضامين موعودى، رشد روز افزون جمعيت هايى كه ذهنشان متوجه آخر الزمان، ظهور منجى و جنگ پايانى است و ميليون ها مردمى كه با گسست از فرهنگ و تمدن غربى سر در پى منجى آخر الزمان و موعود آسمانى نهاده اند، پرده از «ياس بزرگ» و فراگير بر مى دارد. ياسى كه در خود اميد به «آسمان» و نواى آسمانى را چون جوانه اى مى پرورد.

البته اين حادثه بر اهل نظر پوشيده نبود و شايد شعارهاى فريبنده تنها مى توانست ساده لوحان را بفريبد.

ظهور و بروز مكتب اصالت فرد در هيات «سياست و اقتصاد و نظاميگرى يكپارچه آمريكا» مبين ظهور نهايى و سير تطور ليبراليسم بود. چنانكه مكتب «اصالت جمع» يعنى سوسياليسم و كمونيسم خود را در هيات «فاشيسم» نشان داد.

وقتى غرب به پايان تاريخ خود رسيد، تكنولوژى عنان گسيخته و نظاميگرى بى مانع و رادع صورت و سيرت يگانه و عريان اين تاريخ را نمودار ساخت و همه مجال را براى پرده پوشى اين خصلت شيطانى با لعاب و صورت بندى سياست و ادبيات از بين برد.

در اين مرحله از حيات، رويكرد عمومى اقوامى كه حسب سابقه فرهنگ و مافى الضمير قومى همواره انديشه ظهور منجى و موعودى آسمانى را در دل زنده مى داشتند معطوف به آينده اى عارى از هر نوع تئورى و ايدئولوژى بر ساخته انسانى است. چه تجربه مسلك ها و مكتب ها و مشاهده فرو افتادن پى در پى هر يك از آنها در بستر ابتذال، ناتوانى و نقص، آنان را به صرافت طبع متوجه و متذكر «عدم توانايى بشر و انديشه هاى غير وحيانى» در نيل به «عدالت» و «سعادت» ساخت.

وعده هاى ماركس و لنين براى دستيابى بشر به «نظام اجتماعى بى طبقه و عارى از ظلم» همان اندازه مضحك به نظر مى رسيد كه دعوت متوليان مدينه ليبراليستى براى دستيابى به «آزادى، حقوق بشر و... ». چنانكه هر دو نظام مبتنى بر تئورى هاى واحد عرضه شده توسط فلاسفه قرن ۱۶ و ۱۷ را از منزل فاشيسم و امپرياليسم سر بر آوردند و خصلت شيطانى خود را آشكار ساختند.

فروپاشى كمونيسم و سقوط ليبراليسم در دره ابتذال و خودكامگى امپرياليسم، دفتر تمامى تئورى هاى سياسى اجتماعى را بست؛ چنانكه سياست (با تعريف ويژه ماكياوليستى) و اقتصاد آلوده به بى اخلاقى، جايگزين هر نوع نظريه پردازى متكى به تفكر فلسفى شد.

در هيچ دوره از تاريخ حيات بشر در گستره خاك تا اين اندازه «فقر تئورى» انسان را مستعد سقوط نساخته بود و شايد از همين رو بود كه آخرين شارحان فلسفه غرب مثل كارل پوپر، ايدئولوگ امپرياليسم آمريكا و مشروعيت بخشنده به آن شدند و از آن به عنوان آخرين منزل فراروى ملت ها ياد كردند.

سال جارى ميلادى اتفاقى غير مترقبه (البته از نظر كسانى كه متذكر موضوع سابق الذكر نبودند) بسيارى را به حيرت آورد. حدود ۶۰ نفر از روشنفكران و انديشمندان غربى طى نامه اى، ضمن تاييد حملات وحشيانه و عارى از منطق آمريكا به افغانستان، رئيس جمهور اين كشور را براى استمرار اين گونه عمليات نظامى و تهاجمى تشويق كردند.

سخنان تهديدآميز رئيس جمهور آمريكا و عمليات نظامى ارتش اين كشور در نقاط مختلف جهان، پرده از ماهيت نظام امپرياليستى و استكبارى كه خود را در لفافى از «آزادى و دموكراسى» پنهان مى ساخت برداشت و ايننامه، ماهيت «نظام نظرى و فلسفى» غربى را كه در ذات خود «استكبارورزى و تماميت خواهى عارى از هر گونه استدلال و منطق» داشت بر ملا كرد.

