معارفى از قرآن

معارفى از قرآن0%

معارفى از قرآن نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: مفاهیم قرآنی

معارفى از قرآن

نویسنده: شهيد آيت الله دستغيب
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 26199
دانلود: 4285

معارفى از قرآن
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 48 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 26199 / دانلود: 4285
اندازه اندازه اندازه
معارفى از قرآن

معارفى از قرآن

نویسنده:
فارسی

اين کتاب، مشتمل بر خلاصه‌اي از بيانات آيت‌الله «سيدعبدالحسين دستغيب» در تفسير سورة مبارکه «حديد» طي چهل و چهار جلسه است. آيت‌الله دستغيب در شرح و تفسير اين سورة شريف، مطالب متعدد و متنوعي را مدّنظر داشته که عمده‌ترين آن‌ها به شرح زير است: اسماء، صفات و افعال خداوند؛ شأن نزول سورة حديد؛ مالکيت خداوند؛ تسبيح همة موجودات و کائنات؛ دوران آفرينش آسمان‌ها؛ شرح معاني عرش؛ مبدأ و معاد؛ پاداش و جزاي آخرت؛ اختلاف ميان شب و روز به عنوان نشانة عظمت الهي؛ دستورات اخلاقي براي تهذيب نفس؛ علّت وجود نور مؤمن و ظلمت کافر در صراط؛ زمينة ايجاد ايمان وارتباط آن با خشوع دل؛ پيغمبران و کتاب‌هاي آسماني؛ عدل الهي و سفارش به پرهيزکاري. آن‌چه در اين کتاب جلب توجه مي‌کند، استفاده از آيات سورة حديد و تفسير آن‌ها در روشنگري ديني و سياسي است.

۲۲

بسم الله الرحمن الرحيم

ينادونهم الم نكن معكم قالوا بلى ولكنكم فتنتم انفسكم و تربصتم و ارتبتم و غرتكم الامانى حتى جاء امر الله و غركم بالله الغرور فاليوم لا يؤخذ منكم فدية ولا من الدين كفروا مأويكم النار هى مولاكم و بئس المصير (۲۴۰)

ديدار بهشتيان و دوزخيان و سخنانشان به يكديگر

از موضوعاتى كه در قرآن و روايات ذكر شده اين است كه جهنميان يكديگر را مى‏بينند. در سوره مباركه اعراف دارد كه مخاطبه مى‏كنند اهل جهنم مى‏گويند، اى بهشتيان منت بر ما گذاريد از اين آبهاى فراوان و روزيهائى كه خدا به شما عطا فرموده به ما نيز بدهيد(۲۴۱) بهشتيان پاسخ گويند خداوند اين نعمتها را بر كافران حرام فرموده است. غرضم ملاقات و ديدن است نزديك كه نمى‏توانند بشوند ولى مى‏بينند البته اين هم حكمتى دارد كه مؤمنين جهنميان را مى‏بينند و برعكس، مؤمنين جهنميان را مى‏بينند تا لذتشان بيشتر شود كه شكر خداى را كه ما مبتلا نشديم. جهنميان هم بهشتيان را مى‏بينند براى اينكه بر حسرتشان افزوده گردد. در دعاى كميل مى‏خوانيد(۲۴۲) خدايا گيرم بتوانم صبر كنم بر سختى گرمى آتش جهنم، اما چطور صبر كنم بر محروميتم؟

وقتى كه منافقين چشمشان به مؤمنين مى‏افتد نور افشانى آنان را مى‏بينند در حاليكه خودشان اين قسم در تاريكى و ظلمت چه بر سرشان مى‏آيد؟ صدا مى‏زند اى مؤمنين مگر نه ما با شما در دنيا بوديم ينادونهم الم نكن معكم حالا شما هم نگاهى به ما كنيد تا از نور شما بهره‏مند شويم قالوا بلى آرى، در دنيا تمام ما در يك شهر زندگى مى‏كرديم، با هم معاشرت، مصاحبت هم داشتيم لكن با اين تفاوت كه ما از جان و دل وعده خدا را پذيرفتيم و عمل كرديم لكن شما فتنتم انفسكم خودتان را در هلاكت انداختيد و تربصتم همه منتظر بوديد كه چه وقت بلا بر سر مؤمن مى‏آيد، منتظر بوديد وضعشان خراب بشود و ارتبتم تمام در شك بوديد يا مثلاً مى‏گفتيد اينها را آخوندها در آوردند.

آرزوها پايان ندارد

و غرتكم الامانى آمال و آرزو مشغولتان كرد واى از آدمى، هيچ حجابى بين انسان با آخرت و خدا و ايمان مثل آمال و آرزوها نيست هوسها هم كه مرز ندارد هل من مزيد مى‏كند، ديگر چه وقت به فكر مرگ مى‏افتد وقتى مرد ديگر آنجا هر چه مى‏خواهد بگويد رب ارجعون لعلى اعمل صالحاً در تفسير منهج ذيل آيه غرتكم الامانى حديث لطيفى از خاتم انبياء محمد مصطفىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل نموده است خلاصه آن را عرض كنم.

