معارفى از قرآن

معارفى از قرآن0%

معارفى از قرآن نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: مفاهیم قرآنی

معارفى از قرآن

نویسنده: شهيد آيت الله دستغيب
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 24980
دانلود: 4114

معارفى از قرآن
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 48 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 24980 / دانلود: 4114
اندازه اندازه اندازه
معارفى از قرآن

معارفى از قرآن

نویسنده:
فارسی

اين کتاب، مشتمل بر خلاصه‌اي از بيانات آيت‌الله «سيدعبدالحسين دستغيب» در تفسير سورة مبارکه «حديد» طي چهل و چهار جلسه است. آيت‌الله دستغيب در شرح و تفسير اين سورة شريف، مطالب متعدد و متنوعي را مدّنظر داشته که عمده‌ترين آن‌ها به شرح زير است: اسماء، صفات و افعال خداوند؛ شأن نزول سورة حديد؛ مالکيت خداوند؛ تسبيح همة موجودات و کائنات؛ دوران آفرينش آسمان‌ها؛ شرح معاني عرش؛ مبدأ و معاد؛ پاداش و جزاي آخرت؛ اختلاف ميان شب و روز به عنوان نشانة عظمت الهي؛ دستورات اخلاقي براي تهذيب نفس؛ علّت وجود نور مؤمن و ظلمت کافر در صراط؛ زمينة ايجاد ايمان وارتباط آن با خشوع دل؛ پيغمبران و کتاب‌هاي آسماني؛ عدل الهي و سفارش به پرهيزکاري. آن‌چه در اين کتاب جلب توجه مي‌کند، استفاده از آيات سورة حديد و تفسير آن‌ها در روشنگري ديني و سياسي است.

۳۵

بسم الله الرحمن الرحيم

سابقوا الى مغفرة من ربكم و جنه عرضها كعرض السماء و الارض اعدت للدين آمنوا بالله و رسله ذلك فضل الله يوتيه من يشاء و الله ذوالفضل العظيم(۴۰۵)

كلام در اين آيات مباركه دو حياتى است كه براى آدمى است. حيوان يك حيات بيشتر ندارد و آن هم حيات مادى است آدمى حيات ديگرى هم دارد و آن حيات ابدى و روحانى است خلقتم للبقاء لا للفناء حيوان براى روى خاك آفريده شده ولى آدمى بدنش از خاك است بعد هم زير خاك مى‏رود اما حانش از عالم اعلى است‏(۴۰۶) روح آدمى‏(۴۰۷) شريف است و از عالم امر خداست، به شرطى كه كثيفش نكند، اگر شر ورزيد به ملكوت سفلى مى‏پيوندد كه در باطن اين عالم است، ظهور قهر الهيه است.

شأن آدمى موقعى است كه به هيچ مخلوقى توجهى نداشته باشد همه را كنار بگذارد نبيند غير از خدا را(۴۰۸) خودش را بنگرد به بندگى و حقارت تمام عالمى هستى را به فنا و خداى را به دوام و بقاء بشناسد.

هواى سلطنتم بود بندگى تو كردم

خيال خواجگيم بود خدمت تو گزيدم

سلطان حقيقى كسى است كه خود را بنده خدا شناخته، حقيقت شناس شده است، هر كس از خدا غافل است، مرده است، حيات آدمى ندارد، حيات حيوانى دارد.

خور و خواب و خشم و شهوت

شغب است و جهل و ظلمت

خشم، مال گرگ است، سگ خشم مى‏كند، كسى كه اسير خشم است آدم نمى‏شود، شايد پس از مرگش آدم شود و يا آدمش كنند، مرگ كه آمد دفتر بسته مى‏شود هر چه التماس كند برگردم به دنيا بلكه آدم شوم پاسخش منفى است‏(۴۰۹) .

امروز راجع به حيات آدمى بگويم: ايهاالناس به قرآن گوش فرا دهيد.