موضوع قابل توجه آنست كه به دلايل مختلفى كه در اينجا مجال پرداختن بدانها نيست؛ ميان اين توجه و تذكر تا تبديل شدن آن به يك «تئورى فراگير» و بالاخره «يك استراتژى» سامان دهنده به مناسبات و معاملات مردم (در سالهاى قبل از ظهور منجى) فاصله اى است شگرف. اين فاصله عمدتا به سكوت منابع اين اقوام و از جمله يهوديت، مسيحيت و زردشتيت درباره «نحوه بودن و زيستن در عصر غيبت» باز مى گردد. بواقع در نزد اين اقوام بيش از آنكه «موعود» در هيات «حجت» جلوه كند در سيماى «منجى» خود را مى نماياند. كسى كه بايد تنها در انتظار او بود تا بيايد و به همه امور سامان دهد.

نكته قابل توجه ديگر اين است كه تكليفى «واضح و مفصل» براى پيروان و دوستداران منجى ذكر نشده تا به نحوى شايسته در مرحله گذار از «وضع موجود» براى رسيدن «به وضعيت مطلوب موعود» بدان متمسك شوند بلكه، عموم تكاليف مجمل و فردى است و منجر به ظهور حركتى عمومى و فراگير و حتى بازدارنده در برابر «فرهنگ و تمدن» عنان گسيخته و طغيانگر نمى شود. از همين روست كه نگارنده همه هم خود را معطوف «منجى موعود شيعه» يعنى حضرت حجت حق، (عج)، نموده است؛ زيرا تنها در اين «تفكر ويژه شيعى» است كه امكانات و مقدمات لازم براى اين «اعتراض و گذار بزرگ» موجود است.

حال بايد به اين پرسش پاسخ داد:

«چرا مى بايست از امام زمان (عج) گفتگو كرد؟

در جلد اول از مجموعه «استراتژى انتظار» ذكر شد كه خروج سفينه انقلاب اسلامى از مدار ركود سال ۶۸ كه بواقع مدار «ضعف تئوريك» نظام به شمار مى رفت در گرو در افكندن طرحى بود با مولفه هاى هفتگانه كه بدانها اشاره شد. صرف نظر از آن ويژگى هاى بالقوه و استعدادى كه مى توان از آن به عنوان يكى از مراتب جدى و حياتى انقلاب اسلامى و ركن مغفول آن ياد كرد. گفتگو از «مهدويت» و احياء انديشه و فرهنگ انتظار تكليف ماست. همان كه در عصر غيبت و تا به هنگام وقوع ظهور كبراى امام عصر، (عج)، بدان مكلف و متعهديم.

غفلت از اين فرهنگ، غفلت از جان مايه و عصاره تفكر شيعه است. غفلت از حجت حى خداوند كه عمل ما و پدران ما موجب در پرده شدن ايشان شد. او كه باعث حيات و دوام ما در گستره خاك است و شاهد همه بودنمان. افسوس، كه اين تكليف بزرگ را بدل به مجلس جشنى كرده ايم تا همه ساله در نيمه شعبان وقتى براى عيش و عقد و عروسى و شاديمان باشد و نه وقتى براى متذكر ساختن خود و ديگران.

براى نشان دادن ضرورت «احياء فرهنگ انتظار» دلايل گوناگونى مى توان ذكر كرد. دلايلى كه هريك ناظر بر وجهى از حيات فكرى، فرهنگى و بالاخره مناسبات مادى ما در شرايط حاضر است.

بى گمان، اگر تا به اين حد از اين موضوع مهم غفلت نمى شد؛ وضع و حال و روز مسلمين به اين صورت كه امروز هست نبود.

۱- لزوم تجديد حيات فرهنگى و فكرى

صحنه زمين شاهد ظهور و سقوط فرهنگ ها و تمدن هايى است كه آمدند، ايفاى نقش كردند و بالاخره رفتند.

پوشيده نيست كه استمرار حيات و تمدن اقوام پيش از آنكه در گرو صورت بندى مناسبات مادى آنان باشد مرهون قوه فكرى و نظرى و بالاخره زايش ‍ فرهنگى آنهاست. چه، صورت هاى مادى همواره ريزه خوار فرهنگ و نظرند. بسان جسم آدمى كه بود و نبودش در گرو جريان سيال روح در رگ و پى اوست.

انسلاخ تفكر از فرهنگ و تمدن، به مثابه انسلاخ روح از تن است و ضعف و فتور از همين جدا افتادگى به همه اركان حيات وارد مى شود.

شايد بتوان عمر حيات كامل و همه جانبه اقوام بزرگ را به اندازه عمر ارتباط و نسبت تنگاتنگ سه عنصر مهم «تفكر، فرهنگ و تمدن» دانست.

غفلت از مباحث نظرى مردان بزرگ اهل نظر و غيبت آنان از صحنه حيات فرهنگى و مادى مردم سر آغاز مصيبتى است كه نتيجه اى جز مبدل شدن همه آثار تمدن و فرهنگ آن قوم به آثار باستانى و سياحتى ندارد. در ميان ما و در سرزمين هاى بزرگ اسلامى، طى ۹ و ۱۰ آرام آرام اين جدا افتادگى بارز(۴) شد.

