معارفى از قرآن

معارفى از قرآن0%

معارفى از قرآن نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: مفاهیم قرآنی

معارفى از قرآن

نویسنده: شهيد آيت الله دستغيب
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 24991
دانلود: 4114

معارفى از قرآن
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 48 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 24991 / دانلود: 4114
اندازه اندازه اندازه
معارفى از قرآن

معارفى از قرآن

نویسنده:
فارسی

اين کتاب، مشتمل بر خلاصه‌اي از بيانات آيت‌الله «سيدعبدالحسين دستغيب» در تفسير سورة مبارکه «حديد» طي چهل و چهار جلسه است. آيت‌الله دستغيب در شرح و تفسير اين سورة شريف، مطالب متعدد و متنوعي را مدّنظر داشته که عمده‌ترين آن‌ها به شرح زير است: اسماء، صفات و افعال خداوند؛ شأن نزول سورة حديد؛ مالکيت خداوند؛ تسبيح همة موجودات و کائنات؛ دوران آفرينش آسمان‌ها؛ شرح معاني عرش؛ مبدأ و معاد؛ پاداش و جزاي آخرت؛ اختلاف ميان شب و روز به عنوان نشانة عظمت الهي؛ دستورات اخلاقي براي تهذيب نفس؛ علّت وجود نور مؤمن و ظلمت کافر در صراط؛ زمينة ايجاد ايمان وارتباط آن با خشوع دل؛ پيغمبران و کتاب‌هاي آسماني؛ عدل الهي و سفارش به پرهيزکاري. آن‌چه در اين کتاب جلب توجه مي‌کند، استفاده از آيات سورة حديد و تفسير آن‌ها در روشنگري ديني و سياسي است.

۲۴

بسم الله الرحمن الرحيم

اعلموا ان الله يحيى الارض بعد موتها قد بينا لكم الايات لعلكم تعقلون ان المصدقين والمصدقات و اقرضوا الله قرضاً حسناً يضاعف لهم و لهم اجر كريم(۲۶۲)

تفكر در حيات، راه خداشناسى

اعلموا ان الله يحيى الارض بعد موتها مطلب اساسى مهمى را كه در قرآن مجيد بيش از پنجاه جا در اثر اهميتش تكرار كرده، اينجا نيز يادآورى مى‏فرمايد بر عموم مسلمين لازم است فكر كنند، مبدأ و معاد خود را بشناسند و آن موضوع حيات است، حيات يعنى زندگى، مقابل موت - اى بشر نفهم! تو، به چه جرأت به خدا كافر مى‏شوى در حالى كه مرده بودى تو را زندگى داديم‏(۲۶۳) اين حيات از كجا آمد؟ آيا ماده مى‏تواند مولد حيات بشود؟ نگاهى به كره خاك بكن، خاك بيجان را چه كسى جان داد(۲۶۴) ؟ خدا است كه جان به تو داد و بعد هم مى‏گيرد و دوباره زنده‏ات مى‏كند(۲۶۵) يحيى و يميت در قرآن زياد به آن تكيه شده است براى پيدايش ايمان، معرفت، شناسائى خدا و شناسائى حيات بعد از مرگ تمام بر موضوع حيات تكيه شده است.

حقيقت حيات مانند و جود شناخته نشده

با اينكه معنى حيات بديهى و آشكار است اما كنه و حقيقت آن از هر معمائى پيچيده‏تر است و قابل درك نمى‏باشد بفرموده حاجى سبزوارى:

مفهومه من اعرف الاشياء

و كنهه فى غاية الخفاء

معنى حيات را هر عاقلى مى‏فهمد كه زنده داراى حيات است و بى رشد و نمو مرده است و اما حقيقتش از حقائق مجهوله‏اى كه از اول خلقت تا كنون هيچ دانشمندى پيدا نشده كه بفهمد حقيقت حيات چيست؟ چون حجيات غير از ماده است ماوراء حس است از عالم غيب از مقام غيب الغيوب تراوش كرده است حياتى كه در كره خاك در حيوانات، نباتات، جمادات هر چه كه مى‏بينى تمام رشحه‏اى است از حى مطلق، در اصطلاح گويند ضم معدوم به معدوم وجود نمى‏آورد - ضم بى‏شعور با بى‏شعور كه شعور نمى‏آورد اگر صدها يا هزارها اتم جمع بشوند نمى‏توانند شعور بياورند.