سابقوا الى مغفرة من ربكم وجنة بشتابيد به سوى آمرزش از طرف پروردگارتان و بهشت. سارعوا سرعت كنيد برويد، اول وقت نماز كه مى‏شود معامله را رها كنيد، صفوف جماعت را پر كنيد دنبال چيزى بدويد كه در گور با خود مى‏بريد تا آدم نشوى كه نمى‏شود به جوار اولياء برسى، تو براى رسيدن به خانه هزار مترى قصرالدشت چقدر زحمت مى‏كشى آن وقت با اين همه زحمت چقدر مى‏خواهى در آن بمانى؟!

فرق است بين بهشت و خانه‏هاى اينجا اگر تمام دنيا را به تو بدهند فايده‏اى ندارد زيرا فانى است ولى در بهشت جاى يك تازيانه هم ارزش دارد زيرا الى الابد است اصلش فنا ندارد.

سبب آمرزش در اطاعت و توبه

سابقوا بشتابيد مسامحه نكنيد الى مغفره يعنى سبب المغفرة آمرزش خدا، رحمت خدا، پاك كردن، اسباب دارد، سرعت كنيد در اسباب مغفرت، تمام واجبات و مستحبات اسباب مغفرت خداست تمام كارهاى خير كه براى خدا شد سببى است از اسباب مغفرت، هر چند خارى سر راهى براى خدا بردارى، اگر آدمى كار خير كند و براى خدا كند. در تعقيبات مى‏خوانيد: اللهم انى اسلك موجبات رحمتك و عزائم مغفرتك عزائم يعنى حتميات، يعنى خدايا موفقم بدار به اعمالى كه حتماً بيامرزم، كارهائى كه نتيجه‏اش آمرزش قطعى تو باشد، بعضى از اعمال مظنون است لكن بعضى از آن عزيمت است و آن توبه است اگر از در توبه كسى وارد شود قطعاً آمرزيده مى‏شود ولى توبه هر گناهى مناسب همان گناه است، اگر مظلومى را زدى توبه آن كه بخواهى آمرزيده شوى، اول بايد بروى جنبه خلقش را درست كنى، البته طرف هم اگر عفو كند براى خودش بهتر است قرآن مجيد در باب قصاص مى‏فرمايد: و ان تعفوا اقرب للتقوى براى خدا عفوش كن چون خدا عفو را دوست دارد.

گفتگوى حضرت سجادعليه‌السلام با زهرى

امام چهارم زين العابدينعليه‌السلام در وقتى كه مى‏خواست مكه برود در اثناى راه در دامنه كوهى ماندند خيمه زدند يك نفر گفت: در اين كوه زهرى هست، زهرى قاضى مدينه بود و نسبته به زين العابدينعليه‌السلام ارادتمند بود مكرر مشرف مى‏شد خدمت امام وقتى خواست مقصرى را تنبيه كند طرف مرد، اين قتل او را بيچاره كرد به طورى كه به كوههاى مدينه رفت، اهل و عيال را رها كرد، به زين العابدين خبر دادند آقا، زهرى را يأس گرفته، ديوانه وار در كوهها ناله‏ها دارد، ميل داريد از او ملاقاتى بفرمائيد چون جلوتر با امام آشنا و ارادتمند بود حضرت فرمود: بله، براى هدايتش از كوه بالا آمد زهرى را ديد موهاى سر و صورتش ريخته بدنش برهنه و از بس گريه كرده رمقى برايش نمانده (حاصل روايت شريفه) فرمود يأس تو از رحمت خدا بدتر از گناهت هست پس چرا علاج نمى‏كنى؟ گفت آقا آيا علاج هم دارد، آدمكشى هم علاج دارد؟! تا اين را گفت آقا فرمود: ديه قتل را به بستگان مقتول بپرداز به كار دين و دنيا برس‏(۴۱۰) مگر درد بى درمان در اين دنيا هست؟

غرض از غزائم مغفرت الهيه كه بلاشك موجب مغفرت است سرعت به توبه هست، پس الان تصميم بگيريم از هر گناهى توبه بكنيم خدا مى‏فرمايد شتاب بكن چون اطمينانى به عمر نيست، شتاب كنيد به مغفرت، خصوصاً عزائم مغفرت كه اهمش توبه هست.

