معارفى از قرآن

معارفى از قرآن0%

معارفى از قرآن نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: مفاهیم قرآنی

معارفى از قرآن

نویسنده: شهيد آيت الله دستغيب
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 24984
دانلود: 4114

معارفى از قرآن
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 48 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 24984 / دانلود: 4114
اندازه اندازه اندازه
معارفى از قرآن

معارفى از قرآن

نویسنده:
فارسی

اين کتاب، مشتمل بر خلاصه‌اي از بيانات آيت‌الله «سيدعبدالحسين دستغيب» در تفسير سورة مبارکه «حديد» طي چهل و چهار جلسه است. آيت‌الله دستغيب در شرح و تفسير اين سورة شريف، مطالب متعدد و متنوعي را مدّنظر داشته که عمده‌ترين آن‌ها به شرح زير است: اسماء، صفات و افعال خداوند؛ شأن نزول سورة حديد؛ مالکيت خداوند؛ تسبيح همة موجودات و کائنات؛ دوران آفرينش آسمان‌ها؛ شرح معاني عرش؛ مبدأ و معاد؛ پاداش و جزاي آخرت؛ اختلاف ميان شب و روز به عنوان نشانة عظمت الهي؛ دستورات اخلاقي براي تهذيب نفس؛ علّت وجود نور مؤمن و ظلمت کافر در صراط؛ زمينة ايجاد ايمان وارتباط آن با خشوع دل؛ پيغمبران و کتاب‌هاي آسماني؛ عدل الهي و سفارش به پرهيزکاري. آن‌چه در اين کتاب جلب توجه مي‌کند، استفاده از آيات سورة حديد و تفسير آن‌ها در روشنگري ديني و سياسي است.

۲۰

فضرب بينهم بسور له باب باطنه فيه الرحمة و ظاهره من قبله العذاب ينادونهم الم نكن معكم قالوا بلى ولكنكم فتنتم انفسكم و تربصتم و ارتبتم و غرتكم الامانى حتى جاء امرالله و غركم بالله الغرور فاليوم لا يوخذ منكم فدية ولا من الدين كفروا ماؤيكم النار هى مولاكم و بئس المصير (۲۲۹)  

آشكار شدن باطنها در آخرت

تفسير آيات شريفه روز گذشته به اينجا رسيد: بعد از آنكه مؤمنين نور افشانى مى‏كنند و رو به بهشت مى‏روند، منافقين در تاريكى هستند يعنى كسانى كه در دنيا ظاهراً مسلمان اما در دلشان ايمانى نيست، مؤمنين را مسخره مى‏كردند آخرت غلبه معنى بر صورت است. در دنيا هر بشرى ظاهرى دارد و باطنى، مثلاً به حسب ظاهر گويند سلمان زمان است ولى در معنى كافر است اما در آخرت دو روئى نيست يعنى ظاهر و باطن يكى مى‏شود يوم تبلى السرائر سريره‏ها و باطنها فرداى قيامت آشكار مى‏گردد اينجا مى‏شود ريا بكنى ظاهرش اخلاص ولى مخلوق در نظر است آنجا اين حرفها نيست، سرائر روز قيامت آشكار مى‏گردد.

سه نعمت روحانى بالاتر از نعمتهاى بهشت

بنابر خبرى كه در بحارالانوار است امامعليه‌السلام مى‏فرمايد: در بهشت سه نعمت از نعم بهشتى است مال، حجت روح است كه از همه نعمت‏هاى بهشت بالاتر است اولين نعمت از نعمت‏هاى روحانى كه به مؤمن داده مى‏گردد آن است كه هر كس در بهشت است از خانه او اتصالى به خانه‏هاى محمد و آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است تا جائى كه اصل درخت طوبا در خانه علىعليه‌السلام است در خانه‏هاى مؤمنين شاخه‏هائى از آن درخت است.

نعمت دوم رضوان من الله اكبر كه ندا بلند مى‏شود: رضى الله عنكم اى مؤمنين خدا از شما راضى است به قدرى دلهايشان شاد مى‏شود كه از همه نعمت‏هاى بهشتى بالاتر است كار برسد به جائى كه بنده از خدا راضى، خدا هم از تو راضى‏(۲۳۰)   تا كسى به مقام رضا نرسد نمى‏فهمد كه چه مقامى است، چه بهجتى است كه فوق آن تصور نمى‏شود.

سوم از نعم بهشتى مى‏فرمايد: بعد از آنكه بهشتيان را در بهشت و جهنميان را در جهنم قرار دادند آنگاه مأمورين الهى مرگ را به صورت گوسفند ابلقى ممثل مى‏كنند. البته مرگ امر معنوى است مصورش مى‏كنند به اين صورت بين بهشت و جهنم كه همه ببينند همانجا ذبحش مى‏كنند يعنى اى بهشتيها ديگر اين نعمتها را از شما نمى‏گيرند، ديگر لذت بهتر از اين مى‏شود؟ چرا عقلاء به دنيا بى‏اعتنائى مى‏كنند؟ چون همه‏اش دلهره مرگ دارند بزرگترين بشارت براى بهشتيان و سخت‏ترين و موحش‏ترين خبرها براى جهنميان نبود مرگ است ذلك هو الفوز العظيم رستگارى بزرگ اين است. والله هر چه دارى اگر بدهى در راه خدا و بهشت چيزى نيست‏(۲۳۱)   مال و مقام دنيوى تمامش رها مى‏شود خوشا به حال كسى كه آنجا مقامى دارا شود فوز عظيم براى كسى است كه به باقى برسد يعنى چيزى كه فنا ندارد آن هم بهشت است. حالا كه رشته سخن به اينجا رسيد حديثى كه امروز مناسب است عرض كنم.

فضائل على و كفاره گناهان

در روايت است كه اگر كسى گوش بدهد فضيلتى از فضائل على را، كفاره گناهان گوش اوست، كسى كه بنويسد فضيلتى از فضائل على را تا اين نوشته هست برايش حسنه دارد. آيا معامله سودمندى از اين بالاتر هست‏(۲۳۲) ؟ ذلك هو الفوز العظيم.

در شب قدر تا اذان صبح، ملائكه پيوسته از آسمان به زمين‏(۲۳۳)   و از زمين به آسمان مى‏روند اينها حقائقى هست كه داراى اسرارى است يكى از حكمتهائى كه اذن داده مى‏شود ملائكه عالم اعلى شب قدر به زمين بيايند اين است كه چيزهائى كه در هيچ عالم ديگرى نيست و آن صداى ناله توبه كنندگان است مشاهده كنند زارى به درگاه خدا هيچ جا نيست مگر روى كره خاك آن هم مادامى كه زنده است اگر قدر عمرت را بدانى:

هر نفس ز انفاس عمرت گوهريست

آن نفس سوى خدايت رهبريست

اسباب غفلت بسيار است

ديروز گفتم بين مؤمنين و منافقين ديوارى حائل مى‏شود فوراً بين دو دسته، مؤمن يك جا منافق هم يك طرف تا ديوار حائل شد آن طرفش باطنه فيه الرحمة طرف مؤمن، رحمت، لذت، بهجت ظاهره من قبله العذاب طرف منافق، سختى و ناراحتى، يك دفعه منافقين فرياد مى‏زنند الم نكن معكم از پشت ديوار داد مى‏زنند آخر مگر ما با شما نبوديم مثلاً همشهرى نبوديم، هم مجلس و هم خوراك، هم معامله نبوديم قالوا بلى گويند آرى اما كجا به كجا ولكنكم فتنتم انفسكم مى‏گفتيد اين چيزها از بين مى‏رود دين محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از بين مى‏رود و ارتبتم در شك و شبهه و وسوسه خودتان را انداختيد و غرتكم الامانى آرزوها و هوسرانيها و غيره شما را سرگرم نمود حتى جاء امرالله تا وقتى كه امر خدا آمد يعنى همينطور سرگرم شديد تا وقتى كه مرگتان آمد و غركم بالله الغرور شيطان هم شما را فريب داد فريب دادنى.

امر خدا موت است ناگهان بانگى بر آمد خواجه رفت گاه مى‏شود امر خدا كه مى‏آيد شخص در گناه است، در طغيان است‏(۲۳۴)   يك لحظه پس و پيش نخواهد گرديد.

مرگ تعويض لباس و قالب است

به مناسبت حتى جاء امرالله كلمه حكمتى راجع به مرگ بگويم و اين بحث را تمام كنم موت را بشر بى‏خبر و بى‏خرد امر عدمى خيال كرده است. معناى نيستى براى موت‏  خلاف عقل و شرع است مرگ براى انسان لباس نو بر تن كردن است، بدن مركب روح است مرگ آن است كه مركب جسمى كه خيلى برايش زحمت داشت، عوضش مى‏كند بدنى به تو مى‏دهند كه مثل بلور است، صاف و پاك، تركيب مادى هيچ ندارد، به قدرى لطيف است كه به يك چشم زدنى يك مرتبه نجف، كربلا، خراسان مى‏رود آن بدن لطيف به اراده بشر است آناً هر جاى از آسمان باشد حاضر مى‏گردد البته تا قدرتى كه خدا به او داده است چه اندازه باشد. همينقدر بدانيد مرگ براى مؤمن بزرگترين سعادت است اول روح و راحت اوست، اول برداشت خرمن و نتيجه اعمال يك عمر زحمت كشيدن اوست. آيا به مرگ مى‏شود گفت امر عدمى؟! لذا آيه شريفه مى‏فرمايد كه جاء امر الله مرگ آمد نه يك چيز عدمى است.

ابراهيم و چگونگى جان گرفتن مؤمن و كافر

در روايت دارد يك روز جناب عزرائيل ملاقات ابراهيم آمد (حاصل روايت منقوله در حيوة القلوب) جناب ابراهيم فرمود آمده‏اى جانم را بگيرى يا آمده‏اى براى ديدنم؟ گفت آمده‏ام براى ديدارتان فرمود: من ميل دارم ببينم چطور بالين محتضر مؤمن حاضر مى‏گردى گفت: چشمت را ببند و باز كن همين كار را كرد يك وقت در شگفت شد از جمال عزرائيل و مبهوت شد آن وقت فرمود: اى عزرائيل اگر مؤمن نتيجه اعمالش هيچ نباشد مگر ديدن جمال تو همين اندازه برايش بس است دلم مى‏خواهد موقعى كه بالين كفار هم مى‏آئى تو را ببينم گفت طاقت ندارى. ابراهيم گفت ميل دارم ببينم قبول كرد چشمش را روى هم گذاشت و باز كرد ديد هيولاى زشتى كه تاب ديدنش را ندارد، جناب ابراهيم غش كرد كه بعد هم فرمود اگر كافر هيچ عذابى نداشته باشد مگر ديدن اين منظره هولناك، بس است براى عقوبت بديهايش در دنيا. غرضم هر چه هست از خود آدمى است والا مرگ ذاتاً براى تبديل آدمى است. مثلاً يك عمر گفت على على، ساعت مرگ، بايد علىعليه‌السلام را ببيند. هر كس ساعت مرگ به هر كس علاقه دارد او را مى‏بيند نتيجه يك عمر محبت ورزى، وصال با اوست.

روايت براى اين موضوع زياد است كه خصوص ساعت مرگ خود علىعليه‌السلام به حارث همدانى فرمود (مضمون روايت) وقتى جناب حارث پير و فرتوت و ضعيف شده بود نزد اميرالمؤمنينعليه‌السلام آمد و اظهار عجز خود كرد.

حضرت از او پرسيد چه چيز تو را به اينجا كشانيد (و از راه دور به ملاقات من آمد؟!) گفت دوستى تو.

اميرالمؤمنينعليه‌السلام به او بشارت داد فرمود: من يمت يرنى بشارتت بدهم هر كس ساعت مرگ، على را مى‏بيند(۲۳۵)   منتهى هر كس به اندازه معرفتش، به مقدار پاكيش.

عيادت علىعليه‌السلام و توبه پيش از آن

كلمه لطيفى شيخ شوشترى ذكر كرده است مى‏فرمايد مستحب است كسى كه عيادت مريض مى‏رود، هديه‏اى براى بيمار ببرد چون دلشاد مى‏گردد. امروز هم علىعليه‌السلام سخت بيمار است، بيائيد كارى كنيد علىعليه‌السلام را شاد كنيد. آن وقت شيخ مى‏گويد: پيش از رفتن عيادت تا در مسجد هستيم توبه‏اى از گناهان بكنيم كه با توبه برويم پيش علىعليه‌السلام .

۲۱

بسم الله الرحمن الرحيم

اومن كان ميتاً فاحييناه و جعلنا له نوراً يمشى به فى الناس كمن مثله فى الظلمات ليس بخارج منها (۲۳۶)

علىعليه‌السلام رعايت حقوق را مى‏فرمايد

روز بيست و يكم ماه رمضان و روز شهادت علىعليه‌السلام است دوستان و اهل محبت از راه‏هاى دور در خانه خدا جمع شده‏اند امروز سالگرد شهادت على است موقع جوش آمدن مهرهاى اهل محبت است.

مرحوم نراقى در دارالسلام نقل كرده است (مختصر مى‏گويم محل شاهد را) راجع به شيعه‏اى كه در ورود به عراق، شرطه بغداد خيلى اذيتش كرد به طورى كه بالاخره گفت: مى‏روم نجف شكايتت را به علىعليه‌السلام مى‏كنم. در نجف اشرف بالاى قبر علىعليه‌السلام متحصن شد حاجتش فقط اين بود كه اين ظالم هلاك بشود. نفرين كرد. شب در عالم رويا اسدالله الغالب على بن ابى طالبعليه‌السلام را ديد. حضرت فرمود او را به من ببخش رهايش كن، گفت آقا رهايش نمى‏كنم تا شما تلافى نكنيد من دوست شما هستم در راه دوستى شما اينطور به سرم آورده، فرمود: او را به من ببخش من تلافى مى‏كنم چون اين شخص حقى بر من دارد گفتم: آقا اين شخص چه حقى به شما دارد؟ فرمود: وقتى همراه قشونش از صحراى نجف مى‏گذشت نظرش به گنبد قبر من افتاد پياده شد ادب و خضوع كرد بعد سوار شد و رفت آن ادب پيش ما محفوظ است، در عوض آن ادبى كه كرده من عفوش را از تو مى‏خواهم.

بعد از اينكه بر مى‏گردد آن رئيس شرطه به او مى‏رسد مى‏گويد رفتى چكار كردى؟ گفت چه بگويم از فتوت علىعليه‌السلام كارى كرده بودى كه علىعليه‌السلام ملاحظه آن كارت را كرد و جريان را برايش گفت مبهوت شد گريه كرد توبه و انابه كرد كارهايش را اصلاح كرد بعد هم رفت نجف سر قبر علىعليه‌السلام گفت اى آقائى كه شما كوچكترين عملى را فراموش نمى‏كنى خاك بر سر ما اگر به غير از شما سر و كار داشته باشيم.

حفظ از شرور به بركت ولايت اهل بيت

در كتاب آثارالحجة مكاشفه علامه بزرگوار حكيم اسلامى فيلسوف بزرگ مرحوم مغفور حاج ميرزا مهدى آشتيانى را نقل كرده است اين عالم بزرگ برايش مكاشفه‏اى رخ داد كه واقعاً شنيدنى است آدمى بايد عبرت بگيرد. ايشان فرمود من مبتلا به مرض يرقان بودم وقتى مشرف شدم براى زيارت مشهد رضاعليه‌السلام به قصد اينكه از على بن موسى الرضاعليه‌السلام سه حاجت بطلبم يك حاجتم اينكه اين مرضم خوب شود، حاجت دومم حاجت مخصوصى بود كه ذكر نمى‏كنم، حاجت سومم نجات ايران از فتنه كمونيست بود موقع فتنه توده‏اى‏ها و گرفتن شمال ايران بود كه همان فتنه پيشه‏ورى باشد كه در سى سال قبل واقع شد ايران در خطر بزرگى قرار گرفته بود. ايشان مى‏فرمايد: خيلى ناراحت بودم حركت كردم براى مشهد مقدس در اثناى راه حالم به هم خورد بى هوش شدم همراهانم هم از سفر باز ماندند در آن حال اغماء مكاشفه‏اى به من دست داد يك وقت ديدم از آسمان متصل نور به زمين مى‏آيد متوجه شدم كه صحراى عرفات است ديدم نورهائى كه مى‏آيد در يك قسمت است كه همه خلق هم متوجه آن قسمت هستند آن قسمت را نگاه كردم ديدم چهارده خيمه نورانى است كه نور، از آسمان به اين چهارده خيمه متصل در اياب و ذهاب مى‏باشد. پرسيدم چه خبر است گفتند: آنكه از همه بزرگتر است خيمه خاتم انبياء محمد مصطفىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تا آخرى آنها خيمه مهدى آل محمد امام ثانى عشر صلوات الله عليهم اجمعين. دويدم خودم را رساندم به رسول الله مقابل رسول خدا عرض ادب و سلام كردم گفتم يا رسول الله! سه حاجت دارم رسول خدا فرمود كه چون تو در راه زيارت فرزندم رضاعليه‌السلام هستى مى‏خواهى به روى سر قبر حضرت رضاعليه‌السلام اين حاجت‏هايت را هم از آقا بگير از خيمه بيرون آمدم رفتم خيمه امام هشتم و اذن گرفتم وارد شدم سلام كردم خيلى به من رأفت و مهربانى كرد، گفتم يا مولا سه حاجت دارم آمده‏ام سر قبر شما براى اين سه حاجت. يكى يكى سه حاجتم را گفتم اول خوب شدنم، دوم آن حاجت مخصوص، سوم رفع شر توده‏ايها از ايران.

امام فرمود: اما حاجت اولت موضوع بيمارى يرقان صلاح تو اين است تو بايد تا آخر عمر بيمار باشى، قبول كردم (گاه مى‏شود خدا براى مؤمن مقامى تدارك كرده كه به آن مقام نمى‏رسد مگر به يك نوع گرفتارى در دنيا) حاجت دوم را فرمود: رواست و اما حاجت سوم كه شاهد ما است به پيشه‏ورى و توده‏اى‏ها و فسادها كه هست فرمود راحت‏باش به اين زودى تمامشان را رد مى‏كنيم. رفع شر تمامشان خواهد شد و اين جمله را هم فرمود: كه تمام عرايضم مقدمه اين جمله بود فرمود شما ايرانيان مادامى كه با قبور ما اهل بيت سر و كار و پناهندگى داريد و به مجالس مصيبت ما علاقمنديد از هر شرى در امانيد. واقعاً همين است.

خواستم بگويم كه هر چه بروز ارادتى كه داديد اينها فراموش شدنى نيست.

ايمان و عمل نيك موجب زندگى روحانى

در جاهاى متعدد قرآن مجيد كه از ايمان نام مى‏برد در پى آن عمل صالح را نيز تذكر مى‏فرمايد شايد يكى از نكات آن اين باشد كه اين دو، ايمان و عمل صالح بايد با هم باشد تا شخص بهره‏مند گردد و حيات روحانى بيابد ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اين دو تا در هر كس پيدا شود خداى عالم حيات تازه‏اى به او مى‏دهد دو سه آيه‏اش را مى‏خوانم و به ترجمه اكتفا مى‏نمايم.

در سوره انفال مى‏فرمايديا ايها الذين آمنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم(۲۳۷) اى كسانى كه ايمان آورديد پاسخ دهيد خدا و پيغمبرش را هنگامى كه شما را به چيزى مى‏خواند كه شما را زنده مى‏كند. اى مومنين وقتى خدا، محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به شما مى‏گويند بيائيد چيزى يادتان بدهيم كه زنده بشويد (و آن ايمان و عمل صالح است) اگر اين دو را پذيرفتيد حيات پيدا مى‏كنيد و شما را زنده مى‏نمايد.

آيه شريفه ديگراومن كان ميتا فاحييناه آيا كسى كه مرده بود پس او را زنده گردانيديم، مرده‏ها! مى‏خواهيد زنده شويد؟ ايمان و عمل صالح كنيد.

آيه شريفه ديگر مى‏فرمايد كهمن عمل صالحاً من ذكر او انثى و هو مومن فلنحيينه حيوة طيبة (۲۳۸) از اين صريحتر نمى‏شود هر كس كار نيك كند از واجبات يا مستحبات هر چند خار از سر راهى بردارد، مرد باشد يا زن در حالى كه مؤمن باشد پس زنده مى‏گردانيم او را زندگى نيكو. در ايمان و عمل صالح زن و مرد ندارد اگر ايمان و عمل صالح آمد، اين ترقى، رشد و تكامل است، حيات طيبه خالصه، حيات پاكيزه به او مى‏دهيم.

عزت، براى مومن صالح است

حيات كه فارسيش زندگى است حقيقت حيات نيرو است منشأ آثار است يعنى چيزى است كه از آن آثار تراوش مى‏كند. منشأ اثر خداى عالم براى تو قرار داده كه اگر ايمان و عمل صالح داشته باشى يك نيروى فوق العاده‏اى به تو مى‏دهد اگر ايمان نباشد بشر ضعيف است، به قدرى شخص بى ايمان ذليل مى‏شود، از در سينما كه رد مى‏شود چشمش به مناظر عكسهاى مهيج شهوات كه مى‏افتد نمى‏تواند رد شود جاى خود خشك مى‏شود، نيرو و عزت آن است كه اگر خوشكلترين زنها جلويش عريان شود مى‏تواند خودش را بگيرد، نگاهش نمى‏كند چون قوى است، قوى كه شد خود زن لخت هم ببيند نگاهش نمى‏كند آخرش را مى‏خواند مرد آخر بين مبارك بنده‏اى است مى‏فهمد اگر نگاهش كرد به آن ميل مى‏كند دنبالش نمى‏كند در چه ذلتهائى كه مى‏افتد مگر هر كس دنبال هر هوسى رفت به آسانى به آن مى‏رسد؟ نيروى ايمان كه نباشد آدمى در برابر هر شهوتى زانو به زمين مى‏زند العزة لله و لرسوله و للمؤمنين اگر حيات آمد خيانت نمى‏كند، خيانت مال آدم ضعيف و ذليل است.

ابوذر نيرومند در ايمان

مؤمن عزيز و قوى است، مثل ابوذر كه وقتى معاويه مى‏خواست دينش را بخرد دويست اشرفى داد به دو غلامش گفت اگر توانستيد اين پول را به ابوذر بدهيد و ابوذر را پولكى بكنيد من شما را آزاد مى‏كنم دو نفرشان آمدند پيش ابوذر و دويست اشرفى را گذاشتند جلوى ابوذر، ابوذر پرسيد چيست؟ گفتند: دويست اشرفى است و معاويه داده فرمود از كجا آورده؟ معاويه مالش كجا بود گفتند از بيت المال است فرمود كه بيت المال از همه مسلمانها است به چه مناسبت دويست مثقال اشرفى به من مى‏دهد آيا به همه مسلمانها دويست مثقال طلا داده است؟ گفتند: نه براى شما خصوصى آورده شده، تا اين را گفتند فرمود فوراً پولها را برداريد و به معاويه بدهيد و بگوئيد من احتياج ندارم تا اين دو گرده نان جو را دارم كه يكى از آن براى امروز و يكى ديگر براى امشب - پس كيست از من بى نيازتر - اما بودند اشخاصى كه پولها را گرفتند دست از علىعليه‌السلام برداشتند نوكر معاويه و معاويه صفتها شدند و ذليل گرديدند. اگر حيات آمد ديگر ذليل پول و شهوت نمى‏شود بلكه بزرگ مى‏شود هيچ وقت به دنيا اهميت نمى‏دهد، دنيا چيزى نيست كه به آن اهميت داده شود.