روزى پيغمبر در مسجد با انگشت يا با چوب جلوى روى اصحاب روى زمين نقشه‏اى كشيد بعدش فرمود: نگاه كنيد، خط دراز و درشتى روى آن از اول تا آخرش كشيد فرمود: اصحاب ديديد چكار كردم؟ خطهائى كه اول كشيدم آرزوها بود كه ناگاه بانگى بر آمد خواجه رفت و اين خطى كه رويش كشيدم مرگ است، مرگ مى‏آيد تمامش را نيست مى‏كند.

مانند مور و دانه خوراك گنجشك

به تعبيرى كه يكى از دانشمندان كرده است گويد روزى در بيرون صحرا نشسته بودم مورى را ديدم كه دانه گندمى زير خار و خاشاك پيدا كرد به چه زحمت و مشقتى از زير خار و خاشاك بيرون آورد و مقدار مسافتى را پيمود هر جا كه پست و بلندى بود آن دانه گندم را به زحمت مى‏برد. من هم عقب سرش رفتم ببينم به كجا مى‏رود. مسافت زيادى پيمود تا به لانه‏اش رسيد. ديدم گنجشكى از بالا به پائين جست دانه گندم و خود مورچه را بلعيد. به فكر رفتم آدمى اين همه زحمت مى‏كشد ناگهان ملك الموت مى‏آيد او را مى‏برد. آنچه زحمت كشيده تمامش به هدر مى‏رود. مال و جاه را آورد تا سوراخ گور، اما آنجا از او گرفتند و بدنش را زير خاك كردند نه فرش و نه چراغ، نه انيس و مونسى جز ايمان و عمل صالح هيچ چيز هم ندارد غرتكم الامانى آدمى بدبخت اينجور است كه زحمت مى‏كشد براى خوشى اما بيچاره نمى‏داند غير از دردسر چيز ديگر نيست.

امام سجاد مى‏فرمايد: واكفنا طول الامل خدايا تو خودت ما را از شر آمال و آرزوها نگهدار.

حتى جاء امرالله مرگ هم آمد و گذشت و غركم بالله الغرور شيطان شما را مغرور كرد، تا مى‏گويند انفاق به فقراء بكن مى‏گويد نبايد چيزى به آنها داد چون اگر خدا مى‏خواست خودش به آنها مى‏داد اينها كفر است‏(۲۴۳) .

مؤمن، ظاهر و باطنش يكى است

فاليون لا يؤخذ منكم فديد ولا من الدين كفروا ما ويكم النار فرق بين منافق و كافر كه در آيه اسم هر دو را يادآورى كرده، انسان ظاهر و باطنى دارد. ظاهرش زبان است، دست و پا و چشم و گوش است. باطن، درون و ناپيدا است كه ايمان باشد گاهى آدمى در دلش ايمان هست به ظاهرش نيز آن را آشكار مى‏كند، نماز و روزه و غيره را به جا مى‏آورد، ياد خدا و تقوا و عمل صالح دارد هم برون و هم درون است، هم باطنش از خوف خدا مى‏ترسد و ظاهر و بدنش از ترس خدا از گناه فرار مى‏كند. در دلش شوق بهشت است و راستى آرزو دارد جمال علىعليه‌السلام را ببيند، آرزو دارد سر حوض كوثر باشد در ظاهرش هم آنچه هم جوارى با بزرگان است پرهيز مى‏كند يعنى از گناه فرار مى‏كند.

اگر مى‏خواهى با پيغمبر هم نشينى باشى...

ضمناً حديث لطيفى بگويم: روزى اعرابى (باديه نشين) كه كمتر موفق مى‏شدند خدمت پيغمبر برسند به مدينه خدمت خاتم انبياء محمد مصطفىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد عرض كرد يا رسول الله من آنچه خدا واجب فرموده انجام مى‏دهم يعنى روزه مى‏گيرم فقط ماه رمضان كه روزه‏اش واجب است و نماز هم مى‏خوانم فقط نمازهاى يوميه و خمس و زكات هم كه فقير هستم ندارم بدهم حال من چطور است؟ (حاصل روايت منقوله) پيغمبر هم فرمود انك فى الجنة تو در بهشت هستى (چون واجباتت را انجام مى‏دهى) تا فرمود بهشتى هستى، آن اعرابى زرنگ گفت حالا كه بهشتى هستم معك با تو هستم؟ بودن با پيغمبر شوخى نيست. اجتماع با اولياء عادى نيست.

حضرت تاملى كرد فرمود بودن با من شرط دارد بايد خودت را از هر گناهى نگاه بدارى، چشمت را از هر حرامى نگه بدارى.