بحران در تفكر بسرعت در ديواره روابط مناسبات فرهنگى شكاف ايجاد كرد و بتدريج همه عناصر مادى را در نورديد.

اولين رگه هاى اين فتور را در سه صورت مهم زير مى توان مشاهده كرد:

۱- تكرار در خود.

۲- پيچيدگى.

۳- ظاهر سازى و زيوربندى.

ظهور اين سه موضوع در ميان مناسبات فرهنگى و مدنى انعكاس «بن بست» و «جدا افتادگى» است. چه، قوت نظر و عمل و پيوستگى باطن و صورت هيچ نيازى به «تكرار، ظاهر سازى و پيچيدگى» ندارد. گويا اين سه موضوع از نشانه هاى بارز وقت افول و نزول فرهنگ و تمدن يك قوم است.

پيچيدگى هاى كلام شاعران و سخنوران قرن ۱۰ به بعد، تكرار صورت ها و قالب هاى آثار شاعران بزرگ عصرهاى پيشين، ظهور فنون ظريفه اى كه تنها صورت را زيور مى بندند، مانند خطاطى و تذهيب، اصرار و ابرام در حفظ ظاهر دين و شريعت، فقدان هر گونه عكس العمل و تلاش در وقت مواجهه با جريانات فرهنگى هم عصر «قرن ۱۶ و ۱۷ در غرب»، بروز رخوت و ركود در حوزه هاى فرهنگى مسلمين در زمره مظاهر اين وضع اند.

غزليات حافظ نمونه بارز در هم پيوستگى لفظ و معنى و صورت و محتوى است.

هيچ به تركيب و كلمات اشعار اين دوره انديشيده ايد؟ شاعران با در هم شكستن مرز نثر و نظم، هر دو صورت را در عاليترين و رساترين صورت عرضه داشته و از همين روست كه به دليل اعتلاى لفظ و معنى همه مضامين، همه نگرش ها و همه صورت ها را به زير نگين خويش آورده اند اين آثار بسان آبى زلال و آينه اى شفاف تصويرى روشن از مناسبات مختلف فرهنگى و مدنى آن عصر را مى نمايانند.

پس از حافظ و جامى تا قرن ۱۳، هزاران غزلسرا شيوه حافظ را امام خويش ‍ ساختند اما، هيچيك حافظ نبودند، جملگى سعى در تكرار حافظ و غزليات او داشتند؛ آنهم در صورت سازى و مضمون بافى. چنانكه در همين اعصار صدها شاعر سعدى و فردوسى را در خود تكرار كردند.

ما بايد پيش از آن كه همه واماندگى در برابر فرهنكگ و تمدن غربى را متوجه استعمارگران و چپاولگران كنيم «كه البته در ظلم و ستم آنان هيچ ترديد نيست» بايد مى پرسيديم: «چگونه مستعد اينهمه واماندگى شديم؟

در قرن ۲ ه -. ق سرزمينهاى اسلامى مواجه با هجوم فكرى و فرهنگى يونانى شدند و حتى عوامل حكومتى «دستگاه عباسى» با راه انداختن نهضت ترجمه «بيت الحكمه» زمينه درگيرى هاى نظرى و فرهنگى را فراهم ساختند؛ اما، پس از چندى از بستر هجمه فلسفى و فرهنگى غير اسلامى به مدد متفكران اسلامى «فلسفه اسلامى» متولد شد.

ديگر بار در قرن ۱۳، سرزمينهاى اسلامى مواجه با هجوم فرهنگى غرب شدند اما، بدليل ضعف و فتور عارض شده بر حيات فكرى و فلسفى حوزه هاى علمى اين سرزمين و ساير عوامل، زمينه هاى استحاله همه جانبه فرهنگ و مدنيت مسلمين در بستر فرهنگ و تمدن غربى، فراهم آمد.

تجديد حيات فرهنگى و فكرى با صورت سازى و ظاهر انگارى ممكن نيست و اصلاح و آذين بندى كالبد عارى از روح موجب تجديد حيات نمى شود. تنها بازگشت روح، كالبد فشرده را به حركت در مى آورد.

حيات كالبد مناسبات مادى «معمارى، شهر سازى، پوشش و... » در گرو حيات روحانى است و اين حيات چونان خونى به همه اعضا و عناصر راه مى يابد و جملگى آنها را به حركت در مى آورد.