اگر اين نيرو پيدا شد آيا با همه تواضع مى‏كند يا نه؟ كبرى در كار نمى‏آيد اگر رشد عقلى پيدا كرد هيچ وقت آدمى حرص نمى‏زند براى نهادن چه سنگ و چه زر غصه فردا براى چه مى‏خورى؟ آيا يقين دارى تا فردا زنده هستى؟ نبايد آدمى بدون جهت و براى چيزهاى فانى غصه بخورد لنحيينهم حياة طيبة غصه نداشته باش مگر براى آخرت و پس از مرگت.

تنها از گناهانتان بترسيد

حضرت علىعليه‌السلام فرمود پنج كلمه يادتان مى‏دهم و براى اين پنج كلمه اگر شترسواريها كنيد و شترها از كار بيفتند و بيابانها را طى كنيد، بدانستن اين چند كلمه مى‏ارزد. من كلمه اولش را بگويم: لا يخافن احد الا ذنبه شيعيان على! حق نداريد از چيزى بترسيد مگر از گناه، هيچ چيزى را زشت ندانى مگر گناه، گناهت خوابت را بگيرد نه امور دنيوى‏(۲۳۹) .

در دنيا هر كس در راه ايمان و عمل صالح افتاد، زندگى خوشى و نيروى الهى به او داده مى‏شود كه از آثارش عفت، قدرت، نگهدارى نفس است در برابر هر موضوع تكان دهنده‏اى، خودش را محكم مى‏تواند بگيرد چون زنده است، اهل رضا و تسليم است هيچ پيش آمدى تكانش نمى‏دهد به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست بهجتى نصيبش مى‏گردد كه زوال ندارد لذا من اين جمله را امروز در اين اجتماع عام بگويم:

توحش غرب در اخلاقيات

در ذهن بعضى از جوانها مى‏آيد شنيده‏اند يا خوانده‏اند كه مثلاً آمريكا كشور پيشرفته است و ايران عقب مانده. من نمى‏دانم چه دستهائى در كار است كه اين چيزها را در ذهن جوانهاى ما مى‏اندازند؟ به چه مناسبت اين حرفها را مى‏زنيد؟ فقط مختصر بگويم من عددش در نظرم نيست روزانه بلكه ثانيه شمارى شده است در آمريكا چه جنايات و خودكشيها و فسادهائى كه مى‏شود مثلاً دختر دزدى كه تتمه‏اش به ايران سرايت كرده است آيا اين پيش افتادن است؟! آيا خود كشى و دختر دزدى پيش افتادن است. آمريكا كه اين همه پول مى‏ريزد براى اسلحه جمع كردن، آيا توانسته است امنيت كشورش را حفظ كند؟ بله اسلحه خوب است براى موقعى كه جنگ بشود تنها حرفى كه مى‏توانم بزنم اى مسلمانها، اى كسانى كه صداى مرا مى‏شنويد، تنها چيزى كه بدون اسلحه و مأمور براى امنيت كفايت است، ايمان است و بس و هر كس چيز ديگرى خيال كند، خيال خام است.

يا مثلاً درباره سوئد، گويند: در جهان تنها كشورى كه آرامش و راحتيش بهتر و بيشتر است سوئد است. فعلاً خود كشيهائى كه در كشور سوئد مى‏شود نسبت به جمعيتش بيشتر است از خود كشيهائى كه در تمام ايالات آمريكا به قدر جمعيتش واقع مى‏شود آيا اين خود كشى‏هاى اهالى سوئد از چيست؟ از اصل آرامش كه ايمان است بى خبرند.