وسعت بهشت به اندازه همه آسمانها و زمين

وجنة - سرعت كنيد به سوى بهشت عرضها كعرض السماء اولاً، عرض هر چند اكثراً در برابر طول استعمال مى‏گردد لكن در اين آيه شريفه چنانكه بعضى از محققين گفته‏اند به مناسبت موضوع و مقام عرض به معنى وسعت است، بهشت مى‏دانيد چقدر بزرگ است، كعرض السماء و الارض مثل وسعت آسمان و زمين است اخيراً توسط آلات عجيبى كه درست كرده‏اند گويند چندين متر قطر آينه و شيشه اين تلسكوپها هست توسط اين آلات كوكبى در فضا كشف كرده‏اند فاصله‏اش از زمين هزار ميليون سال نورى است، سرعت نور هر ثانيه‏اى سيصد هزار كيلومتر مى‏باشد، شصت ثانيه يك دقيقه است و شصت دقيقه يك ساعت است بيست و چهار ساعت يك شبانه روز است، سى شبانه روز يك ماه است، دوازده ماه يك سال است، خدا مى‏فرمايد: وسعت بهشت به اندازه آسمانها و زمين است.

مسابقه در خيرات نتيجه ايمان

سابقوا، براى كار خير روى دست هم برويد، تو زودتر چك بكش، تا اسم كار خيرى بوده شد بيا جلو، اما اين مسلمانها براى هر كارى خودشان را جلو مى‏اندازند مگر براى كار خير كه خودشان را عقب مى‏كشند احتياطاً ماه رمضان توى مسجد هم نمى‏آيد چون اهل قرآن نيستند، قرآن مى‏فرمايد: سبقت بگيريد مثل مسابقه در توپ بازى، اسب دوانى، در تيراندازى در كار خير هم خودتان را جلو بيندازيد بشوى درجه يك در كار خير.

نماز جماعت هم يكى از مراتب جهاد است، سبقت بگيريد براى نماز، چطور اهل دنيا در معاملاتشان سبقت مى‏گيرند شما در كارهاى خيرتان براى بهشت رفتنتان سبقت بگيريد، و جنة عرضها كعرض السماء و الارض اعدت للدين آمنوا بالله، ورسله براى بهشتى كه آماده شده است براى اهل ايمان، هر كس دور دنيا مى‏گردد رذل است، شأنش هم همان است كسى كه اهل آخرت شد گروشش به خدا است او هم آنجا حاضر است ورسله گروشش به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اهل بيت است چون مى‏خواهم مطلب ديگرى هم بگويم تتمه آيه شريفه براى فردا(۴۱۱) .

۳۶

بسم الله الرحمن الرحيم

سابقوا الى مغفرة من ربكم و جنة عرضها كعرض السماء و الارض اعدت للذين آمنوا بالله و رسله ذلك فضل الله يوتيه من يشاء والله ذوالفضل العظيم ما اصاب من مصيبة فى الارض ولا فى انفسكم الا فى كتاب من قبل ان نبرأها ان ذلك على الله يسير لكيلا تاسوا على مافاتكم ولا تفرحوا بما آتاكم والله يحب كل مختال فخور (۴۱۲)

شتاب در كار آخرت خوب است

روز گذشته كلام درباره اين آيه مباركه سابقوا الى مغفرة من ربكم بود ذكر فرق بين سابقوا با سارعوا كه در جاى ديگر است سرعت كنيد، شتاب كنيد، العجلة من الشيطان اين براى امر دنيا است اما شتابزدگى در امر آخرت، رحمانى است. قرآن مى‏فرمايد: كار خير را زود انجام دهيد نه اينكه اگر كسى بگويد جاى لازمترى هست زود بايستد و انجام ندهيد سابقوا سبقت به معنى اين است كه چند نفرى شتاب مى‏كنند تا از ديگران جلو بيفتند. مى‏بينى مؤمنينى را چطور به طور شتابزدگى به هر خيرى دست مى‏اندازد تو كارى بكن از آنها پيش بيفتى سابقوا يعنى شتاب كنيد تنبلها را رها كنيد، آنهائى كه تنبل هستند در امر آخرت محرومند، آنهائى كه زرنگ و سرعت مى‏كنند، تو هم در بين آنها زرنگتر بشو.