خلاصه آنكه، احياء صورت تاريخ گذشته، موجب احياء باطن تاريخ گذشته نمى شود؛ بهمان سان كه دلخوش كردن به صورت تاريخ جديد «مدرنيته و تكنولوژى» و تقليد در آن هيچ قومى را مبدل به كشورى غربى نمى سازد. تجديد حيات باطن تاريخ گذشته، در گرو درك و دريافتى ژرف از موضع موجود، زدودن گرد و غبار غفلت ها و رجعت به حقيقتى است مستور در پرده. از همين روست كه عرض مى شود:

«اگر روزى به اين درجه از آگاهى برسيم كه از عمق جان تمناى تجديد حيات فرهنگى كنيم، مهدويت به عنوان جان مايه تفكر دينى و شيعى، تنها نقطه اتكاء ما براى رجعت به آن هويت مكتوم و مستور است. »

۲- ضرورت خروج از موضع انفعالى در وقت غلبه فرهنگ و تمدن غير خودى

در شرايطى كه انفعال گام ها را در وقت مواجهه با فرهنگ و تفكر بيگانه و غير خودى سست مى كند و تاثير پذيرى، هر گونه اراده مستقلى را به مسلخ مى كشد؛ همه استعدادها، نيروهاى جوان و فعال و همه سرمايه هاى مادى و معنوى در برابر هجوم تندباد مسموم قد خم مى كنند. چنانكه ناخواسته نوعى خجلت از اظهار و معرفى سرمايه هاى فرهنگى رخ مى نمايد.

سكولاريزم ناخواسته محصول اين انفعال است. تلاشى بيهوده كه از سوى متدينان صورت مى گيرد تا خود را مطابق طبع عناصر فرهنگى بيگانه بيارايند و با تقدس زدايى از همه آنچه مقدس است و دنيايى كردن همه سنت ها و دريافت ها، صورت و سيرت تاريخ و تفكر بيگانه را تقدير مقدر خود به حساب آورند. فقدان اعتماد به خود و داشته هاى خودى نيز به سهم خود بر طبل اين انفعال مى كوبد. در چنين هنگامه اى تنها راه خروج:

باور آوردن به نيرويى است كه خارج از ظرف زمان و مكان اعتبارى عمل مى كند.

باز و انداختن در بازوى نمونه ايست كه دوباره برخاستن را يادآورى مى كند.

آويختن در دامن حجتى است كه به تمامى در برابر حجج غير الهى و غير حقيقى مى ايستد و از تماميت فرهنگ و تفكر باطنى و غيبى حمايت مى كند.

احياء فرهنگى است كه تماميت صورت و سيرت فرهنگ و تمدن غربى را با محك خويش به نقد مى كشد و جايگاهش را مى نماياند.

خارج شدن از ظرف محدود زمان و مكان معاصر است.

و اينهمه در شرايطى است كه هيچ يك از عناصر فرهنگى گذشته از چنين قدرتى برخوردار نيستند. هيچ يك از قهرمانان اساطيرى، صورت هاى تاريخى باستانى، هويت هاى ملى و منطقه اى، قهرمانان ميادين جنگ هاى بزرگ و... از توانايى و قدرتى اينچنين برخوردار نيستند كه قومى بتواند به مدد آن همه گردهاى غفلت را از صورت و سيرت حيات امروزينش ‍ بزدايد.

زيرا:

جملگى در ظرف زمان گذشته گرفتار آمده اند.

تنها وجهى از حيات يا چند وجه محدود را متذكر مى شوند.

رويكردى به آينده ندارند.

قادر به رسوخ در كفر و شرك و الحاد جارى و سارى نيستند.

از توانايى زيادى براى متذكر شدن ما فى الضمير عمومى برخوردار نيستند.

حامل همه حقيقت و باطن تفكر و اعتقاد قدسى نيستند.

از جانب خداوند هستى، نبى اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله و ائمه هدىعليه‌السلام تاييد و تقديس ‍ نشده اند.

از همه ويژگى هاى لازم براى ساختن فرهنگى قوى مبتنى بر شالوده اعتقادى برخوردار نيستند.

از همين روست كه عرض مى كنم، ضرورت خروج از انفعال در وقت غلبه فرهنگ و تمدن غير دينى و غير خودى «در هر زمان» ما را موظف به گفتگو درباره اين موضوع و فرهنگ مى كند.

۳- ضرورت اتكاء به حجت در طى طريق:

همه آنچه كه در دو بند سابق الذكر آمد، در گرو چنگ انداختن در دامن حجتى است موجه و قابل اتكا و اعتماد. تاسى به حجت هاى غير الهى و از جمله پندارهاى خودمان باعث بروز تشتت در همه زمينه ها و بروز ناامنى شده است.

حجت هاى پذيرفته شده فلسفى، صوفيانه، خود غربى و امثال اينها از عناصر «حيات جارى» برخوردار نيستند و بدليل فقدان جامعيت چون چترى فراگير عموم مردم را از جمع عوام و خواص به گرد خود نمى آورند.