ذات نايافته از هستى بخش

كى تواند كه شود هستى بخش

ماده بى‏شعور نمى‏تواند شعور دهنده بشود - ديگر آنكه چطور مى‏توانى بگوئى حيات معلول ماده است در حالتى كه حيات، قاهر بر ماده و بالاتر از آن است و ماده را خورد مى‏كند.

آثار حيات در بدن انسان

آثار حيات در بدن خودت را تامل كن، خوراكى كه آدمى مى‏خورد به هر جا كه مى‏رسد مناسب همانجا مى‏شود از حيث كم و كيف مثلاً به سياهى چشم مى‏رسد سياه مى‏شود، به سفيدى چشم، سفيد مى‏شود، به قرمزى لب قرمز مى‏شود صبغة الله دستگاه رنگرزى خدا، بايد پى به معنويات ببرى ببينى چه خبر است، تو با حيوان فرق مى‏كنى بايد عاقل شوى، غرضم قاهريت جان است.

ريشه درخت، سنگ را مى‏شكافد

مثال واضحتر بزنم، ريشه درخت را هرگاه از زمين بيرون بياورى با يك فوتى تكان مى‏خورد بلكه همين ريشه اگر جاندار باشد كوه را تكان مى‏دهد، سنگ را مى‏شكافد اين قاهريت از كجاست؟ آيا از مناده است؟ اينجور ماده را مى‏كوبد پس غير از ماده است اينها رشحه‏اى از رشحات حى مطلق است الحى القيوم از حياتش فيض بخشى كرد و به موجودات داد در كوهها تماشا بكن ببينن حيات چه كرده است جان اين قسم نفوذ دارد فانظر الى آثار رحمة الله به قول يكى از محققين مى‏فرمايد ابواب فقه (نماز، روزه، خمس) قريب يك صد و پنجاه آيه است اما آيات معارف، آيات خداشناسى هفتصد و پنجاه آيه قرآن است مثلاً اگر يك دفعه گفت نماز بخوان چندين مرتبه مى‏فرمايد تدبر، تفكر كن كيف يحيى الارض بعد موتها زمين مرده را چگونه زنده مى‏گرداند، همان كه اين حيات را مى‏دهد، همان هم آن را مى‏گيرد يحيى و يميت امروز تكيه حرف من حيات است خداى ما در قرآن مجيد روى اين موضوع زياد تكيه فرموده بايد مسلمانان حيات را در نظر بگيرند.

از آب بيرنگ صدهزاران رنگ

از عناصر پراكنده و خاكهاى تيره گياه مى‏رويد، با كم و زيادى اجزاء مى‏بينى بوى گلها فرق مى‏كند. مثلاً يكى گل سرخ، ديگرى گل زرد، يكى نسترن، ديگرى گل ياس، شب بو، گل محمدى، هر گلى بوئى مى‏دهد. اين اختلافات از چيست يك آب هم كه بيشتر نيست كه رنگهاى مختلف، طعمهاى متفاوت، مزه‏هاى گوناگون از آن پيدا مى‏شود.

گياههاى نامرئى

اخيراً كشف كرده‏اند سبزيهائى در كره زمين خدا آفريده كه از بس لطيف است چشمهاى عادى آن را نمى‏بيند. گاه گاهى اول غروب روى آبها، پشت بامها گاهى خط سبزى بنظر مى‏آيد اين درختها است، گياهها است كه دست قدرتش در هوا آفريده كه بدانيد خدا همه كار مى‏تواند بكند.