اگر مى‏خواهى با پيغمبر باشى مناسبت مى‏خواهد، با كثافت گناه نمى‏شود، بعين مثل كسى كه از چاه مستراح آمده بيرون مى‏خواهد برود پيش سلطان، در روايت دارد كه شخص مثلاً دروغى مى‏گويد و بوى گندش تا هفت آسمان بالا مى‏رود كه ملائكه‏هاى هفت آسمان لعنتش مى‏كنند.(۲۴۴)

از كوزه برون همان تراود كه در اوست در دلت اگر حب على است در برونت هم از هر گناهى بايد پرهيز بكنى.

منافق دو رو، و دو رنگ است

بعضى هستند ظاهرشان خوب هستند، اظهار ايمان و تقوا مى‏كنند اما درونشان خبرى نيست، منافق كسى است كه ظاهرش ايمان و تقوا، نماز، روزه اما در دلش پارك و پول و زرق و برق و مال و جاه و رياست است.

اما كافر آن است كه اين حقه و كلك را ندارد، ظاهر و باطنش كفر است واى از منافقين ان المنافقين فى الدرك الاسفل من النار(۲۴۵) منافق يك در كه عذابش سخت‏تر از هر كافرى است - باز كافر تكليفش معين است يك طرفى است، اما منافق كه لعنت خدا بر هر منافقى باد، نماز جماعت مى‏آيد براى منزلت و قرب پيش خلق يراؤن الناس براى اينكه تعريفش كنند يا مى‏رود پاى منبر مى‏نشيند(۲۴۶) نماز مى‏خواند براى اينكه نمايش بدهد كه من نماز خوان هستم، امروز روزى است كه لا يؤخذ منكم فدتة اى منافقها فديه از هيچ كدامتان گرفته نمى‏شود در آخرت اصلاً از اين حرفها نيست كسى نمى‏تواند حبسش را بخرد، كسى عذاب آنجا را نمى‏تواند بخرد چون چيزى ندارد لخت و عريان است ولا من الذين كفروا و نه از كسانى كه كافرند فديه گرفته مى‏شود مأويكم النار جاى تمامشان آتش است هى مولاكم مولا از اولويت است اولى و سزاوار براى شما جهنم است و بئس المصير و بد بازگشتى است.

شانزده معنى براى مولا

قريب شانزده معنى در لغت عرب براى مولا ذكر شده است هر جا بكار رفت بايد مراعات مناسبت مقام را كرد اينجا رعايت مناسبت مولا، اولى است - اولى يعنى سزاوارتر، مناسبتر مثلاً در غدير خم كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علىعليه‌السلام را بلند كرد فرمود من كنت مولاه فهذا على مولاه مولا آنجا از باب ولايت الهيه است و مولاى اينجا انسب است مناسبتر، سزاوارتر يعنى اى كافرها مناسب شما بهشت نيست بلكه جهنم است.

عدل خدا در همه عوالم وجود

بلاشك در تمام عوالم وجود عدل خدا مسلم است چه عوالم ملك يا ملكوت دنيا و آخرت از قطره آب تا برود عرش تا بالاتر همه جا با عدل است بالعدل قامت السموات والارض عدل كدام است؟ وضع كل شى‏ء فى محله هر چيزى را به جاى خودش جاى دادن است چنانكه ظلم در غير محل است در قيامت عدل الهى كمال ظهور را دارد مثلاً اگر جهنمى را در بهشت بياورند استفاده نمى‏كند بهره نمى‏برد زيرا كسى كه ايمان ندارد چشم دلش كور است، كسى كه اصلش با خدا سر و كار ندارد، كسى كه با محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سر و كار ندارد حالا او را پيش محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ببرند چه استفاده‏اى مى‏كند؟ كسى كه چشمى ندارد كه جمال محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را ببيند. صم بكم عمى فهم لا يعقلون كسى كه عقل ندارد بهره نمى‏برد. مومن لطيف است بدنش هم در قيامت در نهايت لطافت است. كافر غليظ است قلوبهم كالحجارة دل كافر از سنگ سخت‏تر است فرداى قيامت بدنش از سنگ سخت‏تر است آنجا ديگر ظاهر و باطن يكى مى‏شود آنكه شما شنيده‏ايد زنجير هفتاد زرعى‏(۲۴۷) آتشين دور گردن كافر و ظالم مى‏پيچيند، كوه تكان مى‏خورد اما دل كافر ذره‏اى تكان نمى‏خورد. غرضم چنين نفوس شقيه‏اى، بدنشان هم سخت و غليظ مى‏شود و بعضى از كفار به قدرى غليظ مى‏شوند كه هر دندانى از آنان به قدر كوه احد است به همان اندازه مومنى كه در دنيا دلش نازك و رقيق بود حالا در اين عالم نيز لطافتش آشكار مى‏شود.