اگر ويژگى هاى خلقى و خلقى امام عصر «عج»، و اتكاء ايشان به منبع ناب نبوت، ولايت، عصمت و علم، تاريخ و فرهنگ سرشار از سخا، شجاعت، جوانمردى، منصفانه و درست فراروى جوانان اين ديار گذاشته شود از ايشان حجتى براى بودن و رفتن مى سازد. چنانكه بحقيقت حجت نيز هستند. همه حجت هاى غير معصوم و غير الهى، تنها جمعى از مردم را به گرد خويش مى آورند و پاسخگوى بخشى از وجوه معنوى و مادى حيات مى شوند اما، اين فرهنگ با توان عجيب و بالقوه و بالفعل خود عاملى است براى:

- ايحاد پيوند اعتقادى و نظرى عمومى مردم.

- ايجاد ساز و كارى اجتماعى و اقتصادى واحد براى تنظيم مناسبات مادى «اين در حالى است كه عموم حجج مورد مراجعه مردم فاقد توانايى ايجاد نظام اجتماعى اند. »

- بسط فرهنگى ساده و متناسب با نظام نظرى براى ارتقاء ساحت اخلاقى و فرهنگى مردم.

- ايجاد رابطه اى دلنشين با مبدا واحد. اين امر بدليل الهى بودن نسبت آن حضرت موجب تحكيم روابط افراد و جامعه با آن مبدا واحد و حياتى مى شود.

۴- احياء و اقامه عدل در ميان مردم:

عموم مردم بيزار از ظلم فراگيرى هستند كه نسل در نسل آنان را آزرده است. آنها در ميان اقيانوسى مملو از جنون و بى عدالتى، تشنه كام زلال عدالتند واين بى عدالتى همه سطوح حيات آنان را بگونه اى متاثر ساخته كه بحران در همه ساحتها رخنه كرده و ملموس گشته است. از آنجا كه بسيارى از مردم، گروه ها، مدعيان و به ظاهر مصلحان و خيرخواهان به بهانه اقامه عدل آمدند و در پايان جز به انباشته كردن انبان خود نينديشيدند و ناشر ظلم و بى عدالتى شدند، ديگر كمتر كسى ادعاى عدالت خواهى و ظلم ستيزى را از فرقه ها و نحله ها مى پذيرد.

فرهنگ انتظار، فرهنگى است كه «كلمه عدل» را امام خويش ‍ مى سازد و بلافاصله در نسبتى جدى با امام عدل و سلسله ائمه هدى - كه جملگى اهل عدل و مخ عدالت بودند - مردم را به تجربه عدالت دلخوش ‍ و اميدوار مى كند.

احياء اين فرهنگ در ذات خود پاسخگوى نياز عصرى است كه در ظلم و بى عدالتى دست و پا مى زند.

احياء كلمه عدل، احياء فرهنگ انتظار است و محصول تشكيل دولت كريمه امام زمان «عج»، و ما ناگزير به گفتگو درباره اين فرهنگيم. گفت و گو از انتظار، از گمشده اين مردم و همه مستضعفان ساكن در ربع مسكون است.

ضرورت احياء عدل، ضرورت گفتگو درباره امام عصر «عج»، و امام عدل را روشن مى سازد.

۵- حراست از مواريث فرهنگى:

ضرورت حفظ مواريث اعتقادى و فرهنگى از دستبرد و چپاول و انتقال آن به نسل بعدى، ضرورتا ما را وادار به گفتگو درباره امام عدل و احياء فرهنگ انتظار مى نمايد.

ميراث همه انبيا به نبى اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله منتقل شد و ايشان حافظ و حامل همه ميراث انبياعليه‌السلام شدند و پس از ايشان همه اين ميراث و همه سنت هاى مرتبط با آن به ائمه هدىعليه‌السلام منتقل شد تا آنكه به امام عصر «عج» رسيد و ايشان بنا به ضرورت و به اقتضاى شرايط و مقتضيات، بخش هايى مختصر از اين مواريث را به سلسله علماى ربانى منتقل ساختند. هم آنان كه ناشر اين علوم الهى و اسلامى شدند. چنانكه نبى اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله خلاصه و عصاره و حقيقت همه تعاليم انبيا بودند و تمام حقيقت را در آئينه آئين و دين محمدى متجلى ساختند، آخرين وصى ايشان بعنوان خاتم اوصيا تماميت حقيقت دين و سنت و سيره پسنديده و مورد رضاى خالق هستى را متجلى خواهند ساخت.

ذكر نام بلند حضرت و احياى فرهنگ انتظار، همه ميراث و سنت ها را به نسل جوان منتقل مى سازد. ذكر بلندى كه قلب ها را ذاكر مى كند و همت جوانان را به مصافى بزرگ مى خواند. ذهن و زبان آنان را با خود درگير مى نمايد تا سربازان بسيارى زير لواى امام عدلعليه‌السلام گرد آيند. بهمان سان كه همه باورها و سنت ها به امامت و بويژه مقام عظماى امام زمان «عج» ختم مى شود و ايشان مؤ يد، ناشر، مفسر و شارح آنهمه اند. ذكر نام حضرت و احياى اين فرهنگ، بستر مناسب را براى بسط اين سنت ها و دوام آنها فراهم مى سازد.