در بزرگى مى‏رسد به درخت مثل نارگيل نود قدم طول اين درخت است. بعضى درختها است كه پنج نفر دست به دست هم بدهند قطر آن را مى‏گيرند.

درخت حيوان خوار

ديگر از مسائلى كه عجيب است، مسأله حس و شعور است. شعور از حيات است البته شعور نباتى ضعيف‏تر از شعور حيوانى است مثالهائى ذكر شده، طنطاوى مى‏گويد، درختى است كه به عربى به آن النبات المفترس گويند. در فارسى اسمش نمى‏دانم چيست.

از خصوصيات اين درخت آن است (همه حيوانات درخت مى‏خورند) اين درخت حيوان مى‏خورد و كيفيتش اين است كه همينطور منتظر است حشره‏اى يا پرنده‏اى بيايد روى برگش بنشيند فورا بالا و پائين برگ را جمع مى‏كند، زود پنهانش مى‏كند و مواد صمغى هم دارد آن وقت برگ درخت هم آن را مى‏مكند آنقدر پرنده را مى‏مكند تا خلاص شود. به زبان حال، اين درخت مى‏گويد: ان الله على كل شى‏ء قدير.

چشم براى ديدن عجائب و شامه...

ربط و ارتباطها را اى انسان بدان كه ناظم يكى است شاهدش اين است همان كه چشم به تو داد، درختها را خلق كرد كه تو ببينى و بشناسى و بگوئى الله اكبر، چشمت ببيند، عقلت بفهمد، زبانت ترجمان دلت گردد، بگويد سبحان الله، اشهد ان لا اله الا هو الحى القيوم. باز مثال بزنم: اين بوهائى كه خدا در گياهان خلق كرده، اگر حيوانى كه شامه داشته باشد نيافريند چه فايده؟ بوى خوش خلق كردن چه فايده؟ مگر اينكه شامه‏اى هم بيافريند كه ادراك كند بگويد سبحان الله.

مراتب حيات، نباتى و حيوانى

بلاشك حيات از خدا است هيچ عاقلى نمى‏تواند حيات را مستند به ماده كند و لذا در قرآن مى‏فرمايد: كيف تكفرون بالله و كنتم امواتاً فاحياكم‏(۲۶۶) اى كافرون چطور منكر خدا مى‏شويد در حالتى كه خدا به شما جان داد، علقه كه بودى جان داشتى، نطفه كه بودى جان داشتى، اين جان از كجا آمد، مگر تو يك مشت خاك بيشتر بودى؟ جان، آيت كبراى خدا است، آنگاه جان سه مرتبه دارد اول جان نباتى، يعنى خدا اين حيات را كه داد انواع روئيدنيهاى زمين پيدا مى‏گردد.

دوم حيات حيوانى علاوه بر اينكه نمو و رشد دارد متحرك بالاراده هم هست و ادراكات زيادترى هم دارد، بينائى، شنوائى حس‏هاى ديگر متحرك بالاراده بودن، رفتن به جائى يا نرفتن به اختيار مثلاً گوسفند حيوان است اگر برايش آب نياورند خودش مى‏رود مى‏خورد و درخت اينطور نيست چون متحرك بالاراده نيست.

علف، چشم و گوش ندارد، گوسفند چشم و گوش دارد اين را حيات حيوانى گويند و آثارش به مراتب زيادتر از حيات نباتى است بالاتر از اين هم داريم. امروز مى‏خواهم حيات سوم را برايتان بگويم.