قلبى كه طاقت شنيدن آيه عذاب ندارد

تا يك آيه عذاب برايش بخوانند از كف مى‏رود. در تذكره‏ها نوشته‏اند وقتى كه منصور عمار رد مى‏شود مى‏شنود از خانه‏اى صداى ناله‏اى مى‏آيد گوش مى‏گيرد مى‏فهمد جوانى است با خدا مناجات مى‏كند. خوشش آمد ديد دلش آتشينى دارد آتشى روى آتشش ريخت، از شكاف در، آيه عذابى برايش خواند يا ايها الذين آمنوا قوا انفسكم بالاخره يك وقت ديد صدا نمى‏آيد فردا آمد از همانجا رد شود ديد صداى گريه مى‏آيد نگاه كرد ديد پير زنى گريان است، پرسيد چيست؟ گفت: جوانى داشتم ديشب در حال عبادت بود يك نفر از پشت در، آيه عذابى خواند كه پسرم طاقت نياورد صيحه‏اى زد و از دنيا رفت چقدر دلش رقيق و لطيف بوده است. اين لطافت كه حالا هست فرداى قيامت سرايت در بدنها دارد. مومن به اين لطيفى تو را به خدا آيا مى‏شود در كُند و زنجيرش كرد. قرآن مى‏فرمايد مومنين وقتى آيه قرآن برايش مى‏خوانند مى‏لرزند(۲۴۸) مى‏ترسند لذا بهشتيان تمامشان لطيف هستند و جهنميان همه غليظ و سخت هستند. واى از قساوت دل‏(۲۴۹) (براى شرح قساوت دل به كتاب قلب سليم مراجعه كنيد) امروز روز كار است. فردا فديه (حبس خريدن) نيست عدل اين الست كه خوراك مناسب جهنمى، حميم است نه آب حوض كوثر. از آن طرف هم حميم جهنم نمى‏شود نزديك بهشتيان برد. در قرآن مجيد مى‏فرمايد: بعد از آنكه بهشتيان در بهشت و جهنميان در جهنم هر كس در جاى خودش قرار گرفت، منادى ندا مى‏كند الحمدلله، حمد خدائى را كه هر كس جهنمى بود به جهنم و هر كه هم بهشتى بود او را به بهشت برد(۲۵۰) .

مسيح بر سر جنازه مادرش مريم

در مصابيح القلوب سبزوارى اين داستان را نقل كرده است جناب عيسى شهرى نبوده بلكه بيابانى بوده است و از اين قريه به آن قريه مى‏رفته است. گاهى حضرت عيسى با حواريين مى‏گشته است گاهى دو تا گاهى بيشتر تا بالاخره يك وقت تمام قوم را رها مى‏كند فقط مادرش مخدره سيده زنان زمانش حضرت مريم و خودش رفتند كوه لبنان را اختيار كردند و آنجا هم روزها بعضى از اوقات مادرش را رها مى‏كرد ميوه و خوراكى از درختها جمع‏نموده براى مادرش مى‏آورد و افطار مى‏كردند. روزى جناب مسيح براى تهيه خوراك رفت، تصادفاً مرگ مريم رسيد. در نبودن جناب عيسى، مريم از دار دنيا رفت. مسيح وقتى مى‏آيد مى‏بيند مادرش افتاده، اول خيال مى‏كند خواب است به آرامى صدايش مى‏زند متوجه مى‏شود كه نفس نمى‏كشد. خيلى به مسيح سخت گذشت، در كوه و غربت و تنهائى علاقه‏اش در كره خاك به مادرش بود. اجمالاً خيلى ناراحت شد چنين نوشته‏اند كه خداى عالم براى انس مسيح در همان حال اجازه فرمود با روح مادرش اتصال پيدا كند و با مادرش انسى بگيرد از جمله از مادرش پرسيد گفت من كه موقع مردنت نبودم تا از تو بپرسم دلت چه مى‏خواهد حالا بگو. فرمود فرزندم حالا كه اينجا رسيدم آرزو دارم برگردم به دنيا شبهاى طولانى زمستان در مكان تار و تاريكى با خداى خودم راز و نيازى داشته باشم و روز گرم تابستانى باشد آن روز را روزه بدارم.

در روايت است كسى كه نور سحر خيزى نداشته باشد در قيامت مفلس است. خدا همه را موفق بدارد.

يك شب قدر بهتر از هزار ماه

تا حال دو ثلث از ماه رمضان گذشته است و از ثلث آخرش هم دو روزش گذشته است يك امشب ديگرى از قدر باقى مانده است. ليلة القدر - اگر ليلة القدر نصيب كسى شود خير من الف شهر بهتر از هزار ماه عبادت است لذا امام صادقعليه‌السلام در شب بيست و سه ماه رمضان مريض بود فرمود بسترم را ببريد در مسجد پناهنده به خانه خدا بشوم.