بهشت هم اكنون موجود است

جمله دوم كه در اين آيه شريفه است مى‏فرمايد: اعدت كلمه اعدت يعنى بهشت آماده شده است اشاره به اين است كه بهشت، موجود فعلى است (لا سيوجد) نه اينكه بهشت و جنهم بعد موجود مى‏گردد. بنابر قول تحقيق الان بهشت در ملكوت عالم كه در غيب اين عالم است موجود است، هيچ كس مكان بهشت و جهنم را نتواند پيدا كند چون ملك نيست، ملكوت است، بلاشك هر وقت در برزخ رفتى، تو هم مى‏بينى عالم، عالم ديگرى است ولى اين را بدان كه هست اعدت بهشت زينت كرده شده، مهيا براى اهل ايمان شده است در ليلة المعراج هم خاتم انبياء محمد مصطفىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مشاهده فرمود بسيارى از بزرگان از اهل ايمان و عمل بهشت برزخى را در عالم خواب يا مكاشفه يا بين النوم و اليقظه ديده‏اند و از بهشت برزخى هم بهره هائى برده‏اند.

مجلسى و شفاء به بركت طعام بهشتى

از آن جمله مرحوم مجلسى اول است، در اول شرح من لايحضره الفقيه مى‏نويسد كه مريض شده بود به مرض موت بطورى كه همه مأيوس شدند. در آن ساعات آخرش خمسه طيبه، پنج نور پاك اصحاب كساء تشريف مى‏آورند. رسول خدا سيخ كبابى كه از طلا بوده است به او مى‏دهند مى‏فرمايند: ميل كن او هم مى‏خورد. خود مجلسى عرض مى‏كند يا رسول الله! اين همان طعام بهشتى است كه فرمودى يك صد هزار مزه در آن واحد مى‏دهد؟ فرمود همان است و بعد هم بشارت شفا به ايشان دادند به بركت خوردن خوراك بهشتى و بعد هم سفارش فرمود كه شرح كلمات اهل بيتش را بنويسد كه همان كتاب من لايحضره الفقيه باشد كه به قلم مبارك خودش نوشته است.

منظورم كلمه اعدت است كه بهشت موجود است نقد و آماده است، هيچ فاصله‏اى بين مؤمن و بهشت نيست مگر اينكه نفس برود و برنگردد چنان كه جهنم هم براى كافران آماده است، افروخته شده است هيچ فاصله‏اى نيست مگر نفسش قطع شود.

ثواب باقى، تنها از فضل خداست

جمله سوم ذلك فضل الله اشاره به اين است كه اين بهشت و ثوابها و مغفرتهاى الهى است كه به هر مؤمنى داده مى‏شود استحقاق نيست، صرف فضل خداست استحقاق يعنى مزد. خدا بهشت را نه به عنوان مزد مى‏دهد چون اولاً مزد بايد مقابل با جنس آن كار باشد مثل خياط لباسى بدوزد مزدى بگيرد. عبادتهاى بشر خودش مزدش چيست؟ فرض كنيد اين بشر پنجاه سال عبادت كرد حال بخواهند مزدش بدهند بايد پنجاه سال در خوشى و ثواب باشد. مزد عبادت پنجاه سال چقدر است؟ بگو پنجاه سال در خوشى نه پنجاه سال، يك روزش باشد اصلش بى‏نهايت است، بى‏نهايت دادن مزد كار محدود نيست ذلك فضل الله، اينكه به اهل تقوا بهشت مى‏دهم از روى فضلمان است نه مزدشان. مثلاً سى روز يك عده خوراك نخورده مزدش سى روز عوضش مرغهاى بهشتى به او بدهند كه هزار مزه بدهد اگر مزد بخواهند بدهند مزد يك ماه گرسنگى يك ماه هم پذيرايى عالى به تمام معنى نه الى الابد. اما پاداش الهى كه حساب ندارد بى‏نهايت است چه در برزخ و چه در قيامت و چه بهشت هيچ كدام نهايت ندارد.