حيات آدمى روح الايمان است

حيات سوم، حيات آدمى است حيات آدمى يعنى جان زيادترى بايد پيدا بشود غير از جان حيوانى است. جان حيوانى يعنى خوراك خوردن، توليد نسل كردن، جنبش كردن، اينها همه‏اش حيوانى است قدرت ديگرى بايد پيدا بشود كه اسمش را مى‏گذاريم روح الايمان تمام سعادت همان است روح الايمان و عقل و عدل و علم يكى است آدمى برسد به جائى كه تكيه به غيبت پيدا كند(۲۶۷) علم ماده پيشش هيچ باشد. روايتى است كه مى‏فرمايد: كسى به طعم ايمان نمى‏رسد تا تكيه‏اش به آنچه در خزينه خداست بيشتر باشد از آنچه در دست او است‏(۲۶۸) مثلاً صد ميليون در بانك دارد يك ذره دل خوشى به آن ندارد، قوت قلبش آنچه پيثش خداست مى‏باشد، رشدش به جائى مى‏رسد كه تمام زندگى دنيا پيشش كوچك مى‏باشد مى‏فهمد دنيا نيارزد آنكه پريشان كنى دلى براى عمر دو روزه، اين همه حرص، ولع فايده ندارد. رشد كه پيدا شد مى‏فهمد براى نهادن چه سنگ و چه زر عاقل چرا اسراف مى‏كنى؟ اسراف ظلم است. من امروز دو سه مثال بزنم براى روح آدمى:

خرجهاى بيهوده و دورى از ايمان

ثروتى كه خدا داده براى رفع حاجت است بطور كلى هر چه پول جمع كند از حيوانيت تجاوز نكرده است كوچك، پست، رذل، ظالم، مسرف است يا روى هم بگذارد يا در غير محل صرف بكند خلاف رضاى خدا است، در مجله‏اى نوشته بود در آمريكا ساليانه سه ميليارد دلار خرج سگها مى‏شود ملتها را لخت مى‏كنند آن وقت خرج سگ مى‏كنند، حتى ايرانيان هم تقليد از آمريكا كرده‏اند، در روزنامه‏اى نوشته بود خانواده‏اى سگشان دندان درد گرفته بود خانم گفته بود در ايران معالجه نمى‏شود بايد بفرستيم لندن، اجمالاً بليط هواپيما براى جناب سگ الدوله مى‏خواستند بگيرند خودش تنها هم نمى‏شود بايد نوكرى هم داشته باشد، بدبخت، خدا سگ خلق كرده براى خدمت تو، نه تو را براى خدمت او! خدا سگ آفريده كه پاسبان خانه تو باشد نه اينكه تو او را هم خوراك خودت بكنى.

شراب ضد ايمان

در كيهان نوشته بود كه در ايران روزى ششصد هزار شيشه شراب زهرمار مى‏كنند واقعاً(۲۶۹) فساد همه جا را گرفته است، خرپولهائى كه پولهايشان را در بانك مى‏گذارند مگر غير از اسراف است حرام است مى‏دانيد چه اشخاصى در پائين همين شهر به چه سختى زندگى مى‏كنند يا مثلاً مردك يك ماشين براى خودش يكى براى زنش، يكى براى پسرش، يكى براى نوكرش كه فرمان ببرد، خريده است آيا ظلم نيست؟!

در برابر نعمت خدا خدمتى به دينش كنيد

دو روز قبل روزنامه كيهان نوشته بود در كشور سعودى خطابه‏اى ملك ايراد كرده است كه در تمام كشور سعودى زنهاى خارجى كه سرگرم كارند (قريب سى هزار زن آمريكائى در كشور سعودى مشغول كار هستند) هر زن خارجى كه ساق و سمش باز باشد، مجرم است جريمه مى‏شود آخرش هم نوشته بود خدا نفتى به كشور سعودى داده كه در سال بيش از چهل ميليارد درآمد دارد. آيا ما در مقابل نعمتهايش نبايد خدمتى هم به دينش بكنيم ما در برابر اين همه نعمت نبايد منكرى را برداريم؟

كار اسراف در ايران به جائى مى‏رسد كه مرد بايد دو تا شلوار بپوشد زن اگر هيچ نپوشد عيبى ندارد؟ وضع شيئى در غير محل، اسراف است. دور شيطان نرويد تا حيات طيبه نصيبتان گردد(۲۷۰) حيات طيبه وقتى نصيب مى‏شود كه آدم شويد خدا چراغى به دستت مى‏دهد كه در تاريكى جلوى پايت مى‏بينى‏(۲۷۱) و مى‏روى. چراغ عبارت است از دين، تقوا، دانش حقيقى، خودشناسى، خداشناسى، عالم‏شناسى، هدف‏شناسى، كه حقيقت همه، ايمان است.