روايت است كه فاطمه زهراعليها‌السلام خودش و هر كه در خانه بود سعى مى‏كرد كه خوابشان نبرد با خدا راز و نيازى داشته باشند. در شب بيست و سوم رسيده است كه هر كس سوره روم و عنكبوت بخواند اهل بهشت است ضمناً مغرور هم نشويد اين قضايا قضاياى مطلقه است بيان بزرگى ثواب و كار است مثل گريه بر حسينعليه‌السلام است كه هر كس بر حسينعليه‌السلام گريه كند، بهشت برايش واجب است.

در يك روايت مى‏فرمايد كسى كه امشب (شب بيست و سوم) سوره روم و عنكبوت را بخواند بهشت برايش واجب است. در روايت ديگرى هم مى‏فرمايد شب قدر چهار طايفه هستند از هر فضلى محرومند يكى دائم الخمر، ديگر عاق والدين، سوم قاطع رحم، گاه مى‏شود شخص تا پدر و مادرش زنده بودند از او راضى بودند وقتى مردند يادشان نمى‏كند ناراضى مى‏شوند. خدايا به عزت و جلالت حيا و ميتا پدر و مادر و ذوى الحقوق از ماها راضى بفرما.

خدايا ما كه جاهليم هيچ متوجه نيستيم تو نظر لطفى بفرما خدايا به حق اين شب بزرگ پدر و مادر و بستگان ما و همه را غريق رحمت بفرما.

چهارم، مشاحن يعنى كسى كه با مؤمنين دشمنى نمايد(۲۵۱) .

۲۳

بسم الله الرحمن الرحيم

ينادونهم الم نكن معكم قالوا بلى ولكنكم فتنتم انفسكم و تربصتم و ارتبتم و غرتكم الامانى حتى جاء امر الله و غركم بالله الغرور فاليوم لا يؤخذ منكم فديد ولا من الذين كفروا مأويكم النار هى مولاكم و بئس المصير، الم بان للذين آمنوا ان تخشع قلوبهم لذكر الله و ما نزل من الحق ولا يكونوا كالذين اوتوا الكتاب من قبل فطال عليهم الامد فقست قلوبهم و كثير منهم فاسقون(۲۵۲) .

نور ايمان كجا و تاريكى شك كجا؟!

منافقين به مومنين مى‏گويند: شما چكار كرديد كه ما نكرديم؟ جواب مى‏دهند بله ما با هم در دنيا بوديم با اين تفاوت كه دعوت انبياء در ما اثر گذاشت، آمادگى پيدا كرديم گفتند: بعد از مرگ نور ايمان مى‏خواهيد؟ ما هم دست و پا زديم حرف شنيديم ولكنكم فتنتم انفسكم و ارتبتم و تربصتم ولى شما به عكس حرفهاى انبياء را مسخره پنداشتيد به مؤمنين به نظر حقارت نگاه كرديدت منتظر بوديد كسانى كه راه تقوا پيش مى‏گرفتند محروميتى ببينند و ذلت آنها را مى‏خواستيد ديگر آنكه شما در شك بوديد مى‏گفتيد از كجا كه اينها درست باشد. و غرتكم الامانى عرض كردم امانى جمع امنيه يعنى خواسته‏هاى نفس، آرزوها چه جهت جانى و چه مالى و چه شهواتى حتى جاء امر الله و غركم بالله الغرور غرور به معناى فريبنده چيزى كه آدمى را گول مى‏زند يعنى بيهوده‏اى كه از حقيقتى انسان را باز مى‏دارد.

دزد با دلسوزى مال را هدر مى‏دهد

مى‏گويند وقتى چند نفر دزد شب به در خانه‏اى آمدند بعد از آنكه چيزها را بيرون بردند، بيچاره صاحب منزل بيدار شد آنها را دنبال كرد يكى از آن دزدهاى زرنگ كه اثاثيه را به دوش گرفته بود رد شد و يكى ديگر جلو صاحبخانه ايستاد تا نگذارد صاحبخانه به دزد و اثاثيه برسد، سر راهش ايستاد به عنوان اينكه من راهگذار هستم. تا صاحبخانه به او رسيد پرسيد كجا مى‏خواهيد برويد، چه چيزهائى برده‏اند؟ راه دنبال كردنش چنين و چنان است من هم كمك مى‏كنم تو از اين راه برو، من هم از آن راه پيدايش مى‏كنيم. خيلى معطلش كرد صاحبخانه مى‏دويد دنبال دزد پيدايش نكرد بعد متوجه شد چه كلاهى سرش رفته فهميد دزد حقيقى همان بود كه بيچاره‏اش كرد سرگرم و مشغولش كرد براى اينكه وقت بگذرد مال از كفش برود.