روزى يك انار و هفتاد سال عبادت

در روايت دارد عابدى بوده است هفتاد سال در گوشه‏اى مشغول عبادت بود درختى نزد صومعه‏اش بود آن درخت روزى يك ميوه مى‏داده است و آن عابد افطار مى‏كرده است تا فردايش. بعد از هفتاد سال حاجتى برايش پيش آمد هر چه گفت ديد خبرى نشد، قدرى ناراحت شد كه ما هفتاد سال عبادت كرديم ولى يك حاجت خواستيم اعتنائى به ما نشد. شب به حسابش رسيدند در عالم واقعه ديد دو ملك آمدند و گفتند آمده‏ايم به حسابت برسيم، تمام اين نمازها و روزه‏ها و ذكرهايش در برابر روزى يك انار مفتى كه به او مى‏دادند نشد(۴۱۳) .

اى انسان! اگر بخواهند مزدت بدهند ببين در برابرش چه چيزها داده‏اند اگر تو يك وعده نخوردى، عوضش اول افطار خدا هندوانه و انواع ميوه‏ها برايت آماده كرده است. در اين صحراهاى خشك تخمى كاشته شود، نصفش ريشه شود نصف ديگرش لاله بيندازد آن وقت هندوانه پوست ضخيمى داشته باشد كه ضايع نگردد وسطش مايعى به صورت منجمد روزه‏هاى تو در برابر حق، يك هنداونه نمى‏شود همچنين ميوه‏هاى ديگرش.

يك عمر عبادت در برابر نعمت چشم

عابد ديگرى است كه پانصد سال عمر كرده بود در عبادت، تقريباً هزار يا دو هزار سال قبل عمر بشر غير از حالا بوده است بلكه لقمان حكيم سه هزار سال عمر كرده است، عمر بشر در آن زمانها زياد بوده است آن عابد كه پانصد سال عمر كرده بود جريانش همين بوده است، از دامه كوه آب شيرين و گوارائى داشت و خواركش هم از درختى بود كه از ميوه آن استفاده مى‏كرد، بعد از پانصد سال در هنگام موازنه بين عملش و نعمتهائى كه خدا به او داده بود اول آمدند روى بدنش (موازنه آخرتى طورى است كه خود شخص هم يقين مى‏كند همينطور است) موازنه بعد از مرگ كه برايش كردند تمام پانصد سال عباداتش در برابر چشمى كه خدا به او داده بود نشد(۴۱۴) واى اگر چشم درد بگيرى و خداى نكرده چشمت آب سياه بياورد و چشمت را از دست بدهى آن وقت مى‏فهمى چه نعمتى بوده است اين چشم حافظ تو از دشمن است، چشم اگر نبيند عصا را به دست مى‏گيرى، توى چاه مى‏افتى بشر سر تا پا غرق نعمت است، اى خدائى كه چشم به من دادى الله اكبر در عوض اين نعمت بايستى چند ركعت نماز بخوانى؟ باز هم نمى‏شود و كم مى‏آورى براى يك نعمت چشمى از عهده برنمى‏آئى، الله اكبر از نعمتهاى ديگر.

از دست و زبان كه برآيد بنده همان به كه ز تقصير خويش ورنه سزاوار خداونديش                     كز عهده شكرش به درآيد عذر به درگاه خدا آورد كس نتواند كه به جا آورد

اگر بنا به مزد شد با نعمت موازنه بيندازند نعمتى كه خدا به تو داده است و عبادتى كه تو كردى مثلاً اين خمسى كه شما مى‏دهيد در برابر آنچه كه خدا تنها از حيث پول عطا فرمود آيا شكرش را كرده‏اى؟ يك سال خدا به تو داد خوردى و پوشيدى ووو آخر سال مى‏گويند هر چه زيادآوردى يك پنجمش را بده تمام اعضاى بدنت چنين است يا من يقبل اليسيرويعفو عن الكثير.