بايد متذكر اين نكته بود كه «ولايت» باطن همه آثار و سنت هاى فرهنگى مردم اين سرزمين است. هيچ يك از مناسبات عارى از اين حقيقت نيست، حتى سنتهاى تربيت بدنى و رسوم پهلوانى مردان اهل فتوت. به طورى كه نظام تعليمى و تربيتى سنتى همه سمت و سوى جهت گيرى مواد آموزشى و متون را حول محور «ولايت» به گردش ‍ مى آورد.

چنانكه وقتى به آثار شاعران اهل معرفت و تفكر اين سرزمين كه به حقيقت بنيانگزار و ناظر و مراقب زبان و اخلاق و ادب اين ديارند مراجعه مى كنيم در مى يابيم كه جان مايه شعر آن سلحشوران جملگى بر مدار «ولايت» مى گردد. مطالعه در ساير مناسبات و حتى آثار دستى حاصله از دست مردان و زنان اين ديار كه جملگى از آبشخور ادب و سنت پيشينيان سيراب شده اند، نيز حاصل اين بار معنايى ويژه است.

نبايد زندانى كردن همه سنت ها و اشياء باقى مانده از اعصار كهن در قاب هاى شيشه اى موزه ها و تالارها را حراست از ميراث فرهنگى تلقى كرد و در عمل و نظر به سمت و سوى عالم غربى رفت. حفظ مواريث فرهنگى و انتقال آن از طريق تاسيس موزه ها ممكن نيست؛ كه اين عين جدايى و دورى است. احياى باطن و حقيقت ميراث فرهنگى و اصلاح مناسبات و معاملات متناسب با آن حقيقت، حيات مجدد مواريث فرهنگى و سنن ممدوح پيشينيان را ممكن مى سازد و چنانكه ذكر شد، اين احياگرى بدون داشتن قطب ميانى و محور مراجعه و حجت شناخته شده ممكن نيست.

اگر مفهوم «ولايت» و «ولايت» از غزليات حافظ اخذ شود از آن چه مى ماند؟ حتى صورت زيبا، جذاب و گوشنواز آن ابيات نيز مرهون «ولايت» حاكم بر تارو پود كلمات و مصرع ها و ابيات است. و اين ولايت به تبع خود قبول ولايت حضرت دوست و بروز دوستى متقابل ايشان را در پى دارد و گرنه:

«كه بنده را نخرد كس به عيب بى هنرى»(۵)

۶- اصلاح دين و دنياى مردم در گرو اصلاح امور آنان است.

انجام اين اصلاحات كه بسيارى در «عصر» گذشته و هم امروز مدعى آنند بدون مبنا ممكن نيست. از همين روست كه مى توان از همه مدعيان اصلاحات پرسيد: مبناى شما براى اصلاحات چيست و روى به كدام مقصد داريد؟

تشتت در مبناى اين اصلاحات موجب بروز صورت هاى متفرقى از حيات مادى و فرهنگى شده كه سرانجامى جز پراكندگى، ياس، انفعال، خوش ‍ باشى و لا قيدى نداشته است.

بسيارى به قصد اصلاح امور و به اسم مصلح، جماعت مردمان را به دنبال خويش كشيدند و در ميان منازعه و تفرقه افكندند. اما، از آنجا كه:

۱- خود صالح نبودند؛

۲- براى اصلاح امور مبنا نداشتند؛

۳- اصلاحات آنها فاقد نمونه اى كامل و عينى بود؛

۴- اصلاحات آنها تنها وجوه محدودى از حيات را شامل مى شد؛

۵- اصلاحات آنها فاقد استراتژى كلان بود؛

۶- اصلاحات آنها عام و فراگير نبود.

موجب بروز انحطاط در صورت هاى مختلف حيات مردم شدند.

ضرورت انجام اصلاحات در معاملات و مناسبات مردم، ضرورت گفتگو از انتظار و احياى فرهنگ مهدوى را صد چندان مى كند زيرا، مهدى «عج» مصلح بزرگى است كه با تاسى به منش اجدادش به قصد اصلاح امور مردم مى آيد. و خود صالحترين مردى است كه «كلمه حق» و «عدل» را مبناى عمل خويش و حكومت علوى را سرمشق ايجاد حكومت مهدوى خود مى سازد.