تمام سرگرمى هائى كه امروزه براى شما مردم درست كرده‏اند داستان اين دزد است تا شما مشغول بشويد و به هدف نرسيد، صبحگاهى در خيابان ديدم آگهى مفصلى زده بود، به خط درشت دعوت كرده بود و نوشته بود كه امشب انواع سرگرميها در فلان سينماى خراب شده آماده است. خنده‏ام گرفت، مردم نادان كه اين را مى‏خوانند مى‏فهمند يعنى چه، يا نه؟ اصل سرگرمى يعنى چه يعنى سرگمتان بكند و دينتان را بدزدد. مردم را سرگرم كرده‏اند و مردم جاهل هم مثل پشه هستند كه به هر طرف باد بيايد مى‏روند و آن زرنگهاى بى ايمان از موقعيت استفاده كرده و ايمانشان را مى‏برند و رهايشان مى‏كنند. به فرموده قرآن: از خود باقى گذاردند نسلى كه نماز را ضايع كردند و شهوات را پيروى كردند زود است كه به دوزخ برسند(۲۵۳) اى ناخلفها كه واقعاً ناخلف نسل سابق هستيد نسل سابق خيلى به نماز اهميت مى‏دادند اما حالا... سرگرميها و غفلتها نمى‏گذارد به فكر خدا و آخرت بيفتند.

پول، حلّال مشكلات نيست

خواستم كلمه غرور را ترجمه كنم الغرور از غار به معنى فريبنده مى‏باشد. فريبنده چيست اول از همه جناب اسكناس است پول گول مى‏زند، دلها را مى‏ربايد، مى‏گويد مشكلى دارى، اگر مريضى دارى، خوشى عيش و نوش من به كارت مى‏خورم، به قول عوام: پول حلال مشكلات است. بدبخت اگر خدا نخواهد، پول كه كار كن نيست انبارها هم پر از پول داشته باش، چه فايده؟ خيال مى‏كنى نان و رياست و سلامتى در پول است؟ نه والله، اينقدر مالهاى سنگين در دست كسانى بود كه بندى از پاى مرغى نخواستند باز كنند حسرت هم به گور بردند.

زن و رياست هم مى‏فريبند

دوم زن است هم در جهت شهوت طورى است كه مرد را بدبخت مى‏كند و فريب مى‏دهد معمولاً زن از جهت شهوت خيلى ذليل است چنان سرگرم كارش مى‏شود كه در آن حال همه چيز را فراموش مى‏كند عذاب خدا، قهر خدا هيچ اعتنائى ندارد، حتى انتقام‏هاى ظاهرى هم يادش مى‏رود نمونه قطامه و ابن ملجم مرادى.

سوم از اسباب غرور، رياست است كه از همه بدتر است. واى از كرسى رياست كه از هر حقى باز مى‏ماند. خدايا تو خودت ما را از هر غرورى نگهدار: اين موضوع هم بس است.

آيه بعد: الم يأن... چون قبلاً تفسير شده است ديگر تفصيل لزوم ندارد مختصرى اين آيه را امروز معنى مى‏كنم الم يأن للذين آمنوا آيا نرسيده وقتش براى آنهائى كه ايمان آورده‏اند ان تخشع قلوبهم دلشان هم با خبر شود نه زبان تنها بگويد لا اله الا الله، دل هم ياد عظمت خدا كند معنى تخشع زارى است وقتى كه عبد ذليل در محضر رب جليل خود را غرق نعمت ببيند و در عين حال كفران كننده نعمت و اينكه اداء حق منعم نكرده است با يك عالم شرمسارى و محبت به پروردگارش با آن حال بگويد الله اكبر.

با گفتن الله اكبر كليسا را لرزانيد

در خزائن نراقى نقل كرده است داستان لطيفى است. در سفر هند در كليساى نصارا بعضى از كشيشهايشان به جناب مير، اشكال مى‏كنند مى‏گويند: نگاه كليساى ما بكنيد در هر شهرى كه برويد كليساها نو و تميز ديوارش يك شكاف هم ندارد اما هر چه مسجد مسلمانها است سالم نيست. مير، هم فرمود چه مى‏گوئى بنده خدا: اگر آن عبادتهائى كه در مسجد مسلمين مى‏شود در كليساها مى‏شد، يك كليساى سالم پيدا نمى‏شد براى امتحان، من آن نمازى كه در مسجد خودمان مى‏خوانم در كليساى شما مى‏خوانم اگر كليسايتان سالم ماند؟ آنها باور نمى‏كردند، بالاخره قبول كردند جناب مير مى‏ايستد رو به قبله در كليسا تا مى‏گويد الله اكبر خود محبت، خضوع و تذلل مى‏آورد با خشوع تمام گفت: الله اكبر با همان الله اكبر اولى، طاق كليسا فرو ريخت، كليسا شكاف پيدا كرد قسمتى از آن منهدم شد. غرضم اين است كه بعد هم همه قبول كردند. چقدر لطيف فرمود: الله اكبرهائى كه ما در مسجدهايمان مى‏گوئيم، اگر در كليساهاى شما بگوئيم يك كليسا سالم نمى‏ماند يعنى آن انكسارها، تاثرات مال روحيه مسلمين است مومن چنان دلش با خدايش قوى است كه همه موجودات را تحت تاثر در مى‏آورد بطورى كه وقتى ذكر خدا مى‏كند، مسجد و در و ديوار با او ذكر مى‏كنند.

آيا هنگام خشوع دل نرسيده؟

الم يأن للذين آمنوا ان تخشع قلوبهم لذكر الله آيا نرسيده مؤمنين كه چند سال است ايمان آورده‏اند بيايند دلشان خاضع شود دل از دنيا ببرند بع عقبى پيوند كنند، خاضع شوند براى خدا و ما نزل من الحق خاضع شوند براى قرآن ولا يكونوا كالذين اوتوا الكتاب مسلمانها مثل يهوديها نشوند مسلمانها بايد حب دنيا را كنار بگذارند يهود پول پرست است، يهود حريص به دنياست مى‏خواهد هزار سال در دنيا بماند(۲۵۴) مبادا صفت يهوديت در شما پيدا شود مسلمان يعنى تسليم حق، تو مى‏گوئى شيعه علىعليه‌السلام هستم بايد شيعه علىعليه‌السلام حب علىعليه‌السلام داشته باشد نه حب پول.

پول پرستى، مسلمانها را بيچاره كرده

ولا يكونوا كالذين اوتوا الكتاب من قبل مغالطه مى‏كنند همين حرفها را زديد كه مسلمانها عقب افتادند، اف بر تو با مغالطه‏ات آيا اسرائيل چون پول دارد جلو افتاده است؟ مال اين است كه مسلمانها دين ندارند بى‏دينى مسلمانها، آنها را جلو انداخته است، مسلمانها مثل اسرائيل پول پرست شده‏اند نه اينكه چون ثروت مسلمانها كمتر از ثروت آنها است. گفتم يك كشور عربى از مسلمانها ثروتش چند برابر اسرائيل است ولى وا اسفا تقوا نيست، خشوع براى حق نيست، آنچه در يهود است در مسلمانها هم هست، يهود پول مى‏خواهد، مسلمانها نيز چنينند.

سرگرميها با ايمان نمى‏سازد

دلها بعد از چند سال قساوت پيدا مى‏كند فقست قلوبهم در اثر طول كشيدن آمال و آرزوها و غفلت از ذكر خدا دلها قساوت پيدا كرده كثير منهم فاسقون چه مسلمان چه يهود چه نصارا در اين جهت فرق نمى‏كند، واى اگر آدمى در اثر طول آمال و آرزوها تقوا را پشت سر اندازد غفلت را زياد كند، به سرگرميها مشغول گردد اين اعلان خطر است اى مسلمانها والله ايمانتان در خطر، سعادتتان در خطر است، سرگرميها ضد ايمان است، سرگرمى تو را از نماز باز مى‏دارد قديم براى سرگرمى مردم ميمون را تربيت مى‏كردند و مى‏آوردند در خيابانها كه مشغولياتى باشد براى مردم، اما حالا به جاى ميمون ستاره سينما مى‏آورند مى‏خواهند جيب مردم را خالى كنند: والله نگاه كردن به فيلمهاى مهيج شهوات، تيرى است كه به دل خودتان مى‏زنيد - اول منبر، داستان دزد را برايتان گفتم چنان سرگرمت مى‏كند كه دنبال دزد نروى وقتت تلف شود عمر عزيزت از كفت برود.

هرنفس ز انفاس عمرت گوهرى است

آن نفس سوى خدايت رهبرى است

فيمة اعماركم الجنة قيمت عمرتان بهشت است، عمر عزيز است در يك ساعت مى‏توانى چقدر سعادت ببرى، چقدر خودت به دست خودت عمر عزيز را هدر مى‏دهى، ايكاش به باد فنا مى‏دادى، تمام ساعات عمرت بعد از مرگ مورد پرسش است. وقتى مردى از اول تا آخر عمرت روز و ساعات و دقائقش بلكه اوضاع زمان جلويت صورت مى‏بندد مثلاً شما بعد از مرگ همين ماه مرضان را مى‏بينيد همان ساعات بهجتها و سرورها را. همان وقتى كه دستت را به در خانه خدا دراز مى‏كردى تمام كارهايت حساب است.

چو عريان گردى از پيراهن تن تنت باشد وليكن بى كدورت

شود عيب و هنر يكباره روشن نمايندت ولى چون آه و صورت

قرآن مجيد اين مطالب را صريح ذكر فرموده است‏(۲۵۵) و(۲۵۶) و(۲۵۷) هر كس آنچه كرده نزدش حاضر شده مى‏يابد، عمل محو نمى‏شود تا جائى كه در روايت دارد كسى كه با تار و تنبور سر و كار داشته است روز قيامت به دستش تار و تنبورش چسبيده است‏(۲۵۸) بالا مى‏رود به سرش مى‏خورد بدون اختيار خودش. يا شرابخوار شيشه شراب دستش است و مى‏خورد تو سرش و بالا مى‏رود(۲۵۹) تمام كثافت كاريهايتان ايها الناس ثبت است همه را خواهيد ديد و تمام نيكى هايتان هم ضبط و ثبت است مگر اينكه در اين ماه رمضان بديهايتان را پاك نمائيد همينجا خودتان را اصلاح نمائيد.

پا در خانه مى‏گذارى ياد قبرت كن

ماه رمضان رو به اتمام است، نمى‏دانم كارهايتان يك طرفى شد يا نه. اين همه خودتان را سرگرم نكنيد هر چه كه شما را از خدا باز مى‏دارد كنار بگذاريد مرگ را نزديك ببينيد. امام صادقعليه‌السلام مى‏فرمايد(۲۶۰) در خانه كه مى‏رويد، پا كه در منزل مى‏گذاريد ياد كن از منزل ابدى خودت. ياد كن وقتى كه پايت را در گور مى‏گذارند. اينجا خودت با كيف خودت مى‏روى، آنجا كه بى‏اختيار تو را مى‏برند. امام مى‏فرمايد: به خانه كه مى‏روى تا ياد كن خانه گورت را، اگر كسى اين معنى را ملتزم شود، كجا ديگر در خانه با زنش نزاع مى‏كند تمام نزاع و جدالها از غفلت است.

اما موقعى كه از خانه مى‏آئى بيرون، امام مى‏فرمايد: در نظر بياور وقتى كه از اين خانه جنازه‏ات را بيرون مى‏آورند حالا خودت آمدى، يك روز هم تو را مى‏آورند. خدايا تو خودت قبل از مرگ هوشيارى بده.

ياد مرگ، چاره سختى دل

ياد مرگ، علاج قساوت است. اى كسى كه از قساوت قلب مى‏ترسى، علاج قطعيش ياد مرگ است تا جائى كه بعضى از بزرگان بودند در خانه، قبر خودشان را درست مى‏كردند كه جلوى چشمشان باشد. مجلله علويه نفسيهعليها‌السلام كه در مصر قبر شريفش مى‏باشد علويه‏اى است كه به چند واسطه به امام حسن مجتبىعليه‌السلام مى‏رسد. در حالات اين مجلله نوشته‏اند قبربش را آماده كرده بود روزها در قبرش مى‏رفت و قرآن مى‏خواند. قربان آدمى كه در گور خودش براى خودش قرآن بخواند. شش هزار مرتبه قرآن را در گور خود ختم كرد(۲۶۱) زن هم در عالم اين جور پيدا مى‏شود؟ بله، بعضى از زنها هستند صد شرف بر مردها دارند. كدام مرد است كه اين قسم مردانه ميدان بيايد. غرضم قبرهايشان را آماده مى‏كردند گاهى سر قبرشان مى‏رفتند.

گوشه‏اى از سفرنامه ابن بطوطه

ابن بطوطه در سفرنامه‏اش مى‏نويسد: در شيراز سه روز بودم و اين سه روز در مسجد جامع عتيق شيراز ماندم. مردم در اين مسجد اعتكاف مى‏كردند كه محل شاهدم نيست. مى‏گويد در جنب مسجد جامع عتيق شيراز (راجع به ششصد يا هفتصد سال قبل است) بازارى است كه مثلش را نديدم مگر در جنب مسجد جامع اموى كه نامش سوق حميديه است غير از شام چنين بازار زيبا و با شكوهى در تمام شهرهائى كه رفته بودم نديدم. در اين بازار (شايد بازار حاجى فعلى شيراز باشد) چشمم به دكانى افتاد كه يك نفر نورانى، اهل تقوا، ظاهر الصلاح در آن نشسته قرآن مى‏خواند. رفتم نزديك سلام كردم نشستم، او هم پذيرائى كرد گفتم: شما اينجا چه مى‏كنيد گفت من شغلم تجارت است. هرگاه مشترى نباشد قرآن مى‏خوانم نگاه كن فرشها را عقب زد ديدم قبر است گفت اين گور خودم است كنار گور خودم مى‏نشينم براى خودم قرآن مى‏خوانم. گورم را در مغازه‏ام قرار داده‏ام كه گول دنيا را نخورم و وصيت هم كرده‏ام هر وقت مردم همينجا خاكم كنند كه خودم آماده كرده‏ام.

بعد از خودت هر كس بيايد بالاى گورت قرآن بخواند مثل يك آيه كه خودت بخوانى نيست، خودت يك سوره‏اى بخوانى بهتر است از ختم قرآنهائى كه قاريها بخوانند.