پس هر كه بهشت مى‏رود به فضل خداست، عمل بشر محدود است متناهى است با ثواب لايتناهى برابر نخواهد شد فضل است، بشر به عمر كوتاهش بندگى مى‏كند، خداى عالم هم به مقدار عظمتش و بى‏نهايتش پذيرائى مى‏فرمايد: والله ذوالفضل العظيم - الهى عاملنا بفضلك پروردگارا به حق محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به فضلت با ما معامله فرما.

در كتاب الهى، همه حوادث ثبت است

آيه بعد - ما اصاب من مصيبه فى الارض و لا فى انفسكم الا فى كتاب من قبل ان نبراها ان ذلك على الله يسير ليكيلا تاسوا(۴۱۵)

بحث اعتقادى كه دانستن و اثرش بسيار مهم است آسايش حقيقى براى كسى است كه اين بحث اعتقادى را بفهمد و همين قسم هم بشود.

هر حادثه‏اى كه در عالم واقع مى‏گردد چه در آفاق و چه در انفس در كره زمين حادثه آفاتى از قبيل حادثه‏اى كه در زمين واقع مى‏شود مثل زلزله، سيل، قحط و غلاها يا بلاهاى انفس، آنچه در نفوس بشرى پيدا مى‏گردد مانند انواع مرضها، بيماريها، سختيها تا برسد به مرگ. هر روز حادثه‏اى است تمام اين حوادث با كثرت و بيشمارى كه دارد تمامش در لوح، كتاب، مرتبه‏اى از عالم وجود، علم الهى ثبت قبل از حدوث موجود است.

عقيده ما مسلمانان آن است كه تمام حوادث پيش از حدوث و وقوعش در علم خدا گذشته، مثلاً كسى شصت سال عمر كرده حوادث هر روزش حتماً در كتاب پروردگار نوشته شده، مثلاً فردا كجا مى‏رود و چه معامله‏اى مى‏كند، تمام اينها قبلاً نوشته شده است ولى نوشتنش نه به وسيله قلم و مركب جسمى است نه روى كاغذ و لوح جسمى است بلكه ملكوتى است، پس نگو اين همه مطالب را اگر مى‏خواستند روى اين كاغذها بنويسد چطور مى‏شد؟ لوحى است از عالم ملكوت، مسلمانى كه مى‏گويد محمد مصطفىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پيغمبر است. ما ينطق عن الهوى‏(۴۱۶) است پيش خود حرف نمى‏زند. حسينعليه‌السلام خبرى داد ما يقين داريم درست است خدا در قرآن مى‏فرمايد: ما اصاب من مصيبه فى الارض هيچ مصيبتى در زمين واقع نمى‏شود ولا فى انفسكم يعنى سختى در نفوس شما تا برسد به مرگ و مير الا فى كتاب من قبل ان نبرأها پيش از اينكه ما به مرحله ظهور بياوريم جلوتر در لوح ثبت شده است.

تقديرات الهى با حفظ اختيار

نگو اين جبر است، جبر نيست بلكه با اختيار يعنى مقدر چنين شده است كه مثلاً فلان كس در فلان تاريخ بلند مى‏شود و ماشين خودش را آماده مى‏كند در فلان جا مى‏رود، سرعت مى‏گيرد و واژگون شده و مى‏ميرد. جبر نيست تقدير با حفظ اخيتار است هر چه پيش مى‏آيد همينطور تقدير شده است يعنى خودش براى شكمش مى‏خورد و اين بلاها بر سرش خواهد آمد. انواع مرضهائى كه پيش مى‏آيد الا فى كتاب من قبل ان نبرأها ان ذلك على الله يسير مقدرات هر فردى قبلاً در لوح نقش باشد چيز سهلى است.

تا بر گذشته اندوه نخوريد

چرا مقدرات قبلاً معين شد؟ لكيلا تاسوا على مافاتكم ولا تفرحوا بما آتاكم اينكه شما اهل عقل و ايمانيد. اين مطلب امروز را از خدا و رسول شنيديد يعنى يقين كرديد درست است ديگر از امروز كه از مسجد جامع بيرون رفتيد، هيچ وقت غصه به خودتان راه ندهيد لكيلا تاسوا على مافاتكم اگر چنانچه عزيزترين مالتان گم شد، هيچ باكى نداريد زيرا مى‏گوئيد مقدرم بود عزيزترين افرادت مرد، خدا مقدر كرده است. آيه قرآن باورت بشود مثلاً اشخاصى هستند كه مى‏گويند مسلمانيم و اما قضا و قدر خدا اعتراض دارند. اگر كسى از افرادش بميرد چه اوضاعى در مى‏آورد، مى‏گويد كاش نرفته بود اين كاشكيهاى شما كفر است، در سوره آل عمران مى‏فرمايد(۴۱۷) : شما كافرهاى بى خبر نباشيد. مى‏گويد: اگر پيش ما مانده بود كشته نمى‏شد، اگر در ميدان نبرد نرفته بود كشته نمى‏شد، تقدريش چنين كرده است، تقدير با حفظ اختيار است فراموش نكنيد، تقدير پسر من اين بود كه در سن ۲۴ سالگى برود ديگر من چكاره هستم، عالم صاحب دارد، مدبر دارد. مدير دارد، رب دارد، خودت هم مربوبى، خودت هم مقدر دارى، بالاخره اين قلدريها مال استقلال است، تو چه استقلالى دارى كه قلدرى مى‏كنى، مگر چيزى دست تو هست لو كانوا عندنا ماماتوا اگر پهلوى ما بودند نمى‏مردند، تو اگر پهلوى كسى باشى نمى‏ميرى؟! در هر آنى در خطر هستى نفس برود پائين و برنگردد.

شادى بر امر مادى نيز غلط است

لكيلا تاسوا على مافاتكم - اسى‏(۴۱۸) يعنى حسرت كش شدن، خودتان را حسرت كش نكنيد، از اينكه ماتى پيش آمد مالك عالم خودش مى‏داند و آنچه را كه تقدير فرموده است. لكيلا تاسوا مسلمان نبايد غصه بخورد، از آنچه از او فوت شود، خواه امر عالى باشد يا جسمى يا روحى فرقى نمى‏كند، چنانچه هرگاه به ناز و نعمتى رسيدى ولا تفرحوا بما آتاكم يك دفعه غرور نكنى، رئيس جمهورى با رفتگرى چه فرقى مى‏كند؟! غرضم فرح، غلط است چه اشخاصى كه مال و ثروت به دستشان آمد ولى بهره‏اى از آن نبردند، پسرى گيرشان مى‏آيد شادى مى‏كنند مغرور نشو، چه اشخاصى كه پسرشان برايشان بلا شد، اگر مى‏خواهى شادى كنى به نعمت و امانت خدا(۴۱۹) خيلى خوب است نه به خودت و به نفس نعمت معجب گردى.

ما اصاب من مصيبة فى الارض ولا فى انفسكم الا فى كتاب هر چه مى‏بينيد اينجا پيدا مى‏شود زير پرده جلو جلو نقش بوده.

رؤياى صادقانه دليل مقدرات

يكى از شواهد اين قاعده كه قرآن فرموده است خوابهاى صادقه است. شايد خود شماها هم در عمرتان برايتان پيش آمده باشد، مكرر اشخاص نقل كرده‏اند مثلاً يك سال جلوتر در خواب مى‏بينند كه به مكه معظمه مشرف شده، چنين و چنان يك سال بعدش به مكه مى‏رود اين حوادثى است كه تمامش ثبت است در عالم رؤيا ممكن است آدمى اتصال پيدا كند به آن لوح و حوادث آتيه رافى الجمله درك نمايد گاهى خواب به همان ظرافتش در ذهن مى‏ماند و بيدار مى‏گردد و گاهى به مثلش و گاهى به سندش و گاهى هم سخنش در خيال مى‏ماند، مثلاً گاهى خواب مى‏بيند رفته است در مسجدى و آن عالم به او شير مى‏دهد، شير كه همان علم باشد يادش مى‏دهد، چنانكه شير كثير النفع است ماده طبيعى غذائى آدمى است، علم هم، غذاى روح است.

داماد مرده و زيارت قبر حسينعليه‌السلام

كسى آمد پيش امام صادقعليه‌السلام گريه كرد عرض كرد آقا خواب وحشتناكى ديدم، دامادى داشتم مرده است ديشب در خواب ديدم ميت آمده عقب من، مى‏خواهد من را ببرد بعد من هم او را در بغل گرفتم حضرت تبسم كرد فرمود ليس حيث تذهب اينطورى كه تو خيال مى‏كنى نيست بلكه تعبيرش اين است كه امسال تو زيارت قبر حسينعليه‌السلام نصيبت مى‏شود روى ميزان اسم يعنى حقيقت آنچه بوده است در لوح كه قبر حسين در بغل گرفتن بوده قوه خياله اين شخص به مناسبت اسم دامادش كه حسين بوده صورت دامادش در نظر مى‏آيد و بيدار مى‏گردد(۴۲۰) تا چه كسى رمز آن را بفهمد كه صورتى در زير دارد آنچه در بالاستى.

مى‏گويند كسى آمد پيش ابن سيرين گفت: من ديشب در خواب ديدم كه مهر مى‏زنم بر دهنهاى خلق، فكرى كرد گفت: جنابعالى مؤذن هستى؟

گفت بله پرسيد از كجا مى‏گوئى؟ گفت مؤذن در فجر مه رمضان تا گفت الله اكبر دهنهاى مردم را مى‏بندد چطور به مناسبت چيزى كه زير پرده است بايد به رمز پيدايش كند.

ملكوت مال يتيم و ربا خوارى

خواستم بگويم حقايق را اگر كسى بخواهد مى‏تواند پيدا كند ولى مشكل است ظاهرى دارد، باطنش چيز ديگرى است مثل خوابهائى كه مثال زديم، هر كارى كه آدمى مى‏كند يك صورت ديگرى دارد بعد از مرگ آن صورت كشف مى‏شود اگر كسى مال يتيم بخورد اين صورتش است ملكوتى داردكه آتش مطلق است‏(۴۲۱) .

مثال ديگرى بزنم، اينهائى كه ربا خورند صورتش دسته‏هاى اسكناس است اما ملكوتش خودش را سنگين‏تر كردن است به قدرى شكمش مى‏آيد بالا كه از سنگينى نمى‏تواند راه برود(۴۲۲) ديده‏ايد بعضى جن زده‏ها وقتى بلند مى‏شود دوقدم كه مى‏رود يك دفعه مى‏افتد اين بدبخت رباخوارچين طورى به سرش مى‏آيد.

روزه ماه رمضان صورتش امساك است ولى حقيقتش از طعامهاى روحانى خوردن است الان شما در حال افطاريد، افطار در معنى چيز ديگر است.

در حال روزه هزار ملك، صورت روزه دار را مس مى‏كنند به او مرحبا مى‏گويند.

از تعبير خواب گفتم، عاشورا بود حسينعليه‌السلام سر به زانو گذاشت، خوابى عارضش شد و برخاست، خبر شهادت خودش را داد.

زينب گفت: برادر چه ديدى؟ فرمود: ديدم سگهائى به من حمله مى‏كنند ولى يك سگ ابلقى در بين آنها بيشتر به من حمله مى‏كند.

گفت: برادر تعبيرش چيست؟ فرمود تعبيرش اين است كه قاتل من پيس است (شمر صورتش آدم بود، باطنش سگ بلكه كمتر از سگ بود)

صورتش چون گور كافر پر حلل

باطنش قهر خدا عزوجل