احياى فرهنگ مهدوى، نويد ظهور اصلاحات در ميان همه ساحت هاى حيات فردى و جمعى و در ميان همه مناسبت هاى مادى و معنوى است. احياى يك استراتژى فراموش شده در عصر غيبت - كه به دليل تاسى به حق و كلام وحى و سنت نبوى پيراسته از هر گونه شائبه انحراف و اختلاف است - و احياى انديشه و فرهنگ انتظار، امكان طرح «اصلاحات» از منشاء سالم، بى غرض، حقيقى و در عين حال فراگير را مبتنى بر «محبت حق و عدالت حقيقى» ممكن مى سازد و جوامع مسلمين را از سوء استفاده از اين واژه ها كه عموما با نيت فريب افكار، سلطه گرى و ايجاد انحراف فرهنگى «بواقع سكولاريزم و تقدس زدايى» صورت مى گيرد در امان نگه مى دارد. نبايد فراموش كرد كه مغرضان و منافقان و مرددان، عموما از اين واژه سوء استفاده نموده اند و با فريب افكار عمومى از آب گل آلود ماهى گرفته اند.

«اصلاحات» چنانچه در گستره امور مادى و معيشتى بماند؛ مفسده به بار مى آورد؛ به همان سان كه اگر فاقد مبناى حقيقى باشد انحراف را نيز در پى خواهد داشت.

آنچه گفته شد، ضرورت طرح اصلاحات و پيگيرى آن در مناسبات فرهنگى و عادى مردم را مبتنى بر باور مهدوى معلوم مى سازد.

۷- ضرورت آمادگى:

منظور، صورتهاى مختلف آمادگى براى هر نوع رويارويى بالقوه و بالفعل در عصر حاضر و آينده اى است كه بى گمان مقارن با ظهور مقدس امام زمان «عج» است.

مردم همواره از سوى مجموعه اى از عوامل و پديده ها در معرض خطرند. سيل و زلزله و صاعقه خطر است و تهديد كننده، چنانكه سيطره اهل كفر و نفاق خطر است، به همان سان كه خطر بزرگ ابتلائات آخرالزمان و فتنه هاى مخصوص آن نيز خطرى است جدى و پيش بينى شده. چه درباره امام حى سخن بگوئيم و چه نگوئيم اين خطرات واقعيت دارد. اما، بايد ديد گفتگو «در صورت هاى مختلف آن» چه نقشى در «كاهش خطرات» و «بازدارندگى» ايفا مى كند.

انتشار اخبار «آخرالزمان» در غرب و گفتگو از «ظهور حضرت مسيح»، «جنگ نهايى» و «آنتى كريست يا ضد مسيح» از طريق مجامع روحانى مسيحى و رسانه هاى طى دو دهه آخر قرن ۲۰ موجب بروز عكس العمل هاى فراوانى در ميان مردم سرزمين هاى غربى شده كه از آن جمله اند:

ايجاد سايتهاى اينترنتى براى اطلاع رسانى؛

ايجاد مجامع تحقيقاتى براى تفحص در اين باره؛

توليد فيلم هاى سينمايى «با مضامين منجى گرايى، آخر الزمان و... »(۶)

براى كاستن از تشنجات، ايجاد آمادگى در مردم، و ساير بهره بردارى هاى سياسى، فرهنگى و تبليغى؛

مهاجرت گروه هايى از مسيحيان به بيت المقدس براى استقبال از حضرت مسيحعليه‌السلام ؛

توليد كتاب و كاست هاى آموزشى براى ايجاد آمادگى در مردم.(۷)

ذخيره سازى مواد غذايى در ميان خانواده ها و آماده شدن آنها براى وقايع احتمالى.

و...

وجود بيش از ده هزار روايت در ميان منابع دينى ما درباره آخرالزمان، ظهور، امام مهدى «عج» و... دسته بندى همه مداخل و موضوعات مرتبط را امكان پذير مى سازد.

چنانكه بسيارى از روايات و اقوال معصومينعليه‌السلام نشانه هاى بسيارى را متذكر مى شوند و مردم را متوجه اين نكته مى سازند كه «آمادگى و انتظار» شرط اصلى و سنت مقبول مسلمين و شيعيان در عصر غيبت است بى آنكه در صدد تعيين و تشخيص وقت قطعى و معلومى براى ظهور باشند.

با توجه به آنچه ذكر شد چند پرسش فراروى ما قرار مى گيرد كه پاسخ بدآنها ضرورى است:

۱- آيا اين آمادگى لازم است؟

۲- آيا اين آمادگى مخصوص گوشه نشينان و رهبانان است؟

۳- آيا اين آمادگى فردى است؟

۴- آيا اين آمادگى تنها جنبه اخلاقى و عبادى دارد؟

۵- آيا حكومت ها نيز ناگزير به مطالعه و اخذ تصميم در اين باره و تعيين خط مشى هاى كلان نيستند؟

اين آمادگى ضرورى است. چه:

۱- سرزمين ما از نظر سوق الجيشى در يكى از نقاط حساس خاورميانه و آسيا قرار گرفته است.

۲- اين سرزمين هيچ گاه از چشم طماع سياستمداران و حاكمان استعمارگر و چپاولگر دور نمانده و نمى ماند.

۳- اين سرزمين ناگزير به سير كردن بيش از ۶۰ ميليون دهان باز در شرايط معمولى حيات است.