زمين مرده به ظلم را به عدل زنده مى‏كند

اعلموا ان الله يحيى الارض بعد موتها آيه شريفه ظاهرى دارد و باطنى، به زمين مرده خدا جان مى‏دهد، گياه، حيوان در آن به جنبش مى‏آيد.

تاويل آيه هم بنا به روايتى كه از امام پنجم باقرالعلوم رسيده، يعنى يحيى الارض بالعدل بعد الجور هر جا عدل است حيات است هر جا ظلم است موت است، هر فردى كه عدل در او پيدا شد معلوم مى‏شود زنده است تا عدل پيدا نشده در حكم مرده است نگاه اين زرق و برقها نكن، اينها زندگى نيست كه بشر امروز دارد، اينها مردگى است، تمام توحش، تمام اضطراب است، دست به دل هر ميليونرى بگذارى خون مى‏چكد، يك نفر نيست كه از خود و خدا و زندگى و دولت و وضع زمان راضى باشد. بشر امروزه از همديگر كنار مى‏گيرند محبت از بينشان برداشته شده است، به نظر بيگانه به هم نگاه مى‏كنند حتى ارحام... زن و شوهرها كم و بيش اينطور شده‏اند، ظلم عالم را گرفته است، نشنيده‏اى كه در روايات مسلم از خاتم انبياء محمد مصطفىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شيعه و سنى بالاتفاق روايت كرده‏اند لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتى يخرج فيه رجلا من ولدى يواطى اسمه اسمى يملاء الارض قسطاً و عدلاً بعد ما ملئت ظلما و جوراً(۲۷۲) اگر از عمر دنيا باقى نمانده باشد غير از يك روز خدا آن يك روز را آنقدر طولانى مى‏كند تا آشكار شود، يكى از فرزند زادگان من كه اسمش اسم من است يعنى هم اسم محمد مصطفىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است پر مى‏كند زمين را از عدل، ايمان، تقوا، تا اسم ظلم آورده مى‏شود زود هوشتان به ظلم سلاطين نرود آن ظلمها هم يك رشته‏اش است، هر فردى كه نگاه كنى ظلمهائى دارد كه خدا مى‏داند، كيست كه ظالم نيست، دنيا پر است از ظلم، در هر خانه و در هر مغازه‏اى، در هر اداره‏اى بر وى ظلم است.

ايراد بى جا در ازدواج ظلم است

در موضوع ازدواج چه ظلمهائى مى‏شود، خدا زن را قرار داده براى انس مرد لتسكنوا اليها آيا عدل است كه دختر و پسر در سن بيست سالگى ازدواج كنند؟ دختر و پسر اول بلوغ حق ازدواج دارند قرآن مى‏فرمايد(۲۷۳) اگر تهيدست باشند خداوند آنان را از بخشش خود بى‏نياز مى‏فرمايد. سابق هر جا كه مى‏رفتند براى عقد گفتگوئى كه مى‏شد عمده‏اش اين بود آيا اين جوان دين دارد يا نه؟ ايرادگيريها تمام غلط است فقط تكيه شما تقوا باشد المسلم كفوا المسلمة(۲۷۴) .

فرمايش علىعليه‌السلام به علاء بن زياد بصرى

روايت كوتاهى بخوانم، علاء بن زيادى يكى از شيعيان خاص اسدالله الغالب على بن ابى طالبعليه‌السلام در بصره بوده است، بيمار شد خبر به علىعليه‌السلام دادند در ايامى كه حضرت در بصره تشريف داشت فرمود: برويم عيادتش آقا عيادت كرد از علاء بن زياد وقتى تشريف آورد ديد پارك و ساختمانى تهيه كرده است علىعليه‌السلام كه مريد دارى نمى‏خواهد بكند او حق مى‏گويد نگاهى به علاء كرد، نگاهى به ساختمان و دستگاه، فرمود: علاء تو براى بعد از مرگ به چنين خانه‏اى احتياج دارى نه اينجا آن هم خانه ملكوتى كه به اعمال صالحه تدارك مى‏شود خلاصه فرمود علاء اين اسراف است، بعد حضرت هم قدرى راه را نشانش داد فرمود: اگر آنچه را كه مى‏گويم بكنى اميد است كه همين خانه هم وسيله آخرتت شود اولاً حقوق الهى را بدهى، دوم اينكه به رحم خود كمك كنى، به فقراء اطعام نمائى آن وقت از اسراف بيرون مى‏آيد(۲۷۵) .

مهدى (عج) پرچمدار عدل

امروز جمعه آخر از ماه رمضان است، خوب جائى رسيديم به مهدى آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پرچمدار عدل آقائى است كه وقتى ظاهر گرديد ظلم را ريشه كن مى‏فرمايد - امام زمان شخص خاص و آن پسر امام حسن عسكرى است كه در سنه دويست و پنجاه هجرى كه مطابق با كلمه نور است متولد گرديده تا الان يك هزار و يك صد و اندى از سن شريفش مى‏گذرد مسأله طول عمر هم عقلاء گفته‏اند ميزان قطعى ندارد بعضى بگويند محال است كسى هزار سال عمر كند اگر محال بود پس حضرت نوح چيست؟ و در سلسله غير از انبياء درباره جمشيد نوشته‏اند هزار سال سلطنت كرد. ضحاك ماردوش هزار سال عمر كرد چند سال قبل در چين شخصى ديده شده است كه سنش سيصد سال است، دويست و هشتاد ساله مصر هم الان موجود است كه پسرش دويست و چهل ساله است قدرت خدا است كه اگر بخواهد نگاه بدارد.

ديگر آنكه مهدى (عج) كسى است كه همه پيغمبران آدم تا خاتم به امتشان بشارت دادند كه در آخر الزمان مى‏آيد زمانى كه در آن زمان يك نفر هادى آشكار مى‏گردد تمام كره زمين همه ايمان حقيقى مى‏آورند بشر معنى زندگى را آن وقت مى‏فهمد حالا توحش است آن زمان واقعا زندگى است خدايا به حق مهدى (عج) زمان ظهور مهدى آل محمد را جزء عمر ما قرار بده، در زبور داود خداوند صريحاً خبر داده الان هم موجود است عين همين مطلب هم در آن هست، كره زمين بالاخره عباد صالح وارثش مى‏شود هر جا بروى صلاح است‏(۲۷۶) .

جنگ و قحطى، آمادگى براى اصلاح

مى‏پرسى چطور مى‏شود كه يك نفر چهار ميليارد بشر ظالم را عادل بكند اول پيش از ظهور مهدى (عج) خداى تعالى دو بلا مى‏فرستد در كره زمين بشر را ثلث مى‏كند در روايت دارد موت احمر و موت ابيض دو موت واقع مى‏شود در هر موتى ثلثى از بشر از بين مى‏رود(۲۷۷) موت احمر يعنى كشتار شايد جنگ سوم جهانى باشد و قطعاً پيش خواهد آمد كه در آن جنگ ثلث بشر از بين مى‏روند و اما موت ابيض قحط و غلاء است آن هم پناه بر خدا قحط و غلائى مى‏شود كه ثلث ديگر بشر هم از بين مى‏روند، ثلث باقى جنگ زده قحطى زده مصيبت و داغديده خدا آنان را در فشار مى‏اندازد كه صداى مهدى (عج) كه بلند مى‏شود مصلح آسمانى آمد همه بدوند و مطيع شوند(۲۷۸) ديگر احتياجى به جنگ نيست.

صيحه آسمانى و نزول مسيح

از علائم قحطى كه قابل تغيير نيست صيحه آسمانى است يعنى پيش از ظهور مهدىعليه‌السلام در آسمان صداى عظيمى بلند مى‏شود و به گوش تمام جهان بشرى مى‏رسد و به هر بشرى به لغت خودش به گوشش مى‏رسد اى اهل عالم! آماده باشيد، ظاهر شد، آمد مهدى آل محمد (عج) تكان دهنده است همه را حركت مى‏دهد. شوخى نيست سيصد و سيزده نفر به طى الارض خودشان را به مكه معظمه خدمت مولايشان مى‏رسانند. ديگر از كارهاى عظيمى كه مى‏شود، نزول مسيح عيسى بن مريم است. عيسىعليه‌السلام حاضر مى‏شود پشت سر مهدى آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نماز مى‏خواند نصارا كه چنين مى‏بينند همه مطيع مى‏شوند(۲۷۹) .

در روايت است كه حضرت مهدىعليه‌السلام به عيسى مى‏فرمايد، تو بايست جلو براى نماز، عرض مى‏كند امروز پرچمدار الهى و هستى حضرت مهدى جلو، عيسى عقب سر، همه جا در ركاب ظفر امتثالش حاضر است حتى موقعى كه دجال را مى‏كشد مباشرش مسيح ذكر گرديده است‏(۲۸۰) اين نشانه‏ها و جريانات از الطاف الهى به بشر است كه به طوع و رغبت مطيع مهدىعليه‌السلام شوند نه به زور.

با تكامل عقل، مردم رو به مصلح مى‏آورند.

كار مهم ديگرى هم مى‏شود. در اول اصول كافى در كتاب عقل روايت كرده است‏(۲۸۱) از كشاف حقائق جعفر بن محمد الصادقعليه‌السلام خداى عالم دست قدرت روى سرهاى بشر مى‏كشد تمام بشر عاقل كامل مى‏شوند فتكمل عقولهم بشر امروزه كودك است اما آن وقت دست ولايت الهى به سرها كشيده مى‏شود رشد عقلى پيدا مى‏كنند، مى‏فهمند پيروى حق براى خودشان خوب است، به صلاح دنيا و آخرتشان است.

دعا براى ظهور موثر است

روايت است كه بشر دوره آخرالزمان دعا كنند، نگويند هر وقت مقدر است آقا مى‏آيد، دعا اثر دارد، اقل نفعش خودت را پاكتر مى‏كند لذا در روايت دارد اگر كسى با انتظار بميرد، مثل كسى است كه در ركاب مهدى شمشير مى‏زند(۲۸۲) . در زمان ظهور مهدىعليه‌السلام خود خواهيها و خودپرستيها كنار مى‏رود.

امام مى‏فرمايد: در آخرالزمان ايمانها در خطر است، دعا كنيد بگوئيد يا الله يا رحمن يا رحيم يا مقلب القلوب ثبت قلبى على دينك‏(۲۸۳) خدايا دل ما را تو نگهدار به ايمانت تا نفس آخر.

البته دين بايد مهمترين چيزها براى مؤمن باشد. وقتى پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علىعليه‌السلام فرمود ريشت را با خون سرت خضاب مى‏كنند عرض كرد يا رسول الله آيا دينم سالم است‏(۲۸۴) ؟

قمر بنى هاشم وقى دست راستش را قطع كردند، فرمود: دست بريده شد، بشود، دينم سالم باشد.

خدايا چنان كن سرانجام كار

تو خشنود باشى و ما رستگار