معارفى از قرآن

معارفى از قرآن0%

معارفى از قرآن نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: مفاهیم قرآنی

معارفى از قرآن

نویسنده: شهيد آيت الله دستغيب
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 24981
دانلود: 4114

معارفى از قرآن
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 48 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 24981 / دانلود: 4114
اندازه اندازه اندازه
معارفى از قرآن

معارفى از قرآن

نویسنده:
فارسی

اين کتاب، مشتمل بر خلاصه‌اي از بيانات آيت‌الله «سيدعبدالحسين دستغيب» در تفسير سورة مبارکه «حديد» طي چهل و چهار جلسه است. آيت‌الله دستغيب در شرح و تفسير اين سورة شريف، مطالب متعدد و متنوعي را مدّنظر داشته که عمده‌ترين آن‌ها به شرح زير است: اسماء، صفات و افعال خداوند؛ شأن نزول سورة حديد؛ مالکيت خداوند؛ تسبيح همة موجودات و کائنات؛ دوران آفرينش آسمان‌ها؛ شرح معاني عرش؛ مبدأ و معاد؛ پاداش و جزاي آخرت؛ اختلاف ميان شب و روز به عنوان نشانة عظمت الهي؛ دستورات اخلاقي براي تهذيب نفس؛ علّت وجود نور مؤمن و ظلمت کافر در صراط؛ زمينة ايجاد ايمان وارتباط آن با خشوع دل؛ پيغمبران و کتاب‌هاي آسماني؛ عدل الهي و سفارش به پرهيزکاري. آن‌چه در اين کتاب جلب توجه مي‌کند، استفاده از آيات سورة حديد و تفسير آن‌ها در روشنگري ديني و سياسي است.

۲۵

بسم الله الرحمن الرحيم

اعلموا ان الله يحيى الارض بعد موتها قد بينا لكم الايات لعلكم تعقلون ان المصدقين و المصدقات و اقرضوا الله قرضاً حسناً يضاعف لهم و لهم اجر كريم والدين آمنوا بالله و رسله اولئك هم الصديقون و الشهداء عند ربهم لهم اجرهم و تورهم والدين كفروا و كذبوا باياتنا اولئك اصحاب الجحيم(۲۸۵) .

خداشناسى عقلا واجب است

خلاصه آيه شريفه، اعلموا بدانيد (امر است) بايد دانا شويد، خيلى به فكر دنيا نباشيد، قدرى هم خداشناس شويد واجب است كه آدمى خداشناس شود همانطور كه عبادات واجب است معرفت و شناسائى حق هم بيشتر و مهمتر واجب است فاعلم انه لا اله الا هو بايد به علم برسيد گمان فايده‏اى ندارد آدمى بايد كاملاً برايش روشن شود كه خداى عالم حيات بخش است. آنچه را كه مى‏بينيد در كره خاك دست قدرتش چطور خاك تيره، عناصر پراكنده را مركب كرد حيات به آن افاضه كرد. حيات كه ديروز تفصيلش ذكر شد، حقيقتش زبر همه مجهول است همه مى‏دانند هست و اما نمى‏دانند چطور است عرض شد كه حيات، ماوراء طبيعت است و لذا حاكم و قاهر بر ماده است. هسته خرما با آن سختى كه با سنگ بخواهيم هسته را خرد كنيم واقعاً زحمت دارد لكن اين هسته خرما وقتى كه خاك و آب و حرارت به آن مى‏رسد، حيات به آن داده مى‏شود كه آن حيات، هسته را مى‏شكافد هسته‏اى كه با سنگ خرد نمى‏شد ولى حيات تا افاضه شد چنان قوى مى‏گردد كه خود به خود آن را نصف مى‏كند، نصفش ريشه مى‏شود رو به پائين و نصف ديگر سر از خاك در مى‏آورد. اين قدرت از حيات پيدا شد، حيات هم چاره‏اى ندارى غير از اينكه بگوئى از خدا است وگرنه ماده خودش مقهور است، محكوم به حيات است از مرده كه زنده در نمى‏آيد، از ماده بى جان، جان پيدا نمى‏شود جانى ندارد كه بدهد، خدائى كه عين جان است، خدائى كه جان درست كن است او حيات بخش است الحى القيوم.

روز گذشته عرض شد كه در اين قرن تمام دانشمندان در مسأله حيات زانو به زمين زده‏اند و گفته‏اند چاره‏اى نيست غير از ايمان به غيب زيرا حيات هيچ ربطى به ماده ندارد هر چه باشد مى‏شود يك سبب مادى برايش درست كرد مگر حيات.

حركت به مجرد اراده، قدرت جان

شيخ الرئيس مى‏گويد: تا وقتى كه آدمى زنده است تا اراده مى‏كند بجنبد آناً با سهولت، بدن به اين سنگينى حركت مى‏كند با چه آسانى مى‏جنبد ولى تا جان رفت يك نفر كه نمى‏تواند او را حركت دهد بلكه دو نفر هم مشكل است بايد اقلاً چهار نفر پيدا بشوند او را وارد گور كنند اين همان بدنى بود كه تا جان داشت خودش را به نيم ساعت مى‏رساند به دارالرحمة بدون هيچ زحمتى.

زيركيها در حيوانات از روح حيوانى است

بعضى از شعورها و غريزه‏ها نيز هيچ ربطى به ماده ندارد غير از اينكه مستند به حيات داده گردد حيوان را كه مى‏بينيم ماده‏اش از همين خاك است كه گوشت و پوست... شده است، از آب و خاك است كه اين طور شده اما مى‏بينيد پيش از اينكه جان بيابد مثل خاك بود وقتى كه جان آمد هوشها و زرنگيهائى بلكه چاره جوئيهائى پيدا مى‏كند، قصه بگويم:

موش و شيشه شربت نارنج

موش اصلش از خاك است تا خاك بود هيچ اذيتى نمى‏توانست بكند از وقتى كه به شكل موش شد حياتى پيدا كرد مى‏بينى چه حقه هائى مى‏زند. يكى از رفقا نقل مى‏كرد شيشه شربتى (شربت نارنج) در خانه نگهداشته بود بعد از چندى كه سراغ شيشه شربتى مى‏رود كه بخورد مى‏بيند شيشه خالى است سر جايش پر از ريگ است اجمالاً شيشه ديگرى مى‏گذارد و منتظر مى‏ماند. معلوم شد موش مى‏آمده و با زبانش مى‏خورده وقتى شيشه خالى‏تر مى‏شده دمش را داخل شيشه مى‏كرد و مى‏ليسيده بعد كه كمتر مى‏شد، نه دم مى‏رسد نه دهن مى‏رفته ريگ داخل شيشه مى‏انداخته و شربت بالا مى‏آمده و مى‏خورده است.

ميمون و بز با ظرف ماست

نقل كرده‏اند در خارجه يك نفر بوده ميمونى داشته و بزى. روزها در خانه كسى نبوده در خانه را مى‏بسته و مى‏رفته و بعد بر مى‏گشته روزى ظرف ماستى داشته براى اينكه اين ميمون و يا بز از ظرف ماست نخورند در ديوار طاقچه مانندى بوده ظرف ماست را آنجا گذاشته كه در دسترس نباشد. بالاخره بيرون مى‏رود وقتى كه بر مى‏گردد ظرف را پائين مى‏آورد كه بخورد مى‏بيند تا آخرش را ليسيده‏اند نگاه مى‏كند مى‏بيند ريش بز ماستى است در حالى كه بز نمى‏توانسته به آنجا برود. براى تحقيق فردايش ظرف ماست را همان جا مى‏گذارد ولى وقتى كه مى‏خواهد بيرون برود اشتباه كارى مى‏كند در را روى هم مى‏اندازد و پنهان مى‏شود كه ميمون و بز نفهمند كه صاحب منزل در خانه است. بز و ميمون مقدارى كه گذشت مطمئن شدند كه صاحب خانه نيست ميمون با تو سرى به شكم بز مى‏زند و بز را مى‏راند و او را تا پاى ديوار مى‏آورد آن وقت روى بز مى‏جهد و مشغول خوردن مى‏شود وقتى كه تمام مى‏شود زبان مى‏زند و بريش بز مى‏مالد تا بيندازد گردن بز بيچاره كه ما نخورديم بز خورده است گرگ دهن آلوده يوسف ندريده.

جان دهنده و گيرنده خداست

غرضم حيله‏ها و چاره جوئيها است. اينها عجائبى است كه ربطى به خاك ندارد اگر داشت چرا پيش از آنكه جان بيايد از اين چيزها خبرى نبود غير از اينكه بگوئى از جان است البته جان و آثارش هم از جان آفرين است.

خلاصه اين آثار از حيات استو چشم و گوش تا جان هست مى‏بيند و مى‏شنود تا جان رفت نه مى‏بيند و نه مى‏شنود پس بينائى و شنوائى از جان است اگر از بدن است چشم كه فرقى نكرد پس چرا نمى‏بيند؟ چون جان رفت. امر از اين آشكارتر كه آدمى فكر كند تا يقين بكند هو الحى لا اله الا هو يحيى و يميت جان دادن و گرفتن همه از خدا است. هيچ كس نمى‏تواند اين آثار را به ماده بچسباند و اگر چنانچه اولين و آخرين دانشمندان عالم جمع شوند و پشت به پشت هم بزنند نمى‏توانند به يك پشه‏اى جان بدهند چنانچه قرآن مجيد مى‏فرمايد نمى‏توانند پشه بيافرينند(۲۸۶) هر جا كه رو كنى مى‏بينى عدل است، هر كس به وظيفه خودش، عمل مى‏كند، هر كس حق ديگرى را اداء مى‏كند با خداى خودش عدل با خلق، عدل با زن و اولاد، عدل با طرف معامله.

خدايا تو خودت فرج مولا و سرور ما را نزديك فرما، همه به انتظار او هستيم، خدايا تو زمان ظهورش را جزء عمر ما قرار ده كه چشممان به جمال آقا روشن شود.

خداوند، زمين دلها را زنده مى‏كند

مرتبه ديگر از حيات و موت در اين آيه كه بيشتر مفسرين اشاره كرده‏اند، حيات دل است و اعلموا ان الله يحيى الارض چون آيه قبل راجع به مردن و قساوت دل بود كه فرمود در اثر طول كشيدن آرزوها دلها قساوت پيدا مى‏كند و در حقيقت مى‏ميرد مثل دلهاى يهود مى‏شود كه غير از پول و مال دنيا و جاه و جلال دنيا هيچ هدفى ندارند. شما مسلمانها هم كم كم دلهايتان قساوت پيدا كرده است. خلاصه چون اين آيه را فرمود آنگاه ممكن است يأس خواننده را بگيرد. بشارت مى‏دهد اى كسى كه از مردن دلت بيمناكى، اى مسلمانى كه از قساوت دلت مى‏ترسى نا اميد نباش بدان خدا مى‏تواند اين دل مرده تو را زنده كند، دل چركين تو را پاك كند يحيى ارض القلوب به چه؟ به حيات علم، ايمان، خشوع، دل مرده يعنى غافل از خدا، دل زنده يعنى به ياد خدا.

خدا است آن خدائى كه يحيى الارض زنده مى‏كند دل مرده را چه بسا كه زنده كرد چه اشخاصى و چه غافلهائى كه يك مرتبه برق رحمت آمد زنده‏اش كرد. خدايا پيش از اينكه دل ما به آتش بسوزد، ذليل شود الان براى ايمان، دل ما را ذليل كن‏(۲۸۷) .

با صدقه خود را از آتش برهانيد

ان المصدقين و المصدقات مصدقين اصلش متصدقين است تاء قلب بصاد و در صاد ادغام شد، مى‏شود مصدقين به تشديد صاد قبلاً راجع به صدقات فرمود حالا باز تاكيد مى‏فرمايد: ان المصدقين هر آينه مردان صدقه دهنده و المصدقات و زنهاى صدقه دهنده.

در تفسير آيه و المصدقات كه خدا مى‏فرمايد: زنهاى صدقه دهنده در اينجا روايت چنين ذكر شده است كه خاتم انبياء محمد مصطفىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رو كرد به زنهاى صدر اسلام فرمود: تصدقن فان اكثر كن حصب جهنم شما زنها بايد خيلى صدقه بدهيد تا سپرى بشود براى جهنمتان، چرا؟ زيرا كه بيشتر شما جهنمى هستيد. يكى از زنها گفت يا رسول الله مگر ما زنها چكار كرده‏ايم كه بيش از مردها جهنمى باشيم (البته مردهاى سابق) دو جمله رسول خدا فرمود اول آنكه فرمود شما زنها خيلى از خدا ناراضى و شاكى هستيد.

كدام زن است كه شكر خدا بكند (يا مردهاى زن صفت) خيلى از خدا غافل هستيد اين همه خدا نعمت داده است نمى‏بينيد مثل حالت بچگى مثلاً بچه پنج شش ساله چقدر پدر برايش زحمت كشيده يك دفعه مى‏گويد پول به من بده، مثلاً چاقو بخرم كه شايد دعوايم بشود با بچه ديگر، پدر نصيحتش مى‏كند اگر به او پول نداد ناراحت مى‏شود.

در روايت دارد هرگاه زنى به شوهرش بگويد من در خانه تو خيرى نديدم، تمام كارهايش حبط مى‏شود(۲۸۸) براى چه كفران نعمت مى‏كنى؟ خدا به توسط شوهرت چه خيرها به تو رساند، ديگر قهر كردن و بچه‏ها را بى سرپرست گذاشتن براى چه؟

برگرديم به روايت: علت جهنمى شدن بيشتر زنها، اول، كفران نعمت و شكر خدا نكردن است، كفران از گناهان كبيره و در كتاب گناهان كبيره به تفصيل نوشته شده است براى شرح به آنجا مراجعه شود.

كوتاهى در شوهر دارى موجب هلاكت است

دومين چيزى كه براى زنها فرموده در اين روايت انكن تكفرن الغشير(۲۸۹) عشير ترجمه به شهور شده است از معاشرت است شوهرهايتان به شما حق دارند، نسبت به شوهرهايتان اداء حق نمى‏كنيد آن طورى كه سزاوار است لذا مستحق عذاب هستيد. مثلاً در غياب شوهر، نگاه به مرد اجنبى كردن، لعنت خدا به زنى كه دست به دست مرد اجنبى بدهد. فرمود هر زنى كه چشمش را پر كند از غير شوهرش، روز قيامت دو ميخ آتشين در دو چشمش خواهند كرد اجمالاً بايد حق شوهر را اداء كرد. مال شوهرتان زير دستتان امانت است واى اگر يك درهم بدون رضاى شوهر تصرف كنى نعوذبالله اگر زنى با اجنبى سر و كار پيدا كند كه لعنت خدا بر او باد.

ان المصدقين و المصدقات خواستم بگويم زنهاى متصدقه بايد هوششان باشد كه براى زن بيش از مرد صدقه دادن افضل است اگر دارى مى‏دهى، اگر ندارى خدا به نيتت با تو معامله مى‏فرمايد البته شرط انفاق آن است كه آدمى از مال طيب و حلالش بدهد(۲۹۰) .

سه شرط براى قرض حسن

و اقرضوا الله قرضاً حسناً يضاعف لهم و لهم اجر كريم مردهاى صدقه دهنده و زنهاى صدقه دهنده و قرض دهنده به خدا هر كس صدقه مى‏دهد در حقيقت قرض خدا مى‏دهد، تكرارش به مناسبت قرضاً حسناً است نه هر صدقه‏اى بلكه صدقه حسن - اولين شرط حسن اين است كه آدمى از حلال به دست بياورد و در راه خدا بدهد، اگر مالى را از حرام به دست آورد به راه خدا دادنش حرام است شرط دومش اين است كه براى خدا بدهد. شرط سومش اين كه باطلش نكند، به منت گذاشتن يا اذيت و آزار رساندن‏(۲۹۱) بالاخره اقرضوا الله قرضاً حسناً چنين شد يضاعف لهم خدا دو چندان به او تلافى ميكند و لهم اجر كريم چه كرمهائى كه خدا در برابر بذل مال مى‏فرمايد كم و زياديش تابع اشخاص است اگر كسى در راه خدا بذل مال كرد خدا وعده فرموده دو چندانش مى‏كند تا هفت صد برابر مثل كسى كه گندم بكارد هر دانه هفت خوشه مى‏دهد، هر خوشه‏اى صد دانه روى هم رفته هر دانه هفتصد دانه مى‏دهد و خدا براى هر كه بخواهد دو چندانش مى‏فرمايد يعنى هزار و چهارصد دانه‏(۲۹۲) .

و اقرضوا الله قرضاً حسناً... اگر در راه خدا مال دادى خدا مالت مى‏دهد، اگر سر دادى خدا سرت مى‏دهد، اگر جان دادى خدا جانت مى‏دهد. مى‏خواهم اشاره‏اى بكنم ببينم دلها مى‏شكند يا نه؟ اگر هم دو دست دادى دو بالت مى‏دهد معامله با خدا زيان‏آور نيست.

وقتى كه رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خبر داد جعفر بن ابى طالبعليه‌السلام در موته كشته شده به وضع فجيعى، اول كفار دو دستش را از بدنش جدا كردند بعد هم شهيدش كردند، آنگاه پيغمبر گريه كرد و آمد در خانه ديد دختر جعفر گريه مى‏كند پيغمبر آرامش كرد فرمود: پروردگار خبرم داد جعفر در عوض دو دست بريده، دو بال به او عطاء گرديد و در بهشت با ملائكه طيران مى‏كند(۲۹۳) .

عين همين هم درباره قمر بنى هاشم است، قمر بنى هاشم هم دو دستش را در كربلا داد، از حضرت زين العابدينعليه‌السلام است خدا در عوض دو دست، دو بال به قمر بنى هاشم داده است بال هم اشاره به قدرت است، خدا هم در عوضش قدرتى به قمر بنى هاشم داده كه قيامت مى‏تواند شفاعت بكند.

۲۶

بسم الله الرحمن الرحيم

ان المصدقين و المصدقات و اقرضوا الله قرضاً حسناً يضاعف لهم و لهم اجر كريم والدين آمنوا بالله و رسله اولئك هم الصديقون والشهداء عند ربهم لهم اجرهم و نورهم و الذين كفروا و كذبوا باياتنا اولئك اصحاب الجحيم(۲۹۴)

چرا دعايمان مستجاب نمى‏شود؟

در كتاب الدعاء از اصول كافى روايتى نقل كرده كه تذكرش بسيار نافع است:

شخصى خدمت كشاف حقائق جعفر بن محمد الصادقعليه‌السلام عرضه داشت‏(۲۹۵) گفت دو آيه در قرآن هست من آنها را مى‏جويم ولى نمى‏يابم. فرمود كدام آيه است كه تخلف شده است و تو، به نتيجه نرسيده‏اى؟ گفت اول اينكه خداوند در قرآن فرموده است و قال ربكم ادعونى استجب لكم مرا بخوانيد تا استجابت كنم و من مكرر دعا كرده‏ام و نشده. امام فرمود: افترى الله عزوجل اخلف وعده آيا گمان مى‏كنى خدا خلف وعده بكند؟ (خلف وعده قبيح است عقلاً و شرعاً مذموم است. خدا مى‏فرمايد: اوفوا بالعهد هر عهدى كه كرديد وفا بكنيد آن وقت خودش به وعده‏اش وفا نمى‏كند كه دعا بكنند اجابت نشود) اظهار حيرت كرد گفت آقا البته هيچ وقت خدا خلف وعده نمى‏كند قال فمم پس علت چيست؟ قال لا ادرى گفت آقا نمى‏دانم. مى‏فرمايد:(۲۹۶) اينكه فرمود دعا كنيد تا من اجابت كنم، نه هر كس مى‏خواهد باشد اگر تو حرف خدا را شنيدى، خدا هم حرف تو را مى‏شنود.

آدمى اطاعت خدا را نمى‏كند آن وقت منتظر است خدا اطاعت او را بكند؟ در ضمن حديث قدسى نسبت به ماه رجب دارد(۲۹۷) هر كس حرف مرا بشنود من حرفش را مى‏شنوم، چقدر واجبات از تو فوت شده با چه روئى مى‏گوئى يا الله و حاجت مى‏طلبى؟ اولين قدم اطاعت است اگر كسى واجبى از او فوت نشود حرامى هم از او سر نزند آن وقت بگويد يا الله به جا است. كسى كه مى‏خواهد دعا بكند آيا حق دعا دارد يا نه؟ مثلاً معصيت كننده حق دعا ندارد عقلا، مگر اينكه توبه كند كه بعداً هم امام مى‏فرمايد: ثم دعاه من جهة الدعاء عرض مى‏كند آقا جهت دعا چيست؟ فرمود اينكه فتحمد الله و تذكر نعمه عندك ثم تشكره كسى كه از خداى خودش چيزى بخواهد اول داده‏هايش را بشمارد. بگو: اى خداى كريم كه من در شكم مادر بودم تو شير در پستان مادر برايم تهيه كردى لذا امام دستور مى‏دهد موقعى كه مى‏خواهى حاجت بطلبى اول ثناء خدا كن آنگاه حمد خداى را كن بر نعمتهائى كه به تو داده و شكر كن آن نعمتها را آنگاه صلوات بر محمد و آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرست و پس از صلوات ثم تذكر ذنوبك فتقربها ثم تستعيذ منها گناهانت را بشمار و بگو: خدايا منم همان بنده كفران نعمت كننده، از تو پوزش مى‏طلبم و استغفار مى‏نمايم پس از اينكه فارغ شد بگويد: خدايا منت بر من بگذار مثلا مريضم را شفا بده بايد از جهت دعا وارد گردى.

سريع الاجابة براى بنده مطيع

در تذكره‏ها هم نوشته‏اند وقتى بچه‏اى پشت بام بوده مادرش تعقيبش مى‏كند كه او را بگيرد بچه مى‏رود روى لب بام نزديك ناودان كه مى‏رسد بچه است نمى‏فهمد، افتادن و مردن است بالاخره مادر بيچاره از پشت بام داد مى‏زند مسلمانها به فريادم برسيد، كسانى كه در كوچه رد مى‏شويد به داد برسيد خلاصه آن لحظه‏اى كه موقع سقوط بچه بود از حسن اتفاق يك نفر از اخيار رد مى‏شد ديد ناودان زير پاى بچه شكست و افتاد آن بنده خدا گفت يا الله بگير، بچه معلق در هوا ايستاد و سقوط نكرد. به اشاره مومنى خرق عادت مى‏شود كه بعد آن مومن صالح بچه را مى‏گيرد روى زمين مى‏گذارد اين طرف و آن طرف كوچه مردم تا اين منظره را مى‏بينند مى‏آيند به دست بوسى او و لباسش را به تبرك بردن، آن بنده صالح گفت: مسلمانها چطور شده كسى كه شصت سال فرمان خدا را برده اگر يك دفعه هم خداى عالم عرض اين بنده را بشنود مگر مهم است؟ من شصت سال فرمان او را اطاعت مى‏كنم يك دفعه اگر خدا حرف مرا بشنود كه مهم نيست.

بالاخره غرضم همين كلمه بود انا مطيع من اطاعنى آدمى بايد مطيع باشد تا وقتى حاجت مى‏طلبد به او بدهند، تو چقدر لبيك گفته‏اى به امر خدا تا خدا هم لبيك به خواهش تو بگويد اگر تمام امرهاى خدا را اطاعت كردى. اگر هيچ گناهى از تو سر نزد آن وقت حاجت طلبيدى و نشد گله كن‏(۲۹۸) شما به عهد خدا وفا كنيد خدا هم به عهد شما وفا مى‏فرمايد.

اجابت به تدريج و به وسيله اسباب

چون اين بحث پيش آمد ناچارم اين جمله را هم بگويم نسبت به اجابت دعا شرايط دارد و بعد از آن هم كه شرايطش درست شد اجابت دعا دو قسم است گاهى صلاح در اين است كه فوراً بشود گاهى صلاح در تدريج است، اينكه فرمود استجب لكم نه اينكه بدون سبب اجابت شود؟

خدا فرمود دعا كن بگو خدايا اين مريض را شفا بده آن وقت اگر اجابت شد اجابتش نه فورى و بدون اسباب است كه مثلاً بدون دواء و جراحى خوب شود فرمود استجب لكم تو مى‏خواهى كه اين مريض خوب شود خوبش مى‏كنيم هر چند مثلاً ماه ديگر با دواء و جراحى نه اينكه آناً خرق اسباب شود مگر معجزه مى‏خواهى؟ آن هم مخصوص پيغمبر و امام است براى مصالح ديگرى وگرنه اجابت لازمه‏اش خرق اسباب نيست.

خواستم بگويم بالاخره مستجاب است ولى به اسباب و به تدريج، نه اينكه خرق عادت و بدون اسباب، خدا مستجاب مى‏كند با اسباب گاهى مثلاً يك سال طول مى‏كشد.

در اصول كافى از عجله داشتن در استجابت دعا نهى شده است هيچ وقت نگو طول كشيد تا گفتى چرا نشد كار خراب است، منتظر باش ببين چه وقت مى‏شود دست آخر اگر اينجا نشد براى آخرتت ذخيره فرموده است كه راستى برايت بهتر است، خود شخص نمى‏فهمد خداى او كه عالم الغيب است مى‏داند و برايش خير باقى را اختيار مى‏فرمايد همه دنيا چه ارزش دارد تا خواسته‏هاى جزئى آن چه باشد در هر حال مى‏گذرد مثلاً از خداوند خانه و پارك و فرش خواسته آيا مدت استفاده از اينها با آن همه دردسرهايش چند سال است به اين مناسبت داستان ابو ميسر عابد را بگويم كه در مفاتيح هم ذكر كرده است.

ازدواج عابد با دختر اشراف زاده

ابو ميسر عابد در عبادت قوى بوده، در مسجد برائا در اين مكان مقدس شبانه روز مى‏مانده و به عبادت سرگرم بوده، دخترى از اشراف زاده‏ها عبورش از اين مكان مى‏افتد تا چشمش به وضع عابد مى‏افتد منقلب مى‏شود خيلى كيف مى‏كند پياده مى‏شود نزد عابد مى‏آيد احوالپرسى مى‏كند عابد به او مى‏گويد من ديدم آخرش دنيا فانى است چه بهتر از همان اول رهايش كنم دختر گفت: ابو ميسر ممكن است من را به همسرى خودت در آورى، من زن تو بشوم گفت به يك شرط اگر مى‏توانى با همين شرط زندگى بكنى و با همين حصير بسازى آرى وگرنه با اين وضع اشرافى تو، ازدواج ما جور در نمى‏آيد. دختر پذيرفت مراسم عقد به سادگى هر چه تمامتر برگزار شد وقتى وارد حجله شدند دختر ديد زير پاى ابو ميسر يك حصير است گفت ابو ميسر اگر مى‏خواهيم با همديگر باشيم و براى خدا كار بكنيم بين بدنمان و خاك هيچ فاصله‏اى نبايد باشد اين حصير را هم كنار بگذار، روى خاك مثل شب اول قبر عروسى كنيم.

گاهى بعضى نفوس بيدار مى‏شوند آنچه در قبر برايش پيدا مى‏شود همين جا آگاه مى‏شود.

گاهى مصلحت در تاخير استجابت است

جوان عزيز تو دعا بكن بگو: خدايا براى حفظ دينم همسر صالحه‏اى نصيب فرما، مستجاب مى‏شود اما به مرور و گاهى هم مى‏شود كه خود تاخير مصالحى دارد يعنى ممكن است زود به او بدهند لكن مصلحتهائى زير پرده است كه كمى بايد طول بكشد، مثلاً مصلحتى كه در روايت ذكر شده است حبا لذكره‏(۲۹۹) گاه مى‏شود مومنى حاجتى دارد با سوز دل به درگاه خدا ندبه مى‏كند، ندا مى‏رسد حاجتش رواست اما به اين زودى به او ندهيد زيرا كه اگر زود به او داديد ديگر ما را از سوز دل نمى‏خواند، ما صداى ناله بنده مان را دوست داريم اين بنده تا گرفتار است روى سوز دل ما را مى‏خواند و با سوز دل يا الله گفتن هم دواى تمام دردهاى باطنى اوست ولى همين كه حاجحتش را دادند، ديگر در مسجد پيدايش نمى‏شود. خداى نكرده اگر روزگارى يكى از شما مثلاً ميلونر شويد كجا در مسجد پيدايتان مى‏شود؟

نزديك‏ترين حالات بنده به پروردگارش وقتى است كه سرش به سجده باشد(۳۰۰) دلش شكسته باشد، چشمش گريان باشد، اين نزديكترين حالات بنده به خداست - آن وقت چنين سعادت عظيمى به تو داده اگر مثلاً خدا يك ميليون پول به تو بدهد و اين سعادت كنار برود آيا مى‏ارزد؟ اگر پرده عقب برود مى‏گوئى نه، كاميابى و رسيدن به مراد، نفس را گردن كلفت‏تر مى‏كند، انسان را از خدا دور مى‏كند، كامهاى مادى غالب مى‏شود، كام الهى، روحانى اخروى رها مى‏شود، اما در حاجات مادى صورتش ناكامى است باطنش رحمت، لطف، فضل كرم، ظاهرش گريه و انابه است اما باطنش خنده و شادمانى است.

آب و آتش و تعبيرى شگفت

براى تاييد عرضم روياى صادقه‏اى بگويم - عالم رويا كه نمونه‏اى از عالم ملكوت است عجائب دستگاه خلقت و حقائق را نمايش مى‏دهد البته امر معنوى غير از صورت است لذا علم تعبير هم عطاى خداست و يكى از كسانى كه علم تعبير به او عطا شده بود ابن سيرين است.

يك نفر نزد ابن سيرين آمد و گفت: من خواب عجيبى ديده‏ام در صحرا آنچه به چشم مى‏آمد دو قسمت بود يك قسمت سمت راست آب فرح‏انگيز، شيرين و روان ولى از سمت چپش تمام آتش و دود طورى كه نمى‏شد نفس كشيد، شعله‏هاى آتش زبانه مى‏كشيد و مردمان دو دسته بودند. عده‏اى لخت مى‏شدند در آب فرح‏انگيز و خنك مى‏رفتند و قليلى به عكس يك دفعه در آتش مى‏رفتند و كمى طول مى‏كشيد مى‏ديدم سر در آب نشاط انگيز در مى‏آوردند راحت مى‏شدند و خنده و شادى مى‏كردند، تعبيرش چيست؟

ابن سيرين هم خيلى خوب فهماند گفت: آب، تمام خوشيهاى دنياست، تمام شهوات دنياست، تمام لذات نفسانى است كه بشر نگاه ظاهرش مى‏كند خودش را در آب مى‏افكند اما آخرش را نمى‏بيند مرد آخر بين مبارك بنده‏اى است آخرش آتش قهر خداست - سوال و جواب است‏(۳۰۱) رهايت كه نمى‏كنند.

و اما آتشى كه چند نفر قليلى در آن مى‏رفتند و سپس از رحمت سر در مى‏آوردند، اصحاب بلا بودند هر كس در دنيا بلا، سختى، گرفتارى به انواع مختلفه داشت يكى گرفتار يمالى، ديگرى بدنى، خود اينها رحمت است، مدتش اندك و پاداشش باقى است، راستى مى‏ارزد(۳۰۲) .

ابن ابى يعفور خدمت امام جعفر صادقعليه‌السلام عرضه داشت كه آقا مريضم، از خدا شفاى مرا بخواه (حاصل روايت شريفه) فرمود: خود من يك سال است تب دارم، پسرم اسماعيل شش ماه است كه تب دارد. خواستم بگويم بالاخره حاجت رواست منتهى حاجتهائى كه رواست اكثراً با اسباب و مرور زمان است و گاهى مصالح عاليه‏اى در كار است كه رعايت آن مصلحت، اولى است.

چهل سال پس از اجابت واقع شد

پيغمبر اولواالعزم جناب موسى با وزيرش هارون اين دو بزرگوار نفرينى كردند چون خيلى از دست فرعونيان شكنجه، آزار به موسى و بنى اسرائيل رسيد گفتند: خدايا اينها را هلاك كن اموالشان را از بين ببر(۳۰۳) از سوز دل و تمام شرائط در آنها موجود بود، ندا رسيد اجيبت دعوتكما خيلى خوب حاجتتان رواست - طول كشيد تا چهل سال كه اين دو بزرگوار چشم به راه بودند آن وقت هنگام استجابت رسيد، اولاً تمام زينتهاى ششصدذ هزار نفر لشكر فرعون نصيب موسى و بنى اسرائيل شد، ثانيا چقدر آيات بينات كه موجب زيادتى بصيرت و معرفت مى‏شد مشاهده كردند و در ظرف اين مدت چقدر پاداش صابرين را بردند.

آيات عظيم الهى در چگونگى از بين بردن فرعونيان همه شنيده‏ايد. وقتى آمدند از رود نيل رد شوند فرعون كه سوار اسبش بود اسب نزديك نمى‏آيد جبرئيل سوار بر ماديانى مى‏شود و جلو اسب فرعون به راه مى‏افتد اسب فرعون نيز حركت مى‏كند دوازده كوچه در رود نيل پيدا شد. آخرين نفر از لشكر فرعون كه پشت سر لشكريان موسى بودند كه رسيد، يك دفعه تمام ديوارهاى آبى ريخت روى سر تمامشان همه را غرق كرد يك نفر زنده نماند اما بعد از چهل سال از دعاى موسى و هارون كه همان وقت اجابت شد ولى زمان وقوعش چهل سال بعد بود. موضوع اين آيه بس است بقيه روايت راجع به آيه دوم را بگويم:

چرا عوض انفاق در دنيا نيامد

دومين آيه كه در آن اشكال داشت و ما انفقتم من شى‏ء فهو يخلفه‏(۳۰۴) خدا در قرآن وعده داده هر چيزى دادى ما جايش پر مى‏كنيم هر چه دادى خدا عوضش مى‏دهد در همين دنيا، ثواب آخرت كه سر جايش فهو يخلفه ثواب آخرت و جبران در دنيا گفت آقا من خودم مكرر پول داده‏ام در راه خدا انفاق كرده‏ام خبرى هم نشده جايش پر نشده است. امامعليه‌السلام فرمود: آيا گمان مى‏كنى خدا خلف وعده مى‏كند؟ گفت نه ولى نمى‏دانم. فرمود: لو ان احدكم اكتسب المال من حله و انفقه فى حله لم ينفق درهما الا اخلف عليه كسى كه از راه حلال پول در آورد چه اشخاصى كه انفاق مى‏كنند از پول حرام در حالى كه هم اكنون بايد حقوق واجبه‏اش را بدهد يا الان واجب شده بود آن را خرج كند و نكرد چطور مى‏تواند از اين مال انفاق كند؟ يا مثلاً فرض كنيد زن بدون اذن شوهرش از مال شوهرش بخواهد انفاق بكند يا اولاد بدون اذن پدر، همين كه حلال نباشد هيچ فايده‏اى ندارد تا برسيد به كلاه سر مشترى گذاشتن يا غش در معامله كردن تا برسد به جائى كه كسب و كارش خراب باشد مثلاً ماهى بى فلس فروختن اصل معامله حرام است يا حرمت عرضى مثل دزدى كردن.

انفقه فى حله محلى كه مى‏دهى آن هم حلال باشد، هر انفاقى كه آدمى در راه نفس و هوى كرد غلط است هر چند صورت‏۳ بهترين كارها است همين كه رياء كرد به قصد انمايش يا شهرت كرد عوضى ندارد كه خدا بخواهد عوضش بدهد، تو دادى كه مرحبا به تو بگويند، مرحبا كه گفتند مزدت را گرفتى. اگر براى خدا داده باشى لم ينفق درهماً الا اخلف عليه يك درهم نمى‏دهى مگر اينكه خدا جايش را مى‏دهد(۳۰۵) .

حاجى نورى چهل داستان در اين باره نقل كرده است. اگر بخواهم شواهد اين معنى را ذكر كنم خيلى طول مى‏كشد ولى همينقدر بدانيد هر كس مال حلال به دست بياورد و در راه حلال هم صرف كند يعنى براى خدا بدهد با مورد بدهد، اسراف نكند، بلاشك عوضش را مى‏بيند هر چه بدهد معامله با خدا زيان ندارد اگر مى‏بينى چيزى گيرت نيامده بدانكه انفاقت از جهتى خراب بوده يا براى خدا نبوده يا به كسى كه دادى موردش نبوده يا اصل پول خرابى داشته است و الا هر چه دادى خدا در اين دنيا هم عوض مى‏دهد.

عوض صدقه گاهى جلوگيرى از بلا است

نكته ديگر آنكه گاهى عوضى كه خدا مى‏دهد مطابق با آنچه شخص داده است و گاهى بدل آن است مثلاً صد تومان داد عوضش جلوگيرى از پيش آمد بدى شد يا مثلاً تصادفى مى‏خواست بشود كه برود بيمارستان ده پانزده هزار تومان خرج بكند آخرش هم با پاى شل از بيمارستان بيرون بيايد خدا همين جا پيش از تصادف، او را نگهداشت چون صد تومان در راه خدا داد. خواستم بگويم عوضش هم گاهى رفع بلا از او مى‏گردد.