۴- تباهى اخلاقى، هجمه فرهنگى و انفعال حاصل از سياست هاى نادرست و ندانم كارى همواره اين ملت را تهديد مى كند.

۵- آمادگى قبل از ظهور، مقدمه استقبال از پيك پى خجسته ايمان و رستگارى است. چنانكه در اخبار آمده بعد از ظهور توبه اى پذيرفته نمى شود(۸) و ايرانيان در زمره مشاوران سربازان راستين آن امام عزيزند.

۶- آماده شدن براى ظهور حضرت مورد تاكيد مستمر ائمه هدىعليه‌السلام بوده و شرط قبول ولايت و شيعه بودن است.(۹)

۷-...

در واقع مخاطرات سياسى، فرهنگى، اقتصادى، اجتماعى و امور مرتبط با آنها، آمادگى را الزامى مى نمايد.

هيچ انسان منصف، دردمند و آگاهى، آماده شدن در طريق صلاح و اصلاح را منحصر به گوشه نشينيان و زاهدان و امثال اينها نمى كند و بر عكس، عموم مردم بدليل آنكه در معرض خطرات گوناگونند بيشتر نيازمند آمادگى هستند.

مردم در معرض ابتلائات گوناگونند از قبيل:

۱- حملات رسانه ها و خوراك هاى ناسالم فرهنگى صادره از سوى آنها.

۲- القائات مغرضان و منافقان و مرددان.

۳- ضربات فقر مادى و نفسى كه مترصد فرصت لغزش و رويگردانى است. و بالاخره فرو رفتن در باتلاق حرام و شبهه.

۴- نا آگاهى و جهل كه خود منشا نفوذ شيطان، سوءظن، كج فهمى و... است.

۵- و...

از همين روست كه اينان در خيل رعايان حاكمان هستند و ريزه خوار معلمان و مرشدان و بيش و پيش از همه چيز محتاج آمادگى، تربيت، هدايت و بالاخره حراست تا مبادا كه در ميان لغزشگاه ها و عقبه ها سعادتمندى را مبدل به شقاوت و نگونسارى در دنيا و آخرت نمايند.

بى شك كه اين آمادگى در دو گستره «فردى و جمعى» قابل گفتگو است.

بسيارى از طرح ها و برنامه ها در مقام تجمع مردم و سازماندهى عمومى معنى پيدا مى كند. چنانكه مردم در ميان مجامع «مدارس، دانشگاه ها، كارگاه ها، انجمن ها، شهرها و... » حضور پيدا مى كنند و از تاثيرى متقابل نشو و نما مى يابند. هماهنگى در «قول، فعل و نيت» و همراهى در همه مناسبات از آنان «پيكره اى واحد و هدفدار» مى سازد كه توان مقابله و مواجهه با هر نوع خطرى را دارند. از همين روست كه آمادگى در دو گستره معنى مى يابد.

برخى آمادگى و انتظار را مبدل به اعمالى اخلاقى و عبادى كرده اند. منتظران را جماعتى مى شناسند كه از امام زمان،عليه‌السلام ، دم مى زنند، دعا مى كنند، خواب و روياى صادقه مى بينند و در هواى مكاشفه و ملاقات با پاى برهنه بيابان را طى مى كنند، كارى به كار خلق روزگار و آفت هايى كه به جان آنان افتاده و بالاخره نظام اجتماعى و سياسى و طرح ها و دسيسه هاى خصم ندارند. اين، منتهاى انفعال است. اين، انتظار منفعلان و زبونان بى خاصيت و بى درد است.

حيات مردم در سه ساحت: «اعتقادى، اخلاقى و عملى» آنهم در ميان مناسبات فردى و جمعى معنى مى يابد و همه معاملات «سياسى، اجتماعى، اقتصادى» آنان را نيز شامل مى شود. از همين رو همه افراد در همه ساحات اعتقادى، اخلاقى عملى، در همه معاملات خرد و كلان سياسى، اقتصادى و اجتماعى ناگزير به آماده شدن هستند. حال، بخشى از اين امر به فعاليت و مجاهدت اشخاص بر مى گردد و بخشى به همه آنچه كه در وظيفه حكومت و دولت است. چه، بسيارى از مناسبات مردم و معاملات آنان بيش از آنكه فردى باشد صورت جمعى مى يابد و اصلاح آن در گرو تمهيداتى است كه در دست حكومت است.

امروزه قدرت «نظامى، سياسى و اقتصادى، تبليغاتى و فرهنگى» در دست حكومت است و دولتمردان ناگزيرند كه براى آمادگى عمومى در همه ساحات طرح داشته باشند «استراتژى انتظار» ناظر بر اين نوع آمادگى است.

اين در وظيفه حاكم است كه «نظام اقتصادى» را مبتنى بر «عدل» به گونه اى سامان دهد كه: